236 . صفحه 236
هجدهم مرداد :
نفیسه :
(آیه 5)- خواب هیجان انگیز و معنى دار یوسف، یعقوب پیامبر را در فکر فرو برد. خورشید و ماه و ستارگان آسمان؟ آن هم یازده ستاره؟ فرود آمدند و در برابر فرزندم یوسف سجده کردند، چقدر پرمعنى است؟ حتما خورشید و ماه، من و مادرش (یا من و خالهاش) مىباشیم، و یازده ستاره، برادرانش، قدر و مقام فرزندم آنقدر بالا مىرود که ستارگان آسمان و خورشید و ماه سر بر آستانش مىسایند، آنقدر در پیشگاه خدا عزیز و آبرومند مىشود که آسمانیان در برابرش خضوع مىکنند، چه خواب پرشکوه و جالبى؟! لذا با لحن آمیخته با نگرانى و اضطراب اما توأم با خوشحالى به فرزندش چنین «گفت: فرزندم! این خوابت را براى برادرانت بازگو مکن» (قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلى إِخْوَتِکَ).
«چرا که آنها براى تو نقشههاى خطرناک خواهند کشید» (فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً).
من مىدانم «شیطان براى انسان دشمن آشکارى است» (إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ).
او منتظر بهانهاى است که وسوسههاى خود را آغاز کند، به آتش کینه و حسد دامن زند، و حتى برادران را به جان هم اندازد.(آیه 6)- ولى این خواب تنها بیانگر عظمت مقام یوسف در آینده از نظر ظاهرى و مادى نبود، بلکه نشان مىداد که او به مقام نبوت نیز خواهد رسید، چرا که سجده آسمانیان دلیل بر بالا گرفتن مقام آسمانى اوست، و لذا پدرش یعقوب اضافه کرد: «و این چنین پروردگارت تو را برمىگزیند» (وَ کَذلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ).
«و از تعبیر خواب به تو تعلیم مىدهد» (وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ).
«و نعمتش را بر تو و آل یعقوب تکمیل مىکند» (وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ عَلى آلِ یَعْقُوبَ).
«همان گونه که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق آن (نعمت) را تمام کرد» (کَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ).
آرى! «پروردگارت عالم است و از روى حکمت کار مىکند» (إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
از درسهایى که این بخش از آیات به ما مىدهد درس حفظ اسرار است، که گاهى حتى در مقابل برادران نیز باید عملى شود، همیشه در زندگى انسان اسرارى وجود دارد که اگر فاش شود ممکن است آینده او یا جامعهاش را به خطر اندازد، خویشتن دارى در حفظ این اسرار یکى از نشانههاى وسعت روح و قدرت اراده است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «اسرار تو همچون خون توست که باید تنها در عروق خودت جریان یابد»
رؤیا و خواب دیدن-
خواب و رؤیا بر چند قسم است:
1- خوابهاى مربوط به گذشته زندگى و امیال و آرزوها که بخش مهمى از خوابهاى انسان را تشکیل مىدهد.
2- خوابهاى پریشان و نامفهوم که معلول فعالیت توهّم و خیال است اگرچه ممکن است انگیزههاى روانى داشته باشد.
3- خوابهایى که مربوط به آینده است و از آن گواهى مىدهد.
جالب این که در روایتى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین مىخوانیم: «خواب و رؤیا سه گونه است گاهى بشارتى از ناحیه خداوند است، گاه وسیله غم و اندوه از سوى شیطان، و گاه مسائلى است که انسان در فکر خود مىپروراند و آن را در خواب مىبیند».
روشن است که خوابهاى شیطانى چیزى نیست که تعبیر داشته باشد،اما خوابهاى رحمانى که جنبه بشارت دارد حتما باید خوابى باشد که از حادثه مسرت بخش در آینده پرده بردارد.(آیه 7)- از اینجا درگیرى برادران یوسف، با یوسف شروع مىشود:
نخست اشاره به درسهاى آموزنده فراوانى که در این داستان است کرده، مىگوید:«به یقین در سرگذشت یوسف و برادرانش، نشانههایى براى سؤال کنندگان بود» (لَقَدْ کانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلِینَ).
چه درسى از این برتر که گروهى از افراد نیرومند با نقشههاى حساب شدهاى که از حسادت سر چشمه گرفته براى نابودى یک فرد ظاهرا ضعیف و تنها، تمام کوشش خود را به کار گیرند، اما به همین کار، بدون توجه او را بر تخت قدرت بنشانند و فرمانرواى کشور پهناورى کنند، و در پایان همگى در برابر او سر تعظیم فرود آورند، این نشان مىدهد وقتى خدا کارى را اراده کند مىتواند آن را، حتى به دست مخالفین آن کار، پیاده کند، تا روشن شود که یک انسان پاک و با ایمان تنها نیست و اگر تمام جهان به نابودى او کمر بندند تا خدا نخواهد تار مویى از سر او کم نخواهند کرد!
(آیه 8)- یعقوب دوازده پسر داشت، که دو نفر از آنها «یوسف» و «بنیامین» از یک مادر بودند، یعقوب نسبت به این دو پسر مخصوصا یوسف محبت بیشترى نشان مىداد، زیرا کوچکترین فرزندان او محسوب مىشدند و طبعا نیاز به حمایت و محبت بیشترى داشتند، دیگر این که، طبق بعضى از روایات مادر آنها «راحیل» از دنیا رفته بود، و به این جهت نیز به محبت بیشترى محتاج بودند، از آن گذشته مخصوصا در یوسف، آثار نبوغ و فوق العادگى نمایان بود، مجموع این جهات سبب شد که یعقوب آشکارا نسبت به آنها ابراز علاقه بیشترى کند.
برادران حسود بدون توجه به این جهات از این موضوع سخت ناراحت شدند، بخصوص که شاید بر اثر جدایى مادرها، رقابتى نیز در میانشان طبعا وجود داشت، لذا دور هم نشستند «و گفتند: یوسف و برادرش نزد پدر از ما محبوبترند، با این که ما جمعیتى نیرومند و کارساز هستیم» و زندگى پدر را به خوبى اداره مىکنیم، و به همین دلیل باید علاقه او به ما بیش از این فرزندان خردسال باشد که کارى از آنها ساخته نیست (إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى أَبِینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ).
و به این ترتیب با قضاوت یک جانبه خود پدر را محکوم ساختند و گفتند:
«بطور قطع پدر ما در گمراهى آشکارى است»! (إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
البته منظور آنها گمراهى دینى و مذهبى نبود چرا که آیات آینده نشان مىدهد آنها به بزرگى و نبوت پدر اعتقاد داشتند و تنها در زمینه طرز معاشرت به او ایراد مىگرفتند.(آیه 9)- نقشه نهایى کشیده شد: حس حسادت، سرانجام برادران را به طرح نقشهاى وادار ساخت گرد هم جمع شدند و دو پیشنهاد را مطرح کردند و گفتند:«یا یوسف را بکشید و یا او را به سرزمین دور دستى بیفکنید تا محبت پدر یکپارچه متوجه شما بشود»! (اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ).
درست است که با این کار احساس گناه و شرمندگى وجدان خواهید کرد، چرا که با برادر کوچک خود این جنایت را روا داشتهاید ولى جبران این گناه ممکن است، توبه خواهید کرد «و پس از آن جمعیت صالحى خواهید شد»! (وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِینَ).
این جمله دلیل بر آن است که آنها با این عمل احساس گناه مىکردند و در اعماق دل خود کمى از خدا ترس داشتند. ولى مسأله مهم اینجاست که سخن از توبه قبل از انجام جرم در واقع یک نقشه شیطانى براى فریب وجدان و گشودن راه به سوى گناه است، و به هیچ وجه دلیل بر پشیمانى و ندامت نمىباشد.(آیه 10)- ولى در میان برادران یک نفر بود که از همه باهوشتر، و یا باوجدانتر بود، به همین دلیل با طرح قتل یوسف مخالفت کرد و هم با طرح تبعید او در یک سرزمین دور دست که بیم هلاکت در آن بود، و طرح سومى را ارائه نمود یکى از آنها «گفت: اگر مىخواهید کارى بکنید یوسف را نکشید، بلکه او را در نهانگاه چاه بیفکنید (به گونهاى که سالم بماند) تا بعضى از راهگذاران و قافلهها او را برگیرند و با خود ببرند» و از چشم ما و پدر دور شود (قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ).
نقش ویرانگر حسد در زندگى انسانها-
درس مهم دیگرى که از این داستان مىآموزیم این است که چگونه حسد مىتواند آدمى را تا سر حد کشتن برادر و یا تولید دردسرهاى خیلى شدید براى او پیش ببرد و چگونه اگر این آتش درونى مهار نشود، هم دیگران را به آتش مىکشد و هم خود انسان را.
به همین دلیل در احادیث اسلامى براى مبارزه با این صفت رذیله تعبیرات تکان دهندهاى دیده مىشود.
به عنوان نمونه: از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده که فرمود: خداوند موسى بن عمران را از حسد نهى کرد و به او فرمود: «شخص حسود نسبت به نعمتهاى من بر بندگانم خشمناک است، و از قسمتهایى که میان بندگانم قائل شدهام ممانعت مىکند، هر کس چنین باشد نه او از من است و نه من از اویم».
و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم:«افراد با ایمان غبطه مىخورند ولى حسد نمىورزند، ولى مناق حسد مىورزد و غبطه نمىخورد».
این درس را نیز مىتوان از این بخش از داستان فرا گرفت که پدر و مادر در ابراز محبت نسبت به فرزندان باید فوق العاده دقت به خرج دهند.
زیرا،گاه مىشود یک ابراز علاقه نسبت به یک فرزند، آنچنان عقدهاى در دل فرزند دیگر ایجاد مىکند که او را به همه کار وا مىدارد، آنچنان شخصیت خود را در هم شکسته مىبیند که براى نابود کردن شخصیت برادرش، حد و مرزى نمىشناسد.
حتى اگر نتواند عکس العملى از خود نشان بدهد از درون خود را مىخورد و گاه گرفتار بیمارى روانى مىشود.
در احادیث اسلامى مىخوانیم: روزى امام باقر علیه السّلام فرمود: من گاهى نسبت به بعضى از فرزندانم اظهار محبت مىکنم و او را بر زانوى خود مىنشانم و قلم گوسفند را به او مىدهم و شکر در دهانش مىگذارم، در حالى که مىدانم حق با دیگرى است، ولى این کار را به خاطر این مىکنم تا بر ضد سایر فرزندانم تحریک نشود و آنچنان که برادران یوسف، به یوسف کردن نکند.(آیه 11)- صحنه سازى شوم! برادران یوسف پس از آن که طرح نهایى را براى انداختن یوسف به چاه تصویب کردند به این فکر فرو رفتند که چگونه یوسف را از پدر جدا سازند؟ لذا طرح دیگرى براى این کار ریخته و با قیافههاى حق به جانب و زبانى نرم و آمیخته با یک نوع انتقاد ترحم انگیز نزد پدر آمدند و «گفتند: پدر (چرا تو هرگز یوسف را از خود دور نمىکنى و به ما نمىسپارى؟) چرا ما را نسبت به برادرمان امین نمىدانى در حالى که ما مسلما خیرخواه او هستیم» (قالُوا یا أَبانا ما لَکَ لا تَأْمَنَّا عَلى یُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ).
(آیه 12)- بیا دست از این کار که ما را متهم مىسازد بردار، به علاوه برادر ما، نوجوان است، او هم دل دارد، او هم نیاز به استفاده از هواى آزاد خارج شهر و سرگرمى مناسب دارد، زندانى کردن او در خانه صحیح نیست، «فردا او را با ما بفرست (تا به خارج شهر آید، گردش کند) از میوههاى درختان بخورد و بازى و سرگرمى داشته باشد» (أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ).
و اگر نگران سلامت او هستى «ما همه حافظ و نگاهبان برادرمان خواهیم بود» چرا که برادر است و با جان برابر! (وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ).
این نقشه از یک طرف پدر را در بنبست قرار مىداد که اگر یوسف را به ما نسپارى دلیل بر این است که ما را متهم مىکنى،و از سوى دیگر یوسف را براى استفاده از تفریح و سرگرمى و گردش در خارج شهر تحریک مىکرد.(آیه 13)- یعقوب در مقابل اظهارات برادران بدون آن که آنها را متهم به قصد سوء کند «گفت: (اول این که) من از بردن او غمگین مىشوم» (قالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ).
و دیگر این که در بیابانهاى اطراف ممکن است گرگان خونخوارى باشند «و من مىترسم گرگ فرزند دلبندم را بخورد و شما (سرگرم بازى و تفریح و کارهاى خود باشید) و از او غافل بمانید»(وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ).(آیه 14)- البته برادران پاسخى براى دلیل اول پدر نداشتند، زیرا غم و اندوه جدایى یوسف چیزى نبود که بتوانند آن را جبران کنند،و حتى شاید این تعبیر آتش حسد برادران را افروختهتر مىساخت.
از سوى دیگر این دلیل پدر از یک نظر پاسخى داشت که چندان نیاز به ذکر نداشت و آن این که بالاخره فرزند براى نمو و پرورش، خواه ناخواه از پدر جدا خواهد شد.
لذا اصلا به پاسخ این استدلال نپرداختند، بلکه به سراغ دلیل دوم رفتند که از نظر آنها مهم و اساسى بود و «گفتند: با این که ما گروه نیرومندى هستیم اگر گرگ او را بخورد، ما از زیانکاران خواهیم بود» و هرگز چنین چیزى ممکن نیست (قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ).
یعنى، مگر ما مرده ایم که بنشینیم و تماشا کنیم گرگ برادرمان را بخورد.
به هر حال به هر حیله و نیرنگى بود، مخصوصا با تحریک احساسات پاک یوسف و تشویق او براى تفریح، توانستند پدر را وادار به تسلیم کنند، و موافقت او را به هر صورت نسبت به این کار جلب نمایند.
قابل توجه این که همان گونه که برادران یوسف از علاقه انسان مخصوصا نوجوان به گردش و تفریح براى رسیدن به هدفشان سوء استفاده کردند در دنیاى امروز نیز دستهاى مرموز دشمنان حق و عدالت از مسأله ورزش و تفریح براى مسموم ساختن افکار نسل جوان سوء استفاده فراوان مىکنند، باید به هوش بود که ابر قدرتهاى گرگ صفت در لباس ورزش و تفریح، نقشههاى شوم خود را میان جوانان به نام ورزش و مسابقات منطقهاى یا جهانى پیاده نکنند.
هانیه :
ایه ٥: یه بخش از بلاهایی که سرمون میاد بخاطر بی تدبیری خودمونه. و اعتماد نابجا. حداقل اینو تو زندکی یکی از دوستام اینجا دیدم.
اینکه شیطون دشمنی اشکاره برام جالب بود. ... و یه حدیثی رو برام تداعی کرد (امیدوارم درست گفته باشم که حدیثه) که به اون جیزی که بدان علم دارین عمل کنید باقی اش درست میشه ... یعنی مرحله مرحله درجه آگاهی ات می ره بالا... و ان شاءالله عملت
اعظم :
الذین حاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا
از ایات قرآن
تلاش در چیزهایی که میدانی و بعد خداوند راه هدایت رو باز میکنه و نا دانسته ها رو برات هویدا میکنه
هانیه :
ایه ٦: جالبه وقتی با این دید رفتم ایه بعدی ... خدا سیر تکاملی رو برات تموم می کنه بشرطی که با همین روندی که یه سری چیزا برات اشکار میشوند بری جلو ...
ایه ٧ طالب باشی یاد می گیری. هر داستانی حکمتی داره و خدا احسن القصص را برای پیامبرش و ما که از اونا بی خبر بودیم بیان می کنه
آیه ٨ همیشه برام سوال بود ایا این تفاوت برخورد حضرت یعقوب یه نوع ظلم نبوده!؟ نمیدونم این تبعیض یا محبت زیاد به یوسف باعث عذاب چندساله ی پدر شد!!
واقعا میشه ادم قلبشو فقط از محبت خدا پر کنه در این صورت عزیزانت جی میشه. یه جورایی شبیه دروغه که بگه دلم فقط خدا رو می خواد؟!ادامه ایات .. تذکر خیلی خوبی بود اینکه فکر توبه یه گناه قبلش به ذهنت می رسه، نشونه شیطونه... اینکه کارت رو توجیه می کنی نشونه شیطونه ...
این نشونه ها برا من از این نظر جالبه که گاهی شک می کنم بین انتخابام کدوم الهی است و کدوم شیطانی
حتی بقول نفیسه جان خیلی هاش بهانه عای عقلانی داره اما در نهایت اشتباه استنکته بعدی که خدا برای رسوندن ادما به جایی که لیاقتشو دارند از چه راه و به وسیله چه ادمایی این کارو انجام میده
..................................................................................................
مباحثه آیات سوال برانگیز :
آیه 8 سوره یوسف :

واقعا میشه ادم قلبشو فقط از محبت خدا پر کنه در این صورت عزیزانت جی میشه. یه جورایی شبیه دروغه که بگه دلم فقط خدا رو می خواد؟!
دوست داشتن یه امر درونی و قلبیه و خیلی طبیعیه که ادم یه فرزندش رو از دیگری به دلیلی بیشتر دوست داشته باشه ولی این دوست داشتن نباید تظاهر بیرونی داشته باشه جوری که اتش حسد و کینه رو بین فرزندا شعله ور کنه (تو بحث چند همسری هم اشاره شد )
امّا این برتری دادن برخی بر برخی دیگر، نباید نزد خود کودکان نمود پیدا کند؛ بلکه میبایست در احساسات قلبی والدین پنهان بماند. نباید جز به عدالت با کودکان برخورد شود، آن چنانکه امام جعفر صادق علیهالسلام فرموده است: «پدرم میفرمود: سوگند به خدا که من بر خلاف میل باطنیام با برخی فرزندانم بیشتر خوش رفتاری کرده، آنان را روی زانویم مینشانم و بیشتر به آنان ابراز محبت کرده و تشکر میکنم؛ حال آنکه این همه حق دیگر فرزندانم(منظور امام صادق علیهالسلام) است. لیکن این کارها برای حفظ فرزندم میباشد، تا چنان نکنند که برادران یوسف با یوسف کردند.»ممنونم از پاسختون. اتفاقا امروز یه کلیپ دیدم. ادم می توانه مهر خدا رو تو دلش داشته باشه و زیر سایه اون عزیزاشم دوست داشته باشه اما خوب خیلی سخته. .. این خلوص دل خیلی سخته
به جهان خرم از انم که جهان خرم از اوست
"عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست "میدونی عشق خدا جوریه که وقتی در دل باشه ظرف دل ادم رو برای مهرورزی و عشق بزرگ میکنه
بر عکس عشقهای پایین دست که ادم رو دل کوچیک میکنه و جا رو برای وجود خداوند تنگ میکنه به خصوص وقتی محورش "خود " باشهدر مورد ظلم که در مورد حضرت یعقوب گفتی ....
دوست داشتن حضرت یوسف رو نفیسه جان نوشتن علتاش چی بوده
یکی به خاطر پایین بودن سنش و
نداشتن مادر بوده و فضایلی که در کوچیکی هم در ایشون بوده
و در راستای معنویتی الهی بوده .... همونجور که خداوند میفرماید " ان اکرمکم عندالله اتقیکم "
ولی برادران انتظار داشتن مبنای دوست داشتن سوداوری اقتصادی باشه "نحن عصبه " یعنی ما بزرگیم و فایده می رسونیم
شاید اون تظاهر بیرونی که دوست داشتن حضرت یعقوب داشته نوعی ترک اولی بوده باشه اما یقینا ظلم نبوده چون دلایل کاملا عقلی بوده ...
و خداوند البته بر پیامبرانش برای ترک اولی ها خیلی سختگیر بودهاره اون بخش پیام نفیسه جون خیلی خوب بود ... اما شک امو کامل از بین نبرد. و البته حدیث از امام باقر هم خیلی خوب بود.. کلا ادم وقتی با دلش رو راست باشه یه سری جیزا سخت میشه. حتی اگه بتوونه ظاهر قضیه رو درست کنه