قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره عنکبوت» ثبت شده است

يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۲ ق.ظ

404 . صفحه 404



چهارم بهمن :


نفیسه :




(آیه 64)- این آیه براى این که اندیشه مشرکین را از افق زندگى محدود فراتر برد و جهان وسیعترى در برابر دید عقل آنها بگشاید ، چگونگى زندگى دنیا را در مقایسه با زندگى جاویدان سراى دیگر در یک عبارت کوتاه و بسیار پرمعنى چنین بیان مى‏کند: «این زندگى دنیا جز لهو و لعب چیزى نیست» جز سرگرمى و بازى مطلبى در آن یافت نمى‏شود (وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ).

«و سراى آخرت زندگى واقعى است اگر آنها مى‏دانستند» (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).
بدیهى است قرآن هرگز نمى‏خواهد با این تعبیر ارزش مواهب الهى را در این جهان نفى کند، بلکه مى‏خواهد با یک مقایسه صریح و روشن ارزش این زندگى را در برابر آن زندگى مجسم سازد، علاوه بر این به انسان هشدار دهد که «اسیر» این مواهب نباشد، بلکه «امیر» بر آنها گردد، و هرگز ارزشهاى اصیل وجود خود را با آنها معاوضه نکند.



(آیه 65)- در مرحله سوم به سراغ فطرت و سرشت انسانى و تجلى نور توحید در بحرانى‏ترین حالات، در درون جان انسانها مى‏رود و ضمن مثال بسیار گویایى مى‏فرماید: «هنگامى که بر کشتى سوار مى‏شوند خدا را با اخلاص کامل مى‏خوانند (و غیر او از نظرشان محو مى‏شود) اما هنگامى که آنها را از طوفان و گرداب رهایى مى‏بخشد و به خشکى مى‏رساند باز مشرک مى‏شوند»! (فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ).

آرى! شداید و طوفانها زمینه‏ساز شکوفایى فطرت آدمى است، چرا که نور توحید در درون جان همه انسانها نهفته است. تعلیمات غلط و غفلت و غرور، مخصوصا به هنگام سلامت و وفور نعمت، پرده‏هایى بر آن مى‏افکند، اما طوفانهاى حوادث این پرده‏ها را مى‏درد و آن نقطه نورانى آشکار مى‏شود.



(آیه 66)- در این آیه بعد از ذکر این همه استدلالات بر توحید و خدا پرستى مخالفان را با تهدیدى شدید و کوبنده مواجه ساخته، مى‏گوید: «آنها آیات ما را انکار کنند (و نعمتهاى ما را نادیده بگیرند) و چند روزى از لذات زودگذر بهره ببرند، اما به زودى خواهند فهمید» که عاقبت کفر و شرک آنها به کجا خواهد رسید؟ و آنها را به چه سرنوشت شومى گرفتار خواهد ساخت؟ (لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ وَ لِیَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).




(آیه 67)-

شأن نزول:
«گروهى از مشرکان گفتند: اى محمّد! اگر ما داخل در دین تو نمى‏شویم تنها به خاطر این است که مى‏ترسیم مردم ما را بربایند (و بسرعت نابود کنند) چون جمعیت ما کم است و جمعیت مشرکان عرب بسیارند، به محض این که به آنها خبر رسد که ما وارد دین تو شده‏ایم بسرعت ما را مى‏ربایند، و خوراک یک نفر از آنها هستیم! در اینجا آیه أَ وَ لَمْ یَرَوْا ... نازل شد و به آنها پاسخ گفت.»
تفسیر:
در آیات گذشته نیز به این بهانه مشرکان به صورت دیگرى اشاره شده بود که ما مى‏ترسیم اگر اظهار ایمان کنیم و به دنبال آن هجرت نماییم زندگى ما مختل گردد که قرآن از طرق مختلف به آنها پاسخ گفت.
در این آیه قرآن از طریق دیگرى به آنها پاسخ داده، مى‏فرماید: «آیا ندیدند که ما (براى آنها حرم امنى) قرار دادیم» سرزمین پاک و مقدس مکّه (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً).
«در حالى که مردم را در اطراف آنان (در بیرون این حرم) مى‏ربایند»؟
(وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ). «آیا (با این حال) به باطل ایمان مى‏آورند و نعمت خدا را کفران مى‏کنند»؟! (أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ).



(آیه 68)- پس از ذکر این دلیل روشن در این آیه چنین نتیجه‏گیرى و جمع‏بندى مى‏کند: «چه کسى ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بسته یا حق را پس از آن که به سراغش آمده تکذیب نماید»؟ (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ).

ما دلایل آشکارى براى شما اقامه کردیم که جز «اللّه» شایسته پرستش نیست اما شما بر خدا دروغ مى‏بندید و شریکانى براى او مى‏تراشید.
شرک خمیر مایه همه مفاسد اجتماعى است و ستمهاى دیگر در واقع از آن سرچشمه مى‏گیرد، هوى پرستى، مقام پرستى، و دنیا پرستى هر کدام نوعى از شرک است.
ولى بدانید عاقبت شومى در انتظار مشرکان است «آیا جایگاه کافران در دوزخ نیست»؟ (أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ).



(آیه 69)- این آیه که در عین حال آخرین آیه سوره عنکبوت است واقعیت مهمى را بیان مى‏کند که عصاره‏اى از تمام این سوره و هماهنگ با آغاز آن است.

مى‏فرماید: راه خدا گرچه مشکلات فراوان دارد، مشکل از نظر شناخت حق، مشکل از نظر وسوسه‏هاى شیاطین جن و انس، مشکل از نظر مخالفت دشمنان سرسخت و بى‏رحم، و مشکل از نظر لغزشهاى احتمالى اما در اینجا یک حقیقت است که به شما در برابر این مشکلات نیرو و اطمینان مى‏دهد و حمایت مى‏کند و آن این که: «آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند قطعا به راههاى خود هدایتشان خواهیم کرد، و خداوند با نیکوکاران است» (وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ).
تعبیر به «جهاد» تعبیر وسیع و مطلقى است و هرگونه جهاد و تلاشى را که در راه خدا و براى او و به منظور وصول به اهداف الهى صورت گیرد شامل مى‏شود، خواه در طریق کسب معرفت باشد، یا جهاد با نفس، یا مبارزه با دشمن یا صبر بر طاعت، یا شکیبایى در برابر وسوسه معصیت، یا در مسیر کمک به افراد مستضعف، و یا انجام هر کار نیک دیگر.
کسانى که در این راهها به هر شکل و هر صورت براى خدا مجاهده کنند مشمول حمایت و هدایت الهى هستند.
بنابراین هرگونه شکست و ناکامى نصیب ما شود معلول یکى از دو چیز است: یا در جهاد کوتاهى کرده‏ایم، و یا اخلاص در کار ما نبوده است.





درسهایی از سوره شریفه عنکبوت


63-قل الحمدالله
2-ایمان صرفا زبانی نیست و مدعیان آن حتما آزموده میشوند.در واقع حوادثی که در زندگی برایمان رخ میدهد همه اسباب آزمایشند.
6-بی نیاز واقعی خداوند است و ما محتاج لطف و کرم اوییم.
7-برای دریافت پاداشهای الهی به ایمان و عمل صالح نیازمندیم.
8-احسان به والدین مطلق و همیشگی است اما اطاعت از آنها مشروط به دور نشدن از خدا میباشد.
9-کار نیک به تنهایی انسان را در زمره ی نیکوکاران قرار نمیدهد بلکه کار نیکی که برخواسته از ایمان به خدا باشد ارزشمند است.
12-در جهان بینی اسلام هیچ کس بار گناه دیگری را بدوش نمیکشد ولی در تفکر دیگران اینگونه نیست(اینکار رو انجام بده اگه گناهی داشت به گردن من).
13-فرد اغفال شده مسوول کار خود است ولی اغفال کننده علاوه بر مسوولیت کار خود مسوول گناهان اغفال شدگان نیز میباشد،بی آنکه چیزی از گناه اغفال شده کم شود.(اگر دقت شود متوجه میشویم با آیه قبل منافاتی ندارد).
20-با سیر در زمین و مطالعه در طبیعت میتوان به چگونگی آغاز آفرینش پی برد.
22-دشمنان دین با هیچگونه تدبیر و تلاش و توطئه ای نمیتوانند خدا را عاجز کنند و بر اراده ی الهی چیره شوند و از مدار قهر او خارج گردند.
25-دوستیها و پیوندهای غیر الهی در قیامت هیچ کارایی ندارد.
27-پاداش خوبیها و نیکیهای فرد در نسل او میتواند منعکس شود.
34-عملکرد انسان در طبیعت تاثیرگذار است.همانگونه که عمل خوب باعث نزول نعمت و رحمت میشود ،گناهان نیز نعمتها را به عذاب مبدل میکند.
37-خانه ای که محل آسایش و سکوت انسان است با قهر الهی ممکن است محل نابودی و عذاب شود.
38-زیبا و خوب دیدن کارهای زشت خود، از دامهای شیطان است.مثل غرور و خود بزرگ بینی،افتخار به ثروت و قدرت که جلوه هایی از تزیین شیطان است.
41-عنکبوت در اماکن متروکه خانه میسازد، شرک نیز در روحهای دور از خدا جاگرفته و تاثیر میگذارد.بنای شرک همانند خانه ی عنکبوت سست و بی اساس است.
45-امام صادق (ع)میفرمایند:هرکس دوست دارد قبولی یا رد نمازش را بداند ببیند نمازش او را از فحشاء و منکر بازداشته است یا نه.
46-گفتگو با اهل کتاب باید به بهترین شیوه باشد و به طور کل در گفتگو قبل از اظهار عقیده و نظر آنچه که مورد اتفاق نظر است را مطرح کنیم.
48-یکی از دلایل حقانیت قرآن امی بودن پیامبر اسلام است.
51-قرآن مایه رحمت و دوری از غفلت میباشد.
58-شرط دستیابی به بهشت ایمان و عمل صالح است.
59-دو نمونه بارز عمل صالح ،صبر و توکل است.
62-در حدیثی میخوانیم:مصلحت بعضی از بندگان خدا گسترش روزی است و اگر در تنگنای معیشت قرار گیرند فاسد شوند و برعکس این گروه ،صلاح گروهی  دیگر در تنگنا بودن است که اگر در توسعه واقع شوند به فساد کشیده میشوند.
64-آفرینش دنیا گرچه هدفدار و حکیمانه است ولی غفلت از آخرت ،دنیا پرستی و غرق شدن در آن سفیهانه میباشد.
69-برای رسیدن به هدایت ویژه الهی که خداوند آنرا تضمین فرموده ،تلاش لازم است و باید گام اول را خود انسان بردارد.




سی امین سوره این مصحف عظیم سوره روم است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 60 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
مطالب این سوره را در هفت بخش مى‏توان خلاصه کرد.
1- پیشگویى از پیروزى رومیان بر ایرانیان در جنگى که در آینده درگیر مى‏شد.
2- گوشه‏اى از طرز فکر و چگونگى حالات افراد بى‏ایمان.
3- بخش مهمى از آیات عظمت خداوند در آسمان و زمین و در وجود انسانها.
4- سخن از توحید فطرى بعد از بیان دلائل آفاقى و انفسى.
5- بازگشت به شرح و تبیین حالات افراد بى‏ایمان و گنهکار، و ظهور فساد در زمین بر اثر گناهان آنها.
6- اشاره‏اى به مسأله مالکیت و حق ذى القربى و نکوهش از رباخوارى.
7- بازگشت مجددى به دلائل توحید و نشانه‏هاى حق و مسائل مربوط به معاد.
فضیلت تلاوت سوره:
علاوه بر حدیثى که از امام صادق علیه السّلام در فضیلت سوره عنکبوت نقل شد، در حدیث دیگرى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده: «هرکس سوره روم را بخواند پاداشى معادل ده حسنه به تعداد هر فرشته‏اى که در میان آسمان و زمین تسبیح خدا مى‏گوید خواهد داشت و آنچه را در روز و شب از دست داده جبران خواهد کرد». بدیهى است کسى که محتواى این سوره را در روح و جان خود جاى دهد و مراقبت پروردگار را در هر لحظه در خود ببیند، تقواى الهى چنان قلبش را پر مى‏کند که شایسته چنین پاداش بزرگى است.





به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

(آیه 1)-
شأن نزول:
آیات نخستین این سوره بدین سبب نازل شد که در آن هنگام که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در «مکّه» بود، و مؤمنان در اقلیت قرار داشتند، جنگى میان ایرانیان و رومیان در گرفت، و در این نبرد ایرانیان پیروز شدند.
مشرکان «مکّه» این را به فال نیک گرفتند و دلیل بر حقانیت شرک خود دانستند! آیات نخستین این سوره نازل شد و قاطعانه گفت: گرچه ایرانیان در این نبرد پیروز شدند اما چیزى نمى‏گذرد که از رومیان شکست خواهند خورد و حتى حدود زمان این پیشگویى را نیز بیان داشت.
این پیشگویى قاطع قرآن که از یک سو نشانه اعجاز این کتاب آسمانى و اتکا آورنده آن به علم بى‏پایان پروردگار به عالم غیب است، و از سوى دیگر نقطه مقابل تفأل مشرکان بود، مسلمانان را طورى دلگرم ساخت که حتى مى‏گویند: بعضى از آنان با مشرکان روى این مسأله شرط بندى مهمى کردند!- آن روز هنوز حکم تحریم این گونه شرط بندیها نازل نشده بود.
تفسیر:
یک پیشگویى عجیب! این سوره جزء 29 سوره‏اى است که با حروف مقطعه آغاز مى‏شود «الف، لام، میم» (الم).
تنها چیزى که در اینجا جلب توجه مى‏کند این است که برخلاف بسیارى از سوره‏هایى که با حروف مقطعه آغاز مى‏شود و پشت سر آن سخن از عظمت قرآن است در اینجا بحثى از عظمت قرآن نمى‏یابیم، بلکه سخن از شکست رومیان و پیروزى مجدد آنها در آینده است، ولى با دقت روشن مى‏شود که این بحث نیز بیان عظمت قرآن است، چرا که این خبر غیبى مربوط به آینده از نشانه‏هاى اعجاز و عظمت این کتاب آسمانى محسوب مى‏شود.



(آیه 2)- بعد از ذکر حروف مقطعه مى‏فرماید: «رومیان مغلوب شدند» (غُلِبَتِ الرُّومُ).




(آیه 3)- «و این شکست در سرزمین نزدیکى واقع شد» (فِی أَدْنَى الْأَرْضِ).

منظور از «ادنى الارض» (سرزمین نزدیک) سرزمین ایرانیان بوده است یعنى در محلى واقع شد که نزدیکترین نقطه میان ایران و روم بود.
سپس اضافه مى‏کند: «و آنها (رومیان) بعد از مغلوبیت به زودى غلبه خواهند کرد» (وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ).



(آیه 4)- سپس حدود سالهاى آن را با این عبارت بیان مى‏کند: «در چند سال»! (فِی بِضْعِ سِنِینَ).

و اگر مى‏بینید خداوند از آینده خبر مى‏دهد، به خاطر آن است که «همه کارها از آن خداست چه قبل و چه بعد» از این شکست و پیروزى (لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ).
عبارت فوق مى‏خواهد این نکته را روشن سازد که قادر بالذّات و مالک على الاطلاق اوست و هرکس هر چیزى دارد از او دارد.
سپس مى‏افزاید: اگر امروز که رومیان شکست خوردند مشرکان خوشحال شدند «در آن روز مؤمنان (به خاطر پیروزى دیگرى) خوشحال خواهند شد»! (وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ).



(آیه 5)- آرى! خوشحال مى‏شوند «به سبب یارى خداوند» (بِنَصْرِ اللَّهِ).

خداوند «هر که را بخواهد یارى مى‏کند، و او صاحب قدرت و رحیم است»! (یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
مسلمانان در آن روز از جهات مختلفى خوشحال شدند:
از پیروزى اهل کتاب بر مجوسیان که صحنه‏اى از غلبه خداپرستى بر شرک بود. از پیروزى معنوى به خاطر ظهور اعجاز قرآن. و از پیروزى مقارن آن که احتمالا «صلح حدیبیه» یا یکى دیگر از فتوحات مسلمین بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۲
* مسافر
شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۲ ق.ظ

403 . صفحه 403



سوم بهمن :


نفیسه :




(آیه 53)- در این آیه به سومین بهانه جوییهاى بهانه جویان اشاره کرده، مى‏گوید:

«آنها در مورد عذاب عجله مى‏کنند و با سرعت آن را از تو مى‏طلبند» (وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ). آنها مى‏گویند اگر عذاب الهى حق است و دامن کفار را مى‏گیرد پس چرا به سراغ ما نمى‏آید؟! قرآن در پاسخ این سخن سه جواب مى‏دهد.
نخست مى‏گوید: «اگر موعد مقررى تعیین نشده بود عذاب الهى فورا به سراغشان مى‏آمد» (وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذابُ).
این زمان معین براى آن است که هدف اصلى یعنى بیدارى یا اتمام حجت بر آنها حاصل گردد.
دیگر این که آنها که این سخن را مى‏گویند چه اطمینانى دارند که هر لحظه عذاب الهى دامنشان را نگیرد؟ چرا که «این عذاب ناگهانى و بدون مقدمه، و در حالى که آنها نمى‏دانند و توجه ندارند به سراغشان مى‏آید» (وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
گرچه موعد عذاب در واقع معین و مقرر است ولى مصلحت این است که آنها از این آگاه نباشند و بدون مقدمه فرا رسد.



(آیه 54)- بالاخره سومین پاسخ را قرآن در این بیان آیه کرده، مى‏گوید: «آنها در برابر تو در مورد عذاب عجله مى‏کنند در حالى که جهنم هم اکنون کافران را احاطه کرده است»! (یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ).اگر عذاب دنیا تأخیر بیفتد عذاب آخرت صد در صد قطعى است آنچنان مسلم است که قرآن به صورت یک امر فعلى از آن یاد مى‏کند و مى‏گوید: «جهنم گویى هم اکنون آنها را احاطه کرده است»!




(آیه 55)- سپس مى‏افزاید: «آن روز که عذاب الهى از بالاى سر و از پایین پا، آنها را فرا مى‏گیرد، و به آنها مى‏گوید: بچشید آنچه را که عمل مى‏کردید» روز سخت و دردناکى است (یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).




(آیه 56)-

شأن نزول:
این آیه درباره مؤمنانى نازل شده که در مکّه تحت فشار شدید کفار بودند، بطورى که توانایى بر اداى وظایف اسلامى خود نداشتند. به آنها دستور داده شد از آن سرزمین هجرت کنند.
تفسیر:
هجرتى باید کرد! از آنجا که در آیات گذشته سخن از موضع گیریهاى مختلف مشرکان در برابر اسلام و مسلمانان بود در اینجا به وضع خود مسلمانان پرداخته و مسؤولیت و وظیفه آنها را در برابر یکى از مشکلاتى که در ارتباط با کفار دارند یعنى مشکل اذیت و آزار و محدودیت و فشار آنها را بیان مى‏کند.
مى‏فرماید: «اى بندگان من که ایمان آورده‏اید (و هم اکنون براى انجام وظایف دینى خود تحت فشار دشمن هستید) سرزمین من وسیع است (به جاى دیگر هجرت کنید و) مرا بپرستید» (یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ). چرا که هدف آفرینش انسان بندگى خداست. هرگاه این هدف اساسى و نهایى زیر پا بماند راهى جز هجرت نیست.



(آیه 57)- از آنجا که یکى از عذرهاى کسانى که در بلاد شرک مى‏ماندند و حاضر به هجرت نبودند این بود که ما مى‏ترسیم از دیار خود بیرون برویم و خطر مرگ به وسیله دشمنان، یا گرسنگى، یا عوامل دیگر ما را تهدید کند به علاوه به فراق بستگان و خویشاوندان و فرزندان و شهر و دیار خود مبتلا شویم، قرآن در این آیه به عنوان یک پاسخ جامع به آنها مى‏گوید: سرانجام همه انسانها مى‏میرند، و «هر کسى مرگ را مى‏چشد، سپس به سوى ما بازگردانده مى‏شوید» (کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ).

گمان نکنید مرگ پایان همه چیز است، چرا که «همه شما به سوى ما باز مى‏گردید» به سوى پروردگار بزرگ، و به سوى نعمتهاى بى‏پایانش.



(آیه 58)- این آیه به گوشه‏اى از پاداشهاى مؤمنان اشاره کرده، مى‏فرماید:

«و کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها را در غرفه‏هایى از بهشت جاى مى‏دهیم که نهرها از زیر آن جارى است» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
امتیاز دیگر غرفه‏هاى بهشتى این است که همچون منازل و قصرهاى این جهان نیست که هنوز انسان دمى در آن نیاسوده است بانگ «الرحیل» زده مى‏شود بلکه «آنها جاودانه در آن خواهند ماند» (خالِدِینَ فِیها).
و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «چه خوب است پاداش آنها که براى خدا عمل مى‏کنند» (نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ).



(آیه 59)- این آیه مهمترین اوصاف مؤمنان عامل را به این صورت بیان مى‏کند: «آنها کسانى هستند که در برابر مشکلات صبر و استقامت به خرج مى‏دهند، و بر پروردگارشان توکل مى‏کنند» (الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).

از زن و فرزند و دوستان و بستگان و خانه و کاشانه خود جدا مى‏شوند و صبر مى‏کنند.
مرارتهاى غربت و سختیهاى آوارگى از وطن را مى‏چشند و شکیبا هستند.
و اگر درست بیندیشیم ریشه همه فضائل انسانى همین «صبر» و «توکل» است: صبر عامل استقامت در برابر موانع و مشکلات است، و توکل انگیزه حرکت در این راه پرنشیب و فراز.



(آیه 60)- در این آیه در پاسخ کسانى که به زبان حال یا زبان قال مى‏گفتند:

اگر ما از شهر و دیار خود هجرت کنیم چه کسى به ما روزى مى‏دهد؟
مى‏گوید: غم روزى را نخورید و ننگ ذلت و اسارت را نپذیرید، روزى رسان خداست، نه تنها شما که «بسیارند جنبندگانى که حتى نمى‏توانند روزى خود را حمل کنند (و هرگز ذخیره غذایى در لانه خود ندارند، و هر روز نو روزى نو مى‏خواهند) اما خدا آنها را (گرسنه نمى‏گذارد و) روزى مى‏دهد، و همو شما را نیز روزى مى‏بخشد» (وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ).
در پایان آیه تأکید مى‏کند: «و او شنوا و داناست» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
سخن همه شما را مى‏شنود، و حتى زبان حال شما و همه جنبدگان را مى‏داند از نیازهاى همه به خوبى باخبر است و چیزى از دایره علم بى‏پایان او پنهان نیست.



(آیه 61)- در دل خدا مى‏گویند و با زبان بت! در آیات گذشته روى سخن با مشرکانى بود که حقانیت اسلام را درک کرده بودند اما به خاطر ترس از قطع روزى خود حاضر به قبول ایمان و هجرت نبودند در اینجا روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله- و در واقع به همه مؤمنان- کرده دلائل توحید را از طریق «خلقت» و «ربوبیت» و «فطرت» بیان مى‏کند، و به آنها خاطرنشان مى‏سازد که سر نوشت آنها به دست خدایى است که در «آفاق» و «انفس» آثار او را مى‏یابند، نه به دست بتها که بتها هیچ نقشى در این میان ندارند.

نخست به مسأله خلقت آسمان و زمین اشاره کرده و از اعتقادات باطنى آنها کمک گرفته، مى‏گوید: «اگر از آنها سؤال کنى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده؟
و (چه کسى) خورشید و ماه را مسخر (فرمان خویش در طریق منافع بندگان کرده؟) همه یک زبان پاسخ مى‏گویند: اللّه» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).
زیرا مسلم است نه بت پرستان و نه غیر آنها هیچ کس نمى‏گوید خالق زمین و آسمان و تسخیر کننده خورشید و ماه یک مشت سنگ و چوبى است که به دست انسان ساخته و پرداخته شده است.
در پایان آیه، بعد از ذکر این دلیل روشن مى‏گوید: «با این حال چگونه آنها (از عبادت خداوند خالق متعال به عبادت یک مشت بتهاى سنگى و چوبى) بازگردانده مى‏شوند»؟ (فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ).گویى قدرت بر تصمیم‏گیرى ندارند و بى‏اراده به سوى بت پرستى کشیده مى‏شوند!



(آیه 62)- سپس براى تأکید همین معنى که هم خالق اوست و هم رازق اوست، اضافه مى‏کند: «خداوند روزى را براى هر کس از بندگانش بخواهد گسترده مى‏کند و (براى هرکس بخواهد) محدود و تنگ مى‏سازد» (اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ).

و اگر چنین تصور کنند که خدا قدرت دارد، ولى از حال آنها آگاه نیست این اشتباه بزرگى است، چرا که «خداوند به همه چیز داناست» (إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
مگر ممکن است کسى خالق و مدبر باشد و لحظه به لحظه فیض او به موجودات برسد و در عین حال از وضع آنها آگاه نباشد؟ این قابل تصور نیست.



بیس(آیه 63)- در مرحله دوم سخن از «توحید ربوبى» و نزول سرچشمه اصلى ارزاق از ناحیه خداست، مى‏فرماید: «اگر از آنها سؤال کنى چه کسى از آسمان آبى نازل کرد پس زمین را بعد از مردن به وسیله آن زنده کرد همه یک زبان مى‏گویند: اللّه»! (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).

این اعتقاد باطنى بت پرستان است که حتى از اظهار آن با زبان ابا نداشتند، زیرا آنها هم «خالق» را خدا مى‏دانستند و هم «ربّ و مدبر جهان» را.
بعد مى‏افزاید: «بگو: حمد و ستایش مخصوص خداست» (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ).
حمد و سپاس براى کسى است که همه نعمتها از ناحیه اوست.
و از آنجا که گفتگوهاى مشرکان از یکسو، و گفتارها و اعمالشان از سوى دیگر با هم تناقض داشت، در پایان آیه مى‏افزاید: «بلکه بیشترشان درک نمى‏کنند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ).
و گرنه انسان عاقل فهمیده چگونه ممکن است خالق و رازق و مدبر جهان را خدا بداند، و در برابر بتها که هیچ تأثیرى در سرنوشت آنان ندارند سجده کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۲
* مسافر
جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۲۳ ق.ظ

402 . صفحه 402


دوم بهمن :


نفیسه :



(آیه 46)- براى بحث بهترین روش را برگزینید: در آیات گذشته بیشتر سخن از نحوه برخورد با «بت پرستان» لجوج و جاهل بود که به مقتضاى حال با منطقى تند، با آنها سخن مى‏گفت، و در اینجا سخن از مجادله با «اهل کتاب» است که باید به صورت ملایمتر باشد.

نخست مى‏فرماید: «با اهل کتاب جز به روشى که از همه بهتر است مجادله نکنید» (وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ).
منظور در اینجا بحث و گفتگوهاى منطقى است، یعنى الفاظ شما مؤدّبانه، لحن سخن دوستانه، محتواى آن مستدل، آهنگ صدا خالى از فریاد و جنجال و هرگونه خشونت و هتک احترام، همه باید در همین شیوه و روش انجام گیرد.
البته همین اصل کلى در بحث و مجادله اسلامى در مواردى ممکن است حمل بر ضعف و زبونى شود، و یا طرف مقابل آنچنان مست و مغرور باشد که این طرز برخورد انسانى، بر جرأت و جسارتش بیفزاید لذا در دنباله آیه به صورت یک استثنا مى‏فرماید: «مگر کسانى از آنها که مرتکب ظلم و ستم شدند» (إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ).
همانها که بر خود و دیگران ظلم کردند و بسیارى از آیات الهى را کتمان نمودند تا مردم به اوصاف پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله آشنا نشوند.
و در آخر آیه یکى از مصداقهاى روشن «مجادله به احسن» را که مى‏تواند الگوى زنده‏اى براى این بحث باشد به میان آورده، مى‏فرماید: «بگویید ما به تمام آنچه از سوى خدا بر ما و شما نازل شده است ایمان داریم، معبود ما و شما یکى است، و در برابر او تسلیم هستیم» (وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).



(آیه 47)- این آیه به عنوان تأکید بر اصول چهارگانه‏اى که در آیه قبل آمد، مى‏فرماید: «و این گونه کتاب [قرآن‏] را بر تو نازل کردیم» (وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ).

آرى! این قرآن براساس وحدت معبود، وحدت دعوت همه پیامبران راستین تسلیم بى‏قید و شرط در برابر فرمان حق، و مجادله با بهترین شیوه‏ها نازل شده.
سپس مى‏افزاید: «کسانى که کتاب (آسمانى) به آنها داده‏ایم (و به راستى به آن پایبند و معتقدند) به این کتاب ایمان مى‏آورند» (فَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ).
چرا که هم نشانه‏هاى آن را در کتب خود یافته‏اند، و هم محتوایش را از نظر اصول کلى هماهنگ با محتواى کتب خود مى‏بینند.
بعد مى‏افزاید: «و گروهى از اینها (از اهل مکه و مشرکان عرب) نیز به آن ایمان مى‏آورند» (وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ).
و در پایان در مورد کافران هر دو گروه مى‏گوید: «آیات ما را جز کافران انکار نمى‏کنند» (وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الْکافِرُونَ).
آنها به خاطر لجاجت و تعصب و تقلید کورکورانه از نیاکان، و یا براى حفظ منافع نامشروع زودگذر به انکار برمى‏خیزند.



(آیه 48)- سپس به یکى دیگر از نشانه‏هاى روشن حقانیت دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که تأکیدى است بر محتواى آیه گذشته اشاره کرده، مى‏گوید: «تو هرگز پیش از این کتابى را نمى‏خواندى، و با دست خود چیزى نمى‏نوشتى مبادا دشمنانى که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند شک و تردید کنند» و بگویند آنچه را او آورده نتیجه مطالعه کتب پیشین و نسخه بردارى از آنهاست (وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ).

تو هرگز به مکتب نرفتى و خط ننوشتى، اما با اشاره وحى الهى، مسأله آموز صد مدرّس شدى!



(آیه 49)- در این آیه نشانه‏هاى دیگرى براى حقانیت قرآن بیان کرده، مى‏گوید: «این کتاب آسمانى مجموعه‏اى است از آیات بینات که در سینه‏هاى صاحبان علم قرار مى‏گیرد» (بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ).

تعبیر به «آیاتٌ بَیِّناتٌ» بیانگر این واقعیت است که نشانه‏هاى حقانیت قرآن در خود آن به چشم مى‏خورد و در پیشانى آیات مى‏درخشد.
از این گذشته، طرفداران این آیات و طالبان و دلدادگان آن، کسانى هستند که بهره‏اى از علم و آگاهى دارند، هر چند دستشان تهى و پایشان برهنه است.
در پایان آیه اضافه مى‏کند: «و آیات ما را جز ستمگران (از روى عناد) انکار نمى‏کنند» (وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ).
چرا که نشانه‏هاى آن روشن است و در کتب پیشین نیز آمده است.



(آیه 50)- آیا معجزه قرآن کافى نیست؟! کسانى که بر اثر لجاجت و اصرار در باطل، حاضر نبودند به هیچ قیمتى در برابر بیان مستدل و منطقى قرآن تسلیم شوند. دست به بهانه جویى تازه‏اى زدند. چنانکه قرآن در این آیه مى‏گوید: آنها از روى سخریه و استهزا «گفتند: چرا معجزاتى (همچون معجزات موسى و عیسى) از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است»؟ (وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ).

چرا او عصاى موسى و ید بیضا و دم مسیحا ندارد؟ قرآن براى پاسخگویى به این بهانه جویان لجوج، از دو راه وارد مى‏شود.
نخست مى‏گوید: به آنها «بگو: (معجزه کار من نیست که با تمایلات شما انجام گیرد) معجزات همه نزد خداست» (قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ).
او مى‏داند چه معجزه‏اى در چه زمانى و براى چه اقوامى متناسب است.
و بگو: «من فقط انذار کننده و بیم دهنده آشکارم» (وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ).



(آیه 51)- پاسخ دیگر این که: «آیا همین اندازه براى آنها کافى نیست که ما این کتاب آسمانى را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت مى‏شود» (أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ).

آنها تقاضاى معجزات جسمانى مى‏کنند، در حالى که قرآن برترین معجزه معنوى است. معجزه‏اى جاویدان، که شب و روز آیاتش بر آنها خوانده مى‏شود.
و در پایان آیه براى تأکید و توضیح بیشتر مى‏گوید: «در این کتاب آسمانى هم رحمت بزرگى نهفته است و هم تذکر گویایى، براى کسانى که ایمان مى‏آورند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْرى‏ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
آرى! قرآن هم رحمت است و هم وسیله یادآورى، اما براى گروه با ایمان براى آنها که درهاى قلب خود را به روى حقیقت گشوده‏اند.



(آیه 52)- و از آنجا که هر مدعى نیاز به شاهد و گواه دارد در این آیه مى‏فرماید: «بگو: همین بس که خدا میان من و شما گواه است» (قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً).

بدیهى است هر قدر آگاهى شاهد و گواه بیشتر باشد ارزش شهادت او بیشتر است، لذا در جمله بعد اضافه مى‏کند: خدایى گواه من است که تمام «آنچه را در آسمانها و زمین است مى‏داند» (یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
ممکن است این گواهى، گواهى عملى باشد زیرا وقتى خداوند معجزه بزرگى همچون قرآن را در اختیار پیامبرش قرار مى‏دهد سند حقانیت او را امضا کرده است.
علاوه بر گواهى عملى فوق، در آیات متعددى از قرآن مجید گواهى قولى نیز داده شده. و نیز ممکن است منظور گواهى و شهادت خداوند باشد در کتب آسمانى پیشین که علماى اهل کتاب به خوبى از آن آگاهى داشتند.
در پایان آیه به عنوان یک هشدار و تهدید مى‏فرماید: «و کسانى که به باطل ایمان آوردند و به اللّه کافر شدند زیانکاران واقعى هستند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
چه خسرانى از این بالاتر که انسان تمام سرمایه‏هاى وجود خود را در برابر هیچ از دست بدهد آنگونه که مشرکان دادند!


اعظم :



دقت در ایه 46 :

مجادله با اهل کتاب

از تفسیر المیزان :

در این آیه کیفیت دعوت و تبلیغ قرآن را بیان می کند و مسلمانان را از مجادله با اهل کتاب (شامل یهود، نصاری ، مجوس ، صابئین ) نهی می نماید و می فرماید از مجادله باآنها بپرهیزید، مگر مجادله ای که بهترین نوع باشد یعنی با نرمی و سازش در گفتار همراه بوده و حق را بدون لجاجت و دشمنی اظهار نماید و در آن ، هر دو طرف بر ظهور حق توافق داشته باشند و هدفشان روشن شدن حقیقت باشد، بدون اینکه تعصب کورکورانه به خرج دهند و این چنین مجادله ای بهترین نوع مجادله است ، اما پس از این گفتارعده ای از اهل کتاب را که ستم کردند استثناء می کند یعنی در صورتی که اهل کتاب ازافراد معاند و ستمکار باشند مجادله احسن را حمل بر ذلت و خواری می نمایند و آن راناشی از ضعف می شمارند، پس رفق و مدارا و نزدیک شدن به مطلوب و جستجوی نقاط مشترک در مجادله با آنها سودی ندارد و چه بسا آن را نوعی حیله و توطئه محسوب کنند و بپندارند که شما قصد دارید آنها را از راه حق به باطل دعوت کنید.آنگاه تأکید می نماید که برای بحث و گفتگو با اهل کتاب باید بر نقاط مشترک تکیه نموده و آنها را مطرح کنید تا هر چه بیشتر به شما احساس نزدیکی بکنند، چون ایمان به خدا که اصل مشترک همه ادیان توحیدی است اقتضاء می کند که انسان به هر چه خدانازل کرده ایمان بیاورد و تسلیم اوامر الهی باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۲۳
* مسافر
پنجشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۲۳ ق.ظ

401 . صفحه 401


اول بهمن :



نفیسه :



(آیه 39)- این آیه از سه نفر از گردنکشان که هرکدام نمونه بارزى از یک قدرت شیطانى بودند نام برده، مى‏گوید: «و قارون و فرعون و هامان را نیز» هلاک کردیم (وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ).

قارون مظهر ثروت توأم با غرور و خودخواهى و غفلت، فرعون مظهر قدرت استکبارى توأم با شیطنت، و هامان الگویى براى معاونت از ظالمان مستکبر بود.
سپس مى‏افزاید: «موسى با دلائل روشن به سراغ این سه آمد» و حجت را بر آنها تمام کرد (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى‏ بِالْبَیِّناتِ).
«اما آنها راه استکبار و غرور و سرکشى را در زمین پیش گرفتند» (فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ).
ولى «آنها (با این همه) نتوانستند بر خدا پیشى گیرند» و از چنگال قدرت او فرار کنند (وَ ما کانُوا سابِقِینَ).
زیرا آنها نتوانستند از قلمرو قدرت خدا با امکاناتى که در اختیار داشتند بگریزند، و از عذاب الهى رهایى یابند، بلکه در همان لحظه‏اى که خداوند اراده کرد آنها را با ذلت و زبونى به دیار عدم فرستاد.



(آیه 40)- در این آیه مى‏فرماید: «پس ما هریک از آنها را به گناهش گرفتیم» (فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ).

«بر بعضى از آنها توفانى شدید و کوبنده توأم با سنگریزه فرستادیم» (فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً). منظور از این گروه، قوم عاد است.
«و بعضى دیگر را صیحه آسمانى فرو گرفت» (وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ).
و این عذابى بود که بر قوم ثمود، و بعضى اقوام دیگر نازل گردید.
«و بعضى دیگر از آنها را در زمین فرو بردیم» (وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ).
این مجازاتى بود که در مورد قارون تحقق یافت و بالاخره «بعضى دیگر را غرق کردیم» (وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا).
این اشاره به فرعون و هامان و اتباع آنهاست.
در پایان آیه براى تأکید این واقعیت که اینها همه گرفتار عکس العمل کارهاى خویش شدند و محصولى را درو مى‏کردند که بذر آن را خودشان پاشیده بودند، مى‏فرماید: «خداوند هرگز به آنها ظلم و ستم نکرد، آنها بودند که بر خویشتن ستم مى‏کردند» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
آرى! مجازاتهاى این جهان و جهان دیگر باز تاب و تجسمى است از اعمال انسانها، در آنجا که تمام راههاى اصلاح و بازگشت را به روى خود ببندند.



(آیه 41)- تکیه‏گاههاى سست همچون لانه عنکبوت! در آیات گذشته سرنوشت دردناک و غم‏انگیز مشرکان مفسد و مستکبران لجوج و ظالمان بیدادگر و خودخواه بیان شد، به همین تناسب در اینجا مثال جالب و گویایى براى کسانى که غیر خدا را معبود و ولى خود قرار مى‏دهند بیان کرده، مى‏فرماید: «مثل کسانى که غیر از خدا را اولیاى خود برگزیدند، مثل عنکبوت است که خانه‏اى براى خود انتخاب کرده، در حالى که سست‏ترین خانه‏ها، خانه عنکبوت است، اگر مى‏دانستند»! (مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).

ولى آنها که بر ایمان و توکل بر خدا تکیه مى‏کنند تکیه بر سدّ پولادین دارند.
ذکر این نکته نیز در اینجا ضرورى است: خانه عنکبوت و تارهاى او با این که ضرب المثل در سستى مى‏باشد خود از عجایب آفرینش است که دقت در آن انسان را به عظمت آفریدگار آشناتر مى‏کند.
اگر به خانه‏هاى سالم عنکبوت دقت کنیم منظره جالبى همچون یک خورشید با شعاعهایش بر روى پایه‏هاى خصوصى از تارها مشاهده مى‏کنیم البته این خانه براى عنکبوت خانه مناسب و ایده‏آلى است ولى در مجموع سست‏تر از آن تصور نمى‏شود، و این چنین است معبودهایى که غیر از خدا مى‏پرستند.



(آیه 42)- در این آیه هشدار تهدیدآمیزى به این مشرکان غافل و بى‏خبر مى‏دهد، مى‏گوید: «خداوند آنچه را آنها غیر از او مى‏خوانند مى‏داند» (إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ).

شرک آشکار آنها، و شرک مخفى و پنهانشان، هیچ یک بر خدا پوشیده نیست.
«و اوست قادر شکست‏ناپذیر و حکیم على الاطلاق» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
اگر مهلت به آنها مى‏دهد، نه به خاطر آن است که نمى‏داند یا قدرتش محدود است، بلکه حکمت او ایجاب مى‏کند که فرصت کافى دهد تا بر همه اتمام حجت شود، و آنها که شایسته هدایتند، هدایت گردند.


(آیه 43)- این آیه گویا اشاره به ایرادى است که دشمنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر این مثالها به او مى‏کردند و مى‏گفتند: چگونه ممکن است خدایى که آفریننده زمین و آسمان است به عنکبوت و مگس و حشرات و مانند اینها مثال بزند.

قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: «و اینها مثالهایى است که ما براى مردم مى‏زنیم و جز عالمان آن را درک نمى‏کنند» (وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ).



(آیه 44)- در این آیه اضافه مى‏کند: «خداوند آسمانها و زمین را به حق آفریده و در این نشانه عظیمى است براى افراد با ایمان» (خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ).

باطل و بیهوده در کار او راه ندارد، اگر مثال به عنکبوت و خانه سست و بى‏بنیادش مى‏زند، روى حساب است، و اگر موجود کوچکى را براى تمثیل برگزیده براى بیان حق است، و گرنه او آفریننده بزرگترین کهکشانها و منظومه‏هاى آسمانى است.


(آیه 45)- نماز بازدارنده از زشتیها و بدیها: بعد از پایان بخشهاى مختلفى از سرگذشت اقوام پیشین و پیامبران بزرگ و برخورد نامطلوب آنها با این رهبران الهى، و پایان غم‏انگیز زندگى آنها، روى سخن را- براى دلدارى و تسلى خاطر و تقویت روحیه و ارائه خط مشى کلى و جامع- به پیامبر کرده دو دستور به او مى‏دهد.

نخست مى‏گوید: «آنچه را از کتاب آسمانى (قرآن) به تو وحى شده تلاوت کن» (اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ). بخوان و در زندگیت به کاربند.
بعد از بیان این دستور که در حقیقت جنبه آموزش دارد، به دستور دوم مى‏پردازد که شاخه اصلى پرورش است، مى‏گوید: «و نماز را بر پا دار» (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ).
سپس به فلسفه بزرگ نماز پرداخته، مى‏گوید: «زیرا نماز (انسان را) از زشتیها و منکرات باز مى‏دارد» (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ).
طبیعت نماز از آنجا که انسان را به یاد نیرومندترین عامل باز دارنده یعنى اعتقاد به مبدأ و معاد مى‏اندازد داراى اثر بازدارندگى از فحشاء و منکر است.
البته نهى از فحشا و منکر سلسله مراتب و درجات زیادى دارد و هر نمازى به نسبت رعایت شرایط داراى بعضى از این درجات است.
امام صادق علیه السّلام مى‏فرماید: «کسى که دوست دارد ببیند آیا نمازش مقبول درگاه الهى شده یا نه؟ باید ببیند آیا این نماز، او را از زشتیها و منکرات باز داشته یا نه؟ به همان مقدار که بازداشته نمازش قبول است»! در دنباله آیه اضافه مى‏فرماید: «ذکر خدا از آن هم برتر و بالاتر است» (وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ). ظاهر جمله فوق این است که بیان فلسفه مهمترى براى نماز مى‏باشد، یعنى یکى دیگر از آثار و برکات مهم نماز که حتى از نهى از فحشا و منکر نیز مهمتر است آن است که انسان را به یاد خدا مى‏اندازد که ریشه و مایه اصلى هر خیر و سعادت است، و حتى عامل اصلى نهى از فحشا و منکر نیز همین «ذکر اللّه» مى‏باشد، در واقع برترى آن به خاطر آن است که علت و ریشه محسوب مى‏شود.
و از آنجا که نیات انسانها و میزان حضور قلب آنها در نماز و سایر عبادات بسیار متفاوت است در پایان آیه مى‏فرماید: «و خدا مى‏داند چه کارهایى را انجام مى‏دهید» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ).
چه اعمالى را که در پنهان انجام مى‏دهید یا آشکار، چه نیاتى را که در دل دارید، و چه سخنانى که بر زبان جارى مى‏کنید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۲۳
* مسافر
چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۲ ق.ظ

400 . صفحه 400



سی ام دی :



نفیسه:


(آیه 31)- و این هم سرنوشت آلودگان! سرانجام دعاى لوط مستجاب شد، فرشتگانى که مأمور عذاب بودند قبل از آن که به سرزمین لوط (ع) براى انجام مأموریت خود بیایند به سرزمینى که ابراهیم (ع) در آن بود براى اداى رسالتى دیگر، یعنى بشارت ابراهیم (ع) به تولد فرزندان رفتند.
آیه مى‏گوید: «و هنگامى که فرستادگان ما (از فرشتگان) بشارت (تولد فرزند) براى ابراهیم آوردند، گفتند: ما اهل این شهر و آبادى را [و به شهرهاى قوم لوط اشاره کردند] هلاک خواهیم کرد، چرا که اهل آن ستمگرند» (وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمِینَ).


(آیه 32)- هنگامى که ابراهیم این سخن را شنید نگران لوط پیامبر بزرگ خدا شد و «گفت: در این آبادى لوط است»! (قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً).
سرنوشت او چه خواهد شد؟! اما فورا در پاسخ او «گفتند: (نگران مباش) ما به کسانى که در آن هستند آگاه‏تریم» (قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها). ما هرگز تر و خشک را با هم نمى‏سوزانیم و برنامه ما کاملا دقیق و حساب شده است.و افزودند: «او و خانواده‏اش را نجات مى‏دهیم جز همسرش که در میان قوم (گنهکار) باقى خواهد ماند»! (لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ).


(آیه 33)- گفتگوى فرشتگان با ابراهیم در اینجا پایان گرفت و آنها روانه دیار لوط (ع) شدند.
قرآن مى‏گوید: «هنگامى که فرستادگان ما نزد لوط آمدند از دیدن آنها بد حال و دلتنگ شد» (وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِی‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً).
آنها به صورت جوانانى خوش قیافه بودند، و آمدن چنین میهمانانى در چنان محیط آلوده‏اى، ممکن بود براى لوط موجب درد سر و احتمالا آبرو ریزى نزد میهمانان شود.
ولى میهمانان که ناراحتى او را درک کردند به زودى خود را معرفى نموده و او را از نگرانى بیرون آوردند: «گفتند: نترس، و غمگین مباش (کارى از این بى‏شرمان ساخته نیست و به زودى همگى نابود خواهند شد) ما تو و خانواده‏ات را نجات خواهیم داد، جز همسرت که در میان قوم باقى مى‏ماند»و هلاک مى‏شود (وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ).


(آیه 34)- بعد براى این که سرنوشت این گروه آلوده به ننگ را در برنامه مأموریت خود روشنتر سازند افزودند: «ما بر اهل این شهر و آبادى عذابى از آسمان به خاطر فسق و گناهشان فرو خواهیم ریخت»! (إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى‏ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).


(آیه 35)- در اینجا چگونگى عذاب دردناک آنها توضیح داده نشده، همین اندازه مى‏فرماید: «ما از آن آبادیها (از ویرانه‏هاى در هم ریخته و شهرهاى بلا دیده و نابود شده) آنها درس عبرت و نشانه روشنى براى کسانى که اندیشه مى‏کنند باقى گذاردیم» (وَ لَقَدْ تَرَکْنا مِنْها آیَةً بَیِّنَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
ولى در آیه 84 سوره اعراف و همچنین آیه 82 سوره هود آمده است که نخست زلزله شدیدى شهرهاى آنها را بکلى زیر و رو کرد و سپس بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو ریخت.



(آیه 36)- هر گروه ستمگر به نوعى مجازات شدند: بعد از داستان لوط و قومش نوبت به اقوام دیگرى همچون «قوم شعیب» و «عاد» و «ثمود» و «فرعون» مى‏رسد.
نخست مى‏گوید: «ما به سوى مدین برادرشان شعیب را فرستادیم» (وَ إِلى‏ مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً).
تعبیر به برادر، اشاره به نهایت محبت این پیامبران نسبت به امتهایشان و عدم سلطه‏جویى آنها است.
«مدین» شهرى است در جنوب غربى «اردن» که امروز به نام «معان» خوانده مى‏شود، در شرق «خلیج عقبه» قرار گرفته، و حضرت شعیب و قومش در آنجا مى‏زیستند.
«شعیب» مانند سایر پیامبران بزرگ خدا دعوت خود را از اعتقاد به مبدأ و معاد که پایه و اساس هر دین و آیین است آغاز کرد، «گفت: اى قوم من! خدا را بپرستید و به روز قیامت امیدوار باشید» (فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ).
اعتقاد به این دو اصل مسلما در تربیت و اصلاح انسان تأثیر فوق العاده‏اى خواهد داشت.
دستور سوم «شعیب» یک دستور جامع عملى بود که تمام برنامه‏هاى اجتماعى را در برمى‏گیرد گفت: «سعى در فساد در زمین مکنید» (وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ).
«فساد» مفهوم وسیعى دارد که هرگونه نابسامانى و ویرانگرى و انحراف و ظلم را در برمى‏گیرد و نقطه مقابل آن صلاح و اصلاح است.


(آیه 37)- اما آن گروه به جاى این که اندرزهاى این مصلح بزرگ را به گوش جان بشنوند در مقام مخالفت برآمده «او را تکذیب کردند» (فَکَذَّبُوهُ).
«و به این سبب زلزله آنها را فرا گرفت»! (فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ).
«و بامدادان در خانه‏هاى خود به رو افتاده و مرده بودند»! (فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ).


(آیه 38)- این آیه سخن از قوم «عاد» و «ثمود» مى‏گوید، بى‏آنکه از پیامبر آنها (هود و صالح)، و گفتگوهایشان با این دو قوم سرکش سخنى به میان آورد، چرا که اقوامى بودند شناخته شده و داستان پیامبرشان در آیات دیگر قرآن کرارا آمده است.
مى‏فرماید: «ما طایفه عاد و ثمود» را هلاک کردیم (وَ عاداً وَ ثَمُودَ).
سپس مى‏افزاید: «و مساکن (ویران شده) آنان براى شما آشکار است» و ویرانه‏هاى شهرهایشان در سرزمین حجر و یمن بر سر راهتان (وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ).
سپس به علت اصلى بدبختى آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «شیطان اعمالشان را براى آنها آراسته بود، از این رو آنان را از راه (خدا) باز داشت» (وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ).
«در حالى که بینا بودند» (وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ).
فطرت آنها بر توحید و تقوا بود، و پیامبران الهى نیز بقدر کافى راه را به آنها نشان داده بودند.


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه 32 سوره عنکبوت  :




معصومه : 


من نگرفتم منظپر از غابرین چیه؟
همسر لوط چرا این لقب رو گرفت؟



نفیسه :


«غابر» از ماده «غُبور» به معنى باقیمانده چیزى است؛ هرگاه جمعیتى از نقطه‏اى حرکت کنند و کسى از آنها باقى بماند، به او «غابر» مى‏ گویند. به همین جهت است که به باقیمانده خاک ، «غبار» مى‏ گویند و به باقیمانده شیر در پستان حیوان ، «غبرة» گفته مى‏ شود.
پس این کلمه هم بار معنایی بد و نامناسب ندارد و تنها بیانگر اینست که همسر لوط (علیه السلام) به همراه لوط از شهر بیرون نرفت و با قوم نادان باقی ماند و همانند آنها به عذاب سنگ گرفتار شد، در واقع از {باقیماندگان} بود.



معصومه :



بازم سوال.
من تا حالا فکر میکردم چون همسر لوط ادم خوبی نبوده, ب عذاب مبتلا شده.
ولی الان با این تفسیر کلمه غابرین ذهنم عوض شد.
چرا همسر لوط همراه نشد و ماند؟؟


مریم :


کسانی از عذاب رها شدن که ایمان اوردن, همسر لوط ایمان نیاورد و برای همین هم نتونست همراه باشه با اهل ایمان, پس کنار کسانی موند که هم مسلک خودش بودن,, و تمام هم کیشان اون گرفتار عذاب شدن!



اعظم :



این یه همراه نبودن معمولی نبوده
به قول مریم جان از نوع
ایمان نیاوردن بوده
به هر حال قبل عذاب اتمام حجتی کرده حضرت لوط علیه السلام
ولی مثل انبیاء سایر اقوام به سخره گرفته شده
موندن با گروهی کافر و بی ایمان
یعنی یا از اونایی یا به کار اونا راضی هستی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۴ ، ۰۷:۲۲
* مسافر
سه شنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۲ ق.ظ

399 . صفحه 399



بیست و نهم دی :



نفیسه :



(آیه 24)- طرز پاسخ مستکبران به ابراهیم (ع):
حال نوبت آن است که ببینیم این قوم گمراه در برابر دلائل سه گانه ابراهیم (ع) در زمینه توحید و نبوت و معاد چه گفتند؟ آنها قطعا پاسخ منطقى نداشتند و لذا مانند همه زورمندان قلدر بى‏منطق تکیه بر قدرت شیطانیشان کردند، و فرمان قتل او را صادر نمودند.
چنانکه قرآن مى‏گوید: «اما جواب قوم او [ابراهیم‏] جز این نبود که گفتند: او را بکشید یا بسوزانید»! (فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ).
سرانجام پیشنهاد اول پذیرفته شد چون معتقد بودند بدترین نوع اعدام همان سوزاندن به آتش است.
در اینجا سخنى در مورد چگونگى آتش سوزى ابراهیم به میان نیامده است، همین اندازه در دنباله آیه مى‏خوانیم: «ولى خداوند او را از آتش رهایى بخشید» (فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ).
شرح ماجراى آتش سوزى در سوره انبیا آیه 68- 70 آمده است.
در پایان مى‏افزاید: «در این ماجرا نشانه‏هایى است براى کسانى که ایمان مى‏آورند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).


(آیه 25)- به هرحال ابراهیم (ع) از آن آتش عظیم به صورت خارق العاده‏اى به لطف پروردگار رهایى یافت، ولى نه تنها دست از بیان هدفهاى خود برنداشت بلکه شتاب و سرعت و حرارت بیشترى به آن داد.
ابراهیم «گفت: شما غیر از خدا بتهایى براى خود انتخاب کرده‏اى که مایه دوستى و محبت میان شما در زندگى دنیا باشد سپس روز قیامت از یکدیگر بیزارى مى‏جویید و یکدیگر را لعن مى‏کنید و جایگاه شما آتش است و هیچ یار و یاورى براى شما نخواهد بود» (وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ).
پرستش براى هر قوم و قبیله‏اى به اصطلاح رمز وحدت بود و نیز پیوندى میان آنها و نیاکانشان ایجاد مى‏کرد. از این گذشته سران کفار پیروان خود را دعوت به پرستش بتها مى‏کردند و این حلقه اتصالى بین «سران» و «پیروان» بود.
ولى در قیامت همه این پیوندهاى پوچ و پوسیده و پوشالى از هم گسسته مى‏شود و هریک گناه را به گردن دیگرى مى‏اندازد.


(آیه 26)- در این آیه اشاره به ایمان لوط و هجرت ابراهیم مى‏کند، مى‏گوید:
«و لوط به او [ابراهیم‏] ایمان آورد» (فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ).
«لوط» خود از پیامبران بزرگ خدا بود- مى‏گویند: پسر خواهر ابراهیم بود- و از آنجا که پیروى یک فرد بزرگ به منزله پیروى یک امت و ملت است، خداوند در اینجا مخصوصا از ایمان لوط آن شخصیت والاى معاصر ابراهیم سخن مى‏گوید: تا روشن شود اگر دیگران ایمان نیاوردند مهم نبود.
سپس مى‏افزاید: «و (ابراهیم) گفت: من بسوى پروردگارم هجرت مى‏کنم که او صاحب قدرت و حکیم است» (وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى‏ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
ابراهیم (ع) از سرزمین بابل- به اتفاق لوط و همسرش ساره- به سوى سر زمین شام، مهد انبیا و توحید، حرکت کرد، تا بتواند در آنجا دعوت توحید را وسعت بخشد.


(آیه 27)- در این آیه سخن از مواهب چهار گانه‏اى است که خداوند بعد از این هجرت بزرگ به ابراهیم داد.
نخست فرزندان لایق و شایسته بود، فرزندانى که بتوانند چراغ ایمان و نبوت را در دودمان او روشن نگهدارند، مى‏گوید: «و (در اواخر عمر) اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ).
دیگر این که: «نبوّت و کتاب آسمانى را در دودمانش قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ).
سوم این که: «و پاداش او را در دنیا دادیم» (وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا).
این پاداش ممکن است اشاره به امور مختلفى باشد: مانند نام نیک و لسان صدق در میان همه امتها، چرا که همه به ابراهیم (ع) به عنوان یک پیامبر عظیم الشأن احترام مى‏گذارند، به وجود او افتخار مى‏کنند و شیخ الانبیایش مى‏نامند.
آبادى سرزمین مکه به دعاى او یکى دیگر از این پاداشها است.
چهارم این که: «او در آخرت از صالحان است» (وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ). و این یک مجموعه کامل از افتخارات را تشکیل مى‏دهد.


(آیه 28)- آلوده دامنان خیره سر! بعد از بیان گوشه‏اى از ماجراى ابراهیم (ع) به سراغ ذکر بخشى از سرگذشت پیامبر هم عصرش لوط (ع) پرداخته، مى‏فرماید: «و لوط را فرستادیم (به خاطر بیاور) هنگامى که به قومش گفت: شما عمل بسیار زشتى انجام مى‏دهید که هیچ یک از مردم جهان پیش از شما آن را انجام نداده است» (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ).
«الْفاحِشَةَ» در اینجا کنایه از «همجنس گرایى» است.


(آیه 29)- «لوط» (ع) این پیامبر بزرگ سپس مقصد خود را فاش‏تر بیان ساخت و گفت: «آیا شما به سراغ مردان مى‏روید»؟! (أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ).
«و آیا راه (تداوم نسل انسان) را قطع مى‏کنید»؟! (وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ).
«و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مى‏دهید» (وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ).اکنون ببینیم پاسخ این قوم گمراه و ننگین در برابر سخنان منطقى حضرت لوط (ع) چه بود.
قرآن مى‏گوید: «اما پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست مى‏گویى عذاب الهى را براى ما بیاور» (فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).


(آیه 30)- در اینجا بود که لوط (ع) دستش از همه جا کوتاه شد، رو به درگاه خدا آورد و با قلبى آکنده از غم و اندوه «عرض کرد: پروردگارا! مرا در برابر این قوم تبهکار یارى فرما» (قالَ رَبِّ انْصُرْنِی عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ).
قومى که روى زمین را به فساد و تباهى کشیده‏اند، اخلاق و تقوا را بر باد داده‏اند، عفت پاکدامنى را پشت سر انداخته‏اند، شرک و بت پرستى را با فساد اخلاق و ظلم و ستم آمیخته‏اند و نسل انسان را به فنا و نیستى تهدید کرده‏اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۷:۲۲
* مسافر
دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۲ ق.ظ

398 . صفحه 398


بیست و هشتم دی :



نفیسه :


(آیه 15)- در این آیه آمده :«ما او (نوح) و سرنشینان کشتى را رهایى بخشیدیم، و آن را آیتى براى جهانیان قرار دادیم» (فَأَنْجَیْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِینَةِ وَ جَعَلْناها آیَةً لِلْعالَمِینَ).


(آیه 16)- سپس به دنبال ماجراى فشرده نوح (ع) و قومش به سراغ داستان ابراهیم (ع) دومین پیامبر بزرگ اولوا العزم مى‏رود و مى‏فرماید: «ما ابراهیم را (نیز فرستادیم) هنگامى که به قومش گفت: خداى یگانه را پرستش کنید و از او بپرهیزید که این براى شما بهتر است اگر بدانید» (وَ إِبْراهِیمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
چرا که دنیایتان را از آلودگیهاى شرک و گناه و بدبختى نجات مى‏دهد، و آخرت شما نیز سعادت جاویدان است.


(آیه 17)- سپس ابراهیم (ع) به دلائل بطلان بت پرستى مى‏پردازد و با چند تعبیر مختلف که هرکدام متضمن دلیلى است، آیین آنها را شدیدا محکوم مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «شما غیر از خدا فقط بتهایى (از سنگ و چوب) را مى‏پرستید» (إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً).
مجسمه‏هایى بى‏اراده، بى‏عقل و شعور و فاقد همه چیز که چگونگى منظره آنها خود دلیل گویایى بر بطلان عقیده بت پرستى است.
بعد از این فراتر مى‏رود و مى‏گوید: نه تنها وضع این بتها نشان مى‏دهد که معبود نیستند، بلکه شما نیز مى‏دانید که «دروغى به هم مى‏بافید» و نام معبود را بر این بتها مى‏گذارید (وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً).
سپس به دلیل سومى مى‏پردازد که پرستش شما نسبت به این بتها یا به خاطر منافع مادى است و یا سرنوشتتان در جهان دیگر، و هرکدام باشد باطل است، چرا که «آنهایى را که غیر از خدا پرستش مى‏کنید، مالک هیچ رزقى براى شما نیستند» (إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً).
شما خود قبول دارید که بتها خالق نیستند، بلکه خالق، خداست بنابراین روزى دهنده نیز اوست «پس روزى را تنها نزد خدا بطلبید» (فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ).
و چون روزى دهنده اوست «او را پرستش کنید و شکر او را به جا آورید» (وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْکُرُوا لَهُ).
و اگر زندگى سراى دیگر را مى‏طلبید بدانید «که بسوى او بازگشت داده مى‏شوید» و نه به سوى بتها! (إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
بتها نه در اینجا منشأ اثرى هستند و نه آنجا.


(آیه 18)- سپس ابراهیم (ع) به عنوان تهدید، و همچنین بى‏اعتنایى نسبت به آنها، مى‏گوید: «اگر شما (مرا) تکذیب کنید (جاى تعجب نیست) امتهایى پیش از شما نیز (پیامبرانشان را) تکذیب کردند» و به سرنوشت دردناکى گرفتار شدند (وَ إِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ).
«وظیفه رسول و فرستاده خدا جز ابلاغ آشکار نیست» خواه پذیرا شوند یا نشوند (وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
منظور از امتهاى پیشین، قوم نوح و اقوامى بودند که بعد از آنها روى کار آمدند.


(آیه 19)- در اینجا قرآن داستان ابراهیم را موقتا رها کرده و بحثى را که ابراهیم در زمینه توحید و بیان رسالت خویش داشت به وسیله ذکر دلیل بر معاد تکمیل مى‏کند.
مى‏گوید: «آیا این منکران معاد، ندیدند چگونه خداوند آفرینش را آغاز مى‏کند سپس آن را باز مى‏گرداند»؟ (أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
در پایان آیه به عنوان تأکید مى‏افزاید: «این کار براى خدا سهل و آسان است» (إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ).
چرا که تجدید حیات در برابر ایجاد روز نخست مسأله ساده‏ترى محسوب مى‏شود، گرچه ساده و مشکل در برابر کسى که قدرتش بى‏انتهاست مفهومى ندارد.


(آیه 20)- قرآن همچنان بحث معاد را تعقیب مى‏کند و در این آیه مردم را به «سیر آفاقى» در مسأله معاد دعوت مى‏کند در حالى که آیه قبل، بیشتر جنبه «سیر انفسى» داشت.
مى‏فرماید: «بگو: در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند (به همین گونه) جهان آخرت را ایجاد مى‏کند» (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ).
چرا که او با خلقت نخستین، قدرتش را بر همگان ثابت کرده است، آرى «خداوند بر هر چیز تواناست» (إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
هم این آیه و هم آیه قبل از آن، امکان معاد را از طریق وسعت قدرت خداوند اثبات مى‏کند.

(آیه 21)- سپس به ذکر یکى از مسائل مربوط به معاد مى‏پردازد، و آن مسأله رحمت و عذاب است مى‏گوید: «او در قیامت هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) مجازات مى‏کند، و هر کس را بخواهد (و لایق ببیند) مورد رحمت قرار مى‏دهد، و به سوى او بازگشت مى‏کنید» (یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ).
با این که رحمت الهى بر غضبش پیشى گرفته اما در اینجا نخست سخن از عذاب مى‏گوید بعد رحمت، چرا که در مقام تهدید است.


(آیه 22)- در تکمیل این بحث که عذاب و رحمت به دست خداست، و بازگشت همه به سوى اوست، مى‏افزاید: اگر تصور کنید مى‏توانید از قلمرو حکومت خداوند بیرون روید و چنگال مجازات گریبان شما را نگیرد، سخت در اشتباهید چرا که «شما نمى‏توانید بر اراده خداوند چیره شوید و از دست قدرت او در زمین یا آسمان فرار کنید» (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ). و اگر تصور کنید سرپرست و یاورى از شما دفاع مى‏کند، آن هم اشتباه محض است زیرا «براى شما جز خدا، ولى و یاورى نیست» (وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).
و به این ترتیب قرآن تمام درهاى فرار از چنگال مجازات الهى را به روى این مجرمان مى‏بندد.


(آیه 23)- لذا در این آیه بطور قاطع مى‏فرماید: «و کسانى که به آیات خدا و لقاى او کافر شدند از رحمت من مأیوسند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی).
سپس براى تأکید مى‏افزاید: «و براى آنها عذاب دردناکى است» (وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
این «عذاب الیم» لازمه مأیوس شدن از رحمت خداست.

..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه 19 سوره عنکبوت :


مریم :


یعنی چی...!؟؟ خداوند خلقت را آغاز می کند و آن را برمی گرداند؟؟؟


اعظم :


با چیزایی که من حوندم
فکر میکنم منظور خلقت موجودات و مرگ اوناست

ایا دقت نظر نمی کنید که موجودات افریده میشن و بعدش می میرن و از بین میرن

در مورد همه موجودات


مریم:


یعنی اینکه همه ی موجودات زنده یه روز میمیرن دلیل بر بودن معاده؟؟؟


اعظم :


باید دوباره یه دقتی رو کلمه یعید و مشابهاتش در قرآن بگردم
تو تفسیر ندیدم چیزی



نفیسه :


در تفسیر نور برای این آیه آمده: « یُبْدِئُ » : می‌آغازد . مراد آفرینش و ایجاد نخستین است ، یا مراد زنده شدن زمینهای مرده و روئیدن گیاهان و تولّد اطفال از نطفه و غیره است . « یُعِیدُهُ » : مراد از إعاده ، حیات را به ممات تبدیل کردن و زنده گرداندن دوباره و رستاخیز مردگان است . یا این که اشاره به چرخه سالیانه حیات و ممات گیاهان و درختان و حیوانات و انسانها است .‏



اعظم :

چیزایی که منم خوندم

خلاصه اش میشه همین که نفیسه جان نوشتن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۰۷:۲۲
* مسافر
يكشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۲ ق.ظ

397 . صفحه 397


بیست و هفتم دی :



نفیسه :


(آیه 7)- این آیه توضیح و تکمیلى است براى آنچه بطور سربسته در آیه قبل تحت عنوان «جهاد» آمده بود، در اینجا حقیقت جهاد را شکافته و چنین بازگو مى‏کند: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند گناهان آنها را مى‏پوشانیم» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ).
بنابراین نخستین فایده این جهاد بزرگ (ایمان و عمل صالح) تکفیر و پوشاندن گناهان است که عائد خود انسان مى‏شود، همان‏گونه که ثواب آن هم از آن خودشان مى‏باشد.
چنانکه قرآن در پایان آیه مى‏گوید: «و ما بطور قطع آنها را به بهترین اعمالى که انجام دادند پاداش مى‏دهیم» (وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ).


(آیه 8)-
شأن نزول:
«بعضى از مردانى که در مکّه بودند ایمان و اسلام را پذیرفتند هنگامى که مادران آنها از این مسأله آگاه شدند تصمیم گرفتند که غذا نخورند، آب ننوشند، تا فرزندانشان از اسلام بازگردند! گرچه هیچ کدام از این مادران به گفته خود وفا نکردند و اعتصاب غذا را شکستند، ولى آیه نازل شد و خط مشى روشنى در برخورد با پدر و مادر در زمینه مسأله ایمان و کفر به دست همگان داد.
تفسیر:
برترین توصیه نسبت به پدر و مادر: یکى از مهمترین آزمایشهاى الهى مسأله «تضاد» خط ایمان و تقوا، با پیوندهاى عاطفى و خویشاوندى است، قرآن در این زمینه تکلیف مسلمانان را به روشنى بیان کرده است.
نخست به عنوان یک قانون کلى- که از ریشه‏هاى عواطف و حق شناسى سرچشمه مى‏گیرد- مى‏فرماید: «و ما به انسان توصیه کردیم نسبت به پدر و مادرش نیکى کند» (وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً).
بنابراین هرکس شایسته نام انسان است باید در برابر پدر و مادر حق شناس باشد، و احترام و تکریم و نیکى به آنها را در تمام عمر فراموش نکند، هرچند با این اعمال هرگز نمى‏تواند دین خود را به آنها ادا کند.
سپس براى این که کسى تصور نکند که پیوند عاطفى با پدر و مادر مى‏تواند بر پیوند انسان با خدا و مسأله ایمان حاکم گردد، با یک استثنا صریح مطلب را در این زمینه روشن کرده، مى‏فرماید: «و اگر آن دو (پدر و مادر) تلاش و کوشش کنند و به تو اصرار ورزند که براى من شریکى قائل شوى، که به آن علم ندارى، از آنها اطاعت مکن» (وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما). و در پایان آیه مى‏افزاید: «بازگشت همه شما به سوى من است پس من شما را از اعمالى که انجام مى‏دادید آگاه مى‏سازم» (إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ). و پاداش و کیفر آن را بى‏کم‏وکاست در اختیارتان خواهم گذاشت.
این جمله در حقیقت تهدیدى است براى کسانى که راه شرک را مى‏پویند، و کسانى که دیگران را به این راه دعوت مى‏کنند.


(آیه 9)- این آیه بار دیگر حقیقتى را که قبلا در مورد کسانى که ایمان و عمل صالح دارند بیان شد، تکرار و تأکید کرده، مى‏فرماید: «کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام مى‏دهند آنها را در زمره صالحان داخل خواهیم کرد» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ).
اصولا عمل انسان به انسان رنگ مى‏دهد، عمل صالح انسان را از نظر روحى به رنگ خود در مى‏آورد و در زمره «صالحان» وارد مى‏کند، و عمل سوء در زمره بدان و «ناصالحان».


(آیه 10)- در پیروزیها شریکند اما در مشکلات نه! از آنجا که در آیات گذشته بحثهاى صریحى از «مؤمنان صالح» و «مشرکان» آمده بود در این آیه به گفتگو پیرامون گروه سوم یعنى «منافقان» مى‏پردازد، مى‏گوید: «و از مردم کسانى هستند که مى‏گویند: به خدا ایمان آورده‏ایم! اما هنگامى که در راه خدا شکنجه و آزار مى‏بینند، آزار مردم را همچون عذاب الهى مى‏شمارند» و از آن سخت وحشت مى‏کنند (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ).
«ولى هنگامى که پیروزى از سوى پروردگارت (براى شما) بیاید، مى‏گویند:
ما هم با شما بودیم» و در این پیروزى شریکیم (وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ).
آیا اینها گمان مى‏کنند خدا از اعماق قلبشان با خبر نیست؟
«آیا خداوند به آنچه در سینه‏هاى جهانیان است آگاهتر نیست»؟ (أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِی صُدُورِ الْعالَمِینَ).


(آیه 11)- در این آیه باز براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «بطور قطع خداوند مؤمنان را مى‏شناسد، و نیز بطور یقین خداوند منافقان را نیز مى‏شناسد» (وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِینَ).
اگر ساده لوحانى فکر مى‏کنند مى‏توانند با اخفاى حقایق از قلمرو علم خدا دور بمانند سخت در اشتباهند.
«منافقین» معنى وسیعى دارد و افراد ضعیف الایمانى را که با مختصر فشارى تغییر عقیده مى‏دهند نیز شامل مى‏شود.


(آیه 12)- این آیه به یک نمونه از منطقهاى سست و پوچ مشرکان اشاره کرده، مى‏گوید: «کافران به مؤمنان گفتند: شما بیایید از راه و آیین ما پیروى کنید و (اگر گناهى داشته باشید) ما گناه شما را به دوش مى‏گیریم» (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ).
امروز نیز بسیارى از وسوسه‏گران را مى‏بینیم که هنگام دعوت به یک عمل خلاف مى‏گویند اگر گناهى دارد به گردن ما! در حالى که مى‏دانیم هیچ کس نمى‏تواند گناه دیگرى را به گردن بگیرد، چرا که خداوند عادل است و کسى را به جرم دیگرى مجازات نمى‏کند.
لذا در جمله بعد با صراحت مى‏گوید: «آنها هرگز چیزى از خطاها و گناهان اینها را بر دوش نخواهند گرفت، آنها دروغ مى‏گویند» (وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).


(آیه 13)- سپس براى این که تصور نشود این دعوت کنندگان به کفر و شرک و بت پرستى و ظلم، در برابر این عملشان مجازاتى ندارند در این آیه مى‏افزاید، «آنها بارهاى سنگین گناهانشان را بر دوش مى‏کشند، و بارهاى دیگرى را اضافه بر بارهاى سنگین خودشان»! (وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ).
این بار گناه اضافى همان بار گناه اضلال و اغوا کردن و تشویق دیگران به گناه است، همان بار سنت بد گذاردن.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «آنها بطور قطع در روز قیامت از افتراها و دروغهایى که مى‏بستند سؤال مى‏شوند» و باید خود جوابگوى آن باشند (وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ).


(آیه 14)- اشاره‏اى به سرگذشت نوح و ابراهیم: از آنجا که بحثهاى گذشته سخن از آزمایش عمومى انسانها بود از اینجا به بعد بخشهایى از آزمایشهاى سخت انبیا و اقوام پیشین را منعکس مى‏کند.
نخست از اولین پیامبر اولوا العزم یعنى نوح (ع) شروع مى‏کند و در عبارتى کوتاه آن بخش از زندگانیش را که بیشتر متناسب وضع مسلمانان آن روز بود بازگو مى‏کند.
مى‏گوید: «و ما نوح را به سوى قومش فرستادیم و او در میان آنها هزار سال- مگر پنجاه سال- درنگ کرد» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً).
شب و روز مشغول تبلیغ و دعوت به سوى توحید بود، یعنى 950 سال! به سوى خدا فرا خواند، و از این تلاش پى‏گیر خسته نشد اما با این همه جز گروه اندکى ایمان نیاوردند- حدود هشتاد نفر طبق نقل تواریخ یعنى بطور متوسط هر دوازده سال یک نفر!.
بنابراین شما در راه دعوت به سوى حق و مبارزه با انحرافات خسته نشوید که برنامه شما در مقابل برنامه نوح (ع) سهل و آسان است.
ولى ببینید پایان این قوم ستمگر و لجوج به کجا رسید: «سرانجام طوفان عظیم آنها را فرو گرفت، در حالى که ظالم و ستمگر بودند» (فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ).




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۴ ، ۰۷:۲۲
* مسافر
شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۱ ق.ظ

396 . صفحه396


بیست و ششم دی :


نفیسه :


(آیه 85)- شأن نزول: هنگامى که پیامبر(ص)به قصد هجرت از «مکّه» به سوى مدینه مى‏آمد به سرزمین «جحفه» که رسید،به یاد موطنش «مکّه» افتاد، آثار این شوق که با تأثر و اندوه آمیخته بود در چهره مبارکش نمایان گشت.
در اینجا پیک وحى خدا جبرئیل نازل شد و پرسید آیا به راستى به شهر و زادگاهت اشتیاق دارى؟
پیامبر فرمود: آرى! جبرئیل عرض کرد: خداوند این پیام را براى تو فرستاده:«إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى‏ مَعادٍ)."آن کس که این قرآن را بر تو فرض کرده است تو را به سرزمین اصلیت باز مى‏گرداند".و مى‏دانیم این وعده بزرگ سرانجام تحقق یافت.
بنابراین آیه فوق یکى از پیشگوئیهاى اعجازآمیز قرآن است که چنین خبرى را بطور قطع و بدون هیچ قید و شرط بیان کرده و بعد از مدت کوتاهى تحقق یافت.
تفسیر: وعده بازگشت به حرم امن خدا- در شأن نزول آمد که این آیه طبق مشهور در سرزمین «جحفه» در مسیر پیامبر(ص)به سوى مدینه نازل شد،او مى‏خواهد به «یثرب» برود و آن را «مدینة الرسول» کند، اما با این حال عشق و دلبستگى او به مکه سخت او را آزار مى‏دهد.
اینجاست که نور وحى به قلب پاکش مى‏تابد و بشارت بازگشت به سرزمین مألوف را به او مى‏دهد،و مى‏گوید: «همان کسى که قرآن را بر تو فرض کرد تو را به جایگاه و زادگاهت باز مى‏گرداند» (إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى‏ مَعادٍ).
غم مخور همان خدایى که موسى را در طفولیت به مادرش بازگرداند، همان خدایى که او را بعد از یک غیبت ده ساله از مصر به زادگاه اصلیش باز گردانید،همان خدا تو را با قدرت و قوت تمام به مکه باز مى‏گرداند،و چراغ توحید را با دست تو در این سرزمین مقدس برمى‏افروزد. سپس مى‏افزاید در برابر خیره سرى مخالفان سرسخت «بگو: پروردگار من از همه بهتر مى‏داند چه کسى هدایت را (از سوى او) آورده، و چه کسى در ضلال مبین است» (قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى‏ وَ مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
راه هدایت روشن است و گمراهى آنها آشکار، آنها بیهوده خود را خسته مى‏کنند، خدا به خوبى مى‏داند و دلهاى حق طلب نیز از این واقعیت آگاه است.


(آیه 86)- این آیه به یکى دیگر از بزرگترین نعمتهاى پروردگار به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرداخته، و مى‏گوید: «تو هرگز این امید را نداشتى که این کتاب (بزرگ آسمانى) به تو القاء گردد، لکن رحمت پروردگار تو چنین ایجاب کرد» (وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقى‏ إِلَیْکَ الْکِتابُ إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ).
سپس مى‏افزاید: اکنون به شکرانه این نعمت بزرگ «هرگز از کافران پشتیبانى مکن» (فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ).


(آیه 87)- دو آیه پایان این سوره تأکیدى است بر مسأله توحید با تعبیرها و استدلالات گوناگون، توحیدى که خمیرمایه تمام مسائل دینى است.
در این دو آیه چهار دستور به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داده شده و چهار توصیف از پروردگار به عمل آمده است، و مجموع بحثهایى را که در آیات این سوره آمده تکمیل مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «نباید (کفار) تو را از آیات خداوند بعد از آن که بر تو نازل شد باز دارند» (وَ لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ).
گرچه نهى متوجه کفار است، اما مفهومش عدم تسلیم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر کارشکنیها و توطئه‏هاى آنهاست.
و به این ترتیب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد هنگامى که آیات الهى نازل شد باید با قاطعیت روى آن بایستى و به سوى مقصد با قدمهاى محکم پیش بروى که خدا همراه تو و پشتیبان تو است.
به دنبال این دستور که جنبه نفى داشت، دستور دوم را که جنبه اثبات دارد صادر کرده، و مى‏گوید «و به سوى پروردگارت دعوت کن» (وَ ادْعُ إِلى‏ رَبِّکَ).
خداوندى که مالک تو و صاحب اختیار توست، و مربى و پرورش دهنده تو مى‏باشد.
سومین دستور بعد از دعوت به سوى اللّه، نفى هرگونه شرک و بت پرستى است، مى‏گوید: «و قطعا از مشرکان مباش» (وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
که راه توحید آشکار است و نورانى، و رهروان آن بر صراط مستقیمند.


(آیه 88)- بالاخره چهارمین دستور، تأکید مجددى است بر نفى هرگونه شرک، مى‏فرماید: «و هیچ معبود دیگرى را با خدا مخوان» (وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
این دستورهاى پى در پى که هر کدام دیگرى را تأکید مى‏کند، اهمیت مسأله توحید را در برنامه‏هاى اسلامى روشن مى‏سازد.
به دنبال این دستورات چهارگانه، توصیفهاى چهارگانه‏اى از خدا مى‏کند، که آنها نیز تأکید پى در پى در مسأله توحید است.
نخست مى‏گوید: «هیچ معبودى جز او نیست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«همه چیز جز ذات پاک او فانى و نابود مى‏شود» (کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ).
و هنگامى که دانستیم تنها چیزى که در این عالم باقى مى‏ماند ذات پاک خداست روشن مى‏شود هر چیز به نحوى با ذات پاک او پیوند و ارتباط داشته باشد از آن نظر فنا و هلاک براى او نیست.
«حکم و حاکمیت (در جهان تکوین و تشریع) مخصوص ذات پاک اوست» (لَهُ الْحُکْمُ).
«و همه به سوى او باز گردانده مى‏شوید» (وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
توصیفهاى سه گانه اخیر مى‏تواند دلیلى بر اثبات توحید و ترک هرگونه بت پرستى باشد که در توصیف اول آمده است.


درسهایی از سوره شریفه قصص


70-و هو الله لا اله الا هو له الحمد فی الاولی و الاخره
5- سرانجام مستضعفان،پیشوایان و وارثان زمین خواهند بود.
8-وقتی خواست خداوند بر چیزی مقدر شود،حتی اگر فرعونیان با تمام قدرت خود در پی رفع آن برآیند،بازهم ناتوان میمانند.نمونه بارز آن داستان موسی(ع) است.آنجا که فرعون هزاران نوزاد را سر برید تا به گمان خود دشمن وعده داده شده اش را نابود کند.اما موسی را زیر چتر حمایت خود میگیرد و بدین ترتیب دشمنش را پرورش میدهد.
12-باز خواست و اراده خداوند در این آیه خودنمایی میکند که مادر را از بین آنهمه دایه به کودک میرساند.
14-نیکی به دیگران و نیکوکار بودن،زمینه دریافت الطاف ویژه الهی را فراهم میکند.
17-شکرانه بازوی توانا،یاری مظلومان و پرهیز از همکاری با ظالمان و مجرمان است.
26-دو عنصر توانایی و امانت داری و به عبارت دیگرتخصص و تعهد،دو ویژگی لازم برای سپردن مسوولیت ها به افراد است.
47،48-برخی افراد برای توجیه اعمال نادرست خود،تحت هر شرایطی بهانه جویی میکنند تا خود را به اصطلاح تبرئه نمایند.مثلا در این دو آیه آمده وقتی زمان مجازات گنهکاران فرارسید،گفتند چرارسولی نفرستادی تا از او پیروی کنیم و وقتی پیامبر(ص) فرستاده شد گفتند چرا معجزاتی همچون موسی(ع)ندارد.درحالیکه اشخاصی همچون اینها معجزات موسی را سحر و جادو خوانده و آنها را انکار کردند.در واقع نمیخواستند از هوی نفس خود دست برداشته و ایمان آورند.منطق افراد بهانه جو در تمام اعصار اینگونه است.
49-بارها خداوند برای اثبات حقانیت قرآن،مشرکان را به تحدی خوانده است.جالب اینکه آنها بدون پاسخگویی به این تحدی یا بی آنکه حتی بتوانند در این مبارزه پیروز شوند،قرآن را انکار میکنند.
59-بعد از اینکه اتمام حجت شد و پیامبران فرستاده شدند، ظلم و ستم کردن بندگان زمینه را برای نزول عذاب فراهم میکند.
60-متاع زندگی دنیا زودگذر و فانی است.اما نعمتهای بی پایان جهان دیگر و مواهب معنویش در این دنیا پایدارتر میباشد، پس نباید آنها را فدای زرق وبرق و زینت دنیا کرد.
71،72-نعمت روز برای تلاش و کار و از پی روزی رفتن است و نعمت شب برای کسب آرامش آفریده شده است.هرگونه اختلال در آنها میتواند منجر به مشکلات بسیار بزرگ گردد.اینکه همه چیز مرتب است از فضل خداست که باید شکرگزارش باشیم.
76-غرور ثروت میتواند مومن را به آغوش کفر بکشد و تمام سابقه نیکش به باد فنا دهد.
77-حضرت علی(ع)میفرمایند:"ای فرزند آدم! هرچه بیش از مقدار خوراکت به دست میاوری خزانه دار دیگران در مورد آن خواهی بود".این فرمایش حضرت بسیار جای تامل و تفکر دارد. باور این سخن و عمل به آن میتواند بسیاری از گرسنگان را سیر ،برهنگان را پوشانده و بی خانمانان را سرپناه دهد و....
83-برتری جویی یا استکبار و فساد در زمین که منظور انجام گناهان است، دو عاملی هستند که سبب محرومیت انسان از مواهب سرای  آخرت میشود و تنها پرهیزکاران به این مواهب دست میابند.
84-فضل خداوند ایجاب میکند که هرگاه بنده ای کار نیک انجام داد بیش از آن را به وی پاداش دهد و عدلش میطلبد که هرگاه کسی مرتکب گناهی گردید جز به همان مقدار کیفر ننماید.این اخلاق الهی میتواند برای ما هم الگو باشد.
16-رب انی ظلمت نفسی فاغفرلی






سوره عنکبوت بیست ونهمین سوره قرآن کریم است.این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 69 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
بطور کلى مى‏توان گفت بحثهاى این سوره در چهار بخش خلاصه مى‏شود:
1- بخش آغاز این سوره که پیرامون مسأله «امتحان» و «وضع منافقان» است و این دو پیوند ناگسستنى با هم دارند.
2- بخش دیگرى که در حقیقت براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان اندک نخستین از طریق بیان گوشه‏هایى از سرنوشت پیامبران بزرگى همچون نوح و ابراهیم و لوط و شعیب است.
3- بخش دیگرى از توحید، نشانه‏هاى خدا در عالم آفرینش، و مبارزه با شرک، سخن مى‏گوید.
4- قسمت دیگرى از این سوره بر محور ضعف و ناتوانى معبودهاى ساختگى، و عابدان «عنکبوت صفت» آنها و همچنین عظمت قرآن و دلائل حقانیت پیامبر اسلام و لجاجت مخالفان و نیز یک سلسله مسائل تربیتى همچون نماز، نیکى به پدر و مادر، و اعمال صالح دور مى‏زند.
نامگذارى این سوره به «سوره عنکبوت» از آیه 41 آن گرفته شده که بت پرستان را که تکیه بر غیر خدا مى‏کنند تشبیه به عنکبوت مى‏کند که تکیه‏گاهش، تارهاى سست و بى‏بنیاد است.
فضیلت تلاوت سوره: از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده است: «هر کس سوره عنکبوت را بخواند به تعداد تمام مؤمنان و منافقان، ده حسنه براى او نوشته مى‏شود».
مخصوصا درباره تلاوت سوره عنکبوت و روم در ماه رمضان در شب بیست و سوم، فضیلت فوق‏العاده‏اى وارد شده است تا آنجا که در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هر کس سوره عنکبوت و روم را در ماه رمضان شب بیست و سوم تلاوت کند به خدا سوگند اهل بهشت است، و من هیچ کس را از این مسأله استثنا نمى‏کنم، و نمى‏ترسم که خداوند در این سوگند قاطع من گناهى بر من بنویسد، و مسلما این دو سوره در پیشگاه خدا بسیار ارج دارد».
بدون شک محتواى پربار این دو سوره و درسهاى مهم توحیدى آن، و برنامه‏هاى سازنده عملى که در این سوره ارائه شده است کافى است که هر انسانى را که اهل اندیشه و الهام و عمل باشد به بهشت جاویدان سوق دهد.


(آیه 1)- باز در آغاز این سوره به حروف مقطّعه «الف- لام- میم» (الم).
برخورد مى‏کنیم که تاکنون بارها تفسیر آن را بیان کرده‏ایم.


(آیه 2)- آزمایش الهى یک سنت جاویدان: بعد از ذکر حروف مقطعه به یکى از مهمترین مسائل زندگى بشر که مسأله شداید و فشارها و آزمونهاى الهى است اشاره کرده، مى‏گوید: «آیا مردم گمان کردند همین اندازه که اظهار ایمان کنند (و شهادت به توحید و رسالت پیامبر دهند) به حال خود واگذارده خواهند شد و آنها امتحان نمى‏شوند»؟! (أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ).


(آیه 3)- بعد بلافاصله به ذکر این حقیقت مى‏پردازد که امتحان یک سنّت همیشگى و جاودانى الهى است، امتحان مخصوص شما جمعیت مسلمانان نیست، سنتى است که در تمام امتهاى پیشین جارى بوده است، مى‏فرماید: «ما کسانى را که قبل از آنها بودند آزمایش کردیم» (وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).آنها را نیز در کوره‏هاى سخت امتحان افکندیم، آنها نیز همچون شما در فشار دشمنان بى‏رحم و جاهل و بى‏خبر و متعصب و لجوج قرار داشتند.
باید هم چنین باشد چرا که در مقام ادعا هرکس مى‏تواند خود را برترین مؤمن، بالاترین مجاهد، و فداکارترین انسان معرفى کند، باید وزن و قیمت و ارزش این ادعاها از طریق آزمون روشن شود.
آرى «باید خدا بداند چه کسانى راست مى‏گویند، و چه کسانى دروغگو هستند» (فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ).
بدیهى است خدا همه اینها را مى‏داند، منظور از «علم» در اینجا ظهور آثار و شواهد عملى است، یعنى باید علم خدا درباره مردم عملا در خارج پیاده شود، و تحقق عینى یابد، و هرکس آنچه را در درون دارد بیرون ریزد، تا ثواب و جزا و کیفر مفهوم داشته باشد.


(آیه 4)- فرار از حوزه قدرت خدا ممکن نیست! در آیات گذشته سخن از آزمایش عمومى مؤمنان بود، و این آیه تهدید شدیدى براى کفار و گنهکاران است، تا گمان نکنند اگر مؤمنان را تحت فشار قرار دادند و مجازاتهاى الهى فورا دامان آنها را فرو نگرفت خدا از آنها غافل است.
مى‏فرماید: «آیا کسانى که سیئات را انجام مى‏دهند گمان کردند بر ما پیشى خواهند گرفت (و از چنگال کیفر ما رهایى خواهند یافت؟) چه بد قضاوتى کردند»! (أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ).
مهلت الهى آنها را مغرور نکند که این نیز براى آنها آزمونى است و فرصتى براى توبه و بازگشت.


(آیه 5)- سپس بار دیگر به سراغ برنامه‏هاى مؤمنان و اندرز به آنها مى‏رود مى‏گوید: «هرکس امید لقاء پروردگار دارد (باید آنچه در توان دارد از اطاعت فرمان او مضایقه نکند) زیرا زمانى را که خداوند تعیین کرده (سرانجام) فرا مى‏رسد» (مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ). آرى! این وعده الهى تخلف‏ناپذیر است.
و از این گذشته خداوند سخنان شما را مى‏شنود و از اعمال و نیات شما آگاه است که «او شنوا و داناست» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
لقاى پروردگار در قیامت، نه یک ملاقات حسى است که یک لقاى روحانى و یک نوع شهود باطنى است، چرا که در آنجا پرده‏هاى ضخیم عالم ماده از مقابل چشم جان انسان کنار مى‏رود، و حالت شهود به انسان دست مى‏دهد.


(آیه 6)- این آیه در حقیقت تعلیلى است براى آنچه در آیه قبل گذشت، مى‏گوید: این که دستور داده شده مؤمنان به «لقاء اللّه» آنچه در توان دارند فرو گذار نکنند به خاطر این است که «هرکسى جهاد و تلاش و کوششى کند (و تحمل مصائب و مشکلاتى نماید) در حقیقت براى خود جهاد کرده است، چرا که خدا از همه جهانیان بى‏نیاز است» (وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ).
برنامه آزمون الهى، جهاد با هواى نفس، و مبارزه با دشمنان سرسخت براى حفظ ایمان و پاکى و تقوا، به سود خود انسان است.


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه 86سوره قصص :


مریم :


از این مدل آیات توی قران هست... اینکه مخاطبش پیغمبره! از مشرکان طرفداری نکن!  کفار تورا از ابات خدا بازندارند... مشرک نباش.... نمیفهمم... چرا خدا توی قران این مدلی با رسولش حرف میزنه!! خداوند با علم بی نهایتش میدونه که این آیات دستاویزی میشن برای ایراد گرفتن بر پیغمبر... اصلا چرا باید با این لحن شدید رف بزنه و اینجوری به پیغمبر تذکر بده! پیغمبر که مبرای از هر نوع لغو و گناه و اشتباهه... پس این تذکرای تند ... من رو خیلی آزار میدن!


اعظم :


ان شاءاله چیزایی می نویسم


مریم : 


یه چیزایی خوندم در مورد اینکه خدا اینا رو میگه به در تا دیوار بشنوه! مخاطبش رو پیامبرشقرار میده تا بقیه حساب کار دستشون بیاد... ولی میدونی اعظم جون... میگم اینکه خدا علم محضه... خب باید بدونه که این ایات میشه دستاویزی برای اینکه پیامبرش رو کم بشمارن! نمیفهمم! راستش انتطار میره که توی ایاتش خیلی بیشتر هوای رسولش رو داشته باشه! ولی بیشتر از اینکه هواش رو داشته باشه به نطرم تندهنسبت بهش!


اعظم :

http://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/62903/1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۰۷:۲۱
* مسافر