565 . صفحه 565
سیزدهم تیر:
نفیسه :
(آیه 16)- در این آیه از یکى از مجازاتهاى مخالفان اسلام پرده برداشته، مىافزاید:
«ما به زودى بر بینى او علامت و داغ ننگ مىنهیم»! (سنسمه على الخرطوم).
این تعبیرى است گویا و رسا بر نهایت ذلیل ساختن آنها، زیرا تعبیر به «خرطوم» (بینى) که تنها در مورد خوک و فیل گفته مىشود تحقیر روشنى براى آنهاست، و دوم این که، بینى در لغت عرب معمولا کنایه از بزرگى و عزت است همانگونه که در فارسى نیز وقتى مىگوئیم بینى او را به خاک بمالید دلیل بر این است که عزت او را بر باد دهید و سوم این که علامت گذاردن مخصوص حیوانات است، حتى در حیوانات در صورت آنها مخصوصا بر بینى آنها علامتگذارى نمىشود، و در اسلام نیز این کار نهى شده است، همه اینها با بیانى رسا مىگوید:
خداوند این چنین افراد طغیانگر خود خواه متجاوز سرکش را چنان ذلیل مىکند که عبرت همگان گردند.
(آیه 17)- داستان عبرت انگیز «اصحاب الجنة»! به تناسب بحثى که در آیات گذشته پیرامون ثروتمندان خودخواه و مغرور بود در اینجا داستانى را درباره عدهاى از ثروتمندان پیشین که داراى باغ خرم و سرسبزى بودند، ذکر مىکند.
نخست مىفرماید: «ما آنها را آزمودیم همان گونه که صاحبان باغ را آزمایش کردیم» (انا بلوناهم کما بلونا اصحاب الجنة).
ماجرا چنین بود: این باغ- که طبق مشهور در یمن بوده- در اختیار پیرمردى مؤمن قرار داشت، او به قدر نیاز از آن بر مىگرفت، و بقیه را به مستحقان و نیازمندان مىداد، اما هنگامى که چشم از دنیا پوشید، فرزندانش گفتند: ما خود به محصول این باغ سزاوارتریم، و به این ترتیب تصمیم گرفتند تمام مستمندان را محروم سازند. آیه مىگوید: ما آنها را آزمودیم، «هنگامى که سوگند یاد کردند: میوههاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستندان) بچینند» (اذ اقسموا لیصرمنها مصبحین).
(آیه 18)- «و هیچ از آن استثنا نکنند» و براى مستمندان چیزى فرو نگذارند (و لا یستثنون).
این تصمیم آنها ناشى از بخل و ضعف ایمان آنها بود، زیرا انسان هر قدر هم نیازمند باشد مىتواند کمى از محصول یک باغ پردرآمد را به نیازمندان اختصاص دهد.
(آیه 19)- سپس در ادامه این سخن مىافزاید: «اما عذابى فراگیر (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالى که همه در خواب بودند» (فطاف علیها طائف من ربک و هم نائمون).
(آیه 20)- آتشى سوزان و صاعقهاى مرگبار چنان بر آن مسلط شد که «آن باغ سرسبز همچون شب سیاه و ظلمانى شد» و جز مشتى خاکستر از آن باقى نماند (فاصبحت کالصریم).
(آیه 21)- صاحبان باغ به گمان این که درختهاى پربارشان آماده براى چیدن میوه است «صبحگاهان یکدیگر را صدا زدند» (فتنادوا مصبحین).
(آیه 22)- و گفتند: «که به سوى کشتزار و باغ خود حرکت کنید، اگر قصد چیدن میوهها را دارید»! (ان اغدوا على حرثکم ان کنتم صارمین).
(آیه 23)- به این ترتیب «آنها (به سوى باغ) حرکت کردند در حالى که آهسته با هم مىگفتند:» (فانطلقوا و هم یتخافتون).
(آیه 24)- «مواظب باشید امروز حتى یک فقیر وارد بر شما نشود»! (ان لا یدخلنها الیوم علیکم مسکین).
چنین به نظر مىرسد که به خاطر سابقه اعمال نیک پدر، جمعى از فقرا همه سال در انتظار چنین ایامى بودند که میوه چینى باغ شروع شود و بهرهاى عائد آنها گردد، و لذا این فرزندان بخیل و ناخلف چنان مخفیانه حرکت کردند که هیچ کس احتمال ندهد چنان روزى فرا رسیده.
(آیه 25)- و به این ترتیب، «آنها صبحگاهان تصمیم داشتند که با قدرت از مستمندان جلوگیرى کنند» (و غدوا على حرد قادرین).
(آیه 26)- اما «هنگامى که (وارد باغ شدند و) آن را دیدند گفتند: حقا ما گمراهیم» (فلما راوها قالوا انا لضالون).
(آیه 27)- سپس افزودند: همه چیز از دست رفته «بلکه ما محرومیم» (بل نحن محرومون).
مىخواستیم مستمندان و نیازمندان را محروم کنید اما خودمان از همه بیشتر محروم شدیم، هم محروم از درآمد مادى، و هم برکات معنوى.
(آیه 28)- در این میان «یکى از آنها که از همه عاقلتر بود گفت: آیا به شما نگفتم چرا تسبیح خدا نمىگویید»! (قال اوسطهم ا لم اقل لکم لو لا تسبحون).
از این آیه استفاده مىشود که در میان آنها فرد مؤمنى بود که آنها را از بخل و حرص نهى مىکرد، ولى کسى گوش به حرفش نمىداد.
(آیه 29)- آنها نیز لحظهاى بیدار شدند و به گناه خود اعتراف کردند و «گفتند: منزه است پروردگار ما (از هرگونه ظلم و ستم) مسلما ما ظالم بودیم» هم بر خویشتن ستم کردیم و هم بر دیگران (قالوا سبحان ربنا انا کنا ظالمین).
(آیه 30)- ولى مطلب به اینجا خاتمه نیافت «سپس رو به یکدیگر کرده، به ملامت هم پرداختند» (فاقبل بعضهم على بعض یتلاومون).
و احتمالا هر کدام در عین اعتراف به خطاى خویش گناه اصلى را به دوش دیگرى مىانداخت و او را شدیدا سرزنش مىکرد.
آرى! همه ظالمانى که در چنگال عذاب الهى گرفتار مىشوند در عین اعتراف به گناه، هر کدام سعى دارد عامل اصلى بدبختى خود را دیگرى بشمرد.
(آیه 31)- سپس مىافزاید: هنگامى که به عمق بدبختى خود آگاه شدند فریادشان بلند شد «گفتند: واى بر ما که طغیانگر بودیم»! (قالوا یا ویلنا انا کنا طاغین).
آنها در مرحله قبل اعتراف به «ظلم» و ستم کردند، و در اینجا اعتراف به «طغیان» و در حقیقت طغیان مرحلهاى است بالاتر از ظلم.
(آیه 32)- سرانجام آنها بعد از این بیدارى و هشیارى و اعتراف به گناه و بازگشت به سوى خدا، رو به درگاه او آوردند، و گفتند: «امیدواریم پروردگارمان (گناهان ما را ببخشد و) بهتر از آن به جاى آن به ما بدهد» (عسى ربنا ان یبدلنا خیرا منها).
«چرا که ما به او علاقهمندیم» و به ذات پاکش دل بستهایم و حل این مشکل را نیز از قدرت بىپایان او مىطلبیم (انا الى ربنا راغبون).
(آیه 33)- در این آیه به عنوان یک نتیجهگیرى کلى و درس همگانى مىفرماید: این گونه است عذاب (خداوند در دنیا) و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر مىدانستند» (کذلک العذاب و لعذاب الآخرة اکبر لو کانوا یعلمون).
شما نیز اگر به خاطر مال و ثروت و امکانات مادى مست و مغرور شوید، و روح انحصار طلبى بر شما چیره گردد، همه چیز را براى خود بخواهید، و نیازمندان را محروم کنید، سرنوشتى بهتر از این نخواهید داشت.
(آیه 34)- مىدانیم روش قرآن این است که شرح حال زندگى بدان و خوبان را در مقابل هم قرار مىدهد، تا در مقایسه با یکدیگر بهتر شناخته شوند.
طبق همین روش بعد از ذکر سرنوشت دردناک «اصحاب الجنّة» (صاحبان باغ خرم و سرسبز) در اینجا به ذکر حال پرهیزکاران پرداخته، مىگوید: «براى پرهیزکاران نزد پروردگارشان باغهاى پرنعمت بهشت است» (ان للمتقین عند ربهم جنات النعیم).
باغهائى از بهشت که هر نعمتى تصور شود کاملترین نوع آن در آنجاست، علاوه بر نعمتهائى که به فکر هیچ انسانى نرسیده است.
(آیه 35)- ولى از آنجا که جمعى از مشرکان و ثروتمندان خود خواه بودند که ادعا مىکردند همان طور که در دنیا وضع ما عالى است در قیامت نیز بسیار خوب است، خداوند در این آیه شدیدا آنها را مورد مؤاخذه قرار داده بلکه محاکمه مىکند، مىفرماید: «آیا مؤمنانى را (که در برابر حق و عدالت تسلیمند) همچون مشرکان و مجرمان قرار دهیم»؟ (ا فنجعل المسلمین کالمجرمین).
(آیه 36)- «شما را چه مىشود؟ چگونه داورى مىکنید»؟! (ما لکم کیف تحکمون).
هیچ انسان عاقلى باور مىکند سرنوشت عادل و ظالم، مطیع و مجرم، ایثارگر و انحصار طلب یکسان باشد؟ آن هم در پیشگاه خداوند.
(آیه 37)- سپس مىافزاید: اگر عقل و خرد، شما را به چنین حکمى رهنمون نشده آیا دلیلى از «نقل» بر آن دارید «آیا کتابى دارید که از آن درس مىخوانید ...»؟ (ام لکم کتاب فیه تدرسون).
(آیه 38)- «که آنچه را شما اختیار مىکنید از آن شماست»؟! (ان لکم فیه لما تخیرون).
شما انتظار دارید مجرمانى همچون خودتان همطراز مسلمین باشند، این سخنى است که نه عقل به آن حکم مىکند و نه در هیچ کتاب معتبرى آمده است.
(آیه 39)- در این آیه چنین ادامه مىدهد: آیا شما مدرکى از عقل و نقل بر این ادعا دارید؟ «یا این که عهد و پیمان موکد و مستمرى تا روز قیامت بر ما دارید که هر چه را حکم کنید براى شما باشد»؟ (ام لکم ایمان علینا بالغة الى یوم القیامة ان لکم لما تحکمون).
چه کسى مىتواند ادعا کند که از خدا عهد و پیمان گرفته است که تسلیم تمایلات او گردد!
(آیه 40)- باز در ادامه این پرسشها که راهها را از هر سو به روى آنان مىبندد مىافزاید: «از آنها بپرس کدامیک از آنان چنین چیزى را تضمین مىکنند» که مجرمان و مؤمنان یکسان باشند یا هر چه آنها مىخواهند خدا در اختیارشان بگذارد (سلهم ایهم بذلک زعیم).
(آیه 41)- و در آخرین مرحله از این بازپرسى عجیب مىفرماید: «یا این که معبودانى دارند که آنها را شریک خدا قرار دادهاند (و براى آنان شفاعت مىکنند) اگر راست مىگویند معبودان خود را بیاورند»! (ام لهم شرکاء فلیأتوا بشرکائهم ان کانوا صادقین).
آیا آنها کمترین دلیلى دارند بر این که بتها این جمادات کم ارزش و بىشعور شریک خدا و شفیع درگاه اویند؟
(آیه 42)- آن روز مىخواهند سجده کنند اما قادر نیستند! در تعقیب آیات گذشته که مشرکان و مجرمان را در برابر یک بازپرسى کوبنده قرار مىداد، در اینجا گوشهاى از سرنوشت آنها را در قیامت نشان مىدهد تا روشن شود این گروه خود خواه و پرادعا در آن روز چقدر ذلیل و خوارند؟
مىفرماید: به خاطر بیاورید «روزى را که (از شدت ترس و وحشت) ساق پاها برهنه مىگردد و دعوت به سجود مىشوند اما نمىتوانند» سجود کنند (یوم یکشف عن ساق و یدعون الى السجود فلا یستطیعون).
آرى! در آن روز همگان به سجده و خضوع در برابر پروردگار دعوت مىشوند، مؤمنان به سجده مىافتند، ولى مجرمان قدرت سجده ندارند!