قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره زمر» ثبت شده است

يكشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۹ ق.ظ

467 . صفحه 467



هشتم فروردین : 


نفیسه : 



(آیه 75)- سرانجام در آخرین آیه سوره زمر، پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله را مخاطب ساخته، مى‏گوید: در آن روز «فرشتگان را مى‏بینى که بر گرد عرش خدا حلقه زده‏اند (و طواف مى‏کنند) و با ستایش پروردگارشان تسبیح مى‏گویند» (وَ تَرَى الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ).

اشاره به وضع فرشتگان در اطراف عرش خداوند به خاطر این است که آمادگى آنها را براى اجراى اوامر الهى بیان کند.

لذا به دنبال آن مى‏گوید: «و در میان بندگان به حق داورى مى‏شود» (وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ).

و از آنجا که این امور نشانه‏هاى ربوبیت پروردگار، و دلائل شایستگى ذات پاکش براى هرگونه حمد و سپاس است در آخرین جمله مى‏افزاید: در آن روز «گفته خواهد شد حمد مخصوص خدا پروردگار جهانیان است» (وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).

گوینده این سخن فرشتگان و بهشتیان و پرهیزکارانند چرا که حمد و سپاس الهى برنامه همه صاحبان عقل و فکر و همه خاصان و مقربان است.



درسهایی از سوره زمر


75-الحمدلله رب العالمین

6-گرچه مرد و زن از نظر جسمی تفاوتهایی دارند اما روح آنها یکی است.

7-شکر کلید رضایت خداست.

8-مشکلات عامل بیداری و بازگشت به فطرت است و انسان را به توبه و دعا وا میدارد.

18-انسان باید تحمل شنیدن سخنان دیگران را داشته باشد و دارای سعه صدر باشد.

19-برخی انسانها با عناد و لجاجت خود روزنه های عفو الهی را می بندند.

21-یکی از راههای خداشناسی دقت در پدیده هاست.

22-قساوت قلب مانع تابش نور الهی بر قلب است.

27-انسان دارای فطرت پاک و باورهای درونی است ولی از آنها غافل می شود و غفلت زدایی،ضروری است.

35-از لطف الهی همین بس که بدترین گناهان را میپوشاند و به نحو احسن پاداش میدهد.

37-از کمی تعداد و امکانات نباید ترسید، ترس ما باید از این باشد که از مدار بندگی خدا بیرون رویم که اگر بنده او باشیم هیچ قدرتی ما را نمیشکند.

48-روز قیامت روز کشف و ظهور است و تمام اسرار آشکار میشود. 

49-بیشتر مردم نمیدانند که نعمتها و تلخیها وسیله ی  آزمایشند تا سپاسگزار و ناسپاس از هم شناخته شوند.

52-گرچه سعی و تلاش و دانش بشری،شرط لازم برای کسب رزق است ولی شرط کافی و علت نهایی نیست.

53-امید به مغفرت زمینه ی آمرزش است.

59-تکذیب فوری و بدون تامل،حاکی از روحیه ی تکبر و لجاجت است.

64-جهل سرچشمه ی انحرافات میباشد.

46-بهترین راه شکر از خداوند، عبادت است.

74-گفتن الحمدلله پس از دریافت نعمت شیوه ی بهشتیان است.





سوره مؤمن ،«غافر» ،چهلمین سوره قرآن کریم است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و 85 آیه دارد‏.

محتواى سوره:

سوره مؤمن نخستین سوره از «حوامیم» است(هفت سوره ای که با حم شروع شده و پشت سرهم قرار گرفته اند). و محتواى آن را مى‏توان در شش بخش خلاصه کرد:

بخش اول: توجهى است به خداوند و قسمتى از اسماء حسناى او، مخصوصا آنچه خوف و رجاء را در دلها بر مى‏انگیزد.

بخش دوم: تهدیدهایى است نسبت به کافران جبار پیرامون عذابهاى این جهان، و عذابهاى قیامت با ذکر خصوصیات و جزئیات آن.

بخش سوم: پس از مطرح کردن داستان موسى (ع) و فرعون سخن را به مؤمن آل فرعون سوق مى‏دهد و بخش وسیعى از سوره را به شرح گفتگوهاى این مرد هوشمند شجاع با فرعونیان اختصاص مى‏دهد.

بخش چهارم: مسأله توحید و شرک را که مهمترین مسأله زندگى انسان است به میان آورده، و قسمتى از نشانه‏هاى توحید و دلائل بطلان شرک را مطرح مى‏کند.

بخش پنجم: ضمن دعوت پیامبر به صبر و شکیبایى خلاصه‏اى از آنچه در بخشهاى دیگر این سوره گذشت و ذکر گوشه‏اى از نعمتهاى الهى، سوره را پایان مى‏دهد.نامگذارى سوره به «مؤمن» به خاطر بخشى است که درباره مؤمن آل فرعون بیان مى‏کند، همان طور که نامگذارى آن به «غافر» به خاطر آغاز سومین آیه آن است.

فضیلت تلاوت سوره:

از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نقل شده که فرمود: «الحوامیم تاج القرآن: سوره‏هاى (هفتگانه) حم تاج قرآن است»! و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «سوره‏هاى حامیم گلهاى قرآن است، خدا را سپاس گوئید و با حفظ و تلاوت این سوره‏ها او را شکر گذارید، هر بنده‏اى که از خواب برخیزد و سوره ى حامیم بخواند از دهانش (در قیامت) بوى عطر دل انگیزى بهتر از مشک و عنبر خارج مى‏شود، و خداوند خواننده این سوره‏ها را رحمت مى‏کند و نیز همسایگان و دوستان و آشنایان و تمام یاران نزدیک و دور او را مشمول رحمت خویش قرار مى‏دهد، و در قیامت عرش و کرسى و فرشتگان مقرب خدا براى او استغفار مى‏کنند».

روشن است این فضائل بزرگ پیوندى با آن محتواى برجسته دارد، محتوایى که هرگاه در زندگى انسان در بعد «اعتقادى» و «عملى» او پیاده شود بدون شک مستحق این فضائل عظیم است، و اگر در این روایات سخن از تلاوت به میان آمده، منظور تلاوتى است که مقدمه‏اى براى ایمان و عمل باشد.



(آیه 1)- در آغاز این سوره نیز به «حروف مقطعه» برخورد مى‏کنیم که در اینجا از نوع تازه‏اى از آن است: «حا- میم» (حم).

در بعضى از روایات دو حرف آغاز این سوره به نامهاى خدا که با این دو حرف آغاز مى‏شود تفسیر شده است، چنانکه در حدیثى از امام صادق علیه السّلام به «حمید» و «مجید» تفسیر گردیده است.

بعضى نیز «ح» را به نامهایى مانند «حمید» و «حلیم» و «حنان» و «م» را به نامهایى مانند «ملک» و «مالک» و «مجید» تفسیر کرده‏اند.

این احتمال نیز وجود دارد که «ح» اشاره به «حاکمیت» و «م» اشاره به «مالکیت خداوند» بوده باشد.

روشن است که این تفسیرها با هم منافاتى ندارد و ممکن است همه در معنى آیه جمع باشد.




(آیه 2)- اوصافى امید بخش! در این آیه- همان گونه که روش قرآن است- بعد از ذکر «حروف مقطعه» سخن از عظمت مقام «قرآن» به میان مى‏آورد، اشاره به این که این کتاب با این همه عظمت از حروف ساده الفبا ترکیب یافته، بنائى چنان عظیم از مصالحى چنین کوچک، و این خود دلیل بر اعجاز آن است.

مى‏فرماید: «این کتابى است که از سوى خداوند قادر و دانا نازل شده است» (تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ).

عزت و قدرتش موجب شده که احدى نتواند با آن برابرى کند، و علمش سبب گردیده که محتواى آن در اعلى درجه کمال، و فراگیر همه نیازهاى انسانها در طریق تکامل باشد.




(آیه 3)- این آیه خدا را به پنج وصف دیگر از صفات بزرگش که بعضى امید آفرین و بعضى خوف آفرین است توصیف کرده، مى‏گوید: «خداوندى که آمرزنده گناه» است (غافِرِ الذَّنْبِ).

«و پذیرنده توبه» (وَ قابِلِ التَّوْبِ).

«داراى مجازات سخت» (شَدِیدِ الْعِقابِ).

«و صاحب نعمت فراوان» است (ذِی الطَّوْلِ).

«هیچ معبودى جز او نیست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).

«و بازگشت (همه شما) به سوى اوست» (إِلَیْهِ الْمَصِیرُ).

آرى! کسى که واجد این اوصاف است فقط او شایسته عبودیت و مالک پاداش و کیفر است.



(آیه 4)- بعد از ذکر نزول قرآن از سوى خداوند و توصیف او به صفاتى که انگیزه خوف و رجا است سخن از گروهى به میان مى‏آورد که در برابر این آیات الهى به مجادله و پرخاشگرى برمى‏خیزند، و سرنوشت این گروه را ضمن جمله‏هایى کوتاه و کوبنده روشن ساخته، مى‏فرماید: «تنها کسانى در آیات الهى مجادله مى‏کنند که (از روى عناد) کافر شده‏اند» (ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا).

درست است که این گروه احیانا نیرو و جمعیت و قدرتى دارند، ولى «مبادا رفت و آمدهاى آنان در شهرها (و قدرت نمائیهایشان) تو را بفریبد»! (فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ).

هدف آیه فوق این است که به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان آغاز اسلام که غالبا از قشر محروم بودند گوشزد کند مبادا امکانات مالى، و قدرت سیاسى و اجتماعى کافران جبار را دلیلى بر حقانیت، و یا قدرت واقعى آنها بدانند، دنیا این گونه اشخاص را زیاد به خاطر دارد، و تاریخ نشان مى‏دهد که تا چه اندازه در برابر مجازاتهاى الهى ضعیف و ناتوان بودند، همانند برگهاى پژمرده پائیزى در برابر تندباد خزان.




(آیه 5)- لذا در این آیه سرنوشت بعضى از اقوام گمراه و سرکش پیشین را در عباراتى کوتاه و کوبنده به این گونه بیان مى‏کند: «پیش از آنها قوم نوح و اقوامى که بعد از ایشان بودند (پیامبرانشان را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ).

آرى! آنها احزابى بودند که دست به دست هم دادند و به تکذیب پیامبران الهى که دعوتشان با منافع نامشروع و هوى و هوسهاى آنها هماهنگ نبود برخاستند.

سپس مى‏افزاید: به این مقدار نیز قناعت نکردند «و هر امتى در پى آن بود که توطئه کند و پیامبرش را بگیرد» و آزار دهد (وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ).

باز به این هم اکتفا نکردند «و براى محو حق به مجادله باطل دست زدند» و براى گمراه ساختن مردم اصرار ورزیدند (وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ).

اما این امور براى همیشه ادامه نیافت و به موقع «من آنها را گرفتم (و سخت مجازات کردم) ببین که مجازات من چگونه بود»؟! (فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ).

ویرانه‏هاى شهرهاى آنها در مسیر مسافرتهاى شما به چشم مى‏خورد، و سرنوشت شوم و عاقبت سیاه و تاریکشان بر صفحات تاریخ و سینه‏های صاحب دلان ثبت است، بنگرید و عبرت گیرید.




(آیه 6)- این آیه علاوه بر مجازات دنیوى، به مجازات آنها در سراى دیگر اشاره کرده، مى‏گوید: «و این گونه فرمان پروردگارت درباره کسانى که کافر شدند مسلّم شده که آنها همه اهل آتشند» (وَ کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ).

ظاهر معنى آیه وسیع و گسترده است و کافران لجوج را از همه اقوام شامل مى‏شود، و بدیهى است مسلم شدن فرمان پروردگار در باره این قوم به دنبال گناهان مستمر و اعمال خلافى است که با اراده خود انجام دادند.




(آیه 7)- حاملان عرش الهى پیوسته به اهل ایمان دعا مى‏کنند لحن آیات پیشین نشان مى‏داد که این آیات هنگامى نازل شده که مسلمانان در اقلیت و محرومیت بودند، و دشمنان در اوج قدرت.

و به دنبال آن آیات بعد در حقیقت براى این نازل شده که به مؤمنان راستین بشارت دهد که شما هرگز تنها نیستید.

مى‏فرماید: «فرشتگانى که حاملان عرشند و آنها که در گرداگرد آن (طواف مى‏کنند) تسبیح و حمد پروردگارشان را مى‏گویند و به او ایمان دارند و براى مؤمنان استغفار مى‏کنند» (الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا).

گفتار آنها این است که مى‏گویند: «پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فراگرفته (تو از گناهان بندگانت با خبرى و نسبت به آنها رحیمى خداوندا!) آنها را که توبه کرده‏اند و راه تو را پیروى مى‏کنند بیامرز و آنها را از عذاب دوزخ نگاه دار» (رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ).

این آیه از یک سو به مؤمنان مى‏گوید تنها شما نیستید که عبادت خداوند مى‏کنید، و تسبیح و حمد او را مى‏گویید، قبل از شما مقربترین فرشتگان خداوند و حاملان و طواف کنندگان عرش خدا حمد و تسبیحش مى‏گویند. از سوى دیگر به کفار هشدار مى‏دهد که ایمان آوردن یا نیاوردن شما مهم نیست، خدا نیازى به ایمان کسى ندارد.

و از سوى سوم به مؤمنان آگاهى مى‏دهد که شما در این جهان تنها نیستید- هر چند در محیط زندگى خود در اقلیت باشید- نیرومندترین قدرتهاى غیبى عالم پشتیبان شما و دعاگوى شما هستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۹
* مسافر
شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۸ ق.ظ

466 . صفحه 466



هفتم فروردین : 



نفیسه : 



(آیه 68)- «نفخه صور» و مرگ و حیات عمومى بندگان: در آیه قبل سخن از قیامت در میان آمد، در این آیه همین مسأله را با ذکر بسیارى از خصوصیات تعقیب مى‏کند، نخست از پایان دنیا شروع کرده، مى‏فرماید: «و در صور دمیده مى‏شود پس همه کسانى که در آسمانها و زمین هستند مى‏میرند، مگر کسانى که خدا بخواهد» (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ).

البته از روایات به خوبى استفاده مى‏شود که این گروه باقیمانده نیز سرانجام مى‏میرند به گونه‏اى که در سرتاسر عالم هستى موجودى زنده نخواهد بود، جز خداوند «حىّ لا یموت».

سپس بار دیگر در صور دمیده مى‏شود، ناگهان همگى به پا مى‏خیزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند»! (ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ).

از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که در پایان جهان و آغاز رستاخیز دو حادثه ناگهانى رخ مى‏دهد: در حادثه اول همه موجودات زنده فورا مى‏میرند، و در حادثه دوم که با فاصله‏اى صورت مى‏گیرد همه انسانها ناگهان زنده مى‏شوند، و به پا مى‏خیزند و در انتظار حسابند.



(آیه 69)- آن روز که زمین به نور خدا روشن مى‏شود! در این آیه بحثهاى مربوط به قیامت همچنان ادامه مى‏یابد.

نخست مى‏فرماید: «و زمین در (آن روز) به نور پروردگارش روشن مى‏شود» (وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها).

در این که منظور از این «اشراق» و روشنائى به نور الهى چیست؟ تفسیرهاى مختلفى گفته شده است که مهمتر از همه دو تفسیر زیر است:

1- جمعى گفته‏اند: منظور از نور رب، حق و عدالت است که خداوند صفحه زمین را در آن روز با آن نورانى مى‏کند.

2- مفسر عالیقدر نویسنده «المیزان» مى‏گوید: مراد از روشن شدن زمین به نور پروردگار که از خصوصیات روز قیامت است همان انکشاف غطاء و کنار رفتن پرده‏ها و حجابها و ظاهر شدن حقایق اشیاء و اعمال انسانها از خیر و شر و اطاعت و عصیان و حق و باطل مى‏باشد، سپس به آیه 22 سوره ق بر این معنى استدلال کرده است: (لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ) «تو در غفلت از این موضوع بودى، ما پرده را از برابر چشمت کنار زدیم و امروز چشمت به خوبى مى‏بیند»! درست است که این اشراق الهى در آن روز همه چیز را شامل مى‏شود ولى ذکر خصوص زمین در این میان به خاطر آن است که هدف اصلى بیان حال مردم روى زمین در آن روز است.

بدون شک این آیه مربوط به قیامت است و اگر مى‏بینیم در بعضى از روایات اهل بیت علیهم السّلام به قیام حضرت مهدى- عج- تفسیر شده در حقیقت نوعى تطبیق و تشبیه است، و تأکیدى بر این معنى است که به هنگام قیام حضرت مهدى- عج- دنیا نمونه‏اى از صحنه قیامت خواهد شد، و عدل و داد به وسیله آن امام به حق، در روى زمین تا آن جا که طبیعت دنیا مى‏پذیرد حکمفرما خواهد شد.

در جمله دوم این آیه سخن از نامه اعمال است مى‏گوید: «و نامه‏هاى اعمال را پیش مى‏نهند» و به آن رسیدگى مى‏کنند (وَ وُضِعَ الْکِتابُ).

نامه‏هایى که تمامى اعمال انسان کوچک و بزرگ در آن جمع است.

در جمله بعد که سخن از گواهان است مى‏افزاید: «و پیامبران و گواهان را حاضر مى‏سازند» (وَ جِی‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ).پیامبران احضار مى‏شوند تا از اداى رسالت خود به مجرمان سخن گویند، همان گونه که در آیه 6 سوره اعراف مى‏خوانیم: «وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ» ما از رسولان بطور قطع سؤال خواهیم کرد».

و «گواهان» براى این که در آن محکمه عدل گواهى دهند، درست است که خداوند از همه چیز آگاه است، ولى براى تأکید مراتب عدالت حضور شهود لازم است.

چهارمین جمله مى‏گوید: «و میان آنها به حق داورى مى‏شود» (وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ).

و در پنجمین جمله مى‏افزاید: «و به آنان ستم نخواهد شد» (وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).

بدیهى است هنگامى که حاکم، خدا باشد، در چنین دادگاهى ظلم و بیدادگرى مفهومى ندارد.



(آیه 70)- و ششمین جمله در این آیه این سخن را تکمیل کرده، مى‏گوید:

«و به هر کس آنچه انجام داده است بى‏کم و کاست داده مى‏شود» (وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ).

نه جزا و پاداش و کیفر اعمالشان که خود اعمالشان به آنها داده مى‏شود! و چه پاداش و کیفرى از این برتر که عمل انسان بطور کامل به او تحویل داده شود.

چه کسى مى‏تواند این برنامه‏هاى عدالت را دقیقا اجرا کند کسى که علم او به همه چیز احاطه دارد لذا در هفتمین و آخرین جمله مى‏فرماید: «و او نسبت به آنچه انجام مى‏دادند از همه آگاهتر است» (وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ).

حتى نیازى به شهود نیست که او از همه شهود اعلم است، اما لطف و عدالتش ایجاب مى‏کند که گواهان را احضار کند.




(آیه 71)- آنها که گروه گروه، وارد دوزخ مى‏شوند: قرآن همچنان بحثهاى معاد را ادامه مى‏دهد، و آنچه را به صورت اجمال در آیات گذشته در مورد پاداش و کیفر مؤمنان و کافران آمده بطور تفصیل بیان مى‏کند.

نخست از دوزخیان شروع مى‏کند و مى‏گوید: «و کسانى که کافر شدند گروه گروه به سوى جهنم رانده مى‏شوند»! (وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلى‏ جَهَنَّمَ زُمَراً).

سپس مى‏افزاید: این امر ادامه پیدا مى‏کند تا «وقتى به دوزخ مى‏رسند درهاى آن گشوده مى‏شود و نگهبانان دوزخ (از روى ملامت) به آنها مى‏گویند: آیا رسولانى از میان شما به سویتان نیامدند که آیات پروردگارتان را براى شما بخوانند و از ملاقات این روز شما را بر حذر دارند»؟! (حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا).

از این تعبیر به خوبى استفاده مى‏شود که درهاى جهنم قبل از ورود آنها بسته است درست همانند درهاى زندانها هنگامى که نزدیک آن مى‏رسند ناگهان به روى آنان گشوده مى‏شود و این مشاهده ناگهانى وحشت بیشترى در آنها ایجاب مى‏کند، اما قبل از هر چیز در زیر رگبار ملامت خازنان دوزخ قرار مى‏گیرند که به آنها مى‏گویند تمام اسباب هدایت براى شما فراهم بود. با این حال چگونه این تیره روزى دامان شما را گرفت.

به هر حال آنها با یک جمله کوتاه و درد آلود به آنها پاسخ داده «مى‏گویند: آرى (پیامبران آمدند و آیات الهى را بر ما خواندند، و ما مخالفت کردیم) ولى فرمان عذاب الهى بر کافران مسلم شده است» (قالُوا بَلى‏ وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرِینَ). به این ترتیب آنها اعتراف مى‏کنند که راه تکذیب انبیا و انکار آیات الهى را پیش گرفتند و طبعا سرنوشتى بهتر از این نخواهند داشت.




(آیه 72)- پس از این گفتگوى کوتاه در آستانه جهنم «به آنان گفته مى‏شود: از درهاى جهنم وارد شوید، جاودانه در آن بمانید، چه بد جایگاهى است جایگاه متکبران»؟! (قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ).

درهاى جهنم- چنانکه قبلا هم اشاره کرده‏ایم- ممکن است به معنى درهائى باشد که برحسب اعمال انسانها تنظیم شده است و هر گروهى را به تناسب عمل خود به دوزخ مى‏برند، همان گونه که درهاى بهشت نیز چنین است.جالب این که فرشتگان عذاب از میان تمام اوصاف رذیله انسان که او را به دوزخ مى‏برد روى مسأله «تکبر» تکیه مى‏کنند، اشاره به این که سرچشمه اصلى کفر و انحراف و گناه بیش از همه کبر و غرور و عدم تسلیم در برابر حق است.

و به همین دلیل در روایتى از امام صادق و امام باقر علیهما السّلام مى‏خوانیم: «کسى که به مقدار ذره‏اى کبر، در قلبش وجود داشته باشد داخل بهشت نمى‏شود»!




(آیه 73)- و این جمعیت گروه گروه وارد بهشت مى‏شوند! قرآن در آخرین آیات این سوره همچنان بحثهاى مربوط به معاد را ادامه مى‏دهد، و چون در آیات پیشین سخن از چگونگى ورود کافران به جهنم بود در اینجا سخن از چگونگى ورود مؤمنان پرهیزکار در بهشت است، تا به قرینه مقابله مسائل روشنتر و آشکارتر گردد.

نخست مى‏گوید: «و کسانى که تقواى الهى پیشه کردند گروه گروه به سوى بهشت برده مى‏شوند» (وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً).

کلمه «زمر» که به معنى گروههاى کوچک است نشان مى‏دهد که بهشتیان در گروههاى مختلف که نشانگر سلسله مراتب مقامات معنوى آنهاست به سوى بهشت مى‏روند.

«تا این که آنها به بهشت مى‏رسند در حالى که درهاى آن از قبل براى آنها گشوده شده است، و (در این هنگام) نگهبانان آن [فرشتگان رحمت‏] به آنها مى‏گویند: سلام بر شما! گوارایتان باد این نعمتها داخل بهشت شوید و جاودانه بمانید»! (حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ).

جالب این که در مورد دوزخیان مى‏گوید هنگامى که به دوزخ مى‏رسند درهایش گشوده مى‏شود، ولى در مورد بهشتیان مى‏گوید درهایش از قبل گشوده شده، و این اشاره به احترام و اکرام خاصى است که براى آنها قائلند.

در مورد دوزخیان خواندیم که نخستین سخن فرشتگان عذاب ملامت و سرزنش سخت به آنهاست. ولى در مورد بهشتیان نخستین سخن «سلام و درود و احترام و اکرام» است.




(آیه 74)- در این آیه چهار جمله کوتاه و پر معنى که حاکى از نهایت خشنودى و رضایت خاطر بهشتیان است از آنها نقل مى‏کند: «آنها مى‏گویند: حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که به وعده خویش درباره ما وفا کرد» (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ).

در جمله‏هاى بعد مى‏افزاید: «و زمین (بهشت) را میراث ما قرار داد و به ما بخشید» (وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ).

منظور از زمین در اینجا زمین بهشت است، و تعبیر به «ارث» به خاطر آن است که این همه نعمت در برابر زحمت کمى به آنها داده شده، و مى‏دانیم میراث چیزى است که انسان براى آن معمولا زحمتى نکشیده است، و یا از این نظر است که هر انسانى مکانى در بهشت دارد و محلى در دوزخ هر گاه به خاطر اعمالش دوزخى شود مکان بهشتى او را به دیگران مى‏سپارند و هرگاه بهشتى شود مکان دوزخیش براى دیگران باقى مى‏ماند.

در جمله سوم آزادى کامل خود را در استفاده از بهشت وسیع پروردگار چنین بیان مى‏کنند: «ما هر جا از بهشت را بخواهیم منزلگاه خود قرار مى‏دهیم» (نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ).

بالاخره در آخرین جمله مى‏گویند: «چه نیکوست پاداش عمل کنندگان» به دستورات پروردگار (فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ).

اشاره به این که این مواهب وسیع را به «بها» مى‏دهند، به «بهانه» نمى‏دهند، ایمان و عمل صالح لازم است تا در پرتو آن چنین شایستگى حاصل شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۸
* مسافر
جمعه, ۶ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۸ ق.ظ

465 . صفحه 465



ششم فروردین : 


نفیسه : 


(آیه 57)- در آیات گذشته تاکید بر توبه شد تا کسی در قیامت به خاطر عدم توبه افسوس نخورد خصوصا در آیه قبل به حسرت گناهکاران به دلیل کوتاهی از انجام فرمان خداوند اشاره دارد.سپس این آیه در ادامه مى‏افزاید: «یا بگوید: اگر خداوند مرا هدایت مى‏کرد از پرهیزکاران بودم» (أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ).

این سخن را گویا زمانى مى‏گوید که او را به پاى میزان حساب مى‏آورند، گروهى را مى‏بیند که با دست پر از حسنات به سوى بهشت روانه مى‏شوند، او نیز آرزو مى‏کند در صف آنان باشد و همراه آنان به سوى نعمتهاى الهى برود.



(آیه 58)- باز مى‏افزاید: «یا هنگامى که عذاب الهى را مى‏بیند بگوید: اى کاش بار دیگر (به دنیا) بازمى‏گشتم و از نیکوکاران بودم»؟! (أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ).

و این هنگامى است که او را به سوى دوزخ مى‏برند و چشمش به آتش سوزان و منظره عذاب دردناک آن مى‏افتد، آهى از دل بر مى‏کشد و آرزو مى‏کند اى کاش به او اجازه داده مى‏شد تا به دنیا بازگردد.



(آیه 59)- قرآن در برابر این سه گفتار دوم چنین پاسخ مى‏گوید: «آرى آیات من به سراغ تو آمد اما آن را تکذیب کردى، و تکبر نمودى، و از کافران بودى» (بَلى‏ قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی فَکَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ).

یعنى این که مى‏گوئى «اگر هدایت الهى به سراغ من آمده بود از پرهیزکاران بودم» هدایت الهى چیست؟ جز این همه کتب آسمانى و فرستادگان خدا و آیات و نشانه‏هاى حق در آفاق و انفس؟

همه این آیات را دیدى و شنیدى عکس العمل تو در مقابل آن چه بود؟

تکذیب و استکبار و کفر! از میان این سه عمل «استکبار» ریشه اصلى است و به دنبال آن «تکذیب آیات الهى» و نتیجه آن «کفر و بى‏ایمان» است.




(آیه 60)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از مشرکان دروغ پرداز و مستکبرى بود که در روز قیامت از کرده خود پشیمان مى‏شوند و تقاضاى بازگشت به این جهان مى‏کنند- تقاضائى بى‏حاصل و غیر قابل قبول- در اینجا در ادامه همین سخن مى‏گوید: «و روز قیامت کسانى را که بر خدا دروغ بستند مى‏بینى که صورتهایشان سیاه است»! (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ).

سپس مى‏افزاید: «آیا در جهنم جایگاهى براى مستکبّران نیست»؟! (أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرِینَ).




(آیه 61)- در این آیه سخن از نقطه مقابل این گروه یعنى گروه پرهیزکاران و سعادت آنها در قیامت در میان است، مى‏فرماید: «و خداوند کسانى را که تقوا پیشه کردند با رستگارى رهایى مى‏بخشد» (وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ).

سپس این فلاح و پیروزى را با این دو جمله کوتاه و پر معنى توضیح مى‏دهد:

«هیچ بدى به آنها نمى‏رسد و هرگز غمگین نخواهند شد» (لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

در جهانى زندگى مى‏کنند که جز نیکى و پاکى و وجد و سرور چیزى وجود ندارد، این تعبیر کوتاه در حقیقت تمام مواهب الهى را در خود جمع کرده است.




(آیه 62)- این آیه بار دیگر به مسأله توحید و مبارزه با شرک باز مى‏گردد و گفتگوهائى را که با مشرکان داشت ادامه داده، مى‏فرماید: «خداوند آفریدگار همه چیز است و حافظ و ناظر بر همه اشیا است» (اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکِیلٌ).

جمله اول اشاره به «توحید خالقیت» است و جمله دوم اشاره به «توحید ربوبیت».

مسأله توحید خالقیت چیزى است که حتى مشرکان غالبا به آن معترف بوده‏اند.

ولى آنها در توحید ربوبیت گرفتار انحراف شده بودند گاه حافظ و نگهبان و مدبر کارهاى خود را بتها مى‏دانستند و در مشکلات به آنها پناه مى‏بردند.




(آیه 63)- این آیه با ذکر توحید مالکیت خداوند بحث توحیدى آیه قبل را تکمیل کرده، مى‏گوید: «کلیدهاى آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

این تعبیر معمولا کنایه از مالکیت و یا سلطه بر چیزى است، چنانکه مى‏گوئیم: کلید این کار به دست فلانى است.

قرآن بعد از این جمله چنین نتیجه گیرى مى‏کند: «و کسانى که به آیات خداوند کافر شدند زیانکارانند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).

چرا که منبع اصلى و سرچشمه واقعى همه خیرات و برکات را رها کرده و در بیراهه‏ها سرگردان شده‏اند، از کسى که تمام کلیدهاى آسمانها و زمین به دست اوست روى بر تافته و به سراغ موجودات ناتوانى رفته‏اند که مطلقا کارى از آنها ساخته نیست.



(آیه 64)- از مجموع آنچه درباره شاخه‏هاى توحید در آیات گذشته ذکر شد به خوبى مى‏توان نتیجه گرفت که توحید در عبادت یک حقیقت غیر قابل انکار است، تا آنجا که هیچ انسان فهمیده و عاقلى نباید به خود اجازه دهد که در برابر بتها سجده کند، لذا به دنبال آن با لحنى قاطع و تشدد آمیز مى‏گوید: «بگو: آیا به من دستور مى‏دهید که غیر خدا را بپرستم اى جاهلان»؟! (قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ).

این سخن مخصوصا با توجه به این که کفار و مشرکان گاهى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله را دعوت مى‏کردند که خدایان آنها را احترام و پرستش کند، و یا حد اقل از عیبجوئى و انتقاد نسبت به بتها بپرهیزد مفهوم عمیقترى پیدا مى‏کند، و با صراحت اعلام مى‏دارد که مسأله توحید و نفى شرک مطلبى نیست که بتوان بر سر آن معامله و سازش کرد، شرک باید در تمام چهره‏هایش درهم کوبیده شود و از صفحه جهان محو گردد!




(آیه 65)- اگر مشرک شوى اعمالت بر باد مى‏رود! قرآن همچنان مسائل مربوط به شرک و توحید را که در آیات قبل از آن سخن بود تعقیب مى‏کند.

نخست با لحن قاطع خطر شرک را بازگو کرده، مى‏فرماید: «به تو و همه پیامبران پیشین وحى شده که اگر مشرک شوى تمام اعمالت تباه مى‏شود و از زیانکاران خواهى بود» (وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ).

به این ترتیب شرک دو پیامد خطرناک دارد حتى در مورد پیامبران الهى اگر به فرض محال مشرک شوند.

نخست مسأله حبط اعمال است، و دوم گرفتار خسران و زیان زندگى شدن.

اما «حبط اعمال» به معنى محو آثار و پاداش عمل به خاطر شرک است چرا که شرط قبولى اعمال اعتقاد به اصل توحید است و بدون آن هیچ عملى پذیرفته نیست.

و اما زیانکار شدن آنها به خاطر این است که بزرگترین سرمایه‏هاى خود را که عقل و خرد و عمر گرانبهاست در این بازار بزرگ تجارت دنیا از دست داده و «جز حسرت و اندوه متاعى نخریدند»!




(آیه 66)- در این آیه باز براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «بلکه تنها خداوند را عبادت کن و از شکرگزاران باش» (بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ). یعنى معبود تو باید منحصرا ذات پاک «اللّه» باشد.




(آیه 67)- در این آیه به بیان دیگرى براى نفى شرک پرداخته، ریشه اصلى انحراف آنها را ذکر کرده، مى‏گوید: «آنها خدا را آن گونه که شایسته است نشناختند» (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ). و به همین دلیل نام مقدس او را تا آنجا تنزل دادند که هم ردیف بتها قرار دادند.

آرى! سرچشمه شرک عدم معرفت صحیح درباره خداوند است، کسى که بداند او وجودى است بى‏پایان و نامحدود از هر نظر و از سوى دیگر آفرینش همه موجودات از ناحیه اوست و حتى در بقاى خود هر لحظه به فیض وجود او نیازمندند و از سوى سوم تدبیر عالم هستى و گشودن گره تمام مشکلات و همه ارزاق به دست با قدرت اوست، و حتى اگر شفاعتى هم انجام گیرد به اذن و فرمان او خواهد بود، معنى ندارد رو به سوى دیگرى آرد.

اصلا چنین وجودى با این صفات، دوگانگى براى او محال است زیرا دو وجود نامحدود از جمیع جهات عقلا غیر ممکن است- دقت کنید.

سپس براى بیان عظمت و قدرت او از دو تعبیر کنائى زیبا استفاده کرده، مى‏گوید: «در حالى که تمام زمین در روز قیامت در قبضه اوست و آسمانها پیچیده در دست او» (وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ).

کسى که طومارى را درهم پیچیده و در دست راست گرفته کاملترین تسلط را بر آن دارد، مخصوصا انتخاب «یمین» (دست راست) به خاطر آن است که غالب اشخاص کارهاى مهم را با دست راست انجام مى‏دهند و قوت و قدرت بیشترى در آن احساس مى‏کنند.

کوتاه سخن این که: همه این تشبیهات و تعبیرات کنایه از سلطه مطلقه پروردگار بر عالم هستى در جهان دیگر است، تا همگان بدانند در عالم قیامت نیز کلید نجات و حل مشکلات در کف قدرت خداوند است، تا به بهانه شفاعت و مانند آن به سراغ بتها و معبودهاى دیگر نروند.

البته در این دنیا نیز زمین و آسمان به همین صورت در قبضه قدرت او است. ولى در آن روز قدرت خداوند از هر زمان آشکارتر است و همگى به روشنى در مى‏یابند که همه چیز از آن او و در اختیار اوست.

به هر حال بعد از بیانات فوق در آخر آیه در یک نتیجه گیرى فشرده و گویا مى‏فرماید: «خداوند منزه و بلند مقام است از شریکهایى که براى او مى‏پندارند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).

اگر انسانها با مقیاسهاى کوچک اندیشه‏هاى خود درباره ذات پاک او قضاوت نمى‏کردند هرگز به بیراهه‏هاى شرک و بت پرستى نمى‏افتادند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۸
* مسافر
پنجشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۷ ق.ظ

464 . صفحه 464


پنجم فروردین : 



نفیسه : 



(آیه 48)- این آیه توضیح یا تکمیل براى مطلبى است که در آیه 47 گذشت مى‏فرماید: در آن روز «اعمال بدى را که انجام داده‏اند براى آنها آشکار مى‏شود» (وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا).

«و آنچه را استهزا کردند بر آنها واقع مى‏گردد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).



(آیه 49)- در سختیها به یاد خدا هستند، اما ...! باز در اینجا موضوع سخن،افراد بى‏ایمان و ظالمانند، و چهره دیگرى از چهره‏هاى زشت آنها را منعکس مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «هنگامى که انسان را زیانى (و درد و رنج و فقرى) رسد، ما را (براى حل مشکلش) مى‏خواند» (فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا).

اما آن هم موقتى است «سپس هنگامى که از جانب خود به او نعمتى دهیم (و درد و رنجش را برطرف سازیم لطف و عطاى ما را به دست فراموشى مى‏سپارد، و) مى‏گوید: این نعمت را به خاطر کاردانى خودم به من داده‏اند» (ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ).

این غافلان بى‏خبر هیچ فکر نمى‏کنند که آن علم و دانش نیز موهبتى از سوى خداست.

سپس قرآن در پاسخ این افراد خودبین و کم ظرفیت که چون به نعمتى رسند به زودى خود را گم مى‏کنند چنین مى‏گوید: «ولى این (نعمت) وسیله آزمایش (آنها) است ولى بیشترشان نمى‏دانند» (بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).

هدف این است که با بروز حوادث سخت، و به دنبال آن رسیدن به نعمتهاى بزرگ، آنچه را در درون دارند آشکار کنند.



(آیه 50)- در این آیه مى‏افزاید: «این سخن را کسانى که قبل از آنها بودند گفتند (آنها نیز ادعا مى‏کردند که نعمتهاى ما زائیده علم و لیاقت ماست) ولى آنچه را به دست مى‏آوردند براى آنها سودى نداشت» (قَدْ قالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ).

آرى! قارونهاى مغرور اموالشان را مولود لیاقت خودشان مى‏پنداشتند و مواهب الهى را بر خویش فراموش کرده، و تنها چشم به اسباب ظاهرى دوخته بودند.



(آیه 51)- «سپس بدیهاى اعمالشان به آنها رسید» (فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا). و هر کدام به نوعى از عذابهاى الهى، طوفان، سیلاب، زمین لرزه، و صیحه‏هاى آسمانى، گرفتار شدند، و از میان رفتند.بعد مى‏افزاید: این سرنوشت منحصر به آنها نبود «و ظالمان این گروه [اهل مکّه‏] نیز به زودى گرفتار بدیهاى اعمالى که انجام داده‏اند خواهند شد، و هرگز نمى‏توانند از چنگال عذاب الهى بگریزند» (وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ).

بلکه از آنها نیز فراتر مى‏رود و همه ستمگران مغرور و بى‏خبر از خدا را در تمام اعصار و قرون شامل مى‏شود.



(آیه 52)- قرآن در پاسخ این سخن که مى‏گفتند: نعمتهاى ما مولود آگاهى و توانائى خود ماست به آنها گوشزد کرد که سرى به تاریخ گذشتگان بزنید و ببینید همین سخن را دیگران گفتند و به چه مصائب و عذابهائى گرفتار شدند- این یک جواب تاریخى است.

سپس در این آیه به یک جواب عقلى پرداخته، مى‏گوید: «آیا آنها ندانستند که خداوند روزى را براى هرکس بخواهد گسترده یا تنگ مى‏سازد»؟! (أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).

چه بسیارند افراد شایسته‏اى که در زندگى محروم و منزوى هستند، و چه بسیار افراد ضعیف و ناتوانى که از هر نظر متنعمند، اگر پیروزیهاى مادى همگى در سایه تلاش و کوشش خود افراد و لیاقتهاى آنها به دست مى‏آمد نباشید شاهد چنین صحنه‏هائى باشیم.

لذا در پایان آیه مى‏افزاید: «در این، آیات و نشانه‏هایى است براى گروهى که ایمان مى‏آورند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).

نشانه‏هائى براى ذات پاک خدا همان گونه که امیرمؤمنان على علیه السّلام فرمود:

«عرفت اللّه بفسخ العزائم و حلّ العقود و نقض الهمم من خدا را بوسیله بر هم خوردن تصمیمها، گشوده شدن گره‏ها و درهم شکستن اراده‏ها شناختم».

اینها نشانه‏هایى است از ضعف و ناتوانى انسان تا خود را گم نکند و گرفتار غرور و خودبینى نگردد.



(آیه 53)- خداوند همه گناهان را مى‏آمرزد: به دنبال تهدیدهاى مکررى که در آیات گذشته در مورد مشرکان و ظالمان آمده بود در اینجا راه بازگشت را توأم با امیدوارى به روى همه گنهکاران مى‏گشاید زیرا هدف اصلى از همه این امور تربیت و هدایت است نه انتقامجوئى و خشونت، با لحنى آکنده از نهایت لطف و محبت آغوش رحمتش را به روى همگان باز کرده و فرمان عفو آنها را صادر نموده، مى‏فرماید: «به آنها بگو: اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‏اید از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى‏آمرزد زیرا که او آمرزنده و مهربان است» (قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً).

دقت در تعبیرات این آیه نشان مى‏دهد که از امید بخش‏ترین آیات قرآن مجید نسبت به همه گنهکاران است، و گستردگى آن به حدى است که طبق روایتى امیر مؤمنان على علیه السّلام فرمود: «در تمام قرآن آیه‏اى وسیعتر از این آیه نیست».

این وعده غفران مشروط بر این است که: بعد از ارتکاب گناه به خود آیند، و تغییر مسیر دهند، رو به سوى درگاه خدا آورند، در برابر فرمانش تسلیم باشند و با عمل، صداقت خود را در این توبه و انابه نشان دهند.



(آیه 54)- در این آیه راه ورود در این دریاى بى‏کران رحمت الهى را به همه مجرمان و گنهکاران نشان مى‏دهد، مى‏فرماید: «و به درگاه پروردگارتان باز گردید» و مسیر زندگى خود را اصلاح کنید (وَ أَنِیبُوا إِلى‏ رَبِّکُمْ).

«و در برابر او تسلیم شوید (و فرمانش را به گوش جان بشنوید و پذیرا گردید) پیش از آن که عذاب (الهى) به سراغ شما آید، سپس از سوى هیچ کس یارى نشوید»! (وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ).




(آیه 55)- بعد از پیمودن مرحله انابه و اسلام سخن از مرحله سوم که مرحله «عمل» است به میان آورده، مى‏افزاید: «و از بهترین دستوراتى که از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پیروى کنید، پیش از آن که عذاب (الهى) ناگهان به سراغ شما آید در حالى که از آن خبر ندارید» (وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ).و به این ترتیب مسیر وصول به رحمت خدا سه گام بیشتر نیست:

گام اول توبه و پشیمانى از گناه و روى آوردن به سوى خداست.

گام دوم ایمان و تسلیم در برابر فرمان او، و گام سوم عمل صالح است.



(آیه 56)- آن روز پشیمانى بیهوده است: در آیات گذشته دستور مؤکدى براى توبه و اصلاح و جبران اعمال گذشته آمده بود، در اینجا در تعقیب آن مى‏گوید: این دستورها براى آن است «مبادا کسى (روز قیامت) بگوید: افسوس بر من از کوتاهیهائى که در اطاعت فرمان خدا کردم! و از مسخره کنندگان (آیات او) بودم»! (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ).

آرى! هنگامى که انسان وارد عرصه محشر مى‏شود و نتیجه تفریطها، و مسامحه کاریها و خلافکاریها، و شوخى گرفتن جدیها را در برابر چشم خود مى‏بیند، اندوهى سنگین توأم با ندامتى عمیق بر قلب او سایه مى‏افکند، و این حالت درونى خود را بر زبان آورده و به صورت جمله‏هاى فوق بیان مى‏دارد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۷
* مسافر
چهارشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۷ ق.ظ

463 . صفحه 463


چهارم فروردین : 


نفیسه : 


(آیه 41)- بعد از ذکر دلائل توحید، و بیان سرگذشت مشرکان و موحدان، در این آیه این حقیقت را توضیح مى‏دهد که پذیرش و عدم پذیرش شما سود و زیانش متوجه خودتان است، و اگر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در این زمینه اصرار مى‏ورزد نه به خاطر نفعى است که عائد او شود، بلکه صرفا انجام وظیفه الهى است، مى‏فرماید:

«ما این کتاب (آسمانى) را براى مردم به حق نازل کردیم» (إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ).

«هر کس هدایت را پذیرد به نفع خود اوست، و هر کس گمراهى را برگزیند تنها به زیان خود گمراه مى‏گردد» (فَمَنِ اهْتَدى‏ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها).

«و تو مأمور اجبار آنها به هدایت نیستى» وظیفه تو تنها ابلاغ و انذار است (وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ).



(آیه 42)- سپس براى این که روشن سازد همه چیز انسانها و از جمله حیات و مرگشان به دست خداست مى‏گوید: «خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏کند» (اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها).

«و ارواحى را که نمرده‏اند نیز به هنگام خواب» مى‏گیرد (وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها).

و به این ترتیب «خواب» برادر «مرگ» است و شکل ضعیفى از آن.

بعد مى‏افزاید: «سپس ارواح کسانى را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده نگه مى‏دارد (به گونه‏اى که هرگز از خواب بیدار نمى‏شوند) و ارواح دیگرى را (که باید زنده بمانند) باز مى‏گرداند تا سر آمدى معین» (فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى‏ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).

آرى «در این امر نشانه‏هاى روشنى است براى کسانى که اندیشه مى‏کنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).




(آیه 43)- از آنجا که در آیه قبل حاکمیت «اللّه» بر وجود انسان و تدبیر او از طریق نظام مرگ و حیات و خواب و بیدارى مسلم شد در این آیه سخن از انحراف مشرکان در مسأله شفاعت به میان مى‏آورد تا به آنها ثابت کند مالک شفاعت همان مالک مرگ و حیات آدمى است، نه بتهاى فاقد شعور، مى‏فرماید:

«آیا آنها غیر از خدا شفیعانى گرفته‏اند» (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ).

مى‏دانیم که یکى از بهانه‏هاى معروف بت پرستان در مورد پرستش بتها این بود که مى‏گفتند: «ما آنها را به خاطر این مى‏پرستیم که شفیعان ما نزد اللّه بوده باشند».

ولى از آنجا که شفاعت اولا فرع بر درک و شعور است و ثانیا فرع بر قدرت و مالکیت و حاکمیت، در دنباله آیه در پاسخ آنها چنین مى‏فرماید: به آنها «بگو: آیا (از آنها شفاعت مى‏طلبید) هر چند مالک چیزى نباشند، و درک و شعورى براى آنها نباشد»؟ (قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ).

اگر شفیعان خود را فرشتگان و ارواح مقدسه مى‏دانید آنها از خود چیزى ندارند، هر چه دارند از ناحیه خداست، و اگر از بتهاى سنگى و چوبى شفاعت مى‏طلبید آنها علاوه بر عدم مالکیت کمترین عقل و شعورى ندارند.




(آیه 44)- لذا در این آیه اضافه مى‏کند: «بگو: تمام شفاعت از آن خداست» (قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً).

زیرا «حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست، و سپس همه شما به سوى او بازگردانده مى‏شوید» (لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).

و به این ترتیب آنها را بکلى خلع سلاح مى‏کند، چرا که توحیدى که بر کل عالم حاکم است مى‏گوید: شفاعت نیز جز به اذن پروردگار ممکن نیست.




(آیه 45)- آنها که از نام خدا وحشت دارند! باز هم در اینجا سخن از توحید و شرک است و یکى از چهره‏هاى بسیار زشت و زننده مشرکان و منکران معاد را در برخورد با توحید منعکس ساخته، مى‏فرماید: «و هنگامى که خداوند به یگانگى یاد مى‏شود دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند مشمئز (و متنفر) مى‏گردد، اما هنگامى که از معبودهاى دیگر یاد مى‏شود، آنان خوشحال مى‏شوند» (وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ). گاه انسان چنان به زشتیها خو مى‏گیرد و از پاکیها و نیکیها بیگانه مى‏شود که از شنیدن نام حق ناراحت و از شنیدن باطل مسرور و شاد مى‏گردد.

نقطه مقابل آنها مؤمنانى هستند که از شنیدن نام خداوند یگانه چنان مجذوب نام مقدسش مى‏شوند که حاضرند هر چه دارند نثار راه او کنند.




(آیه 46)- هنگامى که سخن به اینجا مى‏رسد که این گروه لجوج و این جاهلان مغرور حتى از شنیدن نام خداوند یگانه متنفر و بیزارند به پیامبرش دستور مى‏دهد که از آنها روى بگرداند، و رو به سوى درگاه خدا آورد، با لحنى که حاکى از ایمان عمیق و سرشار از عشق اوست با او سخن گوید، و شکایت این گروه را به درگاه او برد، تا هم قلب خود را که آکنده از اندوه است آرامش بخشد، و هم از این راه تکانى به آن ارواح خفته غافل دهد.

مى‏فرماید: «بگو: خداوندا! اى آفریننده آسمانها و زمین، و آگاه از اسرار نهان و آشکار، تو در میان بندگانت در آنچه اختلاف داشتند داورى خواهى کرد» (قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).

آرى! روز قیامت این گمراهان لجوج به اشتباه خود پى مى‏برند و آنجاست که به فکر جبران مى‏افتند، اما چه سود؟!



(آیه 47)- در این آیه مى‏گوید: «اگر ستمکاران تمام آنچه را روى زمین است مالک باشند و همانند آن نیز بر آن افزوده شود، حاضرند همه را فدا کنند تا از عذاب شدید روز قیامت رهائى یابند» اما چنین چیزى ممکن نیست (وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ).

سپس مى‏افزاید: «و از سوى خدا براى آنها امورى ظاهر مى‏شود که هرگز گمان نمى‏کردند» (وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ).

و عذابهائى را با چشم خود مى‏بینند که هرگز به فکر آنها خطور نمى‏کرد!




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۷
* مسافر
سه شنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۶ ق.ظ

462 . صفحه 462



سوم فروردین : 


نفیسه : 



(آیه 32)- سخن از حضور مردم در صحنه قیامت و مخاصمه در آن دادگاه بزرگ بود، در اینجا نیز همان بحث را ادامه مى‏دهد، و مردم را به دو گروه «مکذبان» و «مصدّقان» تقسیم مى‏کند.

گروه اول داراى دو وصفند، چنانکه مى‏فرماید: «پس چه کسى ستمکارتر است از آن کسى که بر خدا دروغ ببندد و سخن راست را هنگامى که به سراغ او آمده تکذیب کند» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ).

افراد بى ایمان و مشرک بسیار دروغ بر خدا مى‏بستند، گاه فرشتگان را دختران او مى‏خواندند، گاه عیسى را پسر او مى‏گفتند، گاه بتها را شفیعان درگاه او مى‏دانستند، و گاه احکام دروغینى در زمینه حلال و حرام جعل مى‏کردند و به او نسبت مى‏دادند، و مانند اینها.

و اما سخن صدقى که به سراغ آنها آمد و تکذیب کردند همان وحى آسمانى قرآن مجید بود.

و در پایان آیه در یک جمله کوتاه کیفر این گونه افراد را چنین بیان مى‏کند: «آیا در جهنم جایگاهى براى کافران نیست»؟! (أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ).

هنگامى که نام «جهنم» برده مى‏شود بقیه عذابهاى دردناک نیز در آن خلاصه شده است.



(آیه 33)- درباره گروه دوم نیز دو توصیف ذکر کرده، مى‏فرماید: «اما کسى که سخن راست بیاورد، و کسى که آن را تصدیق کند آنان پرهیزکارانند» (وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ).

به این ترتیب سخن از کسانى است که هم آورنده صدقند و هم عمل کننده به آن، سخن از آنهاست که مکتب وحى و سخن حق پروردگار را در عالم نشر داده، و خود به آن مؤمن هستند و عمل مى‏کنند، اعم از پیامبران و امامان معصوم و تبیین کنندگان مکتب آنها.




(آیه 34)- در این آیه سه پاداش بزرگ براى این گروه بیان مى‏دارد: نخست مى‏فرماید: «آنچه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنان موجود است و این است جزاى نیکوکاران» (لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ).

گستردگى مفهوم این آیه به قدرى است که تمام مواهب معنوى و نعمتهاى مادى را شامل مى‏شود، آنچه در تصور و وهم ما بگنجد یا نگنجد؟




(آیه 35)- دومین و سومین پاداش آنان را به این صورت بیان مى‏کند: «تا خداوند بدترین اعمالى را که انجام داده‏اند (در سایه ایمان و صداقت آنها) بیامرزد و آنها را به بهترین اعمال که انجام مى‏دادند پاداش دهد» (لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ).

چه تعبیر جالبى! از یکسو این تقاضا را دارند که بدترین اعمالشان در سایه لطف الهى پوشانده شود، و با آب توبه این لکه‏ها از دامانشان پاک گردد، و از سوى دیگر تقاضایشان این است که خداوند بهترین اعمالشان را معیار پاداش قرار دهد و همه اعمال آنها را به حساب آن بپذیرد! و خداوند نیز با تعبیرى که در این آیات بیان فرموده درخواست آنان را پذیرفته است، بدترین را مى‏بخشد، و بهترین را معیار پاداش قرار مى‏دهد.




(آیه 36)-

شأن نزول:

نقل کرده‏اند که: بت پرستان مکه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را از خشم و غضب بتها بر حذر مى‏داشتند، و مى‏گفتند: از آنها بدگوئى مکن، و برخلاف آنها اقدام منما که تو را دیوانه مى‏کنند و آزار مى‏رسانند! (آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت).

تفسیر:

«خدا» کافى است! به دنبال تهدیدهائى که خداوند در آیات گذشته نسبت به مشرکان بیان فرمود، و وعده‏هائى که به پیامبرش داده است در این آیه سخن از تهدیدهاى کفار به میان مى‏آورد و مى‏گوید: «آیا خداوند براى (نجات و دفاع از) بنده‏اش (در برابر دشمنان) کافى نیست؟ اما آنها تو را از غیر او مى‏ترسانند» (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ).

خداوندى که قدرتش برتر از همه قدرتهاست و از نیازها و مشکلات بندگانش به خوبى آگاه است و نسبت به آنها نهایت لطف و مرحمت را دارد چگونه ممکن است بندگان با ایمانش را در برابر طوفان حوادث و موج عداوت دشمنان تنها بگذارد؟ هنگامى که او پشتیبان بنده‏اش باشد،

اگر تیغ عالم بجنبد ز جاى

نبرد رگى چون نخواهد خداى!

و هنگامى که بخواهد کسى را یارى کند

هزار دشمنم ار مى‏کنند قصد هلاک

گرم تو دوستى از دشمنان ندارم باک‏

چه رسد به بتها که موجوداتى بى‏ارزش و بى‏خاصیتند.

این آیه نویدى است براى همه پویندگان راه حق و مؤمنان راستین مخصوصا در محیطهائى که در اقلیت قرار دارند و از هر سو مورد تهدیدند.

در دنباله این آیه و آیه بعد اشاره به مسأله «هدایت» و «ضلالت» و تقسیم مردم به دو گروه «گمراه» و «هدایت یافته» و این که همه اینها از ناحیه خدا است مى‏کند، تا روشن شود تمامى بندگان نیازمند درگاه اویند، و بى‏خواست او چیزى در عالم رخ نمى‏دهد، مى‏فرماید: «و هر کس را خداوند گمراه کند هیچ هدایت کننده‏اى ندارد» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ).



(آیه 37)- «و هر کس را خدا هدایت کند هیچ گمراه کننده‏اى نخواهد داشت» (وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ).

بدیهى است نه آن ضلالت بى‏دلیل است، و نه این هدایت بى‏حساب، بلکه هر یک تداومى است بر خواست خود انسان و تلاش او.

و چه بیخبرند کسانى که رابطه این گونه آیات را از آیات دیگر قرآن بریده و آن را گواه بر مکتب جبر گرفته‏اند، گوئى نمى‏دانند که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر مى‏کنند.

بلکه در ذیل همین آیه شاهد گویائى بر این معنى است، چرا که مى‏فرماید:

«آیا خداوند توانا و داراى مجازات نیست»؟ (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقامٍ).

مى‏دانیم انتقام از ناحیه خداوند به معنى مجازات در برابر اعمال خلافى است که انجام شده، این نشان مى‏دهد که اضلال او جنبه مجازات دارد، و عکس العمل اعمال خود انسانهاست، و طبعا هدایت او نیز جنبه پاداش و عکس العمل اعمال خالص و پاک و مجاهده در طریق «اللّه» دارد.

هدایت و ضلالت از سوى خداست!

هدایت در لغت به معنى دلالت و راهنمائى توأم با لطف و دقت است و آن را به دو شعبه تقسیم کرده‏اند: «ارائه طریق» و «ایصال به مطلوب» و به تعبیر دیگر «هدایت تشریعى» و «هدایت تکوینى». توضیح این که: گاه انسان راه را به کسى که طالب آن است با دقت تمام و لطف و عنایت نشان مى‏دهد، اما پیمودن راه و رسیدن به مقصود بر عهده خود اوست.

ولى گاه دست طالب راه را مى‏گیرد و علاوه بر ارائه طریق او را به مقصد مى‏رساند.

البته نقطه مقابل آن «اضلال» است.

یک نگاه اجمالى به آیات قرآن به خوبى روشن مى‏سازد که قرآن هدایت و ضلالت را فعل خدا مى‏شمرد، و هر دو را به او نسبت مى‏دهد.

مطالعه سطحى این آیات و عدم درک معنى عمیق آنها سبب شده است که گروهى در تفسیر آنها به «ضلالت» بیفتند و زیر آوارهاى مکتب «جبر» مدفون گردند.

اما دقیقترین تفسیرى که با همه آیات هدایت و ضلالت سازگار است و همه آنها را به خوبى تفسیر مى‏کند این است که بگوئیم:

هدایت تشریعى به معنى ارائه طریق، جنبه عمومى و همگانى دارد و هیچ قید و شرطى در آن نیست، چنانکه در آیه 3 سوره دهر آمده: «ما راه را به انسان نشان دادیم خواه شکرگزارى کند یا کفران» و در آیه 51 سوره آل عمران مى‏خوانیم: «تو همه انسانها را به صراط مستقیم دعوت مى‏کنى» بدیهى است دعوت پیامبر مظهر دعوت خداست چرا که هر چه او دارد از خدا دارد.

و درباره جمعى از منحرفان و مشرکان در آیه 23 سوره نجم آمده است:

«هدایت الهى از سوى پروردگار به سراغ آنها آمد».

اما هدایت تکوینى به معنى ایصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از تمام پیچ و خمهاى راه، و حفظ و حمایت از آنها تا رساندن به ساحل نجات که موضوع بحث بسیارى دیگر از آیات قرآن است هرگز بى‏قید و شرط نمى‏باشد، این هدایت مخصوص گروهى است که اوصاف آنها در قرآن بیان شده و اضلال که نقطه مقابل آن است نیز مخصوص گروهى است که اوصاف آنان نیز بیان گشته.قرآن مجید در یک جا سرچشمه ضلالت را فسق و خروج از اطاعت و فرمان الهى شمرده شده. (بقره/ 26) در جاى دیگر تکیه روى مسأله ظلم شده و آن را زمینه ساز ضلالت معرفى کرده. (بقره/ 258) و در جاى دیگر کفر به عنوان زمینه ساز گمراهى ذکر شده. (بقره/ 264) باز در آیه دیگر اسراف و دروغگوئى را عامل گمراهى شمرده است. (غافر/ 28) نتیجه این که قرآن ضلالت الهى را مخصوص کسانى مى‏شمرد که داراى این اوصافند: «کفر»، «ظلم»، «فسق»، «دروغ»، «اسراف» و «کفران».

آیا کسانى که داراى این اوصافند شایسته ضلالت و گمراهى نیستند؟! این در زمینه مسأله ضلالت، و اما در مورد «هدایت» نیز شرائط و اوصافى در قرآن بیان شده که نشان مى‏دهد آن هم بدون علت، و بر خلاف حکمت الهى نیست.

در یک جا پیروى فرمان خدا، و جلب خشنودى او، زمینه ساز هدایت الهى شمرده شده است. (مائده/ 16) در جاى دیگر توبه و انابه عامل استحقاق هدایت شمرده شده است. (رعد/ 27) و در آیه دیگر جهاد آن هم جهاد مخلصانه و در راه خدا به عنوان شرط اصلى هدایت ذکر شده است. (عنکبوت/ 69) و بالاخره در آیه دیگر پیمودن مقدارى از راه هدایت به عنوان شرطى براى ادامه این راه به لطف خداوند ذکر شده است. (محمد/ 17) نتیجه این که تا از سوى بندگان توبه و انابه‏اى نباشد، تا پیرو فرمان او نباشند تا جهاد و تلاش و کوششى صورت نگیرد، و تا گامهاى نخستین را در مسیر حق برندارند، لطف الهى شامل حال آنان نمى‏شود، دست آنان را نمى‏گیرد و ایصال به مطلوب نمى‏کند.

آیا شمول هدایت نسبت به کسانى که داراى این اوصافند بى‏حساب است و یا دلیل بر جبرى بودن هدایت محسوب مى‏شود! ملاحظه مى‏کنید آیات قرآن در این زمینه بسیار روشن و گویاست، منتهى کسانى که نتوانسته یا نخواسته‏اند جمع بندى صحیحى از آیات هدایت و ضلالت کنند گرفتار چنان اشتباه خطرناکى شده‏اند، و «چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند» باید گفت زمینه این «ضلالت» را نیز خودشان فراهم ساخته‏اند! به هر حال مشیت الهى که در آیات هدایت و ضلالت روى آن تکیه شده، هرگز به معنى مشیت بى‏دلیل و خالى از حکمت نیست، بلکه در هر مورد شرائط خاصى دارد که آن را هماهنگ با حکیم بودن او مى‏کند.


(آیه 39)- در این آیه آنهائى را که در برابر منطق عقل و وجدان تسلیم نیستند با یک تهدید الهى و مؤثر مخاطب ساخته، مى‏فرماید: به آنها «بگو:

اى قوم من! شما هر چه در توان دارید انجام دهید، من نیز به وظیفه خود عمل مى‏کنم، اما به زودى خواهید دانست» (قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).




(آیه 40)- خواهید دانست «چه کسى عذاب خوار کننده‏اى (در دنیا) به سراغش مى‏آید و (سپس) عذابى جاویدان (در آخرت) بر او وارد مى‏گردد» (مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ).

و به این ترتیب آخرین سخن را به آنها مى‏گوید که یا تسلیم منطق عقل و خرد شوید و به نداى وجدان گوش فرا دهید و یا در انتظار دو عذاب دردناک باشید:

عذابى در دنیا که باعث خوارى و رسوائى است، و عذابى در آخرت که جاودانى و همیشگى است، و اینها همان عذابهائى است که با دست خود فراهم کرده‏اید، و آتشى است که هیزم آن را خودتان جمع کرده و افروخته‏اید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۶
* مسافر
دوشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۰۶ ق.ظ

461 . صفحه 461



دوم فروردین : 


نفیسه : 



(آیه 22)-قرآن به مقایسه‏اى در میان مؤمن و کافر پرداخته تا این حقیقت را روشن سازد که قرآن و وحى آسمانى نیز همچون دانه‏هاى باران است که بر سرزمین دلها نازل مى‏شود، همان گونه که تنها زمینهاى آماده از قطرات حیاتبخش باران منتفع مى‏شود تنها دلهائى از آیات الهى بهره مى‏گیرد که در سایه لطف او و خودسازى آمادگى و گسترش پیدا کرده است.

مى‏فرماید: «آیا کسى که خدا سینه‏اش را براى اسلام گشاده است و بر فراز مرکبى از نور الهى قرار گرفته» همچون کوردلان گمراه است؟! (أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ).

سپس مى‏افزاید: «واى بر آنها که قلبهائى سخت در برابر ذکر خدا دارند» (فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ).

نه مواعظ سودمند در آن مؤثر است، نه انذار و بشارت، نه آیات تکاندهنده قرآن آن را به حرکت در مى‏آورد.

آرى «آنها در گمراهى آشکارى هستند» (أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).

به دلهائى که در برابر نور حق و هدایت انعطافى از خود نشان نمى‏دهد، و نرم و تسلیم نمى‏گردد، و نور هدایت در آن نفوذ نمى‏کند «قلبهاى قاسیه» یا قساوتمند گفته مى‏شود، و در فارسى از قساوت به سنگدلى تعبیر مى‏کنیم.در روایتى مى‏خوانیم که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «نشانه شرح صدر توجه به سراى جاوید، و جدا شدن از سراى غرور، و آماده گشتن براى استقبال از مرگ پیش از نزول آن است».



(آیه 23)-

شأن نزول:

نقل کرده‏اند که: روزى جمعى از صحابه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله که ملالت خاطرى پیدا کرده بودند عرض کردند: اى رسول خدا! چه مى‏شد حدیثى براى ما بیان مى‏کردى تا زنگار ملالت از دلهاى ما بزداید؟

در اینجا آیه نازل شد و قرآن را به عنوان «أَحْسَنَ الْحَدِیثِ» معرفى کرد.

تفسیر:

در آیات گذشته سخن از بندگانى در میان بود که مطالب را مى‏شنوند و بهترین آنها را برمى‏گزینند، در اینجا به همین مناسبت سخن از قرآن به میان مى‏آید تا ضمن تکمیل بحثهاى گذشته حلقه‏هاى توحید و معاد را با ذکر دلائل «نبوت» تکامل بخشد.

نخست مى‏گوید: «خداوند بهترین سخن را نازل کرده است» (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ).

سپس به شرح مزایاى قرآن پرداخته و ضمن بیان سه توصیف امتیازات بزرگ این کتاب آسمانى را شرح داده، مى‏فرماید: «کتابى است که آیاتش (در لطف و زیبائى و عمق و محتوا) همانند یکدیگر است» (کِتاباً مُتَشابِهاً).

منظور از «متشابه» در اینجا کلامى است که قسمتهاى مختلف آن با یکدیگر همرنگ و هماهنگ مى‏باشد، هیچ گونه تضاد و اختلافى در میان آن نیست، خوب و بد ندارد.

این درست برخلاف کلمات انسانهاست که هر قدر در آن دقت شود هنگامى که گسترده و وسیع گردد خواه ناخواه اختلافات و تناقضها و تضادهائى در آن پیدا مى‏شود، بررسى آثار نویسندگان معروف و بزرگ اعم از نثر و نظم نیز گواه زنده این مطلب است.

سپس مى‏افزاید: ویژگى دیگر این کتاب این است که: «آیاتى مکرر دارد» با تکرارى شوق‏انگیز (مَثانِیَ).این تعبیر ممکن است اشاره به تکرار مباحث مختلف داستانها، سرگذشتها، مواعظ و اندرزها بوده باشد، اما تکرارى که هرگز ملالت‏آور نیست، بلکه شوق انگیز است و نشاط آفرین، و این یکى از اصول مهم فصاحت است.

بعد از این توصیف به آخرین ویژگى قرآن در این بحث یعنى مسأله نفوذ عمیق و فوق العاده آن پرداخته، مى‏گوید: «از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانى که از پروردگارشان مى‏ترسند مى‏افتد برون و درونشان نرم و متوجه ذکر خدا مى‏شود» (تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ).

چه ترسیم جالب و زیبائى از نفوذ عجیب آیات قرآن در دلهاى آماده، نخست در آن خوف و ترسى ایجاد مى‏کند، خوفى که مایه بیدارى و آغاز حرکت است، و ترسى که انسان را متوجه مسؤولیتهاى مختلفش مى‏سازد.

در مرحله بعد حالت نرمش و پذیرش سخن حق به او مى‏بخشد و به دنبال آن آرامش مى‏یابد.

در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نقل شده که فرمود: «هنگامى که بدن بنده‏اى از خوف خدا لرزان شود گناهش فرو مى‏ریزد همان گونه که برگ خشک از درختان».

در پایان آیه، بعد از بیان این اوصاف مى‏گوید: «این هدایت الهى است که هر کس را بخواهد با آن راهنمایى مى‏کند» (ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ).

درست است که قرآن براى هدایت همگان نازل شده اما تنها حق طلبان و حقیقت جویان و پرهیزگاران از نور هدایتش بهره مى‏گیرند، و آنها که تاریکى تعصب و لجاجت بر روح آنها حکم فرماست نه تنها بهره‏اى از آن نمى‏گیرند، بلکه بر اثر عناد و دشمنى بر ضلالتشان افزوده مى‏شود.

لذا در دنبال این سخن مى‏فرماید: «و هرکس را خداوند گمراه سازد راهنمائى براى او نخواهد بود» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ).

ضلالتى که پایه‏هاى آن به دست خود او گذارده شده، و زیر بنایش بوسیله اعمال نادرستشان استحکام یافته، و به همین دلیل کمترین منافاتى با اصل اختیار و آزادى اراده انسانها ندارد.




(آیه 24)- در این آیه گروه ظالمان و مجرمان را با گروه مؤمنانى که وضع حالشان قبلا بیان شد مقایسه مى‏کند، تا در این مقایسه واقعیتها بهتر روشن گردد، مى‏فرماید: «آیا کسى که با صورت خود عذاب دردناک (الهى) را در روز قیامت دور مى‏سازد» همانند کسى است که هرگز آتش دوزخ به او نمى‏رسد (أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ).

حال ظالمان دوزخى در آن روز به گونه‏اى است که باید با صورت از خود دفاع کنند، چرا که دست و پاى آنها در غل و زنجیر است.

سپس در پایان آیه مى‏افزاید: در آن روز «به ظالمان گفته مى‏شود: بچشید آنچه را به دست مى‏آوردید» و انجام مى‏دادید! (وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ).

آرى! فرشتگان عذاب این واقعیت دردناک را براى آنها بیان مى‏کنند که اینها همان اعمال شماست که در کنار شما قرار گرفته، و آزارتان مى‏دهد.




(آیه 25)- آنچه تاکنون گفته شد اشاره کوتاهى بود به عذابهاى دردناک آنان در قیامت و در این آیه سخن از عذاب دنیاى آنها مى‏گوید، مبادا تصور کنند که در این زندگى دنیا در امان خواهند بود، مى‏فرماید: «کسانى که قبل از آنها بودند نیز.

 (آیات ما را) تکذیب نمودند، و عذاب (الهى) از جائى که فکر نمى‏کردند به سراغشان آمد» (کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ).



(آیه 26)- در این آیه نشان مى‏دهد که عذاب دنیوى آنها تنها جنبه جسمانى نداشته، بلکه کیفر روانى نیز بوده است، مى‏فرماید: «خداوند خوارى را در زندگى این دنیا به آنها چشانید» (فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا).

آرى! اگر انسان گرفتار مصیبتى شود اما آبرومند و سربلند جان بسپارد مهم نیست، مهم آن است که با خوارى و ذلت جان دهد، و با بى‏آبروئى و رسوائى گرفتار چنگال عذاب شود.

ولى با این همه «عذاب آخرت شدیدتر است اگر مى‏دانستند» (وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).

تعبیر به «اکبر» (بزرگتر) کنایه از شدت و سختى عذاب است.



(آیه 27)- قرآنى که هیچ کژى در آن نیست: در اینجا همچنان بحث از قرآن مجید و ویژگیهاى آن است و بحثهاى گذشته را در این زمینه تکمیل مى‏کند.

نخست از مسأله جامعیت قرآن چنین سخن مى‏گوید: «ما براى مردم در این قرآن از هر نوع مثلى زدیم» (وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ).

از سرگذشت دردناک ستمگران و سرکشان پیشین، از عواقب هولناک گناه، از انواع پندها و اندرزها، از اسرار خلقت و نظام آفرینش، از احکام و قوانین متقن، خلاصه هر چه براى هدایت انسانها لازم بود در لباس امثال براى آنها شرح دادیم.

«شاید متذکر شوند» و از راه خطا به راه راست بازگردند (لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ).




(آیه 28)- سپس به توصیف دیگرى از قرآن پرداخته، مى‏گوید: «قرآنى است فصیح و خالى از هرگونه کجى و نادرستى» (قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ).

در پایان آیه مى‏گوید: هدف از نزول قرآن با این همه اوصاف این بوده است که «شاید آنها (مردم) پرهیزکارى پیشه کنند» (لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).



(آیه 29)- سپس قرآن به ذکر مثالى از این امثال پرداخته و سرنوشت موحد و مشرک را در قالب مثلى گویا و زیبا چنین ترسیم مى‏کند: «خداوند مثالى زده است:

مردى را که مملوک شریکانى است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند» (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ). و هر کدام او را به کارى دستور مى‏دهد.

و از آن بدتر این که براى تأمین نیازهاى زندگى این یکى او را به دیگرى حواله مى‏دهد، و آن دیگر به این، و از این نظر نیز محروم و بیچاره و بى‏نوا و سرگردان است «و مردى که تنها تسلیم یک نفر است» (وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ).

خط و برنامه او مشخص، صاحب اختیار او معلوم است، نه گرفتار تردید است و نه سرگردانى، نه تضاد و نه تناقض، با روحى آرام گام برمى‏دارد.

«آیا این دو یکسانند»؟! (هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا).

و این گونه است حال «مشرک» و «موحد»: مشرکان در میان انواع تضادها و تناقضها غوطه‏ورند، هر روز دل به معبودى مى‏بندند، اما موحدان دل در گرو عشق خدا دارند، از تمام عالم او را برگزیده‏اند.

و در پایان آیه مى‏افزاید: «حمد مخصوص خداست» (الْحَمْدُ لِلَّهِ).

«ولى بیشتر آنان نمى‏دانند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ). و با وجود این دلائل روشن به خاطر حبّ دنیا و شهوات سرکش به حقیقت راه نمى‏برند.




(آیه 30)- به دنبال بحثى که در آیات گذشته پیرامون توحید و شرک بود در این آیه سخن از نتایج توحید و شرک در صحنه قیامت مى‏گوید.

نخست از مسأله «مرگ» که دروازه قیامت است شروع مى‏کند، و عمومیت قانون مرگ را نسبت به همه انسانها روشن ساخته، مى‏گوید: «تو مى‏میرى، و آنها نیز خواهند مرد»! (إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ).

آرى «مرگ» از مسائلى است که همه انسانها در آن یکسانند.

بعضى از مفسران گفته‏اند: دشمنان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله انتظار مرگ او را مى‏کشیدند و خوشحال بودند که سرانجام او خواهد مرد! قرآن در این آیه به آنها پاسخ مى‏گوید که اگر پیامبر بمیرد آیا شما زنده مى‏مانید؟




(آیه 31)- سپس بحث را به دادگاه قیامت برده، مخاصمه بندگان را در صحنه محشر مجسّم مى‏کند، و مى‏فرماید: «سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان مخاصمه مى‏کنید» (ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ).

آیات بعد نشان مى‏دهد که این مخاصمه در میان پیامبران و مؤمنان از یک سو، و مشرکان و مکذبان از سوى دیگر خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۰۶
* مسافر
يكشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۶ ق.ظ

460 . صفحه 460



اول فروردین : 


نفیسه : 



(آیه 11)- آیه قبل به چهار دستور (تقوا،نیکوکاری،هجرت از سرزمین آلوده به گناه،صبر)اشاره داشت.حال این آیه در پنجمین دستور سخن از مسأله اخلاص، و توحید خالص از هر گونه شائبه شرک، به میان آورده است ، اما در اینجا لحن کلام عوض مى‏شود و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از وظائف و مسؤولیتهاى خودش سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «بگو: من مأمورم که خدا را پرستش کنم در حالى که دینم را براى او خالص کرده باشم» (قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ).




(آیه 12)- سپس به ششمین دستور اشاره کرده، مى‏افزاید: «و مأمورم که نخستین مسلمان باشم»! (وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ).





(آیه 13)- هفتمین و آخرین دستور که مسأله خوف از مجازات پروردگار در روز قیامت است نیز با همین لحن عنوان شده، مى‏فرماید: «بگو: من اگر نافرمانى پروردگارم کنم از عذاب روز بزرگ (قیامت) مى‏ترسم» (قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).

تا این حقیقت روشن شود که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نیز بنده‏اى از بندگان خدا است، او نیز مأمور به پرستش خالصانه است و از کیفر الهى خائف مى‏باشد، و این خود نشانه روشنى بر عظمت و حقانیت اوست.




(آیه 14)- بعد از ذکر برنامه هفت ماده‏اى آیات فوق (تقوا، احسان، هجرت، صبر، اخلاص، تسلیم، و خوف) از آنجا که مسأله اخلاص مخصوصا در برابر انگیزه‏هاى مختلف شرک ویژگى خاصى دارد بار دیگر براى تأکید به سراغ آن رفته، و با همان لحن مى‏فرماید: «بگو: تنها خدا را مى‏پرستم در حالى که دینم را براى او خالص مى‏کنم» (قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی).




(آیه 15)- «شما هر کس را جز او مى‏خواهید بپرستید» (فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ).

سپس مى‏افزاید: «بگو: این راه، راه زیانکاران است چرا که) زیانکاران واقعى آنانند که سرمایه وجود خویش و بستگانشان را در روز قیامت از دست داده‏اند»! (قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ).

نه از وجود خویش بهره‏اى گرفتند، و نه از سرمایه عمر نتیجه‏اى، نه خانواده و فرزندانشان وسیله نجات آنها هستند و نه مایه آبرو و شفاعت در پیشگاه حق، تازه در برابر از دست دادن این سرمایه‏هاى عظیم، سخت‏ترین و دردناکترین عذاب را براى خود فراهم ساخته‏اند.

«آگاه باشید زیان آشکار همین است»! (أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ).




(آیه 16)- در این آیه یکى از چهره‏هاى زیان آشکار آنها را این گونه توصیف مى‏کند: «براى آنها از بالاى سرشان سایبانهائى از آتش، و در زیر پایشان نیز سایبانهائى» از آتش است! (لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ).

و به این ترتیب آنها از هر طرف با شعله‏هاى آتش محاصره شده‏اند، چه خسرانى از این بالاتر؟ و چه عذابى از این دردناکتر؟! این در حقیقت تجسمى از حالات دنیاى آنهاست که جهل و کفر و ظلم به تمام وجودشان احاطه کرده بود، و از هر سو آنها را مى‏پوشاند.

سپس براى تأکید و عبرت مى‏افزاید: «این چیزى است که خداوند با آن بندگانش را مى‏ترساند، اى بندگان من! از نافرمانى من بپرهیزید»! (ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ).

تعبیر به «عباد» (بندگان) اشاره به این است که اگر خداوند تهدیدى به عذاب مى‏کند آن هم به خاطر لطف و رحمت اوست، تا بندگان حق گرفتار چنین سرنوشت شومى نشوند.




(آیه 17)- بندگان حقیقى خدا: باز در اینجا، قرآن از روش مقایسه بهره‏گیرى کرده، و در مقابل مشرکان متعصب و لجوجى که سرنوشتى جز آتش دوزخ ندارند سخن از بندگان خاص و حقیقت جوى پروردگار به میان آورده، مى‏گوید: و کسانى که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوى خدا بازگشتند بشارت از آن آنهاست» (وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏).

«اجتناب از طاغوت» دورى از هر گونه شرک و بت پرستى و هوى پرستى و شیطان پرستى و تسلیم در برابر حاکمان جبّار و سلطه گران ستمکار را فرا مى‏گیرد و «أَنابُوا إِلَى اللَّهِ» جامع روح تقوا و پرهیزکارى و ایمان است، و البته چنین کسانى در خور بشارتند.

سپس براى معرفى این بندگان ویژه مى‏گوید: «پس بندگان مرا بشارت ده» (فَبَشِّرْ عِبادِ).




(آیه 18)- «همان کسانى که سخنان را مى‏شنوند، و از نیکوترین آنها پیروى مى‏کنند» (الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ).

«آنها کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند» (أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ).

این دو آیه که به صورت یک شعار اسلامى درآمده، آزاد اندیشى مسلمانان، و انتخابگرى آنها را در مسائل مختلف به خوبى نشان مى‏دهد.




(آیه 19)- و از آنجا که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به هدایت گمراهان و مشرکان سخت علاقه داشت، و از انحراف آنها که گوش شنوا در برابر حقایق نداشتند رنج مى‏برد این آیه به او از طریق بیان این حقیقت که این عالم، عالم آزادى و امتحان است، و گروهى سرانجام مستوجب آتشند دلدارى داده، مى‏گوید: «آیا تو مى‏توانى کسى را که فرمان عذاب الهى درباره او قطعى شده رهایى بخشى، آیا تو مى‏توانى کسى را که در درون آتش است برگیرى و نجات دهى؟ (أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ).

بدیهى است قطعى شدن فرمان عذاب درباره این گروه جنبه اجبارى نداشته، بلکه به خاطر اعمالى است که مرتکب شده‏اند.




(آیه 20)- اما براى شادى قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و امیدوارى مؤمنان، در این آیه چنین مى‏گوید: «ولى آنها که تقواى الهى پیشه کردند غرفه‏هایى در بهشت دارند که بر فراز آنها غرفه‏هاى دیگرى بنا شده» (لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ).

اگر دوزخیان در میان پرده‏هاى آتش قرار دارند، بهشتیان غرفه‏هایى دارند بر فراز غرفه‏ها، و قصرهایى بر فراز قصرها، چرا که دیدن منظره گلها و آبها و نهرها و باغها از فراز غرفه‏ها لذت بخش و دلپذیرتر است.

این غرفه‏هاى زیباى بهشتى با نهرهائى که از زیر آن جارى مى‏شود تزیین شده لذا در دنباله آیه مى‏فرماید: «و از زیر آنها نهرها جارى است» (تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).

آرى «این وعده الهى است، و خداوند در وعده خود تخلّف نمى‏کند» (وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعادَ).



(آیه 21)- در این آیه بار دیگر قرآن به دلائل توحید و معاد باز مى‏گردد، و بحثهایى را که در آیات گذشته پیرامون کفر و ایمان بود تکمیل مى‏کند.

روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، به عنوان سرمشقى براى همه مؤمنان، مى‏فرماید: «آیا ندیدى که خداوند از آسمان آبى فرستاد و آن را بصورت چشمه‏هائى در زمین وارد نمود»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ).

قطره‏هاى حیاتبخش باران از آسمان نازل مى‏شود، قشر «نفوذ پذیر» زمین آنها را به درون مى‏پذیرد و تا به قشر «نفوذ ناپذیر» مى‏رسد آنها را متوقف مى‏سازد و ذخیره مى‏کند، سپس بصورت چشمه‏ها و قناتها و چاهها بیرون مى‏فرستد.

بعد مى‏افزاید: «سپس با آن زراعتى را خارج مى‏سازد که رنگهاى مختلف دارد» (ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ).

هم انواع آن مختلف است، همچون گندم و جو و برنج و ذرت، و هم کیفیتهاى آن متفاوت است، و هم رنگ ظاهرى آن، بعضى سبز تیره، بعضى سبز کمرنگ، بعضى داراى برگهاى پهن و گسترده، و بعضى برگهاى باریک و لطیف و همچنین ...! 

بعد به مراحل دیگر حیات این گیاه پرداخته، مى‏گوید: «بعد آن گیاه خشک مى‏شود به گونه‏اى که آن را زرد و بى‏روح مى‏بینى»! (ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا).

تند باد از هر سو مى‏وزد، و آن را که سست شده است از جا مى‏کند «سپس آن را درهم شکسته و خرد مى‏کند» (ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً).

«در این مثال تذکرى است براى خردمندان» از ناپایدارى دنیا (إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِأُولِی الْأَلْبابِ).

تذکرى است از نظام حسابشده و با عظمت عالم هستى و ربوبیت پروردگار در این صحنه عظیم، و نیز تذکرى است از پایان زندگى و خاموش شدن شعله‏هاى حیات، و سپس مسأله رستاخیز، و تجدید حیات مردگان.




اعظم :


ایه 18 و 19 

بسیار الهام بخش 



به خصوص این رورها که حرف و سخن زیاده 


و از در و دیوار دنیای واقعی و مجازی حرف بیرون میریزه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۶
* مسافر
شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۰۵ ق.ظ

459 . صفحه 459

بیست و نهم اسفند : 


نفیسه : 


(آیه 6)- همه شما را از نفس واحدى آفرید: باز در اینجا سخن از آیات عظمت آفرینش خداوند و بیان قسمت دیگرى از نعمتهاى گوناگون او در مورد انسانهاست.

نخست از آفرینش انسان سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «او شما را از یک نفس آفرید، و همسرش را از (باقیمانده گل) او خلق کرد» (خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها).

آفرینش همه انسانها از «نفس واحد» اشاره به مسأله آفرینش آدم جد نخستین ماست، که این همه افراد بشر با تنوع خلقت، و خلق و خوى متفاوت، و استعدادها و ذوقهاى مختلف، همه به یک ریشه باز مى‏گردد که آن «آدم» است.

تعبیر به «ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» در واقع اشاره به این است که خدا آدم را آفرید سپس همسرش را از باقیمانده گل او خلق کرد.

لازم به یادآورى است که آفرینش همسر آدم از اجزاى وجود خود آدم نبوده بلکه از باقیمانده گل او صورت گرفته است، چنانکه در روایات اسلامى به آن تصریح شده.

بعد از آن به مسأله آفرینش چهار پایان که از وسائل مهم زندگى انسانهاست- از یک سو براى تغذیه خود از شیر و گوشت آنها استفاده مى‏کنند، و از سوى دیگر از پوست و پشم آنها لباس و انواع وسائل زندگى مى‏سازند، و از سوى سوم به عنوان مرکب و وسیله حمل و نقل از آنها بهره مى‏گیرند- اشاره کرده، مى‏فرماید: «و برای شما هشت زوج از چهار پایان ایجاد کرد» (وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ).


منظور از «هشت زوج» گوسفند و بز نر و ماده، شتر و گاو نر و ماده است.

سپس به حلقه دیگرى از حلقه‏هاى آفرینش پروردگار که تطورات خلقت جنین بوده باشد پرداخته، مى‏گوید: «او شما را در شکم مادرانتان آفرینشى بعد از آفرینش دیگر در میان تاریکیهاى سه گانه مى‏بخشد» (یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ).

ظلمتهاى سه گانه اشاره به ظلمت شکم مادر، و ظلمت رحم، و مشیمه (کیسه مخصوصى که جنین در آن قرار گرفته است) مى‏باشد که در حقیقت سه پرده ضخیم است که بر روى جنین کشیده شده.

سید الشهدا، امام حسین علیه السّلام در دعاى معروف «عرفه» به هنگام برشمردن نعمت و قدرت خداوند به پیشگاه او چنین عرض مى‏کند: «آغاز آفرینش مرا از قطرات ناچیز منى قرار دادى، سپس مرا در ظلمتهاى سه گانه، در میان گوشت و پوست و خون ساکن نمودى، آفرینش مرا آشکار نساختى، و در آن مخفیگاه به تطورات خلقتم ادامه دادى، و هیچیک از امور حیاتى مرا به من واگذار نکردى، سپس مرا به دنیا کامل و سالم منتقل ساختى».

در پایان آیه و بعد از ذکر حلقه‏هاى سه گانه توحیدى پیرامون خلقت انسان، و چهارپایان، و تطورات جنین، مى‏گوید: «این است خداوند، پروردگار شما که حکومت (عالم هستى) از آن اوست، هیچ معبودى جز او نیست پس چگونه از راه حق منحرف مى‏شوید»؟! (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ).

گوئى انسان را بعد از مشاهده این آثار بزرگ توحیدى به مقام شهود ذات پروردگار رسانده، سپس به ذات مقدسش اشاره کرده، مى‏گوید: «این است خداوند و معبود و پروردگار شما»

با صد هزار جلوه برون آمدى که من

با صد هزار دیده تماشا کنم تو را




(آیه 7)- بعد از ذکر این نعمتهاى بزرگ پروردگار، در این آیه به مسأله «شکر و کفران» پرداخته و جوانب آن را مورد بررسى قرار مى‏دهد.نخست مى‏گوید: نتیجه کفران و شکر شما به خودتان باز مى‏گردد «اگر کفران کنید، خداوند از شما بى‏نیاز است» و همچنین اگر شکر نعمت او را به جا آورید نیازى به آن ندارد (إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ).

سپس مى‏افزاید: این غنا و بى‏نیازى پروردگار مانع از آن نیست که شما را مکلف به شکر و ممنوع از کفران سازد، چرا که «تکلیف» خود لطف و نعمت دیگرى است، آرى «او هرگز کفران را براى بندگانش نمى‏پسندد، و اگر شکر او را به جا آورید آن را براى شما مى‏پسندد» (وَ لا یَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ).

بعد از بیان این دو مطلب به مسأله سومى در این رابطه مى‏پردازد، و آن «مسؤولیت هر کس در برابر عمل خویش است» چرا که مسأله «تکلیف» بدون این معنى کامل نمى‏شود، مى‏فرماید: «و هیچ گنهکارى گناه دیگرى را بر دوش نمى‏کشد»! (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏).

و از آنجا که تکلیف بدون کیفر و پاداش معنى ندارد، در مرحله چهارم به مسأله معاد اشاره کرده، مى‏گوید: «سپس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است، و او شما را از آنچه انجام مى‏دادید آگاه مى‏سازد» (ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

و چون مسأله محاسبه و جزا بدون علم و آگاهى از اسرار نهان امکان پذیر نیست، آیه را با این جمله پایان مى‏دهد: «چرا که او به آنچه در سینه‏هاست آگاه است» (إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).

و به این ترتیب مجموعه‏اى از فلسفه تکلیف و خصوصیات آن، و همچنین مسؤولیت انسانها و مسأله جزا و پاداش و کیفر را در جمله‏هایى کوتاه و منسجم بیان مى‏دارد.




(آیه 8)- در آیات گذشته سخن از توحید استدلالى و معرفت پروردگار از طریق مطالعه آیات عظمت او در آفاق و انفس بود. در اینجا از توحید فطرى سخن به میان مى‏آورد و روشن مى‏سازد آنچه را که انسان از طریق عقل و خرد و مطالعه نظام آفرینش درک مى‏کند به صورت فطرى در اعماق جانش وجود دارد که در طوفانهاى حوادث، خود را نشان مى‏دهد. مى‏فرماید: «و هنگامى که انسان را زیانى رسد (نور توحید در قلبش درخشیدن مى‏گیرد) پروردگار خود را مى‏خواند در حالى که به سوى او باز مى‏گردد» و از گناه و غفلت خود پشیمان است (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ).

«اما هنگامى که نعمتى از خود به او عطا کند، آنچه را به خاطر آن قبلا خدا را مى‏خواند از یاد مى‏برد» (ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ).

«و براى خداوند همتایانى قرار مى‏دهد تا (علاوه بر گمراهى خویش) مردم را از راه او منحرف سازد» (وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ).

منظور از «انسان» در اینجا انسانهاى عادى و تربیت نایافته در پرتو تعلیمات انبیاء است، و گر نه دست پروردگان مردان حق همچون خود آنان در «سرّاء» و «ضرّاء» در ناراحتیها و راحتیها، در ناکامیها و کامیابیها همواره به یاد او هستند، و دست به دامن لطف او دارند.

در پایان آیه این گونه افراد را با تهدیدى صریح و قاطع مخاطب ساخته، مى‏گوید: «به او بگو: از کفرت بهره گیر (و چند روزى را به غفلت و غرور طى کن اما بدان) که از دوزخیانى» (قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ).

مگر چنین انسان کوته فکر گمراه و گمراه کننده سرنوشتى غیر از این مى‏تواند داشته باشد.




(آیه 9)- آیا عالمان و جاهلان یکسانند؟ در این آیه از روش مقایسه- که روش شناخته شده قرآن براى تفهیم مسائل مختلف است- استفاده کرده، مى‏گوید:

آیا چنین کسى با ارزش است «یا کسى که در ساعات شب به عبادت مشغول است، و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت مى‏ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است» (أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ).

آن انسان مشرک و فراموشکار و متلون و گمراه و گمراه کننده کجا و این انسان بیدار دل و نورانى که با خوف و رجاء خدا را مى‏خواند، کجا؟! تکیه روى ساعات شب به خاطر آن است که در آن ساعات حضور قلب بیشتر و آلودگى به ریا از هر زمان کمتر است.در دنباله آیه پیامبر را مخاطب ساخته، مى‏فرماید: «بگو: آیا کسانى که مى‏دانند با کسانى که نمى‏دانند یکسانند»؟! (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ).

نه، یکسان نیستند «تنها خردمندان متذکر مى‏شوند» (إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ).

گر چه سؤال فوق سؤالى است وسیع و گسترده ولى اشاره‏اى است به سؤال قبل یعنى آیا کسانى که مى‏دانند آن مشرکان لجوج و کوردل با این مؤمنان پاک و روشن ضمیر و مخلص نابرابرند با کسانى که از این واقعیت روشن آگاه نیستند مساویند؟

این جمله جزء شعارهاى اساسى اسلام است که عظمت مقام علم و عالمان را در برابر جاهلان روشن مى‏سازد، و معلوم مى‏شود این دو گروه نه در پیشگاه خدا یکسانند، و نه در نظر خلق آگاه، نه در دنیا در یک صف قرار دارند، و نه در آخرت، نه در ظاهر یکسانند و نه در باطن.

علم در این آیه و آیات دیگر قرآن به معنى دانستن یک مشت اصطلاحات یا روابط مادى در میان اشیاء، و به اصطلاح «علوم رسمى» نیست، بلکه منظور از آن معرفت و آگاهى خاصى است که انسان را به «قنوت» یعنى اطاعت پروردگار، و ترس از دادگاه او و امید به رحمت خدا دعوت مى‏کند، این است حقیقت علم، و علوم رسمى نیز اگر در خدمت چنین معرفتى باشد علم است، و اگر مایه غرور و غفلت و ظلم و فساد در ارض شود «قیل و قالى» بیش نیست.




(آیه 10)- خطوط اصلى برنامه بندگان مخلص: در حقیقت آیات گذشته که مقایسه‏اى میان مشرکان مغرور و مؤمنان مطیع فرمان خدا و نیز میان عالمان و جاهلان شده بود، در اینجا خطوط اصلى برنامه‏هاى بندگان راستین و مخلص را ضمن «هفت دستور» که در طى چند آیه آمده و هر آیه با خطاب «قل» شروع مى‏شود بیان شده است.

نخست از تقوا شروع مى‏کند و به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دستور مى‏دهد: «بگو: اى بندگان من که ایمان آورده‏اید! از (مخالفت پروردگارتان بپرهیزید» (قُلْ یا عِبادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ).

آرى! تقوا که همان خویشتن دارى در برابر گناه، و احساس مسؤولیت و تعهد در پیشگاه حق است نخستین برنامه بندگان مؤمن خدا و معیار شخصیت و کرامت انسان در پیشگاه پروردگار است.

در دومین دستور به مسأله «احسان و نیکوکارى» در این دنیا که دار عمل است پرداخته، و از طریق بیان نتیجه احسان، مردم را به آن تشویق و تحریص مى‏کند، مى‏فرماید: «براى کسانى که در این دنیا نیکى کرده‏اند پاداش نیکى است» (لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ).

آرى! نیکوکارى بطور مطلق در این دنیا در گفتار، در عمل، در طرز اندیشه و تفکر نسبت به دوستان، و نسبت به بیگانگان، نتیجه‏اش برخوردارى از پاداش عظیم در هر دو جهان است که نیکى جز نتیجه نیک نخواهد داشت.

در حقیقت تقوا یک عامل بازدارنده است، و احسان یک عامل حرکت آفرین که مجموعا «ترک گناه» و «انجام فرائض و مستحبات» را شامل مى‏شود.

سومین دستور تشویق به «هجرت» از مراکز شرک و کفر و آلوده به گناه است مى‏گوید: «و زمین خداوند وسیع است» اگر تحت فشار سران کفر بودید مهاجرت کنید (وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ).

که در حقیقت پاسخى است به بهانه جویان سست اراده‏اى که مى‏گفتند: ما در سرزمین مکه به خاطر سیطره حکومت مشرکان قادر به انجام وظایف الهى خود نیستیم، قرآن مى‏گوید: سرزمین خدا محدود به مکه نیست، مکه نشد مدینه، دنیا پهناور است، به جاى دیگر نقل مکان کنید.

این به خوبى نشان مى‏دهد که فشار و خفقان محیط در آنجا که امکان هجرت وجود دارد به هیچ وجه در پیشگاه خدا عذر نیست.

و از آنجا که هجرت معمولا همراه با مشکلات فراوانى در جنبه‏هاى مختلف زندگى است چهارمین دستور را درباره صبر و استقامت به این صورت بیان مى‏کند: «صابران اجر و پاداش خود را بى‏حساب دریافت مى‏دارند» (إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ).

تعبیر «بغیر حساب» نشان مى‏دهد که صابران با استقامت برترین اجر و پاداش را در پیشگاه خدا دارند، و اهمیت هیچ عملى به پایه صبر و استقامت نمى‏رسد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۰۵
* مسافر
جمعه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۰۵ ق.ظ

458 . صفحه 458


بیست و هشتم فروردین : 


نفیسه : 


(آیه 84)- آخرین سخن درباره ابلیس! چند آیه آخر سوره ص در حقیقت خلاصه‏اى است از تمام محتواى این سوره و نتیجه‏اى است براى بحثهاى مختلفى که در این سوره آمده است.

نخست در پاسخ ابلیس- که تهدید کرد تمام انسانها را به جز «مخلصین» اغوا مى‏کند- خداوند «فرمود: به حق سوگند، و حق مى‏گویم» (قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ).



(آیه 85)- «که جهنم را از تو و هر کدام از آنان که از تو پیروى کند، پر خواهم کرد» (لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ).

این تأکیدات براى این است که کسى کمترین تردید و شکى در این باره به خود راه ندهد که براى شیطان و پیروانش راه نجاتى نیست و ادامه خط آنها «دار و البوار» منتهى مى‏گردد.




(آیه 86)- سپس در پایان روى سخن را به پیامبر کرده و چهار مطلب مهم را در عباراتى کوتاه بیان مى‏کند، در مرحله اول مى‏فرماید: «بگو: من از شما هیچ اجر و پاداشى نمى‏طلبم» (قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).

و به این ترتیب به بهانه‏هاى بهانه جویان پایان مى‏دهد، و روشن مى‏سازد که من تنها طالب نجات و سعادت شما هستم، پاداش من تنها بر خداست، همان گونه که در آیات دیگرى از قرآن مجید از قبیل آیه 47 سوره سبأ به آن تصریح شده است «إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ».

این خود یکى از دلائل صدق پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است.

در مرحله دوم مى‏گوید: «و من از متکلفین نیستم» (وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ).

سخنانم مقرون به دلیل و منطق است، و هیچ گونه تکلفى در آن وجود ندارد، عباراتم روشن و سخنانم خالى از هرگونه ابهام و پیچیدگى است.



(آیه 87)- در مرحله سوم هدف اصلى این دعوت بزرگ و نزول این کتاب آسمانى را بیان کرده، مى‏فرماید: «این (قرآن) تذکرى براى همه جهانیان است» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ).

آرى! مهم آن است که مردم از غفلت به درآیند و به تفکر و اندیشه پردازند.




(آیه 88)- و در چهارمین و آخرین مرحله مخالفان را با عباراتى کوتاه و پر معنى تهدید کرده، مى‏گوید: «و خبر آن را بعد از مدتى مى‏شنوید»! (وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ).

ممکن است شما این سخنان را جدى نگیرید، اما به زودى صدق گفتار من آشکار خواهد شد، هم در این جهان در میدانهاى نبرد اسلام و کفر، در منطقه نفوذ اجتماعى و فکرى، در مجازاتهاى الهى، و هم در عالم دیگر و مجازاتهاى دردناک خدا خواهید دید، خلاصه تازیانه الهى آماده است و به زودى بر گرده مستکبران و ظالمان فرود خواهد آمد.




درسهایی از سوره ی مبارکه ی صاد


65-و ما من اله الا الله الواحد القهار

1-قرآن فطرتهای خفته را بیدار و دانسته های فراموش شده را یادآوری میکند.

8-شک اگر طبیعی باشد قهر و عذابی را در پی ندارد،مگر در صورتی که میتوانسته آنرا برطرف کند و یقین حاصل نماید و در این امر کوتاهی شده باشد.بنابراین اگر تشکیک برخاسته از غرور و تحقیر و تضعیف دیگران باشد،تهدید و قهر و عذاب به دنبال دارد.

27-در تمام هستی هیچ ذره ای بیهوده خلق نشده است.

29-معارف قرآن پایان ناپذیر است.این که به همه دستور تدبر میدهد نشان آن است که هرکس تدبر نماید به نکته ی تازه ای میرسد و اگر علما و دانشمندان گذشته همه ی اسرار قرآن را فهمیده باشند ،تدبر ما لغو است.

35-استغفار قبل دعا ،سبب استجابت دعاست.

41-شکوه کردن از مشکلات نزد خداوند مانعی ندارد.

52-نشانه همسر خوب آنست که به غیر همسر خود چشم ندوزد.

62-زود قضاوت نکنیم ساید افراد به ظاهر پست امروز ،عالی مقامهای قیامت باشند.

65-نقش هشدار و انذار در تربیت،بیش از نقش بشارت است.

72-روح پس از جسم آفریده شده و از بدن مستقل و جداست.

72-فرشتگان به خاطر نفخه ی الهی،به آدم سجده کردند ولی برخی انسانها حتی به خاطر ذات حق برای خدا سجده نمیکنند.

76-نژادپرستی،تفکری شیطانی است.

83-اخلاص در عبودیت ،شرط مصونیت از دامهای ابلیس است.

88-بشر در آینده از اخبار مهم قرآن پیرامون تحقق وعده ها و پیروزی متقین و صالحین آگاه خواهد شد.

35-رب اغفرلی




سی و نهمین سوره قرآن کریم،سوره زمر است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و 75 آیه دارد.‏

محتواى سوره:

سوره زمر از چند بخش مهم تشکیل یافته است:

1- چیزى که بیش از همه در سراسر این سوره منعکس است مسأله دعوت به توحید خالص مى‏باشد، توصیه در تمام ابعاد و شاخه‏هایش و تعبیراتش در این زمینه آن چنان مؤثر است که قلب انسان را به سوى اخلاص مى‏کشاند و جذب مى‏کند.

2- مسأله دیگر مسأله «معاد» و دادگاه بزرگ عدالت خداست، مسأله ثواب و جزا، غرفه‏هاى بهشتى، و سایبانهاى آتشین دوزخى، مسأله ترس و وحشت روز قیامت، و آشکار شدن نتایج اعمال، و ظاهر شدن خود آنها در آن صحنه بزرگ.

این مسائل که بر محور معاد دور مى‏زند آن چنان با مسائل توحیدى آمیخته است که گوئى تار و پود یک پارچه را تشکیل مى‏دهد.

3- بخش دیگرى از این سوره که تنها قسمت کوتاهى از آن را اشغال مى‏کند اهمیت قرآن مجید است.

4- بخش دیگرى که آن هم نسبتا کوتاه است بیان سرنوشت اقوام پیشین و مجازات دردناک الهى نسبت به تکذیب کنندگان آیات حق مى‏باشد.

5- بالاخره بخشى از این سوره نیز پیرامون مسأله توبه و باز بودن درهاى بازگشت به سوى خداست.

این سوره به نام سوره «زمر» معروف است که از آیه 71 و 73 این سوره گرفته شده.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مى‏خوانیم: «کسى که سوره زمر را قرائت کند خداوند امیدش را (از رحمت خود) قطع نخواهد کرد، و پاداش کسانى را که از خدا مى‏ترسند به او عطا مى‏کند».

و در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام چنین نقل شده: «کسى که سوره زمر را تلاوت کند خداوند شرف دنیا و آخرت به او مى‏دهد، و بدون داشتن مال و قبیله قدرت و عزت به او مى‏بخشد، آن چنان که هر کس او را ببیند از او حساب مى‏برد، و بدن او را بر آتش دوزخ حرام مى‏کند».

مقایسه فضیلت‏هاى فوق با محتواى این سوره به خوبى نشان مى‏دهد که این پاداشها از آن کسانى است که «تلاوت» را مقدمه‏اى براى «اندیشه» و «اندیشه» را وسیله‏اى براى «ایمان و عمل» قرار مى‏دهند.



(آیه 1)- این سوره با دو آیه درباره نزول قرآن مجید آغاز شده که در یک آیه مبدأ نزول قرآن یعنى ذات پاک خدا مطرح است، و در آیه دیگر محتوا و هدف قرآن.

نخست مى‏گوید: «این کتابى است که از سوى خداوند عزیز و حکیم نازل شده است» (تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ).




(آیه 2)- سپس به محتواى این کتاب آسمانى و هدف آن پرداخته، مى‏گوید: «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم» (إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ).

چیزى جز «حق» در آن نیست، و مطلبى جز «حق» در آن مشاهده نمى‏کنى از همین رو حق طلبان به دنبال آن مى‏روند و تشنه کامان وادى حقیقت در جستجوى محتواى آنند.

و از آنجا که هدف از نزول آن دادن دین خالص به انسانهاست در پایان آیه مى‏افزاید: «پس خدا را پرستش کن و دین خود را براى او خالص گردان» (فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ).

«دین» مجموعه حیات معنوى و مادى انسان را در بر مى‏گیرد، و بندگان خالص خدا باید تمام شؤن زندگى خود را براى او خالص گردانند.




(آیه 3)- در این آیه بار دیگر روى مسأله «اخلاص» تأکید کرده، مى‏گوید:

«آگاه باشید که دین خالص از آن خداست»! (أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ).

این عبارت تاب دو معنى دارد:

نخست این که: آنچه را خدا مى‏پذیرد تنها دین خالص و تسلیم بى‏قید و شرط در برابر فرمان اوست.

دیگر این که: دین و آئین خالص را تنها از خدا باید گرفت، چرا که هر چه ساخته و پرداخته افکار انسانهاست نارساست، و آمیخته با خطا و اشتباه است.

این آیه در حقیقت بیان دلیل براى آیه قبل است، در آنجا مى‏گوید: خدا را روى اخلاص عبادت کن، و در اینجا مى‏افزاید: بدانید خدا تنها عمل خالص را مى‏پذیرد.

سپس به ابطال منطق سست و واهى مشرکان که راه اخلاص را رها کرده و در بیراهه شرک سرگردان شده‏اند پرداخته، چنین مى‏گوید: «و آنها که غیر خدا را اولیاى خود قرار دادند و دلیلشان این بود که: اینها را نمى‏پرستیم مگر به خاطر این که ما را به خداوند نزدیک کنند، خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داورى مى‏کند» و آنجاست که فساد و تباهى اعمال و افکارشان بر همگان آشکار مى‏شود (وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).

این آیه در حقیقت تهدیدى است قاطع براى مشرکان که در روز قیامت که روز بر طرف شدن اختلافات و آشکار شدن حقائق است در میان آنها داورى مى‏کند، و آنان را به کیفر اعمالشان مى‏رساند، علاوه بر این که در صحنه محشر در برابر همگان رسوا مى‏شوند. قرآن مجید مخصوصا روى این نکته تأکید مى‏کند که انسان بدون هیچ واسطه‏اى مى‏تواند با خداى خود تماس گیرد.

نه او از ما دور است، و نه ما از او دوریم، تا نیازى به واسطه باشد، او از هرکس دیگر به ما نزدیکتر است، در همه جا حضور دارد، و در درون قلب ما جاى اوست.

بنابراین پرستش واسطه‏ها- خواه فرشتگان و جن و مانند آنها باشند، و خواه پرستش بتهاى سنگى و چوبى- یک عمل بى‏اساس و دروغین است، به علاوه کفران نعمتهاى پروردگار محسوب مى‏شود، چرا که بخشنده نعمت سزاوار پرستش است نه این موجودات بى‏جان یا سراپا نیاز.

لذا در پایان آیه مى‏گوید: «خداوند آن کس را که دروغگو و کفران کننده است هرگز هدایت نمى‏کند» (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ).

چرا که خود مقدمات بسته شدن درهاى هدایت را فراهم ساخته است.




(آیه 4)- او حاکم بر همه چیز است، چه نیازى به فرزند دارد؟

مشرکان علاوه بر این که بتها را واسطه و شفیعان نزد خدا مى‏دانستند عقیده دیگرى در باره بعضى از معبودان خود مانند فرشتگان داشتند که آنها را دختران خدا مى‏پنداشتند.

آیه شریفه به پاسخ این پندار زشت پرداخته، مى‏گوید: «اگر (به فرض محال) خدا مى‏خواست فرزندى انتخاب کند از میان مخلوقاتش آنچه را مى‏خواست بر مى‏گزید» (لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً لَاصْطَفى‏ مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ).

«منزه است (از این که فرزندى داشته باشد) او خداوند یکتاى پیروز است» (سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).

آیه در صدد بیان این مطلب است که فرزند لابد براى «کمک» یا «انس روحى» است، به فرض محال که خداوند نیاز به چنین چیزى داشت فرزند لزومى نداشت، بلکه از میان مخلوقات شریف خود کسانى را بر مى‏گزید که این هدف را تأمین کنند چرا فرزند انتخاب کند؟

ولى از آنجا که او واحد و یگانه و قاهر و غالب بر همه چیز و ازلى و ابدى است نه نیازى به کمک کسى دارد، و نه وحشتى در او تصور مى‏شود که از طریق انس گرفتن با چیزى بر طرف گردد و نه احتیاج به ادامه نسل دارد، بنابراین او منزه و پاک است از داشتن فرزند خواه فرزند حقیقى باشد و یا فرزند انتخابى.




(آیه 5)- سپس براى تثبیت این واقعیت که خدا هیچ نیازى به مخلوقات ندارد، و نیز براى بیان نشانه‏هائى از توحید و عظمتش مى‏فرماید: «آسمانها و زمین را به حق آفرید» (خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).

حق بودن آنها دلیل بر این است که هدفى بزرگ در کار بوده که آن چیزى جز تکامل موجودات، و در پیشاپیش آنها انسان، و سپس منتهى شدن به رستاخیز نیست.

بعد از بیان این آفرینش بزرگ به گوشه‏اى از تدبیر عجیب و تغییرات حساب شده و نظامات شگرف حاکم بر آنها اشاره کرده، مى‏گوید: «شب را بر روز مى‏پیچد و روز را بر شب» (یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّیْلِ).

نکته لطیفى که در این تعبیر قرآنى، نهفته این است که زمین کروى است و به دور خود گردش مى‏کند و بر اثر این گردش، نوار سیاه شب و نوار سفید روز دائما گرد آن مى‏گردند، گوئى از یکسو نوار سفید بر سیاه و از سوى دیگر نوار سیاه بر سفید پیچیده مى‏شود.

به هر حال قرآن مجید در مورد نظام «نور» و «ظلمت» پیدایش شب و روز تعبیرات گوناگونى دارد که هر کدام به نکته‏اى اشاره مى‏کند و از زاویه خاصى به آن مى‏نگرد.

سپس به گوشه دیگرى از تدبیر و نظم این جهان پرداخته، مى‏گوید:

«و خورشید و ماه را مسخر فرمان خویش قرار داد که هر کدام تا سرآمد معینى به حرکت خود ادامه مى‏دهند» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى).

نه خورشید در حرکتى که به گرد خود دارد، یا حرکتى که با مجموع منظومه شمسى به سوى نقطه خاصى از کهکشان پیش مى‏رود کمترین بى‏نظمى از خود نشان مى‏دهد، و نه ماه در حرکت خود به دور زمین و به دور خودش، و در همه حال سر بر فرمان او دارند، «مسخر قوانین آفرینش» اویند، تا سرآمد عمرشان به وضع خود ادامه مى‏دهند.

در پایان آیه به عنوان تهدید مشرکان در عین گشودن راه بازگشت و لطف و عنایت مى‏فرماید: «آگاه باشید که او قادر و آمرزنده است»! (أَلا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ).

به مقتضاى عزت و قدرت بى‏انتهایش هیچ گنهکار و مشرکى نمى‏تواند از چنگال عذابش بگریزد، و به مقتضاى غفاریتش پرده بر روى عیوب و گناهان توبه کاران مى‏افکند و آنها را در سایه رحمتش قرار مى‏دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۰۵
* مسافر