443 . صفحه 443
سیزدهم اسفند :
نفیسه :
(آیه 41)- حرکت کشتیها در دریاها نیز آیتى است! در آیات پیشین سخن از نشانههاى پروردگار در آفرینش آفتاب و ماه و شب و روز و همچنین زمین و برکات زمین بود، و در این آیه سخن از دریاها و بخشى از نعمتها و مواهب دریا یعنى حرکت کشتیهاى تجارى و مسافربرى بر صحنه آنها مىباشد.
لذا نخست مىفرماید: «این نیز براى آنها آیت و نشانهاى است از عظمت پروردگار که ما فرزندانشان را در کشتیهایى که مملو (از وسائل زندگى) است حمل کردیم» (وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ).
حرکت کشتیها که بزرگترین و مهمترین وسیله حمل و نقل بشر مىباشد، و کارى که از آنها ساخته است هزاران برابر مرکبهاى دیگر است، نتیجه خواص ویژه آب و وزن مخصوص اجسامى که کشتى از آن ساخته شده، و خاصیت بادها (در کشتیهاى بادبانى) و انرژى اتمى (در کشتیهایى که با نیروى اتم کار مىکند) مىباشد.
و همه اینها قوا و نیروهایى است که خدا مسخّر انسان ساخته و هر یک از آنها و نیز مجموعه آنها آیتى از آیات الهى است.
(آیه 42)- و براى این که توهّم نشود که تنها مرکب خداداد کشتیهاست در این آیه مىافزاید: «و ما براى آنها مرکبهاى دیگرى مانند آن آفریدیم» (وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ).
مرکبهایى که در خشکى یا در هوا و فضا راه مىرود، و انسانها و وسائل آنها را بر دوش خود حمل مىکند.
(آیه 43)- این آیه براى روشنتر ساختن این نعمت بزرگ حالتى را که از دگرگون شدن این نعمت به وجود مىآید بیان مىکند، مىگوید: «و اگر بخواهیم آنها را غرق مىکنیم، آن چنان که نه فریادرسى داشته باشند، و نه نجات داده شوند» (وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِیخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ).
به یک موج عظیم فرمان مىدهیم کشتى آنها را واژگون کند! یا به یک گرداب مأموریت مىدهیم آنها را در کام خود فرو بلعد! یا به یک طوفان دستور مىدهیم آنها را مانند یک پر کاه بردارد و در وسط امواج پرتاب کند! این ماییم که این نظام را تداوم مىبخشیم، تا آنها بهره گیرند، و اگر گهگاه حوادثى از این قبیل مىفرستیم براى این است که اهمیت نعمتى را که در آن غرقند بدانند.
(آیه 44)- و سرانجام در این آیه براى تکمیل سخن فوق مىافزاید: «مگر باز هم رحمت ما شامل حال آنها شود، و تا زمان معینى (که پایان زندگى آنهاست) از این زندگى بهره گیرند» (إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى حِینٍ).
آرى! با هیچ وسیلهاى آنها نمىتوانند نجات یابند جز این که نسیم رحمت ما بوزد و لطف ما به یارى آنها بشتابد.
(آیه 45)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از بحثهاى مهمى از آیات پروردگار در پهنه جهان هستى بود، در اینجا عکس العمل کفار لجوج را در برابر آیات الهى، و همچنین دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و انذار به عذاب پروردگار بیان مىکند.
نخست مىفرماید: «و هنگامى که به آنها گفته مىشود از آنچه پیش رو و پشت سر شماست از عذابهاى الهى بپرهیزید، تا مشمول رحمت الهى شوید» اعراض مىکنند و روى گردان مىشوند (وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ ما خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
منظور از «ما بین ایدیکم» مجازاتهاى دنیاست که نمونهاى از آن در آیات قبل ذکر شده، و منظور از «ما خلفکم» مجازاتهاى آخرت است که در پشت سر دارند، و تعبیر به «پشت سر» به خاطر آن است که هنوز نیامده، گویى پشت سر انسان در حرکت است، و سرانجام روزى به او مىرسد و دامانش را مىگیرد، و منظور از پرهیز کردن از این مجازاتها این است که عوامل آن را ایجاد نکنند و به تعبیر دیگر کارى نکنند که مستوجب این عقوبات گردد.
(آیه 46)- در این آیه بار دیگر روى همین معنى تأکید مىکند و لجاجت و پافشارى این کوردلان را در نادیده گرفتن آیات الهى و تعلیمات پیامبران مشخص ساخته، مىفرماید: «هیچ آیهاى از آیات پروردگارشان براى آنها نمىآید مگر این که از آن روى گردان مىشوند» (وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ).
نه بیان آیات انفسى در آنها مؤثر است، و نه شرح آیات آفاقى، نه تهدید و انذار، و نه بشارت و نوید به رحمت الهى، آنها به کورانى مىمانند که نزدیکترین اشیاء اطراف خود را مشاهده نمىکنند و حتى نور آفتاب را از ظلمت و تاریکى شب فرق نمىنهند!
(آیه 47)- سپس قرآن انگشت روى یکى از موارد مهم لجاجت و اعراض آنها گذارده، مىگوید: «و هنگامى که به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزى کرده است (در راه او) انفاق کنید کافران به مؤمنان مىگویند: آیا ما کسى را اطعام کنیم که اگر خدا مىخواست او را سیر مىکرد، شما تنها در گمراهى آشکارید»! (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
این همان منطق بسیار عوامانهاى است که در هر عصر و زمان از ناحیه افراد خودخواه و بخیل مطرح مىشود که مىگویند: اگر فلانى فقیر است لابد کارى کرده که خدا مىخواهد فقیر بماند، و اگر ما غنى هستیم بالا عملى انجام دادهایم که مشمول لطف خدا شدهایم، بنابر این نه فقر آنها و نه غناى ما هیچ کدام بىحکمت نیست! غافل از این که جهان میدان آزمایش و امتحان است، خداوند یکى را با تنگ دستى آزمایش مىکند، و دیگرى را با غنا و ثروت، و گاه یک انسان را در دو زمان با این دو، در بوته امتحان قرار مىدهد که آیا به هنگام فقر، امانت و مناعت طبع و مراتب شکر گزارى را به جا مىآورد؟ یا همه را زیر پا مىگذارد، و به هنگام غنا از آنچه در اختیار دارد در راه او انفاق مىکند یا نه!
(آیه 48)- صیحههاى رستاخیز! به دنبال ذکر منطق سست و بهانه جویانه کفار در مورد انفاقها که در آیات قبل گذشت، در اینجا سخن را از استهزاى آنها نسبت به قیام قیامت شروع مىکند، و منطق پوسیده آنها را در مورد انکار معاد با جواب قاطع درهم مىکوبد.
به علاوه بحثهایى را که در طى آیات پیشین در زمینه توحید بیان شد با بحثهاى معاد تکمیل کرده، مىفرماید: «آنها مىگویند: اگر راست مىگویید این وعدهاى را که شما مىدهید کى خواهد آمد»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
این که شما نمىتوانید تاریخى براى قیام قیامت تعیین کنید دلیل بر این است که در گفتار خود صادق نیستید!
(آیه 49)- این آیه به این سؤال توأم با سخریه یک پاسخ محکم و جدى داده، مىگوید: قیام قیامت و پایان این جهان براى خدا مسأله پیچیده، و کار مشکلى نیست: «آنها جز این انتظار نمىکشند که یک صیحه عظیم آسمانى فرارسد و آنان را ناگهان فروگیرد در حالى که مشغول جنگ و جدال (در مورد دنیاى خویش) هستند»! (ما یَنْظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ).
همین یک فریاد عظیم آسمانى کافى است که همه را در یک لحظه کوتاه، هرکدام در همان مکان و همان حالتى که هستند قبض روح کند، و زندگى پر غوغاى مادى آنها که معرکه دعواها و میدان جنگ دائمى آنان است جاى خود را به دنیایى خاموش و خالى از هر سر و صدا بدهد.
در روایات اسلامى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده است که: «این صیحه آسمانى آن چنان غافلگیرانه است که دو نفر در حالى که پارچهاى را گشودهاند و مشغول معاملهاند پیش از آن که آن را برچینند و بپیچند جهان پایان مىیابد! و کسانى هستند که در آن لحظه لقمه غذا از ظرف برداشته اما پیش از آن که به دهان آنها برسد صیحه آسمانى فرا مىرسد و جهان پایان مىیابد! کسانى هستند که مشغول تعمیر و گل مالى حوضند تا چهارپایان را سیراب کنند پیش از آنکه چهارپایان سیراب شوند قیامت بر پا مىشود»! به هر حال قرآن با این تعبیر کوتاه و قاطع به آنها هشدار مىدهد که قیامت بطور ناگهانى و غافلگیرانه بر پا مىشود، و ثانیا موضوع پیچیدهاى نیست که آنها در امکانش به بحث و مخاصمه برخیزند، با یک صیحه همه چیز پایان مىگیرد و دنیا به آخر مىرسد.
(آیه 50)- لذا در این آیه مىگوید: این مسأله به قدرى سریع و برق آسا و غافلگیرانه است که «حتى توانایى بر وصیت و سفارش نخواهند داشت، و حتى فرصت مراجعت به سوى خانواده و منزلهاى خود را پیدا نمىکنند»! (فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ).
معمولا هنگامى که حادثهاى به انسان دست مىدهد و انسان احساس مىکند پایان عمرش نزدیک شده، سعى مىکند هر جا هست خود را به منزل و مأواى خویش برساند، و در میان همسر و فرزندانش قرار گیرد، سپس کارهاى نیمه تمام و سرنوشت بازماندگان خود را از طریق وصیت بر عهده این و آن بگذارد و سفارش آنها را به دیگران بکند.
اما مگر صیحه پایان دنیا به کسى مجال مىدهد؟ و یا به فرض این که مجالى باشد مگر کسى زنده مىماند که توصیههاى انسان را بشنود؟
(آیه 51)- سپس به مرحله دیگر که مرحله حیات بعد از مرگ است اشاره کرده، مىگوید: «و بار دیگر در صور دمیده مىشود، پس ناگهان همه آنها از قبرها بیرون آمده، شتابان به سوى (دادگاه) پروردگارشان رهسپار مىشوند» (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ).
خاکها و استخوانهاى پوسیده به فرمان پروردگار لباس حیات در تن مىپوشند، و از قبر سر بر مىآورند، و براى محاکمه و حساب در آن دادگاه عجیب حاضر مىگردند، همان گونه که با یک «صیحه» همگى مردند با یک «نفخه» (دمیدن در صور) جان مىگیرند و زنده مىشوند، نه مرگ آنها براى خدا مشکلى دارد، و نه احیاى آنها.
(آیه 52)- سپس مىافزاید: در این هنگام منکران رستاخیز و معاد «مىگویند: اى واى بر ما! چه کسى ما را از خوابگاهمان برانگیخت»؟! (قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا).
«این همان چیزى است که خداوند رحمن وعده داده است، و فرستادگان او راست گفتند»! (هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ).
آرى! صحنه آن چنان گویا و وحشت انگیز است که انسان همه مسائل باطل و خرافى را به دست فراموشى مىسپرد، و جز اعتراف صریح به واقعیتها راهى نمىیابد، قبرها را به خوابگاهى تشبیه مىکند، و رستاخیز را به بیدار شدن از خواب، چنانکه که در حدیث معروف نیز وارد شده است: «همان گونه که مىخوابید، مىمیرید و همان گونه که از خواب برمىخیزید، زنده مىشوید».
(آیه 53)- سپس براى توضیح چگونگى سرعت وقوع این نفخ صور، مىفرماید: «آن صیحه واحدى بیش نیست، فریادى عظیم برمىخیزد، ناگهان همگى نزد ما حاضر مىشوند» (إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ).
بنابراین براى احیاى مردگان و برخاستن آنها از قبرها و حضورشان در دادگاه عدل پروردگار زمان زیادى لازم نیست، همان گونه که براى مرگ انسانها زمان طولانى لازم نبود، صیحه اول فریاد مرگ است، و صیحه دوم فریاد زندگى و حیات و حضور در دادگاه عدل پروردگار!
(آیه 54)- در اینجا بحث پیرامون چگونگى حساب در محشر را سربسته گذارده و از آن مىگذرد، و به تشریح سرانجام کار مؤمنان صالح و کافران طالح پرداخته، چنین مىگوید: «امروز به هیچ کس ذرّهاى ستم نمىشود» (فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً).
نه از پاداش کسى کاسته مىشود، و نه کیفر کسى افزون مىگردد، و حتى به قدر یک سر سوزن کم و زیاد و بیدادگرى و ظلم و ستم وجود ندارد. سپس به بیانى مىپردازد که در حقیقت دلیل روشن و زندهاى براى عدم وجود ظلم در آن دادگاه بزرگ است مىفرماید: «شما جز آنچه را عمل مىکردید جزا داده نمىشوید» (وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).