قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۲۴ ب.ظ

431 . صفحه 431


اول اسفند :


نفیسه :



(آیه 23)- این سؤال ممکن است به ذهن ‏آید که اگر منطق مشرکان در برابر شفاعت بتها بی اساس است، پس مسأله «شفاعت» شفیعان چه مى‏شود؟
در این آیه به پاسخ این سؤال پرداخته، چنین مى‏گوید:اگر شفیعانى در درگاه خدا وجود دارند آن هم به اذن و فرمان اوست،زیرا: «هیچ شفاعتى نزد او جز براى کسانى که اذن داده فایده ندارد» (وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ).
بنابراین،بهانه بت‏پرستان براى پرستش بتها که مى‏گفتند:«اینها شفیعان ما نزد خدایند»! (یونس/ 18) به این وسیله قطع مى‏شود،چرا که خدا هرگز اجازه شفاعتى به آنها نداده است.
بعد از این جمله چنین مى‏گوید:در آن روز اضطراب و وحشتى بر دلها چیره مى‏شود هم شفاعت کنندگان و هم شفاعت شوندگان غرق در اضطراب مى‏شوند،و در انتظار این هستند که ببینند خداوند به چه کسانى اجازه شفاعت مى‏دهد؟
و درباره چه کسانى؟ و این حالت اضطراب و نگرانى همچنان ادامه مى‏یابد «تا زمانى که فزع و اضطراب از دلهاى آنها زایل گردد» و فرمان از ناحیه خدا صادر شود (حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ).
اینجاست که هر دو گروه رو به یکدیگر مى‏کنند و از هم «مى‏پرسند (یا مجرمان از شافعان مى‏پرسند) پروردگار شما چه دستورى داد»؟ (قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ).
در پاسخ «مى‏گویند: خداوند حق را بیان کرد» (قالُوا الْحَقَّ).
و «حق» چیزى جز اجازه شفاعت درباره آنها که رابطه خود را بکلى از درگاه خدا قطع نکرده‏اند نمى‏باشد.
و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «و اوست خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه» (وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ).
در حقیقت آنها مى‏گویند: چون خداوند على و کبیر است هر دستورى مى‏دهد عین واقعیت و هر واقعیتى منطبق بر دستور اوست.


(آیه 24)- در این آیه از طریق دیگرى براى ابطال عقائد مشرکان وارد مى‏شود و مسأله «رازقیّت» را بعد از مسأله «خالقیّت» عنوان مى‏کند، مى‏گوید: «بگو:
چه کسى شما را از آسمانها و زمین روزى مى‏دهد» و برکات آن را در اختیارتان مى‏گذارد؟! (قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).بدیهى است هیچ کس از آنها نمى‏توانست بگوید این بتهاى سنگى و چوبى باران را از آسمان نازل مى‏کنند، گیاهان را از زمین مى‏رویانند.
جالب این که بدون آن که در انتظار پاسخ آنها باشد بلافاصله مى‏فرماید:
«بگو: اللّه» (قُلِ اللَّهُ).
در پایان آیه اشاره به مطلبى مى‏کند که خود مى‏تواند پایه دلیلى را تشکیل دهد، دلیلى واقع بینانه و توأم با نهایت انصاف و ادب، به گونه‏اى که طرف از مرکب لجاج و غرور پایین آید، و به اندیشه و فکر بپردازد، مى‏گوید: «مسلما ما یا شما بر هدایت یا ضلالت آشکارى هستیم»! (وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلى‏ هُدىً أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
اشاره به این که عقیده ما و شما با هم تضاد روشنى دارد، بنابراین ممکن نیست هر دو حق باشد، چرا که جمع بین نقیضین و ضدین امکان ندارد.


(آیه 25)- این آیه باز همان استدلال را به شکل دیگرى- و با همان لحن منصفانه‏اى که خصم را از مرکب لجاجت و غرور فرود آورد- ادامه مى‏دهد، مى‏گوید: «بگو: شما مسؤول گناهان ما نیستید، و ما نیز در برابر اعمال شما مسؤول نخواهیم بود» (قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
عجیب این که در اینجا پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مأمور است در مورد خودش تعبیر به «جرم» کند، و در مورد مخالفان تعبیر به کارهایى که انجام مى‏دهند! و به این ترتیب این حقیقت را روشن سازد که هر کس باید پاسخگوى اعمال و کردار خویش باشد، چرا که نتایج اعمال هر انسانى چه زشت و چه زیبا به خود او مى‏رسد.


(آیه 26)- این آیه در حقیقت بیان نتیجه دو آیه قبل است، زیرا هنگامى که به آنها اخطار کرد که یکى از ما دو گروه بر حق و دیگرى بر باطلیم، و نیز اخطار کرد که هرکدام از ما مسؤول اعمال خویشتن هستیم، به بیان این حقیقت مى‏پردازد که چگونه به وضع همگى رسیدگى مى‏شود.
مى‏فرماید: «به آنها بگو: پروردگار ما همه ما را در روز رستاخیز جمع مى‏کند، سپس در میان ما به حق داورى مى‏کند» و ما را از یکدیگر جدا مى‏سازد، تا هدایت شدگان از گمراهان بازشناخته شوند، و هر کدام به نتیجه اعمالشان برسند (قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنا رَبُّنا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنا بِالْحَقِّ).
اگر مى‏بینید امروز همه با هم آمیخته‏اند و هر کسى ادعا مى‏کند من بر حقم و اهل نجاتم، این وضع براى همیشه ادامه پیدا نخواهد کرد، و روز جدایى صفوف سرانجام فراخواهد رسید، چرا که «ربوبیت» پروردگار چنین اقتضا مى‏کند که «سره» از «ناسره» و «خالص» از «ناخالص» و «حق» از «باطل» سرانجام جدا شوند، و هرکدام در بستر خویش قرار گیرند.
اکنون بیندیشید در آن روز چه خواهید کرد؟ و در کدامین صف قرار خواهید گرفت؟ و آیا پاسخى براى سؤالات پروردگار در آن روز آماده کرده‏اید؟
در پایان آیه براى این که روشن سازد این کار قطعا شدنى است مى‏افزاید:
«اوست داور و جدا کننده آگاه» (وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ).
این دو نام که از اسماء الحسنى الهى است، یکى اشاره به قدرت او بر مسأله جداسازى صفوف مى‏کند، و دیگرى به علم بى‏پایان او، چرا که جدا ساختن صفوف حق و باطل از یکدیگر بدون این دو ممکن نیست.


(آیه 27)- در این آیه که پنجمین فرمان به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏باشد بار دیگر به مسأله توحید که سخن را از آن آغاز کرده بود باز مى‏گردد و با این مسأله بحث را خاتمه مى‏دهد.
مى‏فرماید: «بگو: کسانى را که به عنوان شریک به خداوند ملحق ساخته‏اید به من ارائه دهید» (قُلْ أَرُونِیَ الَّذِینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکاءَ).
لذا به دنبال این جمله با یک کلمه خط بطلان بر همه این اوهام کشیده مى‏گوید: «نه هرگز چنین نیست»! (کَلَّا).
اینها هرگز ارزش معبود بودن را ندارند، و در این پندارهاى شما چیزى از واقعیت نیست، بس است بیدار شوید.
و سرانجام براى تأکید و تحکیم این سخن مى‏گوید: «بلکه تنها اوست خداوند عزیز و حکیم» (بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
عزت و شکست ناپذیریش ایجاب مى‏کند که در حریم ربوبیتش کسى راه نیابد، و حکمتش اقتضا مى‏کند که این قدرت را به جا صرف کند.


(آیه 28)- تو مبعوث براى همه جهانیان هستى! این آیه سخن از نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مى‏گوید، و آیات بعد از آن پیرامون معاد بحث مى‏کند.
نخست به وسعت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و عمومیت نبوت او به همه انسانها اشاره کرده، مى‏گوید: «و ما تو را نفرستادیم مگر براى همه مردم جهان در حالى که همگان را به پاداشهاى بزرگ الهى بشارت مى‏دهى، و از عذاب الهى انذار مى‏کنى، ولى بیشتر مردم از این معنى بى‏خبرند» (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).


(آیه 29)- از آنجا که در آیات قبل به این معنى اشاره شده بود که خداوند همه مردم را در روز رستاخیز جمع کرده و میان آنها داورى مى‏کند، در این آیه سؤالى از ناحیه منکران معاد به این صورت نقل مى‏کند: «آنها مى‏گویند: اگر راست مى‏گویید این وعده رستاخیز در چه زمانى است»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).


(آیه 30)- ولى قرآن همواره از پاسخ صریح به این مطلب و تعیین زمان وقوع رستاخیز خوددارى مى‏کند و تأکید مى‏کند این از امورى است که علم آن مخصوص خداست، و احدى جز او از آن آگاه نیست.
این آیه همین معنى را با عبارت دیگرى بازگو کرده، مى‏فرماید: «بگو: وعده شما روزى خواهد بود که نه ساعتى از آن تأخیر خواهید کرد، و نه ساعتى بر آن پیشى خواهید گرفت» (قُلْ لَکُمْ مِیعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ).
این مخفى ماندن تاریخ قیام قیامت- حتى بر شخص پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله- به خاطر آن است که خداوند مى‏خواهد مردم یک نوع آزادى عمل توأم با حالت آماده باش دائمى داشته باشند، چرا که اگر تاریخ قیامت تعیین مى‏شد هرگاه زمانش دور بود همه در غفلت و غرور و بى‏خبرى فرو مى‏رفتند، و هرگاه زمانش نزدیک بود ممکن بود آزادى عمل را از دست بدهند و اعمالشان جنبه اضطرارى پیدا کند، و در هر دو صورت هدفهاى تربیتى انسان عقیم مى‏ماند.


(آیه 31)- به تناسب بحثى که در آیات گذشته پیرامون موضعگیرى مشرکان در برابر مسأله معاد بود در اینجا بعضى از صحنه‏هاى دردناک معاد را براى آنها مجسم مى‏سازد تا به سرانجام کار خویش واقف گردند.
نخست مى‏گوید: «کافران گفتند: ما هرگز به این قرآن و کتابهاى آسمانى دیگرى که قبل از آن بوده ایمان نخواهیم آورد» (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ).
انکار ایمان نسبت به کتب انبیاى پیشین شاید به این منظور بوده که قرآن روى این مطلب تکیه مى‏کند که نشانه‏هاى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در تورات و انجیل به وضوح آمده است، آنها براى نفى نبوّت پیامبر اسلام کتب آسمانى دیگر را نیز نفى مى‏کنند.
سپس به وضع آنها در قیامت پرداخته روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى‏گوید: «اگر ببینى هنگامى که این ستمگران در پیشگاه پروردگارشان (براى حساب و دادرسى) نگه داشته شده‏اند در حالى که هر کدام گناه خود را به گردن دیگرى مى‏اندازد» از وضع آنها تعجّب مى‏کنى (وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ الْقَوْلَ).
در این حال «مستضعفان به مستکبران مى‏گویند: اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم» (یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ).
آنها مى‏خواهند به این وسیله تمام گناهان خویش را بر گردن این «مستکبران» بى‏رحم بیندازند، هر چند در دنیا حاضر نبودند چنین برخورد قاطعى با آنها داشته باشند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی