قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۵۵ ب.ظ

445 . صفحه 445


پانزدهم اسفند :



نفیسه :



(آیه 79)- یوسف پیشنهاد گرفتن یکی از برادران به جای بنیامین را شدیدا نفى کرد و «گفت: پناه بر خدا (چگونه ممکن است) ما کسى را جز آن کس که متاع خود را نزد او یافته‏ایم بگیریم» هرگز شنیده‏اید آدم با انصافى، بى‏گناهى را به جرم دیگرى مجازات کند؟ (قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ).

«اگر چنین کنیم مسلما ظالم خواهیم بود» (إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ).
قابل توجه این که یوسف در این گفتار خود هیچ گونه نسبت سرقت به برادر نمى‏دهد بلکه از او تعبیر مى‏کند به کسى که متاع خود را نزد او یافته‏ایم، و این دلیل بر آن است که او دقیقا توجه داشت که در زندگى هرگز خلاف نگوید.



(آیه 80)- برادران سرافکنده به سوى پدر بازگشتند: برادران آخرین تلاش و کوشش خود را براى نجات بنیامین کردند، ولى تمام راهها را به روى خود بسته دیدند.

لذا مأیوس شدند و تصمیم به مراجعت به کنعان و گفتن ماجرا براى پدر را گرفتند، قرآن مى‏گوید: «هنگامى که آنها (از عزیز مصر یا از نجات برادر) مأیوس شدند به گوشه‏اى آمدند و خود را از دگران جدا ساختند و به نجوا و سخنان در گوشى پرداختند» (فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا).
به هر حال، «برادر بزرگتر (در آن جلسه خصوصى به آنها) گفت: مگر نمى‏دانید که پدرتان از شما پیمان الهى گرفته است» که بنیامین را به هر قیمتى که ممکن است بازگردانید (قالَ کَبِیرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ).
و شما همان کسانى هستید که: «پیش از این نیز درباره یوسف، کوتاهى کردید» و سابقه خود را نزد پدر بد نمودید (وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فِی یُوسُفَ).
«حال که چنین است، من از جاى خود- یا از سرزمین مصر- حرکت نمى‏کنم (و به اصطلاح در اینجا متحصن مى‏شوم) مگر این که پدرم به من اجازه دهد، و یا خداوند فرمانى درباره من صادر کند که او بهترین حاکمان است» (فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لِی وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ).
منظور از این فرمان، یا فرمان مرگ است و یا راه چاره‏اى است که خداوند پیش بیاورد و یا عذر موجهى که نزد پدر بطور قطع پذیرفته باشد.



(آیه 81)- سپس برادر بزرگتر به سایر برادران دستور داد که «شما به سوى پدر بازگردید و بگویید: پدر! فرزندت دست به دزدى زد»! (ارْجِعُوا إِلى‏ أَبِیکُمْ فَقُولُوا یا أَبانا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ).

«و این شهادتى را که ما مى‏دهیم به همان مقدارى است که ما آگاه شدیم» (وَ ما شَهِدْنا إِلَّا بِما عَلِمْنا).
همین اندازه ما دیدیم پیمانه ملک را از بار برادرمان خارج ساختند، که نشان مى‏داد او مرتکب سرقت شده است، و اما باطن امر با خداست.
«و ما از غیب خبر نداشتیم» (وَ ما کُنَّا لِلْغَیْبِ حافِظِینَ).



(آیه 82)- سپس براى اینکه هرگونه سوء ظن را از پدر دور سازند و او را مطمئن کنند که جریان امر همین بوده، نه کم و نه زیاد، گفتند: «براى تحقیق بیشتر از شهرى که ما در آن بودیم سؤال کن» (وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتِی کُنَّا فِیها).

«و همچنین از قافله‏اى که با آن قافله به سوى تو آمدیم» و طبعا افرادى از سرزمین کنعان و از کسانى که تو بشناسى در آن وجود دارد، مى‏توانى حقیقت حال را بپرس (وَ الْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنا فِیها).
و به هر حال «مطمئن باش که ما در گفتار خود صادقیم و جز حقیقت چیزى نمى‏گوییم» (وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).
از مجموع این سخن استفاده مى‏شود که مسأله سرقت بنیامین در مصر پیچیده بوده که کاروانى از کنعان به آن سرزمین آمده و از میان آنها یک نفر قصد داشته است پیمانه ملک را با خود ببرد که مأموران ملک به موقع رسیده‏اند و پیمانه را گرفته و شخص او را بازداشت کرده‏اند.



(آیه 83)- برادران از مصر حرکت کردند در حالى که برادر بزرگتر و کوچکتر را در آنجا گذاردند، و با حال پریشان و نزار به کنعان بازگشتند و به خدمت پدر شتافتند، پدر که آثار غم و اندوه را در بازگشت از این سفر- به عکس سفر سابق- بر چهره‏هاى آنها مشاهده کرد فهمید آنها حامل خبر ناگوارى هستند، بخصوص این که اثرى از بنیامین و برادر بزرگتر در میان آنها نبود، و هنگامى که برادران جریان حادثه را بى‏کم و کاست، شرح دادند یعقوب برآشفت، رو به سوى آنها کرده «گفت:

هوسهاى نفسانى شما، مسأله را در نظرتان چنین منعکس ساخته و تزیین داده است»! (قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً).
سپس یعقوب به خویشتن بازگشت و گفت: من زمام صبر را از دست نمى‏دهم و «شکیبایى نیکو خالى از کفران مى‏کنم» (فَصَبْرٌ جَمِیلٌ).
«امیدوارم خداوند همه آنها (یوسف و بنیامین و فرزند بزرگم) را به من بازگرداند» (عَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً).
«چرا که او دانا و حکیم است» (إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ).
از درون دل همه آگاه است و از همه حوادثى که گذشته و مى‏گذرد با خبر به علاوه او حکیم است و هیچ کارى را بدون حساب نمى‏کند.



(آیه 84)- در این حال غم و اندوهى سراسر وجود یعقوب را فرا گرفت و جاى خالى بنیامین همان فرزندى که مایه تسلى خاطر او بود، وى را به یاد یوسف عزیزش افکند، به یاد دورانى که این فرزند برومند با ایمان باهوش زیبا در آغوشش بود و استشمام بوى او هر لحظه زندگى و حیات تازه‏اى به پدر مى‏بخشید، اما امروز نه تنها اثرى از او نیست بلکه جانشین او بنیامین نیز به سرنوشت دردناک و مبهمى همانند او گرفتار شده است، «در این هنگام روى از فرزندان برتافت و گفت: وا اسفا بر یوسف»! (وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفى‏ عَلى‏ یُوسُفَ).

این حزن و اندوه مضاعف، سیلاب اشک را، بى‏اختیار از چشم یعقوب جارى مى‏ساخت تا آن حد که «چشمان او از این اندوه سفید و نابینا شد» (وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ).
و اما با این حال سعى مى‏کرد، خود را کنترل کند و خشم را فرو بنشاند و سخنى برخلاف رضاى حق نگوید «او مرد با حوصله و بر خشم خویش مسلّط بود» (فَهُوَ کَظِیمٌ).



(آیه 85)- برادران که از مجموع این جریانها، سخت ناراحت شده بودند، از یک سو وجدانشان به خاطر داستان یوسف معذب بود، و از سوى دیگر به خاطر بنیامین خود را در آستانه امتحان جدیدى مى‏دیدند، و از سوى سوم نگرانى مضاعف پدر بر آنها، سخت و سنگین بود، با ناراحتى و بى‏حوصلگى، به پدر «گفتند: به خدا سوگند تو آنقدر یاد یوسف مى‏کنى تا در آستانه مرگ قرار گیرى یا هلاک گردى» (قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّى تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ).



(آیه 86)- اما پیر کنعان آن پیامبر روشن ضمیر در پاسخ آنها «گفت: (من شکایتم را به شما نیاوردم که چنین مى‏گویید) من غم و اندوهم را نزد خدا مى‏برم و به او شکایت مى‏آورم» (قالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَى اللَّهِ) «و از خدایم (لطف‏ها و کرامت‏ها و) چیزهایى سراغ دارم که شما نمى‏دانید»َ (و أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).



آیه 79 : قانون شکنى، ظلم است. (نباید به درخواست این و آن مقرّرات را شکست.) «معاذ اللَّه ان ناخذ»



آیه 80 :  پیمان‏هاى سخت و قراردادهاى محکم، راه سوءاستفاده را مى‏بندد. «اخذ علیکم موثقا»


آیه 83: نفس براى توجیه گناه، کارهاى زشت را در نظر انسان زیبا جلوه مى‏دهد. «سوّلت لکم انفسکم»


آیه 84 : باور وتوجّه به عالمانه وحکیمانه بودن افعال الهى، آدمى را به صبر وشکیبایى در حوادث دشوار وادار مى‏کند. «فصبر جمیل، انّه هو العلیم الحکیم»


آیه 83 : مومن حوادث تلخ رو هم از حکمت خدا می دونه


آیه 84 : فرو بردن خشم، از صفات مردان الهى و کارى شایسته است. «فهو کظیم»*


آیه 84 :  گریه و غم، منافاتى با کظم غیظ و صبر ندارد. «فصبرٌ جمیل، یا اسفا، فهو کظیم»


آیه 85 : اگر مى‏خواهید ببینید چقدر کسى را دوست دارید، ببینید چقدر به یاد او هستید. «تفتؤا تذکر یوسف»*



آیه 86 :  آنچه مذموم است، یا سکوتى است که بر قلب واعصاب فشار مى‏آورد و سلامت انسان را به مخاطره مى‏اندازد و یا ناله و فریاد در برابر مردم است که موقعیّت انسان را پایین مى‏آورد، امّا شکایت بردن به نزد خداوند مانعى ندارد. «انّما اشکوا... الى اللَّه»



نکته ها از تفسیر نور انتخاب شده بود




درسهایی از سوره شریفه ی یاسین

84-فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء و الیه ترجعون
11-قرآن مایه ی ذکر است و پیروی از آن،وسیله ی یادآوری فراموش شده ها و بیدارگری فطرت خفته ی انسان است.
12-نه تنها اعمالمان بلکه همه آثار آن نیز ثبت میشود و در قیامت لحاظ میگردد.
35-وظیفه انسانها در نعمتها ،معرفت و شکر است.
38-یک برنامه ثابت در طول تاریخ،آن هم بدون خلل نشان از وجود حسابگری حکیم و علیم دارد.
47-انفاق نشانه ی ایمان است زیرا ترک آن از ویژگیهای کفر شمرده شده است.
49-پایان دنیا و آغاز قیامت در حالی خواهد بود که مردم سرگرم جدال و کشمکش روزانه اند.
50-قیامت که بیاید،نه زبان تاب سخن دارد و نه پا توان فرار.
54-خداوند عادل است و قیامت صحنه ظهور و جلوه ی عدل اوست.
61-راه مستقیمی که هر شبانه روز در نماز از خدا میخواهیم،همان اطاعت و عبادت پروردگار است.
70-نشانه ی زنده دلی ،پذیرش هشدارهای قرآن است.
77-79-ریشه ی برخی از اشکالات عقیدتی، مقایسه ی میان قدرت انسان با خداوند است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۵۵
* مسافر
جمعه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۵۵ ب.ظ

444 . صفحه 444


چهاردهم اسفند :


نفیسه :



(آیه 55)- بهشتیان غرق در مواهب مادى و معنوى! در اینجا به گوشه‏اى از پاداشهاى مؤمنان پرداخته، و قبل از هر چیز روى مسأله آرامش خاطر انگشت گذارده، مى‏گوید: «بهشتیان امروز به نعمتهاى خدا مشغولند» که از هر اندیشه ناراحت کننده بر کنار مى‏باشند (إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ).

«و در نهایت سرور و شادى به سر مى‏برند» (فاکِهُونَ).


(آیه 56)- بعد از نعمت آرامش خاطر که خمیرمایه همه نعمتها، و شرط استفاده از همه مواهب است، به شرح نعمتهاى دیگر پرداخته، چنین مى‏گوید: «آنها و همسرانشان در سایه‏هاى لذت بخش، بر تختها، در خلوتگاهها تکیه کرده‏اند» (هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ).
«ازواج» به معنى همسران بهشتى، و یا همسران با ایمانى است که در این دنیا داشتند.
تعبیر به «ظلال» (سایه‏ها) نشان مى‏دهد که در آنجا نیز آفتابى وجود دارد ولى نه آفتابى آزار دهنده آرى! آنها در سایه مطبوع درختان بهشتى نشاط و سرور دیگرى دارند.



(آیه 57)- علاوه بر این «براى آنها میوه بسیار لذت بخشى است، و هر چه بخواهند در اختیار آنها خواهد بود» (لَهُمْ فِیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ).
و به این ترتیب آنچه امروز در فکر انسان بگنجد و آنچه از فکر او خطور نکند از انواع مواهب و نعمتها در آنجا آماده و مهیاست، و پذیرایى خداوند از میهمانان خود در بالاترین سطح ممکن انجام مى‏شود.


(آیه 58)- اما مهمتر از همه همان مواهب معنوى است که در این آیه به آن اشاره کرده، مى‏فرماید: «براى آنها سلام و تهنیت الهى است، این سخنى است از ناحیه پروردگار رحیم و مهربان آنها» (سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ). این نداى روح افزا و نشاط بخش و مملوّ از مهر و محبت او چنان روح انسان را در خود غرق مى‏کند، و به او لذت و شادى و معنویت مى‏بخشد، که با هیچ نعمتى برابر نیست، آرى شنیدن نداى محبوب، ندایى آمیخته با محبت، و آکنده از لطف، سر تا پاى بهشتیان را غرق سرور مى‏کند، که یک لحظه آن بر تمام دنیا و آنچه در آن است برترى دارد. و چنان آنها را مجذوب مى‏کند که از همه چیز جز او غافل مى‏شوند، و همه نعمتهاى بهشتى را در آن حال به دست فراموشى مى‏سپارند.


(آیه 59)- چرا پرستش شیطان مى‏کنید؟! بخشى از سرگذشت شوق انگیز و پرافتخار بهشتیان در آیات قبل گذشت، و در اینجا به قسمتى از سرنوشت دوزخیان و بندگان شیطان اشاره مى‏کند.
نخست این که در آن روز با خطابى تحقیر آمیز مخاطب مى‏شوند و به آنها گفته مى‏شود: «جدا شوید امروز اى گنهکاران»! (وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ).
شما بودید که در دنیا خود را در صفوف مؤمنان جا زده بودید و گاه به رنگ آنها در مى‏آمدید، و از حیثیت و اعتبارشان استفاده مى‏کردید، امروز صفوف خود را از آنها جدا سازید، و در چهره اصلى خود ظاهر شوید!


(آیه 60)- این آیه به ملامتها و سرزنشهاى پرمعنى خداوند نسبت به مجرمان در روز قیامت اشاره کرده، چنین مى‏گوید: «آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را پرستش و اطاعت مکنید که او دشمن آشکار شماست»؟
(أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).
این اخطار بطور مکرر بر زبان رسولان الهى جارى شد، از سوى دیگر این پیمان در عالم «تکوین» به زبان اعطاى عقل به انسان نیز گرفته شده است، چرا که دلائل عقلى به روشنى گواهى مى‏دهد انسان نباید فرمان کسى را اطاعت کند که از روز نخست کمر به دشمنى او بسته او را از بهشت بیرون کرده و سوگند به اغواى فرزندانش خورده است.
از سوى سوم با سرشت و فطرت الهى همه انسانها بر توحید، و انحصار اطاعت براى ذات پاک پروردگار نیز این پیمان از انسان گرفته شده است، و به این ترتیب نه با یک زبان که با چندین زبان این توصیه الهى تحقق یافته و این عهد و پیمان سرنوشت ساز امضا شده است.


(آیه 61)- در این آیه براى تأکید بیشتر و بیان آنچه وظیفه فرزندان آدم است مى‏فرماید: آیا من به شما عهد نکردم که: «مرا بپرستید و از من اطاعت کنید که راه مستقیم همین است» (وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ).
از یک سو پیمان گرفته که اطاعت شیطان نکنند، چرا که او دشمنى و عداوت خود را از روز نخست آشکار ساخته.
و در مقابل پیمان گرفته که از او اطاعت کنند، و دلیلش را این قرار مى‏دهد که «صراط مستقیم همین است» و این در حقیقت بهترین محرک انسانهاست.
ضمنا از این تعبیر استفاده مى‏شود که این جهان سراى اقامت نیست، چرا که راه را به کسى ارائه مى‏دهند که از گذرگاهى عبور مى‏کند و مقصدى در پیش دارد.


(آیه 62)- باز براى شناسایى هر چه بیشتر این دشمن قدیمى خطرناک مى‏افزاید: «او گروه زیادى از شما را گمراه کرد، آیا اندیشه نکردید»؟! (وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ).
آیا نمى‏بینید چه بدبختیهایى شیطان بر سر پیروان خود آورده؟ آیا تاریخ پیشینیان را مطالعه نکردید تا ببینید بندگان او به چه سرنوشت شوم و دردناکى گرفتار شدند؟
پس چرا دشمنى را که امتحان عداوت خود را بارها و بارها داده است جدّى نمى‏گیرید؟ باز با او طرح دوستى مى‏ریزید، و حتى او را رهبر و ولى و راهنماى خویش انتخاب مى‏کنید.
و به گفته شاعر:
کجا بر سر آیم از این عار و ننگ
که با او به صلحیم و با حق به جنگ؟


(آیه 63)- آیات گذشته بخشى از سرزنشهاى خداوند و گفتگوهاى او را به مجرمان در قیامت بازگو کرد، در اینجا همین معنى را در بخش دیگرى ادامه مى‏دهد.آرى! در آن روز در حالى که آتش سوزان و شعله‏ور جهنم در برابر دیدگان مجرمان قرار گرفته به آن اشاره کرده خطاب به مجرمان مى‏گوید: «این همان دوزخى است که به شما وعده داده مى‏شد»! (هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ).


(آیه 64)- پیامبران الهى یکى بعد از دیگرى آمدند و شما را از چنین روز و چنین آتشى بر حذر داشتند، ولى شما همه را به شوخى و مسخره گرفتید.
«امروز در آن وارد شوید، و با آتش سوزان آن بسوزید که این جزاى کفرى است که داشتید» (اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).


(آیه 65)- سپس به گواهان روز قیامت اشاره مى‏کند، گواهانى که جزء پیکر خود انسانند و جایى براى انکار سخنان آنها نیست، مى‏فرماید: «امروز بر دهان آنها مهر مى‏نهیم، و دستهاى آنها با ما سخن مى‏گوید و پاهاى آنها کارهایى را که انجام مى‏دادند براى ما شهادت مى‏دهند» (الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).
آرى! در آن روز، دیگر اعضاى انسان تسلیم تمایلات او نیستند، آنها حساب خود را از کل وجود انسان جدا کرده تسلیم پروردگار مى‏شوند، و بر آستان مقدس او سر فرود مى‏آورند، و حقایق را با شهادت خود آشکار مى‏سازند، و چه دادگاه عجیبى است که گواه آن اعضاى پیکر خود انسان است، همان ابزارى است که گناه را با آن انجام داده! البته گواهى اعضا مربوط به کفّار و مجرمان است لذا در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم: «اعضاى پیکر انسان بر ضدّ مؤمن گواهى نمى‏دهد، بلکه گواهى بر ضدّ کسى مى‏دهد که فرمان عذاب بر او مسلّم شده، و اما مؤمن نامه اعمالش را به دست راست او مى‏دهند (و خودش آن را مى‏خواند) همان گونه که خداوند متعال فرموده: «آنها که نامه اعمالشان به دست راستشان داده شده (با سرفرازى و افتخار) نامه اعمال خود را مى‏خوانند و کمترین ستمى به آنها نخواهد شد».


(آیه 66)- در این آیه اشاره به یکى از عذابهایى مى‏کند که ممکن است خداوند در همین دنیا این گروه مجرم را به آن مبتلا سازد، عذابى دردناک و وحشتزا، مى‏فرماید: «و اگر بخواهیم چشمانشان را محو مى‏کنیم»! (وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى‏ أَعْیُنِهِمْ).
و در این حال وحشتى فوق العاده آنها را فرا مى‏گیرد، «سپس براى عبور از راه، مى‏خواهند بر یکدیگر پیشى بگیرند، اما چگونه مى‏توانند ببینند»؟ (فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى یُبْصِرُونَ).
آنها حتى از پیدا کردن راه خانه خود عاجز خواهند ماند، تا چه رسد به این که راه حق را پیدا کنند و در صراط مستقیم قدم بگذارند!


(آیه 67)- مجازات دردناک دیگر این که: «اگر بخواهیم آنها را در جاى خود مسخ مى‏کنیم (به مجسمه‏هایى بى‏روح و فاقد حرکت یا اشکال حیوانى افلیج تبدیل مى‏نماییم) به گونه‏اى که نتوانند راه خود را ادامه دهند و یا به عقب بازگردند» (وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى‏ مَکانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ).
روشن است که دو آیه فوق مربوط به عذابهاى دنیاست.


(آیه 68)- در این آیه به وضع انسان در پایان عمر از نظر ضعف و ناتوانى عقل و جسم اشاره مى‏کند تا هم هشدارى باشد به آنها که براى انتخاب راه هدایت امروز و فردا مى‏کنند، و هم پاسخى باشد به کسانى که تقصیرات خود را به گردن کمى عمر مى‏افکنند، و هم دلیلى باشد بر قدرت خداوند که او همان گونه که مى‏تواند یک انسان نیرومند را به ضعف و ناتوانى یک نوزاد بازگرداند، قادر است بر مسأله معاد، و همچنین نابینا ساختن مجرمان و از حرکت بازداشتن آنها.
مى‏فرماید: «هر کس را که طول عمر دهیم در آفرینش واژگونه مى‏کنیم، آیا اندیشه نمى‏کنند»؟ (وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ).
به راستى روزهایى فرا مى‏رسد بسیار دردناک که عمق ناراحتى آن را به زحمت مى‏توان تصور کرد.


(آیه 69)- او شاعر نیست، او انذار کننده زندگان است! گفتیم در این سوره بحثهاى زنده و جامعى پیرامون اصول اعتقادى توحید، معاد، نبوت مطرح شده، و در مقطعهاى متفاوتى سخن را از یکى به دیگرى منتقل مى‏سازد.در آیات گذشته بحثهاى مختلفى پیرامون توحید و معاد مطرح بود، در این آیه و آیه بعد به بحث نبوت باز مى‏گردد، و یکى از رائجترین اتهاماتى را که براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مطرح مى‏کردند عنوان کرده پاسخ دندان شکنى و آموزنده‏اى به آن مى‏دهد، و آن اتهام شعر و شاعرى است، مى‏گوید: «ما هرگز شعر به او [پیامبر] نیاموختیم و شایسته او نیست» که شاعر باشد (وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ).
جاذبه و نفوذ قرآن در دلها براى همه کس محسوس بود، و زیباییهاى لفظ و معنى و فصاحت و بلاغت آن قابل انکار نبود، حتى خود مشرکان چنان مجذوب آهنگ و بیان قرآن مى‏شدند که گاه شبانه بطور مخفیانه به نزدیکى منزلگاه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏آمدند تا زمزمه تلاوت او را در دل شب بشنوند.
اینجا بود که براى توجیه این پدیده بزرگ، و اغفال مردم از این وحى آسمانى، زمزمه شعر و شاعرى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در همه جا سر دادند، که این خود اعترافى بود ضمنى به نفوذ فوق العاده قرآن! اما چرا شایسته پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیست که شاعر باشد بخاطر این که خط «وحى» از خط «شعر» کاملا جداست، زیرا:


1- معمولا سرچشمه شعر تخیل و پندار است، در حالى که وحى از مبدأ هستى سرچشمه مى‏گیرد و بر محور واقعیتها مى‏گردد.
2- شعر از عواطف متغیر انسانى مى‏جوشد، و دائما در حال دگرگونى است، در حالى که وحى بیانگر حقایق ثابت آسمانى مى‏باشد.
3- لطف شعر در بسیارى از موارد در اغراق گوئیها و مبالغه‏هاى آن است، تا آنجا که گفته‏اند: «احسن الشّعر اکذبه بهترین شعر دروغ آمیزترین آن است»! در حالى که در وحى جز صداقت چیزى نیست.
4- سرانجام به تعبیر زیباى یکى از مفسران: «شعر» مجموعه شوقهایى است که از زمین به آسمان پرواز مى‏کند، اما «وحى» مجموعه حقائقى است که از آسمان به زمین نازل مى‏گردد، و این دو خط کاملا متفاوت است! البته شاعرانى که در خط اهداف مقدسى گام بر مى‏دارند و از عوارض نامطلوب شعر، خود را بر کنار مى‏سازند حساب جداگانه‏اى دارند.
قرآن در برابر نفى شعر از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله اضافه مى‏کند: «این آیات چیزى جز وسیله بیدارى و قرآن آشکار نیست» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ).


(آیه 70)- «هدف از آن این است که افرادى را که زنده‏اند انذار کند، و (بر کافران اتمام حجت شود) تا فرمان عذاب بر آنها مسلّم گردد» (لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِینَ).
آرى! این آیات «ذکر» است و مایه یادآورى و وسیله بیدارى، این آیات «قرآن مبین» است که حق را بدون هیچ گونه پرده پوشى با قاطعیت و صراحت بیان مى‏کند، و به همین دلیل عامل بیدارى و حیات و زندگى است.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۵۵
* مسافر
پنجشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۱۰ ق.ظ

443 . صفحه 443



سیزدهم اسفند :


نفیسه :



(آیه 41)- حرکت کشتیها در دریاها نیز آیتى است! در آیات پیشین سخن از نشانه‏هاى پروردگار در آفرینش آفتاب و ماه و شب و روز و همچنین زمین و برکات زمین بود، و در این آیه سخن از دریاها و بخشى از نعمتها و مواهب دریا یعنى حرکت کشتیهاى تجارى و مسافربرى بر صحنه آنها مى‏باشد.
لذا نخست مى‏فرماید: «این نیز براى آنها آیت و نشانه‏اى است از عظمت پروردگار که ما فرزندانشان را در کشتیهایى که مملو (از وسائل زندگى) است حمل کردیم» (وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ).
حرکت کشتیها که بزرگترین و مهمترین وسیله حمل و نقل بشر مى‏باشد، و کارى که از آنها ساخته است هزاران برابر مرکبهاى دیگر است، نتیجه خواص ویژه آب و وزن مخصوص اجسامى که کشتى از آن ساخته شده، و خاصیت بادها (در کشتیهاى بادبانى) و انرژى اتمى (در کشتیهایى که با نیروى اتم کار مى‏کند) مى‏باشد.
و همه اینها قوا و نیروهایى است که خدا مسخّر انسان ساخته و هر یک از آنها و نیز مجموعه آنها آیتى از آیات الهى است.


(آیه 42)- و براى این که توهّم نشود که تنها مرکب خداداد کشتیهاست در این آیه مى‏افزاید: «و ما براى آنها مرکبهاى دیگرى مانند آن آفریدیم» (وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ).
مرکبهایى که در خشکى یا در هوا و فضا راه مى‏رود، و انسانها و وسائل آنها را بر دوش خود حمل مى‏کند.


(آیه 43)- این آیه براى روشنتر ساختن این نعمت بزرگ حالتى را که از دگرگون شدن این نعمت به وجود مى‏آید بیان مى‏کند، مى‏گوید: «و اگر بخواهیم آنها را غرق مى‏کنیم، آن چنان که نه فریادرسى داشته باشند، و نه نجات داده شوند» (وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِیخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ).
به یک موج عظیم فرمان مى‏دهیم کشتى آنها را واژگون کند! یا به یک گرداب مأموریت مى‏دهیم آنها را در کام خود فرو بلعد! یا به یک طوفان دستور مى‏دهیم آنها را مانند یک پر کاه بردارد و در وسط امواج پرتاب کند! این ماییم که این نظام را تداوم مى‏بخشیم، تا آنها بهره گیرند، و اگر گهگاه حوادثى از این قبیل مى‏فرستیم براى این است که اهمیت نعمتى را که در آن غرقند بدانند.


(آیه 44)- و سرانجام در این آیه براى تکمیل سخن فوق مى‏افزاید: «مگر باز هم رحمت ما شامل حال آنها شود، و تا زمان معینى (که پایان زندگى آنهاست) از این زندگى بهره گیرند» (إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى‏ حِینٍ).
آرى! با هیچ وسیله‏اى آنها نمى‏توانند نجات یابند جز این که نسیم رحمت ما بوزد و لطف ما به یارى آنها بشتابد.


(آیه 45)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از بحثهاى مهمى از آیات پروردگار در پهنه جهان هستى بود، در اینجا عکس العمل کفار لجوج را در برابر آیات الهى، و همچنین دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و انذار به عذاب پروردگار بیان مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «و هنگامى که به آنها گفته مى‏شود از آنچه پیش رو و پشت سر شماست از عذابهاى الهى بپرهیزید، تا مشمول رحمت الهى شوید» اعراض مى‏کنند و روى گردان مى‏شوند (وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ ما خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
منظور از «ما بین ایدیکم» مجازاتهاى دنیاست که نمونه‏اى از آن در آیات قبل ذکر شده، و منظور از «ما خلفکم» مجازاتهاى آخرت است که در پشت سر دارند، و تعبیر به «پشت سر» به خاطر آن است که هنوز نیامده، گویى پشت سر انسان در حرکت است، و سرانجام روزى به او مى‏رسد و دامانش را مى‏گیرد، و منظور از پرهیز کردن از این مجازاتها این است که عوامل آن را ایجاد نکنند و به تعبیر دیگر کارى نکنند که مستوجب این عقوبات گردد.


(آیه 46)- در این آیه بار دیگر روى همین معنى تأکید مى‏کند و لجاجت و پافشارى این کوردلان را در نادیده گرفتن آیات الهى و تعلیمات پیامبران مشخص ساخته، مى‏فرماید: «هیچ آیه‏اى از آیات پروردگارشان براى آنها نمى‏آید مگر این که از آن روى گردان مى‏شوند» (وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ).
نه بیان آیات انفسى در آنها مؤثر است، و نه شرح آیات آفاقى، نه تهدید و انذار، و نه بشارت و نوید به رحمت الهى، آنها به کورانى مى‏مانند که نزدیکترین اشیاء اطراف خود را مشاهده نمى‏کنند و حتى نور آفتاب را از ظلمت و تاریکى شب فرق نمى‏نهند!


(آیه 47)- سپس قرآن انگشت روى یکى از موارد مهم لجاجت و اعراض آنها گذارده، مى‏گوید: «و هنگامى که به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزى کرده است (در راه او) انفاق کنید کافران به مؤمنان مى‏گویند: آیا ما کسى را اطعام کنیم که اگر خدا مى‏خواست او را سیر مى‏کرد، شما تنها در گمراهى آشکارید»! (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
این همان منطق بسیار عوامانه‏اى است که در هر عصر و زمان از ناحیه افراد خودخواه و بخیل مطرح مى‏شود که مى‏گویند: اگر فلانى فقیر است لابد کارى کرده که خدا مى‏خواهد فقیر بماند، و اگر ما غنى هستیم بالا عملى انجام داده‏ایم که مشمول لطف خدا شده‏ایم، بنابر این نه فقر آنها و نه غناى ما هیچ کدام بى‏حکمت نیست! غافل از این که جهان میدان آزمایش و امتحان است، خداوند یکى را با تنگ دستى آزمایش مى‏کند، و دیگرى را با غنا و ثروت، و گاه یک انسان را در دو زمان با این دو، در بوته امتحان قرار مى‏دهد که آیا به هنگام فقر، امانت و مناعت طبع و مراتب شکر گزارى را به جا مى‏آورد؟ یا همه را زیر پا مى‏گذارد، و به هنگام غنا از آنچه در اختیار دارد در راه او انفاق مى‏کند یا نه!


(آیه 48)- صیحه‏هاى رستاخیز! به دنبال ذکر منطق سست و بهانه جویانه کفار در مورد انفاقها که در آیات قبل گذشت، در اینجا سخن را از استهزاى آنها نسبت به قیام قیامت شروع مى‏کند، و منطق پوسیده آنها را در مورد انکار معاد با جواب قاطع درهم مى‏کوبد.
به علاوه بحثهایى را که در طى آیات پیشین در زمینه توحید بیان شد با بحثهاى معاد تکمیل کرده، مى‏فرماید: «آنها مى‏گویند: اگر راست مى‏گویید این وعده‏اى را که شما مى‏دهید کى خواهد آمد»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
این که شما نمى‏توانید تاریخى براى قیام قیامت تعیین کنید دلیل بر این است که در گفتار خود صادق نیستید!


(آیه 49)- این آیه به این سؤال توأم با سخریه یک پاسخ محکم و جدى داده، مى‏گوید: قیام قیامت و پایان این جهان براى خدا مسأله پیچیده، و کار مشکلى نیست: «آنها جز این انتظار نمى‏کشند که یک صیحه عظیم آسمانى فرارسد و آنان را ناگهان فروگیرد در حالى که مشغول جنگ و جدال (در مورد دنیاى خویش) هستند»! (ما یَنْظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ).
همین یک فریاد عظیم آسمانى کافى است که همه را در یک لحظه کوتاه، هرکدام در همان مکان و همان حالتى که هستند قبض روح کند، و زندگى پر غوغاى مادى آنها که معرکه دعواها و میدان جنگ دائمى آنان است جاى خود را به دنیایى خاموش و خالى از هر سر و صدا بدهد.
در روایات اسلامى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده است که: «این صیحه آسمانى آن چنان غافلگیرانه است که دو نفر در حالى که پارچه‏اى را گشوده‏اند و مشغول معامله‏اند پیش از آن که آن را برچینند و بپیچند جهان پایان مى‏یابد! و کسانى هستند که در آن لحظه لقمه غذا از ظرف برداشته اما پیش از آن که به دهان آنها برسد صیحه آسمانى فرا مى‏رسد و جهان پایان مى‏یابد! کسانى هستند که مشغول تعمیر و گل مالى حوضند تا چهارپایان را سیراب کنند پیش از آنکه چهارپایان سیراب شوند قیامت بر پا مى‏شود»! به هر حال قرآن با این تعبیر کوتاه و قاطع به آنها هشدار مى‏دهد که قیامت بطور ناگهانى و غافلگیرانه بر پا مى‏شود، و ثانیا موضوع پیچیده‏اى نیست که آنها در امکانش به بحث و مخاصمه برخیزند، با یک صیحه همه چیز پایان مى‏گیرد و دنیا به آخر مى‏رسد.


(آیه 50)- لذا در این آیه مى‏گوید: این مسأله به قدرى سریع و برق آسا و غافلگیرانه است که «حتى توانایى بر وصیت و سفارش نخواهند داشت، و حتى فرصت مراجعت به سوى خانواده و منزلهاى خود را پیدا نمى‏کنند»! (فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لا إِلى‏ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ).
معمولا هنگامى که حادثه‏اى به انسان دست مى‏دهد و انسان احساس مى‏کند پایان عمرش نزدیک شده، سعى مى‏کند هر جا هست خود را به منزل و مأواى خویش برساند، و در میان همسر و فرزندانش قرار گیرد، سپس کارهاى نیمه تمام و سرنوشت بازماندگان خود را از طریق وصیت بر عهده این و آن بگذارد و سفارش آنها را به دیگران بکند.
اما مگر صیحه پایان دنیا به کسى مجال مى‏دهد؟ و یا به فرض این که مجالى باشد مگر کسى زنده مى‏ماند که توصیه‏هاى انسان را بشنود؟


(آیه 51)- سپس به مرحله دیگر که مرحله حیات بعد از مرگ است اشاره کرده، مى‏گوید: «و بار دیگر در صور دمیده مى‏شود، پس ناگهان همه آنها از قبرها بیرون آمده، شتابان به سوى (دادگاه) پروردگارشان رهسپار مى‏شوند» (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى‏ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ).
خاکها و استخوانهاى پوسیده به فرمان پروردگار لباس حیات در تن مى‏پوشند، و از قبر سر بر مى‏آورند، و براى محاکمه و حساب در آن دادگاه عجیب حاضر مى‏گردند، همان گونه که با یک «صیحه» همگى مردند با یک «نفخه» (دمیدن در صور) جان مى‏گیرند و زنده مى‏شوند، نه مرگ آنها براى خدا مشکلى دارد، و نه احیاى آنها.


(آیه 52)- سپس مى‏افزاید: در این هنگام منکران رستاخیز و معاد «مى‏گویند: اى واى بر ما! چه کسى ما را از خوابگاهمان برانگیخت»؟! (قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا).
«این همان چیزى است که خداوند رحمن وعده داده است، و فرستادگان او راست گفتند»! (هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ).
آرى! صحنه آن چنان گویا و وحشت انگیز است که انسان همه مسائل باطل و خرافى را به دست فراموشى مى‏سپرد، و جز اعتراف صریح به واقعیتها راهى نمى‏یابد، قبرها را به خوابگاهى تشبیه مى‏کند، و رستاخیز را به بیدار شدن از خواب، چنانکه که در حدیث معروف نیز وارد شده است: «همان گونه که مى‏خوابید، مى‏میرید و همان گونه که از خواب برمى‏خیزید، زنده مى‏شوید».


(آیه 53)- سپس براى توضیح چگونگى سرعت وقوع این نفخ صور، مى‏فرماید: «آن صیحه واحدى بیش نیست، فریادى عظیم برمى‏خیزد، ناگهان همگى نزد ما حاضر مى‏شوند» (إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ).
بنابراین براى احیاى مردگان و برخاستن آنها از قبرها و حضورشان در دادگاه عدل پروردگار زمان زیادى لازم نیست، همان گونه که براى مرگ انسانها زمان طولانى لازم نبود، صیحه اول فریاد مرگ است، و صیحه دوم فریاد زندگى و حیات و حضور در دادگاه عدل پروردگار!


(آیه 54)- در اینجا بحث پیرامون چگونگى حساب در محشر را سربسته گذارده و از آن مى‏گذرد، و به تشریح سرانجام کار مؤمنان صالح و کافران طالح پرداخته، چنین مى‏گوید: «امروز به هیچ کس ذرّه‏اى ستم نمى‏شود» (فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً).
نه از پاداش کسى کاسته مى‏شود، و نه کیفر کسى افزون مى‏گردد، و حتى به قدر یک سر سوزن کم و زیاد و بیدادگرى و ظلم و ستم وجود ندارد. سپس به بیانى مى‏پردازد که در حقیقت دلیل روشن و زنده‏اى براى عدم وجود ظلم در آن دادگاه بزرگ است مى‏فرماید: «شما جز آنچه را عمل مى‏کردید جزا داده نمى‏شوید» (وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۱۰
* مسافر
چهارشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۱۰ ق.ظ

442 . صفحه 442


دوازدهم اسفند :


نفیسه :


(آیه 28)- دیدیم که مردم شهر «انطاکیه» چگونه به مخالفت با پیامبران الهى قیام کردند اکنون ببینیم سرانجام کارشان چه شد؟

قرآن در این زمینه مى‏گوید: «ما بر قوم او بعد از (شهادت) وى هیچ لشکرى از آسمان نفرستادیم، و اصولا سنت ما چنین نیست که براى نابود ساختن این اقوام سرکش متوسل به این امور شویم» (وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ).
ما نیاز به این امور نداریم، تنها یک اشاره کافى است که همه آنها را خاموش سازیم و به دیار عدم بفرستیم و تمام زندگى آنها را در هم بکوبیم.


(آیه 29)- سپس مى‏افزاید: «تنها یک صیحه آسمانى تحقق یافت، صیحه‏اى تکان دهنده و مرگبار، ناگهان همگى خاموش شدند»! (إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ).
یک صیحه، آن هم در یک لحظه زود گذر، بیش نبود، فریادى بود که همه فریادها را خاموش کرد، و تکانى بود که همه را بى‏حرکت ساخت!
بسوزند چوب درختان بى‏بر
سزا خود همین است مر بى‏برى را!


(آیه 30)- در این آیه با لحنى بسیار گیرا و مؤثر برخورد تمام سرکشان تاریخ را با دعوت پیامبران خدا یک جا مورد بحث قرار داده، مى‏گوید: «وا حسرتا بر این بندگان که هیچ پیامبرى براى هدایت آنها نیامد مگر این که او را به باد استهزا گرفتند» (یا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
بیچاره و محروم از سعادت آنها گروهى که نه تنها گوش هوش به نداى رهبران ندهند، بلکه به استهزا و سخریه آنها برخیزند.


(آیه 31)- غفلت دائم: در این آیه با توجه به بحثى که در آیه قبل درباره غفلت مستمر گروه عظیمى از مردم جهان در طول اعصار و قرون پیشین گذشت، مى‏فرماید: «آیا آنها ندیدند که ما افراد زیادى از قرون و اقوام پیشین از آنها را (بر اثر طغیان و ظلمشان) به هلاکت رساندیم»؟! (أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ).
اینها نخستین گروه نیستند، اقوام سرکش دیگرى در این جهان زندگى مى‏کردند، و سرنوشت دردناک آنها که بر صفحات تاریخ ثبت است و آثار غم انگیزشان که در ویرانه‏هاى شهرهاى آباد آنها بر جاى مانده در برابر چشم آنها قرار دارد، آیا این مقدار براى درس عبرت کافى نیست؟! در پایان آیه مى‏افزاید: «آنها هرگز به سوى ایشان بازگشت نمى‏کنند» (أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ). یعنى مصیبت بزرگ اینجاست که امکان بازگشت به دنیا و جبران گناهان و بدبختیهاى گذشته را ندارند، چنان پلها در پشت سر آنان ویران گشته که بازگشتشان هرگز ممکن نیست!


(آیه 32)- در این آیه مى‏افزاید: «همه آنها بدون استثنا در روز قیامت نزد ما حاضر مى‏شوند» (وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ).
یعنى اینطور نیست که اگر هلاک شدند و نتوانستند به این جهان بازگردند مسأله تمام است، نه مرگ در حقیقت آغاز کار است نه پایان، به زودى همگى در عرصه محشر براى حساب گردآورى مى‏شوند، و بعد از آن مجازات دردناک الهى، مجازاتى مستمر و پى‏گیر در انتظار آنهاست.


(آیه 33)- این هم نشانه‏هاى دیگر: از آنجا که بحث در آیات گذشته پیرامون مبارزه فرستادگان پروردگار با شرک و بت پرستى بود، همچنین در آیه قبل اشاره‏اى به مسأله معاد شده بود در اینجا نشانه‏هایى از توحید و معاد را توأما بیان مى‏کند تا وسیله‏اى باشد براى بیدارى منکران و ایمان به مبدأ و معاد.
نخست از احیاى زمینهاى مرده و برکاتى که از آن عائد انسانها مى‏شود بحث کرده، مى‏فرماید: «زمینهاى مرده براى آنها نشانه آشکارى است (از مبدأ و معاد) ما آن را زنده کردیم، و دانه‏هایى از آن خارج ساختیم و آنها از آن تغذیه مى‏کنند» (وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ).
مسأله حیات و زندگى از مهمترین دلائل توحید است و با تمام پیشرفتهاى علمى هنوز کسى به درستى نمى‏داند تحت تأثیر چه عواملى در روز نخست موجودات بى‏جان تبدیل به سلولهاى زنده شده است؟


(آیه 34)- این آیه توضیح و تشریحى بر آیه قبل است و چگونگى حیات زمینهاى مرده را بیان مى‏کند، مى‏فرماید: «و ما در آن باغهایى از نخلها و انگورها قرار دادیم و چشمه‏هایى از آن جارى ساختیم» (وَ جَعَلْنا فِیها جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِیها مِنَ الْعُیُونِ).
در آیه قبل سخن از دانه‏هاى غذایى در میان بود، اما در اینجا از میوه‏هاى نیرو بخش و مغذى سخن مى‏گوید که دو نمونه بارز و کامل آنها «خرما» و «انگور» است که هر یک غذایى کامل محسوب مى‏شود.


(آیه 35)- این آیه هدف آفرینش این درختان پربار را چنین بیان مى‏کند:
«غرض این است که از میوه آن بخورند، در حالى که دست آنها در ساختمان آن کمترین دخالتى نداشته، آیا شکر خدا را به جا نمى‏آورند»! (لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَلا یَشْکُرُونَ).
آرى! میوه‏هایى که به صورت غذاى کامل بر شاخسار درختان ظاهر مى‏شود بى‏آنکه کمترین نیازى به پختن و یا تغییرات دیگر داشته باشد به مجرد چیدن از درخت قابل استفاده است، و این نهایت لطف و عظمت پروردگار را درباره انسانها نشان مى‏دهد.
هدف آن است که حس حق شناسى و شکر گزارى انسانها را تحریک کند تا از طریق شکر گزارى قدم در مرحله معرفت پروردگار بگذارند، که شکر منعم نخستین گام معرفت کردگار است.


(آیه 36)- این آیه سخن از تسبیح و تنزیه پروردگار مى‏گوید، خط بطلان بر شرک مشرکان که در آیات گذشته از آن سخن بود مى‏کشد، و راه توحید و یکتا پرستى را به همگان نشان مى‏دهد، مى‏فرماید: «منزه است کسى که تمام زوجها را آفرید، از آنچه زمین مى‏رویاند، و از خود آنان، و از آنچه نمى‏دانند»! (سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ).
بدیهى است خداوند نیاز به این ندارد که خویشتن را تسبیح و تنزیه کند، این تعلیمى است براى بندگان و دستور العملى است براى پیمودن خط تکامل.
این آیه یکى دیگر از آیاتى است که محدود بودن علم انسان را بیان مى‏کند و نشان مى‏دهد که در این جهان حقایق بسیارى است- از جمله «زوجیّت» در موجودات جهان- که از علم و دانش ما پوشیده است.


(آیه 37)- هر یک از خورشید و ماه آیتى هستند: در اینجا بخش دیگرى از نشانه‏هاى عظمت خدا را در جهان هستى بیان مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «شب براى آنها آیه و نشانه‏اى است» از عظمت خدا (وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ).
در حالى که نور آفتاب همه جا را فراگرفته و سپاه ظلمت به عقب رانده شده «ما نور آفتاب و روز را از آن برمى‏داریم، ناگهان تاریکى همه آنها را فرا مى‏گیرد» (نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ).
دقت در این تعبیر این نکته را بازگو مى‏کند که طبیعت اصلى کره زمین تاریکى است، نور و روشنایى صفتى است عارضى که از منبع دیگرى به او داده مى‏شود، همچون لباس که بر تن کسى بپوشانند که هرگاه آن لباس را بیرون آورد رنگ طبیعى تن آشکار مى‏شود!


(آیه 38)- سومین نشانه‏اى که بعد از آیت شب به آن اشاره شده آیت نور و روشنایى و آفتاب است، مى‏گوید: «و خورشید نیز (براى آنها آیتى است) که پیوسته به سوى قرارگاهش در حرکت است»! (وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها).
این آیه به وضوح حرکت خورشید را بطور مستمر بیان مى‏کند، اما در این که منظور از این حرکت چیست. جدیدترین تفسیر همان است که اخیرا دانشمندان کشف کرده‏اند و آن حرکت خورشید با مجموعه منظومه شمسى در وسط کهکشان ما به سوى یک سمت معین و ستاره دور دستى که آن را ستاره «وگا» نامیده‏اند مى‏باشد.
به هرحال حرکت دادن خورشید این کره بسیار عظیمى که یک میلیون و دویست هزار مرتبه از کره زمین بزرگتر است آن هم با حرکت حساب شده در این فضاى بیکران از هیچ کس میسر نیست جز از خداوندى که قدرتش فوق همه قدرتها و علم و دانشش بى‏انتهاست.
و به همین جهت در پایان آیه مى‏فرماید: «این تقدیر خداوند قادر و داناست» (ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ).
در تعبیرات این آیه اشاره‏اى است پر معنى به نظام سال شمسى که از حرکت خورشید در برجها حاصل مى‏گردد و به زندگى بشر نظم و برنامه مى‏دهد.


(آیه 39)- لذا در این آیه براى تکمیل این بحث از حرکت ماه و منازل آن که نظام بخش ایام ماه است، سخن مى‏گوید، و مى‏فرماید: «و ما براى ماه منزلهایى قرار دادیم، و به هنگامى که این منزلها را طى کرد سرانجام به صورت شاخه کهنه قوسى شکل و زرد رنگ خرما در مى‏آید»! (وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ).
منظور از «منازل» همان منزلگاههاى دویست و هشتگانه‏اى است که ماه قبل از «محاق» و تاریکى مطلق طى مى‏کند.
این نظام عجیب به زندگى انسانها نظم مى‏بخشد، و یک تقویم طبیعى آسمانى است که با سواد و بى‏سواد توانایى خواندن آن را دارد.


(آیه 40)- در این آیه سخن از ثبات و دوام این نظم سال و ماه، و شب و روز، است، پروردگار آن چنان برنامه‏اى براى آنها تنظیم کرده که کمترین دگرگونى در وضع آنها پیدا نمى‏شود و تاریخ بشر به خاطر همین ثبات کاملا تنظیم مى‏گردد.
مى‏فرماید: «نه براى خورشید سزاوار است که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشى مى‏گیرد، و هر کدام از آنها در مسیر خود شناورند»! (لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ).
مى‏دانیم خورشید دوران خود را در برجهاى دوازده گانه در یک سال طى مى‏کند، در حالى که کره ماه منزلگاههاى خویش را در یک ماه طى مى‏کند.
بنابراین حرکت دورانى ماه در مسیرش دوازده بار از حرکت خورشید در مدارش سریعتر است، لذا مى‏فرماید: خورشید هرگز در حرکت خود به پاى ماه نمى‏رسد تا حرکت یک ساله خود را در یک ماه انجام دهد و نظام سالیانه بر هم خورد.
از آنچه گفتیم روشن مى‏شود که منظور از حرکت خورشید در این بحث حرکت آن بحسب حس ما است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۱۰
* مسافر
سه شنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ق.ظ

441 . صفحه 441


یازدهم اسفند :


نفیسه :



(آیه 13)- سرگذشت «اصحاب القریه» براى آنها عبرتى است در تعقیب بحثهایى که در زمینه قرآن و نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان راستین و منکران لجوج گذشت در اینجا نمونه‏اى از وضع امتهاى پیشین در همین زمینه مطرح شده، و در ضمن این آیه و چندین آیه بعد که مجموعا هجده آیه را تشکیل مى‏دهد سرگذشتى از چند تن از پیامبران پیشین را بیان مى‏کند، تا هم هشدارى باشد براى مشرکان مکه، و هم تسلى و دلدارى باشد براى پیامبر و مؤمنان اندک آن روز، به هرحال تکیه بر این سرگذشت در قلب این سوره که خود قلب قرآن است به خاطر شباهت تمامى است که با موقعیت مسلمانان آن روز دارد.

نخست مى‏فرماید: «و براى آنها اصحاب قریه را مثال بزن هنگامى که فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند» (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ).«قریه» مفهوم گسترده‏اى دارد که هم شهرها را شامل مى‏گردد و هم روستاها را، هر چند در زبان فارسى معمولى تنها به روستا اطلاق مى‏شود.
مشهور در میان مفسران این است که منظور از «قریه» در اینجا «انطاکیه» یکى از شهرهاى شامات بوده است.
از آیات این سوره برمى‏آید که اهل این شهر بت پرست بودند و این رسولان براى دعوت آنها به سوى توحید و مبارزه با شرک آمده بودند.


(آیه 14)- سپس قرآن بعد از این بیان اجمالى و سربسته، به شرح ماجرا پرداخته، چنین مى‏گوید: «در آن زمان که دو نفر از رسولان را به سوى آنها فرستادیم، اما آنها رسولان ما را تکذیب کردند، لذا براى تقویت آن دو، شخص سومى ارسال نمودیم، آنها همگى گفتند: ما فرستادگان به سوى شما از طرف پروردگاریم» (إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ).


(آیه 15)- اکنون ببینیم آن قوم گمراه در مقابل دعوت رسولان چه واکنشى نشان دادند، قرآن مى‏گوید: همان بهانه‏اى را که بسیارى از کافران سرکش در برابر پیامبران الهى پیش کشیدند مطرح نمودند «آنان (در جواب) گفتند: شما بشرى همانند ما نیستید و خداوند رحمان چیزى نازل نکرده، شما فقط دروغ مى‏گویید»! (قالُوا ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ).
اگر بنا بود فرستاده‏اى از طرف خدا بیاید باید فرشته مقربى باشد نه انسانى همچون ما، و همین را دلیل براى تکذیب رسولان و انکار نزول فرمان الهى پنداشتند.


(آیه 16)- به هرحال این پیامبران از مخالفت سرسختانه آن قوم گمراه مأیوس نشدند و ضعف و سستى به خود راه ندادند، و در پاسخ آنها چنین «گفتند:
پروردگار ما مى‏داند که ما قطعا فرستادگان او به سوى شما هستیم» (قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ).


(آیه 17)- «و بر عهده ما چیزى جز ابلاغ رسالت بطور آشکار و روشن نیست» (وَ ما عَلَیْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ).


(آیه 18)- ولى این کوردلان در برابر آن منطق روشن و معجزات تسلیم نشدند، بلکه بر خشونت خود افزودند، و از مرحله تکذیب پا فراتر نهاده به مرحله تهدید و شدت عمل گام نهادند «گفتند: ما شما را به فال بد گرفته‏ایم» وجود شما شوم است و مایه بدبختى شهر و دیار ما! (قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ).
ممکن است مقارن آمدن این پیامبران الهى بعضى مشکلات در زندگى مردم آن دیار بر اثر گناهانشان و یا به عنوان هشدار الهى حاصل شده باشد، باز به این هم قناعت نکردند، بلکه با تهدیدى صریح و آشکار نیات شوم و زشت خود را ظاهر ساختند، و گفتند: «اگر از این سخنان دست برندارید مسلما شما را سنگسار خواهیم کرد، و مجازات دردناکى از ما به شما خواهد رسید»! (لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ).
ممکن است ذکر «عذاب الیم» اشاره به این باشد که سنگسار نمودن شما را آنقدر ادامه مى‏دهیم تا مایه مرگ شما شود.


(آیه 19)- اینجا بود که رسولان الهى با منطق گویاى خود به پاسخ هذیانهاى آنها پرداختند، و «گفتند: شومى شما از خودتان است اگر درست بیندیشید به این حقیقت واقف خواهید شد» (قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ).
اگر بدبختى و تیره روزى و حوادث شوم محیط جامعه شما را فراگرفته، و برکات الهى از میان شما رخت بربسته، عامل آن را در درون جان خود، در افکار منحط و اعمال زشت و شومتان جستجو کنید، نه در دعوت ما.
و سرانجام آخرین سخن این فرستادگان پروردگار به آنان این بود که: «شما گروهى اسرافکارید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ).
اگر توحید را انکار کرده، به شرک روى مى‏آورید، دلیل آن اسراف و تجاوز از حق است، و اگر جامعه شما گرفتار سرنوشت شوم شده است سبب آن نیز اسراف در گناه و آلودگى به شهوات است.


(آیه 20)- مجاهدى جان بر کف! در اینجا بخش دیگرى از مبارزات رسولانى که در این داستان به آنها اشاره شده، آمده است، و آن مربوط به حمایت حساب شده و شجاعانه مؤمنان اندک از آنهاست که در برابر اکثریت کافر و مشرک و لجوج ایستادند و تا سر حد جان از پیامبران الهى دفاع کردند.
نخست مى‏فرماید: «و مردى (با ایمان) از نقطه دور دست شهر با سرعت و شتاب (به سراغ گروه کافران) آمد و گفت: اى قوم من! از فرستادگان خدا پیروى کنید» (وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعى‏ قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ).
این مرد که نامش را «حبیب نجّار» ذکر کرده‏اند هنگامى که به او خبر رسید، در قلب شهر مردم بر این پیامبران الهى شوریده‏اند، و شاید قصد شهید کردن آنها را دارند، سکوت را مجاز ندانست، با سرعت و شتاب خود را به مرکز شهر رسانید و آنچه در توان داشت در دفاع از حق فروگذار نکرد.
تعبیر به «رجل» به صورت ناشناخته، شاید اشاره به این نکته است که او یک فرد عادى بود، قدرت و شوکتى نداشت، و در مسیر خود تک و تنها بود، تا مؤمنان عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آغاز اسلام که عده قلیلى بیش نبودند سرمشق بگیرند و بدانند حتى یک نفر مؤمن تنها نیز داراى مسؤولیت است و سکوت براى او جائز نیست.


(آیه 21)- اکنون ببینیم این مؤمن مجاهد به چه منطق و دلیلى براى جلب توجه همشهریانش متوسل گشت؟
نخست از این در وارد شد: «از کسانى پیروى کنید که از شما اجر و مزدى (در برابر دعوت خود) نمى‏خواهند» (اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً).
این خود نخستین نشانه صدق آنهاست که هیچ منفعت مادى در دعوتشان ندارند، نه از شما مالى مى‏خواهند، و نه جاه و مقام، و نه حتى تشکر و سپاسگزارى، و این همان چیزى است که بارها در آیات قرآن در مورد انبیاى بزرگ به عنوان نشانه‏اى از اخلاص روى آن تکیه شده، تنها در سوره «شعرا» پنج بار جمله «و ما اسئلکم علیه من اجر» تکرار گردیده است.
سپس مى‏افزاید: به علاوه «این رسولان (چنانکه از محتواى دعوت و سخنانشان بر مى‏آید) افرادى هدایت یافته‏اند» (وَ هُمْ مُهْتَدُونَ).


(آیه 22)- سپس به دلیل دیگرى مى‏پردازد و به سراغ اصل توحید که عمده‏ترین نکته دعوت این رسولان بوده است مى‏رود و مى‏گوید: «من چرا کسى را پرستش نکنم که مرا آفریده است»؟ (وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی).
فطرت سلیم مى‏گوید: کسى شایسته پرستش است که خالق و مالک و بخشنده مواهب باشد نه این بتها که هیچ کارى از آنان ساخته نیست.
و به دنبال آن هشدار مى‏دهد که مراقب باشید «همه شما سرانجام تنها به سوى او باز مى‏گردید» (وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
یعنى نه تنها سر و کار شما در زندگى این جهان با اوست که در جهان دیگر نیز تمام سرنوشت شما در دست قدرت او مى‏باشد، آرى به سراغ کسى بروید که در هر دو جهان سرنوشت شما را به دست گرفته.


(آیه 23)- و در سومین استدلال خود به وضع بتها پرداخته، و اثبات عبودیت را براى خداوند با نفى عبودیت از بتها تکمیل مى‏کند، مى‏گوید: «آیا غیر از خداوند معبودانى را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمن بخواهد زیانى به من برساند شفاعت آنها کمترین فایده‏اى براى من نخواهد داشت، و مرا از مجازات او هرگز نجات نخواهند داد» (أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لا یُنْقِذُونِ).
باز در اینجا از خودش سخن مى‏گوید تا جنبه تحکّم و آمریت نداشته باشد، و دیگران حساب کار خود را برسند.


(آیه 24)- سپس این مؤمن مجاهد براى تأکید و توضیح بیشتر افزود: «هرگاه من چنین بتهایى را پرستش کنم و آنها را شریک پروردگار قرار دهم در گمراهى آشکار خواهم بود» (إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
کدام گمراهى از این آشکارتر که انسان عاقل و با شعور در برابر این موجودات بى‏شعور زانو زند و آنها را در کنار خالق زمین و آسمان قرار دهد.


(آیه 25)- این مؤمن تلاشگر و مبارز پس از این استدلالات و تبلیغات مؤثر و گیرا با صداى رسا در حضور جمع اعلام کرد: همه بدانید «من به پروردگار شما ایمان آورده‏ام» و دعوت این رسولان را پذیرا شده‏ام (إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ).«بنابراین سخنان مرا بشنوید» (فَاسْمَعُونِ). و بدانید من به دعوت این رسولان مؤمنم و گفتار مرا به کار بندید که به سود شماست.


(آیه 26)- اما ببینیم عکس العمل این قوم لجوج در برابر این مؤمن پاکباز چه بود؟ قرآن سخنى از آن به میان نمى‏آورد، ولى از لحن آیات بعد استفاده مى‏شود که آنها بر او شوریدند و شهیدش کردند.
قرآن این حقیقت را با جمله جالب و سر بسته‏اى بیان کرده، مى‏گوید: «به او گفته شد وارد بهشت شو»! (قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ).
این تعبیر نشان مى‏دهد که شهادت این مرد مؤمن همان، و داخل شدن او در بهشت همان.
البته روشن است منظور از بهشت در اینجا بهشت برزخى است، چرا که هم از آیات و هم از روایات استفاده مى‏شود که بهشت جاویدان در قیامت نصیب مؤمنان خواهد شد همان گونه که دوزخ نیز در مورد بدکاران چنین است.
به هر حال روح پاک این مرد به آسمانها، در جوار قرب رحمت الهى و در نعیم بهشتى، شتافت، و در آنجا تنها آرزویش این بود که «گفت: اى کاش قوم من مى‏دانستند» (قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ). و این چنین مؤمن، عاشق هدایت مردم است و از گمراهى آنان رنج مى‏برد.


(آیه 27)- اى کاش مى‏دانستند که: «پروردگارم مرا مشمول آمرزش و عفو خویش قرار داد و در صف گرامیان جاى داد» (بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ).
اى کاش چشم حق بینى داشتند و آنچه را در پشت این پرده است ببینند یعنى تا این همه نعمت و اکرام و احترام خدا را بنگرند و بدانند در مقابل اهانتهاى آنها خداوند چه لطفى در حق من فرموده است، اى کاش مى‏دیدند و ایمان مى‏آوردند اما افسوس!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۰۹
* مسافر
دوشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ق.ظ

440. صفحه 440


دهم اسفند :


نفیسه :



(آیه 45)- اگر لطف او نبود جنبنده‏اى بر پشت زمین نبود! این آیه که آخرین آیه سوره «فاطر» است بحثهاى تند و تهدیدهاى شدید گذشته این سوره را با بیان لطف و رحمت پروردگار بر مردم روى زمین پایان مى‏دهد، همان گونه که این سوره را با گشایش رحمت خدا بر مردم آغاز کرد.

آیه قبل که مجرمان بى‏ایمان را تهدید به سرنوشت پیشینیان مى‏کرد این سؤال را براى بسیارى از آنها و دیگران مطرح مى‏سازد که اگر سنت الهى درباره همه گردنکشان چنین است پس چرا این قوم مشرک و سرکش مکّه را مجازات نمى‏کند؟! در پاسخ این سؤال مى‏فرماید: «اگر خداوند همه مردم را به خاطر اعمالى که انجام داده‏اند مجازات کند (و هیچ مهلتى براى اصلاح و تجدید نظر و خودسازى به آنان ندهد) جنبنده‏اى را بر پشت زمین باقى نخواهد گذاشت» (وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلى‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ).
آن چنان مجازاتهاى پى در پى نازل مى‏شد و صاعقه‏ها و زلزله‏ها و طوفانها گنهکاران ظالم را در هم مى‏کوبید که زمین جاى زندگى براى کسى نبود.
«ولى خداوند (به لطف و کرمش) آنها را تا زمان معینى به تأخیر مى‏اندازد» و به آنها فرصت براى توبه و اصلاح مى‏دهد (وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).
اما این حلم و فرصت الهى حسابى دارد، تا زمانى است که اجل آنها فرا نرسیده باشد، «اما هنگامى که اجل آنها فرارسد (هر کس را به مقتضاى عملش جزا مى‏دهد چرا که) خداوند نسبت به بندگانش بصیر و بیناست» هم اعمال آنها را مى‏بیند و هم از نیات آنها با خبر است (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً).



درسهایی از سوره شریفه فاطر

1-الحمدلله فاطر السموات و الارض
3-فطرت انسان خداگر است، عوامل بیرونی اسباب انحراف او می شوند.
7-برای عذاب شدن،کفر کافی است ولی برای رسیدن به پاداش علاوه بر ایمان ،کار نیک نیز نیاز است.
10-عزت واقعی،نزد خداست و نه پیش مردم.
12-توجه به نعمت زمینه ی شکوفا شدن روح شکر گذاری است.
18-تزکیه از طریق تقوا و نماز بدست می آید.
25،26-قهر خداوند بعد اتمام حجت است.
28-علم وآگاهی بر اسرار هستی زمینه ی رسیدن به خشیت الهی است.
29-انفاق باید هم سری باشد و هم آشکارا.در انفاق پنهان خلوص آدمی رشد میکند و در انفاق آشکار،مردم تشویق می شوند.البته انفاق مخفیانه برتری دارد.برای همین قبل از انفاق علنی آمده است.
41-پدیده ها هم در پدید آمدن و هم در بقا نیازمند قدرت و لطف خداوند هستند.
44-بازدید از آثار باستانی تمدنها مورد سفارش است.
45-مهلت خداوند به بندگان گنهکار و تاخیر مجازات آنان تا قیامت از سنت ها و برنامه های الهی است.




سوره یس سی و ششمین سوره قرآن میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و 83 آیه دارد
محتواى سوره:
در این سوره چهار بخش عمده مخصوصا دیده مى‏شود:
1- نخست سخن از رسالت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و قرآن مجید و هدف از نزول این کتاب بزرگ آسمانى است.
2- بخش دیگر از رسالت سه نفر از پیامبران الهى، و چگونگى دعوت آنها به سوى توحید و مبارزه پى‏گیر و طاقتفرساى آنها با شرک سخن مى‏گوید.
3- بخشى از این سوره که از آیه 33 شروع مى‏شود و تا آیه 44 ادامه دارد مملو از نکات جالب توحیدى، و بیان گویا از آیات و نشانه‏هاى عظمت پروردگار در عالم هستى است.
4- بخش مهم دیگرى از این سوره در مسائل مربوط به «معاد» و دلائل گوناگون آن و چگونگى حشر و نشر، و سؤال و جواب در روز قیامت، و پایان جهان، و بهشت و دوزخ سخن مى‏گوید، و در لابلاى این بحثها آیاتى تکان دهنده براى بیدارى و هشیارى غافلان و بى‏خبران آمده است که اثرى نیرومند در دلها و جانها دارد.
فضیلت تلاوت سوره:
سوره «یس» در احادیث به عنوان «قلب قرآن» نامیده شده است.
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هر چیز قلبى دارد، و قلب قرآن یس است». در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نیز همین معنى آمده است و در ذیل آن مى‏افزاید: «هر کس آن را در روز پیش از آن که غروب شود بخواند در تمام طول روز محفوظ و پر روزى خواهد بود، و هر کس آن را در شب پیش از خفتن بخواند خداوند هزار فرشته را بر او مأمور مى‏کند که او را از هر شیطان رجیم و هر آفتى حفظ کنند ...» و به دنبال آن فضائل مهم دیگرى نیز بیان مى‏فرماید.
این عظمت به خاطر محتواى عظیم این سوره است.
محتوایى بیدارگر ایمان بخش و مسؤولیت آفرین و تقوازا که وقتى انسان در آن اندیشه کند و این اندیشه در اعمال او پرتوافکن گردد خیر دنیا و آخرت را براى او به ارمغان مى‏آورد.




(آیه 1)- سرآغاز «قلب قرآن» این سوره همانند 28 سوره دیگر قرآن مجید با حروف مقطعه آغاز مى‏شود، و این بار دو حرف «یا- سین» (یس). آیه اول سوره را تشکیل مى‏دهد.
در خصوص سوره «یس» در روایتى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم که فرمود:
«یس نام رسول خداست و دلیل بر آن این است که بعد از آن مى‏فرماید تو از مرسلین و بر صراط مستقیم هستى».


(آیه 2)- به دنبال این حروف مقطعه- همانند بسیارى از سوره‏هایى که با حروف مقطعه آغاز شده- سخن از قرآن مجید به میان مى‏آورد، منتها در اینجا به آن سوگند یاد کرده، مى‏گوید: «سوگند به قرآن حکیم» (وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ).
گویى قرآن را موجودى زنده و عاقل و رهبر و پیشوا معرفى مى‏کند که مى‏تواند درهاى حکمت را به روى انسانها بگشاید.
البته خداوند نیازى به سوگند ندارد، ولى سوگندهاى قرآن همواره داراى دو فایده مهم است: نخست تأکید روى مطلب، و دیگر بیان عظمت چیزى که به آن سوگند یاد مى‏شود.


(آیه 3)- این آیه چیزى را که سوگند آیه قبل به خاطر آن بوده است بازگو مى‏کند، مى‏فرماید: «مسلما تو از رسولان خداوند هستى» (إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ).


(آیه 4)- رسالتى که توأم با حقیقت است و «بودن تو بر صراط مستقیم» (عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).


(آیه 5)- سپس مى‏افزاید: این قرآنى است که «از ناحیه خداوند عزیز و رحیم نازل شده» (تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ).
عزّت و رحمتش که یکى مظهر «انذار» و دیگرى مظهر «بشارت» است با هم آمیخته و این کتاب بزرگ آسمانى را در اختیار انسانها گذارده است.


(آیه 6)- این آیه هدف اصلى نزول قرآن را این گونه شرح مى‏دهد:
قرآن را بر تو نازل کردیم «تا قومى را انذار کنى که پدران آنها انذار نشدند و به همین دلیل آنها در غفلت فرو رفته‏اند» (لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ).
قرآن نازل شد تا مردم غافل را هوشیار، و خواب زدگان را بیدار سازد.


(آیه 7)- سپس قرآن به عنوان یک پیشگویى درباره سران کفر و سردمداران شرک مى‏گوید: «فرمان و وعده الهى بر اکثر آنها تحقق یافته و به همین دلیل ایمان نمى‏آورند» (لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى‏ أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).
حقیقت این است که انسان در صورتى اصلاح پذیر و قابل هدایت است که فطرت توحیدى خود را با اعمال زشت و اخلاق آلوده‏اش بکلى پایمال نکرده باشد و گرنه تاریکى مطلق بر قلب او چیره خواهد شد و تمام روزنه‏هاى امید براى او بسته مى‏شود.


(آیه 8)- این آیه ادامه توصیف این گروه نفوذ ناپذیر است، در نخستین توصیف آنها مى‏گوید: «ما در گردنهاى آنها غلهایى قرار دادیم که تا چانه‏هاى آنها ادامه دارد، و سرهاى آنها را به بالا نگاه داشته است» (إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ).
چه جالب است تشبیهى که از حال بت پرستان لجوج خصوصا سران آنها به چنین انسانهایى شده، آنها طوق «تقلید» و زنجیر «عادات و رسوم خرافى» را بر گردن و دست و پاى خود بسته‏اند و غلهاى آنها آنقدر پهن و گسترده است که سر آنها را بالا نگاهداشته و از دیدن حقایق محروم ساخته، آنها اسیرانى هستند که نه قدرت فعالیت و حرکت دارند و نه قدرت دید! آیه فوق هم مى‏تواند ترسیمى از حال این گروه بى‏ایمان در دنیا باشد، و هم بیان حال آنها در آخرت که تجسمى است از مسائل این جهان.


(آیه 9)- این آیه توصیف دیگرى از همین افراد است، و ترسیم گویایى از عوامل نفوذ ناپذیرى آنها، مى‏فرماید: «و ما در پیش روى آنها سدى قرار دادیم و در پشت سرشان سدى» (وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا).
آنها در میان این دو سد چنان محاصره شده‏اند که نه راه پیش دارند و نه راه بازگشت! و در همین حال «چشمانشان را پوشانده‏ایم لذا نمى‏بینند» (فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ).
و چنین است حال مستکبران خودخواه و خودبین، و مقلدان کور و کر، و متعصبان لجوج در برابر چهره حقایق!


(آیه 10)- به همین دلیل در این آیه صریحا مى‏گوید: «براى آنها یکسان است، چه آنها را انذار کنى، یا نکنى، ایمان نمى‏آورند»! (وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).
گفتار تو هر قدر نافذ، و وحى آسمانى هر قدر مؤثر باشد، تا در زمینه آماده وارد نشود تأثیر نخواهد گذاشت.


(آیه 11)- چه کسانى انذار تو را مى‏پذیرند؟ در آیات گذشته سخن از گروهى در میان بود که به هیچ وجه آمادگى پذیرش انذارهاى الهى را ندارند، اما در اینجا از گروه دیگرى که درست در نقطه مقابل آنها قرار گرفته‏اند سخن مى‏گوید، تا با مقایسه با یکدیگر- همان گونه که روش قرآن در بحث است- مسأله روشنتر شود.
مى‏فرماید: «تو تنها کسى را انذار مى‏کنى که از ذکر پیروى کند، و از خداوند رحمان در پنهان بترسد» و از طریق برهان و استدلال او را بشناسد (إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ). کسى که گوش شنوا و قلب آماده دارد.
«و کسى که چنین است او را بشارت به مغفرت و پاداش پر ارزش ده» (فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ).


(آیه 12)- سپس به تناسب بحثى که در آیات گذشته پیرامون اجر و پاداش پر ارزش مؤمنان و پذیرندگان انذارهاى انبیا آمده بود در این آیه به مسأله «معاد و رستاخیز و ثبت و ضبط اعمال براى حساب و جزا» اشاره کرده، مى‏فرماید: «ما مردگان را زنده مى‏کنیم» (إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى‏).
«و تمام آثار آنها را مى‏نویسیم» (وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ).
بنابراین چیزى فروگذار نخواهد شد مگر این که در نامه اعمال براى روز حساب محفوظ خواهد بود.
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «و ما همه چیز را در کتاب آشکار احصا کرده‏ایم» (وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۰۹
* مسافر
يكشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ق.ظ

439 . صفحه 439


نهم اسفند :


نفیسه :


(آیه 39)- به دنبال بحثهایى که در آیات گذشته پیرامون سرنوشت کفار و مشرکان آمده بود، در اینجا از طریق دیگرى آنها را مورد بازخواست قرار داده، بطلان طریقه آنها را با دلائل آشکارى روشن مى‏سازد.

نخست مى‏گوید: «او کسى است که شما را جانشینان در زمین قرار داد» (هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ).
او عقل و شعور و فکر و هوش داده، و طریقه استفاده کردن از این امکانات را به شما انسانها آموخته است، با این حال چگونه ولى نعمت اصلى خود را فراموش کردید.
این جمله، هشدارى است به همه انسانها که بدانند دوران آنها ابدى و جاودانى نیست، همان گونه که آنها جانشین اقوام دیگر شدند پس از چند روزى آنها نیز مى‏روند و اقوام دیگرى جانشین آنها خواهند شد.
به همین دلیل بلافاصله مى‏گوید: «پس هرکس کافر شود کفر او به زیان خودش خواهد بود» (فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ).
«و کفر کافران در نزد پروردگارشان چیزى جز خشم و غضب نمى‏افزاید» (وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً). خشم الهى به معنى بر چیدن دامنه رحمت و دریغ داشتن لطف از کسانى است که مرتکب اعمال زشتى شده‏اند.
و به هرحال «کفرشان چیزى جز زیان و خسران به آنان نمى‏افزاید» (وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً).


(آیه 40)- این آیه پاسخ قاطع دیگرى به مشرکان مى‏دهد و به آنها خاطر نشان مى‏سازد که اگر انسان از چیزى تبعیت مى‏کند یا به آن دل مى‏بندد باید دلیلى از عقل بر آن داشته باشد، یا دلیلى از نقل قطعى، شما که هیچ یک از این دو را در اختیار ندارید تکیه گاهى جز فریب و غرور نخواهید داشت.
مى‏فرماید: «بگو: این معبودانى را که جز خدا مى‏خوانید به من نشان دهید چه چیزى از زمین را آفریده‏اند»! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ).
«یا این که در آفرینش آسمان شریکند»؟! (أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ).
با این حال پرستش آنها چه دلیلى دارد؟! معبود بودن فرع بر خالق بودن است، حال که ثابت شد هیچ دلیل عقلى براى مدعاى شما نیست، آیا دلیلى از نقل در اختیار دارید؟ «آیا کتابى (آسمانى) در اختیار آنها گذارده‏ایم و آنها دلیل روشنى از آن بر کار خود دارند»؟ (أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً فَهُمْ عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْهُ).
نه آنها هیچ دلیل و بینه و برهان روشنى از کتب الهى در اختیار ندارند.پس سرمایه آنها چیزى جز مکر و فریب نیست «بلکه این ستمگران به یکدیگر جز وعده‏هاى دروغین نمى‏دهند» (بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً).


(آیه 41)- آسمانها و زمین با دست قدرت او برپاست! در این آیه سخن از حاکمیت خدا بر مجموعه آسمانها و زمین است، و در حقیقت بعد از نفى دخالت معبودهاى ساختگى در جهان هستى به اثبات توحید خالقیت و ربوبیت پرداخته، مى‏فرماید: «خداوند آسمانها و زمین را نگاه مى‏دارد تا از نظام خود منحرف نشوند» (إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا).
نه تنها آفرینش در آغاز با خداست که نگهدارى و تدبیر و حفظ آنها نیز به دست قدرت اوست، بلکه آنها هر لحظه آفرینش جدیدى دارند و فیض هستى لحظه به لحظه به آنها مى‏رسد، که اگر لحظه‏اى رابطه آنها با آن مبدأ بزرگ قطع شود راه فنا و نیستى را پیش مى‏گیرند.
اگر نازى کند یکدم
فرو ریزند قالبها!
سپس به عنوان تأکید مى‏افزاید: «و هرگاه منحرف گردند، کسى جز او نمى‏تواند آنها را نگاه دارد» (وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ).
نه بتهاى ساختگى شما، نه فرشتگان، و نه غیر آنها، هیچ کس قادر بر این کار نیست.
در پایان آیه براى این که راه توبه را به روى مشرکان گمراه نبندد و اجازه بازگشت در هر مرحله به آنها دهد مى‏فرماید: «او بردبار و غفور است» (إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً).
به مقتضاى حلمش در مجازات آنها تعجیل نمى‏کند و به مقتضاى غفوریتش توبه آنها را با شرائطش در هر مرحله که باشد پذیرا مى‏شود.


(آیه 42)-
شأن نزول:
«مشرکان عرب هنگامى که مى‏شنیدند بعضى از امتهاى پیشین همچون یهود، پیامبران الهى را تکذیب کردند، و آنها را به شهادت رساندند، مى‏گفتند: ولى ما چنین نیستم! اگر فرستاده الهى به سراغ ما بیاید ما هدایت پذیرترین امتها خواهیم بود! ولى همانها هنگامى که آفتاب عالمتاب اسلام از افق سرزمینشان طلوع کرد و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله همراه بزرگترین کتاب آسمانى به سراغشان آمد نه تنها نپذیرفتند بلکه در مقام تکذیب و مبارزه و انواع مکر و فریب برآمدند.
این آیه و دو آیه بعد نازل شد و آنها را بر این ادعاهاى تو خالى و بى‏اساس مورد ملامت و سرزنش قرار داد.
تفسیر:
استکبار و حیله‏گرى، سرچشمه بدبختیهاى آنها بود در آیات پیشین سخن از مشرکان و سرنوشت آنها در دنیا و آخرت در میان بود.
در این آیه مى‏فرماید: «آنها با نهایت تأکید سوگند یاد کردند اگر انذار کننده‏اى به سراغشان بیاید بطور مسلم از همه امتها هدایت یافته‏تر خواهند بود» (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدى‏ مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ).
آرى! آنها هنگامى که تماشاگر صفحات تاریخ گذشته بودند، بسیار تعجب مى‏کردند و همه گونه ادعا درباره خود داشتند و لافها مى‏زدند.
اما هنگامى که «محک تجربه آمد به میان» و کوره امتحان سخت داغ شد و خواسته آنها عملى شد نشان دادند که آنها نیز از همان قماشند، بطوریکه قرآن در دنباله همین آیه فرموده: «پس هنگامى که انذار کننده الهى آمد جز فرار و فاصله گرفتن از حق چیزى بر آنها نیفزود»! (فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً).
این تعبیر نشان مى‏دهد که آنها قبلا نیز برخلاف ادعاهایشان طرفدار حق نبودند، قسمتى از آیین ابراهیم را که در میان آنها وجود داشت محترم نمى‏شمردند.


(آیه 43)- این آیه توضیحى است بر آنچه در آیه قبل گذشت، مى‏گوید:
دورى آنها از حق «به خاطر این بود که طریق استکبار در زمین را پیش گرفتند» و هرگز حاضر نشدند در برابر حق تسلیم شوند (اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ).
و نیز به خاطر آن بود که «حیله‏گریهاى زشت و بد را» پیشه کردند (وَ مَکْرَ السَّیِّئِ).
«ولى این حیله‏گریهاى سوء تنها دامان صاحبانش را مى‏گیرد» (وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ).
او را در برابر خلق خدا رسوا و بینوا، و در پیشگاه الهى شرمسار مى‏کند. در حقیقت این آیه مى‏گوید: آنها تنها به دورى کردن از این پیامبر بزرگ الهى قناعت نکردند، بلکه براى ضربه زدن به او از تمام توان و قدرت خود کمک گرفتند، و انگیزه اصلى آن کبر و غرور و عدم خضوع در مقابل حق بود.
در دنباله آیه این گروه مستکبر مکار و خیانتکار را با جمله پر معنى و تکان دهنده‏اى تهدید کرده، مى‏گوید: «آیا آنها انتظارى جز این دارند که گرفتار همان سرنوشت پیشینیان شوند»؟! (فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ).
این جمله کوتاه اشاره‏اى دارد به تمام سرنوشتهاى شوم اقوام گردنکش و طغیانگرى همچون قوم نوح، و عاد، و ثمود، و قوم فرعون که هر کدام به بلاى عظیمى گرفتار شدند.
سپس براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «هرگز براى سنت الهى تغییر و تبدیلى نمى‏یابى، و هرگز براى سنت الهى دگرگونى نخواهى یافت» (فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا).
نوسان و دگرگونى سنتها درباره کسى تصور مى‏شود که آگاهى محدودى دارد، ولى پروردگارى که عالم و حکیم و عادل است سنتش درباره آیندگان همان است که درباره پیشینیان بوده است، سنتهایش ثابت و تغییرناپذیر است.



(آیه 44)- در این آیه این گروه مشرک و مجرم را به پیگیرى آثار گذشتگان و سرنوشتى که به آن گرفتار شدند دعوت مى‏کند، تا آنچه را از تاریخ درباره آنها شنیده‏اند با چشم در سرزمینهاى متعلق به آنها، و در لابلاى آثارشان ببینند، مى‏فرماید: «آیا سیر در زمین نکردند تا بنگرند عاقبت کار کسانى که پیش از آنها بودند چه شد»؟! (أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
اگر اینها چنین تصور مى‏کنند که از آنان نیرومندترند سخت در اشتباهند، چرا که «آنها از اینها قویتر و پر قدرت‏تر بودند» (وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً).
به علاوه انسانها هر قدر نیرومند و قوى باشند قدرت آنها در برابر قدرت خداوند صفر است، چرا که «نه چیزى در آسمان، نه در زمین، از حوزه قدرت او فرار نخواهد کرد، و او را عاجز و ناتوان نخواهد ساخت» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ).
زیرا «او دانا و تواناست» (إِنَّهُ کانَ عَلِیماً قَدِیراً).
نه چیزى از نظرش مخفى و پنهان مى‏ماند، و نه کارى در برابر قدرتش مشکل است، و نه کسى بر او چیره مى‏شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۰۹
* مسافر
شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ق.ظ

438 . صفحه 438



هشتم اسفند :


نفیسه :


(آیه 31)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از مؤمنان پاکدلى در میان بود که آیات کتاب الهى را تلاوت مى‏کنند و به کار مى‏بندند، در این آیه از این کتاب آسمانى و دلائل صدق آن و همچنین حاملان واقعى کتاب سخن مى‏گوید، و بحثى را که در آیات پیشین پیرامون توحید بود با این بحث که پیرامون نبوت است تکمیل کرده، مى‏فرماید: «و آنچه از کتاب بر تو وحى فرستادیم حق است، و آنچه را در کتب پیشین آمده تصدیق مى‏کند، خداوند نسبت به بندگانش آگاه و بیناست» (وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ).

جمله (إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ) بیانگر علت حقانیت قرآن و هماهنگى آن با واقعیتها و نیازهاست، چرا که از سوى خداوندى نازل شده که بندگان خود را به خوبى مى‏شناسد و نسبت به نیازهایشان بصیر و بیناست.
«خبیر» به معنى آگاهى از بواطن و عقائد و نیات و ساختمان روحى انسان، و «بصیر» به معنى بینایى نسبت به ظواهر و پدیده‏هاى جسمانى اوست.


(آیه 32)- وارثان حقیقى میراث انبیا: این آیه به موضوع مهمى در این رابطه- یعنى حاملان این کتاب بزرگ آسمانى، همان کسانى که بعد از نزول قرآن بر قلب پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و اله این مشعل فروزان را در آن زمان و قرون و اعصار دیگر حفظ و پاسدارى نمودند- اشاره کرده، مى‏فرماید: «سپس این کتاب آسمانى را به گروهى از بندگان برگزیده خود به ارث دادیم» (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا).
منظور از «کتاب» در اینجا قرآن مجید است.
«ارث» به چیزى گفته مى‏شود که بدون داد و ستد و زحمت به دست مى‏آید، و خداوند این کتاب بسیار بزرگ را این گونه در اختیار مسلمانان قرار دارد.
سپس به یک تقسیم‏بندى مهم در این زمینه پرداخته، مى‏گوید: «از میان آنها عده‏اى به خویشتن ستم کردند، و گروهى راه میانه را در پیش گرفتند، و گروهى به فرمان خدا در نیکیها بر دیگران پیشى گرفتند، و این فضیلت بزرگى است» (فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ).
خداوند پاسدارى این کتاب آسمانى را بعد از پیامبرش بر عهده این امت گذاشته، امتى که برگزیده خداست، ولى در میان این امت گروههاى مختلفى یافت مى‏شوند: بعضى به وظیفه بزرگ خود در پاسدارى از این کتاب و عمل به احکامش کوتاهى کرده، و در حقیقت بر خویشتن ستم نمودند.
گروهى دیگر تا حد زیادى به این وظیفه پاسدارى و عمل به کتاب قیام نموده‏اند، هر چند لغزشها و نارسائیهایى در کار خود نیز داشته‏اند.و بالأخره گروه ممتازى وظائف سنگین خود را به نحو احسن انجام داده، و در این میدان مسابقه بزرگ بر همگان پیشى گرفته‏اند که در رأس این گروه امامان معصوم علیهم السّلام قرار دارند.


(آیه 33)- آنجا که نه غمى است، نه رنجى، و نه درماندگى! این آیات در حقیقت نتیجه‏اى است براى آنچه در آیات گذشته آمده بود، مى‏فرماید: پاداش پیشگامان در خیرات و نیکیها «باغهاى جاویدان بهشت است که همگى در آن وارد مى‏شوند» (جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها).
سپس به سه بخش از نعمتهاى بهشتى که بعضى جنبه مادى دارد و ظاهرى، و بعضى جنبه معنوى و باطنى، و قسمتى نیز ناظر به نفى و طرد هرگونه مانع و مزاحم است اشاره کرده، مى‏گوید: «این پیشگامان در خیرات در آن بهشت جاویدان به دستبندهایى از طلا و مروارید آراسته‏اند و لباسشان در آنجا حریر است»! (یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ).
آنها در این دنیا به زرق و برقها بى‏اعتنایى کردند، در بند لباسهاى فاخر نبودند، خداوند به جبران اینها در جهان دیگر بهترین لباسها و زیورها را بر آنها مى‏پوشاند.


(آیه 34)- بعد از ذکر این نعمت مادى به نعمت معنوى خاصى اشاره کرده، مى‏فرماید: «آنها مى‏گویند: حمد (و ستایش) براى خداوندى است که اندوه را از ما بر طرف ساخته» (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ).
سپس این مؤمنان بهشتى مى‏افزایند: «پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است» (إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ).
با وصف غفوریتش اندوه سنگین لغزشها و گناهان را بر طرف ساخته، و با وصف شکوریتش مواهب جاودانى که هرگز سایه شوم غم بر آنها نمى‏افتد به ما ارزانى داشته.


(آیه 35)- سرانجام به سراغ آخرین نعمت که نبودن عوارض ناراحتى و عوامل مشقت و خستگى و رنج و تعب است رفته، از قول آنها مى‏گوید: ستایش براى «آن کسى است که با فضل خود ما را در این سراى اقامت (جاویدان) جاى داد که نه در آنجا رنجى به ما مى‏رسد و نه سستى و واماندگى»! (الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ).
و به این ترتیب در آنجا نه عوامل مشقت‏بار جسمانى وجود دارد، نه از اسباب رنج روحى خبرى است.


(آیه 36)- معمولا قرآن در کنار «بشارتها» به «انذارها» مى‏پردازد تا دو عامل خوف و رجا را که انگیزه حرکت تکاملى است تقویت کند. لذا در اینجا سخن از مجازاتهاى مادى و معنوى است.
نخست مى‏فرماید: «آنها که راه کفر را پیش گرفتند آتش دوزخ براى آنهاست» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ).
همان گونه که بهشت دار مقام و سراى جاویدان است، دوزخ نیز براى این گروه جایگاه ابدى است.
سپس مى‏افزاید: «هرگز فرمان مرگ آنها صادر نمى‏شود تا بمیرند» و از این رنج و الم رهایى یابند (لا یُقْضى‏ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا).
مرگ براى این گونه اشخاص یک دریچه نجات است، اما با جمله گذشته این دریچه بسته شده، باقى مى‏ماند دریچه دیگر و آن این که زنده بمانند و مجازاتشان تدریجا تخفیف یابد، و یا تحمل آنها را بیفزاید تا نتیجه آن تخفیف درد و رنج باشد، این دریچه را نیز با جمله دیگرى مى‏بندد، مى‏گوید: «چیزى از عذاب دوزخ از آنها تخفیف داده نخواهد شد» (وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها).
و در پایان آیه به عنوان تأکید بر قاطعیت این وعید الهى مى‏فرماید: «این گونه هر کفران کننده‏اى را جزا مى‏دهیم»! (کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ).
آرى! جزاى کفران کننده سوختن در عذاب دردناک آتش است، آتشى که با دست خود افروخته و هیزمش را افکار و اعمال و وجود او تشکیل مى‏دهد.


(آیه 37)- ما را بازگردانید تا عمل صالح انجام دهیم! این آیه به قسمت دیگرى از عذاب دردناک آنها پرداخته، و انگشت روى بعضى از نکات حساس در این زمینه گذارده، مى‏گوید: «آنها در دوزخ فریاد مى‏زنند: پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالحى به جا بیاوریم غیر از آنچه انجام مى‏دادیم» (وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ).
آرى! آنها با مشاهده نتایج اعمال سوء خود در ندامت عمیقى فرو مى‏روند، و تقاضاى بازگشت به دنیا مى‏کنند براى انجام اعمال صالح.
به هرحال در برابر این تقاضا یک پاسخ قاطع از سوى خداوند به آنها داده مى‏شود، مى‏فرماید: «آیا شما را به اندازه‏اى که هرکس اهل تذکر است در آن متذکر مى‏شود عمر ندادیم»؟! (أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ).
«و (آیا) بیم دهنده الهى به سراغ شما نیامد»؟! (وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ).
اکنون که چنین است و تمام وسائل نجات در اختیارتان بوده و از آن بهره نگرفتید باید در همین جا گرفتار باشید «اکنون بچشید که براى ستمگران یاورى نیست»! (فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ).


(آیه 38)- در این آیه به تقاضایى که کفّار در دوزخ براى بازگشت به دنیا دارند پاسخ داده، مى‏گوید: «خداوند غیب آسمانها و زمین را مى‏داند، چنین خدایى مسلما از آنچه در درون دلهاست آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ). آرى! او مى‏داند اگر به درخواست دوزخیان پاسخ مثبت گفته شود و باز به دنیا برگردند همان اعمال گذشته را ادامه خواهند داد.
علاوه بر این، آیه هشدارى است به همه مؤمنان که در اخلاص نیّات خویش بکوشند و جز خدا کسى را در نظر نداشته باشند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۰۹
* مسافر
جمعه, ۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۸ ق.ظ

437 . صفحه 437


هفتم اسفند :


نفیسه :



(آیه 19)- نور و ظلمت یکسان نیست! به تناسب بحثهایى که پیرامون ایمان و کفر در آیات گذشته بود، در اینجا چهار مثال جالب براى مؤمن و کافر ذکر مى‏کند که آثار «ایمان» و «کفر» به روشنترین وجه در آن مجسّم شده است.

در نخستین مثال «کافر» و «مؤمن» را به «نابینا» و «بینا» تشبیه کرده، مى‏گوید:
«هرگز کور و بینا مساوى نیستند» (وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ).
ایمان به انسان در جهان بینى، و اعتقاد، و عمل، و تمام زندگى روشنایى و آگاهى مى‏دهد، اما کفر ظلمت است و تاریکى، و در آن نه بینش صحیحى از کل عالم هستى است، و نه از اعتقاد درست و عمل صالح خبرى.


(آیه 20)- و از آن جا که چشم بینا به تنهایى کافى نیست باید روشنایى و نورى نیز باشد، تا انسان با کمک این دو عامل موجودات را مشاهده کند، در این آیه مى‏افزاید: «و نه تاریکیها با نور برابرند» (وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ).
چرا که تاریکى منشأ گمراهى و عامل سکون و رکود است، اما نور و روشنایى منشأ حیات و زندگى و حرکت و جنبش و رشد و نمو و تکامل است.


(آیه 21)- سپس مى‏افزاید: «و هرگز سایه (آرام بخش) با باد داغ و سوزان یکسان نیستند» (وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ).
مؤمن در سایه ایمانش در آرامش و امن و امان به سرمى‏برد، اما کافر به خاطر کفرش در ناراحتى و رنج مى‏سوزد.


(آیه 22)- و سرانجام در آخرین تشبیه مى‏گوید: «و هرگز زندگان و مردگان یکسان نیستند»! (وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ).
مؤمنان زندگانند، و داراى تلاش و کوشش و حرکت و جنبش، اما کافر همچون چوب خشکیده‏اى است که نه طراوتى، نه برگى، نه گلى و نه سایه دارد و جز براى سوزاندن مفید نیست. و در پایان آیه مى‏فزاید: «خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد مى‏رساند» (إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ). تا دعوت حق را به گوش جان بشنود، و به نداى منادیان توحید لبیک گوید.
«و تو نمى‏توانى سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته‏اند برسانى»! (وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ).
فریاد تو هر قدر رسا، و سخنانت هر اندازه دلنشین، و گویا باشد، مردگان و کسانى که بر اثر اصرار در گناه و غوطه‏ور شدن در تعصب و عناد و ظلم و فساد روح انسانى خود را از دست داده‏اند مسلما آمادگى براى پذیرش دعوت تو ندارند.


(آیه 23)- بنابراین از عدم ایمان آنها نگران مباش، و بیتابى مکن، وظیفه تو ابلاغ و انذار است «تو تنها بیم دهنده‏اى» (إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ).


(آیه 24)- اگر کوردلان ایمان نیاورند عجیب نیست در آیات گذشته به اینجا رسیدیم که افرادى هستند همچون مردگان و نابینایان که سخنان انبیا در دل آنان کمترین اثرى ندارد، به دنبال آن در اینجا براى این که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را در این زمینه دلدارى دهد، مى‏فرماید: «ما تو را به حق براى بشارت و انذار فرستادیم، و هیچ امتى در گذشته نبود مگر این که انذار کننده‏اى داشت» (إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ).
تو نداى خود را به گوش آنان برسان، به پاداشهاى الهى بشارت ده، و از کیفرهاى پروردگار آنها را بترسان، خواه پذیرا شوند یا بر سر عناد و لجاج بایستند.


(آیه 25)- در این آیه مى‏افزاید: «اگر تو را تکذیب کنند (عجیب نیست و غمگین مباش) زیرا کسانى که قبل از آنها بودند نیز (پیامبرانشان را) تکذیب کردند، در حالى که فرستادگان آنها با معجزات و دلائل روشن، و کتابهاى محتوى پند و اندرز، و کتابهاى آسمانى مشتمل بر احکام و قوانین روشنى بخش، به سراغشان آمدند» (وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتابِ الْمُنِیرِ).


(آیه 26)- در این آیه به کیفر دردناک این گروه اشاره کرده، مى‏فرماید: چنان نبود که آنها از کیفر الهى مصون بمانند، و دائما به تکذیبهاى خود ادامه دهند، «سپس، کافران را گرفتم» و سخت مجازات کردم (ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا).
جمعى را گرفتار طوفان ساختیم، گروهى را گرفتار تندباد ویرانگر، و جمعى را بوسیله صیحه آسمانى و صاعقه و زلزله درهم کوبیدیم! سپس در پایان براى تأکید و بیان عظمت و شدت مجازات آنها مى‏گوید:
«مجازات من نسبت به آنها چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ).
این درست به آن مى‏ماند که شخصى عمل مهمى را انجام مى‏دهد و بعد از حاضران سؤال مى‏کند کار من چگونه بود؟


(آیه 27)- این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود! در اینجا بار دیگر به مسأله توحید باز مى‏گردد، و صفحه تازه‏اى از کتاب تکوین را در برابر دیدگان انسانها مى‏گشاید، تا پاسخى دندان شکن به مشرکان لجوج و منکران سرسخت توحید باشد.
نخست مى‏گوید: «آیا ندیدى خداوند از آسمان آبى نازل کرد و بوسیله آن میوه‏هایى به وجود آوردیم با الوان مختلف» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها).
آرى! مى‏بینید که از آب و زمین واحد یکى بى‏رنگ و دیگرى تنها داراى یک رنگ این همه رنگهاى مختلفى از میوه‏هاى گوناگون، گلهاى زیبا، برگها و شکوفه‏ها، در چهره‏هاى مختلف به وجود آمده است.
«الوان» ممکن است به معنى رنگهاى ظاهرى میوه‏ها باشد و ممکن است کنایه از تفاوت در طعم و ساختمان و خواص گوناگون آنها بوده باشد.
در دنباله آیه به تنوع طرقى که در کوهها وجود دارد، و سبب شناخت جاده‏ها از یکدیگر مى‏شود اشاره کرده، مى‏گوید: «و از کوهها نیز جاده‏هایى آفریده شده به رنگ سفید و سرخ، با رنگهایى متفاوت و (گاه) به رنگ کاملا سیاه» (وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ).


(آیه 28)- در این آیه مسأله تنوع الوان را در انسانها و جانداران دیگر مطرح کرده، مى‏گوید: «از انسانها و جنبندگان و چهار پایان نیز (افرادى آفریده شده که) رنگهاى متفاوتى دارند» (وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ).
آرى! انسانها با این که همه از یک پدر و مادرند داراى نژادها و رنگهاى کاملا متفاوتند، بعضى سفید همچون برف، بعضى سیاه همچون مرکب، حتى در یک نژاد نیز تفاوت در میان رنگها بسیار است.
گذشته از چهره ظاهرى، رنگهاى باطنى آنها، و خلق و خوهاى آنها، و استعداد و ذوقهایشان، کاملا متنوع و مختلف است.
پس از بیان این نشانه‏هاى توحیدى در پایان به صورت یک جمع بندى مى‏گوید: «آرى مطلب چنین است» (کَذلِکَ).
و از آنجا که بهره‏گیرى از این آیات بزرگ آفرینش بیش از همه براى بندگان خردمند و دانشمند است در دنباله آیه مى‏فرماید: «تنها بندگان عالم و دانشمندند که از خدا مى‏ترسند» (إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ).
آرى! از میان تمام بندگان، دانشمندانند که به مقام عالى خشیت یعنى «ترس از مسؤولیت توأم با درک عظمت مقام پروردگار» نائل مى‏گردند، این حالت «خشیت» مولود سیر در آیات آفاقى و انفسى و آگاهى از علم و قدرت پروردگار، و هدف آفرینش است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام در تفسیر همین آیه مى‏خوانیم: «منظور از علما کسانى هستند که اعمالشان آنها هماهنگ با سخنانشان باشد کسى که گفتارش با کردارش هماهنگ نباشد عالم نیست».
و در پایان آیه به عنوان یک دلیل کوتاه بر آنچه گذشت مى‏فرماید: «خداوند تواناى شکست ناپذیر و آمرزنده است» (إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ). «عزت» و قدرت بى‏پایانش سرچشمه خوف و خشیت اندیشمندان است، و «غفوریتش» که نشانه رحمت بى‏انتهاى اوست سبب رجاء و امید آنان است، و به این ترتیب این دو نام مقدس، بندگان خدا را در میان خوف و رجاء نگه مى‏دارد، و مى‏دانیم حرکت مداوم به سوى تکامل بدون اتصاف به این دو وصف ممکن نیست.


(آیه 29)- معامله پرسود با پروردگار! از آنجا که در آیه قبل به مقام خوف و خشیت عالمان اشاره شده بود در این آیه به مقام «امید و رجاء» آنها اشاره کرده، مى‏فرماید: «کسانى که کتاب الهى را تلاوت مى‏کنند، و نماز را بر پا مى‏دارند، و از آنچه به آنها روزى داده‏ایم در پنهان و آشکار انفاق مى‏کنند، آنها امید تجارتى دارند که نابودى و فساد و کساد در آن نیست» (إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ).
بدیهى است که «تلاوت» در اینجا به معنى قرائت سرسرى و خالى از تفکر و اندیشه نیست، خواندنى است که سرچشمه فکر باشد، فکرى که سرچشمه عمل صالح گردد، عملى که از یک سو انسان را به خدا پیوند دهد که مظهر آن نماز است، و از سوى دیگر به خلق خدا ارتباط دهد که مظهر آن انفاق است.
این انفاق گاهى مخفیانه صورت مى‏گیرد تا نشانه اخلاص کامل باشد «سرّا».
و گاه آشکارا تا مشوق دیگران گردد و تعظیم شعائر شود «علانیة».
آرى! علمى که چنین اثرى دارد مایه رجاء و امیدوارى است.


(آیه 30)- این آیه هدف این مؤمنان راستین را چنین بیان مى‏کند: «آنها (این اعمال صالح را انجام مى‏دهند) تا خداوند اجر و پاداششان را بطور کامل بپردازد، و از فضلش بر آنها بیفزاید که او آمرزنده و شکور است» (لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ).
این جمله در حقیقت اشاره به نهایت اخلاص آنهاست که در اعمال نیک خود جز به پاداش الهى نظر ندارند، و خداوند علاوه بر پاداش معمولى که آن خود گاهى صدها یا هزاران برابر عمل است از فضل خود بر آنان مى‏افزاید، و مواهبى، از فضل گسترده‏اش به آنها مى‏بخشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۰۸
* مسافر
پنجشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۸ ق.ظ

436 . صفحه 436


ششم اسفند :


نفیسه :



(آیه 12)- دریاى آب شیرین و شور یکسان نیستند! در این آیه به بخش دیگرى از آیات آفاقى که نشانه‏هاى عظمت و قدرت اویند در مورد آفرینش دریاها و برخى برکات و فوائد آنها اشاره کرده، مى‏فرماید: «دو دریا یکسان نیستند، این یکى گوارا و شیرین و براى نوشیدن خوشگوار است، و آن دیگر شور و تلخ» (وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ).

با آن که هر دو، روز نخست به صورت قطرات باران شیرین و گوارا از آسمان بر زمین نازل شده‏اند، و هر دو از یک ریشه مشتقند، اما در دو چهره کاملا مختلف با فوائد متفاوت ظاهر گشته‏اند.
و عجیب این که: «از هر دو گوشت تازه مى‏خورید» (وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا).
«و از هر دو وسائل زینتى براى پوشیدن استخراج مى‏کنید» (وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها).
به علاوه از هر دو مى‏توانید براى نقل و انتقالات خود و متاعها بهره بگیرید لذا «کشتیها را مى‏بینى که از هر طرف دریاها را مى‏شکافند و پیش مى‏روند، تا از فضل خداوند بهره گیرید و شاید حق شکر او را ادا کنید» (وَ تَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).


(آیه 13)- باز در اینجا به قسمت دیگرى از آیات توحید و نعمتهاى بى‏پایان پروردگار اشاره مى‏کند تا ضمن آگاهى دادن به انسان حسّ شکرگزارى آنان را در مسیر شناخت معبود حقیقى برانگیزد، مى‏فرماید: «او شب را در روز داخل مى‏کند و روز را در شب» (یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ).
بعد به مسأله تسخیر خورشید و ماه اشاره کرده، مى‏گوید: «و خورشید و ماه را مسخّر (شما) کرده» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
چه تسخیرى از این برتر و بالاتر که همه آنها در مسیر منافع انسان حرکت مى‏کنند، و سر چشمه انواع برکات در زندگى بشرند.
اما این خورشید و ماه در عین این که بطور کاملا منظم در مسیر خود مى‏گردند و خدمتگزار لایق و خوبى براى انسانند نظامى که حاکم بر آنهاست جاودانى نیست.
لذا به دنبال بحث تسخیر مى‏افزاید: «هر یک تا سر آمد معینى به حرکت خود ادامه مى‏دهد» (کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى).
سپس به عنوان نتیجه‏گیرى از این بحث توحیدى مى‏فرماید: «این است خداوند، پروردگار شما» (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ). خداوندى که نظام نور و ظلمت و حرکات حساب شده خورشید و ماه را با تمام برکاتشان مقرّر فرموده است.
«حاکمیت در عالم مخصوص اوست» (لَهُ الْمُلْکُ).
«و معبودهایى را که شما جز او مى‏خوانید حتى حاکمیت و مالکیت (به اندازه) پوست نازکى که روى هسته خرما کشیده شده (در سرتاسر عالم هستى) ندارند» (وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ).


(آیه 14)- سپس مى‏افزاید: «اگر آنها را (براى حل مشکلات خود) بخوانید هرگز صداى شما را نمى‏شنوند» (إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ).
چرا که قطعاتى از سنگ و چوب بیش نیستند جمادند و بى‏شعور! «و به فرض که (ناله و اصرار و الحاح شما را) بشنوند هرگز توانایى پاسخگویى به نیازهاى شما ندارند» (وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ).
چرا که روشن شد حتى به اندازه پوست نازک هسته خرمایى مالک سود و زیانى در جهان هستى نیستند.
و از این بالاتر «روز قیامت که مى‏شود آنها پرستش و شرک شما را منکر مى‏شوند» (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ).و مى‏گویند: خداوندا! اینها پرستش ما نمى‏کردند بلکه هواى نفس خویش را در حقیقت مى‏پرستیدند.
در پایان آیه براى تأکید بیشتر مى‏فرماید: «هیچ کس مانند خداوندى که از همه چیز آگاه است تو را با خبر نمى‏سازد» (وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ).
اگر مى‏گوید: بتها در قیامت پرستش شما را انکار مى‏کنند، و از شما بیزارى مى‏جویند، تعجب نکنید، زیرا کسى از این موضوع خبر مى‏دهد که از تمام عالم هستى و ذرّه ذرّه آن آگاه است.


(آیه 15)- در تعقیب دعوت مؤکدى که در آیات گذشته به سوى توحید و مبارزه با هرگونه شرک و بت پرستى آمده بود ممکن است این توهّم براى بعضى پیش آید که خداوند چه نیازى به پرستش ما دارد؟
در این آیه مى‏فرماید: «اى مردم! شما نیازمند به خدا هستید و خداوند از هر نظر بى‏نیاز و شایسته حمد و ستایش است» (یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
آرى! بى‏نیاز حقیقى و قائم بالذات در تمام عالم هستى یکى است و او خدا است، همه انسانها بلکه همه موجودات سر تا پا نیازمند و فقر و وابسته به آن وجود مستقل که اگر لحظه‏اى ارتباطشان قطع شود هیچند و پوچ.
این ما هستیم که از طریق عبادت و اطاعت او، راه تکامل را مى‏پیماییم و به آن مبدأ بى‏پایان فیض در پرتو عبودیتش لحظه به لحظه نزدیکتر مى‏شویم.
بنابراین او هم «غنى» است و هم «حمید» یعنى در عین بى‏نیازى آنقدر بخشنده و مهربان است که شایسته هرگونه حمد و سپاسگزارى است.


(آیه 16)- در این آیه براى تأکید همین فقر و نیاز انسانها به او مى‏فرماید: «اگر بخواهد شما را مى‏برد و خلق جدیدى را مى‏آورد» (إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ). او نه نیازى به طاعت شما دارد و نه بیمى از گناهانتان.


(آیه 17)- و در این آیه باز به عنوان تأکید مجدد مى‏فرماید: «و این کار براى خدا ناممکن نیست» (وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ).آرى! او هر چه را اراده کند به آن فرمان مى‏دهد موجود باش آن نیز بلافاصله موجود مى‏شود.


(آیه 18)- این آیه به پنج «نکته» در ارتباط با آیات قبل اشاره مى‏کند:
نخست این که در آیات گذشته آمده بود که «اگر خدا بخواهد شما را مى‏برد و قوم دیگرى را به جاى شما مى‏آورد» این سخن ممکن است براى بعضى این سؤال را به وجود آورد که مخاطبین این آیه همه از افراد گنهکار نیستند، آیا ممکن است مؤمنان صالح نیز گرفتار عواقب گناهان دیگران شوند و محکوم به فنا گردند؟
اینجاست که مى‏فرماید: «و هیچ گنهکارى بار گناه دیگرى را بر دوش نمى‏کشد» (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏).
این جمله از یک سو ارتباط به عدل خداوند دارد که هر کس را در گرو کار خود مى‏شمرد، و از سوى دیگر به شدت مجازات روز رستاخیز اشاره دارد.
در جمله دوم همین مسأله را به صورت دیگرى مطرح مى‏کند، مى‏گوید:
«و اگر شخص سنگین بارى، دیگرى را براى حمل گناهان خود بخواند (پاسخ منفى به دعوت او مى‏دهد و) چیزى از آن را بر دوش نخواهد گرفت هر چند از نزدیکان او باشد» (وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى‏ حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى‏).
بالأخره در سومین جمله پرده از این حقیقت برمى‏دارد که انذارهاى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله تنها در دلهاى آماده اثر مى‏گذارد، مى‏فرماید: «تو فقط کسانى را بیم مى‏دهى که از پروردگار خود در پنهانى مى‏ترسند و نماز را بر پا مى‏دارند» (إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ).
تا در دلى خوف خدا نباشد، و در نهان و آشکار احساس مراقبت یک نیروى معنوى بر خود نکند، و با انجام نماز که قلب را زنده مى‏کند و به یاد خدا وا مى‏دارد به این احساس درونى مدد نرساند، انذارهاى انبیا و اولیا بى‏اثر خواهد بود.
در جمله چهارم باز به این حقیقت برمى‏گردد که خدا از همگان بى‏نیاز است، مى‏افزاید: «و هرکس پاکى (و تقوا) پیشه کند نتیجه آن به خودش باز مى‏گردد» (وَ مَنْ تَزَکَّى فَإِنَّما یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ). و سرانجام در پنجمین و آخرین جمله هشدار مى‏دهد که اگر نیکان و بدان به نتائج اعمال خود در این جهان نرسند مهم نیست چرا که «بازگشت (همگان) به سوى خداست» و سرانجام حساب همه را خواهد رسید! (وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۰۸
* مسافر