قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره غافر» ثبت شده است

سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۳۸ ب.ظ

476 . صفحه 476


هفدهم فروردین :


نفیسه :



(آیه 78)- این آیه براى مزید تسلى خاطر و دلدارى پیامبر اشاره به وضع مشابه پیامبران پیشین مى‏کند، که آنها نیز گرفتار چنین مشکلاتى بودند ولى همچنان به راه خود ادامه دادند، و پیروزى را در آغوش گرفتند، مى‏فرماید: «ما پیش از تو رسولانى فرستادیم، سرگذشت گروهى از آنان را (در قرآن) براى تو بازگو کرده‏ایم، هر چند سرگذشت گروهى دیگر را براى تو بیان ننمودیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ). هرکدام با صحنه‏هایى از این قبیل و مشکلاتى طاقت فرسا دست به گریبان بودند، و در مقابل آنها اقوام لجوج و متکبر و مغرور فراوان قرار داشتند، ولى سرانجام آیین حق پیروز گشت و ظالمان و مجرمان مغلوب شدند.

اخبار متعدّدى در منابع مختلف اسلامى وارد شده که پیامبران الهى 124 هزار نفر بودند.
و از آنجا که مشرکان و کافران بهانه‏جو و لجوج هر روز در برابر انبیاى الهى تقاضاى معجزه دلخواه خود را داشتند، و مشرکان زمان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نیز همین شیوه را تکرار مى‏کردند، قرآن در دنباله این سخن اضافه مى‏کند: «هیچ پیامبرى حق نداشت و نمى‏توانست معجزه‏اى جز به فرمان خدا بیاورد»! (وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
اصولا همه معجزات در اختیار خداست، و بازیچه دست کفار نمى‏تواند باشد.
سپس با لحنى جدّى و تهدیدآمیز به کسانى که مى‏گفتند اگر راست مى‏گویى چرا عذاب الهى به سراغ ما نمى‏آید هشدار مى‏دهد که: «هنگامى که فرمان الهى (براى مجازات این منکران لجوج) صادر شود در میان آنها به حق داورى خواهد شد، و پیروان باطل در آن هنگام زیان خواهند کرد» (فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ).
در آن روز درهاى توبه بسته مى‏شود و رهروان راه باطل به روشنى مى‏بینند که تمام سرمایه‏هاى هستى خود را از کف داده و متاعى نخریدند.


(آیه 79)- منافع گوناگون چهارپایان: بار دیگر به نشانه‏هاى قدرت خداوند و مواهب گسترده‏اش نسبت به انسانها باز مى‏گردد، و گوشه دیگرى از آن را شرح مى‏دهد، تا هم به عظمت او آشناتر شوند، و هم حسّ شکرگزارى را که وسیله‏اى براى معرفت اللّه است در آنها برانگیزد.
مى‏فرماید: «خداوند همان کسى است که چهارپایان را براى شما آفرید، تا بر آنها سوار شوید، و از آنها تغذیه کنید» (اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعامَ لِتَرْکَبُوا مِنْها وَ مِنْها تَأْکُلُونَ).بعضى از آنها تنها براى تغذیه مورد استفاده قرار مى‏گیرند همچون گوسفند، و بعضى هم براى سوارى و هم براى تغذیه مانند شتر که هم کشتى بیابانهاى خشک و سوزان است و هم وسیله‏اى براى تغذیه آدمیان!


(آیه 80)- از این گذشته استفاده‏هاى فراوان دیگرى نیز از آنها مى‏شود، همان‏گونه که آیه شریفه به آن اشاره کرده، مى‏فرماید: «و براى شما در آنها منافع بسیارى (جز اینها) است» (وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ).
از شیر و پشم و پوست و سایر اجزاى آنها استفاده مى‏کنید و حتى فضولات بدن آنها نیز در کشاورزى و غیره قابل استفاده است.
سپس مى‏افزاید منظور دیگر از آفرینش آنها این بوده: «تا بوسیله آنها به مقصدى که در دل دارید برسید» (وَ لِتَبْلُغُوا عَلَیْها حاجَةً فِی صُدُورِکُمْ).
تعبیر فوق مى‏تواند اشاره به استفاده‏هاى تفریحى، هجرت و سیاحت، مسابقه‏ها و گاه کسب ابهت و مانند آن باشد.
و از آنجا که اینها همه وسیله مسافرت در خشکى هستند، در پایان آیه مى‏افزاید: «و بر آنها (چهار پایان) و بر کشتیها سوار مى‏شوید» (وَ عَلَیْها وَ عَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ).
در کشتیها خاصیتى آفرید که با تمام ثقل و سنگینى بر روى آب باقى بماند، و جریان بادها را آن چنان منظم قرار داده که مى‏توان از آنها در مسیرهاى معینى پیوسته استفاده کرد و «با آن به دیدار آشنا رسید».


(آیه 81)- در این آیه براى تأکید و گرفتن اقرار از همگان مى‏فرماید: «و خدا آیاتش را همواره به شما نشان مى‏دهد، پس (بگویید) کدامیک از آیات خدا را مى‏توانید انکار کنید»؟!َ(و یُرِیکُمْ آیاتِهِ فَأَیَّ آیاتِ اللَّهِ تُنْکِرُونَ).
آیا آیات و نشانه‏هاى او را در «آفاق» مى‏توانید انکار کنید یا آیات او را در انفس؟
به راستى با این که آیات و نشانه‏هاى او براى همگان روشن است چرا گروهى راه انکار را پیش مى‏گیرند؟


(آیه 82)- آخرین آیات سوره مؤمن در حقیقت یک نوع نتیجه گیرى از بحثهاى گذشته است.
نخست مى‏گوید: آیا آنها در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنها مى‏زیستند چگونه شد»؟! (أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
همان کسانى «که از نظر تعداد نفرات از آنها بیشتر، و از نظر قوت و آثارشان در زمین از آنها فزونتر بود» (کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ).
کثرت نفرات آنها را از قبورشان مى‏توان شناخت، و قدرت و آثارشان را در زمین از آنچه از آنها به یادگار مانده! تعبیر به «آثارا فى الارض» ممکن است اشاره به پیشرفت گسترده کشاورزى آنها باشد- چنانکه در آیه 9 سوره روم آمده- و یا اشاره به ساختمانهاى عظیم و بناهاى محکم اقوام پیشین در دل کوهها و بر صحنه دشتها- چنانکه در آیه 128 و 129 سوره شعرا بیان شده است.
ولى به هر حال «نیروهایى را که به دست مى‏آورند هرگز (به هنگام وزش طوفان بلا و عذاب الهى) نتوانست آنها را بى‏نیاز سازد و نجات دهد» (فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ). بلکه تمام این قدرتها در لحظاتى کوتاه درهم کوبیده شدند.


(آیه 83)- در این آیه به چگونگى برخورد آنها با پیامبران و معجزات و دلائل روشن انبیا اشاره کرده، مى‏گوید: «هنگامى که رسولان آنها با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنها آمدند (از آنان روى گرداندند، و) تنها به معلوماتى که خود داشتند دل بستند و خوشحال بودند» و غیر آن را هیچ شمردند (فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ).
و همین امر سبب شد تا «آنچه را از عذاب و تهدیدهاى الهى به باد استهزا مى‏گرفتند بر سر آنان فرود آید» (وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
یعنى با اتکاى به علوم محدود بشرى، خواه در معارف عقلى و اعتقادات یا در دنیا و یا شبهات واهى که آن را علم مى‏پنداشتند، علومى را که از سرچشمه وحى صادر شده بود نفى مى‏کردند و به باد استهزا مى‏گرفتند، و به علوم اندک خوشحال بودند و خویشتن را بکلى از انبیا بى‏نیاز مى‏دیدند.


(آیه 84)- قرآن نتیجه این خودخواهى و غرور را در این آیه و آیه بعد چنین بیان کرده: «پس هنگامى که شدت عذاب ما را دیدند (عذابى که براى ریشه کن کردن آنها نازل شده بود و فرمان قطعى پروردگار را در زمینه نابودیشان به همراه داشت، از کرده خود پشیمان شدند، خود را موجودى ضعیف و ناتوان دیدند و رو به درگاه حق آوردند و فریادشان بلند شد و) گفتند: اکنون به خداوند یگانه ایمان آوردیم، و نسبت به معبودهایى که شریک او مى‏شمردیم کافر شدیم»! (فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ).


(آیه 85)- «اما هنگامى که عذاب ما را مشاهده کردند ایمان آنها به حالشان سودى نداشت» (فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا). چرا که به هنگام نزول «عذاب استیصال» درهاى توبه بسته مى‏شود.
این حکم مخصوص افراد یا اقوام معینى نیست، بلکه چنانکه قرآن در دنبال همین سخن مى‏گوید: «این سنت الهى است که در مورد بندگان گذشته نیز اجرا شده است» (سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ).
سپس آیه را با این جمله پایان مى‏دهد: «و در آن هنگام (که عذاب الهى دامانشان را فرو گرفت) خسران و زیان کافران آشکار شد» (وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ).
آن روز فهمیدند که سرمایه‏اى جز مشتى غرور و پندار نداشتند، و آنچه را آب حیات خیال مى‏کردند سرابى بیش نبود.
و به این ترتیب سوره مؤمن که با توصیف حال کافران مغرور آغاز شده بود، با پایان زندگى دردناک آنها خاتمه مى‏یابد!



درسهایی از سوره غافر (مومن)


65-هو الحی لا اله الا هو فادعوه مخلصین له الدین الحمدلله رب العالمین
2-مومن باید بین خوف و رجاء باشد،زیرا خداوند هم آمرزنده است و هم کیفر دهنده.
9-رستگاری در رفاه دنیوی نیست بلکه در تقواست.
11-عجز و نیاز دوزخیان به قدری است که برای نجات خود به لحظه های خروج از دوزخ قانعند.
34-شک اگر مقدمه ی تحقیق و حرکت شود ارزش دارد ولی اگر سبب رکود و سوءظن شود یک آفت است.
55-انگیزه صبر رسیدن به وعده های الهی است.
56-انسان اگر از خود مراقبت نکند،تکبر تمام وجودش را میگیرد به نحوی که در دل او جز تکبر هیچ چیز دیگری نخواهد بود.
59-یاد قیامت بهترین وسیله ی تذکر و غفلت زدایی است.
65-از آداب دعا پرستش پروردگار است.
67-بهترین بستر تعقل،آفرینش خود انسان است.
77-صبر در برابر ناملایمات حدی ندارد و تا پایان عمر باید صبر کرد.
85-ایمان اضطراری که فرصت عمل برای انسان نمیگذارد،خسارت است.
7-ربنا وسعت کل شیء رحمه و علما فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک وقهم عذاب الجحیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۳۸
* مسافر
دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۳۷ ب.ظ

475. صفحه 475


شانزدهم فروردین :


تفیسه :




(آیه 67)- مراحل هفت گانه خلقت انسان: بار دیگر در ادامه آیات توحیدى به بخشى از «آیات انفسى» پرداخته مراحل تطور خلقت انسان را از خاک، و دوران جنینى، و دوران حیات در دنیا تا هنگام مرگ، در هفت مرحله بیان مى‏کند، تا هم عظمت قدرت و ربوبیت او روشن شود و هم مواهب و نعمتهایش بر بندگان.

مى‏فرماید: «او کسى است که شما را از خاک آفرید، سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته شده) سپس شما را بصورت طفلى (از شکم مادر) بیرون مى‏فرستد، بعد به مرحله کمال قوّت خود مى‏رسید و بعد از آن پیر مى‏شوید- و (در این میان) گروهى از شما پیش از رسیدن به این مرحله مى‏میرند- و در نهایت به سرآمد عمر خود مى‏رسید و شاید تعقّل کنید» (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).
به این ترتیب نخستین مرحله، مرحله تراب و خاک است که اشاره به آفرینش آدم جد نخستین ما از خاک مى‏باشد، و یا خلقت همه انسانها از خاک، چرا که مواد غذایى که وجود انسان و حتى نطفه او را تشکیل مى‏دهد اعم از مواد حیوانى و گیاهى همه از خاک مایه مى‏گیرد.
مرحله دوم مرحله نطفه است که مربوط به همه انسانها جز آدم و همسرش حواست.
مرحله سوم مرحله‏اى است که نطفه تکامل یافته، و نمو قابل ملاحظه‏اى نموده، و به صورت یک قطعه خون بسته در آمده است.
بعد از این، مرحله «مضغه» (چیزى شبیه به گوشت جویده شده) و مرحله ظهور اعضاء، مرحله حس و حرکت است که قرآن در اینجا سخنى از این سه مرحله به میان نیاورده هر چند در آیات دیگر به آن اشاره کرده در اینجا چهارمین مرحله را مرحله تولد جنین ذکر مى‏کند، و مرحله پنجم را مرحله تکامل قدرت و قوت جسمى که بعضى آن را سن سى سالگى مى‏دانند که در آن حد اکثر نمو قواى جسمانى حاصل مى‏شود و بعضى آن را کمتر یا بیشتر گفته‏اند، البته ممکن است در افراد متفاوت باشد و قرآن از آن تعبیر به «بلوغ اشد» کرده است.
از آن به بعد مرحله عقب گرد و از دست دادن نیروها آغاز مى‏شود و تدریجا دوران پیرى که مرحله ششم است فرا مى‏رسد.
سرانجام پایان عمر که آخرین مرحله است فرا رسیده و انتقال از این سرا، به سراى جاویدان تحقق مى‏یابد.
آیا با این همه تغییرات و تطوّرات منظم، و حساب شده، باز هم جاى تردید در قدرت و عظمت مبدأ عالم هستى و الطاف و مواهب او وجود دارد؟



(آیه 68)- در این آیه سخن از مهمترین مظاهر قدرت پروردگار یعنى مسأله حیات و مرگ به میان مى‏آورد، همان دو پدیده‏اى که با تمام پیشرفت علوم بشرى هنوز جزء معمّاهاى ناگشوده است، مى‏فرماید: «او کسى است که زنده مى‏کند و مى‏میراند» (هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ).
جالب این که از موجودات زنده تک سلولى گرفته، تا حیوانات غول پیکر و از اعماق اقیانوسهاى تاریک و ظلمانى گرفته، تا پرندگانى که بر اوج آسمانها پرواز مى‏کنند، از گیاه ذره‏بینى بسیار کوچکى که در لابلاى امواج اقیانوس شناور است، تا درختانى که دهها متر طول قامت دارند، هریک داراى نوعى حیات و شرائطى مخصوص به خود مى‏باشند و به همین نسبت مرگهاى آنها نیز متفاوت است، و بدون شک چهره‏هاى حیات متنوع‏ترین چهره‏هاى جهان خلقت و اعجاب انگیزترین آنهاست.
اما قابل توجه این که هیچ یک از این مسائل مهم و پیچیده در برابر قدرت او سختى و مشکلى ندارد، و به محض اراده و فرمانش صورت مى‏گیرد.
لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «و هنگامى که کارى مقرّر کند تنها به آن مى‏گوید: موجود باش! بى‏درنگ موجود مى‏شود»! (فَإِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).



(آیه 69)- سرنوشت ستیزه جویان مغرور: باز هم در اینجا سخن از کسانى است که در آیات الهى به مجادله بر مى‏خیزند.
نخست مى‏گوید: «آیا ندیدى کسانى را که در آیات خدا مجادله مى‏کنند چگونه از راه حق منحرف مى‏شوند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ أَنَّى یُصْرَفُونَ).
این مجادله و گفتگوهاى توأم با لجاجت و عناد، این تقلیدهاى کورکورانه و تعصبهاى بى‏پایه سبب مى‏شود که آنها از صراط مستقیم به بیراهه کشیده شوند، چرا که حقایق تنها در پرتو روح حق جویى آشکار مى‏گردد.



(آیه 70)- سپس به توضیح بیشتر درباره آنها پرداخته، مى‏افزاید: «همان کسانى که کتاب (آسمانى) و آنچه رسولان خود را بدان فرستاده‏ایم تکذیب کردند» (الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا).
و در پایان آیه آنها را با این سخن تهدید مى‏کند: «آنان به زودى (نتیجه شوم کار خود را) مى‏فهمند» (فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).



(آیه 71)- «آن هنگام که غلها و زنجیرها بر گردن آنها قرار گرفته و با این غل و زنجیر آنها را مى‏کشند» (إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ).



(آیه 72)- «به درون آب جوشان، و سپس در آتش دوزخ سوزانده مى‏شوند»! (فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ).



(آیه 73)- علاوه بر این عذابهاى جسمانى آنها را با یک سلسله عذابهاى دردناک روحى مجازات مى‏کنند، از جمله همان است که در این آیه به آن اشاره کرده، مى‏فرماید: «سپس به آنها گفته مى‏شود: کجایند آنچه را همتاى خدا قرار مى‏دادید»؟! (ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ).



(آیه 74)- همان معبودهایى را که «جز خدا پرستش مى‏کردید» (مِنْ دُونِ اللَّهِ). تا از شما شفاعت کنند و از میان این عذابهاى دردناک و امواج متلاطم آتش دوزخ رهایى بخشند، مگر بارها نگفتید که ما اینها را به خاطر آن پرستش مى‏کنیم که شفیعان ما باشند؟ پس کجا رفت شفاعتشان؟! ولى آنها با سرافکندگى و سرشکستگى در پاسخ «مى‏گویند: همه از نظر ما پنهان و گم شدند» (قالُوا ضَلُّوا عَنَّا).
سپس آنها مى‏بینند که اصل اعتراف به عبودیت بتها داغ ننگى بر پیشانیشان است، لذا در مقام انکار بر مى‏آیند و مى‏گویند: «ما اصلا قبل از این چیزى پرستش نمى‏کردیم»! (بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً).
اینها اوهام و خیالاتى بیش نبودند که ما آنها را واقعیتهایى مى‏پنداشتیم، اما امروز براى ما روشن شده که آنها اسمهایى بى‏مسمى و الفاظى بى‏معنى و مفهومند که پرستش آنها جز ضلالت و گمراهى و بیهودگى هیچ نبود، بنابراین آنها یک واقعیت غیر قابل انکار را بازگو مى‏کنند.
در پایان آیه مى‏فرماید: «این گونه خداوند کافران را گمراه مى‏سازد» (کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِینَ).
کفر و لجاجت آنها پرده و حجابى بر قلب و فکر آنها مى‏شود، لذا راه مستقیم حق را گذارده، در بیراهه گام مى‏نهند و در قیامت نیز از راه بهشت محروم شده به بیراهه دوزخ کشیده مى‏شوند، آرى این چنین خداوند کافران را گمراه مى‏سازد.



(آیه 75)- این آیه به علت گرفتاریهاى این گروه در این همه بلا و مصیبت و عذاب اشاره کرده، مى‏گوید: «این عذابها به خاطر آن است که به ناحق در زمین شادى مى‏کردید و از روى غرور و مستى (شهوات) به خوشحالى مى‏پرداختید»! (ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ).
از مخالفت با پیامبران و کشتن مؤمنان و در فشار گذاردن محرومان و مستضعفان لذت مى‏بردید، اکنون باید کفاره آن همه شادى بى‏جا و غرور و غفلت و مستى شهوت را در میان این غل و زنجیرها، و در لابلاى شعله‏هاى آتش بدهید.



(آیه 76)- این جاست که به آنها خطاب مى‏شود که: «وارد شوید از درهاى جهنم، و جاودانه در آن بمانید» (ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها).«و چه بد است جایگاه متکبّران» (فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ).
این جمله تأکید مجددى است بر این که سرچشمه اصلى بدبختهاى آنها همان کبر و غرور بوده است.



(آیه 77)- باز هم صبر کن: به دنبال بحثهاى گذشته در زمینه کارشکنیهاى کفار و کبر و غرور و تکذیب آنها نسبت به آیات الهى در این آیه و آیه بعد، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را دلدارى داده، امر به صبر و استقامت در مقابل این مشکلات مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «اکنون که چنین است صبر کن که وعده خدا حق است» (فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
هم وعده پیروزى که به تو داده شده، و هم وعده مجازات دردناک مستکبران مغرور و تکذیب کننده، هر دو حق است و بدون شک تحقق مى‏یابد.
سپس براى اینکه دشمنان حق چنین تصور نکنند که اگر در مجازاتشان تأخیرى رخ دهد مى‏توانند از چنگال کیفر و عذاب الهى بگریزند اضافه مى‏کند:
«و هرگاه قسمتى از مجازاتهایى را که به آنها وعده داده‏ایم در حال حیاتت به تو ارائه دهیم، و یا تو را (پیش از آن که آنان گرفتار عذاب شوند) از دنیا ببریم (مهم نیست) چرا که همه آنان را تنها بسوى ما باز مى‏گردانند» و ما به وعده‏هاى خود در باره آنان عمل خواهیم کرد (فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ).
وظیفه تو تنها ابلاغ آشکار و اتمام حجت بر همگان است، تا دلهاى بیدار در پرتو تبلیغ تو روشن گردد، و براى مخالفان نیز جاى عذر و بهانه‏اى باقى نماند، تو به هیچ چیزى جز به انجام این وظیفه، دلبستگى نداشته باش!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۳۷
* مسافر
يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۲۹ ب.ظ

474 . صفحه 474


پانزدهم فروردین :


نفیسه :


(آیه 59)- در این آیه با قاطعیت و صراحت خبر از وقوع قیامت داده، مى‏گوید: «ساعت (روز قیامت) بطور مسلم خواهد آمد، و شک و تردیدى در آن نیست، ولى بیشتر مردم ایمان نمى‏آورند» (إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ).




(آیه 60)- مرا بخوانید تا اجابت کنم! از آنجا که در آیات گذشته تهدیداتى نسبت به افراد بى‏ایمان و متکبر و مغرور آمده بود، در اینجا آن را با لطف و مهربانى مى‏آمیزد، و آغوش رحمتش را به روى توبه کنندگان مى‏گشاید.
نخست مى‏گوید: «پروردگار شما گفته است: مرا بخوانید تا (دعاى) شما را بپذیرم» (وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ).
«دعا» خود یک نوع عبادت است، چرا که در ذیل آیه واژه عبادت بر آن اطلاق شده و در ضمن تهدید شدیدى نسبت به کسانى که از دعا کردن ابا دارند، مى‏گوید: «کسانى که از عبادت من تکبر مى‏ورزند به زودى با ذلّت وارد دوزخ مى‏شوند» (إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ).
در روایتى از امام صادق علیه السّلام آمده است که: «نزد خدا مقامى است که جز با دعا و تقاضا نمى‏توان به آن رسید، و اگر بنده‏اى دهان خود را از دعا فرو بندد و چیزى تقاضا نکند چیزى به او داده نخواهد شد، پس از خدا بخواه تا به تو عطا شود، چرا که هر درى را بکوبید و اصرار کنید سرانجام گشوده خواهد شد».



(آیه 61)- و از آنجا که دعا و تقاضاى از خدا فرع بر معرفت خداوند است در این آیه از حقایقى سخن مى‏گوید که سطح معرفت آدمى را بالا مى‏برد، و یکى از شرائط دعا را که امید به اجابت است افزایش مى‏دهد.
مى‏فرماید: «خداوند کسى است که شب را براى شما آفرید تا در آن بیاسایید» (اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ).
چرا که تاریکى شب از یک سو موجب تعطیل قهرى برنامه‏هاى روزانه است، و از سوى دیگر خود تاریکى آرام بخش و مایه استراحت تن و اعصاب و روح است، و نور مایه جنبش و حرکت.
لذا به دنبال آن مى‏افزاید: «و روز را بینا و روشنى بخش» قرار داد (وَ النَّهارَ مُبْصِراً).
تا محیط زندگى انسانها را روشن سازد و براى هر گونه فعالیت آماده کند.
سپس اضافه مى‏کند: «خداوند نسبت به مردم صاحب فضل و کرم است، ولى بیشتر مردم شکرگزارى نمى‏کنند» (إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ).
اما اگر انسان چشمى بینا و قلبى دانا داشته باشد که خوان نعمت بى‏دریغ الهى را که همه جا گسترده است ببیند، و باران رحمت بى‏حسابش را که همه جا رسیده است مشاهده کند، بى‏اختیار زبان به شکر و ثناى او مى‏گشاید و خود را در مقابل این همه عظمت و رحمت کوچک و مدیون مى‏بیند.



(آیه 62)- این آیه از توحید ربوبیت پروردگار شروع کرده و به توحید خالقیت و ربوبیت ختم مى‏کند، مى‏فرماید: آن کس که این همه نعمتها را بر شما ارزانى داشته «این است خداوند، پروردگار شما» (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ).
همان خداوندى که «آفریننده همه چیز است» (خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ).
«هیچ معبودى جز او نیست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
در حقیقت وجود نعمتهاى فراوان الهى دلیل بر ربوبیت و مدبریت اوست.
و خالق همه چیز بودن دلیل دیگرى بر یگانگى او در ربوبیت است، چرا که خالق موجودات مالک و مربى آنهاست، زیرا لحظه به لحظه فیض وجود از ناحیه او بر همه موجودات عالم هستى افاضه مى‏شود.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «با این حال چگونه از راه حق منحرف مى‏شوید»؟ (فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ). و چرا از پرستش خداوند یگانه یکتا به سوى بتها روى مى‏آورید؟!



(آیه 63)- در این آیه به عنوان توضیح و تأکید مطالب گذشته مى‏فرماید:
«کسانى که آیات خدا را انکار مى‏کردند این گونه از طریق حق باز گردانده مى‏شوند» (کَذلِکَ یُؤْفَکُ الَّذِینَ کانُوا بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ).



(آیه 64)- این است پروردگار شما: قرآن همچنان بحث از مواهب بزرگ الهى و شمول آن نسبت به بندگان را ادامه مى‏دهد، تا هم شناخت بیشترى به آنها عطا کند، و هم امید افزونترى تا در پرتو آن به مقام دعا برآیند و از اجابت برخوردار شوند.
مى‏فرماید: «خداوند همان کسى است که زمین را براى شما جایگاه مطمئن و آرامى قرار داد» (اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً).
هماهنگ با ساختمان روح و جسم انسان، داراى منابع گوناگون، مشتمل بر همه وسائل مورد نیاز انسان، بسیار گسترده و مباح و رایگان.
سپس مى‏افزاید: «و آسمان را همچون سقفى» بالاى سرتان قرار داد (وَ السَّماءَ بِناءً).
منظور از «آسمان» در اینجا بیشتر همان جوّ و هواى فشرده‏اى است که گرداگرد زمین را فراگرفته، و همچون خیمه‏اى بر تمام کره زمین کشیده شده است.
این خیمه بزرگ الهى هم از شدت تابش نور آفتاب مى‏کاهد که اگر نبود اشعه آفتاب، و همچنین اشعه مرگبار کیهانى، موجود زنده‏اى را بر زمین نمى‏گذاشت، و به همین دلیل مسافران فضایى مجبورند دائما در برابر این پرتوها از لباسهاى مخصوص سنگین و گران قیمتى استفاده کنند.
به علاوه این خیمه جلو سقوط سنگهاى آسمانى را که پیوسته به کره زمین جذب مى‏شوند مى‏گیرد، و آنها را در نخستین برخورد به خاطر سرعت و فشارى که دارند آتش مى‏زند تا خاکستر آنها آرام بر زمین بنشیند.
سپس از آیات آفاقى به آیات انفسى پرداخته، مى‏گوید: «و او (کسى است که) شما را صورتگرى کرد، و صورتتان را نیکو آفرید» (وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ).
قامتى موزون و راست، با صورتى زیبا و دلپذیر، در نهایت نظم استحکام و همین ساختمان ویژه به انسان امکان مى‏دهد که به انواع کارها و صنایع ظریف یا سنگین دست زند، و با داشتن اعضاى مختلف به راحتى زندگى کند و از مواهب حیات بهره گیرد.
و سرانجام در بیان چهارمین و آخرین نعمت از این سلسله، موضوع روزیهاى پاکیزه را مطرح کرده، مى‏فرماید: «و او شما را از طیبات روزى داد» (وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ).
«طیّبات» معنى بسیار گسترده‏اى دارد که هر چیز پاکیزه اعم از غذا، لباس، همسران، خانه‏ها، مرکبها، حتى سخنان پاکیزه را شامل مى‏شود.
در پایان آیه بعد از بیان این چهار نعمت بزرگ- که نیمى از آن به آسمان و زمین بر مى‏گردد، و نیمى از آن به انسانها- مى‏فرماید: «این است خداوند پروردگار شما» (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ).
و چون چنین است «جاوید و پر برکت است خداوندى که پروردگار عالمیان است» (فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ).



(آیه 65)- این آیه مسأله توحید عبودیت را از طریق دیگر تعقیب مى‏کند، و آن طریق انحصار حیات به معنى واقعى به خداوند است، مى‏فرماید: «اوست زنده واقعى» (هُوَ الْحَیُّ).
چرا که حیاتش از ذات اوست و متکى به غیر نیست، حیاتى است که در آن مرگ راه ندارد و جاودانه است، تنها خداوند چنین است، و همه موجودات زنده غیر از او حیاتى آمیخته به مرگ دارند، و این حیات محدود و موقت را از ذات پاک خداوند مى‏گیرند.
روشن است کسى را باید پرستش کرده که زنده است و داراى حیات مطلق، لذا به دنبال آن مى‏افزاید: «هیچ معبودى جز او وجود ندارد» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«و اکنون که چنین است تنها او را بخوانید، و دین خود را براى او خالص کنید» (فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).
و هر چه غیر اوست کنار بگذارید که همه فانى مى‏شوند.
و آیه را با این جمله پایان مى‏دهد: «حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است» (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).
این جمله در حقیقت تعلیمى است براى بندگان که خدا را به خاطر نعمتهایى که در آیات قبل اشاره شد، نعمتهایى که تمام وجود انسان را فراگرفته، مخصوصا نعمت حیات و زندگى، حمد و ستایش کنند، و شکر و سپاس گویند.



(آیه 66)- در این آیه به عنوان یک نتیجه گیرى از بحثهاى توحیدى گذشته و براى مأیوس ساختن مشرکان و بت پرستان روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى‏فرماید: «بگو: من نهى شده‏ام از این که معبودهایى که شما غیر از خدا مى‏خوانید پرستش کنم، چرا که بیّنات و دلائل روشن از سوى پروردگارم براى من آمده است» (قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی).
نه تنها نهى شده‏ام که غیر او را نپرستم بلکه: «مأمورم تنها در برابر پروردگار عالمیان تسلیم باشم» (وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ).
این که مى‏گوید: «من چنین مأموریت یافته‏ام و من چنین نهى شده‏ام» یعنى شما خودتان حساب خویش را برسید، بى‏آنکه حس لجاجتشان را تحریک کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۲۹
* مسافر
شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۱۲ ق.ظ

473. صفحه 473


چهاردهم فروردین :


نفیسه :




(آیه 50)-وقتی دوزخیان از خازنان جهنم میخواهند تا آنها واسطه شده و از خداوند درخواست کرده عذاب را برای یک روز هم که شده از آنها بردارد، در جواب مراقبان دوزخ «مى‏گویند: آیا پیامبران شما دلائل روشن برایتان نیاوردند»؟ و آیا بقدر کافى براى شما اتمام حجت نشد؟ (قالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ).

در پاسخ «مى‏گویند: آرى» (قالُوا بَلى‏).
خازنان دوزخ به «آنان مى‏گویند: پس هر چه مى‏خواهید (خدا را) بخوانید ولى دعاى کافران (به جایى نمى‏رسد و) جز در ضلالت نیست» (قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ). شما خود معترفید که پیامبران الهى با دلائل روشن آمدند، اما به آنها اعتنا نکردید و کافر شدید، بنابراین هر چه دعا کنید سودى ندارد.



(آیه 51)- ما مؤمنان را یارى مى‏دهیم! از آنجا که در آیات پیشین سخن از «مؤمن آل فرعون» آن مرد مجاهد و مبارز کم نظیر و حمایت خداوند از او مطرح بود، در اینجا به عنوان یک قانون کلى حمایت خویش را از پیامبران و مؤمنان در دنیا و آخرت بیان مى‏دارد.
مى‏فرماید: «ما بطور مسلم رسولان خود و کسانى را که ایمان آورده‏اند در زندگى دنیا و روز قیامت که گواهان بر پا مى‏خیزند یارى مى‏دهیم» (إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ).
حمایتى که بى‏قید و شرط است و به همین جهت انواع پیروزیها را به دنبال دارد، اعم از پیروزى در منطق و بیان، یا پیروزى در جنگها، یا فرستادن عذاب الهى بر مخالفان و نابود کردن آنان و یا امدادهاى غیبى که قلب را تقویت و روح را به لطف الهى نیرومند و قوى مى‏سازد.
مقصود از «اشهاد» فرشتگان و پیامبران و مؤمنانند که گواهان اعمال انسانها مى‏باشند.



(آیه 52)- اما آن روز روز رسوایى و بدبختى کافران و ظالمان است، چنانکه در این آیه مى‏افزاید: «همان روزى که عذرخواهى ظالمان سودى به حالشان نمى‏بخشد، و لعنت خدا مخصوص آنهاست، و خانه و جایگاه بد نیز به آنها تعلق دارد» (یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ).



(آیه 53)- سپس قرآن یکى از موارد یارى رسولان و پیروزى آنها را در پرتو حمایت الهى بر دشمنان عنوان کرده، مى‏گوید: «و ما به موسى هدایت بخشیدیم و بنى اسرائیل را وارثان کتاب آسمانى (تورات) قرار دادیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْهُدى‏ وَ أَوْرَثْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ).
هدایتى که خداوند به موسى ارزانى داشت معنى گسترده‏اى دارد که هم مقام نبوت و وحى را شامل مى‏شود، و هم کتاب آسمانى یعنى تورات، و هم هدایتهایى که در مسیر انجام رسالتش به او داده شد، و معجزاتى که در اختیار او قرار گرفت.



(آیه 54)- در این آیه مى‏افزاید: این کتاب آسمانى «مایه هدایت و تذکّر براى صاحبان عقل بود» (هُدىً وَ ذِکْرى‏ لِأُولِی الْأَلْبابِ).
تفاوت «هدایت» و «ذکرى» در این است که هدایت در آغاز کار است، اما «تذکر» به عنوان یادآورى در برابر مسائلى است که انسان قبلا شنیده و به آن ایمان آورده اما از صفحه خاطرش محو شده است، و به تعبیر دیگر کتب آسمانى هم آغازگر هدایت است هم تداوم بخش آن.
ولى هم در آغاز، و هم در ادامه کار، بهره واقعى را «اولوا الالباب» و صاحبان مغز و اندیشه مى‏برند، نه نابخردان لجوج و نه متعصبان چشم و گوش بسته.



(آیه 55)- در این آیه سه دستور مهم به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مى‏دهد که در حقیقت دستوراتى است عمومى و همگانى هر چند مخاطب شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است. نخست مى‏گوید: «پس صبر و شکیبایى پیشه کن که وعده خدا حق است» (فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
در برابر عناد و لجاجت دشمنان و کارشکنى آنان صبر کن.
در مقابل نادانى جمعى از دوستان و سستى و سهل انگارى و احیانا آزار آنان صبر کن.
و در برابر تمایلات نفس و هوسهاى سرکش و خشم و غضب نیز شکیبایى نما.
تمام پیروزیهایى که نصیب پیامبر و مسلمانان نخستین شد در سایه همین صبر و استقامت بود، و امروز نیز بدون آن غلبه بر دشمنان فراوان و مشکلات زیاد ممکن نیست.
در دستور دوم مى‏فرماید: «و براى گناهت استغفار کن» (وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ).
مسلم است پیامبر به خاطر مقام عصمت مرتکب گناهى نمى‏شد، ولى چنانکه گفته‏ایم این گونه تعبیرات در قرآن مجید در مورد پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و سایر انبیاء علیهم السّلام اشاره به گناهان نسبى است. چرا که یک لحظه غفلت و حتى یک ترک اولى در مورد آنها سزاوار نیست، و باید از همه این امور برکنار باشند و هرگاه از آنها سر زند، از آن استغفار مى‏کنند.
در آخرین دستور مى‏فرماید: «و هر صبح و شام تسبیح و حمد پروردگارت را به جا آور» (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ).



(آیه 56)- در آیات گذشته خداوند پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را به صبر و شکیبایى در مقابل مخالفان و نغمه‏هاى ناموزون و توطئه‏هاى شوم آنها دعوت مى‏کرد، در اینجا انگیزه مجادله و ستیزه جوئیهاى آنان را در مقابل حق شرح مى‏دهد.
مى‏گوید: «کسانى که بدون منطق و دلیلى که از سوى خدا براى آنها آمده باشد در آیات الهى مجادله مى‏کنند، در سینه‏هاشان جز تکبر نیست» (إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ).
و به این ترتیب آیه گواه زنده‏اى بر این حقیقت است که سرچشمه اصلى این گونه مجادله‏ها، کبر و غرور و خود محورى است.
سپس مى‏افزاید: «آنها هرگز به منظور خود نخواهند رسید» (ما هُمْ بِبالِغِیهِ).
هدف آنان این است که خود را بزرگ ببینند، فخر بفروشند و بر جامعه حکومت کنند، اما جز ذلت و زیر دست بودن بهره‏اى نخواهند گرفت.
در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دستور مى‏دهد که از شرّ این گونه افراد مغرور و خودخواه و بى‏منطق به خدا پناه ببرد، مى‏فرماید: «اکنون که چنین است به خدا پناه ببر که او شنوا و بیناست» (فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ).
هم سخنان بى اساس آنها را مى‏شنود و هم توطئه‏ها و اعمال زشتشان را مى‏بیند.



(آیه 57)- و از آنجا که یکى از موارد مهم مجادله کفار در برابر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مسأله معاد و زنده شدن انسانها بعد از مرگ بود، در این آیه با یک بیان روشن مسأله معاد را متذکر شده، مى‏فرماید: «آفرینش آسمانها و زمین از آفرینش انسانها مهمتر و بالاتر است، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند» (لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).کسى که توانایى دارد این کرات عظیم و کهکشانهاى وسیع و گسترده را با آن همه عظمت بیافریند، و اداره و تدبیر کند چگونه از احیاى مردگان عاجز و ناتوان خواهد بود؟
در این آیه یکى دیگر از عوامل «مجادله» باطل را ذکر کرده که آن «جهل» است، در حالى که در آیات قبل مسأله «کبر» مطرح شده بود، و این هر دو رابطه نزدیک با هم دارند، چرا که سر چشمه «کبر» «جهل و نادانى» و عدم شناخت قدر خود یا مقدار علم و دانایى خویشتن است.



(آیه 58)- در این آیه در یک مقایسه روشن وضع حال این متکبران جاهل را در مقابل مؤمنان آگاه، روشن ساخته، مى‏گوید: «نابینا و بینا هرگز مساوى نیستند».
 (وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ).
«همچنین کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند، با بدکاران» یکسان نخواهند بود (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لَا الْمُسِی‏ءُ).
اما شما بر اثر خودخواهى و جهل «کمتر متذکر مى‏شوید» (قَلِیلًا ما تَتَذَکَّرُونَ).
نابینا همان آدم نادان و بى‏خبرى است که پرده‏هاى کبر و غرور بر چشمانش افتاده، و اجازه درک حقایق را به او نمى‏دهد، و بینا کسى است که در پرتو نور علم و استدلالات منطقى، حق را مشاهده مى‏کند، آیا این دو با هم برابرند؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۱۲
* مسافر
جمعه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۱۲ ق.ظ

472 . صفحه 472



سیزدهم فروردین : 


نفیسه :



(41)- آخرین سخن! به دنبال آیات قبل و در پنجمین و آخرین مرحله، «مؤمن آل فرعون» پرده‏ها را کنار زد، و بیش از آن نتوانست ایمان خود را مکتوم دارد، آنچه گفتنى بود گفت.

از قرائن برمى‏آید که آن قوم لجوج و مغرور متقابلا از مزایاى شرک سخن گفتند، و او را به بت پرستى دعوت نمودند.

لذا او فریاد زد و گفت: «اى قوم! چرا من شما را به سوى نجات دعوت مى‏کنم اما شما مرا به سوى آتش مى‏خوانید»؟! (وَ یا قَوْمِ ما لِی أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجاةِ وَ تَدْعُونَنِی إِلَى النَّارِ).

من سعادت شما را مى‏طلبم، و شما بدبختى مرا، من شما را به شاهراه هدایت مى‏خوانم و شما مرا به بیراهه مى‏خوانید.



(آیه 42)- آرى «شما مرا دعوت مى‏کنید که به خداى یگانه کافر شوم و شریکهایى که به آن علم ندارم براى او قرار دهم، در حالى که من شما را به سوى خداوند عزیز غفّار دعوت مى‏کنم» (تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِکَ بِهِ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ).

تعبیر به «عزیز» و «غفار» از یک سو اشاره به این مبدأ بزرگ بیم و امید است و از سوى دیگر اشاره‏اى به نفى الوهیت بتها و فراعنه که نه عزتى در آنان است و نه عفو و گذشتى!




(آیه 43)- سپس افزود: «قطعا آنچه مرا به سوى آن مى‏خوانید نه دعوتى در دنیا دارد و نه در آخرت» (لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیا وَ لا فِی الْآخِرَةِ).

این بتها هرگز رسولانى به سوى مردم نفرستاده‏اند تا آنها را به سوى خود دعوت کنند و نه در آخرت مى‏توانند حاکمیت بر چیزى داشته باشند و به همین دلیل، باید بدانید «تنها بازگشت ما در قیامت به سوى خداست» (وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّهِ).

اوست که رسولان خود را براى هدایت انسانها فرستاده، و اوست که آنها را در برابر اعمالشان پاداش و کیفر مى‏دهد.

و نیز باید بدانید که «اسرافکاران و متجاوزان اهل دوزخند» (وَ أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ).




(آیه 44)- و در آخرین سخنش با تهدیدى پرمعنى گفت: «به زودى آنچه را من امروز به شما مى‏گویم به خاطر خواهید آورد» (فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ).

و هنگامى که آتش خشم و غضب الهى دامانتان را در این جهان و آن جهان بگیرد به صدق گفتار من پى مى‏برید.

اما افسوس که آن زمان دیر است، اگر در آخرت باشد راه بازگشت وجود ندارد، و اگر در دنیا باشد به هنگام نزول عذاب تمام درهاى توبه بسته مى‏شود.

سپس افزود: «و من تمام کارهاى خود را به خداوند یگانه یکتا واگذار مى‏کنم که او نسبت به بندگانش بیناست» (وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ).

و به همین دلیل نه از تهدیدهاى شما مى‏ترسم، و نه کثرت و قدرت شما و تنهایى من مرا به وحشت مى‏افکند.




(آیه 45)- خداوند هم این بنده مؤمن مجاهد را تنها نگذاشت، چنانکه در این آیه مى‏خوانیم: «خداوند او را از نقشه‏هاى شوم و سوء آنها نگه داشت» (فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا).

ولى در مقابل «عذابهاى شدیدى بر آل فرعون نازل گردید» (وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ).



(آیه 46)- عذاب و مجازات الهى همه‏اش دردناک است، اما تعبیر به «سوء العذاب» در آیه قبل نشان مى‏دهد که خداوند عذاب دردناکترى براى این گروه انتخاب فرمود این همان چیزى است که در این آیه به آن اشاره کرده، مى‏فرماید:

مجازات دردناک آنها «همان آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه مى‏شوند» (النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا).

«و روزى که قیامت بر پا مى‏گردد (دستور مى‏دهد) آل فرعون را در شدیدترین عذاب وارد کنید» (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ).



(آیه 47)- محاجّه ضعفا و مستکبران در دوزخ! از آنجا که مؤمن آل فرعون در پایان سخنانش جمعیت فرعونیان را به مسأله قیامت و عذاب دوزخ توجه داد، قرآن رشته سخن را در همین زمینه به دست گرفته و دنبال مى‏کند، و صحنه‏هایى از گفتگوى پرخاشگرانه دوزخیان را در دل آتش منعکس مى‏سازد.

نخست مى‏فرماید: «به خاطر بیاور هنگامى را که آنها در آتش دوزخ محاجه و گفتگو مى‏کنند، پس ضعفا به مستکبران مى‏گویند: ما پیروان شما بودیم، آیا اکنون سهمى از عذاب و نصیبى از آتش دوزخ را به جاى ما پذیرا مى‏شوید»؟ (وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِیباً مِنَ النَّارِ).

منظور از «ضعفا» کسانى هستند که علم کافى و استقلال فکرى نداشتند، چشم و گوش بسته به دنبال سردمداران کفر حرکت مى‏کردند که قرآن از آنها به عنوان مستکبران یاد کرده است.




(آیه 48)- به هر حال مستکبران در پاسخ این سخن سکوت نمى‏کنند اما جوابى مى‏گویند که از نهایت ضعف و زبونى آنها حکایت دارد، چنانکه در آیه شریفه به آن اشاره کرده، مى‏فرماید: «مستکبران مى‏گویند: ما همگى در آن (آتش) هستیم زیرا خداوند در میان بندگانش به عدالت حکم کرده است»! (قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ).



(آیه 49)- اینجا که دست آنها از هر وسیله‏اى کوتاه مى‏شود رو به سوى خازنان دوزخ و مأموران عذاب مى‏کنند «و این دوزخیان به خازنان جهنم مى‏گویند:

شما از پروردگارتان بخواهید یک روز عذاب را از ما بردارد» (وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ).

آنها مى‏دانند که مجازات الهى بر طرف شدنى نیست، تنها تقاضایشان این است که یک روز عذاب الهى از آنان برداشته شود یک روز تخفیف بگیرند نفسى تازه کنند، و اندکى بیاسایند، و به همین قانع هستند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۱۲
* مسافر
پنجشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۱۲ ق.ظ

471 . صفحه 471



دوازدهم فروردین : 

نفیسه : 



(آیه 34)- متکبران جبّار از درک صحیح محرومند: در یک بررسى اجمالى در آیات گذشته و آینده چنین به نظر مى‏رسد که «مؤمن آل فرعون» براى نفوذ در قلب تیره فرعون و فرعونیان و زدودن زنگار کبر و کفر از آنها سخنان خود را در پنج شکل و مقطع مطرح کرد:

«مقطع اول» سخنان دو جانبه و احتیاط آمیز و دعوت آن قوم کافر طغیانگر به پرهیز از ضرر محتمل بود.

در «مقطع دوم» آنها را به سیر و مطالعه در احوال اقوام پیشین دعوت مى‏کند.

در «مقطع سوم» قسمتى از تاریخ خودشان را متذکر مى‏شود، که چندان فاصله از آنها ندارد و آن مسأله نبوّت «یوسف» است که از اجداد موسى بود، و طرز برخورد آنها با دعوت او را مطرح مى‏کند.

مى‏گوید: «و پیش از این، یوسف با دلائل روشن براى هدایت شما آمد» (وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ).

«اما شما همچنان در دعوت او شکّ و تردید داشتید» (فَما زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ).

نه از این جهت که دعوت او پیچیدگى داشت، و نشانه‏ها و دلائل او کافى نبود، بلکه به خاطر ادامه خودکامگیها، سرسختى نشان دادید.

سپس براى این که خود را از هرگونه تعهد و مسؤولیت خلاص کنید و به خودکامگى و هوسرانى خویش ادامه دهید «تا زمانى که (یوسف) از دنیا رفت گفتید: هرگز خداوند بعد از او رسولى مبعوث نخواهد کرد» (حَتَّى إِذا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا).

و به خاطر این روش نادرستتان مشمول هدایت الهى نشدید، آرى «این گونه خداوند هر اسرافکار تردید کننده وسوسه‏گر را گمراه مى‏کند» (کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ).

شما از یک سو راه اسراف و تجاوز از حدود الهى را پیش گرفتید، و از سوى دیگر در همه چیز شک و تردید و وسوسه نمودید، و این دو کار سبب شد که خداوند دامنه لطفش را از شما برگیرد، و شما را در وادى ضلالت رها سازد.




(آیه 35)- این آیه به معرفى «مسرفان مرتاب» پرداخته، مى‏گوید: «همانها که در آیات خدا بى‏آنکه دلیلى برایشان آمده باشد به مجادله بر مى‏خیزند» (الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ). بى‏آنکه هیچ دلیل روشنى از عقل و نقل براى سخنان خود داشته باشند.

سپس براى نشان دادن زشتى این عمل مى‏افزاید: این گونه جدال بى اساس در مقابل حق «خشم عظیمى نزد خداوند و نزد آنان که ایمان آورده‏اند به بار مى‏آورد» (کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا).

چرا که «جدال به باطل» و موضعگیرى بى‏دلیل و بى‏منطق در برابر آیات الهى هم مایه گمراهى مجادله کنندگان، و هم اسباب ضلالت دیگران است.

و در پایان آیه به دلیل عدم تسلیم آنها در مقابل حق اشاره کرده، مى‏فرماید:

«این گونه خداوند بر دل هر متکبّر جبّارى مهر مى‏نهد»! (کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ).

لجاجتها و عناد در برابر حق پرده‏اى ظلمانى بر فکر انسان مى‏اندازد و حس تشخیص را از او مى‏گیرد.



(آیه 36)- مى‏خواهم به آسمان روم تا از خداى موسى خبر گیرم! گر چه سخنان «مؤمن آل فرعون» این اثر را گذاشت که فرعون را از تصمیم قتل موسى بازداشت، ولى نتوانست فرعون را از مرکب غرور پایین آورد.

«فرعون گفت: اى هامان! براى من بناى مرتفعى بساز شاید به وسائلى دست یابم» (وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ).



(آیه 37)- «وسائل (صعود به) آسمانها تا از خداى موسى آگاه شوم، هر چند گمان مى‏کنم او دروغگو باشد» (أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى‏ إِلهِ مُوسى‏ وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کاذِباً).

آرى «این چنین اعمال بد فرعون در نظرش آراسته جلوه کرد و از راه حق بازداشته شد» (وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیلِ).

«اما توطئه و مکر فرعون جز به زیان و نابودى نمى‏انجامد» (وَ ما کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبابٍ).

ظاهر این است فرعون به عنوان چند هدف دست به چنین کارى زد:

1- او مى‏خواست وسیله‏اى براى اشتغال فکرى مردم و انصراف ذهن آنها از مسأله نبوت موسى و قیام بنى اسرائیل فراهم آورد.

2- او مى‏خواست از این طریق کمک مادى و اقتصادى به توده‏هاى زحمت‏کش کند، و کارى هرچند موقت براى بى‏کاران فراهم سازد تا کمى مظالم او را فراموش کنند و وابستگى مردم از نظر اقتصادى به خزینه او بیشتر گردد.

3- برنامه این بود که بعد از پایان بنا بر فراز آن رود و نگاهى به آسمان کند و احتمالا تیرى در کمان گذارد و پرتاب کند و باز گردد، و براى تحمیق مردم بگوید:

خداى موسى هر چه بود تمام شد! به سراغ کار خود بروید، و فکرتان راحت باشد!




(آیه 38)- از من پیروى کنید تا راه راست را به شما نشان دهم گفتیم «مؤمن آل فرعون» سخنان خود را در چند مقطع بیان کرد، در اینجا چهارمین مقطع از سخنان او آمده که مقصود خود را از طریق دیگرى دنبال مى‏کند، و آن توجه دادن به «ناپایدارى زندگى دنیا» و «مسأله معاد و حشر و نشر» است و توجه به آنها بدون شک تأثیر عمیقى در تربیت انسانها دارد.

نخست مى‏گوید: «و کسى که ایمان آورده بود صدا زد: اى قوم من! از من پیروى کنید تا من شما را به راه حق ارشاد کنم» (وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشادِ).



(آیه 39)- سپس افزود: «اى قوم من! (به این دنیا دل نبندید که) این زندگى دنیا متاع زود گذرى است، و آخرت سراى همیشگى و ابدى شماست» (یا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دارُ الْقَرارِ).

گیرم که با هزار مکر و فسون، ما پیروز شویم و حق را پشت سر اندازیم، دست به انواع ظلم و ستم دراز کنیم، و دامان ما به خونهاى بى‏گناهان آغشته شود، مگر عمر ما در این جهان چه اندازه خواهد بود؟



(آیه 40)- مسأله تنها فانى بودن این دنیا و باقى بودن سراى آخرت نیست، مهم مسأله حساب و جزاست: «هر کس عمل بدى انجام دهد فقط به اندازه آن به او کیفر داده مى‏شود، اما کسى که عمل صالحى انجام دهد- خواه مرد یا زن- در حالى که مؤمن باشد آنان وارد بهشت مى‏شوند و روزى بى‏حسابى به ایشان داده خواهد شد» (مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلا یُجْزى‏ إِلَّا مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ).

او در این سخنان حساب شده‏اش از یکسو اشاره به عدالت خداوند در مورد مجرمان مى‏کند.

و از دیگر سوم اشاره به فضل بى‏انتهاى او که در مقابل یک عمل صالح پاداش بى‏حساب به مؤمنان داده مى‏شود.

و از سوى سوم لزوم توأم بودن ایمان و عمل صالح را یادآور مى‏شود.

و از سوى چهارم مساوات مرد و زن در پیشگاه خداوند و در ارزشهاى انسانى را مطرح مى‏کند.

به هر حال او با این سخن کوتاه خود این واقعیت را بیان مى‏کند که متاع این جهان گرچه ناچیز است و ناپایدار، ولى مى‏تواند وسیله رسیدن به پاداش بى‏حساب گردد، چه معامله‏اى از این پرسودتر؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۱۲
* مسافر
چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۱۱ ق.ظ

470 . صفحه 470



یازدهم فروردین : 


نفیسه : 



(آیه 26)- درگیرى و نزاع میان موسى (ع) و پیروانش از یک سو، و فرعون و طرفدارانش از سوى دیگر بالا گرفت.

قرآن مى‏گوید: «فرعون گفت: بگذارید موسى را بکشم و او پروردگارش را بخواند» تا نجاتش دهد! (وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسى‏ وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ).

از این تعبیر استفاده مى‏شود که اکثریت مشاوران که مانع قتل موسى بودند یا لااقل بعضى از آنان به این امر استدلال مى‏کردند که با توجه به کارهاى خارق العاده موسى ممکن است نفرینى کند و خدایش عذاب بر ما نازل کند، اما فرعون مغرور مى‏گوید: من او را مى‏کشم هر آنچه بادا باد! سپس فرعون براى توجیه تصمیم قتل موسى دو دلیل براى اطرافیانش؟

مى‏کند: یکى جنبه به اصطلاح دینى و معنوى دارد، و دیگر جنبه دنیوى و مادى مى‏گوید: «من از این مى‏ترسم که آیین شما را عوض کند!» و دین نیاکانتان را بر هم زند! (إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ).

«یا این که فسادى بر روى زمین آشکار سازد» (أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ).

و اگر امروز سکوت کنم و بعد از مدتى اقدام به مبارزه با موسى نمایم هواخواهان بسیارى پیدا مى‏کند و درگیرى شدیدى به وجود مى‏آید که مایه خونریزى و فساد و ناآرامى در سطح کشور خواهد بود، بنابر این مصلحت این است که هر چه زودتر او را به قتل برسانم.



(آیه 27)- اکنون ببینیم موسى (ع) که ظاهرا در آن مجلس حضور داشت چه عکس العملى نشان داد؟

آیه شریفه مى‏گوید: «موسى گفت: من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى‏برم از هر متکبرى که به روز حساب ایمان نمى‏آورد»! (وَ قالَ مُوسى‏ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ).این گفتار موسى (ع) به خوبى نشان مى‏دهد افرادى که داراى دو ویژگى «تکبر» و «عدم ایمان به روز قیامت» باشند آدمهاى خطرناکى محسوب مى‏شوند.

و باید از چنین افرادى به خدا پناه برد!




(آیه 28)- آیا کسى را به خاطر دعوت به سوى خدا مى‏کشند؟

از اینجا فراز دیگرى از تاریخ موسى (ع) و فرعون شروع مى‏شود که در قرآن مجید تنها در این سوره مطرح شده است و آن داستان «مؤمن آل فرعون» است، که از نزدیکان فرعون بود دعوت موسى (ع) را به توحید پذیرفت ولى ایمان خود را آشکار نمى‏کرد، هنگامى که مشاهده کرد با خشم شدید فرعون جان موسى (ع) به خطر افتاده مردانه قدم پیش نهاد و با بیانات مؤثر خود توطئه قتل او را بر هم زد.

چنانکه آیه مى‏فرماید: «و مرد مؤمنى از آل فرعون که ایمان خود را کتمان مى‏کرد گفت: آیا مى‏خواهید مردى را بکشید به خاطر این که مى‏گوید: پروردگار من اللّه است»؟! (وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ).

«در حالى که معجزات و دلائل روشنى از سوى پروردگارتان با خود آورده است» (وَ قَدْ جاءَکُمْ بِالْبَیِّناتِ مِنْ رَبِّکُمْ).

آیا شما مى‏توانید معجزات او را مانند معجزه «عصا» و «ید بیضا» انکار کنید؟

خوب فکر کنید، دست به کار عجولانه و شتاب زده‏اى نزنید، و در عاقبت کار خود درست بیندیشید و گر نه پشیمان خواهید شد.

از همه اینها گذشته از دو حال خارج نیست: «اگر او دروغگو باشد دروغش دامن خودش را خواهد گرفت، و اگر راستگو باشد لا اقل بعضى از عذابهایى را که وعده مى‏دهد دامن شما را خواهد گرفت» (وَ إِنْ یَکُ کاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ إِنْ یَکُ صادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ).

سپس افزود: «خداوند کسى را که اسرافکار و بسیار دروغگوست هدایت نمى‏کند» (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ).

اگر موسى راه تجاوز و اسراف و دروغ را پیش گرفته باشد مسلما مشمول هدایت الهى نخواهد شد، و اگر شما چنین باشید شما نیز از هدایتش محروم خواهید گشت.




(آیه 29)- مؤمن آل فرعون به این مقدار هم قناعت نکرد و باز ادامه داد، با لحنى دوستانه و خیرخواهانه آنها را مخاطب ساخته، چنین گفت: «اى قوم من! امروز حکومت (در این سرزمین پهناور مصر) از آن شماست، و از هر نظر غالب و پیروزید (این نعمتهاى فراوان را کفران نکنید) اگر عذاب الهى به سراغ ما آید چه کسى ما را یارى خواهد کرد»؟! (یا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ یَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا).

این سخنان ظاهرا در «اطرافیان فرعون» بى‏اثر نبود، آنها را ملایم ساخت، و از خشمشان فرو کاست.

ولى «فرعون گفت: من جز آنچه را معتقدم به شما ارائه نمى‏دهم» (قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَرى‏).

«و (بدانید) شما را جز به راه صحیح راهنمایى نمى‏کنم» دستور همان قتل موسى است (وَ ما أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشادِ).

و چنین است حال همه جبّاران و طاغوتها در طول تاریخ، و در گذشته و امروز که همیشه رأى صواب را رأى خود مى‏پندارند.



(آیه 30)- من به شما اخطار مى‏کنم! مردم مصر به حکم این که در آن زمان نیز نسبتا متمدن و با سواد بودند گفتگوهاى مورخان را در باره اقوام پیشین، اقوامى همچون قوم نوح و عاد و ثمود که سرزمین آنها غالبا فاصله زیادى از آنها نداشت شنیده بودند، و از سرنوشت دردناک آنها کم و بیش خبر داشتند.

لذا مؤمن آل فرعون بعد از آن که با نقشه قتل موسى به مخالفت پرداخت و با مقاومت سر سختانه فرعون رو برو شد که دستور قبل را مجددا تأیید کرد به این فکر افتاد که این بار دست این قوم سرکش را گرفته و به اعماق تاریخ پیشینیان ببرد، شاید بیدار شوند و در تصمیم خود تجدید نظر کنند. آیه مى‏گوید: «آن مرد با ایمان گفت:

اى قوم من! من بر شما از روزى همانند روز (عذاب) اقوام پیشین بیمناکم» (وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزابِ).



(آیه 31)- سپس به شرح این سخن پرداخت و گفت: «و از عادتى همچون عادت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانى که بعد از آنها بودند» از شرک و کفر و طغیان بیمناکم (مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ).

آیا دلیلى دارید که این گونه عذابهاى الهى دامانتان را نخواهد گرفت؟ مگر آنها چه کرده بودند که آن چنان گرفتار شدند؟ جز این که در برابر دعوت پیامبران الهى ایستادند و گاهى پیامبران را کشتند، و یا تکذیب کردند؟

ولى بدانید هر چه بر سر شما آید از ناحیه خود شماست «چرا که خداوند ظلم و ستمى بر بندگانش نمى‏خواهد» (وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ).




(آیه 32)- سپس افزود: «اى قوم! من بر شما از روزى مى‏ترسم که مردم یکدیگر را صدا مى‏زنند» از هم یارى مى‏طلبند و صدایشان به جایى نمى‏رسد! (وَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ).

«یوم التّناد» مفهومش «روز ندا دادن یکدیگر» است، و این تعبیر نشانه نهایت عجز و بیچارگى است در زمانى که کارد به استخوان مى‏رسد، و افرادى که دستشان از همه جا بریده یکدیگر را صدا مى‏کنند و فریادشان به جایى نمى‏رسد.

در این جهان نیز «یوم التّناد» فراوان است، روزهایى که عذاب الهى نازل مى‏شود، بحرانها و حوادث سخت همه را تحت فشار قرار مى‏دهد، و پناهگاهى مى‏جویند اما پناهگاهى وجود ندارد، و همه فریاد مى‏کشند!




(آیه 33)- این آیه در تفسیر یوم التناد مى‏گوید: «روزى که روى مى‏گردانید و فرار مى‏کنید، اما هیچ پناهگاه و نگهدارنده‏اى در برابر عذاب الهى براى شما نیست» (یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ ما لَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ).

«آرى! کسى را که خدا (بر اثر اعمالش) گمراه ساخته هدایت کننده‏اى براى او نیست» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ). آنها در این دنیا از طریق هدایت گمراه مى‏شوند و در حجابى از جهل و ضلالت فرو مى‏روند، و در آخرت از طریق بهشت و نعمتهاى الهى گمراه خواهند شد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۱۱
* مسافر
سه شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۱۰ ق.ظ

469 . صفحه 469


دهم فروردین : 


نفیسه : 


(آیه 17)- در آیه قبل سه ویژگی از یوم التلاق ذکر گردید. ویژگى چهارم آن روز این است که روز پاداش و کیفر است، چنانکه در آیه شریفه مى‏فرماید: «امروز هرکسى در برابر کارى که انجام داده جزا داده مى‏شود» (الْیَوْمَ تُجْزى‏ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ).

آرى! آن ظهور و بروز و آن احاطه علمى خداوند و حاکمیت و مالکیت و قهاریت او همه دلیلى است روشن بر این حقیقت بزرگ و امید بخش و بیم آفرین.

ویژگى پنجم همان است که در جمله بعد مى‏افزاید: «امروز هیچ ظلم و ستمى (بر هیچ کس) نخواهد بود» (لا ظُلْمَ الْیَوْمَ).

چگونه ممکن است ظلم و ستمى تحقق یابد در حالى که ظلم یا به خاطر جهل است که او بر همه چیز احاطه علمى دارد. یا به خاطر عجز است که او قاهر و مالک و حاکم بر همه چیز است.

ششمین و آخرین ویژگى سرعت محاسبه اعمال بندگان است، چنانکه در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند سریع الحساب است» (إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ). سرعت حسابش در آنجا به قدرى است که در حدیث آمده است: «خداوند حساب همه بندگان را در یک چشم بر هم زدن مى‏رسد»!




(آیه 18)- روزى که جانها به لب مى‏رسد! این آیه همچنان ادامه توصیف قیامت است.

نخست مى‏گوید: «آنها را از روز نزدیک بترسان» (وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ).

اگر درست بنگریم مجموعه عمر دنیا در برابر عمر قیامت لحظه زود گذرى بیش نیست، و چون هیچ تاریخى از سوى خداوند براى آن به کسى حتى به پیامبران اعلام نشده است باید همیشه آماده استقبال از آن بود.

دومین توصیف این که: «در آن روز (از شدت هول و ترس) دلها به گلوگاه مى‏رسد»! (إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ).

در توصیف سوم مى‏گوید: «تمامى وجود آنها مملو از اندوه مى‏گردد» اما توانایى اظهار آن را ندارند (کاظِمِینَ).

اگر انسان گرفتار اندوه و غم جانکاهى شود اما بتواند فریاد کند ممکن است کمى آرام گیرد، اما افسوس که در آنجا حتى جاى فریاد و نعره زدن نیست، آنجا پیشگاه داورى حق و محضر عدل پروردگار، و حضور جمیع خلایق است، فریاد چه سودى دارد؟! چهارمین توصیف این که: «براى ستمکاران دوستى وجود ندارد» (ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ).

آن گروه از دغل دوستان که همچون مگسان گرد شیرینى به هنگام قدرت اطراف آنها را گرفته بودند، همه گرفتار کار خویشند، و به دیگرى نمى‏پردازند، آرى در آن روز نه دوستى براى انسان وجود دارد و نه غمخوارى براى درد دل کردن.

در پنجمین توصیف مى‏فرماید: «و نه شفاعت کننده‏اى که شفاعتش پذیرفته شود» (وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ).

چرا که شفاعت شافعان راستین مانند انبیا و اولیاء نیز به اذن پروردگار است، و به این ترتیب قلم بطلان بر پندار بت‏پرستان مى‏کشد.



(آیه 19)- در ششمین مرحله یکى از اوصاف خدا را بیان مى‏کند که در ضمن توصیفى براى چگونگى قیامت است، مى‏گوید: «خدا چشمهایى را که به خیانت گردش مى‏کند مى‏داند، و آنچه را در سینه‏ها پنهان مى‏دارند» مى‏داند (یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ).

آرى! خدائى که از حرکات مخفیانه چشمها و اسرار درون سینه‏ها آگاه است در آن روز در باره خلایق دادرسى و قضاوت مى‏کند.



(آیه 20)- در هفتمین توصیف از قیامت که آن نیز به صورت توصیف خداوند مطرح شده، مى‏فرماید: «خداوند به حق داورى مى‏کند» (وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ).

«و معبودهایى را که غیر از او مى‏خوانند هیچ گونه داورى ندارند» (وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَقْضُونَ بِشَیْ‏ءٍ).

آرى! آن روز مقام داورى مخصوص به خداست، و او هم جز به حق داورى نمى‏کند.

سرانجام به عنوان تأکید بر آنچه در این آیات گذشت سخن را با این جمله پایان مى‏دهد: «خداوند شنوا و بیناست» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ).

بلکه بینائى و شنوائى به معنى واقعى کلمه، یعنى حضور همه مسموعات و مبصرات و تمام شنیدنیها و دیدنیها نزد او منحصر به ذات پاک خداست، و این تأکیدى است بر علم و آگاهى او بر همه چیز، و داورى او به حق چرا که تا کسى سمیع و بصیر مطلق نباشد داور حق نخواهد بود.




(آیه 21)- عاقبت دردناک پیشینیان ستمگر را بنگرید! از آنجا که روش قرآن در بسیارى از آیات این است که بعد از ذکر کلیات در مورد مسائل حساس و اصولى آن را با مسائل جزئى و محسوس مى‏آمیزد، در اینجا نیز بعد از گفتگوهاى گذشته پیرامون مبدأ و معاد مردم را به مطالعه حالات پیشینیان و از جمله وضع فرعون و فرعونیان دعوت مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «آیا آنها روى زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنان بودند چگونه بود»؟! (أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ).

این تاریخ مدون نیست که در اصالت و صحت آن تردید شود، این تاریخ زنده‏اى است که با زبان بى‏زبانى فریاد مى‏کشد، و تاریخ واقعى را بى‏کم و کاست شرح مى‏دهد.

سپس مى‏افزاید: «آنها کسانى بودند که در قوت و قدرت و به وجود آوردن آثار مهمى در زمین از اینها نیرومندتر بودند» (کانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ).

آن چنان حکومت قوى و لشکریان عظیم و تمدن مادى درخشان داشتند که زندگى مشرکان مکّه در برابر آنها بازیچه‏اى بیش نیست! و در پایان آیه سرنوشت این اقوام سرکش را در یک جمله کوتاه چنین بازگو مى‏کند: «ولى خداوند آنها را به گناهانشان گرفت و در برابر عذاب او مدافعى نداشتند»! (فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ).

نه کثرت نفرات آنها مانع از عذاب الهى شد، و نه قدرت و شوکت و مال و ثروت بى‏حسابشان.




(آیه 22)- در این آیه آنچه را بطور اجمال قبلا گفته است شرح داده، مى‏فرماید: «این (مجازات دردناک الهى) بخاطر این بود که فرستادگان آنها پیوسته با دلائل روشن به سراغشان مى‏آمدند و آنها همه را انکار مى‏کردند» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَکَفَرُوا).

چنان نبود که آنها غافل و بى‏خبر باشند، و یا کفر و گناهشان ناشى از عدم اتمام حجت گردد، نه رسولان آنها پى در پى مى‏آمدند اما آنها هرگز در برابر اوامر الهى تسلیم نشدند.

«اینجا بود که خداوند آنها را گرفت و کیفر داد» (فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ).

«زیرا او قوى و مجازاتش شدید است» (إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ).

در جاى رحمت «ارحم الراحمین» است، و در جاى خشم و غضب «اشد المعاقبین».



(آیه 23)- به دنبال اشاره‏اى که در آیات قبل پیرامون سرنوشت دردناک اقوام پیشین آمده بود در اینجا به شرح یکى از این ماجراها پرداخته، و انگشت روى داستان موسى و فرعون و هامان و قارون مى‏گذارد.

نخست مى‏فرماید: «ما موسى را با آیات خود و دلیل روشن فرستادیم ...»

(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ).

تعبیر به «آیات» اشاره به «معجزات موسى» و «سلطان مبین» به معنى منطق نیرومند و دلائل دندان شکنى است که موسى در برابر فرعونیان داشت.

به این ترتیب موسى (ع) مأمور بود به ظلم حاکمان بیدادگر، و شیطنت سیاستمداران خائن، و تعدّى ثروتمندان مستکبر پایان دهد و جامعه‏اى بر اساس عدالت و داد از نظر سیاسى و فرهنگى و اقتصادى بسازد.



(آیه 24)- آرى! ما موسى را فرستادیم «به سوى فرعون و هامان و قارون، اما آنها گفتند: او ساحرى بسیار دروغگوست»! (إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ).




(آیه 25)- این آیه بخشى از طرحهاى شیطانى آنها را بازگو کرده، مى‏گوید:

«پس هنگامى که حق از نزد ما به سراغ آنها آمد (به جاى این که آن را مغتنم بشمرند به مقابله برخاستند، و) گفتند: پسران کسانى را که با موسى ایمان آورده‏اند به قتل برسانید، و زنانشان را (براى اسارت و خدمت) زنده بگذارید»! (فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ).

این تعبیر نشان مى‏دهد که مسأله قتل فرزندان پسر و زنده نگهداشتن دختران تنها در دوران قبل از تولد موسى (ع) نبوده، بلکه بعد از قیام و نبوت او نیز این کار تکرار شد.

و این یک نقشه شوم و مستمر حکومتهاى شیطانى است که نیروهاى فعال را به نابودى مى‏کشانند و نیروهاى غیر فعال را براى بهره کشى زنده نگه مى‏دارند.

قرآن در پایان آیه مى‏افزاید: «اما نقشه کافران جز در گمراهى نیست» (وَ ما کَیْد الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ). تیرهایى است که در تاریکى جهل و ضلال پرتاب مى‏کنند و به سنگ مى‏خورد. و از آنجایى که هرگز باور ندارند، فاجعه‏ها دامنگیرشان مى‏شود، این مشیت الهى است که نیروهاى حق سرانجام بر نیروى باطل غلبه کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۱۰
* مسافر
دوشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۹ ق.ظ

468 . صفحه 468



نهم فروردین : 


نفیسه : 


(آیه 17)- در آیه قبل سه ویژگی از یوم التلاق ذکر گردید. ویژگى چهارم آن روز این است که روز پاداش و کیفر است، چنانکه در آیه شریفه مى‏فرماید: «امروز هرکسى در برابر کارى که انجام داده جزا داده مى‏شود» (الْیَوْمَ تُجْزى‏ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ).

آرى! آن ظهور و بروز و آن احاطه علمى خداوند و حاکمیت و مالکیت و قهاریت او همه دلیلى است روشن بر این حقیقت بزرگ و امید بخش و بیم آفرین.

ویژگى پنجم همان است که در جمله بعد مى‏افزاید: «امروز هیچ ظلم و ستمى (بر هیچ کس) نخواهد بود» (لا ظُلْمَ الْیَوْمَ).

چگونه ممکن است ظلم و ستمى تحقق یابد در حالى که ظلم یا به خاطر جهل است که او بر همه چیز احاطه علمى دارد. یا به خاطر عجز است که او قاهر و مالک و حاکم بر همه چیز است.

ششمین و آخرین ویژگى سرعت محاسبه اعمال بندگان است، چنانکه در پایان آیه مى‏فرماید: «خداوند سریع الحساب است» (إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ). سرعت حسابش در آنجا به قدرى است که در حدیث آمده است: «خداوند حساب همه بندگان را در یک چشم بر هم زدن مى‏رسد»!



(آیه 18)- روزى که جانها به لب مى‏رسد! این آیه همچنان ادامه توصیف قیامت است.

نخست مى‏گوید: «آنها را از روز نزدیک بترسان» (وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ).

اگر درست بنگریم مجموعه عمر دنیا در برابر عمر قیامت لحظه زود گذرى بیش نیست، و چون هیچ تاریخى از سوى خداوند براى آن به کسى حتى به پیامبران اعلام نشده است باید همیشه آماده استقبال از آن بود.

دومین توصیف این که: «در آن روز (از شدت هول و ترس) دلها به گلوگاه مى‏رسد»! (إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ).

در توصیف سوم مى‏گوید: «تمامى وجود آنها مملو از اندوه مى‏گردد» اما توانایى اظهار آن را ندارند (کاظِمِینَ).

اگر انسان گرفتار اندوه و غم جانکاهى شود اما بتواند فریاد کند ممکن است کمى آرام گیرد، اما افسوس که در آنجا حتى جاى فریاد و نعره زدن نیست، آنجا پیشگاه داورى حق و محضر عدل پروردگار، و حضور جمیع خلایق است، فریاد چه سودى دارد؟! چهارمین توصیف این که: «براى ستمکاران دوستى وجود ندارد» (ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ).

آن گروه از دغل دوستان که همچون مگسان گرد شیرینى به هنگام قدرت اطراف آنها را گرفته بودند، همه گرفتار کار خویشند، و به دیگرى نمى‏پردازند، آرى در آن روز نه دوستى براى انسان وجود دارد و نه غمخوارى براى درد دل کردن.

در پنجمین توصیف مى‏فرماید: «و نه شفاعت کننده‏اى که شفاعتش پذیرفته شود» (وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ).

چرا که شفاعت شافعان راستین مانند انبیا و اولیاء نیز به اذن پروردگار است، و به این ترتیب قلم بطلان بر پندار بت‏پرستان مى‏کشد.




(آیه 19)- در ششمین مرحله یکى از اوصاف خدا را بیان مى‏کند که در ضمن توصیفى براى چگونگى قیامت است، مى‏گوید: «خدا چشمهایى را که به خیانت گردش مى‏کند مى‏داند، و آنچه را در سینه‏ها پنهان مى‏دارند» مى‏داند (یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ).

آرى! خدائى که از حرکات مخفیانه چشمها و اسرار درون سینه‏ها آگاه است در آن روز در باره خلایق دادرسى و قضاوت مى‏کند.



(آیه 20)- در هفتمین توصیف از قیامت که آن نیز به صورت توصیف خداوند مطرح شده، مى‏فرماید: «خداوند به حق داورى مى‏کند» (وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ).

«و معبودهایى را که غیر از او مى‏خوانند هیچ گونه داورى ندارند» (وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَقْضُونَ بِشَیْ‏ءٍ).

آرى! آن روز مقام داورى مخصوص به خداست، و او هم جز به حق داورى نمى‏کند.

سرانجام به عنوان تأکید بر آنچه در این آیات گذشت سخن را با این جمله پایان مى‏دهد: «خداوند شنوا و بیناست» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ).

بلکه بینائى و شنوائى به معنى واقعى کلمه، یعنى حضور همه مسموعات و مبصرات و تمام شنیدنیها و دیدنیها نزد او منحصر به ذات پاک خداست، و این تأکیدى است بر علم و آگاهى او بر همه چیز، و داورى او به حق چرا که تا کسى سمیع و بصیر مطلق نباشد داور حق نخواهد بود.



(آیه 21)- عاقبت دردناک پیشینیان ستمگر را بنگرید! از آنجا که روش قرآن در بسیارى از آیات این است که بعد از ذکر کلیات در مورد مسائل حساس و اصولى آن را با مسائل جزئى و محسوس مى‏آمیزد، در اینجا نیز بعد از گفتگوهاى گذشته پیرامون مبدأ و معاد مردم را به مطالعه حالات پیشینیان و از جمله وضع فرعون و فرعونیان دعوت مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «آیا آنها روى زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنان بودند چگونه بود»؟! (أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ).

این تاریخ مدون نیست که در اصالت و صحت آن تردید شود، این تاریخ زنده‏اى است که با زبان بى‏زبانى فریاد مى‏کشد، و تاریخ واقعى را بى‏کم و کاست شرح مى‏دهد.

سپس مى‏افزاید: «آنها کسانى بودند که در قوت و قدرت و به وجود آوردن آثار مهمى در زمین از اینها نیرومندتر بودند» (کانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ).

آن چنان حکومت قوى و لشکریان عظیم و تمدن مادى درخشان داشتند که زندگى مشرکان مکّه در برابر آنها بازیچه‏اى بیش نیست! و در پایان آیه سرنوشت این اقوام سرکش را در یک جمله کوتاه چنین بازگو مى‏کند: «ولى خداوند آنها را به گناهانشان گرفت و در برابر عذاب او مدافعى نداشتند»! (فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ).

نه کثرت نفرات آنها مانع از عذاب الهى شد، و نه قدرت و شوکت و مال و ثروت بى‏حسابشان.



(آیه 22)- در این آیه آنچه را بطور اجمال قبلا گفته است شرح داده، مى‏فرماید: «این (مجازات دردناک الهى) بخاطر این بود که فرستادگان آنها پیوسته با دلائل روشن به سراغشان مى‏آمدند و آنها همه را انکار مى‏کردند» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَکَفَرُوا).

چنان نبود که آنها غافل و بى‏خبر باشند، و یا کفر و گناهشان ناشى از عدم اتمام حجت گردد، نه رسولان آنها پى در پى مى‏آمدند اما آنها هرگز در برابر اوامر الهى تسلیم نشدند.

«اینجا بود که خداوند آنها را گرفت و کیفر داد» (فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ).

«زیرا او قوى و مجازاتش شدید است» (إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ).

در جاى رحمت «ارحم الراحمین» است، و در جاى خشم و غضب «اشد المعاقبین».




(آیه 23)- به دنبال اشاره‏اى که در آیات قبل پیرامون سرنوشت دردناک اقوام پیشین آمده بود در اینجا به شرح یکى از این ماجراها پرداخته، و انگشت روى داستان موسى و فرعون و هامان و قارون مى‏گذارد.

نخست مى‏فرماید: «ما موسى را با آیات خود و دلیل روشن فرستادیم ...»

(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ).

تعبیر به «آیات» اشاره به «معجزات موسى» و «سلطان مبین» به معنى منطق نیرومند و دلائل دندان شکنى است که موسى در برابر فرعونیان داشت.

به این ترتیب موسى (ع) مأمور بود به ظلم حاکمان بیدادگر، و شیطنت سیاستمداران خائن، و تعدّى ثروتمندان مستکبر پایان دهد و جامعه‏اى بر اساس عدالت و داد از نظر سیاسى و فرهنگى و اقتصادى بسازد.




(آیه 24)- آرى! ما موسى را فرستادیم «به سوى فرعون و هامان و قارون، اما آنها گفتند: او ساحرى بسیار دروغگوست»! (إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ).




(آیه 25)- این آیه بخشى از طرحهاى شیطانى آنها را بازگو کرده، مى‏گوید:

«پس هنگامى که حق از نزد ما به سراغ آنها آمد (به جاى این که آن را مغتنم بشمرند به مقابله برخاستند، و) گفتند: پسران کسانى را که با موسى ایمان آورده‏اند به قتل برسانید، و زنانشان را (براى اسارت و خدمت) زنده بگذارید»! (فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ).

این تعبیر نشان مى‏دهد که مسأله قتل فرزندان پسر و زنده نگهداشتن دختران تنها در دوران قبل از تولد موسى (ع) نبوده، بلکه بعد از قیام و نبوت او نیز این کار تکرار شد.

و این یک نقشه شوم و مستمر حکومتهاى شیطانى است که نیروهاى فعال را به نابودى مى‏کشانند و نیروهاى غیر فعال را براى بهره کشى زنده نگه مى‏دارند.

قرآن در پایان آیه مى‏افزاید: «اما نقشه کافران جز در گمراهى نیست» (وَ ما کَیْد الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ). تیرهایى است که در تاریکى جهل و ضلال پرتاب مى‏کنند و به سنگ مى‏خورد. و از آنجایى که هرگز باور ندارند، فاجعه‏ها دامنگیرشان مى‏شود، این مشیت الهى است که نیروهاى حق سرانجام بر نیروى باطل غلبه کنند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۹
* مسافر