قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء پنجم» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۴۶ ق.ظ

86 . صفحه 86

 

بیست و یکم اسفند :

نفیسه :

45.این آیه مى‏فرماید: اینها اگر چه در لباس دوست، خود را جلوه مى‏دهند، دشمنان واقعى شما هستند «و خداوند از دشمنان شما آگاهتر است» چه دشمنى از آن بالاتر که با سعادت و هدایت شما مخالفند، گاهى به زبان خیرخواهى و گاهى از طریق بدگویى و هر زمان به شکلى به دنبال تحقق بخشیدن به اهداف شوم خود هستند.ولى شما هرگز از عداوت آنها وحشت نکنید، شما تنها نیستید «همین قدر کافى است که خداوند رهبر و ولىّ شما باشد و کافى است که خدا یاور شما باشد»


46.این آیه به دنبال آیات قبل، صفات جمعى از دشمنان اسلام را تشریح مى‏کند و به گوشه‏اى از اعمال آنها اشاره مى‏نماید.یکى از کارهاى آنها، تحریف حقایق و تغییر چهره دستورهاى خداوند بوده است، آیه مى‏فرماید: «جمعى از یهودیان سخنان را از محل خود تحریف مى‏نمایند»این تحریف ممکن است جنبه لفظى داشته باشد و یا جنبه معنوى و عملى، اما جمله‏هاى بعد مى‏رساند که منظور از تحریف در اینجا همان تحریف لفظى و تغییر عبارت است زیرا آنها مى‏گویند: «ما شنیدیم و مخالفت کردیم»!یعنى، به جاى این که بگویند: سمعنا و اطعنا«شنیدیم و فرمانبرداریم» مى‏گویند شنیدیم و مخالفیم.و بعد اشاره به قسمت دیگرى از سخنان عداوت آمیز و آمیخته با جسارت و بى‏ادبى آنها کرده، مى‏گوید: آنها مى‏گویند:«بشنو که هرگز نشنوى». علاوه بر این از روى سخریه مى‏گفتند: (راعِنا).توضیح این که: مسلمانان راستین در آغاز دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى این که بهتر سخنان او را بشنوند و به دل بسپارند در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این جمله را مى‏گفتند:راعنا یعنى، ما را مراعات کن و به ما مهلت بده!ولى این دسته از یهود این جمله را دستاویز قرار داده و آن را مقابل حضرت تکرار مى‏کردند و منظورشان معنى عبرى این جمله که «بشنو که هرگز نشنوى» بود و یا معنى دیگر عربى آن را یعنى «ما را تحمیق کن»! اراده مى‏کردند.تمام اینها به منظور آن بود که «با زبان خود حقایق را از محور اصلى بگردانند و در آیین حق طعن زنند»

اما اگر آنها به جاى این همه لجاجت و دشمنى با حق و جسارت و بى‏ادبى، راه راست را پیش مى‏گرفتند و مى‏گفتند:«ما کلام خدا را شنیدیم و از در اطاعت در آمدیم، سخنان ما را بشنو و ما را مراعات کن و به ما مهلت بده (تا حقایق را کاملا درک کنیم) به نفع آنها بود و با عدالت و منطق و ادب کاملا تطبیق داشت»«اما آنها بر اثر کفر و سرکشى و طغیان از رحمت خدا به دور افتاده‏اند (و دلهاى آنها آن چنان مرده است که به این زودى در برابر حق، زنده و بیدار نمى‏گردد)فقط دسته کوچکى از آنها افراد پاکدلى هستند که آمادگى پذیرش حقایق را دارند و سخنان حق را مى‏شنوند و ایمان مى‏آورند»

47.در دنبال بحثى که در آیات سابق در باره اهل کتاب بود،در اینجا روى سخن را به خود آنها کرده مى‏فرماید: «اى کسانى که کتاب آسمانى به شما داده شده است ایمان بیاورید به آنچه نازل کردیم (آیات قرآن مجید) که هماهنگ است با نشانه‏هایى که در کتب شما در باره آن وارد شده است» و مسلما شما با داشتن این همه نشانه‏ها از دیگران سزاوارترید که به این آیین پاک بگروید.سپس آنها را تهدید مى‏کند که سعى کنید پیش از آن که گرفتار یکى از دو عقوبت شوید در برابر حق تسلیم گردید، نخست این که:«صورتهاى شما را بکلى محو کرده (و تمام اعضایى که به وسیله آن حقایق را مى‏بینید و مى‏شنوید و درک مى‏کنید از میان برده) سپس صورتهاى شما را به پشت سر بازگردانیم» و اما مجازات دوم که به آن تهدید شده‏اند این است که: «آنها را از رحمت خود دور مى‏سازیم همان طور که اصحاب سبت را دور ساختیم»به این ترتیب اهل کتاب با اصرار و پافشارى در مخالفت با حق عقب‏گرد و سقوط مى‏کنند و یا نابود مى‏شوند، منظور از«طمس و محو و بازگرداندن به عقب» در آیه فوق همان محو فکرى و روحى و عقب‏گرد معنوى است.در پایان آیه براى تأکید این تهدیدها مى‏فرماید: «فرمان خدا در هر حال انجام مى‏شود» و هیچ قدرتى مانع از آن نخواهد بود

48.امیدبخش‏ترین آیات قرآن! این آیه صریحا اعلام مى‏کند که همه گناهان ممکن است مورد عفو و بخشش واقع شوند، ولى «خداوند (هرگز) شرک را نمى‏بخشد و پایین‏تر از آن را براى هر کس بخواهد (و شایسته بداند) مى‏بخشد» ارتباط این آیه با آیات سابق از این نظر است که یهود و نصارى هر یک به نوعى مشرک بودند، و قرآن به وسیله این آیه به آنها اعلام خطر مى‏کند که این عقیده را ترک گویند که گناهى است غیر قابل بخشش، سپس در پایان آیه دلیل این موضوع را بیان کرده مى‏فرماید: «کسى که براى خدا شریکى قائل شود گناه بزرگى مرتکب شده است» طبق روایتى که از امیر مؤمنان على علیه السّلام نقل شده این آیه امیدبخش‏ترین آیات قرآن است و افراد موحد را به لطف و رحمت پروردگار دلگرم مى‏سازد، زیرا در این آیه خداوند امکان بخشش همه گناهان را غیر از شرک بیان کرده است.از آیات قرآن استفاده مى‏شود که وسائل آمرزش و بخشودگى گناه متعدد است از جمله:
1- توبه و بازگشت به سوى خدا که توأم با پشیمانى از گناهان گذشته و تصمیم بر اجتناب از گناه در آینده و جبران عملى اعمال بد به وسیله اعمال نیک بوده باشد.
2- کارهاى نیک فوق العاده‏اى که سبب آمرزش اعمال زشت مى‏گردد.
3- شفاعت که شرح آن در ذیل آیه 48 سوره بقره گذشت.
4- پرهیز از گناهان «کبیره» که موجب بخشش گناهان «صغیره» مى‏باشد.
5- عفو الهى که شامل افرادى مى‏شود که شایستگى آن را دارند.

49.یهود و نصارى براى خود امتیازاتى قائل بودند و همان طور که در آیات قرآن نقل شده گاهى مى‏گفتند: «ما فرزندان خداییم» (مائده: 18) و گاهى مى‏گفتند:«بهشت مخصوص ماست و غیر از ما، در آن راهى ندارد». (بقره: 111) این آیه و آیه بعد نازل شد و به این پندارهاى باطل پاسخ گفت.در این آیه به یکى از صفات نکوهیده اشاره شده که گریبانگیر بسیارى از افراد و ملتها مى‏شود و آن خودستایى و خویشتن را پاک نشان دادن و فضیلت براى خود ساختن است، مى‏گوید. «آیا ندیدى کسانى را که خودستایى مى‏کنند»سپس مى‏فرماید: «خداوند هر که را بخواهد مى‏ستاید» و تنها اوست که از روى حکمت و مشیت بالغه بدون کم و زیاد، افراد را طبق شایستگیهایى که دارند، مدح و ستایش مى‏کند «و هرگز به هیچ کس، سر سوزنى ستم نخواهد شد» در حقیقت فضیلت چیزى است که خداوند آن را فضیلت بداند نه آنچه خودستایان براى خود از روى خودخواهى قائل مى‏شوند و به خویش و دیگران ستم مى‏کنند.

50.در این آیه برترى طلبیها را یک نوع افترا و دروغ به خدا بستن و گناه بزرگ و آشکار معرفى مى‏کند، مى‏فرماید: «ببین این جمعیت چگونه با ساختن فضائل دروغین و نسبت دادن آنها به خدا، به پروردگار خویش دروغ مى‏بندند، آنها اگر گناهى جز همین گناه نداشته باشند، براى مجازات آنان کافى است»

51.بعد ازحادثه «احد» یکى از بزرگان یهود به نام «کعب بن اشرف» به اهل مکه پیشنهاد کرد که سى نفر از شما و سى نفر از ما به کنارخانه کعبه برویم و شکمهاى خود را بر دیوار خانه کعبه بگذاریم وبا پروردگارکعبه عهد کنیم که درنبرد با محمد کوتاهى نکنیم،این برنامه انجام شد،و پس از پایان آن،ابوسفیان رو به«کعب»کرده، گفت: تو مرد دانشمندى هستى و ما بیسواد و درس نخوانده! به عقیده تو، «ما» و «محمد» کدام به حق نزدیکتریم، کعب گفت: آیین خود را براى من کاملا تشریح کن. ابوسفیان گفت: ما براى حاجیان، شتران بزرگ قربانى مى‏کنیم، و به آنها آب مى‏دهیم، میهمان را گرامى مى‏داریم، و اسیران را آزاد کرده، و صله رحم به‏جا مى‏آوریم، خانه پروردگار خود را آباد نگه مى‏داریم، و بر گرد آن طواف مى‏کنیم، و ما اهل حرم خدا سرزمین مکّه‏ایم! ولى محمد قطع پیوند خویشاوندى کرده، و از حرم خدا و آیین کهن ما بیرون رفته و آیین محمد آیینى است تازه و نوپا- کعب گفت: به خدا سوگند آیین شما از آیین محمد بهتر است! در این هنگام آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

این آیه یکى دیگر از صفات ناپسند یهود را منعکس مى‏کند که آنها براى پیشبرد اهدافشان آن چنان سازشکارى با هر جمعیتى نشان مى‏دادند که حتى براى جلب نظر بت‏پرستان در برابر بتهاى آنها سجده مى‏کردند و آنچه را که در باره عظمت اسلام و صفات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دیده یا خوانده بودند زیر پا مى‏گذاشتند، و حتى براى خوشایند بت‏پرستان آیین خرافى و مملو از ننگ آنها را بر اسلام ترجیح مى‏دادند، با این که اهل کتاب بودند و قدر مشترکشان با اسلام به مراتب بیش از بت‏پرستان بود، لذا آیه به عنوان تعجب مى‏گوید:«آیا ندیدى کسانى را که سهمى از کتاب خدا داشتند، اما در برابر بت سجده کردند و به طغیانگران اظهار ایمان نمودند» به این هم قناعت نکردند «و در باره مشرکان مى‏گویند: آنان از کسانى که ایمان آورده‏اند هدایت‏ یافته‏ ترند»!

 

اعظم :

آیه 47 : عبارت "ان نطمس علی وجوها فنردها علی اعقابها" برام جالب توجه بود .... که به عنوان یه مجازات برای اهل کتاب برشمرده بود ...با این معنی که صورتهای اونا رو به کلی محو می کنیم و بعد اونا رو به پشت سر باز می گردونیم . کنایه از یه حرکت عقبگرد و قهقهرایی که در این حالت به هر طرفی که خیر خودشون ببینن و مصلحتشون تشخیص بده حرکت می کنن اما چون مقصدشون رو با صورتی که در پشت سر هستش تشخیص می دیدن لذا با هر حرکتی که به سمت هدف برمی دارن در واقع از هدف دور میشن و عقب تر می رن ... خیلی وحشتناکه ها .... این سرنوشت هر کسی هستش که به اون چیزی که فطرتا و بر اساس مدارکی که داره بر حقانیت دین ولی به تعالیمش پشت پا میزنه و با لجبازی در میر انحراف گام بر می داره .... فکر هم میکنه داره به جلو میره در صورتی که هی داره از میر حقیقت دورو دورتر میشه


آیه 49 : این آیه هم برای من خیلی جالب بود چون خیلی به وضوح دیدم اینو که آدم هر خوبیی که در وجودش هست از لطف و فضل خداوند هستش و هر کس فکر کنه که صفات نیک وجودش حاصل یه برتری یا تلاشی از جانب خداوند هتش کاملا در اشتباهه و باید مرتب به خاطر صفت خوبش قدردان خداوند باشه و از داوند طلب کنه که اون خوبیها رو هی به کمال خوبی نزدیکتر کنه و ازش نگیره .... مثلا کسی که فکر می کنه مثلا آدم حسودی نیست .... در صورتی که حالا یا شرایطش پیش نیومده که به موردی خاص حسادت کنه یا ...یا مثلا بخیل نیست ... این صفات مثل خیلی همه چیزای خوب دیگه تو زندگی نعمتی هستش از جانب خداوند که خیلی باید بنده بابتش از خداوند تشکر کنه و اون خوبی و خیر رو از جانب خودش ندونه که اگه لطف خداوند نباشه اون هم دست کمی از کانی که اون صفت رو ندارن نیست

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۴۶
* مسافر
چهارشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۱۲ ق.ظ

85 . صفحه 85

 

بیستم اسفند :



نفیسه :

38.این آیه به یکى دیگر از صفات متکبران خود خواه اشاره کرده، مى‏فرماید: «و آنها کسانى هستند که اموال خود را براى نشان دادن به مردم (و کسب شهرت و مقام) انفاق مى‏کنند و ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارند»و از آنجا که هدف آنها جلب رضایت خالق نیست بلکه خدمت به خلق است، دائما در این فکرند که چگونه انفاق کنند تا بیشتر بتوانند از آن بهره‏بردارى به سود خود نموده، و موقعیت خود را تثبیت کنند.آنها شیطان را دوست و رفیق خود انتخاب کردند «و کسى که شیطان قرین اوست بد قرینى براى خود انتخاب کرده» و سرنوشتى بهتر از این نخواهد داشت از این آیه استفاده مى‏شود که رابطه «متکبران» با «شیطان و اعمال شیطانى» یک رابطه مستمر است نه موقت و گاهگاهى.


39.در این آیه به عنوان اظهار تأسف به حال این عده مى‏فرماید: «چه مى‏شد اگر آنها (از این بیراهه‏ها باز مى‏گشتند و) ایمان به خدا و روز رستاخیز مى‏آوردند و از مواهبى که خداوند در اختیار آنها گذاشته با اخلاص نیت و فکر پاک به بندگان خدا مى‏دادند» و از این راه براى خود کسب سعادت و خوشبختى دنیا و آخرت مى‏کردند.«و در هر حال خداوند از نیات و اعمال آنها باخبر است» و بر طبق آن به آنها جزا و کیفر مى‏دهد»

40.این آیه به افراد بى‏ایمان و بخیل که حال آنها در آیات قبل گذشت مى‏گوید:«خداوند حتى به اندازه سنگینى ذره‏اى ستم نمى‏کند»«ذرّه» در اصل به معنى مورچه‏هاى بسیار کوچکى است که به زحمت دیده مى‏شود، ولى تدریجا به هر چیز کوچکى ذرّه گفته شده است، و امروز به «اتم» که کوچکترین جزء اجسام است نیز ذرّه گفته مى‏شود. و از آنجا که «مثقال» به معنى «سنگینى» است، تعبیر «مثقال ذرّة» به معنى سنگینى یک جسم فوق العاده کوچک مى‏باشد.سپس اضافه مى‏کند،خداوند تنها ستم نمى‏کند، بلکه «اگر کار نیکى انجام شود آن را مضاعف مى‏نماید، و پاداش عظیم از طرف خود در برابر آن مى‏دهد» چرا خداوند ظلم نمى‏کند؟!از آنجا که ظلم و ستم معمولا یا بر اثر جهل است و یا احتیاج و یا کمبودهاى روانى، کسى که نسبت به همه چیز و همه کس عالم و از همه بى‏نیاز و هیچ کمبودى در ذات مقدس او نیست، ظلم کردن در باره او ممکن نیست نه این که نمى‏تواند ظلم کند، بلکه در عین توانایى به خاطر این که حکیم و عالم است از ظلم کردن، خوددارى مى‏نماید.


41.در تعقیب آیات گذشته که در مورد مجازاتها و پاداشهاى بدکاران و نیکوکاران سخن مى‏گفت، این آیه اشاره به مسأله شهود و گواهان رستاخیز کرده، مى‏گوید: «حال این افراد چگونه خواهد بود آن روز که براى هر امتى گواهى بر اعمال آنها مى‏آوریم و تو را گواه بر آنان خواهیم آورد» و به این ترتیب علاوه بر گواهى اعضاى پیکر آدمى، و گواهى زمینى که بر آن زیست کرده، و گواهى فرشتگان خدا بر اعمال او، هر پیامبرى نیز گواه اعمال امت خویش است، و بدکاران با وجود این همه گواه چگونه مى‏توانند حقیقتى را انکار کنند و خود را از کیفر اعمال خویش دور دارند.

42.در این آیه به نتیجه اعمال آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «در آن روز آنها که کافر شدند، و با فرستاده پروردگار به مخالفت برخاستند (دادگاه عدل خدا را مى‏بینند و شهود و گواهان غیر قابل انکارى در این دادگاه مشاهده مى‏کنند، آن چنان از کار خود پشیمان مى‏شوند که) آرزو مى‏کنند اى کاش خاک بودند و با خاکهاى زمین یکسان مى‏شدند». «و در آن روز (با آن همه گواهان) سخنى را نمى‏توانند از خدا پنهان کنند» زیرا با آن همه شهود و گواهان راهى براى انکار نیست.


43.چند حکم فقهى! از این آیه چند حکم اسلامى استفاده مى‏شود:
1- باطل بودن نماز در حال مستى:
آیه شریفه مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! در حال مستى به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه مى‏گویید»فلسفه آن هم روشن است، زیرا نماز گفتگوى بنده و راز و نیاز او با خداست و باید در نهایت هوشیارى انجام گردد و افراد مست از این مرحله دور و بیگانه‏اند.البته در تفسیر دیگری از امام محمدباقر وامام صادق علیهما السلام آمده بود که در این آیه منظور مستی خواب یا به اصطلاح خودمان حالت خواب آلودگی است چون مومن مست نمیشود.
2- باطل بودن نماز در حال جنابت:
همان گونه که قرآن مى‏گوید:«و همچنین هنگامى که جنب هستید» به نماز نزدیک نشوید سپس استثنایى براى این حکم بیان فرموده، مى‏گوید: «مگر این که مسافر باشید» و در مسافرت گرفتار بى‏آبى شوید. که در این حال نماز خواندن به شرط تیمم که در ذیل آیه خواهد آمد جایز است.
3- سپس در مورد جواز نماز خواندن و یا عبور از مسجد مى‏فرماید:
 «تا غسل کنید»
4- تیمم براى معذورین-
در جمله بعد که در حقیقت تمام موارد تشریع تیمم جمع است، نخست به موردى که آب براى بدن ضرر داشته باشد اشاره کرده و مى‏فرماید: «و اگر بیمار باشید و یا در سفر» و یا «هنگامى که یکى از شما از قضاى حاجت برگشت و یا با زنان آمیزش جنسى داشته‏اید»«و در این حال آب براى وضو یا غسل نیابید»«در این موقع با خاک پاکیزه‏اى تیمم کنید»در جمله بعد طرز تیمم را بیان فرموده، مى‏گوید: «سپس صورت و دستهاى خود را مسح کنید»در پایان آیه اشاره به این حقیقت میکند که دستور مزبور یک نوع تسهیل وتخفیف برای شماست "چون خداوند بخشنده و آمرزنده است".


44.در این آیه خداوند با تعبیرى حاکى از تعجب به پیامبر خود، خطاب مى‏کند که: «آیا ندیدى جمعیتى که بهره‏اى از کتاب آسمانى را در اختیار داشتند، (اما به جاى این که با آن، هدایت و سعادت براى خود و دیگران بخرند) هم براى خود گمراهى خریدند هم مى‏خواهند شما گمراه شوید»و به این ترتیب آنچه وسیله هدایت خود و دیگران بود بر اثر سوء نیّاتشان تبدیل به وسیله گمراه شدن و گمراه کردن گشت، چرا که آنها هیچ گاه دنبال حقیقت نبودند، بلکه به همه چیز با عینک سیاه نفاق و حسد و مادیگرى مى‏نگریستند.

 

اعظم :

در مورد انفاق بارها و بارها خداوند تا ابنجای قرآن که خوندیم تاکید فرمودن
در مورد کیفیت مالی که انفاق میشه
دلیل انفاق ،تاثیر انفاق ....
اینجا هم که در موردانفاق ریایی برای نشان دادن به مردم
ایه اخر صفحه قبل هم که در مورد بخل بود و اینکه نعمتهای خداوند رو کتمان میکنن
برداشت من این بوده که در امتحانات خداوند در مورد مال و کلا هر انچه به ادم روزی میده خیلی براش مهمه
که اون رو عانل اصلی بدونیم
بدونیم که اونه روزی رسونه
ایمان داشتن ما به رزاقیتش براش خیلی مهمه
اصلا اینجوری اگه باشه یعنی ما اونا عانل اصلی می دونیم که اگه میخواست میتوتست نده ،حالا که داده میتونه به راحتی بگیره
اینکه نگاهمون در سلسله عوامل به خود خدا باشه برای خدا خیلی مهمه
اینکه ریا می کنیم
بخل می کنیم
چون فکر می کنیم خودمون همه کاره بودیم در این داشتنها
ایه 39 میگه چه زیانی واسشون داشت اگه انفاق میکردن
ما فکر می کنیم اگه ببخشیم از مالمون کم میشه
فکر می کنیم حساب از ندع دو دو تا چارتای خودمونه در صورتی که خداوند در سوره بقره تا 700 برابر هم امید پاداش دادن
اینکه انفاق به مال ادم اضافه میکنه
بر عکس ربا
متاسفانه چشمای ما رو مال و داشتنها گرفته و همه چیزو با حیاب خودمون میخوایم پیش ببریم


ایه 43: در مورد نماز و حال مستی

در شبه جزیره عربستان شراب‌خواری یک عادت عمومی بود و مبارزه قطعی و اصولی به زمان نیاز داشت. به همین جهت خداوند در قرآن کریم در چند مرحله حکم قطعی تحریم شراب را بیان فرمود:
در مرحله اول، فرمود:« شما از خرما و انگور، شراب درست می‌کنید و روزی نیکو نیز به دست می‌آورید » (سوره نحل آیه 67) و به این صورت به مسلمانان فهماند که شراب، روزی نیکو نیست.
در مرحله بعد، در سوره بقره آیه 116 فرمود نفع شراب در برابر مضرات بی‌شمارش اندک است.

در مرحله بعد نیز در سوره نساء آیه 46 تصریح فرمود که چون مسکر و شراب، هوشیاری و متانت و هوش و وقار انسان را سلب می‌کند، کسی نباید در حال مستی به نماز بایستد.
و سرانجام در مرحله چهارم تصریح فرمود که شراب و قمار و بت‌ها و ازلام (نوعی ابزار بخت آزمایی) پلید و نحس‌اند و باید از تمام آنها اجتناب کرد. با این آیه، حکم قطعی تحریم شراب صادر شد و یکی دیگر از محرمات دین اسلام به صورت صریح و شفاف به مسلمین ابلاغ گردید. (مائده 90)


کلا عادتی که ریشه دار شده به این راحتی ها از بین نمیره
خداوند هم این نکته رو در مورد منع شراب لحاظ کرده

و اما ایه 42 :خیلی وحشتناکه ... خیلی
ادم یه روزی ارزو میکنه کاش با خاک یکسان میشد و نابود میشد کلا
چه روز سختی
پناه بر خدای مهربان
علتش هم کفری که داشت و عدم تبعیت از پیامبر هستش

این ایه منو یاد پستی انداخت که در مورد ایه "یقول الکافر یا لیتنی کنت ترابا "
خونده بودم
جایی که کافر ارزو میکنه که کاش مشتی خاک بود
پست رو براتون میذارم

سر تا پای خودم را که خلاصه کنم، می شوم ته یک کف دست خاک که ممکن بود یک تکه آجر باشد توی دیوار یک خانه، یا قلوه سنگ روی شانه یک کوه،

یا مشتی سنگ ریزه که ته اقیانوس؛ یا حتی خاک یک گلدان باشد، خاک همین گلدان پشت پنجره!

یک کف دست خاک ممکن است هیچ وقت، هیچ اسمی نداشته باشد و تا همیشه خاک باقی بماند؛ فقط خاک...

اما حالا یک کف دست خاک وجود دارد که خدا به او اجازه داده نفس بکشد، ببیند ، بشنود ، بفهمد ،جان داشته باشد ، انتخاب کند ، عوض بشود ، تغییر کند...

وای خدای بزرگ!

من چقدر خوشبختم! من همان خاک انتخاب شده هستم، همان خاکی که با بقیه خاک ها فرق می کند. من آن خاکی هستم که توی دست های خدا ورزیده شده ام و خدا از نفسش در آن دمیده

من آن خاک قیمتی ام. حالا می فهمم چرا فرشته ها حسودی شان می شد؟

اما اگر این خاک، این خاک برگزیده ، خاکی که اسم دارد ، قشنگترین اسم دنیا را ، خاکی که نور چشمی و عزیز دردانه خداست...

اگر نتواند تغییر کند ، اگر نتواند عوض شود ، اگر نتواند عوض شود ، اگر نتواند انتخاب کند ، اگر همین طور خاک باقی بماند ، اگر آن آخر که قرارست برگردد و خود جدیدش را تحویل بدهد ،

سرش را بیندازد پایین و بگوید: ( یا لیتنی کنت ترابا ) ای کاش خاک بودم...

این وحشتناک ترین جمله است که یک آدم می تواند بگوید: یعنی این که حتی نتوانسته خاک باشد، چه برسد به آدم!

یعنی اینکه...

خدایا دستمان را بگیر و نیاور آن روزی را که هیچ آدمی چنین بگوید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۱۲
* مسافر
سه شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۰۹ ق.ظ

84 . صفحه 84

 

نوزدهم اسفند : 

نفیسه : 

34.خانواده یک واحد کوچک اجتماعى است و همانند یک اجتماع بزرگ باید رهبر و سر پرست واحدى داشته باشد، زیرا رهبرى و سرپرستى دسته جمعى که زن و مرد مشترکا آن را به عهده بگیرند مفهومى ندارد در نتیجه مرد یا زن یکى باید «رئیس» خانواده و دیگرى «معاون» و تحت نظارت او باشد، قرآن در اینجا تصریح مى‏ کند که مقام سرپرستى باید به مرد داده شود، مى‏ گوید: «مردان سرپرست و نگهبان زنانند».البته مقصود از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدى نیست، بلکه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسؤولیتها و مشورتهاى لازم است.جمله بعد که دو بخش است در قسمت اول مى‏ فرماید: «این سرپرستى به خاطر برتری هایى است که (از نظر نظام اجتماع) خداوند براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است».و در قسمت دوم مى‏ فرماید: «و نیز این سرپرستى به خاطر تعهداتى است که مردان در مورد پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند».سپس اضافه مى‏ کند که زنان در برابر وظایفى که در خانواده به عهده دارند به دو دسته‏ اند:
دسته اول: «و زنان صالح، زنانى هستند که متواضعند و در غیاب (همسر خود) حفظ اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقى که خدا براى آنان قرار داده، مى‏ کنند».یعنى مرتکب خیانت چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظ شخصیت شوهر و اسرار خانواده در غیاب او نمى‏ شوند، و وظایف و مسؤولیت هاى خود را به خوبى انجام مى‏ دهند.

دسته دوم: زنانى هستند که از وظایف خود سرپیچى مى‏ کنند و نشانه‏ هاى ناسازگارى در آنها دیده مى‏ شود، مردان در مقابل این گونه زنان وظایفى دارند که باید مرحله به مرحله اجرا گردد، در مرحله اول مى‏ فرماید: «زنانى را که از طغیان و سرکشى آنها مى‏ ترسید پند و اندرز دهید».در مرحله دوم مى‏ فرماید: «در صورتى که اندرزهاى شما سودى نداد، در بستر از آنها دورى کنید».و در مرحله سوم: در صورتى که سرکشى و پشت پا زدن به وظایف و مسؤولیتها از حد بگذرد و همچنان در راه قانون‏ شکنى با لجاجت و سرسختى گام بردارند، نه اندرزها تأثیر کند، و نه جدا شدن در بستر، و کم اعتنایى نفعى نبخشد، و راهى جز «شدت عمل» باقى نماند «آنها را تنبیه بدنى کنید».مسلم است که اگر یکى از این مراحل مؤثر واقع شود و زن به انجام وظیفه خود اقدام کند مرد حق ندارد بهانه‏ گیرى کرده، در صدد آزار زن برآید، لذا به دنبال این جمله مى‏ فرماید:«پس اگر آنها از شما اطاعت کردند، راهى براى تعدّى بر آنها مجویید».و در پایان آیه مجددا به مردان هشدار مى‏ دهد که از موقعیت سرپرستى خود در خانواده سوء استفاده نکنند و به قدرت خدا که بالاتر از همه قدرتهاست بیندیشند«زیرا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است».

35.این آیه اشاره به مسأله بروز اختلاف و نزاع میان دو همسر کرده، مى‏ گوید: «و اگر از جدایى و شکاف میان آنان (دو همسر) بیم داشته باشید یک داور از خانواده شوهر، و داورى از خانواده زن انتخاب کنید» تا به کار آنان رسیدگى کنند.سپس مى‏ فرماید: «اگر این دو داور (با حسن نیت و دلسوزى وارد کار شوند و) هدفشان اصلاح میان دو همسر بوده باشد، خداوند کمک مى‏ کند و به وسیله آنان میان دو همسر الفت مى‏ دهد».و براى این که به داوران هشدار دهد که حسن نیت به خرج دهند در پایان آیه مى‏ فرماید: «خداوند (از نیت آنها) با خبر و آگاه است».محکمه صلح خانوادگى که در آیه فوق به آن اشاره شده یکى از شاهکارهاى اسلام است. این محکمه امتیازاتى دارد که سایر محاکم فاقد آن هستند:
1- در محیط خانواده نمى‏ توان تنها با مقیاس خشک قانون و مقررات بى‏ روح گام برداشت، لذا دستور مى‏ دهد که داوران این محکمه کسانى باشند که پیوند خویشاوندى به دو همسر دارند و مى‏ توانند عواطف آنها را در مسیر اصلاح تحریک کنند.
2- در محاکم عادى قضایى طرفین دعوا مجبورند براى دفاع از خود، هر گونه اسرارى که دارند فاش سازند. مسلم است که اگر زن و مرد در برابر افراد بیگانه و اجنبى اسرار زناشویى خود را فاش سازند احساسات یکدیگر را چنان جریحه‏ دار مى‏ کنند که اگر به اجبار به منزل و خانه باز گردند، دیگر از آن صمیمیت و محبت سابق خبرى نخواهد بود.
3- داوران در محاکم معمولى، در جریان اختلافات غالبا بى‏ تفاوتند در حالى که در محکمه صلح فامیلى حکمین نهایت کوشش را به خرج مى‏ دهند که صلح و صمیمیت در میان این دو برقرار شود و به اصطلاح آب رفته، به جوى باز گردد!
4- از همه اینها گذشته چنین محکمه‏ اى هیچ یک از مشکلات و هزینه‏ هاى سرسام آور وسرگردانی محاکم معمولی را ندارد.

36.در این آیه یک سلسله از حقوق اعم از حق خدا و بندگان و آداب معاشرت با مردم بیان شده است، و روى هم رفته ده دستور از آن استفاده مى‏ شود.
1- نخست مردم را دعوت به عبادت و بندگى پروردگار و ترک شرک و بت پرستى که ریشه اصلى تمام برنامه‏ هاى اسلامى است مى‏ کند، دعوت به توحید و یگانه پرستى روح را پاک، و نیت را خالص، و اراده را قوى، و تصمیم را براى انجام هر برنامه مفیدى محکم مى‏ سازد، و از آنجا که آیه بیان یک رشته از حقوق اسلامى است، قبل از هر چیز اشاره به حق خداوند بر مردم کرده، مى‏ گوید: «و خدا را بپرستید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید».
2- سپس مى‏ گوید: «و به پدر و مادر نیکى کنید».حق پدر و مادر از مسائلى است که در قرآن مجید زیاد روى آن تکیه شده و کمتر موضوعى است که این قدر مورد تأکید واقع شده باشد، و در چهار مورد از قرآن، بعد از توحید قرار گرفته است.
3- «همچنین به خویشاوندان» نیکى کنید.این موضوع نیز از مسائلى است که در قرآن تأکید فراوان در باره آن شده است، گاهى به عنوان «صله رحم»، و گاهى به عنوان «احسان و نیکى به خویشاوندان».
4- سپس اشاره به حقوق «ایتام» کرده، و افراد با ایمان را توصیه به نیکى در حق «یتیمان» مى‏ کند. زیرا در هر اجتماعى بر اثر حوادث گوناگون همیشه کودکان یتیمى وجود دارند که فراموش کردن آنها نه فقط وضع آنان را به خطر مى‏ افکند، بلکه وضع اجتماع را نیز به خطر مى‏ اندازد.
5- بعد از آن حقوق «مستمندان» را یاد آورى مى‏ کند.
زیرا در هر اجتماعى افرادى معلول و از کار افتاده و مانند آن وجود دارند که فراموش کردن آنها بر خلاف تمام اصول انسانى است.
6- سپس توصیه به نیکى در حق «همسایگان نزدیک» مى‏ کند.
7- سپس در باره «همسایگان دور» سفارش مى‏ کند.

«حق همسایگى»دراسلام به قدرى اهمیت دارد که در وصایاى معروف علی(ع)مى‏ خوانیم:«آنقدرپیامبر(ص)درباره آنها سفارش کرد، که ما فکر کردیم شاید دستور دهدهمسایگان از یکدیگر ارث ببرند».در حدیث دیگرى از پیامبرنقل شده که در یکى از روزها سه بار فرمود:"به خدا سوگند چنین کسى ایمان ندارد..."پرسیدند چه کسى؟پیامبر(ص)فرمود:«کسى که همسایه او از مزاحمت او در امان نیست»!8- سپس قرآن درباره کسانى که با انسان دوستى و مصاحبت دارند، توصیه کرده، مى‏ فرماید: «و به دوست و همنشین» نیکى کنید.البته «صاحب بالجنب» معنایى وسیعتر از دوست و رفیق دارد، به این ترتیب آیه یک دستور جامع و کلى براى حسن معاشرت نسبت به تمام کسانى که با انسان ارتباط دارند مى‏باشد،اعم از دوستان واقعى و همکاران و همسفران و مراجعان و شاگردان و مشاوران و خدمتگزاران.9- دسته دیگرى که در اینجا درباره آنها سفارش شده، کسانى هستند که در سفر و بلاد غربت احتیاج پیدا مى‏ کنند و با این که ممکن است در شهر خود افراد متمکنى باشند، در سفر به علتى وا مى‏ مانند مى‏ فرماید:«و واماندگان».10- در آخرین مرحله توصیه به نیکى کردن نسبت به بردگان کرده، مى‏ فرماید: «و بردگانى که مالک آنها هستید».در حقیقت آیه با حق خدا شروع شده و با حقوق بردگان ختم مى‏ گردد و تنها این آیه نیست که در آن درباره بردگان توصیه شده، بلکه در آیات مختلف دیگر نیز در این زمینه بحث شده است.در پایان آیه هشدار مى‏ دهد و مى‏ گوید: «خداوند افراد متکبر وفخر فروش را دوست نمى‏ دارد».به این ترتیب هر کس از فرمان خدا سرپیچى کند و به خاطر تکبر، از رعایت حقوق خویشاوندان، پدر و مادر، یتیمان، مسکینان،ابن السبیل ودوستان سرباز زند محبوب خدا ومورد لطف او نیست وهرکس که مشمول لطف او نباشد از هر خیر وسعادتی محروم است.

37.این آیه در حقیقت، دنباله آیات پیش و اشاره به افراد متکبر و خودخواه است «آنها کسانى هستند که (نه تنها خودشان از نیکى کردن به مردم) بخل مى‏ورزند، بلکه مردم را نیز به بخل دعوت مى‏کنند»علاوه بر این سعى دارند «آنچه را که خداوند از فضل (و رحمت) خود به آنان داده کتمان کنند» مبادا افراد اجتماع از آنها توقعى پیدا کنند سپس سر انجام و عاقبت کار آنها را چنین بیان مى‏کند که: "ما براى کافران عذاب خوار کننده ای مهیا کرده ایم"شاید سرّ تعبیر به «کافرین» آن باشد که «بخل» غالبا از کفر سر چشمه مى‏گیرد، زیرا افراد بخیل، در واقع ایمان کامل به مواهب بى‏پایان پروردگار نسبت به نیکوکاران ندارند، و این که مى‏گوید: «عذاب آنها خوارکننده است»براى این است که جزاى «تکبر» و «خودبرتربینى» را از این راه ببینند.

 

اعظم:

یه چیزی هم برداشت شخصی من بود از کلمه ""اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ " بود و اون این بود که حق همسر شایسته و خوب اینه که همیشه در کنارش بخوابی و خیلی هم در بستر باهاش مهربون باشی و دوست داشتنت رو بهش نشون بدی حالا نه اینکه صرفا رابطه جنسی داشته باشی ها ولی قبل خواب حتما نشون بدی که چقدر دوستش داری و با خاطرِ جمع از دوست داشتن هم بگیرن بخوابن ... چون در این صورت هستش که کم محلی و پشت کردن به همدیگه در بستر میشه تنبیه وگرنه برای دو آدمی که همیشه و در حالت معمولی شونصد کیلومتر دور از هم می خوابن و هر کی واسه خودشه ... پشت کردن و بی محلی قبل خواب و در بستر نمیشه تنبیه که

آیه 36 : تو این آیه کلمه "الصاحب بالجنب" توجه منو جلب کرد : "جمله (الصاحب بالجنب ) به معناى کسى است که پهلوى آدمى باشد، حال یا در سفر از سایر رفقا به انسان نزدیکتر باشد، و یا در حضر خانه اش دیوار به دیوار آدمى باشد، و یا در جاى دیگر مصاحب آدمى باشد،" یه همچین آدمی حقی به گردن آدم داره اینکه باهاش نیکی کنیم

یکی دیگه اینکه این آیه در مورد نیکی به همسایه نزدیک و دور بود هم چیزی بود که من تا حالا به چشمم نخورده بود "الجار ذی القربی و جار الجنب"

و البته عبارت پایانی ایه نشون میده که نیکی نکردن به هر کدوم از این دسته ها یه جورایی به غرور و تکبر و خود خواهی و فخر فروشی ادم بر میگرده (مختال فخور ) جالبه که مختال یعنی کسی که تو خیالش فکر میکنه از کسی به یه علتی برتره و چقدر صفت بدی هستش ....خدایا پناه می بریم به تو از شر این صفت و کل صفات بد

ایه 37: تو این ایه هم کلمه "یامرون بالبخل " برام جالب بود کسایی که بخیل هستن و به بخل امر میکنن حالا یا با زبا یا با عمل مثل کسی که پولداره و یه حورایی نشون میده به بقیه که با خساست و بخل پولدار شده که بقیه هم غیر مستقیم به بخل دعوت بشن ... و کتمان میکنه که اینا از فضل خداوند هستش بهش (یکتمون ما اتیهم الله من فضله )
یعنی یه جورایی این ایه میگه هر کسی هر نعمتی داره باید از فضل خداوند بدونه نه از تدابیر خبیثانه ای که خودش برای رسیدن اون نعمت به خرج داده

 

ببخشین یه برداشت شخصی دیگه من که به روز هم هستش در مورد "حافظات للغیب " هستش
فضای مجازی و اس ام اس بازی و اینا رو با نا محرم... اونجایی که همسر نیست ولی خداش هست رو خیلی مراعات کنیم در رابطه با مردان نا محرم

...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

آیه 34 نساء :


درمورد آیه 34 میتوان به موارد ذیل اشاره داشت مطالب گفتنی زیاده ولی برای جلوگیری از طولانی شدن مطالب فقط باید گفت آنچه که درنگاه نخست ازآیه برای زدن زنان دستگیرمون میشه ممکنه درست نباشه.حضرت صادق (ع) می فرمایند:(زن ناسازگار و ناشزه را با چوب مسواک می توانید بزنید) پیداست که زدن با چوب مسواک، شدید و درد آور نیست بلکه شاید اصلا زدن محسوب نمی شود و تنها برای بیان شدت عدم رضایت و فرو نشاندن خشم است.زن نباید بدون اجازه شوهرش از خانه خارج گردد، و عدم نظافت و آرایش لازم در صورت درخواست شوهر، موجب ناشزه بودن زن میگردد.ولی شوهران حق ندارند، زنان خود را به کارهای داخل خانه و یا خارج از آن مجبور سازند، اگر چه این وظیفه، از نظر اخلاقی لازم بوده و موجب محبت شوهر و پیشرفت در امور اقتصادی است. بنابراین اگر زنان در انجام امور خانه داری کوتاهی کنند، شوهران حق ندارند آنان را تنبیه و یا اهانت نمایند.خداوند در پایان آیه ی شریفه مجدداً به مردان هشدار می دهد که از موقعیت سرپرستی خود در خانواده سوء استفاده نکنند و به قدرت خدا که بالاتر از همه قدرت هاست، بیندیشند: «زیرا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است».

در رابطه با حدّ و چگونگی زدن، علامه مجلسی (ره) در بحار الانوار، ج 104، ص 58 روایتی از فقه‏الرضا (ع) نقل نموده است که:والضرب بالسواک و شهبه ضرباً رفیقاً؛ زدن باید با وسایلی مانند مسواک و امثال آن باشد، آنهم با مدارا و ملایمت.ظاهر روایت فوق به خوبی نشان میدهد که "ضرب" باید در پایین‏ترین حد ممکن باشد و هرگز نباید اندک آسیبی بر بدن وارد کند.وسیله‏ای که در این روایت اشاره شده چوبی بسیار نازک مانند سیگار و سبک و کم ضربه‏ای است.نکته دیگری که از آیه شریفه به دست میآید این است که دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نباید به آن مداومت بخشید، زیرا به دنبال این عمل دو واکنش احتمال میرود:یکی آن که زن به حقوق مرد وفادار شود، در اینصورت قرآن میفرماید: (اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مدارید.) یعنی، اگر زن در برابر حقوقی که بر آن پیمان بسته است تسلیم شد دیگر مقابله با وی ظلم و تجاوز است.واکنش دیگر آن است که همچنان سرسختی نشان دهد و کانون خانواده را گرفتار تزلزل و بی ثباتی نماید، در این رابطه در آیه بعد فرموده است: (اگر خوف گسست در بین آن دو یافتید، پس حکمی از ناحیه مرد و حکمی از بستگان زن برگزینید، اگر از پی آن خواستار صلاح باشند خداوند بین آنان وفاق ایجاد خواهد کرد، همانا خداوند دانا و آگاه است.)

اعظم :

آیه 34 . یکی از آیاتی هستش که زیاد روش مانور می دن در مورد حقوق زن و اصولا از آیات بحث برانگیز هستش ... من دیروز خیلی از شبهات رو از تو سایتهای مختلف خوندم و پاسخها رو دیدم و البته یه سوال اساسی هم ازش تو ذهنم اومد که جواب نگرفتم قبلش ولی اینو بگم که از این آیه بخشی از وظایف همسر شایسته استنباط میشه ...."صالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله " ... تواضع نسبت به همسر ، رازداری ، حفظ آبرو و مال و ناموس در غیاب همسر هستن .... برداشت من از کل مطالبی که خوندم این بود که همسرانی که این صفات رو ندارن میشن ناشزه یعنی در غیاب همسرانشون مراقب مال و آبرو ناموس همسر نیستن

این برداشت رو که از سایت حقوق زن خوندم به دلم نشست و احساس کردم که برداشت خیلی خوبی از آیه است :

منظور از نشوز ؛ ترک تعفف و عفاف زنان است. یعنی زمانی که علایم و نشانه‌های خیانت زنان مشاهده شود و آنان اجانب و بیگانه‌ها را به منزل راه دهند، نشوز زنان محقق شده که منجر به تنبیه بدنی می‌شود.
روایتی از حضرت رسول در حجه الوداع نقل شده است که حضرت با استناد به آیه‌ی نشوز این مطلب را بیان کرده‌اند.
« همانا برای همسرانتان بر شما حقیست و برای شما بر آنان نیز حقیست. حق شما بر آنان این است که بسترتان را در اختیار کسی قرار ندهند و کسی را بدون اجازه‌ی شما به منزلتان راه ندهند.


قرینه ی دیگر بر قوت معنای احتمال این است : حافظات للغیب...
زنانی که در غیاب شوهران خود حافظ حقوق شوهر هستند و بعد میفرماید کسانی که نشانه‌ی نشوز دارند، یعنی حدود و حقوق همسر را رعایت نمی‌کند یعنی زدن مختص به موارد دیدن نشانه های خیانت در همسر است نه هرگونه تمکین خاص

به نظر من این معنای ناشزه است یعنی کسی که نشانه های خیانت ازش دیده بشه .... جایی هم خوندم که ناشزه سرکشی کردن و سربلند کردن و سر رو به سمت کسی که غیر از همسر گرداندن است یعنی نشون دادن تمایل به مرد بیگانه

نمیدونم چرا از ناشزه به معنای عدم تمکین در روابط جنسی فقط برداشت میشه

به نظر من این با بقیه آیه نمی خونه

یعنی وقتی میگه اول نصیحتشون کنید بعد در خوابگاه از اونا دوری بجویید "اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ " جالبه نمیگه برید بستراتون رو از شون جدا کنید میگه در همون بستر ازشون دوری کنید یعن یمثلا پشتتون رو بهش کنید ، محلشون ندین ... یه جوری که بفهمه که ازش ناراحتین ...سوال من اینه که اگه مراد از ناشزه عدم تمکین در روابط جنسی هستش ... اونوقت این تنبیه بی اثره خب زنه اصلا مایل به رابطه نبوده حالا در بستر بهش محل ندی که نمیشه تنبیه

به خاطر همین من همون معنایی که از ناشزه نوشتم رو بیشتر قبول دارم

حالا اگه این معنایی که نوشتم از ناشزه درست باشه ، اون زدن مختصر رو کامل درک می کنم

چون می دونم در عالم واقع ، مردی که نشانه های خیانت رو در همسرش ببینه و خوف از خیانت داشته باشه خیلی شدید عمل می کنه یعنی از اول شاید بره رو پله آخر زدن اون هم زدنی اساسی

اصلا نمی ذاره کار به مرحله اول یعنی موعظه کردن و پند دادن (صحبت خیرخواهانه ) ، کم محلی در بستر خواب برسه

یعنی در صورت دیدن نشانه های خیانت همسر این سه روش منصفانه ترین روشهاییه که یه مرد می تونه داشته باشه

حالا نمی دونم چرا این برداشت که به نظر من کاملا عقلی هستش در تفاسیر خیلی ذکر نشده بود

 

یه چیزی هم یه شخصی نوشته بود واسه کلمه "واضربوهن " که میشه گفت اینم که نگاهی هستش نسبت به این کلمه :

زبان عربی زبان کامل و پرپیچ و خمیه.ااگه تو فرهنگ لغات عرب نگاه کنید میبینید که یه لغت ممکنه چندین و چند معنی داشته باشه که بعضا هیچ ربطی بهم ندارند. یکی از این لغات فعل "ضرب" هست. اولین معنی که برای "ضرب" به ذهن میاد "زدن/کتک زدن" هست. بخاطر همینه که متاسفانه تو اکثر ترجمه های قرآن این آیه را به "کتک زدن زن" ترجمه کرده اند. حالا من یه سوال دارم: وقتی خدا توی یه آیه دیگه میگه "ضرب الله مثلا ..." آیا منظورش اینه که خدا مثالی را کتک زد؟!!! یا وقتی میگیم 2×2 منظور از ضرب "کتک زدنه"؟ دوستان به علامت × دقت کنید. دوتا خط که بطور کامل همدیگه را قطع کردن. درسته. یکی از معانی "ضرب" قطع کامله. یعنی مرحله سوم این آیه. مرحله اول تذکر، مرحله دوم جدایی در بستر و مرحله سوم قطع کامل ارتباط. یه چیزی احتمالا تو مایه های قهر. میدونید که زنها چقدر ازین موضوع لطمه میخورن...

البته این برداشت یه خواننده بود ولی چون نگاه نویی بود من عین اون نگاه رو به عنوان یه پست گذاشتم

 

فاطمه اس :

به نظر من محبت و مهربانی کردن به همسر نکته خیلی مهم و اساسی در زندگی مشترک هست که اگه از صمیم قلب باشه هیچ کدوم به دیگری خیانت نمی کنه درحالی که در دنیای کنونی زن وشوهرهای زیادی رومی بینیم که تظاهر به دوست داشتن یکدیگرمی کنند شایدیکی از دلایل ازهم پاشیدن خانواده ها همین نکته باشه

فاطمه جان دقیقا مطالبی که در مورد زندگیهای مشترک نوشتی درسته
محبت از صمیم فلب چیزیه که الان تو خیلی از زندگیها نیست
متاسفانه مثل خیلی چبزای دیگه که ظاهری شده این محبتها هم ظاهری هستش و تو خیلیهاش هم طمع هایی خوابیده متاسفانه

به نظر من که زنان متاسفانه متاسفانه از سرمایه احساس و محبتشون اونجور که باید درست استفاده نمی کنند
درغش میکنن ، روش قیمت میذارن، تو محبت با همسرشون معامله میکنن
در صورتی که غافلن که اونان که منبع سرشار محبت هستن و هر چی بهتر و خوب تر خرج کنن کم که نمیشه هیچ
شارژ هم میشه
کمند محبت کم کمندی نیست .... محبت اگه صادقانه و مخلصانه به خصوص برای رضای خدا باشه چیزی نیست که به راحتی از ذهن یه مرد خارج بشه

 

فاطمه :


این محرم راز بودن به معنای تمام و کمال همونطور که در این آیه اومده چقدر تو جامعه ما کمرنگ شده بعضی وقتا میبینی زن و مرد یه رقیب واسه هم شدن و هر کدوم میخان خودشو بالاتر ببرن و همه چیز رو فراموش میکنن..

هانیه:

پیاما در دنیای مجازی با نامحرم خیلی تذکر بجایی بود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۰۹
* مسافر
دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۱۰ ق.ظ

83 . صفحه 83

 

هجدهم اسفند :


نفیسه :

27.در این آیه مجددا تأکید مى‏ کند، که «خدا مى‏ خواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاک نماید) و نعمت ها و برکات را به شمابازگرداند»«ولى شهوت‏ پرستانى که در امواج گناهان غرق هستند، مى‏ خواهند شما از طریق سعادت به کلى منحرف شوید» و همانند آنها از فرق تا قدم آلوده انواع گناهان گردید.اکنون شما فکر کنید، آیا آن محدودیت آمیخته با سعادت و افتخار براى شما بهتر است، یا این آزادى و بى ‏بند و بارى توأم با آلودگى و نکبت و انحطاط؟! این آیات در حقیقت به افرادى که در عصر و زمان ما نیز به قوانین مذهبى مخصوصا در زمینه مسائل جنسى ایراد مى‏ کنند، پاسخ مى‏ گوید، که این آزادی هاى بى‏ قید و شرط سرابى بیش نیست و نتیجه آن گرفتار شدن در بیراهه‏ ها و پرتگاه هاست که نمونه‏ هاى زیادى از آن را با چشم خودمان به شکل متلاشى شدن خانواده‏ ها، انواع جنایات جنسى و فرزندان نامشروع جنایت پیشه مشاهده مى‏ کنیم.


28.این آیه مى‏ گوید:«خدا مى‏ خواهد (با دستورهاى مربوط به ازدواج با کنیزان و مانند آن) کار را بر شما سبک کند»و در بیان علت آن مى‏ فرماید: «زیرا انسان، ضعیف آفریده شده»و در برابر توفان غرایز گوناگون که از هر سو به او حمله‏ ور مى‏ شود باید طرق مشروعى براى ارضاى غرایز به او ارائه شود تا بتواند خود را از انحراف حفظ کند.


29.این آیه در واقع زیر بناى قوانین اسلامى را در مسائل مربوط به «معاملات و مبادلات مالى» تشکیل مى‏ دهد، و به همین دلیل فقهاى اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال مى‏ کنند، آیه خطاب به افراد با ایمان کرده و مى‏ گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏ اید!اموال یکدیگر را به باطل (و از طرق نامشروع)نخورید».بنابراین، هر گونه تجاوز، تقلب، غش، معاملات ربوى، معاملاتى که حد و حدود آن کاملا مشخص نباشد، خرید و فروش اجناسى که فایده منطقى و عقلایى در آن نباشد، خرید و فروش وسایل فساد و گناه، همه در تحت این قانون کلى قرار دارد.در جمله بعد به عنوان یک استثناء مى‏ فرماید: «مگر این که (تصرف شما در اموال دیگران از طریق) تجارتى باشد که با رضایت شما انجام مى‏ گیرد».در پایان آیه، مردم را از قتل نفس باز مى‏ دارد و ظاهر آن به قرینه آخرین جمله آیه نهى از خودکشى و انتحار است، مى‏ فرماید: «و خودکشى نکنید، خداوند نسبت به شما مهربان است».در حقیقت قرآن با ذکر این دو حکم پشت سر هم اشاره به یک نکته مهم اجتماعى کرده است و آن این که اگر روابط مالى مردم بر اساس صحیح استوار نباشد و اقتصاد جامعه به صورت سالم پیش نرود و در اموال یکدیگر به ناحق تصرف کنند، جامعه گرفتار یک نوع خودکشى و انتحار خواهد شد، و علاوه بر این که انتحارهاى شخصى افزایش خواهد یافت، انتحار اجتماعى هم از آثار ضمنى آن است.


30.در این آیه به مجازات کسانى که از قوانین الهى سرپیچى کنند اشاره کرده و مى‏ فرماید: «و هر کس این عمل را از روى تجاوز و ستم انجام دهد (و خود را آلوده خوردن اموال دیگران به ناحق سازد و یا دست به انتحار و خودکشى زند، نه تنها به آتش این جهان مى‏ سوزد بلکه) در آتش قهر و غضب پروردگار (نیز) خواهد سوخت».در پایان آیه مى‏ فرماید: «و این کار براى خدا آسان است».

31.این آیه با صراحت مى‏ گوید: «اگر گناهان کبیره‏ اى که از آن نهى شده ترک گویید گناهان کوچک شما را مى‏ پوشانیم و مى‏ بخشیم و در جایگاه نیکویى شما را وارد مى‏ کنیم».از این تعبیر استفاده مى‏ شود که گناهان بر دو دسته‏ اند، دسته‏ اى که قرآن نام آنها را «کبیره» و دسته‏ اى که نام آنها را «سیّئة» گذاشته است، و در آیه 32 سوره نجم به جاى «سیئة» تعبیر به «لمم» نموده است، و در آیه 49 سوره کهف در برابر کبیره، «صغیره» را ذکر فرموده است.«کبیره» هر گناهى است که از نظر اسلام بزرگ و پراهمیت است، و نشانه اهمیت آن مى‏ تواند این باشد که در قرآن مجید، تنها به نهى از آن قناعت نشده، بلکه به دنبال آن تهدید به عذاب دوزخ گردیده است، مانند قتل نفس و رباخوارى و زنا و امثال آنها.البته گناهان «صغیره» در صورتى صغیره هستند که تکرار نشوند و علاوه بر آن به عنوان بى‏ اعتنایى و یا غرور و طغیان و کوچک شمردن گناه انجام نگیرند.

32.تفاوت سهم ارث مردان و زنان براى جمعى از مسلمانان به صورت یک سؤال درآمده بود، آنها گویا توجه نداشتند که این تفاوت به خاطر آن است که هزینه زندگى، عموما بر دوش مردان مى‏ باشد، و زنان از آن معافند، به علاوه هزینه خود آنها نیز بر دوش مردان است، و همان طور که سابقا اشاره شد سهمیه زنان عملا دو برابر مردان خواهد بود، لذا آیه شریفه مى‏ گوید:«برتری هایى را که خداوند براى بعضى از شما نسبت به بعضى دیگر قائل شده هرگز آرزو نکنید».زیرا این تفاوتها هر کدام اسرارى دارد که از شما پوشیده و پنهان است.البته نباید اشتباه کرد که آیه اشاره به تفاوتهاى واقعى و طبیعى مى‏ کند نه تفاوتهاى ساختگى که بر اثر «استعمار» و «استثمار» طبقاتى به وجود مى‏ آید.لذا بلافاصله مى‏ فرماید:«مردان و زنان هر کدام بهره‏ اى از کوششها و تلاشها و موقعیت خود دارند».خواه موقعیت طبیعى باشد (مانند تفاوت دو جنس مرد و زن با یکدیگر) و یا تفاوت به خاطر تلاشها و کوشش هاى اختیارى.سپس مى‏ فرماید: «به جاى آرزو کردن این گونه تفاوتها، از فضل خدا و لطف و کرم او تمنا کنید که به شما از نعمتهاى مختلف و موقعیتها و پاداشهاى نیک ارزانى دارد». و در نتیجه افرادى خوشبخت و سعادتمند باشید.و در پایان مى‏ فرماید: «چون خداوند به همه چیز داناست».و مى‏ داند براى نظام اجتماعى چه تفاوتهایى از نظر طبیعى و یا حقوقى لازم است، و نیز از اسرار درون مردم باخبر است و مى‏داند چه افرادى آرزوهاى نادرست در دل مى‏ پرورانند و چه افرادى به آنچه مثبت و سازنده است مى‏ اندیشند.


33.بار دیگر قرآن در این آیه به مسائل ارث بازگشته و مى‏ گوید:«براى هر کس (اعم از زن و مرد) وارثانى قرار دادیم که از میراث پدر و مادر و نزدیکان ارث ببرند».سپس اضافه مى‏ کند: «کسانى که با آنها پیمان بسته‏ اید، نصیب و سهم آنها را از ارث بپردازید».در باره «هم‏پیمان ها» یى که باید سهم ارث آنها را پرداخت آنچه به مفهوم آیه نزدیکتر است همان پیمان «ضمان جریره» مى‏ باشد که قبل از اسلام وجود داشت، و آن چنین بود که: «دو نفر با هم قرار مى‏ گذاشتند که در کارها «برادر وار» به یکدیگر کمک کنند، و در برابر مشکلات، یکدیگر را یارى نمایند و به هنگامى که یکى از آنها از دنیا برود، شخصى که بازمانده از وى ارث ببرد اسلام این «پیمان دوستى» و برادرى را به رسمیت شناخت، ولى تأکید کرد که ارث بردن چنین هم پیمانى منحصرا در زمانى است که خویشاوندى براى میت وجود نداشته باشد.سپس در پایان آیه مى‏ فرماید: اگر در دادن سهام صاحبان ارث کوتاهى کنید و یا حق آنها را کاملا ادا نمایید در هر حال خدا آگاه است «زیرا خداوند شاهد و ناظر بر هر کار و هر چیزى مى‏ باشد».

 

وحیده :

 

ایه 27: آزادی‌های جنسی در دید اول، نوعی لذت و کامجویی است، لیکن با توجه به عوارض فردی و اجتماعی آنها، بزرگ‌ترین سقوط و انحراف است. بی‌بند وباری، جسم را ذوب، فکر را مشغول، اموال را تباه و اطمینان را سلب می‌کند. میل به تشکیل خانواده را از بین می‌برد، فرزندان نامشروع به جامعه تحویل می‌دهد، امراض مقاربتی و روانی به ارمغان می‌آورد و در یک کلمه، آزادی جنسی، بزرگ‌ترین اسارت‌ها را به دنبال دارد.

**در مسیر شهوترانان گام ننهید و از آنان تقلید نکنید، که دشمن شمایند. «یرید الذین یتبعون الشهوات...»

** اخلاق جنسی در اسلام، معتدل و دور از افراط و تفریط است، ولی هوس‌پرستان راه افراطی را برای شما می‌خواهند. «میلا عظیما»
** در انتخاب راه دقت کنیم. در آیه دوبار کلمه «یرید» به کار رفته است؛ یک اراده از خدای علیم حکیم و یک اراده از هوسبازان بدخواه. به سراغ کدام اراده‌ها می‌رویم. «والله یرید... یرید الذین یتبعون الشهوات»

ایه 28: در این سه آیه اخیر، ایات,26،27،28
 گوشه‌ای از الطاف خداوند در امر ازدواج پی در پی نقل شده است. خداوند احکام را برای شما بیان می‌کند، «لیبین لکم» راه نشان می‌دهد، «یهدیکم» لطف خود را به شما برمی‌گرداند، «یتوب علیکم» و بر شما آسان می‌گیرد، «یخفف عنکم» و این همه به خاطر آن که انسان در برابر طوفان غرایز، ناتوان، و قدرت صبر و خودداری او اندک است.

**مشکل‌تراشی در ازدواج، خلاف خواست خداست. و پیروی و پایبندی شما در احکام ازدواج، زمینه‌ی سبکباری و دورماندن جامعه از آفات و مشقات است. «یرید الله ان یخفف عنکم»

**انسان در برابر غریزه‌ی جنسی ضعیف است. «خلق الانسان ضعیفا...


ایه 29: رمز اینکه نهی از قتل، «لاتقتلوا» بدنبال نهی از حرام‌خوری، «لاتأکلوا» آمده است، شاید آن باشد که سیستم اقتصادی ناسالم، زمینه‌ی قیام محرومان علیه زراندوزان و بروزدرگیری‌ها و پیدایش قتل و هلاکت جامعه است.
امام صادق‌علیه السلام به هنگام تلاوت این آیه فرمود: کسی که قرض بگیرد و بداند که نمی‌تواند بازپرداخت کند، مال باطل خورده است.
امام باقرعلیه السلام در ذیل آیه فرمود: ربا، قمار، کم‌فروشی و ظلم از مصادیق باطل است.
رسول خداصلی الله علیه وآله درباره وضو و غسل با آب سرد، آنجا که خطر جانی دارد فرمود: «و لاتقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیما».
امام صادق‌علیه السلام فرمود: اگر مسلمانی به تنهایی وارد منطقه کفار شد و کشته شد، خودکشی کرده است.
کشتن رهبران معصوم یکی از مصادیق خودکشی و به هلاکت انداختن جامعه است، امام صادق‌علیه السلام درباره‌ی «لا تقتلوا انفسکم» فرمودند: یعنی اهل‌بیت پیامبر خود را نکشید.

ایه 30: شاید تفاوت «عدوان» و «ظلم» این باشد که عدوان، تجاوز به دیگران است،ظلم، شامل ستم بر خویش هم می‌شود.
کلمه‌ی «صلو» به معنای ورود در رحمت و کلمه‌ی «صلی» به معنای ورود در دوزخ است، بنابراین کلمه «نصلیه» به معنای آن است که او را در آتش وارد می‌کنیم.
امام صادق‌علیه السلام فرمود: هر کس به عمد خودکشی کند، برای همیشه در دوزخ است. آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند.

ایه 31: از این آیه استفاده می‌شود که گناهان، دو نوعند: صغیره و کبیره. در آیه‌ی 49 سوره‌ی کهف نیز می‌خوانیم که مجرمان در قیامت، با دیدن پرونده‌ی اعمال خود می‌گویند: این چه نامه‌ی عملی است که هیچ گناه کوچک و بزرگی را فروگذار نکرده است. «لا یغادر صغیرة و لا کبیرة»
از امام کاظم‌علیه السلام سؤال شد که در این آیه خداوند وعده‌ی مغفرت صغائر را در صورت اجتناب از کبائر داده است، پس شفاعت برای کجاست؟ امام فرمودند: شفاعت برای اهل کبائر امت است.
گناه کبیره، طبق روایات، آن است که خداوند وعده‌ی آتش به انجام دهنده‌اش داده است. شاید وعده آتش در آیه قبل برای قتل یا خودکشی و تجاوز به مال مردم اشاره به همین باشد که نمونه گناهان کبیره‌ای که وعده عذاب داده شده، تجاوز به مال و جان مردم است.
تعداد گناهان کبیره در روایات، متعدد و مختلف است و این به خاطر آن است که کبائر نیز درجاتی دارند و به بعضی از گناهان «اکبرالکبائر» گفته شده است..


ایه 32؛ آیات قبل، از حرام خواری نهی فرمود، این آیه به ریشه‌ی حرام‌خواری اشاره می‌کند که طمع، آرزو و رقابت است.
عدالت، غیر از تساوی است. عدالت همه جا ارزش است، ولی تساوی گاهی ارزش است و گاهی ظلم.
 مثلا اگر پزشک به همه مریض‌ها یک نوع دارو بدهد، یا معلم به همه شاگردان یک نوع نمره بدهد، تساوی هست، اما عدالت نیست. عدالت، آن است که به هر کس بر اساس استحقاقش بدهیم، گرچه موجب تفاوت شود، زیرا تفاوت گذاشتن بر اساس لیاقت‌ها و کمالات حق است، اما تبعیض باطل است.
 تبعیض آن است که بدون دلیل و براساس هوای نفس یکی را بر دیگری ترجیح دهیم،
ولی تفاوت آن است که بر اساس معیارها یکی را بر دیگری ترجیح دهیم.
 بنابراین باید آرزوی عدالت داشت، ولی تمنای یکسان بودن همه چیز و همه کس نابجاست. اعضای یک بدن و اجزای یک ماشین از نظر جنس و شکل و کارایی متفاوتند، اما تفاوت آنها حکیمانه است.
اگر خداوند، همه را یکسان نیافریده، طبق حکمت اوست. بنابراین در اموری که به دست ما نیست، مثل جنسیت، زیبایی، استعداد، بیان، هوش، عمر و... باید به تقسیم و تقدیر الهی راضی بود. ما که خدا را عادل و حکیم می‌دانیم، اگر در جایی هم دلیل و حکمت چیزی را نفهمیدیم نباید قضاوت عجولانه و جاهلانه همراه با سوءظن یا توقع نابجا به خداوند حکیم داشته باشیم و یا بر دارندگان این نعمت‌ها حسد ورزیم، چرا که با فزونی هر نعمتی، مسئولیت بیشتر می‌شود و با آمدن هر نعمتی، غم از دست دادنش همراه است.
 این حقیقت را در نهج‌البلاغه می‌خوانیم.
در موارد اختیاری، باید با کوشش و تلاش و پرهیز از کسالت و تنبلی، در رقابتی سالم به قوت و کثرت و استقلال رسید و اجازه‌ی استثمار و استعمار به دیگران نداد و در مواردی که بدست ما نیست، باید تفاوتها را دلیل رشد و آزمایش و تحرک و تعاون و پیوستگی جامعه دانست، زیرا که اگر همه مردم دارای امکانات یکسان باشند، صفات انسانی از قبیل سخاوت، شجاعت و ایثار در انسان رشد نمی‌کند. انسان در لابلای فراز و نشیب‌ها خود را نشان می‌دهد، حرکت می‌کند و با دیگران به خاطر نیازش پیوند می‌خورد.
امام صادق‌علیه السلام در پاسخ از آیه فرمودند: کسی به همسر و فرزند دیگران چشم داشت نداشته باشد، ولی همانند آن را از خداوند بخواهد.
زمانی که این آیه نازل شد، اصحاب پیامبراکرم گفتند: مقصود از فضل در «واسئلوا الله من فضله» چیست؟ قرار شد تا علی‌علیه السلام این موضوع را از پیامبر سؤال کند. پیامبرصلی الله علیه وآله در پاسخ فرمودند: خداوند ارزاق را در میان مردم از طریق حلال تقسیم کرده وحرام را نیز عرضه کرده است. کسی که حرام را تحصیل کند، به همان اندازه از رزق حلال خود کاسته است وبرحرام مورد محاسبه قرار می‌گیرد.


ایه 33: موالی» جمع «مولی» دارای معانی مختلفی است، ولی‌دراینجا مراد وارثان است.
جمله‌ی «عقدت ایمانکم» اشاره به قراردادهای است که پیش از اسلام، میان دو نفر برقرار می‌شد و اسلام، با اندکی تغییر، آن را پذیرفت و نامش در کتب فقهی، «ضمان جریره» است.
متن قرارداد به این صورت بوده که دو نفر پیمان ببندند در زندگی، همدیگر را یاری کنند و در پرداخت غرامت‌ها، کمک هم باشند و از هم ارث برند. (چیزی شبیه قرارداد بیمه در امروز)،
که اگر خسارتی بر یکی وارد شد، هم‌پیمان او، دیه‌ی آنرا بپردازد. اسلام این قرارداد را پذیرفت، ولی ارث بردن از دیگری را مشروط به آن کرد که انسان وارثی نداشته باشد.
امام رضاعلیه السلام درباره‌ی معنای «و الذین عقدت ایمانکم» فرمودند: مقصود پیمانی است که مردم با رهبران الهی و معصوم بسته‌اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۱۰
* مسافر
يكشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۰۸ ق.ظ

82 . صفحه 82

 

هفدهم اسفند :



نفیسه :


24.این آیه، بحث آیه گذشته را درباره زنانى که ازدواج با آنها حرام است دنبال مى‏ کند:«ازدواج و آمیزش جنسى با زنان شوهردار نیز حرام است».تنها استثنایى که به این حکم خورده است در مورد زنان غیر مسلمانى است که در جنگها به اسارت مسلمانان درآمده اند:«مگر آنها را که (از طریق اسارت) مالک شده‏ اید».زیرا اسارت آنها به منزله حکم طلاق است و اسلام اجازه مى‏ دهد بعد از تمام شدن عدّه با آنان ازدواج کنند و یا همچون یک کنیز با آنان رفتار شود.سپس براى تأکید احکام گذشته که در مورد محارم و مانند آن وارد شده مى‏ فرماید: «اینها احکامى است که خداوند براى شما مقرر داشته و نوشته است». بنابراین، به هیچ وجه قابل تغییر و عدول نیست.سپس مى‏ گوید: غیر از این چند طایفه «زنان دیگر غیر از اینها (که گفته شد) براى شما حلال است، که با اموال خود آنان را اختیار کنید در حالى که پاکدامن باشید و از زنا خوددارى کنید».جمله أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ اشاره به این است که رابطه زناشویى یا باید به شکل ازدواج با پرداخت مهر و یا به شکل مالک شدن کنیز با پرداخت قیمت باشد.در قسمت بعد، اشاره به ازدواج موقت و به اصطلاح «متعه» کرده، مى‏ گوید: «زنانى را که متعه مى‏ کنید مهر آنها را به عنوان یک واجب باید بپردازید».بعد از ذکر لزوم پرداخت مهر اشاره به این مطلب مى‏ فرماید که: «اگر طرفین عقد، با رضایت خود مقدار مهر را بعدا کم و زیاد کنند مانعى ندارد».احکامى که در آیه به آن اشاره شد، احکامى است که متضمن خیر و سعادت افراد بشر است زیرا:«خداوند از مصالح بندگان آگاه و در قانونگذارى خود حکیم است».قابل ذکر است که اصل مشروع بودن این نوع ازدواج در زمان پیامبر قطعى است و هیچگونه دلیل قابل اعتمادی درباره نسخ شدن در دست نیست.

25.در تعقیب بحثهاى مربوط به ازدواج، این آیه، شرایط ازدواج با کنیزان را بیان مى‏ کند، نخست مى‏ گوید:«کسانى که قدرت ندارند که با زنان (آزاد) پاکدامن با ایمان ازدواج کنند مى‏ توانند با کنیزان با ایمان ازدواج نمایند»که مهر و سایر مخارج آن معمولا سبک تر و سهل تر است.سپس مى‏ گوید: شما براى تشخیص ایمان آنها مأمور به ظاهر اظهارات آنان هستید، و اما در باره باطن و اسرار درونى آنان «خداوند به ایمان و عقیده شما آگاه تر است».و از آنجا که بعضى در مورد ازدواج با کنیزان کراهت داشتند، قرآن مى‏ گوید:شما همه از یک پدر و مادر به وجود آمده‏ اید«و بعضى از بعض دیگرید». بنابراین، نباید از ازدواج با آنها کراهت داشته باشید.سپس به یکى از شرایط این ازدواج اشاره کرده، مى‏ فرماید: «این ازدواج باید به اجازه مالک صورت گیرد» و بدون اجازه او باطل است.در جمله بعد مى‏ فرماید:«و مهرشان را به خودشان بدهید».از این جمله استفاده مى‏ شود که باید مهر متناسب و شایسته‏ اى براى آنها قرار داد و آن را به خود آنان داد. همچنین استفاده مى‏ شود که بردگان نیز مى‏ توانند مالک اموالى گردند که از طرق مشروع به آن دست یافته‏ اند.یکى دیگر از شرایط این ازدواج آن است که کنیزانى انتخاب شوند «که پاکدامن باشند، نه مرتکب زنا به طور آشکار شوند». «و نه دوست پنهانى بگیرند».در جمله بعد به تناسب احکامى که در باره ازدواج با کنیزان و حمایت از حقوق آنها گفته شد بحثى در باره مجازات آنها به هنگام انحراف از جاده عفت به میان آمده، و آن این که اگر مرتکب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد در باره آنان، جارى مى‏ شود» یعنى تنها پنجاه تازیانه باید به آنها زد.

سپس مى‏ گوید: «این ازدواج با کنیزان براى کسانى است که از نظر غریزه جنسى شدیدا در فشار قرار گرفته‏ اند، و قادر به ازدواج با زنان آزاد نیستند» بنابراین، براى غیر آنها مجاز نیست.اما بعد مى‏ فرماید:«خوددارى کردن از ازدواج با کنیزان (تا آنجا که توانایى داشته باشید و دامان شما آلوده گناه نگردد) به سود شماست».در پایان آیه مى‏ فرماید:«و خداوند (نسبت به آنچه در گذشته بر اثر بى خبرى انجام داده‏ اید) آمرزنده و مهربان است».

26.به دنبال احکام مختلف در زمینه ازدواج که در آیات پیش بیان شد ممکن است این سؤال پیش آید که منظور از این همه محدودیت ها و قید و بندهاى قانونى چیست؟در این آیه و دو آیه بعد پاسخ به این سؤالات مى‏ دهد، و مى‏ گوید:«خداوند مى‏ خواهد (با این دستورات راه هاى خوشبختى و سعادت را) براى شما آشکار سازد».وانگهى شما در این برنامه تنها نیستید «و (خداوند مى‏ خواهد شما را) به سنت هاى (صحیح) پیشینیان رهبرى کند».علاوه بر این «توبه شما را بپذیرد» و نعمتهاى خود را که بر اثر انحرافات شما قطع شده بار دیگر به شما باز گرداند و این در صورتى است که شما از آن راه هاى انحرافى که در زمان جاهلیت و قبل از اسلام داشتید، باز گردید.در پایان آیه مى‏ فرماید:«خداوند دانا و حکیم است». از اسرار احکام خود آگاه، و روى حکمت خود، آنها را براى شما تشریع کرده است.

 

وحیده : 


ایه 24: کلمه‌ی «محصنات» از نظر لغوی، یعنی آنچه در حصن و حریم باشد و از دسترسی دیگران منع شود. ریشه این کلمه در قرآن، در مورد سه گروه استعمال شده است:
1- زنان عفیف وپاکدامن. چنانکه خداوند درباره حضرت مریم می‌فرماید: «التی احصنت فرجها»
2- زنان شوهردار. زیرا شوهر نقش حفاظت از عفت زن را به عهده دارد. مراد از «المحصنات من النساء» در آیه مورد بحث، همین معنی است.
3- زنان آزاده که اسیر جنگی نبوده و کنیز نیستند. زیرا اسارت سبب پاره شدن پرده‌های عفت و حیای زن می‌گردد و بی‌عفتی در میان کنیزان شایع بوده است.

مراد از «المحصنات المؤمنات» در آیه بعد، این معناست.
کلمه‌ی «مسفحین» از «سفاح» به معنای زنا می‌باشد.
اسارت برای زنان کافر، به منزله‌ی طلاق آنان از شوهران است. مثل ایمان آوردن زن، که اگر شوهرش به کفر ادامه دهد، ایمان آوردن او را از شوهر جدا می‌کند.
ازدواج با زن شوهردار، از نظر اسلام حرام است، از هر مذهب وملت که باشد. ولی چون اسارت به منزله‌ی طلاق است، زن اسیر، پس از اسارت به مدت یکبار قاعده شدن، و اگر باردار است تا وضع حمل باید عده نگهدارد و در مدت عده هیچ گونه ارتباط زناشویی با او جایز نیست. این طرح زناشویی بعنوان همسر یا کنیز، از طرح بازگرداندن به کفار یا رها کردن و بی‌سرپرست گذاشتن، بهتر است.

کلمه‌ی «متعة» همچون کلمه‌ی حج، صلوة، ربا و غنیمت، دارای معنای شرعی است، نه لغوی. بنابراین به قول علامه در تفسیر المیزان شکی در آن نیست که مراد از جمله‌ی «استمتعتم» متعه است.
پرداخت اجر، «آتوهن اجورهن» در متعه مربوط به استمتاع است، «فما استمتعتم» در حالی که اگر مراد آیه نکاح دائم باشد، باخواندن عقد مهریه لازم است، خواه استمتاع بشود یا نشود، لکن قبل از آمیزش اگر طلاق صورت گرفت، نصف مهریه پرداخت می‌شود.
جمله‌ی «فمااستمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن» به فرموده اهل‌بیت‌علیهم السلام واکثر تفاسیر اهل‌سنت، مربوط به ازدواج موقت است که خلیفه دوم آن را حرام کرد، با آنکه کسی حق تحریم حکم خدا را ندارد. واگر حرام نمی‌شد به گفته روایات،کسی مرتکب زنا نمی‌شد مگر افراد شقی. ازدواج موقت یک طرح صحیح است و دنیا بخاطر نداشتن آن، زنا را آزاد کرده است. ازدواج موقت یک ضرورت اجتماع است و در روایات اهل‌سنت می‌خوانیم، جواز متعه به خاطر دوری از همسر و بروز جنگ‌ها بوده که الآن نیز همان شرایط موجود است. متعه طرحی برای حل این مشکل اجتماعی و جلوگیری از فساد است وتا قیامت هم جنبه شرعی دارد.
دستاویز بعضی این است که در قرآن موضوع عده و ارث و حفظ فروج، نسبت به ازدواج مطرح است و متعه ازدواج نیست. ولی پاسخ ما این است:
اولا نام ازدواج به متعه هم گفته می‌شود، و ثانیا در متعه هم عده لازم است وفقط قانون ارث زن از مرد یا بالعکس، در متعه استثنا شده است.


**چند پرسش:
1- آیا ازدواج موقت نقابی بر چهره‌ی فحشا نیست؟
پاسخ: خیر، زیرا:
الف: در ازدواج موقت زن فقط در اختیار یک نفر است.
ب: حداقل چهل و پنج روز باید عده نگاه دارد.
ج: مولود متعه همچون مولود همسر دائمی است.
2- آیا مردان هوسباز از این قانون سوء استفاده نمی‌کنند؟
پاسخ: ممکن است از هر قانون مفید و ضروری افرادی سوء استفاده کنند. مگر از انگور شراب نمی‌سازند؟ مگر زمانی که بعضی از سفر حج سوء استفاده کردند، باید منکر سفر حج شد؟
3- تکلیف فرزندان متعه چیست؟
پاسخ: در حقوق و ارث و امثال آن، هیچ فرقی با فرزندان همسر دائم ندارند.


ایه 25: چنانکه در نکته‌های آیه قبل گفته شد، مراد از «المحصنات المؤمنات» در این آیه، زنان آزاد است. زیرا در مقابل آن، «فتیاتکم المؤمنات» بکار رفته که به معنای کنیزان است. قرآن در جای دیگر نیز در مورد کنیزان، واژه‌ی «فتیات» را بکار برده و می‌فرماید: «لاتکرهوافتیاتکم‌علی‌البغاء» کنیزان خود را برارتکاب زنا اجبار نکنید.
کلمه‌ی «اخدان»، جمع «خدن» به معنای دوست ورفیق است، اما معمولا در مورد کسانی به کار می‌رود که ارتباط با آنها به صورت پنهانی وبرای امور نامشروع است. این کلمه در مقابل «مسافحات» بکار رفته که به معنای کسانی است که زنای آشکار و علنی دارند.
کلمه‌ی «طول» به معنای توانایی و داشتن امکانات است و کلمه‌ی «عنت» به معنای سختی و رنج و مشکلات اشت.
کسانی که مالک کنیز می‌شوند، بدون آنکه نیازی به عقد ازدواج باشد، حق آمیزش با او را دارند.

لذا مراد از ازدواج با کنیزان که در این آیه مطرح شده است، ازدواج با کنیز دیگران است که باید با اجازه‌ی صاحبان آنها باشد.
گرچه ازدواج با کنیزان نکوهیده است، اما در میان آنها زنان برجسته‌ی بسیاری بوده‌اند که صاحب کمالات بوده و به همین جهت برخی اولیای خدا آنان را به همسری گرفته و از آنان صاحب فرزندانی بزرگ شده‌اند.

ایه 26:
**سنت خداوند، هدایت، بیان و ابلاغ است. «لیبین لکم و یهدیکم»

**از سنت‌های خوب گذشتگان باید تبعیت و تقلید کرد. «سنن‌الذین من قبلکم»

**احکام و مقررات اسلام درباره‌ی ازدواج، همانند احکام سایر ادیان آسمانی گذشته است. «سنن‌الذین من قبلکم»


**موارد مجاز یا ممنوع ازدواج، براساس علم وحکمت ومصلحت است. «والله علیم حکیم»

...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :


فاطمه :


فقط چیزی که به ذهن خودم میرسه اینه که این بحث کنیز چون الان در جامعه نا متعارفه یکم قابل درک نیست و بعضی آیات به وضوح احکام مربوط به همون مقطع رو بیان کردن که قطعا به وضعیت بی سرو سامان و بلا تکلیف اسرا رسیدگی میکرده

ولی الان دیگه کنیزی نیست که بخاد به اون شکل باشه و در موردش بحث کرد

ساجده :


ولی مگر قران کتابی نیست برای همه زمان ها؟؟ و هیچ وقت کهنه یا احکامش از کار افتاده نمیشن؟؟


فاطمه :


در مورد صیغه هم باز هم نظر شخصی من اینه که با توچه به فرهنگ جوامع فرق میکنه و در جامعه ما پذیرفته شده نیست و این یه تناقض فرهنگی اسلامی ایجاد کرده
چرا ولی یه بحثی داشتیم به نام احکام ثانویه که خیلی چیزها با گذشت زمان حکمش فرق میکنه

به نظرم خیلی آیات تمثیله و برای فهم بیان شده و بعضی احکام این چنینی مربوط به اون زمان بوده و با شرایط الان همخوانی نداره

وقتی کنیزی نیست پس این همه بحث واسه چیه؟

در فرهنگ ما بعضی مسایل قابل درک نیست ولی مثلا عربها چون از اول تو فرهنگشون یه چیزایی بوده واسشون عادیه


معصومه :


در ضمن این رو هم گوشه ذهن داشته باشیم ک ما ایات محکم و متشابه و منسوخ داریم

اعظم :


و اما بحثهای دوستان، مسلما من مرجع خوبی برای پاسخ نیستم ولی با همین عقل ناقص و خونده هام چیزایی به ذهنم میرسه که اونا رو می نویسم و البته همون طور که گفتم از اونجایی که این مساله زیاد به دل و حس زنها مربوط میشه ، قدر تر از ما هم که بیان و علت بگن تا آدم خودش و دلش رو راضی نکنه قانع نمیشه و راضی شدن دل هم نهایت به نظرم حاصل نمیشه مگه بحث تسلیم در مقابل خداوندی حاصل بشه که هیچ کار بی حکمتی نمی کنه

و اما سوالهای فاطمه جان :

ببین عزیزم اگه آیات سوره رو از ابتدا تو ذهن بیاری و به خصوص آیات صفحه قبل رو خداوند در آیه آخر صفحه قبل زنهایی که ازدواج با اونا حرام هستش رو عنوان کردن (محارم که فکر کنم 14 دسته بودن ) تو این صفحه داره میگه که خب حالا چه انواع حلال شدنی موجود هستش

1. ازدواج 2. کنیز داشتن 3 . متعه

از اونجایی که خداوند دستوراتش رو کامل بیان می کنه کل موارد حلال شدن رو باید بگه ... خداوند در این آیات میگه به غیر از این سه راه راه دیگه ای برای حلال شدن رابطه زن و مرد موجود نیست ... اینکه حالا مثلا مورد دوم در زمان ما اتفاق نمی افته چیزی از اینکه بحث به صورت کامل بیان بشه کم نمی کنه و باید احکام دقیق گفته بشه ... خارج از این موضوع اینکه کلا مورد دوم محال عقلی نیست ، یعنی اینجور نیست که بگیم اصلا امکان وقوعش دیگه به کل از بین رفته

شما مثلا میخواین به صورت کامل برای کسی روشهای تولید آتش رو مطرح کنین کل روشها رو میگین اون چیزایی که کلا از عهد آدم تا حالا برای تولید آتش استفاده شده

حالا اگه ما راحت با یه کبریت تو خونه مون آتیش روشن می کنیم و یا با فندک دلیل نمیشه که اون روشها دیگه جواب نده

پس به نظر من لازم بوده گفته بشه کما اینکه این مساله تا سالهای متمادی چیز ساری و جاریی در جوامع اسلامی بوده


و اما معصومه جان در مورد آیات متشابه و منسوخ و محکم ما کمی در صفحه اول سوره آل عمران و یه مقداری هم ذیل آیات تغییر قبله بحث کردیم


آیات متشابه آیاتی بودن مه مربوط به صفات خداوند و معاد و ... بود که یه جورایی که انگار توش تشبیه داشت مثلا (یدالله ) یا مثلا صفاتی مثل مکر و استهزاء و خشم و ... در مورد خداوند

آیات منسوخ هم آیاتی بودن که در قرآن اومدن و مال یه برحه زمانی خاص بودن و بعد از موعدش گذشته و یه حکم دیگه اومده

ولی قیدی در این آیت وجود داره که نشون میده این آیه زمانداره و یا اینکه با توجه به سایر آیات قران و در برخی از موارد توسط احادیث و روایات منسوخ بودنشون قطعی هستش

مثلا آیه 15 همین سوره که در مورد زندانی کردن زنان زانی در خونه بود آخر آیه گفته بود (او یجعل الله لهن سبیلا )که بعد ها که حکم مجازات زانی اومد شلاق و سنگسار اون جکم قبلی از بین رفت .... یا صدقه برای حرف زدن با پیامبر و یا تغییر قبله و ...

اما علمای شیعه که دستی در تاریخ اسلام و سند روایات و احادیث داشتن و وبر آیات مسلط بودن همگی معتقدن که آیه صیغه مثلا جزء آیات منسوخ نیست

حالا از اینجای بحث رو دیگه هیچ کی نپرسید ولی خب در مورد صیغه به نظر خودم اینا می رسه (بازم نمی گم مشکل راضی شدن خودمون رو حل می کنه ها )


از اونجایی که صیغه دختران باید به اذن پدر باشه که معمولا هم این اذن رو به خاطر مشکلاتی که برای دختر پیش میاد نمیدن و اینکه زنان همسردار نمی تونن صیغه کسی بشن ... فقط زنانی می مونن که بیوه ان حالا یا مطلقه یا همسر مرده .... بالاخره نمیشه منکر شد که این دسته از زنان نیاز جنسی دارن .... میشه منکر شد ؟ اینا نیاز جنسی خودشون رو از چه راهی ارضا کنن که گناه نباشه .... توجه داشته باشین که در جامعه مساله جنسی یه مساله ای هستش که خیلی روش مانور داده نمیشه و افراد اصلا در مورد نیازشون حرف نمی زنن چون خیلی خیلی ناپسنده ... ولی واقعیت اینه که هستش و شدید هم هستش و خداوند ابایی از اینکه رو این مساله مانور بده نداره

یه دختر 15-16 و ... در کشور ما در اوج نیاز جنسی هستش که اگه مسائل تقوایی رو در مورد حجاب و نگاه و تماشای انواع و اقسام فیلم ها و عکسها و کلیپها نکنه تو ورطه گناه میفته حالا یا خودارضایی یا روابط نامشروع ولی همین دختر اگه امکان ازدواجش براش پیش میاد درس رو بهانه می کنه ، پدر و مادرش اجازه نمیدن و خلاصه با هزار و یه دلیل ازدواج رو دور میزنه ولی اون نیاز و ارضای حرامش وجود داره


اینا درده

یا مثلا خانم جوانی که همسرش می میره هنوز ازدواج مجددش کلی تو جامعه ما بحث برانگیزه خیلی ها هستن که اصلا بد می دونن کلی حرف واسش در میارن ، خانواده همسر سابقش کلی پاپیچش میشن


اینا هیچ کدوم اسلامی نیستش

ما می ستاییم زنی رو که بعد از مرگ همسرش ازدواج نکرده باشه .... نه اینکه بد باشه ها ولی خب خیلی تقوا می خواد ، خیلی خویشتن داری می خواد که در واقع یه تکلیف بعضی اوقات ما فوق طاقت هستش که زن بنا به مصالحی بر خودش تحمیل می کنه

در صورتی که دستور صریح قرآن هستش که مانع ازدواج کردن اینا نشین (حالا مانع حتما با چوب و چماق نیستا ، نگاههای عجیب و غریب مثلا ) و یا هیچ زن و مردی بی همسر نباشن چون واقعا با ازدواج بخش عظیمی از انرژیی که صرف مهار نیروی جنسی شده در جهت مثبت دیگه ای آزاد میشه


اینو نوشتم که بگم ،گوشه ذهنمون وقتی با حلال بودن 4 زن و صیغه درگیریم این مساله همجنسان خودمون رو لحاظ کنیم

 

آیه 25 سوره نساء :

مریم :

 چرا میگه با کنیزان تا میتونید ازدواج نکنید؟!

 نفیسه :

بهره گیری حلال از کنیز به دوصورت است :

 

صورت اول : از راه ملکیت یا هبه یا تحلیل از طرف مالک آن که در این صورت بدون عقد ،کنیز بر مالک یا کسی که مالک، کنیز را برایش مباح نموده ،حلال است و هرگونه بهره جنسی حتی تولد فرزند جایز و بلا مانع می باشد.

*آیه 6سوره مومنون.*

 

صورت دوم : ازدواج با کنیزی که در ملکیت دیگری است با خواستگاری کردن از مالک و خواندن عقد ازدواج و زوجیت ؛که در این صورت کنیز به آن شخص محرم شده و حکم زن و شوهر دارند اما ملکیتش با مالک اوست

 

این نوع بهره گیری از کنیزمکروه بوده و برای ضرورت لحاظ شده است و صبر و خویشتن داری از این ازدواج بهتر است. *آیه25سوره نساء

 

اعظم :

درواقع ازدواج با اونها رو مشروط میکنه برکسیکه تحت فشاره وچاره ی دیگه ای نداره؟!؟

خب اصولا اینجوری بوده که کنیران اون موقع مثل املاک شخصی کسی بودن و اون شانیت خاص اجتماعی رو نداشتن

شهروند درجه 2

همونطور که تو اون لینک گذاشته بودی اینا با تدابیری که اسلام اندیشید به مرور در جامعه اسلامی جذب میشدن و شهروند درجه یک میشدن

و تا اون موقع جو جامعه خیلی نگاه خوبی به کنیزان و بردگان نداشته و اونا یا با هم ازدواج میکردن (کنیز و برده)

یا در اختیار مالکشون بودن

 

خداوند میگه اونا با شما برابرن ولی چون این اکراه در جامعه وجود داره

بهتره با زنان ازاد ازدواج کنید تا کنیزان

چون این مدلی هم بوده

که اونا در صورت ازدواج هم فقط در امورات جنسی با اون شخص بودن و همچنان در ملک صاحبشون بودن

مگه اینکه صاحب اونا رو ازاد میکرده

 

حالا جالب اینه که داریم :

سوره بقره آیه ۲۲۱

وَلاَ تَنکِحُواْ الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلاَ تُنکِحُواْ الْمُشِرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ أُوْلَـئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ یَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ.

زنان مشرکه را تا ایمان نیاورده اند به زنی نگیرید و کنیز (برده) مومنه بهتر از آزاد زن مشرکه است، هرچند شما را از او خوش آید. و به مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند زن مومنه مدهید. و بنده (برده) مومن بهتر از مشرک است، هرچند شما را از او خوش آید. اینان به سوی آتش دعوت میکنند و خدا به جانب بهشت و آمرزش. و آیات خود را آشکار بیان میکند، باشد که پند گیرند

 

باز هم ایمان بر ازادگی غلبه داره

 

 نفیسه :

این سوره نساء خیلی شبهه زیاد داره.الان فرصت خوبیه که به بهانه خوندن سوره شبهه های ذهنیمونو برطرف کنیم واز هم کمک بگیریم شاید درکمون از سوره ان شاءالله بالاتر بره. داشتم به موضوع برده وکنیز فکرمیکردم به ذهنم رسید که اگه در قران ازدواج با این افراد مکروه شده (بهتره که ازدواج نکنین و...)اماما که سمت مکروه نمیرفتن پس چرا امام علی(ع) وامام حسن عسکری(ع) زنشون کنیز بودند.از طرفی قبول داریم اسلام وقران به همه انسانها به یه دید نگاه میکنه ومعیار تقواست. و اگه حتی دید جامعه اشتباها نسبت به گروهی بده اونو اصلاح میکنه نکه دامن بزنه به اون.برای همین مطلبی که گذاشتم فکر میکنم به واقعیت نزدیکتره .که ازدواج با برده به دو صورت بوده اینکه 1.مالک برده میشدن واین یعنی ازدواج که مشکلی نداشته وقرانم کراهتی نشون نداده2.از مالک، برده رو خواستگاری میکردن وهمچنان برده ی اون مالک میمونده.اینجا قران میگه اینکار کراهت داره چون طرف ازدواج کرده ولی زنش تحت مالکیت کس دیگه است هرچند ازنظر جنسی نبوده ولی بالاخره حتما برای مرد وزن خصوصا مرد مشکلاتی داشته.حالا اعظم خانم ودوستان اگه فکر میکنین برداشتم اشتباه بوده بیان کنین ممنون.ببخشید یه خورده فاصله افتاده.

 

اعظم:

نفیسه جان من هم برداشتم از بحث ازدواح با کنیز همونی هستش که شما نوشتی
در مورد مادر گرامی امام زمان (ملیکا=نرگس) که اصلا قصه مفصلی هستش و تقدیر بسیار نیکویی که براش رقم خورده بسیار جالب هستش و از الطاف الهی و صد البته شایستگی ایشون
ایشون مسیحی بودن و طبق روایات نوه سزار روم که بر اثر خوابهایی که می بینن خیلی قبل از همسری امام حسن عسکری مسلمون شده بودن و بنابر نصلحت ایمانشون رو کتمان می کردن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۰۸
* مسافر