235 . صفحه 235
هفدهم مرداد :
نفیسه :
(آیه 118)- در این آیه به یکى از سنن آفرینش که در واقع زیر بناى سایر مسائل مربوط به انسان است اشاره شده و آن مسأله اختلاف و تفاوت در ساختمان روح و جسم و فکر و ذوق و عشق انسانها، و مسأله آزادى اراده و اختیار است.
مىفرماید: «اگر خدا مىخواست، همه مردم را «امت واحده» قرار مىداد (ولى خداوند چنین کارى را نکرده) و همواره انسانها با هم اختلاف دارند» (وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ).
تا کسى تصور نکند تأکید و اصرار پروردگار در اطاعت فرمانش دلیل بر این است که او قادر بر این نبود که همه آنها را در مسیر ایمان و یک برنامه معین قرار دهد.
ولى نه چنین ایمانى فایدهاى داشت، و نه چنان اتحاد و هماهنگى، ایمان اجبارى که از روى انگیزههاى غیر ارادى برخیزد، نه دلیل بر شخصیت است و نه وسیله تکامل، و نه موجب پاداش و ثواب.
اصولا ارزش و امتیاز انسان و مهمترین تفاوت او با موجودات دیگر داشتن همین موهبت آزادى اراده و اختیار است، همچنین داشتن ذوقها و سلیقهها و اندیشههاى گوناگون و متفاوت که هر کدام بخشى از جامعه را مىسازد، و بعدى از ابعاد آن را تأمین مىکند.
از طرفى هنگامى که آزادى اراده آمد، اختلاف در انتخاب عقیده و مکتب، طبیعى است.
(آیه 119)- لذا در این آیه مىفرماید: مردم در پذیرش حق با هم اختلاف دارند «مگر، کسى را که پروردگارت رحم کند»! (إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ).
ولى این رحمت الهى مخصوص گروه معینى نیست، همه مىتوانند- به شرط این که بخواهند- از آن استفاده کنند «و (خداوند) براى همین پذیرش رحمت آنها را آفرید» (وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ).
آنها که بخواهند در زیر این چتر رحمت الهى قرار بگیرند راه براى آنها باز است رحمتى که از طریق تشخیص عقل و هدایت انبیاء و کتب آسمانى به همه مردم افاضه شده است.
و هرگاه از این رحمت و موهبت استفاده کنند درهاى بهشت و سعادت جاویدان به روى آنها گشوده خواهد شد.در غیر این صورت «فرمان خدا صادر شده است که جهنم را از سرکشان و طاغیان جن و انس پر مىکنم» (وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ).
(آیه 120)- مطالعه سرگذشت پیشینیان چهار اثر دارد: در این آیه و آیات بعد که سوره هود با آن پایان مىپذیرد یک نتیجه گیرى کلى از مجموع بحثهاى سوره بیان شده است و از آنجا که قسمت عمده این سوره داستانهاى عبرت انگیز پیامبران و اقوام پیشین بود نخست نتایج گرانبهاى ذکر این داستانها را در چهار موضوع خلاصه کرده، مىگوید: «ما از هر یک از سرگذشتهاى انبیاء براى تو بازگو کردیم تا به وسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم» و ارادهات قوى گردد. (وَ کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ).
سپس به دومین نتیجه بزرگ بیان این داستانها اشاره کرده، مىگوید: «و در این اخبار پیامبران، حقایق و واقعیتهاى (مربوط به زندگى و حیات، پیروزى و شکست، عوامل موفقیت و تیره روزى) همگى براى تو آمده است» (وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ).
سومین و چهارمین اثر چشمگیر بیان این سرگذشتها آن است که: «براى مؤمنان موعظه و اندرز، تذکر و یادآورى است» (وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْرى لِلْمُؤْمِنِینَ).
این آیه بار دیگر تأکید مىکند که تواریخ قرآن را نباید سرسرى شمرد و یا به عنوان یک سرگرمى از آن براى شنوندگان استفاده کرد چرا که مجموعهاى است از بهترین درسهاى زندگى در تمام زمینهها و راهگشایى است براى همه انسانهاى «امروز» و «فردا».
(آیه 121)- سپس به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد که تو نیز در مقابل سرسختیها و لجاجتهاى دشمن همان بگو که بعضى از پیامبران پیشین به این افراد مىگفتند:«به آنها که ایمان نمىآورند بگو: هر چه در قدرت دارید انجام دهید (و از هیچ کارى فروگذار نکنید) ما هم آنچه در توان داریم انجام خواهیم داد» (وَ قُلْ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ إِنَّا عامِلُونَ).
(آیه 122)- «و انتظار بکشید! ما هم منتظریم»! (وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ). تا ببینیم کدامین پیروز مىشوند و کدامین شکست مىخورند.شما در انتظار خام شکست ما باشید و ما در انتظار واقعى عذاب الهى براى شما هستیم که یا از دست ما خواهید کشید و یا مستقیما از طرف خدا!
(آیه 123)- آخرین آیه این سوره به بیان توحید (توحید علم و توحید افعال و توحید عبادت) مىپردازد همان گونه که آیات آغاز این سوره از علم توحید سخن مىگفت.
در حقیقت در این آیه انگشت روى سه شعبه از توحید گذاشته شده است.
نخست به توحید علمى پروردگار اشاره کرده، مىگوید: «غیب آسمانها و زمین مخصوص خداست» و او است که از همه اسرار آشکار و نهان باخبر است (وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و غیر او علمش محدود و در عین محدودیت از ناحیه تعلیم الهى است، بنابراین علم نامحدود، آن هم علم ذاتى، نسبت به تمام آنچه در پهنه زمین و آسمان قرار دارد، مخصوص ذات پاک پروردگار است.
و از سوى دیگر به توحید افعالى اشاره کرده، مىگوید: زمام تمام کارها در کف قدرت اوست «و همه کارها به سوى او باز مىگردد» (وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ).سپس نتیجه مىگیرد اکنون که آگاهى نامحدود و قدرت بىپایان، مخصوص ذات پاک اوست و بازگشت هر چیز به سوى او مىباشد، بنابراین «تنها او را پرستش کن» (فَاعْبُدْهُ).
«و فقط بر او توکل نما» (وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ).
و این مرحله توحید عبادت است.
و از آنچه نافرمانى و سرکشى و طغیان و گناه است، بپرهیز، چرا که:
«پروردگارت از آنچه انجام مىدهید غافل نیست» (وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
سپاس خداوندی که از کرم خود توفیق خواندن وتفکر در آیات نورانی سوره هود را روزیمان کرد.ان شاء الله این عنایت را مغتنم دانسته و جاییکه مشکلات ،هوی وهوس و وسوسه شیاطین،قداست انسانیتمان را تحت محاصره خود در آورده اند،از آنچه آموختیم بهره گیریم تا بدان جاییکه در شانمان است یعنی قرب الهی برسیم.آمین
سوره یوسف :
سوره یوسف دوازدهمین سوره قرآن مجید است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 111 آیه است
محتواى سوره:
قبل از ورود در تفسیر آیات این سوره ذکر چند امر لازم است:
1- تمام آیات این سوره جز چند آیه که در آخر آن آمده سرگذشت جالب و شیرین و عبرت انگیز پیامبر خدا یوسف (ع) را بیان مىکند
و به همین دلیل این سوره به نام یوسف نامیده شده است و نیز به همین جهت از مجموع 27 بار ذکر نام یوسف در قرآن 25 مرتبه آن در این سوره است، و فقط دو مورد آن در سورههاى دیگر (سوره غافر آیه 34 و أنعام آیه 84) مىباشد.
محتواى این سوره بر خلاف سورههاى دیگر قرآن همگى به هم پیوسته و بیان فرازهاى مختلف یک داستان است، که در بیش از ده بخش با بیان فوق العاده گویا، جذاب، فشرده، عمیق و مهیج آمده است.
گرچه داستان پردازان بىهدف، و یا آنها که هدفهاى پست و آلودهاى دارند سعى کردهاند از این سرگذشت آموزنده یک داستان عشقى محرک براى هوسبازان بسازند و چهره واقعى یوسف و سرگذشت او را مسخ کنند، و حتى در شکل یک فیلم عشقى به روى پرده سینما بیاورند ولى قرآن که همه چیزش الگو و «اسوه» است، در لابلاى این داستان عالیترین درسهاى عفت و خویشتن دارى و تقوا و ایمان و تسلط بر نفس را، منعکس ساخته آنچنان که هر انسانى- هر چند، بارها آن را خوانده باشد- باز به هنگام خواندنش بىاختیار تحت تأثیر جذبههاى نیرومندش قرار مىگیرد.
و به همین جهت قرآن نام زیباى «احسن القصص» (بهترین داستانها) را بر آن گذارده است، و در آن براى «اولو الالباب» (صاحبان مغز و اندیشه) عبرتها بیان کرده است.
2- دقت در آیات این سوره این واقعیت را براى انسان روشنتر مىسازد که قرآن در تمام ابعادش معجزه است،
چرا که قهرمانهایى که در داستانها معرفى مىکند- قهرمانهاى واقعى و نه پندارى- هر کدام در نوع خود بىنظیرند.
ابراهیم قهرمان بت شکن با آن روح بلند و سازش ناپذیر در برابر طاغوتیان.
موسى آن قهرمان تربیت یک جمعیت لجوج در برابر یک طاغوت عصیانگر.
یوسف آن قهرمان پاکى و پارسایى و تقوا، در برابر یک زن زیباى هوسباز و حیلهگر.
و از این گذشته قدرت بیان وحى قرآنى در این داستان آنچنان تجلى کرده که انسان را به حیرت مىاندازد، زیرا این داستان چنانکه مىدانیم در پارهاى از موارد به مسائل بسیار باریک عشقى منتهى مىگردد، و قرآن بىآنکه آنها را درز بگیرد، و از کنار آن بگذرد تمام این صحنهها را با ریزه کاریهایش طورى بیان مىکند که کمترین احساس منفى و نامطلوب در شنونده ایجاد نمىگردد، در متن تمام قضایا وارد مىشود اما در همه جا اشعه نیرومندى از تقوا و پاکى، بحثها را احاطه کرده است.
3- داستان یوسف قبل از اسلام و بعد از آن-
بدون شک قبل از اسلام نیز داستان یوسف در میان مردم مشهور و معروف بوده است، چرا که در تورات در چهارده فصل از سفر پیدایش (از فصل 37 تا 50) این داستان مفصلا ذکر شده است.
البته مطالعه دقیق این چهارده فصل نشان مىدهد که آنچه در تورات آمده تفاوتهاى بسیارى با قرآن مجید دارد و مقایسه این تفاوتها نشان مىدهد که تا چه حد آنچه در قرآن آمده پیراسته و خالص و خالى از هر گونه خرافه مىباشد. و این که قرآن به پیامبر مىگوید: «پیش از این از آن غافل بودى» اشاره به عدم آگاهى پیامبر از واقعیت خالص این سرگذشت عبرت انگیز است.
به هر حال بعد از اسلام نیز این داستان در نوشتههاى مورخین شرق و غرب گاهى با شاخ و برگهاى اضافى آمده است در شعر فارسى نخستین قصه یوسف و زلیخا را به فردوسى نسبت مىدهند و پس از او یوسف و زلیخاى شهاب الدین عمعق و مسعودى قمى است و بعد از او، یوسف و زلیخاى عبد الرحمن جامى شاعر معروف قرن نهم است.
4- چرا بر خلاف سرگذشتهاى سایر انبیاء داستان یوسف یک جا بیان شده است؟
یکى از ویژگیهاى داستان یوسف این است که همه آن یک جا بیان شده، به خلاف سرگذشت سایر پیامبران که به صورت بخشهاى جداگانه در سورههاى مختلف قرآن پخش گردیده، این ویژگى به این دلیل است که تفکیک فرازهاى این داستان با توجه به وضع خاصى که دارد پیوند اساسى آن را از هم مىبرد، و براى نتیجه گیرى کامل همه باید یک جا ذکر شود.
یکى دیگر از ویژگیهاى این سوره آن است که داستانهاى سایر پیامبران که در قرآن آمده معمولا بیان شرح مبارزاتشان با اقوام سرکش و طغیانگر است.
اما در داستان یوسف، سخنى از این موضوع به میان نیامده است بلکه بیشتر بیانگر زندگانى خود یوسف و عبور او از کورانهاى سخت زندگانى است که سر انجام به حکومتى نیرومند تبدیل مىشود که در نوع خود نمونه بوده است.
5- فضیلت سوره یوسف-
در روایات اسلامى براى تلاوت این سوره فضائل مختلفى آمده است از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم:«هر کس سوره یوسف را در هر روز و یا هر شب بخواند، خداوند او را روز رستاخیز برمىانگیزد در حالى که زیبائیش همچون زیبایى یوسف است و هیچ گونه ناراحتى روز قیامت به او نمىرسد و از بندگان صالح خدا خواهد بود».
بارها گفتهایم روایاتى که در بیان فضیلت سورههاى قرآن آمده به معنى خواندن سطحى بدون تفکر و عمل نیست بلکه تلاوتى است مقدمه تفکر، و تفکرى است سر آغاز عمل.
(آیه 1)- احسن القصص در برابر تو است! این سوره نیز با حروف مقطعه «الف- لام- راء» (الر) آغاز شده است که نشانهاى از عظمت قرآن و ترکیب این آیات عمیق و پرمحتوا از سادهترین اجزاء یعنى حروف الفبا مىباشد.
و شاید به همین دلیل است که بعد از ذکر حروف مقطعه بلافاصله اشاره به عظمت قرآن کرده، مىگوید «اینها آیات کتاب مبین است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ). کتابى روشنى بخش و آشکار کننده حق از باطل و نشان دهنده صراط مستقیم و راه پیروزى و نجات.
(آیه 2)- سپس هدف نزول این آیات را چنین بیان مىکند:«ما آن را قرآن عربى فرستادیم تا شما آن را به خوبى درک کنید» (إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).
هدف تنها قرائت و تلاوت و تیمن و تبرک با خواندن آیات آن نیست، بلکه هدف نهایى درک است، درک نیرومند و پرمایه که تمام وجود انسان را به سوى عمل دعوت کند.
تعبیر به «عربى بودن» که در ده مورد از قرآن تکرار شده پاسخى است به آنها که پیامبر را متهم مىکردند که او این آیات را از یک فرد عجمى یاد گرفته و محتواى قرآن یک فکر و ارادتى است و از نهاد وحى نجوشیده است.
ضمنا این تعبیرات پى در پى این وظیفه را براى همه مسلمانان به وجود مىآورد که همگى باید بکوشند و زبان عربى را به عنوان زبان دوم خود به صورت همگانى بیاموزند از این نظر که زبان وحى و کلید فهم حقایق اسلام است.
(آیه 3)- سپس مىفرماید: «ما نیکوترین قصهها را از طریق وحى و فرستادن این قرآن براى تو بازگو مىکنیم هر چند پیش از آن، از آن غافل بودى» (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِینَ).بعضى از مفسران معتقدند که «احسن القصص» اشاره به مجموعه قرآن است. یعنى، خداوند مجموعه این قرآن که زیباترین شرح و بیان و فصیحترین و بلیغترین الفاظ را با عالیترین و عمیقترین معانى آمیخته که از نظر ظاهر زیبا و فوق العاده شیرین و گوارا و از نظر باطن بسیار پرمحتواست «احسن القصص» نامیده.
ولى پیوند آیات آینده که سرگذشت یوسف را بیان مىکند با آیه مورد بحث آنچنان است که ذهن انسان بیشتر متوجه این معنى مىشود که خداوند داستان یوسف را «احسن القصص» نامیده است.
اما بارها گفتهایم که مانعى ندارد این گونه آیات براى بیان هر دو معنى باشد، هم قرآن بطور عموم احسن القصص است و هم داستان یوسف بطور خصوص.
نقش داستان در زندگى انسانها-
با توجه به این که قسمت بسیار مهمى از قرآن به صورت سرگذشت اقوام پیشین و داستانهاى گذشتگان بیان شده است، این سؤال براى بعضى پیش مىآید که چرا یک کتاب تربیتى و انسان ساز این همه تاریخ و داستان دارد؟
اما توجه به چند نکته علت حقیقى این موضوع را روشن مىسازد:
1- تاریخ آزمایشگاه مسائل گوناگون زندگى بشر است، و آنچه را که انسان در ذهن خود با دلائل عقلى ترسیم مىکند در صفحات تاریخ به صورت عینى باز مىیابد.
2- از این گذشته تاریخ و داستان جاذبه مخصوصى دارد، و انسان در تمام ادوار عمر خود از سن کودکى تا پیرى تحت تأثیر این جاذبه فوق العاده است.
دلیل این موضوع شاید آن باشد که انسان قبل از آن که، عقلى باشد حسى است و بیش از آنچه به مسائل فکرى مىاندیشد در مسائل حسى غوطهور است.
مسائل مختلف زندگى هر اندازه از میدان حس دور مىشوند و جنبه تجرد عقلانى به خود مىگیرند سنگینتر و دیر هضمتر مىشوند.و از این رو مىبینیم همیشه براى جا افتادن استدلالات عقلى از مثالهاى حسى استمداد مىشود و گاهى ذکر یک مثال مناسب و به جا تأثیر استدلال را چندین برابر مىکند و لذا دانشمندان موفق آنها هستند که تسلط بیشترى بر انتخاب بهترین مثالها دارند.
3- داستان و تاریخ براى همه کس قابل فهم و درک است. به همین دلیل کتابى که جنبه عمومى و همگانى دارد و از عرب بیابانى بىسواد نیمه وحشى گرفته تا فیلسوف بزرگ و متفکر همه باید از آن استفاده کنند حتما باید روى تاریخ و داستانها و مثالها تکیه نماید.
مجموعه این جهات نشان مىدهد که قرآن در بیان این همه تاریخ و داستان بهترین راه را از نظر تعلیم و تربیت پیموده است.
(آیه 4)- بارقه امید و آغاز مشکلات: قرآن داستان یوسف را از خواب عجیب و پرمعنى او آغاز مىکند، زیرا این خواب در واقع نخستین فراز زندگى پرتلاطم یوسف محسوب مىشود.
او یک روز صبح هنگامى که بسیار کم سن و سال بود با هیجان و شوق به سراغ پدر آمد و پرده از روى حادثه تازهاى برداشت که در ظاهر چندان مهم نبود.
«هنگامى که یوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب یازده ستاره دیدم (که از آسمان فرود آمدند) و خورشید و ماه نیز (آنها را همراهى مىکردند) همگى را دیدم که در برابر من سجده مىکنند» (إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ).
ابن عباس مفسر معروف اسلامى مىگوید: یوسف این خواب را در شب جمعه که مصادف شب قدر، (شعب تعیین سرنوشتها و مقدرات بود) دید.
البته روشن است که منظور از «سجده» در اینجا خضوع و تواضع مىباشد و گر نه سجده به شکل سجده معمولى انسانها در مورد خورشید و ماه و ستارگان مفهوم ندارد.
اعظم :
آیه 118 : مردم یک امت بودند و خداوند پیامبران را برای بشارت و انذار برگزیدتا با کتاب آسمانی در میان آنها حکم کنند و در آن کتاب اختلاف نکردند، مگربعد از آنکه به آنها علم و کتاب و معجزات آشکار داده شد، و از روی طغیان وستم مرتکب اختلاف شدند، لذا خداوند کسانی را که ایمان آوردند به اذن خوددر مسائل مورد اختلاف بسوی حق هدایت فرمود)، لذا اختلاف مردم در اموردنیایی امری طبیعی و فطریست ، اما اختلافات آنها بر سر دین انگیزه اش فقطستم و تجاوز است .
آیه 119 : یعنی خداوند با رفع اختلافات دینی به بعضی از افراد (مؤمنان ) رحم نموده و آنها را به راه حق هدایت می کند، اما اختلافات غیر دینی را خداوند هرگز از این امت مرحومه برنمی دارد، چون وجود آن ، از ضروریات جامعه انسانی است ، زیرا افراد مختلف مقاصد و اعمال متفاوتی دارند، و هر یک از نظر استعدادهای جسمی و روحی بادیگری اختلاف دارند و این امر طبیعی است و خداوند مردم را برای همین رحمت ، یعنی نعمت هدایت ، خلق کرده است ، اما افراد ستمکار از روی ستم وتجاوز دست به اختلاف زدند و حق و باطل را مشتبه نمودند و همانطور که درآیات قبلی ذکر شد که خداوند اهالی دهکده هایی را که اصلاحگر باشند از روی ستم هلاک نمی کند، در اینجا نیز خداوند، مردم را خلق نکرده ، تا در زمین فسادکنند و ستم نموده و خون یکدیگر را بریزند و در نهایت آنها را هلاک کند، بلکه خداوند بنی آدم را آفرید تا تسبیح و تحمید او را بگویند و ساحتش را مقدس شمارند،(و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون )(51)،(جن و انس را نیافریدم ، جز برای آنکه عبادت کنند). و در آخر می فرماید کلمه پروردگارت تحقق یافت و مصداق خود را از ایشان گرفت ، چون آنها به خاطر ظلم و اختلافشان در حق ، پس از آنکه علم بدان یافتندخود را مستحق عذاب جهنم کردند و آن کلمه خداوند این است که سوگندخورده تا جهنم را از افراد ظالم و متجاوز جنی و انسی پر نماید.
آیه 120 : این حکایات برای حضرت رسول (ص ) جنبه تعلیم حق وبرای مؤمنان جنبه تذکر و موعظه دارد، همچنانکه نسبت به کفار جنبه اتمام حجت دارد که این مطلب در آیه بعدی بیان می شود. پس خطاب با رسولخدا(ص ) است و می فرماید: این قصص انبیاء برای آنست که قلب تو استوار شود و بر طریقه الهی و دعوت به حق استقامت بورزی و ریشه های فساد را به مقتضای شریعت و احکام الهی قطع نمایی و این معارف همه به حق است و مؤمنان را نسبت به علوم فطری که آنها را در اثر غفلت فراموش کرده اند تذکر و یادآوری می نماید و نیز برای آنها مایه عبرت است .
121 و 122: شما در موقعیت خودتان هر طور که صلاح می دانید عمل کنید و هیچ کوتاهی نکنید، ما نیز مطابق روش و منهج الهی خود و بر طبق منزلت خودمان عمل می کنیم ، آنگاه منتظر باشید تا ببینید عاقبت اعمالتان به کجامی انجامد، ما نیز منتظر می مانیم پس آنگاه بزودی صدق خبر الهی و کذب ودروغ شما آشکار خواهد شد.
123: عاقبت امر و سرانجام کار کفار و حکم الهی مبنی بر قضاوت میان شما از علوم غیبی است که فقط در نزد پروردگاراست ، فقط اجمالا بدانید که همه امور بدست اوست نه بدست آن معبودهای خیالی مشرکان و آن اسباب ظاهری که ایشان به آنها اعتماد می کنند، لذا ای پیامبرتو به کار و وظیفه خود بپرداز و با پیروانت منتظر باش و مطمئن باش که به زودی گردش روزگار بر علیه کافران خواهد بود و خداوند کار را به نفع خود خاتمه می دهد و او تنها پناهگاه و ملجاء است که هیچ قاهری بر او چیره نمی شود و هیچ غالبی نمی تواند او را مغلوب کند، پس شایسته است که تنها او را بپرستی و بر اواعتماد نمایی و بر هیچ کس جز او توکل نکن ، چون اعتماد به اسباب ظاهری ناشی از جهل است و سببیت همه اسباب از اوست و از آنجا که خداوند هرگز ازاعمال بندگان غافل نیست ، لذا هیچ سهل انگاری و کوتاهی در عبادت و توکل براو جایز نیست .
سوره یوسف :
اعظم :
سوره 2 یوسف : یعنی ما قرآن را در مرحله انزال به صورت قرائت عربی درآوردیم و آن را به گونه الفاظی خواندنی مطابق با الفاظ معموله در نزد عرب قراردادیم تا در خور فهم تو و امت تو باشد و اگر در مرحله وحی به قالب الفاظخواندنی در نمی آمد قوم تو متوجه اسرار آن آیات نمی شدند و تنها مختص به درک و دریافت تو می گردید و انسان عاقل با اندکی تدبر در می یابد که این کتاب عظیم با همین زبانی نازل شده که در دسترس همه امت عرب بوده ، اما عقل بشراز آوردن یک آیه مانند آن عاجز است ، پس قطعا این کتاب وحیی از جانب خدای متعال می باشد
آیه 3 : قص )به معنای پیروی از اثر و رد پاست و داستان یوسف بهترین داستان است که در آن اخلاص توحیددر عبودیت حکایت می شود و نیز چگونگی ولایت خدای سبحان نسبت به بنده اش آشکار می گردد که او را از حضیض ذلت به اوج عزت می رساند و او رادر راه محبت و سلوک خویش تربیت می کند و اگر داستان سرائی باشد بازهم ازنیکوترین آنهاست ، چون قصه ای عاشقانه را به گونه ای بیان نموده که ممکن نیست ، کسی چنین داستانی را عفیف تر و پوشیده تر از آن بسراید و به هر صورت خطاب به پیامبر می فرماید ما با وحی خود این داستان را برایت آشکار نمودیم وتو پیش از این از آن بی خبر بودی و یا از این قبیل موضوعاتی که قرآن بیان می کند اطلاع نداشتی .
آیه 4 : آغاز ماجرای یوسف حکایت خواب اوست ، برای پدرش یعقوب که رؤیت یوسف شامل دونوع رؤیت بوده ، یکی ، دیدن امری مادی و صوری که همان دیدن ستاره ها و ماه و خورشید باشد و دیگری ، دیدن امری معنوی که رؤیت سجده و خضوع وتعظیم آنها و سجده ای از روی اراده و علم و عقل بوده و خداوند با این رؤیای صادقه از ابتدا و شروع تربیت یوسف دورنمای آینده درخشان او را به وی نشان می دهد تابرای او بشارتی باشدکه در برابر ناملایمات تحمل خود راازکف ندهد. در روایت آمده است که این سوره بعد از عام الحزن (سال وفات حضرت خدیجه (س )و ابوطالب (ع )) برای خوشحال نمودن و تسلای خاطر پیامبرنازل شد تا بداند که چگونه خداوند پس از دشواری و سختی به بندگان مخلص خودگشایش می دهد و این داستان کامل به نحو کنایه به ماجرای اخراج پیامبر(ص ) ازمکه و ابتلاء ایشان به شدت و سختی و آزمایش دشوار ایشان اشاره دارد.