117 . صفحه 117
بیست و سوم فروردین :
نفیسه :
51.در
مورد نزول این آیه و دو آیه بعد نقل کردهاند که: بعد از جنگ بدر، عبادة
بن صامت خزرجى خدمت پیامبر رسید و گفت: من هم پیمانانى از یهود دارم که از
نظر عدد زیاد و از نظر قدرت نیرومندند، اکنون که آنها ما را تهدید به جنگ
مىکنند و حساب مسلمانان از غیر مسلمانان جدا شده است من از دوستى و هم
پیمانى با آنان برائت مىجویم، هم پیمان من تنها خدا و پیامبر اوست.
عبد
اللّه بن أبى گفت: ولى من از هم پیمانى با یهود برائت نمىجویم، زیرا از
حوادث مشکل مىترسم و به آنها نیازمندم.پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او
فرمود: آنچه در مورد دوستى با یهود بر عباده مىترسیدیم، بر تو نیز
مىترسم (و خطر این دوستى و هم پیمانى براى تو از او بیشتر است) عبد اللّه
گفت: چون چنین است من هم مىپذیرم و با آنها قطع رابطه مىکنم، آیه نازل شد
و مسلمانان را از هم پیمانى با یهود و نصارى بر حذر داشت.قرآن، مسلمانان
را از همکارى با یهود و نصارى بشدت برحذر مىدارد، نخست مىگوید: «اى کسانى
که ایمان آوردهاید، یهود و نصارى را تکیه گاه و هم پیمان خود قرار
ندهید»یعنى ایمان به خدا ایجاب مىکند که به خاطر جلب منافع مادى با آنها
همکارى نکنید.سپس با یک جمله کوتاه، دلیل این نهى را بیان کرده، مىگوید:
«هر یک از آن دو طایفه، دوست و همپیمان هممسلکان خود هستند»یعنى، تا
زمانى که منافع خودشان و دوستانشان مطرح است، هرگز به شما نمىپردازند.
روى این جهت، «هر کس از شما طرح دوستى و پیمان با آنها بریزد، از نظر تقسیم بندى اجتماعى و مذهبى جزء آنها محسوب خواهد شد» و شک نیست که «خداوند چنین افراد ستمگرى را که به خود و برادران و خواهران مسلمان خود خیانت کرده و بر دشمنانشان تکیه مىکنند، هدایت نخواهد کرد»
52.در
این آیه اشاره به عذرتراشیهایى مىکند که افراد بیمارگونه براى توجیه
ارتباطهاى نامشروع خود با بیگانگان، انتخاب مىکنند، و مىگوید:
«آنهایى
که در دلهایشان بیمارى است، اصرار دارند که آنان را تکیهگاه و همپیمان
خود انتخاب کنند، و عذرشان این است که مىگویند: ما مىترسیم قدرت به دست
آنها بیفتد و گرفتار شویم» قرآن در پاسخ آنها مىگوید: همانطور که آنها
احتمال مىدهند روزى قدرت به دست یهود و نصارى بیفتد، این احتمال را نیز
باید بدهند که «ممکن است سر انجام، خداوند مسلمانان را پیروز کند و قدرت به
دست آنها بیفتد و این منافقان، از آنچه در دل خود پنهان ساختند، پشیمان
گردند»
53.در این آیه به سر انجام کار منافقان اشاره کرده مىگوید: در آن هنگام که فتح و پیروزى نصیب مسلمانان راستین شود، و کار منافقان برملا گردد «مؤمنان از روى تعجب مىگویند آیا این افراد منافق، همانها هستند که این همه ادعا داشتند و با نهایت تأکید قسم یاد مىکردند که با ما هستند، چرا سر انجام کارشان به اینجا رسید»و به خاطر همین نفاق، «همه اعمال نیک آنها بر باد رفت (زیرا از نیت پاک و خالص سر چشمه نگرفته بود، و) به همین دلیل زیانکار شدند» هم در این جهان و هم در جهان دیگر.
54.پس
از بحث درباره منافقان، سخن از مرتدانى که طبق پیش بینى قرآن بعدها از این
آیین مقدس روى برمىگرداندند به میان مىآورد و به عنوان یک قانون کلى به
همه مسلمانان اخطار مىکند:«اگر کسانى از شما از دین خود بیرون روند (زیانى
به خدا و آیین او و جامعه مسلمین و آهنگ سریع پیشرفت آنها نمىرسانند)
زیرا خداوند در آینده جمعیتى را براى حمایت از این آیین برمىانگیزد»سپس
صفات کسانى که باید این رسالت بزرگ را انجام دهند، چنین شرح مىدهد:
1- آنها به خدا عشق مىورزند و جز به خشنودى او نمىاندیشند «هم خدا آنها را دوست دارد و هم آنها خدا را دوست دارند»
2 و 3- «در برابر مؤمنان خاضع و مهربان و در برابر دشمنان و ستمکاران،سرسخت و خشن و پرقدرتند»
4- «جهاد در راه خدا بطور مستمر از برنامههاى آنهاست»
5-
آخرین امتیازى که براى آنان ذکر مىکند این است که: «در راه انجام فرمان
خدا و دفاع از حق، از ملامت هیچ ملامت کنندهاى نمىهراسند»و در پایان
مىگوید: «به دست آوردن این امتیازات (علاوه بر کوشش انسان) مرهون فضل الهى
است که هر کس بخواهد و شایسته ببیند مىدهد»«و خداوند دایره فضل و کرمش،
وسیع و به آنها که شایستگى دارند آگاه است»
55.آیه ولایت: در مورد نزول این آیه از «عبد اللّه بن عباس» نقل شده که: روزى در کنار چاه زمزم نشسته بود و براى مردم از قول پیامبر صلّى اللّه علیه و آله حدیث نقل مىکرد، ناگهان مردى که عمامهاى بر سر داشت و صورت خود را پوشانیده بود نزدیک آمد و هر مرتبه که ابن عباس از پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله حدیث نقل مىکرد او نیز با جمله «قال رسول اللّه» حدیث دیگرى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل مىنمود.ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفى کند، او صورت خود را گشود و صدا زد اى مردم! هر کس مرا نمىشناسد بداند من أبوذر غفارى هستم با این گوشهاى خودم از رسولخدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم، و اگر دروغ مىگویم هر دو گوشم کر باد، و با چشمان خود این جریان را دیدم و اگر دروغ مىگویم هر دو چشمم کور باد، که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود:علىّ قائد البررة و قاتل الکفرة منصور من نصره مخذول من خذله «على علیه السّلام پیشواى نیکان است، و کشنده کافران، هر کس او را یارى کند، خدا یاریش خواهد کرد، و هر کس دست از یاریش بردارد، خدا دست از یارى او برخواهد داشت».سپس أبوذر اضافه کرد: اى مردم! روزى از روزها با رسولخدا صلّى اللّه علیه و آله در مسجد نماز مىخواندم، سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى کمک کرد، ولى کسى چیزى به او نداد، او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضاى کمک کردم ولى کسى جواب مساعد به من نداد، در همین حال على علیه السّلام که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد،
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که در حال نماز بود جریان را مشاهده کرد،
هنگامى که از نماز فارغ شد، سر به سوى آسمان بلند کرد و چنین گفت:«خداوندا!
برادرم موسى از تو تقاضا کرد که روح او را وسیع گردانى و کارها را بر او
آسان سازى و گره از زبان او بگشایى تا مردم گفتارش را درک کنند، و نیز موسى
درخواست کرد هارون را که برادرش بود وزیر و یاورش قرار دهى و بوسیله او
نیرویش را زیاد کنى و در کارهایش شریک سازى.خداوندا! من محمد پیامبر و
برگزیده توام، سینه مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز، از خاندانم
على علیه السّلام را وزیر من گردان تا بوسیله او، پشتم قوى و محکم
گردد».أبوذر مىگوید: هنوز دعاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پایان نیافته
بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفت: بخوان!
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: چه بخوانم؟گفت: بخوان انّما ولیّکم
اللّه و رسوله و الّذین آمنوا ...
این آیه با کلمه «انّما» که در لغت
عرب به معنى انحصار مىآید شروع شده و مىگوید: «ولىّ و سرپرست و متصرف در
امور شما سه کس است: خدا و پیامبر و کسانى که ایمان آوردهاند، و نماز را
برپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند»منظور از «ولىّ» در آیه فوق
ولایت به معنى، سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است. بخصوص این که این
ولایت در ردیف ولایت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و ولایت خدا قرار گرفته
و هر سه با یک جمله ادا شده است.
و به این ترتیب، آیه از آیاتى است که به عنوان یک نصّ قرآنى دلالت برولایت و امامت علی (ع) دارد.
56.این آیه تکمیلى براى مضمون آیه پیش است و هدف آن را تأکید و تعقیب مىکند، و به مسلمانان اعلام مىدارد که: «کسانى که ولایت و سرپرستى و رهبرى خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و افراد با ایمانى را که در آیه قبل به آنها اشاره شد بپذیرند پیروز خواهند شد، زیرا آنها در حزب خدا خواهند بود و حزب خدا پیروز است»در این آیه قرینه دیگرى بر معنى ولایت که در آیه پیش اشاره شد دیده مىشود، زیرا تعبیر به «حزب اللّه» و «غلبه آن» مربوط به حکومت اسلامى است، نه یک دوستى ساده و عادى و این خود مىرساند که ولایت در آیه به معنى سرپرستى و حکومت و زمامدارى اسلام و مسلمین است، زیرا در معنى حزب یک نوع تشکل و همبستگى و اجتماع براى تأمین اهداف مشترک افتاده است.
57.در مورد نزول این آیه، مفسران نقل کردهاند که: دو نفر از مشرکان به نام «رفاعه» و «سوید» اظهار اسلام کردند و سپس جزء دار و دسته منافقان شدند، بعضى از مسلمانان با این دو نفر رفت و آمد داشتند و اظهار دوستى مىکردند، آیه نازل شد و به آنها اخطار کرد که از این عمل بپرهیزید.در این آیه بار دیگر خداوند به مؤمنان دستور مىدهد که از انتخاب منافقان و دشمنان به عنوان دوست بپرهیزید، منتها براى تحریک عواطف آنها و توجه دادن به فلسفه این حکم، چنین مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! آنها که آیین شما را به باد استهزاء و یا به بازى مىگیرند، چه آنها که از اهل کتابند و چه آنها که از مشرکان و منافقانند، هیچ یک از آنان را به عنوان دوست انتخاب نکنید»و در پایان آیه این موضع را تأکید مىکند که طرح دوستى با آنان، با تقوا و ایمان سازگار نیست بنابراین «از خدا بترسید، اگر ایمان دارید»
هانیه :
ایه
51 - یه زمانی فکر می کردم میشه با همه دوست بود و منطقی کنار اومد اما هر
چی بیشتر می گذره بیشتر می فهمم که این ذائقه انسان ها در انتخاب دوست و
همراه شدن با هم چقدر مهمه... آدمای زیادی هستند که باهاشون دوستیم و
پیشمونند اما حرف خودتو نمی توانی بزنی ... باید مواظب باشم ذائقه زندگی ام
تحت تاثیر ادمای اطرافم نباشه ... و با کسایی بیشتر وقت بگذرونم که هم
پیمان هستیم...
- این تفاوت ها برای من تو انتخابام و حدودی که دارم مشخص میشه ... چقدر ذائقه هامون در انتخابمون موثره..
ایه 52 و 53
- وقتی می شینی پای صحبتشون و از درونشون می پرسیم می بینیم که بخش زیادی از حرفا یا بهانه است و یا خودخواهی ...و یا ترس است
-
بهانه ها و ترسامو کم کنم ...گاهی این یه نشونه است که می فهمم دلم پاک
نیست و بیماره ... البته ترسا، ترسای اجتماعی است ... دیگران نپسندد ... به
مذاقشون خوش نیاد .. اما خدا رو شکر این جا آزادی هر طور که دلت می خواد
باشی و این یه تمرین بسیار خوبی است ...
- اینکه همیشه سعی کنم جانب حق
را نگه دارم و به برچسب مسلمون و یهودی و .. بودن توجه نکنم.. این حق که در
نهایت پیروز می شه ... به نرخ روز نون نخورم ...
- من یک سوال برام پیش
اومد این قضیه تقیه که در اسلام می گن وجود داره که برای حفظ جان می توانی
یک جاهایی راستشو نگی یا سکوت کنی چیه ... با این آیه تناقض نداره؟ یا
اینکه با نفاق داشتن؟
ایه 54
-
تفسیر نفیسه جان : از نشون های مومنان : خدا را دوست دارند در راه او جهاد
می کنند ... دوستی با خدا یه حرف نباید باشه ... ایمان را باید سعی کنم به
عملم بیارم نه فقط در قلب و گفتارم...
ایه های انتهایی این ص برای من قوت قلبی بود .. و این جمله را در ذهنم تداعی می کنه : اگر می خوای خدا با هات حرف بزنه قرآن بخووون ... خدایا که از فضل خودت ما رو مومن قرار می دی ، کمک کن ولایتتو با تمام وجود و در تمام کارهامون خالصانه بپذیریم و اهل عمل باشیم ..
اعظم :
آیه 51 و 52 و 53 : در مورد بحث های شخصی دوستان نوشتن که بسیار درسته .... به نظر من کافیه اعتقادات دینیت رو در عمل پیاده کنی اون وقت می فهمی که به راحتی نمیشه با همه "دوست " بود .... این به معنای این نیست که با همه دشمن بشی ها به معنای اینه که دیگه رفیق یکدل نیستی ... اون قضیه احترام و خوشرویی و مراودات معمول به قوت خودش باقیه
اما در ابعاد کلان جامعه به نظر من این آیات خطوط رو خیلی واضح روشن کرده و در بستن هر پیمانی با جوامع دیگه باید خیلی حواس جمع باشیم که جوری نباشه که ولایت و سرپرستی امور رو به اونا واگذار کنیم ....
هانیه جان در مورد تقیه ان شاءالله خواهم نوشت
آیه 54 : یحبهم و یحبونه ... یک رابطه محب و محبوبی دو طرفه خیلی قشنگ میون خداوند و دوستان خداست