566 . صفحه 566
چهاردهم تیر:
نفیسه :
(آیه 43)- این آیه در ادامه آیات قبل و در توصیف حالات مجرمان مىگوید: «این در حالى است که چشمهایشان (از شدت شرمسارى) به زیر افتاده و ذلت و خوارى تمام وجودشان را فرا گرفته» (خاشعة ابصارهم ترهقهم ذلة).
افراد مجرم هنگامى که در دادگاه محکوم مىشوند معمولا سر خود را به زیر مىافکنند، و ذلت تمام وجودشان را فرا مىگیرد.
سپس مىافزاید: «آنها پیش از این (در دار دنیا) دعوت به سجود مىشدند در حالى که سالم بودند» ولى امروز دیگر توانائى آن را ندارند (و قد کانوا یدعون الى السجود و هم سالمون).
آنها هرگز سجده نکردند، و روح استکبار و تمرد و سرپیچى را با خود به صحنه قیامت آوردند با این حال چگونه قدرت بر سجده دارند.
(آیه 44)- سپس روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: «اکنون مرا با آنها که این سخن (یعنى قرآن) را تکذیب مىکنند واگذار» تا حساب همه آنها را برسم (فذرنى و من یکذب بهذا الحدیث). این تهدیدى است شدید از ناحیه خداوند قادر قهار که به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىگوید:
نمىخواهد تو دخالت کنى، مرا با این تکذیب کنندگان لجوج و سرکش رها کن، تا آنچه مستحقند به آنها بدهم! سپس مىافزاید: «ما آنان را از آنجا که نمىدانند به تدریج به سوى عذاب پیش مىبریم» (سنستدرجهم من حیث لا یعلمون).
(آیه 45)- «و به آنها مهلت (بازگشت) مىدهم (و در عذابشان عجله نخواهم کرد) چرا که نقشههاى من محکم و دقیق (و عذاب من شدید) است» (و املى لهم ان کیدى متین).
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «گاه هنگامى که بندگان سرکش گناه مىکنند خداوند به آنها نعمتى مىدهد، آنها از گناه خود غافل مىشوند، و توبه را فراموش مىکنند، این همان استدراج و بلا و عذاب تدریجى است».
هنگامى که انسان گناه مىکند از سه حال بیرون نیست، یا خودش متوجه مىشود و باز مىگردد، و یا خداوند تازیانه «بلا» بر او مىنوازد تا بیدار شود، و یا شایستگى هیچ یک از این دو را ندارد، خدا به جاى بلا نعمت به او مىبخشد و این همان «عذاب استدراج» است.
لذا انسان باید به هنگام روى آوردن نعمتهاى الهى مراقب باشد نکند این امر که ظاهرا نعمت است «عذاب استدراج» گردد، به همین دلیل مسلمانان بیدار در این گونه مواقع در فکر فرو مىرفتند، و به بازنگرى اعمال خود مىپرداختند، چنانکه در حدیثى آمده است که یکى از یاران امام صادق علیه السّلام عرض کرد: من از خداوند مالى طلب کردم به من روزى فرمود، فرزندى خواستم به من بخشید، خانهاى طلب کردم به من مرحمت کرد، من مىترسم نکند این «استدراج» باشد! امام علیه السّلام فرمود: «اگر اینها توأم با حمد و شکر الهى است استدراج نیست» (نعمت است).
(آیه 46)- در ادامه بازپرسیهائى که در آیات گذشته از مشرکان و مجرمان شده بود، در اینجا دو سؤال دیگر بر آن مىافزاید، نخست مىگوید: «یا این که تو از آنها مزدى مىطلبى که پرداختش براى آنها سنگین است»؟ (ام تسئلهم اجرا فهم من مغرم مثقلون).
اگر بهانه آنها این است که شنیدن دعوت تو خرج دارد و اجر و مزد کلانى باید در مقابل آن بپردازند و آنها قادر بر آن نیستند این سخن دروغى است، و تو مطلقا از آنها اجر و پاداشى مطالبه نمىکنى، و نه هیچ پیامبر دیگرى از پیامبران خدا مزدى مطالبه کردند.
(آیه 47)- سپس در ادامه همین گفتگو، مىافزاید: «یا اسرار غیب نزد آنهاست، و آن را مىنویسند» و به یکدیگر منتقل مىکنند، و در این اسرار آمده است که آنها با مسلمانان یکسانند؟ (ام عندهم الغیب فهم یکتبون).
(آیه 48)- و از آنجا که سرسختى و بىمنطقى مشرکان و دشمنان اسلام گاه چنان قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مىفشرد که امکان داشت در مورد آنها نفرین کند، خداوند در این آیه پیامبرش را دلدارى داده، و امر به صبر و شکیبائى مىکند، مىفرماید:
«اکنون که چنین است صبر کن و منتظر فرمان پروردگارت باش» (فاصبر لحکم ربک).
منتظر باش تا خداوند وسائل پیروزى تو و یارانت و شکست دشمنانت را فراهم سازد، و بدان این مهلتها که به آنها داده مىشود یک نوع عذاب استدراج است.
سپس مىافزاید: «و مانند صاحب ماهى [- یونس] مباش» که در تقاضاى مجازات قومش عجله کرد، و گرفتار مجازات ترک اولى شد (و لا تکن کصاحب الحوت).
«در آن زمان که با نهایت اندوه خدا را (از درون شکم ماهى) خواند» (اذ نادى و هو مکظوم).
منظور از این «ندا» همان است که در آیه 87 سوره انبیا آمده است «او در میان ظلمتها صدا زد که معبودى جز تو نیست، منزهى تو من از ستمکاران بودم».
و به این ترتیب به ترک اولاى خود اعتراف کرد، و از خدا تقاضاى عفو و بخشش نمود.
(آیه 49)- در این آیه مىافزاید: «و اگر رحمت پروردگارش به یاریش نیامده بود (از شکم ماهى) بیرون افکنده مىشد در حالى که نکوهیده بود» (لو لا ان تدارکه نعمة من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم).
منظور از «نعمت» در آیه فوق همان توفیق توبه و شمول رحمت الهى است.
(آیه 50)- لذا در این آیه مىفرماید: «ولى پروردگارش او را برگزید و از صالحان قرار داد» (فاجتباه ربه فجعله من الصالحین).
و به دنبال آن مأموریت هدایت قومش را مجددا بر عهده او گذارد و او به سراغ آنها آمد، و همگى ایمان آوردند.
(آیه 51)- مىخواهند تو را نابود کنند اما نمىتوانند! این آیه و آیه بعد که پایان سوره «قلم» را تشکیل مىدهد، در حقیقت تعقیب چیزى است که در آغاز این سوره در باره نسبت جنون از ناحیه دشمنان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده، نخست مىفرماید: «نزدیک است کافران هنگامى که آیات قرآن را مىشنوند با چشم زخم خود تو را از بین ببرند و مىگویند: او دیوانه است» (و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون).
آنها وقتى آیات قرآن را مىشنوند آنقدر مجذوب مىشوند و در برابر آن اعجاب مىکنند که مىخواهند تو را چشم بزنند (زیرا چشم زدن معمولا در برابر امورى است که بسیار اعجاب انگیز باشد) اما در عین حال مىگویند: تو دیوانهاى، و این راستى شگفتآور است، دیوانه و پریشان گوئى کجا و این آیات اعجاب انگیز جذاب و پرنفوذ کجا؟
(آیه 52)- و سرانجام در آخرین آیه مىافزاید: «در حالى که این (قرآن) جز مایه بیدارى براى جهانیان نیست» (و ما هو الا ذکر للعالمین).
معارفش روشنگر، انذارهایش آگاه کننده، مثالهایش پر معنى، تشویقها و بشارتهایش روحپرور، و در مجموع مایه بیدارى خفتگان و یادآورى غافلان است، با این حال چگونه مىتوان نسبت جنون به آورنده آن داد؟
آیا چشم زدن واقعیت دارد؟
بسیارى از مردم معتقدند در بعضى از چشمها اثر مخصوصى است که وقتى از روى اعجاب به چیزى بنگرند ممکن است آن را از بین ببرد، یا درهم بشکند، و اگر انسان است بیمار یا دیوانه کند.
این مسأله از نظر عقلى امر محالى نیست و در روایات اسلامى نیز تعبیرات مختلفى دیده مىشود که وجود چنین امرى را اجمالا تأیید مىکند.
در حدیثى آمده است که امیرمؤمنان على علیه السّلام فرمود: پیامبر براى امام حسن و امام حسین علیه السّلام «رقیه» گرفت، و این دعا را خواند: «شما را به تمام کلمات و اسماء حسناى خداوند از شرّ مرگ و حیوانات موذى، و هر چشم بد، و حسود آنگاه که حسد ورزد مىسپارم.
سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نگاهى به ما کرد و فرمود: «این چنین حضرت ابراهیم براى اسماعیل و اسحاق تعویذ نمود».
سوره حاقّه ،سوره شصت و نه قرآن است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 52 آیه میباشد.
محتواى سوره:
مباحث این سوره بر سه محور دور مىزند.
محور اول که مهمترین محورهاى بحث این سوره است مسائل مربوط به قیامت و بسیارى از خصوصیات آن مىباشد، و لذا سه نام از نامهاى قیامت یعنى «حاقه» و «قارعه» و «واقعه» در این سوره آمده است.
محور دوم بحثهائى است که پیرامون سرنوشت اقوام کافر پیشین، مخصوصا قوم عاد و ثمود و فرعون، مىباشد که مشتمل بر انذارهاى قوى و مؤکدى است براى همه کافران و منکران قیامت.
محور سوم بحثهائى است پیرامون عظمت قرآن و مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و کیفر تکذیب کنندگان.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام مىخوانیم: «کسى که سوره حاقه را بخواند خداوند حساب او را در قیامت آسان مىکند».
(آیه 1)- این سوره از مسأله قیامت و آن هم با عنوان تازهاى شروع مىشود، مىفرماید: روز رستاخیز «روزى است که مسلما واقع مىشود»! (الحاقة).
(آیه 2)- «چه روز واقع شدنى»! (ما الحاقة).
(آیه 3)- «و تو چه مىدانى آن روز واقع شدنى چیست»؟ (و ما ادراک ما الحاقة).
تقریبا عموم مفسران «حاقه» را به معنى روز قیامت تفسیر کردهاند، به خاطر این که روزى است که قطعا واقع مىشود، همانند تعبیر به «الواقعة» در سوره «واقعة».
تعبیر به «ما الحاقّة» براى بیان عظمت آن روز است.
و تعبیر به «ما ادراک ما الحاقة» باز هم براى تأکید بیشتر روى عظمت حوادث آن روز عظیم است، تا آنجا که حتى به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله خطاب مىشود که تو نمىدانى آن روز چگونه است؟
(آیه 4)- سپس به سراغ بیان سرنوشت اقوامى مىرود که روز قیامت (یا نزول عذاب الهى را در دنیا) منکر شدند، مىافزاید: «قوم ثمود و عاد عذاب کوبنده الهى را انکار کردند» و نتیجه شومش را دیدند (کذبت ثمود و عاد بالقارعة).
(آیه 5)- «اما قوم ثمود با عذابى سرکش هلاک شدند» (فاما ثمود فاهلکوا بالطاغیة).
«قوم ثمود» در یک منطقه کوهستانى میان حجاز و شام زندگى مىکردند، حضرت «صالح» به سوى آنها مبعوث شد، ولى آنها هرگز ایمان نیاوردند، حتى از او خواستند که اگر راست مىگوئى عذابى را که به ما وعده مىدهى فرود آور! در این هنگام «صاعقهاى ویرانگر» بر آنها مسلّط شد، و در چند لحظه همه چیز را در هم کوبید و جسمهاى بىجانشان بر زمین افتاد.
(آیه 6)- سپس به سراغ سرنوشت «قوم عاد» مىرود، قومى که در سرزمین «احقاف» در شبه جزیره عرب یا یمن زندگى مىکردند قامتهائى طویل، اندامى قوى، شهرهائى آباد، زمینهائى خرم و سرسبز، و باغهائى پرطراوت داشتند، پیامبر آنها حضرت «هود» بود، آنها نیز طغیان و سرکشى را به جائى رساندند که خداوند با عذابى دردناک- که شرح آن در همین آیات آمده است- طومار زندگى آنها را در هم پیچید.
نخست مىفرماید: «و اما قوم عاد با تندبادى طغیانگر و پر سر و صدا به هلاکت رسیدند» (و اما عاد فاهلکوا بریح صرصر عاتیة).
(آیه 7)- سپس به توصیف دیگرى از این تندباد کوبنده پرداخته، مىافزاید: « (خداوند) این تندباد بنیان کن را هفت شب و هشت روز پى در پى بر آنها مسلّط ساخت» (سخرها علیهم سبع لیال و ثمانیة ایام حسوما).
نتیجه آن شد که قرآن مىگوید: «و (اگر آنجا بودى) مىدیدى که آن قوم همچون تنههاى پوسیده و تو خالى درختان نخل در میان این تند باد روى زمین افتاده و هلاک شدهاند»! (فترى القوم فیها صرعى کانهم اعجاز نخل خاویة).
چه تشبیه جالبى که هم بزرگى قامت آنها را مشخص مىکند، و هم ریشه کن شدن آنها را، و هم تو خالى بودن در برابر عذابهاى الهى به گونهاى که تندباد آنها را به آسانى جا به جا مىکرد.
(آیه 8)- و در این آیه مىافزاید: «آیا کسى از آنها را باقى مىبینى»؟! (فهل ترى لهم من باقیة).
آرى! امروز نه تنها اثرى از قوم عاد نیست که از ویرانههاى شهرهاى آباد، و عمارتهاى پرشکوه، و مزارع سرسبز آنها نیز چیزى باقى نمانده است.