قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۳۰ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۷ ق.ظ

390 . صفحه 390


بیستم دی :


نفیسه :


(آیه 36)- موسى در برابر فرعون: در اینجا با هشتمین صحنه ماجراى بزرگ حضرت موسی رو به رو مى‏شویم.
موسى (ع) فرمان نبوت و رسالت را در آن شب تاریک و در آن سرزمین مقدس از خداوند دریافت نمود، به مصر آمد و برادرش هارون را با خبر ساخت، هر دو به سراغ فرعون رفتند.
چنانکه قرآن مى‏گوید: «هنگامى که موسى با معجزات روشن ما به سراغ آنها آمد،آنها گفتند: این چیزى جز سحر نیست که به دروغ (به خدا) بسته شده است»! (فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسى‏ بِآیاتِنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَرىً).
«ما هرگز چنین چیزى را در نیاکان خود نشنیده‏ایم»! (وَ ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ).
آنها به حربه سحر متوسل شدند همان حربه‏اى که همه جباران و گمراهان در طول تاریخ در برابر معجزات انبیا به آن متوسل مى‏شدند.


(آیه 37)- اما «موسى (در پاسخ آنها با لحن تهدیدآمیزى چنین) گفت:
پروردگار من از حال کسانى که هدایت را از نزد او براى مردم مى‏آورند آگاه‏تر است، و همچنین از کسانى که سرانجام دنیا و آخرت از آنهاست» (وَ قالَ مُوسى‏ رَبِّی أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدى‏ مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ).
اشاره به این که خدا به خوبى از حال من و حقانیت دعوت من آگاه است، هرچند شما مرا متهم به دروغ کنید.
از این گذشته مطمئن باشید اگر من دروغگو باشم ظالم هستم «و ظالمان هرگز رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ).


(آیه 38)- در اینجا با نهمین صحنه از این تاریخ پرماجرا و آموزنده مواجه مى‏شویم.
آوازه پیروزى موسى (ع) بر ساحران و ایمان ساحران در سراسر مصر پیچید و موقعیت حکومت فرعونیان سخت به خطر افتاد باید افکار عمومى را به هر قیمتى که هست از این مسأله منحرف ساخت و یک سلسله مشغولیات ذهنى که بتواند مردم را اغفال و تحمیق کند فراهم ساخت.
فرعون در این زمینه به مشورت نشست، و در نتیجه فکرش به چیزى رسید که در این آیه آمده است: «فرعون گفت: اى جمعیت اشراف! من خدایى جز خودم براى شما سراغ ندارم»! (وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی).
خداى زمینى مسلما منم! و اما خداى آسمان دلیلى بر وجود او در دست نیست، ولى من احتیاط را از دست نمى‏دهم و به تحقیق مى‏پردازم! سپس رو به وزیرش هامان کرد گفت: «اى هامان! برایم آتشى بر گل بیفروز» و آجرهاى محکمى بساز (فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ عَلَى الطِّینِ).
«و براى من برج بلندى ترتیب ده تا از خداى موسى خبر گیرم هر چند من گمان مى‏کنم او از دروغگویان است»! (فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلى‏ إِلهِ مُوسى‏ وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبِینَ).
هنگامى که ساختمان به اتمام رسید، روزى فرعون با تشریفاتى به آنجا آمد، و شخصا از برج عظیم بالا رفت.
معروف است تیرى به کمان گذاشت به آسمان پرتاب کرد تیر بر اثر اصابت به پرنده‏اى، و یا طبق توطئه قبلى خودش خون‏آلود بازگشت فرعون از آنجا پایین آمد و به مردم گفت: بروید و فکرتان راحت باشد خداى موسى را کشتم! حتما گروهى از ساده لوحان و مقلدان چشم و گوش بسته حکومت وقت این خبر را باور کردند و در همه جا پخش نمودند، و از آن سرگرمى تازه‏اى برای اغفال مردم مصر ساختند.


(آیه 39)- قرآن سپس به استکبار فرعون و فرعونیان و عدم تسلیم آنها در برابر «مبدأ» و «معاد»- که ریشه جنایات آنها نیز از انکار همین دو اصل سرچشمه مى‏گرفت- پرداخته چنین مى‏گوید: «فرعون و لشکریانش به ناحق در زمین استکبار کردند (و خدا را که آفریننده بزرگ زمین و آسمان است انکار نمودند) و گمان کردند که (قیامتى در کار نیست، و) به سوى ما باز گردانده نمى‏شوند» (وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ).


(آیه 40)- اما ببینیم سرانجام این کبر و غرور به کجا رسید، قرآن مى‏گوید:
«ما او و لشکریانش را گرفتیم و آنها را در دریا پرتاب کردیم»! (فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ).
آرى! مرگ آنها را به دست عامل حیاتشان سپردیم، و نیل را که رمز عظمت و قدرت آنها بود به گورستانشان مبدل ساختیم! و در پایان آیه روى سخن را به پیامبر اسلام کرده، مى‏فرماید: «پس ببین عاقبت کار ظالمان چگونه بود»؟ (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ).


(آیه 41)- بعد مى‏افزاید: «و آنان [فرعونیان‏] را پیشوایانى قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت مى‏کنند و روز رستاخیز یارى نخواهند شد» (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ).
همان گونه که در این جهان ائمه ضلال بودند، در آنجا نیز پیشوایان دوزخند.


(آیه 42)- باز براى تأکید بیشتر، قرآن چهره آنها را در دنیا و آخرت، چنین ترسیم مى‏کند: «و در این دنیا نیز لعنتى بدنبال آنان قرار دادیم و روز قیامت از زشت رویانند» (وَ أَتْبَعْناهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِینَ).
لعنت خدا که همان طرد از رحمت است، و لعنت فرشتگان و مؤمنان که نفرین است، هر صبح و شام و هر وقت و بى‏وقت نثار آنها مى‏شود.


(آیه 43)- در اینجا به دهمین صحنه یعنى آخرین بخش از آیات مربوط به داستان پر ماجراى موسى (ع) مى‏رسیم، که سخن از نزول احکام، و تورات مى‏گوید: یعنى زمانى که دوران «نفى طاغوت» پایان گرفته، و دوران سازندگى و اثبات آغاز مى‏شود.
نخست مى‏فرماید: «و ما به موسى کتاب آسمانى دادیم بعد از آن که اقوام قرون نخستین را هلاک کردیم (کتابى که) براى مردم بصیرت آفرین بود، و مایه هدایت و رحمت تا متذکر شوند» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولى‏ بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۴ ، ۰۷:۲۷
* مسافر
شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۶ ق.ظ

389 . صفحه 389



نوزدهم دی :



نفیسه :



(آیه 29)- نخستین جرقه وحى! در اینجا به هفتمین صحنه از داستان حضرت موسی مى‏رسیم: هیچ کس دقیقا نمى‏داند در این ده سال بر موسى چه گذشت اما بدون شک این ده سال از بهترین سالهاى عمر موسى بود.بدیهى است موسى به این قانع نیست که تا پایان عمر شبانى کند- هرچند محضر شعیب براى او بسیار مغتنم بود- او باید به یارى قوم خود بشتابد که در زنجیر اسارت گرفتارند و در جهل و نادانى و بى‏خبرى غوطه‏ورند.
به هرحال قرآن مى‏گوید: «هنگامى که موسى مدت خود را به پایان رسانید و همراه خانواده‏اش (از مدین به سوى مصر) حرکت کرد، از جانب طور آتشى دید»! (فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً).
«به خانواده‏اش گفت: درنگ کنید که من آتشى دیدم (مى‏روم) شاید خبرى از آن براى شما بیاورم، یا شعله‏اى از آتش، تا با آن گرم شوید» (قالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ).
از ذیل آیه استفاده مى‏شود که او راه را گم کرده بود، و شبى بود سرد و ناراحت کننده.



(آیه 30)- «هنگامى که به سراغ آتش آمد (دید آتشى است نه همچون آتشهاى دیگر خالى از حرارت و سوزندگى، یک پارچه نور و صفا، در همین حال که موسى سخت در تعجب فرو رفته بود) ناگهان از ساحل راست وادى در آن سرزمین بلند و پربرکت از میان یک درخت ندا داده شده که: اى موسى! منم خداوند پروردگار عالمیان» (فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسى‏ إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ).


(آیه 31)- اما با توجه به مأموریت بزرگ و سنگینى که موسى بر عهده دارد باید معجزاتى بزرگ به تناسب آن از سوى خدا در اختیارش قرار داده شود که به دو قسمت مهم آن در این آیات اشاره شده است.
نخست این که: به موسى ندا داده شد که «عصایت را بیفکن (و موسى عصا را افکند) هنگامى که به آن نگاه کرد دید همچون مارى است که با سرعت و شدت حرکت مى‏کند، موسى (ترسید و) به عقب برگشت و حتى پشت سر خود را نگاه نکرد»! (وَ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ).
در این هنگام باردیگر موسى ندا را شنید که به او مى‏گوید: «اى موسى! برگرد و نترس تو در امان هستى»! (یا مُوسى‏ أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ).


(آیه 32)- معجزه نخستین، آیتى از وحشت بود، سپس به او دستور داده مى‏شود که به سراغ معجزه دیگرش برود که آیتى از نور و امید است و مجموع آن دو ترکیبى از «انذار» و «بشارت» خواهد بود، به او فرمان داده شد:
«دست خود را در گریبانت کن (و بیرون آور) هنگامى که خارج مى‏شود سفید و درخشنده است، بدون عیب و نقص» (اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ).
مشاهده این خارق عادات عجیب، در آن شب تاریک و در آن بیابان خالى، موسى را سخت تکان داد، و براى این که آرامش خویش را بازیابد دستور دیگرى به او داده شد.
دستور این بود: «و دستهایت را بر سینه‏ات بگذار تا ترس و وحشت از تو دور شود» (وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ).
سپس همان ندا به موسى گفت: «این دو [معجزه عصا و ید بیضا] برهان روشن از پروردگارت بسوى فرعون و اطرافیان اوست که آنها قوم فاسقى هستند» (فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ).


(آیه 33)- در اینجا موسى (ع) به یاد حادثه مهم زندگیش در مصر افتاد،حادثه کشتن مرد ظالم قبطى و بسیج نیروهاى فرعونى براى تلافى خون او.
لذا در اینجا «عرض مى‏کند: پروردگارا! من از آنها یک نفر را کشته‏ام، مى‏ترسم (به تلافى خون او) مرا به قتل برسانند» و این مأموریت ناتمام بماند (قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ).


(آیه 34)- از این گذشته من تنها هستم و زبانم آنقدر فصیح نیست، «و برادرم هارون را نیز با من بفرست که زبانش از من گویاتر است، تا مرا یارى و تصدیق کند، من از این بیم دارم که تنها بمانم و تکذیبم کنند» و این کار بزرگ به انجام نرسد (وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ).



(آیه 35)- خداوند نیز دعوت او را اجابت کرد، و به او اطمینان کافى داد و فرمود: «ما بازوان تو را به وسیله برادرت (هارون) محکم مى‏کنیم» (قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ).
«و براى شما (در تمام مراحل) سلطه و برترى قرار مى‏دهیم» (وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً).
کاملا مطمئن باشید «آنها به برکت آیات ما هرگز به شما دست نمى‏یابند» (فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا).
بلکه «شما و پیروانتان غالب و پیروزید» (أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ).
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۴ ، ۰۷:۲۶
* مسافر
جمعه, ۱۸ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ق.ظ

388 . صفحه 388



هجدهم دی :


نفیسه :


(آیه 22)- موسى تصمیم گرفت که به سوى سرزمین «مدین» که شهرى در جنوب شام و شمال حجاز بود و از قلمرو مصر و حکومت فرعونیان جدا محسوب مى‏شد برود، او در این سفر سخت، تنها یک سرمایه بزرگ همراه داشت، سرمایه ایمان و توکل بر خدا! لذا «هنگامى که متوجه جانب مدین شد گفت: امیدوارم که پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند»! (وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسى‏ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ).


(آیه 23)- یک کار نیک درهاى خیرات را به روى موسى گشود! در اینجا در برابر «پنجمین صحنه» از این داستان قرار مى‏گیریم، و آن صحنه ورود موسى به شهر مدین است.
گفته‏اند: این جوان پاکباز هشت روز در راه بود، آنقدر راه رفت که پاهایش آبله کرد. و براى رفع گرسنگى از گیاهان و برگ درختان استفاده مى‏نمود.
کم کم دور نماى «مدین» در افق نمایان شد، و موجى از آرامش بر قلب او نشست، نزدیک شهر رسید، اجتماع گروهى نظر او را به خود جلب کرد، به زودى فهمید اینها شبانهایى هستند که براى آب دادن به گوسفندان اطراف چاه آب اجتماع کرده‏اند. «هنگامى که موسى در کنار چاه آب مدین قرار گرفت گروهى از مردم را در آنجا دید که (چارپایان خود را از آب چاه) سیراب مى‏کنند» (وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ).«و در کنار آنها دو زن را دید که گوسفندان خود را مراقبت مى‏کنند» اما به چاه نزدیک نمى‏شوند (وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ).
وضع این دختران با عفت که در گوشه‏اى ایستاده‏اند و کسى به داد آنها نمى‏رسد و یک مشت شبان گردن کلفت تنها در فکر گوسفندان خویشند، و نوبت به دیگرى نمى‏دهند، نظر موسى را جلب کرد، نزدیک آن دو آمد و «گفت: کار شما چیست»؟! (قالَ ما خَطْبُکُما).
چرا پیش نمى‏روید و گوسفندان را سیراب نمى‏کنید؟ براى موسى این تبعیض و ظلم و ستم قابل تحمل نبود، او مدافع مظلومان بود و به خاطر همین کار از وطن آواره گشته بود. دختران در پاسخ او «گفتند: ما گوسفندان خود را سیراب نمى‏کنیم تا چوپانان همگى حیوانات خود را آب دهند و خارج شوند» و ما از باقیمانده آب استفاده مى‏کنیم (قالَتا لا نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ).
و براى این که این سؤال براى موسى بى‏جواب نماند که چرا پدر این دختران عفیف آنها را به دنبال این کار مى‏فرستد؟ افزودند: «پدر ما پیرمرد مسنّى است» پیرمردى شکسته و سالخورده (وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ).


(آیه 24)- موسى از شنیدن این سخن سخت ناراحت شد، جلو آمد دلو سنگین را گرفت و در چاه افکند، دلوى که مى‏گویند چندین نفر مى‏بایست آن را از چاه بیرون بکشند، با قدرت بازوان نیرومندش یک تنه آن را از چاه بیرون آورد، و «گوسفندان آن دو را سیراب کرد» (فَسَقى‏ لَهُما).
«سپس به سایه روى آورد و به درگاه خدا عرض کرد: خدایا! هر خیر و نیکى بر من فرستى به آن نیازمندم» (ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ). آرى! او خسته و گرسنه و در آن شهر غریب و تنها بود.


(آیه 25)- اما کار خیر را بنگر که چه قدرت نمایى مى‏کند؟ یک قدم براى خدا برداشتن فصل تازه‏اى در زندگانى موسى مى‏گشاید، و یک دنیا برکات مادى و معنوى براى او به ارمغان مى‏آورد، گمشده‏اى را که مى‏بایست سالیان دراز به دنبال آن بگردد در اختیارش مى‏گذارد.
و آغاز این برنامه زمانى بود که ملاحظه کرد «یکى از آن دو دختر که با نهایت حیا گام برمى‏داشت (و پیدا بود از سخن گفتن با یک جوان بیگانه شرم دارد به سراغ او آمد، و تنها این جمله را) گفت: پدرم از تو دعوت مى‏کند تا پاداش و مزد آبى را که از چاه براى گوسفندان ما کشیدى به تو بدهد»! (فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا).
برق امیدى در دل او جستن کرد گویا احساس کرد با مرد بزرگى روبرو خواهد شد، مرد حق شناسى که حتى حاضر نیست زحمت انسانى، حتى به اندازه کشیدن یک دلو آب بدون پاداش بماند.
آرى! آن پیرمرد کسى جز شعیب پیامبر خدا نبود.
موسى حرکت کرد و به سوى خانه شعیب آمد، طبق بعضى از روایات دختر براى راهنمایى از پیش رو حرکت مى‏کرد و موسى از پشت سرش، باد بر لباس دختر مى‏وزید و ممکن بود لباس را از اندام او کنار زند، حیا و عفت موسى (ع) اجازه نمى‏داد چنین شود، به دختر گفت: من از جلو مى‏روم بر سر دو راهیها و چند راهیها مرا راهنمایى کن.
موسى وارد خانه شعیب شد و ماجراى خود را براى او بازگو کرد.
قرآن مى‏گوید: «هنگامى که موسى نزد او آمد [شعیب‏] آمد و سرگذشت خود را شرح داد گفت: نترس، از قوم ظالم نجات یافتى» (فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
موسى به زودى متوجه شد استاد بزرگى پیدا کرده است. شعیب نیز احساس کرد شاگرد لایق و مستعدى یافته.

(آیه 26)- موسى در خانه شعیب: این ششمین صحنه از زندگى موسى در این ماجراى بزرگ است.
موسى بعد از آن که سرگذشت خود را براى شعیب بازگو کرد، یکى از دخترانش زبان به سخن گشود و با این عبارت کوتاه و پرمعنى به پدر پیشنهاد استخدام موسى براى نگهدارى گوسفندان کرد «گفت: اى پدر! این جوان را استخدام کن، چرا که بهترین کسى که مى‏توانى استخدام کنى آن فرد است که قوى و امین باشد» او هم امتحان نیرومندى خود را داده هم پاکى و درستکارى را (قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ).
مهمترین شرایط مدیریت به صورت کلى در این جمله کوتاه خلاصه شده است- قدرت و امانت.


(آیه 27)- در اینجا شعیب از پیشنهاد دخترش استقبال کرد، رو به موسى نموده چنین «گفت: من مى‏خواهم یکى از این دو دخترم را به همسرى تو در آورم به این شرط که هشت سال براى من کار کنى»! (قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلى‏ أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ).
سپس افزود: «و اگر هشت سال را به ده سال تکمیل کنى محبتى کرده‏اى» اما بر تو واجب نیست! (فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ).
و به هرحال «من نمى‏خواهم کار را بر تو مشکل بگیرم، و ان شاء اللّه به زودى خواهى دید که من از صالحانم» (وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ).


(آیه 28)- موسى به عنوان موافقت و قبول این عقد «گفت: این قراردادى میان من و تو باشد» (قالَ ذلِکَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ).
البته «هر کدام از این دو مدت (هشت سال یا ده سال) را انجام دهم ظلمى بر من نخواهد بود و در انتخاب آن آزادم» (أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ).
و براى محکم کارى و استمداد از نام پروردگار افزود: «و خدا بر آنچه ما مى‏گوییم شاهد و گواه است» (وَ اللَّهُ عَلى‏ ما نَقُولُ وَکِیلٌ).
و به همین سادگى موسى داماد شعیب شد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۴ ، ۰۷:۰۹
* مسافر
پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ق.ظ

387 . صفحه 387



هفدهم دی :


نفیسه :


(آیه 14)- موسى در طریق حمایت از مظلومان: در اینجا با سومین بخش از سرگذشت پرماجراى موسى (ع) رو به رو مى‏شویم که در آن مسائلى مربوط به دوران بلوغ او و پیش از آن که از «مصر» به «مدین» برود، و انگیزه هجرت او مطرح شده است.
نخست مى‏گوید: «و هنگامى که (موسى) نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم و اینگونه نیکوکاران را جزا مى‏دهیم» (وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى‏ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
منظور از این علم و حکمت، وحى و نبوت نیست، بلکه همان آگاهى و روشن بینى و قدرت بر قضاوت صحیح، و مانند آن است که خدا به عنوان پاکدامنى و درستى و نیکوکارى به موسى داد.


(آیه 15)- به هرحال موسى «در موقعى که اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد» (وَ دَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلى‏ حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها).
این شهر به احتمال قوى پایتخت مصر بوده است.
به هرحال موسى وارد شهر شد و در آنجا با صحنه‏اى رو برو گردید «دو نفر مرد را دید که سخت با هم گلاویز شده‏اند و مشغول زد و خورد هستند که یکى از آنها از شیعیان و پیروان موسى بود و دیگرى از دشمنانش» (فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ).
هنگامى که مرد بنى اسرائیلى چشمش به موسى افتاد «از موسى (که جوانى نیرومند و قوى پنجه بود) علیه دشمنش تقاضاى کمک کرد» (فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ).
موسى (ع) به یارى او شتافت تا او را از چنگال این دشمن ظالم ستمگر که بعضى گفته‏اند یکى از طباخان فرعون بود و مى‏خواست مرد بنى اسرائیلى را براى حمل هیزم به بیگارى کشد نجات دهد «در اینجا موسى مشتى محکم بر سینه مرد فرعونى زد اما همین یک مشت کار او را ساخت و بر زمین افتاد و مرد» (فَوَکَزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَیْهِ).
بدون شک موسى قصد کشتن مرد فرعونى را نداشت لذا بلافاصله موسى «گفت: این از عمل شیطان بود، چرا که او دشمن گمراه کننده آشکارى است» (قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ).
او مى‏خواست دست مرد فرعونى را از گریبان بنى اسرائیلى جدا کند، هر چند گروه فرعونیان مستحق بیش از این بودند، اما در آن شرایط اقدام به چنین کارى مصلحت نبود.


(آیه 16)- سپس قرآن از قول موسى چنین مى‏گوید: «او گفت: پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم، مرا ببخش، پس خداوند او را بخشید، که او غفور رحیم است» (قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).
مسلما موسى در اینجا گناهى مرتکب نشد، بلکه در واقع ترک اولائى از او سر زد که نمى‏بایست چنین بى‏احتیاطى کند.


(آیه 17)- موسى «عرض کرد: پروردگارا! به شکرانه نعمتى که به من دادى (و مرا در چنگال دشمنان گرفتار نساختى) هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود» (قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ).
منظورش از این جمله این بود که من هرگز با فرعونیان مجرم و گنهکار همکارى نخواهم کرد بلکه در کنار ستمدیدگان بنى اسرائیل خواهم بود.


(آیه 18)- موسى مخفیانه به سوى مدین حرکت مى‏کند! در اینجا با چهارمین صحنه این سرگذشت پرماجرا روبرو مى‏شویم.
مسأله کشتن یکى از فرعونیان بسرعت در مصر منعکس شد و شاید نام موسى هم در این میان بر سر زبانها بود.
در این آیه مى‏خوانیم: «به دنبال این ماجرا، موسى در شهر، ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‏اى، و در جستجوى اخبار» (فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خائِفاً یَتَرَقَّبُ).«ناگهان (با صحنه تازه‏اى روبرو شد و دید) همان بنى اسرائیلى که دیروز از او یارى طلبیده بود فریاد مى‏کشد و از او کمک مى‏خواهد» و با قبطى دیگرى گلاویز شده است (فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ).
اما «موسى به او گفت: تو به وضوح، انسان جاهل و گمراهى هستى»! (قالَ لَهُ مُوسى‏ إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ). هر روز با کسى گلاویز مى‏شوى و دردسر مى‏آفرینى؟


(آیه 19)- ولى به هرحال مظلومى بود که در چنگال ستمگرى گرفتار شده بود- خواه در مقدمات تقصیر کرده باشد یا نه- مى‏بایست موسى به یارى او بشتابد و تنهایش نگذارد «اما هنگامى که خواست با کسى که دشمن هر دوى آنها بود درگیر شود و با قدرت مانع او گردد (فریادش بلند شد) گفت: اى موسى! مى‏خواهى مرا بکشى همانگونه که دیروز انسانى را کشتى»؟! (فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ یا مُوسى‏ أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ).
از قرار معلوم «تو فقط مى‏خواهى جبارى در روى زمین باشى، و نمى‏خواهى از مصلحان باشى»! (إِنْ تُرِیدُ إِلَّا أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَ ما تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ).
این جمله نشان مى‏دهد که موسى قبلا نیت اصلاح طلبى خود را چه در کاخ فرعون و چه در بیرون آن، اظهار کرده بود.


(آیه 20)- ماجرا به فرعون و اطرافیان او رسید و تکرار این عمل را تهدیدى بر وضع خود گرفتند، جلسه مشورتى تشکیل دادند و حکم قتل موسى صادر شد.
در این هنگام یک حادثه غیرمنتظره موسى را از مرگ حتمى رهایى بخشید و آن این که: «مردى از نقطه دور دست شهر (از مرکز فرعونیان و کاخ فرعون) بسرعت خود را به موسى رساند و گفت: اى موسى! این جمعیت براى کشتن تو به مشورت نشسته‏اند، فورا از شهر خارج شو که من از خیر خواهان توام» (وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ یَسْعى‏ قالَ یا مُوسى‏ إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ).
این مرد ظاهرا همان کسى بود که بعدا به عنوان «مؤمن آل فرعون» معروف شد، مى‏گویند: نامش «حزقیل» و از خویشاوندان نزدیک فرعون بود.


(آیه 21)- موسى این خبر را کاملا جدى گرفت، به خیر خواهى این مرد با ایمان ارج نهاد، و به توصیه او «از شهر خارج شد در حالى که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‏اى»! (فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ).
تمام قلب خود را متوجه پروردگار کرد و براى حل این مشکل بزرگ دست به دامن لطف او زد و «گفت: پروردگار من! مرا از این قوم ظالم رهایى بخش» (قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۰۷:۰۹
* مسافر
چهارشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ق.ظ

386 . صفحه 386


شانزدهم دی:


نفیسه :




(آیه 6)-آیه قبل به سه مورد از پنج موردی که خداوند برای مستضعفان اراده کرده است،اشاره میکند.این آیه به دو مورد دیگر میپردازد:
4-آنها را نیرومند، قوى و صاحب قدرت «و حکومتشان را در زمین پابرجا سازیم» (وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ).
5- «و به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را از آنها [بنى اسرائیل‏] بیم داشتند نشان دهیم» (وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ).
این بشارتى است در زمینه پیروزى حق بر باطل و ایمان بر کفر.این بشارتى است براى همه انسانهاى آزاده و خواهان حکومت عدل و داد و برچیده شدن بساط ظلم و جور.
نمونه‏اى از تحقق این مشیت الهى، حکومت بنى اسرائیل و زوال حکومت فرعونیان بود.
و نمونه کاملترش حکومت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و یارانش بعد از ظهور اسلام بود.
و نمونه گسترده‏تر آن ظهور حکومت حق و عدالت در تمام کره زمین به وسیله حضرت مهدى- عج- است.
البته حکومت جهانى حضرت مهدى (عج) در آخر کار هرگز مانع از حکومتهاى اسلامى در مقیاسهاى محدودتر پیش از آن از طرف مستضعفان برضد مستکبران نخواهد بود، و هرزمان شرایط آن را فراهم سازند وعده حتمى و مشیت الهى درباره آنها تحقق خواهد یافت و این پیروزى نصیبشان مى‏شود.


(آیه 7)- در آغوش فرعون! از اینجا قرآن مجید، براى ترسیم نمونه زنده‏اى از پیروزى مستضعفان بر مستکبران وارد شرح داستان موسى و فرعون مى‏شود.
نخست مى‏گوید: «ما به مادر موسى وحى فرستادیم (و الهام کردیم) که موسى را شیر ده و هنگامى که بر او ترسیدى او را در دریا بیفکن»! (وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ).
«و ترس و اندوهى به خود راه مده» (وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی).
«چرا که ما قطعا او را به تو باز مى‏گردانیم، و او را از رسولان قرار خواهیم داد» (إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ).
این آیه کوتاه مشتمل بر دو امر، و دو نهى، و دو بشارت است که مجموعا خلاصه‏اى است از یک داستان بزرگ و پرماجرا که فشرده‏اش چنین است:
دستگاه فرعون برنامه وسیعى براى کشتن «نوزادان پسر» از بنى اسرائیل ترتیب داده بود، و حتى قابله‏هاى فرعونى مراقب زنان باردار بنى اسرائیل بودند.
در این میان یکى از این قابله‏ها با مادر موسى رابطه دوستى داشت- حمل موسى مخفیانه صورت گرفت و چندان آثارى از حمل در مادر نمایان نبود- هنگامى که احساس کرد تولد نوزاد نزدیک شده به سراغ دوست قابله‏اش فرستاد و گفت: ماجراى من چنین است فرزندى در رحم دارم و امروز به محبت و دوستى تو نیازمندم.
هنگامى که موسى تولد یافت از چشمان او نور مرموزى درخشید، و برقى از محبت در اعماق قلب قابله فرو نشست.
زن قابله گفت: حتى راضى نیستم مویى از سر او کم شود، با دقت از او حفاظت کن، من فکر مى‏کنم دشمن نهایى ما سرانجام او باشد! قابله از خانه مادر موسى بیرون آمد، بعضى از جاسوسان حکومت او را دیدند و تصمیم گرفتند وارد خانه شوند.
خواهر موسى ماجرا را به مادر خبر داد، مادر در میان این وحشت شدید نوزاد را در پارچه‏اى پیچید و در تنور انداخت، مأموران وارد شدند در آنجا چیزى جز تنور آتش ندیدند! خداوند آتش را براى او برد و سلام کرده بود- همان خدایى که آتش نمرودى را براى ابراهیم سرد و سالم ساخت- دست کرد و نوزادش را سالم بیرون آورد.
اما باز مادر در امان نبود، چرا که مأموران در حرکت و جستجو بودند.
در اینجا یک الهام الهى قلب مادر را روشن ساخت به سراغ یک نجار مصرى آمد، نجارى که او نیز از قبطیان و فرعونیان بود! از او درخواست کرد صندوق کوچکى براى او بسازد.
شاید صبحگاهانى بود که هنوز مردم مصر در خواب بودند و هوا کمى روشن شده بود، مادر نوزاد خود را همراه صندوق به کنار رود نیل آورد، پستان در دهان نوزاد گذاشت، و آخرین شیر را به او داد، سپس او را در آن صندوق مخصوص که همچون یک کشتى کوچک قادر بود بر روى آب حرکت کند گذاشت و آن را روى امواج نهاد.
در اخبار آمده: فرعون دخترى داشت که از بیمارى شدیدى رنج مى‏برد، دست به دامن اطبا زد نتیجه‏اى نگرفت، به کاهنان متوسل شد آنها گفتند: که اى فرعون! ما پیش بینى مى‏کنیم که از درون این دریا انسانى به این کاخ گام مى‏نهد که اگر از آب دهانش به بدن این بیمار بمالند بهبودى مى‏یابد! فرعون و همسرش آسیه در انتظار چنین ماجرایى بودند که ناگهان روزى صندوقچه‏اى را که بر امواج در حرکت بود، نظر آنها را جلب کرد، دستور داد مأموران فورا به سراغ صندوق بروند.
صندوق مرموز در برابر فرعون قرار گرفت، هنگامى که چشم همسر فرعون به چشم کودک افتاد، برقى از آن جستن کرد، و همگى مهر او را در دل گرفتند، و هنگامى که آب دهان این نوزاد مایه شفاى بیمار شد این محبت فزونى گرفت.


(آیه 8)- قرآن مى‏گوید: «سپس خاندان فرعون، موسى را (از روى امواج نیل) برگرفتند تا (سرانجام) دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد»! (فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً).
و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «مسلما فرعون و هامان و لشکریان آن دو خطاکار بودند» (إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئِینَ).
چه خطایى از این برتر که راه حق و عدالت را گذارده پایه‏هاى حکومت خود را بر ظلم و جور و شرک بنا نموده بودند؟
و چه خطایى از این روشنتر که آنها هزاران طفل را سر بریدند تا «کلیم اللّه» را نابود کنند، ولى خداوند او را به دست خودشان سپرد و گفت: بگیرید و این دشمنتان را پرورش دهید و بزرگ کنید!


(آیه 9)- از این آیه استفاده مى‏شود که مشاجره و درگیرى میان فرعون و همسرش و احتمالا بعضى از اطرافیان آنها بر سر این نوزاد در گرفته بود، چرا که قرآن مى‏گوید: «همسر فرعون گفت: این نور چشم من و تو است، او را نکشید، شاید براى ما مفید باشد، یا او را به عنوان پسر انتخاب کنیم»! (وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى‏ أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً).
فرعون دریافته بود که این نوزاد از بنى اسرائیل است و خواهان اجراى قانون جنایت بارش درباره نوزادان بنى اسرائیل در این مورد شد! اما «آسیه» همسر فرعون که نوزاد پسرى نداشت و قلب پاکش کانون مهر این نوزاد شده بود در مقابل همه آنها ایستاد و از آنجا که در این گونه کشمکشهاى خانوادگى غالبا پیروزى با زنان است او در کار خود پیروز شد.
و اگر داستان شفاى دختر فرعون نیز به آن افزوده شود دلیل پیروزى «آسیه» در این درگیرى روشنتر خواهد شد.
ولى قرآن با یک جمله کوتاه و پرمعنى در پایان آیه مى‏گوید: «آنها نمى‏دانستند» چه مى‏کنند (وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
آرى! آنها نمى‏دانستند که فرمان نافذ الهى و مشیت شکست‏ناپذیر خداوند بر این قرار گرفته است که این نوزاد را در مهمترین کانون خطر پرورش دهد، و هیچ کس را یاراى مخالفت با این اراده و مشیت نیست!


(آیه 10)- بازگشت موسى به آغوش مادر: گفتیم مادر موسى (ع) فرزندش را به امواج نیل سپرد، اما بعد از این ماجرا توفانى شدید در قلب او وزیدن گرفت، نزدیک بود فریاد کشد و از جدایى فرزند ناله سر دهد اما لطف الهى به سراغ او آمد.
چنانکه قرآن مى‏گوید: «قلب مادر موسى از همه چیز (جز یاد فرزندش) تهى گشت، و اگر دل او را (به وسیله ایمان و امید) محکم نکرده بودیم، نزدیک بود این مطلب را افشا کند» (وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى‏ فارِغاً إِنْ کادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى‏ قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).


(آیه 11)- مادر بر اثر این لطف پروردگار آرامش خود را بازیافت، ولى مى‏خواهد از سرنوشت فرزندش با خبر شود، لذا مادر موسى «به خواهر او گفت:
حال او را پیگیرى کن» (وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ).
خواهر موسى دستور مادر را انجام داد «و از دور ماجرا را مشاهده کرد» (فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ). او دید که صندوق نجات موسى را فرعونیان از آب مى‏گیرند، از صندوق بیرون آورده در آغوش دارند.
«در حالى که آنها (از وضع این خواهر) بى‏خبر بودند» (وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).


(آیه 12)- به هرحال اراده خداوند به این تعلق گرفته بود که این نوزاد به زودى به مادرش برگردد و قلب او را آرام بخشد، لذا مى‏فرماید: «ما همه زنان شیرده را از قبل بر او تحریم کردیم» (وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ).
طبیعى است نوزاد شیرخوار چند ساعت که مى‏گذرد، گرسنه مى‏شود، مأموران حرکت کردند و دربدر دنبال دایه مى‏گردند، اما عجیب این که پستان هیچ دایه‏اى را نمى‏گیرد.
این همان تحریم تکوینى الهى بود که همه دایه‏ها را بر او حرام کرده بود.
کودک پى در پى گریه مى‏کند و سر و صداى او درون قصر فرعون مى‏پیچد و قلب ملکه را به لرزه در مى‏آورد.
مأموران بر تلاش خود مى‏افزایند ناگهان در فاصله نه چندان دور به دخترى برخورد مى‏کنند که «مى‏گوید: من خانواده‏اى را مى‏شناسم که مى‏توانند این نوزاد را کفالت کنند و خیرخواه او هستند آیا مى‏خواهید شما را راهنمایى کنم»؟ (فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى‏ أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ).
من زنى از بنى اسرائیل را مى‏شناسم که پستانى پرشیر و قلبى پرمحبت دارد مأموران خوشحال شدند و مادر موسى را به قصر فرعون بردند، نوزاد هنگامى که بوى مادر را شنید سخت پستانش را در دهان فشرد، برق خوشحالى از چشمها جستن کرد.
وقتى موسى پستان مادر را قبول کرد هامان، وزیر فرعون گفت من فکر مى‏کنم تو مادر واقعى او هستى، چرا در میان این همه زن تنها پستان تو را پذیرفت! مادر گفت: اى پادشاه! به خاطر این است که من زنى خوشبو هستم، و شیرم بسیار شیرین است.
حاضران این سخن را تصدیق کردند و هرکدام هدیه و تحفه گران قیمتى به او دادند.
آرى! او باید از شیر پاکى همچون شیر مادرش تغذیه کند تا بتواند بر ضد ناپاکیها قیام کند و با ناپاکان بستیزد.


(آیه 13)- و به این ترتیب «ما موسى را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غم و اندوهى در دل او باقى نماند، و بداند وعده الهى حق است اگر چه اکثر مردم نمى‏دانند» (فَرَدَدْناهُ إِلى‏ أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۰۷:۰۹
* مسافر
سه شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ق.ظ

385 . صفحه 385



(آیه 89)- در آیات گذشته سخنى از اعمال بندگان و آگاهى خداوند نسبت به آن در میان بود و در این آیه سخن از پاداش عمل و ایمنى آنها از فزع روز قیامت است.مى‏فرماید: «کسانى که حسنه و کار نیکى انجام دهند پاداشى بهتر از آن خواهند داشت و آنها از وحشت در آن روز در امان خواهند بود» (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ).
«حسنه» در اینجا مفهوم وسیعى دارد که همه اعمال نیک را در برمى‏گیرد، از جمله ایمان به خدا و پیامبر اسلام و ولایت ائمه علیهم السّلام که در رأس هر کار نیک قرار دارد و مانع از آن نیست که اعمال صالح دیگر نیز در آیه جمع باشد.



(آیه 90)- سپس به نقطه مقابل این گروه پرداخته، مى‏گوید: «و کسانى که «سیئه» و کار بدى انجام دهند به رو در آتش افکنده مى‏شوند»! (وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ).
و جز این توقعى نمى‏توانند داشته باشند «آیا جزایى جز آنچه عمل مى‏کردید خواهید داشت»؟! (هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
آنها هنگامى که مواجه با حق مى‏شدند، صورت خود را بر مى‏گرداندند و با همان صورت از گناه استقبال مى‏کردند اکنون باید گرفتار چنین مجازاتى شوند.



(آیه 91)- آخرین مأموریت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در سه آیه آخر این سوره، روى سخن را به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله کرده و حقایقى را بازگو مى‏کند که در واقع بیانگر این واقعیت است که به آنها بگو: من وظایف خودم را انجام مى‏دهم، چه شما مشرکان لجوج ایمان بیاورید و چه نیاورید.
نخست مى‏فرماید: «من مأمورم پروردگار این شهر (مقدّس مکّه) را عبادت کنم»! (إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ).
این شهر مقدّسى که تمام افتخار شما و موجودیتتان در آن خلاصه مى‏شود، شهر مقدسى که خدا آن را با برکاتش به شما ارزانى داشته ولى شما به جاى شکر نعمتش، کفران مى‏کنید.
آرى! من مأمورم «پروردگارى را (عبادت کنم) که این شهر را حرمت نهاده» (الَّذِی حَرَّمَها).
اما تصور نکنید که فقط این سرزمین ملک خداست بلکه «همه چیز (در عالم هستى) به او تعلق دارد» (وَ لَهُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ).
و دومین دستور که به من داده شده این است: «و من مأمورم که از مسلمین باشم» تسلیم مطلق در برابر فرمان پروردگار و نه غیر او (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ).
و به این ترتیب دو مأموریت اصلى خود را که «پرستش خداوند یگانه» و «تسلیم مطلق در برابر فرمان» اوست بیان مى‏دارد.


(آیه 92)- سپس ابزار وصول به این دو هدف را چنین بیان مى‏کند: «و (من مأمورم) قرآن را تلاوت کنم» (وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ).
از فروغ آن شعله گیرم، و از چشمه آب حیاتبخش جرعه‏ها بنوشم، و در همه برنامه‏ها بر راهنمایى آن تکیه کنم، آرى این وسیله من است! و به دنبال آن اضافه مى‏کند: تصور نکنید ایمان آوردن شما سودى به حال من و یا از آن بالاتر سودى براى خداوند بزرگ دارد، نه «پس هرکس هدایت شود براى خود هدایت مى‏یابد» (فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ).
و تمام منافع هدایت چه در این جهان و چه در جهان دیگر عائد خود او مى‏شود.
«و هرکس گمراه شود» (وزر و وبالش به گردن خود اوست) بگو: من فقط از انذارکنندگان و بیم دهندگانم و عواقب شوم آن دامن مرا نمى‏گیرد» (وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِینَ).



(آیه 93)- و سرانجام در آخرین آیه به پیامبر دستور مى‏دهد که خدا را در برابر این همه نعمتهاى بزرگ مخصوصا نعمت هدایت، حمد و ستایش کن مى‏فرماید: «بگو: حمد و ستایش مخصوص ذات خداست» (وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ).
این حمد و ستایش هم به نعمت قرآن باز مى‏گردد، هم هدایت الهى و هم مى‏تواند مقدمه‏اى براى جمله بعد باشد که مى‏گوید: «به زودى آیاتش را به شما نشان مى‏دهد تا آن را بشناسید» (سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها).
این تعبیر اشاره به آن است که با گذشت زمان و پیشرفت علم و دانش و خرد آدمى، هر روز پرده از آیات جدید و اسرار تازه‏اى از عالم هستى برداشته مى‏شود، و روز به روز به عظمت قدرت و عمق حکمت پروردگار آشناتر مى‏شوید، و این ارائه آیات هرگز قطع نمى‏شود و در طول عمر بشر همچنان ادامه دارد.
اما اگر با این همه، باز راه خلاف و انحراف بپیمایید، بدانید: «پروردگار شما هرگز از کارهایى که انجام مى‏دهید غافل نیست» (وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
و اگر کیفر شما را تأخیر مى‏اندازد به خاطر لطفش به بندگان است.



درسهایی از سوره شریفه نمل


26-الله لا اله الا هو رب العرش العظیم
1،2-از امتیازات قران،مکتوب بودن،روشنگربودن،هدایت کردن و بشارت دادن است.
4-اگر قیامت را باور کنیم،از بسیاری از کارهایی که در نزد ما زیبا جلوه میکند دست برمیداریم.در آن صورت براساس تعالیم الهی عمل کرده و ارزش غیر الهی را نمیپذیریم.دیگر برهنگی را نشانه تمدن و اسراف و تجمل گرایی را معیار شخصیت نمیدانیم.همچنین از نگاه ما معیار حق و باطل ،منافع شخصی یا ملی نخواهد بود.
12-نظام طبیعت،مخلوق خداست و آنچه را او اراده کند،محقق میشود،گرچه امری خارق العاده و متفاوت از جریان عادی طبیعت باشد.
14-مرتبه ایمان،بالاتر از علم ویقین است.چه بسا انسان در دل،حقیقتی را باور دارد و حقانیت آن را درک میکند،اما باز انکار کرده و حاضر نیست در برابر حق تسلیم شود.ایمان تسلیم بودن در برابر حق است.
19-شکر نعمت خدا،تنها با زبان نیست.استفاده صحیح از نعمتها،کارهای نیک و شایسته و خدمت به بندگان خدا،نیز شکر الهی است.
23،24-برخورداری از نعمتهای الهی،به تنهایی نشانه خوبی یا بدی افراد نیست.سلیمان و بلقیس هر دو از امکانات فراوان برخوردار بودند،اما یکی پیامبر خدا بود و یکی حاکم کافر.
25-هدف شیطان از زیبا جلوه دادن بدی ها در نزد مردم،این است که آنها در برابر آفریدگار جهان سجده نکنند،در حالیکه سجده در برابر خداوند یگانه عالم،مظهر خداپرستی است.
39،40-انسان میتواند با استفاده از دانش الهی بر طبیعت و قوانین آن حاکم  شود و آنگونه که میخواهد در طبیعت تصرف نماید.
44-روح ایمان تسلیم شدن در برابر پروردگار جهانیان است .همانگونه که ملکه سبا در پایان کار اعلام کرد که در برابر خداوند تسلیم شده است.
51-سنت الهی ،پیروزی حق بر باطل است.البته باطل جولان میدهد،حتی ممکن است به برخی از موفقیتهای ظاهری نیز دست یابد.اما اینها پایدار نیست،زیرا امری باطل بوده و پایه و اساسی ندارد و در واقع نابودشدنی است.
62-از راههای شناخت خدا توجه به یک قدرت نجات بخش در بن بستهای سخت زندگی است.
63-پدیده های منظم و مرتبط طبیعی،در زمین و آسمان بهترین گواه وجود برنامه ای مشخص و معین درنظام هستی است و چنین کار بزرگی جز از آفریدگار جهان برنمی آید.
65-هیچکس به غیر از خداوند از غیب خبر ندارد،حتی پیامبران.
66-کسانی که در وقوع قیامت شک دارند،به تعبیر قرآن نابینایند.زیرا با دیدن و تفکر در نشانه های این دنیا میتوان قیامت را اثبات کرد.
69-سیر و سفر در زمین و مشاهده آثار برجا مانده از عذاب دنیوی مجرمان،عامل بازدارنده بسیار مفیدی از گناهان میتواند باشد و انسان را به یقین برساند.
72،73-فضل خداوند ایجاب میکند که در نزول عذابش عجله نکند،اگر چه که اکثر مردم قدر نمیدانند و شکرگذار نیستند.
89-تنها کارنیک و حسنات میتوانند وحشت و هول روز رستاخیز را از ما دور کنند.
62-امن یجیب المضطر اذا دعاء و یکشف السوء







سوره قصص بیست و هشتمین سوره قرآن کریم است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و 88 آیه دارد.
محتواى سوره:
این سوره در شرایطى که مؤمنین در چنگال دشمنان نیرومندى گرفتار بودند، دشمنانى که هم از نظر جمعیت و تعداد، و هم قدرت و قوت بر آنها برترى داشتند، نازل شده است. این اقلیت مسلمان، چنان تحت فشار آن اکثریت بودند، که جمعى از آینده اسلام بیمناک و نگران به نظر مى‏رسیدند.
از آنجا که این حالت شباهت زیادى به وضع بنى اسرائیل در چنگال فرعونیان داشت، بخشى از محتواى این سوره را داستان «موسى» و «بنى اسرائیل» و «فرعونیان» تشکیل مى‏دهد، بخشى که در حدود نیمى از آیات این سوره را در برمى‏گیرد.
و مخصوصا در آغازش نوید حکومت حق و عدالت را براى مستضعفین و بشارت در هم شکستن شوکت ظالمان را بازگو مى‏کند، بشارتى آرام بخش و قدرت آفرین.
بخش دیگرى از این سوره داستان «قارون» آن مرد ثروتمند مستکبر را که تکیه بر علم و ثروت خود داشت بازگو مى‏کند که بر اثر غرور، سرنوشتى همچون سرنوشت فرعون پیدا کرد او در آب فرو رفت و این در خاک.
و میان این دو بخش درسهاى زنده و ارزنده‏اى از توحید و معاد، و اهمیت قرآن، و وضع حال مشرکان در قیامت، و مسأله هدایت و ضلالت، و پاسخ به بهانه جوییهاى افراد ضعیف، آمده است که در حقیقت نتیجه‏اى است از بخش اول و مقدمه‏اى است براى بخش دوم.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که سوره قصص را بخواند به تعداد هریک از کسانى که موسى را تصدیق یا تکذیب کردند ده حسنه به او داده خواهد شد، و فرشته‏اى در آسمانها و زمین نیست مگر این که روز قیامت گواهى بر صدق او مى‏دهد».
بدیهى است این همه اجر و پاداش از آن کسانى است که این سوره را مى‏خوانند و مى‏اندیشند و برنامه عمل خویش قرار مى‏دهند.




(آیه 1)- «طا، سین، میم» (طسم). این چهاردهمین بار است که با «حروف مقطعه» در آغاز سوره‏هاى قرآن رو به رو مى‏شویم، مخصوصا «طسم» سومین و آخرین بار است.
در مورد «طسم» از روایات متعددى برمى‏آید که این حروف علامتهاى اختصارى از صفات خدا، و یا مکانهاى مقدسى مى‏باشد، اما در عین حال مانع از آن تفسیر معروف که بارها بر روى آن تأکید کرده‏ایم نخواهد بود که خداوند مى‏خواهد این حقیقت را بر همه روشن سازد که این کتاب بزرگ آسمانى که سرچشمه انقلابى بزرگ در تاریخ بشر گردید و برنامه کامل زندگى سعادتبخش انسانها را در بردارد از وسیله ساده‏اى همچون حروف «الفباء» تشکیل یافته که هر کودکى مى‏تواند به آن تلفظ کند، این نهایت عظمت است که آن چنان محصول فوق‏العاده با اهمیتى را از چنین مواد ساده‏اى ایجاد کند که همگان آن را در اختیار دارند.


(آیه 2)- و شاید به همین دلیل بلافاصله بعد از این حروف مقطعه سخن از عظمت قرآن به میان آورده، مى‏گوید: «این (آیات با عظمت) آیات کتاب مبین (قرآن) است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ). کتابى که هم خود روشن است و هم روشنگر راه سعادت انسانها.




(آیه 3)- قرآن بعد از ذکر این مقدمه کوتاه وارد بیان سرگذشت «موسى» و فرعون شده، مى‏گوید: «ما به حق بر تو (بخشى) از داستان موسى و فرعون را مى‏خوانیم براى گروهى که ایمان مى‏آورند» (نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسى‏ وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
آرى! هدف اصلى از این آیات مؤمنانند و این تلاوت به خاطر آنها و براى آنها صورت گرفته، مؤمنانى که مى‏توانند از آن الهام گیرند و راه خود را به سوى هدف در میان انبوه مشکلات بگشایند.



(آیه 4)- سپس به تفصیل آن پرداخته، مى‏گوید: «فرعون (استکبار و سلطه‏گرى و) برترى جویى در زمین کرد» (إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ).
او بنده ضعیفى بود که بر اثر جهل و نادانى شخصیت خود را گم کرد و تا آنجا پیشرفت که دعوى خدایى نمود.
به هرحال او براى تقویت پایه‏هاى استکبار خود به چند جنایت بزرگ دست زد.
نخست: «اهل آن [سرزمین‏] را به گروههاى مختلفى تقسیم نمود» (وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً).
چرا که حکومت یک اقلیت ناچیز بر یک اکثریت بزرگ جز با برنامه «تفرقه بینداز و حکومت کن» امکان‏پذیر نیست! آنها همیشه از «توحید کلمه» و «کلمه توحید» وحشت داشته و دارند، آنها از پیوستگى صفوف مردم به شدت مى‏ترسند.
آرى! فرعون مخصوصا مردم مصر را به دو گروه مشخص تقسیم کرد:
«قبطیان» که بومیان آن سرزمین بودند، و تمام وسائل رفاهى و کاخها و ثروتها و پستهاى حکومت در اختیار آنان بود.
و «سبطیان» یعنى مهاجران بنى اسرائیل که به صورت بردگان و غلامان و کنیزان در چنگال آنها گرفتار بودند.
دومین جنایت او استضعاف گروهى از مردم آن سرزمین بود قرآن میگوید: «آن چنان این گروه را به ضعف و ناتوانى کشانید که پسران آنها را سر مى‏برید و زنان آنها را (براى خدمت) زنده نگه مى‏داشت» (یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ).
فرعونیان براى تضعیف بنى اسرائیل این نقشه را طرح کرده بودند که نسل ذکور آنها را که مى‏توانست قیام کند و با فرعونیان بجنگد براندازند، و تنها دختران و زنان را که به تنهایى قدرت بر قیام و مبارزه نداشتند براى خدمتکارى زنده بگذارند.
و در آخرین جمله این آیه به صورت یک جمع بندى و نیز بیان علت مى‏فرماید: «او بطور مسلم از مفسدان بود» (إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ).
طبیعى است افراد برترى جو و خودپرست تنها حافظ منافع خویشند، و هرگز حفظ منافع شخصى، با حفظ منافع جامعه که نیاز به عدالت و فداکارى و ایثار دارد هماهنگ نخواهد بود، و بنابراین هر چه باشد نتیجه‏اش فساد است در همه ابعاد زندگى.


(آیه 5)- در این آیه و آیه بعد خداوند پرده از روى اراده و مشیت خود در مورد مستضعفان برداشته و پنج امر را در این زمینه بیان مى‏کند که با هم پیوند و ارتباط نزدیک دارند.
1- «ما مى‏خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم» و آنها را مشمول مواهب خود نماییم (وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ).
2- «و (ما مى‏خواهیم) آنها را پیشوایان قرار دهیم» (وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً).
3- «و آنها را وارثان (حکومت جباران) قرار دهیم» (وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ).
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۴ ، ۰۷:۰۹
* مسافر
دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ق.ظ

384 . صفحه 384



چهاردهم دی :


نفیسه :




(آیه 77)- در آیه قبل به این مطلب اشاره شد که قرآن اکثر آنچه که بنی اسراییل با هم اختلاف دارند را بیان کرده است و از آنجا که مبارزه با هرگونه اختلاف، مایه هدایت و رحمت است در این آیه به صورت یک اصل کلى مى‏فرماید: «قرآن، هدایت و رحمت است براى مؤمنان» (وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ).



(آیه 78)- و از آنجا که گروهى از بنى اسرائیل  در برابر حقایقى که قرآن بازگو کرده بود باز مقاومت به خرج دادند و تسلیم نشدند، در این آیه مى‏افزاید: «پروردگار تو میان آنها (در روز قیامت) به حکم خود داورى مى‏کند، و او توانا و داناست» (إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ).


(آیه 79)- و از آنجا که این سخنان علاوه بر بیان عظمت قرآن و تهدید بنى اسرائیل، وسیله‏اى براى آرامش و آسودگى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است در این آیه مى‏افزاید: «بنابراین بر خداوند توکل و تکیه کن» (فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ).
توکل بر خدایى که عزیز است و شکست‏ناپذیر، و به هر چیز عالم و آگاه.
بر او توکل کن و از مخالفتهاى آنها نترس «چرا که تو بر حق آشکار هستى» (إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ).


(آیه 80)- در اینجا این سؤال مطرح مى‏شود اگر قرآن حق آشکار است، پس چرا این همه با آن مخالفت مى‏کنند، آیات بعد در واقع جوابگوى این سؤال است.
مى‏گوید: اگر آنها این حق مبین را پذیرا نمى‏شوند، و سخنان گرم تو در قلب سرد آنها اثر نمى‏کند جاى تعجب نیست «چرا که تو نمى‏توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى»! (إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏).
مخاطب تو زندگانند، آنها که روحى زنده و بیدار و حق طلب دارند، نه مردگان زنده نما که تعصب و لجاجت و استمرار بر گناه، فکر و اندیشه آنها را تعطیل کرده است.
«حتى کسانى که (زنده‏اند اما) گوشهاى آنها کر است نمى‏توانى سخن خود را به آنها برسانى، (مخصوصا) هنگامى که پشت کنند و از تو دور شوند» (وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ).


(آیه 81)- باز اگر آنها به جاى گوش شنوا چشم بینایى داشتند، در این صورت گر چه صدا به گوش آنها نمى‏رسید، اما ممکن بود با علامت و اشاره صراط مستقیم را پیدا کنند، اما افسوس که آنها نابینا هم هستند «و تو نمى‏توانى نابینایان را از گمراهیشان باز گردانى» و هدایت کنى (وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ).
و به این ترتیب تمام راههاى درک حقیقت به روى آنها بسته است، قلبهایشان مرده، گوشهاشان کر و چشمهاشان نابیناست.
«تو فقط مى‏توانى سخن خود را به گوش کسانى برسانى که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیمند» (إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ).

(آیه 82)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از استعجال کفار در مورد عذاب و یا تحقق رستاخیز بود.
در اینجا اشاره به قسمتى از حوادثى که در آستانه رستاخیز صورت مى‏گیرد کرده، و سرنوشت دردناک این منکران لجوج را مجسم مى‏سازد.
مى‏گوید: «و هنگامى که فرمان عذاب فرا مى‏رسد (و آنها در آستانه رستاخیز قرار مى‏گیرند) جبنبده‏اى را از زمین، براى آنان خارج مى‏کنیم که با آنها سخن مى‏گوید، و سخنش این است که مردم به آیات ما (خدا) ایمان نمى‏آوردند» (وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ).
«دَابَّةُ الْأَرْضِ» در روایات متعددى بر شخص امیر مؤمنان على علیه السّلام تطبیق شده است و با در نظر گرفتن احادیث فراوان مى‏توان از آن مفهوم کلى‏ترى را استفاده کرد که بر هریک از پیشوایان بزرگ که در آخر زمان قیام و حرکت فوق‏العاده مى‏کنند و حق و باطل و مؤمن و کافر را از هم مشخص مى‏سازند منطبق مى‏شود.


(آیه 83)- سپس به یکى دیگر از نشانه‏هاى رستاخیز اشاره کرده، مى‏گوید:
به خاطر بیاور «روزى را که ما از هر امتى گروهى را از کسانى که آیات ما را تکذیب مى‏کردند محشور مى‏کنیم، و آنها را نگه مى‏داریم تا به یکدیگر ملحق شوند» (وَ یَوْم نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ).
بسیارى از بزرگان این آیه را اشاره به مسأله رجعت و بازگشت گروهى از بدکاران و نیکوکاران به همین دنیا در آستانه رستاخیز مى‏دانند.


(آیه 84)- «تا زمانى که (به پاى حساب) مى‏آیند، (به آنان) مى‏گوید: آیا آیات مرا تکذیب کردید و در صدد تحقیق بر نیامدید»؟ (حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً).
«شما چه اعمالى انجام مى‏دادید»؟ (أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
گوینده این سخن خداوند است و منظور از آیات، معجزات پیامبران و یا فرمانهاى الهى و یا همه اینهاست.



(آیه 85)- بدیهى است این مجرمان در مقابل هیچ یک از این دو سؤال پاسخى ندارند که بدهند لذا در این آیه اضافه مى‏کند: «و فرمان عذاب الهى به خاطر ظلم و ستمشان در مورد آنها صادر مى‏شود و آنها سخنى ندارند که بگویند»! (وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ).
این عذاب به معنى عذاب دنیاست هرگاه آیه را به معنى رجعت بدانیم، و به معنى عذاب آخرت است اگر آیه را به معنى قیامت بدانیم.لازم به ذکر است که «رجعت» از عقاید معروف شیعه است و تفسیرش در یک عبارت کوتاه چنین است: بعد از ظهور حضرت مهدى (عج) و در آستانه رستاخیز گروهى از «مؤمنان خالص» و «کفار و طاغیان بسیار شرور» به این جهان باز مى‏گردند، گروه اول مدارجى از کمال را طى مى‏کنند، و گروه دوم کیفرهاى شدیدى مى‏بینند.


(آیه 86)- بار دیگر در اینجا به مسأله مبدأ و معاد و نشانه‏هاى قدرت و عظمت خداوند در عالم هستى، و همچنین حوادث رستاخیز پرداخته چنین مى‏گوید: «آیا ندیدند که ما شب را براى آرامش آنها قرار دادیم» (أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ).
«و روز را روشنى بخش» (وَ النَّهارَ مُبْصِراً).
«در این امور نشانه‏ها و دلائل روشنى است (از قدرت و حکمت پروردگار) براى کسانى که آماده پذیرش ایمانند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).


(آیه 87)- این آیه به رستاخیز و مقدمات آن مى‏پردازد و مى‏گوید: «و (به خاطر بیاورید) روزى را که در صور دمیده مى‏شود و تمام کسانى که در آسمانها و در زمین هستند در وحشت فرو مى‏روند، جز کسانى که خدا بخواهد، و همگى با خضوع در پیشگاه او حاضر مى‏شوند» (وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ).
از مجموعه آیات قرآن استفاده مى‏شود که دو یا سه بار «نفخ صور» مى‏شود:
یکبار در پایان دنیا و آستانه رستاخیز، که وحشت همه را فرامى‏گیرد.
بار دوم همگى با شنیدن آن قالب تهى مى‏کنند و مى‏میرند.
بار سوم به هنگام بعث و نشور و قیام قیامت است که با نفخ صور همه مردگان به حیات بازمى‏گردند و زندگى نوینى را آغاز مى‏کنند.
ولى ظاهر آیه نشان مى‏دهد که در اینجا اشاره به نفخه اولى است که در پایان جهان صورت مى‏گیرد.


(آیه 88)- حرکت زمین یک معجزه علمی قرآن! این آیه اشاره به یکى دیگر از آیات عظمت خداوند در پهنه عالم هستى کرده، مى‏گوید: «و کوهها را مى‏بینى و آنها را ساکن و جامد مى‏پندارى در حالى که مانند ابر در حرکتند» (وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ).
«این صنع و آفرینش خداوندى است که همه چیز را متقن آفریده» (صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ).
کسى که این همه حساب و نظم در برنامه آفرینش اوست «مسلما از کارهایى که شما انجام مى‏دهید آگاه است» (إِنَّهُ خَبِیرٌ بِما تَفْعَلُونَ).
آیه فوق از قبیل آیات توحید و نشانه‏هاى عظمت خداوند در همین دنیا است و به «حرکت کره زمین» که براى ما محسوس نیست اشاره مى‏کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۰۷:۰۹
* مسافر
يكشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۰۸ ق.ظ

383 . صفحه 383



سیزدهم دی :


نفیسه :


(آیه 64)- در آیات قبل چهار سوال از مشرکان پرسیده شد و این آیه پنجمین سؤال را که در مورد مبدأ و معاد است به این صورت مطرح مى‏کند: آیا معبودان شما بهترند «یا کسى که آفرینش را آغاز کرد و سپس آن را اعاده مى‏کند»؟! (أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
«و کسى که (در میان این آغاز و انجام) شما را از آسمان و زمین روزى مى‏دهد» (وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
«آیا (با این حال باز هم معتقدید که) معبودى با خداست» (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
«به آنها بگو: (اگر چنین اعتقادى دارید) دلیلتان را بیاورید اگر راست مى‏گویید» (قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
منظور از «رزق آسمان» باران و نور آفتاب و مانند آن است، و منظور از «رزق زمین» گیاهان و مواد غذایى مختلفى است که مستقیما از زمین مى‏روید یا بطور غیرمستقیم از زمین نشأت مى‏گیرد همچون دامها، همچنین معادن و مواد گوناگونى که انسان در زندگى خود از آن بهره مى‏گیرد.


(آیه 65)- از آن جا که در آیه قبل سخن از قیامت و رستاخیز به میان آمد در اینجا این مسأله را از جوانب مختلف مورد بررسى قرار مى‏دهد.
نخست به پاسخ سؤالى مى‏پردازد که مشرکان بارها آن را مطرح کرده بودند و مى‏گفتند قیامت کى برپا مى‏شود؟
مى‏فرماید: «بگو: هیچ کس از کسانى که در آسمان و زمین هستند- جز خدا- از غیب آگاه نیستند، و نمى‏دانند کى برانگیخته مى‏شوند» (قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ).
ولى این منافات با آن ندارد که خداوند بخشى از علم غیب را در اختیار هرکس بخواهد بگذارد.


(آیه 66)- سپس درباره عدم آگاهى مشرکان از قیامت و شک و تردید و بى‏خبریشان مى‏فرماید: «آنها اطلاع صحیحى درباره آخرت ندارند بلکه در اصل آن شک دارند بلکه نسبت به آن نابینایند»! (بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ).
چرا که نشانه‏هاى آخرت در زندگى همین دنیا نمایان است: بازگشت زمین مرده به حیات در فصل بهار، بارور شدن درختانى که در فصل زمستان از کار افتاده بود و مشاهده عظمت قدرت خدا در مجموعه آفرینش، همگى دلیل بر امکان زندگى پس از مرگ است، اما آنها همچون نابینایان از کنار این صحنه‏ها مى‏گذرند.


(آیه 67)- این آیه منطق منکران رستاخیز را در یک جمله بیان مى‏کند «کافران گفتند: آیا هنگامى که ما و پدرانمان خاک شدیم بازهم (از دل خاک) بیرون فرستاده خواهیم شد»؟ (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ).


(آیه 68)- سپس آنها مى‏افزایند: «این وعده بى‏پایه‏اى است که به ما و پدرانمان از پیش داده شده» و هرگز اثرى از آن نمایان نبوده و نیست (لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ).
«اینها جز همان افسانه‏هاى پیشینیان نیست»، اینها اوهام و خرافات است (إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).
بنابراین نخست از استبعاد شروع مى‏کردند و بعد آن را پایه انکار مطلق قرار مى‏دادند.
ضمنا آنها با این تعبیر مى‏خواستند سخن پیامبر را در مورد قیامت تحقیر کنند و بگویند: این از وعده‏هاى کهنه و بى‏اساس است که دیگران هم به نیاکان ما داده‏اند و مطلب تازه‏اى به نظر نمى‏رسد که قابل بررسى و مطالعه باشد.


(آیه 69)- در آیات گذشته سخن از انکار معاد از سوى کفار متعصب بود.
در اینجا به جاى این که دلیلى براى آنها ذکر کند آنها را به مجازاتهاى الهى که در پیش دارند تهدید و انذار مى‏کند.
روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «بگو: در روى زمین سیر کنید (و آثار گذشتگان را ببینید) پس بنگرید عاقبت کار مجرمان و گنهکاران به کجا رسید»؟ (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ).
چگونه مى‏گویید این وعده‏ها به نیاکان ما نیز داده شد و آنها نیز به آن اعتنا نکردند و ضررى هم ندیدند؟


(آیه 70)- از توطئه‏هاى آنها نگران مباش! از آنجا که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله از انکار و مخالفت آنها رنج مى‏برد و به راستى دلش براى آنها مى‏سوخت و عاشق هدایت و بیدارى آنها بود و از سوى دیگر، همواره با توطئه‏هاى آنها مواجه بود این آیه، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را دلدارى داده، مى‏گوید: «و (از تکذیب و انکار) آنها غمگین مباش» و زیاد غصه آنها را مخور (وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ).
«و سینه‏ات از توطئه آنان تنگ نشود» که ما پشتیبان و یار و یاور توایم (وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ).


(آیه 71)- ولى این منکران لجوج به جاى این که از این هشدار پیامبر دلسوز و مهربان و ملاحظه عاقبت کار مجرمان، پند و اندرز گیرند، باز در مقام سخریه و استهزاء برآمده «و مى‏گویند: اگر راست مى‏گویید این وعده عذاب الهى، کى واقع خواهد شد»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).


(آیه 72)- در اینجا قرآن به پاسخ این گفتار سخریه‏آمیز آنها با لحنى کاملا واقع بینانه پرداخته، مى‏گوید: «به آنها بگو: شاید بعضى از آنچه را عجله مى‏کنید نزدیک و در کنار شما باشد»! (قُلْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ).
چرا عجله مى‏کنید؟ چرا مجازات الهى را کوچک مى‏شمرید؟ چرا به خود رحم نمى‏کنید؟ آخر عذاب خدا شوخى نیست! احتمال بدهید به خاطر همین سخنانتان قهر و غضب خدا بر سر شما سایه افکنده باشد و به همین زودى بر شما فرود آید و نابودتان کند، این همه سرسختى براى چیست؟


(آیه 73)- سپس به بیان این واقعیت مى‏پردازد که اگر خداوند در مجازات شما عجله نمى‏کند، به خاطر فضل و رحمتش بر شماست، تا براى اصلاح خویش و جبران گذشته به قدر کافى مهلت داشته باشید.
مى‏گوید: «و پروردگار تو نسبت به همه مردم فضل و رحمت دارد، ولى اکثر آنها شکرگزار نیستند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ).


(آیه 74)- و اگر تصور مى‏کنند تأخیر مجازات آنها به خاطر آن است که خداوند از نیات سوء و اندیشه‏هاى زشتى که در سر مى‏پرورانند بى‏خبر است، اشتباه بزرگى است چرا که: «پروردگار تو آنچه را سینه‏هاشان در خود پنهان مى‏دارد و آنچه را آشکار مى‏کنند به خوبى مى‏داند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ).
او به همان اندازه از خفایاى درونشان آگاه است که از اعمال برون، و اصولا پنهان و آشکار و غیب و شهود براى او یکسان است.


(آیه 75)- سپس مى‏افزاید: نه تنها خداوند، اسرار درون و برون آنها را مى‏داند، بلکه علم او به قدرى وسیع و گسترده است که «هیچ موجودى در آسمان و زمین، پنهان و مکتوم نیست مگر آن که در کتاب آشکار (علم پروردگار) ثبت است» (وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ).


(آیه 76)- در آیات گذشته سخن از «مبدء» و «معاد» در میان بود در اینجا با طرح مسأله «نبوت» و حقانیت قرآن، این بحث را تکمیل مى‏کند.
به علاوه در گذشته روى سخن با مشرکان بود، و در اینجا از کفار دیگر همچون یهود و اختلافات آنها سخن مى‏گوید.
نخست مى‏فرماید «این قرآن، اکثر چیزهایى را که بنى اسرائیل در آن اختلاف دارند براى آنها بیان مى‏کند» (إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
بنى اسرائیل در مسائل زیادى با هم اختلاف داشتند، در مورد «مریم» و «عیسى» و در مورد پیامبرى که بشارتش در تورات داده شده، و همچنین در بسیارى از احکام دینى و مذهبى با یکدیگر اختلافاتى داشتند قرآن آمد و در این زمینه حق مطلب را ادا کرد.شع

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۰۷:۰۸
* مسافر
شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۰۸ ق.ظ

382 . صفحه 382


دوازدهم دی :



نفیسه :


(آیه 56)- آنجا که پاکدامنى عیب بزرگى است! اکنون ببینیم این قوم کثیف و آلوده در پاسخ این گفتار منطقى لوط چه گفتند؟
قرآن مى‏گوید: «آنها پاسخى جز این نداشتند که به یکدیگر گفتند: خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، چرا که اینها افرادى پاکند» و حاضر نیستند خود را با ما هماهنگ کنند! (فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ).
جوابى که بیانگر انحطاط فکر و سقوط فوق‏العاده اخلاقى آنها بود.
آرى! در محیط آلودگان، پاکى جرم است و عیب! یوسفهاى پاکدامن را به جرم عفت و پارسایى به زندان مى‏افکنند، و خاندان پیامبر بزرگ خدا «لوط» را به خاطر پرهیزشان از آلودگى و ننگ به تبعید تهدید مى‏کنند، اما زلیخاها آزادند و صاحب مقام! و قوم لوط باید در شهر و دیار خود آسوده بمانند!


(آیه 57)- در روایات آمده است که لوط حدود سى سال آنها را تبلیغ کرد ولى جز خانواده‏اش- آن هم به استثناى همسرش که با مشرکان هم عقیده شد- به او ایمان نیاوردند.
بدیهى است چنین گروهى که امید اصلاحشان نیست جائى در عالم حیات ندارند و باید طومار زندگانیشان درهم پیچیده شود.
لذا در این آیه مى‏گوید: «پس ما لوط و خاندانش را رهایى بخشیدیم به جز همسرش که مقدر کردیم او جزء باقیماندگان باشد» (فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ).


(آیه 58)- و پس از بیرون آمدن آنها در موعد معین- در سحرگاه شبى که شهر غرق فساد و ننگ بود- پس از آن که صبحگاهان فرا رسید «بارانى (از سنگ) بر آنها فرستادیم (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً). که همگى زیر آن مدفون شدند، و این بعد از آن بود که زلزله وحشتناکى سرزمین آنها را بکلى زیر و رو کرد.«و چه سخت و ناگوار و بد است باران انذار شدگان» (فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ).


(آیه 59)- در این آیه بعد از پایان شرح حال پنج پیامبر بزرگ الهى و سرنوشت قوم آنها، روى سخن را به پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده و به عنوان یک نتیجه گیرى از گذشته، و مقدمه‏اى براى طرح گفتگو با مشرکان، چنین مى‏فرماید:
«بگو: حمد و ستایش مخصوص خداست» (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ).
ستایش مخصوص خداوندى است که اقوام ننگینى همچون قوم لوط را نابود کرد، مبادا دامنه آلودگیهاى آنها سراسر زمین را فرا گیرد.
سپس مى‏افزاید: «و سلام و درود بر بندگان برگزیده‏اش» (وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى‏).
سلام بر موسى، صالح، لوط، سلیمان و داود علیهم السّلام و سلام بر همه انبیا و پیروان راستینشان.
بعد مى‏گوید: «آیا خداوند (که این همه توانایى و قدرت و موهبت و نعمت دارد) بهتر است یا بتهایى را که آنها شریک خدا قرار مى‏دهند» و مطلقا مبدأ اثر نیستند؟! (آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ).


(آیه 60)- با این همه باز مشرک مى‏شوید! در آیه قبل- بعد از ذکر بخشهاى تکان دهنده‏اى از زندگى پنج پیامبر بزرگ- سؤال کوتاه و پرمعنایى مطرح شد که «آیا خداوند با این همه قدرت و توانایى بهتر است یا بتهاى بى‏ارزشى که آنها ساخته‏اند».
از اینجا به بعد به شرح آن سؤال پرداخته و ضمن پنج آیه که با پنج سؤال حساب شده شروع مى‏شود مشرکان را تحت بازپرسى و محاکمه قرار مى‏دهد، و روشنترین دلائل توحید را ضمن اشاره به دوازده نمونه از مواهب بزرگ خداوند بیان مى‏کند.
نخست به خلقت آسمانها و زمین و نزول باران و برکات ناشى از آن پرداخته چنین مى‏گوید: آیا بتهایى که معبود شما هستند بهترند «یا کسى که آسمانها و زمین را آفریده و براى شما از آسمان آبى فرستاد پس با آن باغهاى زیبا و سرورانگیز رویاندیم» (أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ).
در دنباله آیه روى سخن را به بندگان کرده، مى‏گوید: «شما قدرت نداشتید که درختان این باغهاى زیبا را برویانید» (ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها).
کار شما تنها بذرافشانى و آبیارى است، اما کسى که حیات را در دل این بذر آفریده، و به نور آفتاب و قطرات حیاتبخش باران و ذرات خاک فرمان مى‏دهد که این دانه‏ها را برویانید، تنها خداست.
به تعبیر دیگر: توحید در خلقت (توحید خالق) و توحید در ربوبیت (توحید تدبیر کننده این جهان) پایه‏اى براى «توحید معبود» شمرده شده است.
و لذا در پایان آیه مى‏گوید: «آیا معبود دیگرى با خداست» (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
«بلکه آنها گروهى هستند که (از روى نادانى، مخلوقات را) هم طراز (پروردگارشان) قرار مى‏دهند» (بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ).


(آیه 61)- در دومین سؤال به بحث از موهبت آرامش و ثبات زمین و قرارگاه انسان در این جهان پرداخته، مى‏گوید: آیا معبودهاى ساختگى آنها بهتر است «یا کسى که زمین را مستقر و آرام قرار داد، و در میان آن، نهرهاى آب جارى، روان ساخت، و براى زمین، کوهاى ثابت و پا بر جا ایجاد کرد»؟! تا همچون زرهى قشر زمین را از لرزش نگاه دارند (أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ).
و نیز «میان دو دریا (از آب شیرین و شور) مانعى قرار داد» تا با هم مخلوط نشوند (وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً).
آیا بتها نقشى در این نظام بدیع و شگفت‏انگیز دارند؟! حتى بت پرستان چنین ادعایى نمى‏کنند.
لذا در پایان آیه بار دیگر این سؤال را تکرار مى‏کند که «آیا معبودى با اللّه هست»؟ (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
نه «بلکه بیشترشان نادانند و بى‏خبر» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ).


(آیه 62)- در سومین سؤال، از این سؤالات پنجگانه که مجموعه‏اى از یک بازپرسى و محاکمه معنوى را تشکیل مى‏دهد، سخن از حل مشکلات، و شکستن بن بستها و اجابت دعاهاست.
مى‏گوید: آیا معبودهاى بى‏ارزش شما بهترند «یا کسى که دعاى مضطر و درمانده را هنگامى که او را بخواند به اجابت مى‏رساند و گرفتارى و بلا را بر طرف مى‏کند»؟! (أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ).
آرى! در آن هنگام که تمام درهاى عالم اسباب به روى انسان بسته مى‏شود و از هر نظر درمانده و مضطر مى‏گردد، تنها کسى که مى‏تواند قفل مشکلات را بگشاید نور امید در دلها بپاشد ذات پاک اوست و نه غیر او.
از آنجا که این واقعیت به عنوان یک احساس فطرى در درون جان همه انسانهاست، بت پرستان نیز به هنگامى که در میان امواج خروشان دریا گرفتار مى‏شوند تمام معبودهاى خود را فراموش کرده، دست به دامن لطف «اللّه» مى‏زنند همان گونه که قرآن مى‏گوید: «هنگامى که سوار کشتى مى‏شوند خدا را مى‏خوانند در حالى که پرستش را مخصوص او مى‏دانند». (عنکبوت/ 65) سپس مى‏افزاید: نه تنها مشکلات و ناراحتیها را برطرف مى‏سازد بلکه «شما را خلفاى زمین قرار مى‏دهد» (وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ).
«آیا (با این همه) معبودى با خداست»؟ (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
«ولى شما کمتر متذکر مى‏شوید» (قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ). و از این دلائل روشن پند و اندرز نمى‏گیرید.


(آیه 63)- در چهارمین سؤال مسأله هدایت را مطرح کرده، مى‏گوید: آیا این بتها بهترند «یا کسى که شما را در تاریکیهاى صحرا و دریا (به وسیله ستارگان) هدایت مى‏کند»؟ (أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
«و کسى که بادها را به عنوان بشارت دهندگان پیش از نزول رحمتش مى‏فرستد» (وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ). بادهایى که بیانگر نزول بارانند و همانند پیک مخصوص بشارت، پیشاپیش آن حرکت مى‏کنند.و در پایان آیه، بار دیگر، مشرکان را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «آیا معبود دیگرى با خداست»؟! (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
سپس بى‏آنکه منتظر جواب آنها باشد اضافه مى‏کند: «خداوند برتر و بالاتر است از آنچه براى او شریک قرار مى‏دهند» (تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۰۷:۰۸
* مسافر
جمعه, ۱۱ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۰۸ ق.ظ

381 . صفحه 381


یازدهم دی :


نفیسه :


(آیه 45)- صالح در برابر قوم ثمود: بعد از ذکر قسمتى از سرگذشت «موسى» و «داود» و «سلیمان»- در آیاتى که گذشت- چهارمین پیامبرى که بخشى از زندگى او و قومش در این سوره مطرح مى‏گردد حضرت «صالح» و قوم ثمود است.
نخست مى‏فرماید: «و ما به سوى ثمود، برادرشان صالح را فرستادیم که خداى یگانه را بپرستید» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ).
تعبیر به «أَخاهُمْ» (برادرشان) که در داستان بسیارى از انبیا آمده اشاره به نهایت محبت و دلسوزى آنان نسبت به اقوامشان مى‏باشد.
به هر حال تمام رسالت و دعوت این پیامبر بزرگ در جمله «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» خلاصه شده است، آرى بندگى خدا، که عصاره همه تعلیمات فرستادگان پروردگار است.
سپس مى‏افزاید «آنها در برابر دعوت صالح به دو گروه مختلف تقسیم شدند و به مخاصمه برخاستند» مؤمنان از یک سو و منکران لجوج از سوى دیگر (فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ یَخْتَصِمُونَ).


(آیه 46)- صالح براى بیدار ساختن آنها به انذارشان پرداخت و از عذابهاى دردناک الهى آنها را برحذر داشت، اما آنها نه تنها پند نگرفتند و بیدار نشدند، بلکه همین مطلب را وسیله ای  براى لجاجت خویش ساخته و با اصرار از او خواستند که اگر راست مى‏گویى چرا مجازات الهى دامان ما را فرو نمى‏گیرد- این مطلب در آیه 77 سوره اعراف صریحا آمده است.
ولى صالح به آنها «گفت: اى قوم من! چرا پیش از تلاش و کوشش براى جلب نیکیها، براى عذاب و بدیها عجله دارید»؟ (قالَ یا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ).
چرا تمام فکر خود را روى فرا رسیدن عذاب الهى متمرکز مى‏کنید، اگر عذاب الهى شما را فرو گیرد، به حیاتتان خاتمه مى‏دهد و مجالى براى ایمان باقى نخواهد ماند، بیایید صدق گفتار مرا در برکات و رحمت الهى که در سایه ایمان به شما نوید مى‏دهد بیازمایید «چرا از پیشگاه خدا تقاضاى آمرزش گناهان خویش نمى‏کنید تا مشمول رحمت او واقع شوید» (لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).


(آیه 47)- به هرحال این قوم سرکش به جاى این که اندرز دلسوزانه این پیامبر بزرگ را به گوش جان بشنوند و به کار بندند با یک سلسله سخنان واهى و نتیجه‏گیریهاى بى‏پایه به مبارزه با او برخاستند، از جمله این که «گفتند: ما هم خودت و هم کسانى را که با تو هستند به فال بد گرفته‏ایم» (قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ).
گویا آن سال خشکسالى و کمبود محصول و مواد غذایى بود، آنها گفتند: این گرفتاریها و مشکلات ما همه از قدوم نامیمون تو و یاران توست.
اما او در پاسخ «گفت: فال بد (و بخت و طالع شما) در نزد خداست» (قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ).اوست که شما را به خاطر اعمالتان گرفتار این مصائب ساخته و اعمال شماست که در پیشگاه او چنین مجازاتى را سبب شده.
این در حقیقت یک آزمایش بزرگ الهى براى شماست «آرى شما گروهى هستید که آزمایش مى‏شوید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ).
اینها آزمایشهاى الهى است، تا کسانى که شایستگى و قابلیت دارند، از خواب غفلت بیدار شوند، و خود را اصلاح کنند.


(آیه 48)- توطئه نه گروهک مفسد در وادى القرى: در اینجا بخش دیگرى از داستان صالح و قومش را مى‏خوانیم که بخش گذشته را تکمیل کرده و پایان مى‏دهد، و آن مربوط به توطئه قتل صالح از ناحیه نه گروهک کافر و منافق و خنثى شدن توطئه آنهاست.
مى‏گوید: «در آن شهر (وادى القرى) نه گروهک بودند که (همیشه) فساد در زمین مى‏کردند و اصلاح نمى‏کردند» (وَ کانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ).


(آیه 49)- مسلما با ظهور صالح و آیین پاک و مصلح او، عرصه بر این گروهکها تنگ شد، اینجا بود که طبق این آیه «گفتند: بیایید قسم یاد کنید به خدا که بر او [صالح‏] و خانواده‏اش شبیخون مى‏زنیم (و آنها را به قتل مى‏رسانیم) سپس به ولىّ دم او مى‏گوییم: ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم»! (قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).


(آیه 50)- هنگامى که آنها در گوشه‏اى از کوه بر سر راه صالح به معبدش کمین کرده بودند کوه ریزش کرد و صخره عظیمى از بالاى کوه سرازیر شد و آنها را در لحظه‏اى کوتاه در هم کوبید و نابود کرد! لذا قرآن مى‏گوید: «آنها نقشه مهمى کشیدند و ما هم نقشه مهمى کشیدیم،در حالى که آنها خبر نداشتند»! (وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).


(آیه 51)- سپس مى‏افزاید: «پس بنگر که عاقبت توطئه و مکر آنها چگونه بود که ما همه آنها و تمام قوم و طرفداران آنها را نابود کردیم»؟! (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ).


(آیه 52)- سپس قرآن در مورد چگونگى هلاکت و سرانجام آنها چنین مى‏گوید: «پس ببین این خانه‏هاى آنهاست که به خاطر ظلم و ستمشان (ساقط شده و) خالى مانده»! (فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا).
آرى! آتش ظلم و ستم در آنها افتاد و همه را سوزاند و ویران کرد.
«در این ماجرا درس عبرت و نشانه روشنى است (از پایان کار ظالمان و قدرت پروردگار) براى کسانى که مى‏دانند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).


(آیه 53)- اما در این میان خشک و تر با هم نسوختند و بى‏گناه به آتش گنهکار نسوخت «ما کسانى را که ایمان آورده، و تقوا پیشه کرده بودند نجات دادیم» و آنها هرگز به سرنوشت شوم بدکاران گرفتار نشدند. (وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ).


(آیه 54)- انحراف قوم لوط: پنجمین پیامبرى که در این سوره به زندگى او اشاره شده است، پیامبر بزرگ خدا حضرت لوط است.
نخست مى‏گوید: «و لوط را به یاد آور هنگامى که به قومش گفت: آیا شما به سراغ کار بسیار زشت و قبیح مى‏روید در حالى که (زشتى و نتایج شوم آن را) مى‏بینید» (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ).
منظور از «فاحشه» در اینجا همجنس گرایى و عمل ننگین «لواط» است.


(آیه 55)- سپس مى‏افزاید: «آیا شما به جاى زنان به سراغ مردان از روى شهوت مى‏روید» (أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ).
و براى این که روشن سازد انگیزه این عمل جهالت و نادانى است مى‏افزاید:
«بلکه شما قومى جاهل و نادان هستید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ).
جهل به خداوند، جهل به هدف آفرینش و نوامیس خلقت و جهل به آثار شوم این گناه ننگین!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۴ ، ۰۷:۰۸
* مسافر