قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۳۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۳ ق.ظ

410 . صفحه 410



دهم بهمن :



نفیسه :



(آیه 51)- از آنجا که در آیات گذشته، سخن از بادهاى پربرکتى در میان بود که پیشقراولان بارانهاى رحمت‏زا هستند، در این آیه اشاره به بادهاى زیانبار کرده، مى‏گوید: «و اگر ما بادى بفرستیم (داغ و سوزان یا سرد و خشک و یا توأم با سموم) و بر اثر آن، زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببینند (مأیوس شده و) پس از آن راه کفران پیش مى‏گیرند» و به این راه همچنان ادامه مى‏دهند (وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ).
آنها افراد ضعیف و کم ظرفیتى هستند و آن چنانند که قبل از آمدن باران مأیوس و بعد از نزول آن، بسیار شادند، و اگر روزى باد سمومى بوزد و زندگى آنان موقتا گرفتار مشکلاتى گردد، فریادشان بلند مى‏شود و زبان به کفر مى‏گشایند.
به عکس مؤمنان راستین که از نعمت خدا شادند و شکرگزار و در مصائب و مشکلات صبورند و شکیبا، دگرگونیهاى زندگى مادى هرگز در ایمان آنها، کمترین خللى وارد نمى‏کند، و همچون کوردلان ضعیف الایمان با وزش یک باد مؤمن و با وزش باد دیگر کافر نمى‏شوند.


(آیه 52)- در این آیه و آیه بعد به تناسب بحثى که در آیه قبل آمد، مردم را به چهار گروه تقسیم مى‏کند:
گروه مردگان، یعنى آنها که هیچ حقیقتى را درک نمى‏کنند هر چند ظاهرا زنده‏اند.
و گروه ناشنوایان که آمادگى براى شنیدن سخن حق ندارند.
و گروهى که از دیدن چهره حق محرومند.
و سرانجام گروه مؤمنان راستین که دلهایى دانا، و گوشهایى شنوا، و چشمهایى بینا دارند.
نخست مى‏گوید: «تو نمى‏توانى سخنان حق خود را به گوش مردگان برسانى» و اندرزهاى تو در دل آنان که دلمرده‏اند اثر ندارد (فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏).
و نیز «تو نمى‏توانى سخنت را به گوش کران برسانى مخصوصا هنگامى که روى مى‏گردانند و پشت مى‏کنند» (وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ).


(آیه 53)- و همچنین «تو نمى‏توانى نابینایان را از گمراهیشان هدایت کنى» (وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ).
«تنها سخنان حقت را مى‏توانى به گوش کسانى برسانى که به آیات ما ایمان مى‏آورند و در برابر حق تسلیمند» (إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ).قرآن غیر از «حیات» و «مرگ» مادى و جسمانى و همچنین «شنوایى» و «بینایى» ظاهرى، نوع برترى از حیات و مرگ و دید و شنود، قائل است که ریشه اصلى سعادت یا بدبختى انسان در آن است. و این آیات از آن سخن مى‏گوید.


(آیه 54)- در این آیه به یکى دیگر از دلائل توحید که دلیل فقر و غنا است اشاره مى‏کند و بحثهایى را که در سرتاسر این سوره، پیرامون توحید آمده تکمیل مى‏نماید، مى‏گوید: «خداوند همان کسى است که شما را (در حالى که ضعیف و ناتوان بودید) آفرید، سپس بعد از ناتوانى،قوت بخشید (و دوران جوانى و شکوفایى نیروها آمد) و باز بعد از قدرت ضعف و پیرى قرار داد» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً).
آرى «او هر چه بخواهد مى‏آفریند و دانا و تواناست» (یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ).
در آغاز آن چنان ضعیف و ناتوان بودید که حتى قدرت نداشتید مگسى را از خود دور کنید یا آب دهان خویش را نگه دارید، این از نظر جسمانى، و از نظر فکرى به مصداق «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً هیچ چیز نمى‏دانستید» حتى پدر و مادر مهربانى را که دائما مراقب شما بودند نمى‏شناختید.
ولى کم کم داراى رشد و قدرت شدید، اندامى نیرومند و فکرى قوى و عقلى توانا و درکى وسیع پیدا کردید.
و با این حال نمى‏توانستید این قدرت را نگه دارید و درست همانند انسانى که از دامنه کوه بلندى به فراز قلّه رسیده از طرف دیگر سراشیبى را شروع کردید، و باز به قعر درّه ضعف و ناتوانى جسمى و روحى رسیدید.
این دگرگونیها و فراز و نشیبها، بهترین دلیل بر این حقیقت است که نه آن قوت از شما بود، و نه آن ضعف، بلکه هر دو از ناحیه دیگرى بود.
آخرین جمله آیه که اشاره به علم و قدرت خداست، هم بشارت است و هم انذار که خدا از همه اعمال و نیّات شما آگاه است و نیز توانایى بر پاداش و کیفر شما دارد.


(آیه 55)- در اینجا بار دیگر به مسأله رستاخیز بازمى‏گردد و صحنه دردناک دیگرى از حال مجرمان را در آن روز مجسّم مى‏سازد.
مى‏گوید: «و روزى که قیامت بر پا شود، مجرمان سوگند یاد مى‏کنند که جز ساعتى (در عالم برزخ) درنگ نکردند»! (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ).
آرى «این چنین از درک حقیقت بازگردانده مى‏شوند» (کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ).


(آیه 56)- این آیه پاسخ مؤمنان آگاه را به سخنان مجرمان ناآگاهى که از وضع برزخ و قیامت اطلاع درستى ندارند بازگو مى‏کند.
مى‏فرماید: «ولى کسانى که علم و ایمان به آنها داده شده، مى‏گویند: شما به فرمان خدا تا روز قیامت (در عالم برزخ) درنگ کردید، و اکنون روز رستاخیز است، اما شما نمى‏دانستید» (وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلى‏ یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
مقدم داشتن «علم» بر «ایمان» به خاطر آن است که علم پایه ایمان است.


(آیه 57)- به هرحال هنگامى که مجرمان خود را با واقعیات دردناک روز قیامت رو برو مى‏بینند در مقام عذرخواهى و توبه بر مى‏آیند، ولى قرآن مى‏گوید:
«در آن روز عذرخواهى ظالمان سودى به حالشان ندارد و توبه آنان نیز پذیرفته نیست» (فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ).
یکى از عذرهاى آنها این است که گناهان خود را به گردن سردمداران کفر و نفاق بیندازند.
و گاه در مقام عذر خواهى سعى مى‏کنند انحراف خود را به گردن شیطان بیندازند و او را بر وسوسه‏هایش ملامت کنند.


(آیه 58)- این آیه در حقیقت اشاره‏اى است به کل مطالبى که در این سوره بیان شد مى‏فرماید: «ما براى مردم در این قرآن از هرگونه مثال و مطلبى بیان کردیم» (وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ).
وعد و وعید، امر و نهى، بشارت و انذار، آیات آفاقى و انفسى، دلائل مبدأ و معاد و اخبار غیبى، و خلاصه از هرچیز که در نفوس انسانها ممکن است اثر مثبت بگذارد بیانى داشتیم.
در حقیقت، قرآن بطور کلى، و سوره روم که اکنون در مراحل پایان آن هستیم بالخصوص مجموعه‏اى است از مسائل بیدار کننده براى هر قشر و گروه و براى هر طرز فکر و عقیده.
ولى با این حال گروهى هستند که هیچ یک از این امور در قلوب تاریک و سیاهشان اثرى نمى‏گذارد، «و اگر آیه‏اى براى آنها بیاورى کافران مى‏گویند: شما اهل باطل هستید» و اینها سحر و جادوست! (وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ).
تعبیر به «مبطلون» تعبیر جامعى است که همه برچسبها و نسبتهاى نارواى مشرکان به انبیا و طرفداران حق را در برمى‏گیرد.


(آیه 59)- این آیه دلیل مخالفت این گروه را به روشنى بیان مى‏کند، مى‏گوید: این نفوذناپذیرى و لجاجت بى‏حد و حساب و دشمنى با هر حقیقت، به خاطر آن است که آنها حس تشخیص و درک خود را بر اثر کثرت گناه و لجاجت از دست داده‏اند، و ابدا چیزى درک نمى‏کنند، آرى «این چنین خداوند بر دلهاى کسانى که علم و آگاهى ندارند مهر مى‏نهد» (کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ).
قابل توجه این که در آیات گذشته، علم پایه ایمان شناخته شده، و در این آیه جهل پایه کفر و عدم تسلیم در برابر حق.


(آیه 60)- این آیه که آخرین آیه سوره روم است، دو دستور مهم و یک بشارت بزرگ به پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏دهد، تا او را در این مبارزه پى‏گیر و مستمر در برابر این لجوجان جاهل، و بى‏خردان سرسخت، به استقامت دعوت کند.
نخست مى‏گوید: «اکنون که چنین است (در برابر همه حوادث، همه آزارها و کارشکنیها و نسبتهاى ناروا) شکیبایى و صبر پیشه کن» (فَاصْبِرْ).که شکیبایى و صبر و استقامت کلید اصلى پیروزى است.
و براى این که پیامبر را در این راه دلگرمتر کند مى‏افزاید: «وعده خدا بطور مسلم حق است» (إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
دومین دستور، دستور به تسلط بر اعصاب و حفظ متانت و آرامش، و به اصطلاح از جا در نرفتن در این مبارزه سخت و پى‏گیر است، مى‏فرماید: «و هرگز نباید کسانى که ایمان و یقین ندارند تو را خشمگین و عصبانى کنند» (وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ).
وظیفه تو بردبارى و تحمل و حوصله هر چه بیشتر و حفظ متانتى که شایسته یک رهبر در برابر این گونه افراد است، مى‏باشد.
این سوره با وعده پیروزى مؤمنان بر دشمنان آغاز شد، و با وعده پیروزى نیز پایان مى‏گیرد، ولى شرط اصلى آن را صبر و استقامت شمرده است.


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه  51 سوره رومم  :



مریم :

نعمت ها را کفران می کنند

منظور از نعمت,,, نعمت ولی خدا و رسول الله و نعمت هدایت هست؟!



نفیسه:


نظر شخصی من اینه اینگونه افراد در شداید زندگی راه ناشکری رو در پیش میگیرن برای نعماتی که بهشون اعطا شده و حتی ممکن است همه چیز رو منکر شن. در نتیجه نعمت ایمان رو هم از دست میدن و کافر میشن.


درسهایی از سوره شریفه ی  روم

18-و له الحمد فی السموات و الارض و عشیا و حین تظهرون
3،4-یکی از نشانه های اعجاز قرآن،پیشگوییهای صادقانه و محقق آن است.
6-سرچشمه تخلف از وعده یا عجز است یا جهل و یا پشیمانی که خداوند از آنها منزه است.
7-دنیا ظاهر و باطنی دارد و آخرت باطن دنیاست.
9-تحولات تاریخی براساس قوانین ثابت است که میتوان از گذشته برای امروز وفردا درس گرفت.امام صادق (ع) درباره معنای"اولم یسیروا فی الارض" فرمودند: "مراد تدبر و سیر در تاریخ اقوام گذشته در قران است".
10-سقوط  انسان مراحلی دارد:ابتدا گناه ،سپس تکذیب و آنگاه استهزاء.
12-به سرمستی امروز تبهکاران ننگرید که روز غم انگیزی در پیش دارند.
15-شرط رستگاری و ورود به بهشت ایمان و عمل صالح است.
17-بعضی زمانها برای ذکر خداوند مناسبتر است.
19-در معاد شک نکنید ،زیرا کار خداوند میراندن و برانگیختن است.
20-بهترین راه خداشناسی،تفکر در آفرینش است و یکی از این تفکرات،خودشناسی است که مقدمه ی خداشناسی میشود.
20-در خاک،حس و حرکت نیست ولی در انسان هست و این نشانه قدرت و عظمت پروردگار است.
21-هدف از ازدواج ،تنها ارضای غریزه ی  جنسی نیست ،بلکه رسیدن به یک آرامش جسمی و روانی است.در نتیجه همسر باید عامل آرامش باشد نه مایه تشنج و اضطراب.
22-انسان عالم و فهمیده،از اختلاف رنگها و زبانها به معرفت الهی میرسد.زیرا یکسان بودن شکل و رنگ همه انسانها،با ابتکار و نوآوری و بدیع بودن خداوند سازگار نیست.این در حالی است که جاهل،رنگ و زبان را وسیله ی تحقیر و تفاخر قرار میدهد.
29-خداوند کسانی را گمراه میکند که به جای پیروی از علم و عقل ،پیرو هوسهای خود باشند.
30-انحراف یک عارضه است.زیرا گرایش به دین حق ،در نهاد هر انسانی نهفته است.
31،32-شرک تنها پرستیدن خورشید و ماه و بت نیست .هرکس که عامل تفرقه در دین خدا شود،مشرک است.
36-انسان دور از خدا کم ظرفیت است.با اندکی نعمت مست میشود و با کمی تلخی وغم به بن بست میرسد.درصورتیکه خداوند از مردم تحمل و ظرفیتی میخواهد که از دست رفتن نعمتها آنان را نگران و به دست آوردن نعمتها آنها را سرمست نکند.
38-در انفاق و کمک خویشان بر دیگران مقدمند.
39-مقدار و کمیت پول مهم نیست،انگیزه و هدف پرداخت مهم است.رشدی که از ربا حاصل میشود کاذب و ظاهری است ولی پرداخت  خالصانه زکات موجب ازیاد و رشد است.
48-اعمال انسان در طبیعت تاثیر میگذارد.اعمال ناروای انسان مانع سودبخشی آب و خاک و عامل بروز پدیده های ناگوار است.
42-یک جامعه و اکثریت منحرف به قهر الهی مبتلا خواهند شد.گرچه تعدادی خوبان نیز در آنها باشند(اکثرهم مشرکین).هرگاه در منطقه ای اکثریت مردم فاسد شدند،جهاد یا هجرت از آنجا لازم است.
57-توبه و عذرخواهی در دنیا کارساز است و در قیامت هیچ کارایی ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۳
* مسافر
جمعه, ۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۳ ق.ظ

409 . صفحه 409


نهم بهمن :



نفیسه :


(آیه 42)- در این آیه براى این که مردم شواهد زنده‏اى را در مسأله ظهور فساد در زمین به خاطر گناه انسانها با چشم خود ببینند، دستور «سیر در ارض» را مى‏دهد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏فرماید: «بگو: شما در روى زمین به گردش بپردازید (حال امتهاى پیشین را جستجو کنید، و اعمال و سرنوشت آنها را مورد بررسى قرار دهید) ببینید عاقبت کسانى که قبل از شما بودند به کجا رسید»؟! (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ).
قصرها و کاخهاى ویران شده آنها را بنگرید، خزائن به تاراج رفته آنها را تماشا کنید، جمعیت نیرومند پراکنده شده آنها را مشاهده نمایید، و سرانجام قبرهاى درهم شکسته و استخوانهاى پوسیده آنها را بنگرید.
آرى «بیشترشان مشرک بودند» (کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ). و شرک ام الفساد و مایه تباهى آنها شد.


(آیه 43)- و از آنجا که پند گرفتن و بیدار شدن، و سپس بازگشتن به سوى خدا، همیشه مفید و مؤثر نیست، در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده چنین مى‏گوید: «صورت خود را به سوى دین و آیین مستقیم و پابرجا (آیین توحید خالص) قرار ده، پیش از آن که روزى فرار رسد که هیچ کس قدرت ندارد آن روز را از خدا باز گرداند (و برنامه الهى را تعطیل کند) و در آن روز مردم گروه گروه مى‏شوند و صفوف از هم جدا مى‏گردد» گروهى در بهشت و گروهى در دوزخ (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ).این که خطاب را متوجه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏کند، براى این است که دیگران حساب کار خویش را برسند.


(آیه 44)- این آیه در حقیقت شرحى است براى این جدایى صفوف در قیامت، مى‏فرماید: «هر کسى کافر شد کفرش بر زیان خود اوست» و وبالش دامنگیر او (مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ).
«و اما آنها که عمل صالحى انجام دادند (پاداش الهى را) به سود خودشان آماده و مهیا مى‏سازند» (وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ).


(آیه 45)- در این آیه در مورد مؤمنان توضیح مى‏دهد که نه تنها اعمال خود را در آنجا مى‏بینند، بلکه خدا مواهب بیشترى که شایسته فضل و کرم اوست به آنها مى‏بخشد، مى‏گوید: «هدف این است که (خداوند) کسانى را که ایمان آورده‏اند، و عمل صالح انجام داده‏اند از فضلش پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ).
مسلما این فضل الهى شامل حال کافران نمى‏شود، «چرا که خدا کافران را دوست ندارد» (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ).


(آیه 46)- در این سوره، بخش قابل ملاحظه‏اى از دلائل توحید و نشانه‏هاى پروردگار در هفت آیه بیان شده که هر کدام با جمله «وَ مِنْ آیاتِهِ» آغاز مى‏شود. شش قسمت آن را قبلا به صورت پى در پى خواندیم، و این آیه آخرین آنها مى‏باشد.
و از آن جا که در آیه قبل سخن از ایمان و عمل صالح بود، بیان دلائل توحیدى تأکیدى نیز بر آن مى‏باشد.
مى‏فرماید: «و از آیات (عظمت و قدرت) خدا این است که بادها را به عنوان بشارتگرانى مى‏فرستد» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ).
آنها در پیشاپیش باران حرکت مى‏کنند، قطعات پراکنده ابر را با خود برداشته به هم مى‏پیوندند، و به سوى سرزمینهاى خشک و تشنه مى‏برند، صفحه آسمان را مى‏پوشانند و با دگرگون ساختن درجه حرارت جو، ابرها را آماده ریزش باران مى‏کنند.در دنباله آیه مى‏خوانیم: «خدا مى‏خواهد بدین سبب شما را از رحمت خود بچشاند، تا کشتیها به فرمانش حرکت کنند، و شما از فضل و رحمت او بهره گیرید و شاید شکرگزارى کنید» (وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
آرى! بادها هم وسیله تولید نعمتهاى فراوان در زمینه کشاورزى و دامدارى هستند، و هم وسیله حمل و نقل، و سرانجام سبب رونق امر تجارت است.
آرى! آنها بشارت دهندگانى هستند در جهات مختلف.


(آیه 47)- در این آیه سخن از فرستادن پیامبران الهى است، در حالى که آیه بعد از آن بار دیگر به نعمت وزش بادها بر مى‏گردد، ممکن است قرار گرفتن این آیه در میان دو آیه که در باره نعمت وجود بادها سخن مى‏گوید جنبه معترضه داشته باشد. و ممکن است ذکر مسأله نبوّت در کنار این بحثها براى تکمیل مسائل مربوط به مبدأ و معاد باشد.
به هر حال آیه چنین مى‏گوید: «ما قبل از تو پیامبرانى را به سوى قومشان فرستادیم»َ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلًا إِلى‏ قَوْمِهِمْ).
«آنها دلائل روشن و آشکار (از معجزات و منطق عقل) براى این اقوام آوردند»َجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ).
گروهى ایمان آوردند، و گروهى به مخالفت برخاستند اما هنگامى که اندرزها و هشدارها سودى نداد «ما از مجرمان انتقام گرفتیم»!َانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا).
و مؤمنان را یارى کردیم «و همواره این حق بر ما بوده است که مؤمنان را یارى کنیم»َ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ).


(آیه 48)- این آیه باردیگر به توضیح نعمت وزش بادها پرداخته، چنین مى‏گوید: «خداوند همان کسى است که بادها را مى‏فرستد تا ابرهایى را به حرکت در آورند» (اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً).
«سپس ابرها را در پهنه آسمان آن گونه که بخواهد مى‏گستراند» (فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ).آنها را به صورت قطعاتى در آورده «و متراکم مى‏سازد» (وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً).
«اینجاست که دانه‏هاى باران را مى‏بینى که از لابلاى آنها خارج مى‏شوند» (فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ).
آرى! یکى از نقشهاى مهم، هنگام نزول باران بر عهده بادها گذاشته شده است.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «پس هنگامى که این باران حیاتبخش را به هرکس از بندگانش بخواهد برساند، ناگهان آنها خوشحال و مسرور مى‏شوند» (فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ).


(آیه 49)- «و قطعا پیش از آن که بر آنان نازل شود، مأیوس بودند» (وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ).
این یأس و آن بشارت را کسانى به خوبى درک مى‏کنند که همچون عربهاى بیابانگرد حیات و زندگیشان پیوند بسیار نزدیکى با همین قطره‏هاى باران دارد.


(آیه 50)- در این آیه روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «به آثار رحمت الهى بنگر که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده مى‏کند» (فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
تعبیر به «رحمت الهى» در مورد باران، اشاره به آثار پربرکت آن از جهات مختلف است.
سپس با توجه به پیوندى که مبدأ و معاد در مسائل مختلف دارند در پایان آیه مى‏افزاید: «چنین کسى (که زمین مرده را با نزول باران زنده کرد) زنده کننده مردگانى (در قیامت) است، و او بر همه چیز تواناست» (إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۳
* مسافر
پنجشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۳ ق.ظ

408 . صفحه 408


هشتم بهمن :



نفیسه :


(آیه 33)- این آیه در حقیقت استدلال و تأکیدى است بر بحث گذشته در زمینه فطرى بودن توحید و شکوفا شدن این نور الهى در شداید و سختیها.
مى‏فرماید: «هنگامى که مختصر ضررى به انسانها برسد پروردگارشان را مى‏خوانند، و به سوى او انابه مى‏کنند» (وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ).
ولى آن چنان کم ظرفیت و کوتاه فکر و اسیر تعصب و تقلید کورکورانه از نیاکان مشرک خود هستند که به مجرد این که حوادث سخت برطرف مى‏شود و نسیم آرامش مى‏وزد و «خداوند رحمتى از سوى خودش به آنها مى‏چشاند گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک مى‏شوند» (ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ).
تکیه روى «مُنِیبِینَ إِلَیْهِ» اشاره لطیفى به این معنى مى‏باشد که پایه و اساس در فطرت انسان توحید و خداپرستى است و شرک امر عارضى است که وقتى از آن قطع امید مى‏کند خواه ناخواه به سوى ایمان و توحید باز می گردد.


(آیه 34)- در این آیه به عنوان تهدید به این افراد کم ظرفیت مشرک که به هنگام نیل به نعمتها خدا را به دست فراموشى مى‏سپارند مى‏گوید: بگذار «نعمتهایى را که ما به آنها داده‏ایم کفران کنند» و هر کار از دستشان ساخته است انجام دهند (لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ).
«پس (تا مى‏توانید از این نعمتهاى زودگذر دنیا) بهره گیرید» (فَتَمَتَّعُوا).
«اما به زودى (نتیجه شوم اعمال خویش را) خواهید دانست» (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).


(آیه 35)- در این آیه براى محکوم ساختن این گروه مشرک، سخن را در قالب استفهام آمیخته با توبیخ درآورده، مى‏گوید: «آیا ما دلیل محکمى بر آنان فرستادیم که از شرکشان سخن مى‏گوید» و آن را موجّه مى‏شمارد؟ (أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ).


(آیه 36)- این آیه که ترسیم دیگرى از طرز فکر و روحیه این جاهلان کم ظرفیت است چنین مى‏گوید: «و هنگامى که رحمتى به مردم بچشانیم خوشحال و مغرور مى‏شوند، و هرگاه بلا و رنج و دردى به خاطر اعمالى که انجام داده‏اند به آنها برسد ناگهان مأیوس و نومید مى‏گردند» (وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ).
در حالى که مؤمنان راستین کسانى هستند که نه به هنگام نعمت گرفتار غرور و غفلت مى‏شوند و نه به هنگام مصیبت، گرفتار یأس و نومیدى، نعمت را از خدا مى‏دانند و شکر به درگاه او مى‏برند، و مصیبت را آزمون و امتحان، و یا نتیجه اعمال خویش محسوب مى‏دارند و صبر مى‏کنند و رو به درگاه او مى‏آورند.


(آیه 37)- این آیه همچنان از «توحید ربوبیت» سخن مى‏گوید، و به تناسب بحثى که در آیات گذشته آمده بود که بعضى از کم ظرفیتان با روى آوردن نعمت، مغرور و با مواجه شدن بلا، مأیوس مى‏شوند، چنین مى‏فرماید: «آیا ندیدند که خداوند روزى را براى هرکس بخواهد گسترده (و براى هرکس بخواهد) تنگ مى‏سازد» (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).
درست است که عالم، عالم اسباب است ولى در عین حال این یک قاعده کلى و همیشگى نیست، چرا که گاه افراد بسیار جدى و لایقى را مى‏بینیم که هر چه مى‏دوند به جایى نمى‏رسند، و به عکس گاه افراد کم دست و پا را مشاهده مى‏کنیم که درهاى روزى از هر سو به روى آنها گشوده است! این استثناها گویا براى این است که خداوند نشان دهد با تمام تأثیرى که در عالم اسباب آفریده، نباید در عالم اسباب گم شوند، و نباید فراموش کنند که در پشت این دستگاه، دست نیرومند دیگرى است که آن را مى‏گرداند.
لذا در پایان آیه مى‏گوید: «در این نشانه‏هایى است از قدرت و عظمت خدا براى قومى که ایمان مى‏آورند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).


(آیه 38)- و از آنجا که هر نعمت و موهبتى، وظایف و مسؤولیتهایى را همراه مى‏آورد، در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: چون چنین است «پس حق بستگان و نزدیکان را ادا کن، و همچنین (حق) مسکینان و در راه‏ماندگان را» (فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ).
تعبیر به «حَقَّهُ» بیانگر این واقعیت است که آنها در اموال انسان شریکند و اگر چیزى انسان مى‏پردازد حق خود آنها را ادا مى‏کند.
و در پایان آیه براى تشویق نیکوکاران، و ضمنا بیان شرط قبولى انفاق مى‏فرماید: «این کار براى کسانى که تنها رضاى خدا را مى‏طلبند بهتر است» (ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ).
«و کسانى که چنین کار نیکى را انجام مى‏دهند رستگارانند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
با توجه به این که «وجه اللّه» به معنى ذات پاک پروردگار است، این آیه نشان مى‏دهد که تنها مسأله انفاق و پرداختن حق خویشاوندان و دیگر صاحبان حقوق کافى نیست، مهم آن است که با اخلاص و نیت پاک توأم بوده و از هرگونه ریا و خودنمایى و منت و تحقیر و انتظار پاداش خالى باشد.


(آیه 39)- در این آیه به تناسب بحثى که از انفاق خالص در میان بود به دو نمونه از انفاقها که یکى براى خداست، و دیگرى به منظور رسیدن به مال دنیا اشاره کرده، مى‏فرماید: «آنچه به عنوان ربا مى‏پردازید تا در اموال مردم فزونى یابد، نزد خدا فزونى نخواهد یافت، و آنچه را به عنوان زکات مى‏پردازید و تنها رضاى خدا را مى‏طلبید (مایه برکت است و) کسانى که چنین مى‏کنند داراى پاداش مضاعفند» (وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ).
«ربا» در اصل به معنى افزایش است و در اینجا منظور هدایایى است که بعضى از افراد براى دیگران- مخصوصا صاحبان مال و ثروت- مى‏برند، به این منظور که پاداشى بیشتر و بهتر از آنها دریافت دارند.
بدیهى است در این گونه هدایا نه استحقاق طرف در نظر گرفته مى‏شود، و نه شایستگیها و اولویتها، بلکه تمام توجه به این است که این هدیه به جایى داده شود که بتواند مبلغ بیشترى را صید کند! و طبیعى است این چنین هدایا که جنبه اخلاص در آن نیست از نظر اخلاقى و معنوى فاقد ارزش مى‏باشد.


(آیه 40)- در این آیه بار دیگر به مسأله مبدأ و معاد که موضوع اساسى در بسیارى از آیات این سوره بود بازمى‏گردد، و خدا را با چهار وصف، توصیف مى‏کند تا هم اشاره‏اى به توحید و مبارزه با شرک باشد، و هم دلیلى بر معاد، مى‏فرماید:
«خداوند همان کسى است که شما را آفرید، سپس روزى داد، بعد مى‏میراند و بعد زنده مى‏کند» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ).
«آیا هیچ یک از شریکانى که شما براى خدا ساخته‏اید توانایى بر چیزى از این کارها دارد»؟ (هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ).
«منزه است خدا، و برتر است از آنچه آنها شریک براى او قرار مى‏دهند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
مسلم است هیچ یک از مشرکان، معتقد نبودند که آفرینش به وسیله بتها صورت گرفته، یا این که روزى آنها به دست بتهاست، و یا پایان عمرشان.
بنابراین پاسخ این سؤالات منفى است و استفهام، استفهام انکارى مى‏باشد.
جمله «سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ» این حقیقت را بازگو مى‏کند که آنها مقام پروردگار را فوق العاده پایین آوردند که در کنار بتها و معبودان ساختگى قرار مى‏دهند.


(آیه 41)- سرچشمه فساد، اعمال خود مردم است! در آیات گذشته، سخن از شرک در میان بود و مى‏دانیم ریشه اصلى تمام مفاسد فراموش کردن اصلى توحید و روى آوردن به شرک است، لذا در اینجا سخن از ظهور فساد در زمین به خاطر اعمال مردم به میان آورده، مى‏گوید: «فساد در خشکى و دریا به خاطر کارهایى که مردم انجام داده‏اند آشکار شده است» (ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ). هر جا فسادى ظاهر شود بازتاب اعمال مردم است چرا که هر کار نادرست عکس العمل نامطلوبى دارد.
سپس مى‏فرماید: «خدا مى‏خواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید به سوى حق بازگردند»! (لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۳
* مسافر
چهارشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۲ ق.ظ

407 . صفحه 407



هفتم بهمن :



نفیسه :


(آیه 25)- در این آیه بحث از آیات آفاقى را در زمینه تدبیر نظام آسمان و زمین و ثبات و بقاى آنها که از آیات قبل شروع شده، ادامه داده و مى‏فرماید: «و از آیات او این است که آسمان و زمین به فرمان او برپاست» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ).
یعنى نه تنها آفرینش آسمانها که در آیات قبل به آن اشاره شد آیتى است که برپایى و ادامه نظام آنها نیز آیتى دیگر مى‏باشد، چه این که این اجرام عظیم در گردش منظم خود احتیاج به امور زیادى دارد که مهمترین آنها محاسبه پیچیده تعادل نیروى جاذبه و دافعه است.
و در پایان این آیه با استفاده از زمینه بودن «توحید» براى «معاد» بحث را به این مسأله منتقل ساخته، مى‏فرماید: «سپس هنگامى که شما را (در قیامت) از زمین فرا خواند ناگهان همه خارج مى‏شوید» و در صحنه محشر حضور مى‏یابید (ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ).


(آیه 26)- توحید مالکیت خداوند: در آیات گذشته بحثهایى پیرامون «توحید خالقیت» و «توحید ربوبیت» آمده بود، و این آیه، از یکى از شاخه‏هاى توحید که «توحید مالکیت» است سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از آن او مى‏باشند» (وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و چون همه از آن اویند «همگى در برابر او خاضع و مطیعند» (کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ).
یعنى از نظر قوانین آفرینش زمام امر همه در دست اوست و همه خواه ناخواه تسلیم قوانین او در جهان تکوینند.
دلیل این «مالکیت» همان خالقیت و ربوبیت اوست: کسى که در آغاز موجودات را آفریده و تدبیر آنها را بر عهده دارد، مسلما مالک اصلى نیز باید او باشد، نه غیر او.


(آیه 27)- و از آنجا که در سلسله آیاتى که گذشت و نیز بعدا خواهد آمد مسائل مربوط به مبدأ و معاد همچون تار و پود یک پارچه در هم انسجام یافته، در این آیه باز به مسأله معاد بر مى‏گردد و مى‏گوید: «او کسى است که آفرینش را آغاز مى‏کند سپس آن را باز مى‏گرداند، و این کار براى او آسانتر مى‏باشد»! (وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ).
قرآن در این آیه با کوتاهترین استدلال، مسأله امکان معاد را اثبات کرده است، مى‏گوید: شما معتقدید آغاز آفرینش از اوست، بازگشت مجدد که از آن آسانتر است چرا از او نباشد؟
توجه به یک نکته در اینجا ضرورى است که تعبیر به آسان بودن و سخت بودن از دریچه فکر ماست، و الا براى وجودى که بى نهایت است «سخت» و «آسان» هیچ تفاوتى ندارد.
و شاید به همین دلیل بلافاصله در ذیل آیه مى‏فرماید: «و براى اوست توصیف برتر در آسمانها و زمین» (وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
چرا که هر وصف کمالى در آسمان و زمین درباره هر موجودى تصور کنید از علم، قدرت، مالکیت، عظمت، وجود و کرم، مصداق اتم و اکمل آن نزد خدا است، چرا که همه محدودش را دارند، و او نامحدودش را، اوصاف همه عارضى است و اوصاف او ذاتى و او منبع اصلى همه کمالات است.
سرانجام در پایان آیه به عنوان تأکید یا به عنوان یک دلیل، مى‏گوید:
«و اوست توانمند و حکیم» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
عزیز است و شکست‏ناپذیر اما در عین قدرت نامحدودش کارى بى‏حساب انجام نمى‏دهد، و همه افعالش بر طبق حکمت است.


(آیه 28)- بعد از بیان قسمتى دیگر از دلائل توحید و معاد در آیات گذشته به ذکر دلیلى بر نفى شرک به صورت بیان یک مثال پرداخته، مى‏گوید: «خداوند مثالى از خودتان براى شما زده است» (ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ).
و آن مثال این است که اگر بردگان و مملوکهایى در اختیار شما باشد «آیا این برده‏هاى شما در روزیهایى که به شما داده‏ایم شریک شما مى‏باشند»؟! (هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فِی ما رَزَقْناکُمْ).
«آن چنان که هر دو با هم کاملا مساوى باشید» (فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ).
و از تصرف مستقل و بدون اجازه آنان بیم داشته باشید آن گونه که در مورد شرکاى آزاد، خود بیم دارید» (تَخافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ).
یا آن چنان که شما حاضر نیستید بدون اجازه آنها دخل و تصرفى در اموالتان کنید.
وقتى در مورد بردگانتان که «ملک مجازى» شما هستند این چنین امرى را نادرست و غلط مى‏دانید، چگونه مخلوقات را که ملک حقیقى خدا هستند شریک او مى‏پندارید؟ یا پیامبرانى همچون مسیح، یا فرشتگان خدا، یا مخلوقاتى همچون جن، و یا بتهاى سنگى و چوبى را همتایان خدا مى‏شمرید؟ این چه قضاوت زشت و دور از منطقى است؟! و در دنباله آیه براى تأکید مى‏فرماید: «این چنین آیات خود را براى کسانى که تعقّل مى‏کنند شرح مى‏دهیم» (کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
آرى! با ذکر مثالهاى روشن از متن زندگى خود شما حقایق را بازگو مى‏کنیم تا اندیشه خود را به کار اندازید.


(آیه 29)- ولى این آیات بینات و این گونه مثالهاى واضح و روشن براى صاحبان اندیشه است، نه ظالمان هوى پرست بى‏دانشى که پرده‏هاى جهل و نادانى بر قلب آنها فرو افتاده، و خرافات و تعصبات جاهلى فضاى فکر آنها را تیره و تار کرده.
لذا در این آیه مى‏افزاید: «ظالمان از هوى و هوسهاى خویش بدون علم و آگاهى پیروى مى‏کنند» و تابع هیچ منطقى نیستند (بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ).اینها را خداوند به خاطر اعمالشان در وادى ضلالت افکنده است «و چه کسى مى‏تواند آنها را که خدا گمراه کرده هدایت کند»؟! (فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ).
و مسلم است کسانى را که خدا رهایشان سازد و به خویشتن واگذار کند «براى آنها هیچ یار و یاورى نخواهد بود» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ).


(آیه 30)- تا اینجا بحثهاى فراوانى پیرامون توحید و خداشناسى از طریق مشاهده نظام آفرینش داشته‏ایم.
و به دنبال آن در این آیه سخن از توحید فطرى است یعنى همان مسأله را از طریق درون و مشاهده باطنى و درک ضرورى وجدانى تعقیب کرده، مى‏فرماید:
«پس روى (دل) خود را متوجه آیین پاک و خالص پروردگار کن»! (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً).
چرا که «این فطرتى است که خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونى در آفرینش خدا نیست» (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ). و از نخستین روزى که انسان قدم به عالم هستى مى‏گذارد این نور الهى در درون جان او شعله‏ور است.
«این است دین و آیین محکم و استوار» (ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ).
«ولى اکثر مردم نمى‏دانند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
«دین حنیف» یعنى دینى که از تمام کجیها و از انحراف و خرافات و گمراهیها به سوى راستى و درستى متمایل شده است.


(آیه 31)- در این آیه چنین مى‏افزاید: این توجیه شما به دین حنیف خالص و فطرى «در حالى است که شما بازگشت به سوى پروردگار مى‏کنید» (مُنِیبِینَ إِلَیْهِ).
اصل و اساس وجود شما بر توحید است و سرانجام باید به سوى همین اصل بازگردید.
و به دنبال دستور «انابه» و بازگشت، دستور به «تقوا» مى‏دهد که جامع همه اوامر و نواهى الهى است، مى‏فرماید: «و از (مخالفت فرمان) خداوند بپرهیزید» (وَ اتَّقُوهُ).سپس از میان تمام اوامر تکیه و تأکید بر موضوع نماز کرده، مى‏گوید: «و نماز را بر پا دارید» (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ). چرا که نماز در تمام ابعادش مهمترین برنامه مبارزه با شرک و مؤثرترین وسیله تقویت پایه‏هاى توحید و ایمان به خداست.
لذا از میان تمام نواهى نیز روى «شرک» تکیه مى‏کند، مى‏گوید: «و از مشرکان نباشید» (وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ). چرا که شرک بزرگترین گناه و اکبر کبائر است.


(آیه 32)- در این آیه یکى از نشانه‏ها و پیامدهاى شرک را در عبارتى کوتاه و پرمعنى بیان کرده، مى‏گوید: از مشرکان نباشید «از کسانى که دین خود را پراکنده ساختند، و به دسته‏ها و گروهها تقسیم شدند» (مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً).
و عجب این که با تمام تضادّ و اختلافى که داشتند «هر گروهى به آنچه نزد آنهاست (دلبسته و) خوشحالند»! (کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ).
آرى! یکى از نشانه‏هاى شرک پراکندگى و تفرقه است، چرا که معبودهاى مختلف منشأ روشهاى متفاوت، و سرچشمه جداییها و پراکندگیهاست.
توحید یک جاذبه نیرومند درونى!
بدون شک همان گونه که دلائل عقلى و منطقى به انسان جهت مى‏دهد در درون جان او نیز کششها و جاذبه‏هایى وجود دارد که براى او تعیین جهت مى‏کند.
فلسفه وجودى آنها همین است که در مسائل حیاتى انسان همیشه نمى‏تواند به انتظار عقل و منطق بنشیند، چرا که این کار گاهى سبب تعطیل هدفهاى حیاتى مى‏شود، مثلا اگر انسان براى خوردن غذا، یا آمیزش جنسى، بخواهد از منطق «لزوم بدل ما یتحلل» و «لزوم تداوم نسل از طریق توالد و تناسل» الهام بگیرد و طبق آن حرکت کند، باید مدتها پیش از این نوع او منقرض شده باشد، ولى غریزه و جاذبه جنسى از یکسو و اشتها به تغذیه از سوى دیگر او را به سوى این هدف مى‏کشاند، و هر قدر هدفها حیاتى‏تر و عمومى‏تر باشد این جاذبه‏ها نیرومندتر است! ولى باید توجه داشت که این کششها و جاذبه‏ها بر دو گونه است: بعضى ناآگاه است یعنى نیاز به وساطت عقل و شعور ندارد، همان گونه که حیوان بدون نیاز به تفکر به سوى غذا و جنس مخالف جذب مى‏شود.
اما گاهى تأثیر آن به صورت آگاهانه است یعنى این جاذبه درونى در عقل و اندیشه اثر مى‏گذارد و او را وادار به انتخاب طریق مى‏کند.
قسم اول را «غریزه» و قسم دوم را «فطرت» مى‏نامند- دقت کنید.
خداگرایى و خداپرستى به صورت یک فطرت در درون جان همه انسانها قرار دارد.
شواهد گوناگونى در دست داریم که فطرى بودن «خداگرایى» بلکه مذهب را در تمام اصولش روشن مى‏کند:
1- دوام اعتقاد مذهبى و ایمان به خدا در طول تاریخ پرماجراى بشر خود نشانه‏اى بر فطرى بودن آن است، چرا که اگر عادت بود نه جنبه عمومى و همگانى داشت، و نه دائمى و همیشگى بود.
2- مشاهدات عینى در دنیاى امروز نشان مى‏دهد با تمام تلاش و کوششى که بعضى از رژیمهاى استبدادى جهان براى محو مذهب و آثار مذهبى از طرق مختلف به خرج داده‏اند نتوانسته‏اند مذهب را از اعماق این جوامع ریشه کن سازند.
3- کشفیات اخیر روانکاوان و روانشناسان در زمینه ابعاد روح انسانى شاهد دیگرى بر این مدعا است، آنها مى‏گویند: بررسى درباره ابعاد روح انسان نشان مى‏دهد که یک بعد اصیل آن «بعد مذهبى» یا به تعبیر آنها «قدسى» و «یزدانى» است، و گاه این بعد مذهبى را سرچشمه ابعاد سه گانه دیگر یعنى بعد «راستى» (علم) و «نیکویى» و «زیبایى» دانسته‏اند.
«حس راستى» سرچشمه انواع علوم و دانشها و انگیزه کنجکاوى مستمر و پیگیر در شناخت جهان هستى است.
«حس نیکى» انسان را به سوى مفاهیم اخلاقى همچون عدالت و شهامت و فداکارى و مانند آن جذب مى‏کند.
«حس زیبایى» انسان را به سوى هنرهاى اصیل، زیباییها، ادبیات و مسائل ذوقى جذب مى‏کند، و گاه سرچشمه تحولهایى در زندگى فرد و جامعه مى‏شود.
«حس مذهبى» یعنى ایمان به یک مبدأ متعالى و پرستش و نیایش او.
4- پناه بردن انسان در شداید و سختیها به یک نیروى مرموز ماوراى طبیعى و تقاضاى حل مشکلات و فرو نشستن طوفانهاى سخت زندگى از درگاه او، نیز گواه دیگرى بر اصالت این جاذبه درونى و الهام فطرى است که- به انضمام سایر شواهدى که گفتیم- مى‏تواند ما را به وجود چنین کشش نیرومندى در درون وجودمان به سوى خدا واقف سازد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۲
* مسافر
سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۲ ق.ظ

406 . صفحه 406


ششم بهمن :



نفیسه :




(آیه 16)- «و اما آنان که به آیات ما و لقاى آخرت کافر شدند، در عذاب الهى احضار مى‏شوند» (وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ).




(آیه 17)- تسبیح و حمد در همه حال براى خداست: بعد از بحثهاى فراوانى که در آیات گذشته در مورد مبدأ و معاد و بخشى از پاداش مؤمنان و کیفر مشرکان آمد در این آیه به تسبیح و حمد پروردگار و تنزیه و تقدیس او از هرگونه شرک و نقص و عیب پرداخته، مى‏فرماید: «منزّه است خداوند به هنگامى که شام مى‏کنید و هنگامى که صبح مى‏کنید» (فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ).




(آیه 18)- «و حمد و ستایش مخصوص ذات پاک اوست در آسمان و زمین (منزه است) به هنگام عصر، و هنگامى که وارد ظهر مى‏شوید» (وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ).

به این ترتیب در دو آیه فوق چهار وقت براى «تسبیح» پروردگار بیان شده:
آغاز شب،طلوع صبح،عصرگاهان و به هنگام زوال ظهر.



(آیه 19)- در این آیه باز به مسأله معاد بازمى‏گردد، و از طریق دیگرى به استبعاد منکران چنین پاسخ مى‏گوید: «زنده را از مرده، و مرده را از زنده، خارج مى‏کند و زمین را پس از مردنش حیات مى‏بخشد، و به همین گونه روز قیامت (از گورها) بیرون آورده مى‏شوید» (یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ).

یعنى «صحنه معاد» و «صحنه پایان دنیا» که یکى خروج «زنده از مرده» است و دیگرى «مرده از زنده» مرتبا در برابر چشم شما تکرار مى‏شود، بنابراین چه جاى تعجب که در پایان جهان همه موجودات زنده بمیرند و در رستاخیز همه انسانها به زندگى جدیدى باز گردند؟! اما «خروج حىّ از میت» در مورد زمینهاى مرده براى همه روشن است که در فصل زمستان زمین به صورت مرده در مى‏آید، اما در فصل بهار با تعادل هوا و فرو ریختن قطرات حیاتبخش باران جنبشى در زمین پیدا مى‏شود، و این صحنه معاد است که در این جهان مى‏بینیم. و اما در مورد خارج ساختن «مرده از زنده» آن هم چیز پوشیده و پنهانى نیست ولی در مورد بیرون آمدن موجود «زنده از مرده» گرچه طبق مسلمات علم امروز در حال حاضر حداقل در آزمایشهاى بشرى و مشاهدات روزمره موردى دیده نشده است. ولى مسلما در آغاز که این کره خاکى یک پارچه آتش بود، موجود زنده‏اى وجود نداشت، بعدا در شرایط خاصى که علم هنوز آن را به درستى کشف نکرده است موجودات زنده از مواد بى‏جان با یک جهش بزرگ متولد شدند، اما این موضوع در شرایط فعلى کره زمین در آنجا که در دسترس علم و دانش بشر است دیده نمى‏شود.
اما آنچه براى ما محسوس و کاملا قابل لمس و درک است این است که موجودات مرده دائما جزء اندام موجودات زنده مى‏شوند و لباس حیات در تن مى‏پوشانند، آب و غذایى که ما مى‏خوریم موجود زنده‏اى نیست، اما جزء بدن ما که شد تبدیل به یک موجود زنده مى‏شود، و سلولهاى تازه‏اى بر سلولهاى بدن ما افزوده مى‏گردد.
بنابراین مى‏توان گفت: دائما در نظام عالم طبیعت زندگى از دل مرگ و مرگ از دل زندگى بیرون مى‏آید به همین دلیل خدایى که آفریننده طبیعت است قادر به احیاى مردگان در جهان دیگر مى‏باشد.



(آیه 20)- آیات خدا در آفاق و انفس! در اینجا نکات جالبى از دلائل توحید و نشانه‏هاى پروردگار را در نظام عالم هستى بازگو کرده، و بحثهاى گذشته را تکمیل مى‏نماید.

نخست به سراغ آفرینش انسان که اولین و مهمترین موهبت الهى بر اوست مى‏رود و مى‏گوید: «یکى از نشانه‏هاى او این است که شما را از خاک آفرید، سپس شما انسانهایى شدید که در روى زمین منتشر گشتید» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ).
در این آیه به دو نشانه عظمت الهى اشاره شده: یکى آفرینش انسان از خاک که ممکن است اشاره به آفرینش نخستین انسان یعنى آدم بوده باشد، یا آفرینش همه انسانها از خاک چرا که مواد غذایى تشکیل دهنده وجود انسان، همه مستقیما یا بطور غیرمستقیم از خاک گرفته مى‏شود.
دوم: تکثیر نسل انسان و انتشار فرزندان آدم در سراسر روى زمین است.



(آیه 21)- این آیه نیز بخش دیگرى از آیات انفسى را که در مرحله بعد از آفرینش انسان قرار دارد مطرح کرده، مى‏فرماید: «و از نشانه‏هاى او این که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنها آرامش یابید» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها).

و از آنجا که ادامه این پیوند در میان همسران، نیاز به یک جاذبه و کشش قلبى و روحانى دارد به دنبال آن اضافه مى‏کند: «و در میان شما مودّت و رحمت قرار داد» (وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً).
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر مى‏فرماید: «در این نشانه‏هایى است براى گروهى که تفکّر مى‏کنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
و از اینجا مى‏توان نتیجه گرفت آنها که پشت پا به این سنت الهى مى‏زنند وجود ناقصى دارند، چرا که یک مرحله تکاملى آنها متوقف شده مگر آن که به راستى شرایط خاص و ضرورتى ایجاب تجرّد کند.



(آیه 22)- این آیه معجونى از آیات آفاقى و انفسى است: نخست به مسأله خلقت آسمانها و زمین اشاره کرده، مى‏گوید: «از نشانه‏هاى بزرگ خدا آفرینش آسمانها و زمین است» (وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

آسمانها با آن همه کرات، با آن همه منظومه‏ها و کهکشانها، آسمانهایى که اندیشه بلند پرواز انسان از درک عظمت آن عاجز و فکر از مطالعه آن خسته مى‏شود و هر قدر علم و دانش انسان پیش مى‏رود نکته‏هاى تازه‏اى از عظمتش آشکار مى‏گردد.
سپس سخن را به یکى از آیات بزرگ انفسى منتقل ساخته، مى‏گوید:
«و اختلاف زبانها و رنگهاى شما» نیز از آیات عظمت اوست! (وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ).
که براى سازمان یافتن اجتماع بشر خداوند صداها و رنگها را مختلف قرار داده است و همچنین زبانها و نژادها را.
قرآن در پایان آیه مى‏گوید: «در این امور نشانه‏هایى است براى عالمان و اندیشمندان» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ).
چرا که آنها بیش از هرکس از این اسرار آگاه مى‏شوند.



(آیه 23)- باز هم نشانه‏هاى عظمت او در برون و درون: به دنبال بحثهاى گذشته پیرامون آیات پروردگار در آفاق و انفس در اینجا به گفتگو پیرامون بخش دیگرى از این آیات بزرگ مى‏پردازد.

نخست پدیده «خواب» را به عنوان یک پدیده مهم آفرینش و نمودارى از نظام حکیمانه آفریننده آن مورد توجه قرار داده، مى‏گوید: «و از نشانه‏هاى او خواب شما در شب و روز است، و تلاش و کوشش شما براى بهره گیرى از فضل پروردگار» و تأمین معاش (وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ).
و در پایان مى‏افزاید: «در این امور نشانه‏هایى است براى آنها که گوش شنوا دارند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ).
این موهبت بزرگ الهى سبب مى‏شود که جسم و روح انسان به اصطلاح سرویس شود، و با بروز حالت خواب که یک نوع وقفه و تعطیل کار بدن است آرامش و رفع خستگى حاصل گردد، و انسان حیات و نشاط و نیروى تازه‏اى پیدا کند.
مسلما اگر خواب نبود روح و جسم انسان بسیار زود پژمرده و فرسوده مى‏شد، و بسیار زود پیرى و شکستگى به سراغ او مى‏آمد.



(آیه 24)- این آیه که پنجمین قسمت از آیات عظمت خدا را بیان مى‏کند باز به سراغ آیات آفاقى مى‏رود، و مسأله باران و رعد و برق و حیات زمین را پس از مرگ مورد توجه قرار داده، مى‏گوید: «و از نشانه‏هاى خدا این است که برق را که هم مایه ترس است هم مایه امید، به شما نشان مى‏دهد» (وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً).

«ترس» از خطرات ناشى از برق که گاه به صورت «صاعقه» در مى‏آید و «امید» از نظر نزول باران که غالبا بعد از رعد و برق به صورت رگبار فرو مى‏ریزد.سپس مى‏افزاید: «و از آسمان آبى نازل مى‏کند که زمین را بعد از مرگش حیات مى‏بخشد» (وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
در پایان آیه به عنوان تأکید مى‏افزاید: «در این امور آیات و نشانه‏هایى است براى جمعیتى که تعقل و اندیشه مى‏کنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
آنها هستند که مى‏فهمند در این برنامه حساب شده دست قدرتى در کار است و هرگز نمى‏تواند معلول تصادفها و ضرورتهاى کور و کر باشد.




..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه 16 سوره روم  :

مریم :



احضار شدن در عذاب جالب بود,,,


یعنی چی؟!؟


نفیسه :


ترجمه این آیه از تفسیر نور: ‏
‏و امّا کسانی که کافر بوده‌اند و آیات ما را تکذیب کرده‌اند و به فرا رسیدن قیامت ایمان نداشته‌اند ، آنان به عذاب دوزخ گرفتار می‌گردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُحْضَرُونَ » : احضار شدگان . آمادگان و حاضران .
و نیز ترجمه المیزان از این آیه به این صورت است:
و اما آنهایى که کفر ورزیده و آیات ما و روز دیدار آخرت را تکذیب کردند ایشان در عذاب احضار خواهند شد.
(در کل به نظرم منظور  این است که برای عذاب شدن احضار میشوند در واقع دچار عذاب میگردند).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۲
* مسافر
دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۲ ق.ظ

405 . صفحه 405


پنجم بهمن



نفیسه : 



(آیه 6)-خداوند براى تأکید بیشتر بر آیات قبل  مى‏فرماید: «این وعده‏اى است که خدا داده است» (وَعْدَ اللَّهِ).

«و خداوند هرگز از وعده‏اش تخلف نخواهد کرد، هر چند بیشتر مردم نمى‏دانند» (لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
و علت عدم آگاهى مردم عدم معرفتشان نسبت به خدا و علم و قدرت اوست آنها خدا را به درستى نشناختند، و لذا از این حقیقت که او محال است از وعده‏اش تخلف کند درست آگاه نیستند، چرا که تخلف از وعده یا به خاطر جهل است و یا به خاطر ضعف و ناتوانى است و هیچ یک در خدا راه ندارد.


(آیه 7)- سپس مى‏افزاید: این مردم کوتاه بین «تنها ظاهرى از زندگى دنیا را مى‏بینند و از آخرت و پایان کارها بى‏خبرند»! (یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ).

انسان «ظاهر بین» انفاق را سبب خسران و زیان مى‏شمرد، در حالى که این «موحد» تجارتى پرسود مى‏داند.
آن یکى ربا خوارى را مایه افزایش درآمد، و این یکى مایه وبال و بدبختى و زیان.
آن یکى جهاد را مایه دردسر و شهادت را به معنى نابودى و این یکى جهاد را رمز سربلندى و شهادت را حیات جاویدان مى‏شمرد.
اگر آنها باطن و درون این زندگى دنیا را نیز مى‏دانستند براى شناخت آخرت کافى بود، چرا که دقت کافى در این زندگى زودگذر نشان مى‏دهد که حلقه‏اى است از یک سلسله طولانى، و مرحله‏اى است از یک مسیر بزرگ، همان گونه که دقت در زندگى دوران جنینى نشان مى‏دهد که هدف نهایى خود این زندگى نیست، بلکه این یک مرحله مقدماتى براى زندگى گسترده‏اى است.
اعجاز قرآن از دریچه علم غیب!
یکى از طرق اثبات اعجاز قرآن خبرهاى غیبى قرآن است که یک نمونه روشن آن در همین آیات مورد بحث آمده، در طى چند آیه با انواع تأکیدات از پیروزى بزرگ یک ارتش شکست خورده در چند سال بعد خبر مى‏دهد، و آن را به عنوان یک وعده تخلف‏ناپذیر الهى معرفى مى‏کند.
تاریخ به ما مى‏گوید که هنوز نه سال نگذشته بود که: رومیان در نبرد جدیدى بر ایرانیان پیروز شدند، و مقارن همان زمان مسلمانان با صلح حدیبیه (و طبق روایتى در جنگ بدر) پیروزى چشمگیرى بر دشمنان پیدا کردند.



(آیه 8)- آیه قبل سخن از ظاهربینانى بود که تنها افق فکرشان به محدوده دنیا و جهان ماده تعلق دارد، و از قیامت و عالم ماوراء طبیعت بى‏خبرند.

در این آیه و آیات آینده به ذکر مطالب متنوعى پیرامون مبدأ و معاد مى‏پردازد نخست به صورت یک استفهام اعتراض‏آمیز مى‏گوید: «آیا آنها در درون جان خویش تفکر نکردند که خداوند آسمان و زمین و آنچه را در میان این دو است جز به حق نیافریده؟ و براى آن اجل و پایان معینى قرار داده است» (أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى).
یعنى اگر آنها درست بیندیشند و به وجدان خود و داورى عقلشان مراجعه کنند به خوبى از این دو امر آگاه مى‏شوند که: جهان براساس حق آفریده شده، و نظاماتى بر آن حاکم است که دلیل بر وجود عقل و قدرت کامل در خالق این جهان است.
و دیگر این که: این جهان رو به زوال و فنا مى‏رود و از آنجا که خالق حکیم ممکن نیست بیهوده آن را آفریده باشد دلیل بر این است که جهان دیگرى که سراى بقا است بعد از این جهان مى‏باشد، و گرنه آفرینش این جهان مفهوم نداشت.
لذا در پایان آیه اضافه مى‏کند: «بسیارى از مردم به لقاى پروردگارشان کافرند» (وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ).
و یا این که با زبان، منکر نیستند اما عملشان آن چنان آلوده و ننگین است که نشان مى‏دهد آنها اعتقادى به معاد ندارند، چرا که اگر معتقد بودند نباید این چنین فاسد و مفسد باشند.



(آیه 9)- عاقبت بدکاران! از آنجا که تعبیر به «اجل مسمى» بیانگر این حقیقت است که به هرحال زندگى این جهان دوام و بقایى ندارد و این هشدارى است به همه دنیاپرستان، در این آیه مى‏فرماید: «آیا در زمین گردش نکردند تا بنگرند عاقبت کسانى که قبل از آنها بودند» به کجا کشیده شد (أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

«آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را (براى زراعت و آبادى) بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند» (کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها).
«و پیامبرانشان با دلایل آشکار به سراغشان آمدند» (وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ). اما آنها خیره‏سرى کردند، و در برابر حق تسلیم نشدند و کیفر خود را دیدند.
«خداوند هرگز به آنان ستم نکرد، آنها به خودشان ستم مى‏کردند»! (فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).



(آیه 10)- این آیه آخرین مرحله کفر آنها را بیان کرده، مى‏گوید: «سپس سرانجام کسانى که اعمال بد انجام دادند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند، و (از آن بدتر) به استهزا و مسخره کردن آن برخاستند» (ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ).

آرى! گناه و آلودگى همچون بیمارى خوره به جان انسان مى‏افتد، و روح ایمان را مى‏خورد و از بین مى‏برد، و کار به جایى مى‏رسد که سر از تکذیب آیات الهى در مى‏آورد و به مرحله‏اى مى‏رسد که دیگر هیچ وعظ و اندرز و انذارى مؤثر نیست و جز تازیانه عذاب دردناک الهى راهى باقى نمى‏ماند!



(آیه 11)- سرنوشت مجرمان در قیامت: در آیات گذشته سخن از تکذیب کنندگانى به میان آمد که آیات خدا را به باد مسخره مى‏گرفتند، و در اینجا با بیان گوشه‏اى از مباحث معاد و سرنوشت مجرمان در قیامت بحثهایى را که پیش از این درباره معاد در آیات قبل گفته شد تکمیل مى‏کند.نخست مى‏فرماید: «خداوند آفرینش را آغاز نموده سپس اعاده مى‏کند، و بعد به سوى او بازگردانده مى‏شوید» (اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).

در آیه یک استدلال کوتاه و پرمعنى براى مسأله معاد بیان شده که در آیات دیگر قرآن نیز به عبارات دیگرى آمده است، و آن این که: «همان کسى که قدرت بر آفرینش نخستین داشت قدرت بر معاد هم دارد، و قانون عدالت و همچنین حکمت خداوند ایجاب مى‏کند که این آفرینش مجدد تحقق یابد».



(آیه 12)- این آیه وضع مجرمان را چنین مجّسم مى‏کند: «آن روز که قیامت بر پا مى‏شود مجرمان در نومیدى و غم و اندوه فرو مى‏روند» (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ).

چرا که نه ایمان و عمل صالحى با خود به عرصه محشر آورده‏اند، نه یار و یاورى دارند و نه امکان بازگشت به دنیا و جبران گذشته وجود دارد.



(آیه 13)- لذا در این آیه مى‏افزاید: «آنها شفیعانى از معبودانشان ندارند» (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکائِهِمْ شُفَعاءُ).

به همین جهت «نسبت به معبودهایى که آنها را شریک خدا قرار داده بودند کافر مى‏شوند» و از آنها تنفر و بیزارى مى‏جویند (وَ کانُوا بِشُرَکائِهِمْ کافِرِینَ).



(آیه 14)- سپس به گروههاى مختلف مردم در آن روز اشاره کرده، مى‏گوید:

«روزى که قیامت بر پا مى‏شود مردم از هم جدا مى‏گردند» (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ).



(آیه 15)- «پس گروهى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها در باغى از بهشت متنعم و شاد و مسرور خواهند بود، آن چنان که آثار شادى در چهره‏هایشان هویدا مى‏گردد» (فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ).
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۲
* مسافر
يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۲ ق.ظ

404 . صفحه 404



چهارم بهمن :


نفیسه :




(آیه 64)- این آیه براى این که اندیشه مشرکین را از افق زندگى محدود فراتر برد و جهان وسیعترى در برابر دید عقل آنها بگشاید ، چگونگى زندگى دنیا را در مقایسه با زندگى جاویدان سراى دیگر در یک عبارت کوتاه و بسیار پرمعنى چنین بیان مى‏کند: «این زندگى دنیا جز لهو و لعب چیزى نیست» جز سرگرمى و بازى مطلبى در آن یافت نمى‏شود (وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ).

«و سراى آخرت زندگى واقعى است اگر آنها مى‏دانستند» (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).
بدیهى است قرآن هرگز نمى‏خواهد با این تعبیر ارزش مواهب الهى را در این جهان نفى کند، بلکه مى‏خواهد با یک مقایسه صریح و روشن ارزش این زندگى را در برابر آن زندگى مجسم سازد، علاوه بر این به انسان هشدار دهد که «اسیر» این مواهب نباشد، بلکه «امیر» بر آنها گردد، و هرگز ارزشهاى اصیل وجود خود را با آنها معاوضه نکند.



(آیه 65)- در مرحله سوم به سراغ فطرت و سرشت انسانى و تجلى نور توحید در بحرانى‏ترین حالات، در درون جان انسانها مى‏رود و ضمن مثال بسیار گویایى مى‏فرماید: «هنگامى که بر کشتى سوار مى‏شوند خدا را با اخلاص کامل مى‏خوانند (و غیر او از نظرشان محو مى‏شود) اما هنگامى که آنها را از طوفان و گرداب رهایى مى‏بخشد و به خشکى مى‏رساند باز مشرک مى‏شوند»! (فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ).

آرى! شداید و طوفانها زمینه‏ساز شکوفایى فطرت آدمى است، چرا که نور توحید در درون جان همه انسانها نهفته است. تعلیمات غلط و غفلت و غرور، مخصوصا به هنگام سلامت و وفور نعمت، پرده‏هایى بر آن مى‏افکند، اما طوفانهاى حوادث این پرده‏ها را مى‏درد و آن نقطه نورانى آشکار مى‏شود.



(آیه 66)- در این آیه بعد از ذکر این همه استدلالات بر توحید و خدا پرستى مخالفان را با تهدیدى شدید و کوبنده مواجه ساخته، مى‏گوید: «آنها آیات ما را انکار کنند (و نعمتهاى ما را نادیده بگیرند) و چند روزى از لذات زودگذر بهره ببرند، اما به زودى خواهند فهمید» که عاقبت کفر و شرک آنها به کجا خواهد رسید؟ و آنها را به چه سرنوشت شومى گرفتار خواهد ساخت؟ (لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ وَ لِیَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).




(آیه 67)-

شأن نزول:
«گروهى از مشرکان گفتند: اى محمّد! اگر ما داخل در دین تو نمى‏شویم تنها به خاطر این است که مى‏ترسیم مردم ما را بربایند (و بسرعت نابود کنند) چون جمعیت ما کم است و جمعیت مشرکان عرب بسیارند، به محض این که به آنها خبر رسد که ما وارد دین تو شده‏ایم بسرعت ما را مى‏ربایند، و خوراک یک نفر از آنها هستیم! در اینجا آیه أَ وَ لَمْ یَرَوْا ... نازل شد و به آنها پاسخ گفت.»
تفسیر:
در آیات گذشته نیز به این بهانه مشرکان به صورت دیگرى اشاره شده بود که ما مى‏ترسیم اگر اظهار ایمان کنیم و به دنبال آن هجرت نماییم زندگى ما مختل گردد که قرآن از طرق مختلف به آنها پاسخ گفت.
در این آیه قرآن از طریق دیگرى به آنها پاسخ داده، مى‏فرماید: «آیا ندیدند که ما (براى آنها حرم امنى) قرار دادیم» سرزمین پاک و مقدس مکّه (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً).
«در حالى که مردم را در اطراف آنان (در بیرون این حرم) مى‏ربایند»؟
(وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ). «آیا (با این حال) به باطل ایمان مى‏آورند و نعمت خدا را کفران مى‏کنند»؟! (أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ).



(آیه 68)- پس از ذکر این دلیل روشن در این آیه چنین نتیجه‏گیرى و جمع‏بندى مى‏کند: «چه کسى ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بسته یا حق را پس از آن که به سراغش آمده تکذیب نماید»؟ (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ).

ما دلایل آشکارى براى شما اقامه کردیم که جز «اللّه» شایسته پرستش نیست اما شما بر خدا دروغ مى‏بندید و شریکانى براى او مى‏تراشید.
شرک خمیر مایه همه مفاسد اجتماعى است و ستمهاى دیگر در واقع از آن سرچشمه مى‏گیرد، هوى پرستى، مقام پرستى، و دنیا پرستى هر کدام نوعى از شرک است.
ولى بدانید عاقبت شومى در انتظار مشرکان است «آیا جایگاه کافران در دوزخ نیست»؟ (أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ).



(آیه 69)- این آیه که در عین حال آخرین آیه سوره عنکبوت است واقعیت مهمى را بیان مى‏کند که عصاره‏اى از تمام این سوره و هماهنگ با آغاز آن است.

مى‏فرماید: راه خدا گرچه مشکلات فراوان دارد، مشکل از نظر شناخت حق، مشکل از نظر وسوسه‏هاى شیاطین جن و انس، مشکل از نظر مخالفت دشمنان سرسخت و بى‏رحم، و مشکل از نظر لغزشهاى احتمالى اما در اینجا یک حقیقت است که به شما در برابر این مشکلات نیرو و اطمینان مى‏دهد و حمایت مى‏کند و آن این که: «آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند قطعا به راههاى خود هدایتشان خواهیم کرد، و خداوند با نیکوکاران است» (وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ).
تعبیر به «جهاد» تعبیر وسیع و مطلقى است و هرگونه جهاد و تلاشى را که در راه خدا و براى او و به منظور وصول به اهداف الهى صورت گیرد شامل مى‏شود، خواه در طریق کسب معرفت باشد، یا جهاد با نفس، یا مبارزه با دشمن یا صبر بر طاعت، یا شکیبایى در برابر وسوسه معصیت، یا در مسیر کمک به افراد مستضعف، و یا انجام هر کار نیک دیگر.
کسانى که در این راهها به هر شکل و هر صورت براى خدا مجاهده کنند مشمول حمایت و هدایت الهى هستند.
بنابراین هرگونه شکست و ناکامى نصیب ما شود معلول یکى از دو چیز است: یا در جهاد کوتاهى کرده‏ایم، و یا اخلاص در کار ما نبوده است.





درسهایی از سوره شریفه عنکبوت


63-قل الحمدالله
2-ایمان صرفا زبانی نیست و مدعیان آن حتما آزموده میشوند.در واقع حوادثی که در زندگی برایمان رخ میدهد همه اسباب آزمایشند.
6-بی نیاز واقعی خداوند است و ما محتاج لطف و کرم اوییم.
7-برای دریافت پاداشهای الهی به ایمان و عمل صالح نیازمندیم.
8-احسان به والدین مطلق و همیشگی است اما اطاعت از آنها مشروط به دور نشدن از خدا میباشد.
9-کار نیک به تنهایی انسان را در زمره ی نیکوکاران قرار نمیدهد بلکه کار نیکی که برخواسته از ایمان به خدا باشد ارزشمند است.
12-در جهان بینی اسلام هیچ کس بار گناه دیگری را بدوش نمیکشد ولی در تفکر دیگران اینگونه نیست(اینکار رو انجام بده اگه گناهی داشت به گردن من).
13-فرد اغفال شده مسوول کار خود است ولی اغفال کننده علاوه بر مسوولیت کار خود مسوول گناهان اغفال شدگان نیز میباشد،بی آنکه چیزی از گناه اغفال شده کم شود.(اگر دقت شود متوجه میشویم با آیه قبل منافاتی ندارد).
20-با سیر در زمین و مطالعه در طبیعت میتوان به چگونگی آغاز آفرینش پی برد.
22-دشمنان دین با هیچگونه تدبیر و تلاش و توطئه ای نمیتوانند خدا را عاجز کنند و بر اراده ی الهی چیره شوند و از مدار قهر او خارج گردند.
25-دوستیها و پیوندهای غیر الهی در قیامت هیچ کارایی ندارد.
27-پاداش خوبیها و نیکیهای فرد در نسل او میتواند منعکس شود.
34-عملکرد انسان در طبیعت تاثیرگذار است.همانگونه که عمل خوب باعث نزول نعمت و رحمت میشود ،گناهان نیز نعمتها را به عذاب مبدل میکند.
37-خانه ای که محل آسایش و سکوت انسان است با قهر الهی ممکن است محل نابودی و عذاب شود.
38-زیبا و خوب دیدن کارهای زشت خود، از دامهای شیطان است.مثل غرور و خود بزرگ بینی،افتخار به ثروت و قدرت که جلوه هایی از تزیین شیطان است.
41-عنکبوت در اماکن متروکه خانه میسازد، شرک نیز در روحهای دور از خدا جاگرفته و تاثیر میگذارد.بنای شرک همانند خانه ی عنکبوت سست و بی اساس است.
45-امام صادق (ع)میفرمایند:هرکس دوست دارد قبولی یا رد نمازش را بداند ببیند نمازش او را از فحشاء و منکر بازداشته است یا نه.
46-گفتگو با اهل کتاب باید به بهترین شیوه باشد و به طور کل در گفتگو قبل از اظهار عقیده و نظر آنچه که مورد اتفاق نظر است را مطرح کنیم.
48-یکی از دلایل حقانیت قرآن امی بودن پیامبر اسلام است.
51-قرآن مایه رحمت و دوری از غفلت میباشد.
58-شرط دستیابی به بهشت ایمان و عمل صالح است.
59-دو نمونه بارز عمل صالح ،صبر و توکل است.
62-در حدیثی میخوانیم:مصلحت بعضی از بندگان خدا گسترش روزی است و اگر در تنگنای معیشت قرار گیرند فاسد شوند و برعکس این گروه ،صلاح گروهی  دیگر در تنگنا بودن است که اگر در توسعه واقع شوند به فساد کشیده میشوند.
64-آفرینش دنیا گرچه هدفدار و حکیمانه است ولی غفلت از آخرت ،دنیا پرستی و غرق شدن در آن سفیهانه میباشد.
69-برای رسیدن به هدایت ویژه الهی که خداوند آنرا تضمین فرموده ،تلاش لازم است و باید گام اول را خود انسان بردارد.




سی امین سوره این مصحف عظیم سوره روم است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 60 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
مطالب این سوره را در هفت بخش مى‏توان خلاصه کرد.
1- پیشگویى از پیروزى رومیان بر ایرانیان در جنگى که در آینده درگیر مى‏شد.
2- گوشه‏اى از طرز فکر و چگونگى حالات افراد بى‏ایمان.
3- بخش مهمى از آیات عظمت خداوند در آسمان و زمین و در وجود انسانها.
4- سخن از توحید فطرى بعد از بیان دلائل آفاقى و انفسى.
5- بازگشت به شرح و تبیین حالات افراد بى‏ایمان و گنهکار، و ظهور فساد در زمین بر اثر گناهان آنها.
6- اشاره‏اى به مسأله مالکیت و حق ذى القربى و نکوهش از رباخوارى.
7- بازگشت مجددى به دلائل توحید و نشانه‏هاى حق و مسائل مربوط به معاد.
فضیلت تلاوت سوره:
علاوه بر حدیثى که از امام صادق علیه السّلام در فضیلت سوره عنکبوت نقل شد، در حدیث دیگرى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده: «هرکس سوره روم را بخواند پاداشى معادل ده حسنه به تعداد هر فرشته‏اى که در میان آسمان و زمین تسبیح خدا مى‏گوید خواهد داشت و آنچه را در روز و شب از دست داده جبران خواهد کرد». بدیهى است کسى که محتواى این سوره را در روح و جان خود جاى دهد و مراقبت پروردگار را در هر لحظه در خود ببیند، تقواى الهى چنان قلبش را پر مى‏کند که شایسته چنین پاداش بزرگى است.





به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

(آیه 1)-
شأن نزول:
آیات نخستین این سوره بدین سبب نازل شد که در آن هنگام که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در «مکّه» بود، و مؤمنان در اقلیت قرار داشتند، جنگى میان ایرانیان و رومیان در گرفت، و در این نبرد ایرانیان پیروز شدند.
مشرکان «مکّه» این را به فال نیک گرفتند و دلیل بر حقانیت شرک خود دانستند! آیات نخستین این سوره نازل شد و قاطعانه گفت: گرچه ایرانیان در این نبرد پیروز شدند اما چیزى نمى‏گذرد که از رومیان شکست خواهند خورد و حتى حدود زمان این پیشگویى را نیز بیان داشت.
این پیشگویى قاطع قرآن که از یک سو نشانه اعجاز این کتاب آسمانى و اتکا آورنده آن به علم بى‏پایان پروردگار به عالم غیب است، و از سوى دیگر نقطه مقابل تفأل مشرکان بود، مسلمانان را طورى دلگرم ساخت که حتى مى‏گویند: بعضى از آنان با مشرکان روى این مسأله شرط بندى مهمى کردند!- آن روز هنوز حکم تحریم این گونه شرط بندیها نازل نشده بود.
تفسیر:
یک پیشگویى عجیب! این سوره جزء 29 سوره‏اى است که با حروف مقطعه آغاز مى‏شود «الف، لام، میم» (الم).
تنها چیزى که در اینجا جلب توجه مى‏کند این است که برخلاف بسیارى از سوره‏هایى که با حروف مقطعه آغاز مى‏شود و پشت سر آن سخن از عظمت قرآن است در اینجا بحثى از عظمت قرآن نمى‏یابیم، بلکه سخن از شکست رومیان و پیروزى مجدد آنها در آینده است، ولى با دقت روشن مى‏شود که این بحث نیز بیان عظمت قرآن است، چرا که این خبر غیبى مربوط به آینده از نشانه‏هاى اعجاز و عظمت این کتاب آسمانى محسوب مى‏شود.



(آیه 2)- بعد از ذکر حروف مقطعه مى‏فرماید: «رومیان مغلوب شدند» (غُلِبَتِ الرُّومُ).




(آیه 3)- «و این شکست در سرزمین نزدیکى واقع شد» (فِی أَدْنَى الْأَرْضِ).

منظور از «ادنى الارض» (سرزمین نزدیک) سرزمین ایرانیان بوده است یعنى در محلى واقع شد که نزدیکترین نقطه میان ایران و روم بود.
سپس اضافه مى‏کند: «و آنها (رومیان) بعد از مغلوبیت به زودى غلبه خواهند کرد» (وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ).



(آیه 4)- سپس حدود سالهاى آن را با این عبارت بیان مى‏کند: «در چند سال»! (فِی بِضْعِ سِنِینَ).

و اگر مى‏بینید خداوند از آینده خبر مى‏دهد، به خاطر آن است که «همه کارها از آن خداست چه قبل و چه بعد» از این شکست و پیروزى (لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ).
عبارت فوق مى‏خواهد این نکته را روشن سازد که قادر بالذّات و مالک على الاطلاق اوست و هرکس هر چیزى دارد از او دارد.
سپس مى‏افزاید: اگر امروز که رومیان شکست خوردند مشرکان خوشحال شدند «در آن روز مؤمنان (به خاطر پیروزى دیگرى) خوشحال خواهند شد»! (وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ).



(آیه 5)- آرى! خوشحال مى‏شوند «به سبب یارى خداوند» (بِنَصْرِ اللَّهِ).

خداوند «هر که را بخواهد یارى مى‏کند، و او صاحب قدرت و رحیم است»! (یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
مسلمانان در آن روز از جهات مختلفى خوشحال شدند:
از پیروزى اهل کتاب بر مجوسیان که صحنه‏اى از غلبه خداپرستى بر شرک بود. از پیروزى معنوى به خاطر ظهور اعجاز قرآن. و از پیروزى مقارن آن که احتمالا «صلح حدیبیه» یا یکى دیگر از فتوحات مسلمین بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۲
* مسافر
شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۲ ق.ظ

403 . صفحه 403



سوم بهمن :


نفیسه :




(آیه 53)- در این آیه به سومین بهانه جوییهاى بهانه جویان اشاره کرده، مى‏گوید:

«آنها در مورد عذاب عجله مى‏کنند و با سرعت آن را از تو مى‏طلبند» (وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ). آنها مى‏گویند اگر عذاب الهى حق است و دامن کفار را مى‏گیرد پس چرا به سراغ ما نمى‏آید؟! قرآن در پاسخ این سخن سه جواب مى‏دهد.
نخست مى‏گوید: «اگر موعد مقررى تعیین نشده بود عذاب الهى فورا به سراغشان مى‏آمد» (وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذابُ).
این زمان معین براى آن است که هدف اصلى یعنى بیدارى یا اتمام حجت بر آنها حاصل گردد.
دیگر این که آنها که این سخن را مى‏گویند چه اطمینانى دارند که هر لحظه عذاب الهى دامنشان را نگیرد؟ چرا که «این عذاب ناگهانى و بدون مقدمه، و در حالى که آنها نمى‏دانند و توجه ندارند به سراغشان مى‏آید» (وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
گرچه موعد عذاب در واقع معین و مقرر است ولى مصلحت این است که آنها از این آگاه نباشند و بدون مقدمه فرا رسد.



(آیه 54)- بالاخره سومین پاسخ را قرآن در این بیان آیه کرده، مى‏گوید: «آنها در برابر تو در مورد عذاب عجله مى‏کنند در حالى که جهنم هم اکنون کافران را احاطه کرده است»! (یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ).اگر عذاب دنیا تأخیر بیفتد عذاب آخرت صد در صد قطعى است آنچنان مسلم است که قرآن به صورت یک امر فعلى از آن یاد مى‏کند و مى‏گوید: «جهنم گویى هم اکنون آنها را احاطه کرده است»!




(آیه 55)- سپس مى‏افزاید: «آن روز که عذاب الهى از بالاى سر و از پایین پا، آنها را فرا مى‏گیرد، و به آنها مى‏گوید: بچشید آنچه را که عمل مى‏کردید» روز سخت و دردناکى است (یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).




(آیه 56)-

شأن نزول:
این آیه درباره مؤمنانى نازل شده که در مکّه تحت فشار شدید کفار بودند، بطورى که توانایى بر اداى وظایف اسلامى خود نداشتند. به آنها دستور داده شد از آن سرزمین هجرت کنند.
تفسیر:
هجرتى باید کرد! از آنجا که در آیات گذشته سخن از موضع گیریهاى مختلف مشرکان در برابر اسلام و مسلمانان بود در اینجا به وضع خود مسلمانان پرداخته و مسؤولیت و وظیفه آنها را در برابر یکى از مشکلاتى که در ارتباط با کفار دارند یعنى مشکل اذیت و آزار و محدودیت و فشار آنها را بیان مى‏کند.
مى‏فرماید: «اى بندگان من که ایمان آورده‏اید (و هم اکنون براى انجام وظایف دینى خود تحت فشار دشمن هستید) سرزمین من وسیع است (به جاى دیگر هجرت کنید و) مرا بپرستید» (یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ). چرا که هدف آفرینش انسان بندگى خداست. هرگاه این هدف اساسى و نهایى زیر پا بماند راهى جز هجرت نیست.



(آیه 57)- از آنجا که یکى از عذرهاى کسانى که در بلاد شرک مى‏ماندند و حاضر به هجرت نبودند این بود که ما مى‏ترسیم از دیار خود بیرون برویم و خطر مرگ به وسیله دشمنان، یا گرسنگى، یا عوامل دیگر ما را تهدید کند به علاوه به فراق بستگان و خویشاوندان و فرزندان و شهر و دیار خود مبتلا شویم، قرآن در این آیه به عنوان یک پاسخ جامع به آنها مى‏گوید: سرانجام همه انسانها مى‏میرند، و «هر کسى مرگ را مى‏چشد، سپس به سوى ما بازگردانده مى‏شوید» (کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ).

گمان نکنید مرگ پایان همه چیز است، چرا که «همه شما به سوى ما باز مى‏گردید» به سوى پروردگار بزرگ، و به سوى نعمتهاى بى‏پایانش.



(آیه 58)- این آیه به گوشه‏اى از پاداشهاى مؤمنان اشاره کرده، مى‏فرماید:

«و کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها را در غرفه‏هایى از بهشت جاى مى‏دهیم که نهرها از زیر آن جارى است» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
امتیاز دیگر غرفه‏هاى بهشتى این است که همچون منازل و قصرهاى این جهان نیست که هنوز انسان دمى در آن نیاسوده است بانگ «الرحیل» زده مى‏شود بلکه «آنها جاودانه در آن خواهند ماند» (خالِدِینَ فِیها).
و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «چه خوب است پاداش آنها که براى خدا عمل مى‏کنند» (نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ).



(آیه 59)- این آیه مهمترین اوصاف مؤمنان عامل را به این صورت بیان مى‏کند: «آنها کسانى هستند که در برابر مشکلات صبر و استقامت به خرج مى‏دهند، و بر پروردگارشان توکل مى‏کنند» (الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).

از زن و فرزند و دوستان و بستگان و خانه و کاشانه خود جدا مى‏شوند و صبر مى‏کنند.
مرارتهاى غربت و سختیهاى آوارگى از وطن را مى‏چشند و شکیبا هستند.
و اگر درست بیندیشیم ریشه همه فضائل انسانى همین «صبر» و «توکل» است: صبر عامل استقامت در برابر موانع و مشکلات است، و توکل انگیزه حرکت در این راه پرنشیب و فراز.



(آیه 60)- در این آیه در پاسخ کسانى که به زبان حال یا زبان قال مى‏گفتند:

اگر ما از شهر و دیار خود هجرت کنیم چه کسى به ما روزى مى‏دهد؟
مى‏گوید: غم روزى را نخورید و ننگ ذلت و اسارت را نپذیرید، روزى رسان خداست، نه تنها شما که «بسیارند جنبندگانى که حتى نمى‏توانند روزى خود را حمل کنند (و هرگز ذخیره غذایى در لانه خود ندارند، و هر روز نو روزى نو مى‏خواهند) اما خدا آنها را (گرسنه نمى‏گذارد و) روزى مى‏دهد، و همو شما را نیز روزى مى‏بخشد» (وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ).
در پایان آیه تأکید مى‏کند: «و او شنوا و داناست» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
سخن همه شما را مى‏شنود، و حتى زبان حال شما و همه جنبدگان را مى‏داند از نیازهاى همه به خوبى باخبر است و چیزى از دایره علم بى‏پایان او پنهان نیست.



(آیه 61)- در دل خدا مى‏گویند و با زبان بت! در آیات گذشته روى سخن با مشرکانى بود که حقانیت اسلام را درک کرده بودند اما به خاطر ترس از قطع روزى خود حاضر به قبول ایمان و هجرت نبودند در اینجا روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله- و در واقع به همه مؤمنان- کرده دلائل توحید را از طریق «خلقت» و «ربوبیت» و «فطرت» بیان مى‏کند، و به آنها خاطرنشان مى‏سازد که سر نوشت آنها به دست خدایى است که در «آفاق» و «انفس» آثار او را مى‏یابند، نه به دست بتها که بتها هیچ نقشى در این میان ندارند.

نخست به مسأله خلقت آسمان و زمین اشاره کرده و از اعتقادات باطنى آنها کمک گرفته، مى‏گوید: «اگر از آنها سؤال کنى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده؟
و (چه کسى) خورشید و ماه را مسخر (فرمان خویش در طریق منافع بندگان کرده؟) همه یک زبان پاسخ مى‏گویند: اللّه» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).
زیرا مسلم است نه بت پرستان و نه غیر آنها هیچ کس نمى‏گوید خالق زمین و آسمان و تسخیر کننده خورشید و ماه یک مشت سنگ و چوبى است که به دست انسان ساخته و پرداخته شده است.
در پایان آیه، بعد از ذکر این دلیل روشن مى‏گوید: «با این حال چگونه آنها (از عبادت خداوند خالق متعال به عبادت یک مشت بتهاى سنگى و چوبى) بازگردانده مى‏شوند»؟ (فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ).گویى قدرت بر تصمیم‏گیرى ندارند و بى‏اراده به سوى بت پرستى کشیده مى‏شوند!



(آیه 62)- سپس براى تأکید همین معنى که هم خالق اوست و هم رازق اوست، اضافه مى‏کند: «خداوند روزى را براى هر کس از بندگانش بخواهد گسترده مى‏کند و (براى هرکس بخواهد) محدود و تنگ مى‏سازد» (اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ).

و اگر چنین تصور کنند که خدا قدرت دارد، ولى از حال آنها آگاه نیست این اشتباه بزرگى است، چرا که «خداوند به همه چیز داناست» (إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
مگر ممکن است کسى خالق و مدبر باشد و لحظه به لحظه فیض او به موجودات برسد و در عین حال از وضع آنها آگاه نباشد؟ این قابل تصور نیست.



بیس(آیه 63)- در مرحله دوم سخن از «توحید ربوبى» و نزول سرچشمه اصلى ارزاق از ناحیه خداست، مى‏فرماید: «اگر از آنها سؤال کنى چه کسى از آسمان آبى نازل کرد پس زمین را بعد از مردن به وسیله آن زنده کرد همه یک زبان مى‏گویند: اللّه»! (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).

این اعتقاد باطنى بت پرستان است که حتى از اظهار آن با زبان ابا نداشتند، زیرا آنها هم «خالق» را خدا مى‏دانستند و هم «ربّ و مدبر جهان» را.
بعد مى‏افزاید: «بگو: حمد و ستایش مخصوص خداست» (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ).
حمد و سپاس براى کسى است که همه نعمتها از ناحیه اوست.
و از آنجا که گفتگوهاى مشرکان از یکسو، و گفتارها و اعمالشان از سوى دیگر با هم تناقض داشت، در پایان آیه مى‏افزاید: «بلکه بیشترشان درک نمى‏کنند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ).
و گرنه انسان عاقل فهمیده چگونه ممکن است خالق و رازق و مدبر جهان را خدا بداند، و در برابر بتها که هیچ تأثیرى در سرنوشت آنان ندارند سجده کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۲
* مسافر
جمعه, ۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۲۳ ق.ظ

402 . صفحه 402


دوم بهمن :


نفیسه :



(آیه 46)- براى بحث بهترین روش را برگزینید: در آیات گذشته بیشتر سخن از نحوه برخورد با «بت پرستان» لجوج و جاهل بود که به مقتضاى حال با منطقى تند، با آنها سخن مى‏گفت، و در اینجا سخن از مجادله با «اهل کتاب» است که باید به صورت ملایمتر باشد.

نخست مى‏فرماید: «با اهل کتاب جز به روشى که از همه بهتر است مجادله نکنید» (وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ).
منظور در اینجا بحث و گفتگوهاى منطقى است، یعنى الفاظ شما مؤدّبانه، لحن سخن دوستانه، محتواى آن مستدل، آهنگ صدا خالى از فریاد و جنجال و هرگونه خشونت و هتک احترام، همه باید در همین شیوه و روش انجام گیرد.
البته همین اصل کلى در بحث و مجادله اسلامى در مواردى ممکن است حمل بر ضعف و زبونى شود، و یا طرف مقابل آنچنان مست و مغرور باشد که این طرز برخورد انسانى، بر جرأت و جسارتش بیفزاید لذا در دنباله آیه به صورت یک استثنا مى‏فرماید: «مگر کسانى از آنها که مرتکب ظلم و ستم شدند» (إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ).
همانها که بر خود و دیگران ظلم کردند و بسیارى از آیات الهى را کتمان نمودند تا مردم به اوصاف پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله آشنا نشوند.
و در آخر آیه یکى از مصداقهاى روشن «مجادله به احسن» را که مى‏تواند الگوى زنده‏اى براى این بحث باشد به میان آورده، مى‏فرماید: «بگویید ما به تمام آنچه از سوى خدا بر ما و شما نازل شده است ایمان داریم، معبود ما و شما یکى است، و در برابر او تسلیم هستیم» (وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).



(آیه 47)- این آیه به عنوان تأکید بر اصول چهارگانه‏اى که در آیه قبل آمد، مى‏فرماید: «و این گونه کتاب [قرآن‏] را بر تو نازل کردیم» (وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ).

آرى! این قرآن براساس وحدت معبود، وحدت دعوت همه پیامبران راستین تسلیم بى‏قید و شرط در برابر فرمان حق، و مجادله با بهترین شیوه‏ها نازل شده.
سپس مى‏افزاید: «کسانى که کتاب (آسمانى) به آنها داده‏ایم (و به راستى به آن پایبند و معتقدند) به این کتاب ایمان مى‏آورند» (فَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ).
چرا که هم نشانه‏هاى آن را در کتب خود یافته‏اند، و هم محتوایش را از نظر اصول کلى هماهنگ با محتواى کتب خود مى‏بینند.
بعد مى‏افزاید: «و گروهى از اینها (از اهل مکه و مشرکان عرب) نیز به آن ایمان مى‏آورند» (وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ).
و در پایان در مورد کافران هر دو گروه مى‏گوید: «آیات ما را جز کافران انکار نمى‏کنند» (وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الْکافِرُونَ).
آنها به خاطر لجاجت و تعصب و تقلید کورکورانه از نیاکان، و یا براى حفظ منافع نامشروع زودگذر به انکار برمى‏خیزند.



(آیه 48)- سپس به یکى دیگر از نشانه‏هاى روشن حقانیت دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که تأکیدى است بر محتواى آیه گذشته اشاره کرده، مى‏گوید: «تو هرگز پیش از این کتابى را نمى‏خواندى، و با دست خود چیزى نمى‏نوشتى مبادا دشمنانى که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند شک و تردید کنند» و بگویند آنچه را او آورده نتیجه مطالعه کتب پیشین و نسخه بردارى از آنهاست (وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ).

تو هرگز به مکتب نرفتى و خط ننوشتى، اما با اشاره وحى الهى، مسأله آموز صد مدرّس شدى!



(آیه 49)- در این آیه نشانه‏هاى دیگرى براى حقانیت قرآن بیان کرده، مى‏گوید: «این کتاب آسمانى مجموعه‏اى است از آیات بینات که در سینه‏هاى صاحبان علم قرار مى‏گیرد» (بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ).

تعبیر به «آیاتٌ بَیِّناتٌ» بیانگر این واقعیت است که نشانه‏هاى حقانیت قرآن در خود آن به چشم مى‏خورد و در پیشانى آیات مى‏درخشد.
از این گذشته، طرفداران این آیات و طالبان و دلدادگان آن، کسانى هستند که بهره‏اى از علم و آگاهى دارند، هر چند دستشان تهى و پایشان برهنه است.
در پایان آیه اضافه مى‏کند: «و آیات ما را جز ستمگران (از روى عناد) انکار نمى‏کنند» (وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ).
چرا که نشانه‏هاى آن روشن است و در کتب پیشین نیز آمده است.



(آیه 50)- آیا معجزه قرآن کافى نیست؟! کسانى که بر اثر لجاجت و اصرار در باطل، حاضر نبودند به هیچ قیمتى در برابر بیان مستدل و منطقى قرآن تسلیم شوند. دست به بهانه جویى تازه‏اى زدند. چنانکه قرآن در این آیه مى‏گوید: آنها از روى سخریه و استهزا «گفتند: چرا معجزاتى (همچون معجزات موسى و عیسى) از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است»؟ (وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ).

چرا او عصاى موسى و ید بیضا و دم مسیحا ندارد؟ قرآن براى پاسخگویى به این بهانه جویان لجوج، از دو راه وارد مى‏شود.
نخست مى‏گوید: به آنها «بگو: (معجزه کار من نیست که با تمایلات شما انجام گیرد) معجزات همه نزد خداست» (قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ).
او مى‏داند چه معجزه‏اى در چه زمانى و براى چه اقوامى متناسب است.
و بگو: «من فقط انذار کننده و بیم دهنده آشکارم» (وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ).



(آیه 51)- پاسخ دیگر این که: «آیا همین اندازه براى آنها کافى نیست که ما این کتاب آسمانى را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت مى‏شود» (أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ).

آنها تقاضاى معجزات جسمانى مى‏کنند، در حالى که قرآن برترین معجزه معنوى است. معجزه‏اى جاویدان، که شب و روز آیاتش بر آنها خوانده مى‏شود.
و در پایان آیه براى تأکید و توضیح بیشتر مى‏گوید: «در این کتاب آسمانى هم رحمت بزرگى نهفته است و هم تذکر گویایى، براى کسانى که ایمان مى‏آورند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْرى‏ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
آرى! قرآن هم رحمت است و هم وسیله یادآورى، اما براى گروه با ایمان براى آنها که درهاى قلب خود را به روى حقیقت گشوده‏اند.



(آیه 52)- و از آنجا که هر مدعى نیاز به شاهد و گواه دارد در این آیه مى‏فرماید: «بگو: همین بس که خدا میان من و شما گواه است» (قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً).

بدیهى است هر قدر آگاهى شاهد و گواه بیشتر باشد ارزش شهادت او بیشتر است، لذا در جمله بعد اضافه مى‏کند: خدایى گواه من است که تمام «آنچه را در آسمانها و زمین است مى‏داند» (یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
ممکن است این گواهى، گواهى عملى باشد زیرا وقتى خداوند معجزه بزرگى همچون قرآن را در اختیار پیامبرش قرار مى‏دهد سند حقانیت او را امضا کرده است.
علاوه بر گواهى عملى فوق، در آیات متعددى از قرآن مجید گواهى قولى نیز داده شده. و نیز ممکن است منظور گواهى و شهادت خداوند باشد در کتب آسمانى پیشین که علماى اهل کتاب به خوبى از آن آگاهى داشتند.
در پایان آیه به عنوان یک هشدار و تهدید مى‏فرماید: «و کسانى که به باطل ایمان آوردند و به اللّه کافر شدند زیانکاران واقعى هستند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
چه خسرانى از این بالاتر که انسان تمام سرمایه‏هاى وجود خود را در برابر هیچ از دست بدهد آنگونه که مشرکان دادند!


اعظم :



دقت در ایه 46 :

مجادله با اهل کتاب

از تفسیر المیزان :

در این آیه کیفیت دعوت و تبلیغ قرآن را بیان می کند و مسلمانان را از مجادله با اهل کتاب (شامل یهود، نصاری ، مجوس ، صابئین ) نهی می نماید و می فرماید از مجادله باآنها بپرهیزید، مگر مجادله ای که بهترین نوع باشد یعنی با نرمی و سازش در گفتار همراه بوده و حق را بدون لجاجت و دشمنی اظهار نماید و در آن ، هر دو طرف بر ظهور حق توافق داشته باشند و هدفشان روشن شدن حقیقت باشد، بدون اینکه تعصب کورکورانه به خرج دهند و این چنین مجادله ای بهترین نوع مجادله است ، اما پس از این گفتارعده ای از اهل کتاب را که ستم کردند استثناء می کند یعنی در صورتی که اهل کتاب ازافراد معاند و ستمکار باشند مجادله احسن را حمل بر ذلت و خواری می نمایند و آن راناشی از ضعف می شمارند، پس رفق و مدارا و نزدیک شدن به مطلوب و جستجوی نقاط مشترک در مجادله با آنها سودی ندارد و چه بسا آن را نوعی حیله و توطئه محسوب کنند و بپندارند که شما قصد دارید آنها را از راه حق به باطل دعوت کنید.آنگاه تأکید می نماید که برای بحث و گفتگو با اهل کتاب باید بر نقاط مشترک تکیه نموده و آنها را مطرح کنید تا هر چه بیشتر به شما احساس نزدیکی بکنند، چون ایمان به خدا که اصل مشترک همه ادیان توحیدی است اقتضاء می کند که انسان به هر چه خدانازل کرده ایمان بیاورد و تسلیم اوامر الهی باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۲۳
* مسافر
پنجشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۲۳ ق.ظ

401 . صفحه 401


اول بهمن :



نفیسه :



(آیه 39)- این آیه از سه نفر از گردنکشان که هرکدام نمونه بارزى از یک قدرت شیطانى بودند نام برده، مى‏گوید: «و قارون و فرعون و هامان را نیز» هلاک کردیم (وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ).

قارون مظهر ثروت توأم با غرور و خودخواهى و غفلت، فرعون مظهر قدرت استکبارى توأم با شیطنت، و هامان الگویى براى معاونت از ظالمان مستکبر بود.
سپس مى‏افزاید: «موسى با دلائل روشن به سراغ این سه آمد» و حجت را بر آنها تمام کرد (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى‏ بِالْبَیِّناتِ).
«اما آنها راه استکبار و غرور و سرکشى را در زمین پیش گرفتند» (فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ).
ولى «آنها (با این همه) نتوانستند بر خدا پیشى گیرند» و از چنگال قدرت او فرار کنند (وَ ما کانُوا سابِقِینَ).
زیرا آنها نتوانستند از قلمرو قدرت خدا با امکاناتى که در اختیار داشتند بگریزند، و از عذاب الهى رهایى یابند، بلکه در همان لحظه‏اى که خداوند اراده کرد آنها را با ذلت و زبونى به دیار عدم فرستاد.



(آیه 40)- در این آیه مى‏فرماید: «پس ما هریک از آنها را به گناهش گرفتیم» (فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ).

«بر بعضى از آنها توفانى شدید و کوبنده توأم با سنگریزه فرستادیم» (فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً). منظور از این گروه، قوم عاد است.
«و بعضى دیگر را صیحه آسمانى فرو گرفت» (وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ).
و این عذابى بود که بر قوم ثمود، و بعضى اقوام دیگر نازل گردید.
«و بعضى دیگر از آنها را در زمین فرو بردیم» (وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ).
این مجازاتى بود که در مورد قارون تحقق یافت و بالاخره «بعضى دیگر را غرق کردیم» (وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا).
این اشاره به فرعون و هامان و اتباع آنهاست.
در پایان آیه براى تأکید این واقعیت که اینها همه گرفتار عکس العمل کارهاى خویش شدند و محصولى را درو مى‏کردند که بذر آن را خودشان پاشیده بودند، مى‏فرماید: «خداوند هرگز به آنها ظلم و ستم نکرد، آنها بودند که بر خویشتن ستم مى‏کردند» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
آرى! مجازاتهاى این جهان و جهان دیگر باز تاب و تجسمى است از اعمال انسانها، در آنجا که تمام راههاى اصلاح و بازگشت را به روى خود ببندند.



(آیه 41)- تکیه‏گاههاى سست همچون لانه عنکبوت! در آیات گذشته سرنوشت دردناک و غم‏انگیز مشرکان مفسد و مستکبران لجوج و ظالمان بیدادگر و خودخواه بیان شد، به همین تناسب در اینجا مثال جالب و گویایى براى کسانى که غیر خدا را معبود و ولى خود قرار مى‏دهند بیان کرده، مى‏فرماید: «مثل کسانى که غیر از خدا را اولیاى خود برگزیدند، مثل عنکبوت است که خانه‏اى براى خود انتخاب کرده، در حالى که سست‏ترین خانه‏ها، خانه عنکبوت است، اگر مى‏دانستند»! (مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).

ولى آنها که بر ایمان و توکل بر خدا تکیه مى‏کنند تکیه بر سدّ پولادین دارند.
ذکر این نکته نیز در اینجا ضرورى است: خانه عنکبوت و تارهاى او با این که ضرب المثل در سستى مى‏باشد خود از عجایب آفرینش است که دقت در آن انسان را به عظمت آفریدگار آشناتر مى‏کند.
اگر به خانه‏هاى سالم عنکبوت دقت کنیم منظره جالبى همچون یک خورشید با شعاعهایش بر روى پایه‏هاى خصوصى از تارها مشاهده مى‏کنیم البته این خانه براى عنکبوت خانه مناسب و ایده‏آلى است ولى در مجموع سست‏تر از آن تصور نمى‏شود، و این چنین است معبودهایى که غیر از خدا مى‏پرستند.



(آیه 42)- در این آیه هشدار تهدیدآمیزى به این مشرکان غافل و بى‏خبر مى‏دهد، مى‏گوید: «خداوند آنچه را آنها غیر از او مى‏خوانند مى‏داند» (إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ).

شرک آشکار آنها، و شرک مخفى و پنهانشان، هیچ یک بر خدا پوشیده نیست.
«و اوست قادر شکست‏ناپذیر و حکیم على الاطلاق» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
اگر مهلت به آنها مى‏دهد، نه به خاطر آن است که نمى‏داند یا قدرتش محدود است، بلکه حکمت او ایجاب مى‏کند که فرصت کافى دهد تا بر همه اتمام حجت شود، و آنها که شایسته هدایتند، هدایت گردند.


(آیه 43)- این آیه گویا اشاره به ایرادى است که دشمنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر این مثالها به او مى‏کردند و مى‏گفتند: چگونه ممکن است خدایى که آفریننده زمین و آسمان است به عنکبوت و مگس و حشرات و مانند اینها مثال بزند.

قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: «و اینها مثالهایى است که ما براى مردم مى‏زنیم و جز عالمان آن را درک نمى‏کنند» (وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ).



(آیه 44)- در این آیه اضافه مى‏کند: «خداوند آسمانها و زمین را به حق آفریده و در این نشانه عظیمى است براى افراد با ایمان» (خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ).

باطل و بیهوده در کار او راه ندارد، اگر مثال به عنکبوت و خانه سست و بى‏بنیادش مى‏زند، روى حساب است، و اگر موجود کوچکى را براى تمثیل برگزیده براى بیان حق است، و گرنه او آفریننده بزرگترین کهکشانها و منظومه‏هاى آسمانى است.


(آیه 45)- نماز بازدارنده از زشتیها و بدیها: بعد از پایان بخشهاى مختلفى از سرگذشت اقوام پیشین و پیامبران بزرگ و برخورد نامطلوب آنها با این رهبران الهى، و پایان غم‏انگیز زندگى آنها، روى سخن را- براى دلدارى و تسلى خاطر و تقویت روحیه و ارائه خط مشى کلى و جامع- به پیامبر کرده دو دستور به او مى‏دهد.

نخست مى‏گوید: «آنچه را از کتاب آسمانى (قرآن) به تو وحى شده تلاوت کن» (اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ). بخوان و در زندگیت به کاربند.
بعد از بیان این دستور که در حقیقت جنبه آموزش دارد، به دستور دوم مى‏پردازد که شاخه اصلى پرورش است، مى‏گوید: «و نماز را بر پا دار» (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ).
سپس به فلسفه بزرگ نماز پرداخته، مى‏گوید: «زیرا نماز (انسان را) از زشتیها و منکرات باز مى‏دارد» (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ).
طبیعت نماز از آنجا که انسان را به یاد نیرومندترین عامل باز دارنده یعنى اعتقاد به مبدأ و معاد مى‏اندازد داراى اثر بازدارندگى از فحشاء و منکر است.
البته نهى از فحشا و منکر سلسله مراتب و درجات زیادى دارد و هر نمازى به نسبت رعایت شرایط داراى بعضى از این درجات است.
امام صادق علیه السّلام مى‏فرماید: «کسى که دوست دارد ببیند آیا نمازش مقبول درگاه الهى شده یا نه؟ باید ببیند آیا این نماز، او را از زشتیها و منکرات باز داشته یا نه؟ به همان مقدار که بازداشته نمازش قبول است»! در دنباله آیه اضافه مى‏فرماید: «ذکر خدا از آن هم برتر و بالاتر است» (وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ). ظاهر جمله فوق این است که بیان فلسفه مهمترى براى نماز مى‏باشد، یعنى یکى دیگر از آثار و برکات مهم نماز که حتى از نهى از فحشا و منکر نیز مهمتر است آن است که انسان را به یاد خدا مى‏اندازد که ریشه و مایه اصلى هر خیر و سعادت است، و حتى عامل اصلى نهى از فحشا و منکر نیز همین «ذکر اللّه» مى‏باشد، در واقع برترى آن به خاطر آن است که علت و ریشه محسوب مى‏شود.
و از آنجا که نیات انسانها و میزان حضور قلب آنها در نماز و سایر عبادات بسیار متفاوت است در پایان آیه مى‏فرماید: «و خدا مى‏داند چه کارهایى را انجام مى‏دهید» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ).
چه اعمالى را که در پنهان انجام مى‏دهید یا آشکار، چه نیاتى را که در دل دارید، و چه سخنانى که بر زبان جارى مى‏کنید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۲۳
* مسافر