قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره مجادله» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۷ ب.ظ

544 . صفحه 544


بیست و سوم خرداد :


نفیسه :



(آیه 12)-

شأن نزول:
نقل کرده‏اند: جمعى از اغنیاء خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏آمدند و با او نجوا مى‏کردند (این کار علاوه بر این که وقت گرانبهاى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را مى‏گرفت مایه نگرانى مستضعفین و موجب امتیازى براى اغنیاء بود) در اینجا این آیه نازل شد و به آنها دستور داد که قبل از نجوا کردن با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله صدقه‏اى به مستمندان بپردازند، اغنیاء وقتى چنین دیدند از نجوا خوددارى کردند. آیه بعد نازل شد (و آنها را ملامت کرد و حکم آیه اول را نسخ نمود) و اجازه نجوا به همگان داد- ولى نجوا در مورد کار خیر و اطاعت پروردگار.
تفسیر:
یک آزمون جالب! در بخشى از آیات گذشته سخن از مسأله نجوا بود، باز همین بحث را ادامه داده، نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که مى‏خواهید با رسول خدا نجوا کنید پیش از نجوایتان صدقه‏اى در راه خدا بدهید» (یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدى نجواکم صدقة).
سپس مى‏افزاید: «این براى شما بهتر و پاکیزه‏تر است» (ذلک خیر لکم و اطهر).
این صدقه هم براى متمکنان «خیر» بود، زیرا موجب ثوابى مى‏شد، و هم براى نیازمندان، چرا که وسیله کمکى به آنها محسوب مى‏گشت.
و اما «اطهر» بودنش از این نظر بود که قلوب اغنیا را از حب مال مى‏شست، و قلوب نیازمندان را از کینه و ناراحتى.
ولى از آنجا که اگر وجوب صدقه قبل از نجوا عمومیت مى‏داشت فقرا از طرح مسائل مهم یا نیازهاى خود در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به صورت نجوا محروم مى‏شدند، در ذیل آیه حکم صدقه را از این گروه برداشته، مى‏فرماید: «و اگر توانائى نداشته باشید خداوند آمرزنده و مهربان است» (فان لم تجدوا فان الله غفور رحیم).
و به این ترتیب آنها که تمکن مالى داشتند دادن صدقه قبل از نجوا براى آنان واجب بود، و آنها که نداشتند بدون آن مى‏توانستند با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نجوا کنند.


(آیه 13)- جالب این که دستور فوق تأثیر عجیبى گذاشت و آزمون جالبى شد و همگى جز یک نفر از دادن صدقه و نجوا خوددارى کردند، و او امیر مؤمنان على علیه السّلام بود اینجا بود که آنچه لازم بود روشن شود شد و آنچه باید مسلمانان از این دستور بفهمند و درس گیرند گرفتند.
لذا آیه مورد بحث نازل گردید و این حکم را نسخ کرد و فرمود: «آیا ترسیدید فقیر شوید که از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى کردید»؟! (أ أشفقتم أن تقدموا بین یدى نجواکم صدقات).
معلوم مى‏شود حب مال در دل شما از علاقه به نجواى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیشتر است، و نیز معلوم مى‏شود در این نجواها غالبا مسائل حیاتى مطرح نمى‏شد، و گرنه چه مانعى داشت که این گروه قبل از نجوا صدقه‏اى مى‏دادند و نجوا مى‏کردند، بخصوص این که مقدار خاصى براى صدقه نیز تعیین نشده بود و مى‏توانستند با مبلغ کمى این مشکل را حل کنند.
سپس مى‏افزاید: «اکنون که این کار را نکردید (و خود به تقصیر خویشتن پى بردید) و خداوند توبه شما را پذیرفت، نماز را بر پا دارید و زکات را ادا کنید، و خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید، و (بدانید) خداوند از آنچه انجام مى‏دهید با خبر است» (فاذ لم تفعلوا و تاب الله علیکم فاقیموا الصلاة و آتوا الزکاة و اطیعوا الله و رسوله و الله خبیر بما تعملون).


(آیه 14)- حزب شیطان! در اینجا بخشى از توطئه‏هاى منافقان را بر ملا مى‏سازد، و آنها را با نشانه‏هایشان به مسلمانان معرفى مى‏کند، و ذکر این معنى بعد از آیات نجوا شاید به این مناسبت است که در میان نجوا کنندگان با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله افراد منافقى نیز وجود داشتند که از این کار به عنوان پوششى براى توطئه‏هاى خود و اظهار نزدیکى به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله استفاده مى‏کردند همین امر سبب شد که قرآن به صورت یک امر کلى با آن برخورد کند.
نخست مى‏فرماید: «آیا ندیدى کسانى را که طرح دوستى با گروهى که مورد غضب خدا بودند ریختند»؟! (ا لم تر الى الذین تولوا قوما غضب الله علیهم).
سپس مى‏افزاید: «آنها نه از شما هستند و نه از آنان» یهود (ما هم منکم و لا منهم).
نه در مشکلات و گرفتاریها یاور شما هستند، و نه دوست صمیمى آنها، بلکه منافقانى هستند که هر روز چهره عوض مى‏کنند، و هر لمحه به شکلى در مى‏آیند.
باز در ادامه همین سخن مى‏افزاید: «سوگند دروغ یاد مى‏کنند (که از شما هستند) در حالى که خودشان مى‏دانند» دروغ مى‏گویند (و یحلفون على الکذب و هم یعلمون).
این راه و رسم منافقان است که پیوسته براى پوشانیدن چهره زشت و منفور خود به سوگندهاى دروغ پناه مى‏برند، در حالى که عملشان بهترین معرف آنهاست.


(آیه 15)- بعد به عذاب دردناک این منافقان لجوج اشاره کرده، مى‏فرماید:
«خداوند عذاب شدیدى براى آنها فراهم ساخته است» (اعد الله لهم عذابا شدیدا).
و بدون شک این عذاب عادلانه است «چرا که آنها اعمال بدى انجام مى‏دادند» (انهم ساء ما کانوا یعملون).


(آیه 16)- سپس براى توضیح بیشتر در مورد نشانه‏هاى این منافقان مى‏گوید: «آنها سوگندهاى خود را سپرى قرار دادند و مردم را از راه خدا باز داشتند» (اتخذوا ایمانهم جنة فصدوا عن سبیل الله).
قسم یاد مى‏کنند که مسلمانند و هدفى جز اصلاح ندارند در حالى که زیر پوشش این قسم به انواع فساد و خرابکارى و توطئه مشغولند، و در حقیقت از نام مقدس خدا براى جلوگیرى از راه خدا بهره مى‏گیرند.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «از این رو براى آنان عذاب خوار کننده‏اى است» (فلهم عذاب مهین).
آنها مى‏خواستند با این سوگندهاى دروغین آبرو براى خود فراهم کنند ولى خدا آنها را به عذاب خوار کننده و شدیدى مبتلا مى‏سازد.


(آیه 17)- و از آنجا که منافقان غالبا به اموال و فرزندان (سرمایه‏هاى اقتصادى و نیروهاى انسانى) خود براى حل مشکلات تکیه مى‏کنند قرآن در این آیه مى‏گوید، «هرگز اموال و اولادشان، آنها را از عذاب الهى حفظ نمى‏کند» (لن تغنى عنهم اموالهم و لا اولادهم من الله شیئا).
بلکه همین اموال طوق لعنتى برگردن آنها مى‏شود و مایه عذاب دردناکشان.
و باز در پایان آیه آنها را با این جمله تهدید مى‏کند: «آنها اهل آتشند و جاودانه در آن مى‏مانند» (اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون).


(آیه 18)- و عجب این که این منافقان در قیامت هم دست از منافقگرى خود برنمى‏دارند چنانکه در این آیه مى‏فرماید: به خاطر بیاورید «روزى را که خداوند همه آنها را بر مى‏انگیزد (و اعمالشان را بر آنها عرضه مى‏دارد و در دادگاه عدلش از آنها سؤال مى‏کند) ولى آنان براى خدا نیز سوگند (دروغ) یاد مى‏کنند همان گونه که (امروز) براى شما یاد مى‏کنند» (یوم یبعثهم الله جمیعا فیحلفون له کما یحلفون لکم).
قیامت تجلیگاه اعمال و روحیات انسان در این دنیاست، و از آنجا که منافقان این روحیه را همراه خود به قبر و برزخ برده‏اند در صحنه قیامت نیز آشکار مى‏شود، و بر طبق عادت گذشته سوگند دروغین یاد مى‏کنند.
سپس مى‏افزاید: «و گمان مى‏کنند کارى مى‏توانند انجام دهند» (و یحسبون انهم على شى‏ء). ولى این یک پندار موهوم و خیالى خام بیش نیست! و سرانجام آیه را با این جمله پایان مى‏دهد: «بدانید آنها دروغگویانند» (الا انهم هم الکاذبون).
و به این ترتیب کوس رسوائى آنها را همه جا مى‏زنند.


(آیه 19)- در این آیه سرنوشت نهائى این منافقان تیره‏دل را چنین بیان مى‏کند: «شیطان بر آنها مسلط شده، و یاد خدا را از خاطر آنها برده است» (استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله).
به همین دلیل «آنان حزب شیطانند» (اولئک حزب الشیطان).
«بدانید حزب شیطان زیانکارانند» (ألا ان حزب الشیطان هم الخاسرون).
آرى! منافقان دروغگو و مغرور به مال و مقام سرنوشتى جز این ندارند که دربست در اختیار شیطان و وسوسه‏هاى او قرار مى‏گیرند، و خدا را بکلى فراموش مى‏کنند، نه تنها منحرف مى‏شوند که در زمره عمّال شیطان و اعوان و انصار لشکر و حزب او براى گمراه ساختن دیگران قرار مى‏گیرند.


(آیه 20)- در ادامه بیان صفات و نشانه‏هاى منافقان در اینجا که آخرین آیات سوره مجادله است نشانه‏هاى دیگرى از آنها را مطرح مى‏کند، و سرنوشت حتمى آنها را که شکست و نابودى است روشن مى‏سازد.
نخست مى‏فرماید: «کسانى که با خدا و رسولش دشمنى مى‏کنند آنها در زمره ذلیل‏ترین افرادند» (ان الذین یحادون الله و رسوله اولئک فى الاذلین).


(آیه 21)- این آیه در حقیقت دلیلى است براى این معنى، مى‏فرماید: «خدا چنین مقرّر داشته که من و رسولانم پیروز مى‏شویم» (کتب الله لاغلبن انا و رسلى).
و هیچ شک و تردیدى در آن نیست.
«چرا (چنین نباشد، در حالى) که خداوند قوى و شکست ناپذیر است» (ان الله قوى عزیز).
به همان اندازه که خداوند قدرتمند است دشمنانش ضعیف و ذلیلند، و اگر مى‏بینیم در آیه قبل تعبیر به «اذلّین» (ذلیل‏ترین افراد) شده دلیلش همین بوده است.
در طول تاریخ این پیروزى فرستادگان الهى در چهره‏هاى گوناگونى نمایان شده: در عذابهاى مختلفى همچون طوفان نوح، و صاعقه عاد و ثمود، و زلزله‏هاى ویرانگر قوم لوط، و مانند آن، و در پیروزى در جنگهاى مختلف، مانند غزوات «بدر» و «حنین» و فتح «مکه» و سایر غزوات پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله.
و از همه مهمتر پیروزى منطقى آنها بر مکاتب شیطانى و دشمنان حق و عدالت بوده است.


اعظم :


دقت کردین این سوره چه نکته های جالبی داره


مثلا ایه 11
یه اداب معاشرته


ایه 12:
معمولا وقتی کاری پولی میشه دیگه هر کسی به بهانه الکی انجامش نمیده

اونوقت کسایی انجامش میدن که واقعا لازم دارن اوم عمل رو
حکایت صدقه دادن قبل از صحبت با پیامبر ....


جالبه میگن فقط حضرت علی علیه السلام صدقه دادن و نجوی کردن با پیامبر
....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۷
* مسافر
شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۶ ب.ظ

543 . صفحه 543


بیست و دوم خرداد :


نفیسه :



(آیه 7)-این آیه براى تأکید بر حضور خداوند در همه جا و آگاهى او بر همه چیز سخن را به مسأله «نجوى» (گفتگوهاى در گوشى) مى‏کشد، مى‏فرماید: «آیا نمى‏دانى که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه در زمین است مى‏داند» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).

سپس مى‏افزاید: «هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى‏کنند مگر این که خداوند چهارمین آنهاست، و هیچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمى‏کنند مگر این که خداوند ششمین آنهاست» (ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ).
«و نه تعدادى کمتر و نه بیشتر از آن، مگر این که او همراه آنهاست هر جا که باشند» (وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا).
«سپس روز قیامت آنها را از اعمالشان آگاه مى‏سازد چرا که خداوند به هر چیزى داناست» (ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
منظور از این که خداوند چهارمین یا ششمین آنهاست این است که او در همه جا حاضر و ناظر و از همه چیز آگاه است، و گرنه ذات پاکش نه مکان دارد و نه هرگز توصیف به اعداد مى‏شود، بلکه شبیه و نظیر و مثل و مانند ندارد.


(آیه 8)-
شأن نزول:
در مورد این آیه دو شأن نزول نقل شده که هر کدام مربوط به یک قسمت از آیه است.
نخست این که: جمعى از یهود و منافقان در میان خودشان جدا از مؤمنان نجوا مى‏کردند و گاه با چشمهاى خود اشاره‏هاى ناراحت کننده‏اى به مؤمنان داشتند، و همین باعث غم و اندوه مؤمنان مى‏شد، هنگامى که این کار را تکرار کردند مؤمنان شکایت به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نمودند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد که هیچ کس در برابر مسلمانان با دیگرى نجوا نکند، اما آنها گوش ندادند، باز هم تکرار کردند، آیه نازل شد (و آنها را سخت بر این کار تهدید کرد).
همچنین نقل شده که: گروهى از یهود خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و به جاى «السّلام علیک» گفتند: «السّام علیک یا ابا القاسم» (که مفهومش مرگ بر تو یا ملالت و خستگى بر تو باد، است).
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در جواب آنها فرمود: «و علیکم همین بر شما باد».
عایشه مى‏گوید: من متوجه این مطلب شدم و گفتم: «علیکم السّام و لعنکم اللّه و غضب علیکم مرگ بر شما، خدا لعنت کند شما را، و غضب کند»! پیامبر به من فرمود: مدارا کن و از خشونت و بدگوئى بپرهیز.
گفتم: مگر نمى‏شنوى مى‏گویند: «مرگ بر تو»! فرمود: مگر تو هم نشنیدى که من در جواب «علیکم» گفتم! اینجا بود که خداوند آیه نازل کرد که هنگامى که این گروه نزد شما مى‏آیند تحیتى مى‏گویند که خدا چنان تحیتى به شما نگفته است.
تفسیر:
«نجوا» از شیطان است! در اینجا همچنان ادامه بحثهاى نجواست.
نخست مى‏فرماید: «آیا ندیدى کسانى را که از نجوا [- سخنان در گوشى‏] نهى شدند سپس به کارى که از آن نهى شده بودند باز مى‏گردند، و براى انجام گناه و تعدى و نافرمانى رسول خدا به نجوا مى‏پردازند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى‏ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ یَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ).
از این تعبیر به خوبى استفاده مى‏شود که قبلا به آنها هشدار داده شده بود که از نجوا بپرهیزند کارى که ذاتا تولید نگرانى و بدگمانى در دیگران مى‏کند.
در ادامه این سخن به یکى دیگر از اعمال خلاف منافقان و یهود اشاره کرده، مى‏فرماید: «و هنگامى که نزد تو مى‏آیند تو را تحیّتى (و خوشامدى) مى‏گویند که خدا به تو نگفته است» (وَ إِذا جاؤُکَ حَیَّوْکَ بِما لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ).
منظور از «تحیت الهى» در این آیه همان جمله «السّلام علیک»، یا «سلام اللّه علیک» مى‏باشد که شبیه آن در آیات قرآن در مورد پیامبران و بهشتیان و غیر آنها کرارا آمده است: از جمله در آیه 181 سوره صافات مى‏خوانیم: «و سلام على المرسلین سلام بر تمام رسولان پروردگار».
سپس مى‏افزاید: آنها نه فقط مرتکب این گناهان بزرگ مى‏شوند، بلکه آن چنان از باده غرور سرمست هستند که «در دل مى‏گویند: (اگر اعمال ما بد است پس) چرا خداوند ما را به خاطر گفته‏هایمان عذاب نمى‏کند»؟! (وَ یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ).
به این ترتیب هم عدم ایمان خود را به نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ثابت کردند و هم عدم ایمان به احاطه علمى خداوند.
ولى قرآن در یک جمله کوتاه به آنها چنین پاسخ مى‏گوید: «جهنم براى آنان کافى است (و نیازى به مجازات دیگر نیست، همان جهنمى که به زودى) وارد آن مى‏شوند و چه بد فرجامى است» (حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِیرُ).
البته این تعبیر نفى عذاب دنیوى را درباره آنها نمى‏کند.


(آیه 9)- و از آنجا که مؤمنان نیز گهگاه به خاطر ضرورتها یا تمایلاتى به نجوا مى‏پرداختند در این آیه روى سخن را به آنها کرده، و براى این که در این کار آلوده به گناهان منافقان و یهود نشوند مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که نجوا مى‏کنید به گناه و تعدى و نافرمانى رسول (خدا) نجوا نکنید، (محتواى نجواى شما باید پاک و الهى باشد) به کار نیک و تقوا نجوا کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى‏).
«و از خدائى که همگى نزد او جمع مى‏شوید بپرهیزید» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).
از این تعبیر به خوبى استفاده مى‏شود که اصل نجوا اگر در میان مؤمنان باشد، سوء ظنى برنیانگیزد، تولید نگرانى نکند و محتواى آن توصیه به نیکیها و خوبیها باشد مجاز است.


(آیه 10)- لذا در این آیه مى‏افزاید: «نجوا تنها از سوى شیطان است» (إِنَّمَا النَّجْوى‏ مِنَ الشَّیْطانِ).
«مى‏خواهد با آن مؤمنان را غمگین سازد» (لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا).
«ولى (باید بدانند که شیطان) نمى‏تواند هیچ گونه ضررى به آنها برساند جز به فرمان خدا» (وَ لَیْسَ بِضارِّهِمْ شَیْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
چرا که هر مؤثرى در عالم هستى است تأثیرش به فرمان خداست.
«پس مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند» و از هیچ چیز جز او نترسند و بر غیر او دل ننهند (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).
بدین ترتیب «نجوا» گاه حرام است و این در صورتى است که موجب اذیت و آزار و هتک حیثیت مسلمانى گردد و چنین نجوائى نجواى شیطانى است که هدفش غمگین ساختن مؤمنان است.
در مقابل گاه حکم وجوب به خود مى‏گیرد، و این در صورتى است که مسأله سرى لازمى در میان باشد که افشاى آن خطرناک، و عدم ذکر آن نیز موجب تضییع حق و یا خطرى براى اسلام و مسلمین است.
و گاه متصف به استحباب مى‏شود و آن در جائى است که انسان براى انجام کارهاى نیک و بر و تقوا به سراغ آن رود، و همچنین حکم کراهت و اباحه. ولى اصولا هرگاه هدف مهمترى در کار نباشد نجوا کردن کار پسندیده‏اى نیست، و بر خلاف آداب مجلس است زیرا نوعى بى‏اعتنائى یا بى‏اعتمادى نسبت به دیگران محسوب مى‏شود.


(آیه 11)-
شأن نزول:
نقل کرده‏اند که: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در یکى از روزهاى جمعه در «صفّه» (سکوى بزرگى که در کنار مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قرار داشت) نشسته بود و گروهى نزد حضرت حاضر بودند، و جا تنگ بود، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عادتش این بود که مجاهدان بدر را اعم از مهاجر و انصار احترام فراوان مى‏کرد، در این هنگام گروهى از بدریون وارد شدند، در حالى که دیگران قبل از آنها اطراف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را پر کرده بودند، هنگامى که مقابل پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسیدند سلام کردند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پاسخ فرمود سپس به حاضران سلام کردند آنها نیز پاسخ گفتند، آنها روى پاى خود ایستاده بودند، و منتظر بودند حاضران به آنها جا دهند ولى هیچ کس تکان نخورد! این امر بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخت آمد، رو به بعضى از کسانى که اطراف او نشسته بودند کرد و فرمود: فلان و فلانى برخیزید، چند نفر را از جا بلند کرد تا واردین بنشینند (و این در حقیقت نوعى ادب آموزى و درس احترام گذاردن به پیش کسوتان در ایمان و جهاد بود.)
ولى این مطلب بر آن چند نفر که از جا برخاستند ناگوار آمد، منافقان گفتند:
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسم عدالت را رعایت نکرد! در اینجا آیه نازل شد و قسمتى از آداب نشستن در مجالس را براى آنها شرح داد.
تفسیر:
احترام به پیش کسوتان در مجالس در تعقیب دستورى که در آیات گذشته در مورد ترک نجوا در مجالس، و محدود ساختن آن به موارد معین آمده، در این آیه یکى دیگر از آداب مجلس را بازگو کرده، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که به شما گفته شود:
مجلس را وسعت بخشید (و به تازه واردها جا دهید) وسعت بخشید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا).
که اگر چنین کنید: «خداوند (بهشت را) براى شما وسعت مى‏بخشد» و در این جهان نیز به قلب و جان و رزق و روزى شما وسعت مى‏دهد (یفسح الله لکم).
و از آنجا که گاهى مجلس آن چنان مملوّست که بدون برخاستن بعضى جا براى دیگران پیدا نمى‏شود، و یا اگر جائى پیدا مى‏شود مناسب حال آنها نیست در ادامه آیه مى‏افزاید: «و هنگامى که گفته شود: برخیزید برخیزید» (و اذا قیل انشزوا فانشزوا).
نه تعلل جوئید و نه به هنگامى که بر مى‏خیزید ناراحت شوید، چرا که گاه تازه واردها از شما براى نشستن سزاوارترند به خاطر خستگى مفرط، یا کهولت سن، و یا احترام خاصى که دارند، و یا جهات دیگر.
سپس به بیان پاداش انجام این دستور الهى پرداخته مى‏افزاید: اگر چنین کنید «خداوند کسانى را که ایمان آورده‏اند و کسانى را که علم به آنها داده شده درجات عظیمى مى‏بخشد» (یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات).
اشاره به این که اطاعت این دستورات دلیل بر ایمان و علم و آگاهى است، و نیز اشاره به این که اگر پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به بعضى دستور داد از جا برخیزند و به تازه واردان جا دهند براى یک هدف مقدس الهى و احترام به پیشگامان در ایمان و علم بوده است.
و از آنجا که گروهى این آداب را با طیب خاطر و از صمیم دل انجام مى‏دهند، و گروه دیگرى با کراهت و ناخشنودى، یا براى ریا و تظاهر، در پایان آیه مى‏افزاید:
 «و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (و الله بما تعملون خبیر).
این آیه نشان مى‏دهد آنچه مقام آدمى را نزد خدا بالا مى‏برد، دو چیز است:
ایمان و علم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۶
* مسافر
جمعه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۳۷ ب.ظ

542 . صفحه 542



بیست و یکم خرداد :


نفیسه :


v
سوره مجادله پنجاه و هشتمین سوره قران است.
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 22 آیه میباشد.‏
محتواى سوره:
این سوره طبق طبیعت سوره‏هاى «مدنى» بیشتر از احکام فقهى، و نظام زندگى اجتماعى، و روابط با مسلمین و غیر مسلمین سخن مى‏گوید، و مجموع بحثهاى آن را مى‏توان در سه بخش خلاصه کرد:
1- در بخش اول سخن از حکم «ظهار» مى‏گوید که در جاهلیت نوعى طلاق و جدائى دائمى محسوب مى‏شد، و اسلام آن را تعدیل کرد و در مسیر صحیح قرار داد.
2- در بخش دیگرى یک سلسله دستورها در باره آداب مجالست از جمله منع از «نجوى» (سخنان در گوشى) و همچنین جادادن به کسانى که تازه وارد مجلس مى‏شوند.
3- در آخرین بخش، بحث گویا و مشروح و کوبنده‏اى درباره منافقان، و آنها که ظاهرا دم از اسلام مى‏زدند اما با دشمنان اسلام سر و سرّ داشتند، مطرح کرده، مسلمین راستین را از ورود در حزب شیاطین و منافقین بر حذر مى‏دارد، و آنها را به رعایت «حب فى اللّه» و «بغض فى اللّه» و ملحق شدن به «حزب اللّه» دعوت مى‏کند. نامگذارى سوره به «مجادله» به خاطر تعبیرى است که در آیه نخستین آن آمده است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هر کس سوره مجادله را تلاوت کند (و در آن بیندیشد و به کار بندد) در قیامت در زمره حزب اللّه خواهد بود.»
همچنین در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «هر کس سوره حدید و مجادله را در نمازهاى فریضه بخواند و آن را ادامه دهد، خداوند هرگز او را در تمام طول زندگى عذاب نمى‏کند، و در خود و خانواده‏اش هرگز بدى نمى‏بیند، و نیز گرفتار فقر و بد حالى نمى‏شود».
تناسب محتواى این سوره‏ها با پاداشهاى فوق روشن است، و این خود نشان مى‏دهد که هدف از تلاوت پیاده کردن محتواى آن در زندگى است نه تلاوتى خالى از اندیشه و عمل.


(آیه 1)-
شأن نزول:
نقل کرده‏اند که: زنى از طایفه انصار به نام «خوله» که از طایفه «خزرج» و همسرش «اوس بن صامت» بود در یک ماجرا مورد خشم شوهرش قرار گرفت، و او که مرد تندخویى بود تصمیم بر جدائى از او گرفت، و گفت: «انت علىّ کظهر امّى تو نسبت به من همچون مادر من هستى!».
و این در حقیقت نوعى از طلاق در زمان جاهلیت بود اما طلاقى بود که نه قابل بازگشت بود و نه زن آزاد مى‏شد که بتواند همسرى براى خود برگزیند، و این بدترین حالتى بود که براى یک زن شوهردار ممکن بود رخ دهد.
چیزى نگذشت که مرد پشیمان شد.
زن خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و ماجرا را چنین نقل کرد: اى رسول خدا! همسرم «اوس بن صامت» زمانى مرا به زوجیت خود برگزید که جوان بودم و صاحب جمال و مال و ثروت و فامیل، اموال من را مصرف کرد، حالا «ظهار» کرده و پشیمان شده، آیا راهى هست که ما به زندگى سابق بازگردیم؟! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: تو بر او حرام شده‏اى! زن پى در پى اصرار و الحاح مى‏کرد، سرانجام رو به درگاه خدا آورد و عرض کرد: «خداوندا! بیچارگى و نیاز و شدت حالم را به تو شکایت مى‏کنم، خداوندا! فرمانى بر پیامبرت نازل کن و این مشکل را بگشا».
در اینجا حال وحى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دست داد، و چهار آیه آغاز این سوره بر او نازل شد که راه حل مشکل «ظهار» را به روشنى نشان مى‏دهد.
تفسیر:
«ظهار» یک عمل زشت جاهلى! با توجه به آنچه در شأن نزول گفته شد تفسیر آیات نخستین سوره روشن است، مى‏فرماید: «خداوند سخن زنى را که درباره شوهرش به تو مراجعه کرده بود، شنید» و تقاضاى او را اجابت کرد (قَدْ سَمِع اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها).
سپس مى‏افزاید: آن زن علاوه بر این که با تو مجادله داشت «به خداوند شکایت مى‏کرد» و از پیشگاهش تقاضاى حل مشکل نمود (وَ تَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ).
«این در حالى بود که خداوند گفتگوى شما (و اصرار آن زن) را (در حل مشکلش) مى‏شنید» (وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما).
«و خداوند شنوا و بیناست» (إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).
آرى! خداوند، آگاه از همه «مسموعات» و «مبصرات» است، بى‏آنکه نیازى به اعضاى بینائى و شنوائى داشته باشد، او همه جا حاضر و ناظر است و همه چیز را مى‏بیند و هر سخنى را مى‏شنود. َ


(آیه 2)- سپس به سراغ بیان حکم ظهار مى‏رود و به عنوان مقدمه ریشه این عقیده خرافى را با جمله‏هاى کوتاه و قاطع در هم مى‏کوبد، مى‏فرماید: «کسانى از شما که نسبت به همسرانشان ظهار مى‏کنند (و مى‏گویند: انت علىّ کظهر امّى تو نسبت به من به منزله مادرم هستى) آنان هرگز مادرانشان نیستند، مادرانشان تنها کسانى هستند که آنها را به دنیا آورده‏اند»! (الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ). مادر و فرزند بودن چیزى نیست که با سخن درست شود، یک واقعیت عینى خارجى است که هرگز از طریق بازى با الفاظ حاصل نمى‏شود.
و به دنبال آن مى‏افزاید: «آنها سخنى زشت و باطل مى‏گویند» (وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً).
مطابق این آیه «ظهار» عملى است حرام و منکر، ولى از آنجا که تکالیف الهى اعمال گذشته را شامل نمى‏شود، و از لحظه نزول حاکمیت دارد، در پایان آیه مى‏فرماید: «و خداوند بخشنده و آمرزنده است» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ). هم مى‏بخشد و هم مى‏پوشاند.
بنابراین اگر مسلمانى قبل از نزول این آیات مرتکب این عمل شده نباید نگران باشد، خداوند او را مى‏بخشد.
اما به هر حال مسأله کفّاره به قوت خود باقى است.


(آیه 3)- ولى از آنجا که این سخن زشت و زننده چیزى نبود که از نظر اسلام نادیده گرفته شود لذا کفاره نسبتا سنگینى براى آن قرار داده تا از تکرار آن جلوگیرى کند، مى‏فرماید: «کسانى که همسران خود را ظهار مى‏کنند، سپس از گفته خود باز مى‏گردند، باید پیش از آمیزش جنسى آنها با هم برده‏اى را آزاد کنند» (وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا).
سپس مى‏افزاید: «این دستورى است که به آن اندرز داده مى‏شوید» (ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ).
گمان نکنید که چنین کفّاره‏اى در مقابل «ظهار» کفّاره سنگین و نامتعادلى است، زیرا این سبب اندرز و بیدارى و تربیت نفوس شماست، تا بتوانید خود را در برابر این گونه کارهاى زشت و حرام کنترل کنید.
اصولا تمام کفّارات جنبه بازدارنده و تربیتى دارد، و اى بسا کفّاره‏هائى که جنبه مالى دارد تأثیرش از غالب تعزیرات که جنبه بدنى دارد بیشتر است.
و از آنجا که ممکن است بعضى با بهانه‏هائى شانه از زیر بار کفّاره خالى کنند و بدون این که کفّاره دهند با همسر خود بعد از «ظهار» آمیزش جنسى داشته باشند، در پایان آیه مى‏افزاید: «خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ). هم از ظهار آگاه است و هم از ترک کفّاره و هم از نیّات شما!


(آیه 4)- و نیز از آنجا که آزاد کردن یک برده براى همه مردم امکان پذیر نیست، همان گونه که در شأن نزول آمد و نیز ممکن است انسان از نظر مالى قادر به آزاد کردن برده باشد اما برده‏اى براى این کار پیدا نشود- همان گونه که در عصر ما چنین است- لذا جهانى و جاودانگى بودن اسلام ایجاب مى‏کند که در مرحله بعد جانشینى براى آزادى بردگان ذکر شود به همین دلیل در آیه مورد بحث مى‏فرماید:
«و کسى که توانائى (آزاد کردن برده‏اى) نداشته باشد دو ماه پیاپى قبل از آمیزش روزه بگیرد» (فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا).
این کفاره نیز اثر عمیق بازدارنده‏اى دارد، به علاوه از آنجا که روزه در تصفیه روح و تهذیب نفوس اثر عمیق دارد مى‏تواند جلو تکرار این گونه اعمال را در آینده بگیرد.
البته ظاهر آیه این است که هر شصت روز پى در پى انجام شود، و بسیارى از فقهاى اهل سنت نیز بر طبق آن فتوا داده‏اند، ولى در روایات ائمه اهل بیت علیهم السّلام آمده است که اگر کمى از ماه دوم را (حتى یک روز) به دنبال ماه اول روزه بگیرد مصداق شهرین متتابعین و دو ماه پى در پى خواهد بود و این تصریح حاکم بر ظهور آیه است.
و از آنجا که بسیارى از مردم نیز قادر به انجام کفّاره دوم یعنى دو ماه متوالى روزه نیستند، جانشین دیگرى براى آن ذکر کرده، مى‏فرماید: «و کسى که این را هم نتواند شصت مسکین را اطعام کند» (فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً).
ظاهر «اطعام» این است که به اندازه‏اى غذا دهد که در یک وعده سیر شود، اما در روایات اسلامى در یک «مد» طعام (حدود 750 گرم) تعیین شده است.
سپس در دنباله آیه بار دیگر به هدف اصلى این گونه کفّارات اشاره کرده، مى‏افزاید: «این براى آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید» (ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
آرى! جبران گناهان به وسیله کفّارات پایه‏هاى ایمان را محکم مى‏کند، و انسان را نسبت به مقررات الهى علما و عملا پایبند مى‏سازد! و در پایان آیه براى این که همه مسلمانان این مسأله را یک امر جدى تلقى کنند مى‏گوید: «اینها مرزهاى الهى است، و کسانى که با آن مخالفت کنند عذاب دردناکى دارند» (وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ).
قوانین الهى را از این رو «حدود الهى» مى‏گویند که عبور از آن مجاز نیست.
چنانکه دیدیم اسلام «ظهار» را به شدّت محکوم کرده، بنابر این هرگاه کسى نسبت به همسرش ظهار کند، همسرش مى‏تواند با مراجعه به حاکم شرع او را موظف سازد که یا رسما از طریق طلاق از او جدا شود و یا به زندگى زناشوئى باز گردد، اما پیش از بازگشت باید به ترتیبى که در آیات فوق خواندیم کفّاره بدهد.


(آیه 5)- آنها که با خدا دشمنى مى‏کنند از آنجا که آخرین جمله آیه قبل به همگان اخطار مى‏کرد که حدود الهى را رعایت کنند، و از آن تجاوز ننمایند، در اینجا از کسانى سخن مى‏گوید که نه تنها از این حدود تجاوز کرده، بلکه به مبارزه با خدا و پیامبر او صلّى اللّه علیه و آله برخاسته‏اند و سرنوشت آنها را در این دنیا و جهان دیگر روشن مى‏سازد.
نخست مى‏فرماید: «کسانى که با خدا و رسولش دشمنى مى‏کنند خوار و ذلیل شدند آن گونه که پیشینیان آنها خوار و ذلیل شدند» (إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ کُبِتُوا کَما کُبِتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
سپس مى‏افزاید: «ما آیات روشنى نازل کردیم» (وَ قَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ بَیِّناتٍ).
بنابراین، به قدر کافى اتمام حجت شده و عذر و بهانه‏اى براى مخالفت باقى نمانده است، و با این حال اگر مخالفت کنند باید مجازات شوند.
نه تنها در این دنیا مجازات مى‏شوند بلکه «براى کافران عذاب خوار کننده‏اى (در قیامت) است» (وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ).
به هر حال این تهدید الهى در مورد کسانى که در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قرآن ایستاده بودند به وقوع پیوست، و در جنگهاى بدر و خیبر و خندق و غیر آن با ذلت و شکست رو برو شدند، و سرانجام فتح مکه طومار قدرت و شوکت آنها را در هم پیچید و اسلام در همه جا پیروز گشت.


(آیه 6)- این آیه در توصیف زمان وقوع عذاب اخروى آنها چنین مى‏گوید:
«در آن روز که خداوند همه آنها را بر مى‏انگیزد و از اعمالى که انجام دادند با خبر مى‏سازد» (یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).
«اعمالى که خداوند حساب آن را نگه داشته و آنها فراموشش کردند» (أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ).
و این خود عذاب دردناکى است که خداوند گناهان فراموش شده آنها را به یادشان مى‏آورد و در صحنه محشر در برابر خلایق رسوا مى‏شوند.
و در پایان آیه مى‏فرماید: «و خداوند بر هر چیز شاهد و ناظر است» (وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ).
آرى حضور خداوند در همه جا و در هر زمان و در درون و برون ما ایجاب مى‏کند که نه فقط اعمال، بلکه نیات و عقاید ما را شمارش کند و در آن روز بزرگ که «یوم البروز» است همه را بازگو فرماید.

..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه  1 سوره مجادله  :



معصومه :



من درمورد واکنش اولیه پیامبر سوال داشتم.
من از این رسم و عرف عرب درکی ندارم,  در ابتدای ایه این رسم بشدت کوبیده میشود و با صفت زشت و باطل خوانده میشود  که من هم بعنوان یک ادمی ک از بیرون ب این رسم نگاه میکنم در اولین واکنش ان را ناحق میدانم, چون یک انسان(روی زن بودنش تاکید نمیکنم) در یک وضعیت محکوم شده بدون نتیجه قرار میگیرد . نه مطلقه است نه ازدواج کرده و هیچ انتخاب دیگری نمیتواند بکند , ان هم بخاطر خشم یک انسان دیگر.
با یک رجوع ساده ب عقل این رسم رد میشود اما پیامبر در اولین پاسخ ب این زن هیچ راهکاری نمیدهد و حتی اصرار زن فایده ای ندارد.

"" پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: تو بر او حرام شده‏اى! زن پى در پى اصرار و الحاح مى‏کرد، سرانجام رو به درگاه خدا آورد و عرض کرد: «خداوندا! بیچارگى و نیاز و شدت حالم را به تو شکایت مى‏کنم، خداوندا! فرمانى بر پیامبرت نازل کن و این مشکل را بگشا».
""
درحالی ک بنظر میرسید پیامبر در مقام ابلاغ احکام(نه مقام ایجاد و اختراع) در اولین برخورد با چنین ظلمی, خود از خداوند طلب حکم و راه حل کند ,
 نه اینکه خدا ناله های یک زن مورد ظلم واقع شده را اجابت کند.


چند تا نکته هست مثل عرف سرسخت اعراب ک اجازه تغییر انقلابی و ناگهانی رو در همه امور نمیداده.
مثلا در بحث برده ذاری میگویند چون فضای اون موقع قادر ب پذیرش حذف برده داری نبوده, پیامبر قدم ب قدم برده داری رو کمرنگ کردند.
از همان ابتدا رفتار خوب و انسانی با برده ها داشتند, انها را انسان نامیدند, کم کم ازاد کردن برده فضیلت محسوب شد و ... همینطور گام بگام تفکر برده داری منسوخ شد.

در مورد چنین عرف غیر عاقلانه ای هم میتوان مثل بالا مراحل قدم ب قدم تصور کرد .
اما سوال من چیز دیگریست.

این عرف در همان ابتدا غیر عاقلانه بوده اما پیامبر هیچ واکنشی نسبت ب این ظلم نشون ندادند


معصومه :


ی سوال دیگه هم برام پیش اومد.
البته مستقیم ب این ایات ربط نداره.
ایا در جایی از قران یا احادیث (بخصوص ایات و روایاتی ک زمان بیانشون از بعثت دورتره) بطور صریح برده داری ملغی شده؟؟؟
اگر نه چرا؟؟


اعظم :


حالا من در تفسیر المیزان نگاه کردم اونجا به این شدت و غلظت اشاره نشده بود
که خانمه التماس می کنه و شکایت می کنه
نوشته بود یه گفتگویی بین خانم و پیامبر صورت م یگیره و خداوند این گفتگو  رو میشنوه  و حکم رو وحی می کنه
حالا دیگه اصل داستان چی بوده الله اعلم

در هر صورت منم نظرم مثل شماست


نه به صورت صریح نه ملغی نشده
با همه اقسام برده داری مخالفت شده و فقط یه نوعش رو اون هم با کلی شرایط پذیرفته
اون هم اسیران جنگی هستش


سوده :


من فکر میکنم اینکه هر آیه ای شان نزول داره بی دلیل نیست. یعنی پیامبر گرچه پیامبر بودن ولی نمیتونستن از جانب خودشون چیزیو تغییر بدن. مثلا مساله شراب خواری از اولش نکوهش شده بوده ولی تا وقتی که خدا مستقیم دستورشو فرمودن ایشون تحریمی به این قضیه قائل نشده بودن. این حکمی هم که شما میگید همین طوره یعنی من فکر میکنم باید هر آیه ای در پس قضیه ای مطرح میشد تا یه جورایی دستور همراه با یک مثال به جهت شفاف شدن موضوع می بود. اتفاقا اینکه نزول هر آیه به دنبال یک واقعه بوده واقعا دانایی خالق رو نشون میده و گواه یک پروسه عقلانیه. خدای تعالی از پیش میدونه قراره چی بشه و همه اون اتفاقات با علم خودش صورت میگیره تا به بهترین و کاملترین حالت ممکن آیاتش رو بر بندگانش روشن کنه.
البته اینها برداشت شخصی من بود که فکر میکنم چون برای خودم جای شک نداشت شاید بتونه به تفکرات شما کمک کنه.
موفق باشید🌹


اعظم :


ممنون سوده جان
فکر می کنم منظور معصومه جان این بود که با توجه به اینکه اصولا این سنت غیر عقلی و غیر منطقی به نظر می رسه جا داشت پیامبر خودش از خداوند بخواد که حکمی برای رفع مشکل بفرسته
نه اینکه جوری رفتار کنه که اون زن اونجور به خداوند التماس کنه که مشکلش رو حل کنه

به هر حال گفتم که در تفسیر المیزان چنین چیزی نیومد مبنی بر التماس و خواهش و ناله و زاری زن به خدا


سوده :


بله متوجه شدم. مثل همون قضیه شراب خواری که اشاره کردم. شاید من اشتباه میکنم ولی تا به حال نشنیدم که پیامبر به خداوند اعتراض کنن یا تقاضای حکمی رو کنن چون به روال خدایی خدا معتقد صرف هستن و میدونن که اگر قرار باشه حکمی داده بشه داده خواهد شد. منظورم دقیقا حکم شرعیه نه خواسته و دعا کردن. من فکر میکنم آیات به روشنی بیان شدن و در کنار شان نزول و تفاسیر بزرگان با اندیشیدن به راحتی میشه مسائل رو درک کرد. البته اگر پای سفسطه به میون بیاد دیگه قضیه فرق میکنه.

و من الله توفیق🌹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۳۷
* مسافر