قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جزء بیست و چهارم» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۱۲ ق.ظ

471 . صفحه 471



دوازدهم فروردین : 

نفیسه : 



(آیه 34)- متکبران جبّار از درک صحیح محرومند: در یک بررسى اجمالى در آیات گذشته و آینده چنین به نظر مى‏رسد که «مؤمن آل فرعون» براى نفوذ در قلب تیره فرعون و فرعونیان و زدودن زنگار کبر و کفر از آنها سخنان خود را در پنج شکل و مقطع مطرح کرد:

«مقطع اول» سخنان دو جانبه و احتیاط آمیز و دعوت آن قوم کافر طغیانگر به پرهیز از ضرر محتمل بود.

در «مقطع دوم» آنها را به سیر و مطالعه در احوال اقوام پیشین دعوت مى‏کند.

در «مقطع سوم» قسمتى از تاریخ خودشان را متذکر مى‏شود، که چندان فاصله از آنها ندارد و آن مسأله نبوّت «یوسف» است که از اجداد موسى بود، و طرز برخورد آنها با دعوت او را مطرح مى‏کند.

مى‏گوید: «و پیش از این، یوسف با دلائل روشن براى هدایت شما آمد» (وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ).

«اما شما همچنان در دعوت او شکّ و تردید داشتید» (فَما زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ).

نه از این جهت که دعوت او پیچیدگى داشت، و نشانه‏ها و دلائل او کافى نبود، بلکه به خاطر ادامه خودکامگیها، سرسختى نشان دادید.

سپس براى این که خود را از هرگونه تعهد و مسؤولیت خلاص کنید و به خودکامگى و هوسرانى خویش ادامه دهید «تا زمانى که (یوسف) از دنیا رفت گفتید: هرگز خداوند بعد از او رسولى مبعوث نخواهد کرد» (حَتَّى إِذا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا).

و به خاطر این روش نادرستتان مشمول هدایت الهى نشدید، آرى «این گونه خداوند هر اسرافکار تردید کننده وسوسه‏گر را گمراه مى‏کند» (کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ).

شما از یک سو راه اسراف و تجاوز از حدود الهى را پیش گرفتید، و از سوى دیگر در همه چیز شک و تردید و وسوسه نمودید، و این دو کار سبب شد که خداوند دامنه لطفش را از شما برگیرد، و شما را در وادى ضلالت رها سازد.




(آیه 35)- این آیه به معرفى «مسرفان مرتاب» پرداخته، مى‏گوید: «همانها که در آیات خدا بى‏آنکه دلیلى برایشان آمده باشد به مجادله بر مى‏خیزند» (الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ). بى‏آنکه هیچ دلیل روشنى از عقل و نقل براى سخنان خود داشته باشند.

سپس براى نشان دادن زشتى این عمل مى‏افزاید: این گونه جدال بى اساس در مقابل حق «خشم عظیمى نزد خداوند و نزد آنان که ایمان آورده‏اند به بار مى‏آورد» (کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا).

چرا که «جدال به باطل» و موضعگیرى بى‏دلیل و بى‏منطق در برابر آیات الهى هم مایه گمراهى مجادله کنندگان، و هم اسباب ضلالت دیگران است.

و در پایان آیه به دلیل عدم تسلیم آنها در مقابل حق اشاره کرده، مى‏فرماید:

«این گونه خداوند بر دل هر متکبّر جبّارى مهر مى‏نهد»! (کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ).

لجاجتها و عناد در برابر حق پرده‏اى ظلمانى بر فکر انسان مى‏اندازد و حس تشخیص را از او مى‏گیرد.



(آیه 36)- مى‏خواهم به آسمان روم تا از خداى موسى خبر گیرم! گر چه سخنان «مؤمن آل فرعون» این اثر را گذاشت که فرعون را از تصمیم قتل موسى بازداشت، ولى نتوانست فرعون را از مرکب غرور پایین آورد.

«فرعون گفت: اى هامان! براى من بناى مرتفعى بساز شاید به وسائلى دست یابم» (وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ).



(آیه 37)- «وسائل (صعود به) آسمانها تا از خداى موسى آگاه شوم، هر چند گمان مى‏کنم او دروغگو باشد» (أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى‏ إِلهِ مُوسى‏ وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کاذِباً).

آرى «این چنین اعمال بد فرعون در نظرش آراسته جلوه کرد و از راه حق بازداشته شد» (وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیلِ).

«اما توطئه و مکر فرعون جز به زیان و نابودى نمى‏انجامد» (وَ ما کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبابٍ).

ظاهر این است فرعون به عنوان چند هدف دست به چنین کارى زد:

1- او مى‏خواست وسیله‏اى براى اشتغال فکرى مردم و انصراف ذهن آنها از مسأله نبوت موسى و قیام بنى اسرائیل فراهم آورد.

2- او مى‏خواست از این طریق کمک مادى و اقتصادى به توده‏هاى زحمت‏کش کند، و کارى هرچند موقت براى بى‏کاران فراهم سازد تا کمى مظالم او را فراموش کنند و وابستگى مردم از نظر اقتصادى به خزینه او بیشتر گردد.

3- برنامه این بود که بعد از پایان بنا بر فراز آن رود و نگاهى به آسمان کند و احتمالا تیرى در کمان گذارد و پرتاب کند و باز گردد، و براى تحمیق مردم بگوید:

خداى موسى هر چه بود تمام شد! به سراغ کار خود بروید، و فکرتان راحت باشد!




(آیه 38)- از من پیروى کنید تا راه راست را به شما نشان دهم گفتیم «مؤمن آل فرعون» سخنان خود را در چند مقطع بیان کرد، در اینجا چهارمین مقطع از سخنان او آمده که مقصود خود را از طریق دیگرى دنبال مى‏کند، و آن توجه دادن به «ناپایدارى زندگى دنیا» و «مسأله معاد و حشر و نشر» است و توجه به آنها بدون شک تأثیر عمیقى در تربیت انسانها دارد.

نخست مى‏گوید: «و کسى که ایمان آورده بود صدا زد: اى قوم من! از من پیروى کنید تا من شما را به راه حق ارشاد کنم» (وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشادِ).



(آیه 39)- سپس افزود: «اى قوم من! (به این دنیا دل نبندید که) این زندگى دنیا متاع زود گذرى است، و آخرت سراى همیشگى و ابدى شماست» (یا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دارُ الْقَرارِ).

گیرم که با هزار مکر و فسون، ما پیروز شویم و حق را پشت سر اندازیم، دست به انواع ظلم و ستم دراز کنیم، و دامان ما به خونهاى بى‏گناهان آغشته شود، مگر عمر ما در این جهان چه اندازه خواهد بود؟



(آیه 40)- مسأله تنها فانى بودن این دنیا و باقى بودن سراى آخرت نیست، مهم مسأله حساب و جزاست: «هر کس عمل بدى انجام دهد فقط به اندازه آن به او کیفر داده مى‏شود، اما کسى که عمل صالحى انجام دهد- خواه مرد یا زن- در حالى که مؤمن باشد آنان وارد بهشت مى‏شوند و روزى بى‏حسابى به ایشان داده خواهد شد» (مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلا یُجْزى‏ إِلَّا مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ).

او در این سخنان حساب شده‏اش از یکسو اشاره به عدالت خداوند در مورد مجرمان مى‏کند.

و از دیگر سوم اشاره به فضل بى‏انتهاى او که در مقابل یک عمل صالح پاداش بى‏حساب به مؤمنان داده مى‏شود.

و از سوى سوم لزوم توأم بودن ایمان و عمل صالح را یادآور مى‏شود.

و از سوى چهارم مساوات مرد و زن در پیشگاه خداوند و در ارزشهاى انسانى را مطرح مى‏کند.

به هر حال او با این سخن کوتاه خود این واقعیت را بیان مى‏کند که متاع این جهان گرچه ناچیز است و ناپایدار، ولى مى‏تواند وسیله رسیدن به پاداش بى‏حساب گردد، چه معامله‏اى از این پرسودتر؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۱۲
* مسافر
چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۱۱ ق.ظ

470 . صفحه 470



یازدهم فروردین : 


نفیسه : 



(آیه 26)- درگیرى و نزاع میان موسى (ع) و پیروانش از یک سو، و فرعون و طرفدارانش از سوى دیگر بالا گرفت.

قرآن مى‏گوید: «فرعون گفت: بگذارید موسى را بکشم و او پروردگارش را بخواند» تا نجاتش دهد! (وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسى‏ وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ).

از این تعبیر استفاده مى‏شود که اکثریت مشاوران که مانع قتل موسى بودند یا لااقل بعضى از آنان به این امر استدلال مى‏کردند که با توجه به کارهاى خارق العاده موسى ممکن است نفرینى کند و خدایش عذاب بر ما نازل کند، اما فرعون مغرور مى‏گوید: من او را مى‏کشم هر آنچه بادا باد! سپس فرعون براى توجیه تصمیم قتل موسى دو دلیل براى اطرافیانش؟

مى‏کند: یکى جنبه به اصطلاح دینى و معنوى دارد، و دیگر جنبه دنیوى و مادى مى‏گوید: «من از این مى‏ترسم که آیین شما را عوض کند!» و دین نیاکانتان را بر هم زند! (إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ).

«یا این که فسادى بر روى زمین آشکار سازد» (أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ).

و اگر امروز سکوت کنم و بعد از مدتى اقدام به مبارزه با موسى نمایم هواخواهان بسیارى پیدا مى‏کند و درگیرى شدیدى به وجود مى‏آید که مایه خونریزى و فساد و ناآرامى در سطح کشور خواهد بود، بنابر این مصلحت این است که هر چه زودتر او را به قتل برسانم.



(آیه 27)- اکنون ببینیم موسى (ع) که ظاهرا در آن مجلس حضور داشت چه عکس العملى نشان داد؟

آیه شریفه مى‏گوید: «موسى گفت: من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى‏برم از هر متکبرى که به روز حساب ایمان نمى‏آورد»! (وَ قالَ مُوسى‏ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ).این گفتار موسى (ع) به خوبى نشان مى‏دهد افرادى که داراى دو ویژگى «تکبر» و «عدم ایمان به روز قیامت» باشند آدمهاى خطرناکى محسوب مى‏شوند.

و باید از چنین افرادى به خدا پناه برد!




(آیه 28)- آیا کسى را به خاطر دعوت به سوى خدا مى‏کشند؟

از اینجا فراز دیگرى از تاریخ موسى (ع) و فرعون شروع مى‏شود که در قرآن مجید تنها در این سوره مطرح شده است و آن داستان «مؤمن آل فرعون» است، که از نزدیکان فرعون بود دعوت موسى (ع) را به توحید پذیرفت ولى ایمان خود را آشکار نمى‏کرد، هنگامى که مشاهده کرد با خشم شدید فرعون جان موسى (ع) به خطر افتاده مردانه قدم پیش نهاد و با بیانات مؤثر خود توطئه قتل او را بر هم زد.

چنانکه آیه مى‏فرماید: «و مرد مؤمنى از آل فرعون که ایمان خود را کتمان مى‏کرد گفت: آیا مى‏خواهید مردى را بکشید به خاطر این که مى‏گوید: پروردگار من اللّه است»؟! (وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ).

«در حالى که معجزات و دلائل روشنى از سوى پروردگارتان با خود آورده است» (وَ قَدْ جاءَکُمْ بِالْبَیِّناتِ مِنْ رَبِّکُمْ).

آیا شما مى‏توانید معجزات او را مانند معجزه «عصا» و «ید بیضا» انکار کنید؟

خوب فکر کنید، دست به کار عجولانه و شتاب زده‏اى نزنید، و در عاقبت کار خود درست بیندیشید و گر نه پشیمان خواهید شد.

از همه اینها گذشته از دو حال خارج نیست: «اگر او دروغگو باشد دروغش دامن خودش را خواهد گرفت، و اگر راستگو باشد لا اقل بعضى از عذابهایى را که وعده مى‏دهد دامن شما را خواهد گرفت» (وَ إِنْ یَکُ کاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ إِنْ یَکُ صادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ).

سپس افزود: «خداوند کسى را که اسرافکار و بسیار دروغگوست هدایت نمى‏کند» (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ).

اگر موسى راه تجاوز و اسراف و دروغ را پیش گرفته باشد مسلما مشمول هدایت الهى نخواهد شد، و اگر شما چنین باشید شما نیز از هدایتش محروم خواهید گشت.




(آیه 29)- مؤمن آل فرعون به این مقدار هم قناعت نکرد و باز ادامه داد، با لحنى دوستانه و خیرخواهانه آنها را مخاطب ساخته، چنین گفت: «اى قوم من! امروز حکومت (در این سرزمین پهناور مصر) از آن شماست، و از هر نظر غالب و پیروزید (این نعمتهاى فراوان را کفران نکنید) اگر عذاب الهى به سراغ ما آید چه کسى ما را یارى خواهد کرد»؟! (یا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ یَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا).

این سخنان ظاهرا در «اطرافیان فرعون» بى‏اثر نبود، آنها را ملایم ساخت، و از خشمشان فرو کاست.

ولى «فرعون گفت: من جز آنچه را معتقدم به شما ارائه نمى‏دهم» (قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَرى‏).

«و (بدانید) شما را جز به راه صحیح راهنمایى نمى‏کنم» دستور همان قتل موسى است (وَ ما أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشادِ).

و چنین است حال همه جبّاران و طاغوتها در طول تاریخ، و در گذشته و امروز که همیشه رأى صواب را رأى خود مى‏پندارند.



(آیه 30)- من به شما اخطار مى‏کنم! مردم مصر به حکم این که در آن زمان نیز نسبتا متمدن و با سواد بودند گفتگوهاى مورخان را در باره اقوام پیشین، اقوامى همچون قوم نوح و عاد و ثمود که سرزمین آنها غالبا فاصله زیادى از آنها نداشت شنیده بودند، و از سرنوشت دردناک آنها کم و بیش خبر داشتند.

لذا مؤمن آل فرعون بعد از آن که با نقشه قتل موسى به مخالفت پرداخت و با مقاومت سر سختانه فرعون رو برو شد که دستور قبل را مجددا تأیید کرد به این فکر افتاد که این بار دست این قوم سرکش را گرفته و به اعماق تاریخ پیشینیان ببرد، شاید بیدار شوند و در تصمیم خود تجدید نظر کنند. آیه مى‏گوید: «آن مرد با ایمان گفت:

اى قوم من! من بر شما از روزى همانند روز (عذاب) اقوام پیشین بیمناکم» (وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزابِ).



(آیه 31)- سپس به شرح این سخن پرداخت و گفت: «و از عادتى همچون عادت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانى که بعد از آنها بودند» از شرک و کفر و طغیان بیمناکم (مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ).

آیا دلیلى دارید که این گونه عذابهاى الهى دامانتان را نخواهد گرفت؟ مگر آنها چه کرده بودند که آن چنان گرفتار شدند؟ جز این که در برابر دعوت پیامبران الهى ایستادند و گاهى پیامبران را کشتند، و یا تکذیب کردند؟

ولى بدانید هر چه بر سر شما آید از ناحیه خود شماست «چرا که خداوند ظلم و ستمى بر بندگانش نمى‏خواهد» (وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ).




(آیه 32)- سپس افزود: «اى قوم! من بر شما از روزى مى‏ترسم که مردم یکدیگر را صدا مى‏زنند» از هم یارى مى‏طلبند و صدایشان به جایى نمى‏رسد! (وَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ).

«یوم التّناد» مفهومش «روز ندا دادن یکدیگر» است، و این تعبیر نشانه نهایت عجز و بیچارگى است در زمانى که کارد به استخوان مى‏رسد، و افرادى که دستشان از همه جا بریده یکدیگر را صدا مى‏کنند و فریادشان به جایى نمى‏رسد.

در این جهان نیز «یوم التّناد» فراوان است، روزهایى که عذاب الهى نازل مى‏شود، بحرانها و حوادث سخت همه را تحت فشار قرار مى‏دهد، و پناهگاهى مى‏جویند اما پناهگاهى وجود ندارد، و همه فریاد مى‏کشند!




(آیه 33)- این آیه در تفسیر یوم التناد مى‏گوید: «روزى که روى مى‏گردانید و فرار مى‏کنید، اما هیچ پناهگاه و نگهدارنده‏اى در برابر عذاب الهى براى شما نیست» (یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ ما لَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ).

«آرى! کسى را که خدا (بر اثر اعمالش) گمراه ساخته هدایت کننده‏اى براى او نیست» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ). آنها در این دنیا از طریق هدایت گمراه مى‏شوند و در حجابى از جهل و ضلالت فرو مى‏روند، و در آخرت از طریق بهشت و نعمتهاى الهى گمراه خواهند شد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۱۱
* مسافر
سه شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۱۰ ق.ظ

469 . صفحه 469


دهم فروردین : 


نفیسه : 


(آیه 17)- در آیه قبل سه ویژگی از یوم التلاق ذکر گردید. ویژگى چهارم آن روز این است که روز پاداش و کیفر است، چنانکه در آیه شریفه مى‏فرماید: «امروز هرکسى در برابر کارى که انجام داده جزا داده مى‏شود» (الْیَوْمَ تُجْزى‏ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ).

آرى! آن ظهور و بروز و آن احاطه علمى خداوند و حاکمیت و مالکیت و قهاریت او همه دلیلى است روشن بر این حقیقت بزرگ و امید بخش و بیم آفرین.

ویژگى پنجم همان است که در جمله بعد مى‏افزاید: «امروز هیچ ظلم و ستمى (بر هیچ کس) نخواهد بود» (لا ظُلْمَ الْیَوْمَ).

چگونه ممکن است ظلم و ستمى تحقق یابد در حالى که ظلم یا به خاطر جهل است که او بر همه چیز احاطه علمى دارد. یا به خاطر عجز است که او قاهر و مالک و حاکم بر همه چیز است.

ششمین و آخرین ویژگى سرعت محاسبه اعمال بندگان است، چنانکه در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند سریع الحساب است» (إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ). سرعت حسابش در آنجا به قدرى است که در حدیث آمده است: «خداوند حساب همه بندگان را در یک چشم بر هم زدن مى‏رسد»!




(آیه 18)- روزى که جانها به لب مى‏رسد! این آیه همچنان ادامه توصیف قیامت است.

نخست مى‏گوید: «آنها را از روز نزدیک بترسان» (وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ).

اگر درست بنگریم مجموعه عمر دنیا در برابر عمر قیامت لحظه زود گذرى بیش نیست، و چون هیچ تاریخى از سوى خداوند براى آن به کسى حتى به پیامبران اعلام نشده است باید همیشه آماده استقبال از آن بود.

دومین توصیف این که: «در آن روز (از شدت هول و ترس) دلها به گلوگاه مى‏رسد»! (إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ).

در توصیف سوم مى‏گوید: «تمامى وجود آنها مملو از اندوه مى‏گردد» اما توانایى اظهار آن را ندارند (کاظِمِینَ).

اگر انسان گرفتار اندوه و غم جانکاهى شود اما بتواند فریاد کند ممکن است کمى آرام گیرد، اما افسوس که در آنجا حتى جاى فریاد و نعره زدن نیست، آنجا پیشگاه داورى حق و محضر عدل پروردگار، و حضور جمیع خلایق است، فریاد چه سودى دارد؟! چهارمین توصیف این که: «براى ستمکاران دوستى وجود ندارد» (ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ).

آن گروه از دغل دوستان که همچون مگسان گرد شیرینى به هنگام قدرت اطراف آنها را گرفته بودند، همه گرفتار کار خویشند، و به دیگرى نمى‏پردازند، آرى در آن روز نه دوستى براى انسان وجود دارد و نه غمخوارى براى درد دل کردن.

در پنجمین توصیف مى‏فرماید: «و نه شفاعت کننده‏اى که شفاعتش پذیرفته شود» (وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ).

چرا که شفاعت شافعان راستین مانند انبیا و اولیاء نیز به اذن پروردگار است، و به این ترتیب قلم بطلان بر پندار بت‏پرستان مى‏کشد.



(آیه 19)- در ششمین مرحله یکى از اوصاف خدا را بیان مى‏کند که در ضمن توصیفى براى چگونگى قیامت است، مى‏گوید: «خدا چشمهایى را که به خیانت گردش مى‏کند مى‏داند، و آنچه را در سینه‏ها پنهان مى‏دارند» مى‏داند (یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ).

آرى! خدائى که از حرکات مخفیانه چشمها و اسرار درون سینه‏ها آگاه است در آن روز در باره خلایق دادرسى و قضاوت مى‏کند.



(آیه 20)- در هفتمین توصیف از قیامت که آن نیز به صورت توصیف خداوند مطرح شده، مى‏فرماید: «خداوند به حق داورى مى‏کند» (وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ).

«و معبودهایى را که غیر از او مى‏خوانند هیچ گونه داورى ندارند» (وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَقْضُونَ بِشَیْ‏ءٍ).

آرى! آن روز مقام داورى مخصوص به خداست، و او هم جز به حق داورى نمى‏کند.

سرانجام به عنوان تأکید بر آنچه در این آیات گذشت سخن را با این جمله پایان مى‏دهد: «خداوند شنوا و بیناست» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ).

بلکه بینائى و شنوائى به معنى واقعى کلمه، یعنى حضور همه مسموعات و مبصرات و تمام شنیدنیها و دیدنیها نزد او منحصر به ذات پاک خداست، و این تأکیدى است بر علم و آگاهى او بر همه چیز، و داورى او به حق چرا که تا کسى سمیع و بصیر مطلق نباشد داور حق نخواهد بود.




(آیه 21)- عاقبت دردناک پیشینیان ستمگر را بنگرید! از آنجا که روش قرآن در بسیارى از آیات این است که بعد از ذکر کلیات در مورد مسائل حساس و اصولى آن را با مسائل جزئى و محسوس مى‏آمیزد، در اینجا نیز بعد از گفتگوهاى گذشته پیرامون مبدأ و معاد مردم را به مطالعه حالات پیشینیان و از جمله وضع فرعون و فرعونیان دعوت مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «آیا آنها روى زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنان بودند چگونه بود»؟! (أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ).

این تاریخ مدون نیست که در اصالت و صحت آن تردید شود، این تاریخ زنده‏اى است که با زبان بى‏زبانى فریاد مى‏کشد، و تاریخ واقعى را بى‏کم و کاست شرح مى‏دهد.

سپس مى‏افزاید: «آنها کسانى بودند که در قوت و قدرت و به وجود آوردن آثار مهمى در زمین از اینها نیرومندتر بودند» (کانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ).

آن چنان حکومت قوى و لشکریان عظیم و تمدن مادى درخشان داشتند که زندگى مشرکان مکّه در برابر آنها بازیچه‏اى بیش نیست! و در پایان آیه سرنوشت این اقوام سرکش را در یک جمله کوتاه چنین بازگو مى‏کند: «ولى خداوند آنها را به گناهانشان گرفت و در برابر عذاب او مدافعى نداشتند»! (فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ).

نه کثرت نفرات آنها مانع از عذاب الهى شد، و نه قدرت و شوکت و مال و ثروت بى‏حسابشان.




(آیه 22)- در این آیه آنچه را بطور اجمال قبلا گفته است شرح داده، مى‏فرماید: «این (مجازات دردناک الهى) بخاطر این بود که فرستادگان آنها پیوسته با دلائل روشن به سراغشان مى‏آمدند و آنها همه را انکار مى‏کردند» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَکَفَرُوا).

چنان نبود که آنها غافل و بى‏خبر باشند، و یا کفر و گناهشان ناشى از عدم اتمام حجت گردد، نه رسولان آنها پى در پى مى‏آمدند اما آنها هرگز در برابر اوامر الهى تسلیم نشدند.

«اینجا بود که خداوند آنها را گرفت و کیفر داد» (فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ).

«زیرا او قوى و مجازاتش شدید است» (إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ).

در جاى رحمت «ارحم الراحمین» است، و در جاى خشم و غضب «اشد المعاقبین».



(آیه 23)- به دنبال اشاره‏اى که در آیات قبل پیرامون سرنوشت دردناک اقوام پیشین آمده بود در اینجا به شرح یکى از این ماجراها پرداخته، و انگشت روى داستان موسى و فرعون و هامان و قارون مى‏گذارد.

نخست مى‏فرماید: «ما موسى را با آیات خود و دلیل روشن فرستادیم ...»

(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ).

تعبیر به «آیات» اشاره به «معجزات موسى» و «سلطان مبین» به معنى منطق نیرومند و دلائل دندان شکنى است که موسى در برابر فرعونیان داشت.

به این ترتیب موسى (ع) مأمور بود به ظلم حاکمان بیدادگر، و شیطنت سیاستمداران خائن، و تعدّى ثروتمندان مستکبر پایان دهد و جامعه‏اى بر اساس عدالت و داد از نظر سیاسى و فرهنگى و اقتصادى بسازد.



(آیه 24)- آرى! ما موسى را فرستادیم «به سوى فرعون و هامان و قارون، اما آنها گفتند: او ساحرى بسیار دروغگوست»! (إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ).




(آیه 25)- این آیه بخشى از طرحهاى شیطانى آنها را بازگو کرده، مى‏گوید:

«پس هنگامى که حق از نزد ما به سراغ آنها آمد (به جاى این که آن را مغتنم بشمرند به مقابله برخاستند، و) گفتند: پسران کسانى را که با موسى ایمان آورده‏اند به قتل برسانید، و زنانشان را (براى اسارت و خدمت) زنده بگذارید»! (فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ).

این تعبیر نشان مى‏دهد که مسأله قتل فرزندان پسر و زنده نگهداشتن دختران تنها در دوران قبل از تولد موسى (ع) نبوده، بلکه بعد از قیام و نبوت او نیز این کار تکرار شد.

و این یک نقشه شوم و مستمر حکومتهاى شیطانى است که نیروهاى فعال را به نابودى مى‏کشانند و نیروهاى غیر فعال را براى بهره کشى زنده نگه مى‏دارند.

قرآن در پایان آیه مى‏افزاید: «اما نقشه کافران جز در گمراهى نیست» (وَ ما کَیْد الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ). تیرهایى است که در تاریکى جهل و ضلال پرتاب مى‏کنند و به سنگ مى‏خورد. و از آنجایى که هرگز باور ندارند، فاجعه‏ها دامنگیرشان مى‏شود، این مشیت الهى است که نیروهاى حق سرانجام بر نیروى باطل غلبه کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۱۰
* مسافر
دوشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۹ ق.ظ

468 . صفحه 468



نهم فروردین : 


نفیسه : 


(آیه 17)- در آیه قبل سه ویژگی از یوم التلاق ذکر گردید. ویژگى چهارم آن روز این است که روز پاداش و کیفر است، چنانکه در آیه شریفه مى‏فرماید: «امروز هرکسى در برابر کارى که انجام داده جزا داده مى‏شود» (الْیَوْمَ تُجْزى‏ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ).

آرى! آن ظهور و بروز و آن احاطه علمى خداوند و حاکمیت و مالکیت و قهاریت او همه دلیلى است روشن بر این حقیقت بزرگ و امید بخش و بیم آفرین.

ویژگى پنجم همان است که در جمله بعد مى‏افزاید: «امروز هیچ ظلم و ستمى (بر هیچ کس) نخواهد بود» (لا ظُلْمَ الْیَوْمَ).

چگونه ممکن است ظلم و ستمى تحقق یابد در حالى که ظلم یا به خاطر جهل است که او بر همه چیز احاطه علمى دارد. یا به خاطر عجز است که او قاهر و مالک و حاکم بر همه چیز است.

ششمین و آخرین ویژگى سرعت محاسبه اعمال بندگان است، چنانکه در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند سریع الحساب است» (إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ). سرعت حسابش در آنجا به قدرى است که در حدیث آمده است: «خداوند حساب همه بندگان را در یک چشم بر هم زدن مى‏رسد»!



(آیه 18)- روزى که جانها به لب مى‏رسد! این آیه همچنان ادامه توصیف قیامت است.

نخست مى‏گوید: «آنها را از روز نزدیک بترسان» (وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ).

اگر درست بنگریم مجموعه عمر دنیا در برابر عمر قیامت لحظه زود گذرى بیش نیست، و چون هیچ تاریخى از سوى خداوند براى آن به کسى حتى به پیامبران اعلام نشده است باید همیشه آماده استقبال از آن بود.

دومین توصیف این که: «در آن روز (از شدت هول و ترس) دلها به گلوگاه مى‏رسد»! (إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ).

در توصیف سوم مى‏گوید: «تمامى وجود آنها مملو از اندوه مى‏گردد» اما توانایى اظهار آن را ندارند (کاظِمِینَ).

اگر انسان گرفتار اندوه و غم جانکاهى شود اما بتواند فریاد کند ممکن است کمى آرام گیرد، اما افسوس که در آنجا حتى جاى فریاد و نعره زدن نیست، آنجا پیشگاه داورى حق و محضر عدل پروردگار، و حضور جمیع خلایق است، فریاد چه سودى دارد؟! چهارمین توصیف این که: «براى ستمکاران دوستى وجود ندارد» (ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ).

آن گروه از دغل دوستان که همچون مگسان گرد شیرینى به هنگام قدرت اطراف آنها را گرفته بودند، همه گرفتار کار خویشند، و به دیگرى نمى‏پردازند، آرى در آن روز نه دوستى براى انسان وجود دارد و نه غمخوارى براى درد دل کردن.

در پنجمین توصیف مى‏فرماید: «و نه شفاعت کننده‏اى که شفاعتش پذیرفته شود» (وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ).

چرا که شفاعت شافعان راستین مانند انبیا و اولیاء نیز به اذن پروردگار است، و به این ترتیب قلم بطلان بر پندار بت‏پرستان مى‏کشد.




(آیه 19)- در ششمین مرحله یکى از اوصاف خدا را بیان مى‏کند که در ضمن توصیفى براى چگونگى قیامت است، مى‏گوید: «خدا چشمهایى را که به خیانت گردش مى‏کند مى‏داند، و آنچه را در سینه‏ها پنهان مى‏دارند» مى‏داند (یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ).

آرى! خدائى که از حرکات مخفیانه چشمها و اسرار درون سینه‏ها آگاه است در آن روز در باره خلایق دادرسى و قضاوت مى‏کند.



(آیه 20)- در هفتمین توصیف از قیامت که آن نیز به صورت توصیف خداوند مطرح شده، مى‏فرماید: «خداوند به حق داورى مى‏کند» (وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ).

«و معبودهایى را که غیر از او مى‏خوانند هیچ گونه داورى ندارند» (وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَقْضُونَ بِشَیْ‏ءٍ).

آرى! آن روز مقام داورى مخصوص به خداست، و او هم جز به حق داورى نمى‏کند.

سرانجام به عنوان تأکید بر آنچه در این آیات گذشت سخن را با این جمله پایان مى‏دهد: «خداوند شنوا و بیناست» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ).

بلکه بینائى و شنوائى به معنى واقعى کلمه، یعنى حضور همه مسموعات و مبصرات و تمام شنیدنیها و دیدنیها نزد او منحصر به ذات پاک خداست، و این تأکیدى است بر علم و آگاهى او بر همه چیز، و داورى او به حق چرا که تا کسى سمیع و بصیر مطلق نباشد داور حق نخواهد بود.



(آیه 21)- عاقبت دردناک پیشینیان ستمگر را بنگرید! از آنجا که روش قرآن در بسیارى از آیات این است که بعد از ذکر کلیات در مورد مسائل حساس و اصولى آن را با مسائل جزئى و محسوس مى‏آمیزد، در اینجا نیز بعد از گفتگوهاى گذشته پیرامون مبدأ و معاد مردم را به مطالعه حالات پیشینیان و از جمله وضع فرعون و فرعونیان دعوت مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «آیا آنها روى زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنان بودند چگونه بود»؟! (أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ).

این تاریخ مدون نیست که در اصالت و صحت آن تردید شود، این تاریخ زنده‏اى است که با زبان بى‏زبانى فریاد مى‏کشد، و تاریخ واقعى را بى‏کم و کاست شرح مى‏دهد.

سپس مى‏افزاید: «آنها کسانى بودند که در قوت و قدرت و به وجود آوردن آثار مهمى در زمین از اینها نیرومندتر بودند» (کانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ).

آن چنان حکومت قوى و لشکریان عظیم و تمدن مادى درخشان داشتند که زندگى مشرکان مکّه در برابر آنها بازیچه‏اى بیش نیست! و در پایان آیه سرنوشت این اقوام سرکش را در یک جمله کوتاه چنین بازگو مى‏کند: «ولى خداوند آنها را به گناهانشان گرفت و در برابر عذاب او مدافعى نداشتند»! (فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ).

نه کثرت نفرات آنها مانع از عذاب الهى شد، و نه قدرت و شوکت و مال و ثروت بى‏حسابشان.



(آیه 22)- در این آیه آنچه را بطور اجمال قبلا گفته است شرح داده، مى‏فرماید: «این (مجازات دردناک الهى) بخاطر این بود که فرستادگان آنها پیوسته با دلائل روشن به سراغشان مى‏آمدند و آنها همه را انکار مى‏کردند» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَکَفَرُوا).

چنان نبود که آنها غافل و بى‏خبر باشند، و یا کفر و گناهشان ناشى از عدم اتمام حجت گردد، نه رسولان آنها پى در پى مى‏آمدند اما آنها هرگز در برابر اوامر الهى تسلیم نشدند.

«اینجا بود که خداوند آنها را گرفت و کیفر داد» (فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ).

«زیرا او قوى و مجازاتش شدید است» (إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ).

در جاى رحمت «ارحم الراحمین» است، و در جاى خشم و غضب «اشد المعاقبین».




(آیه 23)- به دنبال اشاره‏اى که در آیات قبل پیرامون سرنوشت دردناک اقوام پیشین آمده بود در اینجا به شرح یکى از این ماجراها پرداخته، و انگشت روى داستان موسى و فرعون و هامان و قارون مى‏گذارد.

نخست مى‏فرماید: «ما موسى را با آیات خود و دلیل روشن فرستادیم ...»

(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ).

تعبیر به «آیات» اشاره به «معجزات موسى» و «سلطان مبین» به معنى منطق نیرومند و دلائل دندان شکنى است که موسى در برابر فرعونیان داشت.

به این ترتیب موسى (ع) مأمور بود به ظلم حاکمان بیدادگر، و شیطنت سیاستمداران خائن، و تعدّى ثروتمندان مستکبر پایان دهد و جامعه‏اى بر اساس عدالت و داد از نظر سیاسى و فرهنگى و اقتصادى بسازد.




(آیه 24)- آرى! ما موسى را فرستادیم «به سوى فرعون و هامان و قارون، اما آنها گفتند: او ساحرى بسیار دروغگوست»! (إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ).




(آیه 25)- این آیه بخشى از طرحهاى شیطانى آنها را بازگو کرده، مى‏گوید:

«پس هنگامى که حق از نزد ما به سراغ آنها آمد (به جاى این که آن را مغتنم بشمرند به مقابله برخاستند، و) گفتند: پسران کسانى را که با موسى ایمان آورده‏اند به قتل برسانید، و زنانشان را (براى اسارت و خدمت) زنده بگذارید»! (فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ).

این تعبیر نشان مى‏دهد که مسأله قتل فرزندان پسر و زنده نگهداشتن دختران تنها در دوران قبل از تولد موسى (ع) نبوده، بلکه بعد از قیام و نبوت او نیز این کار تکرار شد.

و این یک نقشه شوم و مستمر حکومتهاى شیطانى است که نیروهاى فعال را به نابودى مى‏کشانند و نیروهاى غیر فعال را براى بهره کشى زنده نگه مى‏دارند.

قرآن در پایان آیه مى‏افزاید: «اما نقشه کافران جز در گمراهى نیست» (وَ ما کَیْد الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ). تیرهایى است که در تاریکى جهل و ضلال پرتاب مى‏کنند و به سنگ مى‏خورد. و از آنجایى که هرگز باور ندارند، فاجعه‏ها دامنگیرشان مى‏شود، این مشیت الهى است که نیروهاى حق سرانجام بر نیروى باطل غلبه کنند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۹
* مسافر
يكشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۹ ق.ظ

467 . صفحه 467



هشتم فروردین : 


نفیسه : 



(آیه 75)- سرانجام در آخرین آیه سوره زمر، پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله را مخاطب ساخته، مى‏گوید: در آن روز «فرشتگان را مى‏بینى که بر گرد عرش خدا حلقه زده‏اند (و طواف مى‏کنند) و با ستایش پروردگارشان تسبیح مى‏گویند» (وَ تَرَى الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ).

اشاره به وضع فرشتگان در اطراف عرش خداوند به خاطر این است که آمادگى آنها را براى اجراى اوامر الهى بیان کند.

لذا به دنبال آن مى‏گوید: «و در میان بندگان به حق داورى مى‏شود» (وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ).

و از آنجا که این امور نشانه‏هاى ربوبیت پروردگار، و دلائل شایستگى ذات پاکش براى هرگونه حمد و سپاس است در آخرین جمله مى‏افزاید: در آن روز «گفته خواهد شد حمد مخصوص خدا پروردگار جهانیان است» (وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).

گوینده این سخن فرشتگان و بهشتیان و پرهیزکارانند چرا که حمد و سپاس الهى برنامه همه صاحبان عقل و فکر و همه خاصان و مقربان است.



درسهایی از سوره زمر


75-الحمدلله رب العالمین

6-گرچه مرد و زن از نظر جسمی تفاوتهایی دارند اما روح آنها یکی است.

7-شکر کلید رضایت خداست.

8-مشکلات عامل بیداری و بازگشت به فطرت است و انسان را به توبه و دعا وا میدارد.

18-انسان باید تحمل شنیدن سخنان دیگران را داشته باشد و دارای سعه صدر باشد.

19-برخی انسانها با عناد و لجاجت خود روزنه های عفو الهی را می بندند.

21-یکی از راههای خداشناسی دقت در پدیده هاست.

22-قساوت قلب مانع تابش نور الهی بر قلب است.

27-انسان دارای فطرت پاک و باورهای درونی است ولی از آنها غافل می شود و غفلت زدایی،ضروری است.

35-از لطف الهی همین بس که بدترین گناهان را میپوشاند و به نحو احسن پاداش میدهد.

37-از کمی تعداد و امکانات نباید ترسید، ترس ما باید از این باشد که از مدار بندگی خدا بیرون رویم که اگر بنده او باشیم هیچ قدرتی ما را نمیشکند.

48-روز قیامت روز کشف و ظهور است و تمام اسرار آشکار میشود. 

49-بیشتر مردم نمیدانند که نعمتها و تلخیها وسیله ی  آزمایشند تا سپاسگزار و ناسپاس از هم شناخته شوند.

52-گرچه سعی و تلاش و دانش بشری،شرط لازم برای کسب رزق است ولی شرط کافی و علت نهایی نیست.

53-امید به مغفرت زمینه ی آمرزش است.

59-تکذیب فوری و بدون تامل،حاکی از روحیه ی تکبر و لجاجت است.

64-جهل سرچشمه ی انحرافات میباشد.

46-بهترین راه شکر از خداوند، عبادت است.

74-گفتن الحمدلله پس از دریافت نعمت شیوه ی بهشتیان است.





سوره مؤمن ،«غافر» ،چهلمین سوره قرآن کریم است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و 85 آیه دارد‏.

محتواى سوره:

سوره مؤمن نخستین سوره از «حوامیم» است(هفت سوره ای که با حم شروع شده و پشت سرهم قرار گرفته اند). و محتواى آن را مى‏توان در شش بخش خلاصه کرد:

بخش اول: توجهى است به خداوند و قسمتى از اسماء حسناى او، مخصوصا آنچه خوف و رجاء را در دلها بر مى‏انگیزد.

بخش دوم: تهدیدهایى است نسبت به کافران جبار پیرامون عذابهاى این جهان، و عذابهاى قیامت با ذکر خصوصیات و جزئیات آن.

بخش سوم: پس از مطرح کردن داستان موسى (ع) و فرعون سخن را به مؤمن آل فرعون سوق مى‏دهد و بخش وسیعى از سوره را به شرح گفتگوهاى این مرد هوشمند شجاع با فرعونیان اختصاص مى‏دهد.

بخش چهارم: مسأله توحید و شرک را که مهمترین مسأله زندگى انسان است به میان آورده، و قسمتى از نشانه‏هاى توحید و دلائل بطلان شرک را مطرح مى‏کند.

بخش پنجم: ضمن دعوت پیامبر به صبر و شکیبایى خلاصه‏اى از آنچه در بخشهاى دیگر این سوره گذشت و ذکر گوشه‏اى از نعمتهاى الهى، سوره را پایان مى‏دهد.نامگذارى سوره به «مؤمن» به خاطر بخشى است که درباره مؤمن آل فرعون بیان مى‏کند، همان طور که نامگذارى آن به «غافر» به خاطر آغاز سومین آیه آن است.

فضیلت تلاوت سوره:

از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نقل شده که فرمود: «الحوامیم تاج القرآن: سوره‏هاى (هفتگانه) حم تاج قرآن است»! و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «سوره‏هاى حامیم گلهاى قرآن است، خدا را سپاس گوئید و با حفظ و تلاوت این سوره‏ها او را شکر گذارید، هر بنده‏اى که از خواب برخیزد و سوره ى حامیم بخواند از دهانش (در قیامت) بوى عطر دل انگیزى بهتر از مشک و عنبر خارج مى‏شود، و خداوند خواننده این سوره‏ها را رحمت مى‏کند و نیز همسایگان و دوستان و آشنایان و تمام یاران نزدیک و دور او را مشمول رحمت خویش قرار مى‏دهد، و در قیامت عرش و کرسى و فرشتگان مقرب خدا براى او استغفار مى‏کنند».

روشن است این فضائل بزرگ پیوندى با آن محتواى برجسته دارد، محتوایى که هرگاه در زندگى انسان در بعد «اعتقادى» و «عملى» او پیاده شود بدون شک مستحق این فضائل عظیم است، و اگر در این روایات سخن از تلاوت به میان آمده، منظور تلاوتى است که مقدمه‏اى براى ایمان و عمل باشد.



(آیه 1)- در آغاز این سوره نیز به «حروف مقطعه» برخورد مى‏کنیم که در اینجا از نوع تازه‏اى از آن است: «حا- میم» (حم).

در بعضى از روایات دو حرف آغاز این سوره به نامهاى خدا که با این دو حرف آغاز مى‏شود تفسیر شده است، چنانکه در حدیثى از امام صادق علیه السّلام به «حمید» و «مجید» تفسیر گردیده است.

بعضى نیز «ح» را به نامهایى مانند «حمید» و «حلیم» و «حنان» و «م» را به نامهایى مانند «ملک» و «مالک» و «مجید» تفسیر کرده‏اند.

این احتمال نیز وجود دارد که «ح» اشاره به «حاکمیت» و «م» اشاره به «مالکیت خداوند» بوده باشد.

روشن است که این تفسیرها با هم منافاتى ندارد و ممکن است همه در معنى آیه جمع باشد.




(آیه 2)- اوصافى امید بخش! در این آیه- همان گونه که روش قرآن است- بعد از ذکر «حروف مقطعه» سخن از عظمت مقام «قرآن» به میان مى‏آورد، اشاره به این که این کتاب با این همه عظمت از حروف ساده الفبا ترکیب یافته، بنائى چنان عظیم از مصالحى چنین کوچک، و این خود دلیل بر اعجاز آن است.

مى‏فرماید: «این کتابى است که از سوى خداوند قادر و دانا نازل شده است» (تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ).

عزت و قدرتش موجب شده که احدى نتواند با آن برابرى کند، و علمش سبب گردیده که محتواى آن در اعلى درجه کمال، و فراگیر همه نیازهاى انسانها در طریق تکامل باشد.




(آیه 3)- این آیه خدا را به پنج وصف دیگر از صفات بزرگش که بعضى امید آفرین و بعضى خوف آفرین است توصیف کرده، مى‏گوید: «خداوندى که آمرزنده گناه» است (غافِرِ الذَّنْبِ).

«و پذیرنده توبه» (وَ قابِلِ التَّوْبِ).

«داراى مجازات سخت» (شَدِیدِ الْعِقابِ).

«و صاحب نعمت فراوان» است (ذِی الطَّوْلِ).

«هیچ معبودى جز او نیست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).

«و بازگشت (همه شما) به سوى اوست» (إِلَیْهِ الْمَصِیرُ).

آرى! کسى که واجد این اوصاف است فقط او شایسته عبودیت و مالک پاداش و کیفر است.



(آیه 4)- بعد از ذکر نزول قرآن از سوى خداوند و توصیف او به صفاتى که انگیزه خوف و رجا است سخن از گروهى به میان مى‏آورد که در برابر این آیات الهى به مجادله و پرخاشگرى برمى‏خیزند، و سرنوشت این گروه را ضمن جمله‏هایى کوتاه و کوبنده روشن ساخته، مى‏فرماید: «تنها کسانى در آیات الهى مجادله مى‏کنند که (از روى عناد) کافر شده‏اند» (ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا).

درست است که این گروه احیانا نیرو و جمعیت و قدرتى دارند، ولى «مبادا رفت و آمدهاى آنان در شهرها (و قدرت نمائیهایشان) تو را بفریبد»! (فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ).

هدف آیه فوق این است که به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان آغاز اسلام که غالبا از قشر محروم بودند گوشزد کند مبادا امکانات مالى، و قدرت سیاسى و اجتماعى کافران جبار را دلیلى بر حقانیت، و یا قدرت واقعى آنها بدانند، دنیا این گونه اشخاص را زیاد به خاطر دارد، و تاریخ نشان مى‏دهد که تا چه اندازه در برابر مجازاتهاى الهى ضعیف و ناتوان بودند، همانند برگهاى پژمرده پائیزى در برابر تندباد خزان.




(آیه 5)- لذا در این آیه سرنوشت بعضى از اقوام گمراه و سرکش پیشین را در عباراتى کوتاه و کوبنده به این گونه بیان مى‏کند: «پیش از آنها قوم نوح و اقوامى که بعد از ایشان بودند (پیامبرانشان را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ).

آرى! آنها احزابى بودند که دست به دست هم دادند و به تکذیب پیامبران الهى که دعوتشان با منافع نامشروع و هوى و هوسهاى آنها هماهنگ نبود برخاستند.

سپس مى‏افزاید: به این مقدار نیز قناعت نکردند «و هر امتى در پى آن بود که توطئه کند و پیامبرش را بگیرد» و آزار دهد (وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ).

باز به این هم اکتفا نکردند «و براى محو حق به مجادله باطل دست زدند» و براى گمراه ساختن مردم اصرار ورزیدند (وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ).

اما این امور براى همیشه ادامه نیافت و به موقع «من آنها را گرفتم (و سخت مجازات کردم) ببین که مجازات من چگونه بود»؟! (فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ).

ویرانه‏هاى شهرهاى آنها در مسیر مسافرتهاى شما به چشم مى‏خورد، و سرنوشت شوم و عاقبت سیاه و تاریکشان بر صفحات تاریخ و سینه‏های صاحب دلان ثبت است، بنگرید و عبرت گیرید.




(آیه 6)- این آیه علاوه بر مجازات دنیوى، به مجازات آنها در سراى دیگر اشاره کرده، مى‏گوید: «و این گونه فرمان پروردگارت درباره کسانى که کافر شدند مسلّم شده که آنها همه اهل آتشند» (وَ کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ).

ظاهر معنى آیه وسیع و گسترده است و کافران لجوج را از همه اقوام شامل مى‏شود، و بدیهى است مسلم شدن فرمان پروردگار در باره این قوم به دنبال گناهان مستمر و اعمال خلافى است که با اراده خود انجام دادند.




(آیه 7)- حاملان عرش الهى پیوسته به اهل ایمان دعا مى‏کنند لحن آیات پیشین نشان مى‏داد که این آیات هنگامى نازل شده که مسلمانان در اقلیت و محرومیت بودند، و دشمنان در اوج قدرت.

و به دنبال آن آیات بعد در حقیقت براى این نازل شده که به مؤمنان راستین بشارت دهد که شما هرگز تنها نیستید.

مى‏فرماید: «فرشتگانى که حاملان عرشند و آنها که در گرداگرد آن (طواف مى‏کنند) تسبیح و حمد پروردگارشان را مى‏گویند و به او ایمان دارند و براى مؤمنان استغفار مى‏کنند» (الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا).

گفتار آنها این است که مى‏گویند: «پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فراگرفته (تو از گناهان بندگانت با خبرى و نسبت به آنها رحیمى خداوندا!) آنها را که توبه کرده‏اند و راه تو را پیروى مى‏کنند بیامرز و آنها را از عذاب دوزخ نگاه دار» (رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ).

این آیه از یک سو به مؤمنان مى‏گوید تنها شما نیستید که عبادت خداوند مى‏کنید، و تسبیح و حمد او را مى‏گویید، قبل از شما مقربترین فرشتگان خداوند و حاملان و طواف کنندگان عرش خدا حمد و تسبیحش مى‏گویند. از سوى دیگر به کفار هشدار مى‏دهد که ایمان آوردن یا نیاوردن شما مهم نیست، خدا نیازى به ایمان کسى ندارد.

و از سوى سوم به مؤمنان آگاهى مى‏دهد که شما در این جهان تنها نیستید- هر چند در محیط زندگى خود در اقلیت باشید- نیرومندترین قدرتهاى غیبى عالم پشتیبان شما و دعاگوى شما هستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۹
* مسافر
شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۸ ق.ظ

466 . صفحه 466



هفتم فروردین : 



نفیسه : 



(آیه 68)- «نفخه صور» و مرگ و حیات عمومى بندگان: در آیه قبل سخن از قیامت در میان آمد، در این آیه همین مسأله را با ذکر بسیارى از خصوصیات تعقیب مى‏کند، نخست از پایان دنیا شروع کرده، مى‏فرماید: «و در صور دمیده مى‏شود پس همه کسانى که در آسمانها و زمین هستند مى‏میرند، مگر کسانى که خدا بخواهد» (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ).

البته از روایات به خوبى استفاده مى‏شود که این گروه باقیمانده نیز سرانجام مى‏میرند به گونه‏اى که در سرتاسر عالم هستى موجودى زنده نخواهد بود، جز خداوند «حىّ لا یموت».

سپس بار دیگر در صور دمیده مى‏شود، ناگهان همگى به پا مى‏خیزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند»! (ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ).

از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که در پایان جهان و آغاز رستاخیز دو حادثه ناگهانى رخ مى‏دهد: در حادثه اول همه موجودات زنده فورا مى‏میرند، و در حادثه دوم که با فاصله‏اى صورت مى‏گیرد همه انسانها ناگهان زنده مى‏شوند، و به پا مى‏خیزند و در انتظار حسابند.



(آیه 69)- آن روز که زمین به نور خدا روشن مى‏شود! در این آیه بحثهاى مربوط به قیامت همچنان ادامه مى‏یابد.

نخست مى‏فرماید: «و زمین در (آن روز) به نور پروردگارش روشن مى‏شود» (وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها).

در این که منظور از این «اشراق» و روشنائى به نور الهى چیست؟ تفسیرهاى مختلفى گفته شده است که مهمتر از همه دو تفسیر زیر است:

1- جمعى گفته‏اند: منظور از نور رب، حق و عدالت است که خداوند صفحه زمین را در آن روز با آن نورانى مى‏کند.

2- مفسر عالیقدر نویسنده «المیزان» مى‏گوید: مراد از روشن شدن زمین به نور پروردگار که از خصوصیات روز قیامت است همان انکشاف غطاء و کنار رفتن پرده‏ها و حجابها و ظاهر شدن حقایق اشیاء و اعمال انسانها از خیر و شر و اطاعت و عصیان و حق و باطل مى‏باشد، سپس به آیه 22 سوره ق بر این معنى استدلال کرده است: (لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ) «تو در غفلت از این موضوع بودى، ما پرده را از برابر چشمت کنار زدیم و امروز چشمت به خوبى مى‏بیند»! درست است که این اشراق الهى در آن روز همه چیز را شامل مى‏شود ولى ذکر خصوص زمین در این میان به خاطر آن است که هدف اصلى بیان حال مردم روى زمین در آن روز است.

بدون شک این آیه مربوط به قیامت است و اگر مى‏بینیم در بعضى از روایات اهل بیت علیهم السّلام به قیام حضرت مهدى- عج- تفسیر شده در حقیقت نوعى تطبیق و تشبیه است، و تأکیدى بر این معنى است که به هنگام قیام حضرت مهدى- عج- دنیا نمونه‏اى از صحنه قیامت خواهد شد، و عدل و داد به وسیله آن امام به حق، در روى زمین تا آن جا که طبیعت دنیا مى‏پذیرد حکمفرما خواهد شد.

در جمله دوم این آیه سخن از نامه اعمال است مى‏گوید: «و نامه‏هاى اعمال را پیش مى‏نهند» و به آن رسیدگى مى‏کنند (وَ وُضِعَ الْکِتابُ).

نامه‏هایى که تمامى اعمال انسان کوچک و بزرگ در آن جمع است.

در جمله بعد که سخن از گواهان است مى‏افزاید: «و پیامبران و گواهان را حاضر مى‏سازند» (وَ جِی‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ).پیامبران احضار مى‏شوند تا از اداى رسالت خود به مجرمان سخن گویند، همان گونه که در آیه 6 سوره اعراف مى‏خوانیم: «وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ» ما از رسولان بطور قطع سؤال خواهیم کرد».

و «گواهان» براى این که در آن محکمه عدل گواهى دهند، درست است که خداوند از همه چیز آگاه است، ولى براى تأکید مراتب عدالت حضور شهود لازم است.

چهارمین جمله مى‏گوید: «و میان آنها به حق داورى مى‏شود» (وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ).

و در پنجمین جمله مى‏افزاید: «و به آنان ستم نخواهد شد» (وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).

بدیهى است هنگامى که حاکم، خدا باشد، در چنین دادگاهى ظلم و بیدادگرى مفهومى ندارد.



(آیه 70)- و ششمین جمله در این آیه این سخن را تکمیل کرده، مى‏گوید:

«و به هر کس آنچه انجام داده است بى‏کم و کاست داده مى‏شود» (وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ).

نه جزا و پاداش و کیفر اعمالشان که خود اعمالشان به آنها داده مى‏شود! و چه پاداش و کیفرى از این برتر که عمل انسان بطور کامل به او تحویل داده شود.

چه کسى مى‏تواند این برنامه‏هاى عدالت را دقیقا اجرا کند کسى که علم او به همه چیز احاطه دارد لذا در هفتمین و آخرین جمله مى‏فرماید: «و او نسبت به آنچه انجام مى‏دادند از همه آگاهتر است» (وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ).

حتى نیازى به شهود نیست که او از همه شهود اعلم است، اما لطف و عدالتش ایجاب مى‏کند که گواهان را احضار کند.




(آیه 71)- آنها که گروه گروه، وارد دوزخ مى‏شوند: قرآن همچنان بحثهاى معاد را ادامه مى‏دهد، و آنچه را به صورت اجمال در آیات گذشته در مورد پاداش و کیفر مؤمنان و کافران آمده بطور تفصیل بیان مى‏کند.

نخست از دوزخیان شروع مى‏کند و مى‏گوید: «و کسانى که کافر شدند گروه گروه به سوى جهنم رانده مى‏شوند»! (وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلى‏ جَهَنَّمَ زُمَراً).

سپس مى‏افزاید: این امر ادامه پیدا مى‏کند تا «وقتى به دوزخ مى‏رسند درهاى آن گشوده مى‏شود و نگهبانان دوزخ (از روى ملامت) به آنها مى‏گویند: آیا رسولانى از میان شما به سویتان نیامدند که آیات پروردگارتان را براى شما بخوانند و از ملاقات این روز شما را بر حذر دارند»؟! (حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا).

از این تعبیر به خوبى استفاده مى‏شود که درهاى جهنم قبل از ورود آنها بسته است درست همانند درهاى زندانها هنگامى که نزدیک آن مى‏رسند ناگهان به روى آنان گشوده مى‏شود و این مشاهده ناگهانى وحشت بیشترى در آنها ایجاب مى‏کند، اما قبل از هر چیز در زیر رگبار ملامت خازنان دوزخ قرار مى‏گیرند که به آنها مى‏گویند تمام اسباب هدایت براى شما فراهم بود. با این حال چگونه این تیره روزى دامان شما را گرفت.

به هر حال آنها با یک جمله کوتاه و درد آلود به آنها پاسخ داده «مى‏گویند: آرى (پیامبران آمدند و آیات الهى را بر ما خواندند، و ما مخالفت کردیم) ولى فرمان عذاب الهى بر کافران مسلم شده است» (قالُوا بَلى‏ وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرِینَ). به این ترتیب آنها اعتراف مى‏کنند که راه تکذیب انبیا و انکار آیات الهى را پیش گرفتند و طبعا سرنوشتى بهتر از این نخواهند داشت.




(آیه 72)- پس از این گفتگوى کوتاه در آستانه جهنم «به آنان گفته مى‏شود: از درهاى جهنم وارد شوید، جاودانه در آن بمانید، چه بد جایگاهى است جایگاه متکبران»؟! (قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ).

درهاى جهنم- چنانکه قبلا هم اشاره کرده‏ایم- ممکن است به معنى درهائى باشد که برحسب اعمال انسانها تنظیم شده است و هر گروهى را به تناسب عمل خود به دوزخ مى‏برند، همان گونه که درهاى بهشت نیز چنین است.جالب این که فرشتگان عذاب از میان تمام اوصاف رذیله انسان که او را به دوزخ مى‏برد روى مسأله «تکبر» تکیه مى‏کنند، اشاره به این که سرچشمه اصلى کفر و انحراف و گناه بیش از همه کبر و غرور و عدم تسلیم در برابر حق است.

و به همین دلیل در روایتى از امام صادق و امام باقر علیهما السّلام مى‏خوانیم: «کسى که به مقدار ذره‏اى کبر، در قلبش وجود داشته باشد داخل بهشت نمى‏شود»!




(آیه 73)- و این جمعیت گروه گروه وارد بهشت مى‏شوند! قرآن در آخرین آیات این سوره همچنان بحثهاى مربوط به معاد را ادامه مى‏دهد، و چون در آیات پیشین سخن از چگونگى ورود کافران به جهنم بود در اینجا سخن از چگونگى ورود مؤمنان پرهیزکار در بهشت است، تا به قرینه مقابله مسائل روشنتر و آشکارتر گردد.

نخست مى‏گوید: «و کسانى که تقواى الهى پیشه کردند گروه گروه به سوى بهشت برده مى‏شوند» (وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً).

کلمه «زمر» که به معنى گروههاى کوچک است نشان مى‏دهد که بهشتیان در گروههاى مختلف که نشانگر سلسله مراتب مقامات معنوى آنهاست به سوى بهشت مى‏روند.

«تا این که آنها به بهشت مى‏رسند در حالى که درهاى آن از قبل براى آنها گشوده شده است، و (در این هنگام) نگهبانان آن [فرشتگان رحمت‏] به آنها مى‏گویند: سلام بر شما! گوارایتان باد این نعمتها داخل بهشت شوید و جاودانه بمانید»! (حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ).

جالب این که در مورد دوزخیان مى‏گوید هنگامى که به دوزخ مى‏رسند درهایش گشوده مى‏شود، ولى در مورد بهشتیان مى‏گوید درهایش از قبل گشوده شده، و این اشاره به احترام و اکرام خاصى است که براى آنها قائلند.

در مورد دوزخیان خواندیم که نخستین سخن فرشتگان عذاب ملامت و سرزنش سخت به آنهاست. ولى در مورد بهشتیان نخستین سخن «سلام و درود و احترام و اکرام» است.




(آیه 74)- در این آیه چهار جمله کوتاه و پر معنى که حاکى از نهایت خشنودى و رضایت خاطر بهشتیان است از آنها نقل مى‏کند: «آنها مى‏گویند: حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که به وعده خویش درباره ما وفا کرد» (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ).

در جمله‏هاى بعد مى‏افزاید: «و زمین (بهشت) را میراث ما قرار داد و به ما بخشید» (وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ).

منظور از زمین در اینجا زمین بهشت است، و تعبیر به «ارث» به خاطر آن است که این همه نعمت در برابر زحمت کمى به آنها داده شده، و مى‏دانیم میراث چیزى است که انسان براى آن معمولا زحمتى نکشیده است، و یا از این نظر است که هر انسانى مکانى در بهشت دارد و محلى در دوزخ هر گاه به خاطر اعمالش دوزخى شود مکان بهشتى او را به دیگران مى‏سپارند و هرگاه بهشتى شود مکان دوزخیش براى دیگران باقى مى‏ماند.

در جمله سوم آزادى کامل خود را در استفاده از بهشت وسیع پروردگار چنین بیان مى‏کنند: «ما هر جا از بهشت را بخواهیم منزلگاه خود قرار مى‏دهیم» (نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ).

بالاخره در آخرین جمله مى‏گویند: «چه نیکوست پاداش عمل کنندگان» به دستورات پروردگار (فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ).

اشاره به این که این مواهب وسیع را به «بها» مى‏دهند، به «بهانه» نمى‏دهند، ایمان و عمل صالح لازم است تا در پرتو آن چنین شایستگى حاصل شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۸
* مسافر
جمعه, ۶ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۸ ق.ظ

465 . صفحه 465



ششم فروردین : 


نفیسه : 


(آیه 57)- در آیات گذشته تاکید بر توبه شد تا کسی در قیامت به خاطر عدم توبه افسوس نخورد خصوصا در آیه قبل به حسرت گناهکاران به دلیل کوتاهی از انجام فرمان خداوند اشاره دارد.سپس این آیه در ادامه مى‏افزاید: «یا بگوید: اگر خداوند مرا هدایت مى‏کرد از پرهیزکاران بودم» (أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ).

این سخن را گویا زمانى مى‏گوید که او را به پاى میزان حساب مى‏آورند، گروهى را مى‏بیند که با دست پر از حسنات به سوى بهشت روانه مى‏شوند، او نیز آرزو مى‏کند در صف آنان باشد و همراه آنان به سوى نعمتهاى الهى برود.



(آیه 58)- باز مى‏افزاید: «یا هنگامى که عذاب الهى را مى‏بیند بگوید: اى کاش بار دیگر (به دنیا) بازمى‏گشتم و از نیکوکاران بودم»؟! (أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ).

و این هنگامى است که او را به سوى دوزخ مى‏برند و چشمش به آتش سوزان و منظره عذاب دردناک آن مى‏افتد، آهى از دل بر مى‏کشد و آرزو مى‏کند اى کاش به او اجازه داده مى‏شد تا به دنیا بازگردد.



(آیه 59)- قرآن در برابر این سه گفتار دوم چنین پاسخ مى‏گوید: «آرى آیات من به سراغ تو آمد اما آن را تکذیب کردى، و تکبر نمودى، و از کافران بودى» (بَلى‏ قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی فَکَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ).

یعنى این که مى‏گوئى «اگر هدایت الهى به سراغ من آمده بود از پرهیزکاران بودم» هدایت الهى چیست؟ جز این همه کتب آسمانى و فرستادگان خدا و آیات و نشانه‏هاى حق در آفاق و انفس؟

همه این آیات را دیدى و شنیدى عکس العمل تو در مقابل آن چه بود؟

تکذیب و استکبار و کفر! از میان این سه عمل «استکبار» ریشه اصلى است و به دنبال آن «تکذیب آیات الهى» و نتیجه آن «کفر و بى‏ایمان» است.




(آیه 60)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از مشرکان دروغ پرداز و مستکبرى بود که در روز قیامت از کرده خود پشیمان مى‏شوند و تقاضاى بازگشت به این جهان مى‏کنند- تقاضائى بى‏حاصل و غیر قابل قبول- در اینجا در ادامه همین سخن مى‏گوید: «و روز قیامت کسانى را که بر خدا دروغ بستند مى‏بینى که صورتهایشان سیاه است»! (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ).

سپس مى‏افزاید: «آیا در جهنم جایگاهى براى مستکبّران نیست»؟! (أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرِینَ).




(آیه 61)- در این آیه سخن از نقطه مقابل این گروه یعنى گروه پرهیزکاران و سعادت آنها در قیامت در میان است، مى‏فرماید: «و خداوند کسانى را که تقوا پیشه کردند با رستگارى رهایى مى‏بخشد» (وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ).

سپس این فلاح و پیروزى را با این دو جمله کوتاه و پر معنى توضیح مى‏دهد:

«هیچ بدى به آنها نمى‏رسد و هرگز غمگین نخواهند شد» (لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).

در جهانى زندگى مى‏کنند که جز نیکى و پاکى و وجد و سرور چیزى وجود ندارد، این تعبیر کوتاه در حقیقت تمام مواهب الهى را در خود جمع کرده است.




(آیه 62)- این آیه بار دیگر به مسأله توحید و مبارزه با شرک باز مى‏گردد و گفتگوهائى را که با مشرکان داشت ادامه داده، مى‏فرماید: «خداوند آفریدگار همه چیز است و حافظ و ناظر بر همه اشیا است» (اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکِیلٌ).

جمله اول اشاره به «توحید خالقیت» است و جمله دوم اشاره به «توحید ربوبیت».

مسأله توحید خالقیت چیزى است که حتى مشرکان غالبا به آن معترف بوده‏اند.

ولى آنها در توحید ربوبیت گرفتار انحراف شده بودند گاه حافظ و نگهبان و مدبر کارهاى خود را بتها مى‏دانستند و در مشکلات به آنها پناه مى‏بردند.




(آیه 63)- این آیه با ذکر توحید مالکیت خداوند بحث توحیدى آیه قبل را تکمیل کرده، مى‏گوید: «کلیدهاى آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

این تعبیر معمولا کنایه از مالکیت و یا سلطه بر چیزى است، چنانکه مى‏گوئیم: کلید این کار به دست فلانى است.

قرآن بعد از این جمله چنین نتیجه گیرى مى‏کند: «و کسانى که به آیات خداوند کافر شدند زیانکارانند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).

چرا که منبع اصلى و سرچشمه واقعى همه خیرات و برکات را رها کرده و در بیراهه‏ها سرگردان شده‏اند، از کسى که تمام کلیدهاى آسمانها و زمین به دست اوست روى بر تافته و به سراغ موجودات ناتوانى رفته‏اند که مطلقا کارى از آنها ساخته نیست.



(آیه 64)- از مجموع آنچه درباره شاخه‏هاى توحید در آیات گذشته ذکر شد به خوبى مى‏توان نتیجه گرفت که توحید در عبادت یک حقیقت غیر قابل انکار است، تا آنجا که هیچ انسان فهمیده و عاقلى نباید به خود اجازه دهد که در برابر بتها سجده کند، لذا به دنبال آن با لحنى قاطع و تشدد آمیز مى‏گوید: «بگو: آیا به من دستور مى‏دهید که غیر خدا را بپرستم اى جاهلان»؟! (قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ).

این سخن مخصوصا با توجه به این که کفار و مشرکان گاهى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله را دعوت مى‏کردند که خدایان آنها را احترام و پرستش کند، و یا حد اقل از عیبجوئى و انتقاد نسبت به بتها بپرهیزد مفهوم عمیقترى پیدا مى‏کند، و با صراحت اعلام مى‏دارد که مسأله توحید و نفى شرک مطلبى نیست که بتوان بر سر آن معامله و سازش کرد، شرک باید در تمام چهره‏هایش درهم کوبیده شود و از صفحه جهان محو گردد!




(آیه 65)- اگر مشرک شوى اعمالت بر باد مى‏رود! قرآن همچنان مسائل مربوط به شرک و توحید را که در آیات قبل از آن سخن بود تعقیب مى‏کند.

نخست با لحن قاطع خطر شرک را بازگو کرده، مى‏فرماید: «به تو و همه پیامبران پیشین وحى شده که اگر مشرک شوى تمام اعمالت تباه مى‏شود و از زیانکاران خواهى بود» (وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ).

به این ترتیب شرک دو پیامد خطرناک دارد حتى در مورد پیامبران الهى اگر به فرض محال مشرک شوند.

نخست مسأله حبط اعمال است، و دوم گرفتار خسران و زیان زندگى شدن.

اما «حبط اعمال» به معنى محو آثار و پاداش عمل به خاطر شرک است چرا که شرط قبولى اعمال اعتقاد به اصل توحید است و بدون آن هیچ عملى پذیرفته نیست.

و اما زیانکار شدن آنها به خاطر این است که بزرگترین سرمایه‏هاى خود را که عقل و خرد و عمر گرانبهاست در این بازار بزرگ تجارت دنیا از دست داده و «جز حسرت و اندوه متاعى نخریدند»!




(آیه 66)- در این آیه باز براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «بلکه تنها خداوند را عبادت کن و از شکرگزاران باش» (بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ). یعنى معبود تو باید منحصرا ذات پاک «اللّه» باشد.




(آیه 67)- در این آیه به بیان دیگرى براى نفى شرک پرداخته، ریشه اصلى انحراف آنها را ذکر کرده، مى‏گوید: «آنها خدا را آن گونه که شایسته است نشناختند» (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ). و به همین دلیل نام مقدس او را تا آنجا تنزل دادند که هم ردیف بتها قرار دادند.

آرى! سرچشمه شرک عدم معرفت صحیح درباره خداوند است، کسى که بداند او وجودى است بى‏پایان و نامحدود از هر نظر و از سوى دیگر آفرینش همه موجودات از ناحیه اوست و حتى در بقاى خود هر لحظه به فیض وجود او نیازمندند و از سوى سوم تدبیر عالم هستى و گشودن گره تمام مشکلات و همه ارزاق به دست با قدرت اوست، و حتى اگر شفاعتى هم انجام گیرد به اذن و فرمان او خواهد بود، معنى ندارد رو به سوى دیگرى آرد.

اصلا چنین وجودى با این صفات، دوگانگى براى او محال است زیرا دو وجود نامحدود از جمیع جهات عقلا غیر ممکن است- دقت کنید.

سپس براى بیان عظمت و قدرت او از دو تعبیر کنائى زیبا استفاده کرده، مى‏گوید: «در حالى که تمام زمین در روز قیامت در قبضه اوست و آسمانها پیچیده در دست او» (وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ).

کسى که طومارى را درهم پیچیده و در دست راست گرفته کاملترین تسلط را بر آن دارد، مخصوصا انتخاب «یمین» (دست راست) به خاطر آن است که غالب اشخاص کارهاى مهم را با دست راست انجام مى‏دهند و قوت و قدرت بیشترى در آن احساس مى‏کنند.

کوتاه سخن این که: همه این تشبیهات و تعبیرات کنایه از سلطه مطلقه پروردگار بر عالم هستى در جهان دیگر است، تا همگان بدانند در عالم قیامت نیز کلید نجات و حل مشکلات در کف قدرت خداوند است، تا به بهانه شفاعت و مانند آن به سراغ بتها و معبودهاى دیگر نروند.

البته در این دنیا نیز زمین و آسمان به همین صورت در قبضه قدرت او است. ولى در آن روز قدرت خداوند از هر زمان آشکارتر است و همگى به روشنى در مى‏یابند که همه چیز از آن او و در اختیار اوست.

به هر حال بعد از بیانات فوق در آخر آیه در یک نتیجه گیرى فشرده و گویا مى‏فرماید: «خداوند منزه و بلند مقام است از شریکهایى که براى او مى‏پندارند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).

اگر انسانها با مقیاسهاى کوچک اندیشه‏هاى خود درباره ذات پاک او قضاوت نمى‏کردند هرگز به بیراهه‏هاى شرک و بت پرستى نمى‏افتادند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۸
* مسافر
پنجشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۷ ق.ظ

464 . صفحه 464


پنجم فروردین : 



نفیسه : 



(آیه 48)- این آیه توضیح یا تکمیل براى مطلبى است که در آیه 47 گذشت مى‏فرماید: در آن روز «اعمال بدى را که انجام داده‏اند براى آنها آشکار مى‏شود» (وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا).

«و آنچه را استهزا کردند بر آنها واقع مى‏گردد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).



(آیه 49)- در سختیها به یاد خدا هستند، اما ...! باز در اینجا موضوع سخن،افراد بى‏ایمان و ظالمانند، و چهره دیگرى از چهره‏هاى زشت آنها را منعکس مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «هنگامى که انسان را زیانى (و درد و رنج و فقرى) رسد، ما را (براى حل مشکلش) مى‏خواند» (فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا).

اما آن هم موقتى است «سپس هنگامى که از جانب خود به او نعمتى دهیم (و درد و رنجش را برطرف سازیم لطف و عطاى ما را به دست فراموشى مى‏سپارد، و) مى‏گوید: این نعمت را به خاطر کاردانى خودم به من داده‏اند» (ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ).

این غافلان بى‏خبر هیچ فکر نمى‏کنند که آن علم و دانش نیز موهبتى از سوى خداست.

سپس قرآن در پاسخ این افراد خودبین و کم ظرفیت که چون به نعمتى رسند به زودى خود را گم مى‏کنند چنین مى‏گوید: «ولى این (نعمت) وسیله آزمایش (آنها) است ولى بیشترشان نمى‏دانند» (بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).

هدف این است که با بروز حوادث سخت، و به دنبال آن رسیدن به نعمتهاى بزرگ، آنچه را در درون دارند آشکار کنند.



(آیه 50)- در این آیه مى‏افزاید: «این سخن را کسانى که قبل از آنها بودند گفتند (آنها نیز ادعا مى‏کردند که نعمتهاى ما زائیده علم و لیاقت ماست) ولى آنچه را به دست مى‏آوردند براى آنها سودى نداشت» (قَدْ قالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ).

آرى! قارونهاى مغرور اموالشان را مولود لیاقت خودشان مى‏پنداشتند و مواهب الهى را بر خویش فراموش کرده، و تنها چشم به اسباب ظاهرى دوخته بودند.



(آیه 51)- «سپس بدیهاى اعمالشان به آنها رسید» (فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا). و هر کدام به نوعى از عذابهاى الهى، طوفان، سیلاب، زمین لرزه، و صیحه‏هاى آسمانى، گرفتار شدند، و از میان رفتند.بعد مى‏افزاید: این سرنوشت منحصر به آنها نبود «و ظالمان این گروه [اهل مکّه‏] نیز به زودى گرفتار بدیهاى اعمالى که انجام داده‏اند خواهند شد، و هرگز نمى‏توانند از چنگال عذاب الهى بگریزند» (وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ).

بلکه از آنها نیز فراتر مى‏رود و همه ستمگران مغرور و بى‏خبر از خدا را در تمام اعصار و قرون شامل مى‏شود.



(آیه 52)- قرآن در پاسخ این سخن که مى‏گفتند: نعمتهاى ما مولود آگاهى و توانائى خود ماست به آنها گوشزد کرد که سرى به تاریخ گذشتگان بزنید و ببینید همین سخن را دیگران گفتند و به چه مصائب و عذابهائى گرفتار شدند- این یک جواب تاریخى است.

سپس در این آیه به یک جواب عقلى پرداخته، مى‏گوید: «آیا آنها ندانستند که خداوند روزى را براى هرکس بخواهد گسترده یا تنگ مى‏سازد»؟! (أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).

چه بسیارند افراد شایسته‏اى که در زندگى محروم و منزوى هستند، و چه بسیار افراد ضعیف و ناتوانى که از هر نظر متنعمند، اگر پیروزیهاى مادى همگى در سایه تلاش و کوشش خود افراد و لیاقتهاى آنها به دست مى‏آمد نباشید شاهد چنین صحنه‏هائى باشیم.

لذا در پایان آیه مى‏افزاید: «در این، آیات و نشانه‏هایى است براى گروهى که ایمان مى‏آورند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).

نشانه‏هائى براى ذات پاک خدا همان گونه که امیرمؤمنان على علیه السّلام فرمود:

«عرفت اللّه بفسخ العزائم و حلّ العقود و نقض الهمم من خدا را بوسیله بر هم خوردن تصمیمها، گشوده شدن گره‏ها و درهم شکستن اراده‏ها شناختم».

اینها نشانه‏هایى است از ضعف و ناتوانى انسان تا خود را گم نکند و گرفتار غرور و خودبینى نگردد.



(آیه 53)- خداوند همه گناهان را مى‏آمرزد: به دنبال تهدیدهاى مکررى که در آیات گذشته در مورد مشرکان و ظالمان آمده بود در اینجا راه بازگشت را توأم با امیدوارى به روى همه گنهکاران مى‏گشاید زیرا هدف اصلى از همه این امور تربیت و هدایت است نه انتقامجوئى و خشونت، با لحنى آکنده از نهایت لطف و محبت آغوش رحمتش را به روى همگان باز کرده و فرمان عفو آنها را صادر نموده، مى‏فرماید: «به آنها بگو: اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‏اید از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى‏آمرزد زیرا که او آمرزنده و مهربان است» (قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً).

دقت در تعبیرات این آیه نشان مى‏دهد که از امید بخش‏ترین آیات قرآن مجید نسبت به همه گنهکاران است، و گستردگى آن به حدى است که طبق روایتى امیر مؤمنان على علیه السّلام فرمود: «در تمام قرآن آیه‏اى وسیعتر از این آیه نیست».

این وعده غفران مشروط بر این است که: بعد از ارتکاب گناه به خود آیند، و تغییر مسیر دهند، رو به سوى درگاه خدا آورند، در برابر فرمانش تسلیم باشند و با عمل، صداقت خود را در این توبه و انابه نشان دهند.



(آیه 54)- در این آیه راه ورود در این دریاى بى‏کران رحمت الهى را به همه مجرمان و گنهکاران نشان مى‏دهد، مى‏فرماید: «و به درگاه پروردگارتان باز گردید» و مسیر زندگى خود را اصلاح کنید (وَ أَنِیبُوا إِلى‏ رَبِّکُمْ).

«و در برابر او تسلیم شوید (و فرمانش را به گوش جان بشنوید و پذیرا گردید) پیش از آن که عذاب (الهى) به سراغ شما آید، سپس از سوى هیچ کس یارى نشوید»! (وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ).




(آیه 55)- بعد از پیمودن مرحله انابه و اسلام سخن از مرحله سوم که مرحله «عمل» است به میان آورده، مى‏افزاید: «و از بهترین دستوراتى که از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پیروى کنید، پیش از آن که عذاب (الهى) ناگهان به سراغ شما آید در حالى که از آن خبر ندارید» (وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ).و به این ترتیب مسیر وصول به رحمت خدا سه گام بیشتر نیست:

گام اول توبه و پشیمانى از گناه و روى آوردن به سوى خداست.

گام دوم ایمان و تسلیم در برابر فرمان او، و گام سوم عمل صالح است.



(آیه 56)- آن روز پشیمانى بیهوده است: در آیات گذشته دستور مؤکدى براى توبه و اصلاح و جبران اعمال گذشته آمده بود، در اینجا در تعقیب آن مى‏گوید: این دستورها براى آن است «مبادا کسى (روز قیامت) بگوید: افسوس بر من از کوتاهیهائى که در اطاعت فرمان خدا کردم! و از مسخره کنندگان (آیات او) بودم»! (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ).

آرى! هنگامى که انسان وارد عرصه محشر مى‏شود و نتیجه تفریطها، و مسامحه کاریها و خلافکاریها، و شوخى گرفتن جدیها را در برابر چشم خود مى‏بیند، اندوهى سنگین توأم با ندامتى عمیق بر قلب او سایه مى‏افکند، و این حالت درونى خود را بر زبان آورده و به صورت جمله‏هاى فوق بیان مى‏دارد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۷
* مسافر
چهارشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۷ ق.ظ

463 . صفحه 463


چهارم فروردین : 


نفیسه : 


(آیه 41)- بعد از ذکر دلائل توحید، و بیان سرگذشت مشرکان و موحدان، در این آیه این حقیقت را توضیح مى‏دهد که پذیرش و عدم پذیرش شما سود و زیانش متوجه خودتان است، و اگر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در این زمینه اصرار مى‏ورزد نه به خاطر نفعى است که عائد او شود، بلکه صرفا انجام وظیفه الهى است، مى‏فرماید:

«ما این کتاب (آسمانى) را براى مردم به حق نازل کردیم» (إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ).

«هر کس هدایت را پذیرد به نفع خود اوست، و هر کس گمراهى را برگزیند تنها به زیان خود گمراه مى‏گردد» (فَمَنِ اهْتَدى‏ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها).

«و تو مأمور اجبار آنها به هدایت نیستى» وظیفه تو تنها ابلاغ و انذار است (وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ).



(آیه 42)- سپس براى این که روشن سازد همه چیز انسانها و از جمله حیات و مرگشان به دست خداست مى‏گوید: «خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏کند» (اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها).

«و ارواحى را که نمرده‏اند نیز به هنگام خواب» مى‏گیرد (وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها).

و به این ترتیب «خواب» برادر «مرگ» است و شکل ضعیفى از آن.

بعد مى‏افزاید: «سپس ارواح کسانى را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده نگه مى‏دارد (به گونه‏اى که هرگز از خواب بیدار نمى‏شوند) و ارواح دیگرى را (که باید زنده بمانند) باز مى‏گرداند تا سر آمدى معین» (فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى‏ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).

آرى «در این امر نشانه‏هاى روشنى است براى کسانى که اندیشه مى‏کنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).




(آیه 43)- از آنجا که در آیه قبل حاکمیت «اللّه» بر وجود انسان و تدبیر او از طریق نظام مرگ و حیات و خواب و بیدارى مسلم شد در این آیه سخن از انحراف مشرکان در مسأله شفاعت به میان مى‏آورد تا به آنها ثابت کند مالک شفاعت همان مالک مرگ و حیات آدمى است، نه بتهاى فاقد شعور، مى‏فرماید:

«آیا آنها غیر از خدا شفیعانى گرفته‏اند» (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ).

مى‏دانیم که یکى از بهانه‏هاى معروف بت پرستان در مورد پرستش بتها این بود که مى‏گفتند: «ما آنها را به خاطر این مى‏پرستیم که شفیعان ما نزد اللّه بوده باشند».

ولى از آنجا که شفاعت اولا فرع بر درک و شعور است و ثانیا فرع بر قدرت و مالکیت و حاکمیت، در دنباله آیه در پاسخ آنها چنین مى‏فرماید: به آنها «بگو: آیا (از آنها شفاعت مى‏طلبید) هر چند مالک چیزى نباشند، و درک و شعورى براى آنها نباشد»؟ (قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ).

اگر شفیعان خود را فرشتگان و ارواح مقدسه مى‏دانید آنها از خود چیزى ندارند، هر چه دارند از ناحیه خداست، و اگر از بتهاى سنگى و چوبى شفاعت مى‏طلبید آنها علاوه بر عدم مالکیت کمترین عقل و شعورى ندارند.




(آیه 44)- لذا در این آیه اضافه مى‏کند: «بگو: تمام شفاعت از آن خداست» (قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً).

زیرا «حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست، و سپس همه شما به سوى او بازگردانده مى‏شوید» (لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).

و به این ترتیب آنها را بکلى خلع سلاح مى‏کند، چرا که توحیدى که بر کل عالم حاکم است مى‏گوید: شفاعت نیز جز به اذن پروردگار ممکن نیست.




(آیه 45)- آنها که از نام خدا وحشت دارند! باز هم در اینجا سخن از توحید و شرک است و یکى از چهره‏هاى بسیار زشت و زننده مشرکان و منکران معاد را در برخورد با توحید منعکس ساخته، مى‏فرماید: «و هنگامى که خداوند به یگانگى یاد مى‏شود دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند مشمئز (و متنفر) مى‏گردد، اما هنگامى که از معبودهاى دیگر یاد مى‏شود، آنان خوشحال مى‏شوند» (وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ). گاه انسان چنان به زشتیها خو مى‏گیرد و از پاکیها و نیکیها بیگانه مى‏شود که از شنیدن نام حق ناراحت و از شنیدن باطل مسرور و شاد مى‏گردد.

نقطه مقابل آنها مؤمنانى هستند که از شنیدن نام خداوند یگانه چنان مجذوب نام مقدسش مى‏شوند که حاضرند هر چه دارند نثار راه او کنند.




(آیه 46)- هنگامى که سخن به اینجا مى‏رسد که این گروه لجوج و این جاهلان مغرور حتى از شنیدن نام خداوند یگانه متنفر و بیزارند به پیامبرش دستور مى‏دهد که از آنها روى بگرداند، و رو به سوى درگاه خدا آورد، با لحنى که حاکى از ایمان عمیق و سرشار از عشق اوست با او سخن گوید، و شکایت این گروه را به درگاه او برد، تا هم قلب خود را که آکنده از اندوه است آرامش بخشد، و هم از این راه تکانى به آن ارواح خفته غافل دهد.

مى‏فرماید: «بگو: خداوندا! اى آفریننده آسمانها و زمین، و آگاه از اسرار نهان و آشکار، تو در میان بندگانت در آنچه اختلاف داشتند داورى خواهى کرد» (قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).

آرى! روز قیامت این گمراهان لجوج به اشتباه خود پى مى‏برند و آنجاست که به فکر جبران مى‏افتند، اما چه سود؟!



(آیه 47)- در این آیه مى‏گوید: «اگر ستمکاران تمام آنچه را روى زمین است مالک باشند و همانند آن نیز بر آن افزوده شود، حاضرند همه را فدا کنند تا از عذاب شدید روز قیامت رهائى یابند» اما چنین چیزى ممکن نیست (وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ).

سپس مى‏افزاید: «و از سوى خدا براى آنها امورى ظاهر مى‏شود که هرگز گمان نمى‏کردند» (وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ).

و عذابهائى را با چشم خود مى‏بینند که هرگز به فکر آنها خطور نمى‏کرد!




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۷
* مسافر
سه شنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۶ ق.ظ

462 . صفحه 462



سوم فروردین : 


نفیسه : 



(آیه 32)- سخن از حضور مردم در صحنه قیامت و مخاصمه در آن دادگاه بزرگ بود، در اینجا نیز همان بحث را ادامه مى‏دهد، و مردم را به دو گروه «مکذبان» و «مصدّقان» تقسیم مى‏کند.

گروه اول داراى دو وصفند، چنانکه مى‏فرماید: «پس چه کسى ستمکارتر است از آن کسى که بر خدا دروغ ببندد و سخن راست را هنگامى که به سراغ او آمده تکذیب کند» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ).

افراد بى ایمان و مشرک بسیار دروغ بر خدا مى‏بستند، گاه فرشتگان را دختران او مى‏خواندند، گاه عیسى را پسر او مى‏گفتند، گاه بتها را شفیعان درگاه او مى‏دانستند، و گاه احکام دروغینى در زمینه حلال و حرام جعل مى‏کردند و به او نسبت مى‏دادند، و مانند اینها.

و اما سخن صدقى که به سراغ آنها آمد و تکذیب کردند همان وحى آسمانى قرآن مجید بود.

و در پایان آیه در یک جمله کوتاه کیفر این گونه افراد را چنین بیان مى‏کند: «آیا در جهنم جایگاهى براى کافران نیست»؟! (أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ).

هنگامى که نام «جهنم» برده مى‏شود بقیه عذابهاى دردناک نیز در آن خلاصه شده است.



(آیه 33)- درباره گروه دوم نیز دو توصیف ذکر کرده، مى‏فرماید: «اما کسى که سخن راست بیاورد، و کسى که آن را تصدیق کند آنان پرهیزکارانند» (وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ).

به این ترتیب سخن از کسانى است که هم آورنده صدقند و هم عمل کننده به آن، سخن از آنهاست که مکتب وحى و سخن حق پروردگار را در عالم نشر داده، و خود به آن مؤمن هستند و عمل مى‏کنند، اعم از پیامبران و امامان معصوم و تبیین کنندگان مکتب آنها.




(آیه 34)- در این آیه سه پاداش بزرگ براى این گروه بیان مى‏دارد: نخست مى‏فرماید: «آنچه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنان موجود است و این است جزاى نیکوکاران» (لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ).

گستردگى مفهوم این آیه به قدرى است که تمام مواهب معنوى و نعمتهاى مادى را شامل مى‏شود، آنچه در تصور و وهم ما بگنجد یا نگنجد؟




(آیه 35)- دومین و سومین پاداش آنان را به این صورت بیان مى‏کند: «تا خداوند بدترین اعمالى را که انجام داده‏اند (در سایه ایمان و صداقت آنها) بیامرزد و آنها را به بهترین اعمال که انجام مى‏دادند پاداش دهد» (لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ).

چه تعبیر جالبى! از یکسو این تقاضا را دارند که بدترین اعمالشان در سایه لطف الهى پوشانده شود، و با آب توبه این لکه‏ها از دامانشان پاک گردد، و از سوى دیگر تقاضایشان این است که خداوند بهترین اعمالشان را معیار پاداش قرار دهد و همه اعمال آنها را به حساب آن بپذیرد! و خداوند نیز با تعبیرى که در این آیات بیان فرموده درخواست آنان را پذیرفته است، بدترین را مى‏بخشد، و بهترین را معیار پاداش قرار مى‏دهد.




(آیه 36)-

شأن نزول:

نقل کرده‏اند که: بت پرستان مکه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را از خشم و غضب بتها بر حذر مى‏داشتند، و مى‏گفتند: از آنها بدگوئى مکن، و برخلاف آنها اقدام منما که تو را دیوانه مى‏کنند و آزار مى‏رسانند! (آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت).

تفسیر:

«خدا» کافى است! به دنبال تهدیدهائى که خداوند در آیات گذشته نسبت به مشرکان بیان فرمود، و وعده‏هائى که به پیامبرش داده است در این آیه سخن از تهدیدهاى کفار به میان مى‏آورد و مى‏گوید: «آیا خداوند براى (نجات و دفاع از) بنده‏اش (در برابر دشمنان) کافى نیست؟ اما آنها تو را از غیر او مى‏ترسانند» (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ).

خداوندى که قدرتش برتر از همه قدرتهاست و از نیازها و مشکلات بندگانش به خوبى آگاه است و نسبت به آنها نهایت لطف و مرحمت را دارد چگونه ممکن است بندگان با ایمانش را در برابر طوفان حوادث و موج عداوت دشمنان تنها بگذارد؟ هنگامى که او پشتیبان بنده‏اش باشد،

اگر تیغ عالم بجنبد ز جاى

نبرد رگى چون نخواهد خداى!

و هنگامى که بخواهد کسى را یارى کند

هزار دشمنم ار مى‏کنند قصد هلاک

گرم تو دوستى از دشمنان ندارم باک‏

چه رسد به بتها که موجوداتى بى‏ارزش و بى‏خاصیتند.

این آیه نویدى است براى همه پویندگان راه حق و مؤمنان راستین مخصوصا در محیطهائى که در اقلیت قرار دارند و از هر سو مورد تهدیدند.

در دنباله این آیه و آیه بعد اشاره به مسأله «هدایت» و «ضلالت» و تقسیم مردم به دو گروه «گمراه» و «هدایت یافته» و این که همه اینها از ناحیه خدا است مى‏کند، تا روشن شود تمامى بندگان نیازمند درگاه اویند، و بى‏خواست او چیزى در عالم رخ نمى‏دهد، مى‏فرماید: «و هر کس را خداوند گمراه کند هیچ هدایت کننده‏اى ندارد» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ).



(آیه 37)- «و هر کس را خدا هدایت کند هیچ گمراه کننده‏اى نخواهد داشت» (وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ).

بدیهى است نه آن ضلالت بى‏دلیل است، و نه این هدایت بى‏حساب، بلکه هر یک تداومى است بر خواست خود انسان و تلاش او.

و چه بیخبرند کسانى که رابطه این گونه آیات را از آیات دیگر قرآن بریده و آن را گواه بر مکتب جبر گرفته‏اند، گوئى نمى‏دانند که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر مى‏کنند.

بلکه در ذیل همین آیه شاهد گویائى بر این معنى است، چرا که مى‏فرماید:

«آیا خداوند توانا و داراى مجازات نیست»؟ (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقامٍ).

مى‏دانیم انتقام از ناحیه خداوند به معنى مجازات در برابر اعمال خلافى است که انجام شده، این نشان مى‏دهد که اضلال او جنبه مجازات دارد، و عکس العمل اعمال خود انسانهاست، و طبعا هدایت او نیز جنبه پاداش و عکس العمل اعمال خالص و پاک و مجاهده در طریق «اللّه» دارد.

هدایت و ضلالت از سوى خداست!

هدایت در لغت به معنى دلالت و راهنمائى توأم با لطف و دقت است و آن را به دو شعبه تقسیم کرده‏اند: «ارائه طریق» و «ایصال به مطلوب» و به تعبیر دیگر «هدایت تشریعى» و «هدایت تکوینى». توضیح این که: گاه انسان راه را به کسى که طالب آن است با دقت تمام و لطف و عنایت نشان مى‏دهد، اما پیمودن راه و رسیدن به مقصود بر عهده خود اوست.

ولى گاه دست طالب راه را مى‏گیرد و علاوه بر ارائه طریق او را به مقصد مى‏رساند.

البته نقطه مقابل آن «اضلال» است.

یک نگاه اجمالى به آیات قرآن به خوبى روشن مى‏سازد که قرآن هدایت و ضلالت را فعل خدا مى‏شمرد، و هر دو را به او نسبت مى‏دهد.

مطالعه سطحى این آیات و عدم درک معنى عمیق آنها سبب شده است که گروهى در تفسیر آنها به «ضلالت» بیفتند و زیر آوارهاى مکتب «جبر» مدفون گردند.

اما دقیقترین تفسیرى که با همه آیات هدایت و ضلالت سازگار است و همه آنها را به خوبى تفسیر مى‏کند این است که بگوئیم:

هدایت تشریعى به معنى ارائه طریق، جنبه عمومى و همگانى دارد و هیچ قید و شرطى در آن نیست، چنانکه در آیه 3 سوره دهر آمده: «ما راه را به انسان نشان دادیم خواه شکرگزارى کند یا کفران» و در آیه 51 سوره آل عمران مى‏خوانیم: «تو همه انسانها را به صراط مستقیم دعوت مى‏کنى» بدیهى است دعوت پیامبر مظهر دعوت خداست چرا که هر چه او دارد از خدا دارد.

و درباره جمعى از منحرفان و مشرکان در آیه 23 سوره نجم آمده است:

«هدایت الهى از سوى پروردگار به سراغ آنها آمد».

اما هدایت تکوینى به معنى ایصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از تمام پیچ و خمهاى راه، و حفظ و حمایت از آنها تا رساندن به ساحل نجات که موضوع بحث بسیارى دیگر از آیات قرآن است هرگز بى‏قید و شرط نمى‏باشد، این هدایت مخصوص گروهى است که اوصاف آنها در قرآن بیان شده و اضلال که نقطه مقابل آن است نیز مخصوص گروهى است که اوصاف آنان نیز بیان گشته.قرآن مجید در یک جا سرچشمه ضلالت را فسق و خروج از اطاعت و فرمان الهى شمرده شده. (بقره/ 26) در جاى دیگر تکیه روى مسأله ظلم شده و آن را زمینه ساز ضلالت معرفى کرده. (بقره/ 258) و در جاى دیگر کفر به عنوان زمینه ساز گمراهى ذکر شده. (بقره/ 264) باز در آیه دیگر اسراف و دروغگوئى را عامل گمراهى شمرده است. (غافر/ 28) نتیجه این که قرآن ضلالت الهى را مخصوص کسانى مى‏شمرد که داراى این اوصافند: «کفر»، «ظلم»، «فسق»، «دروغ»، «اسراف» و «کفران».

آیا کسانى که داراى این اوصافند شایسته ضلالت و گمراهى نیستند؟! این در زمینه مسأله ضلالت، و اما در مورد «هدایت» نیز شرائط و اوصافى در قرآن بیان شده که نشان مى‏دهد آن هم بدون علت، و بر خلاف حکمت الهى نیست.

در یک جا پیروى فرمان خدا، و جلب خشنودى او، زمینه ساز هدایت الهى شمرده شده است. (مائده/ 16) در جاى دیگر توبه و انابه عامل استحقاق هدایت شمرده شده است. (رعد/ 27) و در آیه دیگر جهاد آن هم جهاد مخلصانه و در راه خدا به عنوان شرط اصلى هدایت ذکر شده است. (عنکبوت/ 69) و بالاخره در آیه دیگر پیمودن مقدارى از راه هدایت به عنوان شرطى براى ادامه این راه به لطف خداوند ذکر شده است. (محمد/ 17) نتیجه این که تا از سوى بندگان توبه و انابه‏اى نباشد، تا پیرو فرمان او نباشند تا جهاد و تلاش و کوششى صورت نگیرد، و تا گامهاى نخستین را در مسیر حق برندارند، لطف الهى شامل حال آنان نمى‏شود، دست آنان را نمى‏گیرد و ایصال به مطلوب نمى‏کند.

آیا شمول هدایت نسبت به کسانى که داراى این اوصافند بى‏حساب است و یا دلیل بر جبرى بودن هدایت محسوب مى‏شود! ملاحظه مى‏کنید آیات قرآن در این زمینه بسیار روشن و گویاست، منتهى کسانى که نتوانسته یا نخواسته‏اند جمع بندى صحیحى از آیات هدایت و ضلالت کنند گرفتار چنان اشتباه خطرناکى شده‏اند، و «چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند» باید گفت زمینه این «ضلالت» را نیز خودشان فراهم ساخته‏اند! به هر حال مشیت الهى که در آیات هدایت و ضلالت روى آن تکیه شده، هرگز به معنى مشیت بى‏دلیل و خالى از حکمت نیست، بلکه در هر مورد شرائط خاصى دارد که آن را هماهنگ با حکیم بودن او مى‏کند.


(آیه 39)- در این آیه آنهائى را که در برابر منطق عقل و وجدان تسلیم نیستند با یک تهدید الهى و مؤثر مخاطب ساخته، مى‏فرماید: به آنها «بگو:

اى قوم من! شما هر چه در توان دارید انجام دهید، من نیز به وظیفه خود عمل مى‏کنم، اما به زودى خواهید دانست» (قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).




(آیه 40)- خواهید دانست «چه کسى عذاب خوار کننده‏اى (در دنیا) به سراغش مى‏آید و (سپس) عذابى جاویدان (در آخرت) بر او وارد مى‏گردد» (مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ).

و به این ترتیب آخرین سخن را به آنها مى‏گوید که یا تسلیم منطق عقل و خرد شوید و به نداى وجدان گوش فرا دهید و یا در انتظار دو عذاب دردناک باشید:

عذابى در دنیا که باعث خوارى و رسوائى است، و عذابى در آخرت که جاودانى و همیشگى است، و اینها همان عذابهائى است که با دست خود فراهم کرده‏اید، و آتشى است که هیزم آن را خودتان جمع کرده و افروخته‏اید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۶
* مسافر