قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

يكشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ق.ظ

439 . صفحه 439


نهم اسفند :


نفیسه :


(آیه 39)- به دنبال بحثهایى که در آیات گذشته پیرامون سرنوشت کفار و مشرکان آمده بود، در اینجا از طریق دیگرى آنها را مورد بازخواست قرار داده، بطلان طریقه آنها را با دلائل آشکارى روشن مى‏سازد.

نخست مى‏گوید: «او کسى است که شما را جانشینان در زمین قرار داد» (هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ).
او عقل و شعور و فکر و هوش داده، و طریقه استفاده کردن از این امکانات را به شما انسانها آموخته است، با این حال چگونه ولى نعمت اصلى خود را فراموش کردید.
این جمله، هشدارى است به همه انسانها که بدانند دوران آنها ابدى و جاودانى نیست، همان گونه که آنها جانشین اقوام دیگر شدند پس از چند روزى آنها نیز مى‏روند و اقوام دیگرى جانشین آنها خواهند شد.
به همین دلیل بلافاصله مى‏گوید: «پس هرکس کافر شود کفر او به زیان خودش خواهد بود» (فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ).
«و کفر کافران در نزد پروردگارشان چیزى جز خشم و غضب نمى‏افزاید» (وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً). خشم الهى به معنى بر چیدن دامنه رحمت و دریغ داشتن لطف از کسانى است که مرتکب اعمال زشتى شده‏اند.
و به هرحال «کفرشان چیزى جز زیان و خسران به آنان نمى‏افزاید» (وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً).


(آیه 40)- این آیه پاسخ قاطع دیگرى به مشرکان مى‏دهد و به آنها خاطر نشان مى‏سازد که اگر انسان از چیزى تبعیت مى‏کند یا به آن دل مى‏بندد باید دلیلى از عقل بر آن داشته باشد، یا دلیلى از نقل قطعى، شما که هیچ یک از این دو را در اختیار ندارید تکیه گاهى جز فریب و غرور نخواهید داشت.
مى‏فرماید: «بگو: این معبودانى را که جز خدا مى‏خوانید به من نشان دهید چه چیزى از زمین را آفریده‏اند»! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ).
«یا این که در آفرینش آسمان شریکند»؟! (أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ).
با این حال پرستش آنها چه دلیلى دارد؟! معبود بودن فرع بر خالق بودن است، حال که ثابت شد هیچ دلیل عقلى براى مدعاى شما نیست، آیا دلیلى از نقل در اختیار دارید؟ «آیا کتابى (آسمانى) در اختیار آنها گذارده‏ایم و آنها دلیل روشنى از آن بر کار خود دارند»؟ (أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً فَهُمْ عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْهُ).
نه آنها هیچ دلیل و بینه و برهان روشنى از کتب الهى در اختیار ندارند.پس سرمایه آنها چیزى جز مکر و فریب نیست «بلکه این ستمگران به یکدیگر جز وعده‏هاى دروغین نمى‏دهند» (بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً).


(آیه 41)- آسمانها و زمین با دست قدرت او برپاست! در این آیه سخن از حاکمیت خدا بر مجموعه آسمانها و زمین است، و در حقیقت بعد از نفى دخالت معبودهاى ساختگى در جهان هستى به اثبات توحید خالقیت و ربوبیت پرداخته، مى‏فرماید: «خداوند آسمانها و زمین را نگاه مى‏دارد تا از نظام خود منحرف نشوند» (إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا).
نه تنها آفرینش در آغاز با خداست که نگهدارى و تدبیر و حفظ آنها نیز به دست قدرت اوست، بلکه آنها هر لحظه آفرینش جدیدى دارند و فیض هستى لحظه به لحظه به آنها مى‏رسد، که اگر لحظه‏اى رابطه آنها با آن مبدأ بزرگ قطع شود راه فنا و نیستى را پیش مى‏گیرند.
اگر نازى کند یکدم
فرو ریزند قالبها!
سپس به عنوان تأکید مى‏افزاید: «و هرگاه منحرف گردند، کسى جز او نمى‏تواند آنها را نگاه دارد» (وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ).
نه بتهاى ساختگى شما، نه فرشتگان، و نه غیر آنها، هیچ کس قادر بر این کار نیست.
در پایان آیه براى این که راه توبه را به روى مشرکان گمراه نبندد و اجازه بازگشت در هر مرحله به آنها دهد مى‏فرماید: «او بردبار و غفور است» (إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً).
به مقتضاى حلمش در مجازات آنها تعجیل نمى‏کند و به مقتضاى غفوریتش توبه آنها را با شرائطش در هر مرحله که باشد پذیرا مى‏شود.


(آیه 42)-
شأن نزول:
«مشرکان عرب هنگامى که مى‏شنیدند بعضى از امتهاى پیشین همچون یهود، پیامبران الهى را تکذیب کردند، و آنها را به شهادت رساندند، مى‏گفتند: ولى ما چنین نیستم! اگر فرستاده الهى به سراغ ما بیاید ما هدایت پذیرترین امتها خواهیم بود! ولى همانها هنگامى که آفتاب عالمتاب اسلام از افق سرزمینشان طلوع کرد و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله همراه بزرگترین کتاب آسمانى به سراغشان آمد نه تنها نپذیرفتند بلکه در مقام تکذیب و مبارزه و انواع مکر و فریب برآمدند.
این آیه و دو آیه بعد نازل شد و آنها را بر این ادعاهاى تو خالى و بى‏اساس مورد ملامت و سرزنش قرار داد.
تفسیر:
استکبار و حیله‏گرى، سرچشمه بدبختیهاى آنها بود در آیات پیشین سخن از مشرکان و سرنوشت آنها در دنیا و آخرت در میان بود.
در این آیه مى‏فرماید: «آنها با نهایت تأکید سوگند یاد کردند اگر انذار کننده‏اى به سراغشان بیاید بطور مسلم از همه امتها هدایت یافته‏تر خواهند بود» (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدى‏ مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ).
آرى! آنها هنگامى که تماشاگر صفحات تاریخ گذشته بودند، بسیار تعجب مى‏کردند و همه گونه ادعا درباره خود داشتند و لافها مى‏زدند.
اما هنگامى که «محک تجربه آمد به میان» و کوره امتحان سخت داغ شد و خواسته آنها عملى شد نشان دادند که آنها نیز از همان قماشند، بطوریکه قرآن در دنباله همین آیه فرموده: «پس هنگامى که انذار کننده الهى آمد جز فرار و فاصله گرفتن از حق چیزى بر آنها نیفزود»! (فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً).
این تعبیر نشان مى‏دهد که آنها قبلا نیز برخلاف ادعاهایشان طرفدار حق نبودند، قسمتى از آیین ابراهیم را که در میان آنها وجود داشت محترم نمى‏شمردند.


(آیه 43)- این آیه توضیحى است بر آنچه در آیه قبل گذشت، مى‏گوید:
دورى آنها از حق «به خاطر این بود که طریق استکبار در زمین را پیش گرفتند» و هرگز حاضر نشدند در برابر حق تسلیم شوند (اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ).
و نیز به خاطر آن بود که «حیله‏گریهاى زشت و بد را» پیشه کردند (وَ مَکْرَ السَّیِّئِ).
«ولى این حیله‏گریهاى سوء تنها دامان صاحبانش را مى‏گیرد» (وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ).
او را در برابر خلق خدا رسوا و بینوا، و در پیشگاه الهى شرمسار مى‏کند. در حقیقت این آیه مى‏گوید: آنها تنها به دورى کردن از این پیامبر بزرگ الهى قناعت نکردند، بلکه براى ضربه زدن به او از تمام توان و قدرت خود کمک گرفتند، و انگیزه اصلى آن کبر و غرور و عدم خضوع در مقابل حق بود.
در دنباله آیه این گروه مستکبر مکار و خیانتکار را با جمله پر معنى و تکان دهنده‏اى تهدید کرده، مى‏گوید: «آیا آنها انتظارى جز این دارند که گرفتار همان سرنوشت پیشینیان شوند»؟! (فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ).
این جمله کوتاه اشاره‏اى دارد به تمام سرنوشتهاى شوم اقوام گردنکش و طغیانگرى همچون قوم نوح، و عاد، و ثمود، و قوم فرعون که هر کدام به بلاى عظیمى گرفتار شدند.
سپس براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «هرگز براى سنت الهى تغییر و تبدیلى نمى‏یابى، و هرگز براى سنت الهى دگرگونى نخواهى یافت» (فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا).
نوسان و دگرگونى سنتها درباره کسى تصور مى‏شود که آگاهى محدودى دارد، ولى پروردگارى که عالم و حکیم و عادل است سنتش درباره آیندگان همان است که درباره پیشینیان بوده است، سنتهایش ثابت و تغییرناپذیر است.



(آیه 44)- در این آیه این گروه مشرک و مجرم را به پیگیرى آثار گذشتگان و سرنوشتى که به آن گرفتار شدند دعوت مى‏کند، تا آنچه را از تاریخ درباره آنها شنیده‏اند با چشم در سرزمینهاى متعلق به آنها، و در لابلاى آثارشان ببینند، مى‏فرماید: «آیا سیر در زمین نکردند تا بنگرند عاقبت کار کسانى که پیش از آنها بودند چه شد»؟! (أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
اگر اینها چنین تصور مى‏کنند که از آنان نیرومندترند سخت در اشتباهند، چرا که «آنها از اینها قویتر و پر قدرت‏تر بودند» (وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً).
به علاوه انسانها هر قدر نیرومند و قوى باشند قدرت آنها در برابر قدرت خداوند صفر است، چرا که «نه چیزى در آسمان، نه در زمین، از حوزه قدرت او فرار نخواهد کرد، و او را عاجز و ناتوان نخواهد ساخت» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ).
زیرا «او دانا و تواناست» (إِنَّهُ کانَ عَلِیماً قَدِیراً).
نه چیزى از نظرش مخفى و پنهان مى‏ماند، و نه کارى در برابر قدرتش مشکل است، و نه کسى بر او چیره مى‏شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۰۹
* مسافر
شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ق.ظ

438 . صفحه 438



هشتم اسفند :


نفیسه :


(آیه 31)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از مؤمنان پاکدلى در میان بود که آیات کتاب الهى را تلاوت مى‏کنند و به کار مى‏بندند، در این آیه از این کتاب آسمانى و دلائل صدق آن و همچنین حاملان واقعى کتاب سخن مى‏گوید، و بحثى را که در آیات پیشین پیرامون توحید بود با این بحث که پیرامون نبوت است تکمیل کرده، مى‏فرماید: «و آنچه از کتاب بر تو وحى فرستادیم حق است، و آنچه را در کتب پیشین آمده تصدیق مى‏کند، خداوند نسبت به بندگانش آگاه و بیناست» (وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ).

جمله (إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ) بیانگر علت حقانیت قرآن و هماهنگى آن با واقعیتها و نیازهاست، چرا که از سوى خداوندى نازل شده که بندگان خود را به خوبى مى‏شناسد و نسبت به نیازهایشان بصیر و بیناست.
«خبیر» به معنى آگاهى از بواطن و عقائد و نیات و ساختمان روحى انسان، و «بصیر» به معنى بینایى نسبت به ظواهر و پدیده‏هاى جسمانى اوست.


(آیه 32)- وارثان حقیقى میراث انبیا: این آیه به موضوع مهمى در این رابطه- یعنى حاملان این کتاب بزرگ آسمانى، همان کسانى که بعد از نزول قرآن بر قلب پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و اله این مشعل فروزان را در آن زمان و قرون و اعصار دیگر حفظ و پاسدارى نمودند- اشاره کرده، مى‏فرماید: «سپس این کتاب آسمانى را به گروهى از بندگان برگزیده خود به ارث دادیم» (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا).
منظور از «کتاب» در اینجا قرآن مجید است.
«ارث» به چیزى گفته مى‏شود که بدون داد و ستد و زحمت به دست مى‏آید، و خداوند این کتاب بسیار بزرگ را این گونه در اختیار مسلمانان قرار دارد.
سپس به یک تقسیم‏بندى مهم در این زمینه پرداخته، مى‏گوید: «از میان آنها عده‏اى به خویشتن ستم کردند، و گروهى راه میانه را در پیش گرفتند، و گروهى به فرمان خدا در نیکیها بر دیگران پیشى گرفتند، و این فضیلت بزرگى است» (فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ).
خداوند پاسدارى این کتاب آسمانى را بعد از پیامبرش بر عهده این امت گذاشته، امتى که برگزیده خداست، ولى در میان این امت گروههاى مختلفى یافت مى‏شوند: بعضى به وظیفه بزرگ خود در پاسدارى از این کتاب و عمل به احکامش کوتاهى کرده، و در حقیقت بر خویشتن ستم نمودند.
گروهى دیگر تا حد زیادى به این وظیفه پاسدارى و عمل به کتاب قیام نموده‏اند، هر چند لغزشها و نارسائیهایى در کار خود نیز داشته‏اند.و بالأخره گروه ممتازى وظائف سنگین خود را به نحو احسن انجام داده، و در این میدان مسابقه بزرگ بر همگان پیشى گرفته‏اند که در رأس این گروه امامان معصوم علیهم السّلام قرار دارند.


(آیه 33)- آنجا که نه غمى است، نه رنجى، و نه درماندگى! این آیات در حقیقت نتیجه‏اى است براى آنچه در آیات گذشته آمده بود، مى‏فرماید: پاداش پیشگامان در خیرات و نیکیها «باغهاى جاویدان بهشت است که همگى در آن وارد مى‏شوند» (جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها).
سپس به سه بخش از نعمتهاى بهشتى که بعضى جنبه مادى دارد و ظاهرى، و بعضى جنبه معنوى و باطنى، و قسمتى نیز ناظر به نفى و طرد هرگونه مانع و مزاحم است اشاره کرده، مى‏گوید: «این پیشگامان در خیرات در آن بهشت جاویدان به دستبندهایى از طلا و مروارید آراسته‏اند و لباسشان در آنجا حریر است»! (یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ).
آنها در این دنیا به زرق و برقها بى‏اعتنایى کردند، در بند لباسهاى فاخر نبودند، خداوند به جبران اینها در جهان دیگر بهترین لباسها و زیورها را بر آنها مى‏پوشاند.


(آیه 34)- بعد از ذکر این نعمت مادى به نعمت معنوى خاصى اشاره کرده، مى‏فرماید: «آنها مى‏گویند: حمد (و ستایش) براى خداوندى است که اندوه را از ما بر طرف ساخته» (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ).
سپس این مؤمنان بهشتى مى‏افزایند: «پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است» (إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ).
با وصف غفوریتش اندوه سنگین لغزشها و گناهان را بر طرف ساخته، و با وصف شکوریتش مواهب جاودانى که هرگز سایه شوم غم بر آنها نمى‏افتد به ما ارزانى داشته.


(آیه 35)- سرانجام به سراغ آخرین نعمت که نبودن عوارض ناراحتى و عوامل مشقت و خستگى و رنج و تعب است رفته، از قول آنها مى‏گوید: ستایش براى «آن کسى است که با فضل خود ما را در این سراى اقامت (جاویدان) جاى داد که نه در آنجا رنجى به ما مى‏رسد و نه سستى و واماندگى»! (الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ).
و به این ترتیب در آنجا نه عوامل مشقت‏بار جسمانى وجود دارد، نه از اسباب رنج روحى خبرى است.


(آیه 36)- معمولا قرآن در کنار «بشارتها» به «انذارها» مى‏پردازد تا دو عامل خوف و رجا را که انگیزه حرکت تکاملى است تقویت کند. لذا در اینجا سخن از مجازاتهاى مادى و معنوى است.
نخست مى‏فرماید: «آنها که راه کفر را پیش گرفتند آتش دوزخ براى آنهاست» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ).
همان گونه که بهشت دار مقام و سراى جاویدان است، دوزخ نیز براى این گروه جایگاه ابدى است.
سپس مى‏افزاید: «هرگز فرمان مرگ آنها صادر نمى‏شود تا بمیرند» و از این رنج و الم رهایى یابند (لا یُقْضى‏ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا).
مرگ براى این گونه اشخاص یک دریچه نجات است، اما با جمله گذشته این دریچه بسته شده، باقى مى‏ماند دریچه دیگر و آن این که زنده بمانند و مجازاتشان تدریجا تخفیف یابد، و یا تحمل آنها را بیفزاید تا نتیجه آن تخفیف درد و رنج باشد، این دریچه را نیز با جمله دیگرى مى‏بندد، مى‏گوید: «چیزى از عذاب دوزخ از آنها تخفیف داده نخواهد شد» (وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها).
و در پایان آیه به عنوان تأکید بر قاطعیت این وعید الهى مى‏فرماید: «این گونه هر کفران کننده‏اى را جزا مى‏دهیم»! (کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ).
آرى! جزاى کفران کننده سوختن در عذاب دردناک آتش است، آتشى که با دست خود افروخته و هیزمش را افکار و اعمال و وجود او تشکیل مى‏دهد.


(آیه 37)- ما را بازگردانید تا عمل صالح انجام دهیم! این آیه به قسمت دیگرى از عذاب دردناک آنها پرداخته، و انگشت روى بعضى از نکات حساس در این زمینه گذارده، مى‏گوید: «آنها در دوزخ فریاد مى‏زنند: پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالحى به جا بیاوریم غیر از آنچه انجام مى‏دادیم» (وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ).
آرى! آنها با مشاهده نتایج اعمال سوء خود در ندامت عمیقى فرو مى‏روند، و تقاضاى بازگشت به دنیا مى‏کنند براى انجام اعمال صالح.
به هرحال در برابر این تقاضا یک پاسخ قاطع از سوى خداوند به آنها داده مى‏شود، مى‏فرماید: «آیا شما را به اندازه‏اى که هرکس اهل تذکر است در آن متذکر مى‏شود عمر ندادیم»؟! (أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ).
«و (آیا) بیم دهنده الهى به سراغ شما نیامد»؟! (وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ).
اکنون که چنین است و تمام وسائل نجات در اختیارتان بوده و از آن بهره نگرفتید باید در همین جا گرفتار باشید «اکنون بچشید که براى ستمگران یاورى نیست»! (فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ).


(آیه 38)- در این آیه به تقاضایى که کفّار در دوزخ براى بازگشت به دنیا دارند پاسخ داده، مى‏گوید: «خداوند غیب آسمانها و زمین را مى‏داند، چنین خدایى مسلما از آنچه در درون دلهاست آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ). آرى! او مى‏داند اگر به درخواست دوزخیان پاسخ مثبت گفته شود و باز به دنیا برگردند همان اعمال گذشته را ادامه خواهند داد.
علاوه بر این، آیه هشدارى است به همه مؤمنان که در اخلاص نیّات خویش بکوشند و جز خدا کسى را در نظر نداشته باشند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۰۹
* مسافر
جمعه, ۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۸ ق.ظ

437 . صفحه 437


هفتم اسفند :


نفیسه :



(آیه 19)- نور و ظلمت یکسان نیست! به تناسب بحثهایى که پیرامون ایمان و کفر در آیات گذشته بود، در اینجا چهار مثال جالب براى مؤمن و کافر ذکر مى‏کند که آثار «ایمان» و «کفر» به روشنترین وجه در آن مجسّم شده است.

در نخستین مثال «کافر» و «مؤمن» را به «نابینا» و «بینا» تشبیه کرده، مى‏گوید:
«هرگز کور و بینا مساوى نیستند» (وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ).
ایمان به انسان در جهان بینى، و اعتقاد، و عمل، و تمام زندگى روشنایى و آگاهى مى‏دهد، اما کفر ظلمت است و تاریکى، و در آن نه بینش صحیحى از کل عالم هستى است، و نه از اعتقاد درست و عمل صالح خبرى.


(آیه 20)- و از آن جا که چشم بینا به تنهایى کافى نیست باید روشنایى و نورى نیز باشد، تا انسان با کمک این دو عامل موجودات را مشاهده کند، در این آیه مى‏افزاید: «و نه تاریکیها با نور برابرند» (وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ).
چرا که تاریکى منشأ گمراهى و عامل سکون و رکود است، اما نور و روشنایى منشأ حیات و زندگى و حرکت و جنبش و رشد و نمو و تکامل است.


(آیه 21)- سپس مى‏افزاید: «و هرگز سایه (آرام بخش) با باد داغ و سوزان یکسان نیستند» (وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ).
مؤمن در سایه ایمانش در آرامش و امن و امان به سرمى‏برد، اما کافر به خاطر کفرش در ناراحتى و رنج مى‏سوزد.


(آیه 22)- و سرانجام در آخرین تشبیه مى‏گوید: «و هرگز زندگان و مردگان یکسان نیستند»! (وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ).
مؤمنان زندگانند، و داراى تلاش و کوشش و حرکت و جنبش، اما کافر همچون چوب خشکیده‏اى است که نه طراوتى، نه برگى، نه گلى و نه سایه دارد و جز براى سوزاندن مفید نیست. و در پایان آیه مى‏فزاید: «خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد مى‏رساند» (إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ). تا دعوت حق را به گوش جان بشنود، و به نداى منادیان توحید لبیک گوید.
«و تو نمى‏توانى سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته‏اند برسانى»! (وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ).
فریاد تو هر قدر رسا، و سخنانت هر اندازه دلنشین، و گویا باشد، مردگان و کسانى که بر اثر اصرار در گناه و غوطه‏ور شدن در تعصب و عناد و ظلم و فساد روح انسانى خود را از دست داده‏اند مسلما آمادگى براى پذیرش دعوت تو ندارند.


(آیه 23)- بنابراین از عدم ایمان آنها نگران مباش، و بیتابى مکن، وظیفه تو ابلاغ و انذار است «تو تنها بیم دهنده‏اى» (إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ).


(آیه 24)- اگر کوردلان ایمان نیاورند عجیب نیست در آیات گذشته به اینجا رسیدیم که افرادى هستند همچون مردگان و نابینایان که سخنان انبیا در دل آنان کمترین اثرى ندارد، به دنبال آن در اینجا براى این که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را در این زمینه دلدارى دهد، مى‏فرماید: «ما تو را به حق براى بشارت و انذار فرستادیم، و هیچ امتى در گذشته نبود مگر این که انذار کننده‏اى داشت» (إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ).
تو نداى خود را به گوش آنان برسان، به پاداشهاى الهى بشارت ده، و از کیفرهاى پروردگار آنها را بترسان، خواه پذیرا شوند یا بر سر عناد و لجاج بایستند.


(آیه 25)- در این آیه مى‏افزاید: «اگر تو را تکذیب کنند (عجیب نیست و غمگین مباش) زیرا کسانى که قبل از آنها بودند نیز (پیامبرانشان را) تکذیب کردند، در حالى که فرستادگان آنها با معجزات و دلائل روشن، و کتابهاى محتوى پند و اندرز، و کتابهاى آسمانى مشتمل بر احکام و قوانین روشنى بخش، به سراغشان آمدند» (وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتابِ الْمُنِیرِ).


(آیه 26)- در این آیه به کیفر دردناک این گروه اشاره کرده، مى‏فرماید: چنان نبود که آنها از کیفر الهى مصون بمانند، و دائما به تکذیبهاى خود ادامه دهند، «سپس، کافران را گرفتم» و سخت مجازات کردم (ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا).
جمعى را گرفتار طوفان ساختیم، گروهى را گرفتار تندباد ویرانگر، و جمعى را بوسیله صیحه آسمانى و صاعقه و زلزله درهم کوبیدیم! سپس در پایان براى تأکید و بیان عظمت و شدت مجازات آنها مى‏گوید:
«مجازات من نسبت به آنها چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ).
این درست به آن مى‏ماند که شخصى عمل مهمى را انجام مى‏دهد و بعد از حاضران سؤال مى‏کند کار من چگونه بود؟


(آیه 27)- این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود! در اینجا بار دیگر به مسأله توحید باز مى‏گردد، و صفحه تازه‏اى از کتاب تکوین را در برابر دیدگان انسانها مى‏گشاید، تا پاسخى دندان شکن به مشرکان لجوج و منکران سرسخت توحید باشد.
نخست مى‏گوید: «آیا ندیدى خداوند از آسمان آبى نازل کرد و بوسیله آن میوه‏هایى به وجود آوردیم با الوان مختلف» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها).
آرى! مى‏بینید که از آب و زمین واحد یکى بى‏رنگ و دیگرى تنها داراى یک رنگ این همه رنگهاى مختلفى از میوه‏هاى گوناگون، گلهاى زیبا، برگها و شکوفه‏ها، در چهره‏هاى مختلف به وجود آمده است.
«الوان» ممکن است به معنى رنگهاى ظاهرى میوه‏ها باشد و ممکن است کنایه از تفاوت در طعم و ساختمان و خواص گوناگون آنها بوده باشد.
در دنباله آیه به تنوع طرقى که در کوهها وجود دارد، و سبب شناخت جاده‏ها از یکدیگر مى‏شود اشاره کرده، مى‏گوید: «و از کوهها نیز جاده‏هایى آفریده شده به رنگ سفید و سرخ، با رنگهایى متفاوت و (گاه) به رنگ کاملا سیاه» (وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ).


(آیه 28)- در این آیه مسأله تنوع الوان را در انسانها و جانداران دیگر مطرح کرده، مى‏گوید: «از انسانها و جنبندگان و چهار پایان نیز (افرادى آفریده شده که) رنگهاى متفاوتى دارند» (وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ).
آرى! انسانها با این که همه از یک پدر و مادرند داراى نژادها و رنگهاى کاملا متفاوتند، بعضى سفید همچون برف، بعضى سیاه همچون مرکب، حتى در یک نژاد نیز تفاوت در میان رنگها بسیار است.
گذشته از چهره ظاهرى، رنگهاى باطنى آنها، و خلق و خوهاى آنها، و استعداد و ذوقهایشان، کاملا متنوع و مختلف است.
پس از بیان این نشانه‏هاى توحیدى در پایان به صورت یک جمع بندى مى‏گوید: «آرى مطلب چنین است» (کَذلِکَ).
و از آنجا که بهره‏گیرى از این آیات بزرگ آفرینش بیش از همه براى بندگان خردمند و دانشمند است در دنباله آیه مى‏فرماید: «تنها بندگان عالم و دانشمندند که از خدا مى‏ترسند» (إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ).
آرى! از میان تمام بندگان، دانشمندانند که به مقام عالى خشیت یعنى «ترس از مسؤولیت توأم با درک عظمت مقام پروردگار» نائل مى‏گردند، این حالت «خشیت» مولود سیر در آیات آفاقى و انفسى و آگاهى از علم و قدرت پروردگار، و هدف آفرینش است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام در تفسیر همین آیه مى‏خوانیم: «منظور از علما کسانى هستند که اعمالشان آنها هماهنگ با سخنانشان باشد کسى که گفتارش با کردارش هماهنگ نباشد عالم نیست».
و در پایان آیه به عنوان یک دلیل کوتاه بر آنچه گذشت مى‏فرماید: «خداوند تواناى شکست ناپذیر و آمرزنده است» (إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ). «عزت» و قدرت بى‏پایانش سرچشمه خوف و خشیت اندیشمندان است، و «غفوریتش» که نشانه رحمت بى‏انتهاى اوست سبب رجاء و امید آنان است، و به این ترتیب این دو نام مقدس، بندگان خدا را در میان خوف و رجاء نگه مى‏دارد، و مى‏دانیم حرکت مداوم به سوى تکامل بدون اتصاف به این دو وصف ممکن نیست.


(آیه 29)- معامله پرسود با پروردگار! از آنجا که در آیه قبل به مقام خوف و خشیت عالمان اشاره شده بود در این آیه به مقام «امید و رجاء» آنها اشاره کرده، مى‏فرماید: «کسانى که کتاب الهى را تلاوت مى‏کنند، و نماز را بر پا مى‏دارند، و از آنچه به آنها روزى داده‏ایم در پنهان و آشکار انفاق مى‏کنند، آنها امید تجارتى دارند که نابودى و فساد و کساد در آن نیست» (إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ).
بدیهى است که «تلاوت» در اینجا به معنى قرائت سرسرى و خالى از تفکر و اندیشه نیست، خواندنى است که سرچشمه فکر باشد، فکرى که سرچشمه عمل صالح گردد، عملى که از یک سو انسان را به خدا پیوند دهد که مظهر آن نماز است، و از سوى دیگر به خلق خدا ارتباط دهد که مظهر آن انفاق است.
این انفاق گاهى مخفیانه صورت مى‏گیرد تا نشانه اخلاص کامل باشد «سرّا».
و گاه آشکارا تا مشوق دیگران گردد و تعظیم شعائر شود «علانیة».
آرى! علمى که چنین اثرى دارد مایه رجاء و امیدوارى است.


(آیه 30)- این آیه هدف این مؤمنان راستین را چنین بیان مى‏کند: «آنها (این اعمال صالح را انجام مى‏دهند) تا خداوند اجر و پاداششان را بطور کامل بپردازد، و از فضلش بر آنها بیفزاید که او آمرزنده و شکور است» (لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ).
این جمله در حقیقت اشاره به نهایت اخلاص آنهاست که در اعمال نیک خود جز به پاداش الهى نظر ندارند، و خداوند علاوه بر پاداش معمولى که آن خود گاهى صدها یا هزاران برابر عمل است از فضل خود بر آنان مى‏افزاید، و مواهبى، از فضل گسترده‏اش به آنها مى‏بخشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۰۸
* مسافر
پنجشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۸ ق.ظ

436 . صفحه 436


ششم اسفند :


نفیسه :



(آیه 12)- دریاى آب شیرین و شور یکسان نیستند! در این آیه به بخش دیگرى از آیات آفاقى که نشانه‏هاى عظمت و قدرت اویند در مورد آفرینش دریاها و برخى برکات و فوائد آنها اشاره کرده، مى‏فرماید: «دو دریا یکسان نیستند، این یکى گوارا و شیرین و براى نوشیدن خوشگوار است، و آن دیگر شور و تلخ» (وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ).

با آن که هر دو، روز نخست به صورت قطرات باران شیرین و گوارا از آسمان بر زمین نازل شده‏اند، و هر دو از یک ریشه مشتقند، اما در دو چهره کاملا مختلف با فوائد متفاوت ظاهر گشته‏اند.
و عجیب این که: «از هر دو گوشت تازه مى‏خورید» (وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا).
«و از هر دو وسائل زینتى براى پوشیدن استخراج مى‏کنید» (وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها).
به علاوه از هر دو مى‏توانید براى نقل و انتقالات خود و متاعها بهره بگیرید لذا «کشتیها را مى‏بینى که از هر طرف دریاها را مى‏شکافند و پیش مى‏روند، تا از فضل خداوند بهره گیرید و شاید حق شکر او را ادا کنید» (وَ تَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).


(آیه 13)- باز در اینجا به قسمت دیگرى از آیات توحید و نعمتهاى بى‏پایان پروردگار اشاره مى‏کند تا ضمن آگاهى دادن به انسان حسّ شکرگزارى آنان را در مسیر شناخت معبود حقیقى برانگیزد، مى‏فرماید: «او شب را در روز داخل مى‏کند و روز را در شب» (یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ).
بعد به مسأله تسخیر خورشید و ماه اشاره کرده، مى‏گوید: «و خورشید و ماه را مسخّر (شما) کرده» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
چه تسخیرى از این برتر و بالاتر که همه آنها در مسیر منافع انسان حرکت مى‏کنند، و سر چشمه انواع برکات در زندگى بشرند.
اما این خورشید و ماه در عین این که بطور کاملا منظم در مسیر خود مى‏گردند و خدمتگزار لایق و خوبى براى انسانند نظامى که حاکم بر آنهاست جاودانى نیست.
لذا به دنبال بحث تسخیر مى‏افزاید: «هر یک تا سر آمد معینى به حرکت خود ادامه مى‏دهد» (کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى).
سپس به عنوان نتیجه‏گیرى از این بحث توحیدى مى‏فرماید: «این است خداوند، پروردگار شما» (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ). خداوندى که نظام نور و ظلمت و حرکات حساب شده خورشید و ماه را با تمام برکاتشان مقرّر فرموده است.
«حاکمیت در عالم مخصوص اوست» (لَهُ الْمُلْکُ).
«و معبودهایى را که شما جز او مى‏خوانید حتى حاکمیت و مالکیت (به اندازه) پوست نازکى که روى هسته خرما کشیده شده (در سرتاسر عالم هستى) ندارند» (وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ).


(آیه 14)- سپس مى‏افزاید: «اگر آنها را (براى حل مشکلات خود) بخوانید هرگز صداى شما را نمى‏شنوند» (إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ).
چرا که قطعاتى از سنگ و چوب بیش نیستند جمادند و بى‏شعور! «و به فرض که (ناله و اصرار و الحاح شما را) بشنوند هرگز توانایى پاسخگویى به نیازهاى شما ندارند» (وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ).
چرا که روشن شد حتى به اندازه پوست نازک هسته خرمایى مالک سود و زیانى در جهان هستى نیستند.
و از این بالاتر «روز قیامت که مى‏شود آنها پرستش و شرک شما را منکر مى‏شوند» (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ).و مى‏گویند: خداوندا! اینها پرستش ما نمى‏کردند بلکه هواى نفس خویش را در حقیقت مى‏پرستیدند.
در پایان آیه براى تأکید بیشتر مى‏فرماید: «هیچ کس مانند خداوندى که از همه چیز آگاه است تو را با خبر نمى‏سازد» (وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ).
اگر مى‏گوید: بتها در قیامت پرستش شما را انکار مى‏کنند، و از شما بیزارى مى‏جویند، تعجب نکنید، زیرا کسى از این موضوع خبر مى‏دهد که از تمام عالم هستى و ذرّه ذرّه آن آگاه است.


(آیه 15)- در تعقیب دعوت مؤکدى که در آیات گذشته به سوى توحید و مبارزه با هرگونه شرک و بت پرستى آمده بود ممکن است این توهّم براى بعضى پیش آید که خداوند چه نیازى به پرستش ما دارد؟
در این آیه مى‏فرماید: «اى مردم! شما نیازمند به خدا هستید و خداوند از هر نظر بى‏نیاز و شایسته حمد و ستایش است» (یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
آرى! بى‏نیاز حقیقى و قائم بالذات در تمام عالم هستى یکى است و او خدا است، همه انسانها بلکه همه موجودات سر تا پا نیازمند و فقر و وابسته به آن وجود مستقل که اگر لحظه‏اى ارتباطشان قطع شود هیچند و پوچ.
این ما هستیم که از طریق عبادت و اطاعت او، راه تکامل را مى‏پیماییم و به آن مبدأ بى‏پایان فیض در پرتو عبودیتش لحظه به لحظه نزدیکتر مى‏شویم.
بنابراین او هم «غنى» است و هم «حمید» یعنى در عین بى‏نیازى آنقدر بخشنده و مهربان است که شایسته هرگونه حمد و سپاسگزارى است.


(آیه 16)- در این آیه براى تأکید همین فقر و نیاز انسانها به او مى‏فرماید: «اگر بخواهد شما را مى‏برد و خلق جدیدى را مى‏آورد» (إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ). او نه نیازى به طاعت شما دارد و نه بیمى از گناهانتان.


(آیه 17)- و در این آیه باز به عنوان تأکید مجدد مى‏فرماید: «و این کار براى خدا ناممکن نیست» (وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ).آرى! او هر چه را اراده کند به آن فرمان مى‏دهد موجود باش آن نیز بلافاصله موجود مى‏شود.


(آیه 18)- این آیه به پنج «نکته» در ارتباط با آیات قبل اشاره مى‏کند:
نخست این که در آیات گذشته آمده بود که «اگر خدا بخواهد شما را مى‏برد و قوم دیگرى را به جاى شما مى‏آورد» این سخن ممکن است براى بعضى این سؤال را به وجود آورد که مخاطبین این آیه همه از افراد گنهکار نیستند، آیا ممکن است مؤمنان صالح نیز گرفتار عواقب گناهان دیگران شوند و محکوم به فنا گردند؟
اینجاست که مى‏فرماید: «و هیچ گنهکارى بار گناه دیگرى را بر دوش نمى‏کشد» (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏).
این جمله از یک سو ارتباط به عدل خداوند دارد که هر کس را در گرو کار خود مى‏شمرد، و از سوى دیگر به شدت مجازات روز رستاخیز اشاره دارد.
در جمله دوم همین مسأله را به صورت دیگرى مطرح مى‏کند، مى‏گوید:
«و اگر شخص سنگین بارى، دیگرى را براى حمل گناهان خود بخواند (پاسخ منفى به دعوت او مى‏دهد و) چیزى از آن را بر دوش نخواهد گرفت هر چند از نزدیکان او باشد» (وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى‏ حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى‏).
بالأخره در سومین جمله پرده از این حقیقت برمى‏دارد که انذارهاى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله تنها در دلهاى آماده اثر مى‏گذارد، مى‏فرماید: «تو فقط کسانى را بیم مى‏دهى که از پروردگار خود در پنهانى مى‏ترسند و نماز را بر پا مى‏دارند» (إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ).
تا در دلى خوف خدا نباشد، و در نهان و آشکار احساس مراقبت یک نیروى معنوى بر خود نکند، و با انجام نماز که قلب را زنده مى‏کند و به یاد خدا وا مى‏دارد به این احساس درونى مدد نرساند، انذارهاى انبیا و اولیا بى‏اثر خواهد بود.
در جمله چهارم باز به این حقیقت برمى‏گردد که خدا از همگان بى‏نیاز است، مى‏افزاید: «و هرکس پاکى (و تقوا) پیشه کند نتیجه آن به خودش باز مى‏گردد» (وَ مَنْ تَزَکَّى فَإِنَّما یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ). و سرانجام در پنجمین و آخرین جمله هشدار مى‏دهد که اگر نیکان و بدان به نتائج اعمال خود در این جهان نرسند مهم نیست چرا که «بازگشت (همگان) به سوى خداست» و سرانجام حساب همه را خواهد رسید! (وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۰۸
* مسافر
چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۸ ق.ظ

435. صفحه 435



پنجم اسفند :


نفیسه :



(آیه 4)- در بخش دوم از آیات این سوره به دنبال سخنى که پیرامون توحید خالقیت و رازقیت بود، روى سخن را نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و بعد به عموم مردم کرده برنامه‏هاى عملى آنها را به دنبال برنامه‏هاى عقیدتى گذشته تشریح مى‏کند.

نخست به پیغمبر درس استقامت در مسیر راهش مى‏دهد که مهمترین درس براى او همین است، مى‏فرماید: «اگر تو را تکذیب کنند (غم مخور، این چیز تازه‏اى نیست) پیامبران قبل از تو نیز مورد تکذیب قرار گرفتند» (وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ). آنها نیز در این راه مقاومت کردند.
مهم این است که «همه کارها به سوى خدا باز مى‏گردد» و او ناظر بر همه چیز و حساب کننده همه کارهاست (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
او هرگز زحمات تو را در این راه نادیده نمى‏گیرد، همان گونه که تکذیبهاى این مخالفان لجوج را بى‏کیفر نمى‏گذارد.


(آیه 5)- سپس به بیان مهمترین برنامه انسانها پرداخته، مى‏گوید: «اى مردم! وعده خداوند حق است» (یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
قیامت و حساب کتاب و میزان و مجازات و کیفر و جنت و نار وعده‏هایى است تخلف ناپذیر از سوى خداوند قادر حکیم.
با توجه به این وعده حق «مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد، و مبادا شیطان مغرور کننده شما را فریب دهد» و به عفو و کرم خدا مغرور سازد (فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).
آرى! عوامل سرگرم کننده، و زرق و برقهاى دل فریب این جهان مى‏خواهد تمام قلب شما را پرکند، و از آن وعده بزرگ الهى غافل سازد مراقب آنها باشید.


(آیه 6)- این آیه هشدارى است به همه مؤمنان در ارتباط با مسأله وسوسه‏هاى شیطان که در آیه قبل مطرح شده بود، مى‏گوید: «شیطان بطور مسلم دشمن شماست، شما نیز او را دشمن خود بدانید» (إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا). عداوت او از نخستین روز آفرینش آدم شروع شد.
در دنباله آیه براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «او فقط حزبش را براى این دعوت مى‏کند که اهل آتش سوزان جهنّم باشند» (إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ).
شیطان حزب خود را به آلودگى و گناه، به پلیدیهاى شهوات، به شرک و طغیان و ستم و سرانجام به آتش جهنم دعوت مى‏کند.

نفیسه آشوری, [23.02.16 23:39]
(آیه 7)- در این آیه سرانجام کار «حزب اللّه» و عاقبت دردناک «حزب شیطان» را این چنین بیان مى‏کند: «کسانى که کافر شدند عذاب دردناک از آن آنهاست، و کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند مغفرت و پاداش بزرگ دارند» (الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ).
طبق این آیه کفر به تنهایى موجب عذاب است ولى ایمان بدون عمل مایه نجات نخواهد بود.


(آیه 8)- از آنجا که در آیات گذشته مردم به دو گروه تقسیم شدند در این آیه یکى از ویژگیهاى مهم این دو گروه را که در واقع سرچشمه سایر برنامه‏هاى آنهاست بیان کرده، مى‏گوید: «آیا کسى که زشتى عملش در نظر او زینت داده شده، و آن را زیبا مى‏بیند» همانند کسى است که واقعیات را آن گونه که هست زشت و زیبا درک مى‏کند؟ (أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً).
در حقیقت این مسأله کلید همه بدبختیهاى اقوام گمراه و لجوج است که اعمال زشتشان به خاطر هماهنگ بودن با شهوات و قلبهاى سیاهشان در نظرشان زیباست.
اما چه کسى اعمال سوء بدکاران را در نظرشان جلوه مى‏دهد؟
بدون شک عامل اصلى، هواى نفس و شیطان است، اما چون خدا این اثر را در اعمال آنها آفریده مى‏توان آن را به خدا نیز نسبت داد، زیرا انسانها هنگامى که گناهى را مرتکب مى‏شوند در آغاز از عمل خود ناراحت مى‏شوند، اما هرقدر آن را تکرار مى‏کنند از ناراحتى آنها کاسته مى‏شود. تدریجا به مرحله بى‏تفاوتى مى‏رسند، و اگر باز هم تکرار کنند زشتیها در نظرشان زیبا مى‏شود.سپس قرآن به بیان علت تفاوت این دو گروه پرداخته، مى‏افزاید: «خداوند هرکس را بخواهد گمراه مى‏کند و هرکس را بخواهد هدایت مى‏نماید» (فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ).
روشن است این مشیت الهى توأم با حکمت اوست و به هرکس آنچه لایق است مى‏دهد.
لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «مبادا بر اثر شدت تأسف و حسرت بر وضع آنها جان خود را از دست دهى» (فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ).
اما چرا حسرت نخورى؟ «براى این که خداوند از اعمال آنها آگاه است» و آنچه را شایسته آنند به آنها مى‏دهد (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُون).


(آیه 9)- در این آیه با توجه به بحثهایى که قبلا پیرامون هدایت و ضلالت و ایمان و کفر گذشت به بیان کوتاه و روشنى پیرامون مبدأ و معاد مى‏پردازد و اثبات «مبدأ» را با اثبات «معاد» در یک دلیل جالب قرین کرده، مى‏فرماید: «خداوند همان کسى است که بادها را فرستاد تا ابرهایى را به حرکت در آورند» (وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً).
«پس ما این ابرها را به سوى سرزمین مرده و خشکى مى‏رانیم» (فَسُقْناهُ إِلى‏ بَلَدٍ مَیِّتٍ).
«سپس به وسیله آن زمین را بعد از مردنش زنده مى‏کنیم» (فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
«آرى! زنده شدن مردگان بعد از مرگ نیز همین گونه است»! (کَذلِکَ النُّشُورُ).
نظام حساب شده‏اى که بر حرکت بادها، و سپس حرکت ابرها، و بعد از آن نزول قطره‏هاى حیات بخش باران، و به دنبال آن زنده شدن زمینهاى مرده حاکم است، خود بهترین دلیل و گواه بر این حقیقت است که دست قدرت حکیمى در پشت این دستگاه قرار دارد و آن را تدبیر مى‏کند.


(آیه 10)- به دنبال این بحث توحیدى، به اشتباه بزرگ مشرکان که عزت خویش را از بتها مى‏خواستند، اشاره کرده، مى‏فرماید: «کسانى که عزت مى‏خواهند (از خدا بطلبند چرا که) تمام عزت از آن خداست» (مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً).
از آنجا که تنها ذات پاک اوست که شکست ناپذیر است، لذا تمام عزت از آن اوست، و هرکس عزتى کسب مى‏کند از برکت دریاى بى‏انتهاى اوست.
در حالات امام حسن مجتبى علیه السّلام مى‏خوانیم که در ساعات آخر عمرش هنگامى که یکى از یاران به نام «جنادة بن ابى سفیان» از او اندرز خواست نصایح ارزنده و مؤثرى براى او بیان فرمود که از جمله این بود: «هرگاه بخواهى بدون داشتن قبیله «عزیز» باشى و بدون قدرت حکومت و هیبت داشته باشى، از سایه ذلت معصیت خدا به درآى و در پناه عزت اطاعت او قرار گیر»! سپس راه وصول به «عزت» را چنین تشریح مى‏کند: «سخنان پاکیزه و عقاید پاک به سوى او صعود مى‏کند» (إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ).
«و عمل صالح را او بالا مى‏برد» (وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ).
«الکلم الطّیّب» به اعتقادات صحیح نسبت به مبدأ و معاد و آیین خداوند تفسیر شده است.
سپس به نقطه مقابل آن پرداخته، مى‏گوید: «و کسانى که نقشه سوء مى‏کشند عذاب شدیدى براى آنهاست» (وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ).
«و تلاش و کوشش آلوده و ناپاک و فاسد آنها نابود مى‏گردد» و به جایى نمى‏رسد (وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ).


(آیه 11)- با توجه به این که در آیات گذشته سخن از مسأله توحید و معاد و صفات خدا در میان بود، در این آیه نخست به آفرینش انسان در مراحل مختلف اشاره کرده، مى‏گوید: «خداوند شما را از خاک آفرید» (وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ).
«سپس از نطفه» (ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ).
«بعد از آن شما را به صورت همسران یکدیگر درآورد» (ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً).
مسلم است که انسان از خاک است هم از این نظر که جدّ انسانها، آدم از خاک آفریده شده، و هم از این نظر که تمام موادى که جسم انسان را تشکیل مى‏دهد و یا انسان از آن تغذیه مى‏کند، و یا نطفه او از آن منعقد مى‏شود همه سرانجام به موادى که در خاکها نهفته است منتهى مى‏شود.
سپس وارد چهارمین و پنجمین مرحله حیات انسان شده، موضوع «باردارى مادران» و «وضع حمل» آنها را پیش کشیده، مى‏گوید: «هیچ جنس ماده‏اى باردار نمى‏شود و وضع حمل نمى‏کند مگر به علم پروردگار» (وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ).
خاک بى‏جان و مرده کجا و انسان زنده عاقل و هوشیار و پرابتکار کجا؟! نطفه بى‏ارزش که از چند قطره آب متعفن تشکیل شده کجا و انسانى رشید و زیبا و مجهز به حواس مختلف و دستگاههاى گوناگون کجا؟! بعد به مرحله «ششم» و «هفتم» این برنامه شگرف در حلقه دیگر پرداخته و به مراحل مختلف عمر و فزونى و کاستى آن بر اثر عوامل مختلف اشاره کرده، مى‏گوید:
«و هیچ انسانى عمر طولانى نمى‏کند، یا از عمرش کاسته نمى‏شود مگر این که در کتاب (علم خداوند) ثبت است» و از قوانین و برنامه‏هایى تبعیت مى‏کند که حاکم بر آنها علم و قدرت اوست (وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتابٍ).
و سرانجام آیه را با این جمله پایان مى‏دهد: «همه اینها بر خداوند آسان است» (إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ).
آفرینش این موجود عجیب و همچنین مسائل مربوط به جنسیت، و زوجیت، و باردارى، و وضع حمل، و افزایش و کاستى عمر، چه از نظر قدرت، و چه از نظر علم و محاسبه همه براى او سهل و ساده است، و اینها گوشه‏اى از آیات انفسى هستند که از یک سو ما را به مبدأ عالم هستى مربوط و آشنا مى‏کنند و از سوى دیگر دلائل زنده‏اى بر مسأله امکان معاد محسوب مى‏شوند.
یک سلسله عوامل طبیعى در افزایش یا کوتاهى عمر دخالت دارند که بسیارى از آنها براى بشر تاکنون شناخته شده است، همانند تغذیه صحیح، کار و حرکت مداوم، دورى از هیجانات مداوم، و داشتن ایمان قوى که بتواند انسان را در ناملایمات زندگى آرامش و قدرت بخشد.ولى علاوه بر اینها عواملى وجود دارد که در روایات اسلامى روى آن تأکید شده است، به عنوان نمونه به دو روایت زیر توجه فرمایید:
الف) پیغمبر گرامى صلّى اللّه علیه و اله مى‏فرماید: «انفاق در راه خدا و صله رحم خانه‏ها را آباد و عمرها را طولانى مى‏کند».
ب) امام باقر علیه السّلام مى‏فرماید: «نیکوکارى و انفاق پنهانى فقر را بر طرف ساخته، و عمر را افزون مى‏کند».


مریم :


خیلی جالب بود...برای رسیدن به عزت ابتدا باید ایمان آورد و بعد عمل صالح انجام داد... خیلی زیبا بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۰۸
* مسافر
سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۷ ق.ظ

434 . صفحه 434


چهارم اسفند :


نفیسه :


نفیسه آشوری, [22.02.16 23:17]
اعوذبالله السمیع العلیم من الشیطان اللعین الرجیم
(آیه 49)- خداوند برای تاکید میفرماید: «بگو: حق آمد و باطل (کارى از آن ساخته نیست و) نمى‏تواند آغازگر چیزى باشد و نه تجدید کننده آن» (قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ).
و به این ترتیب در برابر حق هیچ گونه نقشى نخواهد داشت، نه یک نقش جدید و آغازگر و نه یک نقش تکرارى چرا که نقشه‏هایش نقش بر آب است و درست به همین دلیل نمى‏تواند نور حق را بپوشاند و اثر آن را از خاطره‏ها بزداید.


(آیه 50)- سپس براى این که روشن سازد که آنچه مى‏گوید از سوى خداست، و هر هدایتى از ناحیه اوست، و در وحى الهى هرگز خطایى رخ نمى‏دهد، مى‏افزاید: «بگو: اگر من گمراه شوم از ناحیه خویشتن گمراه مى‏شوم، و اگر هدایت یابم به وسیله آنچه پروردگارم به من وحى مى‏کند هدایت مى‏یابم» (قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى‏ نَفْسِی وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِما یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی).
یعنى من نیز اگر به حال خود بمانم گمراه مى‏شوم، چرا که پیدا کردن راه حق از میان انبوه باطلها جز به مدد پروردگار ممکن نیست، و نور هدایتى که هیچ گمراهى در آن راه ندارد نور وحى اوست.
به هر حال جایى که پیامبر با تمام علم و آگاهیش بدون هدایت الهى به جایى نرسد تکلیف دیگران روشن است.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «او شنوا و نزدیک است» (إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ).
مبادا فکر کنید سخنان ما و شما را نمى‏شنود!


(آیه 51)- آنها راه فرار ندارند: در اینجا با توجه به بحثهایى که پیرامون مشرکان لجوج در آیات پیشین گذشت، روى سخن را بار دیگر به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، حال این گروه را به هنگام گرفتارى در چنگال عذاب الهى مجسّم مى‏سازد که چگونه آنها پس از گرفتارى به فکر ایمان مى‏افتند اما ایمانشان سودى نخواهد داشت.
مى‏فرماید: «اگر ببینى هنگامى که فریادشان بلند مى‏شود اما نمى‏توانند فرار کنند، و از چنگال عذاب الهى بگریزند، و آنها را از مکان نزدیکى مى‏گیرند» و گرفتار مى‏سازند از بیچارگى آنها تعجب خواهى کرد (وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ).این فریاد و فزع و بیتابى مربوط به دنیا و عذاب استیصال، و یا لحظه جان دادن است، چرا که در آخرین آیه همین سوره مى‏گوید: «میان آنها و آنچه مورد علاقه آنها بود جدایى افکنده مى‏شود، همان گونه که قبل از آن درباره گروههاى دیگرى از کفار این عمل انجام گرفت».
منظور از جمله «أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ» این است که این افراد بى‏ایمان و ستمگر نه تنها نمى‏توانند از حوزه قدرت خدا فرار کنند بلکه خدا آنها را از جایى گرفتار مى‏کند که بسیار به آنها نزدیک است!


(آیه 52)- در این آیه حال آنها را به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهى بیان کرده، مى‏فرماید: «آنها مى‏گویند: ما به آن (قرآن و آورنده‏اش و مبدأ و معاد) ایمان آوردیم» (وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ).
«ولى چگونه آنها مى‏توانند از آن فاصله دور دسترسى به آن پیدا کنند»؟! (وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ).
آرى! با فرارسیدن مرگ و عذاب استیصال درهاى بازگشت بکلى بسته مى‏شود، و میان انسان و جبران خلاف کاریهاى گذشته گویى سدّ محکمى ایجاد مى‏گردد، به همین دلیل اظهار ایمان در آن هنگام گویى از نقطه دور دستى انجام مى‏گیرد.
اصولا چنین ایمانى که جنبه اضطرارى دارد، ارزشى ندارد.


(آیه 53)- آنها چگونه مى‏توانند در این لحظه‏اى که همه چیز پایان گرفته در مقام جبران خطاهاى خویش برآیند و ایمان بیاورند «در حالى که پیش از آن (در همان حالتى که در نهایت اختیار و آزادى اراده بودند) به آن کافر شدند»؟! (وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ).
نه تنها کافر شدند بلکه انواع اتهامات را به پیامبر اسلام و تعلیمات او بستند و «در باره جهان غیب (عالم ماوراء طبیعت، و قیامت و نبوت پیامبر) داوریهاى نادرستى مى‏کردند و از نقطه دوردستى نسبتهایى به آن مى‏دادند» (وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ).


(آیه 54)- سپس مى‏افزاید: «سرانجام میان آنها و آنچه مورد علاقه آنان بود (بوسیله مرگ) جدایى افکنده مى‏شود، همان گونه که با گروههاى مشابه آنها از قبل چنین عمل شد» (وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ).
در یک لحظه دردناک تمام اموال و ثروتها، تمام کاخها و مقامها، و تمام آرزوهاى خود را مى‏بینند که از آنها جدا مى‏شود، آنهایى که سخت به یک درهم و دینار چسبیده بودند و دل از کمترین امکانات مادى بر نمى‏کندند چه حالى خواهند داشت در آن لحظه که باید با همه آن یکباره وداع گویند، و چشم بپوشند، و به سوى آینده‏اى تاریک و وحشتناک گام بردارند؟
بالأخره در آخرین جمله مى‏گوید: علت همه این مسائل آن است که «آنها پیوسته در حال شک و تردید به سر مى‏بردند» و طبعا چنین سرنوشتى در انتظار آنها بود (إِنَّهُمْ کانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ).



درسهایی از سوره شریفه سبا

1-الحمدلله الذی له ما فی السموات و ما فی الارض
2-نشانه رحمت خداوند نزول باران از آسمان و نشانه غفران الهی پوشاندن اعمال زشت انسان است.
8-بی ایمانی به آخرت نوعی عذاب است هم در دنیا و هم در آخرت .(نگرانی از پوچی ،ترس از مرگ و هدر رفتن تلاشها از بزرگترین عذابهای  دنیوی است).
13-امکانات باید زمینه ی سپاسگزاری از خداوند باشند.
21-فلسفه وجود شیطان و وسوسه های او،ایجاد چند راه پیش روی انسان و قدرت انتخاب و آزمایش اوست.
36-دادن و گرفتن نعمت ،نشانه مهر یا قهر الهی نیست.ممکن است از مومن بگیرد و به کافر بدهد.
37-داشتن مال و فرزند و سایر امکانات،نشان دهنده رشد و کمال نیست،بلکه بهره گیری صحیح از آنها کمال است.در واقع اگر مال و فرزند در راستای ایمان و عمل صالح باشد،وسیله قرب میشود.
39-تفاوت رزق به دست خداوند و سبب تربیت و تکامل انسان است که از دلایل این اختلاف رزق،امتحان افراد میباشد.
43-تقلید کورکورانه مانع پیشرفت انسان است.
52-هر کافری در لحظه احساس خطر ایمان می آورد ولی چه سود؟ ایمان انتخابی ارزش دارد نه اضطرابی.




سوره فاطر سی و پنجمین سوره قران میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و دارای 45 آیه است.‏
محتواى سوره:
این سوره- به خاطر سرآغاز آن که با عنوان «فاطر» و «ملائکه» شروع مى‏شود- گاه سوره «فاطر» و گاه سوره «ملائکه» نامیده شده و آیات آن را در پنج بخش مى‏توان خلاصه کرد.
1- بخش مهمى پیرامون نشانه‏هاى عظمت خداوند در عالم هستى و دلائل توحید سخن مى‏گوید.
2- بخش دیگرى از آن از ربوبیت پروردگار و خالقیت و رازقیت او و آفرینش انسان از خاک و مراحل تکامل او بحث مى‏کند.
3- بخش دیگر پیرامون معاد و نتایج اعمال در آخرت، و رحمت گسترده الهى در این جهان، و سنّت تخلف ناپذیر او درباره مستکبران است.
4- قسمتى به مسأله رهبرى انبیا و مبارزه پى‏گیر و مستمرشان با دشمنان لجوج و سرسخت و دلدارى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در این زمینه مى‏باشد.
5- سرانجام بخشى از آن بیان مواعظ و اندرزهاى الهى در زمینه‏هاى مختلف است.
بعضى از مفسران تمام این سوره را در یک حلقه خلاصه کرده‏اند و آن مسأله قاهریت خداوند در تمام زمینه‏هاست.
فضیلت تلاوت سوره:
علاوه بر روایتى که در آغاز سوره سبأ خواندیم در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمده است: «هر کس سوره فاطر را بخواند در روز قیامت سه در از درهاى بهشت، او را به سوى خود دعوت مى‏کند که از هر کدام مى‏خواهى وارد شو»! با توجه به این که مى‏دانیم درهاى بهشت همان عقائد و اعمال صالحى است که سبب وصول به بهشت مى‏شود، ممکن است این روایت اشاره به ابواب سه گانه اعتقاد به توحید، معاد و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله باشد.
چنانکه قبلا هم گفته‏ایم قرآن برنامه عمل است، و تلاوت آن سرآغازى است براى تفکر و ایمان، و آن نیز وسیله‏اى است براى عمل به محتواى آن و این همه پاداشهاى عظیم نیز از همین جا و با همین شرائط تحقق مى‏یابد- دقت کنید.



(آیه 1)- گشاینده درهاى بسته اوست! آغاز این سوره با حمد پروردگار شروع مى‏شود، حمد و ستایش او به خاطر آفرینش جهان پهناور هستى.
مى‏فرماید: «حمد مخصوص خداوندى است که خالق آسمانها و زمین است» و همه نعمتها و مواهب هستى از وجود ذى جود او سرچشمه مى‏گیرد (الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«فاطر» از ماده «فطور» به معنى شکافتن است، و از آنجا که آفرینش موجودات همانند شکافته شدن ظلمت عدم، و بیرون آمدن نور هستى است، این تعبیر در مورد خلقت و آفرینش به کار مى‏رود.
و از آنجا که تدبیر این عالم از سوى پروردگار- به حکم این که عالم، عالم اسباب است- بر عهده فرشتگان گذارده شده، بلافاصله از آفرینش آنها و قدرتهاى عظیمى که پروردگار در اختیارشان گذارده سخن مى‏گوید.
خداوندى که «فرشتگان را رسولانى قرار داد که داراى بالهاى دو گانه و سه گانه و چهارگانه‏اند» (جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ).
رسالت در اینجا در معنى وسیع و گسترده‏اى به کار رفته که هم «رسالت تشریعى» یعنى همان پیام آوردن از سوى خدا براى انبیا را شامل مى‏شود و هم «رسالت تکوینى» را یعنى به عهده گرفتن مأموریتهاى مختلف در جهان آفرینش.
سپس مى‏افزاید: «خداوند هر چه بخواهد در آفرینش مى‏افزاید چرا که او بر هر چیزى قادر و تواناست» (یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).


(آیه 2)- بعد از بیان خالقیت پروردگار و رسالت فرشتگان که واسطه فیض‏اند سخن از رحمت او به میان مى‏آورد که زیر بناى تمام عالم هستى است.
مى‏فرماید: «آنچه را خداوند از رحمت براى مردم بگشاید کسى نمى‏تواند جلو آن را بگیرد» (ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها).
«و آنچه را بازدارد و امساک کند کسى بعد از او قادر به فرستادن آن نیست» (وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ).
«چرا که او قدرتمندى است شکست ناپذیر و در عین حال حکیم و آگاه» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
خلاصه این که تمام خزائن رحمت نزد اوست و هر کس را لایق ببیند مشمول آن مى‏سازد.


(آیه 3)- در این آیه به مسأله «توحید عبادت» براساس «توحید خالقیت و رازقیت» اشاره کرده، مى‏فرماید: «اى مردم! نعمت خداوند را بر خودتان به یاد آورید» (یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ).
درست فکر کنید: این همه مواهب و برکات، و این همه امکانات حیاتى که در اختیار شما قرار گرفته و در آن غوطه‏ورید منشأ اصلى و سرچشمه آنها کیست؟! «آیا خالقى غیر از خدا، از آسمان و زمین به شما روزى مى‏دهد»؟ (هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
اکنون که مى‏دانید سرچشمه همه این برکات اوست، پس بدانید «معبودى جز او وجود ندارد» و عبادت و پرستش تنها شایسته ذات پاک اوست (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«با این حال چگونه (از طریق حق) به سوى باطل منحرف مى‏شوید» و به جاى اللّه در برابر بتها سجده مى‏کنید! (فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۰۷
* مسافر
دوشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۲۵ ب.ظ

433. صفحه 433


سوم اسفند :


نفیسه :



(آیه 40)- از آنجا که  گروهی از ثروتمندان ظالم و طاغى در زمره مشرکان بودند و ادعا مى‏کردند که ما فرشتگان را مى‏پرستیم و آنها شفیعان ما در قیامت هستند، قرآن به پاسخ این ادعاى بى‏اساس نیز پرداخته چنین مى‏گوید: «و به خاطر بیاور روزى را که خداوند همه آنها (چه عبادت کنندگان و چه عبادت شوندگان) را محشور مى‏کند، سپس فرشتگان را مخاطب ساخته مى‏گوید: آیا اینها شما را عبادت مى‏کردند»؟! (وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ).
هدف از سؤال فوق این است که از بیان فرشتگان حقایق گفته شود، تا این گروه عبادت کننده سرافکنده و شرمنده شوند، و بدانند آنها از عمل اینها کاملا بیزارند.


(آیه 41)- اکنون ببینیم «فرشتگان» در پاسخ سؤال پروردگار چه مى‏گویند؟
آنها جامعترین و مؤدبانه‏ترین پاسخ را انتخاب کرده چنین «عرض مى‏کنند: منزهى تو اى پروردگار!» از این نسبتهاى ناروا که به ساحت مقدست داده‏اند (قالُوا سُبْحانَکَ).
ما به هیچ وجه با این گروه ارتباط نداشته‏ایم «تنها تو ولىّ ما هستى نه آنها»(أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ).
آنها ما را پرستش نمى‏کردند «بلکه جن را مى‏پرستیدند و اکثرشان به جنیان ایمان داشتند» (بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ).
منظور از «جن» شیطان و سایر موجودات خبیثى است که بت‏پرستان را به این عمل تشویق مى‏کردند، بنابراین مراد از عبادت جن همان اطاعت و پیروى از فرمان و پذیرش وسوسه‏هاى آنهاست.


(آیه 42)- به این ترتیب امید مشرکان در آن روز به نومیدى کامل تبدیل مى‏شود و به وضوح این حقیقت براى آنها روشن مى‏گردد که معبودان آنها کوچکترین گرهى از کارشان نخواهند گشود، بلکه از آنان متنفر و بیزارند.
لذا در این آیه به عنوان یک نتیجه‏گیرى پر معنى مى‏گوید: «پس امروز هیچ یک از شما نسبت به دیگرى مالک سود و زیانى نیست» (فَالْیَوْمَ لا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا).
بنابراین نه فرشتگان که ظاهرا معبود آنها بودند مى‏توانند شفاعتى کنند، و نه آنها نسبت به یکدیگر مى‏توانند کمکى انجام دهند.
اینجاست که «به این ظالمان مى‏گوییم: بچشید عذاب آتشى را که آن را تکذیب مى‏کردید» (وَ نَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ).


(آیه 43)- با کدام منطق آیات ما را انکار مى‏کنند؟
آیات گذشته از وضع مشرکان و افراد بى‏ایمان در قیامت سخن مى‏گفت، در اینجا بار دیگر به وضع آنها در این دنیا پرداخته عکس العمل آنان را در برابر شنیدن قرآن بازگو مى‏کند، تا روشن شود آن سرنوشت شوم در قیامت معلول این موضعگیرى غلط در مقابل آیات الهى در دنیاست.
نخست مى‏گوید: «هنگامى که آیات روشنگر ما بر آنها خوانده مى‏شود مى‏گویند: این مرد فقط مى‏خواهد شما را از آنچه نیاکانتان پرستش مى‏کردند باز دارد» (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ). این نخستین عکس العمل آنها در برابر این «آیات بینات» است که به منظور تحریک حس عصبیت در این قوم متعصب مطرح مى‏کردند.
سپس دومین گفتارى را که براى ابطال دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مطرح مى‏ساختند بیان مى‏کند، مى‏فرماید: «و آنها مى‏گویند: این (قرآن) جز دروغ بزرگى که به خدا بسته شده چیز دیگرى نیست»! (قالُوا ما هذا إِلَّا إِفْکٌ مُفْتَرىً).
و بالأخره سومین اتهامى را که به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بستند تهمت «سحر» بود، چنانکه در پایان آیه مى‏خوانیم: «کسانى که کافر شدند هنگامى که حق به سراغشان آمد گفتند: این چیزى جز سحر آشکار نیست»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ).


(آیه 44)- قرآن در این آیه بر تمام ادعاهاى آنها خط بطلان مى‏کشد، هرچند ناگفته بطلانش روشن است، تمام ادعاهاى واهى آنها را با یک جمله پاسخ مى‏دهد، مى‏گوید: «ما قبلا چیزى از کتابهاى آسمانى را به آنها نداده‏ایم که آن را بخوانند (و بر اساس آن به انکار دعوت تو بپردازند) و قبل از تو هیچ پیامبرى براى آنها نیز نفرستادیم» (وَ ما آتَیْناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ).
اشاره به این که این ادعاها از کسى قابل طرح است که قبلا پیامبرى به سراغ او آمده و کتاب آسمانى براى او آورده و محتواى دعوت تازه را با آن مخالف مى‏بیند و به تکذیب بر مى‏خیزد.
اما کسى که تنها به اتکا فکر خود- بدون هیچ گونه وحى آسمانى- و با نداشتن بهره‏اى از علم، خرافاتى به هم بافته حق ندارد چنین قضاوت کند.


(آیه 45)- در این آیه این گروه سرکش را با بیانى مؤثر و گویا مورد تهدید قرار داده، چنین مى‏گوید: «کسانى که قبل از اینها بودند نیز آیات الهى را تکذیب کردند» (وَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
«در حالى که اینها (از نظر قوت و قدرت حتى) به یک دهم آنچه به اقوام پیشین دادیم نمى‏رسند» (وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ).
اما ببینید سرنوشت آنها به کجا رسید؟ آرى «آنها رسولان مرا تکذیب کردند، پس بنگرید مجازات من نسبت به آنها چگونه بود»؟! (فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ).
شهرهاى ویران شده آنها در زیر ضربات کوبنده مجازات الهى در نزدیکى شما و در مسیرتان به سوى شام قرار دارد، آنها را آیینه عبرت بگیرید، که نه سنّت الهى تغییر پذیر است و نه شما از آنها برترید!


(آیه 46)- انقلاب فکرى ریشه هر انقلاب اصیل: در این آیه و آیات آینده که بحثهاى اواخر این سوره را تشکیل مى‏دهد بار دیگر به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله دستور مى‏دهد که آنها را با دلائل مختلف به سوى حق دعوت کند، و از گمراهى باز دارد.
نخست به خمیر مایه همه تحولات و دگرگونیهاى اجتماعى و اخلاقى و سیاسى و اقتصادى و فرهنگى اشاره کرده، و در جمله‏هایى بسیار کوتاه و پرمحتوا مى‏گوید: «به آنها بگو: من تنها شما را به یک چیز اندرز مى‏دهم، و آن این که براى خدا قیام کنید دو نفر، دو نفر، با یک نفر، یک نفر، سپس اندیشه کنید» (قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا).
یعنى در همه چیز، در زندگى معنوى، در زندگى مادى، در مسائل مهم، در مسائل کوچک، و خلاصه در هر کار باید نخست اندیشه کرد، ولى از همه مهمتر، اندیشه براى پیدا کردن پاسخ این چهار سؤال است:
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا مى‏روم؟ و اکنون در کجا هستم؟
«این دوست و همنشین شما (محمّد) هیچ گونه انحراف فکرى و جنون ندارد» (ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ).
بلکه «او فقط بیم دهنده شماست در برابر عذاب شدید الهى» (إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ).
آیه فوق عصاره دین و خمیر مایه تکامل و پیشرفت انسان را همین اندیشه و تفکر مى‏داند.


(آیه 47)- در آیه قبل سخن از دعوت به تفکر، و نفى هرگونه عدم تعادل روحى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود. در این آیه سخن از عدم مطالبه اجر و مزد در برابر رسالت است.
مى‏گوید: «بگو: هر اجر و پاداشى از شما خواستم براى شماست» (قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ).
«اجر و پاداش من تنها بر خداوند است» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ).
من شما را دعوت به تفکر کردم، اکنون بیندیشید، چه چیز سبب شده که من شما را از عذاب شدید الهى انذار کنم؟ چه سود مادّى از این کار عائد من مى‏شود؟
من اصولا از شما اجر و پاداشى نخواسته‏ام، و اگر مى‏بینید من در بعضى از سخنانم که از سوى پروردگار آورده‏ام به شما گفته‏ام: «من از شما پاداشى نمى‏طلبم جز دوستى خویشاوندانم» (شورى/ 23). این نیز سودش به خود شما بازگشت مى‏کند چرا که مودّت ذى القربى بازگشت به مسأله «امامت و ولایت» و «تداوم خط نبوّت» است که آن نیز براى ادامه هدایت شما ضرورى است.
و در پایان آیه مى‏فرماید: «و او بر هر چیز شاهد و گواه است» (وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ).
اگر من پاداشم را از او مى‏خواهم به خاطر آن است که او از همه اعمال و نیات من آگاه است.


(آیه 48)- با توجه به آنچه پیرامون حقانیت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گفته شد، در این آیه مى‏گوید: قرآن واقعیتى است انکار ناپذیر که از ناحیه خدا بر قلب پیامبر القا شده است «بگو: پروردگار من حق را مى‏افکند که او علّام الغیوب است و از تمام اسرار نهان آگاه است» (قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُیُوبِ).
منظور افکندن «حق» یعنى کتب آسمانى و وحى الهى بر قلوب انبیا و فرستادگان پروردگار است. و این بى‏شباهت به حدیث معروف (العلم نور یقذفه اللّه فى قلب من یشاء) علم نورى است که خداوند به دلهاى کسانى که بخواهد و شایسته ببیند مى‏افکند» نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۲۵
* مسافر
يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۲۴ ب.ظ

432 . صفحه 432


دوم اسفند :


نفیسه :


(آیه 32)- در آیه قبل دیدیم که در صحنه قیامت مستضعفان بار گناه خود را بر گردن مستکبران انداخته و میگویند اگر شما نبودید ما مومن بودیم،ولى مستکبران خاموش نمى‏مانند و «در پاسخ به مستضعفین مى‏گویند: آیا ما شما را از طریق هدایت باز داشتیم بعد از آن که هدایت به سراغ شما آمد» و به قدر کافى اتمام حجت شد و پیامبران گفتنى‏ها را گفتند (قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدى‏ بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ).
نه ما مسؤول نیستیم، «بلکه خود شما گنهکار بودید» (بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ).
که با داشتن آزادى اراده تسلیم سخنان بى‏اساس ما شدید، به کفر و الحاد روى آوردید و سخنان منطقى انبیا را به دست فراموشى سپردید.


(آیه 33)- «و مستضعفان به مستکبران مى‏گویند: وسوسه‏هاى فریبکارانه شما در شب و روز (مایه گمراهى ما شد) هنگامى که به ما دستور مى‏دادید که به خداوند کافر شویم و همتایانى براى او قرار دهیم»! (وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً).
درست است که ما در پذیرش آزاد بودیم و مقصر و گنهکار، ولى شما هم به عنوان عامل فساد مسؤولید و گنهکار، بلکه سنگ اول به دست ناپاک شما گذاشته شد، بخصوص این که همواره از موضع قدرت با ما سخن مى‏گفتید.
لذا هر دو گروه از کرده خود پشیمان مى‏شوند، مستکبران از گمراه ساختن دیگران و مستضعفان از پذیرش بى‏قید و شرط این وسوسه‏هاى شوم، «اما هنگامى که عذاب الهى را مى‏بینند ندامت خود را کتمان مى‏کنند (مبادا بیشتر رسوا شوند) و ما غل و زنجیر بر گردن کافران مى‏نهیم» (وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِی أَعْناقِ الَّذِینَ کَفَرُوا).
آرى! آنها هر وقت در دنیا به اشتباه خود پى مى‏بردند و نادم مى‏شدند شجاعت اظهار ندامت را نداشتند، و همین خصیصه اخلاقى خود را در قیامت نیز به کار مى‏گیرند اما چه سود؟
به هرحال اینها نتیجه اعمال خودشان است که از پیش فراهم ساخته‏اند «آیا آنها جزایى جز اعمالى که انجام مى‏دادند دارند»؟! (هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
آرى! این اعمال و کردار کفار و مجرمین است که به صورت زنجیرهاى اسارت بر گردن و دست و پاى آنها گذارده مى‏شود.


(آیه 34)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از اغواگرى مستکبران بود در اینجا گوشه‏اى از این اغواگرى را منعکس مى‏سازد، مى‏گوید: «و ما هرگز در هیچ شهر و دیارى پیامبر انذار کننده‏اى نفرستادیم مگر این که مترفین (همان متنعمان مغرور و مست نعمت) مى‏گفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شده‏اید کافریم» و آنچه را نامش پیام الهى مى‏نهید قبول نداریم (وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ).
نه تنها در برابر انبیا که در برابر هر قدم اصلاحى از ناحیه هر دانشمند مصلح و عالم مجاهدى برداشته شود این گروه سر به مخالفت برمى‏دارند.


(آیه 35)- مال و فرزند دلیل قرب به خدا نیست! این آیه به منطق پوشالى آنها که در هر زمانى براى اثبات برترى خود به آن متوسل مى‏شدند و به اغفال عوام مى‏پرداختند اشاره کرده، مى‏گوید: «و آنها گفتند: ما از همه ثروتمندتر و پر اولادتریم» (وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً).
خداوند به ما محبت دارد هم اموال فراوان در اختیار ما نهاده، و هم نیروى انسانى بسیار، و این دلیل بر لطف او در حق ما و نشانه مقام و موقعیت ما در نزد اوست «و ما (نور چشمى‏ها) هرگز مجازات نخواهیم شد»! (وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ).
اگر ما مطرود درگاه او بودیم این همه نعمت چرا به ما مى‏داد؟ خلاصه آبادى دنیاى ما دلیل روشنى بر آبادى آخرت ماست!


(آیه 36)- این آیه این منطق پوشالى و عوام فریبانه را به عالیترین وجهى پاسخ مى‏دهد و درهم مى‏کوبد، روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى‏فرماید: «به آنها بگو: پروردگار من روزى را براى هرکس بخواهد گسترش مى‏دهد، و (براى هر کس بخواهد) سخت مى‏گیرد» (قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).
و اینها همه طبق مصالحى است که براى آزمون خلق و نظام زندگى انسان لازم مى‏داند و ربطى به قدر و مقام در درگاه خدا ندارد.
بنابراین هرگز نباید وسعت روزى را دلیل بر سعادت، و تنگى روزى را دلیل بر شقاوت شمرد «اما اکثر مردم از این واقعیت بى‏خبرند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ). البته اکثریت ناآگاه و بى‏خبر چنین هستند.


(آیه 37)- سپس با صراحت بیشترى همین معنى را تعقیب کرده، مى‏گوید:
«هرگز چنان نیست که اموال و اولادتان شما را نزد ما مقرّب سازد» (وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفى‏).این سخن بدان معنى نیست که انسان دست از تلاش و کوشش لازم براى زندگى بردارد، بلکه هدف این است که داشتن امکانات اقتصادى و نیروى انسانى فراوان هرگز معیار ارزش معنوى انسانها در پیشگاه خدا نمى‏شود.
سپس به معیار اصلى ارزشهاى انسانها و آنچه مایه تقرب به درگاه خدا مى‏شود پرداخته و به صورت یک استثنا مى‏گوید: «مگر کسانى که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که براى آنها در برابر اعمالشان پاداش مضاعف است، و در غرفه‏هاى بهشتى در نهایت امنیت به سر مى‏برند» (إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ).
بنابراین تمام معیارها به این دو امر باز مى‏گردد «ایمان» و عمل «صالح».
اینجاست که قرآن با صراحت بى‏نظیرش قلم بطلان بر تمام پندارهاى انحرافى و خرافى در زمینه عوامل قرب به پروردگار کشیده.


(آیه 38)- در این آیه گروه مقابل آنها را توصیف کرده، مى‏گوید: «اما آنها که براى انکار و ابطال آیات ما تلاش و کوشش مى‏کنند (نه خود ایمان دارند و نه اجازه مى‏دهند دیگران در راه حق گام نهند) در حالى که چنین مى‏پندارند که مى‏توانند از چنگال قدرت ما فرار کنند، آنها در عذاب دردناک روز قیامت احضار مى‏شوند» (وَ الَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ أُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ).
آنها همان کسانى هستند که با استفاده از اموال و اولاد و نفرات خود به تکذیب انبیا پرداخته و به وسوسه خلق خدا مشغول شدند.


(آیه 39)- بیزارى معبودان از عابدان: بار دیگر در اینجا به پاسخ گفتار آنها که اموال و اولاد خود را دلیل بر قرب خویش در درگاه خداوند مى‏پنداشتند باز مى‏گردد، و به عنوان تأکید مى‏گوید: «بگو: پروردگار من روزى را براى هرکس از بندگانش بخواهد گسترده یا محدود مى‏کند» (قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ).
سپس مى‏افزاید: «آنچه را در راه خدا انفاق کنید خداوند جاى آن را پر مى‏کند و او بهترین روزى دهندگان است» (وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ).
در روایتى از پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏خوانیم: «کسى که یقین به عوض و جانشین داشته باشد در انفاق کردن سخاوتمند خواهد بود».
اما مسأله مهم این است که انفاق از اموال حلال و مشروع باشد که خدا غیر آن را قبول نمى‏کند و برکت نمى‏دهد.
گر چه محتواى این آیه تأکید بر مطلب گذشته است ولى از دو جهت تازگى دارد:
نخست این که آیه 37 که مفهومش همین مفهوم بود بیشتر ناظر به اموال و اولاد کفار بود در حالى که این آیه ناظر به مؤمنان است.
دیگر این که آیه قبل وسعت و تنگى معیشت را درباره دو گروه مختلف بیان مى‏کرد در حالى که این آیه ممکن است اشاره به دو حالت مختلف از یک انسان باشد که گاه روزیش گسترده و گاه تنگ و محدود است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۲۴
* مسافر
شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۲۴ ب.ظ

431 . صفحه 431


اول اسفند :


نفیسه :



(آیه 23)- این سؤال ممکن است به ذهن ‏آید که اگر منطق مشرکان در برابر شفاعت بتها بی اساس است، پس مسأله «شفاعت» شفیعان چه مى‏شود؟
در این آیه به پاسخ این سؤال پرداخته، چنین مى‏گوید:اگر شفیعانى در درگاه خدا وجود دارند آن هم به اذن و فرمان اوست،زیرا: «هیچ شفاعتى نزد او جز براى کسانى که اذن داده فایده ندارد» (وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ).
بنابراین،بهانه بت‏پرستان براى پرستش بتها که مى‏گفتند:«اینها شفیعان ما نزد خدایند»! (یونس/ 18) به این وسیله قطع مى‏شود،چرا که خدا هرگز اجازه شفاعتى به آنها نداده است.
بعد از این جمله چنین مى‏گوید:در آن روز اضطراب و وحشتى بر دلها چیره مى‏شود هم شفاعت کنندگان و هم شفاعت شوندگان غرق در اضطراب مى‏شوند،و در انتظار این هستند که ببینند خداوند به چه کسانى اجازه شفاعت مى‏دهد؟
و درباره چه کسانى؟ و این حالت اضطراب و نگرانى همچنان ادامه مى‏یابد «تا زمانى که فزع و اضطراب از دلهاى آنها زایل گردد» و فرمان از ناحیه خدا صادر شود (حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ).
اینجاست که هر دو گروه رو به یکدیگر مى‏کنند و از هم «مى‏پرسند (یا مجرمان از شافعان مى‏پرسند) پروردگار شما چه دستورى داد»؟ (قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ).
در پاسخ «مى‏گویند: خداوند حق را بیان کرد» (قالُوا الْحَقَّ).
و «حق» چیزى جز اجازه شفاعت درباره آنها که رابطه خود را بکلى از درگاه خدا قطع نکرده‏اند نمى‏باشد.
و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «و اوست خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه» (وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ).
در حقیقت آنها مى‏گویند: چون خداوند على و کبیر است هر دستورى مى‏دهد عین واقعیت و هر واقعیتى منطبق بر دستور اوست.


(آیه 24)- در این آیه از طریق دیگرى براى ابطال عقائد مشرکان وارد مى‏شود و مسأله «رازقیّت» را بعد از مسأله «خالقیّت» عنوان مى‏کند، مى‏گوید: «بگو:
چه کسى شما را از آسمانها و زمین روزى مى‏دهد» و برکات آن را در اختیارتان مى‏گذارد؟! (قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).بدیهى است هیچ کس از آنها نمى‏توانست بگوید این بتهاى سنگى و چوبى باران را از آسمان نازل مى‏کنند، گیاهان را از زمین مى‏رویانند.
جالب این که بدون آن که در انتظار پاسخ آنها باشد بلافاصله مى‏فرماید:
«بگو: اللّه» (قُلِ اللَّهُ).
در پایان آیه اشاره به مطلبى مى‏کند که خود مى‏تواند پایه دلیلى را تشکیل دهد، دلیلى واقع بینانه و توأم با نهایت انصاف و ادب، به گونه‏اى که طرف از مرکب لجاج و غرور پایین آید، و به اندیشه و فکر بپردازد، مى‏گوید: «مسلما ما یا شما بر هدایت یا ضلالت آشکارى هستیم»! (وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلى‏ هُدىً أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
اشاره به این که عقیده ما و شما با هم تضاد روشنى دارد، بنابراین ممکن نیست هر دو حق باشد، چرا که جمع بین نقیضین و ضدین امکان ندارد.


(آیه 25)- این آیه باز همان استدلال را به شکل دیگرى- و با همان لحن منصفانه‏اى که خصم را از مرکب لجاجت و غرور فرود آورد- ادامه مى‏دهد، مى‏گوید: «بگو: شما مسؤول گناهان ما نیستید، و ما نیز در برابر اعمال شما مسؤول نخواهیم بود» (قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
عجیب این که در اینجا پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مأمور است در مورد خودش تعبیر به «جرم» کند، و در مورد مخالفان تعبیر به کارهایى که انجام مى‏دهند! و به این ترتیب این حقیقت را روشن سازد که هر کس باید پاسخگوى اعمال و کردار خویش باشد، چرا که نتایج اعمال هر انسانى چه زشت و چه زیبا به خود او مى‏رسد.


(آیه 26)- این آیه در حقیقت بیان نتیجه دو آیه قبل است، زیرا هنگامى که به آنها اخطار کرد که یکى از ما دو گروه بر حق و دیگرى بر باطلیم، و نیز اخطار کرد که هرکدام از ما مسؤول اعمال خویشتن هستیم، به بیان این حقیقت مى‏پردازد که چگونه به وضع همگى رسیدگى مى‏شود.
مى‏فرماید: «به آنها بگو: پروردگار ما همه ما را در روز رستاخیز جمع مى‏کند، سپس در میان ما به حق داورى مى‏کند» و ما را از یکدیگر جدا مى‏سازد، تا هدایت شدگان از گمراهان بازشناخته شوند، و هر کدام به نتیجه اعمالشان برسند (قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنا رَبُّنا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنا بِالْحَقِّ).
اگر مى‏بینید امروز همه با هم آمیخته‏اند و هر کسى ادعا مى‏کند من بر حقم و اهل نجاتم، این وضع براى همیشه ادامه پیدا نخواهد کرد، و روز جدایى صفوف سرانجام فراخواهد رسید، چرا که «ربوبیت» پروردگار چنین اقتضا مى‏کند که «سره» از «ناسره» و «خالص» از «ناخالص» و «حق» از «باطل» سرانجام جدا شوند، و هرکدام در بستر خویش قرار گیرند.
اکنون بیندیشید در آن روز چه خواهید کرد؟ و در کدامین صف قرار خواهید گرفت؟ و آیا پاسخى براى سؤالات پروردگار در آن روز آماده کرده‏اید؟
در پایان آیه براى این که روشن سازد این کار قطعا شدنى است مى‏افزاید:
«اوست داور و جدا کننده آگاه» (وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ).
این دو نام که از اسماء الحسنى الهى است، یکى اشاره به قدرت او بر مسأله جداسازى صفوف مى‏کند، و دیگرى به علم بى‏پایان او، چرا که جدا ساختن صفوف حق و باطل از یکدیگر بدون این دو ممکن نیست.


(آیه 27)- در این آیه که پنجمین فرمان به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏باشد بار دیگر به مسأله توحید که سخن را از آن آغاز کرده بود باز مى‏گردد و با این مسأله بحث را خاتمه مى‏دهد.
مى‏فرماید: «بگو: کسانى را که به عنوان شریک به خداوند ملحق ساخته‏اید به من ارائه دهید» (قُلْ أَرُونِیَ الَّذِینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکاءَ).
لذا به دنبال این جمله با یک کلمه خط بطلان بر همه این اوهام کشیده مى‏گوید: «نه هرگز چنین نیست»! (کَلَّا).
اینها هرگز ارزش معبود بودن را ندارند، و در این پندارهاى شما چیزى از واقعیت نیست، بس است بیدار شوید.
و سرانجام براى تأکید و تحکیم این سخن مى‏گوید: «بلکه تنها اوست خداوند عزیز و حکیم» (بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
عزت و شکست ناپذیریش ایجاب مى‏کند که در حریم ربوبیتش کسى راه نیابد، و حکمتش اقتضا مى‏کند که این قدرت را به جا صرف کند.


(آیه 28)- تو مبعوث براى همه جهانیان هستى! این آیه سخن از نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مى‏گوید، و آیات بعد از آن پیرامون معاد بحث مى‏کند.
نخست به وسعت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و عمومیت نبوت او به همه انسانها اشاره کرده، مى‏گوید: «و ما تو را نفرستادیم مگر براى همه مردم جهان در حالى که همگان را به پاداشهاى بزرگ الهى بشارت مى‏دهى، و از عذاب الهى انذار مى‏کنى، ولى بیشتر مردم از این معنى بى‏خبرند» (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).


(آیه 29)- از آنجا که در آیات قبل به این معنى اشاره شده بود که خداوند همه مردم را در روز رستاخیز جمع کرده و میان آنها داورى مى‏کند، در این آیه سؤالى از ناحیه منکران معاد به این صورت نقل مى‏کند: «آنها مى‏گویند: اگر راست مى‏گویید این وعده رستاخیز در چه زمانى است»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).


(آیه 30)- ولى قرآن همواره از پاسخ صریح به این مطلب و تعیین زمان وقوع رستاخیز خوددارى مى‏کند و تأکید مى‏کند این از امورى است که علم آن مخصوص خداست، و احدى جز او از آن آگاه نیست.
این آیه همین معنى را با عبارت دیگرى بازگو کرده، مى‏فرماید: «بگو: وعده شما روزى خواهد بود که نه ساعتى از آن تأخیر خواهید کرد، و نه ساعتى بر آن پیشى خواهید گرفت» (قُلْ لَکُمْ مِیعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ).
این مخفى ماندن تاریخ قیام قیامت- حتى بر شخص پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله- به خاطر آن است که خداوند مى‏خواهد مردم یک نوع آزادى عمل توأم با حالت آماده باش دائمى داشته باشند، چرا که اگر تاریخ قیامت تعیین مى‏شد هرگاه زمانش دور بود همه در غفلت و غرور و بى‏خبرى فرو مى‏رفتند، و هرگاه زمانش نزدیک بود ممکن بود آزادى عمل را از دست بدهند و اعمالشان جنبه اضطرارى پیدا کند، و در هر دو صورت هدفهاى تربیتى انسان عقیم مى‏ماند.


(آیه 31)- به تناسب بحثى که در آیات گذشته پیرامون موضعگیرى مشرکان در برابر مسأله معاد بود در اینجا بعضى از صحنه‏هاى دردناک معاد را براى آنها مجسم مى‏سازد تا به سرانجام کار خویش واقف گردند.
نخست مى‏گوید: «کافران گفتند: ما هرگز به این قرآن و کتابهاى آسمانى دیگرى که قبل از آن بوده ایمان نخواهیم آورد» (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ).
انکار ایمان نسبت به کتب انبیاى پیشین شاید به این منظور بوده که قرآن روى این مطلب تکیه مى‏کند که نشانه‏هاى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در تورات و انجیل به وضوح آمده است، آنها براى نفى نبوّت پیامبر اسلام کتب آسمانى دیگر را نیز نفى مى‏کنند.
سپس به وضع آنها در قیامت پرداخته روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى‏گوید: «اگر ببینى هنگامى که این ستمگران در پیشگاه پروردگارشان (براى حساب و دادرسى) نگه داشته شده‏اند در حالى که هر کدام گناه خود را به گردن دیگرى مى‏اندازد» از وضع آنها تعجّب مى‏کنى (وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ الْقَوْلَ).
در این حال «مستضعفان به مستکبران مى‏گویند: اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم» (یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ).
آنها مى‏خواهند به این وسیله تمام گناهان خویش را بر گردن این «مستکبران» بى‏رحم بیندازند، هر چند در دنیا حاضر نبودند چنین برخورد قاطعى با آنها داشته باشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۲۴
* مسافر