405 . صفحه 405
پنجم بهمن
نفیسه :
«و خداوند هرگز از وعدهاش تخلف نخواهد کرد، هر چند بیشتر مردم نمىدانند» (لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
و علت عدم آگاهى مردم عدم معرفتشان نسبت به خدا و علم و قدرت اوست آنها خدا را به درستى نشناختند، و لذا از این حقیقت که او محال است از وعدهاش تخلف کند درست آگاه نیستند، چرا که تخلف از وعده یا به خاطر جهل است و یا به خاطر ضعف و ناتوانى است و هیچ یک در خدا راه ندارد.
انسان «ظاهر بین» انفاق را سبب خسران و زیان مىشمرد، در حالى که این «موحد» تجارتى پرسود مىداند.
آن یکى ربا خوارى را مایه افزایش درآمد، و این یکى مایه وبال و بدبختى و زیان.
آن یکى جهاد را مایه دردسر و شهادت را به معنى نابودى و این یکى جهاد را رمز سربلندى و شهادت را حیات جاویدان مىشمرد.
اگر آنها باطن و درون این زندگى دنیا را نیز مىدانستند براى شناخت آخرت کافى بود، چرا که دقت کافى در این زندگى زودگذر نشان مىدهد که حلقهاى است از یک سلسله طولانى، و مرحلهاى است از یک مسیر بزرگ، همان گونه که دقت در زندگى دوران جنینى نشان مىدهد که هدف نهایى خود این زندگى نیست، بلکه این یک مرحله مقدماتى براى زندگى گستردهاى است.
اعجاز قرآن از دریچه علم غیب!
یکى از طرق اثبات اعجاز قرآن خبرهاى غیبى قرآن است که یک نمونه روشن آن در همین آیات مورد بحث آمده، در طى چند آیه با انواع تأکیدات از پیروزى بزرگ یک ارتش شکست خورده در چند سال بعد خبر مىدهد، و آن را به عنوان یک وعده تخلفناپذیر الهى معرفى مىکند.
تاریخ به ما مىگوید که هنوز نه سال نگذشته بود که: رومیان در نبرد جدیدى بر ایرانیان پیروز شدند، و مقارن همان زمان مسلمانان با صلح حدیبیه (و طبق روایتى در جنگ بدر) پیروزى چشمگیرى بر دشمنان پیدا کردند.
در این آیه و آیات آینده به ذکر مطالب متنوعى پیرامون مبدأ و معاد مىپردازد نخست به صورت یک استفهام اعتراضآمیز مىگوید: «آیا آنها در درون جان خویش تفکر نکردند که خداوند آسمان و زمین و آنچه را در میان این دو است جز به حق نیافریده؟ و براى آن اجل و پایان معینى قرار داده است» (أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى).
یعنى اگر آنها درست بیندیشند و به وجدان خود و داورى عقلشان مراجعه کنند به خوبى از این دو امر آگاه مىشوند که: جهان براساس حق آفریده شده، و نظاماتى بر آن حاکم است که دلیل بر وجود عقل و قدرت کامل در خالق این جهان است.
و دیگر این که: این جهان رو به زوال و فنا مىرود و از آنجا که خالق حکیم ممکن نیست بیهوده آن را آفریده باشد دلیل بر این است که جهان دیگرى که سراى بقا است بعد از این جهان مىباشد، و گرنه آفرینش این جهان مفهوم نداشت.
لذا در پایان آیه اضافه مىکند: «بسیارى از مردم به لقاى پروردگارشان کافرند» (وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ).
و یا این که با زبان، منکر نیستند اما عملشان آن چنان آلوده و ننگین است که نشان مىدهد آنها اعتقادى به معاد ندارند، چرا که اگر معتقد بودند نباید این چنین فاسد و مفسد باشند.
«آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را (براى زراعت و آبادى) بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند» (کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها).
«و پیامبرانشان با دلایل آشکار به سراغشان آمدند» (وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ). اما آنها خیرهسرى کردند، و در برابر حق تسلیم نشدند و کیفر خود را دیدند.
«خداوند هرگز به آنان ستم نکرد، آنها به خودشان ستم مىکردند»! (فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
آرى! گناه و آلودگى همچون بیمارى خوره به جان انسان مىافتد، و روح ایمان را مىخورد و از بین مىبرد، و کار به جایى مىرسد که سر از تکذیب آیات الهى در مىآورد و به مرحلهاى مىرسد که دیگر هیچ وعظ و اندرز و انذارى مؤثر نیست و جز تازیانه عذاب دردناک الهى راهى باقى نمىماند!
در آیه یک استدلال کوتاه و پرمعنى براى مسأله معاد بیان شده که در آیات دیگر قرآن نیز به عبارات دیگرى آمده است، و آن این که: «همان کسى که قدرت بر آفرینش نخستین داشت قدرت بر معاد هم دارد، و قانون عدالت و همچنین حکمت خداوند ایجاب مىکند که این آفرینش مجدد تحقق یابد».
چرا که نه ایمان و عمل صالحى با خود به عرصه محشر آوردهاند، نه یار و یاورى دارند و نه امکان بازگشت به دنیا و جبران گذشته وجود دارد.
به همین جهت «نسبت به معبودهایى که آنها را شریک خدا قرار داده بودند کافر مىشوند» و از آنها تنفر و بیزارى مىجویند (وَ کانُوا بِشُرَکائِهِمْ کافِرِینَ).
«روزى که قیامت بر پا مىشود مردم از هم جدا مىگردند» (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ).