قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره معارج» ثبت شده است

جمعه, ۱۸ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۶ ب.ظ

570 . صفحه 570

هجدهم تیر : 



نفیسه :


(آیه 40)- خداوند در تأکید آیات قبل  مى‏افزاید: «سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها که ما قادریم ...» (فلا أقسم برب المشارق و المغارب انا لقادرون).


(آیه 41)- «که جاى آنان را به کسانى بدهیم که از آنها بهترند و ما هرگز مغلوب نخواهیم شد» (على ان نبدل خیرا منهم و ما نحن بمسبوقین).

این جمله ممکن است اشاره به آن باشد که ما نه تنها قادریم که آنها (کافران)را بعد از خاک شدن به زندگى و حیات نوین بازگردانیم، بلکه مى‏توانیم آنها را به موجوداتى کاملتر و بهتر تبدیل کنیم.

و یا اشاره به این باشد که براى ما هیچ مانعى ندارد شما را به کیفر اعمالتان نابود کنیم و افرادى شایسته و آگاه و مؤمن جانشین شما سازیم و چیزى مانع ما از این کار نخواهد بود.


(آیه 42)- در این آیه به عنوان انذار و تهدید کافران سرسخت و استهزاء کننده و لجوج، مى‏فرماید: «آنان را به حال خود واگذار، تا در باطل خود فرو روند، و بازى کنند، تا زمانى که روز موعود خود را ملاقات کنند» (فذرهم یخوضوا و یلعبوا حتى یلاقوا یومهم الذى یوعدون).

بیش از این استدلال و موعظه لازم نیست، آنها نه اهل منطقند و نه آمادگى براى بیدار شدن دارند، بگذار در اباطیل و اراجیف خود غوطه‏ور باشند، تا روز موعود آنها، روز رستاخیز، فرا رسد، و همه چیز را با چشم خود ببینند!


(آیه 43)- سپس به معرفى آن روز موعود پرداخته، و نشانه‏هائى از این روز وحشتناک و هول‏انگیز را بیان کرده، مى‏فرماید: «همان روز که از قبرها بسرعت خارج مى‏شوند گوئى به سوى بتها مى‏دوند»! (یوم یخرجون من الاجداث سراعا کانهم الى نصب یوفضون).

این تعبیر سخریه‏اى است نسبت به عقائد پوچى که در عالم دنیا داشتند.


(آیه 44)- سپس به نشانه‏هاى دیگرى پرداخته، مى‏افزاید: «در حالى که چشمهایشان از شرم و وحشت به زیر افتاده» و خاضعانه نگاه مى‏کنند (خاشعة ابصارهم).

«و پرده‏اى از ذلت و خوارى آنها را پوشانده است» (ترهقهم ذلة). 

و در پایان آیه مى‏فرماید: «این همان روزى است که به آنها وعده داده مى‏شد» (ذلک الیوم الذى کانوا یوعدون).

آرى! این همان روز موعود است که آن را به باد مسخره مى‏گرفتند، و گاه مى‏گفتند: به فرض که چنین روزى در کار باشد وضع ما در آن روز از مؤمنان هم بهتر است.



سوره نوح سوره هفتاد و یکم قران است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 28 آیه میباشد.‏

محتواى سوره:

این سوره چنانکه از نامش پیداست سرگذشت نوح پیامبر را بیان مى‏کند، در سوره‏هاى متعددى از قرآن مجید به سرگذشت این پیامبر بزرگ اشاره شده، از جمله سوره‏هاى «شعرا»، «مؤمنون»، «اعراف»، «انبیاء» و از همه مشروحتر در سوره «هود» آمده، ولى آنچه در سوره نوح آمده قسمت خاصى از زندگى اوست که در جائى دیگر به این سبک نیامده است، و این قسمت مربوط به دعوت مستمر و پى‏گیر او به سوى توحید، و کیفیت، و عناصر این دعوت است.

با توجه به این که این سوره در مکّه نازل شده، و پیامبر و مسلمانان اندک آن زمان در شرائطى مشابه شرائط زمان نوح و یارانش قرار داشتند، مسائل زیادى را به آنها مى‏آموزد.

1- به آنها یاد مى‏دهد که چگونه از طریق استدلال منطقى توأم با محبت و دلسوزى کامل دشمنان را تبلیغ کنند.

2- به آنها مى‏آموزد که هرگز در طریق دعوت به سوى خدا خسته نشوند.

3- به آنها مى‏آموزد که در یک دست وسائل تشویق، و در دست دیگر عوامل انذار را داشته باشند، و از هر دو در طریق دعوت بهره گیرند.

4- آیات آخر این سوره هشدارى است براى مشرکان لجوج که اگر در برابر حق تسلیم نشوند و به فرمان خدا گردن ننهند عاقبت دردناکى در پیش دارند. به تعبیر دیگر این سوره ترسیمى است از بیان مبارزه دائمى طرفداران حق و باطل و برنامه‏هایى که طرفداران حق در مسیر خود باید به کار بندند.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم:

«کسى که سوره «نوح» را بخواند از مؤمنانى خواهد بود که شعاع دعوت نوح پیامبر او را فرا مى‏گیرد».

ناگفته پیداست که هدف از تلاوت آن این است که انسان از راه و رسم این پیامبر بزرگ و استقامت و شکیبائى یاران او در راه دعوت به سوى حق الهام گیرد، و خود را در شعاع دعوت او قرار دهد، نه خواندن فاقد اندیشه و فکر و نه اندیشه‏اى خالى از عمل.


(آیه 1)- گفتیم این سوره بیانگر آن قسمت از حالات نوح است که مربوط به مسأله دعوت او مى‏باشد.

نخست از مسأله بعثت او شروع کرده، مى‏فرماید: «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، و گفتیم: قوم خود را انذار کن پیش از آنکه عذاب دردناک به سراغشان آید» (انا ارسلنا نوحا الى قومه ان انذر قومک من قبل ان یأتیهم عذاب الیم).

این عذاب دردناک ممکن است عذاب دنیا باشد یا عذاب آخرت، و مناسبتر این که هر دو باشد، هر چند به قرینه آیات آخر سوره بیشتر منظور عذاب دنیاست.


(آیه 2)- نوح این پیامبر «اولو العزم» که صاحب نخستین شریعت و آئین الهى بود و دعوت جهانى داشت بعد از دریافت این فرمان به سراغ قومش آمد و «گفت: اى قوم! من براى شما بیم دهنده آشکارى هستم» (قال یا قوم انى لکم نذیر مبین).


(آیه 3)- هدف این است «که خدا را پرستش کنید و از مخالفت او بپرهیزید و مرا اطاعت نمایید» (ان اعبدوا الله و اتقوه و اطیعون).


(آیه 4)- سپس به تشویق آنها پرداخته نتائج مهم اجابت این دعوت را در دو جمله کوتاه بیان مى‏کند، مى‏گوید: اگر دعوت مرا اجابت کنید «خداوند گناهانتان را مى‏آمرزد» (یغفر لکم من ذنوبکم).

سپس مى‏افزاید: «و شما را تا زمان معینى به تأخیر مى‏اندازد» عمرتان را طولانى کرده و عذاب را از شما دور مى‏دارد (و یؤخرکم الى اجل مسمى).

«زیرا هنگامى که اجل الهى فرا رسد تأخیرى نخواهد داشت اگر مى‏دانستید» (ان اجل الله اذا جاء لا یؤخر لو کنتم تعلمون).

از این آیه به خوبى استفاده مى‏شود که «اجل» و سر رسید عمر انسان دو گونه است «اجل مسمّى» و «اجل نهائى».

قسم اول سر رسیدى است که قابل تغییر و دگرگونى است، و بر اثر اعمال نادرست انسان ممکن است بسیار جلو بیفتد که عذابهاى الهى یکى از آنهاست و به عکس بر اثر تقوا و نیکوکارى و تدبیر ممکن است بسیار عقب بیفتد.

ولى اجل و سر رسید نهائى به هیچ وجه قابل دگرگونى نیست.

در روایات اسلامى نیز روى این معنى تأکید فراوان شده است، از جمله در یک حدیث پر معنى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «آنها که بر اثر گناهان مى‏میرند بیش از آنها هستند که به مرگ الهى از دنیا مى‏روند، و کسانى که بر اثر نیکوکارى عمر طولانى پیدا مى‏کنند بیش از کسانى هستند که بر اثر عوامل طبیعى عمرشان زیاد مى‏شود».


(آیه 5)- از هر فرصتى براى هدایت آنها استفاده کردم، اما ...

در اینجا در ادامه رسالت و مأموریت نوح براى دعوت قومش سخنانى از زبان خود او، هنگامى که به پیشگاه پروردگار شکایت مى‏برد، نقل شده که بسیار آموزنده است.

سخنان نوح در این زمینه سخنانى است که مى‏تواند راهگشا براى همه مبلغان دینى باشد، مى‏فرماید: «نوح گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز به سوى تو دعوت کردم» (قال رب انى دعوت قومى لیلا و نهارا).

و لحظه‏اى در ارشاد و تبلیغ آنها کوتاهى نکردم.


(آیه 6)- «اما دعوت من چیزى جز فرار از حق بر آنان نیفزود» (فلم یزدهم دعائى الا فرارا).

و این عجیب است که دعوت به سوى چیزى سبب فرار از آن شود، اما با توجه به این که تأثیر دعوتها نیاز به یک نوع آمادگى و سنخیت و جاذبه متقابل دارد جاى تعجب نیست که در دلهاى ناآماده اثر معکوس و منفى ببخشد.


(آیه 7)- سپس نوح در ادامه این سخن مى‏افزاید: خداوندا! من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزى انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده، و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدت استکبار کردند» (و انى کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثیابهم و اصروا و استکبروا استکبارا).

گذاشتن انگشت در گوشها براى این بوده که صداى حق را نشنوند و پیچیدن لباس بر خویشتن یا به این معنى است که لباس بر سر مى‏انداختند تا پشتوانه‏اى براى انگشتان فرو کرده در گوش باشد و کمترین امواج صوتى بر پرده صماخ آنها نرسد، و یا مى‏خواستند صورت خود را بپوشانند مبادا چشمانشان بر قیافه ملکوتى نوح این پیامبر بزرگ بیفتد، در واقع اصرار داشتند هم گوش از شنیدن باز ماند و هم چشم از دیدن! این آیه نشان مى‏دهد که یکى از عوامل مهم بدبختى آنها استکبار و غرور بود که همیشه یکى از موانع مهم راه حق بوده و ثمره شوم آن را در تمام طول تاریخ بشر در زندگى افراد بى‏ایمان مشاهده مى‏کنیم.


(آیه 8)- نوح همچنان به سخنان خود در پیشگاه پروردگار ادامه داده، مى‏گوید: خداوندا! «سپس آنها را با صداى بلند (به اطاعت فرمان تو) دعوت کردم» (ثم انى دعوتهم جهارا).

در جلسات عمومى و با صداى بلند آنها را به سوى ایمان فرا خواندم.


(آیه 9)- به این نیز قناعت نکردم «آشکارا و نهان (حقیقت توحید و ایمان را) براى آنان بیان داشتم» (ثم انى اعلنت لهم و اسررت لهم اسرارا).

این حوصله عجیب، و آن دلسوزى عجیبتر، و پشتکار و استقامت بى‏نظیر سرمایه او در راه دعوت به آئین حق بود.

و شگفت‏انگیزتر این که در طول نهصد و پنجاه سال دعوتش تنها حدود هشتاد نفر به او ایمان آوردند یعنى، براى هدایت هر یک نفر بطور متوسط حدود دوازده سال تبلیغ کرد!


(آیه 10)- پاداش دنیوى ایمان: «نوح» در ادامه بیانات مؤثر خود براى هدایت آن قوم لجوج و سرکش این بار روى بشارت و تشویق تکیه مى‏کند، و به آنها وعده مؤکد مى‏دهد که اگر از شرک و گناه توبه کنند خدا درهاى رحمت خویش را از هر سو به روى آنها مى‏گشاید، عرض مى‏کند: خداوندا! «به آنها گفتم: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است ...» (فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۶
* مسافر
پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۶ ب.ظ

569 . صفحه 569




هفدهم تیر : 



نفیسه :


(آیه 11)- در آیه قبل دیدیم وقتی قیامت برپا می‌شود حتی دوستان سراغ هم را نمیگیرند،نه این که دوستان صمیمى خود را در آنجا نشناسند، بلکه مخصوصا «آنها را نشانشان مى‏دهند» ولى هرکس گرفتار کار خویشتن است (یبصرونهم).

مسأله این است که هول و وحشت بیش از آن است که بتواند به دیگرى بیندیشد.

و در ادامه همین سخن و ترسیم آن صحنه وحشتناک مى‏افزاید: وضع چنان است که «گنهکار دوست مى‏دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند» (یود المجرم لو یفتدى من عذاب یومئذ ببنیه).


(آیه 12)- نه تنها فرزندانش بلکه دوست دارد «همسر و برادرش را» بدهد (و صاحبته و اخیه).


(آیه 13)- «و قبیله‏اش را که همیشه از او حمایت مى‏کرد» (و فصیلته التى تؤویه).


(آیه 14)- بلکه «همه مردم روى زمین را تا مایه نجاتش شوند» (و من فى الارض جمیعا ثم ینجیه).

آرى! به قدرى عذاب خدا در آن روز هولناک است که انسان مى‏خواهد عزیزترین عزیزان را- که در چهار گروه در اینجا خلاصه شده‏اند و حتى همه مردم روى زمین را- براى نجات خود فدا کند.


(آیه 15)- ولى در جواب همه این تمناها و آرزوها مى‏فرماید: «هرگز چنین نیست» که با اینها بتوان نجات یافت (کلا).

آرى «شعله‏هاى سوزان آتش است» (انها لظى). پیوسته زبانه مى‏کشد، و هر چیز را در کنار و مسیر خود مى‏یابد مى‏سوزاند.


(آیه 16)- «دست و پا و پوست سر را مى‏کند و با خود مى‏برد»! (نزاعة للشوى).


(آیه 17)- سپس به کسانى اشاره مى‏کند که طعمه چنان آتشى هستند، مى‏فرماید: «و کسانى را که به فرمان خدا پشت کردند (و از اطاعت او روى گردان شدند) صدا مى‏زند» و به سوى خود مى‏خواند (تدعوا من ادبر و تولى).


(آیه 18)- و آنها که «اموال را جمع و ذخیره کردند» و در راه خدا انفاق نکردند (و جمع فاوعى).

به این ترتیب این آتش سوزان با زبان حال و جاذبه مخصوصى که نسبت به مجرمان دارد، یا با زبان قال که خداوند به او داده، پیوسته آنها را صدا مى‏زند و به سوى خود فرا مى‏خواند.


(آیه 19)- بعد از ذکر گوشه‏اى از عذابهاى قیامت به ذکر اوصاف افراد بى‏ایمان و در مقابل آنها مؤمنان راستین مى‏پردازد تا معلوم شود چرا گروهى اهل عذابند و گروهى اهل نجات.

نخست مى‏فرماید: «انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است» (ان الانسان خلق هلوعا).


(آیه 20)- «هنگامى که بدى به او رسد بیتابى مى‏کند» (اذا مسه الشر جزوعا).


(آیه 21)- «و هنگامى که خوبى به او رسد مانع دیگران مى‏شود» و بخل مى‏ورزد (و اذا مسه الخیر منوعا).


(آیه 22)- سپس به ذکر اوصاف انسانهاى شایسته به صورت یک استثنا ضمن بیان نه صفت از اوصاف برجسته پرداخته، مى‏گوید: «مگر نمازگزاران» (الا المصلین).


(آیه 23)- «آنها که نمازها را پیوسته به جا مى‏آورند» (الذین هم على صلاتهم دائمون).

این نخستین ویژگى آنهاست که ارتباط مستمر با درگاه پروردگار متعال دارند، و این ارتباط از طریق نماز تأمین مى‏گردد، نمازى که انسان را از فحشاء و منکر باز مى‏دارد، نمازى که روح و جان انسان را پرورش مى‏دهد، و او را همواره به یاد خدا مى‏دارد و این توجه مستمر مانع از غفلت و غرور، و فرو رفتن در دریاى شهوات،و اسارت در چنگال شیطان و هواى نفس مى‏شود.

بدیهى است منظور از مداومت بر نماز این نیست که همیشه در حال نماز باشند، بلکه منظور این است در اوقات معین نماز را انجام مى‏دهند.


(آیه 24)- به هر حال بعد از ذکر نماز که بهترین اعمال، و بهترین حالات مؤمنان است، به دومین ویژگى آنها پرداخته، مى‏افزاید: «و آنها که در اموالشان حق معلومى است» (و الذین فى اموالهم حق معلوم).


(آیه 25)- «براى تقاضا کننده و محروم» (للسائل و المحروم).

و به این ترتیب هم ارتباطشان را با خالق حفظ مى‏کنند، و هم پیوندشان را با خلق خدا.

مراد از «حق معلوم» چیزى غیر از زکات است که انسان بر خود لازم مى‏شمرد که به نیازمندان دهد.

 «سائل» کسى است که حاجت خود را مى‏گوید و تقاضا مى‏کند، و «محروم» کسى است که شرم و حیا مانع تقاضاى اوست.


(آیه 26)- این آیه به سومین ویژگى آنها اشاره کرده، مى‏افزاید: «و آنها که به روز جزا ایمان دارند» (و الذین یصدقون بیوم الدین).


(آیه 27)- و در ویژگى چهارم مى‏گوید: «و آنها که از عذاب پروردگارشان بیمناکند» (و الذین هم من عذاب ربهم مشفقون).


(آیه 28)- «چرا که هیچ کس از عذاب پروردگارش در امان نیست» (ان عذاب ربهم غیر مأمون).


(آیه 29)- بخش دیگرى از ویژگیهاى بهشتیان در آیات گذشته چهار وصف از اوصاف ویژه مؤمنان راستین و آنها که در قیامت اهل بهشتند ذکر شد، و در اینجا به پنج وصف دیگر اشاره مى‏کند که مجموعا نه وصف مى‏شود.

در نخستین توصیف مى‏فرماید: «و آنها که دامان خویش را (از بى‏عفتى) حفظ مى‏کنند» (و الذین هم لفروجهم حافظون).


(آیه 30)- «جز با همسران و کنیزانشان (که در حکم همسرند آمیزش ندارند) چرا که بهره‏گیرى از اینها مورد سرزنش نخواهند بود» (الا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین).

بدون شک غریزه جنسى از غرائز سرکش انسان، و سر چشمه بسیارى از گناهان است تا آنجا که بعضى معتقدند در تمام پرونده‏هاى مهم جنائى اثرى از این غریزه دیده مى‏شود، لذا کنترل و حفظ حدود آن از نشانه‏هاى مهم تقواست و به همین دلیل بعد از ذکر نماز و کمک به نیازمندان و ایمان به روز قیامت و ترس از عذاب الهى کنترل این غریزه ذکر شده است.


(آیه 31)- در این آیه براى تأکید بیشتر روى همین موضوع مى‏افزاید:

«و هرکس جز اینها را طلب کند، متجاوز است»! (فمن ابتغى وراء ذلک فاولئک هم العادون).

و به این ترتیب اسلام طرح اجتماعى را مى‏ریزد که هم به غرائز فطرى در آن پاسخ داده مى‏شود، و هم آلوده فحشا و فساد جنسى و مفاسد ناشى از آن نیست.


(آیه 32)- سپس به دومین و سومین اوصاف آنها اشاره کرده، مى‏گوید:

«و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت مى‏کنند» (و الذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون).

«امانت» معنى وسیعى دارد که نه تنها امانتهاى مادى مردم را از هر نوع در برمى‏گیرد، بلکه امانتهاى الهى و پیامبران و پیشوایان معصوم همه را شامل مى‏شود.

هر یک از نعمتهاى الهى امانتى از امانات او هستند، پستهاى اجتماعى و مخصوصا مقام حکومت از مهمترین امانات است.

و از همه مهمتر دین و آئین خدا و کتاب او قرآن، امانت بزرگ او است، که باید در حفظش کوشید.

 «عهد» نیز مفهوم وسیعى دارد که هم عهدهاى مردمى را شامل مى‏شود و هم عهدها و پیمانهاى الهى را.


(آیه 33)- و در چهارمین وصف اضافه مى‏کند: «و کسانى که به اداى شهادتشان قیام مى‏نمایند» (و الذین هم بشهاداتهم قائمون).

زیرا اقامه شهادت عادلانه و ترک کتمان آن، یکى از مهمترین پایه‏هاى اقامه عدالت در جامعه بشرى است.


(آیه 34)- در آخرین وصف که در واقع نهمین توصیف از این مجموعه است بار دیگر به مسأله نماز باز مى‏گردد، همان گونه که آغاز آن نیز از نماز بود، مى‏فرماید: «و کسانى که بر نماز مواظبت دارند» (و الذین هم على صلاتهم یحافظون). نمازى که مهمترین وسیله تهذیب نفوس و پاکسازى جامعه است.

البته در نخستین وصف اشاره به «تداوم» نماز بود، اما در اینجا سخن از حفظ آداب و شرائط و ارکان و خصوصیات آن است آدابى که هم ظاهر نماز را از آنچه مایه فساد است حفظ مى‏کند، و هم روح نماز را که حضور قلب است تقویت مى‏نماید، و هم موانع اخلاقى را که سد راه قبول آن است از بین مى‏برد، بنابراین هرگز تکرار محسوب نمى‏شود.


(آیه 35)- در پایان این سخن مسیر نهائى صاحبان این اوصاف را بیان مى‏کند، همان گونه که در آیات گذشته مسیر نهائى مجرمان را شرح داد، در اینجا در یک جمله کوتاه و پر معنى مى‏فرماید: «آنها در باغهاى بهشتى (پذیرایى و) گرامى داشته مى‏شوند» (اولئک فى جنات مکرمون).

چرا گرامى نباشند؟ در حالى که میهمانهاى خدا هستند، و خداوند قادر و رحمان تمام وسائل پذیرائى را براى آنها فراهم ساخته است.


(آیه 36)- به کدام رو سفیدى طمع بهشت دارى! در آیات گذشته بحثهائى پیرامون نشانه‏هاى مؤمنان و کفار و سرنوشت هر یک از این دو گروه آمده است، در اینجا بار دیگر به شرحى پیرامون وضع کفار و استهزاى آنها نسبت به مقدسات باز مى‏گردد.

بعضى گفته‏اند این آیات در مورد گروههائى از مشرکان نازل شده که وقتى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مکّه آیات معاد را براى مسلمانان مى‏خواند، آنها از هر گوشه و کنار مى‏آمدند و مى‏گفتند: اگر معادى در کار باشد وضع ما از این افرادى که به تو ایمان آورده‏اند در آن عالم بهتر است، همان گونه که در این دنیا وضع ما از آنها بهتر مى‏باشد! قرآن در پاسخ آنها چنین مى‏گوید: «این کافران را چه مى‏شود که با سرعت نزد تو مى‏آیند ...» (فما ل الذین کفروا قبلک مهطعین).


(آیه 37)- «از راست و چپ گروه گروه» و آرزوى بهشت دارند (عن الیمین و عن الشمال عزین).


(آیه 38)- «آیا هر یک از آنها (با این اعمال زشتش) طمع دارد که او را در بهشت پر نعمت الهى وارد کنند»؟ (ا یطمع کل امرى منهم ان یدخل جنة نعیم).

با کدام ایمان و با کدام عمل چنین شایستگى براى خود قائلند؟!


(آیه 39)- در اینجا قرآن مجید به پاسخ آنها پرداخته، مى‏گوید: «هرگز چنین نیست (که آنها وارد باغهاى پرنعمت بهشت شوند) ما آنها را از آنچه خودشان مى‏دانند آفریده‏ایم» (کلا انا خلقناهم مما یعلمون).

در حقیقت خداوند مى‏خواهد با این جمله غرور آنها را در هم بشکند، زیرا مى‏گوید: خودتان بهتر مى‏دانید که ما شما را از نطفه‏اى بى‏ارزش، از آبى گندیده آفریده‏ایم! و دوم این که پاسخى به استهزاء کنندگان معاد مى‏گوید که اگر شما در امر معاد شک دارید بروید و حال نطفه را بررسى کنید، و ببینید چگونه از یک قطره آب بى‏ارزش موجودى بدیع مى‏سازیم که در تطورات جنینى هر روز خلقت و آفرینش تازه‏اى به خود مى‏گیرد.

آیا خالق انسان از نطفه قادر نیست که بعد از خاک شدن لباس حیات در تن انسان بپوشاند.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۶
* مسافر
چهارشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۶ ب.ظ

568 . صفحه 568



شانزدهم تیر : 



نفیسه : 


(آیه 35)-در ادامه پرداختن به علل عذاب کافران این آیه میافزاید:«چون عقیده و عمل او چنین بود «از این رو امروز هم در اینجا یار مهربانى ندارد»! (فلیس له الیوم هاهنا حمیم).


(آیه 36)- «و نه طعامى جز از چرک و خون» (و لا طعام الا من غسلین).

قابل توجه این که کیفر و عمل آنها کاملا با هم متناسبند، به خاطر قطع پیوند با خالق، در آنجا دوست گرم و صمیمى ندارند، و به خاطر ترک اطعام مستمندان، غذائى جز چرک و خون از گلوى آنها پایین نمى‏رود، چرا که آنها سالها لذیذترین طعامها را مى‏خوردند در حالى که بینوایان جز خون دل طعامى نداشتند.


(آیه 37)- در این آیه، براى تأکید مى‏افزاید: «غذائى که جز خطاکاران آن را نمى‏خورند» (لا یأکله الا الخاطؤن).

کسانى که با تعمد و آگاهى و به عنوان طغیان و سرکشى راه شرک و کفر و بخل را مى‏پویند.


(آیه 38)- این قرآن قطعا کلام خداست به دنبال بحثهائى که در آیات گذشته پیرامون قیامت و سرنوشت مؤمنان و کافران بود، در اینجا بحث گویائى پیرامون قرآن مجید و نبوت بیان مى‏کند، تا بحث «نبوت» و «معاد» مکمل یکدیگر باشند.

نخست مى‏فرماید: «سوگند به آنچه مى‏بینید»! (فلا اقسم بما تبصرون).


(آیه 39)- «و آنچه نمى‏بینید» (و ما لا تبصرون).

این دو تعبیر سراسر عالم «شهود» و «غیب» را شامل مى‏شود.


(آیه 40)- سپس در این آیه به ذکر نتیجه و جواب این سوگند بزرگ و بى‏نظیر پرداخته، مى‏فرماید: «که این قرآن گفتار رسول بزرگوارى است» (انه لقول رسول کریم).منظور از «رسول» در اینجا بدون شک پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله است نه جبرئیل و مى‏دانیم آنچه را رسول مى‏آورد گفتار فرستنده اوست.


(آیه 41)- سپس مى‏افزاید: «و گفته شاعرى نیست، اما کمتر ایمان مى‏آورید» (و ما هو بقول شاعر قلیلا ما تؤمنون).


(آیه 42)- «و نه گفته کاهنى، هر چند کمتر متذکّر مى‏شوید» (و لا بقول کاهن قلیلا ما تذکرون).

در حقیقت دو آیه فوق نفى نسبتهاى ناروائى است که مشرکان و مخالفان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏دادند، گاه مى‏گفتند: او شاعر است و این آیات شعر اوست، و گاه مى‏گفتند: او کاهن است و اینها کهانت.

«شعر» معمولا زائیده تخیّلات، و بیانگر احساسات برافروخته، و هیجانات عاطفى است، و به همین دلیل فراز و نشیب و افت و خیز فراوان دارد در حالى که قرآن در عین زیبائى و جذابى کاملا مستدل و منطقى، و محتوائى عقلانى دارد، و اگر پیشگوئیهائى از آینده کرده این پیشگوئیها اساس قرآن را تشکیل نمى‏دهد، تازه بر خلاف خبرهاى کاهنان همه قرین واقعیت بوده.


(آیه 43)- و در این آیه به عنوان تأکید با صراحت مى‏گوید: «کلامى است که از سوى پروردگار عالمیان نازل شده است» (تنزیل من رب العالمین).

بنابراین قرآن نه شعر است و نه کهانت، نه ساخته فکر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و نه گفته جبرئیل، بلکه سخن خداست که به وسیله پیک وحى بر قلب پاک پیامبر نازل شده.


(آیه 44)- اگر او دروغ بر ما مى‏بست مهلتش نمى‏دادیم! در ادامه بحثهاى مربوط به قرآن، در اینجا به ذکر دلیل روشنى بر اصالت آن پرداخته، مى‏فرماید: «اگر او سخنى دروغ بر ما مى‏بست ...» (و لو تقول علینا بعض الاقاویل).


(آیه 45)- «ما او را با قدرت مى‏گرفتیم» (لاخذنا منه بالیمین).


(آیه 46)- «سپس رگ قلبش را قطع مى‏کردیم»! (ثم لقطعنا منه الوتین).


(آیه 47)- «و هیچ کس از شما نمى‏توانست از (مجازات) او مانع شود» و از او حمایت کند (فما منکم من احد عنه حاجزین).


(آیه 48)- در این آیه باز هم براى تأکید و یادآورى مى‏فرماید: «و آن (قرآن) تذکرى براى پرهیزکاران است» (و انه لتذکرة للمتقین).

براى آنها که آماده‏اند خود را از گناه پاک کنند و راه حق را بپویند، براى آنها که جستجوگرند و طالب حقیقت، و کسانى که این حد از تقوا را ندارند مسلما نمى‏توانند از تعلیمات قرآن بهره‏گیرند.

تأثیر عمیق و فوق العاده‏اى که قرآن از این نظر دارد خود نشانه دیگرى از حقانیت آن است.


(آیه 49)- سپس مى‏گوید: «و ما مى‏دانیم که بعضى از شما (آن را) تکذیب مى‏کنید» (و انا لنعلم ان منکم مکذبین).

اما وجود تکذیب کننده لجوج هرگز دلیل بر عدم حقانیت آن نخواهد بود، چرا که پرهیزکاران و طالبان حقیقت از آن متذکر مى‏شوند، نشانه‏هاى حق را در آن مى‏بینند و در راه خدا گام مى‏نهند.


(آیه 50)- در این آیه مى‏افزاید: «و آن مایه حسرت کافران است» (و انه لحسرة على الکافرین).

امروز آن را تکذیب مى‏کنند، ولى فردا که «یوم الظّهور» و «یوم البروز» و در عین حال «یوم الحسرة» است مى‏فهمند چه نعمت بزرگى را به خاطر لجاجت و عناد از دست داده‏اند، و چه عذابهاى دردناکى را براى خود خریده‏اند.


(آیه 51)- و براى این که کسى تصور نکند که شک و تردید، یا تکذیب منکران به خاطر ابهام مفاهیم قرآن است، در این آیه اضافه مى‏کند: «و آن (قرآن) یقین خالص است» (و انه لحق الیقین).

یعنى، قرآن یقینى است خالص، و یا به تعبیر دیگر «یقین» داراى مراحل مختلفى است: گاه از دلیل عقلى حاصل مى‏شود، مثل این که دودى را از دور مشاهده مى‏کنیم و از آن، یقین به وجود آتش حاصل مى‏شود، در حالى که آتش را ندیده‏ایم، این را «علم الیقین» گویند.

گاه نزدیکتر مى‏رویم و شعله‏هاى آتش را با چشم مى‏بینیم، در اینجا یقین محکمتر مى‏شود، و آن را «عین الیقین» مى‏نامند.

گاه از این هم نزدیکتر مى‏رویم و در مجاورت آتش قرار مى‏گیریم، و سوزش آن را با دست خود لمس مى‏کنیم، مسلما این مرحله بالاترى از یقین است که آن را «حقّ الیقین» مى‏نامند.

آیه فوق مى‏گوید قرآن در چنین مرحله‏اى از یقین است، و با این حال کوردلان آن را انکار مى‏کنند!


(آیه 52)- و سرانجام در آخرین آیه مى‏فرماید: «حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوى»! و او را از هر گونه عیب و نقص منزّه بشمار (فسبح باسم ربک العظیم).

قابل توجه این که مضمون این آیه و آیه قبل با مختصر تفاوتى در آخر سوره واقعه نیز آمده است، با این تفاوت که در اینجا سخن از قرآن مجید است و توصیف آن به «حق الیقین» اما در پایان سوره «واقعه» سخن از گروههاى مختلف نیکوکاران و بدکاران در قیامت است.



سوره معارج،سوره هفتاد قرآن کریم است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 44 آیه میباشد.‏

محتواى سوره:

معروف در میان مفسران این است که سوره «معارج» از سوره‏هاى مکّى است. ولى بعضى از آیات آن در مدینه نازل شده و دلیل بر آن روایات زیادى است که در تفسیر این آیات به خواست خدا خواهد آمد.

به هر حال این سوره داراى چهار بخش است:

بخش اول از عذاب سریع کسى سخن مى‏گوید که بعضى از گفته‏هاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را انکار کرد، و گفت: اگر این سخن حق است عذابى بر من نازل شود و نازل شد. (آیه 1 تا 3) در بخش دوم بسیارى از خصوصیات قیامت و مقدمات آن و حالات کفار در آن روز آمده است. (آیات 4 تا 18) بخش سوم این سوره بیانگر قسمتهائى از صفات انسانهاى نیک و بد است که او را بهشتى یا دوزخى مى‏کند. (آیات 19 تا 34) بخش چهارم شامل انذارهائى است نسبت به مشرکان و منکران، و بار دیگر به مسأله رستاخیز بر مى‏گردد و سوره را پایان مى‏دهد.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که سوره «سأل سائل» را بخواند خداوند ثواب کسانى را به او مى‏دهد که امانات و عهد و پیمان خود را حفظ مى‏کنند و کسانى که مواظب و مراقب نمازهاى خویشند».بدیهى است آنچه انسان را مشمول این همه ثواب عظیم مى‏کند تلاوتى است که با عقیده و ایمان، و سپس با عمل همراه باشد، نه این که سوره را بخواند و هیچ انعکاسى در روح و فکر و عملش نداشته باشد.



(آیه 1)-

شأن نزول:

هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله على علیه السّلام را در روز غدیر خم به خلافت منصوب فرمود و در باره او گفت: من کنت مولاه فعلىّ مولاه هر کس من مولى و ولىّ او هستم على مولى و ولىّ اوست.

چیزى نگذشت که این مسأله در بلاد و شهرها منتشر شد «نعمان بن حارث فهرى» خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و عرض کرد: تو به ما دستور دادى شهادت به یگانگى خدا و این که تو فرستاده او هستى دهیم ما هم شهادت دادیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادى ما همه اینها را نیز پذیرفتیم، اما با اینها راضى نشدى تا این که این جوان على علیه السّلام را به جانشینى خود منصوب کردى، و گفتى: من کنت مولاه فعلىّ مولاه آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از سوى خدا؟! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «قسم به خدائى که معبودى جز او نیست این از ناحیه خداست».

«نعمان» روى برگرداند در حالى که مى‏گفت: «خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگى از آسمان بر ما بباران»! اینجا بود که سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت، همین جا این آیه و دو آیه بعد نازل گشت.

تفسیر:

عذاب فورى: سوره معارج از اینجا آغاز مى‏شود که مى‏فرماید:

«تقاضا کننده‏اى تقاضاى عذابى کرد که واقع شد» (سأل سائل بعذاب واقع).


(آیه 2)- سپس مى‏افزاید: این عذاب «مخصوص کافران است و هیچ کس نمى‏تواند آن را دفع کند» (للکافرین لیس له دافع).


(آیه 3)- و در این آیه به کسى که این عذاب از ناحیه اوست اشاره کرده، مى‏گوید: «از سوى خداوند ذى المعارج» خداوندى که فرشتگانش بر آسمانها صعود و عروج مى‏کنند (من الله ذى المعارج).

از آنجا که خداوند مقامات مختلفى براى فرشتگان قرار داده که با سلسله مراتب به سوى قرب خدا پیش مى‏روند، خداوند به «ذى المعارج» توصیف شده است.

آرى! این فرشتگانند که مأموریت عذاب کافران و مجرمان دارند، و همانها بودند که بر ابراهیم خلیل علیه السّلام نازل شدند، و به او خبر دادند که ما مأمور نابودى قوم لوط هستیم.


(آیه 4)- روزى به اندازه پنجاه هزار سال! بعد از ذکر داستان عذاب دنیوى کسى که تقاضاى عذاب الهى کرده بود وارد بحثهاى معاد و عذابهاى اخروى مجرمان در آن روز مى‏شود، نخست مى‏فرماید: «فرشتگان و روح [- فرشته مقرب خداوند] به سوى او عروج مى‏کنند در آن روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است» (تعرج الملائکة و الروح الیه فى یوم کان مقداره خمسین الف سنة).

مسلما منظور از «عروج فرشتگان» عروج جسمانى نیست، بلکه عروج روحانى است. یعنى، آنها به مقام قرب خدا مى‏شتابند، و در آن روز که روز قیامت است آماده گرفتن فرمان، و اجراى آن مى‏باشند.

منظور از «روح» در اینجا همان «روح الامین» بزرگ فرشتگان است که در سوره «قدر» نیز به او اشاره شده است.

و اما تعبیر به «پنجاه هزار سال» از این نظر است که آن روز بر حسب سالهاى دنیا تا این حد ادامه پیدا مى‏کند، و با آنچه در آیه 5 سوره سجده آمده است که مقدار آن را یک هزار سال تعیین مى‏نماید منافاتى ندارد، زیرا همان گونه که در روایات وارد شده است در قیامت پنجاه موقف است، و هر موقف به اندازه یک هزار سال طول مى‏کشد.


(آیه 5)- در این آیه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مى‏فرماید: «پس صبر جمیل پیشه کن» و در برابر استهزاء و تکذیب و آزار آنها شکیبا باش (فاصبر صبرا جمیلا).

«صبر جمیل» به معنى شکیبائى زیبا و قابل توجه است، و آن صبر و استقامتى است که تداوم داشته باشد، یأس و نومیدى به آن راه نیابد، و توأم با بیتابى و جزع و شکوه و آه و ناله نگردد، و در غیر این صورت جمیل نیست.


(آیه 6)- سپس مى‏افزاید: «زیرا آنها آن روز را دور مى‏بینند» (انهم یرونه بعیدا).


(آیه 7)- «و ما آن را نزدیک مى‏بینیم» (و نراه قریبا).

آنها اصلا باور نمى‏کنند چنان روزى در کار باشد که حساب همه خلایق را برسند و کوچکترین گفتار و کردار آنها محاسبه شود، آن هم در روزى که پنجاه هزار سال به طول مى‏انجامد، ولى آنها در حقیقت خدا را نشناخته‏اند و در قدرت او شک و تردید دارند.


(آیه 8)- در اینجا بحثهاى گذشته درباره قیامت با شرح و توضیح بیشترى ادامه یافته، مى‏فرماید: «همان روز که آسمان همچون فلز گداخته مى‏شود» (یوم تکون السماء کالمهل).


(آیه 9)- «و کوهها مانند پشم رنگین متلاشى خواهد بود» (و تکون الجبال کالعهن).

آرى! در آن روز آسمانها از هم متلاشى و ذوب مى‏شود، و کوهها درهم کوبیده و خرد و سپس با تند بادى در فضا پراکنده مى‏گردد، همچون پشمى که تند باد آن را با خود ببرد و چون کوهها رنگهاى مختلفى دارند تشبیه به پشمهاى رنگین شده‏اند، و بعد از این ویرانى، جهانى نوین ایجاد مى‏گردد، و انسانها حیات نوین خود را از سر مى‏گیرند.


(آیه 10)- هنگامى که رستاخیز در آن جهان نو برپا مى‏شود آن چنان وضع حساب و رسیدگى به اعمال وحشتناک است که همه در فکر خویشند، احدى به دیگرى نمى‏پردازد «و هیچ دوست صمیمى سراغ دوستش را نمى‏گیرد» (و لا یسئل حمیم حمیما).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۵ ، ۲۳:۴۶
* مسافر