465 . صفحه 465
ششم فروردین :
نفیسه :
(آیه 57)- در آیات گذشته تاکید بر توبه شد تا کسی در قیامت به خاطر عدم توبه افسوس نخورد خصوصا در آیه قبل به حسرت گناهکاران به دلیل کوتاهی از انجام فرمان خداوند اشاره دارد.سپس این آیه در ادامه مىافزاید: «یا بگوید: اگر خداوند مرا هدایت مىکرد از پرهیزکاران بودم» (أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ).
این سخن را گویا زمانى مىگوید که او را به پاى میزان حساب مىآورند، گروهى را مىبیند که با دست پر از حسنات به سوى بهشت روانه مىشوند، او نیز آرزو مىکند در صف آنان باشد و همراه آنان به سوى نعمتهاى الهى برود.
(آیه 58)- باز مىافزاید: «یا هنگامى که عذاب الهى را مىبیند بگوید: اى کاش بار دیگر (به دنیا) بازمىگشتم و از نیکوکاران بودم»؟! (أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ).
و این هنگامى است که او را به سوى دوزخ مىبرند و چشمش به آتش سوزان و منظره عذاب دردناک آن مىافتد، آهى از دل بر مىکشد و آرزو مىکند اى کاش به او اجازه داده مىشد تا به دنیا بازگردد.
(آیه 59)- قرآن در برابر این سه گفتار دوم چنین پاسخ مىگوید: «آرى آیات من به سراغ تو آمد اما آن را تکذیب کردى، و تکبر نمودى، و از کافران بودى» (بَلى قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی فَکَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ).
یعنى این که مىگوئى «اگر هدایت الهى به سراغ من آمده بود از پرهیزکاران بودم» هدایت الهى چیست؟ جز این همه کتب آسمانى و فرستادگان خدا و آیات و نشانههاى حق در آفاق و انفس؟
همه این آیات را دیدى و شنیدى عکس العمل تو در مقابل آن چه بود؟
تکذیب و استکبار و کفر! از میان این سه عمل «استکبار» ریشه اصلى است و به دنبال آن «تکذیب آیات الهى» و نتیجه آن «کفر و بىایمان» است.
(آیه 60)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از مشرکان دروغ پرداز و مستکبرى بود که در روز قیامت از کرده خود پشیمان مىشوند و تقاضاى بازگشت به این جهان مىکنند- تقاضائى بىحاصل و غیر قابل قبول- در اینجا در ادامه همین سخن مىگوید: «و روز قیامت کسانى را که بر خدا دروغ بستند مىبینى که صورتهایشان سیاه است»! (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ).
سپس مىافزاید: «آیا در جهنم جایگاهى براى مستکبّران نیست»؟! (أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرِینَ).
(آیه 61)- در این آیه سخن از نقطه مقابل این گروه یعنى گروه پرهیزکاران و سعادت آنها در قیامت در میان است، مىفرماید: «و خداوند کسانى را که تقوا پیشه کردند با رستگارى رهایى مىبخشد» (وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ).
سپس این فلاح و پیروزى را با این دو جمله کوتاه و پر معنى توضیح مىدهد:
«هیچ بدى به آنها نمىرسد و هرگز غمگین نخواهند شد» (لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).
در جهانى زندگى مىکنند که جز نیکى و پاکى و وجد و سرور چیزى وجود ندارد، این تعبیر کوتاه در حقیقت تمام مواهب الهى را در خود جمع کرده است.
(آیه 62)- این آیه بار دیگر به مسأله توحید و مبارزه با شرک باز مىگردد و گفتگوهائى را که با مشرکان داشت ادامه داده، مىفرماید: «خداوند آفریدگار همه چیز است و حافظ و ناظر بر همه اشیا است» (اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ).
جمله اول اشاره به «توحید خالقیت» است و جمله دوم اشاره به «توحید ربوبیت».
مسأله توحید خالقیت چیزى است که حتى مشرکان غالبا به آن معترف بودهاند.
ولى آنها در توحید ربوبیت گرفتار انحراف شده بودند گاه حافظ و نگهبان و مدبر کارهاى خود را بتها مىدانستند و در مشکلات به آنها پناه مىبردند.
(آیه 63)- این آیه با ذکر توحید مالکیت خداوند بحث توحیدى آیه قبل را تکمیل کرده، مىگوید: «کلیدهاى آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
این تعبیر معمولا کنایه از مالکیت و یا سلطه بر چیزى است، چنانکه مىگوئیم: کلید این کار به دست فلانى است.
قرآن بعد از این جمله چنین نتیجه گیرى مىکند: «و کسانى که به آیات خداوند کافر شدند زیانکارانند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
چرا که منبع اصلى و سرچشمه واقعى همه خیرات و برکات را رها کرده و در بیراههها سرگردان شدهاند، از کسى که تمام کلیدهاى آسمانها و زمین به دست اوست روى بر تافته و به سراغ موجودات ناتوانى رفتهاند که مطلقا کارى از آنها ساخته نیست.
(آیه 64)- از مجموع آنچه درباره شاخههاى توحید در آیات گذشته ذکر شد به خوبى مىتوان نتیجه گرفت که توحید در عبادت یک حقیقت غیر قابل انکار است، تا آنجا که هیچ انسان فهمیده و عاقلى نباید به خود اجازه دهد که در برابر بتها سجده کند، لذا به دنبال آن با لحنى قاطع و تشدد آمیز مىگوید: «بگو: آیا به من دستور مىدهید که غیر خدا را بپرستم اى جاهلان»؟! (قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ).
این سخن مخصوصا با توجه به این که کفار و مشرکان گاهى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله را دعوت مىکردند که خدایان آنها را احترام و پرستش کند، و یا حد اقل از عیبجوئى و انتقاد نسبت به بتها بپرهیزد مفهوم عمیقترى پیدا مىکند، و با صراحت اعلام مىدارد که مسأله توحید و نفى شرک مطلبى نیست که بتوان بر سر آن معامله و سازش کرد، شرک باید در تمام چهرههایش درهم کوبیده شود و از صفحه جهان محو گردد!
(آیه 65)- اگر مشرک شوى اعمالت بر باد مىرود! قرآن همچنان مسائل مربوط به شرک و توحید را که در آیات قبل از آن سخن بود تعقیب مىکند.
نخست با لحن قاطع خطر شرک را بازگو کرده، مىفرماید: «به تو و همه پیامبران پیشین وحى شده که اگر مشرک شوى تمام اعمالت تباه مىشود و از زیانکاران خواهى بود» (وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ).
به این ترتیب شرک دو پیامد خطرناک دارد حتى در مورد پیامبران الهى اگر به فرض محال مشرک شوند.
نخست مسأله حبط اعمال است، و دوم گرفتار خسران و زیان زندگى شدن.
اما «حبط اعمال» به معنى محو آثار و پاداش عمل به خاطر شرک است چرا که شرط قبولى اعمال اعتقاد به اصل توحید است و بدون آن هیچ عملى پذیرفته نیست.
و اما زیانکار شدن آنها به خاطر این است که بزرگترین سرمایههاى خود را که عقل و خرد و عمر گرانبهاست در این بازار بزرگ تجارت دنیا از دست داده و «جز حسرت و اندوه متاعى نخریدند»!
(آیه 66)- در این آیه باز براى تأکید بیشتر مىافزاید: «بلکه تنها خداوند را عبادت کن و از شکرگزاران باش» (بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ). یعنى معبود تو باید منحصرا ذات پاک «اللّه» باشد.
(آیه 67)- در این آیه به بیان دیگرى براى نفى شرک پرداخته، ریشه اصلى انحراف آنها را ذکر کرده، مىگوید: «آنها خدا را آن گونه که شایسته است نشناختند» (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ). و به همین دلیل نام مقدس او را تا آنجا تنزل دادند که هم ردیف بتها قرار دادند.
آرى! سرچشمه شرک عدم معرفت صحیح درباره خداوند است، کسى که بداند او وجودى است بىپایان و نامحدود از هر نظر و از سوى دیگر آفرینش همه موجودات از ناحیه اوست و حتى در بقاى خود هر لحظه به فیض وجود او نیازمندند و از سوى سوم تدبیر عالم هستى و گشودن گره تمام مشکلات و همه ارزاق به دست با قدرت اوست، و حتى اگر شفاعتى هم انجام گیرد به اذن و فرمان او خواهد بود، معنى ندارد رو به سوى دیگرى آرد.
اصلا چنین وجودى با این صفات، دوگانگى براى او محال است زیرا دو وجود نامحدود از جمیع جهات عقلا غیر ممکن است- دقت کنید.
سپس براى بیان عظمت و قدرت او از دو تعبیر کنائى زیبا استفاده کرده، مىگوید: «در حالى که تمام زمین در روز قیامت در قبضه اوست و آسمانها پیچیده در دست او» (وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ).
کسى که طومارى را درهم پیچیده و در دست راست گرفته کاملترین تسلط را بر آن دارد، مخصوصا انتخاب «یمین» (دست راست) به خاطر آن است که غالب اشخاص کارهاى مهم را با دست راست انجام مىدهند و قوت و قدرت بیشترى در آن احساس مىکنند.
کوتاه سخن این که: همه این تشبیهات و تعبیرات کنایه از سلطه مطلقه پروردگار بر عالم هستى در جهان دیگر است، تا همگان بدانند در عالم قیامت نیز کلید نجات و حل مشکلات در کف قدرت خداوند است، تا به بهانه شفاعت و مانند آن به سراغ بتها و معبودهاى دیگر نروند.
البته در این دنیا نیز زمین و آسمان به همین صورت در قبضه قدرت او است. ولى در آن روز قدرت خداوند از هر زمان آشکارتر است و همگى به روشنى در مىیابند که همه چیز از آن او و در اختیار اوست.
به هر حال بعد از بیانات فوق در آخر آیه در یک نتیجه گیرى فشرده و گویا مىفرماید: «خداوند منزه و بلند مقام است از شریکهایى که براى او مىپندارند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ).
اگر انسانها با مقیاسهاى کوچک اندیشههاى خود درباره ذات پاک او قضاوت نمىکردند هرگز به بیراهههاى شرک و بت پرستى نمىافتادند.