قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره سبا» ثبت شده است

سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۷ ق.ظ

434 . صفحه 434


چهارم اسفند :


نفیسه :


نفیسه آشوری, [22.02.16 23:17]
اعوذبالله السمیع العلیم من الشیطان اللعین الرجیم
(آیه 49)- خداوند برای تاکید میفرماید: «بگو: حق آمد و باطل (کارى از آن ساخته نیست و) نمى‏تواند آغازگر چیزى باشد و نه تجدید کننده آن» (قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ).
و به این ترتیب در برابر حق هیچ گونه نقشى نخواهد داشت، نه یک نقش جدید و آغازگر و نه یک نقش تکرارى چرا که نقشه‏هایش نقش بر آب است و درست به همین دلیل نمى‏تواند نور حق را بپوشاند و اثر آن را از خاطره‏ها بزداید.


(آیه 50)- سپس براى این که روشن سازد که آنچه مى‏گوید از سوى خداست، و هر هدایتى از ناحیه اوست، و در وحى الهى هرگز خطایى رخ نمى‏دهد، مى‏افزاید: «بگو: اگر من گمراه شوم از ناحیه خویشتن گمراه مى‏شوم، و اگر هدایت یابم به وسیله آنچه پروردگارم به من وحى مى‏کند هدایت مى‏یابم» (قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى‏ نَفْسِی وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِما یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی).
یعنى من نیز اگر به حال خود بمانم گمراه مى‏شوم، چرا که پیدا کردن راه حق از میان انبوه باطلها جز به مدد پروردگار ممکن نیست، و نور هدایتى که هیچ گمراهى در آن راه ندارد نور وحى اوست.
به هر حال جایى که پیامبر با تمام علم و آگاهیش بدون هدایت الهى به جایى نرسد تکلیف دیگران روشن است.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «او شنوا و نزدیک است» (إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ).
مبادا فکر کنید سخنان ما و شما را نمى‏شنود!


(آیه 51)- آنها راه فرار ندارند: در اینجا با توجه به بحثهایى که پیرامون مشرکان لجوج در آیات پیشین گذشت، روى سخن را بار دیگر به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، حال این گروه را به هنگام گرفتارى در چنگال عذاب الهى مجسّم مى‏سازد که چگونه آنها پس از گرفتارى به فکر ایمان مى‏افتند اما ایمانشان سودى نخواهد داشت.
مى‏فرماید: «اگر ببینى هنگامى که فریادشان بلند مى‏شود اما نمى‏توانند فرار کنند، و از چنگال عذاب الهى بگریزند، و آنها را از مکان نزدیکى مى‏گیرند» و گرفتار مى‏سازند از بیچارگى آنها تعجب خواهى کرد (وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ).این فریاد و فزع و بیتابى مربوط به دنیا و عذاب استیصال، و یا لحظه جان دادن است، چرا که در آخرین آیه همین سوره مى‏گوید: «میان آنها و آنچه مورد علاقه آنها بود جدایى افکنده مى‏شود، همان گونه که قبل از آن درباره گروههاى دیگرى از کفار این عمل انجام گرفت».
منظور از جمله «أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ» این است که این افراد بى‏ایمان و ستمگر نه تنها نمى‏توانند از حوزه قدرت خدا فرار کنند بلکه خدا آنها را از جایى گرفتار مى‏کند که بسیار به آنها نزدیک است!


(آیه 52)- در این آیه حال آنها را به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهى بیان کرده، مى‏فرماید: «آنها مى‏گویند: ما به آن (قرآن و آورنده‏اش و مبدأ و معاد) ایمان آوردیم» (وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ).
«ولى چگونه آنها مى‏توانند از آن فاصله دور دسترسى به آن پیدا کنند»؟! (وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ).
آرى! با فرارسیدن مرگ و عذاب استیصال درهاى بازگشت بکلى بسته مى‏شود، و میان انسان و جبران خلاف کاریهاى گذشته گویى سدّ محکمى ایجاد مى‏گردد، به همین دلیل اظهار ایمان در آن هنگام گویى از نقطه دور دستى انجام مى‏گیرد.
اصولا چنین ایمانى که جنبه اضطرارى دارد، ارزشى ندارد.


(آیه 53)- آنها چگونه مى‏توانند در این لحظه‏اى که همه چیز پایان گرفته در مقام جبران خطاهاى خویش برآیند و ایمان بیاورند «در حالى که پیش از آن (در همان حالتى که در نهایت اختیار و آزادى اراده بودند) به آن کافر شدند»؟! (وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ).
نه تنها کافر شدند بلکه انواع اتهامات را به پیامبر اسلام و تعلیمات او بستند و «در باره جهان غیب (عالم ماوراء طبیعت، و قیامت و نبوت پیامبر) داوریهاى نادرستى مى‏کردند و از نقطه دوردستى نسبتهایى به آن مى‏دادند» (وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ).


(آیه 54)- سپس مى‏افزاید: «سرانجام میان آنها و آنچه مورد علاقه آنان بود (بوسیله مرگ) جدایى افکنده مى‏شود، همان گونه که با گروههاى مشابه آنها از قبل چنین عمل شد» (وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ).
در یک لحظه دردناک تمام اموال و ثروتها، تمام کاخها و مقامها، و تمام آرزوهاى خود را مى‏بینند که از آنها جدا مى‏شود، آنهایى که سخت به یک درهم و دینار چسبیده بودند و دل از کمترین امکانات مادى بر نمى‏کندند چه حالى خواهند داشت در آن لحظه که باید با همه آن یکباره وداع گویند، و چشم بپوشند، و به سوى آینده‏اى تاریک و وحشتناک گام بردارند؟
بالأخره در آخرین جمله مى‏گوید: علت همه این مسائل آن است که «آنها پیوسته در حال شک و تردید به سر مى‏بردند» و طبعا چنین سرنوشتى در انتظار آنها بود (إِنَّهُمْ کانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ).



درسهایی از سوره شریفه سبا

1-الحمدلله الذی له ما فی السموات و ما فی الارض
2-نشانه رحمت خداوند نزول باران از آسمان و نشانه غفران الهی پوشاندن اعمال زشت انسان است.
8-بی ایمانی به آخرت نوعی عذاب است هم در دنیا و هم در آخرت .(نگرانی از پوچی ،ترس از مرگ و هدر رفتن تلاشها از بزرگترین عذابهای  دنیوی است).
13-امکانات باید زمینه ی سپاسگزاری از خداوند باشند.
21-فلسفه وجود شیطان و وسوسه های او،ایجاد چند راه پیش روی انسان و قدرت انتخاب و آزمایش اوست.
36-دادن و گرفتن نعمت ،نشانه مهر یا قهر الهی نیست.ممکن است از مومن بگیرد و به کافر بدهد.
37-داشتن مال و فرزند و سایر امکانات،نشان دهنده رشد و کمال نیست،بلکه بهره گیری صحیح از آنها کمال است.در واقع اگر مال و فرزند در راستای ایمان و عمل صالح باشد،وسیله قرب میشود.
39-تفاوت رزق به دست خداوند و سبب تربیت و تکامل انسان است که از دلایل این اختلاف رزق،امتحان افراد میباشد.
43-تقلید کورکورانه مانع پیشرفت انسان است.
52-هر کافری در لحظه احساس خطر ایمان می آورد ولی چه سود؟ ایمان انتخابی ارزش دارد نه اضطرابی.




سوره فاطر سی و پنجمین سوره قران میباشد.
این سوره در «مکّه» نازل شده و دارای 45 آیه است.‏
محتواى سوره:
این سوره- به خاطر سرآغاز آن که با عنوان «فاطر» و «ملائکه» شروع مى‏شود- گاه سوره «فاطر» و گاه سوره «ملائکه» نامیده شده و آیات آن را در پنج بخش مى‏توان خلاصه کرد.
1- بخش مهمى پیرامون نشانه‏هاى عظمت خداوند در عالم هستى و دلائل توحید سخن مى‏گوید.
2- بخش دیگرى از آن از ربوبیت پروردگار و خالقیت و رازقیت او و آفرینش انسان از خاک و مراحل تکامل او بحث مى‏کند.
3- بخش دیگر پیرامون معاد و نتایج اعمال در آخرت، و رحمت گسترده الهى در این جهان، و سنّت تخلف ناپذیر او درباره مستکبران است.
4- قسمتى به مسأله رهبرى انبیا و مبارزه پى‏گیر و مستمرشان با دشمنان لجوج و سرسخت و دلدارى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در این زمینه مى‏باشد.
5- سرانجام بخشى از آن بیان مواعظ و اندرزهاى الهى در زمینه‏هاى مختلف است.
بعضى از مفسران تمام این سوره را در یک حلقه خلاصه کرده‏اند و آن مسأله قاهریت خداوند در تمام زمینه‏هاست.
فضیلت تلاوت سوره:
علاوه بر روایتى که در آغاز سوره سبأ خواندیم در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمده است: «هر کس سوره فاطر را بخواند در روز قیامت سه در از درهاى بهشت، او را به سوى خود دعوت مى‏کند که از هر کدام مى‏خواهى وارد شو»! با توجه به این که مى‏دانیم درهاى بهشت همان عقائد و اعمال صالحى است که سبب وصول به بهشت مى‏شود، ممکن است این روایت اشاره به ابواب سه گانه اعتقاد به توحید، معاد و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله باشد.
چنانکه قبلا هم گفته‏ایم قرآن برنامه عمل است، و تلاوت آن سرآغازى است براى تفکر و ایمان، و آن نیز وسیله‏اى است براى عمل به محتواى آن و این همه پاداشهاى عظیم نیز از همین جا و با همین شرائط تحقق مى‏یابد- دقت کنید.



(آیه 1)- گشاینده درهاى بسته اوست! آغاز این سوره با حمد پروردگار شروع مى‏شود، حمد و ستایش او به خاطر آفرینش جهان پهناور هستى.
مى‏فرماید: «حمد مخصوص خداوندى است که خالق آسمانها و زمین است» و همه نعمتها و مواهب هستى از وجود ذى جود او سرچشمه مى‏گیرد (الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«فاطر» از ماده «فطور» به معنى شکافتن است، و از آنجا که آفرینش موجودات همانند شکافته شدن ظلمت عدم، و بیرون آمدن نور هستى است، این تعبیر در مورد خلقت و آفرینش به کار مى‏رود.
و از آنجا که تدبیر این عالم از سوى پروردگار- به حکم این که عالم، عالم اسباب است- بر عهده فرشتگان گذارده شده، بلافاصله از آفرینش آنها و قدرتهاى عظیمى که پروردگار در اختیارشان گذارده سخن مى‏گوید.
خداوندى که «فرشتگان را رسولانى قرار داد که داراى بالهاى دو گانه و سه گانه و چهارگانه‏اند» (جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ).
رسالت در اینجا در معنى وسیع و گسترده‏اى به کار رفته که هم «رسالت تشریعى» یعنى همان پیام آوردن از سوى خدا براى انبیا را شامل مى‏شود و هم «رسالت تکوینى» را یعنى به عهده گرفتن مأموریتهاى مختلف در جهان آفرینش.
سپس مى‏افزاید: «خداوند هر چه بخواهد در آفرینش مى‏افزاید چرا که او بر هر چیزى قادر و تواناست» (یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).


(آیه 2)- بعد از بیان خالقیت پروردگار و رسالت فرشتگان که واسطه فیض‏اند سخن از رحمت او به میان مى‏آورد که زیر بناى تمام عالم هستى است.
مى‏فرماید: «آنچه را خداوند از رحمت براى مردم بگشاید کسى نمى‏تواند جلو آن را بگیرد» (ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها).
«و آنچه را بازدارد و امساک کند کسى بعد از او قادر به فرستادن آن نیست» (وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ).
«چرا که او قدرتمندى است شکست ناپذیر و در عین حال حکیم و آگاه» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
خلاصه این که تمام خزائن رحمت نزد اوست و هر کس را لایق ببیند مشمول آن مى‏سازد.


(آیه 3)- در این آیه به مسأله «توحید عبادت» براساس «توحید خالقیت و رازقیت» اشاره کرده، مى‏فرماید: «اى مردم! نعمت خداوند را بر خودتان به یاد آورید» (یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ).
درست فکر کنید: این همه مواهب و برکات، و این همه امکانات حیاتى که در اختیار شما قرار گرفته و در آن غوطه‏ورید منشأ اصلى و سرچشمه آنها کیست؟! «آیا خالقى غیر از خدا، از آسمان و زمین به شما روزى مى‏دهد»؟ (هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
اکنون که مى‏دانید سرچشمه همه این برکات اوست، پس بدانید «معبودى جز او وجود ندارد» و عبادت و پرستش تنها شایسته ذات پاک اوست (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«با این حال چگونه (از طریق حق) به سوى باطل منحرف مى‏شوید» و به جاى اللّه در برابر بتها سجده مى‏کنید! (فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۰۷
* مسافر
دوشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۲۵ ب.ظ

433. صفحه 433


سوم اسفند :


نفیسه :



(آیه 40)- از آنجا که  گروهی از ثروتمندان ظالم و طاغى در زمره مشرکان بودند و ادعا مى‏کردند که ما فرشتگان را مى‏پرستیم و آنها شفیعان ما در قیامت هستند، قرآن به پاسخ این ادعاى بى‏اساس نیز پرداخته چنین مى‏گوید: «و به خاطر بیاور روزى را که خداوند همه آنها (چه عبادت کنندگان و چه عبادت شوندگان) را محشور مى‏کند، سپس فرشتگان را مخاطب ساخته مى‏گوید: آیا اینها شما را عبادت مى‏کردند»؟! (وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ).
هدف از سؤال فوق این است که از بیان فرشتگان حقایق گفته شود، تا این گروه عبادت کننده سرافکنده و شرمنده شوند، و بدانند آنها از عمل اینها کاملا بیزارند.


(آیه 41)- اکنون ببینیم «فرشتگان» در پاسخ سؤال پروردگار چه مى‏گویند؟
آنها جامعترین و مؤدبانه‏ترین پاسخ را انتخاب کرده چنین «عرض مى‏کنند: منزهى تو اى پروردگار!» از این نسبتهاى ناروا که به ساحت مقدست داده‏اند (قالُوا سُبْحانَکَ).
ما به هیچ وجه با این گروه ارتباط نداشته‏ایم «تنها تو ولىّ ما هستى نه آنها»(أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ).
آنها ما را پرستش نمى‏کردند «بلکه جن را مى‏پرستیدند و اکثرشان به جنیان ایمان داشتند» (بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ).
منظور از «جن» شیطان و سایر موجودات خبیثى است که بت‏پرستان را به این عمل تشویق مى‏کردند، بنابراین مراد از عبادت جن همان اطاعت و پیروى از فرمان و پذیرش وسوسه‏هاى آنهاست.


(آیه 42)- به این ترتیب امید مشرکان در آن روز به نومیدى کامل تبدیل مى‏شود و به وضوح این حقیقت براى آنها روشن مى‏گردد که معبودان آنها کوچکترین گرهى از کارشان نخواهند گشود، بلکه از آنان متنفر و بیزارند.
لذا در این آیه به عنوان یک نتیجه‏گیرى پر معنى مى‏گوید: «پس امروز هیچ یک از شما نسبت به دیگرى مالک سود و زیانى نیست» (فَالْیَوْمَ لا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا).
بنابراین نه فرشتگان که ظاهرا معبود آنها بودند مى‏توانند شفاعتى کنند، و نه آنها نسبت به یکدیگر مى‏توانند کمکى انجام دهند.
اینجاست که «به این ظالمان مى‏گوییم: بچشید عذاب آتشى را که آن را تکذیب مى‏کردید» (وَ نَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ).


(آیه 43)- با کدام منطق آیات ما را انکار مى‏کنند؟
آیات گذشته از وضع مشرکان و افراد بى‏ایمان در قیامت سخن مى‏گفت، در اینجا بار دیگر به وضع آنها در این دنیا پرداخته عکس العمل آنان را در برابر شنیدن قرآن بازگو مى‏کند، تا روشن شود آن سرنوشت شوم در قیامت معلول این موضعگیرى غلط در مقابل آیات الهى در دنیاست.
نخست مى‏گوید: «هنگامى که آیات روشنگر ما بر آنها خوانده مى‏شود مى‏گویند: این مرد فقط مى‏خواهد شما را از آنچه نیاکانتان پرستش مى‏کردند باز دارد» (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ). این نخستین عکس العمل آنها در برابر این «آیات بینات» است که به منظور تحریک حس عصبیت در این قوم متعصب مطرح مى‏کردند.
سپس دومین گفتارى را که براى ابطال دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مطرح مى‏ساختند بیان مى‏کند، مى‏فرماید: «و آنها مى‏گویند: این (قرآن) جز دروغ بزرگى که به خدا بسته شده چیز دیگرى نیست»! (قالُوا ما هذا إِلَّا إِفْکٌ مُفْتَرىً).
و بالأخره سومین اتهامى را که به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بستند تهمت «سحر» بود، چنانکه در پایان آیه مى‏خوانیم: «کسانى که کافر شدند هنگامى که حق به سراغشان آمد گفتند: این چیزى جز سحر آشکار نیست»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ).


(آیه 44)- قرآن در این آیه بر تمام ادعاهاى آنها خط بطلان مى‏کشد، هرچند ناگفته بطلانش روشن است، تمام ادعاهاى واهى آنها را با یک جمله پاسخ مى‏دهد، مى‏گوید: «ما قبلا چیزى از کتابهاى آسمانى را به آنها نداده‏ایم که آن را بخوانند (و بر اساس آن به انکار دعوت تو بپردازند) و قبل از تو هیچ پیامبرى براى آنها نیز نفرستادیم» (وَ ما آتَیْناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ).
اشاره به این که این ادعاها از کسى قابل طرح است که قبلا پیامبرى به سراغ او آمده و کتاب آسمانى براى او آورده و محتواى دعوت تازه را با آن مخالف مى‏بیند و به تکذیب بر مى‏خیزد.
اما کسى که تنها به اتکا فکر خود- بدون هیچ گونه وحى آسمانى- و با نداشتن بهره‏اى از علم، خرافاتى به هم بافته حق ندارد چنین قضاوت کند.


(آیه 45)- در این آیه این گروه سرکش را با بیانى مؤثر و گویا مورد تهدید قرار داده، چنین مى‏گوید: «کسانى که قبل از اینها بودند نیز آیات الهى را تکذیب کردند» (وَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
«در حالى که اینها (از نظر قوت و قدرت حتى) به یک دهم آنچه به اقوام پیشین دادیم نمى‏رسند» (وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ).
اما ببینید سرنوشت آنها به کجا رسید؟ آرى «آنها رسولان مرا تکذیب کردند، پس بنگرید مجازات من نسبت به آنها چگونه بود»؟! (فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ).
شهرهاى ویران شده آنها در زیر ضربات کوبنده مجازات الهى در نزدیکى شما و در مسیرتان به سوى شام قرار دارد، آنها را آیینه عبرت بگیرید، که نه سنّت الهى تغییر پذیر است و نه شما از آنها برترید!


(آیه 46)- انقلاب فکرى ریشه هر انقلاب اصیل: در این آیه و آیات آینده که بحثهاى اواخر این سوره را تشکیل مى‏دهد بار دیگر به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله دستور مى‏دهد که آنها را با دلائل مختلف به سوى حق دعوت کند، و از گمراهى باز دارد.
نخست به خمیر مایه همه تحولات و دگرگونیهاى اجتماعى و اخلاقى و سیاسى و اقتصادى و فرهنگى اشاره کرده، و در جمله‏هایى بسیار کوتاه و پرمحتوا مى‏گوید: «به آنها بگو: من تنها شما را به یک چیز اندرز مى‏دهم، و آن این که براى خدا قیام کنید دو نفر، دو نفر، با یک نفر، یک نفر، سپس اندیشه کنید» (قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا).
یعنى در همه چیز، در زندگى معنوى، در زندگى مادى، در مسائل مهم، در مسائل کوچک، و خلاصه در هر کار باید نخست اندیشه کرد، ولى از همه مهمتر، اندیشه براى پیدا کردن پاسخ این چهار سؤال است:
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا مى‏روم؟ و اکنون در کجا هستم؟
«این دوست و همنشین شما (محمّد) هیچ گونه انحراف فکرى و جنون ندارد» (ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ).
بلکه «او فقط بیم دهنده شماست در برابر عذاب شدید الهى» (إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ).
آیه فوق عصاره دین و خمیر مایه تکامل و پیشرفت انسان را همین اندیشه و تفکر مى‏داند.


(آیه 47)- در آیه قبل سخن از دعوت به تفکر، و نفى هرگونه عدم تعادل روحى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود. در این آیه سخن از عدم مطالبه اجر و مزد در برابر رسالت است.
مى‏گوید: «بگو: هر اجر و پاداشى از شما خواستم براى شماست» (قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ).
«اجر و پاداش من تنها بر خداوند است» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ).
من شما را دعوت به تفکر کردم، اکنون بیندیشید، چه چیز سبب شده که من شما را از عذاب شدید الهى انذار کنم؟ چه سود مادّى از این کار عائد من مى‏شود؟
من اصولا از شما اجر و پاداشى نخواسته‏ام، و اگر مى‏بینید من در بعضى از سخنانم که از سوى پروردگار آورده‏ام به شما گفته‏ام: «من از شما پاداشى نمى‏طلبم جز دوستى خویشاوندانم» (شورى/ 23). این نیز سودش به خود شما بازگشت مى‏کند چرا که مودّت ذى القربى بازگشت به مسأله «امامت و ولایت» و «تداوم خط نبوّت» است که آن نیز براى ادامه هدایت شما ضرورى است.
و در پایان آیه مى‏فرماید: «و او بر هر چیز شاهد و گواه است» (وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ).
اگر من پاداشم را از او مى‏خواهم به خاطر آن است که او از همه اعمال و نیات من آگاه است.


(آیه 48)- با توجه به آنچه پیرامون حقانیت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گفته شد، در این آیه مى‏گوید: قرآن واقعیتى است انکار ناپذیر که از ناحیه خدا بر قلب پیامبر القا شده است «بگو: پروردگار من حق را مى‏افکند که او علّام الغیوب است و از تمام اسرار نهان آگاه است» (قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُیُوبِ).
منظور افکندن «حق» یعنى کتب آسمانى و وحى الهى بر قلوب انبیا و فرستادگان پروردگار است. و این بى‏شباهت به حدیث معروف (العلم نور یقذفه اللّه فى قلب من یشاء) علم نورى است که خداوند به دلهاى کسانى که بخواهد و شایسته ببیند مى‏افکند» نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۲۵
* مسافر
يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۲۴ ب.ظ

432 . صفحه 432


دوم اسفند :


نفیسه :


(آیه 32)- در آیه قبل دیدیم که در صحنه قیامت مستضعفان بار گناه خود را بر گردن مستکبران انداخته و میگویند اگر شما نبودید ما مومن بودیم،ولى مستکبران خاموش نمى‏مانند و «در پاسخ به مستضعفین مى‏گویند: آیا ما شما را از طریق هدایت باز داشتیم بعد از آن که هدایت به سراغ شما آمد» و به قدر کافى اتمام حجت شد و پیامبران گفتنى‏ها را گفتند (قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدى‏ بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ).
نه ما مسؤول نیستیم، «بلکه خود شما گنهکار بودید» (بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ).
که با داشتن آزادى اراده تسلیم سخنان بى‏اساس ما شدید، به کفر و الحاد روى آوردید و سخنان منطقى انبیا را به دست فراموشى سپردید.


(آیه 33)- «و مستضعفان به مستکبران مى‏گویند: وسوسه‏هاى فریبکارانه شما در شب و روز (مایه گمراهى ما شد) هنگامى که به ما دستور مى‏دادید که به خداوند کافر شویم و همتایانى براى او قرار دهیم»! (وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً).
درست است که ما در پذیرش آزاد بودیم و مقصر و گنهکار، ولى شما هم به عنوان عامل فساد مسؤولید و گنهکار، بلکه سنگ اول به دست ناپاک شما گذاشته شد، بخصوص این که همواره از موضع قدرت با ما سخن مى‏گفتید.
لذا هر دو گروه از کرده خود پشیمان مى‏شوند، مستکبران از گمراه ساختن دیگران و مستضعفان از پذیرش بى‏قید و شرط این وسوسه‏هاى شوم، «اما هنگامى که عذاب الهى را مى‏بینند ندامت خود را کتمان مى‏کنند (مبادا بیشتر رسوا شوند) و ما غل و زنجیر بر گردن کافران مى‏نهیم» (وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِی أَعْناقِ الَّذِینَ کَفَرُوا).
آرى! آنها هر وقت در دنیا به اشتباه خود پى مى‏بردند و نادم مى‏شدند شجاعت اظهار ندامت را نداشتند، و همین خصیصه اخلاقى خود را در قیامت نیز به کار مى‏گیرند اما چه سود؟
به هرحال اینها نتیجه اعمال خودشان است که از پیش فراهم ساخته‏اند «آیا آنها جزایى جز اعمالى که انجام مى‏دادند دارند»؟! (هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
آرى! این اعمال و کردار کفار و مجرمین است که به صورت زنجیرهاى اسارت بر گردن و دست و پاى آنها گذارده مى‏شود.


(آیه 34)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از اغواگرى مستکبران بود در اینجا گوشه‏اى از این اغواگرى را منعکس مى‏سازد، مى‏گوید: «و ما هرگز در هیچ شهر و دیارى پیامبر انذار کننده‏اى نفرستادیم مگر این که مترفین (همان متنعمان مغرور و مست نعمت) مى‏گفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شده‏اید کافریم» و آنچه را نامش پیام الهى مى‏نهید قبول نداریم (وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ).
نه تنها در برابر انبیا که در برابر هر قدم اصلاحى از ناحیه هر دانشمند مصلح و عالم مجاهدى برداشته شود این گروه سر به مخالفت برمى‏دارند.


(آیه 35)- مال و فرزند دلیل قرب به خدا نیست! این آیه به منطق پوشالى آنها که در هر زمانى براى اثبات برترى خود به آن متوسل مى‏شدند و به اغفال عوام مى‏پرداختند اشاره کرده، مى‏گوید: «و آنها گفتند: ما از همه ثروتمندتر و پر اولادتریم» (وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً).
خداوند به ما محبت دارد هم اموال فراوان در اختیار ما نهاده، و هم نیروى انسانى بسیار، و این دلیل بر لطف او در حق ما و نشانه مقام و موقعیت ما در نزد اوست «و ما (نور چشمى‏ها) هرگز مجازات نخواهیم شد»! (وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ).
اگر ما مطرود درگاه او بودیم این همه نعمت چرا به ما مى‏داد؟ خلاصه آبادى دنیاى ما دلیل روشنى بر آبادى آخرت ماست!


(آیه 36)- این آیه این منطق پوشالى و عوام فریبانه را به عالیترین وجهى پاسخ مى‏دهد و درهم مى‏کوبد، روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى‏فرماید: «به آنها بگو: پروردگار من روزى را براى هرکس بخواهد گسترش مى‏دهد، و (براى هر کس بخواهد) سخت مى‏گیرد» (قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).
و اینها همه طبق مصالحى است که براى آزمون خلق و نظام زندگى انسان لازم مى‏داند و ربطى به قدر و مقام در درگاه خدا ندارد.
بنابراین هرگز نباید وسعت روزى را دلیل بر سعادت، و تنگى روزى را دلیل بر شقاوت شمرد «اما اکثر مردم از این واقعیت بى‏خبرند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ). البته اکثریت ناآگاه و بى‏خبر چنین هستند.


(آیه 37)- سپس با صراحت بیشترى همین معنى را تعقیب کرده، مى‏گوید:
«هرگز چنان نیست که اموال و اولادتان شما را نزد ما مقرّب سازد» (وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفى‏).این سخن بدان معنى نیست که انسان دست از تلاش و کوشش لازم براى زندگى بردارد، بلکه هدف این است که داشتن امکانات اقتصادى و نیروى انسانى فراوان هرگز معیار ارزش معنوى انسانها در پیشگاه خدا نمى‏شود.
سپس به معیار اصلى ارزشهاى انسانها و آنچه مایه تقرب به درگاه خدا مى‏شود پرداخته و به صورت یک استثنا مى‏گوید: «مگر کسانى که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که براى آنها در برابر اعمالشان پاداش مضاعف است، و در غرفه‏هاى بهشتى در نهایت امنیت به سر مى‏برند» (إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ).
بنابراین تمام معیارها به این دو امر باز مى‏گردد «ایمان» و عمل «صالح».
اینجاست که قرآن با صراحت بى‏نظیرش قلم بطلان بر تمام پندارهاى انحرافى و خرافى در زمینه عوامل قرب به پروردگار کشیده.


(آیه 38)- در این آیه گروه مقابل آنها را توصیف کرده، مى‏گوید: «اما آنها که براى انکار و ابطال آیات ما تلاش و کوشش مى‏کنند (نه خود ایمان دارند و نه اجازه مى‏دهند دیگران در راه حق گام نهند) در حالى که چنین مى‏پندارند که مى‏توانند از چنگال قدرت ما فرار کنند، آنها در عذاب دردناک روز قیامت احضار مى‏شوند» (وَ الَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ أُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ).
آنها همان کسانى هستند که با استفاده از اموال و اولاد و نفرات خود به تکذیب انبیا پرداخته و به وسوسه خلق خدا مشغول شدند.


(آیه 39)- بیزارى معبودان از عابدان: بار دیگر در اینجا به پاسخ گفتار آنها که اموال و اولاد خود را دلیل بر قرب خویش در درگاه خداوند مى‏پنداشتند باز مى‏گردد، و به عنوان تأکید مى‏گوید: «بگو: پروردگار من روزى را براى هرکس از بندگانش بخواهد گسترده یا محدود مى‏کند» (قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ).
سپس مى‏افزاید: «آنچه را در راه خدا انفاق کنید خداوند جاى آن را پر مى‏کند و او بهترین روزى دهندگان است» (وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ).
در روایتى از پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏خوانیم: «کسى که یقین به عوض و جانشین داشته باشد در انفاق کردن سخاوتمند خواهد بود».
اما مسأله مهم این است که انفاق از اموال حلال و مشروع باشد که خدا غیر آن را قبول نمى‏کند و برکت نمى‏دهد.
گر چه محتواى این آیه تأکید بر مطلب گذشته است ولى از دو جهت تازگى دارد:
نخست این که آیه 37 که مفهومش همین مفهوم بود بیشتر ناظر به اموال و اولاد کفار بود در حالى که این آیه ناظر به مؤمنان است.
دیگر این که آیه قبل وسعت و تنگى معیشت را درباره دو گروه مختلف بیان مى‏کرد در حالى که این آیه ممکن است اشاره به دو حالت مختلف از یک انسان باشد که گاه روزیش گسترده و گاه تنگ و محدود است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۲۴
* مسافر
شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۲۴ ب.ظ

431 . صفحه 431


اول اسفند :


نفیسه :



(آیه 23)- این سؤال ممکن است به ذهن ‏آید که اگر منطق مشرکان در برابر شفاعت بتها بی اساس است، پس مسأله «شفاعت» شفیعان چه مى‏شود؟
در این آیه به پاسخ این سؤال پرداخته، چنین مى‏گوید:اگر شفیعانى در درگاه خدا وجود دارند آن هم به اذن و فرمان اوست،زیرا: «هیچ شفاعتى نزد او جز براى کسانى که اذن داده فایده ندارد» (وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ).
بنابراین،بهانه بت‏پرستان براى پرستش بتها که مى‏گفتند:«اینها شفیعان ما نزد خدایند»! (یونس/ 18) به این وسیله قطع مى‏شود،چرا که خدا هرگز اجازه شفاعتى به آنها نداده است.
بعد از این جمله چنین مى‏گوید:در آن روز اضطراب و وحشتى بر دلها چیره مى‏شود هم شفاعت کنندگان و هم شفاعت شوندگان غرق در اضطراب مى‏شوند،و در انتظار این هستند که ببینند خداوند به چه کسانى اجازه شفاعت مى‏دهد؟
و درباره چه کسانى؟ و این حالت اضطراب و نگرانى همچنان ادامه مى‏یابد «تا زمانى که فزع و اضطراب از دلهاى آنها زایل گردد» و فرمان از ناحیه خدا صادر شود (حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ).
اینجاست که هر دو گروه رو به یکدیگر مى‏کنند و از هم «مى‏پرسند (یا مجرمان از شافعان مى‏پرسند) پروردگار شما چه دستورى داد»؟ (قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ).
در پاسخ «مى‏گویند: خداوند حق را بیان کرد» (قالُوا الْحَقَّ).
و «حق» چیزى جز اجازه شفاعت درباره آنها که رابطه خود را بکلى از درگاه خدا قطع نکرده‏اند نمى‏باشد.
و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «و اوست خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه» (وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ).
در حقیقت آنها مى‏گویند: چون خداوند على و کبیر است هر دستورى مى‏دهد عین واقعیت و هر واقعیتى منطبق بر دستور اوست.


(آیه 24)- در این آیه از طریق دیگرى براى ابطال عقائد مشرکان وارد مى‏شود و مسأله «رازقیّت» را بعد از مسأله «خالقیّت» عنوان مى‏کند، مى‏گوید: «بگو:
چه کسى شما را از آسمانها و زمین روزى مى‏دهد» و برکات آن را در اختیارتان مى‏گذارد؟! (قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).بدیهى است هیچ کس از آنها نمى‏توانست بگوید این بتهاى سنگى و چوبى باران را از آسمان نازل مى‏کنند، گیاهان را از زمین مى‏رویانند.
جالب این که بدون آن که در انتظار پاسخ آنها باشد بلافاصله مى‏فرماید:
«بگو: اللّه» (قُلِ اللَّهُ).
در پایان آیه اشاره به مطلبى مى‏کند که خود مى‏تواند پایه دلیلى را تشکیل دهد، دلیلى واقع بینانه و توأم با نهایت انصاف و ادب، به گونه‏اى که طرف از مرکب لجاج و غرور پایین آید، و به اندیشه و فکر بپردازد، مى‏گوید: «مسلما ما یا شما بر هدایت یا ضلالت آشکارى هستیم»! (وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلى‏ هُدىً أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
اشاره به این که عقیده ما و شما با هم تضاد روشنى دارد، بنابراین ممکن نیست هر دو حق باشد، چرا که جمع بین نقیضین و ضدین امکان ندارد.


(آیه 25)- این آیه باز همان استدلال را به شکل دیگرى- و با همان لحن منصفانه‏اى که خصم را از مرکب لجاجت و غرور فرود آورد- ادامه مى‏دهد، مى‏گوید: «بگو: شما مسؤول گناهان ما نیستید، و ما نیز در برابر اعمال شما مسؤول نخواهیم بود» (قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
عجیب این که در اینجا پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مأمور است در مورد خودش تعبیر به «جرم» کند، و در مورد مخالفان تعبیر به کارهایى که انجام مى‏دهند! و به این ترتیب این حقیقت را روشن سازد که هر کس باید پاسخگوى اعمال و کردار خویش باشد، چرا که نتایج اعمال هر انسانى چه زشت و چه زیبا به خود او مى‏رسد.


(آیه 26)- این آیه در حقیقت بیان نتیجه دو آیه قبل است، زیرا هنگامى که به آنها اخطار کرد که یکى از ما دو گروه بر حق و دیگرى بر باطلیم، و نیز اخطار کرد که هرکدام از ما مسؤول اعمال خویشتن هستیم، به بیان این حقیقت مى‏پردازد که چگونه به وضع همگى رسیدگى مى‏شود.
مى‏فرماید: «به آنها بگو: پروردگار ما همه ما را در روز رستاخیز جمع مى‏کند، سپس در میان ما به حق داورى مى‏کند» و ما را از یکدیگر جدا مى‏سازد، تا هدایت شدگان از گمراهان بازشناخته شوند، و هر کدام به نتیجه اعمالشان برسند (قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنا رَبُّنا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنا بِالْحَقِّ).
اگر مى‏بینید امروز همه با هم آمیخته‏اند و هر کسى ادعا مى‏کند من بر حقم و اهل نجاتم، این وضع براى همیشه ادامه پیدا نخواهد کرد، و روز جدایى صفوف سرانجام فراخواهد رسید، چرا که «ربوبیت» پروردگار چنین اقتضا مى‏کند که «سره» از «ناسره» و «خالص» از «ناخالص» و «حق» از «باطل» سرانجام جدا شوند، و هرکدام در بستر خویش قرار گیرند.
اکنون بیندیشید در آن روز چه خواهید کرد؟ و در کدامین صف قرار خواهید گرفت؟ و آیا پاسخى براى سؤالات پروردگار در آن روز آماده کرده‏اید؟
در پایان آیه براى این که روشن سازد این کار قطعا شدنى است مى‏افزاید:
«اوست داور و جدا کننده آگاه» (وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ).
این دو نام که از اسماء الحسنى الهى است، یکى اشاره به قدرت او بر مسأله جداسازى صفوف مى‏کند، و دیگرى به علم بى‏پایان او، چرا که جدا ساختن صفوف حق و باطل از یکدیگر بدون این دو ممکن نیست.


(آیه 27)- در این آیه که پنجمین فرمان به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏باشد بار دیگر به مسأله توحید که سخن را از آن آغاز کرده بود باز مى‏گردد و با این مسأله بحث را خاتمه مى‏دهد.
مى‏فرماید: «بگو: کسانى را که به عنوان شریک به خداوند ملحق ساخته‏اید به من ارائه دهید» (قُلْ أَرُونِیَ الَّذِینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکاءَ).
لذا به دنبال این جمله با یک کلمه خط بطلان بر همه این اوهام کشیده مى‏گوید: «نه هرگز چنین نیست»! (کَلَّا).
اینها هرگز ارزش معبود بودن را ندارند، و در این پندارهاى شما چیزى از واقعیت نیست، بس است بیدار شوید.
و سرانجام براى تأکید و تحکیم این سخن مى‏گوید: «بلکه تنها اوست خداوند عزیز و حکیم» (بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
عزت و شکست ناپذیریش ایجاب مى‏کند که در حریم ربوبیتش کسى راه نیابد، و حکمتش اقتضا مى‏کند که این قدرت را به جا صرف کند.


(آیه 28)- تو مبعوث براى همه جهانیان هستى! این آیه سخن از نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مى‏گوید، و آیات بعد از آن پیرامون معاد بحث مى‏کند.
نخست به وسعت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و عمومیت نبوت او به همه انسانها اشاره کرده، مى‏گوید: «و ما تو را نفرستادیم مگر براى همه مردم جهان در حالى که همگان را به پاداشهاى بزرگ الهى بشارت مى‏دهى، و از عذاب الهى انذار مى‏کنى، ولى بیشتر مردم از این معنى بى‏خبرند» (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).


(آیه 29)- از آنجا که در آیات قبل به این معنى اشاره شده بود که خداوند همه مردم را در روز رستاخیز جمع کرده و میان آنها داورى مى‏کند، در این آیه سؤالى از ناحیه منکران معاد به این صورت نقل مى‏کند: «آنها مى‏گویند: اگر راست مى‏گویید این وعده رستاخیز در چه زمانى است»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).


(آیه 30)- ولى قرآن همواره از پاسخ صریح به این مطلب و تعیین زمان وقوع رستاخیز خوددارى مى‏کند و تأکید مى‏کند این از امورى است که علم آن مخصوص خداست، و احدى جز او از آن آگاه نیست.
این آیه همین معنى را با عبارت دیگرى بازگو کرده، مى‏فرماید: «بگو: وعده شما روزى خواهد بود که نه ساعتى از آن تأخیر خواهید کرد، و نه ساعتى بر آن پیشى خواهید گرفت» (قُلْ لَکُمْ مِیعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ).
این مخفى ماندن تاریخ قیام قیامت- حتى بر شخص پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله- به خاطر آن است که خداوند مى‏خواهد مردم یک نوع آزادى عمل توأم با حالت آماده باش دائمى داشته باشند، چرا که اگر تاریخ قیامت تعیین مى‏شد هرگاه زمانش دور بود همه در غفلت و غرور و بى‏خبرى فرو مى‏رفتند، و هرگاه زمانش نزدیک بود ممکن بود آزادى عمل را از دست بدهند و اعمالشان جنبه اضطرارى پیدا کند، و در هر دو صورت هدفهاى تربیتى انسان عقیم مى‏ماند.


(آیه 31)- به تناسب بحثى که در آیات گذشته پیرامون موضعگیرى مشرکان در برابر مسأله معاد بود در اینجا بعضى از صحنه‏هاى دردناک معاد را براى آنها مجسم مى‏سازد تا به سرانجام کار خویش واقف گردند.
نخست مى‏گوید: «کافران گفتند: ما هرگز به این قرآن و کتابهاى آسمانى دیگرى که قبل از آن بوده ایمان نخواهیم آورد» (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ).
انکار ایمان نسبت به کتب انبیاى پیشین شاید به این منظور بوده که قرآن روى این مطلب تکیه مى‏کند که نشانه‏هاى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در تورات و انجیل به وضوح آمده است، آنها براى نفى نبوّت پیامبر اسلام کتب آسمانى دیگر را نیز نفى مى‏کنند.
سپس به وضع آنها در قیامت پرداخته روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى‏گوید: «اگر ببینى هنگامى که این ستمگران در پیشگاه پروردگارشان (براى حساب و دادرسى) نگه داشته شده‏اند در حالى که هر کدام گناه خود را به گردن دیگرى مى‏اندازد» از وضع آنها تعجّب مى‏کنى (وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ الْقَوْلَ).
در این حال «مستضعفان به مستکبران مى‏گویند: اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم» (یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ).
آنها مى‏خواهند به این وسیله تمام گناهان خویش را بر گردن این «مستکبران» بى‏رحم بیندازند، هر چند در دنیا حاضر نبودند چنین برخورد قاطعى با آنها داشته باشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۲۴
* مسافر
جمعه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۲۳ ب.ظ

430 . صفحه 430


سی ام بهمن :


نفیسه :



(آیه 15)- تمدن درخشانى که بر اثر کفران بر باد رفت! بعد از بیان نعمتهاى مهمى که خداوند به داود و سلیمان ارزانى داشت، و قیام این دو پیامبر به وظیفه شکرگزارى، سخن از قوم دیگرى به میان مى‏آورد که در نقطه مقابل آنها قرار داشتند، قومى بودند که خدا انواع نعمتها را به آنها بخشید، ولى راه کفران را در پیش گرفتند، و آنها «قوم سبا» بودند.
قرآن مجید سرگذشت عبرت انگیز آنها را ضمن پنج آیه بیان کرده، نخست مى‏گوید: «براى قوم سبا در محل سکونتشان نشانه‏اى (از قدرت الهى) بود» (لَقَدْ کانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ).
معروف این است که «سبا» نام پدر اعراب «یمن» است، ولى ممکن است سبا  در ابتدا نام کسى بوده، سپس تمام فرزندان و قوم او به آن نام نامیده شده‏اند، و بعد این اسم به سرزمین آنها نیز منتقل گردیده.
سپس قرآن به شرح این آیت الهى که در اختیار قوم سبا قرار داشت پرداخته چنین مى‏گوید: «دو باغ (بزرگ) بود از طرف راست و چپ» (جَنَّتانِ عَنْ یَمِینٍ وَ شِمالٍ).
ماجرا چنین بود که قوم سبا توانستند با سدّ عظیمى که در میان کوههاى مهم آن ناحیه بر پا ساختند سیلابهاى فراوانى را در پشت آن سد عظیم ذخیره کنند، و به این ترتیب سرزمینهاى وسیع و گسترده‏اى را زیر کشت درآورند.
سپس مى‏افزاید: ما به آنها گفتیم «از روزى پروردگارتان بخورید و شکر او را به جا آورید» (کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ).
«شهرى است پاکیزه و پروردگارى آمرزنده و مهربان» (بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ).
از نظر نعمتهاى مادى هوایى پاک و نسیمى فرح افزا داشت، و سرزمینى حاصلخیز و درختانى پربار و اما از نظر نعمت معنوى غفران خداوند شامل حال آنها بود، از تقصیر و کوتاهى آنها صرف نظر مى‏کرد، و آنها را مشمول عذاب و سرزمینشان را گرفتار بلا نمى‏ساخت.


(آیه 16)- اما این ناسپاس مردم از بوته آزمایش سالم بیرون نیامدند لذا مى‏فرماید: «آنها از خدا روى گردان شدند» (فَأَعْرَضُوا).
نعمتهاى خدا را ناچیز شمردند، عمران و آبادى و امنیت را ساده انگاشتند، از یاد حق غافل شدند، و مست نعمت گشتند.
اینجا بود که شلاق مجازات بر پیکر آنها نواخته شد، چنانکه قرآن مى‏گوید:
«پس ما سیل وحشتناک و بنیان‏کن را بر آنها فرستادیم» و سرزمین آباد آنها به ویرانه‏اى مبدّل شد (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ).
سپس قرآن وضع بازپسین این سرزمین را چنین توصیف مى‏کند: «ما دو باع وسیع و پرنعمت آنها را به دو باغ بى‏ارزش با میوه‏هاى تلخ و درختان بى‏مصرف شوره‏گز و اندکى از درخت سدر مبدل ساختیم» (وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْ‏ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ).
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل، که چه بر سر آنها و سرزمین آبادشان آمد!


(آیه 17)- در این آیه به عنوان یک نتیجه‏گیرى با صراحت مى‏گوید: «این کیفر را به خاطر کفرانشان به آنها دادیم» (ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا).
اما براى این که تصور نشود این سرنوشت مخصوص به این گروه بود، بلکه عمومیت آن نسبت به همه کسانى که داراى اعمال مشابهى هستند مسلم است چنین مى‏افزاید: «و آیا جز کفران کننده را کیفر مى‏دهیم»؟ (وَ هَلْ نُجازِی إِلَّا الْکَفُورَ).


(آیه 18)- چنان آنها را متلاشى کردیم که ضرب المثل شدند! در این آیه شرح و تفصیل بیشترى پیرامون قوم سبأ مى‏دهد، به گونه‏اى که براى هر شنونده درسى است بسیار مهم و آموزنده.
مى‏فرماید: سرزمین آنها را تا آن حد آباد کردیم که نه تنها شهرهایشان را غرق نعمت ساختیم بلکه «میان آنها و سرزمینهایى را که برکت به آن داده بودیم شهرها و آبادیهایى آشکار قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بارَکْنا فِیها قُرىً ظاهِرَةً).
در حقیقت در میان آنها و سرزمین مبارک آبادیهاى متصل و زنجیره‏اى وجود داشت، و فاصله این آبادیها به اندازه‏اى کم بود که از هر یک دیگرى را مى‏دیدند.
- و این است معنى «قرى ظاهرة» آبادیهاى آشکار.
منظور از «سرزمینهاى مبارک» «صنعاء» یا «مأرب» مى‏باشد که هر دو در منطقه یمن واقع شده است.
ولى از آنجا که تنها عمران کافى نیست، و شرط مهم و اساسى آن «امنیت» است اضافه مى‏کند: «ما در میان این آبادیها فاصله‏هاى مناسب و نزدیک مقرّر کردیم» (وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ). و به آنها گفتیم: «در میان این قریه‏ها شبها و روزها در امنیت کامل مسافرت کنید» (سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ).


(آیه 19)- اما این مردم ناسپاس گرفتار غرور و غفلت شدند، از مسیر حق منحرف شده و به دستورات الهى بى‏اعتنا گردیدند.
از جمله تقاضاهاى جنون‏آمیز آنها این بود که از خداوند تقاضا کردند در میان سفرهاى آنها فاصله افکند، «پس گفتند: پروردگارا! میان سفرهاى ما دورى بیفکن» تا بینوایان نتوانند دوش به دوش اغنیا سفر کنند! (فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا).
منظورشان این بود که در میان این قریه‏هاى آباد فاصله‏اى بیفتد و بیابانهاى خشکى پیدا شود، به این جهت که اغنیا و ثروتمندان مایل نبودند افراد کم درآمد همانند آنها سفر کنند، و به هر جا مى‏خواهند بى‏زاد و توشه و مرکب بروند! گویى سفر از افتخارات آنها و نشانه قدرت و ثروت بود.
به هر حال «آنها (با این عملشان) به خودشان ستم کردند» (وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ).
آرى! اگر فکر مى‏کردند به دیگران ستم مى‏کردند در اشتباه بودند، خنجرى برداشته بودند و سینه خود را مى‏شکافتند.
چه تعبیر جالبى! قرآن به دنبال این جمله که درباره سرنوشت دردناک آنها بیان مى‏کند، مى‏گوید: چنان آنها را مجازات کردیم، و زندگیشان را در هم پیچیدیم که «آنها را سرگذشت و داستان و اخبارى براى دیگران قرار دادیم»! (فَجَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ).
آرى! از آن همه زندگانى با رونق و تمدّن درخشان و گسترده چیزى جز اخبارى بر سر زبانها، و یادى در خاطره‏ها، و سطورى بر صفحات تاریخها باقى نماند، «و آنها را سخت متلاشى و پراکنده ساختیم» (وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ).
چنان سرزمین آنها ویران گشت که براى ادامه زندگى مجبور شدند هر گروهى به سویى روى آورند آن چنان که پراکندگى آنها به صورت «ضرب المثل» در آمد که هرگاه مى‏خواستند بگویند فلان جمعیت سخت متلاشى شدند، مى‏گفتند: «تفرّقوا ایادى سبا» همانند قوم سبا و نعمتهاى آنها پراکنده شده‏اند»! و در پایان آیه مى‏فرماید: «در این ماجرا نشانه‏هاى عبرتى است براى هر صبر کننده شکرگزار» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ).
این به خاطر آن است که آنها به واسطه صبر و استقامتشان مرکب سرکش هوى و هوس را مهار مى‏کنند و در برابر معاصى پر قدرتند، و به خاطر شکرگزاریشان در طریق اطاعت خدا آماده و بیدارند به همین دلیل به خوبى عبرت مى‏گیرند.


(آیه 20)- هیچ کس مجبور به پیروى وسوسه‏هاى شیطان نیست! در اینجا یک نوع نتیجه‏گیرى کلى از داستان «قوم سبا» کرده، مى‏فرماید: «به یقین ابلیس گمان خود را درباره آنها (و هر جمعیتى که از ابلیس پیروى کنند) محقق یافت»! (وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ).
«پس آنان همگى از او پیروى کردند جز گروه اندکى از مؤمنان» (فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
یا به تعبیر دیگر پیش بینى ابلیس که بعد از سرپیچى از سجده براى آدم و طرد شدن از درگاه کبریایى خداوند گفت: «به عزتت سوگند که همه آنها را جز بندگان مخلصت گمراه خواهم کرد» درباره این گروه درست از آب درآمد. (نمل/ 19)


(آیه 21)- در این آیه در رابطه با وسوسه‏هاى ابلیس و کسانى که در حوزه نفوذ او قرار مى‏گیرند، و آنها که بیرون از این حوزه‏اند، به دو مطلب اشاره مى‏کند، نخست مى‏گوید: «شیطان سلطه‏اى بر آنها نداشت» و کسى را به پیروى خود نمى‏تواند مجبور کند (وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ).
قرآن در جاى دیگر از گفتار خود شیطان نقل مى‏کند: «من سلطه‏اى بر شما نداشتم جز این که شما را دعوت کردم و شما هم دعوت مرا اجابت نمودید. (ابراهیم/ 22).
ولى پیداست بعد از اجابت دعوت او از ناحیه افراد بى‏ایمان و هوى‏پرست او آرام نمى‏نشیند و پایه‏هاى سلطه خود را بر وجود آنان مستحکم مى‏کند.
لذا در دنباله آیه مى‏افزاید: «هدف (از آزادى ابلیس در وسوسه‏هایش) این بود، که مؤمنان به آخرت از افراد بى‏ایمان و کسانى که در شکّند شناخته شوند» (إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ).
و در پایان آیه به عنوان یک هشدار به همه بندگان مى‏گوید: «و پروردگار تو حافظ همه چیز و نگاهبان آن است» (وَ رَبُّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَفِیظٌ).
تا پیروان شیطان تصور نکنند چیزى از اعمال و گفتار آنها در این جهان از بین مى‏رود یا خداوند آن را فراموش مى‏کند.


(آیه 22)- بخش قابل ملاحظه‏اى از آیات این سوره پیرامون مبدأ و معاد و اعتقادات حق سخن مى‏گوید، و از پیوند آنها مجموعه‏اى از معارف راستین حاصل مى‏شود.
در اینجا مشرکان را به محاکمه مى‏کشد، با ضربات کوبنده سؤالات منطقى آنها را به زانو در مى‏آورد، و بى‏پایه بودن منطق پوسیده آنها را در زمینه شفاعت بتها آشکار مى‏سازد.
مى‏فرماید: «به آنها بگو: کسانى را که غیر از خدا (معبود خود) مى‏پندارند بخوانید» (قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ). اما بدانید آنها هرگز دعاى شما را اجابت نمى‏کنند و گرهى از کارتان نمى‏گشایند.
سپس به دلیل این سخن پرداخته، مى‏گوید: این به خاطر آن است که «این معبودهاى ساختگى نه مالک ذره‏اى در آسمان و زمینند، و نه شرکت و نصیبى در خلقت و مالکیت آنها دارند، و نه هیچ یک از آنها یاور خداوند در آفرینش بوده‏اند»! (لا یَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فِیهِما مِنْ شِرْکٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِیرٍ).
واجب الوجود یکى است، و بقیه همه ممکن الوجود و وابسته به اویند، که اگر لحظه‏اى نظر لطفش از آنها برداشته شود راهى دیار عدم مى‏شوند «اگر نازى کند یک دم، فرو ریزند قالبها»!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۲۳
* مسافر
پنجشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۲۳ ب.ظ

429 . صفحه 429


بیست و نهم بهمن :


نفیسه :



(آیه 8)- عجب این که کافران خبر دادن پیامبر از معاد را دلیل بر دروغگویى و یا جنون گوینده‏اش مى‏گرفتند، و مى‏گفتند: «آیا او بر خدا دروغ بسته؟ یا نوعى جنون دارد»؟
(أَفْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ). و گر نه آدم راستگو و عاقل چگونه ممکن است لب به چنین سخنى بگشاید؟! ولى قرآن به طرز قاطعى به آنها چنین پاسخ مى‏گوید: چنین نیست نه او دیوانه است و نه دروغگو «بلکه آنها که ایمان به آخرت ندارند (هم اکنون) در عذاب و گمراهى دورى هستند» (بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ). چه گمراهى از این آشکارتر که انسان منکر معاد شود.
به راستى اگر زندگى محدود به همین چند روز عمر دنیا بود تصور مرگ براى هر انسانى کابوس وحشتناکى مى‏شد به همین دلیل منکران معاد همیشه در یک نوع نگرانى جانکاه و عذاب الیم به سر مى‏برند در حالى که مؤمنان به معاد مرگ را دریچه‏اى به سوى جهان بقا، و وسیله‏اى براى شکسته شدن قفس و آزادى از این زندان مى‏شمرند.


(آیه 9)- سپس به دلیل دیگرى پیرامون معاد، دلیلى توأم با تهدید غافلان لجوج، پرداخته چنین مى‏گوید: «آیا به آنچه پیش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمین قرار گرفته نگاه نکردند»؟ (أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلى‏ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
این آسمان با این همه اختران ثابت و سیار و همچنین این زمین با تمام موجودات زنده و برکات و مواهبش، گویاترین دلیل بر قدرت آفریدگار است.
این همان «برهان قدرت» است که در آیات دیگر قرآن در برابر منکران معاد به آن استدلال شده از جمله در آیه 82 سوره یس و آیه 99 سوره اسراء.
در ضمن، این جمله مقدمه‏اى است براى تهدید این گروه متعصب تیره دل که اصرار دارند چشم به روى همه حقایق ببندند، لذا به دنبال آن مى‏فرماید: «اگر ما بخواهیم به زمین دستور مى‏دهیم پیکر آنها را در خود فرو برد» زلزله‏اى ایجاد شود، زمین شکاف بردارد و در میان آن دفن گردند! (إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ).
«و یا (اگر بخواهیم) فرمان مى‏دهیم قطعات سنگهاى آسمانى بر آنها فرو بارد» و خودشان و خانه و زندگیشان را در هم بکوبد (أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ).
آرى «در این موضوع، نشانه روشنى است (بر قدرت خداوند و توانایى او بر همه چیز، اما براى هر بنده‏اى که به سوى خدا بازگردد» و فکر و اندیشه خود را به کار گیرد (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ).
ما که از هر سو در قبضه قدرت او قرار داریم چگونه مى‏توانیم توانائیش را بر معاد انکار کنیم! و یا چگونه مى‏توانیم از حوزه حکومت او فرار نمائیم.


(آیه 10)- مواهب بزرگ خدا بر داود! از آنجا که در آیه قبل سخن از «عبد منیب» و بنده توبه‏کار بود و مى‏دانیم این توصیف در بعضى از آیات قرآن (ص/ 24) براى داود پیامبر ذکر شده است چه بهتر که گوشه‏اى از حال این پیامبر بزرگ و فرزندش سلیمان به عنوان یک الگو بازگو شود و بحث گذشته تکمیل گردد.
ضمنا هشدارى باشد براى همه کسانى که نعمتهاى خدا را به دست فراموشى مى‏سپرند و به هنگامى که بر اریکه قدرت مى‏نشینند خدا را بنده نیستند.
آیه مى‏گوید: «ما به داود از فضل خود نعمتى بزرگ بخشیدیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا).
بعد از این اشاره سر بسته به شرح آن مى‏پردازد و قسمتى از فضائل معنوى و بخشى از فضیلتهاى مادى داود را بدین گونه شرح مى‏دهد: ما گفتیم «اى کوهها! با داود هم صدا شوید و همچنین شما اى پرندگان با او هم آواز گردید» و هرگاه او ذکر و تسبیح خدا مى‏گوید زمزمه را سر دهید (یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ).
در روایتى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «داود به سوى دشت و بیابان خارج شد، و هنگامى که زبور را تلاوت مى‏کرد هیچ کوه و سنگ و پرنده‏اى نبود مگر این که با او هم صدا مى‏شد».بعد از ذکر این فضیلت معنوى به ذکر یک فضیلت مادّى پرداخته، مى‏گوید:
«و ما آهن را براى او نرم کردیم» (وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ).
ظاهر آیه این است که، نرم شدن آهن در دست داود به فرمان الهى و به صورت اعجاز انجام مى‏گرفت.
در حدیثى آمده است که خداوند به داود وحى فرستاد «تو بنده خوبى هستى جز این که از بیت المال ارتزاق مى‏کنى، داود چهل روز گریه کرد (و از خدا راه حلى خواست) خداوند آهن را براى او نرم کرد، و هر روز زرهى مى‏ساخت ...
و به این وسیله از بیت المال بى‏نیاز شد».


(آیه 11)- این آیه شرحى براى زره ساختن داود و فرمان بسیار پر معنى پروردگار در این زمینه است، مى‏گوید: ما به او گفتیم «زرههاى کامل بساز، و حلقه‏هاى آنها را به اندازه و متناسب کن» (أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ).
در واقع خداوند به داود دستورى مى‏دهد که باید سرمشقى براى همه صنعتگران و کارگران با ایمان جهان باشد، دستور محکم کارى و رعایت دقت در کیفیت و کمیت در مصنوعات، آن چنان که مصرف کنندگان به خوبى و راحتى بتوانند از آن استفاده کنند، و از استحکام کامل برخوردار باشد.
و در پایان آیه داود و خاندانش را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «عمل صالح به جا آورید که من نسبت به آنچه انجام مى‏دهید بصیر و بینا هستم» (وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
هدف ساختن زره و کسب درآمد نیست، هدف عمل صالح است، و اینها وسیله‏اى است در آن مسیر که هم داود از آن بهره مى‏گرفت و هم خاندان و قومش.


(آیه 12)- حشمت سلیمان و مرگ عبرت انگیز او! به دنبال بحث از مواهبى که خدا به داود داده بود سخن را به فرزندش سلیمان مى‏کشاند، و از سه موهبت بزرگ- که از عوامل مهم اداره یک کشور پهناور است- بحث مى‏کند، مى‏فرماید:
«و براى سلیمان باد را مسخّر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را مى‏پیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه را»! (وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ).جالب این که براى پدر جسم خشن و فوق العاده محکمى یعنى آهن را مسخّر مى‏کند و براى فرزند موجود بسیار لطیف! ولى هر دو کار سازنده و اعجاز آمیزند.
در این که باد چگونه دستگاه سلیمان (کرسى یا فرش او را) به حرکت در مى‏آورد، بر ما روشن نیست، همین قدر مى‏دانیم هیچ چیز در برابر قدرت خدا مشکل و پیچیده نمى‏باشد.
سپس به دومین موهبت الهى نسبت به سلیمان اشاره کرده، مى‏گوید: «و براى او چشمه مس (مذاب) را روان ساختیم»! (وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ).
چگونگى این امر نیز دقیقا بر ما روشن نیست، همین اندازه مى‏دانیم که از الطاف الهى درباره این پیامبر بزرگ بود.
و بالأخره به بیان سومین موهبت پروردگار نسبت به سلیمان یعنى تسخیر گروه عظیمى از جن پرداخته، چنین مى‏گوید: «و گروهى از جن پیش روى او به اذن پروردگار برایش کار مى‏کردند» (وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ).
«و هرگاه کسى از آنها از فرمان ما سرپیچى مى‏کرد او را با آتش سوزان مجازات مى‏کردیم» (وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِیرِ).


(آیه 13)- در این آیه به بخشى از کارهاى مهم تولیدى گروه جن که به فرمان سلیمان انجام مى‏دادند اشاره کرده، چنین مى‏گوید: «سلیمان هر چه مى‏خواست از معبدها، و تمثالها، و ظرفهاى بزرگ غذا که همچون حوض‏هاى بزرگ بود، و دیگهاى عظیم ثابت براى او تهیه مى‏کردند» (یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ).
که بخشى از آنها مربوط به مسائل معنوى و عبادى بود، و بخشى با نیازهاى جسمانى انسانها و جمعیت عظیم لشکریان و کارگزارانش تناسب داشت.
در پایان آیه، بعد از ذکر این مواهب خداوند خطاب به دودمان حضرت داود کرده، مى‏فرماید: «اى آل داود! شکرگزارى کنید» (اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً).
«اما عده کمى از بندگان من شکرگزارند»! (وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ).
منظور از شکرگزارى در اینجا «شکر در عمل» است یعنى استفاده از مواهب در مسیر همان اهدافى که به خاطر آن آفریده و اعطا شده‏اند، و مسلم است کسانى که مواهب الهى را عموما در جاى خود به کار گیرند اندکى بیش نیستند.


(آیه 14)- این آیه که در عین حال آخرین سخن پیرامون «سلیمان» در اینجا است، از مرگ عجیب و عبرت انگیز این پیامبر بزرگ خدا سخن مى‏گوید، و این واقعیت را روشن مى‏سازد که پیامبر با آن عظمت، و حکمرانى با آن قدرت و ابهت، چگونه به آسانى جان به جان‏آفرین سپرد.
مى‏فرماید: «هنگامى که مرگ را براى سلیمان مقرر کردیم کسى مردم را از مرگ او آگاه نساخت، مگر جنبنده‏اى از زمین که عصاى او را مى‏خورد» تا عصا شکست و پیکر سلیمان فرو افتاد (فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى‏ مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ).
لذا بعد از آن مى‏افزاید: «هنگامى که سلیمان فرو افتاد جنیان فهمیدند که اگر از غیب آگاه بودند در عذاب خوارکننده باقى نمى‏ماندند» (فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهِینِ).
یعنى تا آن زمان گروه جن از مرگ سلیمان آگاه نبودند و فهمیدند که اگر از اسرار غیب آگاه بودند در این مدت در زحمت و رنج کارهاى سنگین باقى نمى‏ماندند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۲۳
* مسافر
چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۲۲ ب.ظ

428 . صفحه 428



بیست و هشتم بهمن :



نفیسه :




سی و چهارمین سوره قرآن سوره سبأ است که در «مکّه» نازل شده و داراى 54 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
بحثهاى این سوره- که به مناسبت شرح سرگذشت قوم «سبأ» به نام «سبا» نامیده شده- ناظر به پنج مطلب است:
1- «مسأله توحید» و قسمتى از نشانه‏هاى خداوند در عالم هستى، و صفات پاک او از جمله «توحید» «ربوبیّت» و «الوهیّت».
2- «مسأله معاد» که از همه مسائل در این سوره بیشتر مطرح شده.
3- «مسأله نبوت انبیاى پیشین و مخصوصا پیامبر اسلام» و پاسخ به بهانه جوئیهاى دشمنان درباره او، و بیان پاره‏اى از معجزات انبیاى سلف.
4- بیان بخشى از نعمتهاى بزرگ خداوند و سرنوشت شکرگزاران و کفران کنندگان، ضمن بیان گوشه‏اى از زندگى سلیمان و قوم سبا.
5- دعوت به تفکر و اندیشه و ایمان و عمل صالح.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله چنین مى‏خوانیم:
«کسى که سوره سبأ را بخواند در قیامت تمام انبیا و رسولان رفیق و همنشین او خواهند بود، و همگى با او مصافحه مى‏کنند».
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام چنین نقل شده است: «کسى که دو سوره‏اى را که با حمد آغاز مى‏شود (سوره سبأ و فاطر) در یک شب بخواند، تمام آن جشب را در حفظ و حراست الهى خواهد بود، و اگر آن دو را در روز بخواند هیچ مکروهى به او نمى‏رسد، و آن قدر از خیر دنیا و آخرت به او داده مى‏شود که هرگز به قلبش خطور نکرده، و فکر و آرزویش به آن نرسیده است»! مسلما این پاداشهاى عظیم نصیب کسانى نمى‏شود که تنها به خواندن و لقلقه زبان قناعت کنند، بلکه خواندن باید مقدمه‏اى باشد براى اندیشیدن که آن نیز انگیزه عمل است.



(آیه 1)- او مالک همه چیز و عالم به همه چیز است: پنج سوره از سوره‏هاى قرآن مجید با حمد پروردگار شروع مى‏شود که در سه سوره، حمد و ستایش خداوند به خاطر آفرینش آسمان و زمین و موجودات دیگر است (سوره سبأ، فاطر، و انعام).
و در یک سوره (سوره کهف) این حمد و ستایش به خاطر نزول قرآن بر قلب پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏باشد.
در حالى که در سوره حمد تعبیر جامعى شده که همه این امور را در برمى‏گیرد «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ».
به هرحال سخن در آغاز سوره «سبأ» از حمد و سپاس خداست به خاطر مالکیت و حاکمیت او در دنیا و آخرت.
مى‏فرماید: «حمد مخصوص خداوندى است که تمام آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
«و نیز حمد و سپاس براى او در سراى آخرت است» (وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ).
چرا که هر نعمتى، و هر فایده و برکتى، و هر خلقت موزون و شگرف و عجیبى، همه تعلق به ذات پاک او دارد.
بنابراین هر کس در این عالم مدح و ستایشى از چیزى کند این حمد و ستایش سرانجام به ذات پاک او بر مى‏گردد، و به گفته شاعر
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم،که همه عالم از اوست
و در پایان آیه مى‏افزاید: «و او حکیم و خبیر است» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ).
براساس حکمت بالغه اوست که این نظام عجیب بر جهان حکومت مى‏کند، و براساس علم و آگاهى اوست که هر چیز به جاى خود قرار گرفته، و هر موجودى آنچه را که نیاز دارد در اختیار دارد. این حمد نه تنها از زبان انسانها و فرشتگان است که از تمام ذرات جهان هستى نیز زمزمه حمد و تسبیح او به گوش هوش مى‏رسد، هیچ موجودى نیست جز این که حمد و تسبیح او مى‏گوید.


(آیه 2)- این آیه به شرح گوشه‏اى از علم بى‏پایان پروردگار به تناسب توصیف خداوند به «حکیم» و «خبیر» در آیه قبل پرداخته، چنین مى‏گوید: «آنچه را در زمین فرو مى‏رود و آنچه را از آن خارج مى‏شود مى‏داند» (یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها).
آرى! او از تمام قطرات باران و امواج سیلاب که در اعماق زمین فرو مى‏روند و به طبقه نفوذ ناپذیر مى‏رسند و در آنجا متمرکز و براى انسانها ذخیره مى‏شوند آگاه است.
او از دانه‏هاى گیاهان که در زمین فرو مى‏روند و روزى به درخت سرسبز یا گیاه پر طراوتى تبدیل مى‏گردند باخبر است.
از ریشه‏هاى درختان به هنگامى که در جستجوى آب و غذا به اعماق زمین پیشروى مى‏کنند.
از امواج الکتریسته، از گازهاى مختلف و ذرات هوا که به داخل زمین نفوذ مى‏کنند، و نیز از گنجها و دفینه‏ها و اجساد مردگان اعم از انسانها و غیر انسانها که در این زمین گسترده دفن مى‏شوند، آرى از همه اینها باخبر است.
همچنین از گیاهانى که از زمین خارج مى‏شوند، از انسانها که از آن برخاسته‏اند، از چشمه‏هایى که از آن مى‏جوشد، از گازهایى که از آن برمى‏خیزد، از آتشفشانهایى که از آن زبانه مى‏کشد، و خلاصه از تمام موجوداتى که از اعماق زمین بیرون مى‏ریزند، اعم از آنچه ما مى‏دانیم و نمى‏دانیم، او از همه آنها مطلع و آگاه است.
سپس مى‏افزاید: «او از آنچه از آسمان نازل مى‏شود و یا به آسمان بالا مى‏رود باخبر است» (وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها).
از دانه‏هاى باران، از اشعه حیات‏بخش خورشید، از امواج نیرومند وحى و شرایع آسمانى، از فرشتگانى که براى ابلاغ رسالت یا انجام مأموریتهاى دیگر به زمین نزول مى‏کنند، از اشعه کیهانى که از ماوراء جوّ به زمین نازل مى‏شود، از شهابها و سنگریزه‏هاى سرگردان فضا که به سوى زمین جذب مى‏شوند، او از همه اینها مطلع است.
و نیز از اعمال بندگان که به آسمان عروج مى‏کند، از فرشتگانى که پس از اداى رسالت خود به آسمان باز مى‏گردند، از شیاطینى که براى استراق سمع به آسمانها مى‏روند، از بخارهایى که از دریا بر مى‏خیزد و بر فراز آسمان ابرها را تشکیل مى‏دهد، از آهى که از دل مظلومى برمى‏خیزد و به آسمان صعود مى‏کند، آرى از همه اینها آگاه است.
و در پایان مى‏افزاید: «اوست مهربان و آمرزنده» (وَ هُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ).


(آیه 3)- به پروردگار سوگند قیامت خواهد آمد! آیات گذشته در عین این که از توحید و صفات خدا سخن مى‏گفت زمینه‏ساز مسأله معاد بود، زیرا بحث معاد جز از طریق علم بى‏پایان حق حل نمى‏شود.
لذا آیه مى‏گوید: «و کافران گفتند: (این دروغ است که قیامتى در پیش داریم) هرگز قیامت به سراغ ما نمى‏آید»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ).
آنها مى‏خواستند از این طریق آزادى عمل پیدا کنند و هر کارى از دستشان ساخته است- به این امید که حساب و کتاب و عدل و دادى در کار نیست- انجام دهند.
اما از آنجا که دلائل قیامت روشن است قرآن با یک جمله قاطع و به صورت بیان نتیجه به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏گوید: «بگو: آرى، به پروردگارم سوگند که قیامت به سراغ همه شما خواهد آمد» (قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ).
تکیه روى کلمه «ربّ» به خاطر این است که قیامت از شؤون ربوبیّت است، چگونه ممکن است خداوند مالک و مربى انسانها باشد و آنها را در مسیر تکامل پیش ببرد اما نیمه کاره رها کند و با مرگ همه چیز پایان گیرد! و از آنجا که یکى از اشکالات مخالفان معاد این بوده که به هنگام خاک شدن بدن انسان، و پراکنده شدن اجزاى آن در اطراف زمین، چه کسى مى‏تواند آنها را بشناسد و جمع کند و به زندگى نوین بازگرداند؟ از سوى دیگر چه کسى مى‏تواند آنها را بشناسد و جمع کند و به زندگى نوین باز گرداند؟ از سوى دیگر چه کسى مى‏تواند حساب این همه اعمال بندگان را در نهان و آشکار و درون و برون نگاه دارد و به موقع به این حسابها برسد؟ لذا در دنباله آیه اضافه مى‏کند: «او از تمام امور پنهانى باخبر است و به اندازه سنگینى ذره‏اى در تمام آسمانها و نه در زمین از حوزه علم بى‏پایان او بیرون نخواهد بود» (عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ).
«و نه کوچکتر از ذره، و نه بزرگتر از آن، مگر این که همه اینها در کتاب مبین ثبت و ضبط است» (وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ).


(آیه 4)- سپس ضمن دو آیه هدف قیام قیامت را بیان مى‏کند، و یا به تعبیر دیگر دلیل بر لزوم چنین عالمى را بعد از جهان کنونى در برابر منکران شرح داده، مى‏فرماید: «هدف این است آنها را که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
آرى «براى آنها مغفرت و روزى پرارزشى است» (أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ).
آیا اگر مؤمنان صالح العمل به پاداش خود نرسند اصل عدالت که از اساسى‏ترین اصول خلقت است تعطیل نمى‏گردد؟


(آیه 5)- و از آنجا که بخش دیگر عدالت در مورد مجازات گنهکاران و مجرمان است در این آیه مى‏افزاید: «و کسانى که سعى در (تکذیب) آیات ما داشتند، و گمان کردند از حوزه قدرت ما مى‏توانند بگریزند، عذابى بد و دردناک خواهند داشت» (وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ).


(آیه 6)- عالمان، دعوت تو را حق مى‏دانند: در آیات گذشته سخن از بى‏خبران کوردلى بود که قاطعانه معاد را با آن همه دلائل، انکار مى‏کردند.
به همین مناسبت در این آیه سخن از عالمان و اندیشمندانى مى‏گوید که به تصدیق آیات الهى و تشویق دیگران به پذیرش آن مى‏پردازند، مى‏فرماید: «کسانى که به ایشان علم داده شده، آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده حق مى‏دانند که به راه خداوند عزیز و حمید هدایت مى‏کند» (وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلى‏ صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ).
(الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ) همه دانشمندان و اندیشمندان را در هر عصر و هر زمان و مکان در برمى‏گیرد.
امروز کتابهاى مختلفى از سوى دانشمندان غربى و شرقى درباره اسلام و قرآن تألیف یافته که در آنها اعترافات بسیار گویا و روشنى بر عظمت اسلام و صدق آیه فوق دیده مى‏شود.


(آیه 7)- در این آیه بار دیگر به مسأله قیامت و رستاخیز باز مى‏گردد و بحثهاى گذشته را به صورت دیگرى تکمیل مى‏کند، مى‏فرماید: «و کافران گفتند:
آیا مردى را به شما نشان دهیم که خبر مى‏دهد هنگامى که همگى خاک شدید و ذرات بدن شما از یکدیگر جدا شد و هر یک در گوشه‏اى قرار گرفت (و یا شاید جزء بدن حیوان یا انسان دیگرى شد) بار دیگر به آفرینش تازه‏اى باز مى‏گردید»؟! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلى‏ رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ).
به نظر مى‏رسد اصرار آنها بر مسأله انکار معاد از دو امر سرچشمه گرفته، نخست این که: چنین مى‏پنداشتند معادى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مطرح مى‏کرد (معاد جسمانى) مطلبى است آسیب‏پذیر! دیگر این که اعتقاد به معاد و یا حتى قبول احتمالى آن به هرحال در انسان ایجاد مسؤولیت و تعهد مى‏کند، و این مطلبى بود که براى سردمداران کفر سخت خطرناک محسوب مى‏شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۲۲
* مسافر