قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره قلم» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۴ ب.ظ

566 . صفحه 566

چهاردهم تیر: 



نفیسه : 


(آیه 43)- این آیه در ادامه آیات قبل و در توصیف حالات مجرمان مى‏گوید: «این در حالى است که چشمهایشان (از شدت شرمسارى) به زیر افتاده و ذلت و خوارى تمام وجودشان را فرا گرفته» (خاشعة ابصارهم ترهقهم ذلة).

افراد مجرم هنگامى که در دادگاه محکوم مى‏شوند معمولا سر خود را به زیر مى‏افکنند، و ذلت تمام وجودشان را فرا مى‏گیرد.

سپس مى‏افزاید: «آنها پیش از این (در دار دنیا) دعوت به سجود مى‏شدند در حالى که سالم بودند» ولى امروز دیگر توانائى آن را ندارند (و قد کانوا یدعون الى السجود و هم سالمون).

آنها هرگز سجده نکردند، و روح استکبار و تمرد و سرپیچى را با خود به صحنه قیامت آوردند با این حال چگونه قدرت بر سجده دارند.


(آیه 44)- سپس روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «اکنون مرا با آنها که این سخن (یعنى قرآن) را تکذیب مى‏کنند واگذار» تا حساب همه آنها را برسم (فذرنى و من یکذب بهذا الحدیث). این تهدیدى است شدید از ناحیه خداوند قادر قهار که به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید:

نمى‏خواهد تو دخالت کنى، مرا با این تکذیب کنندگان لجوج و سرکش رها کن، تا آنچه مستحقند به آنها بدهم! سپس مى‏افزاید: «ما آنان را از آنجا که نمى‏دانند به تدریج به سوى عذاب پیش مى‏بریم» (سنستدرجهم من حیث لا یعلمون).


(آیه 45)- «و به آنها مهلت (بازگشت) مى‏دهم (و در عذابشان عجله نخواهم کرد) چرا که نقشه‏هاى من محکم و دقیق (و عذاب من شدید) است» (و املى لهم ان کیدى متین).

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «گاه هنگامى که بندگان سرکش گناه مى‏کنند خداوند به آنها نعمتى مى‏دهد، آنها از گناه خود غافل مى‏شوند، و توبه را فراموش مى‏کنند، این همان استدراج و بلا و عذاب تدریجى است».

هنگامى که انسان گناه مى‏کند از سه حال بیرون نیست، یا خودش متوجه مى‏شود و باز مى‏گردد، و یا خداوند تازیانه «بلا» بر او مى‏نوازد تا بیدار شود، و یا شایستگى هیچ یک از این دو را ندارد، خدا به جاى بلا نعمت به او مى‏بخشد و این همان «عذاب استدراج» است.

لذا انسان باید به هنگام روى آوردن نعمتهاى الهى مراقب باشد نکند این امر که ظاهرا نعمت است «عذاب استدراج» گردد، به همین دلیل مسلمانان بیدار در این گونه مواقع در فکر فرو مى‏رفتند، و به بازنگرى اعمال خود مى‏پرداختند، چنانکه در حدیثى آمده است که یکى از یاران امام صادق علیه السّلام عرض کرد: من از خداوند مالى طلب کردم به من روزى فرمود، فرزندى خواستم به من بخشید، خانه‏اى طلب کردم به من مرحمت کرد، من مى‏ترسم نکند این «استدراج» باشد! امام علیه السّلام فرمود: «اگر اینها توأم با حمد و شکر الهى است استدراج نیست» (نعمت است).


(آیه 46)- در ادامه بازپرسیهائى که در آیات گذشته از مشرکان و مجرمان شده بود، در اینجا دو سؤال دیگر بر آن مى‏افزاید، نخست مى‏گوید: «یا این که تو از آنها مزدى مى‏طلبى که پرداختش براى آنها سنگین است»؟ (ام تسئلهم اجرا فهم من مغرم مثقلون).

اگر بهانه آنها این است که شنیدن دعوت تو خرج دارد و اجر و مزد کلانى باید در مقابل آن بپردازند و آنها قادر بر آن نیستند این سخن دروغى است، و تو مطلقا از آنها اجر و پاداشى مطالبه نمى‏کنى، و نه هیچ پیامبر دیگرى از پیامبران خدا مزدى مطالبه کردند.


(آیه 47)- سپس در ادامه همین گفتگو، مى‏افزاید: «یا اسرار غیب نزد آنهاست، و آن را مى‏نویسند» و به یکدیگر منتقل مى‏کنند، و در این اسرار آمده است که آنها با مسلمانان یکسانند؟ (ام عندهم الغیب فهم یکتبون).


(آیه 48)- و از آنجا که سرسختى و بى‏منطقى مشرکان و دشمنان اسلام گاه چنان قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مى‏فشرد که امکان داشت در مورد آنها نفرین کند، خداوند در این آیه پیامبرش را دلدارى داده، و امر به صبر و شکیبائى مى‏کند، مى‏فرماید:

«اکنون که چنین است صبر کن و منتظر فرمان پروردگارت باش» (فاصبر لحکم ربک).

منتظر باش تا خداوند وسائل پیروزى تو و یارانت و شکست دشمنانت را فراهم سازد، و بدان این مهلتها که به آنها داده مى‏شود یک نوع عذاب استدراج است.

سپس مى‏افزاید: «و مانند صاحب ماهى [- یونس‏] مباش» که در تقاضاى مجازات قومش عجله کرد، و گرفتار مجازات ترک اولى شد (و لا تکن کصاحب الحوت).

«در آن زمان که با نهایت اندوه خدا را (از درون شکم ماهى) خواند» (اذ نادى و هو مکظوم).

منظور از این «ندا» همان است که در آیه 87 سوره انبیا آمده است «او در میان ظلمتها صدا زد که معبودى جز تو نیست، منزهى تو من از ستمکاران بودم».

و به این ترتیب به ترک اولاى خود اعتراف کرد، و از خدا تقاضاى عفو و بخشش نمود.


(آیه 49)- در این آیه مى‏افزاید: «و اگر رحمت پروردگارش به یاریش نیامده بود (از شکم ماهى) بیرون افکنده مى‏شد در حالى که نکوهیده بود» (لو لا ان تدارکه نعمة من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم).

منظور از «نعمت» در آیه فوق همان توفیق توبه و شمول رحمت الهى است.


(آیه 50)- لذا در این آیه مى‏فرماید: «ولى پروردگارش او را برگزید و از صالحان قرار داد» (فاجتباه ربه فجعله من الصالحین).

و به دنبال آن مأموریت هدایت قومش را مجددا بر عهده او گذارد و او به سراغ آنها آمد، و همگى ایمان آوردند.


(آیه 51)- مى‏خواهند تو را نابود کنند اما نمى‏توانند! این آیه و آیه بعد که پایان سوره «قلم» را تشکیل مى‏دهد، در حقیقت تعقیب چیزى است که در آغاز این سوره در باره نسبت جنون از ناحیه دشمنان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده، نخست مى‏فرماید: «نزدیک است کافران هنگامى که آیات قرآن را مى‏شنوند با چشم زخم خود تو را از بین ببرند و مى‏گویند: او دیوانه است» (و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون).

آنها وقتى آیات قرآن را مى‏شنوند آنقدر مجذوب مى‏شوند و در برابر آن اعجاب مى‏کنند که مى‏خواهند تو را چشم بزنند (زیرا چشم زدن معمولا در برابر امورى است که بسیار اعجاب انگیز باشد) اما در عین حال مى‏گویند: تو دیوانه‏اى، و این راستى شگفت‏آور است، دیوانه و پریشان گوئى کجا و این آیات اعجاب انگیز جذاب و پرنفوذ کجا؟


(آیه 52)- و سرانجام در آخرین آیه مى‏افزاید: «در حالى که این (قرآن) جز مایه بیدارى براى جهانیان نیست» (و ما هو الا ذکر للعالمین).

معارفش روشنگر، انذارهایش آگاه کننده، مثالهایش پر معنى، تشویقها و بشارتهایش روحپرور، و در مجموع مایه بیدارى خفتگان و یادآورى غافلان است، با این حال چگونه مى‏توان نسبت جنون به آورنده آن داد؟

آیا چشم زدن واقعیت دارد؟

بسیارى از مردم معتقدند در بعضى از چشمها اثر مخصوصى است که وقتى از روى اعجاب به چیزى بنگرند ممکن است آن را از بین ببرد، یا درهم بشکند، و اگر انسان است بیمار یا دیوانه کند.

این مسأله از نظر عقلى امر محالى نیست و در روایات اسلامى نیز تعبیرات مختلفى دیده مى‏شود که وجود چنین امرى را اجمالا تأیید مى‏کند.

در حدیثى آمده است که امیرمؤمنان على علیه السّلام فرمود: پیامبر براى امام حسن و امام حسین علیه السّلام «رقیه» گرفت، و این دعا را خواند: «شما را به تمام کلمات و اسماء حسناى خداوند از شرّ مرگ و حیوانات موذى، و هر چشم بد، و حسود آنگاه که حسد ورزد مى‏سپارم.

سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نگاهى به ما کرد و فرمود: «این چنین حضرت ابراهیم براى اسماعیل و اسحاق تعویذ نمود».



سوره حاقّه ،سوره شصت و نه قرآن است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 52 آیه میباشد.‏

محتواى سوره:

مباحث این سوره بر سه محور دور مى‏زند.

محور اول که مهمترین محورهاى بحث این سوره است مسائل مربوط به قیامت و بسیارى از خصوصیات آن مى‏باشد، و لذا سه نام از نامهاى قیامت یعنى «حاقه» و «قارعه» و «واقعه» در این سوره آمده است.

محور دوم بحثهائى است که پیرامون سرنوشت اقوام کافر پیشین، مخصوصا قوم عاد و ثمود و فرعون، مى‏باشد که مشتمل بر انذارهاى قوى و مؤکدى است براى همه کافران و منکران قیامت.

محور سوم بحثهائى است پیرامون عظمت قرآن و مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و کیفر تکذیب کنندگان.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام مى‏خوانیم: «کسى که سوره حاقه را بخواند خداوند حساب او را در قیامت آسان مى‏کند».



(آیه 1)- این سوره از مسأله قیامت و آن هم با عنوان تازه‏اى شروع مى‏شود، مى‏فرماید: روز رستاخیز «روزى است که مسلما واقع مى‏شود»! (الحاقة).


(آیه 2)- «چه روز واقع شدنى»! (ما الحاقة).


(آیه 3)- «و تو چه مى‏دانى آن روز واقع شدنى چیست»؟ (و ما ادراک ما الحاقة).

تقریبا عموم مفسران «حاقه» را به معنى روز قیامت تفسیر کرده‏اند، به خاطر این که روزى است که قطعا واقع مى‏شود، همانند تعبیر به «الواقعة» در سوره «واقعة».

تعبیر به «ما الحاقّة» براى بیان عظمت آن روز است.

و تعبیر به «ما ادراک ما الحاقة» باز هم براى تأکید بیشتر روى عظمت حوادث آن روز عظیم است، تا آنجا که حتى به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله خطاب مى‏شود که تو نمى‏دانى آن روز چگونه است؟


(آیه 4)- سپس به سراغ بیان سرنوشت اقوامى مى‏رود که روز قیامت (یا نزول عذاب الهى را در دنیا) منکر شدند، مى‏افزاید: «قوم ثمود و عاد عذاب کوبنده الهى را انکار کردند» و نتیجه شومش را دیدند (کذبت ثمود و عاد بالقارعة).


(آیه 5)- «اما قوم ثمود با عذابى سرکش هلاک شدند» (فاما ثمود فاهلکوا بالطاغیة).

«قوم ثمود» در یک منطقه کوهستانى میان حجاز و شام زندگى مى‏کردند، حضرت «صالح» به سوى آنها مبعوث شد، ولى آنها هرگز ایمان نیاوردند، حتى از او خواستند که اگر راست مى‏گوئى عذابى را که به ما وعده مى‏دهى فرود آور! در این هنگام «صاعقه‏اى ویرانگر» بر آنها مسلّط شد، و در چند لحظه همه چیز را در هم کوبید و جسمهاى بى‏جانشان بر زمین افتاد.


(آیه 6)- سپس به سراغ سرنوشت «قوم عاد» مى‏رود، قومى که در سرزمین «احقاف» در شبه جزیره عرب یا یمن زندگى مى‏کردند قامتهائى طویل، اندامى قوى، شهرهائى آباد، زمینهائى خرم و سرسبز، و باغهائى پرطراوت داشتند، پیامبر آنها حضرت «هود» بود، آنها نیز طغیان و سرکشى را به جائى رساندند که خداوند با عذابى دردناک- که شرح آن در همین آیات آمده است- طومار زندگى آنها را در هم پیچید.

نخست مى‏فرماید: «و اما قوم عاد با تندبادى طغیانگر و پر سر و صدا به هلاکت رسیدند» (و اما عاد فاهلکوا بریح صرصر عاتیة).


(آیه 7)- سپس به توصیف دیگرى از این تندباد کوبنده پرداخته، مى‏افزاید: « (خداوند) این تندباد بنیان کن را هفت شب و هشت روز پى در پى بر آنها مسلّط ساخت» (سخرها علیهم سبع لیال و ثمانیة ایام حسوما).

نتیجه آن شد که قرآن مى‏گوید: «و (اگر آنجا بودى) مى‏دیدى که آن قوم همچون تنه‏هاى پوسیده و تو خالى درختان نخل در میان این تند باد روى زمین افتاده و هلاک شده‏اند»! (فترى القوم فیها صرعى کانهم اعجاز نخل خاویة).

چه تشبیه جالبى که هم بزرگى قامت آنها را مشخص مى‏کند، و هم ریشه کن شدن آنها را، و هم تو خالى بودن در برابر عذابهاى الهى به گونه‏اى که تندباد آنها را به آسانى جا به جا مى‏کرد.


(آیه 8)- و در این آیه مى‏افزاید: «آیا کسى از آنها را باقى مى‏بینى»؟! (فهل ترى لهم من باقیة).

آرى! امروز نه تنها اثرى از قوم عاد نیست که از ویرانه‏هاى شهرهاى آباد، و عمارتهاى پرشکوه، و مزارع سرسبز آنها نیز چیزى باقى نمانده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۲۳:۴۴
* مسافر
يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۳ ب.ظ

565 . صفحه 565

سیزدهم تیر: 


نفیسه : 


(آیه 16)- در این آیه از یکى از مجازاتهاى مخالفان اسلام پرده برداشته، مى‏افزاید:

«ما به زودى بر بینى او علامت و داغ ننگ مى‏نهیم»! (سنسمه على الخرطوم).

این تعبیرى است گویا و رسا بر نهایت ذلیل ساختن آنها، زیرا تعبیر به «خرطوم» (بینى) که تنها در مورد خوک و فیل گفته مى‏شود تحقیر روشنى براى آنهاست، و دوم این که، بینى در لغت عرب معمولا کنایه از بزرگى و عزت است همان‏گونه که در فارسى نیز وقتى مى‏گوئیم بینى او را به خاک بمالید دلیل بر این است که عزت او را بر باد دهید و سوم این که علامت گذاردن مخصوص حیوانات است، حتى در حیوانات در صورت آنها مخصوصا بر بینى آنها علامت‏گذارى نمى‏شود، و در اسلام نیز این کار نهى شده است، همه اینها با بیانى رسا مى‏گوید:

خداوند این چنین افراد طغیانگر خود خواه متجاوز سرکش را چنان ذلیل مى‏کند که عبرت همگان گردند.


(آیه 17)- داستان عبرت انگیز «اصحاب الجنة»! به تناسب بحثى که در آیات گذشته پیرامون ثروتمندان خودخواه و مغرور بود در اینجا داستانى را درباره عده‏اى از ثروتمندان پیشین که داراى باغ خرم و سرسبزى بودند، ذکر مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «ما آنها را آزمودیم همان گونه که صاحبان باغ را آزمایش کردیم» (انا بلوناهم کما بلونا اصحاب الجنة).

ماجرا چنین بود: این باغ- که طبق مشهور در یمن بوده- در اختیار پیرمردى مؤمن قرار داشت، او به قدر نیاز از آن بر مى‏گرفت، و بقیه را به مستحقان و نیازمندان مى‏داد، اما هنگامى که چشم از دنیا پوشید، فرزندانش گفتند: ما خود به محصول این باغ سزاوارتریم، و به این ترتیب تصمیم گرفتند تمام مستمندان را محروم سازند. آیه مى‏گوید: ما آنها را آزمودیم، «هنگامى که سوگند یاد کردند: میوه‏هاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستندان) بچینند» (اذ اقسموا لیصرمنها مصبحین).


(آیه 18)- «و هیچ از آن استثنا نکنند» و براى مستمندان چیزى فرو نگذارند (و لا یستثنون).

این تصمیم آنها ناشى از بخل و ضعف ایمان آنها بود، زیرا انسان هر قدر هم نیازمند باشد مى‏تواند کمى از محصول یک باغ پردرآمد را به نیازمندان اختصاص دهد.


(آیه 19)- سپس در ادامه این سخن مى‏افزاید: «اما عذابى فراگیر (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالى که همه در خواب بودند» (فطاف علیها طائف من ربک و هم نائمون).


(آیه 20)- آتشى سوزان و صاعقه‏اى مرگبار چنان بر آن مسلط شد که «آن باغ سرسبز همچون شب سیاه و ظلمانى شد» و جز مشتى خاکستر از آن باقى نماند (فاصبحت کالصریم).


(آیه 21)- صاحبان باغ به گمان این که درختهاى پربارشان آماده براى چیدن میوه است «صبحگاهان یکدیگر را صدا زدند» (فتنادوا مصبحین).


(آیه 22)- و گفتند: «که به سوى کشتزار و باغ خود حرکت کنید، اگر قصد چیدن میوه‏ها را دارید»! (ان اغدوا على حرثکم ان کنتم صارمین).


(آیه 23)- به این ترتیب «آنها (به سوى باغ) حرکت کردند در حالى که آهسته با هم مى‏گفتند:» (فانطلقوا و هم یتخافتون).


(آیه 24)- «مواظب باشید امروز حتى یک فقیر وارد بر شما نشود»! (ان لا یدخلنها الیوم علیکم مسکین).

چنین به نظر مى‏رسد که به خاطر سابقه اعمال نیک پدر، جمعى از فقرا همه سال در انتظار چنین ایامى بودند که میوه چینى باغ شروع شود و بهره‏اى عائد آنها گردد، و لذا این فرزندان بخیل و ناخلف چنان مخفیانه حرکت کردند که هیچ کس احتمال ندهد چنان روزى فرا رسیده.


(آیه 25)- و به این ترتیب، «آنها صبحگاهان تصمیم داشتند که با قدرت از مستمندان جلوگیرى کنند» (و غدوا على حرد قادرین).


(آیه 26)- اما «هنگامى که (وارد باغ شدند و) آن را دیدند گفتند: حقا ما گمراهیم» (فلما راوها قالوا انا لضالون).


(آیه 27)- سپس افزودند: همه چیز از دست رفته «بلکه ما محرومیم» (بل نحن محرومون).

مى‏خواستیم مستمندان و نیازمندان را محروم کنید اما خودمان از همه بیشتر محروم شدیم، هم محروم از درآمد مادى، و هم برکات معنوى.


(آیه 28)- در این میان «یکى از آنها که از همه عاقلتر بود گفت: آیا به شما نگفتم چرا تسبیح خدا نمى‏گویید»! (قال اوسطهم ا لم اقل لکم لو لا تسبحون).

از این آیه استفاده مى‏شود که در میان آنها فرد مؤمنى بود که آنها را از بخل و حرص نهى مى‏کرد، ولى کسى گوش به حرفش نمى‏داد.


(آیه 29)- آنها نیز لحظه‏اى بیدار شدند و به گناه خود اعتراف کردند و «گفتند: منزه است پروردگار ما (از هرگونه ظلم و ستم) مسلما ما ظالم بودیم» هم بر خویشتن ستم کردیم و هم بر دیگران (قالوا سبحان ربنا انا کنا ظالمین).


(آیه 30)- ولى مطلب به اینجا خاتمه نیافت «سپس رو به یکدیگر کرده، به ملامت هم پرداختند» (فاقبل بعضهم على بعض یتلاومون).

و احتمالا هر کدام در عین اعتراف به خطاى خویش گناه اصلى را به دوش دیگرى مى‏انداخت و او را شدیدا سرزنش مى‏کرد.

آرى! همه ظالمانى که در چنگال عذاب الهى گرفتار مى‏شوند در عین اعتراف به گناه، هر کدام سعى دارد عامل اصلى بدبختى خود را دیگرى بشمرد.


(آیه 31)- سپس مى‏افزاید: هنگامى که به عمق بدبختى خود آگاه شدند فریادشان بلند شد «گفتند: واى بر ما که طغیانگر بودیم»! (قالوا یا ویلنا انا کنا طاغین).

آنها در مرحله قبل اعتراف به «ظلم» و ستم کردند، و در اینجا اعتراف به «طغیان» و در حقیقت طغیان مرحله‏اى است بالاتر از ظلم.


(آیه 32)- سرانجام آنها بعد از این بیدارى و هشیارى و اعتراف به گناه و بازگشت به سوى خدا، رو به درگاه او آوردند، و گفتند: «امیدواریم پروردگارمان (گناهان ما را ببخشد و) بهتر از آن به جاى آن به ما بدهد» (عسى ربنا ان یبدلنا خیرا منها).

«چرا که ما به او علاقه‏مندیم» و به ذات پاکش دل بسته‏ایم و حل این مشکل را نیز از قدرت بى‏پایان او مى‏طلبیم (انا الى ربنا راغبون).


(آیه 33)- در این آیه به عنوان یک نتیجه‏گیرى کلى و درس همگانى مى‏فرماید: این گونه است عذاب (خداوند در دنیا) و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر مى‏دانستند» (کذلک العذاب و لعذاب الآخرة اکبر لو کانوا یعلمون).

شما نیز اگر به خاطر مال و ثروت و امکانات مادى مست و مغرور شوید، و روح انحصار طلبى بر شما چیره گردد، همه چیز را براى خود بخواهید، و نیازمندان را محروم کنید، سرنوشتى بهتر از این نخواهید داشت.


(آیه 34)- مى‏دانیم روش قرآن این است که شرح حال زندگى بدان و خوبان را در مقابل هم قرار مى‏دهد، تا در مقایسه با یکدیگر بهتر شناخته شوند.

طبق همین روش بعد از ذکر سرنوشت دردناک «اصحاب الجنّة» (صاحبان باغ خرم و سرسبز) در اینجا به ذکر حال پرهیزکاران پرداخته، مى‏گوید: «براى پرهیزکاران نزد پروردگارشان باغهاى پرنعمت بهشت است» (ان للمتقین عند ربهم جنات النعیم).

باغهائى از بهشت که هر نعمتى تصور شود کاملترین نوع آن در آنجاست، علاوه بر نعمتهائى که به فکر هیچ انسانى نرسیده است.


(آیه 35)- ولى از آنجا که جمعى از مشرکان و ثروتمندان خود خواه بودند که ادعا مى‏کردند همان طور که در دنیا وضع ما عالى است در قیامت نیز بسیار خوب است، خداوند در این آیه شدیدا آنها را مورد مؤاخذه قرار داده بلکه محاکمه مى‏کند، مى‏فرماید: «آیا مؤمنانى را (که در برابر حق و عدالت تسلیمند) همچون مشرکان و مجرمان قرار دهیم»؟ (ا فنجعل المسلمین کالمجرمین).


(آیه 36)- «شما را چه مى‏شود؟ چگونه داورى مى‏کنید»؟! (ما لکم کیف تحکمون).

هیچ انسان عاقلى باور مى‏کند سرنوشت عادل و ظالم، مطیع و مجرم، ایثارگر و انحصار طلب یکسان باشد؟ آن هم در پیشگاه خداوند.


(آیه 37)- سپس مى‏افزاید: اگر عقل و خرد، شما را به چنین حکمى رهنمون نشده آیا دلیلى از «نقل» بر آن دارید «آیا کتابى دارید که از آن درس مى‏خوانید ...»؟ (ام لکم کتاب فیه تدرسون).


(آیه 38)- «که آنچه را شما اختیار مى‏کنید از آن شماست»؟! (ان لکم فیه لما تخیرون).

شما انتظار دارید مجرمانى همچون خودتان همطراز مسلمین باشند، این سخنى است که نه عقل به آن حکم مى‏کند و نه در هیچ کتاب معتبرى آمده است.


(آیه 39)- در این آیه چنین ادامه مى‏دهد: آیا شما مدرکى از عقل و نقل بر این ادعا دارید؟ «یا این که عهد و پیمان موکد و مستمرى تا روز قیامت بر ما دارید که هر چه را حکم کنید براى شما باشد»؟ (ام لکم ایمان علینا بالغة الى یوم القیامة ان لکم لما تحکمون).

چه کسى مى‏تواند ادعا کند که از خدا عهد و پیمان گرفته است که تسلیم تمایلات او گردد!


(آیه 40)- باز در ادامه این پرسشها که راهها را از هر سو به روى آنان مى‏بندد مى‏افزاید: «از آنها بپرس کدامیک از آنان چنین چیزى را تضمین مى‏کنند» که مجرمان و مؤمنان یکسان باشند یا هر چه آنها مى‏خواهند خدا در اختیارشان بگذارد (سلهم ایهم بذلک زعیم).


(آیه 41)- و در آخرین مرحله از این بازپرسى عجیب مى‏فرماید: «یا این که معبودانى دارند که آنها را شریک خدا قرار داده‏اند (و براى آنان شفاعت مى‏کنند) اگر راست مى‏گویند معبودان خود را بیاورند»! (ام لهم شرکاء فلیأتوا بشرکائهم ان کانوا صادقین).

آیا آنها کمترین دلیلى دارند بر این که بتها این جمادات کم ارزش و بى‏شعور شریک خدا و شفیع درگاه اویند؟


(آیه 42)- آن روز مى‏خواهند سجده کنند اما قادر نیستند! در تعقیب آیات گذشته که مشرکان و مجرمان را در برابر یک بازپرسى کوبنده قرار مى‏داد، در اینجا گوشه‏اى از سرنوشت آنها را در قیامت نشان مى‏دهد تا روشن شود این گروه خود خواه و پرادعا در آن روز چقدر ذلیل و خوارند؟

مى‏فرماید: به خاطر بیاورید «روزى را که (از شدت ترس و وحشت) ساق پاها برهنه مى‏گردد و دعوت به سجود مى‏شوند اما نمى‏توانند» سجود کنند (یوم یکشف عن ساق و یدعون الى السجود فلا یستطیعون).

آرى! در آن روز همگان به سجده و خضوع در برابر پروردگار دعوت مى‏شوند، مؤمنان به سجده مى‏افتند، ولى مجرمان قدرت سجده ندارند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۵ ، ۲۳:۴۳
* مسافر
شنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۳ ب.ظ

564 . صفحه 564


دوازدهم تیر :



نفیسه : 



(آیه 27)- در ادامه آیات قبل، این آیه مى‏افزاید: «هنگامى که آن (وعده الهى) را از نزدیک مى‏بینند صورت کافران زشت و سیاه مى‏گردد» به گونه‏اى که آثار غم و اندوه از آن مى‏بارد (فلما راوه زلفة سیئت وجوه الذین کفروا).

«و به آنها گفته مى‏شود: این همان چیزى است که تقاضاى آن را داشتید»! (و قیل هذا الذى کنتم به تدعون).


(آیه 28)- این آیه و دو آیه بعد که آخرین آیات سوره «ملک» است و همه با کلمه «قل» خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شروع مى‏شود ادامه بحثهائى است که در آیات قبل با کفار شده، که جنبه‏هاى دیگرش در این آیات، منعکس است.

نخست به آنها که غالبا انتظار مرگ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و یارانش را داشتند و گمان مى‏کردند که با مرگ وى آئین او برچیده مى‏شود و همه چیز پایان مى‏یابد- و غالب دشمنان شکست خورده درباره رهبران راستین همیشه همین انتظار را دارند- مى‏فرماید: «بگو: به من خبر دهید اگر خداوند مرا و تمام کسانى که با من هستند، هلاک کند، یا مورد ترحم قرار دهد چه کسى کافران را از عذاب دردناک پناه مى‏دهد»؟ (قل ا رایتم ان اهلکنى الله و من معى او رحمنا فمن یجیر الکافرین من عذاب الیم).

کافران مکه، به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مسلمانان نفرین مى‏کردند و تقاضاى مرگ او را داشتند به گمان این که اگر آن حضرت از دنیا برود، دعوتش نیز برچیده مى‏شود، آیه فوق نازل شد و به آنها پاسخ داد.


(آیه 29)- و در ادامه همین سخن مى‏افزاید: «به آنها بگو: او خداوند رحمان است، ما به او ایمان آورده، و بر او توکل کرده‏ایم، و به زودى مى‏دانید چه کسى در گمراهى آشکار است» (قل هو الرحمن آمنا به و علیه توکلنا فستعلمون من هو فى ضلال مبین).

یعنى، اگر ما به خدا ایمان آورده‏ایم، و او را ولى و وکیل و سرپرست خود برگزیده‏ایم، دلیلش روشن است، او خداى رحمان است، رحمت عامش همه جا رسیده، و فیض انعامش دوست و دشمن را فرا گرفته، اما معبودهاى شما چه کارى کرده‏اند؟!


(آیه 30)- در آخرین آیه به عنوان ذکر یک مصداق از رحمت عام خداوند که بسیارى از مردم از آن غافلند، مى‏گوید: «به آنها بگو: به من خبر دهید اگر آبهاى (سرزمین) شما در زمین فرو رود چه کسى مى‏تواند آب جارى و گوارا در دسترس شما قرار دهد»؟! (قل ا رایتم ان اصبح ماؤکم غورا فمن یأتیکم بماء معین).

در روایاتى که از ائمه اهل بیت علیهم السّلام به ما رسیده، آیه اخیر به ظهور حضرت مهدى- عج- و عدل جهان گستر او تفسیر شده است که همه از باب «تطبیق» است، و به تعبیر دیگر ظاهر آیه مربوط به آب جارى است که مایه حیات موجودات زنده است، و باطن آیه مربوط به وجود امام و علم و عدالت جهان گستر اوست که آن نیز مایه حیات جامعه انسانى است.



سوره قلم،شصت و هشتمین سوره قرآن است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 52 آیه میباشد. ‏

محتواى سوره:

محتواى آیات این سوره کاملا هماهنگ با سوره‏هاى «مکّى» است چرا که بیش از هر چیز بر محور مسأله نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله، و مبارزه با دشمنانى که او را مجنون مى‏خواندند، و دعوت به صبر و استقامت، و انذار و تهدید مخالفان به عذاب الهى، دور مى‏زند.

روى هم رفته مباحث این سوره را مى‏توان در هفت بخش خلاصه کرد:

1- نخست به ذکر قسمتى از صفات ویژه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مخصوصا اخلاق برجسته او مى‏پردازد، و آن را با قسمتهاى مؤکدى تأکید مى‏کند.

2- سپس قسمتى از صفات زشت و اخلاق نکوهیده دشمنان او را بازگو مى‏نماید.

3- در بخش دیگرى داستان «اصحاب الجنّة» که در حقیقت هشدارى است به مشرکان زشت سیرت بیان شده.

4- در قسمت دیگرى مطالب گوناگونى راجع به قیامت و عذاب کفار در آن روز آمده است.

5- در بخش دیگرى انذارها و تهدیدهائى نسبت به مشرکان بازگو شده.

6- در بخش دیگرى به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که در برابر دشمنان سرسخت، استقامت و صبر نشان دهد.

 7- سرانجام در پایان سوره نیز سخن از عظمت قرآن و توطئه‏هاى مختلف دشمنان بر ضد پیامبر به میان آورده.

انتخاب نام «قلم» براى این سوره به تناسب نخستین آیه آن است، بعضى نیز نام آن را سوره «ن» ذکر کرده‏اند، و از بعضى از روایات که در فضیلت این سوره آمده استفاده مى‏شود که نام آن سوره «ن و القلم» است.

فضیلت تلاوت سوره:

از پیغمبر گرامى اسلام نقل شده که فرمود: «کسى که سوره «ن و القلم» را تلاوت کند خداوند ثواب کسانى را که داراى حسن اخلاقند به او مى‏دهد».

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که سوره ن و القلم را در نماز واجب یا نافله بخواند خداوند او را براى همیشه از فقر در امان مى‏دارد، و هنگامى که بمیرد او را از فشار قبر پناه مى‏دهد».

این ثوابها تناسب خاصى با محتواى سوره دارد، و نشان مى‏دهد که هدف تلاوتى است که توأم با آگاهى و به دنبال آن عمل باشد.


(آیه 1)- این سوره تنها سوره‏اى است که با حرف مقطع «ن» آغاز شده است، مى‏فرماید: «ن» (ن).

سپس به دو موضوع از مهمترین مسائل زندگى بشر سوگند یاد کرده، مى‏افزاید: «سوگند به قلم و آنچه مى‏نویسند» (و القلم و ما یسطرون).

در واقع آنچه به آن در اینجا سوگند یاد شده است ظاهرا موضوع کوچکى است: یک قطعه نى، و یا چیزى شبیه به آن، و کمى ماده سیاه رنگ، و سپس سطورى که بر صفحه کاغذ ناچیز رقم زده مى‏شود.

اما در واقع این همان چیزى است که سرچشمه پیدایش تمام تمدنهاى انسانى، و پیشرفت و تکامل علوم، و بیدارى اندیشه‏ها و افکار، و شکل گرفتن مذهبها، و سرچشمه هدایت و آگاهى بشر است، تا آنجا که دوران زندگى بشر را به دو دوران تقسیم مى‏کند «دوران تاریخ» و «دوران قبل از تاریخ»، دوران تاریخ بشر از زمانى شروع مى‏شود که خط اختراع شد، و انسان توانست ماجراى زندگى خود را بر صفحات نقش کند، عظمت این سوگند هنگامى آشکارتر مى‏شود که توجه داشته باشیم آن روزى که این آیات نازل گشت، نویسنده و ارباب قلمى در آن محیط وجود نداشت، و اگر کسانى مختصر سواد خواندن و نوشتن را داشتند تعداد آنها در کل سرزمین «مکّه» که مرکز عبادى و سیاسى و اقتصادى حجاز بود به بیست نفر نمى‏رسید، آرى سوگند به قلم یاد کردن در چنین محیطى عظمت خاصى دارد.


(آیه 2)- سپس به چیزى که سوگند براى آن یاد شده پرداخته، مى‏فرماید:

«به (برکت) نعمت پروردگارت تو مجنون نیستى» (ما انت بنعمة ربک بمجنون).

دیوانه آنها هستند که مظهر عقل کل را متهم به جنون مى‏کنند، و رهبر و راهنماى انسانها را با این نسبت ناروا از خود دور مى‏سازند.


(آیه 3)- و به دنبال آن مى‏افزاید: «و براى تو پاداشى عظیم و همیشگى است» (و ان لک لاجرا غیر ممنون).

«ممنون» از ماده «من» یعنى، اجر و پاداشى که هرگز قطع نمى‏شود و دائما باقى است.


(آیه 4)- این آیه در توصیف دیگرى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گوید: «و تو اخلاق عظیم و برجسته‏اى دارى» (و انک لعلى خلق عظیم).

اخلاقى که عقل در آن حیران است لطف و محبتى بى‏نظیر صفا و صمیمیتى بى‏مانند، صبر و استقامت و تحمل و حوصله‏اى توصیف ناپذیر.

اگر مردم را به بندگى خدا دعوت مى‏کنى تو خود بیش از همه عبادت مى‏نمائى، و اگر از کار بد باز مى‏دارى تو قبل از همه خوددارى مى‏کنى آزارت مى‏کنند و تو اندرز مى‏دهى، ناسزایت مى‏گویند و براى آنها دعا مى‏کنى، بر بدنت سنگ مى‏زنند و خاکستر داغ بر سرت مى‏ریزند و تو براى هدایت آنها دست به درگاه خدا بر مى‏دارى! در حدیثى آمده است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «انّما بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق من براى این مبعوث شده‏ام که فضائل اخلاقى را تکمیل کنم».

و در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده است: «مؤمن با حسن خلق خود به درجه کسى مى‏رسد که شبها به عبادت مى‏ایستد، و روزها روزه‏دار است».


(آیه 5)- و به دنبال آن مى‏افزاید: «به زودى تو مى‏بینى و آنان نیز مى‏بینند» (فستبصر و یبصرون).


(آیه 6)- «که کدامیک از شما مجنونند»! (بایکم المفتون).

حرکتها و موضعگیرى تو در آینده و پیشرفت و نفوذ سریع اسلام در سایه آن نشان خواهد داد که تو منبع بزرگ عقل و درایتى، دیوانه خفاشانى هستند که با نور این آفتاب به ستیز برخاستند.

و البته در قیامت این حقایق باز هم روشنتر و آشکارتر خواهد بود.


(آیه 7)- باز براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «پروردگارت بهتر از هر کس مى‏داند چه کسى از راه او گمراه شده و او هدایت یافتگان را نیز بهتر مى‏شناسد» (ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین).

چرا که راه، راه اوست و او بهتر از هر کس راه خود را مى‏شناسد، و به این ترتیب به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله اطمینان بیشتر مى‏دهد که او در مسیر هدایت و دشمنانش در مسیر ضلالتند.


(آیه 8)- از آنها که داراى این صفاتند پیروى مکن بعد از ذکر اخلاق عظیم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در اینجا به ذکر اخلاق دشمنان او مى‏پردازد تا در یک مقایسه، فاصله میان این دو کاملا روشن شود.

نخست مى‏فرماید: «از تکذیب کنندگان (ى که خدا و پیامبر و روز رستاخیز و آئین او را تکذیب مى‏کنند) اطاعت مکن» (فلا تطع المکذبین).


(آیه 9)- سپس به تلاش و کوشش آنها براى به سازش کشیدن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اشاره کرده، مى‏افزاید: «آنها دوست دارند نرمش نشان دهى تا آنها (هم) نرمش نشان دهند» نرمشى توأم با انحراف از مسیر حق (ودوا لو تدهن فیدهنون).


(آیه 10)- سپس بار دیگر از اطاعت آنها نهى کرده و صفات نه گانه مذمومى را که هر یک به تنهائى مى‏تواند مانع اطاعت و تبعیت گردد بر مى‏شمرد، مى‏فرماید:

«و از هر کسى که بسیار سوگند یاد مى‏کند و پست است اطاعت مکن» (و لا تطع کل حلاف مهین).


(آیه 11)- سپس مى‏افزاید: «کسى که بسیار عیبجوست و به سخن چینى آمد و شد مى‏کند» و در این کار اصرار دارد. (هماز مشاء بنمیم).


(آیه 12)- در پنجمین و ششمین و هفتمین وصف مى‏گوید: کسى که «بسیار مانع کار خیر و تجاوزگر گناهکار است» (مناع للخیر معتد اثیم).

نه تنها خودکار خیرى نمى‏کند و راه خیرى ارائه نمى‏دهد، بلکه سدى است در مقابل خیر و برکت دیگران، به علاوه انسانى است متجاوز از حدود الهى و حقوقى که خدا براى هر انسانى تعیین کرده، و اضافه بر این صفات، آلوده هرگونه گناهى نیز هست، بطورى که گناه جزء طبیعت او شده است.


(آیه 13)- و سرانجام به هشتمین و نهمین صفات آنها اشاره کرده، مى‏فرماید: «علاوه بر اینها کینه‏توز و پرخور، و خشن و بدنام است» (عتل بعد ذلک زنیم).

به این ترتیب قرآن روشن مى‏سازد که مخالفان اسلام و قرآن و مخالفان شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چگونه افرادى بوده‏اند، افرادى دروغگو، پست، عیبجو، سخن چین، متجاوز گنهکار، بى‏اصل و نسب، و به راستى از غیر چنین افرادى مخالفت با چنان مصلح بزرگى انتظار نمى‏رود.


(آیه 14)- در این آیه هشدار مى‏دهد «مبادا به خاطر این که صاحب مال و فرزندان فراوان است» از او پیروى کنى (ان کان ذا مال و بنین).

بدون شک پیامبر هرگز تسلیم نمى‏شد، و این آیات در حقیقت تأکیدى است بر این معنى، تا خط مکتبى و روش عملى او بر همه آشکار گردد، و هیچ کس از دوست و دشمن چنین انتظارى نداشته باشد.


(آیه 15)- این آیه عکس العمل این گونه افراد را که داراى چنین صفات پست هستند در برابر آیات الهى نشان داده، مى‏گوید: «هنگامى که آیات ما بر او خوانده مى‏شود مى‏گوید: اینها افسانه‏هاى خرافى پیشینیان است»! (اذا تتلى علیه آیاتنا قال اساطیر الاولین).

و با این بهانه و این برچسب زشت از آیات خداوند فاصله مى‏گیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۲۳:۴۳
* مسافر