قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
جمعه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۵۵ ب.ظ

444 . صفحه 444


چهاردهم اسفند :


نفیسه :



(آیه 55)- بهشتیان غرق در مواهب مادى و معنوى! در اینجا به گوشه‏اى از پاداشهاى مؤمنان پرداخته، و قبل از هر چیز روى مسأله آرامش خاطر انگشت گذارده، مى‏گوید: «بهشتیان امروز به نعمتهاى خدا مشغولند» که از هر اندیشه ناراحت کننده بر کنار مى‏باشند (إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ).

«و در نهایت سرور و شادى به سر مى‏برند» (فاکِهُونَ).


(آیه 56)- بعد از نعمت آرامش خاطر که خمیرمایه همه نعمتها، و شرط استفاده از همه مواهب است، به شرح نعمتهاى دیگر پرداخته، چنین مى‏گوید: «آنها و همسرانشان در سایه‏هاى لذت بخش، بر تختها، در خلوتگاهها تکیه کرده‏اند» (هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ).
«ازواج» به معنى همسران بهشتى، و یا همسران با ایمانى است که در این دنیا داشتند.
تعبیر به «ظلال» (سایه‏ها) نشان مى‏دهد که در آنجا نیز آفتابى وجود دارد ولى نه آفتابى آزار دهنده آرى! آنها در سایه مطبوع درختان بهشتى نشاط و سرور دیگرى دارند.



(آیه 57)- علاوه بر این «براى آنها میوه بسیار لذت بخشى است، و هر چه بخواهند در اختیار آنها خواهد بود» (لَهُمْ فِیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ).
و به این ترتیب آنچه امروز در فکر انسان بگنجد و آنچه از فکر او خطور نکند از انواع مواهب و نعمتها در آنجا آماده و مهیاست، و پذیرایى خداوند از میهمانان خود در بالاترین سطح ممکن انجام مى‏شود.


(آیه 58)- اما مهمتر از همه همان مواهب معنوى است که در این آیه به آن اشاره کرده، مى‏فرماید: «براى آنها سلام و تهنیت الهى است، این سخنى است از ناحیه پروردگار رحیم و مهربان آنها» (سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ). این نداى روح افزا و نشاط بخش و مملوّ از مهر و محبت او چنان روح انسان را در خود غرق مى‏کند، و به او لذت و شادى و معنویت مى‏بخشد، که با هیچ نعمتى برابر نیست، آرى شنیدن نداى محبوب، ندایى آمیخته با محبت، و آکنده از لطف، سر تا پاى بهشتیان را غرق سرور مى‏کند، که یک لحظه آن بر تمام دنیا و آنچه در آن است برترى دارد. و چنان آنها را مجذوب مى‏کند که از همه چیز جز او غافل مى‏شوند، و همه نعمتهاى بهشتى را در آن حال به دست فراموشى مى‏سپارند.


(آیه 59)- چرا پرستش شیطان مى‏کنید؟! بخشى از سرگذشت شوق انگیز و پرافتخار بهشتیان در آیات قبل گذشت، و در اینجا به قسمتى از سرنوشت دوزخیان و بندگان شیطان اشاره مى‏کند.
نخست این که در آن روز با خطابى تحقیر آمیز مخاطب مى‏شوند و به آنها گفته مى‏شود: «جدا شوید امروز اى گنهکاران»! (وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ).
شما بودید که در دنیا خود را در صفوف مؤمنان جا زده بودید و گاه به رنگ آنها در مى‏آمدید، و از حیثیت و اعتبارشان استفاده مى‏کردید، امروز صفوف خود را از آنها جدا سازید، و در چهره اصلى خود ظاهر شوید!


(آیه 60)- این آیه به ملامتها و سرزنشهاى پرمعنى خداوند نسبت به مجرمان در روز قیامت اشاره کرده، چنین مى‏گوید: «آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را پرستش و اطاعت مکنید که او دشمن آشکار شماست»؟
(أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).
این اخطار بطور مکرر بر زبان رسولان الهى جارى شد، از سوى دیگر این پیمان در عالم «تکوین» به زبان اعطاى عقل به انسان نیز گرفته شده است، چرا که دلائل عقلى به روشنى گواهى مى‏دهد انسان نباید فرمان کسى را اطاعت کند که از روز نخست کمر به دشمنى او بسته او را از بهشت بیرون کرده و سوگند به اغواى فرزندانش خورده است.
از سوى سوم با سرشت و فطرت الهى همه انسانها بر توحید، و انحصار اطاعت براى ذات پاک پروردگار نیز این پیمان از انسان گرفته شده است، و به این ترتیب نه با یک زبان که با چندین زبان این توصیه الهى تحقق یافته و این عهد و پیمان سرنوشت ساز امضا شده است.


(آیه 61)- در این آیه براى تأکید بیشتر و بیان آنچه وظیفه فرزندان آدم است مى‏فرماید: آیا من به شما عهد نکردم که: «مرا بپرستید و از من اطاعت کنید که راه مستقیم همین است» (وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ).
از یک سو پیمان گرفته که اطاعت شیطان نکنند، چرا که او دشمنى و عداوت خود را از روز نخست آشکار ساخته.
و در مقابل پیمان گرفته که از او اطاعت کنند، و دلیلش را این قرار مى‏دهد که «صراط مستقیم همین است» و این در حقیقت بهترین محرک انسانهاست.
ضمنا از این تعبیر استفاده مى‏شود که این جهان سراى اقامت نیست، چرا که راه را به کسى ارائه مى‏دهند که از گذرگاهى عبور مى‏کند و مقصدى در پیش دارد.


(آیه 62)- باز براى شناسایى هر چه بیشتر این دشمن قدیمى خطرناک مى‏افزاید: «او گروه زیادى از شما را گمراه کرد، آیا اندیشه نکردید»؟! (وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ).
آیا نمى‏بینید چه بدبختیهایى شیطان بر سر پیروان خود آورده؟ آیا تاریخ پیشینیان را مطالعه نکردید تا ببینید بندگان او به چه سرنوشت شوم و دردناکى گرفتار شدند؟
پس چرا دشمنى را که امتحان عداوت خود را بارها و بارها داده است جدّى نمى‏گیرید؟ باز با او طرح دوستى مى‏ریزید، و حتى او را رهبر و ولى و راهنماى خویش انتخاب مى‏کنید.
و به گفته شاعر:
کجا بر سر آیم از این عار و ننگ
که با او به صلحیم و با حق به جنگ؟


(آیه 63)- آیات گذشته بخشى از سرزنشهاى خداوند و گفتگوهاى او را به مجرمان در قیامت بازگو کرد، در اینجا همین معنى را در بخش دیگرى ادامه مى‏دهد.آرى! در آن روز در حالى که آتش سوزان و شعله‏ور جهنم در برابر دیدگان مجرمان قرار گرفته به آن اشاره کرده خطاب به مجرمان مى‏گوید: «این همان دوزخى است که به شما وعده داده مى‏شد»! (هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ).


(آیه 64)- پیامبران الهى یکى بعد از دیگرى آمدند و شما را از چنین روز و چنین آتشى بر حذر داشتند، ولى شما همه را به شوخى و مسخره گرفتید.
«امروز در آن وارد شوید، و با آتش سوزان آن بسوزید که این جزاى کفرى است که داشتید» (اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).


(آیه 65)- سپس به گواهان روز قیامت اشاره مى‏کند، گواهانى که جزء پیکر خود انسانند و جایى براى انکار سخنان آنها نیست، مى‏فرماید: «امروز بر دهان آنها مهر مى‏نهیم، و دستهاى آنها با ما سخن مى‏گوید و پاهاى آنها کارهایى را که انجام مى‏دادند براى ما شهادت مى‏دهند» (الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).
آرى! در آن روز، دیگر اعضاى انسان تسلیم تمایلات او نیستند، آنها حساب خود را از کل وجود انسان جدا کرده تسلیم پروردگار مى‏شوند، و بر آستان مقدس او سر فرود مى‏آورند، و حقایق را با شهادت خود آشکار مى‏سازند، و چه دادگاه عجیبى است که گواه آن اعضاى پیکر خود انسان است، همان ابزارى است که گناه را با آن انجام داده! البته گواهى اعضا مربوط به کفّار و مجرمان است لذا در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم: «اعضاى پیکر انسان بر ضدّ مؤمن گواهى نمى‏دهد، بلکه گواهى بر ضدّ کسى مى‏دهد که فرمان عذاب بر او مسلّم شده، و اما مؤمن نامه اعمالش را به دست راست او مى‏دهند (و خودش آن را مى‏خواند) همان گونه که خداوند متعال فرموده: «آنها که نامه اعمالشان به دست راستشان داده شده (با سرفرازى و افتخار) نامه اعمال خود را مى‏خوانند و کمترین ستمى به آنها نخواهد شد».


(آیه 66)- در این آیه اشاره به یکى از عذابهایى مى‏کند که ممکن است خداوند در همین دنیا این گروه مجرم را به آن مبتلا سازد، عذابى دردناک و وحشتزا، مى‏فرماید: «و اگر بخواهیم چشمانشان را محو مى‏کنیم»! (وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى‏ أَعْیُنِهِمْ).
و در این حال وحشتى فوق العاده آنها را فرا مى‏گیرد، «سپس براى عبور از راه، مى‏خواهند بر یکدیگر پیشى بگیرند، اما چگونه مى‏توانند ببینند»؟ (فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى یُبْصِرُونَ).
آنها حتى از پیدا کردن راه خانه خود عاجز خواهند ماند، تا چه رسد به این که راه حق را پیدا کنند و در صراط مستقیم قدم بگذارند!


(آیه 67)- مجازات دردناک دیگر این که: «اگر بخواهیم آنها را در جاى خود مسخ مى‏کنیم (به مجسمه‏هایى بى‏روح و فاقد حرکت یا اشکال حیوانى افلیج تبدیل مى‏نماییم) به گونه‏اى که نتوانند راه خود را ادامه دهند و یا به عقب بازگردند» (وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى‏ مَکانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ).
روشن است که دو آیه فوق مربوط به عذابهاى دنیاست.


(آیه 68)- در این آیه به وضع انسان در پایان عمر از نظر ضعف و ناتوانى عقل و جسم اشاره مى‏کند تا هم هشدارى باشد به آنها که براى انتخاب راه هدایت امروز و فردا مى‏کنند، و هم پاسخى باشد به کسانى که تقصیرات خود را به گردن کمى عمر مى‏افکنند، و هم دلیلى باشد بر قدرت خداوند که او همان گونه که مى‏تواند یک انسان نیرومند را به ضعف و ناتوانى یک نوزاد بازگرداند، قادر است بر مسأله معاد، و همچنین نابینا ساختن مجرمان و از حرکت بازداشتن آنها.
مى‏فرماید: «هر کس را که طول عمر دهیم در آفرینش واژگونه مى‏کنیم، آیا اندیشه نمى‏کنند»؟ (وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ).
به راستى روزهایى فرا مى‏رسد بسیار دردناک که عمق ناراحتى آن را به زحمت مى‏توان تصور کرد.


(آیه 69)- او شاعر نیست، او انذار کننده زندگان است! گفتیم در این سوره بحثهاى زنده و جامعى پیرامون اصول اعتقادى توحید، معاد، نبوت مطرح شده، و در مقطعهاى متفاوتى سخن را از یکى به دیگرى منتقل مى‏سازد.در آیات گذشته بحثهاى مختلفى پیرامون توحید و معاد مطرح بود، در این آیه و آیه بعد به بحث نبوت باز مى‏گردد، و یکى از رائجترین اتهاماتى را که براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مطرح مى‏کردند عنوان کرده پاسخ دندان شکنى و آموزنده‏اى به آن مى‏دهد، و آن اتهام شعر و شاعرى است، مى‏گوید: «ما هرگز شعر به او [پیامبر] نیاموختیم و شایسته او نیست» که شاعر باشد (وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ).
جاذبه و نفوذ قرآن در دلها براى همه کس محسوس بود، و زیباییهاى لفظ و معنى و فصاحت و بلاغت آن قابل انکار نبود، حتى خود مشرکان چنان مجذوب آهنگ و بیان قرآن مى‏شدند که گاه شبانه بطور مخفیانه به نزدیکى منزلگاه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏آمدند تا زمزمه تلاوت او را در دل شب بشنوند.
اینجا بود که براى توجیه این پدیده بزرگ، و اغفال مردم از این وحى آسمانى، زمزمه شعر و شاعرى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در همه جا سر دادند، که این خود اعترافى بود ضمنى به نفوذ فوق العاده قرآن! اما چرا شایسته پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیست که شاعر باشد بخاطر این که خط «وحى» از خط «شعر» کاملا جداست، زیرا:


1- معمولا سرچشمه شعر تخیل و پندار است، در حالى که وحى از مبدأ هستى سرچشمه مى‏گیرد و بر محور واقعیتها مى‏گردد.
2- شعر از عواطف متغیر انسانى مى‏جوشد، و دائما در حال دگرگونى است، در حالى که وحى بیانگر حقایق ثابت آسمانى مى‏باشد.
3- لطف شعر در بسیارى از موارد در اغراق گوئیها و مبالغه‏هاى آن است، تا آنجا که گفته‏اند: «احسن الشّعر اکذبه بهترین شعر دروغ آمیزترین آن است»! در حالى که در وحى جز صداقت چیزى نیست.
4- سرانجام به تعبیر زیباى یکى از مفسران: «شعر» مجموعه شوقهایى است که از زمین به آسمان پرواز مى‏کند، اما «وحى» مجموعه حقائقى است که از آسمان به زمین نازل مى‏گردد، و این دو خط کاملا متفاوت است! البته شاعرانى که در خط اهداف مقدسى گام بر مى‏دارند و از عوارض نامطلوب شعر، خود را بر کنار مى‏سازند حساب جداگانه‏اى دارند.
قرآن در برابر نفى شعر از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله اضافه مى‏کند: «این آیات چیزى جز وسیله بیدارى و قرآن آشکار نیست» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ).


(آیه 70)- «هدف از آن این است که افرادى را که زنده‏اند انذار کند، و (بر کافران اتمام حجت شود) تا فرمان عذاب بر آنها مسلّم گردد» (لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِینَ).
آرى! این آیات «ذکر» است و مایه یادآورى و وسیله بیدارى، این آیات «قرآن مبین» است که حق را بدون هیچ گونه پرده پوشى با قاطعیت و صراحت بیان مى‏کند، و به همین دلیل عامل بیدارى و حیات و زندگى است.



نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی