قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۳۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

جمعه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ب.ظ

115 . صفحه 115

بیست و یکم فروردین : 

نفیسه : 

42.در این آیه بار دیگر قرآن تأکید مى‏کند که «آنها گوش شنوا براى شنیدن سخنان تو و تکذیب آن دارند» و یا گوش شنوایى براى شنیدن دروغهاى بزرگانشان دارند.این جمله به عنوان تأکید و اثبات این صفت زشت براى آنها تکرار شده است.علاوه بر این «آنها زیاد اموال حرام و ناحق و رشوه مى‏خورند».سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اختیار مى‏دهد که «هرگاه این گونه اشخاص براى داورى به تو مراجعه کردند مى‏توانى در میان آنها داورى به احکام اسلام کنى و مى‏توانى از آنها روى گردانى»و براى تقویت روح پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله اضافه مى‏کند: «اگر صلاح بود که از آنها روى بگردانى هیچ زیانى نمى‏توانند به تو برسانند»«و اگر خواستى در میان آنها داورى کنى حتما باید اصول عدالت را رعایت نمایى، زیرا خداوند افراد دادگر و عدالت‏پیشه را دوست دارد».

43.این آیه بحث درباره یهود را در مورد داورى خواستن از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که در آیه قبل آمده بود تعقیب مى‏کند و از روى تعجب مى‏گوید: «چگونه اینها تو را به داورى مى‏طلبند در حالى که تورات نزد آنهاست و حکم خدا در آن آمده است و به آن ایمان دارند»!باید دانست که حکم مزبور یعنى (حکم سنگسار کردن زن و مردى که زناى محصنه کرده‏اند) در تورات کنونى در فصل بیست و دوم از سفر تثنیه آمده است.عجب این که «بعد از انتخاب تو براى داورى، حکم تو را که موافق حکم تورات است چون بر خلاف میل آنهاست نمى‏پذیرند»«حقیقت این است که آنها اصولا ایمان ندارند» و گر نه با احکام خدا چنین بازى نمى‏کردند».

44.این آیه و آیه بعد، بحث گذشته را تکمیل کرده، و اهمیت کتاب آسمانى موسى، یعنى تورات را چنین شرح مى‏دهد: «ما تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور بود» هدایت به سوى حق و نور و روشنایى براى برطرف ساختن تاریکیهاى جهل و نادانى «به همین جهت پیامبران الهى که در برابر فرمان خدا تسلیم بودند و بعد از نزول تورات روى کار آمدند همگى بر طبق آن براى یهود، حکم مى‏کردند»نه تنها آنها چنین مى‏کردند بلکه «علماى بزرگ یهود و دانشمندان با ایمان و پاک آنها، بر طبق این کتاب آسمانى که به آنها سپرده شده بود، و بر آن گواه بودند داورى مى‏کردند»در اینجا روى سخن را به آن دسته از دانشمندان اهل کتاب که در آن عصر مى‏زیستند کرده، مى‏گوید: «از مردم نترسید (و احکام واقعى خدا را بیان کنید) بلکه از مخالفت من بترسید» که اگر حق را کتمان کنید مجازات خواهید شد و همچنین «آیات خدا را به بهاى کمى نفروشید»در حقیقت سر چشمه کتمان حق و احکام خدا یا ترس از مردم و عوامزدگى است و یا جلب منافع شخصى و هر کدام باشد نشانه ضعف ایمان و سقوط شخصیت است، و در جمله‏هاى بالا به هر دو اشاره شده است و در پایان آیه، حکم قاطعى درباره این گونه افراد که بر خلاف حکم خدا داورى مى‏کنند صادر کرده، مى‏فرماید: «آنها که بر طبق احکام خدا داورى نمى‏کنند، کافرند»

45.قصاص و گذشت! این آیه قسمت دیگرى از احکام جنایى و حدود الهى تورات را شرح مى‏دهد، و مى‏فرماید: «ما در تورات قانون قصاص را مقرر داشتیم که اگر کسى عمدا بیگناهى را به قتل برساند اولیاى مقتول مى‏توانند قاتل را در مقابل اعدام نمایند»«و اگر کسى آسیب به چشم دیگرى برساند و آن را از بین ببرد او نیز مى‏تواند، چشم او را از بین ببرد»«و همچنین در مقابل بریدن بینى، جایز است بینى جانى بریده شود»«و نیز در مقابل بریدن گوش، بریدن گوش طرف، مجاز است»«و اگر کسى دندان دیگرى را بشکند او مى‏تواند دندان جانى را در مقابل بشکند»«و بطور کلى هر کس جراحتى و زخمى به دیگرى بزند، در مقابل مى‏توان قصاص کرد»بنابراین، حکم قصاص بطور عادلانه و بدون هیچ گونه تفاوت از نظر نژاد و طبقه اجتماعى و طایفه و شخصیت اجرا مى‏گردد.ولى براى آن که این توهم پیش نیاید که خداوند قصاص کردن را الزامى شمرده و دعوت به مقابله به مثل نموده است، به دنبال این حکم مى‏فرماید: «اگر کسى از حق خود بگذرد و عفو و بخشش کند، کفاره‏اى براى گناهان او محسوب مى‏شود، و به همان نسبت که گذشت به خرج داده خداوند از او گذشت مى‏کند» و در پایان آیه مى‏فرماید: «کسانى که بر طبق حکم خداوند، داورى نکنند ستمگرند»

چه ظلمى از این بالاتر که ما گرفتار احساسات و عواطف کاذبى شده و از شخص قاتل به بهانه این که خون را با خون نباید شست بکلى صرف نظر کنیم!

اعظم : 

ایه 42: اکالون للسحت
خورندگان مال حرام
خوردن مال حروم باعث میشه که ادم در مقابل پذیرش حق مقاومت کنه
چقدر لقمه مهمه که از کجا و چی باشه
یاد کلام امام حسین افتادم که در روز عاشورا فرمودند:
فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ ؛ چون شکم‌های شما از حرام پرشده است ، حرف‌های من در شما اثر نمی گذارد.

رایه 42: توسوره نسا دوبار تاکید شد که مبادا دلسوزی ،کینه مناسبات قوم و خویشی و ..... تو قضاوت شما تاثیر بگذاره
اینجا باز تاکید بر اصل عدالته
که باید رعایت بشه حتی در داوری با پیروان ادیان دیگه

اصل عدالت بسیاربسیار مهمه

ایه 43: کسی که مومن باشه به دین خودش
همون دستورات دینی خودش رو رعایت میکنه و دنبال حکم از اینور واونور نیست
یاد سلمان افتادم که پیش از اسلام چندین دین برگزید و در هر دینی که برگزید به حداعلی درجه تسلیم و بندگی در اون دین رسید
و نهایت این حق پذیریش اون رو رسوند به مقام "سلمان منا"یی

ایه 44: بارها تا اینجای قرآن دیدیم تاکید بر اینه که روح دین "تسلیم" بودن در مقابل اوامر الهی هستش
ان الدین عند الله الاسلام
فرقی هم نمی کرد این دین چی باشه
روح همشون بندگی و تسلیم در برابر خداونده
یهودیها هم اگه به این مقام در دینشون می رسیدن این همه در مقابل اسلام و پیامبر مقاومت نمی کردن
درس بگیریم از این مطلب

ایه 44: حکم حکم خداست
دنبال احکام راحت نباشیم
یهودیا با اینکه حکم زنا رو در دینشون داشتن
به امید اینکه حکم راحت تر پیدا کنن اومدن از پیامبر سوال کردن

ایه 45: هر کدوممون که احکام الهی رو رعایت نکنیم ظالمیم
ظلم در حق خودمون و جامعه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۳۰
* مسافر
پنجشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۲۹ ب.ظ

114 . صفحه 114

 

بیستم فروردین : 

نفیسه :

 

37.سپس به دوام این کیفرکه در آیه قبل اشاره شد،می پردازد و مى‏گوید: «آنها پیوسته مى‏خواهند از آتش دوزخ خارج شوند ولى توانایى بر آن را ندارند و کیفر آنها ثابت و برقرار خواهد بود»

38.مجازات دزدان! در چند آیه قبل احکام «محارب» بیان شد، در این آیه، به همین تناسب حکم دزد یعنى کسى که بطور پنهانى و مخفیانه اموال مردم را مى‏برد بیان گردیده است، نخست مى‏فرماید: «دست مرد و زن سارق را قطع کنند»از روایات اهل بیت علیه السّلام استفاده مى‏شود که تنها چهار انگشت از دست راست بریده مى‏شود، نه بیشتر، اگر چه فقهاى اهل تسنن بیش از آن گفته‏اند! در اینجا مرد دزد بر زن دزد مقدم داشته شده در حالى که در آیه حدّ زناکار، زن زانیه بر مرد زانى مقدم ذکر شده است، این تفاوت شاید به خاطر آن باشد که در مورد دزدى عامل اصلى بیشتر مردانند و در مورد ارتکاب زنا عامل و محرک مهمتر زنان بى‏بندوبار! سپس مى‏گوید: «این کیفرى است در برابر اعمالى که انجام داده‏اند و مجازاتى است از طرف خداوند»و در پایان آیه براى رفع این توهم که مجازات مزبور عادلانه نیست مى‏فرماید:«خداوند توانا (قدرتمند) و حکیم است»بنابراین دلیلى ندارد که از کسى انتقام بگیرد و کسى را بى‏حساب مجازات کند.

39.در این آیه راه بازگشت را به روى آنها گشوده و مى‏فرماید: «کسى که بعد از این ستم توبه کند و در مقام اصلاح و جبران برآید خداوند او را خواهد بخشید زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است».آیا بوسیله توبه تنها گناه او بخشوده مى‏شود و یا این که حد سرقت (بریدن دست) نیز ساقط خواهد شد؟
معروف در میان فقهاى ما این است که: اگر قبل از ثبوت سرقت در دادگاه اسلامى توبه کند حدّ سرقت نیز از او برداشته مى‏شود، ولى هنگامى که از طریق دو شاهد عادل، جرم او ثابت شد با توبه حدّ از بین نمى‏رود.

40.به دنبال حکم توبه سارقان روى سخن را به پیامبر بزرگ اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏فرماید: «آیا نمى‏دانى که خداوند مالک آسمان و زمین است (و هر گونه صلاح بداند در آنها تصرف مى‏کند) هر کس را که شایسته مجازات بداند، مجازات و هر کس را که شایسته بخشش ببیند، مى‏بخشد و او بر هر چیز تواناست»

41.از امام باقر علیه السّلام نقل شده که: یکى از اشراف یهود خیبر که داراى همسر بود، با زن شوهردارى که او هم از خانواده‏هاى سرشناس خیبر محسوب مى‏شد عمل منافى عفت انجام داد، یهودیان از اجراى حکم تورات (سنگسار کردن) در مورد آنها ناراحت بودند، این بود که به هم مسلکان خود در مدینه پیغام فرستادند که حکم این حادثه را از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بپرسند (تا اگر در اسلام حکم سبکترى بود آن را انتخاب کنند و در غیر این صورت آن را نیز به دست فراموشى بسپارند و شاید از این طریق مى‏خواستند توجه پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را نیز به خود جلب کنند و خود را دوست مسلمانان معرفى نمایند).در این موقع حکم سنگباران کردن کسانى که مرتکب زناى محصنه مى‏شود نازل گردید، ولى آنها از پذیرفتن این حکم شانه خالى کردند! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اضافه کرد: این همان حکمى است که در تورات شما نیز آمده، آیاموافقید که یکى از شما را به داورى بطلبم و هر چه او از زبان تورات نقل کرد بپذیرید.گفتند: آرى.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفت: ابن صوریا که در فدک زندگى مى‏کند چگونه عالمى است؟
گفتند: او از همه یهود به تورات آشناتر است، به دنبال او فرستادند و هنگامى که نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد به او فرمود: آیا حکم سنگباران کردن در چنین موردى در تورات بر شما نازل شده است یا نه؟
او در پاسخ گفت: آرى! چنین حکمى در تورات آمده است.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفت: چرا از اجراى این حکم سرپیچى مى‏کنید؟

او در جواب گفت: حقیقت این است که ما در گذشته این حد را در باره افراد عادى اجرا مى‏کردیم، ولى در مورد ثروتمندان و اشراف خوددارى مى‏نمودیم، این بود که گناه مزبور در طبقات مرفّه جامعه ما رواج یافت. به همین جهت ما قانونى سبکتر از قانون سنگسار کردن تصویب نمودیم.در این هنگام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد که آن مرد و زن را در مقابل مسجد سنگسار کنند و فرمود: خدایا من نخستین کسى هستم که حکم تو را زنده نمودم بعد از آن که یهود آن را از بین بردند.در این هنگام آیه نازل شد و جریان مزبور را بطور فشرده بیان کرد.داورى میان دوست و دشمن- از این آیه و چند آیه بعد از آن استفاده مى‏شود که قضات اسلام حق دارند با شرایط خاصى در باره جرایم و جنایات غیر مسلمانان نیز قضاوت کنند.آیه مورد بحث با خطاب (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ) «اى فرستاده!» آغاز شده، گویا به خاطر اهمیت موضوع مى‏خواهد حس مسؤولیت را در پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیشتر تحریک کند و اراده او را تقویت نماید.سپس به دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان مقدمه‏اى براى حکم بعد پرداخته و مى‏فرماید: «آنها که با زبان، مدعى ایمانند و قلب آنها هرگز ایمان نیاورده و در کفر بر یکدیگر سبقت مى‏جویند هرگز نباید مایه اندوه تو شوند» زیرا این وضع تازگی ندارد.بعد از ذکر کارشکنیهاى منافقان و دشمنان داخلى به وضع دشمنان خارجى و یهود پرداخته و مى‏گوید: «همچنین کسانى که از یهود نیز این مسیر را مى‏پیمایند نباید مایه اندوه تو شوند»

بعد اشاره به پاره‏اى از اعمال نفاق‏آلود کرده، مى‏گوید: «آنها زیاد به سخنان تو گوش مى‏دهند) اما این گوش دادن براى درک و اطاعت نیست، بلکه براى این است) که دستاویزى براى تکذیب و افترا بر تو پیدا کنند»این جمله تفسیر دیگرى نیز دارد، «آنها به دروغهاى پیشوایان خود فراوان گوش مى‏دهند. ولى حاضر به پذیرش سخن حق نیستند».صفت دیگر آنها این است که نه تنها براى دروغ بستن به مجلس شما حاضر مى‏شوند، بلکه «در عین حال جاسوسهاى دیگران که نزد تو نیامده‏اند نیز مى‏باشند»یکى دیگر از صفات آنها این است که «سخنان خدا را تحریف مى‏کنند (خواه تحریف لفظى و یا تحریف معنوى هر حکمى را بر خلاف منافع و هوسهاى خود تشخیص دهند) آن را توجیه و تفسیر و یا بکلى رد مى‏کنند»عجب‏تر این که آنها پیش از آن که نزد تو بیایند تصمیم خود را گرفته‏اند، «بزرگان آنها به آنان دستور داده‏اند که اگر محمد حکمى موافق خواست ما گفت، بپذیرید و اگر بر خلاف خواست ما بود از آن دورى کنید»اینها در گمراهى فرو رفته‏اند و به این ترتیب امیدى به هدایت آنها نیست، و خدا مى‏خواهد به این وسیله آنها را مجازات کرده و رسوا کند «و کسى که خدا اراده مجازات و رسوایى او را کرده است هرگز تو قادر بر دفاع از او نیستى»آنها به قدرى آلوده‏اند که قابل شستشو نمى‏باشند به همین دلیل"آنها کسانى هستند که خدا نمى‏خواهد قلب آنها را شستشو دهد".

 

اعظم : 

 

تو تفاسیری که می خوندم این نکته به نظرم خیلی قابل تامل بود : حدیثی از پیامبر : بدترین نوع سرقت سرقت از نماز و ناقص انجام دادن رکوع و سجود است

منظور از قطع دست هم قطع چهارانگشت دست راست هستش چون از امام جواد علیه السلام هستش که کف دست رو انسان برای سجده نیاز داره

سجده بر هفت عضو بدن تحقق مى پذیرد: صورت (پیشانى)، دو کف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت بزرگ پا). بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى او نمى ماند تا سجده نماز را به جا آورد، و نیز خداى متعال مى فرماید:
«وَ اَنّ الْمَساجِدَِ للهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أحَداً»؛(5)(سجده گاهها (هفت عضوى که سجده بر آنها انجام مى گیرد) از آن خداست، پس، هیچ کس را همراه و همسنگ با خدا مخوانید (و عبادت نکنید))(6) و آنچه براى خداست، قطع نمى شود.

ایه 41 : هر شنیدنی هم شنیدن نیست . انگیزه شنیدن خیلی مهمه .... (سماعون للکذب) ....نیت هر عملی خیلی مهمه حتی شنیدن

...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

ایه 38 مائده : 

اعظم *: 

برام همیشه سوال بوده که چرا در ایران حکم قطع انگشتان برای دزدها اعمال نمیشه؟!

اعظم : 

من خیلی مطالب رو دیدم سرجمع به این نتیجه رسیدم که بیشتر برای مصالح بین المللی این کار انجام نمیشه چون به نظر حکم سختیه

این لینک رو می تونی ببینی :http://ww.porseshkadeh.com/Question/27218/%D9%85%DA%AF%D8%B1-%D8%AD%DA%A9%D9%85-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D8%B2%D8%AF%DB%8C-%D9%82%D8%B7%D8%B9-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%BE%D8%B3-%DA%86%D8%B1%D8%A7

یک w به قبل آدرس لینک سایت اضافه کنید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۲۹
* مسافر
چهارشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۲۵ ب.ظ

113 . صفحه 113

 نوزدهم فروردین : 

نفیسه : 

32.پیوند انسانها! پس از ذکر داستان فرزندان آدم یک نتیجه‏گیرى کلى و انسانى در این آیه شده است، نخست مى‏فرماید:«به خاطر همین موضوع بر بنى اسرائیل مقرر داشتیم که هر گاه کسى انسانى را بدون ارتکاب قتل، و بدون فساد در روى زمین به قتل برساند، چنان است که گویا همه انسانها را کشته است و کسى که انسانى را از مرگ نجات دهد گویا همه انسانها را از مرگ نجات داده است»چگونه قتل یک انسان مساوى است با قتل همه انسانها و نجات یک نفر مساوى با نجات همه انسانها؟آنچه مى‏توان گفت این است که: قرآن در این آیه یک حقیقت اجتماعى و تربیتى را بازگو مى‏کند زیرا: کسى که دست به خون انسان بیگناهى مى‏آلاید در حقیقت چنین آمادگى را دارد که انسانهاى بیگناه دیگرى را به قتل برساند، او در حقیقت یک قاتل است و طعمه او انسان بیگناه، و مى‏دانیم تفاوتى در میان انسانهاى بیگناه از این نظر نیست، همچنین کسى که به خاطر نوع دوستى و عاطفه انسانى، دیگرى را از مرگ نجات بخشد این آمادگى را دارد که این برنامه انسانى را در مورد هر بشر دیگرى انجام دهد و با توجه به این که قرآن مى‏گوید: «فکأنّما ...»استفاده مى‏شود که مرگ و حیات یک نفر اگر چه مساوى با مرگ و حیات اجتماع نیست اما شباهتى به آن دارد.

قابل توجه این که، کسى از امام صادق علیه السّلام تفسیر این آیه را پرسید، امام فرمود: منظور از «کشتن» و «نجات از مرگ» که در آیه آمده نجات از آتش سوزى یا غرقاب و مانند آن است، سپس امام سکوت کرد و بعد فرمود:تأویل اعظم و مفهوم بزرگتر آیه این است که دیگرى را دعوت به سوى راه حق یا باطل کند و او دعوتش را بپذیرد.در پایان آیه اشاره به قانون‏شکنى بنى اسرائیل کرده مى‏فرماید:«پیامبران ما با دلایل روشن براى ارشاد آنها آمدند ولى بسیارى از آنها قوانین الهى را در هم شکستند و راه اسراف را در پیش گرفتند».«اسراف» در لغت، معنى وسیعى دارد که هر گونه تجاوز و تعدى از حد را شامل مى‏شود اگر چه غالبا در مورد بخششها و هزینه‏ها و مخارج به کار مى‏رود.

33.نقل شده که: جمعى از مشرکان خدمت پیامبر آمدند و مسلمان شدند اما آب و هواى مدینه به آنها نساخت، رنگ آنها زرد و بدنشان بیمار شد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى بهبودى آنها دستور داد به خارج مدینه، در نقطه خوش آب و هوایى از صحرا که شتران زکات را در آنجا به چرا مى‏بردند بروند و ضمن استفاده از آب و هواى آنجا از شیر تازه شتران به حد کافى استفاده کنند، آنها چنین کردند و بهبود یافتند اما به جاى تشکر از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چوپانهاى مسلمان را دست و پا بریده و چشمان آنها را از بین بردند و سپس دست به کشتار آنها زدند و از اسلام بیرون رفتند. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد آنها را دستگیر کردند و همان کارى که با چوپانها انجام داده بودند به عنوان مجازات درباره آنها انجام یافت، آیه درباره این گونه اشخاص نازل گردید و قانون اسلام را در مورد آنها شرح داد.

کیفر آنها که به جان و مال مردم حمله مى‏برند- این آیه در حقیقت بحثى را که در مورد قتل نفس در آیات سابق بیان شد تکمیل مى‏کند و جزاى افراد متجاوزى را که اسلحه به روى مسلمانان مى‏کشند و با تهدید به مرگ و حتى کشتن، اموالشان را به غارت مى‏برند، با شدت هر چه تمامتر بیان مى‏کند، و مى‏گوید: «کیفر کسانى که با خدا و پیامبر به جنگ برمى‏خیزند و در روى زمین دست به فساد مى‏زنند این است که (یکى از چهار مجازات در مورد آنها اجرا شود. نخست:) این که کشته شوند، (دیگر) این که به دار آویخته شوند، (سوم) این که دست و پاى آنها بطور مخالف (دست راست با پاى چپ) بریده شود (چهارم) این که از زمینى که در آن زندگى مى‏کنند تبعید گردند»در پایان آیه مى‏فرماید:«این مجازات و رسوایى آنها در دنیا است و (تنها به این مجازات قناعت نخواهد شد بلکه) در آخرت نیز کیفر سخت و عظیمى خواهند داشت» از این جمله استفاده مى‏شود که حتى اجراى حدود و مجازاتهاى اسلامى مانع از کیفرهاى آخرت نخواهد گردید.

34.سپس براى این که راه بازگشت را حتى به روى این گونه جانیان خطرناک نبندد، مى‏گوید:«مگر کسانى که پیش از دسترسى به آنها توبه و بازگشت کنند که مشمول عفو خداوند خواهند شد و بدانید خداوند غفور و رحیم است»البته توبه آنها، تنها تأثیر در ساقط شدن حق اللّه و مجازات محارب دارد و اما حق الناس بدون رضایت صاحب حق، ساقط نخواهد شد- دقت کنید.

35.حقیقت توسل! در این آیه روى سخن به افراد با ایمان است و به آنها سه دستور براى رستگار شدن داده شده.
نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! تقوا و پرهیزکارى پیشه کنید». سپس دستور مى‏دهد که:«وسیله‏اى براى تقرب به خدا انتخاب نمایید»و سر انجام «دستور به جهاد در راه خدا مى‏دهد» و نتیجه همه آنها این است که «در مسیر رستگارى قرار گیرید». «وسیله» در آیه فوق معنى بسیار وسیعى دارد و هر کار و هر چیزى را که باعث نزدیک شدن به پیشگاه مقدس پروردگار مى‏شود شامل مى‏گردد که مهمترین آنها را على علیه السّلام در«نهج البلاغه» این چنین برمى‏شمرد:

«بهترین چیزى که به وسیله آن مى‏توان به خدا نزدیک شد ایمان به خدا و پیامبر او و جهاد در راه خداست که قلّه کوهسار اسلام است، و همچنین جمله اخلاص (لا اله الّا اللّه) که همان فطرت توحید است، و بر پاداشتن نماز که آیین اسلام است، و زکوة که فریضه واجبه است، و روزه ماه رمضان که سپرى است در برابر گناه و کیفرهاى الهى، و حج و عمره که فقر و پریشانى را دور مى‏کنند و گناهان را مى‏شوید، و صله رحم که ثروت را زیاد و عمر را طولانى مى‏کند، انفاقهاى پنهانى که جبران گناهان مى‏نماید و انفاق آشکار که مرگهاى ناگوار و بد را دور مى‏سازد و کارهاى نیک که انسان را از سقوط نجات مى‏دهد».
و نیز شفاعت پیامبران و امامان و بندگان صالح خدا که طبق صریح قرآن باعث تقرب به پروردگار مى‏گردد، در مفهوم وسیع توسل داخل است.لازم به تذکر است که هرگز منظور از «توسل» این نیست چیزى را از شخص پیامبر یا امام مستقلا تقاضا کنند، بلکه منظور این است با اعمال صالح یا پیروى از پیامبر و امام، یا شفاعت آنان و یا سوگند دادن خداوند به مقام و مکتب آنها (که خود یک نوع احترام و اهتمام به موقعیت آنها و یک نوع عبادت است) از خداوند چیزى را بخواهند و این معنى، نه بوى شرک مى‏دهد و نه بر خلاف آیات دیگر قرآن است و نه از عموم آیه فوق بیرون مى‏باشد- دقت کنید.

36.در تعقیب آیه قبل که به مؤمنان دستور تقوا و جهاد و تهیه وسیله مى‏داد، در این آیه به عنوان بیان علت دستور سابق به سرنوشت افراد بى‏ایمان و آلوده اشاره کرده، مى‏فرماید:«افرادى که کافر شدند اگر تمام آنچه روى زمین است و همانند آن را داشته باشند تا براى نجات از مجازات روز قیامت بدهند از آنها پذیرفته نخواهد شد و عذاب دردناکى خواهند داشت»تنها در پرتو ایمان و تقوا و جهاد و عمل مى‏توان رهایى یافت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۲۵
* مسافر
سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۰۷ ق.ظ

112 . صفحه 112

هفدهم فروردین : 

 

نفیسه : 

24.ولى بنى اسرائیل هیچ یک از این پیشنهادها را نپذیرفتند و به خاطر ضعف و زبونى که در روح و جان آنها لانه کرده بود، صریحا به موسى خطاب کرده، گفتند: «ما تا آنها در این سرزمینند هرگز و ابدا وارد آن نخواهیم شد تو و پروردگارت که به تو وعده پیروزى داده است بروید و با عمالقه بجنگید هنگامى که پیروز شدید ما را خبر کنید ما در اینجا نشسته‏ایم»این آیه نشان مى‏دهد که بنى اسرائیل جسارت را در مقابل پیامبر خود به حداکثر رسانیده بودند.

25.در این آیه مى‏خوانیم که موسى بکلى از جمعیت مأیوس گشت و دست به دعا برداشت و جدایى خود را از آنها با این عبارت تقاضا کرد:«پروردگارا! من تنها اختیاردار خود و برادرم هستم، خداوندا! میان ما و جمعیت فاسقان و متمردان جدایى بیفکن» تا نتیجه اعمال خود را ببینند و اصلاح شوند.البته کارى که بنى اسرائیل کردند یعنى رد صریح فرمان پیامبرشان در سر حد کفر بود و اگر مى‏بینیم قرآن لقب «فاسق» به آنها داده است به خاطر آن است که فاسق معنى وسیعى دارد و هر نوع خروج از رسم عبودیت و بندگى خدا را شامل مى‏شود.

26.سر انجام دعاى موسى به اجابت رسید و بنى اسرائیل نتیجه شوم اعمال خود را گرفتند زیرا از طرف خداوند به موسى چنین وحى فرستاده شد که:«این جمعیت از ورود در این سرزمین مقدس که مملو از انواع مواهب مادى و معنوى بود تا چهل سال محروم خواهند ماند»«به علاوه در این چهل سال باید در بیابانها سرگردان باشند»سپس به موسى مى‏گوید: هر چه بر سر جمعیت این سرزمین در این مدت بیاید به جا است«هیچ گاه در باره فاسقان از این سرنوشت غمگین مباش»

27.نخستین قتل در روى زمین! از این آیه به بعد داستان فرزند آدم، و قتل یکى به وسیله دیگرى، شرح داده شده است و شاید ارتباط آن با آیات سابق- که درباره بنى اسرائیل بود- این باشد که انگیزه بسیارى از خلافکاریهاى بنى اسرائیل مسئله «حسد» بود، و خداوند در اینجا به آنها گوشزد مى‏کند که سر انجام حسد چگونه ناگوار و مرگبار مى‏باشد که حتى به خاطر آن برادر دست به خون برادر خود مى‏آلاید! نخست مى‏فرماید: «اى پیامبر! داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان».ذکر کلمه «بالحقّ» ممکن است اشاره به این باشد که سرگذشت مزبور در «عهد قدیم» (تورات) با خرافاتى آمیخته شده است، اما آنچه در قرآن آمده عین واقعیتى است که روى داده است.سپس به شرح داستان مى‏پردازد و مى‏گوید:«در آن هنگام که هر کدام کارى براى تقرب به پروردگار انجام دادند، اما از یکى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد»و همین موضوع سبب شد برادرى که عملش قبول نشده بود دیگرى را تهدید به قتل کند، و«سوگند یاد نماید که تو را خواهم کشت»!اما برادر دوم او را نصیحت کرد که اگر چنین جریانى پیش آمده گناه من نیست بلکه ایراد متوجه خود تو است که عملت با تقوا و پرهیزکارى همراه نبوده است و «گفت: خدا تنها از پرهیزکاران مى‏پذیرد»

28.سپس اضافه کرد: حتى «اگر تو، به تهدیدت جامه عمل بپوشانى و دست به کشتن من دراز کنى، من هرگز مقابله به مثل نخواهم کرد و دست به کشتن تو دراز نمى‏کنم» «چرا که من از خدا مى‏ترسم» و هرگز دست به چنین گناهى نمى‏آلایم»

29.به علاوه من نمى‏خواهم بار گناه دیگرى را به دوش بکشم «بلکه مى‏خواهم تو بار گناه من و خویش را به دوش بکشى» و مسلما با قبول این مسؤولیت بزرگ «از دوزخیان خواهى بود و همین است جزاى ستمکاران»

30.پرده پوشى بر جنایت! در این آیه و آیه بعد دنباله ماجراى فرزندان آدم تعقیب شده، نخست مى‏گوید: «سرانجام، نفس سرکش قابیل او را مصمم به کشتن برادر کرد و او را کشت»سپس مى‏گوید: «و بر اثر این عمل زیانکار شد»چه زیانى از این بالاتر که عذاب وجدان و مجازات الهى و نام ننگین را تا دامنه قیامت براى خود خرید.

31.در روایتى از امام صادق علیه السّلام نقل شده، هنگامى که قابیل برادر خود را کشت، او را در بیابان افکنده بود، و نمى‏دانست چه کند! چیزى نگذشت که درندگان به سوى جسد هابیل روى آوردند، در این موقع همانطور که قرآن مى‏گوید:«خداوند زاغى را فرستاد که خاکهاى زمین را کنار بزند (و با پنهان کردن جسد بى‏جان زاغ دیگر، و یا با پنهان کردن قسمتى از طعمه خود، آنچنان که عادت زاغ است) به قابیل نشان دهد که چگونه جسد برادر خویش را به خاک بسپارد»سپس قرآن اضافه مى‏کند در این موقع قابیل از غفلت و بى‏خبرى خود ناراحت شد و «فریاد برآورد که اى واى بر من! آیا من باید از این زاغ هم ناتوانتر باشم و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن کنم»اما به هر حال «سرانجام از کرده خود نادم و پشیمان شد»البته این ندامت دلیل بر توبه او از گناه نخواهد بود.در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود: «خون هیچ انسانى به ناحق ریخته نمى‏شود مگر این که سهمى از مسؤولیت آن بر عهده قابیل است که این سنت شوم آدمکشى را در دنیا بنا نهاد».

 

اعظم : 

 

آیه 24 : نهایت بی ادبی در مقابل دستور خداوند که از زبان پیامبر جاری شده بود (تو و پروردگارت برین جنگ کنین ما همین جا میشینیم ....) ...............ادب از مقوله های مهم اخلاقی هستش ....ادب آدم رو بزرگ می کنه و در رحمت الهی رو به روی آدم باز می کنه ...ادب شاخه های مختلفی داره یکیش ادب در کلام هستش ... خیلی خوبه که آدم همیشه در کلامش ادب رو رعایت کنه

یاد این شعر افتادم : از خدا جوییم توفیق ادب ... بی ادب محروم ماند از لطف رب

حدیث من باب ادب زیاد داریم ... یکی از مهمتریناش همونه که بهترین ارثی که پدران برای فرزندان می ذارن ادب هستش ... به نظر من که با این همه علم و تکنولوژی بشر تو این زمینه و ارث گذاشتن این مقوله مدام در حال سقوط هستش و خیلی از جنبه های ادب تو تربیت کودکان دیگه لحاظ نمیشه ... گستاخی به نظر من در کودکان الان خیلی زیاد شده

امام على علیه ‏السلام :

عَلَیْکُمْ بِالاَدَبِ ، فَاِنْ کُنْتُمْ مُلوکا بَرَزْتُمْ وَ اِنْ کُنْتُمْ وَسَطا فُقْتُمْ ، وَ اِنْ اَعْوَزَتْکُمُ الْمَعیشَةُ عِشْتُمْ بِاَدَبِکُم؛

ادب بیاموزید، زیرا که [در این صورت] اگر پادشاه باشید، برجسته مى‏شوید، اگر میانه باشید، سرآمد مى‏شوید و اگر تنگ‏دست باشید، با ادبتان گذران زندگى مى‏کنید.

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج20 ، ص304 ،ح483

آیه 25 : خدا نکنه ولی خداوند و اونی که از طرف خداوند مامور به نجات آدمها شده بگه " خدایا بین ما و قوم فاسقمون جدایی بنداز " ... بلای عظیمیه دور شدن از ولی و گویی ما هم دچارش شدیم ... اهدنا الصراط المستقیم

آیه 25 : حتی پیامبر هم نمی تونه برای کسی کاری کنه وقتی خود طرف نخواد که هدایت بشه "من فقط احتیار دار خودم و برادرم هستم "

آیه 26 : چهل سال سرگردونی در بیابون .... نتیجه اون بی ادبی و گستاخی و تمرد از فرمان پیامبر خداوند

آیه 26 : نوشتن تا تموم اون آدمای متمرد نمردن از سرگردونی در نیومدن یعنی کل اون آدمای نافرمان تو چهل سال از بین رفتن و نسل بعدی اونا وارد مصر شدن ... عذاب سنگین و بدیه .... این عاقبت بخیر نشدن

آیه 27 : مهم نیست پسر پیغمبر باشی یا نباشی تا عملت مورد پذیرش واقعا بشه ...تنها عمل متقین پذیرفته شده است

آیه 27 : در روایات هستش که هابیل که دامدار بود بهترین گوسفند (یا شتر) ش رو برای قربانی اورد و قابیل بدترین گندمهاش رو برای انفاق اورد .... لن تنالوالبر حتی تنفقوا مما تحبون

ایه 28: خدا ترسی و تقوا عامل بازدارنده از گناهه

آیه 30 : نفس اماره ای که به بدی امر می کنه ... خداوندا کمکمون کن از این نفس ... ان االنفس لاماره بالسوء الاما رحم ربی

آیه 31: دقت که کنیم از حیوونها هم می تونیم درس بگیریم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۰۷
* مسافر
دوشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۴۷ ق.ظ

111 . صفحه 111

 

هفدهم فروردین : 

هانیه : 

ایه 18
- برو دنبال درست کردن کار خودت باش و امیدوار به خدای یگانه که همه چی دستشه ... خدایا ما را جز اونایی قرار بده که بهشون عزت می دی... اونم عزت نزد خودت ... مردم این وسط چکاره اند؟!
- بازگشت همه به سوی خداست ... کاش به سوی تو با یک معرفت حقیقی باشه ... یاد اون ایه قلب سلیم افتادم و مناجات حضرت امیر که هیچ کس در امان نیست مگر کسی که قلب سلیم اورده باشه

ایه 19
- هشیار باش که این ها داره بهت گفته می شه حالا هی پشت گوش بنداز... هی بگو کار دارم ... وقت ندارم ... پیامبر هیچ سخنی غیر از بشارت و انذار نداره .... حقیقت درونمونه .... دنبالش باشیم ... راهنماشم همین انذار ها و بشارت هاست .... بقول دوستی از تفاسیر مثنوی : حقیقتی که در بچگی همراهمون بوده و به اعتباریاتی که به حقایق زدیم خودمونو این قدر دچار خسران کردیم ... مثلا پولی که می دی دست بچه ، اگر بهش نگی این چه ارزشی داره براش با یک کاغذ فرق نداره یک مداد بدی دستش روش نقاشی می کشه .. اما وقتی به اون اعتبار می دی دیگه اونو معتبر می بینه.. برای باقی مفاهیم هم همین طوره ارزش گذاری های اجتماعی ما رو در گیر قرار داد هاش می کنه و زندگی ساده کودکی مونو نابود کرده ... کاش برگردیم .... (بی خود نیست ادما دوست دارند دوباره بچه باشند... )

ایه 20 و 21
- نعمتی که خدا داده را یاد کنم... خدایا مرسی که منو در ایران و در یک خانواده مذهبی و در کنار دوستان خوب و کسانی قرار دادی که برام مدام هشدار و بشارت هدیه می دهند ... حواست باشه برگردی ضرر کردی ... با نگاه رو به جلو قدم بردار (یاد یک حدیثی افتادم که فکر کنم برای امام صادق (ع)است مومن دو روزش مثل هم نیست یا یه همچین مفهومی که اگر دو روزت مثل هم باشه ضرر کردی حالا چه برسه به بدترش ! خدایا دستمونو لطفا بگیر برای همیشه ) ...
- برای من مثل یه کوهنوردی سخت است با سرعت بسیار کم و با خستگی و گاهی بی حوصلگی ... اما لذت رسیدن به قله به پاهام نیرو می ده ... خدایا کمک کن ... از ته دل کمک کن ...

ایه 22
- بهانه های ترس .. قدرت .. قضاوت ... چند آیه قبل تر یادمه که می گفت از دیگران نترسید و از خدا بترسید... به ذهنم رسید چه خدای خشمگینی! اما فکر کردم دیدم این ترسها از یک جنس دیگه است ... اگه بترسم از دور شدن ... اگه آگاه باشم از حسرت نهایی ... بترسم از اینکه از چشمش بیفتم ... بترسم که نکنه دیگه منو به حال خودم بذاره ... این موقع است که ترس های کوچیک ادمای قوی تر از من (چه از نظر مالی ؛ علمی ؛ اجتماعی... ) همه شون بی معنی میشه

ایه 23
- خدای مهربون کمک کن که بتوانم به ولی تو اعتماد کنم و با ایمان قدم بردارم ....

 

نفیسه : 

18.در این آیه به یکى از ادعاهاى بى‏اساس و امتیازات موهومى که یهود و نصارى داشتند اشاره کرده مى‏گوید: «یهود و نصارى گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم»!اما مى‏دانیم که قرآن با تمام این امتیازات موهوم مبارزه مى‏کند و امتیاز هر انسانى را تنها در ایمان و عمل صالح و پرهیزکارى او مى‏شمرد، لذا در ادامه آیه براى ابطال این ادعا چنین مى‏گوید: «بگو: پس چرا شما را در مقابل گناهانتان مجازات مى‏کند»؟این مجازات گناهکاران نشانه آن است که ادعاى ارتباط فوق العاده با خدا! تا آنجا که خود را دوستان، بلکه فرزندان خدا مى‏شمارید، ادعایى بى‏اساس است.به علاوه تاریخ شما نشان مى‏دهد که گرفتار یک سلسله مجازاتها و کیفرهاى الهى در همین دنیا نیز شده‏اید و این دلیل دیگرى بر بطلان ادعاى شماست.سپس براى تأکید مطلب اضافه مى‏کند: «شما بشرى هستید از مخلوقات خدا، همانند سایر انسانها»و این یک قانون عمومى است که «خدا هر که را بخواهد (و شایسته ببیند) مى‏بخشد و هر که را بخواهد (و مستحق ببیند) کیفر مى‏دهد»از این گذشته «همه مخلوق خدا هستند و بنده و مملوک او، بنابراین نام فرزند خدا بر کسى گذاشتن منطقى نیست»«و سرانجام هم تمام مخلوقات به سوى او باز مى‏گردند».

19.باز در این آیه روى سخن به اهل کتاب است: «اى اهل کتاب و اى یهود و نصارى پیامبر ما به سوى شما آمد و در عصرى که میان پیامبران الهى فترت و فاصله‏اى واقع شده بود حقایق را براى شما بیان کرد، مبادا بگویید از طرف خدا بشارت‏دهنده و بیم‏دهنده به سوى ما نیامد»آرى! «بشیر» و «نذیر» یعنى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله (که افراد با ایمان و نیکوکار را به رحمت و پاداش الهى بشارت داده و افراد بى‏ایمان و گنهکار و آلوده را از کیفرهاى الهى بیم مى‏دهد به سوى شما آمد»و در پایان آیه مى‏فرماید:«خداوند بر هر چیز تواناست». یعنى مبعوث ساختن پیامبران و برانگیختن جانشینان آنها براى نشر دعوت حق در برابر قدرت او ساده و آسان است.

20.بنى اسرائیل و سرزمین مقدس! از این به بعد قرآن براى زنده کردن روح حق شناسى در یهود، و بیدار کردن وجدان آنها در برابر خطاهایى که در گذشته مرتکب شدند، تا به فکر جبران بیفتند، نخست چنین مى‏گوید: به خاطر بیاورید «زمانى را که موسى به پیروان خود گفت: اى بنى اسرائیل نعمتهایى را که خدا به شما ارزانى داشته است بیاد آورید»سپس به سه نعمت مهم اشاره کرده، نخست مى‏گوید: «هنگامى که در میان شما پیامبرانى قرار داد» و زنجیر فرعونى را شکست در پرتو این نعمت بود که از درّه هولناک شرک و بت‏پرستى و گوساله‏پرستى رهایى یافتند، و این بزرگترین نعمت معنوى در حق آنها بود.سپس به بزرگترین موهبت مادى که به نوبه خود مقدمه مواهب معنوى نیز مى‏باشد اشاره کرده مى‏فرماید:«شما را صاحب اختیار جان و مال و زندگى خود قرار داد»زیرا بنى اسرائیل سالیان دراز در زنجیر اسارت و بردگى فرعون و فرعونیان بودند و هیچ گونه «اختیارى» از خود نداشتند، خداوند به برکت قیام موسى آنها را صاحب اختیار هستى و زندگى خود ساخت.و در آخر آیه بطور کلى به نعمتهاى مهم و برجسته‏اى که در آن زمان به احدى داده نشده بود اشاره فرموده، مى‏گوید:«به شما چیزهایى داده که به احدى از عالمیان نداد»این نعمتهاى متنوع، فراوان بودند، که شرح آن در آیه 57 سوره بقره گذشت.

21.در این آیه جریان ورود بنى اسرائیل را به سرزمین مقدس چنین بیان مى‏کند:«موسى به قوم خود گفت: شما به سرزمین مقدسى که خداوند برایتان مقرر داشته است وارد شوید، و براى ورود به آن از مشکلات نترسید و از فداکارى مضایقه نکنید، اگر به این فرمان پشت کنید زیان خواهید دید»

22.اما بنى اسرائیل در برابر این پیشنهاد موسى- همانطور که روش افراد ضعیف و ترسو و بى‏اطلاع است که مایلند همه پیروزیها در سایه تصادفها و یا معجزات براى آنها فراهم شود و به اصطلاح لقمه را بگیرند و در دهانشان بگذارند «به او گفتند: اى موسى! تو که مى‏دانى در این سرزمین جمعیتى جبار و زورمند زندگى مى‏کنند و ما هرگز در آن گام نخواهیم گذاشت تا آنها این سرزمین را تخلیه کرده و بیرون روند، هنگامى که آنها خارج شوند ما فرمان تو را اطاعت خواهیم کرد و گام در این سرزمین مقدس خواهیم گذاشت»این پاسخ بنى اسرائیل به خوبى نشان مى‏دهد که استعمار فرعونى در طول سالیان دراز چه اثر شومى روى نسل آنها گذارده بود.

23.سپس قرآن مى‏گوید: «در این هنگام دو نفر از مردان با ایمان که ترس از خدا در دل آنها جاى داشت و به همین دلیل مشمول نعمتهاى بزرگ او شده بودند (و روح استقامت و شهامت را با دوراندیشى و آگاهى اجتماعى و نظامى آمیخته بودند براى دفاع از پیشنهاد موسى بپا خاستند و به بنى اسرائیل) گفتند:شما از دروازه شهر وارد بشوید، هنگامى که وارد شدید (و آنها را در برابر عمل انجام شده قرار دادید) پیروز خواهید شد»«ولى باید در هر صورت از روح ایمان استمداد کنید و بر خدا تکیه نمایید تا به این هدف برسید».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۴۷
* مسافر
يكشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ق.ظ

110 . صفحه 110

شانزدهم فروردین : 

نفیسه:


14.دشمنان جاویدان! در آیه قبل سخن از پیمان شکنى بنى اسرائیل در میان بود و در این آیه به پیمان شکنى نصارى اشاره کرده، مى‏فرماید:«جمعى از کسانى که ادعاى نصرانیت مى‏کنند، با این که از آنها پیمان وفادارى گرفته بودیم، دست به پیمان‏شکنى زدند و قسمتى از دستوراتى را که به آنها داده شده بود به دست فراموشى سپردند»آرى! آنها نیز با خدا پیمان بسته بودند که از حقیقت توحید منحرف نشوند و دستورات الهى را به دست فراموشى نسپارند و نشانه‏هاى آخرین پیامبر را کتمان نکنند، ولى آنها نیز به همان سرنوشت یهود گرفتار شدند.باید توجه داشت «نصارى» جمع «نصرانى» است و نامگذارى مسیحیان به این اسم ممکن است به خاطر آن باشد که هنگامى که مسیح ناصران و یارانى از مردم طلبید، آنها دعوت او را اجابت کردند همان‏طور که قرآن مى‏گوید:«همان گونه که عیسى بن مریم به حواریّون گفت: چه کسانى در راه خدا یاوران من هستند؟
حواریّون گفتند: ما یاوران خدا هستیم». (صف: 14) سپس قرآن نتیجه اعمال مسیحیان را چنین شرح مى‏دهد که: «به جرم اعمالشان تا دامنه قیامت در میان آنها عداوت و دشمنى افکندیم»و مجازات دیگر آنها که در آخرین جمله آیه به آن اشاره شده این است که«در آینده خداوند نتایج اعمال آنها را به آنها خبر خواهد داد و عملا با چشم خود خواهند دید».

15.در تعقیب آیاتى که در باره یهود و نصارى و پیمان شکنیهاى آنها بحث مى‏کرد، این آیه اهل کتاب را بطور کلى مخاطب قرار داده و از آنها دعوت به سوى اسلام کرده، نخست مى‏گوید:«اى اهل کتاب فرستاده ما به سوى شما آمد، تا بسیارى از حقایق کتب آسمانى را که شما کتمان کرده بودید آشکار سازد، و در عین حال از بسیارى از آنها (که نیازى به ذکر نبوده و مربوط به دورانهاى گذشته است) صرف نظر مى‏کند».سپس اشاره به اهمیت و عظمت قرآن مجید و اثرات عمیق آن در هدایت و تربیت بشر کرده مى‏گوید: «از طرف خداوند نور و کتاب آشکارى به سوى شما آمد».

16.«همان نورى که خداوند بوسیله آن کسانى را که در پى کسب خشنودى او باشند به طرق سلامت هدایت مى‏کند»و علاوه بر این «آنها را از انواع ظلمتها و تاریکیها (ظلمت شرک، ظلمت جهل، ظلمت پراکندگى و نفاق و ...) به سوى نور توحید، علم و اتحاد رهبرى مى‏کند»و از همه گذشته «آنها را به جاده مستقیم که هیچ گونه کجى در آن از نظر اعتقاد و برنامه عملى نیست هدایت مى‏نماید».

17.چگونه ممکن است مسیح، خدا باشد!براى تکمیل بحثهاى گذشته در این آیه شدیدا به ادعاى الوهیت مسیح (ع) حمله شده و آن را یک کفر آشکار شمرده و مى‏گوید: «بطور مسلم کسانى که گفتند: مسیح بن مریم خدا است کافر شدند و در حقیقت خدا را انکار کرده‏اند».براى روشن شدن مفهوم این جمله باید بدانیم که مسیحیان چند ادعاى بى‏اساس در مورد خدا دارند نخست این که: عقیده به خدایان سه‏گانه دارند، آیه 170 سوره نساء به آن اشاره کرده و آن را ابطال مى‏کند.دیگر این که: آنها خداى آفریننده عالم هستى را یکى از خدایان سه‏گانه مى‏شمرند و به او خداى پدر مى‏گویند، قرآن این عقیده را نیز در آیه 73 همین سوره ابطال مى‏کند.دیگر این که خدایان سه‏گانه در عین تعدد حقیقى، یکى هستند که گاهى از آن تعبیر به وحدت در تثلیث مى‏شود، و این همان چیزى است که در آیه فوق به آن اشاره شده که آنها مى‏گویند خدا همان مسیح بن مریم و مسیح بن مریم همان خدا است! و این دو با روح القدس یک واحد حقیقى و در عین حال سه ذات متعدد را تشکیل مى‏دهند!سپس براى ابطال عقیده الوهیت مسیح قرآن چنین مى‏گوید: «اگر خدا بخواهد مسیح و مادرش مریم و تمام کسانى را که در زمین زندگى مى‏کنند هلاک کند چه کسى مى‏تواند جلو آن را بگیرد».اشاره به این که مسیح مانند مادرش مریم و مانند همه افراد بشر انسانى بیش نبود و به همین دلیل فنا و نیستى در ذات او راه دارد و چنین چیزى، چگونه ممکن است خداوند ازلى و ابدى باشد! و در پایان آیه به گفتار آنهایى که تولد مسیح را بدون پدر دلیلى بر الوهیت او مى‏گیرند پاسخ داده، مى‏گوید: «خداوند حکومت آسمانها و زمین و آنچه را میان این دو است در اختیار دارد هر گونه مخلوقى بخواهد مى‏آفریند (خواه انسانى بدون پدر و مادر مانند آدم، و خواه انسانى از پدر و مادر مانند انسانهاى معمولى، و خواه فقط از مادر مانند مسیح، این تنوع خلقت دلیل بر قدرت اوست و دلیل بر هیچ چیز دیگر نیست) و خداوند بر هر چیزى تواناست».

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۵۰
* مسافر
شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ق.ظ

109 . صفحه 109

 پانزدهم فروردین : 

نفیسه : 

10. «کسانى که خدا را انکار کنند و آیات او را تکذیب نمایند از اصحاب دوزخند»قابل توجه این که آمرزش و اجر عظیم به عنوان یک وعده الهى در آیه قبل ذکر شده و فرموده: وعد اللّه ... ولى کیفر دوزخ به صورت نتیجه عمل بیان شده و مى‏فرماید:«کسانى که داراى چنین اعمالى باشند، چنان سرنوشتى خواهند داشت» و این در حقیقت اشاره به مسأله فضل و رحمت خدا در مورد پاداشهاى سراى دیگر است، که به هیچ وجه برابرى با اعمال ناچیز انسان ندارد، همانطور که مجازاتهاى آن جهان جنبه انتقامى نداشته بلکه نتیجه اعمال خود آدمى است.

11.به دنبال یادآورى نعمتهاى الهى در چند آیه قبل، در این آیه روى سخن را بار دیگر به مسلمانان کرده و قسمتى دیگر از نعمتهاى خود را به یاد آنها مى‏آورد تا به شکرانه آن در اطاعت فرمان خدا و اجراى اصول عدالت بکوشند، مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! نعمت خدا را بر خودتان به یاد آورید در آن زمان که جمعیتى تصمیم گرفته بودند، دست به سوى شما دراز کنند و شما را از میان بردارند، ولى خداوند شرّ آنها را از شما دفع کرد»در حقیقت این آیه مسلمانان را متوجه خطراتى که ممکن بود براى همیشه نامشان را از صفحه روزگار براندازد مى‏کند، و به آنها هشدار مى‏دهد که به پاس این نعمتها «تقوا را پیشه کنید و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند» و بدانید اگر پرهیزکار باشید، در زندگى تنها نخواهید ماند و آن دست غیبى که همیشه حافظ شما بوده، باز هم از شما حمایت خواهد کرد.

12.در این سوره از آغاز اشاره به مسأله وفاى به عهد شده، و شاید فلسفه این همه تأکید براى اهمیت دادن به مسأله پیمان غدیر است که در آیه 67 همین سوره خواهد آمد.در این آیه مى‏فرماید:«ما از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم که به دستورات ما عمل کنند و به دنبال این پیمان دوازده رهبر و سرپرست براى آنها برگزیدیم» تا هر یک سرپرستى یکى از طوایف دوازده‏گانه بنى اسرائیل را بر عهده گیرد.سپس وعده خدا را به بنى اسرائیل چنین تشریح مى‏کند که خداوند به آنها گفت: «من با شما خواهم بود و از شما حمایت مى‏کنم».
اما به چند شرط:
1- «به شرط این که نماز را بر پا دارید».
2- «و زکات خود را بپردازید».
3- «به پیامبران من ایمان بیاورید و آنها را یارى کنید».
4- علاوه بر این، از انفاقهاى مستحب که یک نوع قرض الحسنه با خداست خوددارى ننمایید».
«اگر به این پیمان عمل کنید، من سیئات و گناهان گذشته شما را مى‏بخشم»«و شما را در باغهاى بهشت که از زیر درختان آن نهرها جارى است داخل مى‏کنم»«ولى آنها که راه کفر و انکار و عصیان را پیش گیرند مسلما از طریق مستقیم گمراه شده‏اند».

13.در تعقیب بحثى که در باره پیمان خدا با بنى اسرائیل در آیه قبل گذشت، در این آیه اشاره به پیمان شکنى آنها و عواقب این پیمان شکنى مى‏کند و مى‏فرماید: «چون آنها پیمان خود را نقض کردند ما آنها را طرد کردیم و از رحمت خود دور ساختیم و دلهاى آنها را سخت و سنگین نمودیم»در حقیقت آنها به جرم پیمان شکنى با این دو مجازات، کیفر دیدند، هم از رحمت خدا دور شدند، و هم افکار و قلوب آنها متحجر و غیر قابل انعطاف شد.سپس آثار این قساوت را چنین شرح مى‏دهد:«آنها کلمات را تحریف مى‏کنند و از محل و مسیر آن بیرون مى‏برند»و نیز «قسمتهاى قابل ملاحظه‏اى از آنچه به آنها گفته شده بود به دست فراموشى مى‏سپارند».بعید نیست قسمتى را که آنها به دست فراموشى سپردند، همان نشانه‏ها و آثار پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله باشد که در آیات دیگر قرآن به آن اشاره شده است، و نیز ممکن است این جمله اشاره به آن باشد که مى‏دانیم تورات در طول تاریخ مفقود شده، سپس جمعى از دانشمندان یهود به نوشتن آن مبادرت کردند و طبعا قسمتهاى فراوانى از میان رفت و قسمتى تحریف یا به دست فراموشى سپرده شد، و آنچه به دست آنها آمد بخشى از کتاب واقعى موسى (ع) بود که با خرافات زیادى آمیخته شده بود و آنها همین بخش را نیز گاهى به دست فراموشى سپردند.
سپس اضافه مى‏فرماید:«هر روز به خیانت تازه‏اى از آنها پى مى‏برى، مگر دسته‏اى از آنها که از این جنایتها برکنارند و در اقلیتند».و در پایان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که «از آنها صرف نظر کن و چشم بپوش، زیرا خداوند نیکوکاران را دوست دارد».بطور مسلم این گذشت و عفو در مورد آزارهایى است که به شخص پیامبر رسانیدند نه در مسائل هدفى و اصولى اسلام که در آنها گذشت معنى ندارد.

 

اعظم : 

آیه 10 : کفرو و کذبوا.... کسانی که کفر ورزیدند و آیات ما را تکذیب کردند ... یعنی کسانیکه آگاهانه کفر ورزیدن .... گاهی کافری هستش که کفرش از جهلشه و نادونی ولی این نوع کفری که اینجا مطرحه کفری هستش که با علم هستش و خیلی خطرناکه و عاقبت بدی داره

آیه 11 : باز هم سفارش شده که نعمتهای خداوند رو به یاد آورید ... خیلی مهمه ... آدم خیلی باید نعمتهایی که خداوند بهش داده رو مرور کنه وگرنه دچار غفلت میشه .... خوبه هر روز یه برنامه آدم داشته باشه برای ذکر نعمتهایی که داره از سلامتی جزء جزء بدنش تا خانواده و دین و ......

آیه 11 . "وعلی الله فلیتوکل المومنون" .... توکل دو نوعه یه نوع توکلی هستش که اسمش تکوینیه یعنی آدم تنها به خداوند اعتماد کنه و اینقدر اسباب و علل رو نبینه و مستقل بهشون ارزش نده (چقدر دنیای مادیگرای امروز این علل و اسباب رو پررنگ کرده اینقدر که آدمن یادش بره خدایی هم هست ) .... یه نوع دیگه توکل تشریعی هستش یعنی آدم احکام دینی که خداوند وضع کرده رو عمل کنه و توشون دخل و تصرف کنه "مطمئن " باشه "مطمئن مطمئن" که این چیزی که خداوند وضع کرده بهترین حکمی هستش که میشده داده بشه .... تو این مورد هم خیلی ضعف داریم .... عقل فضولی داریم که اینقدر ناقص و محدوده ولی بسیار بی پروا اقدام به صدور رای می کنه و میگه خداوند نباید اینو می گفت این دیگه چه حکمیه .... حالا خوبه بارها و بارها ضعفش رو دیدیم ها ... مثلا همین دو ماه پیش قاطع و واضح راجع به چیزی حکم دادیم و الان اصلا خود دو ماه پیشمون رو قبول نداریم .... بارها و بارها ضعف عقلمون رو دیدیم اینکه با تجربه و سن و سال و معلومات و ... تغییر کرده ولی بازم مطمئن حرف می زنیم و وااااااااااااااااااااااااااااااااای خیلی مغرورییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییم "ظلوم و جهول " ................خدایا به خودت پناه می بریم از این فهم فضول

در کارخانه‌ای که ره عقل و فضل نیست
فهم ضعیف رای فضولی چرا کند

آیه 12 : چقدر باید از تاریخ درس بگیریم تا اشتباهات رو تکرار نکنیم .... خداوند در قرآن قصد قصه سرایی نداشته این همه تاکید بر قوم بنی اسرائیل یعنی ما هم بنی اسرائیلهایی در درونمون داریم که پاش که بیفته از اون قوم کم نمیاریم .... تو این آیه میگه بهشت رو به بها می دیم نه به بهانه هرکی هم که میخوای باش .... سر وعده هات باید باشی

آیه 13 : این هم نتیجه نافرمانی قوم بنی اسرائیل .... لعنت خداوند و قساوت دل

لعنت می دونید یعنی چی ؟ یعنی دور شدن از رحمت خداوند خیلی خیلی خیلی عذاب بدیه ... فکرش رو بکن تو این دنیای بزرگ تنهای تنها بشی اونی که باید باهات مهربون باشه ، نباشه ..... مثل یه نوزاد که توی یه بیابون مادرش رو از دست بده هیچ کس دیگه ای هم نداشته باشه

وقتی کسی رو خداوند لعنت کنه ... کجا بره اونوقت ...........مگر تو عفو کنی ورنه چیست عذر گناه

حالا چی کار کنیم که این بلای عظیم سرمون نیاد ... بریم آیه 12 هر چی گفته عمل کنیم + ما هم اون 12 تا عزیز رو داریم تو دینمون ها .... همون نیمه سنگین ثقلین .... عترت ...... همون که "باب المبتلی به الناس " هستش .... یادمون نره ها

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۵۰
* مسافر
جمعه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۴۹ ق.ظ

108 . صفحه 108

 

چهاردهم فروردین : 

نفیسه : 

6.پاک سازى جسم و جان! در آیات سابق، بحثهاى گوناگونى درباره «طیبات جسمى و مواهب مادى» مطرح شد، در این آیه به«طیبات روح» و آنچه باعث پاکیزگى جان انسان مى‏گردد، اشاره شده است و قسمت قابل ملاحظه‏اى از احکام وضو و غسل و تیمم که موجب صفاى روح است، تشریح گردیده، نخست خطاب به افراد با ایمان کرده، احکام وضو را به این ترتیب بیان مى‏کند:«اى کسانى که ایمان آورده‏اید هنگامى که براى نماز بپا خاستید صورت و دستهاى خود را تا آرنج بشویید و قسمتى از سر و همچنین پا را تا مفصل (یا برآمدگى پشت پا) مسح کنید».بنابراین،فقط مقدارى از دست که باید شسته شود در آیه ذکر شده، و اما کیفیت آن در سنت پیامبر که بوسیله اهل بیت علیهم السّلام به ما رسیده آمده است و آن شستن آرنج است به طرف سر انگشتان.سپس به توضیح حکم غسل پرداخته،مى‏فرماید:«و اگر جنب باشید غسل کنید».روشن است که مراد از جمله «فاطّهّروا» شستن تمام بدن مى‏باشد.«جنب» همان طور که در ذیل آیه 43 سوره نساء گذشت به معنى «دور شونده» است، و اگر شخص «جنب» به این عنوان نامیده مى‏شود به خاطر آن است که باید در آن حال،از نماز و توقف در مسجد و مانند آن دورى کند.ضمنا از این که قرآن در آیه فوق مى‏گوید به هنگام نماز اگر جنب هستید غسل کنید استفاده مى‏شود که غسل جنابت جانشین وضو نیز مى‏گردد.

سپس به بیان حکم تیمم پرداخته و مى‏گوید: «و اگر از خواب برخاسته‏اید و قصد نماز دارید و بیمار یا مسافر باشید و یا اگر از قضاى حاجت برگشته‏اید و یا آمیزش جنسى با زنان کرده‏اید و دسترسى به آب ندارید با خاک پاکى تیمم کنید».سپس طرز تیمم را اجمالا بیان کرده، مى‏گوید:«بوسیله آن صورت و دستهاى خود را مسح کنید»و در پایان آیه، براى این که روشن شود هیچ گونه سختگیرى در دستورات گذشته در کار نبوده بلکه همه آنها به خاطر مصالح قابل توجهى تشریع شده است، مى‏فرماید:«خداوند نمى‏خواهد شما را به زحمت بیفکند، بلکه مى‏خواهد شما را پاکیزه سازد و نعمت خود را بر شما تمام کند تا سپاس نعمتهاى او را بگویید».در حقیقت جمله‏هاى فوق بار دیگر این واقعیت را تأکید مى‏کند که تمام دستورهاى الهى و برنامه‏هاى اسلامى به خاطر مردم و براى حفظ منافع آنها قرار داده شده و به هیچ وجه هدف دیگرى در کار نبوده است،خداوند مى‏خواهد با این دستورها هم طهارت معنوى و هم جسمانى براى مردم فراهم شود.جمله ما یرید اللّه لیجعل علیکم من حرج این قانون کلى را بیان مى‏کند، که احکام الهى در هیچ مورد به صورت تکلیف شاق و طاقت فرسا نیست.

7.پیمانهاى الهى! در این آیه بار دیگر مسلمانان را به اهمیت نعمتهاى بى‏پایان خداوند که مهمترین آنها نعمت ایمان و هدایت است، توجه داده مى‏فرماید:«نعمتهاى خدا بر خودتان را به یاد بیاورید».چه نعمتى از آن بالاتر که در سایه اسلام، همه گونه مواهب و افتخارات و امکانات نصیب مسلمانان شد و جمعیتى که قبلا کاملا پراکنده و جاهل و گمراه و خونخوار و فاسد و مفسد بودند به صورت جمعیتى متشکل و متحد و دانا با امکانات مادى و معنوى فراوان درآمدند.سپس پیمانى را که با خدا بسته‏اند، یادآور شده مى‏گوید:«پیمانى را که بطور محکم خدا با شما بست فراموش نکنید، آن زمان که گفتید شنیدیم و اطاعت کردیم».این آیه مى‏تواند اشاره به تمام پیمانهاى تکوینى و تشریعى (پیمانهایى که خدا به حکم فطرت گرفته و یا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مراحل مختلف از مسلمانان گرفته) باشد.و در پایان آیه براى تأکید این معنى مى‏فرماید:«پرهیزکارى پیشه کنید خداوند از اسرار درون سینه‏ها آگاه است».

8.دعوت اکید به عدالت! این آیه دعوت به قیام به عدالت مى‏کند و نظیر آن با تفاوت مختصرى در سوره نساء آیه 135 گذشت.نخست خطاب به افراد با ایمان کرده، مى‏گوید:«اى کسانى که ایمان آورده‏اید همواره قیام براى خدا کنید و به حق و عدالت گواهى دهید».سپس به یکى از عوامل انحراف از عدالت اشاره نموده، به مسلمانان چنین هشدار مى‏دهد که:«نباید کینه‏ها و عداوتهاى قومى و تصفیه حسابهاى شخصى مانع از اجراى عدالت و موجب تجاوز به حقوق دیگران گردد، زیرا عدالت از همه اینها بالاتر است»بار دیگر به خاطر اهمیت موضوع روى مسأله عدالت تکیه کرده، مى‏فرماید:«عدالت پیشه کنید که به پرهیزکارى نزدیکتر است»و از آنجا که عدالت مهمترین رکن تقوا و پرهیزکارى است، براى سومین بار به عنوان تأکید اضافه مى‏کند:«از خدا بپرهیزید، زیرا خداوند از تمام اعمال شما آگاه است».

9.سپس در این آیه- طبق سنت قرآن- که پس از احکام خاصى براى تأکید و تکمیل آن اشاره به قوانین و اصول کلى مى‏کند در اینجا نیز براى تأکید مسأله اجراى عدالت و گواهى به حق چنین مى‏فرماید:«خداوند به کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام مى‏دهند و عده آمرزش و پاداش عظیم داده است».

 

اعظم : 

 

ایه 6: ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج
خداوند نمی خواهد بر شما سخت بگیرد ....
خیلی نکته مهمی هستش
در بحث طهارت و پاکی
خیلی ها به خصوص اونایی که دچار وسواس هستن اینقدر تو این مبحث سخت گیری می کنن که از واجباتشون می مونن
در صورتیکه اگه برن و مطالعه کنن این موضوع رو می بینن که اسلام اصلا سخت نگرفته تو این موضوع و نجاسات خیلی راحت تر از اون چیزی که فکر میکنن طاهر و پاک میشه

کلی اسراف میکنن
کلی گناه
کلی اتلاف وقت
گاهی واجبی فوت میشه

تا اونا "دل"شون رضایت به پاکی بده

ایه 7: ادم باید نعمت هایی که خداوند بهش داده مرتب یاد کنه
تا دچار فراموشی و ناسپاسی نشه (واوکروا نعمه الله علیکم )

ایه 7: با توجه به ایه 3 که گفته شد
الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا
...
مشخص میشه اون نعمت که خیلی ذکر کردنش و قدر دونستنش لازمه
نعمت اسلام و نعمت هدایت هستش
و چقدر این نکته مهمه
البته حقیقت اسلام ها
نه این خوخواهیها و ایمان نصفه نیمه ای که ما داریم
چقدر پرداختن به این نعمت
کامل شدن در این دین
نزدیک شدن هر چه بیشتر به قواعد و قوانین دین ،به الگوهای عملی دین
میتونه سپاسگزاری واقعی و شکر عملی این نعمت باشه

ایه 8:
چقدر این مبحث عدالت مهمه
تو ایه 135 نسا هم گفته شد که عادل باشین حتی اگه به ضرر والدینتون باشه حتی و جانبداری فقیر و یا ثروتمند رو نکنین
اینجا هم میگه کینه توزی و غرض ورزیتون شما رو از مسیر عدالت خارج نکنه
ما در مراودات معمولیمون هم اسیر این بی عدالتیها هستیم حتما نباید حق بزرگی این وسط باشه و دادگاهی و معرکه ای

قوم من ،قوم شما
مامان من مامان تو
خواهر من خواهر تو
.....
خیلی وقتها عادل نیستیم
"غرض ها تیره دارد دوستی را
غرضهارا چرا از دل نرانیم "

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۴ ، ۰۴:۴۹
* مسافر
پنجشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۵۳ ق.ظ

107 . صفحه 107

 

سیزدهم فروردین :

نفیسه :

3.در آغاز این سوره اشاره به حلال بودن گوشت چهارپایان به استثناى آنچه بعدا خواهد آمد شده این آیه در حقیقت همان استثناهایى است که وعده داده شد، در اینجا حکم به تحریم یازده چیز شده است.نخست مى‏فرماید:«مردار بر شما حرام شده است».«و همچنین خون».«و گوشت خوک».«و حیواناتى که طبق سنت جاهلیت به نام بتها و اصولا به غیر نام خدا ذبح شوند».«و نیز حیواناتى که خفه شده باشند حرامند»خواه بخودى خود و یا بوسیله دام و خواه بوسیله انسان این کار انجام گردد چنانکه در زمان جاهلیت معمول بوده گاهى حیوان را در میان دو چوب یا در میان دو شاخه درخت سخت مى‏فشردند تا بمیرد و از گوشتش استفاده کنند.«و حیواناتى که با شکنجه و ضرب، جان بسپارند و یا به بیمارى از دنیا بروند».در تفسیر قرطبى نقل شده که در میان عرب معمول بوده که بعضى از حیوانات را به خاطر بتها آنقدر مى‏زدند تا بمیرد و آن را یک نوع عبادت مى‏دانستند!«و حیواناتى که بر اثر پرت شدن از بلندى بمیرند».«و حیواناتى که به ضرب شاخ مرده باشند».«و حیواناتى که بوسیله حمله درندگان کشته شوند».سپس به دنبال تحریم موارد فوق مى‏فرماید:«اگر قبل از آن که این حیوانات جان بسپرند به آنها برسند و با آداب اسلامى آنها را سر ببرند و خون بقدر کافى از آنها بیرون بریزد، حلال خواهد بود».

در زمان جاهلیت بت‏پرستان سنگهایى در اطراف کعبه نصب کرده بودند که شکل و صورت خاصى نداشت، آنها را «نصب» مى‏نامیدند در مقابل آنها قربانى مى‏کردند و خون قربانى را به آنها مى‏مالیدند،و فرق آنها با بت همان بود که بتها همواره داراى اشکال و صور خاصى بودند اما «نصب» چنین نبودند،اسلام در آیه مورد بحث این گونه گوشتها را تحریم کرده و مى‏گوید:«حیوانهایى که روى بتها یا در برابر آنها ذبح شوند همگى بر شما حرام است»روشن است که تحریم این نوع گوشت جنبه اخلاقى و معنوى دارد نه جنبه مادى و جسمانى.نوع دیگرى از حیواناتى که تحریم آن در آیه آمده آنهاست که بصورت «بخت‏آزمایى» ذبح و تقسیم مى‏گردیده و آن چنین بوده که:ده نفر با هم شرط بندى مى‏کردند و حیوانى را خریدارى و ذبح نموده سپس ده چوبه تیر،که روى هفت عدد از آنها عنوان «برنده» و سه عدد عنوان «بازنده» ثبت شده بود در کیسه مخصوصى مى‏ریختند و به صورت قرعه کشى آنها را به نام یک یک از آن ده نفر بیرون مى‏آوردند، هفت چوبه برنده به نام هر کس مى‏افتاد سهمى از گوشت برمى‏داشت،و چیزى در برابر آن نمى‏پرداخت،ولى آن سه نفر که تیرهاى بازنده را دریافت داشته بودند،باید هر کدام یک سوم قیمت حیوان را بپردازند،بدون این که سهمى از گوشت داشته باشند،این چوبه‏هاى تیر را «ازلام» مى‏نامیدند، اسلام خوردن این گوشتها را تحریم کرد، نه به خاطر این که اصل گوشت حرام بوده باشد،بلکه به خاطر این که جنبه قمار و بخت‏آزمایى دارد و مى‏فرماید:«و (همچنین) قسمت کردن گوشت حیوان به وسیله چوبه ‏هاى تیر مخصوص بخت‏آزمایى» بر شما حرام شده است.

روشن است که تحریم قمار و مانند آن اختصاص به گوشت حیوانات ندارد،بلکه در هر چیز انجام گیرد ممنوع است و تمام زیانهاى «فعالیتهاى حساب نشده اجتماعى»و برنامه‏هاى خرافى در آن جمع مى‏باشد و در پایان براى تأکید بیشتر روى تحریم آنها مى‏فرماید:«تمام این اعمال فسق است و خروج از اطاعت پروردگار»
اعتدال در استفاده از گوشت-
آنچه از مجموع بحثهاى فوق و سایر منابع اسلامى استفاده مى‏شود این است که روش اسلام در مورد بهره‏بردارى از گوشتها- همانند سایر دستورهایش- یک روش کاملا اعتدالى است،یعنى نه همانند مردم زمان جاهلیت که از گوشت سوسمار و مردار و خون و امثال آن مى‏خوردند،و یا همانند بسیارى از غربیهاى امروز که حتى از خوردن گوشت خرچنگ و کرمها چشم پوشى نمى‏کنند،و نه مانند هندوها که مطلقا خوردن گوشت را ممنوع مى‏دانند،بلکه گوشت حیواناتى که داراى تغذیه پاک بوده و مورد تنفر نباشد حلال کرده و روى روشهاى افراطى و تفریطى خط بطلان کشیده و براى استفاده از گوشتها شرایطى مقرر داشته است.بعد از بیان احکام فوق دو جمله پرمعنى در آیه مورد بحث به چشم مى‏خورد نخست مى‏گوید:«امروز کافران از دین شما مأیوس شدند بنابراین،از آنها نترسید و تنها از (مخالفت) من بترسید» و سپس مى‏گوید:«امروز دین و آیین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم»

روز اکمال دین کدام روز است-منظور از «الیوم» (امروز) که در دو جمله بالا تکرار شده چیست؟آنچه تمام مفسران شیعه آن را در کتب خود آورده‏اند و روایات متعددى از طرق معروف اهل تسنن و شیعه آن را تأیید مى‏کند و با محتویات آیه کاملا سازگار است این که:منظور روز غدیر خم است،روزى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله امیر مؤمنان على علیه السّلام را رسما براى جانشینى خود تعیین کرد،آن روز بود که آیین اسلام به تکامل نهایى خود رسید و کفار در میان امواج یأس فرو رفتند،زیرا انتظار داشتند که آیین اسلام قائم به شخص باشد،و با از میان رفتن پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله اوضاع به حال سابق برگردد،و اسلام تدریجا برچیده شود،اما هنگامى که مشاهده کردند مردى که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در میان مسلمانان بى‏نظیر بود به عنوان جانشینى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله انتخاب و از مردم براى او بیعت گرفته شد یأس و نومیدى نسبت به آینده اسلام آنها را فرا گرفت و فهمیدند که آیینى است ریشه‏دار و پایدار.نکته جالبى که باید در اینجا به آن توجه کرد این است که قرآن در سوره نور آیه 55 چنین مى‏گوید:«خداوند به آنهایى که از شما ایمان آوردند و عمل صالح انجام داده‏اند وعده داده است که آنها را خلیفه در روى زمین قرار دهد همان طور که پیشینیان آنان را چنین کرد،و نیز وعده داده آیینى را که براى آنان پسندیده است مستقر و مستحکم گرداند و بعد از ترس به آنها آرامش بخشد».

در این آیه خداوند مى‏فرماید:آیینى را که براى آنها «پسندیده»،در روى زمین مستقر مى‏سازد،با توجه به این که سوره نور قبل از سوره مائده نازل شده است و با توجه به جمله «رضیت لکم الاسلام دینا» که در آیه مورد بحث،درباره ولایت على علیه السّلام نازل شده،چنین نتیجه مى‏گیریم که اسلام در صورتى در روى زمین مستحکم و ریشه‏دار خواهد شد که با«ولایت» توأم باشد،زیرا این همان اسلامى است که خدا «پسندیده» و وعده استقرار و استحکامش را داده است،و به عبارت روشن‏تر اسلام در صورتى عالمگیر مى‏شود که از مسأله ولایت اهل بیت جدا نگردد.مطلب دیگرى که از ضمیمه کردن «آیه سوره نور»با آیه مورد بحث استفاده مى‏شود این است که در آیه سوره نور سه وعده به افراد با ایمان داده شده است نخست خلافت در روى زمین،و دیگر امنیت و آرامش براى پرستش پروردگار،و سوم استقرار آیینى که مورد رضایت خداست.این سه وعده در روز غدیر خم با نزول آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ...»جامه عمل بخود پوشید زیرا نمونه کامل فرد با ایمان و عمل صالح،یعنى على علیه السّلام به جانشینى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نصب شد و به مضمون جمله الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ مسلمانان در آرامش و امنیت نسبى قرار گرفتند و نیز به مضمون و رضیت لکم الاسلام دینا آیین مورد رضایت پروردگار در میان مسلمانان استقرار یافت.در پایان آیه بار دیگر به مسائل مربوط به گوشتهاى حرام برگشته،و حکم صورت اضطرار را بیان مى‏کند و مى‏گوید:«کسانى که به هنگام گرسنگى ناگزیر از خوردن گوشتهاى حرام شوند در حالى که تمایل به گناه نداشته باشند خوردن آن براى آنها حلال است،زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است» و به هنگام ضرورت بندگان خود را به مشقت نمى‏افکند وآنها راکیفر نمیدهد.

4.درباره این آیه شأن نزولهایى ذکر کرده‏اند که مناسبتر از همه این است: «زید الخیر» و «عدى بن حاتم» که دو نفر از یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودند خدمتش رسیدند و عرض کردند: ما جمعیتى هستیم که با سگها و بازهاى شکارى صید مى‏کنیم، و سگهاى شکارى ما حیوانات وحشى حلال گوشت را مى‏گیرند، بعضى از آنها زنده به دست ما مى‏رسد و آن را سر مى‏بریم، ولى بعضى از آنها بوسیله سگها کشته مى‏شوند، و ما فرصت ذبح آنها را پیدا نمى‏کنیم و با این که مى‏دانیم خدا گوشت مردار را بر ما حرام کرده، تکلیف ما چیست؟ آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
صید حلال- به دنبال احکامى که در باره گوشتهاى حلال و حرام در دو آیه گذشته بیان شد در این آیه نیز به قسمتى دیگر از آنها اشاره کرده و به عنوان پاسخ سؤالى که در این زمینه شده است، چنین مى‏فرماید:«از تو در باره غذاهاى حلال سؤال مى‏کنند»سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که نخست به آنها «بگو: هر چیز پاکیزه‏اى براى شما حلال است»یعنى تمام آنچه را اسلام تحریم کرده در زمره خبائث و ناپاکها است و هیچ گاه قوانین الهى، موجود پاکیزه‏اى که طبعا براى استفاده و انتفاع بشر آفریده شده است تحریم نمى‏کند.سپس به سراغ صیدها رفته، مى‏گوید: «صید حیوانات صیاد که تحت تعلیم شما قرار گرفته‏اند، یعنى از آنچه خداوند به شما تعلیم داده به آنها آموخته‏اید، براى شما حلال است».

حیوانى را که سگها شکار مى‏کنند اگر زنده به دست آید، باید طبق آداب اسلامى ذبح شود ولى اگر پیش از آن که به آن برسند جان دهد، حلال است، اگر چه ذبح نشده باشد.سپس در ذیل آیه اشاره به دو شرط دیگر از شرایط حلیت چنین صیدى کرده، مى‏فرماید: «از صیدى که سگهاى شکارى براى شما نگاه داشته‏اند بخورید»بنابراین، اگر سگهاى شکارى عادت داشته باشند قسمتى از صید خود را بخورند و قسمتى را واگذارند، چنان صیدى حلال نیست و در حقیقت چنین سگى نه تعلیم یافته است و نه آنچه را که نگاه داشته مصداق «علیکم» (براى شما) مى‏باشد، بلکه براى خود صید کرده است.دیگر این که «به هنگامى که سگ شکارى رها مى‏شود، نام خدا را ببرید»و در پایان براى رعایت تمام این دستورات، مى‏فرماید: «از خدا بپرهیزید، زیرا خداوند، سریع الحساب است».

5.خوردن غذاى اهل کتاب و ازدواج با آنان! در این آیه که مکمل آیات قبل است، نخست مى‏فرماید:«امروز آنچه پاکیزه است براى شما حلال شده و غذاهاى اهل کتاب براى شما حلال و غذاهاى شما براى آنها حلال است»منظور از «طعام اهل کتاب» غیر از گوشتهایى است که ذبیحه آنها باشد.
و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نقل شده که، در تفسیر آیه چنین فرمود:«منظور از طعام اهل کتاب حبوبات و میوه‏هاست، نه ذبیحه‏هاى آنها، زیرا هنگام ذبح کردن نام خدا را نمى‏برند».
ازدواج با زنان غیرمسلمان-
بعد از بیان حلیت طعام اهل کتاب، این آیه در باره ازدواج با زنان پاکدامن از مسلمانان و اهل کتاب سخن مى‏گوید و مى‏فرماید:«زنان پاک‏دامن از مسلمانان و از اهل کتاب براى شما حلال هستند و مى‏توانید با آنها ازدواج کنید به شرط این که مهر آنها را بپردازید» «به شرط این که از طریق ازدواج مشروع باشد نه به صورت زناى آشکار، و نه بصورت دوست پنهانى انتخاب کردن»در حقیقت این قسمت از آیه نیز محدودیتهایى را که در مورد ازدواج مسلمانان با غیر مسلمانان بوده تقلیل مى‏دهد و ازدواج آنها را با زنان اهل کتاب با شرایطى تجویز مى‏نماید- شرح بیشتر در این باره باید از کتب فقهى مطالعه شود.

ناگفته نماند که در دنیاى امروز که بسیارى از رسوم جاهلى در اشکال مختلف زنده شده است این تفکر نیز به وجود آمده که انتخاب دوست زن یا مرد براى افراد مجرد بى‏مانع است نه تنها به شکل پنهانى، آن‏گونه که در زمان جاهلیت قبل از اسلام وجود داشت، بلکه به شکل آشکار نیز هم! در حقیقت دنیاى امروز در آلودگى و بى‏بندوبارى جنسى از زمان جاهلیت پا را فراتر نهاده، زیرا اگر در آن زمان تنها انتخاب دوست پنهانى را مجاز مى‏دانستند، اینها آشکارش را نیز بى‏مانع مى‏دانند و حتى با نهایت وقاحت به آن افتخار مى‏کنند، این رسم ننگین که یک فحشاى آشکار و رسوا محسوب مى‏شود از سوغاتهاى شومى است که از غرب به شرق انتقال یافته و سر چشمه بسیارى از بدبختیها و جنایات شده است.از آنجا که تسهیلات فوق در باره معاشرت با اهل کتاب و ازدواج با زنان آنها ممکن است مورد سوء استفاده بعضى قرار گیرد، و آگاهانه یا غیر آگاهانه به سوى آنها کشیده شوند در پایان آیه به مسلمانان هشدار داده، مى‏گوید: «کسى که نسبت به آنچه باید به آن ایمان بیاورد کفر بورزد و راه مؤمنان را رها کرده، در راه کافران قرار گیرد، اعمال او بر باد مى‏رود و در آخرت در زمره زیانکاران خواهد بود»اشاره به این که تسهیلات مزبور علاوه بر این که گشایشى در زندگى شما ایجاد مى‏کند باید سبب نفوذ و توسعه اسلام در میان بیگانگان گردد، نه این که شما تحت تأثیر آنها قرار گیرید، و دست از آیین خود بردارید که در این صورت مجازات شما بسیار سخت و سنگین خواهد بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۴ ، ۰۴:۵۳
* مسافر
چهارشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۵۹ ق.ظ

106 . صفحه 106

 

دوازدهم فروردین :

نفیسه :

176.از «جابر بن عبد اللّه انصارى» چنین نقل کرده‏اند که مى‏گوید: من شدیدا بیمار بودم، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عیادت من آمد و در آنجا وضو گرفت و از آب وضوى خود بر من پاشید، من که در اندیشه مرگ بودم به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کردم:وارث من فقط خواهران منند، میراث آنها چگونه است؟این آیه که آیه فرائض نام دارد نازل شد و میراث آنها را روشن ساخت و به عقیده بعضى این آخرین آیه‏اى است که درباره احکام اسلام بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده.این آیه مقدار ارث برادران و خواهران را بیان مى‏کند، و همان‏طور که در اوایل این سوره در تفسیر آیه 12 گفتیم درباره ارث خواهران و برادران، دو آیه در قرآن نازل شده است یکى همان آیه 12 که ناظر به برادران و خواهران «مادرى» است، و دیگر آیه مورد بحث که در باره خواهران وبرادران «پدرى و مادرى»یا«پدرى تنها» سخن مى‏گوید، مى‏فرماید:«از تو در این باره سؤال مى‏کنند، بگو:خداوند حکم کلاله(برادران و خواهران را) براى شما بیان مى‏کند».

سپس به چندین حکم اشاره مى‏نماید:
1- «هر گاه مردى از دنیا برود و فرزندى نداشته باشد و یک خواهر داشته باشد نصف میراث او به آن یک خواهر مى‏رسد».
2- و اگر زنى از دنیا برود «و فرزندى نداشته باشد و یک برادر (برادر پدر و مادرى یا پدرى تنها) از خود به یادگار بگذارد تمام ارث او به یک برادر مى‏رسد».
3- «اگر کسى از دنیا برود و دو خواهر از او به یادگار بماند دو ثلث از میراث او را مى‏برند».
4- «اگر ورثه شخص متوفى، چند برادر و خواهر باشند (از دو نفر بیشتر) تمام میراث او را در میان خود تقسیم مى‏کنند بطورى که سهم هر برادر دو برابر سهم یک خواهر شود»در پایان آیه مى‏فرماید:«خداوند این حقایق را براى شما بیان مى‏کند تا گمراه نشوید و راه سعادت را بیابید (و حتما راهى را که خدا نشان مى‏دهد راه صحیح و واقعى است) زیرا به هر چیزى دانا است».

رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم:«هر کس سوره نساء را قرائت کند، مانند آن است که بر همه مؤمنانی که میراثی بر جای گذاشته اند، صدقه داده است و اجری همانند آزاد کردن بنده به او خواهند داد و از شرک به دور بوده و در مشیّت الهی، از کسانی خواهد بود که خداوند از آنها در گذشته است».
مجمع البیان ج3 ص1

آقا امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: «اگر فردی سوره نساء را روزهای جمعه تلاوت نماید، از فشار قبر در امان خواهد بود.
ثواب الاعمال وعقاب الاعمال ص281

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم طبق روایتی فرمودند: «هر کسی سوره نساء را بخواند مانند کسی است که تمام دارایی خود را در راه خدا به مردم صدقه داده و همچنین پاداش آزاد کردن بنده ای در راه خدا را دارد.»
تفسیر نمونه ج3 ص310

 سوره مائده
این سوره در «مدینه» نازل شده و 120 آیه است.
محتواى سوره:
این سوره محتوى یک سلسله از معارف و عقاید اسلامى و یک سلسله از احکام و وظایف دینى است.در قسمت اول به مسأله ولایت و رهبرى بعد از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مسأله تثلیث مسیحیان و قسمتهایى از مسائل مربوط به قیامت و رستاخیز و بازخواست از انبیاء در مورد امتهایشان اشاره شده است و در قسمت دوم، مسأله وفاى به پیمانها، عدالت اجتماعى، شهادت به عدل و تحریم قتل نفس (و به تناسب آن داستان فرزندان آدم و قتل هابیل بوسیله قابیل) و همچنین توضیح قسمتهایى از غذاهاى حلال و حرام و قسمتى از احکام وضو و تیمم آمده است و نامگذارى آن به «سوره مائده» به خاطر این است که داستان نزول مائده براى یاران مسیح در آیه 114 این سوره ذکر شده است.

1.لزوم وفا به عهد و پیمان! بطورى که از روایات اسلامى و سخنان مفسران بزرگ استفاده مى‏شود، این سوره آخرین سوره (و یا از آخرین سوره‏هایى) است که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است.در این سوره- به خاطر همین موقعیت خاص- تأکید روى یک سلسله مفاهیم اسلامى و آخرین برنامه‏هاى دینى و مسأله رهبرى امت و جانشینى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شده است و شاید به همین جهت است که با مسأله لزوم وفاى به عهد و پیمان، شروع شده، و در نخستین جمله مى‏فرماید:«اى افراد با ایمان به عهد و پیمان خود وفا کنید» تا به این وسیله افراد با ایمان را ملزم به پیمانهایى که در گذشته با خدا بسته‏اند و یا در این سوره به آن اشاره شده است بنماید.جمله فوق دلیل بر وجوب وفا به تمام پیمانهایى است که میان افراد انسان با یکدیگر، و یا افراد انسان با خدا، بطور محکم بسته مى‏شود، و به این ترتیب تمام پیمانهاى الهى و انسانى و پیمانهاى سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و تجارى و زناشویى و مانند آن را در بر مى‏گیرد و یک مفهوم کاملا وسیع دارد، حتى عهد و پیمانهایى را که مسلمانان با غیر مسلمانان مى‏بندند نیز شامل مى‏شود.در اهمیت وفاى به عهد در نهج البلاغه در فرمان مالک اشتر چنین مى‏خوانیم:«در میان واجبات الهى هیچ موضوعى همانند وفاى به عهد در میان مردم جهان- با تمام اختلافاتى که دارند- مورد اتفاق نیست به همین جهت بت‏پرستان زمان جاهلیت نیز پیمانها را در میان خود محترم مى‏شمردند زیرا عواقب دردناک پیمان شکنى را دریافته بودند».


سپس به دنبال دستور وفاى به پیمانها که تمام احکام و پیمانهاى الهى را شامل مى‏شود یک سلسله از احکام اسلام را بیان کرده،که نخستین آن حلال بودن گوشت پاره‏اى از حیوانات است، مى‏فرماید:«چهارپایان (یا جنین آنها) براى شما حلال شده است»سپس در ذیل آیه دو مورد را از حکم حلال بودن گوشت چهارپایان استثناء کرده، مى‏فرماید:«به استثناى گوشتهایى که تحریم آن به زودى براى شما بیان مى‏شود» «و به استثناى حال احرام (براى انجام مناسک حجّ یا انجام مناسک عمره) که در این حال صید کردن حرام است»و در پایان مى‏فرماید:«خداوند هر حکمى را بخواهد صادر مى‏کند»یعنى، چون آگاه از همه چیز و مالک همه چیز مى‏باشد هر حکمى را که به صلاح و مصلحت بندگان باشد و حکمت اقتضا کند تشریع مى‏نماید.


2.هشت دستور در یک آیه! در این آیه چند دستور مهم اسلامى از آخرین دستوراتى که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است بیان گردیده که همه یا اغلب آنها مربوط به حجّ و زیارت خانه خداست:
1- نخست خطاب به افراد با ایمان کرده، مى‏فرماید:«اى کسانى که ایمان آورده‏اید!شعائر الهى را نقض نکنید و حریم آنها را حلال نشمرید».منظور از «شعائر اللّه» مناسک و برنامه‏هاى حجّ است.
2- «احترام ماههاى حرام را نگاه دارید و از جنگ کردن در این ماهها خوددارى کنید».
3- «قربانیانى را که براى حج مى‏آورند، اعم از این که بى‏نشان باشند و یا نشان داشته باشند حلال نشمرید و بگذارید که به قربانگاه برسند و در آنجا قربانى شوند».
4- تمام زائران خانه خدا باید از آزادى کامل در این مراسم بزرگ اسلامى بهره‏مند باشند و هیچ گونه امتیازى در این قسمت در میان قبایل و افراد و نژادها و زبانها نیست بنابراین «نباید کسانى را که براى خشنودى پروردگار و جلب رضاى او و حتى به دست آوردن سود تجارى به قصد زیارت خانه خدا حرکت مى‏کنند مزاحمت کنید خواه با شما دوست باشند یا دشمن همین اندازه که مسلمانند و زائر خانه خدا مصونیت دارند».

5- تحریم صید محدود به زمان احرام است،بنابراین «هنگامى که از احرام (حج یا عمره) بیرون آمدید، صید کردن براى شما مجاز است».
6- اگر جمعى از بت‏پرستان در دوران جاهلیت (در جریان حدیبیه) مزاحم زیارت شما از خانه خدا شدند و نگذاشتند مناسک زیارت خانه خدا را انجام دهید،«نباید این جریان سبب شود که بعد از اسلام آنها، کینه‏هاى دیرینه را زنده کنید و مانع آنها از زیارت خانه خدا شوید» از جمله فوق یک قانون کلى استفاده مى‏شود و آن این که مسلمانان هرگز نباید «کینه‏توز» باشند و در صدد انتقام حوادثى که در زمانهاى گذشته واقع شده برآیند.
7- سپس براى تکمیل بحث گذشته مى‏فرماید:شما بجاى این که دست به هم بدهید تا از دشمنان سابق و دوستان امروز خود انتقام بگیرید«باید دست اتحاد در راه نیکیها و تقوا به یکدیگر بدهید نه این که تعاون و همکارى بر گناه و تعدى نمایید».
8- در پایان آیه براى تحکیم و تأکید احکام گذشته مى‏فرماید:«پرهیزکارى را پیشه کنید و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید که مجازات و کیفرهاى خدا شدید است».

هانیه :


مرسی نفیسه جون از تفسیر های کاملتون ... من آیه اخر این ص برام از این نظر جالب بود چون قبل از اینکه ترجمه را نگاه کنم گفتم این باید حکم سنگین و خطای بزرگی باشه که خدا در پایان تاکید می کنه خدا شدید العقاب است ... و بسیار برام جالب بودکه تاکید می کنه با کسانی که برای شما در عباداتتون(مراسم حج) مزاحمت ایجاد می کنند، درست رفتار کنید و در کارهای نیک و تقوی با هم همکاری کنید نه در تلافی و کینه توزی .... خیلی چسبید اخرش ...

اعظم :

ایه 1 : وفای به عهدها و پیمانها
چقدر این روزها این مساله مورد غفلت واقع میشه
چه اسون عهد ها و پیمانها رو زیر پا میذاریم
حضرت علی علیه السلام می فرمایند اگر کسی حتی پیمانی رو با اشاره بر عهده گرفت باید به اون وفا کنه

اونوقت الان ....
قرار دادی مثل ازدواج که رو چه اسون با خودخواهیهامون میشکنیم
قرادادهای مالی
قرارهایی که با خدا می بندیم

همونطوری که نفیسه جان نوشتن از امام علی این موضوع وفای به تعهد ها فارغ از تموم اختلافات بشر با هم جنبه جهانی داره و مورد قبول همه است
...

ایه 2: حکمهایی که خداوند تشریع کرده اگر چه همه شون دور از حکمت خدا نیستن ولی فقط و فقط به صرف اینکه از طرف خداوند وضع شدن لازم الاجران
یعنی بیشتر از اینکه حکمت و دلیلشون مهم باشه (چیزی که این روزها خیلی باب شده و فلسفه خیلی بهش دامن میزنه )
تقوایی که در اجرا کردنش به حکم دستور خداوند بودنش انجام میدیم مهمه

چه بسا مثلا چیزی در امتی حرام شده
مثل حکم صید ماهی شنبه های یهود
فقط به صرف ازمودن تقوای ادمها
یا مثلا ممنوعیت شراب و تحریم گوشت خوک و تحریم ازدواج با محارم و ....

همه اینها جدای از حکمتشون به خاطر حکم خداوند بودنشون لازم الاجران
الان خیلی باب شده که ما قسمت علت و معلولی رو در تربیت بچه ها خیلی لحاظ می کنیم
ذهن فلسفی اونا رو خیلی بهش دامن میرنیم و این جنبه های تعبدی رو خیلی بی خیال میشیم
به نظر من که این زنگ خطری در ایمان بچه ها مبشه
اینکه عقل این افریده خداوند رو با تموم ضعفهایی که براش متصوره (محدودیت های زمانی و مکانی و وووووو )
در برابر خداوند قرار میدیم

به نظر من این قضیه نکته مهنی هستش که مورد غفلت واقع شده و میشه

ایه 2: تعاونو علی البر و ال تقوی

به هم خیلی تو خوبی کردن کمک کنیم
اگه کسی خواست کار خیری کنه سنگ جلو پاش نندازیم
راه رسیدن به خیر رو براش هموار کنیم
خودمون گوشه ای از کار رو بگیریم
یاریگر باشیم

به نظر من این قضیه امروزه خیلی فراموش شده
با انواع چیزا بیشتر مانع خیریم تا یاریگر
ایه 2: به جاش تو گناه و تجاورکاری باریگر نباشیم
گاهی وایسادن و نگاه کردن ما باعث میشه اونی که گنهکاره به انجام گناهش برای جلب توجه هم که شده ادامه بده

تماشاچی نباشیم حتی

گاهی کپی کردن و لایک کردنهامون
گاهی بودنمون در گروههای مجاری حتی به صرف سیاهی لشکر بودنمون همکاری در گناهه

گاهی کنار خیابون ایستادن و نگاه کردنمون
گاهی حتی تماشای یه برنامه ای که نباید از تلوزیون

نمی دونم کلا این مساله باید خیلی روش دقت بشه

 

مسائل و موضوعات سوره نساء

این سوره در بردارنده چهار موضوع عمده است:

۱. در این سوره از آیه نخست تا آیه 25، سپس از آیه 33 تا 35، آن‌گاه از آیه 127 تا 130 همچنین در آخرین آیه، از حقوق زن بحث شده است -و به مناسبت از حقوق یتیمان و سفیهان- نیز از شیوه تقسیم ارث میان مرد و زن، شهادت باطل(به اکراه) در نزد وارث زن، سلب حقوق زن در مهر و حرمت ازدواج با زنان معینى که از آن جمله همسر پدر است. آن گاه سخن در باب سیطره مرد بر زن در حدود شریعت، و در باب زنان فاضله، و صلح میان زن و شوهر، رعایت عدالت و گرایش به واقعیت در تشکیل خانواده و سرانجام در بعضى موارد ارث است.

۲. موضوع دیگرى که در آیات 26تا 32 از آن بحث مى‏شود مربوط به احترام و ارزش مال و جان آدمى و ضرورت حفاظت از آنها و عواملى است که آدمیان را وا مى‏دارد که به مال و یا جان دیگرى دست تجاوز دراز کنند؛ مانند جهل و حسد.

۳. سومین موضوع که در این سوره، در آیات 36- 40 مورد بحث واقع شده، ضرورت احسان در حق ضعیفان، حرمت بخل و انفاق مال از روى ریا است.

۴. امّا موضوع اصلى که بیشتر آیات سوره نساء از آن سخن مى‏گوید؛ موضوع حکومت اسلامى در تمام جنبه‌های آن است، به عنوان مثال:

در آیات 41 و 42 سخن از این است که پیامبر بر امت خود شاهد، یعنى حاکم است و عصیان در برابر او حرام است و نیز شهادت را نباید کتمان نمود.

در آیات 44- 57 به طور تفصیل از نقش علم در اقامۀ حق و مسئولیت دانشمندان در اداى امانت دانش، از طریق بیان حقایق بدون تغییر و تحریف بحث می کند، نیز جریمه دروغ بستن بر خدا، همچنین بیان صفات نکوهیده این افراد. در این آیات پرده از روى تقلّبشان برداشته مى‏شود و نیّات فاسدشان را برملا می‌کند.

در آیات 58- 70 سخن از ارزش هایى است که سیاست اسلامى بر آن متّکى است، برجسته‏ترین آنها ادای امانت (اداى حقوق مردم) و داورى به عدالت است.

آن گاه در همین آیات از فرمان بردارى پیامبر و اولو الامر و حرمت فرمان بردارى از طاغوت و صفت کسانى که از طاغوت پیروى مى‏کنند سخن گفته شده است. قرآن این گروه را که پیرو طاغوت‏اند منافقان نامیده؛ زیرا منافقان همواره از فرمان بردارى پیامبر اسلام(ص) در جنگ ها سر باز می زدند و مى‏گریختند. سپس بحث در ارزش دفاع از مستضعفان است.

در سیاست اسلامى. آیات 77- 79 و نیز آیات 80- 87 دو موضوع را در بردارند.

 اول. ضرورت انضباط در جنگ و فرمان بردارى از هر فرمانى که از سوى فرماندهان صادر مى‏شود.

دوم. نقش فرمانده و سردار سپاه در تحریض به نبرد و وادار کردن مردم به اطاعت از فرمان ها.

در آیات 88- 91 سخن متمرکز در موضع و موقعیت منافقان است. قرآن طبیعت اهل نفاق و انواع آنها را معین مى‏کند و مى‏گوید که چگونه باید در برابر آنها قرار گرفت.

در خلال آیات 95- 100 بحث از مجاهدان و غیر مجاهدان یعنى کسانى که از جنگ سر بر مى‏تابند و نیز سخن از مهاجران است. به عنوان طبقات مشخصى در جامعه اسلامى در مقابل طبقات منافقان که از آنها یاد کرده شد.

قرآن در آیات 105- 111 به بحث در ارزش هاى سیاسى اسلامى باز مى‏گردد که چگونه دولت اسلامى دولت قانون بوده و از فساد ادارى به دور است. رسول خدا را از جدال با خائنان و فریب خوردگانى که آهنگ گمراه کردن او را- به خیال خود- دارند نهى مى‏فرماید.

در آیات 117- 126، قرآن جنبه‏هاى گوناگون نفاق را مورد بحث قرار مى‏دهد. از آن جمله اصل نفاق و نقش شیطان است با آن وعده‏هاى دلربا و دروغش و افسانه‏هاى بى‏محتوایش.

قرآن پس از آن که در آیات 131- 134 ضرورت تقوا، تعهد، اقامۀ عدل و شهادت دادن براى خدا را جهت تزکیه نفس از عوامل نفاق، بیان داشت، بار دیگر در آیات 136- 146 باز مى‏گردد تا معناى ایمان را به عنوان یک واقعیت بسیط و تجزیه ناپذیر روشن نماید، بدین معنا که کسانى که در ایمان خود اندیشه‏هاى دیگرى را نیز دخالت مى‏دهند کافرند و در زمره منافقانى هستند که خویشتن را مى‏فریبند؛ زیرا کافران را به دوستى مى‏گیرند و اینان در پایین ترین جایگاه در درون آتش جاى دارند.

آن گاه تنها راه رهایى این گروه را از آن حالت که بدان گرفتار آمده‏اند نشان مى‏دهد که راهى جز توبه و اصلاح نفس خویش در پیش روى ندارند، سپس باید شکر خداى به جاى آرند و به ایمان گرایند، و به آشکارا لب به سخن بد و ناهنجار نگشایند و با انجام کارهاى پسندیده در طلب خشنودى خداوند باشند.


قرآن این بار با تفصیل بیشترى از بساطت ایمان و حقیقت تجزیه ناپذیر آن سخن به میان مى‏آورد و در آیات 150- 160 بیان مى‏دارد که آن کسان که به دلیل عدم اقناع ایمان نمى‏آورند، مردمى دروغ گویند. اینان همانند بنى اسرائیل‏اند آن گاه که از موسى خواستند که خدا را به آشکارا به آنان بنمایاند و سپس با آن که نشانه‏هاى قدرت خداوندى بر ایشان آشکار شد، گوساله پرستیدند و پیمان شکستند و به آیات خدا کافر شدند و مریم را به فحشاء متهم ساختند و مدعى شدند که عیسى را کشته‏اند و بر خود ستم کردند و رباخوارى پیشه گرفتند.

قرآن در آیات پایانى این سوره از ضرورت ایمان به خدا و رسولش به شکلى کامل حکایت مى‏کند و مردمان را به نورى که بر ایشان نازل شده است فرا مى‏خواند.

به طور خلاصه و فشرده، بحث‏هاى مختلفى که در این سوره مطرح شده اند عبارت اند:

1. دعوت به ایمان، عدالت و قطع رابطه دوستانه با دشمنان سرسخت

2. قسمتى از سرگذشت پیشینیان براى آشنایى هر چه بیشتر به سرنوشت جامعه‏هاى ناسالم

3. حمایت از کسانى که نیازمند به کمک هستند؛ مانند یتیمان، و دستورهاى لازم براى نگهدارى و مراقبت از حقوق آنها

4. قانون ارث بر اساس یک روش طبیعى و عادلانه در برابر شکل بسیار زننده‏اى که در آن زمان داشت و به بهانه‏هاى مختلفى افراد ضعیف را محروم مى‏ساختند.

5. قوانین مربوط به ازدواج و برنامه‏هایى براى حفظ عفت عمومى

6. قوانین کلى براى حفظ اموال عمومى

7. کنترل و نگهدارى و بهسازى نخستین واحد اجتماع یعنى محیط خانواده

8. حقوق و وظایف متقابل افراد جامعه در برابر یکدیگر

9. معرفى دشمنان جامعه اسلامى و بیدار باش به مسلمانان در برابر آنها.

10. حکومت اسلامى و لزوم اطاعت از رهبر چنین حکومتى

11. تشویق مسلمانان به مبارزه با دشمنان شناخته شده

12. معرفى دشمنانى که احیانا فعالیت‏هاى زیر زمینى داشتند

13. اهمیت هجرت و لزوم آن به هنگام روبرو شدن با یک جامعه فاسد و غیر قابل نفوذ

14. مجددا بحث‏هایى در باره ارث و لزوم تقسیم ثروت‏هاى متراکم شده در میان وارثان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۴ ، ۰۷:۵۹
* مسافر