570 . صفحه 570
هجدهم تیر :
نفیسه :
(آیه 41)- «که جاى آنان را به کسانى بدهیم که از آنها بهترند و ما هرگز مغلوب نخواهیم شد» (على ان نبدل خیرا منهم و ما نحن بمسبوقین).
این جمله ممکن است اشاره به آن باشد که ما نه تنها قادریم که آنها (کافران)را بعد از خاک شدن به زندگى و حیات نوین بازگردانیم، بلکه مىتوانیم آنها را به موجوداتى کاملتر و بهتر تبدیل کنیم.
و یا اشاره به این باشد که براى ما هیچ مانعى ندارد شما را به کیفر اعمالتان نابود کنیم و افرادى شایسته و آگاه و مؤمن جانشین شما سازیم و چیزى مانع ما از این کار نخواهد بود.
(آیه 42)- در این آیه به عنوان انذار و تهدید کافران سرسخت و استهزاء کننده و لجوج، مىفرماید: «آنان را به حال خود واگذار، تا در باطل خود فرو روند، و بازى کنند، تا زمانى که روز موعود خود را ملاقات کنند» (فذرهم یخوضوا و یلعبوا حتى یلاقوا یومهم الذى یوعدون).
بیش از این استدلال و موعظه لازم نیست، آنها نه اهل منطقند و نه آمادگى براى بیدار شدن دارند، بگذار در اباطیل و اراجیف خود غوطهور باشند، تا روز موعود آنها، روز رستاخیز، فرا رسد، و همه چیز را با چشم خود ببینند!
(آیه 43)- سپس به معرفى آن روز موعود پرداخته، و نشانههائى از این روز وحشتناک و هولانگیز را بیان کرده، مىفرماید: «همان روز که از قبرها بسرعت خارج مىشوند گوئى به سوى بتها مىدوند»! (یوم یخرجون من الاجداث سراعا کانهم الى نصب یوفضون).
این تعبیر سخریهاى است نسبت به عقائد پوچى که در عالم دنیا داشتند.
(آیه 44)- سپس به نشانههاى دیگرى پرداخته، مىافزاید: «در حالى که چشمهایشان از شرم و وحشت به زیر افتاده» و خاضعانه نگاه مىکنند (خاشعة ابصارهم).
«و پردهاى از ذلت و خوارى آنها را پوشانده است» (ترهقهم ذلة).
و در پایان آیه مىفرماید: «این همان روزى است که به آنها وعده داده مىشد» (ذلک الیوم الذى کانوا یوعدون).
آرى! این همان روز موعود است که آن را به باد مسخره مىگرفتند، و گاه مىگفتند: به فرض که چنین روزى در کار باشد وضع ما در آن روز از مؤمنان هم بهتر است.
سوره نوح سوره هفتاد و یکم قران است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 28 آیه میباشد.
محتواى سوره:
این سوره چنانکه از نامش پیداست سرگذشت نوح پیامبر را بیان مىکند، در سورههاى متعددى از قرآن مجید به سرگذشت این پیامبر بزرگ اشاره شده، از جمله سورههاى «شعرا»، «مؤمنون»، «اعراف»، «انبیاء» و از همه مشروحتر در سوره «هود» آمده، ولى آنچه در سوره نوح آمده قسمت خاصى از زندگى اوست که در جائى دیگر به این سبک نیامده است، و این قسمت مربوط به دعوت مستمر و پىگیر او به سوى توحید، و کیفیت، و عناصر این دعوت است.
با توجه به این که این سوره در مکّه نازل شده، و پیامبر و مسلمانان اندک آن زمان در شرائطى مشابه شرائط زمان نوح و یارانش قرار داشتند، مسائل زیادى را به آنها مىآموزد.
1- به آنها یاد مىدهد که چگونه از طریق استدلال منطقى توأم با محبت و دلسوزى کامل دشمنان را تبلیغ کنند.
2- به آنها مىآموزد که هرگز در طریق دعوت به سوى خدا خسته نشوند.
3- به آنها مىآموزد که در یک دست وسائل تشویق، و در دست دیگر عوامل انذار را داشته باشند، و از هر دو در طریق دعوت بهره گیرند.
4- آیات آخر این سوره هشدارى است براى مشرکان لجوج که اگر در برابر حق تسلیم نشوند و به فرمان خدا گردن ننهند عاقبت دردناکى در پیش دارند. به تعبیر دیگر این سوره ترسیمى است از بیان مبارزه دائمى طرفداران حق و باطل و برنامههایى که طرفداران حق در مسیر خود باید به کار بندند.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم:
«کسى که سوره «نوح» را بخواند از مؤمنانى خواهد بود که شعاع دعوت نوح پیامبر او را فرا مىگیرد».
ناگفته پیداست که هدف از تلاوت آن این است که انسان از راه و رسم این پیامبر بزرگ و استقامت و شکیبائى یاران او در راه دعوت به سوى حق الهام گیرد، و خود را در شعاع دعوت او قرار دهد، نه خواندن فاقد اندیشه و فکر و نه اندیشهاى خالى از عمل.
نخست از مسأله بعثت او شروع کرده، مىفرماید: «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، و گفتیم: قوم خود را انذار کن پیش از آنکه عذاب دردناک به سراغشان آید» (انا ارسلنا نوحا الى قومه ان انذر قومک من قبل ان یأتیهم عذاب الیم).
این عذاب دردناک ممکن است عذاب دنیا باشد یا عذاب آخرت، و مناسبتر این که هر دو باشد، هر چند به قرینه آیات آخر سوره بیشتر منظور عذاب دنیاست.
(آیه 2)- نوح این پیامبر «اولو العزم» که صاحب نخستین شریعت و آئین الهى بود و دعوت جهانى داشت بعد از دریافت این فرمان به سراغ قومش آمد و «گفت: اى قوم! من براى شما بیم دهنده آشکارى هستم» (قال یا قوم انى لکم نذیر مبین).
(آیه 3)- هدف این است «که خدا را پرستش کنید و از مخالفت او بپرهیزید و مرا اطاعت نمایید» (ان اعبدوا الله و اتقوه و اطیعون).
(آیه 4)- سپس به تشویق آنها پرداخته نتائج مهم اجابت این دعوت را در دو جمله کوتاه بیان مىکند، مىگوید: اگر دعوت مرا اجابت کنید «خداوند گناهانتان را مىآمرزد» (یغفر لکم من ذنوبکم).
سپس مىافزاید: «و شما را تا زمان معینى به تأخیر مىاندازد» عمرتان را طولانى کرده و عذاب را از شما دور مىدارد (و یؤخرکم الى اجل مسمى).
«زیرا هنگامى که اجل الهى فرا رسد تأخیرى نخواهد داشت اگر مىدانستید» (ان اجل الله اذا جاء لا یؤخر لو کنتم تعلمون).
از این آیه به خوبى استفاده مىشود که «اجل» و سر رسید عمر انسان دو گونه است «اجل مسمّى» و «اجل نهائى».
قسم اول سر رسیدى است که قابل تغییر و دگرگونى است، و بر اثر اعمال نادرست انسان ممکن است بسیار جلو بیفتد که عذابهاى الهى یکى از آنهاست و به عکس بر اثر تقوا و نیکوکارى و تدبیر ممکن است بسیار عقب بیفتد.
ولى اجل و سر رسید نهائى به هیچ وجه قابل دگرگونى نیست.
در روایات اسلامى نیز روى این معنى تأکید فراوان شده است، از جمله در یک حدیث پر معنى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «آنها که بر اثر گناهان مىمیرند بیش از آنها هستند که به مرگ الهى از دنیا مىروند، و کسانى که بر اثر نیکوکارى عمر طولانى پیدا مىکنند بیش از کسانى هستند که بر اثر عوامل طبیعى عمرشان زیاد مىشود».
(آیه 5)- از هر فرصتى براى هدایت آنها استفاده کردم، اما ...
در اینجا در ادامه رسالت و مأموریت نوح براى دعوت قومش سخنانى از زبان خود او، هنگامى که به پیشگاه پروردگار شکایت مىبرد، نقل شده که بسیار آموزنده است.
سخنان نوح در این زمینه سخنانى است که مىتواند راهگشا براى همه مبلغان دینى باشد، مىفرماید: «نوح گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز به سوى تو دعوت کردم» (قال رب انى دعوت قومى لیلا و نهارا).
و لحظهاى در ارشاد و تبلیغ آنها کوتاهى نکردم.
(آیه 6)- «اما دعوت من چیزى جز فرار از حق بر آنان نیفزود» (فلم یزدهم دعائى الا فرارا).
و این عجیب است که دعوت به سوى چیزى سبب فرار از آن شود، اما با توجه به این که تأثیر دعوتها نیاز به یک نوع آمادگى و سنخیت و جاذبه متقابل دارد جاى تعجب نیست که در دلهاى ناآماده اثر معکوس و منفى ببخشد.
(آیه 7)- سپس نوح در ادامه این سخن مىافزاید: خداوندا! من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزى انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده، و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدت استکبار کردند» (و انى کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثیابهم و اصروا و استکبروا استکبارا).
گذاشتن انگشت در گوشها براى این بوده که صداى حق را نشنوند و پیچیدن لباس بر خویشتن یا به این معنى است که لباس بر سر مىانداختند تا پشتوانهاى براى انگشتان فرو کرده در گوش باشد و کمترین امواج صوتى بر پرده صماخ آنها نرسد، و یا مىخواستند صورت خود را بپوشانند مبادا چشمانشان بر قیافه ملکوتى نوح این پیامبر بزرگ بیفتد، در واقع اصرار داشتند هم گوش از شنیدن باز ماند و هم چشم از دیدن! این آیه نشان مىدهد که یکى از عوامل مهم بدبختى آنها استکبار و غرور بود که همیشه یکى از موانع مهم راه حق بوده و ثمره شوم آن را در تمام طول تاریخ بشر در زندگى افراد بىایمان مشاهده مىکنیم.
(آیه 8)- نوح همچنان به سخنان خود در پیشگاه پروردگار ادامه داده، مىگوید: خداوندا! «سپس آنها را با صداى بلند (به اطاعت فرمان تو) دعوت کردم» (ثم انى دعوتهم جهارا).
در جلسات عمومى و با صداى بلند آنها را به سوى ایمان فرا خواندم.
(آیه 9)- به این نیز قناعت نکردم «آشکارا و نهان (حقیقت توحید و ایمان را) براى آنان بیان داشتم» (ثم انى اعلنت لهم و اسررت لهم اسرارا).
این حوصله عجیب، و آن دلسوزى عجیبتر، و پشتکار و استقامت بىنظیر سرمایه او در راه دعوت به آئین حق بود.
و شگفتانگیزتر این که در طول نهصد و پنجاه سال دعوتش تنها حدود هشتاد نفر به او ایمان آوردند یعنى، براى هدایت هر یک نفر بطور متوسط حدود دوازده سال تبلیغ کرد!
(آیه 10)- پاداش دنیوى ایمان: «نوح» در ادامه بیانات مؤثر خود براى هدایت آن قوم لجوج و سرکش این بار روى بشارت و تشویق تکیه مىکند، و به آنها وعده مؤکد مىدهد که اگر از شرک و گناه توبه کنند خدا درهاى رحمت خویش را از هر سو به روى آنها مىگشاید، عرض مىکند: خداوندا! «به آنها گفتم: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است ...» (فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا).