قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره مریم» ثبت شده است

شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۴۶ ب.ظ

312 . صفحه 312


دوم آبان :


نفیسه :


(آیه 96)- ایمان سرچشمه محبوبیت! در این آیه و دو آیه بعد باز هم سخن از مؤمنان با ایمان و نیز ظالمان و ستمگران بى‏ایمان، و سخن از قرآن و بشارتها و انذارهاى آن است.

نخست مى‏فرماید: «مسلما کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام داده‏اند خداوند رحمان محبتى براى آنان در دلها قرار مى‏دهد» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا).
ایمان و عمل صالح بازتابى دارد به وسعت عالم هستى، و شعاع محبوبیت حاصل از آن تمام پهنه آفرینش را فرا مى‏گیرد، ذات پاک خداوند چنین کسانى را دوست دارد، نزد همه اهل آسمان محبوبند، و این محبت در قلوب انسانهایى که در زمین هستند پرتو افکن مى‏شود.
روایات متعددى در شأن نزول این آیه از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که نشان مى‏دهد نخستین بار این آیه در مورد على علیه السّلام نازل گردیده است، ولى نزول این آیه در مورد على علیه السّلام به عنوان یک نمونه أتمّ و أکمل است و مانع از تعمیم مفهوم آن در مورد همه مؤمنان با سلسله مراتب، نخواهد بود.


(آیه 97)- سپس به «قرآن» که سرچشمه پرورش ایمان و عمل صالح است اشاره کرده مى‏گوید: «ما قرآن را بر زبان تو آسان ساختیم، تا پرهیزکاران را به وسیله آن بشارت دهى، و دشمنان سرسخت و لجوج را انذار کنى» (فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا).


(آیه 98)- آخرین آیه به عنوان دلدارى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان- مخصوصا با توجه به این نکته که این سوره در مکه نازل شده و در آن روز مسلمانان سخت تحت فشار بودند- و نیز به عنوان تهدید و هشدار به همه دشمنان عنود و لجوج مى‏گوید: «و چه بسیار اقوام بى‏ایمان و گنهکارى که قبل از اینها هلاک و نابود کردیم (آن چنان محو و نابود شدند که اثرى از آنها باقى نماند) آیا تو اى پیامبر! احدى از آنها را احساس مى‏کنى؟ یا کمترین صدایى از آنان مى‏شنوى»؟ (وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزاً).
یعنى این اقوام ستمگر و دشمنان سرسخت حق و حقیقت آن چنان در هم کوبیده شدند که حتى صداى آهسته‏اى از آنان به گوش نمى‏رسد.




نتایج سوره مریم :


شکر خدا سوره مبارکه مریم(س) به مدد الهی ختم گردید.ان شاءالله از قرائت آن بهره معنوی لازم هرچند کم برده باشیم.دراین سوره مبارکه از چندین پیامبر الهی ونیز بانوی بهشتی حضرت مریم عذرا (سلام الله علیهم) یاد شده وبه دنبال آن برخی فضایل اخلاقی آنها آمده است مثل صداقت،اخلاص،احترام به والدین و....
جالب وتامل برانگیز است بدانیم در این سوره ی شریفه 16بار صفت الرحمن خداوند بیان شده که اشاره به آن رحمت عام وبی حسابی دارد که متعلق به تمام موجودات است.
7،8-تولدحضرت یحیی ازپدری پیر ومادری نازا
و نیز
19،20-تولد حضرت عیسی بدون پدر
بیان کننده اراده خداوند از طریق علل واسبابی غیر عادی(معجزه)میباشد.
65-درراه عبادت وبندگی خداوند،سختی ومشکلات بسیار است.باید در عین ثابت قدمی،صبور وشکیبا بود.
71،72-مطلبی که به نظر شگفت آور میاید،ورود همگان به جهنم است که امری حتمی قلمداد شده.هرچند متقین ازآنجا نجات یافته وبه آتش دوزخ نمیسوزند ولی انرا مشاهده کرده تا احتمالا از نعمات بهشتی لذت بیشتری ببرند.
75-سنت استدراج یکی از سنتهای خداوند است که به گمراهان مهلت داده شده تا در زمان مناسب عذابش دامنگیرشان شود.
76-هدایت انسانها درجاتی دارد وقتی درجات اولیه آن توسط انسان پیموده شد،خداوند به یاریش آمده و وی را به درجات عالیتر رهنمون میگردد.
76-باقیات الصالحات یکی از مسائل مهمی است که قرآن کریم در دو سوره مریم و کهف به آن اشاره نموده وشامل هر فکر وایده و گفتار و کردار صالح وشایسته ای است که اثرات وبرکاتش حتی پس از مرگ در اختیار افراد و جوامع قرار گرفته وبه همبن دلیل پاداشهایی را بعد فوت برای فرد متوفی به دنبال دارد.مثل وقف ،فرزند صالح که برای انسان استغفار کند و....
96-کسانی که ایمان آورده و عمل شایسته انجام میدهند به لطف خدای رحمان محبتی از آنان در دل دیگران قرار میگیرد.



سوره طه بیستمین سوره قرآن کریم است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و 135 آیه دارد.‏
محتواى سوره:
این سوره نیز همانند سایر سوره‏هاى «مکّى» بیشتر سخن از «مبدأ» و «معاد» مى‏گوید.
بخش اول: اشاره کوتاهى به عظمت قرآن و بخشى از صفات جلال و جمال پروردگار است.
و در بخش دوم: که بیش از هشتاد آیه را در برمى‏گیرد از داستان موسى (ع) سخن مى‏گوید.
در سومین بخش: درباره معاد و قسمتى از خصوصیات رستاخیز سخن مى‏گوید.
در بخش چهارم: سخن از قرآن و عظمت آن است.
و در بخش پنجم: سرگذشت آدم و حوّا را در بهشت و سپس ماجراى وسوسه ابلیس و سرانجام هبوط آنها را در زمین، توصیف مى‏کند.
و بالاخره در آخرین قسمت، نصیحت و اندرزهاى بیدار کننده‏اى، براى همه مؤمنان بیان مى‏دارد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق (ع) مى‏خوانیم: «تلاوت سوره طه را ترک نکنید چرا که خدا آن را دوست مى‏دارد و دوست مى‏دارد کسانى را که آن را تلاوت کنند، هر کس تلاوت آن را ادامه دهد خداوند در روز قیامت نامه اعمالش را به دست راستش مى‏سپارد، و بدون حساب به بهشت مى‏رود، و در آخرت آنقدر پاداش به او مى‏دهد که راضى شود».
البته منظور تلاوتى است که مقدمه اندیشه باشد اندیشه‏اى که آثارش در تمام اعمال و گفتار انسان متجلّى شود.


(آیه 1)- باز در آغاز این سوره با حروف مقطعه، رو برو مى‏شویم، که حسّ کنجکاوى انسان را بر مى‏انگیزد «ط، ه» (طه).
در حدیثى از امام صادق (ع) مى‏خوانیم «طه» از اسامى پیامبر است و معنى آن یا طالب الحقّ، الهادى الیه «اى کسى که طالب حقى، و هدایت کننده به سوى آنى» است.
«طه» مرکب از دو حرف رمزى است «طا» اشاره به «طالب الحقّ» و «ها» اشاره به «هادى الیه» مى‏باشد، مى‏دانیم استفاده از حروف رمزى و علایم اختصارى در زمان گذشته و حال، فراوان بوده است، مخصوصا در عصر ما بسیار مورد استفاده است.
و کلمه «طه» مانند «یس» بر اثر گذشت زمان، تدریجا به صورت «اسم خاص» براى پیامبر اسلام (ص) در آمده است، تا آنجا که آل پیامبر (ص) را نیز «آل طه» مى‏گویند، و از حضرت مهدى- عج- در دعاى ندبه «یابن طه» تعبیر شده است.


(آیه 2)-
شأن نزول:
پیامبر (ص) بعد از نزول وحى و قرآن، بسیار عبادت مى‏کرد، مخصوصا ایستاده به عبادت مشغول مى‏شد، آنقدر که پاهاى او متورم مى‏گردید- آیه نازل شد و به پیامبر دستور داد که این همه رنج و ناراحتى بر خود تحمیل نکن.
تفسیر:
در این آیه روى سخن را به پیامبر کرده، مى‏فرماید: «ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنى» (ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏).
درست است که عبادت از بهترین کارهاست، ولى هر کار حسابى دارد، نباید آن قدر بر خود تحمیل کنى که پاهایت متورم گردد و نیرویت براى تبلیغ و جهاد کم شود.


(آیه 3)- در این آیه هدف نزول قرآن را چنین شرح مى‏دهد: ما قرآن را «جز براى یادآورى کسانى که از خدا مى‏ترسند» نازل نکردیم (إِلَّا تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشى‏).
تعبیر «من یخشى» نشان مى‏دهد تا یک نوع احساس مسؤولیت (خشیت و ترس) در آدمى نباشد، پذیراى حقایق نخواهد شد.


(آیه 4)- سپس به معرفى خداوندى که «نازل کننده قرآن» است مى‏پردازد، تا از طریق شناخت او، عظمت قرآن آشکارتر شود، مى‏گوید: «این قرآن از سوى کسى نازل شده که خالق زمین و آسمانهاى بلند و بر افراشته است» (تَنْزِیلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى‏).
در حقیقت این توصیف، اشاره به ابتدا و انتهاى نزول قرآن مى‏کند، انتهاى آن زمین و ابتدایش آسمانهاست.


(آیه 5)- باز به معرفى پروردگار نازل کننده قرآن ادامه داده، مى‏گوید: او خداوندى است «رحمان که فیض رحمتش همه جا را فرا گرفته، و بر عرش مسلط است» (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏).
جمله فوق کنایه از تسلط پروردگار و احاطه کامل او نسبت به جهان هستى و نفوذ امر و فرمان و تدبیرش در سراسر عالم است.


(آیه 6)- به دنبال «حاکمیت» خدا بر عالم هستى از «مالکیت» او سخن مى‏گوید: «از آن اوست آنچه در آسمانها، و آنچه در زمین، و آنچه میان این دو، و آنچه در زیر خاک (پنهان) است» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى‏).


(آیه 7)- در این آیه به چهارمین رکن یعنى «عالمیت» او اشاره کرده، مى‏گوید: او آن قدر احاطه علمى دارد که «اگر سخن آشکارا بگویى (یا مخفى کنى) او اسرار- و حتى پنهان‏تر از آن- را نیز مى‏داند» (وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى‏).


(آیه 8)- از مجموع آیات فوق شناخت اجمالى نسبت به نازل کننده قرآن در ابعاد چهار گانه «خلقت» و «حکومت» و «مالکیت» و «علم» حاصل مى‏گردد و شاید به همین جهت است که در این آیه مى‏گوید: «او اللّه است همان خداوندى که معبودى جز او نیست براى او نامها و صفات نیک است» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏).
«اسماء الحسنى» به معنى نامهاى نیک است و بدیهى است که همه نامهاى پروردگار نیک است ولى از آنجا که در میان اسماء و صفات خدا بعضى داراى اهمیت بیشترى است، به عنوان «اسماء حسنى» نامیده شده است.


(آیه 9)- آتشى در آن سوى بیابان! از اینجا داستان موسى، پیامبر بزرگ خدا شروع مى‏شود و در بیش از هشتاد آیه بخشهاى مهمى از سر گذشت پر ماجراى او تشریح مى‏گردد، تا دلدارى و تسلیت خاطرى باشد براى پیامبر (ص) و مؤمنان که در آن ایام در مکه، سخت از سوى دشمنان در فشار بودند.
این آیات را مى‏توان به چهار بخش تقسیم کرد:
بخش اول: از آغاز نبوت و بعثت موسى و اولین جرقه‏هاى وحى سخن گفته.
بخش دوم: از دعوت موسى و برادرش هارون نسبت به فرعون و فرعونیان به آیین یکتا پرستى سخن مى‏گوید.
بخش سوم: از خروج موسى و بنى اسرائیل از مصر و چگونگى نجات آنها از چنگال فرعون و فرعونیان بحث مى‏کند.
بخش چهارم: پیرامون گرایش تند انحرافى بنى اسرائیل از آیین توحید به شرک و پذیرش وسوسه‏هاى سامرى سخن مى‏گوید.
در این آیه روى سخن را به پیامبر کرده، مى‏گوید: «و آیا خبر موسى به تو رسیده است»؟! (وَ هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسى‏).


(آیه 10)- سپس مى‏گوید: «در آن زمان که آتشى (از دور) مشاهده کرد و به خانواده خود گفت اندکى مکث کنید که من آتشى دیدم (به سراغ آن بروم) شاید شعله‏اى از آن براى شما بیاورم و یا به وسیله این آتش راهى پیدا کنم» (إِذْ رَأى‏ ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً).


(آیه 11)- «پس هنگامى که موسى نزد آتش آمد، صدایى شنید که (او را مخاطب ساخته) مى‏گوید: اى موسى»! (فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ یا مُوسى‏).


(آیه 12)- «من پروردگار توام، کفشهایت را بیرون آر، که تو در سرزمین مقدس طوى هستى» (إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً).
موسى با شنیدن این نداى روحپرور: «من پروردگار توام» هیجان زده شد و لذت غیر قابل توصیفى سر تا پایش را احاطه کرد.
او مأمور شد تا کفش خود را از پاى در آورد، چرا که در سرزمین مقدسى گام نهاده، سرزمینى که نور الهى بر آن جلوه‏گر است، پیام خدا را در آن مى‏شنود و پذیراى مسؤولیت رسالت مى‏شود، باید با نهایت خضوع و تواضع در این سر زمین گام نهد، این است دلیل بیرون آوردن کفش از پا.

آیه 96 : یعنی به واسطه نیکوئی ایمان و عملشان خداوند در قلبها برای ایشان مودت و محبتی قرار می دهد، اما اینکه خداوند در دلهای دیگران مودت آنها را قرار می دهد یادر دلهای خودشان و این امر در بهشت است یا در دنیا، آیه شریفه از آن ساکت است . لکن در شأن نزول این آیه از طریق شیعه و ا هل سنت آمده است که این آیه شریفه درباره علی ع نازل شده ، یعنی خداوند محبت آن حضرت را در دلهای مؤمنین قرار داده ، به هر حال لفظ آیه به عمومیت خود باقی است. (المیزان)


اعظم :



سوره طه :


آیه 3 و 4 : (تذکره ) یعنی یادآوری ، چون انسان به واسطه فطرتش کلیات حقایق دین را در می یابد، اما به دلیل دلبستگی به زندگی زمینی و روی آوردن به دنیا و اشتغال به خواسته های نفس ، به لذائذ و زیورهای آن سرگرم می شود،آنچه را که خداوند در فطرتش به ودیعه نهاده فراموش می کند و نسیان و فراموشی درواقع نوعی اعراض است ، که مجازا فراموش خوانده شده ، بلکه نوعی بی اعتنایی است که در نتیجه پیروی از تمایلات نفسانی ایجاد شده و اگر انسانها به نوعی متوجه عاقبت ووبال این اعراض بوده و از سرانجام خود بیم داشته باشند متذکر می شوند و به حقایق فطری رجوع می کنند، پس قرآن تذکر و یادآوری است برای کسی که اگر کلمه حق رابشنود، در باطنش خشیتی ایجاد می شود و در نتیجه ، ایمان آورده و با تقوی می گردد ویا حداقل مستعد ظهور خشیت خواهد شد. یعنی آیات شریفه خطاب به پیامبر ص می فرماید: ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به مشقت افکنی ، بلکه آن را نازل کردیم تا دارندگان خشوع را با کلام الهی متذکر نمایی . آنگاه در ادامه می فرماید: این قرآن از ناحیه خداوند متعال عظیمی که خالق آسمانهای رفیع و زمین است فرو فرستاده شده ، تا به این وسیله بر علو مقام پروردگار وتعالی ساحت او اشاره نماید. (المیزان )


آیه 5 : مقصوداز آن همان غایت استیلاست ، یعنی تدبیر امور عالم و احاطه بر همه جوانب آن مختص خداوند است

آیه 7 : سر، آن مطالبى است که در دل پنهان بدارید، و مخفى‏تر از سر مطالبى است که به خاطرت آمده ولى فراموش کرده‏اى.

آیه 9 : از اینجا داستان موسی (ع) آغاز میشود : اینکه آیات مورد بحث به چه وجهى متصل به ما قبل مى‏شود؟ وجه اتصالش این است که آیات ما قبل مساله توحید را خاطر نشان مى‏ساخت، این آیات نیز با وحى توحید آغاز شده، و با همان وحى یعنى کلام موسى که گفت: «إِنَّما إِلهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ ... »، و نیز کلام دیگرش در باره هلاک فرعون و طرد سامرى ختم مى‏شود، آیات قبلى نیز با این تذکر آغاز مى‏شد که قرآن مشتمل است بر دعوت حق و تذکر کسانى که بترسند، و با مثل این آیه ختم مى‏شد که «اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏».

آیه 12 : این کلام عین وحی خداوند بود، بگونه ای که واسطه ای میان وحی و موسی قرارنداشت ، به همین دلیل هم آن را مکالمه می نامند، (و کلم الله موسی تکلیما)(43)، (وخداوند با موسی سخن گفت ، سخن گفتنی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۲۰:۴۶
* مسافر
جمعه, ۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۴۰ ب.ظ

311 . صفحه 311


اول آبان :


نفیسه :

(آیه 77)- یک تفکر خرافى و انحرافى! بعضى از مردم معتقدند که ایمان و پاکى و تقوا با آنها سازگار نیست! و سبب مى‏شود که دنیا به آنها پشت کند، در حالى که با بیرون رفتن از محیط ایمان و تقوا، دنیا به آنها رو خواهد کرد، و مال و ثروت آنها زیاد مى‏شود! در عصر و زمان پیامبر- همچون عصر ما- افراد نادانى بودند که چنین پندار خطرناکى داشتند و یا لااقل تظاهر به آن مى‏کردند.

قرآن در اینجا- به تناسب بحثى که قبلا پیرامون سرنوشت کفار و ظالمان بیان شد- از این طرز فکر و عاقبت آن سخن مى‏گوید.
نخست مى‏فرماید: «آیا دیدى کسى را که به آیات ما کافر شد، و گفت: مسلما اموال و فرزندان فراوانى نصیبم خواهد شد»! (أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیاتِنا وَ قالَ لَأُوتَیَنَّ مالًا وَ وَلَداً).


(آیه 78)- سپس قرآن به آنها چنین پاسخ مى‏گوید: «آیا او از اسرار غیب آگاه شده یا از خدا عهد و پیمانى در این زمینه گرفته است»؟! (أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً).
کسى مى‏تواند چنین پیشگویى کند و رابطه‏اى میان کفر و دارا شدن مال و فرزندان قائل شود که آگاه بر غیب باشد، زیرا ما هیچ رابطه‏اى میان این دو نمى‏بینیم، و یا عهد و پیمانى از خدا گرفته باشد، چنین سخنى نیز بى‏معنى است.



(آیه 79)- بعد با لحن قاطع اضافه مى‏کند: «این چنین نیست (هرگز کفر و بى‏ایمانى مایه فزونى مال و فرزند کسى نخواهد شد) ما به زودى آنچه را مى‏گوید، مى‏نویسیم» (کَلَّا سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ).
آرى! این سخنان بى‏پایه که ممکن است مایه انحراف بعضى از ساده لوحان گردد همه در پرونده اعمال آنها ثبت خواهد شد.
«و ما عذاب خود را بر او مستمر خواهیم داشت» عذابهایى پى در پى و یکى بالاى دیگر (وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا). این مال و فرزندان که مایه غرور و گمراهى است، خود عذابى است مستمر براى آنها!


(آیه 80)- «و آنچه را او مى‏گوید (از اموال و فرزندان) از او به ارث مى‏بریم، و روز قیامت تک و تنها نزد ما خواهد آمد» (وَ نَرِثُهُ ما یَقُولُ وَ یَأْتِینا فَرْداً).
آرى! سرانجام همه این امکانات مادى را مى‏گذارد و مى‏رود و با دست تهى در آن دادگاه عدل پروردگار حاضر مى‏شود، در حالى که نامه اعمالش از گناهان سیاه و از حسنات خالى است.


(آیه 81)- این آیه به یکى دیگر از انگیزه‏هاى این افراد در پرستش بتها اشاره کرده، مى‏گوید: «و آنها غیر از خدا معبودانى براى خود انتخاب کرده‏اند تا مایه عزّتشان باشد» (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا). و براى آنها در پیشگاه خدا شفاعت کنند، و در مشکلات یاریشان دهند، اما چه پندار نادرست و خیال خامى؟


(آیه 82)- «هرگز چنین نیست (که آنها پنداشتند، نه تنها بتها مایه عزّتشان نخواهند بود، بلکه سرچشمه ذلت و عذابند، و به همین جهت) به زودى (یعنى در روز رستاخیز معبودها) منکر عبادت آنان خواهند شد (و از آنها بیزارى مى‏جویند بلکه) بر ضدّشان قیام مى‏کنند» (کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا).
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نقل شده که: «روز قیامت معبودهایى را که جز خدا انتخاب کردند بر ضدّشان خواهند بود و از آنها و از عبادت کردنشان بیزارى مى‏جویند».


(آیه 83)- در اینجا از این حقیقت بحث مى‏شود که معبودها نه تنها مایه عزتشان نبودند بلکه مایه بدبختى و ذلتشان گشتند آیه مى‏گوید: «آیا ندیدى که ما شیاطین را به سوى کافران فرستادیم که آنها را در راه غلطشان تحریک، بلکه زیر و رو مى‏کند» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا).
تسلط شیاطین بر انسانها یک تسلط اجبارى و ناآگاه نیست، بلکه این انسان است که به شیاطین اجازه ورود به درون قلب و جان خود مى‏دهد.


(آیه 84)- در این آیه روى سخن را به پیامبر (ص) کرده، مى‏گوید: «پس درباره آنها عجله مکن ما تمام اعمال آنها را دقیقا شماره و احصا مى‏کنیم» (فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا). و همه را براى آن روز که دادگاه عدل الهى تشکیل مى‏شود، ثبت و ضبط خواهیم کرد.
این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که منظور شمردن ایام عمر، بلکه نفسهاى آنهاست، یعنى مدت بقاء عمر آنها کوتاه است و تحت شماره و عدد مى‏باشد.


(آیه 85)- سپس مسیر نهایى «متقین» و «مجرمین» را در عباراتى کوتاه و گویا چنین بیان مى‏کند همه این اعمال را براى روزى ذخیره کرده‏ایم که: «در آن روز پرهیزکاران را دسته جمعى (با عزت و احترام) بسوى خداوند رحمان، (و پاداشهاى او) محشور مى‏کنیم ...» (یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً).
امام صادق علیه السّلام مى‏فرماید: على علیه السّلام تفسیر این آیه را از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله جویا شد حضرتش فرمود: «اى على! وفد حتما به کسانى مى‏گویند که سوار بر مرکبند آنها افرادى هستند که تقوا و پرهیزکارى را پیشه ساختند، خدا آنها را دوست داشت و آنان را مخصوص خود گردانید، و از اعمالشان خشنود شد، و نام متقین بر آنها گذارد».


(آیه 86)- سپس مى‏گوید: در مقابل، «مجرمان را در حالى که تشنه کامند به سوى جهنم مى‏رانیم» (وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وِرْداً). همان گونه که شتران تشنه را به سوى آبگاه مى‏رانند، منتها در اینجا آبى نیست بلکه آتش است.


(آیه 87)- و اگر تصور کنند که در آنجا از طریق شفاعت مى‏توانند به جایى برسند، باید بدانند که «آنها هرگز مالک شفاعت (در آنجا) نیستند» (لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ). نه کسى از آنها شفاعت مى‏کند، و به طریق اولى قادر بر آن نیستند که از کسى شفاعت کنند.
«مگر کسى که نزد خداوند رحمان عهد و پیمانى دارد» (إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً).
تنها این دسته‏اند که مشمول شفاعت شافعان مى‏شوند و یا مقامشان از این هم برتر است و توانایى دارند از گنهکارانى که لایق شفاعتند شفاعت کنند.منظور از عهد هرگونه رابطه با پروردگار و معرفت و اطاعت او، و همچنین ارتباط و پیوند با مکتب اولیاى حق، و هر گونه عمل صالح مى‏باشد.


(آیه 88)- خدا و فرزند داشتن! از آنجا که در آیات پیشین سخن از شرک و پایان کار مشرکان بود، در پایان بحث به یکى از شاخه‏هاى شرک یعنى، اعتقاد به وجود فرزند براى خدا اشاره کرده، و زشتى این سخن را با قاطعترین بیان بازگو مى‏کند «و آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب کرده»! (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً).
نه تنها مسیحیان عقیده داشتند حضرت «مسیح»، فرزند حقیقى خداست که یهودیان نیز درباره «عزیر» و بت پرستان درباره «فرشتگان» چنین اعتقادى داشتند و آنها را دختران خدا مى‏پنداشتند.


(آیه 89)- آنگاه با لحنى کوبنده مى‏گوید: «راستى مطلب زشت و زننده‏اى گفتید»! (لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا).


(آیه 90)- از آنجا که چنین نسبت ناروایى مخالف اصل توحید است،گویى تمام عالم هستى که بر پایه توحید بنا شده است از این نسبت ناروا در وحشت و اضطراب فرو مى‏روند.
لذا اضافه مى‏کند: «نزدیک است آسمانها به خاطر این سخن از هم متلاشى گردد و زمین شکافته شود و کوهها به شدت فرو ریزد»! (تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا).


(آیه 91)- باز براى تأکید و بیان اهمیت موضوع مى‏گوید: «به خاطر این که براى خداوند رحمان فرزندى ادعا کردند» (أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً).


(آیه 92)- اینها در حقیقت خدا را به هیچ وجه نشناخته‏اند و گرنه مى‏دانستند «هرگز براى خداوند رحمان، سزاوار نیست که فرزندى برگزیند» (وَ ما یَنْبَغِی لِلرَّحْمنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً).
انسان فرزند را براى یکى از چند چیز مى‏خواهد:
یا به خاطر این است که براى بقاء نسل خود نیاز به تولید مثل دارد. یا کمک و یار و یاورى مى‏طلبد یا از تنهایى وحشت دارد. اما هیچ یک از این مفاهیم درباره خدا معنى ندارد، نه قدرتش محدود است، نه حیات او پایان مى‏گیرد، نه ضعف و سستى در وجود او راه دارد و نه احساس تنهایى و نه نیاز.

(آیه 93)- به همین دلیل در این آیه مى‏گوید: «تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند بنده اویند» و سر بر فرمانش (إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً).
و با این که همه بندگان جان و دل بر کف او هستند، نیازى به اطاعت و فرمانبردارى آنها ندارد بلکه آنها هستند که نیازمندند.


(آیه 94)- «او همه آنها را شماره کرده و دقیقا تعداد آنها را مى‏داند»(لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا). یعنى هرگز تصور نکنید که با وجود این همه بندگان چگونه ممکن است حساب آنها را داشته باشد.


(آیه 95)- «و همه آنها روز رستاخیز تک و تنها در محضر او حاضر مى‏شوند» (وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً).
بنابراین هم مسیح، هم عزیر، هم فرشتگان و هم تمامى انسانها مشمول این حکم عمومى او هستند با این حال چه نازیباست که فرزندى براى او قائل شویم و چه اندازه ذات پاک او را از اوج عظمت به پایین مى‏آوریم.



اعظم :



تو این صفحه دو مورد توجه من رو جلب کردیکی ایات ابتدایی که میگه بعضیا فکر میکنن هر چی بدبختی ادم داره از نقصان در مال و فرزند به خاطر ایمان به خداست و اگه مشرک بود وفور مال و فرزند داشت
انگار یه نحسیی در ایمات هست و یه مبارکی در شرک
که خداوند در این ایات به شدت این مورد رو رد میکنه و میگه همین سخن خودش مایه عذابه

یادمون باشه حتی به شوخی هم ایتو نگیم
یااگه کسی گفت هیچ رقمه تایید نکنیم
حتی با سر و اشاره

یکی هم ایه 80
یاتینا فردا

یادمون باشه تنها در مقابل خداوند حاضر میشیم

نه دوست و رفیق و فامیل و همسر و پدر ومادر و فرزند که این دنیا رو کمکشون حساب میکنیم هستن که هوامونو داشته باشن

نه اونایی که باهاشون کینه و دشمنی داریم

ماییم و اعمالمون و حرفایی که زدیم

نمیشه هم بگیم به فلانی بد کردیم چون فلان بود
ما وظیفه مون خوب بودن و بندگیه
طرف حساب ما در همه اعمالمون خداست
ما فکر میکنیم چیزی بین ما و یه بنده دیگه از خوبی وبدی رد و بدل میشه
ماییم و خداوند
دوست داشتن برای او
و دشمن داشتن برای او
و لاغیر


تنها حاضر خواهیم بود در قیامت در مقابل خداوند
حواسمون رو جمع کنیم

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۴ ، ۲۰:۴۰
* مسافر
پنجشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۳۶ ب.ظ

310 . صفحه 310


سی ام مهر :


نفیسه :


(آیه 65)-جبرییل در ادامه آیه قبل اضافه مى‏کند: اینها همه به فرمان پروردگار توست «پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو قرار دارد» (رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما).
حال که چنین است و همه خطوط به او منتهى مى‏شود، «پس تنها او را پرستش کن» (فَاعْبُدْهُ). عبادتى توأم با توحید و اخلاص.
و از آنجا که در این راه- راه بندگى و اطاعت و عبادت خالصانه خدا- مشکلات و سختیها فراوان است، اضافه مى‏کند: «و در راه عبادت او صابر و شکیبا باش» (وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ).
و در آخرین جمله مى‏گوید: «آیا مثل و مانندى براى او (خداوند) مى‏یابى»؟
(هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا).
این جمله در حقیقت دلیلى است بر آنچه در جمله قبل آمده، یعنى، مگر براى ذات پاکش شریک و مانندى هست که دست به سوى او دراز کنى و او را پرستش نمائى؟!

(آیه 66) - شأن نزول: این آیه و چهار آیه بعد در مورد «ابىّ بن خلف» یا «ولید بن مغیره» نازل شده که قطعه استخوان پوسیده‏اى را در دست گرفته بودند و آن را با دست خود نرم مى‏کردند و در برابر باد مى‏پاشیدند، تا هر ذره‏اى از آن به گوشه‏اى پراکنده گردد، و مى‏گفتند: محمّد را بنگرید که گمان مى‏کند خداوند ما را بعد از مردن و پوسیده شدن استخوانهایمان مثل این استخوان، بار دیگر زنده مى‏کند، چنین چیزى ابدا ممکن نیست!
تفسیر: در آیات گذشته بحثهاى قابل ملاحظه‏اى درباره رستاخیز و بهشت و دوزخ به میان آمد. در این آیه گفتار منکران معاد را چنین بازگو مى‏کند «و انسان مى‏گوید: آیا هنگامى که من مردم، در آینده زنده مى‏شوم و سر از قبر بر مى‏دارم»؟! (وَ یَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا).
یعنى چنین چیزى امکان ندارد.


(آیه 67)- بلافاصله با همان لحن و تعبیر به آن پاسخ مى‏گوید: «آیا انسان (این واقعیت را) به یاد نمى‏آورد که ما او را پیش از این آفریدیم، و او ابدا چیزى نبود»؟! (أَ وَ لا یَذْکُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً).


(آیه 68)- در این آیه با لحن بسیار قاطع، منکران معاد و گنهکاران بى‏ایمان را تهدید کرده، مى‏گوید: «قسم به پروردگارت که ما همه آنها را با شیاطینى (که آنان را وسوسه مى‏کردند و یا معبودشان بودند، همه را) محشور مى‏کنیم» (فَوَ رَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّیاطِینَ).
«سپس همه آنها را گردا گرد جهنم در حالى که به زانو در آمده‏اند حاضر مى‏کنیم» (ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا).
این آیه نشان مى‏دهد که دادگاه افراد بى‏ایمان و گنهکار در نزدیکى جهنم است!


(آیه 69)- و از آنجا که اولویتها در آن دادگاه عدل منظور مى‏شود در این آیه مى‏گوید: ما اول به سراغ سرکش‏ترین و یاغى‏ترین افراد مى‏رویم، «سپس ما از هر گروه و جمعیتى افرادى را که از همه در برابر خداوند رحمان سرکش‏تر بودند جدا مى‏کنیم» (ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِیًّا).
همان بى‏شرمانى که حتى مواهب خداى «رحمان» را به دست فراموشى سپردند و در برابر ولى نعمت خود به گستاخى، طغیان و یاغیگرى برخاستند،آرى اینها از همه به آتش دوزخ سزاوارترند!


(آیه 70)- باز روى این معنى تأکید کرده، مى‏گوید: «سپس ما به خوبى از کسانى که براى سوختن در آتش اولویت دارند آگاهیم» (ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلى‏ بِها صِلِیًّا). دقیقا آنها را انتخاب مى‏کنیم و در این انتخاب هیچ گونه اشتباهى رخ نخواهد داد.


(آیه 71)- همه وارد جهنم مى‏شوند! همچنان بحث در ویژگیهاى رستاخیز و پاداش و کیفر است نخست به مطلبى که شاید شنیدنش براى غالب مردم شگفت‏انگیز باشد اشاره کرده، مى‏گوید: «و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنّم مى‏شوید» (وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها).
«این امرى است حتمى و قطعى بر پروردگارت» (کانَ عَلى‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا).


(آیه 72)- «سپس آنها را که تقوا پیشه کردند از آن نجات مى‏دهیم، و ظالمان و ستمگران را در حالى که (از ضعف و ذلت) به زانو در آمده‏اند در آن رها مى‏کنیم» (ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا).
در تفسیر دو آیه فوق باید بگوییم همه انسانها بدون استثناء، نیک و بد، وارد جهنم مى‏شوند، منتها دوزخ بر نیکان سرد و سالم خواهد بود همان گونه که آتش نمرود بر ابراهیم «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِیمَ»
چرا که آتش با آنها سنخیت ندارد گویى از آنان دور مى‏شود و فرار مى‏کند، و هر جا آنها قرار مى‏گیرند خاموش مى‏گردد، ولى دوزخیان که تناسب با آتش دوزخ دارند همچون ماده قابل اشتعالى که به آتش برسد فورا شعله‏ور مى‏شوند.
در حقیقت مشاهده دوزخ و عذابهاى آن، مقدمه‏اى خواهد بود که مؤمنان از نعمتهاى خدا داد بهشت حد اکثر لذت را ببرند و دوزخیان نیز از مشاهده سلامت بهشتیان مجازات بیشترى مى‏بینند.


(آیه 73)- به دنبال بحثى که در آیات قبل، پیرامون ظالمان بى‏ایمان شد، در اینجا گوشه‏اى از منطق و سرنوشت آنها را شرح مى‏دهد.
مى‏دانیم نخستین گروهى که به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله ایمان آوردند مستضعفان پاکدلى بودند که دستشان از مال و منال دنیا تهى بود.
از آنجا که معیار ارزش در جامعه جاهلى آن زمان- همچون هر جامعه جاهلى دیگر- همان زر و زیور و پول و مقام و هیأت ظاهر بود، ثروتمندان ستمکار بر گروه مؤمنان فقیر، فخر فروشى کرده، مى‏گفتند: نشانه شخصیت ما با ماست، و نشانه شخصیت شما همان فقر و محرومیتتان است! این خود دلیل بر حقانیت ما و عدم حقانیت شماست! چنانکه قرآن مى‏گوید: «و هنگامى که آیات روشن ما بر آنها خوانده شود کافران (مغرور و ستمگر) به کسانى که ایمان آورده‏اند مى‏گویند کدامیک از دو گروه ما و شما جایگاهش بهتر، جلسات انس و مشورتش زیباتر، و بذل و بخشش او بیشتر است»؟ (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا).


(آیه 74)- ولى قرآن با بیانى کاملا مستدل و در عین حال قاطع و کوبنده، به آنها چنین پاسخ مى‏گوید: اینها گویا فراموش کرده‏اند تاریخ گذشته بشر را «و چه بسیار اقوامى را پیش از آنان نابود کردیم که هم مال و ثروتشان از آنها بهتر بود، و هم ظاهرشان آراسته‏تر» (وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْیاً).
آیا پول و ثروت آنها و مجالس پر زرق و برق و لباسهاى فاخر و چهره‏هاى زیبایشان توانست جلو عذاب الهى را بگیرد؟


(آیه 75)- سپس هشدار دیگرى به آنها مى‏دهد، که به آنها بگو: گمان نکنید اى ستمگران بى‏ایمان این مال و ثروت شما مایه رحمت است، بلکه چه بسا، این دلیل عذاب الهى باشد «بگو: کسى که در گمراهى است (و اصرار بر ادامه این راه دارد) باید خداوند به او مهلت دهد» و این زندگى مرفّه همچنان ادامه یابد (قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا). این همان چیزى است که در بعضى از آیات قرآن- مانند آیه 182 و 183 سوره اعراف- به عنوان مجازات «استدراج» ذکر شده است.
«تا زمانى که وعده‏هاى الهى را با چشم خود ببینند یا عذاب (این دنیا) یا (عذاب) قیامت»! (حَتَّى إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ).
«پس (آن روز) خواهند دانست، چه کسى مکان و مجلسش بدتر و لشکرش ناتوانتر است»! (فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً).


(آیه 76)- این عاقبت و سرنوشت ستمگران و فریفتگان زرق و برق و لذات دنیاست «و اما کسانى که در راه هدایت گام نهادند خداوند بر هدایتشان مى‏افزاید» (وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدىً).
بدیهى است هدایت درجاتى دارد هنگامى که درجات نخستین آن به وسیله انسان پیموده شود خداوند دست او را مى‏گیرد و به درجات عالى‏تر مى‏برد.
در پایان آیه به آنها که بر زیورهاى زود گذرشان در دنیا تکیه کرده، و آن را وسیله تفاخر بر دیگران قرار داده‏اند پاسخ مى‏دهد: «آثار و اعمال صالحى که از انسان باقى مى‏ماند در پیشگاه پروردگار تو ثوابش بیشتر و عاقبتش ارزشمندتر است» (وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ مَرَدًّا).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۲۰:۳۶
* مسافر
چهارشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۳۰ ب.ظ

309 . صفحه 309



بیست و نهم مهر :


نفیسه :

(آیه 52)- در آیه قبل به دو مورد از مواهبی که خداوند به حضرت موسی(ع) عنایت کرده بود اشاره شد حال این آیه و آیه بعد به مواهب دیگر میپردازد.
3- این آیه اشاره به آغاز رسالت موسى کرده، مى‏گوید: «ما او را از طرف راست کوه طور فرا خواندیم» (وَ نادَیْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ).
در آن شب تاریک و پر وحشتى که با همسرش از بیابانهاى «مدین» گذشته و به سوى مصر در حرکت بود به همسرش درد وضع حمل دست داد، و گرفتار سرماى شدیدى شد و به دنبال شعله آتشى در حرکت بود، ناگهان برقى از دور درخشید و ندایى برخاست و به موسى (ع) فرمان رسالت داده شد، و این بزرگترین افتخار و شیرین‏ترین لحظه در عمر او بود.
4- علاوه بر این «ما او را نزدیک ساختیم و با او سخن گفتیم» (وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا).
نداى الهى موهبتى بود و تکلّم با او موهبت دیگر.


(آیه 53)-
5- و سرانجام «از رحمت خود، برادرش هارون را که او نیز پیامبرى بود به او بخشیدیم» تا پشتیبان و یار و همکار او باشد (وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیًّا).


(آیه 54)- اسماعیل پیامبر صادق الوعد: در اینجا سخن از «اسماعیل» بزرگترین فرزند ابراهیم، به میان مى‏آورد، و یاد ابراهیم را با یاد فرزندش اسماعیل، و برنامه‏هایش را با برنامه‏هاى او تکمیل مى‏کند، و پنج صفت از صفات برجسته او را که مى‏تواند براى همگان الگو باشد بیان مى‏کند.
روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «و در این کتاب (آسمانى) از اسماعیل (نیز) یاد کن» (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ).
«که او در وعده‏هایش صادق بود» (إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ).
«و پیامبر عالى مقامى بود» (وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا).


(آیه 55)- «و او همواره خانواده خود را به نماز و زکات، امر مى‏کرد» (وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ).
«و همواره مورد رضایت پروردگارش بود» (وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا).


(آیه 56)- اینها پیامبران راستین بودند، اما ... در آخرین قسمت از یادآوریهاى این سوره، سخن از ادریس پیامبر، به میان آمده است.
نخست مى‏گوید: «و در این کتاب (آسمانى قرآن) از ادریس یاد کن که او صدّیق و پیامبر بود» (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا).


(آیه 57)- سپس به مقام بلندپایه او اشاره کرده، مى‏گوید: «و ما او را به مقام بلندى رساندیم» (وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا).
منظور، عظمت مقامات معنوى و درجات روحانى این پیامبر بزرگ است.


(آیه 58)- سپس به صورت یک جمع بندى از تمام افتخاراتى که در آیات گذشته پیرامون انبیاء بزرگ و صفات و حالات آنها و مواهبى که خداوند به آنها داده بود، بیان گردید چنین مى‏گوید: «آنها پیامبرانى بودند که خداوند آنان را مشمول نعمت خود قرار داده بود» (أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ).
«که بعضى از فرزندان آدم بودند، و بعضى از فرزندان کسانى که با نوح در کشتى سوار کردیم و بعضى از دودمان ابراهیم و اسرائیل» (مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْراهِیمَ وَ إِسْرائِیلَ).
منظور از «ذریه آدم» در این آیه، ادریس است که طبق مشهور، جد نوح پیامبر بود، و منظور از «ذریه کسانى که با نوح بر کشتى سوار شدند» ابراهیم است، زیرا ابراهیم از فرزندان سام فرزند نوح بوده.
و منظور از «ذریه ابراهیم» اسحاق و اسماعیل و یعقوب است، و منظور از «ذریه اسرائیل»، موسى و هارون و زکریا و یحیى و عیسى مى‏باشد.
سپس این بحث را با یاد پیروان راستین این پیامبران بزرگ تکمیل کرده، مى‏گوید: «و از کسانى که هدایت کردیم و برگزیدیم (افرادى هستند که) وقتى آیات خداوند رحمان بر آنها خوانده شود به خاک مى‏افتند و سجده مى‏کنند، و سیلاب اشکشان سرازیر مى‏شود» (وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا).


(آیه 59)- سپس از گروهى که از مکتب انسان ساز انبیاء جدا شدند و پیروانى ناخلف از آب در آمدند سخن مى‏گوید و قسمتى از اعمال زشت آنها را بر شمرده،مى‏گوید: «بعد از آنها فرزندان ناشایسته‏اى روى کار آمدند که نماز را ضایع کردند، و از شهوات پیروى نمودند که به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند دید» (فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا).
این جمله ممکن است اشاره به گروهى از بنى اسرائیل باشد که در طریق گمراهى گام نهاده، پیروى از شهوات را بر ذکر خدا ترجیح دادند.
و منظور از ضایع کردن نماز در اینجا انجام دادن اعمالى است که نماز را در جامعه ضایع کند.


(آیه 60)- از آنجا که برنامه قرآن در همه جا این است که راه باز گشت به سوى ایمان و حق را باز بگذارد در اینجا نیز بعد از ذکر سرنوشت نسلهاى ناخلف چنین مى‏گوید: «مگر آنها که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، آنها داخل بهشت مى‏شوند و کمترین ظلمى به آنها نخواهد شد» (إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً).
بنابراین، چنان نیست که اگر کسى یک روز در شهوات غوطه‏ور شود براى همیشه مهر یأس و نومیدى از رحمت خدا بر پیشانى او کوفته شود، بلکه تا نفسى باقى است و انسان در قید حیات دنیا است، راه بازگشت و توبه باز است.


(آیه 61)- توصیفى از بهشت! در اینجا که از بهشت و نعمتهاى آن یاد شده، نخست بهشت موعود را چنین توصیف مى‏کند: «باغهایى است جاودانى که خداوند رحمان، بندگانش را به آن وعده است، و آنها آن را ندیده‏اند» ولى به آن ایمان دارند (جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَیْبِ).
«مسلما وعده خدا تحقق یافتنى است» (إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا).


(آیه 62)- پس از آن به یکى از بزرگترین نعمتهاى بهشتى اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها هرگز در آنجا سخن لغو و بیهوده‏اى نمى‏شنوند» (لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً).
نه دروغى، نه دشنامى، نه تهمتى نه زخم زبانى، نه سخریه‏اى و نه حتى سخن بیهوده‏اى.
«و جز سلام در آنجا سخنى نیست» (إِلَّا سَلاماً). سلامى که نشانه یک محیط امن و امان، یک محیط مملوّ از صفا و صمیمیت و پاکى و تقوا و صلح و آرامش است.
و به دنبال این نعمت به نعمت دیگرى اشاره کرده، مى‏گوید: «هر صبح و شام روزى آنها در بهشت در انتظارشان است» (وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا).


(آیه 63)- پس از توصیف اجمالى بهشت و نعمتهاى مادى و معنوى آن، بهشتیان را در یک جمله کوتاه معرفى کرده، مى‏گوید: «این همان بهشتى است که به بندگان پرهیزکار به ارث مى‏دهیم» (تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا).
و به این ترتیب کلید در بهشت با تمام آن نعمتها که گذشت چیزى جز «تقوا» نیست.

(آیه 64)- شأن نزول: جمعى از مفسران چنین آورده‏اند که: چند روزى، وحى قطع شد، و جبرئیل پیک وحى الهى به سراغ پیامبر نیامد، هنگامى که این مدت سپرى گشت و جبرئیل بر پیامبر نازل شد، به او فرمود: چرا دیر کردى؟ من بسیار مشتاق تو بودم، جبرئیل گفت: من به تو مشتاق‏ترم! ولى من بنده‏اى مأمورم هنگامى که مأمور شوم مى‏آیم و هنگامى که دستور نداشته باشم خوددارى مى‏کنم.
تفسیر: بندگانیم جان و دل بر کف! آیه از زبان پیک وحى مى‏گوید: «ما جز به فرمان پروردگار تو نازل نمى‏شویم» (وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ).
همه چیز از اوست و ما بندگانیم جان و دل بر کف «آنچه پیش روى ما و آنچه پشت سر ما، و آنچه در میان این دو است همه از آن اوست» (لَهُ ما بَیْنَ أَیْدِینا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَیْنَ ذلِکَ). خلاصه آینده و گذشته و حال و اینجا و آنجا و همه جا و دنیا و آخرت و برزخ همه متعلق به ذات پاک پروردگار است.
و این را بدان که: «پروردگارت فراموشکار نبوده و نیست» (وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا).



اعظم :



آیه 52 : ویژگیهای حضرت موسی 0ع) (مخلص ) یعنی کسی که خدا او را برای خود خالص کرده و غیر خدا کسی در او و عملش شریک نباشدو این مقام بالاترین مقامات عبودیت و بندگی است و (رسول ) یعنی پیامبر صاحب کتاب و شریعت که مأمور به ابلاغ و دعوت مردم است و (نبی ) یعنی شخصی که با عالم غیب ازراه وحی ارتباط دارد. پس خداوند موسی را بواسطه خصائص باطنی و کرامات ظاهری ، برای خود خالص کرده بود و خداوند در طول زندگی او را به ابتلائات گوناگون مبتلا نمود، ابتدا از مادر وخانواده دور شد و تحت سرپرستی فرعون قرار گرفت ، بعد در طلب یاری مظلومی برآمد، اما ناخواسته شخص متجاوز را به قتل رسانید و سپس از بیم مجازات فرار کرد وسالها به شبانی مشغول گشت و در راه بازگشت به موطن نور الهی را از کوه طور از ورای شجره مشاهده کرد و مأمور به ابلاغ رسالت شد و خداوند به او فرمان داد تا فرعون طغیانگر و قومش را که مانند سگهای درنده به متاع دنیوی متمایل بودند و بنی اسرائیل رابا ظلم و ستم ، به استضعاف کشانده بودند، انذار کند و با آنکه او سالها در قصر فرعون که یکی از بزرگترین پادشاهان زمین بود رشد کرده بود، اما آن رفاه و اشرافیت نتوانست تااو را از یاری مستضعفین و کمک به بیرون کردن آنها از وضعیت مشقت بارشان ، مانع شود و او به امر الهی بنی اسرائیل را از ظلم و ستم فرعونیان رهانید.


ایه 52 : و قربناه نجیا : ، مراد از قرب دراینجا قرب و نزدیکی معنوی است نه مکانی و اینکه مولائی مقتدر بنده ناچیز خود رابخواند و او را به مجلس قرب نزدیک گرداند و با او نجوا کند، رحمت و عطائی ناگفتنی است که هر کسی لیاقت و شایستگی آن را نمی یابد.


آیه 54 : در المیزان آمده است که مراد ازاسماعیل ، اسماعیل بن حزقیل ، یکی از انبیاء بنی اسرائیل است ، چون اگر فرزند ابراهیم خلیل بود باید اسحاق و یعقوب را نیز نام می برد و یا اگر عنایتی به شخص او وجود داشته قاعدتا باید بعد از ماجرای ابراهیم و قبل از ماجرای موسی ع به حکایت او پرداخته می شد.


آیه 55 : در امر به معروف و توصیه به نماز از خانواده خودمون شروع کینم (اهله بالصلوه )


آیه 55 : نماز ارتباط با خالقه و زکات ارتباط با مخلوق و این دو از هم جدا نیست


آیه 56 و 57 : نام ادریس 7، اخنوخ بود و بطوریکه در تورات نوشته شده یکی از اجداد نوح ع بوده و وجه تسمیه ایشان به ادریس این است که او بسیاراشتغال به تدریس داشته ، به هر جهت می فرماید: او از انبیاء بسیار راستگو و از مقربان بوده و خداوند او را به موهبت نبوت و ولایت برتری داده و مراد از (مکان علی ) بالارفتن در درجات قرب است . (می گویند ادریس پیامبر خیاط بوده و در واقع خیاطی رو او به بشر آموخته )


آیه 58 : نکته ای وجود داره که چرا خداوند در اینجا به 4 دسته از پیامبران اشاره کرده و به عبارتی به 4 ذره در صورتیکه بالاخره این ذریه ها پشت هم بوده و در واقع آخری ذریه اولی هم هست و به همین ترتیب :

خدای تعالی در این آیه افرادی را که بر آنان انعام نموده چهار طائفه معرفی کرده است: 1- ذریه آدم 2- آنان که با حضرت نوح (علیه السلام) در کشتیشان قرار داد 3- ذریه حضرت ابراهیم (علیه السلام) 4- ذریه اسرائیل.

توضیح : و این چهار طائفه هر یک نسبت به طائفه بعد خود شمول دارد و با ذکرش حاجت به ذکر آن نمی گذارد زیرا مثلا ذریه اسرائیل خود ذریه حضرت ابراهیم (علیه السلام) بودند و ذریه حضرت ابراهیم (علیه السلام) و اسرائیل از آنان که با حضرت نوح (علیه السلام) به کشتی درآمدند بودند و همه نامبردگان از ذریه حضرت آدم (علیه السلام) بودند.
وجه این تعبیر و ذکر خاص بعد از عام، اشاره به این باشد که نعمت سعادت و برکت نبوت بر نوع بشر دفعة بعد دفعة نازل شده است. این معنا را قرآن کریم در چهار جا برای چهار طایفه ذکر فرموده است:
1- برای عامه بنی آدم، که فرموده است: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدی فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ» (بقره/38-39).
2- آنجا که می فرماید: «قِیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ وَ عَلی أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ» (هود/48).
3- آنجا که می فرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِیمَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ» (حدید/26).
4- آنجا که می فرماید: «وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» (جاثیه/16).
پس در این چهار میعاد نوع بشری را به نعمت نبوت و موهبت سعادت اختصاص داده است و در آیه مورد بحث که می فرماید: «مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْراهِیمَ وَ إِسْرائِیلَ» به آن اشاره نموده است و در داستان های گذشته از ذریه های چهارگانه نمونه هایی- یعنی حضرت ادریس (علیه السلام) از ذریه حضرت آدم (علیه السلام)، و حضرت ابراهیم (علیه السلام) از ذریه کشتی نشینان با حضرت نوح (علیه السلام) و حضرت اسحاق (علیه السلام) و حضرت یعقوب (علیه السلام) از ذریه حضرت ابراهیم (علیه السلام) و حضرت زکریا (علیه السلام) و حضرت یحیی (علیه السلام) و حضرت عیسی (علیه السلام) و حضرت موسی (علیه السلام) و حضرت هارون (علیه السلام) و حضرت اسماعیل (علیه السلام)، آن طور که استظهار نمودیم- از ذریه اسرائیل گذشت.


آیه 59 : - ضایع کردن نماز و پیروی از شبهات موجب گمراهی و گرفتاری به عذاب است . (اضاعوا الصلاه واتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا)
2- کیفر ضایع کردن نماز سردرگمی است .(یلقون غیا)
3- سرنوشت انسانها ، به دست خود آنان است . (اضاعوا-یلقون-الامن تاب)
4- پیام نماز ، دوری از شهوات و حرکت در مدار عقل و دین است . (فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاه واتبعوا الشهوات)


آیه 62 : منظور از سخن لغو سخنی هستش که هیچ فایده ای نداره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۴ ، ۲۰:۳۰
* مسافر
سه شنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۱ ب.ظ

308 . صفحه 308


بیست و هشتم مهر :



نفیسه :


(آیه 39)- بار دیگر روى سرنوشت افراد بى‏ایمان و ستمگر در آن روز تکیه شده، مى‏فرماید: «آنان را از روز حسرت [- روز رستاخیز که براى همه مایه تأسف است‏] بترسان، در آن هنگام که همه چیز پایان مى‏یابد! و آنها در غفلتند و ایمان نمى‏آورند»! (وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا یُؤْمِنُونَ).

هم نیکوکاران تاسف مى‏خورند اى کاش بیشتر عمل نیک انجام داده بودند و هم بدکاران چرا که پرده‏ها کنار مى‏رود و حقایق اعمال و نتائج آن بر همه کس آشکار مى‏شود.


(آیه 40)- این آیه به همه ظالمان و ستمگران هشدار مى‏دهد این اموالى که در اختیار آنهاست، جاودانى نیست همان گونه که حیات خود آنها هم جاودانی نمى‏باشد، بلکه وارث نهایى همه اینها خداست، مى‏فرماید: «ما زمین و تمام کسانى را که بر آن هستند به ارث مى‏بریم و همگى سرانجام به سوى ما باز مى‏گردند» (إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها وَ إِلَیْنا یُرْجَعُونَ).


(آیه 41)- منطق گیرا و کوبنده ابراهیم (ع): در اینجا از قسمتى از زندگانى قهرمان توحید، ابراهیم خلیل پرده بر مى‏دارد و تأکید مى‏کند که دعوت این پیامبر بزرگ- همانند همه رهبران الهى- از نقطه توحید آغاز شده است.
آیه مى‏گوید: «در این کتاب [قرآن‏] از ابراهیم یاد کن» (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ).
«چرا که او مردى بسیار راستگو و تصدیق کننده (تعلیمات و فرمانهاى الهى) و نیز پیامبر خدا بود» (إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا).
در واقع بارزترین صفتى که در پیامبران و حاملان وحى الهى لازم است همین معنى مى‏باشد که آنها فرمان پروردگار را بى‏کم و کاست به بندگان خدا برسانند.


(آیه 42)- سپس به شرح گفتگوى او با پدرش «آزر» مى‏پردازد- پدر در اینجا اشاره به عمو است- و چنین مى‏گوید: «در آن هنگام که به پدرش گفت: اى پدر چرا چیزى را پرستش مى‏کنى که نمى‏شنود و نمى‏بیند و نمى‏تواند هیچ مشکلى را از تو حل کند» (إِذْ قالَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً).
این بیان کوتاه و کوبنده یکى از بهترین دلایل نفى شرک و بت پرستى است چرا که یکى از انگیزه‏هاى انسان در مورد شناخت پروردگار انگیزه سود و زیان است که علماى عقاید از آن تعبیر به مسأله «دفع ضرر محتمل» کرده‏اند.
او مى‏گوید: چرا تو به سراغ معبودى مى‏روى که نه تنها مشکلى از کار تو نمى‏گشاید بلکه اصلا قدرت شنوایى و بینائى ندارد.


(آیه 43)- پس از آن، ابراهیم با منطق روشنى، او را دعوت مى‏کند که در این امر از وى تبعیت کند مى‏گوید: «اى پدر! علم و دانشى نصیب من شده که نصیب تو نشده، بنابراین، از من پیروى کن (و سخن مرا بشنو) تا تو را به راه راست هدایت کنم» (یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا).
من از طریق وحى الهى آگاهى فراوانى پیدا کرده‏ام و با اطمینان مى‏توانم بگویم که راه خطا نخواهم پیمود و تو را به راه خطا هرگز دعوت نمى‏کنم.


(آیه 44)- سپس این جنبه اثباتى را با جنبه نفى و آثارى که بر مخالفت این دعوت مترتب مى‏شود توأم کرده، مى‏گوید: «پدرم! شیطان را پرستش مکن، چرا که شیطان همیشه نسبت به خداوند رحمان، عصیانگر بوده است» (یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا).
منظور از عبادت در اینجا به معنى اطاعت و پیروى فرمان است که این خود یک نوع از عبادت محسوب مى‏شود.


(آیه 45)- بار دیگر او را متوجه عواقب شوم شرک و بت پرستى کرده، مى‏گوید: «اى پدر! من از این مى‏ترسم که (با این شرک و بت پرستى که دارى) عذابى از ناحیه خداوند رحمان به تو رسد، در نتیجه از دوستان شیطان باشى» (یا أَبَتِ إِنِّی أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیًّا).
تعبیر ابراهیم در برابر عمویش «آزر» در اینجا بسیار جالب است از یک سو مرتبا او را با خطاب «یا أَبَتِ» (پدرم) که نشانه ادب و احترام است مخاطب مى‏سازد و از سوى دیگر جمله «أَنْ یَمَسَّکَ» نشان مى‏دهد که ابراهیم از رسیدن کوچکترین ناراحتى به آزر ناراحت و نگران است.


(آیه 46)- نتیجه دورى از شرک و مشرکان: سخنان منطقى ابراهیم در طریق هدایت پدرش گذشت، اکنون نوبت بازگو کردن پاسخهاى آزر است تا از مقایسه این دو با یکدیگر، حقیقت و واقعیت آشکار و روشن شود.
قرآن مى‏گوید: نه تنها دلسوزیهاى ابراهیم و بیان پر بارش به قلب آزر ننشست بلکه او از شنیدن این سخنان، سخت برآشفت و «گفت: اى ابراهیم! آیا تو از خدایان من روى گردانى»؟ (قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یا إِبْراهِیمُ).
«اگر از این کار خوددارى نکنى بطور قطع تو را سنگسار خواهم کرد» (لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ).
«و اکنون از من دور شو» تا دیگر تو را نبینم (وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا).


(آیه 47)- ولى با این همه، ابراهیم همانند همه پیامبران و رهبران آسمانى، تسلّط بر اعصاب خویش را همچنان حفظ کرد، و در برابر این تندى و خشونت شدید، با نهایت بزرگوارى «گفت: سلام بر تو» (قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ).
این «سلام» ممکن است تودیع و خداحافظى باشد که با گفتن آن و چند جمله بعد، ابراهیم، «آزر» را ترک گفت و ممکن است سلامى باشد که به عنوان ترک دعوى گفته مى‏شود.
سپس اضافه کرد: «من به زودى براى تو از پروردگارم تقاضاى آمرزش مى‏کنم چرا که او نسبت به من، رحیم و لطیف و مهربان است» (سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیًّا).
در واقع ابراهیم در مقابل خشونت و تهدید آزر، مقابله به ضد نمود.


(آیه 48)- سپس چنین گفت: «من از شما (از تو و این قوم بت پرست) کناره گیرى مى‏کنم، و همچنین از آنچه غیر از خدا مى‏خوانید» یعنى از بتها (وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«و تنها پروردگارم را مى‏خوانم، و امید است که دعاى من در پیشگاه پروردگارم بى‏پاسخ نماند» (وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسى‏ أَلَّا أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا).
این آیه از یک سو، ادب ابراهیم را در مقابل آزر نشان مى‏دهد، و از سوى دیگر قاطعیت او را در عقیده‏اش مشخص مى‏کند.


(آیه 49)- ابراهیم به گفته خود وفا کرد و بر سر عقیده خویش با استقامت هر چه تمامتر باقى ماند، همواره منادى توحید بود، هر چند تمام اجتماع فاسد آن روز بر ضدّ او قیام کردند، اما او سرانجام تنها نماند، پیروان فراوانى در تمام قرون و اعصار پیدا کرد بطورى که همه خدا پرستان جهان به وجودش افتخار مى‏کنند.
قرآن در این زمینه مى‏گوید: «هنگامى که ابراهیم از آن بت پرستان و از آنچه غیر از اللّه مى‏پرستیدند کناره گیرى کرد، اسحاق و (بعد از اسحاق، فرزندش) یعقوب را به او بخشیدیم، و هر یک از آنها را پیامبر بزرگى قرار دادیم» (فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلًّا جَعَلْنا نَبِیًّا).
این موهبت بزرگ، نتیجه آن استقامتى بود که ابراهیم (ع) در راه مبارزه با بتها و کناره گیرى از آن آیین باطل از خود نشان داد.


(آیه 50)- علاوه بر این، «ما به آنها از رحمت خود بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا).
رحمت خاصى که ویژه خالصین و مخلصین و مردان مجاهد و مبارز راه خداست.
و سرانجام «براى این پدر و فرزندانش، نام نیک و زبان خیر و مقام بر جسته (در میان همه امتها) قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا).
این در حقیقت پاسخى است به تقاضاى ابراهیم که در سوره شعراء آیه 84 آمده است: وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ «خدایا! براى من نام نیک در امتهاى آینده قرار ده».


(آیه 51)- موسى پیامبرى مخلص و برگزیده: این آیه و دو آیه بعد اشاره کوتاهى به موسى (ع) دارد که فرزندى است از دودمان ابراهیم.
نخست روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «و در این کتاب (آسمانى) از موسى یاد کن» (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسى‏).
سپس پنج قسمت از مواهبى را که به این پیامبر بزرگ مرحمت فرمود بازگو مى‏کند:
1- او به خاطر اطاعت و بندگى خدا به جایى رسید که، پروردگار او را خالص و پاک ساخت به این ترتیب «که او مخلص بود» (إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً).
و مسلما کسى که به چنین مقامى برسد از خطر انحراف و آلودگى مصون خواهد بود چرا که شیطان با تمام اصرارى که براى منحرف ساختن بندگان خدا دارد خودش اعتراف مى‏کند که قدرت بر گمراه کردن «مخلصین» ندارد.
2- «و رسول و پیامبرى والا مقام بود» (وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا).
حقیقت رسالت این است که مأموریتى بر عهده کسى بگذارند و او موظف به تبلیغ و اداى آن مأموریت شود، و این مقامى است که همه پیامبرانى که مأمور دعوت بودند داشتند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۲۰:۱۱
* مسافر
دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۰۳ ب.ظ

307 . صفحه 307


بیست و هفتم مهر :


نفیسه :


(آیه 26)- در دو آیه قبل خواندیم که ندایی برای رفع غم مریم(س) ،او را به چشمه آب زیر پایش و رطب تازه ی بالای سرش بشارت داد و در ادامه گفت:از این غذاى لذیذ و نیرو بخش «بخور، و (از آن آب گوارا) بنوش» (فَکُلِی وَ اشْرَبِی).
«و چشمت را (به این مولود جدید) روشن دار»! (وَ قَرِّی عَیْناً).
و اگر از آینده نگرانى، آسوده خاطر باش «پس هرگاه بشرى دیدى (و از تو در این زمینه توضیح خواست) با اشاره بگو: من براى خداى رحمان روزه گرفته‏ام (روزه سکوت) و به همین دلیل امروز با احدى سخن نمى‏گویم» (فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا).
بنابراین، از هر نظر آسوده خاطر باش و غم و اندوه به خاطرت راه نیابد.
از تعبیر آیه چنین بر مى‏آید که نذر روزه سکوت براى آن قوم و جمعیت، کار شناخته شده‏اى بود، به همین دلیل این کار را بر او ایراد نگرفتند. ولى این نوع روزه در شرع اسلام، مشروع نیست.
از امام على بن الحسین (ع) در حدیثى چنین نقل شده: «روزه سکوت حرام است».
از امیرمؤمنان على (ع) مى‏خوانیم که از پیامبر اسلام (ص) نقل مى‏فرماید:
«باید اولین چیزى که زن پس از وضع حمل مى‏خورد رطب باشد».
و از پاره‏اى از روایات استفاده مى‏شود که بهترین غذاى زن باردار و داروى او رطب است.


(آیه 27)- مسیح در گاهواره سخن مى‏گوید: «سرانجام مریم در حالى که او (کودکش) را در آغوش گرفته بود، نزد قومش آورد» (فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ).
هنگامى که آنها کودکى نوزاد را در آغوش او دیدند، دهانشان از تعجب باز ماند، بعضى که در قضاوت و داورى، عجول بودند گفتند: حیف از آن سابقه درخشان، با این آلودگى! و صد حیف از آن دودمان پاکى که این گونه بدنام شد.
«گفتند: اى مریم! کار بسیار عجیب و بدى انجام دادى»! (قالُوا یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا).


(آیه 28)- بعضى به او رو کردند و گفتند: «اى خواهر هارون! پدر تو آدم بدى نبود، مادرت نیز هرگز آلودگى نداشت» (یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا).
اینکه آنها به مریم گفتند: «اى خواهر هارون»! به جهت این است که هارون مرد پاک و صالحى بود، آن چنان که در میان بنى اسرائیل ضرب المثل شده بود، هر کس را مى‏خواستند به پاکى معرفى کنند مى‏گفتند: او برادر یا خواهر هارون است.


(آیه 29)- در این هنگام، مریم به فرمان خدا سکوت کرد، تنها کارى که انجام داد این بود که: «اشاره به نوزادش عیسى کرد» (فَأَشارَتْ إِلَیْهِ). اما این کار بیشتر تعجب آنها را برانگیخت.
«به او گفتند: ما چگونه با کودکى که در گاهواره است سخن بگوییم»؟! (قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا).


(آیه 30)- به هر حال، جمعیت از شنیدن این گفتار مریم نگران و حتى شاید عصبانى شدند آن چنان که طبق بعضى از روایات به یکدیگر گفتند: مسخره و استهزاء او، از انحرافش از جاده عفت، بر ما سخت‏تر و سنگین‏تر است! ولى این حالت چندان به طول نیانجامید؟ چرا که آن کودک نوزاد زبان به سخن گشود و «گفت: من بنده خدایم» (قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ).
«او کتاب آسمانى به من مرحمت کرده» (آتانِیَ الْکِتابَ).
«و مرا پیامبر قرار داده است» (وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا).


(آیه 31)- «و خداوند مرا وجودى پر برکت (وجودى مفید از هر نظر براى بندگان) در هر جا باشم قرار داده است» (وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ).
«و مرا تا زنده‏ام توصیه به نماز و زکات کرده است» (وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا).


(آیه 32)- و نیز «مرا نیکو کار و قدر دان و خیر خواه، نسبت به مادرم» قرار داده است (وَ بَرًّا بِوالِدَتِی).
«و مرا جبّار و شقى قرار نداده است» (وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا).
در روایتى مى‏خوانیم که حضرت عیسى (ع) مى‏گوید: «قلب من نرم است و من خود را نزد خود کوچک مى‏دانم» اشاره به این که نقطه مقابل جبّار و شقى این دو وصف است.


(آیه 33)- و سرانجام این نوزاد (حضرت مسیح) مى‏گوید: «و سلام و درود خدا بر من باد آن روز که متولد شدم، و آن روز که مى‏میرم، و آن روز که زنده بر انگیخته مى‏شوم» (وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا).
این جمله هم در مورد یحیى آمده و هم در مورد حضرت مسیح (ع)، با این تفاوت که در مورد اول خداوند این سخن را مى‏گوید و در مورد دوم مسیح (ع) این تقاضا را دارد.


(آیه 34)- مگر فرزند براى خدا ممکن است؟! بعد از آن که قرآن مجید در آیات گذشته ترسیم بسیار زنده و روشنى از ماجراى تولد حضرت مسیح (ع) کرد به نفى خرافات و سخنان شرک‏آمیزى که درباره عیسى گفته‏اند پرداخته چنین مى‏گوید: «این است عیسى بن مریم» (ذلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ).
مخصوصا در این عبارت روى فرزند مریم بودن او تأکید مى‏کند تا مقدمه‏اى باشد براى نفى فرزندى خدا.
و بعد اضافه مى‏نماید: «این قول حقى است که آنها در آن شک و تردید مى‏کنند» و هر یک در جاده‏اى انحرافى گام نهادند (قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ).


(آیه 35)- در این آیه با صراحت مى‏گوید: «هرگز براى خدا شایسته نبود فرزندى انتخاب کند او منزه و پاک از چنین چیزى است» (ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ).
بلکه «او هرگاه چیزى را (اراده کند و) فرمان دهد به آن مى‏گوید: موجود باش آن نیز موجود مى‏شود» (إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).
اشاره به این که: دارا بودن فرزند- آن چنان که مسیحیان در مورد خدا مى‏پندارند- با قداست مقام پروردگار سازگار نیست، از یک سو لازمه آن جسم بودن و از سوى دیگر محدودیت، و از سوى سوم نیاز خداوند است.
تعبیر «کُنْ فَیَکُونُ» ترسیم بسیار زنده‏اى از وسعت قدرت خدا و تسلط و حاکمیت او در امر خلقت است.


(آیه 36)- آخرین سخن عیسى بعد از معرفى خویش با صفاتى که گفته شد این است که بر مسأله توحید مخصوصا در زمینه عبادت تأکید کرده، مى‏گوید:
«و خداوند پروردگار من و شماست. او را پرستش کنید این است راه راست» (وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ).
و به این ترتیب مسیح (ع) از آغاز حیات خود با هر گونه شرک و پرستش خدایان دو گانه و چندگانه مبارزه کرد.


(آیه 37)- ولى با این همه تأکیدى که مسیح (ع) در زمینه توحید و پرستش خداوند یگانه داشت «بعد از او گروههایى از میان پیروانش اختلاف کردند» و عقاید گوناگونى مخصوصا درباره مسیح ابراز داشتند (فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ).
«واى به حال آنها که راه کفر و شرک را پیش گرفتند، از مشاهده روز عظیم رستاخیز» (فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ).
تاریخ مسیحیت نیز به خوبى گواهى مى‏دهد که آنها تا چه اندازه بعد از حضرت مسیح (ع) درباره او و مسأله توحید اختلاف کردند.
بعضى گفتند: او خداست که به زمین نازل شده است! عده‏اى را زنده کرده و عده‏اى را میرانده سپس به آسمان صعود کرده است! بعضى دیگر گفتند: او فرزند خداست! و بعضى دیگر گفتند: او یکى از اقانیم سه گانه (سه ذات مقدس) است، اب و ابن و روح القدس (خداى پدر، خداى پسر و روح القدس)! و بعضى دیگر گفتند: او سومین آن سه نفر است: خداوند معبود است، او هم معبود، و مادرش هم معبود! سرانجام بعضى گفتند: او بنده خداست و فرستاده او.
و از آنجا که انحراف از اصل توحید، بزرگترین انحراف مسیحیان محسوب مى‏شود در ذیل آیه فوق دیدیم که چگونه خداوند آنها را تهدید مى‏کند.

(آیه 38)- این آیه وضع آنها را در صحنه رستاخیز بیان کرده، مى‏گوید: «آنها در آن روز که نزد ما مى‏آیند چه گوشهاى شنوا و چه چشمهایى بینا پیدا مى‏کنند! ولى این ستمگران، امروز که در دنیا هستند در گمراهى آشکارند» (أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
اصولا مشاهده آن دادگاه و آثار اعمال، خواب غفلت را از چشم و گوش انسان مى‏برد، و حتى کوردلان آگاه و دانا مى‏شوند، ولى چه سود که این بیدارى و آگاهى به حال آنها مفید نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۰:۰۳
* مسافر
يكشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۸ ب.ظ

306 . صفحه 306



بیست و ششم مهر :


نفیسه :



(آیه 12)- صفات برجسته یحیى: در آیات گذشته دیدیم که خداوند چگونه به هنگام پیرى زکریا، یحیى را به او مرحمت فرمود، به دنباله آن در این آیه فرمان مهم الهى را خطاب به «یحیى» مى‏خوانیم: «اى یحیى! کتاب خدا را با قوت و قدرت بگیر»! (یا یَحْیى‏ خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ).
منظور از «کتاب» در اینجا «تورات» است. و منظور از گرفتن کتاب با قوت و قدرت آن است که با قاطعیت هر چه تمامتر محتواى آن را اجرا کند، و به تمام آن عمل نماید، و در راه تعمیم و گسترش آن از هر نیروى مادى و معنوى، فردى و اجتماعى، بهره گیرد.
بعد از این دستور، به مواهب دهگانه‏اى که خدا به یحیى داده بود، و یا او به توفیق الهى کسب کرد، اشاره مى‏کند.
1- «ما فرمان نبوت و عقل و هوش و درایت را در کودکى به او دادیم» (وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا).


(آیه 13)-
2- «و به او رحمت و محبت (نسبت به بندگان) از سوى خود بخشیدیم» (وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا).
3- «و به او پاکى (روح و جان و پاکى عمل) دادیم» (وَ زَکاةً).
4- «و او پرهیزکار بود» (وَ کانَ تَقِیًّا). و از آنچه خلاف فرمان پروردگار بود، دورى مى‏کرد.


(آیه 14)-
5- «او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود» (وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ).
6- «و جبّار (و متکبر) و عصیانگر نبود» (وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً).
7- «او معصیت کار و آلوده به گناه نبود» (عَصِیًّا).


(آیه 15)-
8 و 9 و 10- و چون او جامع این صفات برجسته و افتخارات بزرگ بود، «سلام بر او، آن روز که تولّد یافت، و آن روز که مى‏میرد، و آن روز که زنده برانگیخته مى‏شود» (وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا).
جمله فوق نشان مى‏دهد که: در تاریخ زندگى انسان و انتقال او از عالمى به عالم دیگر سه روز سخت وجود دارد، روز گام نهادن به این دنیا «یَوْمَ وُلِدَ»
 و روز مرگ و انتقال به جهان برزخ «یَوْمَ یَمُوتُ»
 و روز بر انگیخته شدن در جهان دیگر «وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا».
و از آنجا که این سه روز انتقالى طبیعتا با بحرانهایى رو برو است خداوند سلامت و عافیت خود را شامل حال بندگان خاصش قرار مى‏دهد و آنها را در این سه مرحله توفانى در کنف حمایت خویش مى‏گیرد.
شهادت یحیى!
یحیى قربانى روابط نامشروع یکى از طاغوتهاى زمان خود شد به این ترتیب که «هرودیس» پادشاه هوسباز فلسطین، عاشق «هیرودیا» دختر برادر خود شد، و تصمیم به ازدواج با او گرفت! پیامبر بزرگ خدا یحیى (ع) صریحا اعلام کرد که این ازدواج نامشروع است و من به مبارزه با چنین کارى قیام خواهم کرد.
آن دختر که یحیى را بزرگترین مانع راه خویش مى‏دید تصمیم گرفت در یک فرصت مناسب از وى انتقام گیرد ارتباط خود را با عمویش بیشتر کرد و زیبایى خود را دامى براى او قرار داد.
روزى به او گفت: من هیچ چیز جز سر یحیى را نمى‏خواهم! «هرودیس» که دیوانه‏وار به آن زن عشق مى‏ورزید بى‏توجه به عاقبت این کار تسلیم شد و چیزى نگذشت که سر یحیى را نزد آن زن بدکار حاضر ساختند اما عواقبت دردناک این عمل، سرانجام دامان او را گرفت.


سالار شهیدان امام حسین (ع) مى‏فرمود: «از پستیهاى دنیا اینکه سر یحیى بن زکریا را به عنوان هدیه براى زن بد کاره‏اى از زنان بنى اسرائیل بردند».

(آیه 16)- سرآغاز تولد مسیح (ع): بعد از بیان سرگذشت یحیى (ع) رشته سخن را به داستان تولد عیسى (ع) و سرگذشت مادرش مریم مى‏کشاند، چرا که پیوند بسیار نزدیکى در میان این دو ماجرا است.
اگر تولد یحیى از پدرى پیر و فرتوت و مادرى نازا عجیب بود، تولد عیسى از مادر بدون پدر عجیبتر است.اگر رسیدن به مقام عقل و نبوت در کودکى، شگفت‏انگیز است، سخن گفتن در گهواره آن هم از کتاب و نبوت، شگفت‏انگیزتر است.
و به هر حال هر دو آیتى است از قدرت خداوند بزرگ، یکى از دیگرى بزرگتر، و اتفاقا هر دو مربوط به کسانى است که با هم قرابت بسیار نزدیک از جهت نسب داشتند چرا که مادر یحیى خواهر مادر مریم بود، و هر دو زنانى نازا و عقیم بودند و در آرزوى فرزندى صالح به سر مى‏بردند.
آیه مى‏گوید: «و در کتاب آسمانى قرآن از مریم سخن بگو آنگاه که از خانواده خود (به صورت متواضعانه و گمنام) جدا شده و در یک منطقه شرقى قرار گرفت» (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا).
او در حقیقت مى‏خواست مکانى خالى و فارغ از هر گونه دغدغه پیدا کند که به راز و نیاز با خداى خود بپردازد.


(آیه 17)- در این هنگام، مریم «میان خود و آنان حجابى افکند» تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد (فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً).
«در این هنگام ما روح خود (یکى از فرشتگان بزرگ) را به سوى او فرستادیم و او در شکل انسان کامل بى‏عیب و نقص و خوش قیافه‏اى بر مریم ظاهر شد» (فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا).


(آیه 18)- پیداست که در این موقع مریم از دیدن چنین منظره‏اى که مرد بیگانه زیبایى به خلوتگاه او راه یافته چه ترس و وحشتى به او دست مى‏دهد؟ لذا بلافاصله «صدا زد: من به خداى رحمان از تو پناه مى‏برم اگر پرهیزکار هستى» (قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا).
و این نخستین لرزه‏اى بود که سراسر وجود مریم را فرا گرفت.
بردن نام خداى رحمان، و توصیف او به رحمت عامه‏اش از یک سو، و تشویق او به تقوا و پرهیزکارى از سوى دیگر، همه براى آن بود که اگر آن شخص ناشناس قصد سوئى دارد او را کنترل کند.


(آیه 19)- مریم با گفتن این سخن در انتظار عکس العمل آن مرد ناشناس بود، انتظارى آمیخته با وحشت و نگرانى بسیار، اما این حالت دیرى نپایید، ناشناس زبان به سخن گشود و مأموریت و رسالت عظیم خویش را چنین بیان کرد و «گفت:
من فرستاده پروردگار توام»! (قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ).
این جمله همچون آبى که بر آتش بریزد، به قلب پاک مریم آرامش بخشید.
ولى این آرامش نیز چندان طولانى نشد، چرا که بلافاصله افزود: من آمده‏ام «تا پسر پاکیزه‏اى (از نظر خلق و خوى و جسم و جان) به تو ببخشم»! (لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا).


(آیه 20)- از شنیدن این سخن لرزش شدیدى وجود مریم را فرا گرفت و بار دیگر در نگرانى عمیقى فرو رفت و «گفت: چگونه ممکن است من صاحب پسرى شوم، در حالى که تا کنون انسانى با من تماس نداشته و هرگز زن آلوده‏اى نبوده‏ام»؟! (قالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا).
او در این حال تنها به اسباب عادى مى‏اندیشید.


(آیه 21)- اما به زودى توفان این نگرانى مجدد با شنیدن سخن دیگرى از پیک پروردگار فرو نشست او با صراحت به مریم «گفت: مطلب همین است که پروردگارت فرموده، این کار بر من سهل و آسان است» (قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ).
تو که خوب از قدرت من آگاهى، تو که میوه‏هاى بهشتى را در فصلى که در دنیا شبیه آن وجود نداشت در کنار محراب عبادت خویش دیده‏اى، تو که میدانى جدت «آدم» از خاک آفریده شد، این چه تعجب است که از این خبر دارى؟! سپس افزود: «و ما مى‏خواهیم او را آیه و اعجازى براى مردم قرار دهیم» (وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ).
و ما مى‏خواهیم او را «رحمتى از سوى خود» براى بندگان بنماییم (وَ رَحْمَةً مِنَّا).
و به هر حال «این امرى است پایان یافته» و جاى گفتگو ندارد(وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا).


(آیه 22)- مریم در کشاکش سخت‏ترین طوفانهاى زندگى: «سرانجام مریم باردار شد» (فَحَمَلَتْهُ). و آن فرزند موعود در رحم او جاى گرفت.
«این امر سبب شد که او (از بیت المقدس) به مکان دور دستى برود» (فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکاناً قَصِیًّا).
او در این حالت در میان یک بیم و امید، یک حالت نگرانى توأم با سرور به سر مى‏برد، گاهى به این مى‏اندیشید که این حمل سرانجام فاش خواهد شد، چه کسى از من قبول مى‏کند زنى بدون داشتن همسر باردار شود، من با این اتهام چه کنم؟
اما از سوى دیگر، احساس مى‏کرد که این فرزند پیامبر موعود الهى است یک تحفه بزرگ آسمانى مى‏باشد، خداوندى که مرا به چنین فرزندى بشارت داده و با چنین کیفیت معجز آسایى او را آفریده چگونه تنهایم خواهد گذاشت؟


(آیه 23)- هر چه بود دوران حمل پایان گرفت، گر چه در این حالت زنان به آشنایان و دوستان خود پناه مى‏برند تا براى تولد فرزند به آنها کمک کنند، ولى چون وضع مریم یک وضع استثنایى بود و هرگز نمى‏خواست کسى وضع حمل او را ببیند، با آغاز درد زائیدن، راه بیابان را پیش گرفت.
قرآن در این زمینه مى‏گوید: «درد وضع حمل، او را به کنار درخت خرمایى کشاند» (فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى‏ جِذْعِ النَّخْلَةِ).
که تنها بدنه‏اى از آن درخت باقى مانده، یعنى درختى خشکیده بود.
در این حالت، توفانى از غم و اندوه، سراسر وجود پاک مریم را فرا گرفت. به قدرى این توفان سخت بود که این بار بر دوشش سنگینى مى‏کرد که بى‏اختیار «گفت: اى کاش پیش از این مرده بودم و بکلى فراموش مى‏شدم»! (قالَتْ یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا).
بدیهى است تنها ترس تهمتهاى آینده نبود که قلب مریم را مى‏فشرد، مشکلات و مصائب دیگر مانند وضع حمل بدون قابله و دوست و یاور، در بیابانهاى تنهاى تنها، نبودن محلى براى استراحت، آبى براى نوشیدن و غذا براى خوردن، وسیله براى نگاهدارى مولود جدید، اینها همه امورى بود که سخت او را تکان مى‏داد.


(آیه 24)- اما این حالت زیاد به طول نیانجامید و همان نقطه روشن امید که همواره در اعماق قلبش وجود داشت درخشیدن گرفت «ناگهان از طرف پایین پایش صدا زد که: غمگین مباش! پروردگارت زیر پاى تو چشمه آبى (گوارا) قرار داده است» (فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا).


(آیه 25)- و نظرى به بالاى سرت بیفکن چگونه ساقه خشکیده به درخت نخل بارورى تبدیل شده که میوه‏ها، شاخه‏هایش را زینت بخشیده‏اند «تکانى به این درخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ریزد» (وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا).


اعظم :


ایه 12 :
ا- در مقابل هر نعمتی مسئولیتی داریم ؛ خداوند به یحیی کتاب داد و از او خواست با قوت بگیرد (یا یَحیَی خُذِ الکِتابَ بِقُوَّهٍ)
2- مؤمنان به قرآن بایستی با قدرت و نیرومندی کتاب الهی را اخذ و آن را پیاده سازند ( یا یَحیَی خُذِ الکِتابَ بِقُوَّهٍ)

مراد از محکم گرفتن کتاب : تحقق دادن معارف آن و عمل به دستورات و احکام آن است


ایه 13 و 14 : جمله (وَ کانَ تَقِیًّا) حال او را نسبت به پروردگارش بیان می کند و جمله (وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ) وضع او را نسبت به پدر و مادر حکایت می نماید و جمله (وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا) رفتار او را نسبت به سایر مردم شرح می دهد.

آیه 15 : (سلام ) یعنی امن و خالی بودن از هرچه مایه ترس و کراهت است و اینکه سلام را نکره آورده برای دلالت بر تعظیم آن است


ایه 17:خداوند روح خویش را به جانب مریم فرستاد که بصورت بشری در نزد او مجسم گردید، یعنی آن روح در حواس بینایی مریم به صورت بشری محسوس گشت ، ولی در واقع همان روح بود نه بشر، و از قرینه آیات دیگر استفاده می شود که مراد از (روح ) جبرئیل است که آن را در لسان قرآن (روح القدس )، یا (روح الامین ) نیز نامیده اند.


ایه 19 : ازلطافتهای این سوره آنست که این تعبیر (وهب ) در مورد بخشیدن یحیی به زکریا واسحاق و یعقوب به ابراهیم و هارون به موسی نیز بکار رفته است که سلام و درودالهی بر همه ایشان باد.


ایه 23 : مجمع البیان می گوید: علت اینکه حضرت مریم (علیها سلام) آرزوی مرگ کرد این بود که- تا آنجا که می‏ گوید- از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که چون در میان قوم خود حتی یک نفر رشید و صاحب فراست سراغ نداشت که او را تبرئه کند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۸
* مسافر
شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۲ ب.ظ

305 . صفحه 305



بیست و چهارم مهر :



نفیسه :


سوره مریم نوزدهمین سوره قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و 98 آیه دارد.‏
محتواى سوره:
بطور کلى محتواى این سوره در سه بخش خلاصه مى‏شود:
1- مهمترین بخش این سوره را قسمتى از سرگذشت زکریا و مریم و حضرت مسیح (ع) و یحیى و ابراهیم قهرمان توحید و فرزندش اسماعیل و ادریس و بعضى دیگر از پیامبران بزرگ الهى، تشکیل مى‏دهد که داراى نکات تربیتى خاصى است.
2- قسمتى دیگر مسائل مربوط به قیامت و چگونگى رستاخیز و سرنوشت مجرمان و پاداش پرهیزکاران و مانند آن است.
3- بخش دیگر اشارات مربوط به قرآن و نفى فرزند از خداوند و مسأله شفاعت است که مجموعا برنامه تربیتى مؤثرى را براى سوق نفوس انسانى به ایمان و پاکى و تقوا تشکیل مى‏دهد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هر کس مداومت به خواندن این سوره کند از دنیا نخواهد رفت مگر این که خدا به برکت این سوره او را از نظر جان و مال و فرزند بى‏نیاز مى‏کند».
این غنا و بى‏نیازى مسلما بازتابى است از پیاده شدن محتواى سوره در درون جان انسان و انعکاسش در خلال اعمال و رفتار و گفتار او.


بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- بار دیگر در آغاز این سوره به حروف مقطعه بر خورد مى‏کنیم «ک، ه، ى، ع، ص» (کهیعص).
در خصوص حروف مقطعه این سوره دو دسته از روایات در منابع اسلامى دیده مى‏شود:
نخست روایاتى است که هر یک از این حروف را اشاره به یکى از اسما بزرگ خداوند (الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏) مى‏داند «ک» اشاره به کافى و «ه» اشاره به هادى، و «ى» اشاره به ولى، و «ع» اشاره به عالم و «ص» اشاره به «صادق الوعد» (کسى که در وعده خود صادق است).
دوم روایاتى است که این حروف مقطعه را به داستان قیام امام حسین (ع) در کربلا تفسیر کرده است: «ک» اشاره به «کربلا»، «هاء» اشاره به «هلاک خاندان پیامبر» (ص) و «ى» به «یزید» و «ع» به مسأله «عطش» و «ص» به «صبر و استقامت» حسین و یاران جانبازش.
البته آیات قرآن تاب معانى مختلف را دارد که در عین تنوع منافاتى هم با هم ندارند.


(آیه 2)- دعاى گیراى زکریّا- بعد از ذکر حروف مقطعه، نخستین سخن از داستان زکریا (ع) شروع مى‏شود، مى‏فرماید: «این یادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده‏اش زکریّا ...» (ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا).


(آیه 3)- «در آن هنگام که (از نداشتن فرزندى، سخت ناراحت و غمناک بود) پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت) پنهان خواند ...» (إِذْ نادى‏ رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا).


(آیه 4)- «گفت: پروردگارا! استخوانم (که ستون پیکر من و محکمترین اعضاى تن من است) سست شده (قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی).
«و شعله پیرى تمام سرم را فرا گرفته» (وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً).
سپس مى‏افزاید: پروردگارا! «و من هرگز در دعاى تو از اجابت محروم نبوده‏ام» (وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا). تو همواره در گذشته مرا به اجابت دعاهایم عادت دادى و هیچ‏گاه محرومم نساخته‏اى، اکنون که پیر و ناتوان شده‏ام سزاوارترم که دعایم را اجابت فرمایى و نومید باز نگردانى.


(آیه 5)- سپس حاجت خود را چنین شرح مى‏دهد: پروردگارا! «من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که حق پاسدارى از آیین تو را نگاه ندارند! و (از طرفى) همسرم نازا و عقیم است، تو از نزد خود جانشینى به من ببخش ...» (وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا).


(آیه 6)- «جانشینى که وارث من و دودمان یعقوب باشد، و او را مورد رضایتت قرار ده!» (یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا).
به عقیده ما «ارث» در اینجا مفهوم وسیعى دارد که هم ارث اموال را شامل مى‏شود و هم ارث مقامات معنوى را، چرا که اگر افراد فاسدى صاحب اختیار اموال فراوان او مى‏شدند به راستى نگران کننده بود، و نیز اگر رهبرى معنوى مردم به دست افراد ناصالح مى‏افتاد آن نیز بسیار مایه نگرانى بود بنابراین خوف زکریا در هر دو صورت قابل توجیه است.


(آیه 7)- زکریّا به آرزوى خود رسید: این آیه استجابت دعاى زکریا را در پیشگاه پروردگار، استجابتى آمیخته با لطف و عنایت ویژه او بیان مى‏کند، و با این جمله شروع مى‏شود «اى زکریا! ما تو را بشارت به پسرى مى‏دهیم که نامش یحیى است پسرى (بى‏سابقه) که همنامى براى او پیش از این قرار نداده‏ایم» (یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى‏ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا).


(آیه 8)- اما زکریا که اسباب ظاهر را براى رسیدن به چنین مطلوبى مساعد نمى‏دید از پیشگاه پروردگار تقاضاى توضیح کرد و «گفت: پروردگارا! چگونه براى من فرزندى خواهد بود؟ در حالى که همسرم نازا و عقیم است و من نیز از شدّت پیرى افتاده شده‏ام» (قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا).


(آیه 9)- اما به زودى زکریا در پاسخ سؤالش این پیام را از درگاه خداوند دریافت داشت: «فرمود: مطلب همین گونه است که پروردگار تو گفته و این بر من آسان است» (قالَ کَذلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ).
این مسأله عجیبى نیست که از پیرمردى همچون تو و همسرى ظاهرا نازا فرزندى متولد شود «من تو را قبلا آفریدم در حالى که هیچ نبودى» (وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً).
خدایى که توانایى دارد از هیچ، همه چیز بیافریند، چه جاى تعجب که در این سنّ و سال و این شرایط فرزندى به تو عنایت کند.


(آیه 10)- زکریا با شنیدن سخن فوق بسیار دلگرم و خوشحال شد و نور امید سر تا پاى وجودش را فرا گرفت اما از آنجا که این پیام از نظر او بسیار سر نوشت ساز و پراهمیت بود از خدا تقاضاى نشانه‏اى بر این کار کرد و «گفت: پروردگارا! نشانه‏اى براى من قرار ده» (قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً).
بدون شک زکریا به وعده الهى ایمان داشت ولى براى اطمینان بیشتر- همان گونه که ابراهیم مؤمن به معاد تقاضاى شهود چهره معاد در این زندگى کرد تا قلبش اطمینان بیشترى یابد- زکریا از خدا تقاضاى چنین نشانه و آیتى نمود.
«خدا به او فرمود: نشانه تو آن است که سه شبانه روز تمام (در حالى که زبانت سالم است) قدرت سخن گفتن با مردم را نخواهى داشت» تنها زبانت به ذکر خدا و مناجات با او گردش مى‏کند (قالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا).
این نشانه آشکارى است که انسان با داشتن زبان سالم و قدرت بر هر گونه نیایش با پروردگار، در برابر مردم توانایى سخن گفتن را نداشته باشد.

(آیه 11)- «بعد از این (بشارت و این آیت روشن) زکریا از محراب عبادتش به سراغ مردم آمد و با اشاره به آنها چنین گفت: صبح و شام تسبیح پروردگار بگویید» (فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى‏ إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا).
چرا که نعمت بزرگى که خدا به زکریا ارزانى داشته دامنه آن همه قوم را فرا مى‏گرفت و در سرنوشت آینده همه آنها تأثیر داشت.
از این گذشته این موهبت که اعجازى محسوب مى‏شد مى‏توانست پایه‏هاى ایمان را در دلهاى افراد محکم کند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۹:۵۲
* مسافر