قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء دهم» ثبت شده است

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۲۸ ب.ظ

191 . صفحه 191



چهارم تیر :


نفیسه :


(آیه 27)-در آیه قبل گفتیم در جنگ حنین تعداد زیادی از یاران پیامبر فرار کردند اما به لطف امدادهای غیبی خدا،سپاه اسلام توانست پیروز شده واسیران زیادی بگیردبا این حال خداوند درهاى توبه و بازگشت را به روى اسیران و فرارکنندگان از کفار باز گذارد که اگر مایل باشند به سوى او باز گردند و آیین حق را بپذیرند، چنانکه قرآن مى‏گوید: «سپس خداوند بعد از این جریان توبه هر کس را بخواهد (و او را شایسته و آماده براى توبه واقعى بداند) مى‏پذیرد» (ثُمَّ یَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ).

«چرا که خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
و هیچ گاه درهاى توبه را به روى کسى نمى‏بندد، و از رحمت گسترده خود کسى را نومید نمى‏سازد.
غزوه عبرت‏انگیز حنین:
در آخر ماه رمضان یا در ماه شوال سنه هشتم هجرت بود که رؤساى طایفه «هوازن» نزد «مالک بن عوف» جمع شدند و اموال و فرزندان و زنان خود را به همراه آوردند تا به هنگام درگیرى با مسلمانان هیچ کس فکر فرار در سر نپروراند و به این ترتیب وارد سرزمین «اوطاس» شدند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرچم بزرگ لشکر را بست و به دست على علیه السّلام داد. دو هزار نفر از مسلمانانى که در فتح مکّه اسلام را پذیرفته بودند به اضافه ده هزار نفر سربازان اسلام که همراه پیامبر براى فتح مکّه آمده بودند براى میدان جنگ حرکت کردند.


هنگامى که پیامبر نماز صبح را با یاران خواند فرمان داد به طرف سرزمین «حنین» سرازیر شدند، در این موقع بود که ناگهان لشکر «هوازن» از هر سو مسلمانان را زیر رگبار تیرهاى خود قرار دادند. گروهى که در مقدمه لشکر قرار داشتند (و در میان آنها تازه مسلمانان مکّه بودند) فرار کردند، و این امر سبب شد که باقیمانده لشکر به وحشت بیفتند و فرار کنند.
خداوند در اینجا آنها را با دشمنان به حال خود واگذارد و موقتا دست از حمایت آنها برداشت زیرا به جمعیت انبوه خود مغرور بودند، و آثار شکست در آنان آشکار گشت.
اما على علیه السّلام که پرچمدار لشکر بود با عده کمى در برابر دشمن ایستادند و همچنان به پیکار ادامه دادند.در این هنگام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عباس که صداى بلند و رسایى داشت دستور داد فورا از تپه‏اى که در آن نزدیکى بود بالا رود و به مسلمانان فریاد زند:
«اى گروه مهاجران و انصار! و اى یاران سوره بقره! و اى اهل بیعت شجره! به کجا فرار مى‏کنید؟ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اینجاست»! هنگامى که مسلمانان صداى عباس را شنیدند بازگشتند و گفتند: «لبّیک، لبّیک» و حمله سختى از هر جانب به سپاه دشمن کردند. آن چنان که حدود یک صد نفر از سپاه دشمن کشته شد و اموالشان به غنیمت به دست مسلمانان افتاد و گروهى نیز اسیر شدند.
پس از پایان جنگ نمایندگان و رئیس قبیله هوازن خدمت پیامبر آمدند و اسلام را پذیرفتند و پیامبر محبت زیاد به آنها کرد.


(آیه 28)- مشرکان حق ورود به مسجد الحرام را ندارند! یکى از فرمانهاى چهارگانه‏اى که على علیه السّلام در مراسم حج سال نهم هجرت، به مردم مکّه ابلاغ کرد این بود که از سال آینده هیچ یک از مشرکان حق ورود به مسجد الحرام و طواف خانه کعبه را ندارد، این آیه اشاره به این موضوع و فلسفه آن کرده، مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! مشرکان آلوده و ناپاکند، بنابراین نباید بعد از امسال نزدیک مسجدالحرام شوند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا).
سپس در پاسخ افراد کوته بینى که اظهار مى‏داشتند اگر پاى مشرکان از مسجد الحرام قطع شود، کسب و کار و تجارت ما از رونق مى‏افتد، و فقیر و بیچاره خواهیم شد، مى‏گوید: «و اگر از فقر و احتیاج مى‏ترسید، به زودى خداوند اگر بخواهد از فضلش شما را بى‏نیاز مى‏سازد» (وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ).
همان گونه که به عالى‏ترین وجهى بى‏نیاز ساخت، و با گسترش اسلام در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سیل زائران خانه خدا به سوى مکّه به حرکت در آمد، و این موضوع تا به امروز ادامه دارد، و مکّه که در میان یک مشت کوههاى خشک و سنگلاخهای بى‏آب و علف است، به صورت یک شهر بسیار آباد و یک کانون مهم داد و ستد و تجارت درآمده است.
و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «خداوند دانا و حکیم است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
و هر دستورى مى‏دهد بر طبق حکمت است و از نتائج آینده آن کاملا آگاه و با خبر مى‏باشد.


(آیه 29)- وظیفه ما در برابر اهل کتاب: در آیات گذشته سخن از وظیفه مسلمانان در برابر «بت پرستان» بود، این آیه و آیات آینده تکلیف مسلمین را با «اهل کتاب» روشن مى‏سازد.
در این آیات در حقیقت اسلام براى آنها یک سلسله احکام حد وسط میان «مسلمین» و «مشرکین» قائل شده است، زیرا اهل کتاب از نظر پیروى از یک دین آسمانى شباهتى با مسلمانان دارند، ولى از جهتى نیز شبیه به مشرکان هستند، به همین دلیل اجازه کشتن آنها را نمى‏دهد در حالى که این اجازه را در باره بت پرستانى که مقاومت به خرج مى‏دادند، مى‏داد، زیرا برنامه، برنامه ریشه کن ساختن بت پرستى از روى کره زمین بوده است.
ولى در صورتى اجازه کنار آمدن با اهل کتاب را مى‏دهد که آنها حاضر شوند به صورت یک اقلیّت سالم مذهبى با مسلمانان زندگى مسالمت آمیز داشته باشند، اسلام را محترم بشمرند و دست به تحریکات بر ضد مسلمانان و تبلیغات مخالف اسلام نزنند، و یکى دیگر از نشانه‏هاى تسلیم آنها در برابر این نوع همزیستى مسالمت آمیز آن است که «جزیه» را که یک نوع مالیات سرانه است، بپذیرند و هر ساله آن را به حکومت اسلامى بپردازند.
در غیر این صورت دستور مبارزه و پیکار با آنها را صادر مى‏کند، دلیل این شدت عمل را در لابلاى سه جمله در آیه مورد بحث روشن مى‏سازد.
نخست مى‏گوید: «با کسانى که ایمان به خدا و روز قیامت ندارند، پیکار کنید» (قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ).اما چگونه اهل کتاب مانند یهود و نصارى ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارند، با این که به ظاهر مى‏بینیم هم خدا را قبول دارند و هم معاد را، این به خاطر آن است که ایمان آنان آمیخته به خرافات و مطالب بى‏اساس فراوانى است.


سپس به دومین صفت آنها اشاره مى‏کند که آنها در برابر محرّمات الهى تسلیم نیستند «و آنچه را که خدا و پیامبرش تحریم کرده، حرام نمى‏شمرند» (وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ). آلودگى به شراب، ربا، خوردن گوشت خوک و ارتکاب بسیارى از بى‏بند و باریهاى جنسى در میان آنها رواج دارد.
بالاخره به سومین صفت آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها بطور کلى آیین حق را قبول ندارند» (وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ).
یعنى ادیان آنها از مسیر اصلى منحرف شده بسیارى از حقایق را به دست فراموشى سپرده‏اند و انبوهى از خرافات را به جاى آن نشانیده‏اند.
پس از ذکر این اوصاف سه گانه که در حقیقت مجوز مبارزه با آنهاست مى‏گوید: «این حکم در باره آنهاست که اهل کتابند» (مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ).
بعد تفاوتى را که آنها با مشرکان و بت پرستان دارند در ضمن یک جمله بیان کرده و مى‏گوید: «این مبارزه تا زمانى خواهد بود که جزیه را با دست خود با خضوع و تسلیم بپردازند» (حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ).
جزیه چیست؟
«جزیه» یک نوع مالیات سرانه اسلامى است که به افراد تعلق مى‏گیرد، نه بر اموال و اراضى، و به تعبیر دیگر «مالیات سرانه سالانه» است.
فلسفه اصلى این مالیات این است که دفاع از موجودیت و استقلال و امنیت یک کشور وظیفه همه افراد آن کشور است، بنابراین هرگاه جمعى عملا براى انجام این وظیفه قیام کنند، و عده‏اى دیگر به خاطر اشتغال به کسب و کار نتوانند در صف سربازان قرار گیرند وظیفه گروه دوم این است که هزینه جنگجویان و حافظان امنیت را به صورت یک مالیات سرانه در سال بپردازند.


بنابراین جزیه تنها یک نوع کمک مالى است، که از طرف اهل کتاب در برابر مسؤولیتى که مسلمانان به منظور تأمین امنیت جان و مال آنها به عهده مى‏گیرند، پرداخت مى‏گردد.

(آیه 30)- بت پرستى اهل کتاب: در آیات گذشته پس از بحث پیرامون مشرکان و لغو پیمانهاى آنها و لزوم برچیده شدن آیین بت پرستى اشاره به وضع «اهل کتاب» شده بود.
در اینجا وجه شباهت اهل کتاب- مخصوصا یهود و نصارى- را با مشرکان و بت پرستان بیان مى‏کند تا روشن شود که اگر در مورد اهل کتاب نیز تا حدودى سختگیرى به عمل آمده به خاطر انحرافشان از توحید و گرایش آنها به نوعى از «شرک در عقیده» و «شرک در عبادت» است.
نخست مى‏گوید: «یهود گفتند: عزیر پسر خداست»! (وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ). «و مسیحیان نیز گفتند: مسیح پسر خداست»! (وَ قالَتِ النَّصارى‏ الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ). «این سخنى است که آنها با زبان مى‏گویند» و حقیقتى در آن نهفته نیست (ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ). «این گفتگوى آنها شبیه گفتار مشرکان پیشین است» که از آنان تقلید کرده‏اند (یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ).
 «خداوند آنها را بکشد و به لعن خود گرفتار و از رحمتش دور سازد، چگونه دروغ مى‏گویند و به انحراف کشانده مى‏شوند» (قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ).
عزیر کیست؟ «عزیر» در لغت عرب همان «عزرا» در لغت یهود است که در تاریخ یهود موقعیت خاصى دارد تا آنجا که بعضى اساس ملیت و درخشش تاریخ این جمعیت را به او نسبت مى‏دهند و در واقع او خدمت بزرگى به این آیین کرد، زیرا هنگامى که به وسیله «بخت نصّر» پادشاه «بابل» وضع یهود بکلى درهم ریخته شد، شهرهاى آنها به دست سربازان افتاد و معبدشان ویران و کتاب آنها تورات سوزانده شد.
سپس هنگامى که «کوروش» پادشاه ایران «بابل» را فتح کرد، «عزرا» که یکى از بزرگان یهود در آن روز بود نزد وى آمد و براى آنها شفاعت کرد.


در این هنگام او طبق آنچه در خاطرش از گفته‏هاى پیشینیان یهود باقى مانده بود «تورات» را از نو نوشت.به همین دلیل یهود او را یکى از نجات دهندگان و زنده کنندگان آیین خویش مى‏دانند و به همین جهت براى او فوق العاده احترام قائلند.
این موضوع سبب شد که گروهى از یهود لقب «ابن اللّه» (فرزند خدا) را براى او انتخاب کنند.


(آیه 31)- در این آیه به شرک عملى آنان (در مقابل شرک اعتقادى) و یا به تعبیر دیگر «شرک در عبادت» اشاره کرده، مى‏گوید: «یهود و نصارى دانشمندان و راهبان خود را، خدایان خود، در برابر پروردگار قرار دادند» (اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ).
و نیز «مسیح فرزند مریم را به الوهیت پذیرفتند» (وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ).
شک نیست که یهود و نصارى در برابر علماء و راهبان خود سجده نمى‏کردند ولى از آنجا که خود را بدون قید و شرط در اطاعت آنان قرار داده بودند و حتى احکامى را که بر خلاف حکم خدا مى‏گفتند واجب الاجرا مى‏شمردند قرآن از این پیروى کورکورانه و غیر منطقى تعبیر به «اتخاذ رب» کرده است.
در پایان آیه روى این مسأله تأکید مى‏کند که تمام این بشر پرستیها بدعت و از مسائل ساختگى است «هیچ گاه به آنها دستورى داده نشده جز خداوند یکتا را بپرستند» (وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً).
«معبودى که هیچ کس جز او شایسته پرستش نیست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«معبودى که منزه است از آنچه آنها شریک وى قرار مى‏دهند» (سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
قرآن مجید در آیه فوق درس بسیار پرارزشى به همه پیروان خود مى‏دهد و یکى از عالیترین مفاهیم توحید را ضمن آن خاطر نشان مى‏سازد، و مى‏گوید: هیچ مسلمانى حق ندارد اطاعت بى‏قید و شرط انسانى را بپذیرد، زیرا این کار مساوى است با پرستش او، همه اطاعتها باید در چارچوب اطاعت خدا در آید و پیروى از دستور انسانى تا آنجا مجاز است که با قوانین خدا مخالفت نداشته باشد این انسان هر کس و هر مقامى مى‏خواهد باشد.


اعظم :


ایه 28:
رزق خودمون رو در دست مشرکان و کفار ندونیم
که بعدش به سبب این ملاحظه پا روی دستورات دینمون بذاریم

ایه 28 :
از قطع رابطه اقتصادی با کفار به خاطر بیم از نرسیدن روزی باکی نداشنه باشیم

ایه 29 :
مفهوم جزیه که نفیسه جان در مورد این ایه نوشتن برای من جدید بود

ایه 30:
در مورد شخصیتهای دینی نباید غلو کرد
عزیر پسر خداست
یا مسیح پسر خداست ....

ایه 31:
انسان پرستی به هر شکلی شرکه و نوعی عبادت غیر خداست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۸
* مسافر
چهارشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۸ ب.ظ

190 . صفحه 190


سوم تیر :



نفیسه :


(آیه 21)- در این آیه مى‏گوید خداوند سه موهبت بزرگ در برابر این سه کار مهم (ایمان، هجرت و جهاد) به آنها مى‏بخشد:

1- «پروردگارشان آنها را به رحمت گسترده خود بشارت مى‏دهد» و از آن بهره‏مند مى‏سازد (یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ).
2- «آنها را از رضایت و خشنودى خویش بهره‏مند مى‏کند» (وَ رِضْوانٍ).
3- «و باغهایى از بهشت در اختیار آنها مى‏گذارد که نعمتهایش دائمى و همیشگى است» (وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِیها نَعِیمٌ مُقِیمٌ).


(آیه 22)- در این آیه براى تأکید بیشتر اضافه مى‏کند:«جاودانه در آن تا ابد خواهند ماند»(خالِدِینَ فِیها أَبَداً).
«زیرا نزد خداوند پاداشهاى عظیم است» که در برابر اعمال بندگان به آنها مى‏بخشد (إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ).


(آیه 23)- همه چیز فداى هدف و براى خدا! آخرین وسوسه و بهانه‏اى که ممکن بود براى گروهى از مسلمانان در برابر دستور پیکار با بت پرستان پیدا شود- و طبق بعضى از تفاسیر پیدا شد- این بود که آنها فکر مى‏کردند که از یک سو در میان مشرکان و بت پرستان، خویشاوندان و بستگان نزدیک آنها وجود دارند و اگر بنا شود با همه مشرکان پیکار کنند باید از خویشاوندان و قبیله خود چشم بپوشند! از سوى دیگر سرمایه‏ها و تجارت آنان تا حد زیادى در دست مشرکان بود، با آمد و شد آنها به مکّه آن را رونق مى‏بخشیدند.
و از سوى سوم خانه‏هاى مرفّه و نسبتا آبادى در مکّه داشتند که در صورت درگیرى با مشرکان ممکن بود به ویرانى بکشد.
آیه شریفه با بیان قاطعى به این گونه اشخاص پاسخ صریح مى‏دهد، نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! پدران و برادران خود را در صورتى که کفر را بر ایمان مقدم دارند یار و یاور و متحد و ولى خود قرار ندهید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمانِ).
سپس به عنوان تأکید اضافه مى‏کند: «کسانى که از شما آنها را به یارى، دوستى و ولایت برگزینند ستمگرند» (وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
چه ظلمى از این بالاتر که انسان با پیوند دوستى با بیگانگان و دشمنان حق، هم به خویشتن ستم کند و هم به جامعه‏اى که تعلق به آن دارد، و هم به فرستاده خدا!


(آیه 24)- در این آیه به خاطر اهمیت فوق العاده موضوع، همین مطلب با شرح و تأکید و تهدید بیشترى بیان مى‏شود، روى سخن را به پیامبر کرده، مى‏فرماید: «به آنها بگو: اگر پدران، و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالى که به دست آورده‏اید، و تجارتى که از کساد آن بیم دارید و مساکن مرفهى که مورد رضایت و علاقه شماست، در نظرتان محبوبتر از خدا و پیامبر او و جهاد در راهش مى‏باشد، در انتظار باشید که مجازات و کیفر شدیدى از ناحیه خدا بر شما نازل گردد» (قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ).و از آنجا که ترجیح این امور بر رضاى خدا و جهاد یک نوع نافرمانبردارى و فسق آشکار است و دلباختگان زرق و برق زندگى مادى شایستگى هدایت الهى را ندارند در پایان آیه اضافه مى‏کند: «و خداوند گروه نافرمانبردار را هدایت نمى‏کند» (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ).


آنچه در آیات فوق مى‏خوانیم مفهومش بریدن پیوندهاى دوستى و محبت با خویشاوندان و نادیده گرفتن سرمایه‏هاى اقتصادى و سوق دادن به ترک عواطف انسانى نیست، بلکه منظور این است که بر سر دو راهیها نباید عشق زن و فرزند و مال و مقام و خانه و خانواده مانع از اجراى حکم خدا و گرایش به جهاد گردد و انسان را از هدف مقدسش باز دارد.
لذا اگر انسان بر سر دو راهى نباشد رعایت هر دو بر او لازم است.
آیات فوق به عنوان یک شعار، باید به تمام فرزندان و جوانان مسلمانان تعلیم گردد تا روح فداکارى و سلحشورى و ایمان در آنها زنده شود، و بتوانند دین خدا و میراثهاى خود را پاسدارى کنند.

(آیه 25)- انبوه جمعیت به تنهایى کارى نمى‏کند: در آیات گذشته دیدیم که خداوند مسلمانان را دعوت به فداکارى همه جانبه در مسیر جهاد و برانداختن ریشه شرک و بت پرستى مى‏کند، و به آنها که عشق زن و فرزند، اقوام و خویشاوندان، و مال و ثروت آن چنان روحشان را فراگرفته که حاضر به فداکارى و جهاد نیستند، شدیدا اخطار مى‏کند.
به دنبال آن به مسأله مهمى اشاره مى‏کند که هر رهبرى در لحظات حساس باید پیروان خود را به آن متوجه سازد، و آن این که: اگر عشق مال و فرزند گروهى از افراد ضعیف الایمان را از جهاد بزرگى که با مشرکان در پیش داشتند باز دارد، نباید گروه مؤمنان راستین از این موضوع نگرانى به خود راه دهند، براى این که خداوند نه در آن روزهایى که نفراتشان کم بود (مانند میدان جنگ بدر) آنها را تنها گذارد، و نه در آن روز که جمعیتشان چشم پر کن بود (مانند میدان جنگ حنین)، انبوه جمعیت دردى را از آنها دوا کرد، بلکه در هر حال یارى خدا و مددهاى او بود که باعث پیروزیشان شد.لذا نخست مى‏گوید: «خداوند شما را در میدانهاى بسیارى یارى کرد» (لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ).
عدد میدانهاى نبرد اسلام و کفر در زمان پیامبر به هشتاد مى‏رسد.
سپس اضافه مى‏کند: «و در روز حنین شما را یارى نمود، در آن روز که فزونى جمعیتتان مایه اعجاب شما بود ولى هیچ مشکلى را براى شما حل نکرد» (وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً).


تعداد لشکر اسلام را در این جنگ دوازده هزار نفر نوشته‏اند که در هیچ یک از جنگهاى اسلامى تا آن روز این عدد سابقه نداشت، آن چنانکه بعضى از مسلمانان مغرورانه گفتند: «لن نغلب الیوم» هیچ گاه با این همه جمعیت امروز شکست نخواهیم خورد! اما این انبوه جمعیت که گروهى از آنها از افراد تازه مسلمان و ساخته نشده بودند، موجب فرار لشکر و شکست ابتدایى شدند.
این شکست ابتدایى چنان بود که قرآن اضافه مى‏کند: «و زمین با آن همه وسعتش بر شما تنگ شد» (وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ).
«سپس پشت به دشمن کرده و فرار نمودید» (ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ).


(آیه 26)- در این موقع که سپاه اسلام در اطراف سرزمین حنین پراکنده شده بود، و جز گروه کمى با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باقى نمانده بودند، و پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله به خاطر فرار آنها شدیدا نگران و ناراحت بود، «خداوند آرامش و اطمینان خویش را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرستاد» (ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ).
«و هم چنین لشکریانى که شما نمى‏دیدید، (براى تقویت و یاریتان) فرو فرستاد» (وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها).
و در پایان نتیجه نهایى جنگ «حنین» را چنین بیان مى‏کند: «خداوند افراد بى‏ایمان و بت پرست را کیفر داد» (وَ عَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا). گروهى کشته و گروهى اسیر و جمعى پا به فرار گذاردند آن چنان که از دسترس ارتش اسلام خارج شدند.
«و این است کیفر افراد بى‏ایمان»! (وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ).


اعظم :


ایه 23:
ولایت کفار هیچ جابی در دین اسلام ندارد اگر چه ولایت پدر کافر باشه

ایه 23:
عاطفه های خوبشاوندی نباید بر ارزسهای اعنقادی غلبه پیدا کنه

هر چبزی جای خودش
بالاترین حرف رو ارزشهای اعتقادی میزنه


ایه 24 :
انتخابهای ما بر سر هر دو راهیی در زندگی میزان ایمان ما رو نشون میده

حتی انتخابهایی که خیلی مهم به نظر نمی رسه گاهی مسیر زندگی ادم رو به کلی تغییر میده
انتخاب دوستان بر اساس منافع قوم و خویشی یا منافع اقتصادی به جای انتخاب بر اساس قواعد اعتقادی

یا انتخاب همسر

یا انتخاب شغل
یا انتخاب گروههای دوستی مثلا در همین شبکه های اجتماعی

انتخاب سبک زندگی .....

کلا مراقب انتخابهامون باشیم
نشون دهنده ارجحیتی هستش که مسایل مادی بر اعتقاداتمون داره


ایه 25 :
باداوری الطاف گذشته الهی سبب تفویت ایمان خداست
به یاد بیاریم تموم دفعاتی که خداوند بهمون لطف و نعمت یاری کردنش رو نثار کرده


ایه 25: گاهی فراهم بودن امکانات کامل مادی ادم رو مغرور میکنه و باعث شکست ادم میشه

چون توکل ادم میشه اعتمادش به امکاناتش
در صورتی که در هر موقعیتی باید بدونیم برای پیروزی نیازمند یاری و نثرت خداوند هسنیم و باید از خودس کمک بگیریم و دلخوش به اسباب نباشیم


ایه 26:
از عوامل پیروزی ارامش و روحیه خوب ناشی از ایمان هستش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۱۴:۱۸
* مسافر
سه شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۸ ب.ظ

189 . صفحه 189


دوم تیر :


نفیسه :



(آیه 14)- در این آیه،خداوند وعده پیروزى قطعى به مسلمانان مى‏دهد و مى‏گوید:«با آنها پیکار کنید که خداوند آنها را به دست شما مجازات مى‏کند» (قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ).
نه فقط مجازات مى‏کند بلکه «خوار و رسوایشان مى‏سازد و شما را بر آنها پیروز مى‏گرداند» (وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ).
و به این ترتیب «دلهاى گروهى از مؤمنان را (که تحت فشار و شکنجه سخت این گروه سنگدل قرار گرفته و در این راه قربانیهایى داده بودند) شفا مى‏دهد» و بر جراحات قلب آنها از این راه مرهم مى‏نهد» (وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ).


(آیه 15)- در این آیه اضافه مى‏کند که: خداوند در پرتو پیروزى شما و شکست آنها «خشم دلهاى مؤمنان را فرو مى‏نشاند» (وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ).
و در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند توبه هر کسى را که بخواهد (و مصلحت بداند) مى‏پذیرد» (وَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ).
 «و خداوند دانا و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
از نیات توبه کنندگان آگاه و دستورهایى را که درباره آنها و همچنین پیمان شکنان داده است حکیمانه مى‏باشد.
جمله‏هاى اخیر بشارتى است به این که چنین افرادى در آینده به سوى مسلمانها خواهند آمد و توفیق الهى به خاطر آمادگى روحیشان شامل حال آنها خواهد بود.


(آیه 16)- در این آیه مسلمانان را از طریق دیگرى تشویق به جهاد کرده، متوجه مسؤولیت سنگین خود در این قسمت مى‏کند که نباید تصور کنید، تنها با ادعاى ایمان همه چیز درست خواهد شد، بلکه صدق نیت و درستى گفتار، و واقعیت ایمان شما در مبارزه با دشمنان، آن هم یک مبارزه خالصانه و دور از هرگونه نفاق، روشن مى‏شود.
نخست مى‏گوید: «آیا گمان کردید شما به حال خودتان رها مى‏شوید؟ و در میدان آزمایش قرار نخواهید گرفت، در حالى که هنوز مجاهدین شما، و همچنین کسانى که جز خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان محرم اسرارى براى خود انتخاب نکرده‏اند،مشخص نشده‏اند»؟ (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً).
در حقیقت جمله فوق دو مطلب را به مسلمانان گوشزد مى‏کند، و آن این که تنها با اظهار ایمان کارها سامان نمى‏یابد، و شخصیت اشخاص روشن نمى‏شود، بلکه با دو وسیله آزمایش، مردم آزمون مى‏شوند.
نخست جهاد در راه خدا، و براى محو آثار شرک و بت پرستى و دوم ترک هرگونه رابطه و همکارى با منافقان و دشمنان، که اولى دشمنان خارجى را بیرون مى‏راند و دومى دشمنان داخلى را.
و در پایان آیه به عنوان اخطار و تأکید مى‏فرماید: «خداوند از آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ).


(آیه 17)- عمران مسجد در صلاحیت همه کس نیست: از جمله موضوعاتى که بعد از لغو پیمان مشرکان و حکم جهاد با آنان ممکن بود براى بعضى مطرح گردد، این بود که چرا ما این گروه عظیم را از خود برانیم و اجازه ندهیم به مسجد الحرام براى مراسم حج قدم بگذارند، در حالى که شرکت آنان در این مراسم از هر نظر مایه آبادى است، هم آبادى بناء مسجد الحرام از طریق کمکهاى مالى و هم آبادى معنوى از نظر افزایش جمعیت در اطراف خانه خدا! قرآن به این گونه افکار واهى و بى‏اساس پاسخ مى‏گوید، و تصریح مى‏کند:
«مشرکان حق ندارند مساجد خدا را آباد کنند در حالى که صریحا به کفر خود گواهى مى‏دهند» (ما کانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِینَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ).
سپس به دلیل و فلسفه این حکم اشاره کرده، مى‏گوید: «اینها (به خاطر نداشتن ایمان) اعمالشان نابود مى‏شود و بر باد مى‏رود» و در پیشگاه خدا کمترین وزن و قیمتى ندارد (أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ).
و به همین دلیل «آنها جاودانه در آتش دوزخ باقى مى‏مانند» (وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ).خداوند پاک و منزه است، و خانه او نیز باید پاک و پاکیزه باشد و دستهاى آلودگان از خانه خدا و مساجد باید بکلى قطع گردد.


(آیه 18)- در این آیه براى تکمیل این سخن شرایط آباد کنندگان مساجد و کانونهاى پرستش و عبادت را ذکر مى‏کند، و براى آنها پنج شرط مهم بیان مى‏دارد و مى‏گوید: «تنها کسانى مساجد خدا را آباد مى‏سازند که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند» (إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ).
این اشاره به شرط اول و دوم است، که جنبه اعتقادى و زیر بنایى دارد.
بعد به شرطهاى سوم و چهارم اشاره کرده، مى‏گوید: «و نماز را برپا دارند و زکات را بدهند» (وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ).
یعنى ایمانش به خدا و روز رستاخیز تنها در مرحله ادعا نباشد، بلکه با اعمال پاکش آن را تأیید کند، هم پیوندش با خدا محکم باشد و نماز را به درستى انجام دهد، و هم پیوندش با خلق خدا، و زکات را بپردازد.
سر انجام به آخرین شرط اشاره کرده، مى‏گوید «و جز از خدا نترسند» (وَ لَمْ یَخْشَ إِلَّا اللَّهَ).
قلبشان مملو از عشق به خداست و تنها احساس مسؤولیت در برابر فرمان او مى‏کنند بندگان ضعیف را کوچکتر از آن مى‏شمرند که بتوانند در سرنوشت مسلمانان و در آبادى کانون عبادت آنان تأثیرى داشته باشند.
و در پایان اضافه مى‏کند: «این گروه که داراى چنین صفاتى هستند ممکن است هدایت شوند» (فَعَسى‏ أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ). و به هدف خود برسند و در عمران و آبادى مساجد خدا بکوشند و از نتایج بزرگ آن بهره‏مند شوند.


اهمیت بناى مساجد:
درباره اهمیت بناى مسجد احادیث فراوانى از طرق اهل بیت علیهم السّلام و اهل سنت رسیده است.
از جمله، از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین نقل شده که فرمود: «کسى که مسجدى بنا کند هر چند به اندازه لانه مرغى بوده باشد، خداوند خانه‏اى در بهشت براى او بنا خواهد ساخت».ولى امروز آنچه بیشتر اهمیت دارد، عمران و آبادى معنوى مساجد است.
و باید مسجد، مرکزى براى جوانان با ایمان گردد، نه این که تنها مرکز بازنشستگان و از کار افتادگان شود.
مسجد باید کانونى براى فعالترین قشرهاى اجتماع باشد، نه مرکز افراد بیکار، و بى‏حال و خواب آلوده‏ها!


(آیه 19)-در مورد نزول این آیه و سه آیه بعد نقل شده که: «شیبه» و «عباس» هر کدام بر دیگرى افتخار مى‏کرد و در این باره مشغول به سخن بودند که على علیه السّلام از کنار آنها گذشت، و پرسید: به چه چیز افتخار مى‏کنید؟
«عباس» گفت: امتیازى به من داده شده که احدى ندارد، و آن مسأله آب دادن به حجّاج خانه خداست.
«شبیه» گفت من تعمیر کننده مسجد الحرام (و کلیددار خانه کعبه) هستم.
على علیه السّلام فرمود: با این که از شما حیا مى‏کنم باید بگویم که با این سن کم افتخارى دارم که شما ندارید، آنها پرسیدند کدام افتخار؟! فرمود: من با شمشیر جهاد کردم تا شما ایمان به خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آوردید.
«عباس» خشمناک برخاست و دامن کشان به سراغ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد (و به عنوان شکایت) گفت: آیا نمى‏بینى على چگونه با من سخن مى‏گوید؟
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: على را صدا کنید، هنگامى که به خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد فرمود چرا این گونه با عمویت (عباس) سخن گفتى؟
على علیه السّلام عرض کرد: اى رسول خدا! اگر من او را ناراحت ساختم با بیان حقیقتى بوده است، در برابر گفتار حق هر کس مى‏خواهد ناراحت شود، و هر کس مى‏خواهد خشنود! جبرئیل نازل شد و گفت: اى محمد! پروردگارت به تو سلام مى‏فرستد، و مى‏گوید این آیات را بر آنها بخوان أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ ....


مقیاس افتخار و فضیلت! همان گونه که در شأن نزول خواندیم مطابق روایتى که در بسیارى از معروفترین کتب اهل سنت نقل شده این آیات در مورد على علیه السّلام و بیان فضائل او نازل شده، و در عین حال مکمل بحث آیات گذشته است.
آیه مى‏گوید: «آیا سیراب کردن حاجیان خانه خدا و عمران مسجد الحرام را همانند کار کسى قرار دادید که ایمان به خدا و روز قیامت دارد و در راه خدا جهاد کرده است؟ این دو هیچ گاه در نزد خدا یکسان نیستند و خداوند جمعیت ستمکار را هدایت نمى‏کند» (أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
از تواریخ چنین برمى‏آید که قبل از اسلام منصب «سِقایَةَ الْحاجِّ» در ردیف نصب کلیددارى خانه کعبه و از مهمترین مناصب محسوب مى‏شد.


(آیه 20)- در این آیه به عنوان تأکید و توضیح مى‏فرماید: «کسانى که ایمان آوردند، و هجرت نمودند، و در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، اینها در پیشگاه خداوند مقامى برتر و بزرگتر دارند» (الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ).
«و اینها به افتخار بزرگى نائل شده‏اند» (أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ).


اعظم :


ایه 14: سنتهای الهی از مجرای طبیعی و معمولی اجرا می شود (هلاکت دشمنان به دست مومنین)


ایه 15: تسکین روح و ارامش دل از اثار وضعی هلاکت دشمن است


ایه 16: ادعای ایمان کافی نیست
این ادعا در مرحله عمل و ازمایش سنجیده میشه


ایه 17: کفر باعث نابودی اعمال نیک ادمهاست


ایه 18: نماز از زکات جدا نیست


ایه 19: جهاد از جمله کارای عمقی و تاثیر گذاره چون خیلی وقتها منشا ایمانه و قابل مقایسه با کارای سطحی مثل کلید داری کعبه و اب دادن به حاجیان نیست

ایه 20: در دیدگاه الهی ایمان هجرت و جهاد مایه ارزشه


ایه 20: ارزش همه کارها به نیته (فی سبیل الله)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۴ ، ۱۴:۱۸
* مسافر
دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۷ ب.ظ

188 . صفحه 188



اول تیر :



نفیسه :


(آیه 7)- تجاوزکاران پیمان شکن! همان گونه که در آیات قبل دیدیم اسلام پیمانهاى مشرکان و بت پرستان را- مگر گروه خاصى- لغو کرد، تنها چهار ماه به آنها مهلت داد تا تصمیم خود را بگیرند، در اینجا دلیل و علت این کار را بیان مى‏کند، نخست به صورت استفهام انکارى مى‏گوید: «چگونه ممکن است مشرکان عهد و پیمانى نزد خدا و نزد پیامبرش داشته باشند»؟! (کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ).
یعنى آنها با این اعمال و این همه کارهاى خلافشان نباید انتظار داشته باشند که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بطور یک جانبه به پیمانهاى آنها وفادار باشد.
بعد بلافاصله یک گروه را که در اعمال خلاف و پیمان شکنى با سایر مشرکان شریک نبودند استثنا کرده، مى‏گوید: «مگر کسانى که با آنها نزد مسجد الحرام پیمان بستید» (إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).
«این گروه مادام که به پیمانشان در برابر شما وفادار باشند شما هم وفادار بمانید» (فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ).
«زیرا خداوند پرهیزکاران (و آنها را که از هرگونه پیمان شکنى اجتناب مى‏ورزند) دوست دارد» (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ).

(آیه 8)- در این آیه موضوع فوق با صراحت و تأکید بیشترى بیان شده است، و باز به صورت استفهام انکارى مى‏گوید: «چگونه (ممکن است عهد و پیمان آنها را محترم شمرد) در حالى که اگر آنها بر شما غالب شوند هیچ گاه نه مراعات خویشاوندى با شما را مى‏کنند و نه پیمان را» (کَیْفَ وَ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً).
بعد قرآن اضافه مى‏کند که هیچ گاه فریب سخنان دلنشین و الفاظ به ظاهر زیباى آنها را نخورید زیرا: «آنها مى‏خواهند شما را با دهانها (و سخنان) خود راضى کنند، ولى دلهاى آنها از این موضوع ابا دارد» (یُرْضُونَکُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى‏ قُلُوبُهُمْ).
و در پایان آیه اشاره به ریشه اصلى این موضوع کرده، مى‏گوید: «و بیشتر آنها فاسق و نافرمانبردارند» (وَ أَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ).

(آیه 9)- در این آیه یکى از نشانه‏هاى فسق و نافرمانبردارى آنها را چنین توضیح مى‏دهد: «آنها آیات خدا را با بهاى کمى معامله کردند، و به خاطر منافع زود گذر مادى و ناچیز خود، مردم را از راه خدا باز داشتند» (اشْتَرَوْا بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِهِ).
بعد مى‏گوید: «چه عمل بدى آنها انجام مى‏دادند» (إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ). هم خود را از سعادت و هدایت و خوشبختى محروم مى‏ساختند، و هم سدّ راه دیگران مى‏شدند، و چه عملى از این بدتر!

(آیه 10)- در این آیه بار دیگر گفتار سابق را تأکید مى‏کند که: «این مشرکان اگر دستشان برسد، در باره هیچ فرد با ایمانى کمترین ملاحظه خویشاوندى و عهد و پیمان را نخواهند کرد» (لا یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً).
«چرا که اینها اصولا مردمى تجاوزکارند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ).
نه تنها در باره شما، در مورد هر کس که توانایى داشته باشند دست به تجاوز مى‏زنند.

(آیه 11)- یکى از فنون فصاحت و بلاغت آن است که مطالب پر اهمیت را با تعبیرات گوناگون براى تأکید و جا افتادن مطلب تکرار کنند، و از آنجا که مسأله ضربه نهایى بر پیکر بت پرستى در محیط اسلام و برچیدن آخرین آثار آن از مسائل بسیار مهم بوده است، بار دیگر قرآن مجید مطالب گذشته را با عبارات تازه‏اى بیان مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «اگر مشرکان توبه کنند و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند برادر دینى شما هستند» (فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ).
و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «ما آیات خود را براى آنها که آگاهند شرح مى‏دهیم» (وَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).

(آیه 12)- «اما اگر آنها همچنان به پیمان شکنى خود ادامه دهند، و عهد خود را زیر پا بگذارند، و آیین شما را مورد مذمت قرار داده، و به تبلیغات سوء خود ادامه دهند، شما با پیشوایان این گروه کافر پیکار کنید» (وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ).
و سر چشمه‏هاى گمراهى و ضلالت و ظلم را ببندید.
«چرا که عهد و پیمان آنها کمترین ارزشى ندارد» (إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ).
درست است که آنها با شما پیمان ترک مخاصمه بسته‏اند، ولى این پیمان با نقض شدن مکرر و آمادگى براى نقض در آینده اصلا اعتبار و ارزشى نخواهد داشت.
«تا (با توجه به این شدت عمل و با توجه به این که راه بازگشت به روى آنها باز است) از کار خود پشیمان شوند و دست بردارند» (لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ).

(آیه 13)- در این آیه براى تحریک مسلمانان و دور ساختن هرگونه سستى و ترس و تردید در این امر حیاتى از روح و فکر آنها، مى‏گوید: «چگونه شما با گروهى پیکار نمى‏کنید که پیمانهایشان را شکستند، و تصمیم گرفتند پیامبر را از سرزمین خود خارج کنند» (أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ).
شما آغازگر مبارزه لغو پیمان نبوده‏اید که نگران و ناراحت باشید، بلکه «مبارزه و پیمان شکنى در آغاز از آنها شروع شده است» (وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ).
و اگر تردید بعضى از شما در پیکار با آنها به خاطر ترس است، این ترس کاملا بى‏جاست، «آیا شما از این افراد بى‏ایمان مى‏ترسید، در حالى که خداوند سزاوارتر است که از او و از مخالفت فرمانش بترسید، اگر به راستى شما ایمان دارید» (أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).


اعظم :



ایه 7 : تقوا و وفای به عهد ملازم همن

ایه 10:
از دید مشرکان بزرگترین گناه مسلمانان ایمان به خداست و همین بهانه دشمتی و پیمان شکنی اوناست

ایه 11:
توبه واقعی با عمل باید همراه باشه

ایه 11:
با کسیکه پشیمونه و توبه کرده برادرانه رفتار کنیم

ایه 11:
اینکه اگه مشرکان توبه کنن برادر دینی حساب میشن نشون میده هدف جنگهای اسلامی توحیده نه کشور گشایی

ایه 13:
مومن واقعی فقط از خدا بیم داره

ایه 12:
چون پیمان شکنی و مسخره کردن دین از طرف سران کفره پس با اونا بجنگین

ایه 12:
در مبارزه، نابودی سران و رهبران کفر و مرکز فرماندهی اونا باید در اولوبیت باشه

ایه 13:
جنگ شما تدافعی هستش دشمن اغازگر جنگ بوده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۴:۱۷
* مسافر
يكشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۷ ب.ظ

187 . صفحه 187



سی و یکم خرداد :


نفیسه :



سوره توبه نهمین سوره از قرآن مجید است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و 129 آیه است.
توجه به این نکات قبل از تفسیر سوره لازم است:
1- نامهاى این سوره:
مفسران براى این سوره نامهاى زیادى که بالغ بر ده نام مى‏شود ذکر کرده‏اند، که از همه معروفتر «برائت» و «توبه» و «فاضحه» است.
2- تاریخچه نزول سوره:
این سوره آخرین سوره یا از آخرین سوره‏هایى است که بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مدینه نازل گردید، آغاز نزول آن را در سال نهم هجرت مى‏دانند، و قسمتى از آن پیش از جنگ تبوک، و قسمتى به هنگام آمادگى براى جنگ، و بخش دیگرى از آن پس از مراجعت از جنگ نازل شده است.
آیات آغاز این سوره که پیرامون وضع باقیمانده مشرکان بود در مراسم حج به وسیله امیر مؤمنان على علیه السّلام به مردم ابلاغ شد.
3- محتواى سوره:
قسمت مهمى از این سوره پیرامون باقیمانده مشرکان و بت پرستان و قطع رابطه با آنها، و الغاء پیمانهایى است که با مسلمانان داشتند.
قسمت مهم دیگرى از این سوره از منافقان و سرنوشت آنان سخن مى‏گوید، و به مسلمانان شدیدا هشدار مى‏دهد و نشانه‏هاى منافقان را بر مى‏شمرد.
بخش دیگرى از این سوره پیرامون اهمیت جهاد در راه خدا و اتحاد صفوف است. بخش مهم دیگرى از این سوره به عنوان تکمیل بحثهاى گذشته از انحراف اهل کتاب (یهود و نصارى) از حقیقت توحید، و انحراف دانشمندانشان از وظیفه رهبرى و روشنگرى سخن مى‏گوید.
و از آنجا که جامعه اسلامى در آن روز نیازهاى مختلفى پیدا کرده بود، که مى‏بایست برطرف گردد، به همین مناسبت بحثى از زکات، و پرهیز از تراکم و کنز ثروت، و لزوم تحصیل علم، و وجوب تعلیم افراد نادان را یادآور مى‏شود.

علاوه بر مباحث فوق، مباحث دیگرى مانند داستان هجرت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، مسأله ماههاى حرام که جنگ در آن ممنوع است، موضوع گرفتن جزیه از اقلیتهاى دینى و امثال آن به تناسب مطرح گردیده است.اهمیت نکات مختلفى که در این سوره به آن اشاره شده به قدرى زیاد است که از پیامبر نقل شده که فرمود: سوره برائت و توحید با هفتاد هزار صف از صفوف ملائکه بر من نازل گردید و هر کدام اهمیت این دو سوره را توصیه مى‏کردند!
4- چرا این سوره «بسم الله» ندارد؟
پاسخ این سؤال را چگونگى شروع این سوره به ما مى‏دهد، زیرا این سوره در واقع با اعلان جنگ به دشمنان پیمان شکن، و اظهار برائت و بیزارى و پیش گرفتن یک روش محکم و سخت در مقابل آنان آغاز شده است، و روشنگر خشم خداوند نسبت به این گروه است و با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» که نشانه صلح و دوستى و محبت و بیان کننده صفت رحمانیت و رحیمیت خداست، تناسب ندارد.

بنابراین، امروزه نیز باید این سوره را بدون بسم الله خواند و اگر این سوره را با بسم الله به عنوان جزئی از سورۀ توبه بیاوریم، بدعت انجام داده ایم و اشکال دارد، اما اگر بسم الله را به صورتی بگوییم که جزئی از این سوره محسوب نشود، اشکالی در گفتن آن نیست.
5-فضیلتهای سوره:
فضایل این سوره همانهایی بود که در ابتدای سوره انفال مشترکا برای دو سوره انفال وتوبه آورده شد.

(آیه 1)- پیمانهاى مشرکان الغاء مى‏شود!در محیط دعوت اسلام گروههاى مختلفى وجود داشتند. گروهى با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هیچ گونه پیمانى نداشتند، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مقابل آنها نیز هیچ گونه تعهدى نداشت.گروههاى دیگرى در «حدیبیه» و مانند آن پیمان ترک مخاصمه با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بسته بودند. در این میان بعضى از طوائفى که با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پیمان بسته بودند، یک جانبه و بدون هیچ مجوزى پیمانشان را به خاطر همکارى آشکار با دشمنان اسلام شکستند، و یا در صدد از میان بردن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله برآمدند.این آیه به تمام مشرکان- بت پرستان- اعلام مى‏کند که: هرگونه پیمانى با مسلمانان داشته‏اند، لغو خواهد شد، مى‏گوید: «این اعلام برائت و بیزارى خداوند و پیامبرش از مشرکانى که با آنها عهد بسته‏اید، مى‏باشد»(بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).از روایات اسلامى استفاده مى‏شود که على علیه السّلام مأمور شد در آن روز چهار موضوع را به مردم ابلاغ کند:
1- الغاى پیمان مشرکان.
2- عدم حق شرکت آنها در مراسم حجّ در سال آینده.
3- ممنوع بودن طواف افراد عریان و برهنه که تا آن زمان در میان مشرکان رائج بود.
4- ممنوع بودن ورود مشرکان در خانه خدا.

(آیه 2)- سپس براى آنها یک مهلت چهار ماهه قائل مى‏شود، که در این مدت بیاندیشند، و وضع خود را روشن سازند، و پس از انقضاى چهار ماه یا باید دست از آیین بت پرستى بکشند و یا آماده پیکار گردند، مى‏گوید:«چهار ماه در زمین آزادانه به هر کجا مى‏خواهید بروید»(فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ).ولى بعد از چهار ماه وضع دگرگون خواهد شد«اما بدانید که شما نمى‏توانید خداوند را ناتوان سازید، و از قلمرو قدرت او بیرون روید» (وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ).و نیز بدانید که: «خداوند کافران مشرک و بت پرست را سر انجام خوار و رسوا خواهد ساخت»(وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکافِرِینَ).

(آیه 3)- آنها که پیمانشان محترم است:قرآن بار دیگر موضوع الغاى پیمانهاى مشرکان را با تأکید بیشترى عنوان کرده و حتى تاریخ اعلام آن را تعیین مى‏کند و مى‏گوید: «این اعلامى است از طرف خدا و پیامبرش به عموم مردم در روز حج اکبر (روز عید قربان) که خداوند و فرستاده او از مشرکان بیزارند» (وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِی‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ).در حقیقت خداوند مى‏خواهد با این اعلام عمومى در سرزمین مکّه و آن هم در آن روز بزرگ راههاى بهانه جویى دشمن را ببندد و زبان بدگویان را قطع کند تا نگویند ما را غافلگیر ساختند و ناجوانمردانه به ما حمله کردند.سپس روى سخن را به خود مشرکان کرده و از طریق تشویق و تهدید براى هدایت آنها کوشش مى‏کند، نخست مى‏گوید: «اگر توبه کنید (و به سوى خدا باز گردید و دست از آیین بت پرستى بردارید) به نفع شماست» (فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).یعنى قبول آیین توحید به نفع شما و جامعه شما و دنیا و آخرت خودتان است و اگر نیک بیندیشید همه نابسامانیهایتان در پرتو آن، سامان مى‏یابد، نه این که سودى براى خدا و پیامبر در برداشته باشد.بعد به مخالفان متعصب و لجوج هشدار مى‏دهد که:«اگر (از این فرمان که ضامن سعادت خودتان است) سرپیچى کنید بدانید هرگز نمى‏توانید خداوند را ناتوان سازید» و از قلمرو قدرت او بیرون روید (وَ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ).
و در پایان آیه به کسانى که با سرسختى مقاومت مى‏کنند اعلام خطر مى‏نماید و مى‏گوید:«کافران بت پرست را به عذاب دردناک بشارت ده»(وَ بَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذابٍ أَلِیمٍ).

(آیه 4)- این الغاى یک جانبه پیمانهاى مشرکان، مخصوص کسانى بود که نشانه‏هایى بر آمادگى براى پیمان شکنى از آنها ظاهر شده بود، لذا در این آیه یک گروه را استثنا کرده، مى‏گوید: «مگر آن دسته از مشرکین که با آنها پیمان بسته‏اید و هیچ گاه بر خلاف شرایط پیمان گام برنداشتند و کم و کسرى در آن ایجاد نکردند، و نه احدى را بر ضد شما تقویت نمودند»(إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً).«در مورد این گروه تا پایان مدت به عهد و پیمانشان وفادار باشید»(فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى‏ مُدَّتِهِمْ) «زیرا خداوند پرهیزکاران (و آنها را که از هرگونه پیمان شکنى و تجاوز اجتناب مى‏کنند) دوست مى‏دارد» (إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ).

(آیه 5)- شدت عمل توأم با نرمش: در اینجا وظیفه مسلمانان پس از پایان مدت مهلت مشرکان، یعنى چهار ماه بیان شده است و شدیدترین دستور را درباره آنها صادر کرده، مى‏گوید:«هنگامى که ماههاى حرام (مهلت چهار ماهه) پایان گیرد، بت پرستان را هر کجا یافتید به قتل برسانید» (فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ).سپس مى‏گوید: «آنها را بگیرید و اسیر کنید» (وَ خُذُوهُمْ).«و آنها را در حلقه محاصره قرار دهید» (وَ احْصُرُوهُمْ).«و در کمین آنها در هر نقطه‏اى بنشینید و راهها را بر آنها ببندید» (وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ).این شدت عمل به خاطر آن است که برنامه اسلام ریشه کن ساختن بت پرستى از روى کره زمین بوده، زیرا بت پرستى مذهب و آیین نیست که محترم شمرده شود.ولى این شدت و خشونت نه به مفهوم این است که راه بازگشت به روى آنها بسته شده باشد، بلکه در هر جا و در هر لحظه بخواهند مى‏توانند جهت خود را تغییر دهند، لذا بلافاصله اضافه مى‏کند:«اگر آنها توبه کنند و به سوى حق بازگردند و نماز را برپا دارند و زکات را ادا کنند، آنها را رها سازید» و مزاحمشان نشوید (فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ).«زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است»، و کسى را که به سوى او بازگردد، از خود نمى‏راند (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

(آیه 6)- سپس این موضوع را با دستور دیگرى تکمیل مى‏کند تا تردیدى باقى نمانده که هدف اسلام از این دستور تعمیم توحید و آیین حق و عدالت است، نه استعمار و استثمار و قبضه کردن اموال یا سرزمینهاى دیگران، مى‏گوید: «اگر یکى از بت پرستان از تو درخواست پناهندگى کند به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود» (وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ).یعنى در نهایت آرامش با او رفتار کن، و مجال اندیشه و تفکر را به او بده تا آزادانه به بررسى محتواى دعوت تو بپردازد، و اگر نور هدایت بر دل او تابید آن را بپذیرد.بعد اضافه مى‏کند که: «او را پس از پایان مدت مطالعه به جایگاه امن و امانش برسان» تا کسى در اثناء راه مزاحم او نگردد (ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ).و سر انجام علت این دستور سازنده را چنین بیان مى‏کند: «این به خاطر آن است که آنها قومى بى‏اطلاع و ناآگاهند» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ).بنابراین اگر درهاى کسب آگاهى به روى آنها بازگردد، این امید مى‏رود که از بت پرستى که زاییده جهل و نادانى است خارج شوند، و به راه توحید و خدا که مولود علم و دانش است گام بگذارند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۷
* مسافر
شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۳۹ ق.ظ

186 . صفحه 186





سی ام خرداد :

نفیسه :



(آیه 70)- مسأله مهمى که در مورد اسیران جنگى وجود دارد موضوع اصلاح و تربیت و هدایت آنهاست.لذا در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که اسیران را با بیان دلگرم کننده‏اى به سوى ایمان و اصلاح روش خود دعوت و تشویق کند، مى‏گوید:«اى پیامبر! به اسیرانى که در دست شما هستند بگو: اگر خداوند در دلهاى شما خیر و نیکى بداند بهتر از آنچه از شما گرفته شده، به شما مى‏بخشد» (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْرى‏ إِنْ یَعْلَمِ اللَّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ).منظور از کلمه «خَیْراً» در جمله اول همان ایمان و پذیرش اسلام است و منظور از آن در جمله بعد پاداشهاى مادى و معنوى است که در سایه اسلام و ایمان عاید آنها مى‏شود.علاوه بر این پاداشها لطف دیگرى نیز در باره شما کرده «و گناهانى را که در سابق و قبل از پذیرش اسلام مرتکب شدید، مى‏بخشد، و خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

 



(آیه 71)- و از آنجا که ممکن بود بعضى از اسیران از این برنامه سوء استفاده کنند و با اظهار اسلام به قصد خیانت و انتقامجویى در صفوف مسلمانان درآیند، در این آیه هم به آنها اخطار مى‏کند، و هم به مسلمانان هشدار مى‏دهد و مى‏گوید:«و اگر بخواهند به تو خیانت کنند چیز تازه‏اى نیست، آنها پیش از این هم به خدا خیانت کردند»(وَ إِنْ یُرِیدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ).چه خیانتى از این بالاتر که نداى فطرت را نشنیده گرفته و حکم عقل را پشت سر انداختند، و براى خدا شریک و شبیه قائل شدند.ولى اینها نباید فراموش کنند که: «خداوند تو و یارانت را بر آنها پیروز کرد» (فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ).در آینده نیز اگر راه خیانت را بپویند به پیروزى نخواهند رسید.خداوند از نیات آنها آگاه است و دستوراتى را که درباره اسیران داده است بر طبق حکمت مى‏باشد، زیرا «خداوند علیم و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).

 



(آیه 72)- چهار گروه مختلف: سلسله آیات (72- 75) که آخرین فصل سوره انفال است بحثى را درباره «مهاجرین» و «انصار» و گروههاى دیگر مسلمین و ارزش وجودى هر یک از آنان، مطرح کرده و بحثهاى گذشته پیرامون جهاد و مجاهدان را بدین وسیله تکمیل مى‏کند.در این آیات سخن از پنج گروه که چهار گروه آن از مسلمانان و یک گروه از غیر مسلمانانند به میان آمده است: آن چهار گروه عبارتند از:

1- مهاجرین نخستین.

2- انصار و یاران مدینه.

3- آنها که ایمان آوردند ولى مهاجرت نکردند.

4- آنها که بعدا ایمان آوردند و به مهاجران پیوستند.در این آیه مى‏گوید:«کسانى که ایمان آوردند و مهاجرت کردند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد نمودند و کسانى که پناه دادند و یارى کردند اولیاء و هم پیمان و مدافعان یکدیگرند» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ).براى گروه نخست چهار صفت بیان کرده اول ایمان، دوم هجرت و سوم جهاد مالى و اقتصادى و چهارم جهاد با خون و جان خویش در راه خدا و در مورد «انصار» دو صفت ذکر شده نخست «ایواء» (پناه دادن) دوم یارى کردن.در حقیقت این دو گروه در بافت جامعه اسلامى یکى به منزله «تار» و دیگرى به منزله «پود» بود و هیچ کدام از دیگرى بى‏نیاز نبود.

سپس به گروه سوم اشاره کرده، مى‏گوید: «و آنها که ایمان آوردند و مهاجرت نکردند (و به جامعه نوین شما نپیوستند) هیچ گونه ولایت و تعهد و مسؤولیتى در برابر آنها نداریم تا اقدام به هجرت کنند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ حَتَّى یُهاجِرُوا).و در جمله بعد تنها یک نوع حمایت و مسؤولیت را استثنا کرده و آن را درباره این گروه اثبات مى‏کند و مى‏گوید:«هرگاه این گروه (مؤمنان غیر مهاجر) از شما به خاطر حفظ دین و آئینشان یارى بطلبند (یعنى تحت فشار شدید دشمنان قرار گیرند) بر شما لازم است که به یارى آنها بشتابید» (وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ).«مگر زمانى که مخالفان آنها جمعیتى باشند که میان شما و آنان پیمان ترک مخاصمه بسته شده» (إِلَّا عَلى‏ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ). و در پایان آیه براى رعایت حدود این مسؤولیتها و دقت در انجام این مقررات مى‏گوید: «و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید بصیر و بیناست» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).همه اعمال شما را مى‏بیند و از تلاشها و کوششها و مجاهدتها و احساس مسؤولیتها آگاه است، همچنین از بى‏اعتنایى و سستى و تنبلى و عدم احساس مسؤولیت در برابر این وظایف بزرگ با خبر مى‏باشد!.

 


(آیه 73)- در این آیه به نقطه مقابل جامعه اسلامى، یعنى جامعه کفر و دشمنان اسلام اشاره کرده و مى‏گوید:«آنها که کافر شدند بعضى اولیاى بعضى دیگرند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ).یعنى پیوند آنها تنها با خودشان است، و شما حق ندارید با آنها پیوندى داشته باشید، و از آنها حمایت کنید و یا آنها را به حمایت خود دعوت نمایید.سپس به مسلمانان هشدار مى‏دهد که:«اگر این دستور مهم را نادیده بگیرید، فتنه و فساد عظیمى در زمین و در محیط جامعه شما به وجود خواهد آمد» (إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبِیرٌ).چه فتنه و فسادى از این بالاتر که خطوط پیروزى شما محو مى‏گردد و دسائس دشمنان در جامعه شما کارگر مى‏شود.

 


(آیه 74)- در این آیه بار دیگر روى اهمیت مقام مهاجران و انصار و موقعیت و تأثیر و نفوذ آنها در پیشبرد اهداف جامعه اسلامى تکیه کرده و از آنها به این گونه تقدیر مى‏کند: «آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند و آنها که پناه دادند و یارى کردند، مؤمنان حقیقى و راستین هستند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا).زیرا در روزهاى سخت و دشوار و ایام غربت و تنهایى اسلام هر یک به نوعى به یارى آیین خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شتافتند.و «آنها (به خاطر این فداکاریهاى بزرگ) آمرزش و روزى شایسته‏اى خواهند داشت» (لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ). هم در پیشگاه خدا و جهان دیگر از مواهب بزرگى برخوردارند و هم بهره‏اى شایسته از عظمت و امنیت و آرامش در این جهان خواهند داشت.

 


(آیه 75)- در این آیه، به چهارمین گروه مسلمانان یعنى «مهاجران بعدى» اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها که بعد از این ایمان بیاورند و هجرت کنند و با شما در جهاد شرکت جویند آنها نیز از شمایند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ).یعنى جامعه اسلامى یک جامعه مدار بسته و انحصارى نیست، بلکه درهایش به سوى همه مؤمنان و مهاجران و مجاهدان آینده نیز گشوده است.و در پایان آیه اشاره به ولایت و اولویت خویشاوندان نسبت به یکدیگر کرده، مى‏گوید:«خویشاوندان (نیز) نسبت به یکدیگر و در احکامى که خداوند بر بندگانش مقرر داشته اولویت دارند» (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ).در حقیقت در آیات گذشته سخن از ولایت و اولویت عمومى مسلمانان نسبت به یکدیگر بود و در این آیه تأکید مى‏کند که این ولایت و اولویت در مورد خویشاوندان به صورت قویتر و جامعترى است، زیرا خویشاوندان مسلمان علاوه بر ولایت ایمان و هجرت، ولایت خویشاوندى نیز دارند.و در آخرین جمله این آیه که آخرین جمله سوره انفال است، مى‏فرماید:«خداوند به هر چیزى داناست» (إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).و تمامى احکامى را که در زمینه «انفال» و «غنائم جنگى» و «نظام جهاد» و «صلح» و «احکام اسیران جنگى» و مسائل مربوط به «هجرت» و مانند آن در این سوره نازل کرده است همه را روى حساب و برنامه دقیقى بیان نموده که با روح جامعه انسانى و عواطف بشرى و مصالح همه جانبه آنها کاملا منطبق است.

 

الحمدالله رب العالمین.سوره انفال هم با تاکید بر معانی آن ختم شد.امید است دستورات و رهنمودهای روشنگرش چراغ راه زندگیمان باشد.


اعظم :


 

ایه 70 :

خوشا اسارتی که معنایش ازادی باشد

 

ازادی از قید دنیا و دنیا طلبی و رسیدن به ایمان و بندگی

 

من از ان روز که در بند توام ازادم

 

ایه 71 :

 

وقتی ادم دلش به یاری خداوند گرم باشه

خداوند شر نیت و سوءاسنفاده ادما رو از اونا به خودشون بر می گردونه

کفر کافر و خیانت اونا مال امروز و دیروز نیست

همیشه روال همین بوده

 

 

هزار دشمنم ار می کنند قصد هلاک

گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

 

تفسیر ایه های اخر در مورد مهاجرین و انصار و سایر گروهها جالب بود

به خصوص نکته هایی که در مورد کسانیکه هنوز هجرت نکرده بودن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۹
* مسافر
جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۳۹ ق.ظ

185 . صفحه 185




بیست و نهم خرداد :

نفیسه :


آیه 62)- در ادامه آیه قبل مبنی بر انجام صلح در صورت تمایل دشمن، این آیه با این حال به پیامبر و مسلمانان هشدار مى‏دهد که: «اگر بخواهند تو را فریب دهند (و صلح را مقدمه‏اى براى ضربه غافلگیرانه‏اى قرار دهند یا هدفشان تأخیر جنگ براى فراهم کردن نیروى بیشتر باشد از این موضوع نگرانى به خود راه مده) زیرا خداوند کفایت کار تو را مى‏کند و در همه حال پشتیبان توست» (وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ).سابقه زندگى تو نیز گواه بر این حقیقت است زیرا: «اوست که تو را با یارى خود و به وسیله مؤمنان پاکدل تقویت کرد» (هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ).

 

(آیه 63)- به علاوه این مؤمنان مخلصى که گرد تو را گرفته‏اند و از هیچ گونه فداکارى مضایقه ندارند قبلا مردمى از هم پراکنده و با یکدیگر دشمن بودند خداوند نور هدایت بر آنها پاشید «و در میان دلهاى آنها الفت ایجاد کرد» (وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ).سالیان دراز در میان طایفه اوس و خزرج در مدینه جنگ و خونریزى بود و هیچ کس باور نمى‏کرد روزى آنها دست دوستى و محبت به سوى هم دراز کنند ولى خداوند قادر متعال این کار را در پرتو اسلام و در سایه نزول قرآن انجام داد.سپس اضافه مى‏کند فراهم ساختن این الفت و پیوند دلها از طرق مادى و عادى امکان پذیر نبود «اگر تمام آنچه را که در روى زمین است خرج مى‏کردى هیچ گاه نمى‏توانستى در میان دلهایشان الفت ایجاد کنى» (لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ).«ولى این خدا بود که در میان آنها به وسیله ایمان الفت ایجاد کرد»(وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ).و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «او توانا و حکیم است» (إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).عزّت او ایجاب مى‏کند که هیچ کس را یاراى مقاومت در مقابل او نباشد و حکمتش سبب مى‏شود که همه کارهایش روى حساب باشد و لذا با برنامه حساب شده‏اى دلهاى پراکنده را متحد ساخت و در اختیار پیامبرش گذاشت تا نور هدایت اسلام را به وسیله آنها در همه جهان پخش کند.

 

(آیه 64)- در این آیه براى تقویت روحیه پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و آله روى سخن را به او کرده، مى‏گوید: «اى پیامبر! خداوند و این مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند براى حمایت تو کافى هستند» و با کمک آنها مى‏توانى به هدف خود نائل شوى (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).

 

(آیه 65)- منتظر برابرى قوا نباشید: در این آیه و آیه بعد نیز دستورات نظامى و احکام جهاد اسلامى تعقیب مى‏شود. نخست به رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که «اى پیامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن»! (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتالِ).آیه فوق اهمیت تبلیغ و تقویت هر چه بیشتر روحیه سربازان را به عنوان یک دستور اسلامى روشن مى‏سازد.و به دنبال آن دستور دومى مى‏دهد و مى‏گوید: «اگر از شما بیست نفر سرباز با استقامت باشند بر دویست نفر غلبه خواهند کرد و اگر از شما صد نفر باشند بر هزار نفر از کافران غلبه مى‏کنند» (إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا).و به این ترتیب مسلمانان نباید منتظر این باشند که از نظر نفرات جنگى با دشمن در یک سطح مساوى قرار گیرند بلکه حتى اگر عدد آنها یک دهم نفرات دشمن باشد باز وظیفه جهاد بر آنها فرض است.سپس اشاره به علت این حکم کرده، مى‏گوید:«این به خاطر آن است که دشمنان بى‏ایمان شما جمعیتى هستند که نمى‏فهمند» (بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ).این تعلیل در آغاز عجیب و شگفت‏آور به نظر مى‏رسد که چه ارتباطى میان «آگاهى» و «پیروزى» یا «عدم آگاهى» و «شکست وجود دارد؟ ولى در واقع رابطه میان این دو بسیار نزدیک و محکم است چه این که مؤمنان، راه خود را به خوبى مى‏شناسند.این مسیر روشن و این آگاهى، به آنان صبر و استقامت و پایمردى مى‏بخشد.

 اما افراد بى‏ایمان و یا بت پرستان، درست نمى‏دانند براى چه مى‏جنگند!

تنها روى یک عادت تقلید کورکورانه و یا تعصب خشک و بى‏منطق به دنبال این مکتب افتاده‏اند و این تاریکى راه و ناآگاهى از هدف اعصاب آنها را سست مى‏کند، و توان و استقامتشان را مى‏گیرد، و از آنها موجودى ضعیف مى‏سازد.

 

(آیه 66)- اما به دنبال دستور سنگین فوق، خداوند آن را چند درجه تخفیف مى‏دهد و مى‏گوید: «هم اکنون خداوند به شما تخفیف داد و دانست در میان شما افرادى ضعیف و سست هستند» (الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً).سپس مى‏گوید: «در این حال اگر از شما صد نفر سرباز با استقامت باشند، بر دویست نفر غلبه مى‏کنند و اگر هزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا پیروز مى‏شوند» (فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ).ولى در هر حال فراموش نکنید که «خداوند با صابران است» (وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ).یعنى هنگامى که مسلمانان گرفتار ضعف و سستى شوند و در میان آنها افراد تازه کار و ناآزموده و ساخته نشده، بوده باشند مقیاس سنجش همان نسبت دو برابر است، ولى به هنگامى که افراد ساخته شده و ورزیده و قوى الایمان همانند بسیارى از رزمندگان بدر بوده باشند این نسبت تا ده برابر ترقى مى‏کند.هر یک از این دو حکم مذکور در دو آیه، مربوط به دو گروه مختلف و در شرایط متفاوت است.

 

(آیه 67)- اسیران جنگى: در آیات گذشته قسمتهاى مهمى از احکام جهاد و درگیرى با دشمنان بیان شد، در اینجا با ذکر قسمتى از احکام اسراى جنگى این بحث تکمیل مى‏شود.نخستین مطلب مهمى را که در این زمینه بیان مى‏کند، این است که مى‏گوید:«هیچ پیامبرى حق ندارد اسیران جنگى داشته باشد، تا به اندازه کافى جاى پاى خود را در زمین محکم کند و ضربه‏هاى کارى و اطمینان بخش بر پیکر دشمن وارد سازد» (ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى‏ حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ).بنابراین گرفتن اسیر تنها در صورتى مجاز است که اطمینان کامل از پیروزى بر دشمن حاصل شود در غیر این صورت باید با ضربات قاطع و کوبنده و پى‏درپى قدرت و نیروى دشمن مهاجم را از کار بیاندازند. اما به محض حصول اطمینان از این موضوع، هدف انسانى ایجاب مى‏کند که دست از کشتن بر دارند و به اسیر کردن قناعت کنند.سپس آن گروه را که بر خلاف این دستور رفتار کردند مورد ملامت قرار داده و مى‏گوید: «شما تنها به فکر جنبه‏هاى مادى هستید و متاع ناپایدار دنیا را مى‏خواهید، در حالى که خداوند سراى جاویدان و سعادت همیشگى را براى شما مى‏خواهد» (تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ).بنابراین نباید به خاطر منافع آنى و زود گذر، منافع مستمر آینده را به خطر افکند! و در پایان آیه مى‏فرماید: دستور فوق در واقع آمیخته‏اى از عزّت و پیروزى و حکمت و تدبیر است، چون از ناحیه خداوند صادر شده «و خداوند عزیز و حکیم است» (وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).

 

(آیه 68)- در این آیه بار دیگر به ملامت و توبیخ کسانى که براى تأمین منافع زود گذر مادّى مصالح مهمّ اجتماعى را به خطر افکندند، پرداخته، مى‏گوید: «اگر فرمان سابق خدا نبود عذاب و کیفر بزرگى به خاطر اسیرانى که گرفتید به شما مى‏رسید» (لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ).ولى همان گونه که در آیات دیگر قرآن تصریح شده، سنّت پروردگار این است که نخست احکام را تبیین مى‏کند سپس متخلّفین را کیفر مى‏دهد.

 

(آیه 69)- در این آیه اشاره به یکى دیگر از احکام اسیران جنگى و آن مسأله گرفتن «فداء» شده است.بعد از پایان جنگ بدر و گرفتن اسیران جنگى گروه انصار به پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کردند ما هفتاد نفر را کشته و هفتاد نفر را اسیر کردیم و اینها از قبیله تو و اسیران تواند، آنها را به ما ببخش تا در برابر آزادى آنها «فداء» بگیریم (پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در انتظار نزول وحى آسمانى در این باره بود) آیه نازل شد و اجازه گرفتن «فداء» در مقابل آزادى اسیران داد.به هر حال آیه مورد بحث به مسلمانان اجازه مى‏دهد که از این غنیمت جنگى (یعنى مبلغى را که در برابر آزادى اسیران مى‏گرفتند) استفاده کنند و مى‏گوید:«از آنچه به غنیمت گرفته‏اید، حلال و پاکیزه بخورید و بهره گیرید»(فَکُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالًا طَیِّباً).این جمله ممکن است معنى وسیعى داشته باشد، و علاوه بر موضوع «فداء» سایر غنایم را نیز شامل شود.سپس به آنها دستور مى‏دهد که: «تقوا را پیشه کنید و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ).اشاره به این که مباح بودن این گونه غنایم نباید سبب شود که هدف مجاهدین در میدان جهاد جمع غنیمت و یا گرفتن اسیر به خاطر «فداء» باشد. و اگر در گذشته چنین نیات زشتى در دل داشتند، بیرون کنند.در پایان آیه نسبت به گذشته وعده عفو و آمرزش داده، مى‏گوید:«خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

 

اعظم :


ایه 62 :

وقتی در امری به خدلوند توکل کردی

نگران نباش

یاریهای گذشته خداوند رو به یاد بیار

 

ایه 63:

الفت دادن میان دلها کار خداست

و با پوب و خرجهای مادی نمیشه دلعاس اما رو بهم پیوند بدی

 

ایه 63 :

بیشتر دعواها و خصومتهای ادما بر سر داشتم ها و دارم هاست

ارزشهای مادی

ایمان واقعی این ارزشهای مادی رو در می نورده

صفت بخل رو در ادم ریشه کن میکنه

اون وقت میون دلها الفت میفته

 

ایه 64 :

یاری خداوند از طریق اسباب به ادم می رسه

 

ایه 65:

ایمان واقعی به ادما صبر و بردباری در مقابل سختیها رو عطا میکنه

همین باعث افزایش قدرت میشه

 

ایه 66:

ایمان واقعی اگه نباشه قدرت ما هم کاهش می یابه

ایمان و صبر و قدرت روحی و مفهمی دشمنان موازنه قدرت رو به نفع مومنین به هم می ریزه

 

ایه 67:

بعد از اسنقرار دین و شکست کامل دشمن میشه اسیر گرفت

اگه قبل شکست کامل دشمن فکر اسیر گرفتن باشی

از اصل جنگ باز می مونی

 

ایه 68:

قانون عطف به ماسبق نمیشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۹
* مسافر
پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۳۹ ق.ظ

184 . صفحه 184


بیست و هشتم خرداد :


نفیسه :



(آیه 53)- در آیه قبل صحبت از سنت تغییرناپذیر خداوند در مورد عذاب منکران آیات الهی شد.حال این موضوع را با ذکر ریشه اساسى مسأله، روشنتر نموده و مى‏گوید:«اینها همه به خاطر آن است که خداوند هر نعمت و موهبتى را به قوم و ملتى ببخشد هیچ گاه آن را دگرگون نمى‏سازد مگر این که خود آن جمعیت دگرگون شوند و تغییر یابند و خداوند شنوا و داناست»(ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).به تعبیر دیگر فیض رحمت خدا بیکران و عمومى و همگانى است ولى به تناسب شایستگیها و لیاقتها به مردم مى‏رسد. چنانچه نعمتهاى الهى را وسیله‏اى براى تکامل خویش ساختند و شکر آن را که همان استفاده صحیح است به جا آوردند، نعمتش را پایدار بلکه افزون مى‏سازد اما هنگامى که این مواهب وسیله‏اى براى طغیان و ظلم و ناسپاسى و آلودگى گردد در این هنگام نعمتها را مى‏گیرد و یا آن را تبدیل به بلا و مصیبت مى‏کند، بنابراین دگرگونیها همواره از ناحیه ماست و گر نه مواهب الهى زوال ناپذیر است.

 

(آیه 54)- در تعقیب این هدف بار دیگر قرآن اشاره به حال قدرتمندانى همانند فرعونیان و گروهى دیگر از اقوام پیشین مى‏کند و مى‏گوید: وضع حال و عادت بت پرستان در مورد سلب نعمتها و گرفتارى در چنگال کیفرهاى سخت «همچون وضع و حالت فرعونیان و اقوام پیشین بود» (کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).«آنها نیز آیات پروردگارشان را (که به منظور هدایت و تقویت و سعادت آنان نازل شده بود) تکذیب کرده و زیر پا گذاشتند» (کَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ).«ما هم به خاطر گناهانشان هلاکشان کردیم» (فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ).«و فرعونیان را در میان امواج غرق ساختیم» (وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ).«و تمام این اقوام و افرادشان ظالم و ستمگر بودند» هم نسبت به خویشتن و هم نسبت به دیگران (وَ کُلٌّ کانُوا ظالِمِینَ).

 

(آیه 55)- شدت عمل در برابر پیمان شکنان: در اینجا به گروه دیگرى از دشمنان اسلام که در طول تاریخ پر ماجراى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ضربات سختى بر مسلمین وارد کردند و سر انجام نتیجه دردناک آن را چشیدند اشاره مى‏کند.این گروه همان «یهود» مدینه بودند که مکرر با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پیمان بستند و پیمان خویش را ناجوانمردانه شکستند.نخست آنها را بى‏ارزش‏ترین موجودات زنده این جهان معرفى کرده، مى‏گوید: «بدترین جنبندگان نزد خدا کسانى هستند که راه کفر پیش گرفتند و همچنان به آن ادامه مى‏دهند و به هیچ رو ایمان نمى‏آورند» (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).

 

(آیه 56)- سپس مى‏گوید «اینها همان کسانى بودند که با آنها عهد و پیمان بستى (که لااقلّ بى‏طرفى را رعایت کنند و در صدد آزار مسلمانان و کمک به دشمنان اسلام نباشند) ولى آنها هر بار پیمان خود را مى‏شکستند»(الَّذِینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ).نه از خدا شرم مى‏کردند «و نه از مخالفت فرمان او پرهیز داشتند» و نه از زیر پا گذاردن اصول انسانى پروا مى‏نمودند (وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ).

 

(آیه 57)- در این آیه طرز برخورد با این گروه پیمان شکن و بى‏ایمان و لجوج را چنین بیان مى‏کند که: «اگر آنها را در (میدان) جنگ بیابى (و اسلحه به دست گیرند و در برابر تو بایستند) آن چنان به آنها حمله کن که جمعیتهایى که پشت سر آنها قرار دارند (عبرت گیرند و) پراکنده شوند»(فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ).این دستور به خاطر آن است که دشمنان دیگر و حتى دشمنان آینده عبرت گیرند، و از دست زدن به جنگ خوددارى کنند، و همچنین آنها که با مسلمانان پیمانى دارند و یا در آینده پیمانى خواهند بست از نقض پیمان خوددارى کنند«شاید همگى متذکر شوند» (لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ).

 

(آیه 58)- «و اگر آنها (در برابر تو در میدان حاضر نشدند ولى قرائن و نشانه‏هایى از آنها ظاهر شده است که در صدد پیمان شکنى هستند و) بیم آن مى‏رود که دست به خیانت بزنند و پیمان خود را بدون اعلام قبلى یک جانبه نقض کنند، تو پیشدستى کن، و به آنها اعلام نما که پیمانشان لغو شده است» (وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ).مبادا بدون اعلام الغاء پیمانشان به آنها حمله کنى «زیرا خداوند خائنان و کسانى را که در پیمان خویش راه خیانت در پیش مى‏گیرند دوست نمى‏دارد» (إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ).

 

(آیه 59)- در این آیه روى سخن را به این گروه پیمان شکن کرده به آنها هشدار داده، مى‏گوید: «مبادا آنها که راه کفر پیش گرفته‏اند تصور کنند با اعمال خیانت آمیز خود پیروز شده‏اند» و از قلمرو قدرت و کیفر ما بیرون رفته‏اند (وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا).«آنها هرگز ما را ناتوان نخواهند کرد» و از محیط قدرت ما بیرون نخواهند رفت (إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ).

 

(آیه 60)- افزایش قدرت جنگى و هدف آن: به تناسب دستورات گذشته در زمینه جهاد اسلامى، در این آیه به یک اصل حیاتى که در عصر و زمان باید مورد توجه مسلمانان باشد اشاره مى‏کند، و آن لزوم آمادگى رزمى کافى در برابر دشمنان است.

نخست مى‏گوید: «در برابر دشمنان هر قدر توانایى دارید از نیرو و قدرت و اسبهاى ورزیده براى میدان آماده سازید» (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ).یعنى در انتظار نمانید تا دشمن به شما حمله کند و آنگاه آماده مقابله شوید، بلکه از پیش باید به حدّ کافى آمادگى در برابر هجومهاى احتمالى دشمن داشته باشید.تعبیر آیه به قدرى وسیع است که بر هر عصر و زمان و مکانى کاملا تطبیق مى‏کند و اگر این دستور بزرگ اسلامى «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» به عنوان یک شعار همگانى در همه جا تبلیغ شود و مسلمانان از کوچک و بزرگ، عالم و غیر عالم، نویسنده و گوینده، سرباز و افسر، کشاورز و بازرگان، در زندگى خود آن را به کار بندند، براى جبران عقب ماندگیشان کافى است.سیره عملى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و پیشوایان بزرگ اسلام نیز نشان مى‏دهد که آنها براى مقابله با دشمن از هیچ فرصتى غفلت نمى‏کردند، در تهیه سلاح و نفرات، تقویت روحیه سربازان، انتخاب محل اردوگاه، و انتخاب زمان مناسب براى حمله به دشمن و به کار بستن هرگونه تاکتیک جنگى، هیچ مطلب کوچک و بزرگى را از نظر دور نمى‏داشتند.

سپس قرآن به دنبال این دستور اشاره به هدف منطقى و انسانى این موضوع مى‏کند و مى‏گوید هدف این نیست که مردم جهان و حتى ملت خود را با انواع سلاحهاى مخرب و ویرانگر درو کنید، آبادیها و زمینها را به ویرانى بکشانید، سرزمینها و اموال دیگران را تصاحب کنید، اصول بردگى و استعمار را در جهان گسترش دهید، بلکه هدف این است که «با این وسایل دشمن خدا و دشمن خود را بترسانید» (تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ).زیرا غالب دشمنان گوششان بدهکار حرف حساب و منطق و اصول انسانى نیست، آنها چیزى جز منطق زور نمى‏فهمند! سپس اضافه مى‏کند، علاوه بر این دشمنانى که مى‏شناسید «دشمنان دیگرى غیر از اینها نیز دارید که آنها را نمى‏شناسید ولى خدا مى‏شناسد» و با افزایش آمادگى جنگى شما آنها نیز مى‏ترسند و بر سر جاى خود مى‏نشینند (وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ).این تعبیر متضمن دستورى براى امروز مسلمانان نیز هست و آن این که تنها نباید روى دشمنان شناخته شده خود تکیه کنند و آمادگى خویش را در سر حد مبارزه با آنها محدود سازند بلکه دشمنان احتمالى و بالقوه را نیز باید در نظر بگیرند و حد اکثر نیرو و قدرت لازم را فراهم کنند.

 و در پایان این آیه اشاره به موضوع مهم دیگرى مى‏کند و آن اینکه تهیه نیرو و قوه کافى و ابزار و اسلحه جنگى، و وسایل مختلف دفاعى، نیاز به سرمایه مالى دارد، لذا به مسلمانان دستور مى‏دهد که باید با همکارى عمومى این سرمایه را فراهم سازید، و بدانید هر چه در این راه بدهید در راه خدا داده‏اید و هرگز گم نخواهد شد «و آنچه در راه خدا انفاق کنید به شما پس داده خواهد شد» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‏ءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ).و تمام آن و بیشتر از آن به شما مى‏رسد «و هیچ گونه ستمى بر شما وارد نمى‏گردد» (وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ).

 

(آیه 61)- این آیه که پیرامون صلح با دشمن بحث مى‏کند این حقیقت را روشن‏تر مى‏سازد، مى‏گوید: «و اگر آنها تمایل به صلح نشان دادند تو نیز (دست آنها را عقب نزن) و تمایل نشان ده» (وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها).و از آنجا که به هنگام امضاى پیمان صلح غالبا افراد، گرفتار تردیدها و دو دلیها مى‏شوند به پیامبر دستور مى‏دهد در قبول پیشنهاد صلح تردیدى به خود راه مده و چنانچه شرایط آن منطقى و عاقلانه و عادلانه باشد آن را بپذیر «و بر خدا توکل کن زیرا خداوند هم گفتگوهاى شما را مى‏شنود و هم از نیات شما آگاه است» (وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).

 

اعظم :



ایه 53:

یکی از ایه هایی که در زندگی خودم و خیلیها به عینه دیدم

اصلا در جامعه مون

تا هر کسی "خود" ش نخواد تغییر کنه

هیچ عاملی (مستقیم یا غیر مستقیم) نمی تونه وضعیت یا سرنوشتش رو تغییر بده

 

ایه 54:

به عنوان مثال ایه قبل

سرنوشت ال فرعون

اونچه بر سرشون اومد تاثیر وضعی اعمال خودسون بو

 

ایه 58:

اگر با کسی عهدی بستی و احساس کردی میخوان عهدشکنی کنن و خیانت

 

بهشون بگو و پیمان رو ملغی کن

 

حتما باید بگی اگه به اونا نگی و زیر عهد بزنی

خیانتکاری

 

 و آنگاه می فرماید: خدا خیانتکاران را دوست ندارد، یعنی اگر بدون اعلام قبلی مبنی بر الغاء پیمان با آنان قصد جنگ نمایی ،این امر خیانت محسوب می شود.

 

ایه 60:

امادگی بزای دفاع از خود قبل از جنگ

 

تنها به قصد دفاع

 

 لذا اگر غرض حقیقی آنها برپا داشتن دین حق باشد و اغراض دیگرمثل کشورگشایی و دفاع شخصی یاقومی یاطبقاتی رادر نظر نداشته باشند،در این صورت اگر مال خود را در این راه صرف کنند بزودی خداوند آن را، چه بصورت منافع دنیوی و چه اخروی دوباره به آنان واصل می کند و اگر جان خودرا در این راه داده باشند، در راه خدا شهید شده و در نتیجه به زندگی جاودان درجوار رحمت حق رسیده اند، ل

 

ایه 61:

 

پیشنهاد صلح رو بپذیر

 

ایه 61 '

معنای توکل در امور :

معنای توکل این نیست که انسان با اعتماد به خدای تعالی همه اسباب ظاهری را باطل و هیچکاره بداند، بلکه معنایش این است که اعتمادقطعی و تام به اسباب ظاهری نکند، چون آنچه از اسباب ظاهری برای انسان سببیتش آشکار است نمونه ای بیش نیست و چه بسا اسباب دیگری باشد که انسان از آنها بی اطلاع است ،لکن انسان با توکل در واقع متوجه این مطلب می گردد که سبب تام همان اراده خدای سبحان است
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۹
* مسافر
چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۳۹ ق.ظ

183 . صفحه 183

 


بیست و هفتم خرداد :


نفیسه :


(آیه 46)-در آیه قبل به دو مورد از شش دستور در زمینه جهاد اشاره شد.حال موارد بعدی را در این آیه وآیه بعد میخوانیم.

3-یکى دیگر از مهمترین برنامه‏هاى مبارزه، توجه به مسأله رهبرى و اطاعت از دستور پیشوا و رهبر است همان دستورى که اگر انجام نمى‏گرفت جنگ بدر به شکست کامل مسلمانان منتهى مى‏شد، لذا در این آیه مى‏گوید:«و فرمان خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید» (وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ).

4- «و از پراکندگى و نزاع بپرهیزید تا سست نشوید» (وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا).زیرا کشمکش و نزاع و اختلاف مجاهدان در برابر دشمن نخستین اثرش سستى و ناتوانى و ضعف در مبارزه است.

«و نتیجه این سستى و فتور از میان رفتن قدرت و قوّت و هیبت و عظمت شماست» (وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ).

5- سپس دستور به استقامت در برابر دشمنان و در مقابل حوادث سخت داده، مى‏گوید: «استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است»(وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ).تفاوت میان ثبات قدم (دستور اول) و استقامت و صبر (دستور پنجم) از این نظر است که ثبات قدم بیشتر جنبه جسمانى و ظاهرى دارد، در حالى که استقامت و صبر بیشتر جنبه‏هاى روانى باطنى را شامل مى‏شود.

 

(آیه 47)- 6- در این آیه مسلمانان را از پیروى کارهاى ابلهانه و اعمال غرورآمیز و بى‏محتوا و سر و صداهاى توخالى و بى‏معنى باز مى‏دارد، و با اشاره به جریان کار ابو جهل و طرز افکار او و ادیانش مى‏فرماید: «و مانند کسانى نباشید که از سرزمین خود از روى غرور و هوى پرستى و خود نمایى در برابر مردم (بسوى میدان بدر) خارج شدند» (وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ).«همانها که (مردم را) از راه خدا باز مى‏داشتند» و سر انجام شکست خوردند (وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ).هم هدفشان نامقدّس بود و هم وسایل رسیدنشان به این هدف.«خداوند به کارهایى که این گونه افراد انجام مى‏دهند محیط است و از اعمالشان باخبر» (وَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ).

 

(آیه 48)- مشرکان و منافقان و وسوسه‏هاى شیطانى: در اینجا صحنه دیگرى از جنگ بدر ترسیم شده است.نخست مى‏گوید: «و در آن روز شیطان اعمال آنها را در برابرشان آرایش و زینت داد» تا به کرده‏هاى خود خوشبین و دلگرم و امیدوار باشند (وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ).تزیین و آرایش شیطان این چنین است که از طریق تحریک شهوات و هوسها و صفات زشت و ناپسند انسان چهره عملش را در نظرش آن چنان جلوه مى‏دهد که سخت مجذوب آن مى‏شود.«و به آنها چنین مى‏فهماند که (با داشتن این همه نفرات و ساز و برگ جنگى) هیچ کس از مردم امروز بر شما غالب نخواهد شد» و شما ارتشى شکست ناپذیرید (وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ).به علاوه «من نیز همسایه شما و در کنار شما هستم» و همچون یک همسایه وفادار و دلسوز به موقع لزوم از هیچ گونه حمایتى دریغ ندارم (وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ).

«اما به هنگامى که دو لشکر با هم درآویختند (و فرشتگان به حمایت لشکر توحید برخاستند نیروى ایمان و پایمردى مسلمانان را مشاهده کرد) به عقب باز گشت و صدا زد من از شما [مشرکان‏] بیزارم» (فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلى‏ عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِنْکُمْ).و براى این عقبگرد وحشتناک خویش دو دلیل آورد: نخست این که:«گفت:

من چیزى مى‏بینم که شما نمى‏بینید» (إِنِّی أَرى‏ ما لا تَرَوْنَ).من به خوبى آثار پیروزى را در چهره‏هاى مسلمانان با ایمان مى‏نگرم، و آثار حمایت الهى و یارى فرشتگان را در آنها مشاهده مى‏کنم.دیگر این که: «من از مجازات دردناک پروردگار در این صحنه مى‏ترسم»و آن را به خوبى نزدیک مى‏بینم» (إِنِّی أَخافُ اللَّهَ).

مجازات خداوند هم چیز ساده‏اى نیست که بتوان در برابرش مقاومت کرد بلکه «کیفر خداوند شدید و سخت است» (وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ).

آیا شیطان از طریق وسوسه یا از طریق تشکل ظاهر شد؟

جمعى از مفسران معتقدند که شیطان به شکل انسانى مجسّم شد و در برابر آنها آشکار گردید، در روایتى مى‏خوانیم: قریش به هنگامى که تصمیم راسخ براى حرکت به سوى میدان بدر گرفت ابلیس در چهره «سراقة بن مالک» که از سرشناسهاى قبیله بنى کنانه بود به سراغشان آمد و به آنها اطمینان داد که با شما موافق و هماهنگم و کسى بر شما غالب نخواهد شد و در میدان بدر شرکت کرد.نظیر آن را نیز در داستان هجرت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و آمدن پیرمردى در شکل مردى از «نجد» در «دار الندوه» قبلا خواندیم.

 

(آیه 49)- در این آیه اشاره به روحیه جمعى از طرفداران لشکر شرک و بت پرستى در صحنه بدر مى‏کند و مى‏گوید: «در آن هنگام منافقان و آنهایى که در دل آنها بیمارى بود مى‏گفتند: این مسلمانان را دینشان مغرور ساخته است» (إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُمْ).ولى آنها بر اثر عدم ایمان و عدم آگاهى از الطاف پروردگار و امدادهاى غیبى او از این حقیقت آگاهى ندارند که:«هر کس بر خدا توکّل کند (و پس از بسیج تمام نیروهایش خود را به او بسپارد خداوند او را یارى خواهد کرد، چه این که خداوند قادرى است که هیچ کس در مقابل او یاراى مقاومت ندارد، و حکیمى است که ممکن نیست دوستان و مجاهدان راهش را تنها بگذارد) چرا که خداوند قدرتمند و حکیم است» (وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).«منافقان» و «بیمار دلان» اشاره به گروه منافقان مدینه است، یا منافقانى که در مدینه به صفوف مسلمانان پیوسته بودند و یا آنها که در مکّه ظاهرا ایمان آورده‏اند، ولى از هجرت به مدینه سرباز زدند و در میدان بدر به صفوف مشرکان پیوسته، و به هنگامى که کمى نفرات مسلمانان را در برابر لشکر کفر دیدند و گفتند این جمعیت مسلمانان فریب دین و آیین خود را خوردند و به این میدان گام گذاردند.

 

(آیه 50)- این آیه صحنه مرگ کفار و پایان زندگى شومشان را مجسم مى‏کند، نخست روى سخن را به پیامبر کرده، مى‏گوید: «و اگر ببینى وضع عبرت انگیز کفار را به هنگامى که فرشتگان مرگ به صورت و پشت آنها مى‏زنند و به آنها گویند عذاب سوزنده‏اى را بچشید» به حال آنان تأسف خواهى خورد (وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ).آیه فوق اشاره به فرشتگان مرگ، و لحظه قبض روح و مجازات دردناکى است که در این لحظه بر دشمنان حق و گنهکاران بى‏ایمان وارد مى‏سازند.

 

(آیه 51)- سپس مى‏گوید به آنها گفته مى‏شود: «این مجازات دردناک (که هم اکنون مى‏چشید) به خاطر امورى است که دستهایتان پیش از شما فراهم ساخته و به این جهان فرستاده است» (ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ).و در آخر آیه اضافه مى‏کند: «خداوند هیچ گاه ظلم و ستم به بندگانش روا نمى‏دارد» و هرگونه مجازات و کیفرى در این جهان و جهان دیگر دامان آنها را بگیرد از ناحیه خود آنهاست وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ).

 

(آیه 52)- یک سنت تغییر ناپذیر: در این آیه و دو آیه بعد به یک «سنت همیشگى الهى» درباره اقوام و ملتها اشاره شده.نخست مى‏گوید: چگونگى حال مشرکان قریش «همانند حال نزدیکان فرعون و آنها که پیش از او بودند مى‏باشد» (کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).«آنها آیات خدا را انکار کردند خداوند آنها را به گناهانشان کیفر داد»(کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ).«زیرا خداوند قوى و با قدرت است و کیفرش شدید است» (إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ).بنابراین تنها قریش و مشرکان و بت پرستان مکّه نبودند که با انکار آیات الهى و لجاجت در برابر حق و درگیرى با رهبران راستین انسانیت گرفتار کیفر گناهانشان شدند، این یک قانون جاودانى و عمومى است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۹
* مسافر
سه شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۷ ب.ظ

182 . صفحه 182

 


بیست و ششم خرداد :


نفیسه :


(آیه 41)- خمس یک دستور مهم اسلامى: در آغاز این سوره دیدیم که پاره‏اى از مسلمانان بعد از جنگ بدر بر سر تقسیم غنائم جنگى مشاجره کردند.
این آیه در حقیقت بازگشت به همان مسأله غنائم است.
در آغاز آیه مى‏فرماید: «و بدانید هرگونه غنیمتى نصیب شما مى‏شود یک پنجم آن، از آن خدا و پیامبر و ذى القربى (امامان اهل بیت) و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از خاندان پیامبر) مى‏باشد» (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ).
و براى تأکید اضافه مى‏کند: که «اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در (روز جنگ بدر) روز جدایى حق از باطل، روزى که دو گروه مؤمن و کافر در مقابل هم قرار گرفتند، نازل کردیم ایمان آورده‏اید» باید به این دستور عمل کنید و در برابر آن تسلیم باشید (إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ).
و در پایان آیه اشاره به قدرت نامحدود الهى کرده، مى‏گوید: «و خدا بر همه چیز قادر است» (وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
یعنى با این که در میدان بدر از هر نظر شما در اقلیت قرار داشتید و دشمن ظاهرا از هر نظر برترى چشمگیرى داشت خداوند قادر توانا آنها را شکست داد و شما را یارى کرد تا پیروز شدید.
این آیه گرچه در ضمن آیات جهاد وارد شده ولى مفهوم وسیعى دارد و مى‏گوید: هر درآمدى از هر موردى عاید شما شود که یکى از آنها غنایم جنگى است خمس آن را بپردازید.

منظور از سهم خدا چیست؟
ذکر سهمى براى خدا به عنوان «للّه» به خاطر اهمیت بیشتر روى اصل مسأله خمس و تأکید و تثبیت ولایت و حاکمیت پیامبر و رهبر حکومت اسلامى است، یعنى همان گونه که خداوند سهمى براى خویش قرار داده و خود را سزاوارتر به تصرف در آن دانسته است پیامبر و امام را نیز به همان گونه، حق ولایت و سرپرستى و تصرف داده، و گر نه سهم خدا در اختیار پیامبر قرار خواهد داشت و در مصارفى که پیامبر یا امام صلاح مى‏داند صرف مى‏گردد، و خداوند نیاز به سهمى ندارد.

(آیه 42)- قرآن به تناسب سخنى که از «یوم الفرقان» (روز جنگ بدر) در آیه قبل آمده بود جزئیات دیگرى از این جنگ را به خاطر مسلمانان مى‏آورد تا به اهمیت این نعمت پیروزى بیشتر واقف شوند.
نخست مى‏گوید: «آن روز شما در طرف پایین و (نزدیک مدینه) قرار داشتید و آنها در طرف بالا و دورتر» (إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى‏).
در این میدان مسلمانان در سمت شمالى که نزدیکتر به مدینه است قرار داشتند، و دشمنان در سمت جنوبى که دورتر است.
سپس مى‏گوید: «کاروانى را که شما در تعقیب آن بودید (کاروان تجارتى قریش و ابو سفیان) در نقطه پایین‏ترى قرار داشت» (وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنْکُمْ).
از همه اینها گذشته تعداد نفرات و امکانات جنگى مسلمانان در مقابل دشمن از هر نظر کمتر و ضعیفتر بود و در سطح پایین‏ترى قرار داشتند و دشمن در سطح بالاتر، لذا قرآن اضافه مى‏کند: «شرایط چنان بود که اگر از قبل آگاهى داشتید و مى‏خواستید در این زمینه با یکدیگر وعده و قراردادى بگذارید حتما گرفتار اختلاف در این میعاد مى‏شدید» (وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعادِ).
زیرا بسیارى از شما تحت تأثیر وضع ظاهرى و موقعیت ضعیف خود در مقابل دشمن قرار مى‏گرفتید و با چنین جنگى اصولا مخالفت مى‏کردید.
ولى خداوند شما را در مقابل یک عمل انجام شده قرار داد «تا کارى را که مى‏بایست انجام گیرد تحقّق بخشد» (وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا).
تا در پرتو این پیروزى غیر منتظره و معجزآسا حق از باطل شناخته شود.ْ


«و آنها که گمراه مى‏شوند با اتمام حجت باشد و آنها که راه حق را مى‏پذیرند با آگاهى و دلیل آشکار» (لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ).
و در پایان مى‏گوید: «خداوند شنوا و داناست» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ).
فریاد استغاثه شما را شنید و از نیّاتتان با خبر بود و به همین دلیل شما را یارى کرد تا بر دشمن پیروز شدید.

(آیه 43)- پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قبلا صحنه‏اى از نبرد را در خواب دید که تعداد کمى از و دشمنان در مقابل مسلمانان حاضر شده‏اند، این خواب را براى مسلمانان نقل کرد و موجب تقویت روحیه و اراده آنها در پیشروى به سوى میدان بدر گردید.
در این آیه اشاره به فلسفه این موضوع و نعمتى که خداوند از این طریق به مسلمانان ارزانى داشت مى‏کند، مى‏گوید: «در آن زمان خداوند در خواب عدد دشمنان را به تو کم نشان داد و اگر آنها را زیاد نشان مى‏داد مسلما به سستى مى‏گرائیدید» (إِذْ یُرِیکَهُمُ اللَّهُ فِی مَنامِکَ قَلِیلًا وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثِیراً لَفَشِلْتُمْ).
و نه تنها سست مى‏شدید بلکه «کارتان به اختلاف مى‏کشید» و گروهى موافق رفتن به میدان و گروهى مخالف مى‏شدید (وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ).
«ولى خداوند (شما را از این سستى و اختلاف کلمه و تنازع و آشفتگى با این خوابى که چهره باطنى را نشان مى‏داد نه ظاهرى را) رهایى بخشید و سالم نگهداشت» (وَ لکِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ).
چرا که خداوند از روحیه و باطن همه شما آگاه بود «و او از آنچه در درون سینه‏هاست باخبر است» (إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).

(آیه 44)- در این آیه مرحله دیگرى از مراحل جنگ بدر را یادآور مى‏شود که با مرحله قبل تفاوت بسیار دارد، در این مرحله مسلمانان در پرتو بیانات گرم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و توجه به وعده‏هاى الهى، و مشاهده حوادثى از قبیل باران به موقع، براى رفع تشنگى، و سفت شدن شنهاى روان در میدان نبرد، روحیه تازه‏اى پیدا کردند آن چنان که انبوه لشکر دشمن در نظر آنها کم جلوه کرد، لذا مى‏گوید: «و در آن هنگام خداوند آنها را به هنگام آغاز نبرد در نظر شما کم جلوه داد» (وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلًا).
ولى دشمن چون از روحیه و این موقعیت مسلمانان آگاه نبود به همین دلیل به ظاهر جمعیت نگاه مى‏کرد و ناچیز در نظرش جلوه مى‏نمود، حتى کمتر از آنچه بودند لذا مى‏گوید: «و شما را در نظر آنها کم جلوه مى‏داد» (وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ).
و این دو موضوع اثر عمیقى در پیروزى مسلمانان داشت، لذا قرآن به دنبال جمله‏هاى فوق مى‏گوید: «همه اینها به خاطر آن بود که خداوند موضوعى را که در هر حال مى‏بایست تحقق یابد انجام دهد» (لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا).
نه تنها این جنگ طبق آنچه خداوند مى‏خواست پایان گرفت، «همه کارها و همه چیز در این عالم به فرمان و خواست او بر مى‏گردد» و اراده او در همه چیز نفوذ دارد (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).

(آیه 45)- شش دستور دیگر در زمینه جهاد! در این آیه و آیه بعد شش دستور مهم به مسلمانان داده شده است:
1- نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که گروهى از دشمنان را در برابر خود در میدان نبرد ببینید ثابت قدم باشید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا)، یعنى دیگر از نشانه‏هاى بارز ایمان ثابت قدم در همه زمینه‏ها مخصوصا در پیکار با دشمنان حق است.
2- «خدا را فراوان یاد کنید تا رستگار و پیروز شوید» (وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ).
شک نیست که منظور از یاد خدا تنها ذکر لفظى نیست، بلکه خدا را در درون جان حاضر دیدن است، این توجه به خدا روحیه سرباز مجاهد را تقویت مى‏کند و در پرتو آن احساس مى‏نماید که در میدان مبارزه تنها نیست، تکیه‏گاه نیرومندى دارد که هیچ قدرتى در برابر آن مقاومت نمى‏کند، و اگر هم کشته شود به بزرگترین سعادت، یعنى سعادت شهادت رسیده است.


اعظم :


ایه 41:

در مورد این ایه و وجوب خمس پرسش زیاده که جوابش هم داده شده

اینجا مثلا :

http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa986

 

ایه 42 :

خیلی اوقات پیش میاد که از هر نظر شرایط برای رخ دادن امری مهیاست ولی با این حال اون امر رخ نمیده

یا بالعکس می بینی هر جور که حساب کنی نباید فلان اتفاق می افتاد ولی افتاده

پیروزی در جنگ بدر هم این جور بوده

 

تو این جور مواقع بیشتر از هر وقتی ادم دست خداوند رو در کار می بینه

و بیش از پیش تسلیم قدرتش میشه

 

ایه 43:

خداوند به درون سینه ها علم دارد و خوب می داند که احوال قلبها چگونه است و برای اطمینان یافتن و استواری دلها و نیرومند شدن آنها چه چیز شایسته است .

 

گاهی ارامشی که برای یه واقعه لازم داری رو خداونداز راه خواب به ادم میده

 

و این برای خداوند کار سختی نیست

 

ایه 44:

،خدای سبحان در ابتدای برخورد،مؤمنان را در نظرکفار حقیر جلوه داد تا آنهامغرور شده و ایشان را غیر قابل اعتنا بپندارند و همین امر باعث شجاع شدن وپیاده شدن و جنگیدن آنها گردد،لکن چون دست به کار جنگ شدند ،خداوندمؤمنان را در نظر آنها دو برابر جلوه داد و همین امر باعث شد که عزمشان سست شده و شکست بخورند و این معنا از آیه 13 سوره آل عمران استفاده می شود.

 

همون خداوندی که دیدن رو کار چشم قرار داده

دخل و تصرف در کیفیت دیدن رو هم میتونه انجام بده

 

عقل ما هم به چشممونه

گاهی کلی شجاعت پیدا می کنیم بر سر این دیدن

گاهی هم جا می زنیم از ترس دیدن

 

ایه 45:

در جایی که چاره ای جز جنگیدن نیست

هول و هراس ناشی از دیدن قوای دشمن هیچ سودی نداره

باید ادم خداوند رو به باد بیاره و باور داشته باشه زندگی و مردنش دست خداست

این یهد اوردن خداوند کلی به ادم روحیه میده و ووسوسه های شیطان رو لز ادم دور میکنه

 

گاهی وقتها پیروزی ظاهری مهم نیست

نفس همین یادکردن خداوند و در نظر داشتن او در هر امری مهمه

و تعیین کننده فلاح و رستگاری ادمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۷
* مسافر