576 . صفحه 576
بیست و چهارم تیر :
نفیسه :
مىفرماید: «او اندیشه کرد (که پیامبر و قرآن را به چه چیز متهم کند؟) و مطلب را آماده ساخت» (انه فکر و قدر).
(آیه 19)- سپس براى مذمت او مىافزاید: «مرگ بر او باد! چگونه (براى مبارزه با حق) مطلب را آماده کرد» (فقتل کیف قدر).
(آیه 20)- و به عنوان تأکید مىافزاید: «باز هم مرگ بر او، چگونه مطلب (و نقشه شیطانى خود را براى مبارزه با حق) آماده نمود» (ثم قتل کیف قدر).
و این اشاره به همان چیزى است که در شأن نزول آمد که او مىخواست افکار مشرکان را متحد سازد، تا یک زبان، مطلبى را بر ضد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تبلیغ کنند.
این جملهها دلیل بر این است که «ولید» در افکار شیطانى مهارت داشت، آن چنان که فکر و اندیشهاش مایه تعجب بود.
(آیه 21)- سپس مىافزاید: «سپس نگاهى افکند» (ثم نظر). و ساخته و پرداخته فکر خود را مورد بازرسى مجدد قرار داد تا از استحکام و انسجام لازم و جنبههاى مختلف آن آگاه و مطمئن گردد.
(آیه 22)- «بعد چهره درهم کشید و عجولانه دست به کار شد» (ثم عبس و بسر).
(آیه 23)- «سپس پشت (به حق) کرد و تکبر ورزید» (ثم ادبر و استکبر).
(آیه 24)- «و سرانجام گفت: این (قرآن) چیزى جز افسون و سحرى همچون سحرهاى پیشینان نیست» (فقال ان هذا الا سحر یؤثر).
(آیه 25)- «این فقط سخن انسان است» و هیچ ارتباطى با وحى آسمانى ندارد! (ان هذا الا قول البشر). و به این ترتیب آخرین سخن خود را بعد از مطالعه مکرّر و تفکر شیطانى و براى مبارزه با قرآن اظهار داشت.
(آیه 26)- و این هم سرنوشت شوم او! در ادامه آیات گذشته که وضع بعضى از سران شرک و سخن او را در نفى و انکار قرآن مجید و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بازگو مىکرد، در اینجا به مجازات وحشتناک او در قیامت اشاره کرده، مىفرماید:
«به زودى او را وارد سقر [- دوزخ] مىکنم»! (ساصلیه سقر).
«سقر» به معنى دگرگون شدن و ذوب شدن بر اثر تابش آفتاب است، سپس به عنوان یکى از نامهاى جهنم انتخاب شده و کرارا در آیات قرآن آمده است.
(آیه 27)- سپس براى بیان عظمت و شدت عذاب دوزخ مىگوید: «و تو نمىدانى سقر چیست»؟ (و ما ادراک ما سقر).
یعنى به قدرى عذاب آن شدید است که از دایره تصور بیرون مىباشد، و به فکر هیچ کس نمىگنجد، همان گونه که اهمیت نعمتهاى بهشتى و عظمت آن به فکر کسى خطور نمىکند.
(آیه 28)- آتشى است که «نه چیزى را باقى مىگذارد، و نه چیزى را رها مىسازد»! (لا تبقى و لا تذر).
این جمله ممکن است اشاره به آن باشد که آتش دوزخ بر خلاف آتش دنیا- که گاه در نقطهاى از بدن اثر مىکند، و نقطه دیگر سالم مىماند، و گاه در جسم اثر مىگذارد، و روح از آن در امان مىباشد- آتشى است فراگیر که تمامى وجود انسان را در بر مىگیرد، و هیچ چیز را رها نمىکند.
(آیه 29)- سپس به بیان وصف دیگرى از این آتش سوزان قهر الهى پرداخته، مىافزاید: «پوست تن را بکلى دگرگون مىکند» (لواحة للبشر).
(آیه 30)- و در این آیه، مىفرماید: «نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شدهاند» (علیها تسعة عشر).
فرشتگانى که قطعا مأمور به ترحم و شفقت و مهربانى نیستند، بلکه مأمور به کیفر و عذاب و خشونتند.کسانى مانند ابوجهل وقتى این آیه را شنیدند از روى استهزا به طایفه قریش گفتند: مادرانتان به عزایتان بنشینند شما گروه عظیمى از شجاعانید آیا هر ده نفر از شما نمىتواند یکى از آنها را مغلوب کند.
یکى از افراد زورمند قریش گفت: من از عهده هفده نفر از آنها بر مىآیم شما هم حساب دو نفر دیگر را برسید!
(آیه 31)- این عدد مأموران دوزخ براى چیست؟
همان گونه که در آیات قبل خواندیم خداوند عدد خازنان و مأموران دوزخ را نوزده نفر (یا نوزده گروه) ذکر مىکند، و نیز خواندیم که ذکر این عدد سبب گفتگو در میان مشرکان و کفار شد، و گروهى آن را به باد سخریه گرفتند.
این آیه که طولانىترین آیه این سوره است به آنها پاسخ داده، مىفرماید:
«مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار دادیم» (و ما جعلنا اصحاب النار الا ملائکة).
فرشتگانى نیرومند، پرقدرت و به تعبیر قرآن «غلاظ» و «شداد» خشن و سختگیر که تمام گنهکاران در برابر آنها ضعیف و ناتوانند.
سپس مىافزاید: «و تعداد آنها را جز براى آزمایش کافران معین نکردیم» (و ما جعلنا عدتهم الا فتنة للذین کفروا).
این آزمایش از دو جهت بود: نخست این که آنها استهزا مىکردند که چرا از میان تمام اعداد، عدد نوزده انتخاب شده، در حالى که هر عدد دیگرى انتخاب شده بود جاى همین سؤال وجود داشت.
از سوى دیگر این تعداد را کم مىشمردند، و از روى سخریه مىگفتند: ما در مقابل هر یک از آنها ده نفر قرار مىدهیم، تا آنها را در هم بشکنیم! در حالى که فرشتگان خدا چنان هستند که به گفته قرآن چند نفر از آنها مأمور هلاکت قوم لوط مىشوند و شهرهاى آباد آنها را از زمین برداشته زیر و رو مىکنند.
و باز مىافزاید: هدف این بود: «تا اهل کتاب [- یهود و نصارى] یقین پیدا کنند» (لیستیقن الذین اوتوا الکتاب).
و از آنجا که آنها ایرادى به این موضوع نکردند معلوم مىشود آن را هماهنگ با کتب خود یافتند، و بر یقین آنها به نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله افزوده شد.
لذا در جمله بعد مىافزاید: «و (هدف این بود تا) بر ایمان مؤمنان بیفزاید» (و یزداد الذین آمنوا ایمانا).
و بلافاصله بعد از ذکر این جمله روى همان اهداف سه گانه به عنوان تأکید باز مىگردد، و مجددا روى ایمان اهل کتاب، سپس مؤمنان و بعد به آزمون کفار و مشرکان تکیه کرده، مىگوید: «و هدف این بود که اهل کتاب، و مؤمنان (در حقانیت قرآن) تردید به خود راه ندهند، و بیمار دلان و کافران بگویند: خدا از این توصیف چه منظورى دارد»؟! (و لا یرتاب الذین اوتوا الکتاب و المؤمنون و لیقول الذین فى قلوبهم مرض و الکافرون ما ذا اراد الله بهذا مثلا).
سپس به دنبال این گفتگوها که در باره چگونگى بهرهگیرى مؤمنان و کافران بیمار دل از سخنان الهى بود مىافزاید: «این گونه خداوند هر کس را بخواهد گمراه مىسازد، و هرکس را بخواهد هدایت مىکند» (کذلک یضل الله من یشاء و یهدى من یشاء).
جملههاى گذشته به خوبى نشان مىدهد که این مشیت و اراده الهى در باره هدایت بعضى، و گمراهى بعضى دیگر، بى حساب نیست، آنها که معاند و لجوج و بیمار دلند استحقاقى جز این ندارند، و آنها که در برابر فرمان خدا تسلیم و مؤمنند مستحق چنین هدایتى هستند.
و در پایان آیه مىفرماید: «و (به هر حال) لشکریان پروردگارت را جز او کسى نمىداند، و این جز هشدار و تذکرى براى انسانها نیست»! (و ما یعلم جنود ربک الا هو و ما هى الا ذکرى للبشر). بنابراین اگر سخن از نوزده نفر از خازنان دوزخ به میان آمده مفهومش این نیست که لشکریان خداوند محدود به اینها هستند.
على علیه السّلام در نخستین خطبه نهج البلاغه مىفرماید: آنگاه آسمانهاى بالا را از هم باز کرد، و آنها را مملو از اصناف مختلف فرشتگان ساخت:
گروهى از آنان همیشه در سجودند و به رکوع نمىپردازند.
و گروهى دائما در رکوعند و سر از رکوع بر نمىدارند.
و گروهى دائما ایستادهاند و به عبادت مشغولند و تغییر موضع نمىدهند.
گروهى همواره تسبیح مىگویند و خسته نمىشوند.
و گروهى دیگر امناى وحى اویند، و زبان او به سوى پیامبران که پیوسته براى ابلاغ فرمان و امر او در رفت و آمدند.
و جمعى دیگر حافظان بندگان او هستند و دربانان بهشت برین.
(آیه 32)- در ادامه بحث با منکران نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله، و انکار رستاخیز، در اینجا سوگندهاى متعددى یاد کرده، و بر مسأله قیامت و رستاخیز و دوزخ و عذاب آن تأکید مىنماید.
مىفرماید: «این چنین نیست که آنها تصور مىکنند، سوگند به ماه» (کلا و القمر).
ذکر سوگند به «ماه» به خاطر آن است که یکى از آیات بزرگ الهى است، هم از نظر خلقت، و هم گردش منظم، و هم نور و زیبائى، و هم تغییرات تدریجى که خود، تقویم زندهاى براى مشخص ساختن روزهاست.
(آیه 33)- سپس مىافزاید: «و (سوگند) به شب هنگامى که (دامن برچیند و) پشت کند» (و اللیل اذ ادبر).
(آیه 34)- «و به صبح هنگامى که چهره بگشاید» (و الصبح اذا اسفر).
شب گرچه آرام بخش است و خاموش، و هنگام راز و نیاز عاشقان حق، اما این شب تاریک آن زمان جالب است که پشت کند و رو به صبح روشنى پیش رود و آخر سحرگاه باشد، و طلوع صبح از همه زیباتر و دلانگیزتر است که هر انسانى را به وجد و نشاط مىآورد.
این سوگندهاى سه گانه در ضمن، تناسبى با نور هدایت «قرآن» و پشت کردن ظلمات «شرک» و بت پرستى و دمیدن سپیده صبحگاهان «توحید» دارد.
(آیه 35)- بعد از بیان این سوگندها، به چیزى مىپردازد که سوگند به خاطر آن یاد شده، مىفرماید: «آن (حوادث هولناک قیامت) از مسائل مهم است» (انها لاحدى الکبر).
(آیه 36)- سپس اضافه مىکند: هدف از آفرینش دوزخ هرگز انتقامجوئى نیست، بلکه «هشدار و انذارى است براى انسانها» (نذیرا للبشر).
(آیه 37)- و سرانجام براى تأکید بیشتر مىافزاید این انذار مخصوص گروه معینى نیست بلکه: براى همه افراد بشر است «براى کسانى از شما که مىخواهند پیش افتند یا عقب بمانند» [- به سوى هدایت و نیکى پیش روند یا نروند]! (لمن شاء منکم ان یتقدم او یتأخر).
(آیه 38)- شما چرا اهل دوزخ شدید؟ در ادامه بحثى که درباره دوزخ و دوزخیان در آیات قبل آمد، در اینجا مىافزاید: «هرکس در گرو اعمال خویش است» (کل نفس بما کسبت رهینة).
گوئى تمام وجود انسان در گرو انجام وظائف و تکالیف اوست، هنگامى که آن را انجام مىدهد آزاد مىگردد و گر نه در قید اسارت باقى خواهد ماند.
(آیه 39)- و بلافاصله مىفرماید: «مگر اصحاب یمین» (الا اصحاب الیمین). که نامه اعمالشان را به نشانه ایمان و تقوایشان به دست راستشان مىدهند! آنها در پرتو ایمان و عمل صالح، غل و زنجیرهاى اسارت را شکستهاند، و بىحساب وارد بهشت مىشوند.
«اصحاب الیمین» کسانى هستند که داراى ایمان و عمل صالحند، و اگر گناهان مختصرى داشته باشند تحت الشعاع حسنات آنهاست، و به حکم «ان الحسنات یذهبن السیئات» اعمال نیکشان اعمال بد را مىپوشاند، یا بدون حساب وارد بهشت مىشوند و یا اگر حسابى داشته باشند سهل و ساده و آسان است، همان گونه که در آیه 7 سوره انشقاق آمده است: «اما کسى که نامه اعمالش به دست راست او داده شده حساب او آسان خواهد بود».
«قرطبى» مفسر معروف اهل سنت از امام باقر علیه السّلام در تفسیر این آیه نقل کرده است که فرمود: «ما و شیعیانمان اصحاب الیمین هستیم، و هر کس ما اهل بیت را دشمن دارد در اسارت اعمال خویش است».
(آیه 40)- سپس به گوشهاى از شرح حال اصحاب الیمین و گروه مقابل آنها پرداخته، مىافزاید: «آنها در باغهاى بهشتند، و سؤال مىکنند ...» (فى جنات یتساءلون).
(آیه 41)- «از مجرمان» (عن المجرمین).
(آیه 42)- مىگویند: «چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت»؟! (ما سلککم فى سقر).
از این آیات به خوبى استفاده مىشود که رابطه میان بهشتیان و دوزخیان بکلى قطع نمىگردد، بهشتیان مىتوانند از عالم خود وضع دوزخیان را مشاهده کنند، و با آنها به گفتگو پردازند.
(آیه 43)- مجرمان در پاسخ این سؤال به چهار گناه بزرگ خویش در این رابطه اعتراف مىکنند نخست این که: «مىگویند: ما از نمازگزاران نبودیم» (قالوا لم نک من المصلین).
اگر نماز مىخواندیم نماز ما را به یاد خدا مىانداخت، و نهى از فحشاء و منکر مىکرد، و ما را به صراط مستقیم الهى دعوت مىنمود.
(آیه 44)- دیگر این که: «ما اطعام مستمند نمىکردیم» (و لم نک نطعم المسکین).
اطعام مسکین گرچه به معنى غذا دادن به بینوایان است، ولى ظاهرا منظور از آن، هرگونه کمک به نیازمندیهاى ضرورى نیازمندان مىباشد، اعم از خوراک و پوشاک و مسکن و غیر اینها و منظور از آن «زکات واجب» است چرا که ترک انفاقهاى مستحبى سبب ورود در دوزخ نمىشود.
(آیه 45)- دیگر این که: «و پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا مىشدیم» (و کنا نخوض مع الخائضین).
«خوض در باطل» معنى وسیع و گستردهاى دارد که هم شامل ورود در مجالس کسانى مىشود که آیات خدا را به باد استهزا مىگیرند، تبلیغات ضد اسلامى مىکنند، و یا شوخیهاى رکیک دارند، یا گناهانى را که انجام دادهاند به عنوان افتخار یا تلذذ نقل مىکنند، و همچنین شرکت در مجالس غیبت و تهمت و لهو و لعب و مانند آنها، ولى در آیه مورد بحث بیشتر نظر بر مجالسى است که براى تضعیف دین خدا و استهزاى مقدسات، و ترویج کفر و شرک و بىدینى تشکیل مىشود.
(آیه 46)- سپس مىافزاید: «و این که ما همواره روز جزا را انکار مىکردیم» (و کنا نکذب بیوم الدین).
(آیه 47)- «تا زمانى که مرگ ما فرا رسید» (حتى اتانا الیقین).
روشن است انکار معاد و روز حساب و جزا، تمام ارزشهاى الهى و اخلاقى را متزلزل مىسازد، و انسان را براى ارتکاب گناه تشجیع مىکند، به هر حال از این آیات به خوبى استفاده مىشود که کفار همان گونه که مکلف به اصول دین هستند به فروع دین نیز مکلفند، و نیز نشان مىدهد این امور چهارگانه یعنى «نماز» و «زکات» و ترک مجالس اهل باطل» و «ایمان به قیامت» اهمیت و نقش فوق العادهاى در هدایت و تربیت انسان دارد، و به این ترتیب جهنم جاى نمازگزاران واقعى، و زکات دهندگان، و تارکان باطل، و مؤمنان به قیامت نیست.