قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۳ ب.ظ

565 . صفحه 565

سیزدهم تیر: 


نفیسه : 


(آیه 16)- در این آیه از یکى از مجازاتهاى مخالفان اسلام پرده برداشته، مى‏افزاید:

«ما به زودى بر بینى او علامت و داغ ننگ مى‏نهیم»! (سنسمه على الخرطوم).

این تعبیرى است گویا و رسا بر نهایت ذلیل ساختن آنها، زیرا تعبیر به «خرطوم» (بینى) که تنها در مورد خوک و فیل گفته مى‏شود تحقیر روشنى براى آنهاست، و دوم این که، بینى در لغت عرب معمولا کنایه از بزرگى و عزت است همان‏گونه که در فارسى نیز وقتى مى‏گوئیم بینى او را به خاک بمالید دلیل بر این است که عزت او را بر باد دهید و سوم این که علامت گذاردن مخصوص حیوانات است، حتى در حیوانات در صورت آنها مخصوصا بر بینى آنها علامت‏گذارى نمى‏شود، و در اسلام نیز این کار نهى شده است، همه اینها با بیانى رسا مى‏گوید:

خداوند این چنین افراد طغیانگر خود خواه متجاوز سرکش را چنان ذلیل مى‏کند که عبرت همگان گردند.


(آیه 17)- داستان عبرت انگیز «اصحاب الجنة»! به تناسب بحثى که در آیات گذشته پیرامون ثروتمندان خودخواه و مغرور بود در اینجا داستانى را درباره عده‏اى از ثروتمندان پیشین که داراى باغ خرم و سرسبزى بودند، ذکر مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «ما آنها را آزمودیم همان گونه که صاحبان باغ را آزمایش کردیم» (انا بلوناهم کما بلونا اصحاب الجنة).

ماجرا چنین بود: این باغ- که طبق مشهور در یمن بوده- در اختیار پیرمردى مؤمن قرار داشت، او به قدر نیاز از آن بر مى‏گرفت، و بقیه را به مستحقان و نیازمندان مى‏داد، اما هنگامى که چشم از دنیا پوشید، فرزندانش گفتند: ما خود به محصول این باغ سزاوارتریم، و به این ترتیب تصمیم گرفتند تمام مستمندان را محروم سازند. آیه مى‏گوید: ما آنها را آزمودیم، «هنگامى که سوگند یاد کردند: میوه‏هاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستندان) بچینند» (اذ اقسموا لیصرمنها مصبحین).


(آیه 18)- «و هیچ از آن استثنا نکنند» و براى مستمندان چیزى فرو نگذارند (و لا یستثنون).

این تصمیم آنها ناشى از بخل و ضعف ایمان آنها بود، زیرا انسان هر قدر هم نیازمند باشد مى‏تواند کمى از محصول یک باغ پردرآمد را به نیازمندان اختصاص دهد.


(آیه 19)- سپس در ادامه این سخن مى‏افزاید: «اما عذابى فراگیر (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالى که همه در خواب بودند» (فطاف علیها طائف من ربک و هم نائمون).


(آیه 20)- آتشى سوزان و صاعقه‏اى مرگبار چنان بر آن مسلط شد که «آن باغ سرسبز همچون شب سیاه و ظلمانى شد» و جز مشتى خاکستر از آن باقى نماند (فاصبحت کالصریم).


(آیه 21)- صاحبان باغ به گمان این که درختهاى پربارشان آماده براى چیدن میوه است «صبحگاهان یکدیگر را صدا زدند» (فتنادوا مصبحین).


(آیه 22)- و گفتند: «که به سوى کشتزار و باغ خود حرکت کنید، اگر قصد چیدن میوه‏ها را دارید»! (ان اغدوا على حرثکم ان کنتم صارمین).


(آیه 23)- به این ترتیب «آنها (به سوى باغ) حرکت کردند در حالى که آهسته با هم مى‏گفتند:» (فانطلقوا و هم یتخافتون).


(آیه 24)- «مواظب باشید امروز حتى یک فقیر وارد بر شما نشود»! (ان لا یدخلنها الیوم علیکم مسکین).

چنین به نظر مى‏رسد که به خاطر سابقه اعمال نیک پدر، جمعى از فقرا همه سال در انتظار چنین ایامى بودند که میوه چینى باغ شروع شود و بهره‏اى عائد آنها گردد، و لذا این فرزندان بخیل و ناخلف چنان مخفیانه حرکت کردند که هیچ کس احتمال ندهد چنان روزى فرا رسیده.


(آیه 25)- و به این ترتیب، «آنها صبحگاهان تصمیم داشتند که با قدرت از مستمندان جلوگیرى کنند» (و غدوا على حرد قادرین).


(آیه 26)- اما «هنگامى که (وارد باغ شدند و) آن را دیدند گفتند: حقا ما گمراهیم» (فلما راوها قالوا انا لضالون).


(آیه 27)- سپس افزودند: همه چیز از دست رفته «بلکه ما محرومیم» (بل نحن محرومون).

مى‏خواستیم مستمندان و نیازمندان را محروم کنید اما خودمان از همه بیشتر محروم شدیم، هم محروم از درآمد مادى، و هم برکات معنوى.


(آیه 28)- در این میان «یکى از آنها که از همه عاقلتر بود گفت: آیا به شما نگفتم چرا تسبیح خدا نمى‏گویید»! (قال اوسطهم ا لم اقل لکم لو لا تسبحون).

از این آیه استفاده مى‏شود که در میان آنها فرد مؤمنى بود که آنها را از بخل و حرص نهى مى‏کرد، ولى کسى گوش به حرفش نمى‏داد.


(آیه 29)- آنها نیز لحظه‏اى بیدار شدند و به گناه خود اعتراف کردند و «گفتند: منزه است پروردگار ما (از هرگونه ظلم و ستم) مسلما ما ظالم بودیم» هم بر خویشتن ستم کردیم و هم بر دیگران (قالوا سبحان ربنا انا کنا ظالمین).


(آیه 30)- ولى مطلب به اینجا خاتمه نیافت «سپس رو به یکدیگر کرده، به ملامت هم پرداختند» (فاقبل بعضهم على بعض یتلاومون).

و احتمالا هر کدام در عین اعتراف به خطاى خویش گناه اصلى را به دوش دیگرى مى‏انداخت و او را شدیدا سرزنش مى‏کرد.

آرى! همه ظالمانى که در چنگال عذاب الهى گرفتار مى‏شوند در عین اعتراف به گناه، هر کدام سعى دارد عامل اصلى بدبختى خود را دیگرى بشمرد.


(آیه 31)- سپس مى‏افزاید: هنگامى که به عمق بدبختى خود آگاه شدند فریادشان بلند شد «گفتند: واى بر ما که طغیانگر بودیم»! (قالوا یا ویلنا انا کنا طاغین).

آنها در مرحله قبل اعتراف به «ظلم» و ستم کردند، و در اینجا اعتراف به «طغیان» و در حقیقت طغیان مرحله‏اى است بالاتر از ظلم.


(آیه 32)- سرانجام آنها بعد از این بیدارى و هشیارى و اعتراف به گناه و بازگشت به سوى خدا، رو به درگاه او آوردند، و گفتند: «امیدواریم پروردگارمان (گناهان ما را ببخشد و) بهتر از آن به جاى آن به ما بدهد» (عسى ربنا ان یبدلنا خیرا منها).

«چرا که ما به او علاقه‏مندیم» و به ذات پاکش دل بسته‏ایم و حل این مشکل را نیز از قدرت بى‏پایان او مى‏طلبیم (انا الى ربنا راغبون).


(آیه 33)- در این آیه به عنوان یک نتیجه‏گیرى کلى و درس همگانى مى‏فرماید: این گونه است عذاب (خداوند در دنیا) و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر مى‏دانستند» (کذلک العذاب و لعذاب الآخرة اکبر لو کانوا یعلمون).

شما نیز اگر به خاطر مال و ثروت و امکانات مادى مست و مغرور شوید، و روح انحصار طلبى بر شما چیره گردد، همه چیز را براى خود بخواهید، و نیازمندان را محروم کنید، سرنوشتى بهتر از این نخواهید داشت.


(آیه 34)- مى‏دانیم روش قرآن این است که شرح حال زندگى بدان و خوبان را در مقابل هم قرار مى‏دهد، تا در مقایسه با یکدیگر بهتر شناخته شوند.

طبق همین روش بعد از ذکر سرنوشت دردناک «اصحاب الجنّة» (صاحبان باغ خرم و سرسبز) در اینجا به ذکر حال پرهیزکاران پرداخته، مى‏گوید: «براى پرهیزکاران نزد پروردگارشان باغهاى پرنعمت بهشت است» (ان للمتقین عند ربهم جنات النعیم).

باغهائى از بهشت که هر نعمتى تصور شود کاملترین نوع آن در آنجاست، علاوه بر نعمتهائى که به فکر هیچ انسانى نرسیده است.


(آیه 35)- ولى از آنجا که جمعى از مشرکان و ثروتمندان خود خواه بودند که ادعا مى‏کردند همان طور که در دنیا وضع ما عالى است در قیامت نیز بسیار خوب است، خداوند در این آیه شدیدا آنها را مورد مؤاخذه قرار داده بلکه محاکمه مى‏کند، مى‏فرماید: «آیا مؤمنانى را (که در برابر حق و عدالت تسلیمند) همچون مشرکان و مجرمان قرار دهیم»؟ (ا فنجعل المسلمین کالمجرمین).


(آیه 36)- «شما را چه مى‏شود؟ چگونه داورى مى‏کنید»؟! (ما لکم کیف تحکمون).

هیچ انسان عاقلى باور مى‏کند سرنوشت عادل و ظالم، مطیع و مجرم، ایثارگر و انحصار طلب یکسان باشد؟ آن هم در پیشگاه خداوند.


(آیه 37)- سپس مى‏افزاید: اگر عقل و خرد، شما را به چنین حکمى رهنمون نشده آیا دلیلى از «نقل» بر آن دارید «آیا کتابى دارید که از آن درس مى‏خوانید ...»؟ (ام لکم کتاب فیه تدرسون).


(آیه 38)- «که آنچه را شما اختیار مى‏کنید از آن شماست»؟! (ان لکم فیه لما تخیرون).

شما انتظار دارید مجرمانى همچون خودتان همطراز مسلمین باشند، این سخنى است که نه عقل به آن حکم مى‏کند و نه در هیچ کتاب معتبرى آمده است.


(آیه 39)- در این آیه چنین ادامه مى‏دهد: آیا شما مدرکى از عقل و نقل بر این ادعا دارید؟ «یا این که عهد و پیمان موکد و مستمرى تا روز قیامت بر ما دارید که هر چه را حکم کنید براى شما باشد»؟ (ام لکم ایمان علینا بالغة الى یوم القیامة ان لکم لما تحکمون).

چه کسى مى‏تواند ادعا کند که از خدا عهد و پیمان گرفته است که تسلیم تمایلات او گردد!


(آیه 40)- باز در ادامه این پرسشها که راهها را از هر سو به روى آنان مى‏بندد مى‏افزاید: «از آنها بپرس کدامیک از آنان چنین چیزى را تضمین مى‏کنند» که مجرمان و مؤمنان یکسان باشند یا هر چه آنها مى‏خواهند خدا در اختیارشان بگذارد (سلهم ایهم بذلک زعیم).


(آیه 41)- و در آخرین مرحله از این بازپرسى عجیب مى‏فرماید: «یا این که معبودانى دارند که آنها را شریک خدا قرار داده‏اند (و براى آنان شفاعت مى‏کنند) اگر راست مى‏گویند معبودان خود را بیاورند»! (ام لهم شرکاء فلیأتوا بشرکائهم ان کانوا صادقین).

آیا آنها کمترین دلیلى دارند بر این که بتها این جمادات کم ارزش و بى‏شعور شریک خدا و شفیع درگاه اویند؟


(آیه 42)- آن روز مى‏خواهند سجده کنند اما قادر نیستند! در تعقیب آیات گذشته که مشرکان و مجرمان را در برابر یک بازپرسى کوبنده قرار مى‏داد، در اینجا گوشه‏اى از سرنوشت آنها را در قیامت نشان مى‏دهد تا روشن شود این گروه خود خواه و پرادعا در آن روز چقدر ذلیل و خوارند؟

مى‏فرماید: به خاطر بیاورید «روزى را که (از شدت ترس و وحشت) ساق پاها برهنه مى‏گردد و دعوت به سجود مى‏شوند اما نمى‏توانند» سجود کنند (یوم یکشف عن ساق و یدعون الى السجود فلا یستطیعون).

آرى! در آن روز همگان به سجده و خضوع در برابر پروردگار دعوت مى‏شوند، مؤمنان به سجده مى‏افتند، ولى مجرمان قدرت سجده ندارند!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی