424 . صفحه 424
بیست و چهارم بهمن :
نفیسه :
(آیه 44)- در این آیه مقام مؤمنان و پاداش آنها را به عالیترین وجه و در کوتاهترین عبارت ترسیم کرده، مىگوید: «تحیت فرشتگان الهى به آنها در (روز قیامت) روزى که او را دیدار مىکنند سلام است» (تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ).
این سلامى است که نشانه سلامت از عذاب و از هرگونه درد و رنج و ناراحتى است، سلامى است توأم با آرامش و اطمینان.
بعد از این تحیّت که در حقیقت مربوط به آغاز کار است اشاره به پایان کار آنها کرده، مىفرماید: «خداوند براى آنها پاداش پرارزشى فراهم ساخته است» (وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً).
(آیه 45)- تو چراغ فروزانى! در اینجا روى سخن به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است ولى نتیجه آن براى مؤمنان و به این ترتیب آیات گذشته را که پیرامون بخشى از وظایف مؤمنان بحث مىکرد تکمیل مىکند.
در این آیه و آیه بعد پنج توصیف براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده، و در دو آیه بعد از آن بیان پنج وظیفه است که همه به یکدیگر مربوط و مکمل یکدیگر مىباشند.
نخست مىفرماید: «اى پیامبر! ما تو را به عنوان شاهد و گواه فرستادیم» (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً).
او از یکسو گواه اعمال امت است، چرا که اعمال آنها را مىبیند و از سوى دیگر شاهد و گواه بر انبیاى پیشین است که آنها خود گواه امت خویش بودند و از سوى سوم وجود تو با اوصاف و اخلاقت، با برنامههاى سازندهات، با سوابق درخشانت و با عملکرد شاهد و گواه بر حقانیت مکتبت، و شاهد و گواه بر عظمت و قدرت پروردگار است.
سپس به توصیف دوم و سوم پرداخته، مىفرماید: «ما تو را بشارت دهنده و انذار کننده» قرار دادیم (وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً).
بشارت دهنده نیکوکاران به پاداش بىپایان پروردگار، به سلامت و سعادت جاودان، به پیروزى و موفقیت پر افتخار.
و انذار کننده کافران و منافقان از عذاب دردناک الهى، از خسارت تمام سرمایههاى وجودى، و از سقوط در دامان بدبختى در دنیا و آخرت.
(آیه 46)- این آیه به چهارمین و پنجمین وصف پیامبر اشاره کرده، مىگوید:
«ما تو را دعوت کننده به سوى اللّه به فرمان او (قرار دادیم) و هم چراغ روشنى بخش» (وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً).
او چراغ روشنى است که خودش گواه خویش است، تاریکیها و ظلمات را مىزداید، و چشمها و دلها را به سوى خود متوجّه مىکند، و همانگونه که «آفتاب آمد دلیل آفتاب» وجود او نیز دلیل حقانیت اوست.
وجود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مایه آرامش، و فرار دزدان دین و ایمان و پرورش و نموّ روح ایمان و اخلاق، و خلاصه مایه حیات و جنبش و حرکت است، و تاریخ زندگى او شاهد و گواه زنده این موضوع است.
(آیه 47)- همان طور که گفتیم در این آیه و آیه بعد بیان پنج وظیفه از وظائف مهم پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله به دنبال بیان اوصاف پنج گانه است.
نخست مىفرماید: «به مؤمنان بشارت ده که براى آنها از سوى خدا فضل و پاداش بزرگى است» (وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیراً).
اشاره به اینکه مسأله «تبشیر» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تنها محدود به پاداش اعمال نیک مؤمنان نمىشود، بلکه خداوند آن قدر از فضل خود به آنها مىبخشد که موازنه میان عمل و پاداش را بکلى بر هم مىزند.
(آیه 48)- بعد از آن به دستور دوم و سوم پرداخته، مىگوید: «و از کافران و منافقان اطاعت مکن» (وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ).
بدون شک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هرگز اطاعتى از کافران و منافقان نداشت، اما اهمیت موضوع به قدرى است که به عنوان تأکید براى شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و هشدار و سرمشقى براى دیگران، روى این موضوع مخصوصا تکیه مىکند، چه این که از خطرات مهمى که بر سر راه رهبران راستین قرار دارد به سازش و تسلیم کشیده شدن در اثناء مسیر است.
سپس در چهارمین و پنجمین دستور چنین مىگوید: «اعتنایى به آزارهاى آنها مکن، بر خدا توکل نما و همین بس که خدا حامى و مدافع توست» (وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ وَکِیلًا).
این قسمت از آیه نشان مىدهد که آنها براى تسلیم ساختن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله او را سخت در فشار قرار داده بودند، و انواع آزارها چه از طریق زخم زبان و بدگویى و جسارت، و چه از طریق آزار بدنى، و چه محاصره اقتصادى نسبت به او و یارانش روا مىداشتند.
تاریخ مىگوید پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان نخستین همچون کوه در مقابل انواع آزارها ایستادگى به خرج دادند و هرگز ننگ تسلیم و شکست را نپذیرفتند، و سرانجام در اهداف خود پیروز شدند.
(آیه 49)- گوشهاى از احکام طلاق و جدایى شایسته: قسمتهاى مختلف آیات این سوره (احزاب) به صورت مجموعههاى گوناگونى است که بعضى خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و بعضى خطاب به همه مؤمنان مىباشد.
در این آیه روى سخن به همه اهل ایمان است، مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامى که با زنان با ایمان ازدواج کردید، و قبل از همبستر شدن طلاق دادید عدّهاى براى شما بر آنها نیست که بخواهید حساب آن را نگاه دارید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها).
در اینجا خداوند استثنائى براى حکم عدّه زنان مطلّقه بیان فرموده که اگر طلاق قبل از دخول واقع شود نگاه داشتن عده لازم نیست، و از این تعبیر به دست مىآید که قبل از این آیه، حکم عده بیان شده بوده است.
سپس به حکم دیگرى از احکام زنانى که قبل از آمیزش جنسى طلاق گرفتهاند مىپردازد- که در سوره بقره نیز به آن اشاره شده است- مىفرماید: «آنها را (با هدیه مناسبى) بهرهمند سازید» (فَمَتِّعُوهُنَّ).
بدون شک پرداختن هدیه مناسب به زن در جایى واجب است که مهرى براى او تعیین نشده باشد.
در این که مقدار این «هدیه» چه اندازه باید باشد؟ قرآن مجید در آیه 236 سوره بقره آن را اجمالا بیان کرده و فرموده است: «هدیهاى مناسب و متعارف آن کس که توانایى دارد به اندازه توانائیش و آن کس که تنگدست است به اندازه خودش».
آخرین حکم آیه مورد بحث این است که زنان مطلّقه را «بطرز شایستهاى رهایشان کنید» و به صورت صحیحى از آنها جدا شوید (وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلًا).
(آیه 50)- با این زنان مىتوانى ازدواج کنى! بعد از ذکر پارهاى از احکام مربوط به طلاق دادن زنان در آیه قبل، در اینجا روى سخن را به شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، و موارد هفتگانهاى را که ازدواج با آنها براى پیامبر مجاز بوده شرح مىدهد.
1- نخست مىگوید: «اى پیامبر! ما همسران تو را که مهر آنها را پرداختهاى براى تو حلال کردیم» (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ).
منظور از این زنان به قرینه جملههاى بعد زنانى هستند که با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رابطه خویشاوندى نداشتند و با او ازدواج کردند، زیرا مرسوم بوده است که به هنگام ازدواج با غیر خویشاوندان مهریه را نقدا پرداخت مىکردند، به علاوه تعجیل در پرداختن مهر، مخصوصا در موردى که همسر نیاز به آن داشته باشد، بهتر است، ولى به هر حال این کار جزء واجبات نیست، و با توافق طرفین ممکن است مهر به صورت ذمه در عهده زوج کلا یا بعضا بماند.
2- «و کنیزانى را که از طریق غنائم و انفال، خدا به تو بخشیده است» (وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ).
3- «و دختران عموى تو و دختران عمهها و دختران دائى تو و دختران خالههایى که با تو مهاجرت کردهاند» اینها نیز بر تو حلالند (وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَکَ).
انحصار در این چهار گروه روشن است، ولى قید مهاجرت به خاطر آنست که در آن روز هجرت دلیل بر ایمان بوده، و عدم مهاجرت دلیل بر کفر و یا به خاطر این است که هجرت امتیاز بیشترى به آنها مىدهد و هدف در آیه بیان زنان با شخصیت و با فضیلت است که مناسب همسرى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىباشند.
4- «و هرگاه زن با ایمانى خود را به پیامبر ببخشد (و هیچ گونه مهرى براى خود قائل نشود) اگر پیامبر بخواهد مىتواند با او ازدواج کند» (وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها).
«اما چنین ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه براى سایر مؤمنان» (خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ).
«ما مىدانیم براى آنها در مورد همسران و کنیزانشان چه حکمى مقرر داریم» و مصالح آنها چه ایجاب مىکرده است؟ (قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ). بنابراین اگر در مسائل مربوط به ازدواج براى آنها در بعضى موارد محدودیتى قائل شدهایم روى مصالحى بوده است که در زندگى آنها و تو حاکم بوده، و هیچ یک از این احکام و مقررات بىحساب نیست.
سپس مىافزاید: «این به خاطر آن است که مشکل و حرجى (در اداى رسالت) بر تو نبوده باشد» (لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ). و بتوانى در انجام این وظیفه مسؤولیتهاى خود را ادا کنى.
«و خداوند آمرزنده و رحیم است» (وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً).
جمله اخیر اشاره به فلسفه این احکام مخصوص پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله است، این جمله مىگوید: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شرائطى دارد که دیگران ندارند و همین تفاوت سبب تفاوت در احکام شده است. یعنى، هدف این بوده که قسمتى از محدودیتها و مشکلات از دوش پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از طریق این احکام برداشته شود.