قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۳۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

جمعه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۲۳ ب.ظ

430 . صفحه 430


سی ام بهمن :


نفیسه :



(آیه 15)- تمدن درخشانى که بر اثر کفران بر باد رفت! بعد از بیان نعمتهاى مهمى که خداوند به داود و سلیمان ارزانى داشت، و قیام این دو پیامبر به وظیفه شکرگزارى، سخن از قوم دیگرى به میان مى‏آورد که در نقطه مقابل آنها قرار داشتند، قومى بودند که خدا انواع نعمتها را به آنها بخشید، ولى راه کفران را در پیش گرفتند، و آنها «قوم سبا» بودند.
قرآن مجید سرگذشت عبرت انگیز آنها را ضمن پنج آیه بیان کرده، نخست مى‏گوید: «براى قوم سبا در محل سکونتشان نشانه‏اى (از قدرت الهى) بود» (لَقَدْ کانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ).
معروف این است که «سبا» نام پدر اعراب «یمن» است، ولى ممکن است سبا  در ابتدا نام کسى بوده، سپس تمام فرزندان و قوم او به آن نام نامیده شده‏اند، و بعد این اسم به سرزمین آنها نیز منتقل گردیده.
سپس قرآن به شرح این آیت الهى که در اختیار قوم سبا قرار داشت پرداخته چنین مى‏گوید: «دو باغ (بزرگ) بود از طرف راست و چپ» (جَنَّتانِ عَنْ یَمِینٍ وَ شِمالٍ).
ماجرا چنین بود که قوم سبا توانستند با سدّ عظیمى که در میان کوههاى مهم آن ناحیه بر پا ساختند سیلابهاى فراوانى را در پشت آن سد عظیم ذخیره کنند، و به این ترتیب سرزمینهاى وسیع و گسترده‏اى را زیر کشت درآورند.
سپس مى‏افزاید: ما به آنها گفتیم «از روزى پروردگارتان بخورید و شکر او را به جا آورید» (کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ).
«شهرى است پاکیزه و پروردگارى آمرزنده و مهربان» (بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ).
از نظر نعمتهاى مادى هوایى پاک و نسیمى فرح افزا داشت، و سرزمینى حاصلخیز و درختانى پربار و اما از نظر نعمت معنوى غفران خداوند شامل حال آنها بود، از تقصیر و کوتاهى آنها صرف نظر مى‏کرد، و آنها را مشمول عذاب و سرزمینشان را گرفتار بلا نمى‏ساخت.


(آیه 16)- اما این ناسپاس مردم از بوته آزمایش سالم بیرون نیامدند لذا مى‏فرماید: «آنها از خدا روى گردان شدند» (فَأَعْرَضُوا).
نعمتهاى خدا را ناچیز شمردند، عمران و آبادى و امنیت را ساده انگاشتند، از یاد حق غافل شدند، و مست نعمت گشتند.
اینجا بود که شلاق مجازات بر پیکر آنها نواخته شد، چنانکه قرآن مى‏گوید:
«پس ما سیل وحشتناک و بنیان‏کن را بر آنها فرستادیم» و سرزمین آباد آنها به ویرانه‏اى مبدّل شد (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ).
سپس قرآن وضع بازپسین این سرزمین را چنین توصیف مى‏کند: «ما دو باع وسیع و پرنعمت آنها را به دو باغ بى‏ارزش با میوه‏هاى تلخ و درختان بى‏مصرف شوره‏گز و اندکى از درخت سدر مبدل ساختیم» (وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْ‏ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ).
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل، که چه بر سر آنها و سرزمین آبادشان آمد!


(آیه 17)- در این آیه به عنوان یک نتیجه‏گیرى با صراحت مى‏گوید: «این کیفر را به خاطر کفرانشان به آنها دادیم» (ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا).
اما براى این که تصور نشود این سرنوشت مخصوص به این گروه بود، بلکه عمومیت آن نسبت به همه کسانى که داراى اعمال مشابهى هستند مسلم است چنین مى‏افزاید: «و آیا جز کفران کننده را کیفر مى‏دهیم»؟ (وَ هَلْ نُجازِی إِلَّا الْکَفُورَ).


(آیه 18)- چنان آنها را متلاشى کردیم که ضرب المثل شدند! در این آیه شرح و تفصیل بیشترى پیرامون قوم سبأ مى‏دهد، به گونه‏اى که براى هر شنونده درسى است بسیار مهم و آموزنده.
مى‏فرماید: سرزمین آنها را تا آن حد آباد کردیم که نه تنها شهرهایشان را غرق نعمت ساختیم بلکه «میان آنها و سرزمینهایى را که برکت به آن داده بودیم شهرها و آبادیهایى آشکار قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بارَکْنا فِیها قُرىً ظاهِرَةً).
در حقیقت در میان آنها و سرزمین مبارک آبادیهاى متصل و زنجیره‏اى وجود داشت، و فاصله این آبادیها به اندازه‏اى کم بود که از هر یک دیگرى را مى‏دیدند.
- و این است معنى «قرى ظاهرة» آبادیهاى آشکار.
منظور از «سرزمینهاى مبارک» «صنعاء» یا «مأرب» مى‏باشد که هر دو در منطقه یمن واقع شده است.
ولى از آنجا که تنها عمران کافى نیست، و شرط مهم و اساسى آن «امنیت» است اضافه مى‏کند: «ما در میان این آبادیها فاصله‏هاى مناسب و نزدیک مقرّر کردیم» (وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ). و به آنها گفتیم: «در میان این قریه‏ها شبها و روزها در امنیت کامل مسافرت کنید» (سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ).


(آیه 19)- اما این مردم ناسپاس گرفتار غرور و غفلت شدند، از مسیر حق منحرف شده و به دستورات الهى بى‏اعتنا گردیدند.
از جمله تقاضاهاى جنون‏آمیز آنها این بود که از خداوند تقاضا کردند در میان سفرهاى آنها فاصله افکند، «پس گفتند: پروردگارا! میان سفرهاى ما دورى بیفکن» تا بینوایان نتوانند دوش به دوش اغنیا سفر کنند! (فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا).
منظورشان این بود که در میان این قریه‏هاى آباد فاصله‏اى بیفتد و بیابانهاى خشکى پیدا شود، به این جهت که اغنیا و ثروتمندان مایل نبودند افراد کم درآمد همانند آنها سفر کنند، و به هر جا مى‏خواهند بى‏زاد و توشه و مرکب بروند! گویى سفر از افتخارات آنها و نشانه قدرت و ثروت بود.
به هر حال «آنها (با این عملشان) به خودشان ستم کردند» (وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ).
آرى! اگر فکر مى‏کردند به دیگران ستم مى‏کردند در اشتباه بودند، خنجرى برداشته بودند و سینه خود را مى‏شکافتند.
چه تعبیر جالبى! قرآن به دنبال این جمله که درباره سرنوشت دردناک آنها بیان مى‏کند، مى‏گوید: چنان آنها را مجازات کردیم، و زندگیشان را در هم پیچیدیم که «آنها را سرگذشت و داستان و اخبارى براى دیگران قرار دادیم»! (فَجَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ).
آرى! از آن همه زندگانى با رونق و تمدّن درخشان و گسترده چیزى جز اخبارى بر سر زبانها، و یادى در خاطره‏ها، و سطورى بر صفحات تاریخها باقى نماند، «و آنها را سخت متلاشى و پراکنده ساختیم» (وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ).
چنان سرزمین آنها ویران گشت که براى ادامه زندگى مجبور شدند هر گروهى به سویى روى آورند آن چنان که پراکندگى آنها به صورت «ضرب المثل» در آمد که هرگاه مى‏خواستند بگویند فلان جمعیت سخت متلاشى شدند، مى‏گفتند: «تفرّقوا ایادى سبا» همانند قوم سبا و نعمتهاى آنها پراکنده شده‏اند»! و در پایان آیه مى‏فرماید: «در این ماجرا نشانه‏هاى عبرتى است براى هر صبر کننده شکرگزار» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ).
این به خاطر آن است که آنها به واسطه صبر و استقامتشان مرکب سرکش هوى و هوس را مهار مى‏کنند و در برابر معاصى پر قدرتند، و به خاطر شکرگزاریشان در طریق اطاعت خدا آماده و بیدارند به همین دلیل به خوبى عبرت مى‏گیرند.


(آیه 20)- هیچ کس مجبور به پیروى وسوسه‏هاى شیطان نیست! در اینجا یک نوع نتیجه‏گیرى کلى از داستان «قوم سبا» کرده، مى‏فرماید: «به یقین ابلیس گمان خود را درباره آنها (و هر جمعیتى که از ابلیس پیروى کنند) محقق یافت»! (وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ).
«پس آنان همگى از او پیروى کردند جز گروه اندکى از مؤمنان» (فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
یا به تعبیر دیگر پیش بینى ابلیس که بعد از سرپیچى از سجده براى آدم و طرد شدن از درگاه کبریایى خداوند گفت: «به عزتت سوگند که همه آنها را جز بندگان مخلصت گمراه خواهم کرد» درباره این گروه درست از آب درآمد. (نمل/ 19)


(آیه 21)- در این آیه در رابطه با وسوسه‏هاى ابلیس و کسانى که در حوزه نفوذ او قرار مى‏گیرند، و آنها که بیرون از این حوزه‏اند، به دو مطلب اشاره مى‏کند، نخست مى‏گوید: «شیطان سلطه‏اى بر آنها نداشت» و کسى را به پیروى خود نمى‏تواند مجبور کند (وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ).
قرآن در جاى دیگر از گفتار خود شیطان نقل مى‏کند: «من سلطه‏اى بر شما نداشتم جز این که شما را دعوت کردم و شما هم دعوت مرا اجابت نمودید. (ابراهیم/ 22).
ولى پیداست بعد از اجابت دعوت او از ناحیه افراد بى‏ایمان و هوى‏پرست او آرام نمى‏نشیند و پایه‏هاى سلطه خود را بر وجود آنان مستحکم مى‏کند.
لذا در دنباله آیه مى‏افزاید: «هدف (از آزادى ابلیس در وسوسه‏هایش) این بود، که مؤمنان به آخرت از افراد بى‏ایمان و کسانى که در شکّند شناخته شوند» (إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ).
و در پایان آیه به عنوان یک هشدار به همه بندگان مى‏گوید: «و پروردگار تو حافظ همه چیز و نگاهبان آن است» (وَ رَبُّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَفِیظٌ).
تا پیروان شیطان تصور نکنند چیزى از اعمال و گفتار آنها در این جهان از بین مى‏رود یا خداوند آن را فراموش مى‏کند.


(آیه 22)- بخش قابل ملاحظه‏اى از آیات این سوره پیرامون مبدأ و معاد و اعتقادات حق سخن مى‏گوید، و از پیوند آنها مجموعه‏اى از معارف راستین حاصل مى‏شود.
در اینجا مشرکان را به محاکمه مى‏کشد، با ضربات کوبنده سؤالات منطقى آنها را به زانو در مى‏آورد، و بى‏پایه بودن منطق پوسیده آنها را در زمینه شفاعت بتها آشکار مى‏سازد.
مى‏فرماید: «به آنها بگو: کسانى را که غیر از خدا (معبود خود) مى‏پندارند بخوانید» (قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ). اما بدانید آنها هرگز دعاى شما را اجابت نمى‏کنند و گرهى از کارتان نمى‏گشایند.
سپس به دلیل این سخن پرداخته، مى‏گوید: این به خاطر آن است که «این معبودهاى ساختگى نه مالک ذره‏اى در آسمان و زمینند، و نه شرکت و نصیبى در خلقت و مالکیت آنها دارند، و نه هیچ یک از آنها یاور خداوند در آفرینش بوده‏اند»! (لا یَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فِیهِما مِنْ شِرْکٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِیرٍ).
واجب الوجود یکى است، و بقیه همه ممکن الوجود و وابسته به اویند، که اگر لحظه‏اى نظر لطفش از آنها برداشته شود راهى دیار عدم مى‏شوند «اگر نازى کند یک دم، فرو ریزند قالبها»!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۲۳
* مسافر
پنجشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۲۳ ب.ظ

429 . صفحه 429


بیست و نهم بهمن :


نفیسه :



(آیه 8)- عجب این که کافران خبر دادن پیامبر از معاد را دلیل بر دروغگویى و یا جنون گوینده‏اش مى‏گرفتند، و مى‏گفتند: «آیا او بر خدا دروغ بسته؟ یا نوعى جنون دارد»؟
(أَفْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ). و گر نه آدم راستگو و عاقل چگونه ممکن است لب به چنین سخنى بگشاید؟! ولى قرآن به طرز قاطعى به آنها چنین پاسخ مى‏گوید: چنین نیست نه او دیوانه است و نه دروغگو «بلکه آنها که ایمان به آخرت ندارند (هم اکنون) در عذاب و گمراهى دورى هستند» (بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ). چه گمراهى از این آشکارتر که انسان منکر معاد شود.
به راستى اگر زندگى محدود به همین چند روز عمر دنیا بود تصور مرگ براى هر انسانى کابوس وحشتناکى مى‏شد به همین دلیل منکران معاد همیشه در یک نوع نگرانى جانکاه و عذاب الیم به سر مى‏برند در حالى که مؤمنان به معاد مرگ را دریچه‏اى به سوى جهان بقا، و وسیله‏اى براى شکسته شدن قفس و آزادى از این زندان مى‏شمرند.


(آیه 9)- سپس به دلیل دیگرى پیرامون معاد، دلیلى توأم با تهدید غافلان لجوج، پرداخته چنین مى‏گوید: «آیا به آنچه پیش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمین قرار گرفته نگاه نکردند»؟ (أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلى‏ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
این آسمان با این همه اختران ثابت و سیار و همچنین این زمین با تمام موجودات زنده و برکات و مواهبش، گویاترین دلیل بر قدرت آفریدگار است.
این همان «برهان قدرت» است که در آیات دیگر قرآن در برابر منکران معاد به آن استدلال شده از جمله در آیه 82 سوره یس و آیه 99 سوره اسراء.
در ضمن، این جمله مقدمه‏اى است براى تهدید این گروه متعصب تیره دل که اصرار دارند چشم به روى همه حقایق ببندند، لذا به دنبال آن مى‏فرماید: «اگر ما بخواهیم به زمین دستور مى‏دهیم پیکر آنها را در خود فرو برد» زلزله‏اى ایجاد شود، زمین شکاف بردارد و در میان آن دفن گردند! (إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ).
«و یا (اگر بخواهیم) فرمان مى‏دهیم قطعات سنگهاى آسمانى بر آنها فرو بارد» و خودشان و خانه و زندگیشان را در هم بکوبد (أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ).
آرى «در این موضوع، نشانه روشنى است (بر قدرت خداوند و توانایى او بر همه چیز، اما براى هر بنده‏اى که به سوى خدا بازگردد» و فکر و اندیشه خود را به کار گیرد (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ).
ما که از هر سو در قبضه قدرت او قرار داریم چگونه مى‏توانیم توانائیش را بر معاد انکار کنیم! و یا چگونه مى‏توانیم از حوزه حکومت او فرار نمائیم.


(آیه 10)- مواهب بزرگ خدا بر داود! از آنجا که در آیه قبل سخن از «عبد منیب» و بنده توبه‏کار بود و مى‏دانیم این توصیف در بعضى از آیات قرآن (ص/ 24) براى داود پیامبر ذکر شده است چه بهتر که گوشه‏اى از حال این پیامبر بزرگ و فرزندش سلیمان به عنوان یک الگو بازگو شود و بحث گذشته تکمیل گردد.
ضمنا هشدارى باشد براى همه کسانى که نعمتهاى خدا را به دست فراموشى مى‏سپرند و به هنگامى که بر اریکه قدرت مى‏نشینند خدا را بنده نیستند.
آیه مى‏گوید: «ما به داود از فضل خود نعمتى بزرگ بخشیدیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا).
بعد از این اشاره سر بسته به شرح آن مى‏پردازد و قسمتى از فضائل معنوى و بخشى از فضیلتهاى مادى داود را بدین گونه شرح مى‏دهد: ما گفتیم «اى کوهها! با داود هم صدا شوید و همچنین شما اى پرندگان با او هم آواز گردید» و هرگاه او ذکر و تسبیح خدا مى‏گوید زمزمه را سر دهید (یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ).
در روایتى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «داود به سوى دشت و بیابان خارج شد، و هنگامى که زبور را تلاوت مى‏کرد هیچ کوه و سنگ و پرنده‏اى نبود مگر این که با او هم صدا مى‏شد».بعد از ذکر این فضیلت معنوى به ذکر یک فضیلت مادّى پرداخته، مى‏گوید:
«و ما آهن را براى او نرم کردیم» (وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ).
ظاهر آیه این است که، نرم شدن آهن در دست داود به فرمان الهى و به صورت اعجاز انجام مى‏گرفت.
در حدیثى آمده است که خداوند به داود وحى فرستاد «تو بنده خوبى هستى جز این که از بیت المال ارتزاق مى‏کنى، داود چهل روز گریه کرد (و از خدا راه حلى خواست) خداوند آهن را براى او نرم کرد، و هر روز زرهى مى‏ساخت ...
و به این وسیله از بیت المال بى‏نیاز شد».


(آیه 11)- این آیه شرحى براى زره ساختن داود و فرمان بسیار پر معنى پروردگار در این زمینه است، مى‏گوید: ما به او گفتیم «زرههاى کامل بساز، و حلقه‏هاى آنها را به اندازه و متناسب کن» (أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ).
در واقع خداوند به داود دستورى مى‏دهد که باید سرمشقى براى همه صنعتگران و کارگران با ایمان جهان باشد، دستور محکم کارى و رعایت دقت در کیفیت و کمیت در مصنوعات، آن چنان که مصرف کنندگان به خوبى و راحتى بتوانند از آن استفاده کنند، و از استحکام کامل برخوردار باشد.
و در پایان آیه داود و خاندانش را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «عمل صالح به جا آورید که من نسبت به آنچه انجام مى‏دهید بصیر و بینا هستم» (وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
هدف ساختن زره و کسب درآمد نیست، هدف عمل صالح است، و اینها وسیله‏اى است در آن مسیر که هم داود از آن بهره مى‏گرفت و هم خاندان و قومش.


(آیه 12)- حشمت سلیمان و مرگ عبرت انگیز او! به دنبال بحث از مواهبى که خدا به داود داده بود سخن را به فرزندش سلیمان مى‏کشاند، و از سه موهبت بزرگ- که از عوامل مهم اداره یک کشور پهناور است- بحث مى‏کند، مى‏فرماید:
«و براى سلیمان باد را مسخّر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را مى‏پیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه را»! (وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ).جالب این که براى پدر جسم خشن و فوق العاده محکمى یعنى آهن را مسخّر مى‏کند و براى فرزند موجود بسیار لطیف! ولى هر دو کار سازنده و اعجاز آمیزند.
در این که باد چگونه دستگاه سلیمان (کرسى یا فرش او را) به حرکت در مى‏آورد، بر ما روشن نیست، همین قدر مى‏دانیم هیچ چیز در برابر قدرت خدا مشکل و پیچیده نمى‏باشد.
سپس به دومین موهبت الهى نسبت به سلیمان اشاره کرده، مى‏گوید: «و براى او چشمه مس (مذاب) را روان ساختیم»! (وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ).
چگونگى این امر نیز دقیقا بر ما روشن نیست، همین اندازه مى‏دانیم که از الطاف الهى درباره این پیامبر بزرگ بود.
و بالأخره به بیان سومین موهبت پروردگار نسبت به سلیمان یعنى تسخیر گروه عظیمى از جن پرداخته، چنین مى‏گوید: «و گروهى از جن پیش روى او به اذن پروردگار برایش کار مى‏کردند» (وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ).
«و هرگاه کسى از آنها از فرمان ما سرپیچى مى‏کرد او را با آتش سوزان مجازات مى‏کردیم» (وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِیرِ).


(آیه 13)- در این آیه به بخشى از کارهاى مهم تولیدى گروه جن که به فرمان سلیمان انجام مى‏دادند اشاره کرده، چنین مى‏گوید: «سلیمان هر چه مى‏خواست از معبدها، و تمثالها، و ظرفهاى بزرگ غذا که همچون حوض‏هاى بزرگ بود، و دیگهاى عظیم ثابت براى او تهیه مى‏کردند» (یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ).
که بخشى از آنها مربوط به مسائل معنوى و عبادى بود، و بخشى با نیازهاى جسمانى انسانها و جمعیت عظیم لشکریان و کارگزارانش تناسب داشت.
در پایان آیه، بعد از ذکر این مواهب خداوند خطاب به دودمان حضرت داود کرده، مى‏فرماید: «اى آل داود! شکرگزارى کنید» (اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً).
«اما عده کمى از بندگان من شکرگزارند»! (وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ).
منظور از شکرگزارى در اینجا «شکر در عمل» است یعنى استفاده از مواهب در مسیر همان اهدافى که به خاطر آن آفریده و اعطا شده‏اند، و مسلم است کسانى که مواهب الهى را عموما در جاى خود به کار گیرند اندکى بیش نیستند.


(آیه 14)- این آیه که در عین حال آخرین سخن پیرامون «سلیمان» در اینجا است، از مرگ عجیب و عبرت انگیز این پیامبر بزرگ خدا سخن مى‏گوید، و این واقعیت را روشن مى‏سازد که پیامبر با آن عظمت، و حکمرانى با آن قدرت و ابهت، چگونه به آسانى جان به جان‏آفرین سپرد.
مى‏فرماید: «هنگامى که مرگ را براى سلیمان مقرر کردیم کسى مردم را از مرگ او آگاه نساخت، مگر جنبنده‏اى از زمین که عصاى او را مى‏خورد» تا عصا شکست و پیکر سلیمان فرو افتاد (فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى‏ مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ).
لذا بعد از آن مى‏افزاید: «هنگامى که سلیمان فرو افتاد جنیان فهمیدند که اگر از غیب آگاه بودند در عذاب خوارکننده باقى نمى‏ماندند» (فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهِینِ).
یعنى تا آن زمان گروه جن از مرگ سلیمان آگاه نبودند و فهمیدند که اگر از اسرار غیب آگاه بودند در این مدت در زحمت و رنج کارهاى سنگین باقى نمى‏ماندند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۲۳
* مسافر
چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۲۲ ب.ظ

428 . صفحه 428



بیست و هشتم بهمن :



نفیسه :




سی و چهارمین سوره قرآن سوره سبأ است که در «مکّه» نازل شده و داراى 54 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
بحثهاى این سوره- که به مناسبت شرح سرگذشت قوم «سبأ» به نام «سبا» نامیده شده- ناظر به پنج مطلب است:
1- «مسأله توحید» و قسمتى از نشانه‏هاى خداوند در عالم هستى، و صفات پاک او از جمله «توحید» «ربوبیّت» و «الوهیّت».
2- «مسأله معاد» که از همه مسائل در این سوره بیشتر مطرح شده.
3- «مسأله نبوت انبیاى پیشین و مخصوصا پیامبر اسلام» و پاسخ به بهانه جوئیهاى دشمنان درباره او، و بیان پاره‏اى از معجزات انبیاى سلف.
4- بیان بخشى از نعمتهاى بزرگ خداوند و سرنوشت شکرگزاران و کفران کنندگان، ضمن بیان گوشه‏اى از زندگى سلیمان و قوم سبا.
5- دعوت به تفکر و اندیشه و ایمان و عمل صالح.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله چنین مى‏خوانیم:
«کسى که سوره سبأ را بخواند در قیامت تمام انبیا و رسولان رفیق و همنشین او خواهند بود، و همگى با او مصافحه مى‏کنند».
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام چنین نقل شده است: «کسى که دو سوره‏اى را که با حمد آغاز مى‏شود (سوره سبأ و فاطر) در یک شب بخواند، تمام آن جشب را در حفظ و حراست الهى خواهد بود، و اگر آن دو را در روز بخواند هیچ مکروهى به او نمى‏رسد، و آن قدر از خیر دنیا و آخرت به او داده مى‏شود که هرگز به قلبش خطور نکرده، و فکر و آرزویش به آن نرسیده است»! مسلما این پاداشهاى عظیم نصیب کسانى نمى‏شود که تنها به خواندن و لقلقه زبان قناعت کنند، بلکه خواندن باید مقدمه‏اى باشد براى اندیشیدن که آن نیز انگیزه عمل است.



(آیه 1)- او مالک همه چیز و عالم به همه چیز است: پنج سوره از سوره‏هاى قرآن مجید با حمد پروردگار شروع مى‏شود که در سه سوره، حمد و ستایش خداوند به خاطر آفرینش آسمان و زمین و موجودات دیگر است (سوره سبأ، فاطر، و انعام).
و در یک سوره (سوره کهف) این حمد و ستایش به خاطر نزول قرآن بر قلب پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏باشد.
در حالى که در سوره حمد تعبیر جامعى شده که همه این امور را در برمى‏گیرد «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ».
به هرحال سخن در آغاز سوره «سبأ» از حمد و سپاس خداست به خاطر مالکیت و حاکمیت او در دنیا و آخرت.
مى‏فرماید: «حمد مخصوص خداوندى است که تمام آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
«و نیز حمد و سپاس براى او در سراى آخرت است» (وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ).
چرا که هر نعمتى، و هر فایده و برکتى، و هر خلقت موزون و شگرف و عجیبى، همه تعلق به ذات پاک او دارد.
بنابراین هر کس در این عالم مدح و ستایشى از چیزى کند این حمد و ستایش سرانجام به ذات پاک او بر مى‏گردد، و به گفته شاعر
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم،که همه عالم از اوست
و در پایان آیه مى‏افزاید: «و او حکیم و خبیر است» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ).
براساس حکمت بالغه اوست که این نظام عجیب بر جهان حکومت مى‏کند، و براساس علم و آگاهى اوست که هر چیز به جاى خود قرار گرفته، و هر موجودى آنچه را که نیاز دارد در اختیار دارد. این حمد نه تنها از زبان انسانها و فرشتگان است که از تمام ذرات جهان هستى نیز زمزمه حمد و تسبیح او به گوش هوش مى‏رسد، هیچ موجودى نیست جز این که حمد و تسبیح او مى‏گوید.


(آیه 2)- این آیه به شرح گوشه‏اى از علم بى‏پایان پروردگار به تناسب توصیف خداوند به «حکیم» و «خبیر» در آیه قبل پرداخته، چنین مى‏گوید: «آنچه را در زمین فرو مى‏رود و آنچه را از آن خارج مى‏شود مى‏داند» (یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها).
آرى! او از تمام قطرات باران و امواج سیلاب که در اعماق زمین فرو مى‏روند و به طبقه نفوذ ناپذیر مى‏رسند و در آنجا متمرکز و براى انسانها ذخیره مى‏شوند آگاه است.
او از دانه‏هاى گیاهان که در زمین فرو مى‏روند و روزى به درخت سرسبز یا گیاه پر طراوتى تبدیل مى‏گردند باخبر است.
از ریشه‏هاى درختان به هنگامى که در جستجوى آب و غذا به اعماق زمین پیشروى مى‏کنند.
از امواج الکتریسته، از گازهاى مختلف و ذرات هوا که به داخل زمین نفوذ مى‏کنند، و نیز از گنجها و دفینه‏ها و اجساد مردگان اعم از انسانها و غیر انسانها که در این زمین گسترده دفن مى‏شوند، آرى از همه اینها باخبر است.
همچنین از گیاهانى که از زمین خارج مى‏شوند، از انسانها که از آن برخاسته‏اند، از چشمه‏هایى که از آن مى‏جوشد، از گازهایى که از آن برمى‏خیزد، از آتشفشانهایى که از آن زبانه مى‏کشد، و خلاصه از تمام موجوداتى که از اعماق زمین بیرون مى‏ریزند، اعم از آنچه ما مى‏دانیم و نمى‏دانیم، او از همه آنها مطلع و آگاه است.
سپس مى‏افزاید: «او از آنچه از آسمان نازل مى‏شود و یا به آسمان بالا مى‏رود باخبر است» (وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها).
از دانه‏هاى باران، از اشعه حیات‏بخش خورشید، از امواج نیرومند وحى و شرایع آسمانى، از فرشتگانى که براى ابلاغ رسالت یا انجام مأموریتهاى دیگر به زمین نزول مى‏کنند، از اشعه کیهانى که از ماوراء جوّ به زمین نازل مى‏شود، از شهابها و سنگریزه‏هاى سرگردان فضا که به سوى زمین جذب مى‏شوند، او از همه اینها مطلع است.
و نیز از اعمال بندگان که به آسمان عروج مى‏کند، از فرشتگانى که پس از اداى رسالت خود به آسمان باز مى‏گردند، از شیاطینى که براى استراق سمع به آسمانها مى‏روند، از بخارهایى که از دریا بر مى‏خیزد و بر فراز آسمان ابرها را تشکیل مى‏دهد، از آهى که از دل مظلومى برمى‏خیزد و به آسمان صعود مى‏کند، آرى از همه اینها آگاه است.
و در پایان مى‏افزاید: «اوست مهربان و آمرزنده» (وَ هُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ).


(آیه 3)- به پروردگار سوگند قیامت خواهد آمد! آیات گذشته در عین این که از توحید و صفات خدا سخن مى‏گفت زمینه‏ساز مسأله معاد بود، زیرا بحث معاد جز از طریق علم بى‏پایان حق حل نمى‏شود.
لذا آیه مى‏گوید: «و کافران گفتند: (این دروغ است که قیامتى در پیش داریم) هرگز قیامت به سراغ ما نمى‏آید»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ).
آنها مى‏خواستند از این طریق آزادى عمل پیدا کنند و هر کارى از دستشان ساخته است- به این امید که حساب و کتاب و عدل و دادى در کار نیست- انجام دهند.
اما از آنجا که دلائل قیامت روشن است قرآن با یک جمله قاطع و به صورت بیان نتیجه به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏گوید: «بگو: آرى، به پروردگارم سوگند که قیامت به سراغ همه شما خواهد آمد» (قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ).
تکیه روى کلمه «ربّ» به خاطر این است که قیامت از شؤون ربوبیّت است، چگونه ممکن است خداوند مالک و مربى انسانها باشد و آنها را در مسیر تکامل پیش ببرد اما نیمه کاره رها کند و با مرگ همه چیز پایان گیرد! و از آنجا که یکى از اشکالات مخالفان معاد این بوده که به هنگام خاک شدن بدن انسان، و پراکنده شدن اجزاى آن در اطراف زمین، چه کسى مى‏تواند آنها را بشناسد و جمع کند و به زندگى نوین بازگرداند؟ از سوى دیگر چه کسى مى‏تواند آنها را بشناسد و جمع کند و به زندگى نوین باز گرداند؟ از سوى دیگر چه کسى مى‏تواند حساب این همه اعمال بندگان را در نهان و آشکار و درون و برون نگاه دارد و به موقع به این حسابها برسد؟ لذا در دنباله آیه اضافه مى‏کند: «او از تمام امور پنهانى باخبر است و به اندازه سنگینى ذره‏اى در تمام آسمانها و نه در زمین از حوزه علم بى‏پایان او بیرون نخواهد بود» (عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ).
«و نه کوچکتر از ذره، و نه بزرگتر از آن، مگر این که همه اینها در کتاب مبین ثبت و ضبط است» (وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ).


(آیه 4)- سپس ضمن دو آیه هدف قیام قیامت را بیان مى‏کند، و یا به تعبیر دیگر دلیل بر لزوم چنین عالمى را بعد از جهان کنونى در برابر منکران شرح داده، مى‏فرماید: «هدف این است آنها را که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
آرى «براى آنها مغفرت و روزى پرارزشى است» (أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ).
آیا اگر مؤمنان صالح العمل به پاداش خود نرسند اصل عدالت که از اساسى‏ترین اصول خلقت است تعطیل نمى‏گردد؟


(آیه 5)- و از آنجا که بخش دیگر عدالت در مورد مجازات گنهکاران و مجرمان است در این آیه مى‏افزاید: «و کسانى که سعى در (تکذیب) آیات ما داشتند، و گمان کردند از حوزه قدرت ما مى‏توانند بگریزند، عذابى بد و دردناک خواهند داشت» (وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ).


(آیه 6)- عالمان، دعوت تو را حق مى‏دانند: در آیات گذشته سخن از بى‏خبران کوردلى بود که قاطعانه معاد را با آن همه دلائل، انکار مى‏کردند.
به همین مناسبت در این آیه سخن از عالمان و اندیشمندانى مى‏گوید که به تصدیق آیات الهى و تشویق دیگران به پذیرش آن مى‏پردازند، مى‏فرماید: «کسانى که به ایشان علم داده شده، آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده حق مى‏دانند که به راه خداوند عزیز و حمید هدایت مى‏کند» (وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلى‏ صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ).
(الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ) همه دانشمندان و اندیشمندان را در هر عصر و هر زمان و مکان در برمى‏گیرد.
امروز کتابهاى مختلفى از سوى دانشمندان غربى و شرقى درباره اسلام و قرآن تألیف یافته که در آنها اعترافات بسیار گویا و روشنى بر عظمت اسلام و صدق آیه فوق دیده مى‏شود.


(آیه 7)- در این آیه بار دیگر به مسأله قیامت و رستاخیز باز مى‏گردد و بحثهاى گذشته را به صورت دیگرى تکمیل مى‏کند، مى‏فرماید: «و کافران گفتند:
آیا مردى را به شما نشان دهیم که خبر مى‏دهد هنگامى که همگى خاک شدید و ذرات بدن شما از یکدیگر جدا شد و هر یک در گوشه‏اى قرار گرفت (و یا شاید جزء بدن حیوان یا انسان دیگرى شد) بار دیگر به آفرینش تازه‏اى باز مى‏گردید»؟! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلى‏ رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ).
به نظر مى‏رسد اصرار آنها بر مسأله انکار معاد از دو امر سرچشمه گرفته، نخست این که: چنین مى‏پنداشتند معادى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مطرح مى‏کرد (معاد جسمانى) مطلبى است آسیب‏پذیر! دیگر این که اعتقاد به معاد و یا حتى قبول احتمالى آن به هرحال در انسان ایجاد مسؤولیت و تعهد مى‏کند، و این مطلبى بود که براى سردمداران کفر سخت خطرناک محسوب مى‏شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۲۲
* مسافر
سه شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۲۰ ب.ظ

427 . صفحه 427


بیست و هفتم بهمن :


نفیسه :


(آیه 63)- مى‏پرسند: قیامت کى بر پا مى‏شود؟ آیات گذشته سخن از توطئه‏هاى منافقان و اشرار مى‏گفت، در اینجا به یکى دیگر از برنامه‏هاى مخرب آنها اشاره شده است که گاه به عنوان استهزاء و یا به منظور ایجاد شک و تردید در قلوب ساده دلان این سؤال را مطرح مى‏کردند که قیامت با آن همه اوصافى که محمّد از آن خبر مى‏دهد کى بر پا مى‏شود؟
مى‏فرماید: «مردم از تو پیرامون زمان قیام قیامت سؤال مى‏کنند» (یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ).
سپس به آنها چنین پاسخ مى‏گوید: «بگو: (اى پیامبر!) آگاهى بر این موضوع تنها نزد خداست» و هیچ کس جز او از این موضوع آگاه نیست (قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ). حتى پیامبران مرسل و فرشتگان مقرب نیز از آن بى‏خبرند.
و به دنبال آن مى‏افزاید: «چه مى‏دانى؟ شاید قیام قیامت نزدیک باشد» (وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً).


(آیه 64)- سپس به تهدید کافران و گوشه‏اى از مجازات دردناک آنها پرداخته، مى‏فرماید: «خداوند کافران را از رحمت خود دور ساخته و براى آنان آتش سوزاننده‏اى فراهم کرده است» (إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً).


(آیه 65)- «آنها جاودانه در این آتش سوزان خواهند ماند و سرپرست و یاورى نخواهند یافت» (خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً).
تفاوت میان «ولىّ» و «نصیر» در اینجاست که «ولىّ» انجام تمام کار را بر عهده مى‏گیرد ولى «نصیر» کسى است که انسان را کمک مى‏دهد تا به مقصود خود برسد، اما این کافران در قیامت نه ولیى دارند و نه نصیرى.


(آیه 66)- سپس قسمت دیگرى از عذاب دردناک آنها را در قیامت بیان کرده، مى‏فرماید: «روزى را به خاطر بیاور که صورتهاى آنها در آتش دوزخ دگرگون مى‏شود» (یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ).
این دگرگونى یا از نظر رنگ چهره‏هاست که گاه سرخ و کبود مى‏شود و گاه زرد و پژمرده، و یا از نظر قرار گرفتن بر شعله‏هاى آتش است که گاه این سمت صورت آنها بر آتش قرار مى‏گیرد، و گاه سمت دیگر (نعوذ باللّه).
اینجاست که فریادهاى حسرت بارشان بلند مى‏شود و «مى‏گویند: اى کاش ما خدا و پیامبرش را اطاعت کرده بودیم» (یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا).که اگر اطاعت مى‏کردیم چنین سرنوشت دردناکى در انتظار ما نبود.


(آیه 67)- «و مى‏گویند: پروردگارا! ما از رؤسا و بزرگترهاى خود اطاعت کردیم پس آنها ما را گمراه ساختند» (وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا).


(آیه 68)- در اینجا این دوزخیان گمراه به هیجان مى‏آیند و مجازات شدید گمراه کنندگان خود را از خدا مى‏خواهند و مى‏گویند: «پروردگارا! آنها را دو چندان عذاب کن» عذابى بر گمراهیشان و عذابى بر گمراه کردن ما! (رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ).
«و آنها را لعن کن لعن بزرگى»! (وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً).
مسلما آنها مستحق عذاب و لعن هستند ولى «عذاب مضاعف» و «لعن کبیر» به خاطر تلاش و کوششى است که براى گمراه کردن دیگران داشته‏اند.


(آیه 69)- چه نسبتهاى ناروا به موسى (ع) دادند؟ به دنبال بحثهایى که پیرامون احترام مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و ترک هرگونه ایذاء نسبت به آن حضرت در آیات گذشته آمد، در اینجا روى سخن را به مؤمنان کرده، مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! مانند کسانى نباشید که موسى را اذیت و آزار کردند، اما خدا او را از همه نسبتهاى ناروا مبرّا و پاک نمود، و او در پیشگاه خدا آبرومند و بزرگ منزلت بود» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسى‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِیهاً).
انتخاب موسى از میان تمام پیامبرانى که مورد ایذاء قرار گرفتند به خاطر آن است که موذیان بنى اسرائیل بیش از هر پیامبرى او را آزار دادند.
منظور از ایذاء موسى (ع) در اینجا یک حکم کلى و جامع است زیرا بنى اسرائیل از جنبه‏هاى مختلف موسى (ع) را ایذاء کردند، ایذاءهائى که بى‏شباهت به آزار بعضى از مردم مدینه نسبت به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نبود مانند پخش شایعات و نقل اکاذیب و نسبت ناروایى که به همسر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دادند که شرح آن در تفسیر سوره نور ذیل آیات 11 تا 20 گذشت. از این آیه مى‏توان استفاده کرد که هرگاه کسى در پیشگاه خدا وجیه و صاحب قدر و منزلت باشد خدا به دفاع از او در برابر افراد موذى که نسبتهاى ناروا به او مى‏دهند مى‏پردازد.


(آیه 70)- سخن حق بگویید تا اعمالتان اصلاح شود: این آیه به دنبال بحثهایى که درباره شایعه پراکنان و موذیان بد زبان گذشت دستورى صادر مى‏کند که در حقیقت درمان این درد بزرگ اجتماعى است، مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! تقواى الهى پیشه کنید، و سخن حق بگویید ...» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً).
«قول سدید» سخنى است که همچون یک سد محکم جلو امواج فساد و باطل را مى‏گیرد.


(آیه 71)- این آیه نتیجه «قول سدید» و سخن حق را چنین بیان مى‏فرماید:
«تا کارهاى شما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد» (یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ).
در حقیقت تقوا پایه اصلاح زبان و سرچشمه گفتار حق است، و گفتار حق یکى از عوامل مؤثر اصلاح اعمال، و اصلاح اعمال سبب آمرزش گناهان است، چرا که «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ اعمال نیک گناهان را از بین مى‏برند». (هود/ 114).
در پایان آیه مى‏افزاید: «و هرکس اطاعت خدا و رسولش کند به رستگارى (و پیروزى) عظیمى دست یافته است» (وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً).
چه رستگارى و پیروزى از این برتر و بالاتر که اعمال انسان پاک گردد، و گناهانش بخشوده شود و در پیشگاه خدا رو سفید گردد؟!


(آیه 72)- حمل امانت الهى بزرگترین افتخار بشر: این آیه و آیه بعد که آخرین آیات سوره احزاب است مسائل مهمى را که در این سوره در زمینه ایمان، عمل صالح، جهاد، ایثار، عفت، ادب، و اخلاق آمده است تکمیل مى‏کند، و نشان مى‏دهد که انسان چگونه داراى موقعیت بسیار ممتازى است که مى‏تواند حامل رسالت عظیم الهى باشد.
نخست بزرگترین و مهمترین امتیاز انسان را بر تمام جهان خلقت بیان فرموده، مى‏گوید: «ما امانت (تعهد، تکلیف، و ولایت الهیه) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم» (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ).
«اما آنها (موجودات عظیم و بزرگ عالم خلقت) از حمل آن سر بر تافتند و از آن هراسیدند» (فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها).
بدیهى است ابا کردن آنان از سر استکبار نبود بلکه ابا کردن آنها توأم با اشفاق یعنى ترس و هراس آمیخته با توجه و خضوع بود.
«اما انسان (این اعجوبه عالم آفرینش جلو آمد و) آن را بر دوش کشید»! (وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ).
ولى افسوس که «او بسیار ظالم و جاهل بود» چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد! (إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا).
«امانت الهى» همان قابلیت تکامل به صورت نامحدود، آمیخته با اراده و اختیار، و رسیدن به مقام انسان کامل و بنده خاص خدا و پذیرش ولایت الهیه است.
اما منظور از «عرضه داشتن» این امانت به آسمانها و زمین و کوهها همان مقایسه نمودن است یعنى هنگامى که این امانت، با استعداد آنها مقایسه شد آنها به زبان حال و استعداد عدم شایستگى خویش را براى پذیرش این امانت بزرگ اعلام کردند. به این ترتیب آسمانها و زمین و کوهها همه با زبان حال فریاد کشیدند که حمل این امانت از عهده ما خارج است.
ولى انسان آن چنان آفریده شده بود که مى‏توانست تعهد و مسؤولیت را بر دوش کشد، و ولایت الهیه را پذیرا گردد، و در جاده عبودیت و کمال به سوى معبود لایزال سیر کند، و این راه را با پاى خود و با استمداد از پروردگارش بسپرد. البته این پذیرش یک پذیرش قراردادى و تشریفاتى نبوده، بلکه پذیرشى است تکوینى بر حسب عالم استعداد.
اما توصیف انسان به «ظلوم» و «جهول» به خاطر فراموش کارى غالب انسانها و ظلم کردن بر خودشان و عدم آگاهى از قدر و منزلت آدمى است، همان کارى که از آغاز در نسل آدم به وسیله «قابیل» و خط قابلیان شروع شد و هم اکنون نیز ادامه دارد.



(آیه 73)- این آیه در حقیقت بیان علت عرضه این امانت به انسان است، بیان این واقعیت است که افراد انسان بعد از حمل این امانت بزرگ الهى به سه گروه تقسیم شدند: منافقان، مشرکان و مؤمنان، مى‏فرماید: «هدف این بوده که خداوند، مردان منافق و زنان منافق، و مردان مشرک و زنان مشرک را عذاب کند و کیفر دهد، و نیز خداوند بر مردان با ایمان و زنان با ایمان رحمت فرستد و خداوند آمرزنده و مهربان است» (لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً).


درسهایی از سوره شریفه ی احزاب

الحمدالله رب العالمین علی کل حال
3-بر خدا توکل کن همین بس که خداوند وکیل و نگهبان (تو) است.
4-رابطه ی پدر و مادر با فرزند یک رابطه حقیقی و طبیعی است،نه تشریفاتی و قراردادی.نه همسر مثل مادر میشود و نه فرزند خوانده،فرزند.
6-اولویت خویشاوندان در ارث،بعد عمل به وصیت است.اگر فردی وصیت کند بخشی از مال او صرف دوستانش شود،اول باید به وصیتش عمل شود و سپس ارث تقسیم گردد.
15-پیمان بستن مهم نیست،وفاداری مهم است.
21-الگو بودن پیامبر دایمی است.
23-انتظار شهادت نیز ارزش است و آمادگی برای لقای خداوند از صفات مومنان است.
25-هدف جنگهای دشمنان رسیدن به پیروزی یا کسب غنایم ،کشور گشایی و یا حفظ منافع خود است.ولی هدف جنگهای اسلامی انجام وظیفه ی دینی و ارشاد نا آگاهان و رفع موانع گسترش حق و یا رسیدن به شهادت و لقای حق می‌باشد.
30-کسانی که چهره ی دینی و اجتماعی دارند و کارشان برای دیگران سرمشق است اگر گناه کنند ،کیفرشان بیش از دیگران است.
32-با کرشمه سخن گفتن از بی تقوایی است.
33-خودنمایی نشانه تمدن نیست بلکه نشانه جاهلیت میباشد.
36-پیامبر (ص)فرمودند:ای بندگان خدا! شما همچون بیمار و خدا مانند طبیب است،مصلحت مریض در نسخه طبیب است،نه آنچه بیمار تمایل دارد،پس تسلیم امر خدا باشید تا رستگار شوید.
41-رسول اکرم (ص)فرمودند:هرکس زبان ذاکر داشته باشد خیر دنیا و آخرت به او عطا شده است و امام صادق (ع) فرمودند:هرچیزی حدی دارد جز ذکر خداوند.
56-در حدیثی میخوانیم:هرکس بر حضرت محمد (ص) یک صلوات فرستد،خداوند ده صلوات بر او میفرستد و ده لغزش او را میپوشاند.(اللهم صل علی محمد و آل محمد).
59-سرچشمه ی بسیاری از مزاحمتهای هوسبازان نسبت به زنان و دختران،نوع لباس خود آنهاست.
66-اطاعت از خدا و رسولش آرزوی دوزخیان خواهد بود.
72-نعمتهای الهی به انسان (عقل،اراده،فطرت،هدایت پیامبران و...)امانت الهی هستند و خیانت در امانت از بزرگترین ظلمهاست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۲۰
* مسافر
دوشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۲۰ ب.ظ

426 . صفحه 426






بیست و ششم بهمن :



نفیسه :



(آیه 55)-
شأن نزول:
بعد از نزول آیه حجاب (آیه گذشته) پدران و فرزندان و بستگان همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خدمتش عرض کردند: اى رسول خدا! ما نیز با آنها از پشت پرده سخن گوییم؟
آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت که این حکم شامل شما نمى‏شود.
تفسیر:
مواردى که از قانون حجاب مستثنا است از آنجا که در آیه گذشته حکم مطلقى درباره حجاب در مورد همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده بود و اطلاق این حکم این توهّم را به وجود مى‏آورد که محارم آنها نیز موظف به اجراى آن هستند و تنها از پشت پرده باید با آنها تماس بگیرند، آیه نازل شد و حکم این مسأله را شرح داد.
مى‏فرماید: «بر آنان [همسران پیامبر] گناهى نیست که با پدران، فرزندان، برادران، فرزندان برادران، فرزندان خواهران خود، و زنان مسلمان، و بردگان خود» بدون حجاب تماس داشته باشد (لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ).
و به تعبیر دیگر محارم آنها که منحصر در این شش گروهند مستثنا مى‏باشند.
و در پایان آیه همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «تقوا را پیشه کنید که خداوند بر هر چیزى آگاه است» و هیچ چیز بر او مخفى و پنهان نیست (وَ اتَّقِینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیداً).
چه این که حجاب و پرده، و مانند اینها همه وسائلى براى حفظ از گناه بیش نیست، ریشه اصلى همان تقواست که اگر نباشد حتى این وسائل نیز سودى نخواهد بخشید.


(آیه 56)- سلام و درود بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله: به دنبال بحثهایى که در آیات گذشته پیرامون حفظ حرمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و عدم ایذاء او آمده در اینجا نخست سخن از علاقه خاص خداوند و فرشتگان نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید، و بعد در این زمینه دستور به مؤمنان مى‏دهد، و سپس عواقب دردناک و شوم آزار دهندگان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مطرح مى‏سازد و در آخرین مرحله گناه بزرگ کسانى را که از طریق تهمت مؤمنان را ایذاء کنند بازگو مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «خداوند و فرشتگان بر پیامبر رحمت و درود مى‏فرستند» (إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ).
مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن قدر والاست که آفریدگار عالم هستى و تمام فرشتگانى که تدبیر این جهان به فرمان حق بر عهده آنها گذارده شده است بر او درود مى‏فرستند، اکنون که چنین است شما نیز با این پیام جهان هستى هماهنگ شوید، «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! بر او درود بفرستید و سلام بگویید و در برابر فرمان او تسلیم باشید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً).
او یک گوهر گرانقدر عالم آفرینش است، و اگر به لطف الهى در دسترس شما قرار گرفته مبادا ارزانش بشمرید، مبادا ارج و مقام او را در پیشگاه پروردگار و در نزد فرشتگان همه آسمانها فراموش کنید.
قابل توجه این که درباره کیفیت صلوات بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در روایات بى‏شمارى که از طرق اهل سنت و اهل بیت رسیده صریحا آمده است که «آل محمّد» را به هنگام صلوات بر «محمّد» بیفزایید.
به این صورت: «اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد».



(آیه 57)- این آیه در حقیقت نقطه مقابل آیه گذشته را بیان مى‏کند، مى‏گوید: «کسانى که خدا و پیامبرش را ایذاء مى‏کنند خداوند آنها را در دنیا و آخرت از رحمت خود دور مى‏سازد و براى آنان عذاب خوار کننده‏اى آماده کرده است» (إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً).
منظور از «ایذاء پروردگار» همان کفر و الحاد است که خدا را به خشم مى‏آورد و اما ایذاء پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مفهوم وسیعى دارد، و هرگونه کارى که او را آزار دهد شامل مى‏شود.
حتى از روایاتى که در ذیل آیه وارد شده چنین استفاده مى‏شود که آزار خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مخصوصا على علیه السّلام و دخترش فاطمه زهرا علیها السّلام نیز مشمول همین آیه بوده است.رسول خدا فرمود: «فاطمه پاره‏اى از تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مى‏آزارد».
شبیه همین معنى درباره على علیه السّلام نیز از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است.


(آیه 58)- این آیه از ایذاء مؤمنان سخن مى‏گوید و براى آن بعد از ایذاء خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اهمیت فوق العاده‏اى قائل مى‏شود، مى‏فرماید: «و کسانى که مردان و زنان با ایمان را به خاطر کارى که انجام نداده‏اند آزار مى‏دهند، متحمل بهتان و گناه آشکارى شده‏اند» (وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً).
چرا که مؤمن از طریق ایمان پیوندى با خدا و پیامبرش دارد، و به همین دلیل در اینجا در ردیف خدا و پیامبرش قرار گرفته است.
در حدیثى که «امام على بن موسى الرضا» از جدش پیامبر نقل کرده چنین آمده است: «کسى که مرد یا زن مسلمانى را بهتان زند یا درباره او سخنى بگوید که در او نیست خداوند او را در قیامت روى تلى از آتش قرار مى‏دهد تا از عهده آنچه گفته بر آید»!



(آیه 59)-
شأن نزول:
آن ایام زنان مسلمان به مسجد مى‏رفتند و پشت سر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نماز مى‏گذاردند، هنگام شب موقعى که براى نماز مغرب و عشاء مى‏رفتند بعضى از جوانان هرزه و اوباش بر سر راه آنها مى‏نشستند و با مزاح و سخنان ناروا آنها را آزار مى‏دادند و مزاحم آنان مى‏شدند.
آیه نازل شد و به آنها دستور داد حجاب خود را بطور کامل رعایت کنند تا به خوبى شناخته شوند و کسى بهانه مزاحمت پیدا نکند.
تفسیر:
اخطار شدید به مزاحمان و شایعه پراکنان! به دنبال نهى از ایذاء رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان در آیات گذشته، در اینجا روى یکى از موارد ایذاء تکیه کرده و براى پیشگیرى از آن از دو طریق اقدام مى‏کند.
در قسمت اول مى‏گوید: «اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنین بگو: جلبابها [روسرى‏هاى بلند] خود را بر خویش فرو افکنند این کار براى این که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است» و اگر تاکنون خطا و کوتاهى از آنها سر زده توبه کنند (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ).
هدف این است که زنان مسلمان در پوشیدن حجاب سهل‏انگار و بى‏اعتنا نباشند مثل بعضى از زنان بى‏بندوبار که در عین داشتن حجاب آن چنان بى‏پروا و لاابالى هستند که غالبا قسمتهایى از بدنهاى آنان نمایان است و همین معنى توجه افراد هرزه را به آنها جلب مى‏کند. و از آنجا که نزول این حکم، جمعى از زنان با ایمان را نسبت به گذشته پریشان مى‏ساخت، در پایان آیه مى‏افزاید: «خداوند همواره آمرزنده و مهربان است» (وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً).
هرگاه از شما تاکنون در این امر کوتاهى شده چون بر اثر جهل و نادانى بوده است خداوند شما را خواهد بخشید، توبه کنید و به سوى او باز گردید، و وظیفه عفت و پوشش را به خوبى انجام دهید.


(آیه 60)-
شأن نزول:
گروهى از منافقین در مدینه بودند و انواع شایعات را پیرامون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به هنگامى که به بعضى از غزوات مى‏رفت در میان مردم منتشر مى‏ساختند، گاه مى‏گفتند: پیامبر کشته شده، و گاه مى‏گفتند: اسیر شده، مسلمانانى که توانایى جنگ را نداشتند و در مدینه مانده بودند سخت ناراحت مى‏شدند، شکایت نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آوردند.
آیه نازل شد و سخت این شایعه پراکنان را تهدید کرد.
تفسیر:
به دنبال دستورى که در آیه پیش به زنان با ایمان داده شد به بعد دیگر این مسأله یعنى فعالیتهاى موذیانه اراذل و اوباش پرداخته، مى‏گوید: «اگر منافقان و کسانى که در قلبشان بیمارى است و نیز کسانى که اخبار دروغ در مدینه پخش مى‏کنند دست از کارشان بر ندارند ما تو را بر ضد آنان مى‏شورانیم (و با یک حمله عمومى تو را بر آنها مسلّط خواهیم ساخت) سپس جز مدت کوتاهى نمى‏توانند در کنار تو در این شهر بمانند»! (لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلَّا قَلِیلًا).


(آیه 61)- و هنگامى که از این شهر رانده شدند و از تحت حمایت حکومت اسلامى طرد گشتند «از همه جا طرد مى‏شوند، و هر جا یافته شوند گرفته خواهند شد و به سختى به قتل خواهند رسید»! (مَلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا).
اشاره به این که بعد از این حمله عمومى در هیچ جا در امان نخواهند بود، و آنها را با دقت جستجو و پیدا مى‏کنند و به دیار عدم فرستاده مى‏شوند.


(آیه 62)- سپس در این آیه مى‏افزاید: این دستور تازه‏اى نیست، «این سنتى است الهى و همیشگى که در اقوام پیشین بوده است» که هرگاه گروههاى خرابکار بى‏شرمى و توطئه را از حد بگذرانند فرمان حمله عمومى به آنها صادر مى‏شود (سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ).
و چون این حکم یک سنت الهى است هرگز دگرگون نخواهد شد چرا که «براى سنت خداوند تبدیل و تغییرى نمى‏یابى» (وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا).
این تعبیر در حقیقت جدى بودن این تهدید را مشخص مى‏کند که بدانند مطلب کاملا قطعى و ریشه‏دار است و تغییر و تبدیل در آن راه ندارد، یا باید به اعمال ننگین خود پایان دهند و یا در انتظار چنین سرنوشت دردناکى باشند.
این حکم مانند سایر احکام اسلامى اختصاص به زمان و مکان و اشخاصى ندارد.
اگر به راستى سمپاشى و توطئه از حد بگذرد و به صورت یک جریان در آید، و جامعه اسلامى را با خطرات جدى روبرو سازد حکومت اسلامى مى‏تواند دستور آیات فوق را که به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داده شده است به اجرا در آورد، و مردم را براى در هم کوبیدن ریشه‏هاى فساد بسیج کند؟!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۲۰
* مسافر
يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۱۹ ب.ظ

425 . صفحه 425

بیست و پنجم بهمن :


نفیسه :



(آیه 51)-
شأن نزول:
در تفسیر آیه 28 و 29 همین سوره و بیان شأن نزول آنها گفتیم که جمعى از همسران پیامبر- بنا بر آنچه مفسران نقل کرده‏اند- به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کردند که بر نفقه و هزینه زندگى ما بیفزا از این گذشته در چگونگى تقسیم اوقات زندگى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در میان آنها نیز با هم رقابتهایى داشتند که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را با آن همه گرفتارى و اشتغالات مهم در مضیقه قرار مى‏داد، هر چند آن حضرت کوشش لازم را در زمینه عدالت در میان آنها رعایت مى‏کرد.
آیه نازل شد و پیامبر را در تقسیم اوقاتش در میان آنها کاملا آزاد گذاشت.
تفسیر:
رفع یک مشکل دیگر از زندگى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یک رهبر بزرگ الهى همچون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن هم در زمانى که در کوره حوادث سخت گرفتار است، و توطئه‏هاى خطرناکى از داخل و خارج براى او مى‏چینند، نمى‏تواند فکر خود را زیاد مشغول زندگى شخصى و خصوصیش کند، باید در زندگى داخلى خود داراى آرامش نسبى باشد تا بتواند به حل انبوه مشکلاتى که از هر سو او را احاطه کرده است با فراغت خاطر بپردازد.در عین حال گاه اختلاف میان همسران و رقابتهاى زنانه متداول آنها، طوفانى در درون خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر مى‏انگیخته، و فکر او را به خود مشغول مى‏داشته است.
اینجاست که خداوند یکى دیگر از ویژگیها را براى پیامبرش قائل شده، و براى همیشه به این ماجراها و کشمکشها پایان داد، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از این نظر آسوده خاطر و فارغ البال کرد.
و چنانکه در آیه مى‏خوانیم فرمود: (موعد) هر یک از این زنان را بخواهى مى‏توانى به تأخیر اندازى و هر کدام را بخواهى نزد خود جاى دهى» (تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ).
مى‏دانیم یکى از احکام اسلام در مورد همسران متعدد آن است که شوهر اوقات خود را در میان آنها بطور عادلانه تقسیم کند، و از این موضوع در کتب فقه اسلامى به عنوان «حق قسم» تعبیر مى‏کنند.
یکى از خصایص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این بود که به خاطر شرائط خاص زندگى، رعایت حق قسم به حکم این آیه از او ساقط بود هر چند او با این حال حتى الامکان مساوات و عدالت را رعایت مى‏کرد.
سپس مى‏افزاید: «و هرگاه بعضى از آنها را که بر کنار ساخته‏اى بخواهى نزد خود جاى دهى گناهى بر تو نیست» (وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ).
و به این ترتیب نه تنها در آغاز، اختیار با توست، در ادامه کار نیز این تخییر برقرار است.
«این حکم الهى براى روشنى چشم آنها و این که غمگین نشوند و همه آنها راضى به آنچه در اختیارشان مى‏گذارى گردند نزدیکتر است» (ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ).
چرا که این یک حکم عمومى درباره همه آنهاست که از ناحیه خدا براى مصالح مهمى تشریع شده، بنابراین آنها باید با رضا و رغبت به آن تن دهند.
در پایان آیه مطلب را با این جمله ختم مى‏کند: «خدا آنچه را در قلوب شماست مى‏داند، و خداوند (از همه اعمال و مصالح بندگان باخبر) است، و در عین حال حلیم است» و در کیفر آنها عجله نمى‏کند (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً).
آرى! خدا مى‏داند شما در برابر کدامین حکم قلبا رضا و تسلیم دارید، و در برابر کدامین ناخشنود هستید.

(آیه 52)- یک حکم مهم دیگر در ارتباط با همسران پیامبر در این آیه حکم دیگرى از احکام مربوط به همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیان شده، مى‏فرماید:
«بعد از این دیگر زنى بر تو حلال نیست، و نمى‏توانى همسرانت را به همسران دیگرى مبدّل کنى [بعضى را طلاق دهى و همسر دیگرى به جاى او برگزینى‏] هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود، مگر آنچه که به صورت کنیز در ملک تو در آید، و خداوند ناظر و مراقب بر هر چیز است» و با این حکم فشار قبایل عرب را در اختیار همسر از آنان از تو برداشتیم (لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ رَقِیباً).


(آیه 53)-
شأن نزول:
هنگامى که رسول خدا با «زینب بنت جحش» ازدواج کرد، ولیمه نسبتا مفصلى به مردم داد.
انس که خادم مخصوص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود مى‏گوید: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به من دستور داد که اصحابش را به غذا دعوت کنم، من همه را دعوت کردم، دسته دسته مى‏آمدند و غذا مى‏خوردند و از اتاق خارج مى‏شدند، تا این که عرض کردم: اى پیامبر خدا! کسى باقى نمانده که من او را دعوت نکرده باشم، فرمود: اکنون که چنین است سفره را جمع کنید، سفره را برداشتند و جمعیت پراکنده شدند، اما سه نفر همچنان در اتاق پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ماندند و مشغول بحث و گفتگو بودند.
آیه نازل شد و دستورات لازم را بیان کرد و نیز از بعضى قرائن استفاده مى‏شود که گاهى همسایگان و سایر مردم طبق معمول براى عاریت گرفتن اشیائى نزد بعضى از زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏آمدند براى حفظ حیثیت همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آیه نازل شد و به مؤمنان دستور داد که هرگاه مى‏خواهند چیزى از آنها بگیرند از پشت پرده بگیرند. در روایت دیگرى آمده است که بعضى از مخالفان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفتند: به خدا سوگند هرگاه او چشم از جهان بپوشد ما با همسران او ازدواج خواهیم کرد! آیه نازل شد و ازدواج با زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را بعد از او بکلى ممنوع ساخت، و به این توطئه نیز پایان داد.
 تفسیر:
باز روى سخن در این آیه به مؤمنان است و بخشى دیگر از احکام اسلام مخصوصا آنچه مربوط به آداب معاشرت با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و خانواده نبوت بوده است ضمن جمله‏هاى کوتاه و گویا و صریح بیان مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هرگز در اتاقهاى پیامبر سر زده داخل نشوید، مگر این که براى صرف غذا به شما اجازه داده شود، (آن هم مشروط به این که به موقع وارد شوید) نه این که از مدتى قبل بیایید و در انتظار وقت غذا بنشینید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى‏ طَعامٍ غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ).
مسلما این حکم اختصاص به پیامبر ندارد، در هیچ مورد بدون اجازه نباید وارد خانه کسى شد. به علاوه به هنگامى که دعوت به طعام مى‏شوند باید وقت شناس باشند و مزاحمت بى‏موقع براى صاحب خانه فراهم نکنند.
سپس به دومین حکم پرداخته، مى‏گوید: «ولى هنگامى که دعوت شدید وارد شوید، و هنگامى که غذا خوردید پراکنده شوید» (وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا).
در سومین حکم مى‏فرماید: پس از صرف غذا «مجلس انس و گفتگو (در خانه پیامبر و هیچ میزبان دیگرى) تشکیل ندهید» (وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ).
البته ممکن است میزبان خواهان چنین مجلس انسى باشد در این صورت مستثناست.
سپس علت این حکم را چنین بیان مى‏کند: «این کار پیامبر را آزار مى‏داد، اما او از شما شرم مى‏کرد، ولى خداوند از بیان حق شرم نمى‏کند و ابا ندارد» (إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ). البته پیامبر خدا نیز از بیان حق در مواردى که جنبه شخصى و خصوصى نداشت هیچ ابا نمى‏کرد ولى بیان حق اشخاص از ناحیه خودشان زیبا نیست اما از ناحیه کسان دیگر جالب و زیباست.
سپس چهارمین حکم را در زمینه «حجاب» چنین بیان مى‏دارد: «و هنگامى که چیزى از متاع و وسائل زندگى از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بخواهید از پشت حجاب (پرده) بخواهید» (وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ).
روشن است قرار گرفتن همسران پیامبر در معرض دید مردم (هرچند با حجاب اسلامى باشد) کار خوبى نبود لذا دستور داده شده که از پشت پرده یا پشت در بگیرند.
قرآن بعد از این دستور فلسفه آن را چنین بیان مى‏فرماید: «این براى پاکى دلهاى شما و آنان بهتر است» (ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ).
پنجمین حکم را به این صورت بیان مى‏فرماید: «شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید» (وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ).
گرچه عمل ایذائى در خود این آیه منعکس است ولى مفهوم آیه عام است و هرگونه اذیت و آزار را شامل مى‏شود.
سرانجام ششمین و آخرین حکم را در زمینه حرمت ازدواج با همسران پیامبر بعد از او چنین بیان مى‏کند: «شما هرگز حق ندارید که همسران او را بعد از او به همسرى خویش در آورید که این کار در نزد خدا عظیم است» (وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً).



(آیه 54)- این آیه به مردم شدیدا هشدار داده، مى‏گوید: «اگر چیزى را آشکار کنید یا پنهان دارید خداوند از همه امور آگاه است» (إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیماً).
گمان نکنید خدا از برنامه‏هاى ایذائى شما نسبت به پیامبرش با خبر نیست، چه آنها که بر زبان جارى کردند و چه آنها که در دل تصمیم داشتند همه را به خوبى مى‏داند، و با هر کس متناسب کار و نیّتش رفتار مى‏کند.


دوستانی که علاقمند به دانستن در مورد تعدد زوجات پیامبر هستن تفسیرهایی که در مورد سوره احزاب هستش نکات خوب و جالبی داره .(در کل می گم ها نه فقط تفسیرهای اینجا )

پیامبر از عنفوان جوانی یعنی 25 سالگی که با حضرت خدیجه سلام الله علیها که 40 ساله بودن و بیوه ازدواج کردن تا 53 سالگی که ایشون فوت می کنن ازدواج دیگه ای نداشتن
بقیه ازدواجهاشون هم که هر کدوم به مصلحتهایی بودن در 10 سال آخر عمر شریفشون بوده با زنان بیوه و مسن بوده به جز عایشه که اونم خیلی واضح و مبرهن هستش که دلایل سیاسی عظیمی داشته



آیه 52 به شخصه برای من خیلی از گره های ذهنی رو در مورد مردان و نحوه خلقتشون و اینکه امتحان بزرگی در زمینه کنترل شهوت



..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه  52 سوره احزاب   :



هانیه:



برعکس این ایه منو اذیت می کنه ... اول یک سوال چرادر ترجمه اینه از کنیز نام برده شده ؟ این مالکیتی که می گه نم یتوونه فقط مخصوص همسرانشون باشه؟


اعظم :


تفسیر :


یک حکم مهم دیگر در ارتباط با همسران پیامبر در این آیه حکم دیگرى از احکام مربوط به همسران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بیان شده ، مى فرماید(بعد از این دیگر زنى بر تو حلال نیست ، و حق ندارى همسرانت را به همسران دیگرى تبدیل کنى ، هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود، مگر آنهائى که به صورت کنیز در اختیار تو قرار گیرند، و خداوند ناظر و مراقب بر هر چیز است )) (لا یحل لک النساء من بعد و لا ان تبدل بهن من ازواج و لو اعجبک حسنهن الا ما ملکت یمینک و کان الله على کل شى ء رقیبا). مفسران و فقهاى اسلام در تفسیر این آیه بحثهاى فراوانى دارند، و روایات مختلفى نیز در این زمینه در منابع اسلامى وارد شده است ، ما قبلا آنچه را که از ظاهر آیه در ارتباط با آیات گذشته و آینده - قطع نظر از گفته هاى مفسران به نظر مى رسد ذکر مى کنیم بعد به سراغ مطالب دیگر مى رویم . ظاهر تعبیر ((من بعد)) این است که بعد از این ، ازدواج مجدد براى تو حرام است ، بنابراین ((بعد یا به معنى )) بعد زمانى است یعنى بعد از این زمان دیگر همسرى انتخاب مکن ، یا بعد از آنکه همسرانت را طبق فرمان الهى در آیات گذشته مخیر در میان زندگى ساده در خانه تو و یا جدا شدن کردى و آنها با میل و رغبت ترجیح دادند که به همسرى با تو ادامه دهند، دیگر بعد از آنها نباید با زن دیگرى ازدواج کنى . و نیز نمى توانى بعضى از آنها را طلاق داده ، و همسر دیگرى بجاى او برگزینى ، به تعبیر دیگر نه بر تعداد آنها بیفزاى و نه افراد موجود را عوض کن . ۱ - فلسفه این حکم این محدودیت براى شخص پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقصى محسوب نمى شود و حکمى است که فلسفه بسیار حساب شده اى دارد زیرا: طبق شواهدى که از تواریخ استفاده مى شود پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از ناحیه افراد و قبائل مختلف تحت فشار بود که از آنها همسر بگیرد، و هر یک از قبائل مسلمان افتخار مى کردند که زنى از آنها به همسرى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در آید، حتى چنانکه گذشت بعضى از زنان بدون هیچگونه مهریه ، حاضر بودند خود را به عنوان ((هبه )) در اختیار آن حضرت بگذارند و بى هیچ قید و شرط با او ازدواج کنند. البته پیوند زناشوئى با این قبائل و اقوام تا حدى براى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و اهداف اجتماعى و سیاسى او مشکل گشا بود، ولى طبیعى است اگر از حد بگذرد، خود مشکل آفرین مى شود، و هر قوم و قبیله اى چنین انتظارى را دارد، و اگر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بخواهد به انتظارات آنها پاسخ گوید و زنانى را هر چند به صورت عقد، و نه به صورت عروسى ، در اختیار خود گیرد، دردسرهاى فراوانى ایجاد مى شود. لذا خداوند حکیم با یک قانون محکم جلو این کار را گرفت و او را از هر گونه ازدواج مجدد و یا تبدیل زنان موجود نهى کرد. در این وسط شاید افرادى بودند که براى رسیدن به مقصود خود به این بهانه متوسل مى شدند که همسران تو غالبا بیوه هستند، و در میان آنها زنان مسنى یافت مى شوند که هیچ بهره اى از جمال ندارند، شایسته است که با زنى صاحب جمال ازدواج کنى ، قرآن مخصوصا روى این مساله نیز تکیه و تاکید مى کند که حتى اگر زنان صاحب جمالى نیز باشند حق ازدواج با آنها نخواهى داشت . بعلاوه حق شناسى ایجاب مى کرد که بعد از وفادارى همسرانش با او و ترجیح دادن زندگى ساده معنوى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را بر هر چیز دیگر، خداوند براى حفظ مقام آنها چنین دستورى را به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بدهد. و اما در مورد کنیز که مجاز شده به خاطر آنست که مشکل و گرفتارى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از ناحیه زنان آزاد بود، لذا ضرورتى نداشت که این حکم در این مورد محدود شود هر چند پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از این استثناء نیز طبق گواهى تاریخ استفاده نکرد. این چیزى است که از ظاهر آیه به نظر مى رسد.



در مورد کنیز به طورمفصل در سوره نساء بحث کردیم




یه نکته ای درمورد آیه 52 هستش که در مورد نگاه کردن به زن قبل ازاردواج به قصد ازدواج ازش برداشت میشه :

آیا قبل از ازدواج مى توان به همسر آینده نگاه کرد؟ جمعى از مفسران جمله و لو اعجبک حسنهن را دلیل بر حکم معروفى گرفته اند که در روایات اسلامى نیز به آن اشاره شده ، و آن اینکه : کسى که مى خواهد با زنى ازدواج کند مى تواند قبلا به او نگاه کند، نگاهى که وضع قیافه و اندام او را براى وى مشخص کند. فلسفه این حکم این است که انسان با بصیرت کامل همسر خود را انتخاب کند، و از ندامت و پشیمانیهاى آینده که پیمان زناشوئى را به خطر مى افکند جلوگیرى شود، چنانکه در حدیثى از پیامبر اسلام آمده است که به یکى از یاران خود که که مى خواست با زنى ازدواج کند فرمود: انظر الیها فانه اجدر ان یدوم بینکما: ((قبلا به او نگاه کن که این سبب مى شود مودت و الفت میان شما پایدار شود)). <۱۲۵> در حدیثى دیگر از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم که : در پاسخ این سؤ ال که : ((آیا مرد مى تواند به هنگام تصمیم بر ازدواج با زنى او را به دقت بنگرد، و به صورت و پشت سر او نگاه کند))؟ فرمود: نعم لا باس ان ینظر الرجل الى المراءة اذا اراد ان یتزوجها، ینظر الى خلفها و الى وجه ها: ((آرى مانعى ندارد هنگامى که مردى بخواهد با زنى ازدواج کند به او نگاه کند و به صورت و پشت سر او بنگرد)). <۱۲۶> البته احادیث در این زمینه فراوان است ، ولى در بعضى از آنها تصریح شده که نباید در این هنگام نگاه از روى شهوت ، و به قصد لذت بردن باشد. این نیز روشن است که این حکم مخصوص مواردى است که انسان به راستى مى خواهد در باره زنى تحقیق کند که اگر شرایط در او جمع بود با او ازدواج کند، اما کسى که هنوز تصمیم بر ازدواج نگرفته ، تنها به احتمال ازدواج ، یا به عنوان جستجوگرى ، نمى تواند به زنان نگاه کند. البته بعضى در آیه فوق این احتمال را داده اند که اشاره به نگاههائى باشد که بى اختیار و تصادفا به زنى مى افتد، در این صورت آیه دلالتى بر حکم مزبور ندارد و مدرک این حکم تنها روایات خواهد بود، ولى جمله ((ولو اعجبک حسنهن )): هر چند زیبائى آنها اعجاب تو را برانگیزد با نگاههاى تصادفى و زود گذر هماهنگ نیست ، بنابراین دلالتش بر حکم فوق بعید به نظر نمى رسد.


هانیه :


ممنون اعظم جان از پاسخ تون :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۱۹
* مسافر
شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۱۸ ب.ظ

424 . صفحه 424


بیست و چهارم بهمن :


نفیسه :


(آیه 44)- در این آیه مقام مؤمنان و پاداش آنها را به عالیترین وجه و در کوتاهترین عبارت ترسیم کرده، مى‏گوید: «تحیت فرشتگان الهى به آنها در (روز قیامت) روزى که او را دیدار مى‏کنند سلام است» (تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ).
این سلامى است که نشانه سلامت از عذاب و از هرگونه درد و رنج و ناراحتى است، سلامى است توأم با آرامش و اطمینان.
بعد از این تحیّت که در حقیقت مربوط به آغاز کار است اشاره به پایان کار آنها کرده، مى‏فرماید: «خداوند براى آنها پاداش پرارزشى فراهم ساخته است» (وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً).


(آیه 45)- تو چراغ فروزانى! در اینجا روى سخن به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است ولى نتیجه آن براى مؤمنان و به این ترتیب آیات گذشته را که پیرامون بخشى از وظایف مؤمنان بحث مى‏کرد تکمیل مى‏کند.
در این آیه و آیه بعد پنج توصیف براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده، و در دو آیه بعد از آن بیان پنج وظیفه است که همه به یکدیگر مربوط و مکمل یکدیگر مى‏باشند.
نخست مى‏فرماید: «اى پیامبر! ما تو را به عنوان شاهد و گواه فرستادیم» (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً).
او از یکسو گواه اعمال امت است، چرا که اعمال آنها را مى‏بیند و از سوى دیگر شاهد و گواه بر انبیاى پیشین است که آنها خود گواه امت خویش بودند و از سوى سوم وجود تو با اوصاف و اخلاقت، با برنامه‏هاى سازنده‏ات، با سوابق درخشانت و با عملکرد شاهد و گواه بر حقانیت مکتبت، و شاهد و گواه بر عظمت و قدرت پروردگار است.
سپس به توصیف دوم و سوم پرداخته، مى‏فرماید: «ما تو را بشارت دهنده و انذار کننده» قرار دادیم (وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً).
بشارت دهنده نیکوکاران به پاداش بى‏پایان پروردگار، به سلامت و سعادت جاودان، به پیروزى و موفقیت پر افتخار.
و انذار کننده کافران و منافقان از عذاب دردناک الهى، از خسارت تمام سرمایه‏هاى وجودى، و از سقوط در دامان بدبختى در دنیا و آخرت.


(آیه 46)- این آیه به چهارمین و پنجمین وصف پیامبر اشاره کرده، مى‏گوید:
«ما تو را دعوت کننده به سوى اللّه به فرمان او (قرار دادیم) و هم چراغ روشنى بخش» (وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً).
او چراغ روشنى است که خودش گواه خویش است، تاریکیها و ظلمات را مى‏زداید، و چشمها و دلها را به سوى خود متوجّه مى‏کند، و همان‏گونه که «آفتاب آمد دلیل آفتاب» وجود او نیز دلیل حقانیت اوست.
وجود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مایه آرامش، و فرار دزدان دین و ایمان و پرورش و نموّ روح ایمان و اخلاق، و خلاصه مایه حیات و جنبش و حرکت است، و تاریخ زندگى او شاهد و گواه زنده این موضوع است.


(آیه 47)- همان طور که گفتیم در این آیه و آیه بعد بیان پنج وظیفه از وظائف مهم پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله به دنبال بیان اوصاف پنج گانه است.
نخست مى‏فرماید: «به مؤمنان بشارت ده که براى آنها از سوى خدا فضل و پاداش بزرگى است» (وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیراً).
اشاره به اینکه مسأله «تبشیر» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تنها محدود به پاداش اعمال نیک مؤمنان نمى‏شود، بلکه خداوند آن قدر از فضل خود به آنها مى‏بخشد که موازنه میان عمل و پاداش را بکلى بر هم مى‏زند.


(آیه 48)- بعد از آن به دستور دوم و سوم پرداخته، مى‏گوید: «و از کافران و منافقان اطاعت مکن» (وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ).
بدون شک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هرگز اطاعتى از کافران و منافقان نداشت، اما اهمیت موضوع به قدرى است که به عنوان تأکید براى شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و هشدار و سرمشقى براى دیگران، روى این موضوع مخصوصا تکیه مى‏کند، چه این که از خطرات مهمى که بر سر راه رهبران راستین قرار دارد به سازش و تسلیم کشیده شدن در اثناء مسیر است.
سپس در چهارمین و پنجمین دستور چنین مى‏گوید: «اعتنایى به آزارهاى آنها مکن، بر خدا توکل نما و همین بس که خدا حامى و مدافع توست» (وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ وَکِیلًا).
این قسمت از آیه نشان مى‏دهد که آنها براى تسلیم ساختن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله او را سخت در فشار قرار داده بودند، و انواع آزارها چه از طریق زخم زبان و بدگویى و جسارت، و چه از طریق آزار بدنى، و چه محاصره اقتصادى نسبت به او و یارانش روا مى‏داشتند.
تاریخ مى‏گوید پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان نخستین همچون کوه در مقابل انواع آزارها ایستادگى به خرج دادند و هرگز ننگ تسلیم و شکست را نپذیرفتند، و سرانجام در اهداف خود پیروز شدند.


(آیه 49)- گوشه‏اى از احکام طلاق و جدایى شایسته: قسمتهاى مختلف آیات این سوره (احزاب) به صورت مجموعه‏هاى گوناگونى است که بعضى خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و بعضى خطاب به همه مؤمنان مى‏باشد.
در این آیه روى سخن به همه اهل ایمان است، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که با زنان با ایمان ازدواج کردید، و قبل از همبستر شدن طلاق دادید عدّه‏اى براى شما بر آنها نیست که بخواهید حساب آن را نگاه دارید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها).
در اینجا خداوند استثنائى براى حکم عدّه زنان مطلّقه بیان فرموده که اگر طلاق قبل از دخول واقع شود نگاه داشتن عده لازم نیست، و از این تعبیر به دست مى‏آید که قبل از این آیه، حکم عده بیان شده بوده است.
سپس به حکم دیگرى از احکام زنانى که قبل از آمیزش جنسى طلاق گرفته‏اند مى‏پردازد- که در سوره بقره نیز به آن اشاره شده است- مى‏فرماید: «آنها را (با هدیه مناسبى) بهره‏مند سازید» (فَمَتِّعُوهُنَّ).
بدون شک پرداختن هدیه مناسب به زن در جایى واجب است که مهرى براى او تعیین نشده باشد.
در این که مقدار این «هدیه» چه اندازه باید باشد؟ قرآن مجید در آیه 236 سوره بقره آن را اجمالا بیان کرده و فرموده است: «هدیه‏اى مناسب و متعارف آن کس که توانایى دارد به اندازه توانائیش و آن کس که تنگدست است به اندازه خودش».
آخرین حکم آیه مورد بحث این است که زنان مطلّقه را «بطرز شایسته‏اى رهایشان کنید» و به صورت صحیحى از آنها جدا شوید (وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلًا).


(آیه 50)- با این زنان مى‏توانى ازدواج کنى! بعد از ذکر پاره‏اى از احکام مربوط به طلاق دادن زنان در آیه قبل، در اینجا روى سخن را به شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، و موارد هفتگانه‏اى را که ازدواج با آنها براى پیامبر مجاز بوده شرح مى‏دهد.
1- نخست مى‏گوید: «اى پیامبر! ما همسران تو را که مهر آنها را پرداخته‏اى براى تو حلال کردیم» (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ).
منظور از این زنان به قرینه جمله‏هاى بعد زنانى هستند که با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رابطه خویشاوندى نداشتند و با او ازدواج کردند، زیرا مرسوم بوده است که به هنگام ازدواج با غیر خویشاوندان مهریه را نقدا پرداخت مى‏کردند، به علاوه تعجیل در پرداختن مهر، مخصوصا در موردى که همسر نیاز به آن داشته باشد، بهتر است، ولى به هر حال این کار جزء واجبات نیست، و با توافق طرفین ممکن است مهر به صورت ذمه در عهده زوج کلا یا بعضا بماند.
2- «و کنیزانى را که از طریق غنائم و انفال، خدا به تو بخشیده است» (وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ).
3- «و دختران عموى تو و دختران عمه‏ها و دختران دائى تو و دختران خاله‏هایى که با تو مهاجرت کرده‏اند» اینها نیز بر تو حلالند (وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَکَ).
انحصار در این چهار گروه روشن است، ولى قید مهاجرت به خاطر آنست که در آن روز هجرت دلیل بر ایمان بوده، و عدم مهاجرت دلیل بر کفر و یا به خاطر این است که هجرت امتیاز بیشترى به آنها مى‏دهد و هدف در آیه بیان زنان با شخصیت و با فضیلت است که مناسب همسرى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏باشند.
4- «و هرگاه زن با ایمانى خود را به پیامبر ببخشد (و هیچ گونه مهرى براى خود قائل نشود) اگر پیامبر بخواهد مى‏تواند با او ازدواج کند» (وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها).
«اما چنین ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه براى سایر مؤمنان» (خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ).
«ما مى‏دانیم براى آنها در مورد همسران و کنیزانشان چه حکمى مقرر داریم» و مصالح آنها چه ایجاب مى‏کرده است؟ (قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ). بنابراین اگر در مسائل مربوط به ازدواج براى آنها در بعضى موارد محدودیتى قائل شده‏ایم روى مصالحى بوده است که در زندگى آنها و تو حاکم بوده، و هیچ یک از این احکام و مقررات بى‏حساب نیست.
سپس مى‏افزاید: «این به خاطر آن است که مشکل و حرجى (در اداى رسالت) بر تو نبوده باشد» (لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ). و بتوانى در انجام این وظیفه مسؤولیتهاى خود را ادا کنى.
«و خداوند آمرزنده و رحیم است» (وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً).
جمله اخیر اشاره به فلسفه این احکام مخصوص پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله است، این جمله مى‏گوید: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شرائطى دارد که دیگران ندارند و همین تفاوت سبب تفاوت در احکام شده است. یعنى، هدف این بوده که قسمتى از محدودیتها و مشکلات از دوش پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از طریق این احکام برداشته شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۱۸
* مسافر
جمعه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۲۴ ب.ظ

423 . صفحه 423


بیست و سوم بهمن :

نفیسه :

(آیه 36)-

شأن نزول:
این آیه در مورد داستان ازدواج زینب بنت جحش (دختر عمّه پیامبر گرامى اسلام) با زید بن حارثه برده آزاد شده پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است.
قبل از زمان بعثت و بعد از آن که خدیجه با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ازدواج کرد خدیجه برده‏اى به نام «زید» خریدارى نمود که بعدا آن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بخشید و حضرت او را آزاد فرمود، و چون طائفه‏اش او را از خود راندند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نام «فرزند خود» بر او نهاد.
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تصمیم گرفت براى «زید» همسرى برگزیند از «زینب بنت جحش» که دختر «امیه» دختر «عبد المطلب» (دختر عمّه‏اش) بود براى او خواستگارى نمود «زینب» نخست چنین تصور مى‏کرد که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏خواهد او را براى خود انتخاب کند، خوشحال شد و رضایت داد، ولى بعدا که فهمید خواستگارى از او براى «زید» است، سخت ناراحت شد و سر باز زد، برادرش «عبد اللّه» نیز با این امر به سختى مخالفت نمود.
در اینجا بود که آیه نازل شد و به امثال زینب و عبداللّه هشدار داد که آنها نمى‏توانند هنگامى که خدا و پیامبرش کارى را لازم مى‏دانند مخالفت کنند، آنها که این مسأله را شنیدند در برابر فرمان خدا تسلیم شدند.
اما این ازدواج دیرى نپایید و بر اثر ناسازگاریهاى اخلاقى میان طرفین، منجر به طلاق شد.
سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى جبران این شکست زینب در ازدواج، او را به فرمان خدا به همسرى خود برگزید.
تفسیر:
مى‏دانیم روح اسلام «تسلیم» است، آن هم «تسلیم بى‏قید و شرط در برابر فرمان خدا» این معنى در آیات مختلفى از قرآن با عبارات گوناگون منعکس شده است، از جمله در این آیه مى‏فرماید: «هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش مطلبى را لازم بدانند اختیارى از خود در برابر فرمان خدا داشته باشند» (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ). آنها باید اراده خود را تابع اراده حق کنند، همان گونه که سر تا پاى وجودشان وابسته به اوست.این درست به آن مى‏ماند که یک طبیب ماهر به بیمار بگوید در صورتى به درمان تو مى‏پردازم که در برابر دستوراتم تسلیم محض شوى، و از خود اراده‏اى نداشته باشى، این نهایت دلسوزى طبیب را نسبت به بیمار نشان مى‏دهد و خدا از چنین طبیبى برتر و بالاترست.
لذا در پایان آیه به همین نکته اشاره کرده، مى‏فرماید: «کسى که نافرمانى خدا و پیامبرش را کند گرفتار گمراهى آشکارى شده است» (وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِیناً).
راه سعادت گم مى‏کند و به بیراهه و بدبختى کشیده مى‏شود.


(آیه 37)- سپس به داستان معروف «زید» و همسرش «زینب» که یکى از مسائل حساس زندگانى پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله است و ارتباط با مسأله همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله- که در آیات پیشین گذشت دارد- پرداخته، مى‏گوید: «به خاطر بیاور زمانى را که به کسى که خداوند به او نعمت داده بود، و تو نیز به او نعمت بخشیده بودى مى‏گفتى همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهیز» و پیوسته این امر را تکرار مى‏کردى! (وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ).
منظور از «نعمت خداوند» همان نعمت هدایت و ایمان است که نصیب «زید بن حارثه» کرده بود، و نعمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این بود که وى را آزاد کرد و همچون فرزند خویش گرامیش داشت.
از این آیه استفاده مى‏شود که میان زید و زینب، مشاجره‏اى در گرفته بود و این مشاجره ادامه یافت و در آستانه جدایى و طلاق قرار گرفت، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرارا و مستمرا او را نصیحت مى‏کرد و از جدایى و طلاق باز مى‏داشت.
بعد مى‏افزاید: «تو در دل چیزى را پنهان مى‏داشتى که خداوند آن را آشکار مى‏کند، و از مردم مى‏ترسیدى در حالى که خداوند سزاوارتر است که از او بترسى»! (وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ).مسأله ترس از خدا نشان مى‏دهد که این ازدواج به عنوان یک وظیفه انجام شده که باید به خاطر پروردگار ملاحظات شخصى را کنار بگذارد تا یک هدف مقدس الهى تأمین شود، هر چند به قیمت زخم زبان کوردلان تمام گردد. لذا در دنباله آیه مى‏فرماید: «هنگامى که زید نیازش را از آن زن به سر آورد (و از او جدا شد) ما او را به همسرى تو در آوردیم، تا مشکلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده‏هایشان- هنگامى که از آنها طلاق بگیرند- نباشد» (فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً).
و این کارى بود که مى‏بایست انجام بشود «و فرمان خدا انجام شدنى است» (وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا).
بنابراین، ازدواج الهى، یک مسأله اخلاقى و انسانى بود و نیز وسیله مؤثرى براى شکستن دو سنّت غلط جاهلى حرمت ازدواج با همسر مطلقه پسر خوانده، و قبح ازدواج با همسر مطلقه یک غلام و برده آزاد شده.


(آیه 38)- این آیه در تکمیل بحثهاى گذشته چنین مى‏گوید: «هیچ گونه سختى و حرجى بر پیامبر در آنچه خدا براى او واجب کرده است نیست» (ما کانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ).
آنجا که خداوند فرمانى به او مى‏دهد، ملاحظه هیچ امرى در برابر آن جایز نیست و بدون هیچ چون و چرا باید به مرحله اجرا درآید.
اصولا سنت شکنى و برچیدن آداب و رسوم خرافى و غیر انسانى همواره با سر و صدا توأم است، و پیامبران هرگز نباید به این سر و صداها اعتنا کنند.
لذا در جمله بعد مى‏فرماید: «این سنت الهى در مورد پیامبران در امم پیشین نیز جارى بوده است» (سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ).
تنها تو نیستى که گرفتار این مشکلى، بلکه همه انبیا به هنگام شکستن سنتهاى غلط گرفتار این ناراحتیها بوده‏اند.
و در پایان آیه براى تثبیت، قاطعیت در این گونه مسائل بنیادى مى‏فرماید:«فرمان خدا همواره روى حساب و برنامه دقیقى است و باید به مرحله اجرا در آید» (وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً).


(آیه 39)- مبلّغان راستین کیانند؟ به تناسب بحثى که در آیه قبل درباره پیامبران گذشت این آیه به یکى از مهمترین برنامه‏هاى عمومى انبیا اشاره کرده، مى‏فرماید: پیامبران پیشین «کسانى بودند که تبلیغ رسالتهاى الهى مى‏کردند و از او مى‏ترسیدند و از هیچ کس جز خدا واهمه نداشتند» (الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ).
تو نیز در تبلیغ رسالتهاى پروردگار نباید کمترین وحشتى از کسى داشته باشى! اصولا کار پیامبران در بسیارى از مراحل شکستن سنتهاى غلط است و اگر بخواهند کمترین ترس و وحشتى به خود راه بدهند در انجام رسالت خود پیروز نخواهند شد قاطعانه باید پیش روند، حرفهاى ناموزون بدگویان را به جان خریدار شوند و بى‏اعتنا به جوسازیها به برنامه‏هاى خود ادامه دهند چرا که همه حسابها به دست خداست.
لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «همین بس که خداوند (حافظ اعمال بندگان و) حسابگر (و جزا دهنده آنها) است» (وَ کَفى‏ بِاللَّهِ حَسِیباً).
هم حساب ایثار و فداکارى پیامبران را در این راه نگه مى‏دارد و پاداش مى‏دهد و هم سخنان ناموزون و یاوه سرایى دشمنان را محاسبه و کیفر مى‏دهد.
این آیه دلیل روشنى است بر اینکه شرط اساسى براى پیشرفت در مسائل تبلیغاتى قاطعیت و اخلاص و عدم وحشت از هیچ کس جز از خداست.


(آیه 40)- مسأله خاتمیت: این آیه آخرین سخنى است که خداوند در ارتباط با مسأله ازدواج پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با «همسر مطلقه زید» براى شکستن یک سنت غلط جاهلى، بیان مى‏دارد، و ضمنا حقیقت مهم دیگرى را- که مسأله خاتمیت است- در ذیل آن بیان مى‏کند، مى‏فرماید: «محمد پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست» (ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ).
نه «زید» و نه دیگرى، و اگر یک روز نام پسر محمّد بر او گذاردند این تنها یک عادت و سنّت بود که با ورود اسلام و نزول قرآن بر چیده شد نه یک رابطه طبیعى و خویشاوندى.
سپس مى‏افزاید: «ولى (او) رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است» (وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ).
بنابراین صدر آیه ارتباط نسبى را بطور کلى قطع مى‏کند، و ذیل آیه ارتباط معنوى ناشى از رسالت و خاتمیت را اثبات مى‏نماید، و از اینجا پیوند صدر و ذیل روشن مى‏شود.
و البته خداوند عالم و آگاه همه آنچه را در این زمینه لازم بوده در اختیار او گذارده، از اصول و فروع و کلیات و جزئیات در تمام زمینه‏ها، و لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «و خداوند به همه چیز آگاه است» (وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیماً).

نفیسه آشوری, [11.02.16 23:25]
(آیه 41)- رحمت و درود خدا و فرشتگان راهگشاى مؤمنان: از آنجا که در آیات گذشته سخن از وظائف سنگین پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در مقام تبلیغ رسالت بود، در اینجا براى فراهم آوردن زمینه این تبلیغ و گسترش دامنه آن در تمام محیط بخشى از وظائف مؤمنان را بیان مى‏کند، روى سخن را به همه آنها کرده چنین مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! خدا را فراوان یاد کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً).


(آیه 42)- «و صبح شام او را تسبیح و تنزیه نمایید» (وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا).
آرى! چون عوامل غفلت در زندگى مادى بسیار فراوان و تیرهاى وسوسه شیاطین از هر سو به طرف انسان پرتاب مى‏گردد براى مبارزه با آن راهى جز «ذکر کثیر» در همه حال نیست.
«ذکر کثیر» به معنى واقعى کلمه یعنى «توجه با تمام وجود به خداوند» نه تنها با زبان و لقلقه لسان.
امام صادق علیه السّلام فرمود: «هر کس بسیار یاد خدا کند خداوند او را در سایه لطف خود در بهشت برین جاى خواهد داد».


(آیه 43)- این آیه در حقیقت نتیجه و علت غایى ذکر و تسبیح مداوم است، مى‏فرماید: «او کسى است که بر شما درود و رحمت مى‏فرستد، و فرشتگان او نیز (براى شما تقاضاى رحمت مى‏کنند) تا شما را از ظلمات (جهل و شرک و کفر) بیرون آورد و به سوى نور (ایمان و علم و تقوا) رهنمون شود» (هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).
«چرا که او نسبت به مؤمنان رحیم و مهربان است» (وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً).
و به همین دلیل هدایت و رهبرى آنها را بر عهده گرفته و فرشتگانش را نیز مأمور امداد آنها نموده است.
آرى! این آیه بشارتى است بزرگ براى همه سالکان راه حق و به آنها نوید مى‏دهد که از جانب معشوق کششى نیرومند است، تا کوشش عاشق بیچاره به جایى برسد! آرى! این رحمت خاص خداست که مؤمنان را از ظلمات اوهام و شهوات و وساوس شیطانى بیرون مى‏آورد و به نور یقین و اطمینان و تسلط بر نفس رهنمون مى‏گردد که اگر رحمت او نبود این راه پرپیچ و خم هرگز پیموده نمى‏شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۲۴
* مسافر
پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۵۷ ب.ظ

422. صفحه 422


بیست و دوم بهمن :


نفیسه :


(آیه 31)- در آیه قبل به زنان پیامبر هشدار داده شده بود که هریک از شما گناه فاحشی انجام دهد عذاب او دو برابر خواهد بود  اما در نقطه مقابل این آیه میگوید: «و هر کس از شما در برابر خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خضوع و اطاعت کند و عمل صالحى به جا آورد پاداش او را دو چندان خواهیم داد، و روزى پرارزشى را براى او فراهم ساخته‏ایم» (وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَرِیماً).



(آیه 32)- همسران پیامبر باید چنین باشند! در آیات گذشته سخن از موقعیت و مسؤولیت سنگین همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود، این موضوع همچنان ادامه مى‏یابد و طى آیاتى هفت دستور مهم به همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏دهد.
نخست در مقدمه کوتاهى مى‏فرماید: «اى همسران پیامبر! شما همچون یکى از زنان معمولى نیستید اگر تقوا پیشه کنید» (یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ).
شما به خاطر انتسابتان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داراى موقعیت خاصى هستید که مى‏توانید سرمشقى براى همه زنان باشید، چه در مسیر تقوا و چه در مسیر گناه.
و به دنبال این مقدمه- که آنان را براى پذیرش مسؤولیتها آماده مى‏سازد و به آنها شخصیت مى‏دهد- نخستین دستور را در زمینه عفت صادر مى‏کند و مخصوصا به سراغ یک نکته باریک مى‏رود تا مسائل دیگر در این رابطه خود به خود روشن گردد، مى‏فرماید: «پس بگونه‏اى هوس‏انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند» (فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ).
بلکه به هنگام سخن گفتن، جدى و خشک و بطور معمولى سخن بگویید، نه همچون زنان کم شخصیت که سعى دارند با تعبیرات تحریک کننده که گاه توأم با ادا و اطوار مخصوصى است که افراد شهوت‏ران را به فکر گناه مى‏افکند سخن بگویید.در پایان آیه دومین دستور را این گونه شرح مى‏دهد: «شما باید به صورت شایسته‏اى (که مورد رضاى خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و توأم با حق و عدالت باشد) سخن بگویید» (وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً).


(آیه 33)- سپس سومین دستور را که آن نیز در زمینه رعایت عفت است چنین بیان مى‏کند: «و شما در خانه‏هاى خود بمانید و همچون جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید» و اندام و وسائل زینت خود را در معرض تماشاى دیگران قرار ندهید (وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى‏).
منظور از «جاهلیّت اولى» همان جاهلیتى است که مقارن عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بوده، و بطورى که در تواریخ آمده در آن موقع زنان حجاب درستى نداشتند، و دنباله روسرى‏هاى خود را به پشت سر مى‏انداختند بطورى که گلو و قسمتى از سینه و گردنبند و گوشواره‏هاى آنها نمایان بود، و به این ترتیب قرآن همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از این گونه اعمال باز مى‏دارد.
بدون شک این یک حکم عام است، و تکیه آیات بر زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان تأکید بیشتر است.
بالاخره دستور چهارم و پنجم و ششم را به این صورت بیان مى‏فرماید: شما زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله «نماز را بر پا دارید، و زکات را بپردازید و خدا و رسولش را اطاعت کنید» (وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ).
این دستورات سه گانه نیز نشان مى‏دهد که احکام فوق مخصوص به زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیست، بلکه براى همگان است هرچند در مورد آنان تأکید بیشترى دارد.
در پایان آیه مى‏افزاید: «خداوند فقط مى‏خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد» (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً).
تعبیر به «انّما» که معمولا براى حصر است، دلیل بر این است که این موهبت ویژه خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است. جمله «یرید» اشاره به اراده تکوینى پروردگار است یعنى معصومان به خاطر تأییدات الهى و اعمال پاک خویش، چنان هستند که در عین داشتن قدرت و اختیار براى گناه کردن به سراغ گناه نمى‏روند.
روایات بسیار زیادى که در منابع اهل سنت و شیعه وارد شده شمول همه خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را نفى مى‏کند و مى‏گوید: مخاطب در آیه فوق و منظور از «اهل بیت» منحصرا پنج نفرند: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، على علیه السّلام، و فاطمه علیها السّلام و حسن و حسین علیهما السّلام.


(آیه 34)- در این آیه «هفتمین» و آخرین وظیفه همسران پیامبر بیان شده و هشدارى است به همه آنان براى استفاده کردن از بهترین فرصتى که در اختیار آنان براى آگاهى بر حقایق اسلام قرار گرفته، مى‏فرماید: «و آنچه را در خانه‏هاى شما از آیات خداوند و حکمت و دانش خوانده مى‏شود، یاد کنید» و خود را در پرتو آن بسازید که بهترین فرصت را در اختیار دارید (وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى‏ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ).
سرانجام در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند لطیف و خبیر است» (إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطِیفاً خَبِیراً).
اشاره به این که او از دقیقترین و باریکترین مسائل باخبر و آگاه است، و نیّات شما را به خوبى مى‏داند، و از اسرار درون سینه‏هاى شما باخبر است.
جاهلیت قرن بیستم!
جمعى از مفسران در تفسیر «الجاهلیّة الاولى» در آیات مورد بحث گرفتار شکّ و تردید شدند گویى نتوانستند باور کنند که بعد از ظهور اسلام، نوعى دیگر جاهلیت در جهان پا به عرصه وجود خواهد گذاشت که جاهلیت عرب قبل از اسلام در مقابل آن موضوع کم اهمیتى خواهد بود.
ولى امروز این امر براى ما که شاهد مظاهر جاهلیت وحشتناک قرن بیستم هستیم کاملا حلّ شده است، و باید آن را به حساب یکى از پیشگوئیهاى اعجازآمیز قرآن مجید گذارد.
اگر عرب در عصر جاهلیت اولى، جنگ و غارتگرى داشت، و فى المثل چندین بار بازار عکاظ صحنه خونریزیهاى احمقانه گردید که چند تن کشته شدند،در جاهلیت عصر ما جنگهاى جهانى رخ مى‏دهد که گاه بیست میلیون نفر در آن قربانى و بیش از آن مجروح و ناقص الخلقه مى‏شوند! اگر در جاهلیت عرب زنان، «تبرج به زینت» مى‏کردند، و روسریهاى خود را کنار مى‏زدند به گونه‏اى که مقدارى از سینه و گلو و گردنبند و گوشواره آنها نمایان مى‏گشت، در عصر ما کلوپهایى تشکیل مى‏شود به نام کلوپ برهنگان- که نمونه آن در انگلستان معروف است- که با نهایت معذرت افراد در آن برهنه مادرزاد مى‏شوند، رسوائیهاى پلاژهاى کنار دریا و استخرها و حتى معابر عمومى نگفتنى است.
اگر در جاهلیت عرب، «زنان آلوده ذوات الاعلام» بودند که پرچم بر در خانه خود مى‏زدند تا افراد را به سوى خود دعوت کنند!، در جاهلیت قرن ما افرادى هستند که در روزنامه‏هاى مخصوص مطالبى را در این زمینه مطرح مى‏کنند که قلم از ذکر آن جدا شرم دارد، و جاهلیت عرب بر آن صد شرف دارد.
خلاصه چه گوییم از وضع مفاسدى که در تمدن مادى ماشینى منهاى ایمان عصر ما وجود دارد که ناگفتنش بهتر است، و نباید این تفسیر را با آن آلوده کرد.
آنچه گفتیم فقط مشتى از خروار براى نشان دادن زندگى کسانى بود که از خدا فاصله مى‏گیرند، و با داشتن هزاران دانشگاه و مراکز علمى و دانشمندان معروف، در منجلاب فساد غوطه‏ورند، و حتى گاهى همین مراکز علمى و دانشمندانشان در اختیار همان فجایع و مفاسد قرار مى‏گیرند.


(آیه 35)-
شأن نزول:
هنگامى که «اسماء بنت عمیس» همسر «جعفر بن ابى طالب» با شوهرش از «حبشه» بازگشت به دیدن همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد، یکى از نخستین سؤالاتى که مطرح کرد این بود: آیا چیزى از آیات قرآن درباره زنان نازل شده است؟ آنها در پاسخ گفتند: نه! «اسماء» به خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد، عرض کرد: «اى رسول خدا جنس زن گرفتار خسران و زیان است! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: چرا؟ عرض کرد: به خاطر این که در اسلام و قرآن فضیلتى درباره آنها همانند مردان نیامده است.
اینجا بود که آیه نازل شد و به آنها اطمینان داد که زن و مرد در پیشگاه خدا از نظر قرب و منزلت یکسانند.
تفسیر:
شخصیت و ارزش مقام زن در اسلام- به دنبال بحثهایى که درباره وظائف همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آیات گذشته ذکر شده در این آیه سخنى جامع و پرمحتوا درباره همه زنان و مردان و صفات برجسته آنها بیان شده است، و ضمن بر شمردن ده وصف از اوصاف اعتقادى و اخلاقى و عملى آنان، پاداش عظیم آنها را در پایان آیه بر شمرده است.
مى‏گوید: «مردان مسلمان و زنان مسلمان» (إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ).
«و مردان مؤمن و زنان مؤمنه» (وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ).
اشاره به این که اسلام همان اقرار به زبان است که انسان را در صف مسلمین قرار مى‏دهد، و مشمول احکام آنها مى‏کند، ولى ایمان تصدیق به قلب و دل است و اعمالى که به دنبال آن مى‏آید.
«و مردانى که مطیع فرمان خدا هستند و زنانى که از فرمان حق اطاعت مى‏کنند» (وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ). سپس به یکى دیگر از مهمترین صفات مؤمنان راستین، یعنى حفظ زبان پرداخته، مى‏گوید: «و مردان راستگو و زنان راستگو» (وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ).
و از آنجا که ریشه ایمان، صبر و شکیبایى در مقابل مشکلات است، و نقش آن در معنویات انسان همچون نقش «سر» است در برابر «تن» پنجمین وصف آنها را این گونه بازگو مى‏کند: «و مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا» (وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ).
از طرفى مى‏دانیم یکى از بدترین آفات اخلاقى، کبر و غرور و حب جاه است، و نقطه مقابل آن «خشوع»، لذا در ششمین توصیف مى‏فرماید: «و مردان با خشوع و زنان با خشوع» (وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ).
گذشته از حب جاه، حب مال، نیز آفت بزرگى است، و اسارت در چنگال آن، اسارتى است دردناک، و نقطه مقابل آن انفاق و کمک کردن به نیازمندان است، لذا در هفتمین توصیف مى‏گوید: «و مردان انفاق‏گر و زنان انفاق کننده» (وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ).
سه چیز است که اگر انسان از شر آن در امان بماند از بسیارى از شرور و آفات اخلاقى در امان است، زبان و شکم و شهوت جنسى، به قسمت اول در چهارمین توصیف اشاره شد، اما به قسمت دوم و سوم در هشتمین و نهمین وصف مؤمنان راستین اشاره کرده، مى‏گوید: «و مردانى که روزه مى‏دارند و زنانى که روزه مى‏دارند» (وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ).
«و مردانى که دامان خود را از آلودگى به بى‏عفتى حفظ مى‏کنند، و زنانى که عفیف و پاکند» (وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ).
سرانجام به دهمین و آخرین صفت که تداوم تمام اوصاف پیشین بستگى به آن دارد پرداخته، مى‏گوید: «و مردانى که بسیار به یاد خدا هستند، و زنانى که بسیار یاد خدا مى‏کنند» (وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ).
آرى! آنها با یاد خدا در هر حال و در هر شرایط، پرده‏هاى غفلت و بى‏خبرى را از قلب خود کنار مى‏زنند، وسوسه‏ها و همزات شیاطین را دور مى‏سازند و اگر لغزشى از آنان سر زند، فورا در مقام جبران بر مى‏آیند.
در پایان آیه، پاداش بزرگ این گروه از مردان و زنانى را که داراى ویژگیهاى ده گانه فوق هستند چنین بیان مى‏کند: «خداوند براى آنها مغفرت و پاداش عظیمى فراهم ساخته است» (أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً).
نخست با آب مغفرت گناهان آنها را- که موجب آلودگى روح و جان آنها است- مى‏شوید، سپس پاداش عظیمى که عظمتش را جز او کسى نمى‏داند در اختیارشان مى‏نهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۵۷
* مسافر
چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۵۷ ب.ظ

421 . صفحه 421



بیست و یکم بهمن :



نفیسه :


(آیه 23)- این آیه اشاره به گروه خاصى از مؤمنان است که در تأسّى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از همه پیشگامتر بودند، و بر سر عهد و پیمانشان با خدا یعنى فداکارى تا آخرین نفس و آخرین قطره خون ایستادند.
مى‏فرماید: «در میان مؤمنان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بستند صادقانه ایستاده‏اند، بعضى پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضى دیگر در انتظارند» (مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ).
«و هرگز تغییر و تبدیلى در عهد و پیمان خود ندادند» (وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا).
به عکس منافقان و یا مؤمنان ضعیف الایمان که طوفان حوادث آنها را به این طرف و آن طرف مى‏افکند، و هر روز فکر شوم و تازه‏اى در مغز ناتوان خود مى‏پروراندند.
آیه چنان مفهوم وسیعى دارد که تمام مؤمنان راستین را در هر عصر و هر زمان شامل مى‏شود، چه آنها که جامه شهادت در راه خدا بر تن پوشیدند و چه آنها که بدون هیچ گونه تزلزل بر سر عهد و پیمان با خداى خویش ایستاده‏اند و آماده جهاد و شهادتند.


(آیه 24)- این آیه نتیجه و هدف نهایى عملکردهاى مؤمنان و منافقان را در یک جمله کوتاه چنین بازگو مى‏کند: «هدف این است که خداوند صادقان را به خاطر صدقشان پاداش دهد، و منافقان را هرگاه بخواهد عذاب کند و یا (اگر توبه کنند) ببخشد و توبه آنها را بپذیرد، چرا که خداوند آمرزنده و مهربان است» (لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ إِنْ شاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً).
نه صدق و راستى و وفادارى مؤمنان مخلص بدون پاداش مى‏ماند، و نه سستى‏ها و کارشکنیهاى منافقان بدون کیفر.


(آیه 25)- این آیه که آخرین سخن را درباره جنگ احزاب مى‏گوید و به این بحث خاتمه مى‏دهد در عبارتى کوتاه جمع بندى روشنى از این ماجرا کرده در جمله اول مى‏فرماید: «خدا کافران را با دلى پر از خشم بازگرداند  بى‏آنکه نتیجه‏اى از کار خود گرفته باشند» (وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً).
در جمله بعد مى‏افزاید: «و خداوند (در این میدان) مؤمنان را از جنگ بى‏نیاز ساخت» و پیروزى را نصیبشان کرد (وَ کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ).
آن چنان عواملى فراهم کرد که بى‏آنکه احتیاج به درگیرى وسیع و گسترده‏اى باشد و مؤمنان متحمل خسارات و ضایعات زیادى شوند جنگ پایان گرفت، زیرا از یکسو طوفان شدید و سردى اوضاع مشرکان را به هم ریخت، و از سوى دیگر رعب و ترس و وحشت را که آن هم از لشکرهاى نامرئى خدا است بر قلب آنها افکند، و از سوى سوم ضربه‏اى که «علىّ بن ابی طالب علیه السّلام» بر پیکر بزرگترین قهرمان دشمن «عمرو بن عبدود» وارد ساخت و او را به دیار عدم فرستاد، سبب فرو ریختن پایه‏هاى امید آنها شد، دست و پاى خود را جمع کردند و محاصره مدینه را شکستند و ناکام به قبائل خود بازگشتند.
و در آخرین جمله مى‏فرماید: «خداوند قوى و شکست‏ناپذیر است» (وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً).
ممکن است کسانى «قوى» باشند اما «عزیز» و شکست ناپذیر نباشند یعنى شخص قویترى بر آنان پیروز شود، ولى تنها «قوى و شکست‏ناپذیر» در عالم خداست که قوت و قدرتش بى‏انتهاست.


پیامدهاى جنگ احزاب: جنگ احزاب نقطه عطفى در تاریخ اسلام بود و توازن نظامى و سیاسى را براى همیشه به نفع مسلمانان بهم زد، بطور خلاصه مى‏توان پیامدهاى پربار این جنگ را در چند جمله بیان کرد:
الف) ناکام ماندن آخرین تلاش دشمن و در هم شکسته شدن برترین قدرت نهایى آنها.
ب) رو شدن دست منافقین و افشا شدن کامل این دشمنان خطرناک داخلى.
ج) جبران خاطره دردناک شکست احد.
د) ورزیدگى مسلمانان، و افزایش هیبت آنان در قلوب دشمنان.
ه) بالا رفتن سطح روحیه و معنویت مسلمین به خاطر معجزات بزرگى که در آن میدان مشاهده کردند.
و) تثبیت موقعیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در داخل و خارج مدینه.
ز) فراهم شدن زمینه براى تصفیه مدینه از شرّ یهود بنى قریظه.


(آیه 26)- غزوه بنى قریظه یک پیروزى بزرگ دیگر! در مدینه سه طایفه معروف از یهود زندگى مى‏کردند: «بنى قریظه»، «بنى النضیر» و «بنى قینقاع».
هر سه گروه با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله پیمان بسته بودند که با دشمنان او همکارى و به نفع آنها جاسوسى نکنند.
ولى طایفه «بنى قینقاع» در سال دوم هجرت و طایفه «بنى نضیر» در سال چهارم هجرت، هر کدام به بهانه‏اى پیمان خود را شکستند و به مبارزه رویاروى با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دست زدند، سرانجام مقاومت آنها در هم شکست و از مدینه بیرون رانده شدند.
بنابراین در سال پنجم هجرت که غزوه «احزاب» رخ داد، تنها طایفه «بنى قریظه» در مدینه باقى مانده بودند، که به مشرکان عرب پیوستند و به روى مسلمانان شمشیر کشیدند.
پس از پایان غزوه احزاب، جبرئیل به فرمان خدا بر پیغمبر وارد شد، و گفت:
چرا سلاح بر زمین گذاردى؟ فرشتگان آماده پیکارند، هم اکنون باید به سوى «بنى قریظه» حرکت کنى، و کار آنها یکسره شود.
منادى از طرف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله صدا زد که پیش از خواندن نماز عصر به سوى بنى قریظه حرکت کنید، مسلمانان بسرعت آماده جنگ شدند و تازه آفتاب غروب کرده بود که قلعه‏هاى محکم بنى قریظه را در حلقه محاصره خود در آوردند.
بیست و پنج روز این محاصره به طول انجامید و بعدا همگى تسلیم شدند، گروهى به قتل رسیدند و پیروزى بزرگ دیگرى بر پیروزى مسلمانان افزوده شده این آیه و آیه بعد، پس از حصول این پیروزى نازل شد، و خاطره این ماجرا را به صورت یک نعمت و موهبت بزرگ الهى شرح داد.
نخست مى‏فرماید: «و خداوند گروهى از اهل کتاب [یهود] را که از آنان [مشرکان عرب‏] حمایت کردند از قلعه‏هاى محکمشان پایین کشید» (وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ).
از اینجا روشن مى‏شود که یهود قلعه‏هاى خود را در کنار مدینه در نقطه مرتفعى ساخته بودند و بر فراز برجهاى آنها به دفاع از خویشتن مشغول مى‏شدند.
سپس مى‏افزاید: «و خداوند در دلهاى آنها ترس و رعب افکند» (وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ).
و سرانجام کارشان به جایى رسید که «گروهى را به قتل مى‏رساندید و گروهى را اسیر مى‏کردید» (فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً).


(آیه 27)- «و زمینها و خانه‏ها و اموال آنها را در اختیار شما گذارد» (وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ).
و در پایان آیه مى‏فرماید: «همچنین زمینى (در اختیار شما قرار داد) که هرگز در آن گام ننهاده بودید» (وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها).
ظاهرا این جمله اشاره به باغات و اراضى مخصوصى است که در اختیار «بنى قریظه» بود واحدى حق ورود به آن را نداشت، چرا که یهود در حفظ و انحصار اموال خود سخت مى‏کوشیدند.
«و خداوند بر هر چیزى قادر و تواناست» (وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیراً).
پیامدهاى غزوه بنى قریظه: پیروزى بر این گروه ستمگر و لجوج نتایج پربارى براى مسلمانان داشت از جمله:
الف) پاک شدن جبهه داخلى مدینه و آسوده شدن خاطر مسلمان از جاسوسهاى یهود.
ب) فرو ریختن پایگاه مشرکان عرب در مدینه و قطع امید آنان از شورشى از درون.
ج) تقویت بنیه مالى مسلمین به وسیله غنایم این جنگ.
د) هموار شدن راه پیروزیهاى آینده، مخصوصا فتح خیبر!
ه) تثبیت موقعیت حکومت اسلامى در نظر دوست و دشمن در داخل و خارج مدینه.



(آیه 28)-
شأن نزول:
همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بعد از پاره‏اى از غزوات که غنائم سرشارى در اختیار مسلمین قرار گرفت تقاضاهاى مختلفى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مورد افزایش نفقه یا لوازم گوناگون زندگى داشتند.
طبق نقل بعضى از تفاسیر، «ام سلمه» از «پیامبر» صلّى اللّه علیه و آله کنیز خدمتگزارى تقاضا کرد و «میمونه» حله‏اى خواست، و «زینب» بنت جحش پارچه مخصوص یمنى و «حفصه» جامه مصرى، «جویریه» لباس مخصوص خواست، و «سوده» گلیم خیبرى! خلاصه هر کدام در خواستى نمودند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که مى‏دانست تسلیم شدن در برابر این گونه درخواستها که معمولا پایانى ندارد چه عواقبى براى «بیت نبوت» در برخواهد داشت، از انجام این خواسته‏ها سر باز زد و یک ماه تمام از آنها کناره گیرى نمود، تا این که این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و با لحن قاطع و در عین حال توأم با رأفت و رحمت به آنها هشدار داد که اگر زندگى پر زرق و برق دنیا مى‏خواهید مى‏توانید از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله جدا شوید و به هر کجا مى‏خواهید بروید، و اگر به خدا و رسول خدا و روز جزا دل بسته‏اید و به زندگى ساده و افتخارآمیز خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قانع هستید بمانید و از پاداشهاى بزرگ پروردگار برخوردار شوید.
تفسیر:
یا سعادت جاودان یا زرق و برق دنیا! فراموش نکرده‏اید که در آیات نخست این سوره خداوند تاج افتخارى بر سر زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله زده و آنها را به عنوان «امّ المؤمنین» (مادر مؤمنان) معرفى نموده، بدیهى است همیشه مقامات حساس و افتخار آفرین، وظائف سنگینى نیز همراه دارد، چگونه زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏توانند ام المؤمنین باشند ولى فکر و قلبشان در گرو زرق و برق دنیا باشد؟ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پادشاه نیست که حرمسرائى داشته باشد پر زرق و برق، و زنانش غرق جواهرات گرانقیمت و وسائل تجملاتى باشند.در این آیه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «اى پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنیا را مى‏خواهید، و طالب زینت آن هستید، بیایید هدیه‏اى به شما دهم، و شما را به طرز نیکویى رها سازم» بى‏آنکه خصومت و مشاجره‏اى در کار باشد (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلًا).


(آیه 29)- در این آیه مى‏افزاید: «اما اگر شما خدا و پیامبرش و سراى آخرت را مى‏خواهید (و به زندگى ساده از نظر مادى و احیانا محرومیتها قانع هستید) پس خداوند براى نیکوکاران شما پاداش عظیمى آماده ساخته است» (وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً).
بنابراین تنها اظهار عشق و علاقه به خدا و سراى دیگر و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کافى نیست، برنامه‏هاى عملى نیز باید هماهنگ با آن باشد.
و به این ترتیب خداوند تکلیف همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را که باید الگو و اسوه زنان با ایمان باشند براى همیشه روشن ساخت.
گرچه مخاطب در این سخنان، همسران پیامبرند، ولى محتواى آیات و نتیجه آن، همگان را شامل مى‏شود، مخصوصا کسانى که در مقام رهبرى خلق و پیشوایى و تأسى مردم قرار گرفته‏اند.



(آیه 30)- سپس در این آیه به بیان موقعیت زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر کارهاى نیک و بد، و همچنین مقام ممتاز و مسؤولیت سنگین آنها، با عباراتى روشن پرداخته، مى‏گوید: «اى همسران پیامبر! هرکدام از شما گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود عذاب او دو چندان خواهد بود، و این براى خدا آسان است» (یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً).
شما در خانه وحى و مرکز نبوت زندگى مى‏کنید، دیگران به شما نگاه مى‏کنند و اعمالتان سرمشقى است براى آنها، بنابراین گناهتان در پیشگاه خدا عظیمتر است چرا که هم ثواب و هم عذاب بر طبق معرفت و میزان آگاهى، و همچنین تأثیر آن در محیط داده مى‏شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۵۷
* مسافر