قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره انعام» ثبت شده است

شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۳ ق.ظ

130 . صفحه 130

 

 

پنجم اردیبهشت :

 

 نفیسه :

  

(آیه 19)- بالاترین شاهد! عده‏اى از مشرکان مکّه نزد پیامبر آمدند و گفتند: تو چگونه پیامبرى هستى که احدى را با تو موافق نمى‏بینیم حتى از یهود و نصارى در باره تو تحقیق کردیم آنها نیز گواهى و شهادتى به حقانیت تو بر اساس محتویات تورات و انجیل ندادند، لااقل کسى را به ما نشان ده که گواه بر رسالت تو باشد.در مقابل این مخالفان لجوج که چشم بر هم نهاده، و این همه نشانه‏هاى حقانیت دعوت او را نادیده گرفته بودند و باز هم مطالبه گواه و شاهد مى‏کردند خداوند به پیامبر دستور مى‏دهد «بگو: به عقیده شما بالاترین شهادت، شهادت کیست»؟ (قُلْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً).غیر از این است که بالاترین شهادت، شهادت پروردگار است؟ «بگو:
خداوند بزرگ گواه میان من و شما است» (قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ).و بهترین دلیل آن این است که: «این قرآن بر من وحى شده است» (وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ).قرآنى که ممکن نیست ساخته فکر بشرى آن هم در آن عصر و زمان و در آن محیط و مکان بوده باشد قرآنى که محتواى انواع شواهد اعجاز مى‏باشد.سپس به هدف نزول قرآن پرداخته و مى‏گوید:«این قرآن به این جهت بر من نازل شده است که شما و تمام کسانى را که سخنان من در طول تاریخ بشر و پهنه زمان و در تمام نقاط جهان به گوش آنها مى‏رسد از مخالفت فرمان خدا بترسانم و به عواقب دردناک این مخالفت توجه دهم» (لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ).

سپس به دنبال این سخن به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که از آنها سؤال کند «آیا به راستى شما گواهى مى‏دهید که خدایان دیگرى با خداست»؟ (أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى‏). بعد مى‏گوید: «با صراحت به آنها بگو: من هرگز چنین گواهى نمى‏دهم، بگو: اوست خداوند یگانه و من از آنچه شما براى او شریک قرار داده‏اید بیزارم» (قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ).

(آیه 20)- در این آیه به آنها که مدّعى بودند اهل کتاب هیچ گونه گواهى درباره پیامبر اسلام نمى‏دهند صریحا پاسخ مى‏دهد و مى‏گوید:«آنهایى که کتاب آسمانى بر آنها نازل کردیم به خوبى پیامبر را مى‏شناسند همان گونه که فرزندان خود را مى‏شناسند»! (الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ).
و در پایان آیه به عنوان یک نتیجه نهایى اعلام مى‏دارد: «تنها کسانى به این پیامبر (با این همه نشانه‏هاى روشن) ایمان نمى‏آورند که در بازار تجارت زندگى همه چیز خود را از دست داده و سرمایه وجود خود را باخته‏اند» (الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).

(آیه 21)- بزرگترین ظلم! در تعقیب برنامه کوبیدن همه جانبه «شرک و بت‏پرستى» در این آیه با صراحت مى‏گوید:«چه کسى ستمکارتر از مشرکانى است که بر خدا دروغ بسته و شریک براى او قرار داده و یا آیات او را تکذیب نموده‏اند» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ).
در حقیقت جمله اول اشاره به انکار توحید است، و جمله دوم اشاره به انکار نبوت، و به راستى ظلمى از این بالاتر نمى‏شود که انسان جماد، بى‏ارزش و یا انسان ناتوانى را همتاى وجود نامحدودى قرار دهد که بر سراسر جهان هستى حکومت مى‏کند.«مسلما هیچ ستمگرى روى سعادت و رستگارى نخواهد دید» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ) مخصوصا چنین ستمگرانى که ستم آنها همه جانبه است.

(آیه 22)- در این آیه پیرامون سرنوشت مشرکان در رستاخیز بحث مى‏شود، تا روشن گردد آنها با اتکاء به مخلوقات ضعیفى همچون بتها نه آرامشى براى خود در این جهان فراهم ساختند و نه در جهان دیگر، مى‏گوید:«آن روز که همه اینها را یکجا مبعوث مى‏کنیم به مشرکان مى‏گوییم معبودهاى ساختگى شما که آنها را شریک خدا مى‏پنداشتید کجا هستند»؟(وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ). چرا به یارى شما نمى‏شتابند؟ چرا هیچ گونه اثرى از قدرت نمایى آنها در این عرصه وحشتناک دیده نمى‏شود؟

(آیه 23)- آنها در بهت و حیرت و وحشت عجیبى فرو مى‏روند «سپس پاسخى در برابر این سؤال ندارند جز این که سوگند یاد کنند، مى‏گویند به خداوندى که پروردگار ماست قسم، ما هیچ گاه مشرک نبودیم» به گمان این که در آنجا نیز مى‏توان حقایق را انکار کرد (ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ)

(آیه 24)- در این آیه براى این که مردم از سرنوشت رسواى این افراد عبرت گیرند مى‏گوید: «درست توجه کن ببین اینها کارشان به کجا مى‏رسد که بکلى از روش و مسلک خویش بیزارى جسته و آن را انکار مى‏کنند و حتى به خودشان نیز دروغ مى‏گویند» (انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ). «و تمام تکیه گاههایى که براى خود انتخاب کرده بودند و آنها را شریک خدا مى‏پنداشتند همه را از دست مى‏دهند و دستشان به جایى نمى‏رسد» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).

(آیه 25)- نفوذ ناپذیران! در این آیه اشاره به وضع روانى بعضى از مشرکان شده که در برابر شنیدن حقایق کمترین انعطاف از خود نشان نمى‏دهند- سهل است- به دشمنى با آن نیز برمى‏خیزند و با وصله‏هاى تهمت، خود و دیگران را از آن دور نگاه مى‏دارند، قرآن درباره اینها چنین مى‏گوید:«بعضى از آنان به سوى تو گوش مى‏دهند ولى بر دلهاى آنها پرده‏هایى افکنده‏ایم تا آن را درک نکنند و در گوشهاى آنها سنگینى ایجاد کرده‏ایم تا آن را نشنوند»! (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً).البته اگر این گونه مسائل به خدا نسبت داده مى‏شود در حقیقت اشاره به قانون «علّیت» و خاصیت «عمل» است،یعنى استمرار در کجروى و اصرار در لجاجت اثرش این است که روح و روان آدمى را به شکل خود درمى‏آورد.
تجربه این حقیقت را ثابت کرده است که افراد بدکار و گناهکار در آغاز از کار خود احساس ناراحتى مى‏کنند، اما تدریجا به آن خو گرفته و شاید روزى فرا رسد که اعمال زشت خود را واجب و لازم بشمرند لذا مى‏گوید کار اینها به جایى رسیده است که«اگر تمام آیات و نشانه‏هاى خدا را ببینند باز ایمان نمى‏آورند» (وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها).و از این بالاتر «هنگامى که به نزد تو بیایند هدفى جز مجادله و پرخاشگرى و خرده‏گیرى ندارند»(حَتَّى إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ).


به جاى این که گوش جان را به سخنان تو متوجه سازند و حد اقل به صورت یک جستجوگر، به احتمال یافتن حقیقتى پیرامون آن بیندیشند، با روح و فکر منفى در برابر تو ظاهر مى‏شوند. آنها با شنیدن سخنان تو که از سر چشمه وحى تراوش کرده و بر زبان حقگوى تو جارى شده است متوسل به ضربه تهمت شده، مى‏گویند:«اینها چیزى جز افسانه‏ها و داستانهاى ساختگى پیشینیان نیست»! (یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).

(آیه 26)- در این آیه مى‏گوید آنها به این مقدار نیز قناعت نمى‏کنند و علاوه بر این که خود گمراهند پیوسته تلاش مى‏کنند افراد حق‏طلب را با سمپاشیهاى گوناگون از پیمودن این مسیر باز دارند، لذا«آنها را از نزدیک شدن به پیامبر نهى مى‏کنند» (وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ).«و خودشان نیز از او فاصله مى‏گیرند» (وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ).بى‏خبر از این که هر کس با حق درافتد تیشه بر ریشه خود زده و سر انجام طبق سنت آفرینش، حق با جاذبه‏اى که دارد پیروز خواهد شد.بنابراین «تلاش و فعالیت آنها به شکست خودشان منتهى خواهد شد و جز خود را هلاک نمى‏کنند، ولى قدرت بر درک این حقیقت ندارند» (وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ).

(آیه 27)- بیدارى زود گذر و بى‏اثر! در دو آیه گذشته به قسمتى از اعمال لجوجانه مشرکان اشاره شد، در این آیه و آیه بعد صحنه‏اى از نتایج اعمال آنها مجسم گردیده است تا بدانند چه سرنوشت شومى در پیش دارند و بیدار شوند یا لااقل وضع آنها عبرتى براى دیگران گردد!نخست مى‏گوید: «اگر حال آنها را به هنگامى که در روز رستاخیز در برابر آتش دوزخ قرار گرفته‏اند ببینى تصدیق خواهى کرد که به چه عاقبت دردناکى گرفتار شده‏اند» (وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ).آنها در آن حالت چنان منقلب مى‏شوند که«فریاد برمى‏کشند اى کاش براى نجات از این سرنوشت شوم، و جبران کارهاى زشت گذشته بار دیگر به دنیا باز مى‏گشتیم، و در آنجا آیات پروردگار خود را تکذیب نمى‏کردیم و در صف مؤمنان قرار مى‏گرفتیم» (فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).

 

اعظم : 


آیه 19 : معمولاً در انسان‏ها انگیزه‏ى دفع ضرر، قوى‏تر از جلب منفعت است. لذا قرآن، به مسأله‏ى انذار تأکید کرده است. (لانذرکم )

آیه 19 : رسالت حضرت محمد صلى الله علیه وآله جهانى و جاودانى و براى همه‏ى مردم در همه‏ى عصرها و نسل‏هاست. «لانذرکم به و مَن بلغ»....(ومن بلغ )گویای آنست که رسالت پیامبر اسلام (ص ) عمومی و قرآنش ابدی و جاویداست و از نظر دعوت به اسلام هیچ فرقی بین کسانی که قرآن را از خودپیامبر(ص ) می شنوند و بین کسانی که از غیر او می شنوند نیست و نیز تفاوتی نمی کند که در زمان حیات پیامبر(ص ) باشد یا بعد از رحلت ایشان ، پس قرآن حجت ناطقی است از ناحیه خدا و کتابی است که از روز نزولش تا قیام قیامت به نفع حق و علیه باطل احتجاج می کند و قرآن بر هر کسی که الفاظ آن را بشنود ومعنایش را بفهمد و به مقاصدش پی ببرد و یا کسی برایش ترجمه وتفسیرکند،حجت است .

آیه 21: چون ساحتی مقدس تر ومنزلتی رفیعتر و عزیزتر از ساحت پروردگار و آیات او نیست ، لذا کسی که به چنین ساحتی یا به آیات او ظلم روا بدارد از هر ظالمی ظالمتر خواهد بود و این چنین کسی جز به خودش ظلم نکرده است . افترای دروغ بر خدایتعالی ، عبارتست از اثبات شریک برای او و یا ادعای نبوت یا نسبت دادن حکمی به خداوند از راه دروغ و بدعت . و تکذیب آیات دال بر خدا، عبارتست از تکذیب پیغمبر صادق الوعدی که دعوت او توأم با معجزات و آیات الهی باشد و یا انکار دین حق ، مثلاانکار کلی صانع ، و (فلاح )یعنی رسیدن به آرزو که همان معنای سعادت است ، خداوند درخاتمه می فرماید: ستمگران به رستگاری نمی رسند، یعنی ستمگران به آرزوهائی که برای رسیدن به آنها تلاش می کنند نمی رسند و به اهداف خود ظفر نمی یابند،چون ظالمند، و همین ظلمشان مانع از وصول آنها به سعادت است

آیه 25 : در این آیه به ذکر علت مخالفت مشرکان با حق می پردازد و آن چیزی نیست جز اعمالشان ، یعنی اعمال زشت آنها موجب شده که خداوند بر دلهایشان پرده ای بیافکند و گوشهایشان را سنگینی اندازد تا حق را درک نکنند و در واقع خوی زشت و استکباری آنها باعث می شود که خدا هم آنها را هدایت نکند و لذاچشمهایشان از دیدن حق ، کور و گوشهایشان کر، و قلبهایشان سخت است وحق در آن نفوذ نمی کند ،پس سبب جدال و دشمنی آنها همان کفر و استکبارشان است که وقتی هم که نزد پیامبر می روند نه به قصد هدایت ، بلکه برای جدل وگفتگو می روند و لذا وقتی هم که آیات قرآن را می شنوند، می گویند: اینها چیزی جز همان خرافات و اسطوره های کهن نیست .

آیه 25 : نیت اعمال خیلی مهمه .... گاهی میری گوش کنی نه به قصد هدایت به قصد لجاجت و عیب در اوردن و جدل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۳
* مسافر
جمعه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۲ ق.ظ

129 . صفحه 129

چهارم اردیبشهت :

 

نفیسه :

 

(آیه 9)- لذا قرآن در جواب دوم مى‏گوید «اگر ما او را فرشته قرار مى‏دادیم و به پیشنهاد آنها عمل مى‏کردیم، باز لازم بود تمام صفات انسان را در او ایجاد کنیم، و او را به صورت و سیرت مردى قرار دهیم» (وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا).سپس نتیجه مى‏گیرد که «با این حال همان ایرادات سابق را بر ما تکرار مى‏کردند که چرا به انسانى مأموریت رهبرى داده‏اى و چهره حقیقت را بر ما پوشانیده‏اى» (وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ).

(آیه 10)- در این آیه، خداوند به پیامبرش دلدارى مى‏دهد و مى‏گوید از مخالفت و لجاجت و سرسختى آنها نگران نباش، زیرا«جمعى از پیامبران پیش از تو را نیز به باد استهزاء و مسخره گرفتند اما سر انجام آنچه را، مسخره مى‏کردند، دامانشان را گرفت و عذاب الهى بر آنها نازل شد» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).در حقیقت این آیه هم مایه تسلى خاطرى است براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و هم تهدیدى است براى مخالفان لجوج که به عواقب شوم و دردناک کار خود بیندیشند.

(آیه 11)- قرآن در اینجا براى بیدار ساختن این افراد لجوج و خودخواه از راه دیگرى وارد شده و به پیامبر دستور مى‏دهد که به آنها سفارش کن«بگو: در زمین به سیر و سیاحت بپردازید و عواقب کسانى که حقایق را تکذیب کردند با چشم خود ببینید، شاید بیدار شوید» (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ).شک نیست که مشاهده آثار گذشتگان و اقوامى که بر اثر پشت پا زدن به حقایق راه فنا و نابودى را پیمودند، تأثیرش بسیار بیشتر از مطالعه تاریخ آنها در کتابها است، زیرا این آثار حقیقت را محسوس و قابل لمس مى‏سازد.

(آیه 12)- در ادامه بحث با مشرکان، در این آیه با اشاره به اصل توحید، مسأله رستاخیز و معاد از طریق جالبى تعقیب مى‏گردد.
1- نخست مى‏گوید:«بگو: آنچه در آسمانها و زمین است براى کیست»؟(قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). و بلافاصله به دنبال آن مى‏گوید: خودت از زبان فطرت و جان آنها پاسخ بده «بگو: براى خدا» (قُلْ لِلَّهِ).
2- پروردگار عالم سر چشمه تمام رحمتهاست «اوست که رحمت را بر عهده خویش قرار داده» و مواهب بى‏شمار، به همه ارزانى مى‏دارد (کَتَبَ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ).همین رحمت ایجاب مى‏کند انسان را که استعداد بقاء و زندگى جاودانى دارد پس از مرگ در لباس حیاتى نوین و در عالمى وسیعتر درآورد و در این سیر ابدى تکامل دست رحمتش پشت سر او باشد.لذا به دنبال این دو مقدمه مى‏گوید: «بطور مسلم همه شما را در روز رستاخیز، روزى که هیچ گونه شک و تردیدى در آن نیست جمع خواهد کرد» (لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ).در پایان آیه به سرنوشت و عاقبت کار مشرکان لجوج اشاره کرده مى‏گوید:«آنها که در بازار تجارت زندگى، سرمایه وجود خود را از دست داده‏اند به این حقایق ایمان نمى‏آورند» (الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).

(آیه 13)- در آیه قبل اشاره به مالکیت خداوند نسبت به همه موجودات از طریق قرار گرفتن آنها در افق «مکان» شده بود، و این آیه اشاره به مالکیت او از طریق قرار گرفتن در افق و پهنه «زمان» کرده، مى‏گوید: «و از آن اوست آنچه در شب و روز قرار گرفته است» (وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ).و در پایان آیه پس از ذکر توحید اشاره به دو صفت بارز خداوند کرده مى‏گوید: «و اوست شنونده دانا» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).اشاره به این که وسعت جهان هستى و موجوداتى که در افق زمان و مکان قرار گرفته‏اند هیچ گاه مانع از آن نیست که خدا از اسرار آنها آگاه باشد.

(آیه 14)- پناهگاهى غیر از خدا نیست! در این آیه نیز هدف، اثبات توحید و مبارزه با شرک و بت‏پرستى است، مشرکان با این که آفرینش جهان را مخصوص ذات خداوند مى‏دانستند بتها را به عنوان تکیه‏گاه و پناهگاه براى خود انتخاب کرده بودند. قرآن براى از بین بردن این پندار غلط به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین دستور مى‏دهد: «به آنها بگو: آیا غیر خدا را ولى و سرپرست و پناهگاه خود انتخاب کنم! در حالى که او آفریننده آسمانها و زمین، و روزى دهنده همه موجودات است بدون این که خود نیازى به روزى داشته باشد» (قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ).قابل توجه این که: در میان صفات خدا در اینجا تنها روى اطعام بندگان و روزى دادن آنها تکیه شده است این تعبیر شاید به خاطر آن است که بیشتر وابستگیها در زندگى مادى بشر بر اثر همین نیاز مادى است، همین به اصطلاح «خوردن یک لقمه نان» است که افراد را به خضوع در برابر اربابان زر و زور وامى‏دارد، و گاهى تا سر حد پرستش در مقابل آنها کرنش مى‏کنند.قرآن در آیه فوق مى‏گوید: روزى شما به دست اوست نه به دست این گونه افراد.سپس براى پاسخ گفتن به پیشنهاد کسانى که از او دعوت مى‏کردند به آیین شرک، بپیوندد مى‏گوید: علاوه بر این که عقل به من فرمان مى‏دهد که تنها تکیه بر کسى کنم که آفریننده آسمان و زمین مى‏باشد «بگو: وحى الهى نیز به من دستور داده است که نخستین مسلمان باشم و به هیچ وجه در صف مشرکان قرار نگیرم»(قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ)

(آیه15)- من نیز به نوبه خود احساس مسؤولیت مى‏کنم و از قوانین الهى به هیچ وجه مستثنا نیستم، «بگو: من نیز اگر از دستور پروردگار منحرف شوم و راه سازشکارى با مشرکان را بپیمایم و عصیان و نافرمانى او کنم از مجازات آن روز بزرگ- روز رستاخیز- ترسان و خائفم» (قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).

(آیه 16)- در این آیه براى این که ثابت شود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز بدون تکیه بر لطف و رحمت خدا کارى نمى‏تواند بکند و هر چه هست به دست اوست و حتى شخص پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله چشم امیدش را به رحمت بى‏پایان پروردگار دوخته و نجات و پیروزى خود را از او مى‏طلبد مى‏گوید:«هر کس در آن روز بزرگ از مجازات پروردگار رهایى یابد مشمول رحمت خدا شده است و این یک موفقیت و پیروزى آشکار است»(مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ).

(آیه 17)- قدرت قاهره پروردگار! گفتیم هدف این سوره در درجه اول ریشه کن ساختن عوامل شرک و بت‏پرستى است.در این آیه و آیه بعد نیز همین حقیقت تعقیب شده است. نخست مى‏گوید:چرا شما به غیر خدا توجه مى‏کنید، و براى حل مشکلات و دفع زیان و ضرر و جلب منفعت به معبودهاى ساختگى پناه مى‏برید با این که «اگر کمترین زیانى به تو برسد برطرف‏کننده آن، کسى جز خدا نخواهد بود، و اگر خیر و برکت و پیروزى و سعادتى نصیب تو شود از پرتو قدرت اوست، زیرا او بر همه چیز تواناست» (وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).در حقیقت توجه به غیر خدا به خاطر این است که آنها را سر چشمه خیرات و یا برطرف‏کننده مصائب و مشکلات مى‏دانند.

(آیه 18)- در این آیه براى تکمیل بحث فوق مى‏گوید: «اوست که بر تمام بندگان قاهر و مسلط است»(وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ).اما براى این که این توهم پیش نیاید که خداوند مانند بعضى از صاحبان قدرت ممکن است کمترین سوء استفاده‏اى از قدرت نامحدود خود کند در پایان آیه مى‏فرماید:«و با این حال او حکیم است و همه کارش روى حساب، و خبیر و آگاه است و کمترین اشتباه و خطا در اعمال قدرت ندارد» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ).

 

اعظم :

 

آیه 9 : رسول و پیامبر باید یکی از همین مردم باشد تا با آنها به زبان خودشان حرف بزند تا آنکه سعادت را با اطاعت و یاشقاوت را با مخالفت اختیار نمایند ،نه اینکه با فرستادن فرشته ای آسمانی آنان راوادار به قبول دعوت خود نماید. پس اولا):فرشته اگر هم نازل شود، ناچار باید بصورت بشر درآید و اگرفرشته به همان صورت ملکوتی و آسمانی خود نازل شود عالم غیب به شهادت مبدل شده و پای اجبار و الجاء در میان خواهد آمد . ثانیا): اگر خدا آنها را گمراه کرد بعد از آن بود که خودشان گمراهی را برای خود اختیار کردند نه اینکه خدا ابتداء گمراهشان کرده باشد ،چون این امر لایق ساحت قدس الهی نیست . ثالثا):محصل این آیه احتجاج خدای تعالی است علیه کفار به این بیان که اگرخداوند ملکی را برای هدایت آنها بفرستد نفعی به حال آنها ندارد ،چون درچنین فرضی آن ملک به صورت مردی از جنس بشر در خواهد آمد و لذا تفاوتی نمی کند .

 

آیه 10 :(حیق )به معنای حلول و رسیدن است ، یعنی تمسخر و استهزاء کفارنسبت به پیامبران عبارت بوده از اینکه عذابی را که پیامبرانشان آنها را از آن بیم می داده و به نزول آن تهدید کرده اند ،مسخره می کردند و در نتیجه همان عذاب برآنان نازل می شد و نتیجه تمسخرشان را می چشیدند،در این آیه خداوند پیامبر رادلخوش نموده و دلداری داده و مشرکان را هم انذار نموده است .

آیه 12 : قرآن، رحمت الهى را بر همه چیز شامل مى‏داند:
«رَحمَتى وَسعت کلّ شى‏ء» و این رحمت، مصداق‏هاى فراوان دارد، از جمله:

باران: «ینزّل الغیث من بعد ما قنطوا وینشر رحمته»
باد: «یُرسل الرّیاح بُشرىً بین یدى رحمته»
شب و روز: «و مِن رَحمته جَعَل لکم اللیل و النّهار»
پیامبر: «و ما أرسلناک الاّ رحمة للعالمین»
قرآن: «هذا بصائر للنّاس و هُدىً و رحمة»
تورات: «کتاب موسى اماماً و رحمة»
آزادى: «فأنجیناه و الّذین معه برحمة منّا»
علاقه به همسر: «و جعل بینکم مودّة و رحمة»
گیاهان و میوه‏ها: «فانظُر الى آثار رحمة اللّه کیف یُحیى الارض بعد موتها»
پذیرش توبه: «لاتَقنطوا من رحمة اللّه»

همان گونه که آفریده‏هاى خدا در دنیا (مثل باد، باران، روز و شب، گیاهان...) رحمت است، معاد هم رحمت است. «لیجمعنّکم» و دلیل بر پا شدن قیامت، برخوردارى مردم از رحمت است. «کتب على نفسه الرّحمة لیجمعنّکم»

آیه 14: از این آیه شروع می کند به استدلال بر یگانگی خدا و اینکه شریکی برای اونیست ، آنچه از تاریخ بت پرستی و شرک برمی آید، این است که انگیزه پیدایش این عقاید یکی از دو غریزه زیر بوده : 1ـ غریزه جلب منفعت و احتیاج :چون بشر در ادامه زندگی محتاج به لوازمی از قبیل طعام ، لباس مسکن ،همسر، اولاد، اقوام و امثال اینهاست و چون انسان خودش به تنهایی نیروی تسلط بر همه این حوائج را ندارد از اینرو خود را ناچارمی دیدند که برای دسترسی به احتیاجاتشان در برابر سببی که آن را مربوط به آن حاجت می پنداشتند خضوع نموده و او را پرستش کنند. 2ـ غریزه دفع ضرر: بشر چون می دید که از هر سو آماج تیرهای حوادث وناملایمات و بلایای عمومی مثل سیل و زلزله و طوفان و قحطی ، وبا و... قراردارد، لذا پیش خود پنداشت که لابد اسباب قاهره ای در کار است که این گرفتاریها را برای او فراهم می کند و لابد اینها موجوداتی آسمانی و الهه هایی هستند، لذا از ترس اینکه مبادا دچار خشم آنها شوند در برابر آنها خضوع نموده و آنها را معبود خود گرفتند تا شاید آنها را خشنود ساخته از آزار و مکاره ومصائبی که از ناحیه آنها نازل می شود محفوظ گردند،پس این دوجهت همه حجت مشرکان بر پرستش بتهاست ، این جمله (قل اغیر الله ...و هو یطعم ولایطعم )اشاره است به حجت اول آنان که همان وجوب شکر منعم و پرستش معبوداست بخاطر انعام او و اینکه پرستش و شکر او، سبب زیادت انعام اوست . در این کلام خداوند به رسول گرامی خود دستور می دهد که از راه سئوال وجواب آنها را متوجه خطایشان سازد و بفهماند که مطلق (شکر منعم )برهان ومنطق صحیحی است ، لیکن منعم شما این بتها نیستند، بلکه منعم حقیقی و ولی نعمت بشر، همانا خدای سبحان است ، چون اوست که آنها را آفریده و همه راروزی می دهد و خود احتیاجی به روزی ندارد، اوست که کائنات رااز ظلمت وادی عدم به نور وجود روشن نموده و نعمت هستی و تحقق به آنها ارزانی داشته و همه آنهامرزوق اویند، چون طعام روشن ترین حاجتی است که موجودات زنده از جمله انسان در زندگی خود بدان محتاجند. لذا تنها اوست که مطابق همین منطق خودتان سزاوار پرستش و عبودیت می باشد و با این کلام عینا همان حجت کفار را بر علیه آنهابکارمی برد. در ادامه می فرماید:(قل ا نی امرت ....) اشاره به این است که رسولخدا(ص )هم ازجهت رتبه و هم از جهت زمانی اولین کسی است که اسلام آورده است و مأموربه خضوع در برابر پروردگار و عدم تخطی از طریق توحید به سوی شرک است وچون نتیجه این برهان وجوب عبودیت می باشد و عبودیت هم نوعی خضوع وتسلیم است ، از این رو لفظ اسلام را بکار برد تا اشاره ای به غرض از عبادت یعنی (خضوع ) نیز کرده باشد و اگر بجای (اسلام ) لفظ (ایمان ) را بکار می برد این معنا را افاده نمی کرد، زیرا ابتدا تسلیم بودن محقق می گردد و سپس ایمان آوردن .

آِیه 15 : برهان دوم آنها این بود که پرستش بتها و معبودها آنها را از شمول سخط ونزول عذابی که بر آن مترتب می شود ایمن می سازد، می فرماید ای پیامبر بگوچون خدا مرا از شرک نهی کرده ، من نه تنها از راه تعبد صرف بلکه به جهت عقلی می باید، فقط خدا را بپرستم و برای او شریک نگیرم تا از عذاب روزبزرگی که از آن بیمناکم ایمن شوم ،چون خدا تنها مؤثر در عالم وجود است وهیچ مؤثری غیر او نیست و هیچ عذابی هم از جهت هولناکی و شدت به مانندعذاب روز جزا نمی باشد، پس واجب است که خود را از آن عذاب ایمن کنیم واین به عینه نقض دعوی مشرکین است که بتها را صاحب اثر و باعث نزول عذاب می دانستند،لذا این آیه نیز مانند آیه قبلی ابتدا از راه عقل اقامه حجت نموده وآنگاه آن را با وحی تأیید می کند.

آیه 17 : در این آیه نیز به همان دو برهان مشرکین برای پرستش بتها و الهه ها اشاره می کند که یکی جلب منفعت و دیگری دفع ضرر بود و می فرماید: خیرات و شرور همه از ناحیه خدای سبحان است و هیچ کس را جز او و قدرت بر جلب خیر یا دفع شر نیست . و بکار بردن کلمه (مس )از باب تحقیر و کوچک شمردن مسائلی است که به انسان می رسد و اینکه بفرماید همه این خیرات و دستورات در برابر قدرت بی انتهای پروردگار بسیار اندک و ناچیز است ، و اینکه بعد از عبارت (وان یمسسک بخیر)عبارت (فهو علی کل شی ء قدیر)ذکر شد در حقیقت بجای (فلا مانع یمنعه )بکاررفته است ، یعنی همچنانکه اگر شری به انسان برسد، تنها خداوند می تواند آن رادفع کند، اگر هم خیری به انسان بخواهد برسد هیچ کس نمی تواند مانع آن شود ،چون قدرت خدا نامحدود است و هیچ کس نمی تواند مانع او شود، لذا واجب است که انسان تنها چنین پروردگار بی شریک و قادر مطلقی را بپرستد نه آنکه بتها و معبودهای پوشالی را عبادت نماید که مالک هیچ نفع و ضرری نه برای خود و نه برای غیر خود نمی باشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۲
* مسافر
پنجشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۱ ق.ظ

128 . صفحه 128

سوم اردیبشهت : 

 

نفیسه :

"انعام"به معنى چهارپایان مى باشد و نام ششمین سوره قرآن است.نام این سوره از آیه 136آن گرفته شده است و در این سوره به چهارپایان و احکام مربوط به آنها از نظر حلال و حرام بودن گوشت اشاره گردیده است. بعضى موضوعات دیگرى که در این سوره بیان شده عبارتند از:مبارزه با شرک و بت پرستى، دعوت به اصول سه گانه توحید و نبوّت و معاد، و بیان کردار و اعمال و بدعت هاى مشرکان و مبارزه با آن.این سوره در مکّه نازل شده و 165 آیه دارد.

در فضیلت این سوره از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است: «سوره انعام به یکباره بر من نازل شده و هنگام نزول ، هفتاد هزار فرشته که در حال تسبیح «سبحان الله» و تمجید «الحمدلله» گفتن هستند آنرا مشایعت و همراهی کردند. هر کس این سوره را بخواند این 70 هزار فرشته در شب و روز، به تعداد آیات سوره انعام بر او درود می فرستند.
مجمع البیان ج4 ص5

در روایت دیگری از پیامبر اکرم (ص) آمده است: «هرکس سوره انعام را قرائت نماید، برای او پاداشی از درّ، به وزن همه چهارپایانی که خداوند در دار دنیا آن را آفریده است، خواهد بود و به تعداد تمام درّها، صد هزار حسنه و صدهزار درجه به او عنایت می شود...».
مستدرک الوسایل ج4 ص298

امام باقر علیه السلام فرموده است: «هرگاه به بیماری ای دچار شدی و از آن می ترسی که به تو زیان برساند، سوره انعام را قرائت کن، زیرا با قرائت این سوره آنچه از این بیماری بیم داری به تو نخواهد رسید.»
مکارم الاخلاق ص363
البته در خصوص فضایل این سوره شریفه روایات بسیار است که فقط به سه مورد از آن اکتفا کردم.

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

(آیه 1) این سوره با حمد و ستایش پروردگار آغاز شده است. نخست از طریق آفرینش عالم کبیر (آسمان و زمین) و نظامات آنها، و سپس از طریق آفرینش «عالم صغیر یعنى انسان»، مردم را متوجه اصل توحید مى‏سازد، مى‏گوید: «حمد و سپاس براى خدایى است که آسمانها و زمین را آفرید» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ). «خداوندى که مبدء نور و ظلمت (و بر خلاف عقیده دوگانه‏پرستان) آفریننده همه چیز است» (وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ).
«اما مشرکان و کافران به جاى این که از این نظام واحد درس توحید بیاموزند براى پروردگار خود شریک و شبیه مى‏سازند» (ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ).
کلمه «ثمّ» بیانگر این حقیقت است که در آغاز، توحید به عنوان یک اصل فطرى و عقیده عمومى و همگانى بشر بوده است و شرک بعدا به صورت یک انحراف از این اصل فطرى به وجود آمده.

(آیه 2)- و در این آیه توجه به عالم صغیر یعنى انسان مى‏دهد و در این مورد به شگفت انگیزترین مسأله یعنى، آفرینش او از خاک و گل اشاره کرده و مى‏فرماید: «اوست خدایى که شما را از گل آفرید» (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ).
از آنجا که آفرینش انسان نخستین از خاک و گل بوده، درست است که به ما نیز چنین خطابى بشود.
سپس به مراحل تکاملى عمر انسان اشاره کرده مى‏گوید: «پس از آن مدتى را مقرر ساخت که در این مدت انسان در روى زمین پرورش و تکامل پیدا کند» (ثُمَّ قَضى‏ أَجَلًا).
سپس براى تکمیل این بحث مى‏گوید: «اجل مسمّى در نزد خداست» (وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ).
و بعد مى‏گوید: «شما افراد مشرک (در باره آفریننده‏اى که انسان را از این اصل بى‏ارزش، یعنى گل آفریده و از این مراحل حیرت‏انگیز و حیرت‏زا گذرانده است) شک و تردید به خود راه مى‏دهید» (ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ).
موجودات بى‏ارزشى همچون بتها را در ردیف او قرار داده، یا در قدرت پروردگار بر رستاخیز و زنده کردن مردگان شک و تردید دارید.
در این که منظور از «اجل مسمّى» و «اجلا» در آیه چیست؟ آنچه از آیات قرآن و روایات اهل بیت علیه السّلام استفاده مى‏شود این است که «اجل» به تنهایى به معنى عمر و وقت و مدت غیر حتمى، و «اجل مسمّى» به معنى عمر و مدت حتمى است، و به عبارت دیگر «اجل مسمّى» مرگ طبیعى و «اجل» مرگ زودرس است. ولى به هر حال هر دو اجل از ناحیه خداوند تعیین مى‏شود.

(آیه 3)- در این آیه براى پاسخ گفتن به کسانى که براى هر دسته‏اى از موجودات خدایى قائلند و مى‏گویند خداى باران، خداى جنگ، خداى صلح، خداى آسمان و مانند آن چنین مى‏گوید: «اوست خداوندى که بر تمام آسمانها و زمین حکومت مى‏کند» (وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ).
بدیهى است کسى که در همه جا حکومت مى‏کند و تدبیر همه چیز به دست او است و در همه جا حضور دارد، تمام اسرار و نهانها را مى‏داند، و لذا در جمله بعد مى‏گوید: «چنین پروردگارى پنهان و آشکار شما را مى‏داند و نیز از آنچه انجام مى‏دهید و به دست مى‏آورید باخبر است» (یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ).

(آیه 4)- گفتیم در سوره انعام روى سخن بیشتر با مشرکان است، و قرآن به انواع وسائل براى بیدارى و آگاهى آنها متوسل مى‏شود، در این آیه به روح لجاجت و بى‏اعتنایى و تکبر مشرکان در برابر حق و نشانه‏هاى خدا اشاره کرده، مى‏گوید: «آنها چنان لجوج و بى‏اعتنا هستند که هر نشانه‏اى از نشانه‏هاى پروردگار را مى‏بینند، فورا از آن روى برمى‏گردانند» (وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ).این روحیه منحصر به دوران جاهلیت و مشرکان عرب نبوده، الان هم بسیارى را مى‏بینیم که در یک عمر شصت ساله حتى، زحمت یک ساعت تحقیق و جستجو در باره خدا و مذهب به خود نمى‏دهند، سهل است اگر کتاب و نوشته‏اى در این زمینه به دست آنها بیفتد به آن نگاه نمى‏کنند، و اگر کسى با آنها در این باره سخن گوید، گوش فرا نمى‏دهند، اینها جاهلان لجوج و بى‏خبرى هستند که ممکن است گاهى در کسوت دانشمند ظاهر شوند!

(آیه 5)- سپس به نتیجه این عمل آنها اشاره کرده، و مى‏گوید: «نتیجه این شد که آنها حق را به هنگامى که به سراغشان آمد تکذیب کردند» (فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ).
در حالى که اگر در آیات و نشانه‏هاى پروردگارت دقت مى‏نمودند، حق را به خوبى مى‏دیدند و مى‏شناختند و باور مى‏کردند.
«و نتیجه این تکذیب را به زودى دریافت خواهند داشت، و خبر آنچه را به باد مسخره گرفتند به آنها مى‏رسد» (فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
در دو آیه فوق در حقیقت اشاره به سه مرحله از کفر شده که مرحله به مرحله تشدید مى‏گردد، نخست مرحله اعراض و روى گردانیدن، سپس مرحله تکذیب و بعدا مرحله استهزاء و مسخره کردن حقایق و آیات خدا.

(آیه 6)- سرنوشت طغیانگران! از این آیه به بعد، قرآن یک برنامه تربیتى مرحله به مرحله را، براى بیدار ساختن بت‏پرستان و مشرکان- به تناسب انگیزه‏هاى مختلف شرک و بت‏پرستى- عرضه مى‏کند.نخست براى کوبیدن عامل غرور که یکى از عوامل مهم طغیان و سرکشى و انحراف است، دست به کار شده و با یادآورى وضع اقوام گذشته و سر انجام دردناک آنها، به این افراد، که پرده غرور بر چشمانشان افتاده است هشدار مى‏دهد و مى‏گوید: «آیا اینها مشاهده نکردند چه اقوامى را پیش از آنها هلاک کردیم، اقوامى که امکاناتى در روى زمین در اختیار آنها گذاشتیم که در اختیار شما نگذاشتیم» (أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ).
از جمله این که «بارانهاى پربرکت و پشت سر هم براى آنها فرستادیم» (وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً).
«و دیگر این که نهرهاى آب جارى را از زیر آبادیهاى آنها و در دسترس آنها جارى ساختیم» (وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ).
اما به هنگامى که راه طغیان را پیش گرفتند، هیچ یک از این امکانات نتوانست آنها را از کیفر الهى بر کنار دارد «و ما آنها را به خاطر گناهانشان نابود کردیم» (فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ). «و بعد از آنها اقوام دیگرى روى کار آوردیم» (وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ).

(آیه 7)- آخرین درجه لجاجت! قرآن در اینجا اشاره به تقاضاى جمعى از بت‏پرستان کرده و مى‏گوید: «اگر همانطور که آنها تقاضا کردند، نوشته‏اى بر صفحه‏اى از کاغذ و مانند آن بر تو نازل کنیم، و علاوه بر مشاهده کردن، با دست خود نیز آن را لمس کنند باز مى‏گویند:این یک سحر آشکار است»! (وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ).
یعنى دایره لجاجت آنها تا حدى توسعه یافته که روشنترین محسوسات را انکار مى‏کنند و به بهانه سحر از تسلیم شدن در برابر آن سرباز مى‏زنند.

(آیه 8)- بهانه جوییها! یکى دیگر از عوامل کفر و انکار، بهانه جویى است از جمله بهانه جوییهایى که مشرکان در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داشتند و در چندین آیه از قرآن به آن اشاره شده و در این آیه نیز آمده، این است که آنها مى‏گفتند: چرا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به تنهایى به این مأموریت بزرگ دست زده است؟ «چرا موجودى از غیر جنس بشر و از جنس فرشتگان او را در این مأموریت همراهى نمى‏کند»؟ (وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ). مگر مى‏تواند انسانى را که از جنس ما است به تنهایى بار رسالت را بر دوش کشد؟
قرآن با دو جمله که هر کدام استدلالى را دربردارد به آنها پاسخ مى‏گوید:
نخست این که «اگر فرشته‏اى نازل شود، و سپس آنها ایمان نیاورند، به حیات همه آنان خاتمه داده خواهد شد و دیگر به آنها مهلت داده نمى‏شود» (وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ)

 

اعظم :

 

آیه 1 :حقیقت یک چیز بیشتر نیست اما باطل در چهره های مختلفی ظاهر می شود به همین خاطر همیشه نور مفرد اومده ولی تاریکی و ظلمت به صورت جمع (ظلمات ) انگارحقیقت مانندیه خورشیده و باطل به میزان فاصله ای که از این نور می گیره مراتبی از تاریکی رو داره .... حق و حقیقت در همه جای این کره خاکی یه چهره بیشتر نداره و اگر دیدیم جایی دعوا بر ر حقیقتی هستش یا دو تایی باطلن یا یکیفقط بر حقن نمیشه دو حقیقت با هم بجنگن

آیه 2 : (اجل ) نکره آورده شده تا ابهام را برساند و دلالت کند بر اینکه این اجل برای بشر مجهول و نامعلوم است و بشر از راه معارف و علوم متداول راهی به سوی تعیین آن ندارد.

آیه 3: خداوند آشکار و نهان ما را می داند .... در واقع نهانی برای خداوند وجود نداره همه چیز نزد او ظاهر ات و آشکار

آیه 4 : بیانی از روحیه اتکباری و لجاجت کفار و اون روی بر گرداندن از آیات خداوند هستش.پس آیات حق در دلهای منکر آنان ایجاد ایمان و هدایت نمی کند،چون قلبهای آنها هدایت را نمی پذیرد، اما کسانی که پیرو حق هستند با این آیات به هدایتشان افزوده می شود.

آیه 5 : استهزا و مسخره کردن دیگر ویژگی کفار

آیه 5 : تکذیب کردن و دروغ پنداشتن آیات

آیه 6 : گناهان دخالت قطعی در پیش آمدن بلاها و محنتهای عمومی داره ، همچنانکه که حسنات و خوبیها باعث جاری شدن خیرات و برکات عمومی میشه .،پس سنت الهی در مستقر نمودن ونعمت بخشیدن به مردم در زمین جریان دارد، لذا اگر ایمان بیاورند و تقوی پیشه کنند، خداوند باب های برکات خود را در آسمان و زمین به روی آنها می گشاید واگر تکذیب نموده و مرتکب گناهان شوند ،آنها را چون قادری شکست ناپذیردر پنجه قدرت خود خواهد گرفت و آنها نمی توانند خداوند را به ستوه آورده وعاجز نمایند

ایه 7: مشرکان و کفار زیاد بهانه جویی می کردن مثلا همین که کتابی واقعا یکباره بر پیامبر نازل بشه خداوند میگه اینا همش بهانه است و ایمان اوردنی در کار نیست
مثل قون موسی
مثل قوم عیسی

ایه 8: دیدن ملائک مستلزم این است که غیب (عالم ملائک )تبدیل به شهود (عالم ماده )شود و اگر به فرض محال چنین شود باز هم ایمان نخواهند آورد، به خاطر آن استکبار ریشه داری که درقلبهایشان راسخ شده است ، در این صورت خداوند با فضل خود رفتار ننموده ،بلکه با عدل خود به هلاکت آنها حکم می راند ودیگر هیچ راهی برای مهلت داده شدن ندارند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۰۱
* مسافر