قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
چهارشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۶ ب.ظ

568 . صفحه 568



شانزدهم تیر : 



نفیسه : 


(آیه 35)-در ادامه پرداختن به علل عذاب کافران این آیه میافزاید:«چون عقیده و عمل او چنین بود «از این رو امروز هم در اینجا یار مهربانى ندارد»! (فلیس له الیوم هاهنا حمیم).


(آیه 36)- «و نه طعامى جز از چرک و خون» (و لا طعام الا من غسلین).

قابل توجه این که کیفر و عمل آنها کاملا با هم متناسبند، به خاطر قطع پیوند با خالق، در آنجا دوست گرم و صمیمى ندارند، و به خاطر ترک اطعام مستمندان، غذائى جز چرک و خون از گلوى آنها پایین نمى‏رود، چرا که آنها سالها لذیذترین طعامها را مى‏خوردند در حالى که بینوایان جز خون دل طعامى نداشتند.


(آیه 37)- در این آیه، براى تأکید مى‏افزاید: «غذائى که جز خطاکاران آن را نمى‏خورند» (لا یأکله الا الخاطؤن).

کسانى که با تعمد و آگاهى و به عنوان طغیان و سرکشى راه شرک و کفر و بخل را مى‏پویند.


(آیه 38)- این قرآن قطعا کلام خداست به دنبال بحثهائى که در آیات گذشته پیرامون قیامت و سرنوشت مؤمنان و کافران بود، در اینجا بحث گویائى پیرامون قرآن مجید و نبوت بیان مى‏کند، تا بحث «نبوت» و «معاد» مکمل یکدیگر باشند.

نخست مى‏فرماید: «سوگند به آنچه مى‏بینید»! (فلا اقسم بما تبصرون).


(آیه 39)- «و آنچه نمى‏بینید» (و ما لا تبصرون).

این دو تعبیر سراسر عالم «شهود» و «غیب» را شامل مى‏شود.


(آیه 40)- سپس در این آیه به ذکر نتیجه و جواب این سوگند بزرگ و بى‏نظیر پرداخته، مى‏فرماید: «که این قرآن گفتار رسول بزرگوارى است» (انه لقول رسول کریم).منظور از «رسول» در اینجا بدون شک پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله است نه جبرئیل و مى‏دانیم آنچه را رسول مى‏آورد گفتار فرستنده اوست.


(آیه 41)- سپس مى‏افزاید: «و گفته شاعرى نیست، اما کمتر ایمان مى‏آورید» (و ما هو بقول شاعر قلیلا ما تؤمنون).


(آیه 42)- «و نه گفته کاهنى، هر چند کمتر متذکّر مى‏شوید» (و لا بقول کاهن قلیلا ما تذکرون).

در حقیقت دو آیه فوق نفى نسبتهاى ناروائى است که مشرکان و مخالفان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏دادند، گاه مى‏گفتند: او شاعر است و این آیات شعر اوست، و گاه مى‏گفتند: او کاهن است و اینها کهانت.

«شعر» معمولا زائیده تخیّلات، و بیانگر احساسات برافروخته، و هیجانات عاطفى است، و به همین دلیل فراز و نشیب و افت و خیز فراوان دارد در حالى که قرآن در عین زیبائى و جذابى کاملا مستدل و منطقى، و محتوائى عقلانى دارد، و اگر پیشگوئیهائى از آینده کرده این پیشگوئیها اساس قرآن را تشکیل نمى‏دهد، تازه بر خلاف خبرهاى کاهنان همه قرین واقعیت بوده.


(آیه 43)- و در این آیه به عنوان تأکید با صراحت مى‏گوید: «کلامى است که از سوى پروردگار عالمیان نازل شده است» (تنزیل من رب العالمین).

بنابراین قرآن نه شعر است و نه کهانت، نه ساخته فکر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و نه گفته جبرئیل، بلکه سخن خداست که به وسیله پیک وحى بر قلب پاک پیامبر نازل شده.


(آیه 44)- اگر او دروغ بر ما مى‏بست مهلتش نمى‏دادیم! در ادامه بحثهاى مربوط به قرآن، در اینجا به ذکر دلیل روشنى بر اصالت آن پرداخته، مى‏فرماید: «اگر او سخنى دروغ بر ما مى‏بست ...» (و لو تقول علینا بعض الاقاویل).


(آیه 45)- «ما او را با قدرت مى‏گرفتیم» (لاخذنا منه بالیمین).


(آیه 46)- «سپس رگ قلبش را قطع مى‏کردیم»! (ثم لقطعنا منه الوتین).


(آیه 47)- «و هیچ کس از شما نمى‏توانست از (مجازات) او مانع شود» و از او حمایت کند (فما منکم من احد عنه حاجزین).


(آیه 48)- در این آیه باز هم براى تأکید و یادآورى مى‏فرماید: «و آن (قرآن) تذکرى براى پرهیزکاران است» (و انه لتذکرة للمتقین).

براى آنها که آماده‏اند خود را از گناه پاک کنند و راه حق را بپویند، براى آنها که جستجوگرند و طالب حقیقت، و کسانى که این حد از تقوا را ندارند مسلما نمى‏توانند از تعلیمات قرآن بهره‏گیرند.

تأثیر عمیق و فوق العاده‏اى که قرآن از این نظر دارد خود نشانه دیگرى از حقانیت آن است.


(آیه 49)- سپس مى‏گوید: «و ما مى‏دانیم که بعضى از شما (آن را) تکذیب مى‏کنید» (و انا لنعلم ان منکم مکذبین).

اما وجود تکذیب کننده لجوج هرگز دلیل بر عدم حقانیت آن نخواهد بود، چرا که پرهیزکاران و طالبان حقیقت از آن متذکر مى‏شوند، نشانه‏هاى حق را در آن مى‏بینند و در راه خدا گام مى‏نهند.


(آیه 50)- در این آیه مى‏افزاید: «و آن مایه حسرت کافران است» (و انه لحسرة على الکافرین).

امروز آن را تکذیب مى‏کنند، ولى فردا که «یوم الظّهور» و «یوم البروز» و در عین حال «یوم الحسرة» است مى‏فهمند چه نعمت بزرگى را به خاطر لجاجت و عناد از دست داده‏اند، و چه عذابهاى دردناکى را براى خود خریده‏اند.


(آیه 51)- و براى این که کسى تصور نکند که شک و تردید، یا تکذیب منکران به خاطر ابهام مفاهیم قرآن است، در این آیه اضافه مى‏کند: «و آن (قرآن) یقین خالص است» (و انه لحق الیقین).

یعنى، قرآن یقینى است خالص، و یا به تعبیر دیگر «یقین» داراى مراحل مختلفى است: گاه از دلیل عقلى حاصل مى‏شود، مثل این که دودى را از دور مشاهده مى‏کنیم و از آن، یقین به وجود آتش حاصل مى‏شود، در حالى که آتش را ندیده‏ایم، این را «علم الیقین» گویند.

گاه نزدیکتر مى‏رویم و شعله‏هاى آتش را با چشم مى‏بینیم، در اینجا یقین محکمتر مى‏شود، و آن را «عین الیقین» مى‏نامند.

گاه از این هم نزدیکتر مى‏رویم و در مجاورت آتش قرار مى‏گیریم، و سوزش آن را با دست خود لمس مى‏کنیم، مسلما این مرحله بالاترى از یقین است که آن را «حقّ الیقین» مى‏نامند.

آیه فوق مى‏گوید قرآن در چنین مرحله‏اى از یقین است، و با این حال کوردلان آن را انکار مى‏کنند!


(آیه 52)- و سرانجام در آخرین آیه مى‏فرماید: «حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوى»! و او را از هر گونه عیب و نقص منزّه بشمار (فسبح باسم ربک العظیم).

قابل توجه این که مضمون این آیه و آیه قبل با مختصر تفاوتى در آخر سوره واقعه نیز آمده است، با این تفاوت که در اینجا سخن از قرآن مجید است و توصیف آن به «حق الیقین» اما در پایان سوره «واقعه» سخن از گروههاى مختلف نیکوکاران و بدکاران در قیامت است.



سوره معارج،سوره هفتاد قرآن کریم است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 44 آیه میباشد.‏

محتواى سوره:

معروف در میان مفسران این است که سوره «معارج» از سوره‏هاى مکّى است. ولى بعضى از آیات آن در مدینه نازل شده و دلیل بر آن روایات زیادى است که در تفسیر این آیات به خواست خدا خواهد آمد.

به هر حال این سوره داراى چهار بخش است:

بخش اول از عذاب سریع کسى سخن مى‏گوید که بعضى از گفته‏هاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را انکار کرد، و گفت: اگر این سخن حق است عذابى بر من نازل شود و نازل شد. (آیه 1 تا 3) در بخش دوم بسیارى از خصوصیات قیامت و مقدمات آن و حالات کفار در آن روز آمده است. (آیات 4 تا 18) بخش سوم این سوره بیانگر قسمتهائى از صفات انسانهاى نیک و بد است که او را بهشتى یا دوزخى مى‏کند. (آیات 19 تا 34) بخش چهارم شامل انذارهائى است نسبت به مشرکان و منکران، و بار دیگر به مسأله رستاخیز بر مى‏گردد و سوره را پایان مى‏دهد.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که سوره «سأل سائل» را بخواند خداوند ثواب کسانى را به او مى‏دهد که امانات و عهد و پیمان خود را حفظ مى‏کنند و کسانى که مواظب و مراقب نمازهاى خویشند».بدیهى است آنچه انسان را مشمول این همه ثواب عظیم مى‏کند تلاوتى است که با عقیده و ایمان، و سپس با عمل همراه باشد، نه این که سوره را بخواند و هیچ انعکاسى در روح و فکر و عملش نداشته باشد.



(آیه 1)-

شأن نزول:

هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله على علیه السّلام را در روز غدیر خم به خلافت منصوب فرمود و در باره او گفت: من کنت مولاه فعلىّ مولاه هر کس من مولى و ولىّ او هستم على مولى و ولىّ اوست.

چیزى نگذشت که این مسأله در بلاد و شهرها منتشر شد «نعمان بن حارث فهرى» خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و عرض کرد: تو به ما دستور دادى شهادت به یگانگى خدا و این که تو فرستاده او هستى دهیم ما هم شهادت دادیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادى ما همه اینها را نیز پذیرفتیم، اما با اینها راضى نشدى تا این که این جوان على علیه السّلام را به جانشینى خود منصوب کردى، و گفتى: من کنت مولاه فعلىّ مولاه آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از سوى خدا؟! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «قسم به خدائى که معبودى جز او نیست این از ناحیه خداست».

«نعمان» روى برگرداند در حالى که مى‏گفت: «خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگى از آسمان بر ما بباران»! اینجا بود که سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت، همین جا این آیه و دو آیه بعد نازل گشت.

تفسیر:

عذاب فورى: سوره معارج از اینجا آغاز مى‏شود که مى‏فرماید:

«تقاضا کننده‏اى تقاضاى عذابى کرد که واقع شد» (سأل سائل بعذاب واقع).


(آیه 2)- سپس مى‏افزاید: این عذاب «مخصوص کافران است و هیچ کس نمى‏تواند آن را دفع کند» (للکافرین لیس له دافع).


(آیه 3)- و در این آیه به کسى که این عذاب از ناحیه اوست اشاره کرده، مى‏گوید: «از سوى خداوند ذى المعارج» خداوندى که فرشتگانش بر آسمانها صعود و عروج مى‏کنند (من الله ذى المعارج).

از آنجا که خداوند مقامات مختلفى براى فرشتگان قرار داده که با سلسله مراتب به سوى قرب خدا پیش مى‏روند، خداوند به «ذى المعارج» توصیف شده است.

آرى! این فرشتگانند که مأموریت عذاب کافران و مجرمان دارند، و همانها بودند که بر ابراهیم خلیل علیه السّلام نازل شدند، و به او خبر دادند که ما مأمور نابودى قوم لوط هستیم.


(آیه 4)- روزى به اندازه پنجاه هزار سال! بعد از ذکر داستان عذاب دنیوى کسى که تقاضاى عذاب الهى کرده بود وارد بحثهاى معاد و عذابهاى اخروى مجرمان در آن روز مى‏شود، نخست مى‏فرماید: «فرشتگان و روح [- فرشته مقرب خداوند] به سوى او عروج مى‏کنند در آن روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است» (تعرج الملائکة و الروح الیه فى یوم کان مقداره خمسین الف سنة).

مسلما منظور از «عروج فرشتگان» عروج جسمانى نیست، بلکه عروج روحانى است. یعنى، آنها به مقام قرب خدا مى‏شتابند، و در آن روز که روز قیامت است آماده گرفتن فرمان، و اجراى آن مى‏باشند.

منظور از «روح» در اینجا همان «روح الامین» بزرگ فرشتگان است که در سوره «قدر» نیز به او اشاره شده است.

و اما تعبیر به «پنجاه هزار سال» از این نظر است که آن روز بر حسب سالهاى دنیا تا این حد ادامه پیدا مى‏کند، و با آنچه در آیه 5 سوره سجده آمده است که مقدار آن را یک هزار سال تعیین مى‏نماید منافاتى ندارد، زیرا همان گونه که در روایات وارد شده است در قیامت پنجاه موقف است، و هر موقف به اندازه یک هزار سال طول مى‏کشد.


(آیه 5)- در این آیه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مى‏فرماید: «پس صبر جمیل پیشه کن» و در برابر استهزاء و تکذیب و آزار آنها شکیبا باش (فاصبر صبرا جمیلا).

«صبر جمیل» به معنى شکیبائى زیبا و قابل توجه است، و آن صبر و استقامتى است که تداوم داشته باشد، یأس و نومیدى به آن راه نیابد، و توأم با بیتابى و جزع و شکوه و آه و ناله نگردد، و در غیر این صورت جمیل نیست.


(آیه 6)- سپس مى‏افزاید: «زیرا آنها آن روز را دور مى‏بینند» (انهم یرونه بعیدا).


(آیه 7)- «و ما آن را نزدیک مى‏بینیم» (و نراه قریبا).

آنها اصلا باور نمى‏کنند چنان روزى در کار باشد که حساب همه خلایق را برسند و کوچکترین گفتار و کردار آنها محاسبه شود، آن هم در روزى که پنجاه هزار سال به طول مى‏انجامد، ولى آنها در حقیقت خدا را نشناخته‏اند و در قدرت او شک و تردید دارند.


(آیه 8)- در اینجا بحثهاى گذشته درباره قیامت با شرح و توضیح بیشترى ادامه یافته، مى‏فرماید: «همان روز که آسمان همچون فلز گداخته مى‏شود» (یوم تکون السماء کالمهل).


(آیه 9)- «و کوهها مانند پشم رنگین متلاشى خواهد بود» (و تکون الجبال کالعهن).

آرى! در آن روز آسمانها از هم متلاشى و ذوب مى‏شود، و کوهها درهم کوبیده و خرد و سپس با تند بادى در فضا پراکنده مى‏گردد، همچون پشمى که تند باد آن را با خود ببرد و چون کوهها رنگهاى مختلفى دارند تشبیه به پشمهاى رنگین شده‏اند، و بعد از این ویرانى، جهانى نوین ایجاد مى‏گردد، و انسانها حیات نوین خود را از سر مى‏گیرند.


(آیه 10)- هنگامى که رستاخیز در آن جهان نو برپا مى‏شود آن چنان وضع حساب و رسیدگى به اعمال وحشتناک است که همه در فکر خویشند، احدى به دیگرى نمى‏پردازد «و هیچ دوست صمیمى سراغ دوستش را نمى‏گیرد» (و لا یسئل حمیم حمیما).

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی