238 . صفحه 238
بیستم مرداد :
نفیسه :
(آیه 23)- عشق سوزان همسر عزیز مصر! یوسف با آن چهره زیبا و ملکوتیش، نه تنها عزیز مصر را مجذوب خود کرد، بلکه قلب همسر عزیز را نیز بسرعت در تسخیر خود درآورد، و عشق او پنجه در اعماق جان او افکند و با گذشت زمان، این عشق، روز به روز داغتر و سوزانتر شد، اما یوسف پاک و پرهیزکار جز به خدا نمىاندیشید و قلبش تنها در گرو «عشق خدا» بود.
امور دیگرى نیز دست به دست هم داد و به عشق آتشین همسر عزیز، دامن زد.
نداشتن فرزند از یک سو، غوطهور بودن در یک زندگى پرتجمل اشرافى از سوى دیگر، و نداشتن هیچ گونه گرفتارى در زندگى داخلى- آنچنان که معمول اشراف و متنعمان است- از سوى سوم، این زن را که از ایمان و تقوا نیز بهرهاى نداشت در امواج وسوسههاى شیطانى فرو برد. آنچنان که سرانجام تصمیم گرفت از او تقاضاى کامجویى کند.
او از تمام وسائل و روشها براى رسیدن به مقصود خود در این راه استفاده کرد، و با خواهش و تمنا، کوشید در دل او اثر کند آنچنان که قرآن مىگوید: «آن زن که یوسف در خانه او بود پىدرپى از او تمناى کامجویى کرد» (وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ).
سرانجام به نظرش رسید یک روز او را تنها در خلوتگاه خویش به دام اندازد، تمام وسائل تحریک او را فراهم نماید، جالبترین لباسها، بهترین آرایشها، خوشبوترین عطرها را به کار برد، و صحنه را آنچنان بیاراید که یوسف نیرومند را به زانو درآورد.
قرآن مىگوید: «او تمام درها را محکم بست و گفت: بیا که من در اختیار توام»! (وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ).
شاید با این عمل مىخواست به یوسف بفهماند که نگران از فاش شدن نتیجه کار نباشد چرا که هیچ کس را قدرت نفوذ به پشت این درهاى بسته نیست.
در این هنگام که یوسف همه جریانها را به سوى لغزش و گناه مشاهده کرد، و هیچ راهى از نظر ظاهر براى او باقى نمانده بود، در پاسخ زلیخا به این جمله قناعت کرد و «گفت: پناه مىبرم به خدا» (قالَ مَعاذَ اللَّهِ).
او با ذکر این جمله کوتاه، هم به یگانگى خدا از نظر عقیده و هم از نظر عمل، اعتراف نمود.
سپس اضافه کرد: از همه چیز گذشته، من چگونه مىتوانم تسلیم چنین خواستهاى بشوم، در حالى که در خانه عزیز مصر زندگى مىکنم و در کنار سفره او هستم «او صاحب نعمت من است و مقام مرا گرامى داشته است» (إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ).
آیا این ظلم و ستم و خیانت آشکار نیست؟ «مسلما ستمگران رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ).
(آیه 24)- در اینجا کار یوسف و همسر عزیز به باریکترین مرحله و حساسترین وضع مىرسد، که قرآن با تعبیر پرمعنایى از آن سخن مىگوید: «همسر عزیز مصر، قصد او را کرد و یوسف نیز، اگر برهان پروردگار را نمىدید، چنین قصدى مىنمود»! (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ).
همسر عزیز تصمیم بر کامجویى از یوسف داشت و نهایت کوشش خود را در این راه به کار برد، یوسف هم به مقتضاى طبع بشرى و این که جوانى نوخواسته بود،و هنوز همسرى نداشت، و در برابر هیجان انگیزترین صحنههاى جنسى قرار گرفته بود. هرگاه برهان پروردگار یعنى روح ایمان و تقوا و تربیت نفس و بالاخره مقام «عصمت» در این وسط حائل نمىشد! چنین تصمیمى را مىگرفت.
این تفسیر در حدیثى از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام در عبارت بسیار فشرده و کوتاهى بیان شده است آنجا که «مأمون» خلیفه عباسى از امام مىپرسد: آیا شما نمىگویید پیامبران معصومند؟ فرمود: آرى، گفت: پس این آیه قرآن تفسیرش چیست؟ (وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ)
امام فرمود: «همسر عزیز تصمیم به کامجویى از یوسف گرفت، و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را نمىدید، همچون همسر عزیز مصر تصمیم مىگرفت، ولى او معصوم بود و معصوم هرگز قصد گناه نمىکند و به سراغ گناه هم نمىرود».
مأمون (از این پاسخ لذت برد) و گفت: آفرین بر تو اى ابو الحسن! اکنون به تفسیر بقیه آیه توجه کنید: قرآن مجید مىگوید: «ما این چنین (برهان خویش را به یوسف نشان دادیم) تا بدى و فحشاء را از او دور سازیم» (کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ).
«چرا که او از بندگان برگزیده و با اخلاص ما بود» (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ).
اشاره به این که اگر ما امداد غیبى و کمک معنوى را به یارى او فرستادیم، تا از بدى و گناه رهایى یابد، بىدلیل نبود، او بندهاى بود که با آگاهى و ایمان و پرهیزکارى و عمل پاک، خود را ساخته بود.
ذکر این دلیل نشان مىدهد که این گونه امدادهاى غیبى که در لحظات طوفانى و بحرانى به سراغ پیامبرانى همچون یوسف مىشتافته، اختصاصى به آنها نداشته، هر کس در زمره بندگان خالص خدا و «عباد اللّه المخلصین» وارد شود، او هم لایق چنین مواهبى خواهد بود.
متانت و عفت بیان-
از شگفتیهاى قرآن که یکى از نشانههاى اعجاز آن محسوب مىشود، این است که هیچ گونه تعبیر زننده و رکیک و ناموزون و مبتذل و دور از عفت بیان، در آن وجود ندارد، و ابدا متناسب طرز تعبیرات یک فرد عادى درس نخوانده و پرورش یافته در محیط جهل و نادانى نیست، با این که سخنان هر کس متناسب و همرنگ افکار و محیط اوست.
در میان تمام سرگذشتهایى که قرآن نقل کرده یک داستان واقعى عشقى، وجود دارد و آن داستان یوسف و همسر عزیز مصر است.
داستانى که از عشق سوزان و آتشین یک زن زیباى هوس آلود، با جوانى ماهرو و پاکدل سخن مىگوید.
ولى قرآن در ترسیم صحنههاى حساس این داستان به طرز شگفت انگیزى «دقت در بیان» را با «متانت و عفت» به هم آمیخته و بدون این که از ذکر وقایع چشم بپوشد و اظهار عجز کند، تمام اصول اخلاق و عفت را نیز به کار بسته است.
(آیه 25)- طشت رسوایى همسر عزیز از بام افتاد! مقاومت سرسختانه یوسف، همسر عزیز را تقریبا مأیوس کرد، ولى یوسف که در این دور مبارزه در برابر آن زن عشوهگر و هوسهاى سرکش نفس، پیروز شده بود احساس کرد که اگر بیش از این در آن لغزشگاه بماند خطرناک است و باید خود را از آن محل دور سازد و لذا «با سرعت به سوى در کاخ دوید، همسر عزیز نیز بىتفاوت نماند، چنانکه آیه مىگوید: «و هر دو به سوى در، دویدند (در حالى که همسر عزیز، یوسف را تعقیب مىکرد) و پیراهن او را از پشت کشید و پاره کرد» (وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ).
ولى هر طور بود، یوسف خود را به در رسانید و در را گشود، ناگهان عزیز مصر را پشت در دیدند، بطورى که قرآن مىگوید: «آن دو، آقاى آن زن را دم در یافتند» (وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَى الْبابِ).
در این هنگام که همسر عزیز از یک سو خود را در آستانه رسوایى دید، و از سوى دیگر شعله انتقامجویى از درون جان او زبانه مىکشید با قیافه حق به جانبى رو به سوى همسرش کرد و یوسف را با این بیان متهم ساخت، «صدا زد: کیفر کسى که نسبت به اهل و همسر تو،اراده خیانت کند، جز زندان یا عذاب الیم چه خواهد بود»؟ (قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلَّا أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
(آیه 26)- یوسف در اینجا سکوت را به هیچ وجه جایز نشمرد و با صراحت پرده از روى راز عشق همسر عزیز برداشت و «گفت: او مرا با اصرار و التماس به سوى خود دعوت کرد» (قالَ هِیَ راوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی).
بدیهى است در چنین ماجرا هر کس در آغاز کار به زحمت مىتواند باور کند که جوان نوخاسته بردهاى بدون همسر، بىگناه باشد، و زن شوهردار ظاهرا با شخصیتى گناهکار، بنابراین شعله اتهام بیشتر دامن یوسف را مىگیرد، تا همسر عزیز را! ولى از آنجا که خداوند حامى نیکان و پاکان است، اجازه نمىدهد،این جوان پارساى مجاهد با نفس، در شعلههاى تهمت بسوزد، لذا قرآن مىگوید: «در این هنگام شاهدى از خاندان آن زن گواهى داد، که (براى پیدا کردن مجرم اصلى، از این دلیل روشن استفاده کنید) اگر پیراهن یوسف از جلو پاره شده باشد، آن زن، راست مىگوید و یوسف دروغگو است» (وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبِینَ).
(آیه 27)- «و اگر پیراهنش از پشت سر پاره شده است، آن زن دروغ مىگوید و یوسف راستگوست» (وَ إِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ).
شهادت دهنده، یکى از بستگان همسر عزیز مصر بود و کلمه «مِنْ أَهْلِها» گواه بر این است، و قاعدتا مرد حکیم و دانشمند و باهوشى بوده است و مىگویند این مرد از مشاوران عزیز مصر، و در آن ساعت،همراه او بوده است.
(آیه 28)- عزیز مصر، این داورى را که بسیار حساب شده بود پسندید، و در پیراهن یوسف خیره شد،«و هنگامى که دید پیراهنش از پشت پاره شده (مخصوصا با توجه به این معنى که تا آن روز دروغى از یوسف نشنیده بود رو به همسرش کرد و) گفت: این کار از مکر و فریب شما زنان است که مکر شما زنان، عظیم است» (فَلَمَّا رَأى قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ).
(آیه 29)- در این هنگام عزیز مصر از ترس این که، این ماجراى اسف انگیز بر ملا نشود، و آبروى او در سرزمین مصر، بر باد نرود، صلاح این دید که سر و ته قضیه را به هم آورده و بر آن سرپوش نهد، رو به یوسف کرد و گفت: «یوسف تو صرف نظر کن و دیگر از این ماجرا چیزى مگو» (یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا).
سپس رو به همسرش کرد و گفت: «تو هم از گناه خود استغفار کن که از خطاکاران بودى» (وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئِینَ).
حمایت خدا در لحظات بحرانى-
درس بزرگ دیگرى که این بخش از داستان یوسف به ما مىدهد، همان حمایت وسیع پروردگار است که در بحرانىترین حالات به یارى انسان مىشتابد و به مقتضاى «یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب» از طرقى که هیچ باور نمىکرد روزنه امید براى او پیدا مىشود و شکاف پیراهنى سند پاکى و برائت او مىگردد، همان پیراهن حادثه سازى که یک روز، برادران یوسف را در پیشگاه پدر به خاطر پاره نبودن رسوا مىکند، و روز دیگر همسر هوسران عزیز مصر را به خاطر پاره بودن، و روز دیگر نور آفرین دیدههاى بىفروغ یعقوب است، و بوى آشناى آن، همراه نسیم صبحگاهى از مصر به کنعان سفر مىکند، و پیر کنعانى را بشارت به قدوم موکب بشیر مىدهد! به هر حال خداوند الطاف خفیهاى دارد که هیچ کس از عمق آن آگاه نیست، و به هنگامى که نسیم این لطف مىوزد، صحنهها چنان دگرگون مىشود که براى هیچ کس حتى هوشمندترین افراد قابل پیش بینى نیست.
(آیه 30)- توطئه دیگر همسر عزیز مصر: هر چند مسأله اظهار عشق همسر عزیز، با آن داستانى که گذشت یک مسأله خصوصى بود که «عزیز» هم تأکید بر کتمانش داشت، اما از آنجا که این گونه رازها نهفته نمىماند، مخصوصا در قصر شاهان و صاحبان زر و زور، که دیوارهاى آنها گوشهاى شنوایى دارد، سرانجام این راز از درون قصر به بیرون افتاد، و چنانکه قرآن مىگوید: «گروهى از زنان شهر، این سخن را در میان خود گفتگو مىکردند و نشر مىدادند که همسر عزیز با غلامش سر و سرّى پیدا کرده و او را به سوى خود دعوت مىکند» (وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدِینَةِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ).
«و آنچنان عشق غلام بر او چیره شده که اعماق قلبش را تسخیر کرده است»(قَدْ شَغَفَها حُبًّا).
و سپس او را با این جمله مورد سرزنش قرار دادند «ما او را در گمراهى آشکار مىبینیم»! (إِنَّا لَنَراها فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
آنها که این سخن را مىگفتند دستهاى از زنان اشرافى مصر بودند که در هوسرانى چیزى از همسر عزیز کم نداشتند، چون دستشان به یوسف نرسیده بود به اصطلاح جانماز آب مىکشیدند و همسر عزیز را به خاطر این عشق در گمراهى آشکار مىدیدند!
اعظم :
آیه23 یوسف : در این آیه حضرت یوسف در اون هنگامه سخت میگه "معاذالله " نگفت :پناه می برم به خدا، بلکه فرمود(معاذ الله )یعنی (پناه بر خدا)من هر چه دارم از خداست ، اوپروردگار یکتایی است که مرا گرامی داشته و به من جایگاه نیکو بخشیده ، چگونه چنین عمل ظالمانه ای را مرتکب شوم ، با آنکه پروردگارم ستمکاران را رستگارنمی کند و این عبارت گویای کمال توحید و خلوص نیت آنحضرت است که ابداشائبه ای از شرک و خودبینی در ایشان نبوده
آیه 23 یوسف : بعضی از مفسران ضمیر در (انه ربی احسن مثوی ) را به عزیزمصر بر گردانده اند که در این صورت معنا چنین می شود که (عزیز مصر مرا گرامی داشته و منزلت نیکو بخشیده و من چنین عمل خائنانه ای را مرتکب نمی شوم )اما این معناصحیح نیست ، چون با مقام نبوت و توحید یوسف منافات دارد که عزیزمصر را(رب ) خود بداند و اگر چنین بود باید در آخر آیه می فرمود(انه لا یفلح الخائنین ). ... ارزش این کار بسیار پایین تر از ارزش تقواست
آیه 23 : خیلی وقتها خیانت مردان با میل و رغبت زنان شروع میشه (راودته ) جامعه ای از لحاظ جنسی سالمه که زنان و مردانش حیا داشته باشن و خودشون رو در مقابل خداوند مسئول بدونن و همیشه در محضر خدا
آیه 23 : در هنگامه سخت گناه باید به خدا پناه ببریم
آیه 23 : یادکردن الطاف خداوند یکی از عوامل دوری از گناه (ان ربی اخسن مثوای)
آیه 23 : یوسف در بحبوبه شرایط گناه به فلاح و رستگاری فکر می کرد (لایفلح الظالمون )
آیه 24 : چنین نیست که شخص معصوم ، اراده انجام معصیت و اختیار برآن را نداشته باشد، بلکه به درجه ای از علم یقینی رسیده که ابدا فکر معصیت دراو راه ندارد. و خداوند می فرماید، ما برای برگرداندن سوء و فحشاء برهان خود را به اونشان دادیم و نمی فرماید ما او را از بدی و فحشاء منصرف کردیم ، چون او به واسطه احسان و نیکوکاریش ابدا میلی به سوء و فحشاء نداشت تا محتاج برگرداندن از آندو باشد و علت این امر هم آنست که او از بندگان خالص خداست که خداوند قلب آنها را برای خود خالص کرده و جز یاد خدا و عشق به او چیزی در قلبشان رخنه نکرده
آیه 24 : انبیا در غرایز مانند انسانهای معمولی اند ولی ایمان محکم و یقین و حکمتشان مانع گناه میشود
آیه 24 : خداوند همه بندگان مخلص را از گناه نجات می دهد
آیه 25 : فقط نباید بگیم "معاذالله " باید از صحنه گناه فرار کنیم (واستقبا)
آیه 25 : نباید فکر کنیم دیگه هیچ راه فراری نیست از صحنه گناه ما نلاش خودمون رو بکنیم و نشون بدیم که داریم فرار می کنیم واقعا خداوند از فضلش دری برامون باز می کنه
آیه 26 " متهم باید از خودش دفاع کنه (هی راودتنی ) و علام برائت کنه از عملی که انجام نداده و متهم شده
آیه 26 : در شهادت دادن رعایت رابطه خویش و قومی رو نکنیم (شهد شاهد من اهلها )
آیه 28 : به محض اینکه استدلال شاهد رو شنیدیم و اون رو عقلانی تخیص دادیم حکم رو اعلام کنیم
آیه 28 : وقتی عزیزمصر دیدکه پیراهن یوسف از پشت دریده شده ، حقیقت ماجرا را دانست و گفت این کیدشما زنان است که کید شما بسیار عظیم و عجیب است و اگر این کید را به همه زنان نسبت داد (با آنکه زلیخا مرتکب شده بود)برای آنست که بگوید این عمل به آن جهت از تو صادر شد که یک زنی و کید زنان هم معروف است ، چون خداوند در مردان میل و جذب نسبت به زنان قرار داده ولی در زنان قدرتی نهاده که با توسل به اسبابی که در اختیار آنهاست در صدد جذب قلوب مردانی هستندکه به آنها تمایل می یابند، پس زنان با جلوه های گوناگون و حرکات سحرآمیزخود دلهای مردان را مسخر نموده و عقلشان را می ربایند و این همان مکر و کیدزنان است که مردان را از راههایی که خودشان هم متوجه نیستند به سوی خواسته های خود می کشانند و لذا عزیزمصر مکر زنان را بزرگ و عظیم خوانده است .
آیه 28 : وقتی مردی خیانت می کنه یه طرف رابطه زنی هستش که حیله ای در جذب اون مرد به کار برده و ضعف ایمان اون مرد باعث مغلوب شدن و کار رو به جای باریک بودن رسونده .... (این نکته یه برداشت اجتماعی بود خیلی هم به آیه ربط نداشت کاملا شخصی به خاطر "کید" گفتم )
آیه 29 : عدم وفاداری به همسر در میان کسانی که بی دین هم بودن به ظاهر امری ناپسند بوده (واستغفری لذنبک ) هر چند که یا به خاطر شیوعش در اون زمان یا به خاطر دوست داشتن شدید همسر از گناهش با تساهل گذشته
هانیه :
مرسی از تفاسیر کاملتون. نکته های جالب و ظریفی داره این داستان.... همون طور که در ابتدای سوره، قران هم اشاره کرده بود...
تنها جیزی که به ذهن من رسید اضافه کنم این بود ...
خیلی اوقات درونم یه زلیخای وسوسه گر داره و یک یوسف پاک ... چشماتو ببند و بگو (پناه می برم بخدا) یا بقول اعظم جان پناه بر خدا و بیاد بیار نعمت هایی که داده ... و یاداوری کن عهدی که روز اول خدا ازانسان گرفته بود: رستگارشدن
برا من محرکای درونی خیلی ازاردهنده و غیر قابل کنترل می شوند ...
دلا چنان کن گر بلغزد پای .... فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
اعظم :
و برای همه ما همینطوره .... این بیت رو نوشتم و پاک کردم حدیث دل خودم بود ... گفتم شاید برای یوسف تعبیر بشه که پاش نلغزیده بود هرگز
هانیه :
من البته این شعر وصف حال خودم بود و یه تذکر لطیف به دلم ... تازه عمل کردن بهش کلی لطف و عنایت خدامی میخواد .. شاید در مورد انسانهای پاک و مخلص بشه کفت احتمال لغزش ؛)
من خودم قبل اینکه نکنه های شما و نفیسه جونو بخوونم خیلی توجه نکرده بودم به ریزه کاری هاش خیلی خوب بود. .. و مرسی که تشویق می کردین خودمون بخوونیم بجای دنبال کردن پیاما
اعظم :
خیلی فرق داره وقتی خودت میخونی یا وقتی فقط نکته ها رو می خونی .... هر قلبی یه پیام از آیه دریافت می کنه و این از شگفتیهای این کتابه ..... حتی در خوندن های چندباره یه نفر هر بار پیام متفاوتی دریافت میشه با توجه به ایمان ، تجربه ، فهم و ....
..................................................................................................
مباحثه آیات سوال برانگیز :
آیه 24 سوره یوسف :
معصومه :
ببخشید تو این قسمت حرفتون بحث هست
آیه 24 : چنین نیست که شخص معصوم ، اراده انجام معصیت و اختیار برآن را نداشته باشد، بلکه به درجه ای از علم یقینی رسیده که ابدا فکر معصیت دراو راه ندارد. و خداوند می فرماید، ما برای برگرداندن سوء و فحشاء برهان خود را به اونشان دادیم و نمی فرماید ما او را از بدی و فحشاء منصرف کردیم ، چون او به واسطه احسان و نیکوکاریش ابدا میلی به سوء و فحشاء نداشت تا محتاج برگرداندن از آندو باشد ....
ابدا میلی نداشتن با عبارت "هم بها" جور در نمیاد.
اعظم :
عزیزم فرمودن "هم بها لو ...."
اهنگ او می کرد اگر ....
مقدمه شرط برقرار نیست پس تالی بحث پیش نمیاد
علامه در المیزان فرمودن اگر مرتکب ریزترین حطایی شده بود خداوند صحبت از توبه او میکرد چنانچه در مورد پیامبران دیگه گاهی استفاده شده ....
ولی در مورد یوسف سلام اله علیه و این واقعه نه تنها از توبه بحث نشده بلکه بسیار ستایش شده ازش
ما فرق mokhles و mokhlas در همون ایه :
Mokhles:
انسان در مراحل اولیه کمال و خودسازیست
Mokhlas
مرحله عالی است که پس از مدتها مجاهده بل تفس حاصل میشود در این مرحله شیطان از نفوذ در او مایوس و جز خدا کسی در او سهمی ندارد .