قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره یونس» ثبت شده است

سه شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۳ ق.ظ

210 . صفحه 210


بیست و دوم تیر :


نفیسه :



(آیه 15)-

شأن نزول:
این آیه و دو آیه بعد از آن درباره چند نفر از بت پرستان نازل شده، چرا که خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: آنچه در این قرآن درباره ترک عبادت بتهاى بزرگ ما، لات و عزى و منات و هبل و همچنین مذمت از آنان وارد شده براى ما قابل تحمل نیست، اگر مى‏خواهى از تو پیروى کنیم، قرآن دیگرى بیاور که این ایراد در آن نباشد! و یا حدّاقل این گونه مطالب را در قرآن کنونى تغییر ده!
تفسیر:
این آیات نیز در تعقیب آیات گذشته پیرامون مبدأ و معاد سخن مى‏گوید، نخست به یکى از اشتباهات بزرگ بت پرستان اشاره کرده، مى‏گوید:
 «هنگامى که آیات آشکار و روشن ما بر آنها خوانده مى‏شود، آنها که به رستاخیز و لقاى ما ایمان ندارند مى‏گویند: قرآن دیگرى غیر از این بیاور و یا لااقل این قرآن را، تغییر ده» (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ).
این بى‏خبران بینوا، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را براى رهبرى خود نمى‏خواستند، بلکه او را به پیروى از خرافات و اباطیل خویش دعوت مى‏کردند.
قرآن با صراحت آنها را از این اشتباه بزرگ در مى‏آورد، و به پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد که به آنها «بگو: براى من ممکن نیست که از پیش خود آن را تغییر دهم» (قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی).


سپس براى تأکید اضافه مى‏کند:«من فقط پیروى از چیزى مى‏کنم که بر من وحى مى‏شود» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَّ).
نه تنها نمى‏توانم تغییر و تبدیلى در این وحى آسمانى بدهم، بلکه «اگر کمترین تخلفى از فرمان پروردگار بکنم، از مجازات آن روز بزرگ (رستاخیز) مى‏ترسم» (إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).


(آیه 16)- در این آیه به دلیل این موضوع مى‏پردازد و مى‏گوید به آنها بگو:

من کمترین اراده‏اى از خودم درباره این کتاب آسمانى ندارم «و اگر خدا مى‏خواست این آیات را بر شما تلاوت نمى‏کردم و از آن آگاهتان نمى‏ساختم» (قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ).
به دلیل این که «سالها پیش از این در میان شما زندگى کردم» (فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ). و هرگز این گونه سخنان را از من نشنیده‏اید، اگر آیات از ناحیه من بود لابد در این مدت چهل سال از فکر من بر زبانم جارى مى‏شد و حداقل گوشه‏اى از آن را بعضى از من شنیده بودند.
«آیا مطلبى را به این روشنى درک نمى‏کنید» (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).


(آیه 17)- باز براى تأکید اضافه مى‏کند که من به خوبى مى‏دانم بدترین انواع ظلم و ستم آن است که کسى بر خدا افتراء ببندد «چه کسى ستمکارتر است از کسى که دروغى را به خدا نسبت بدهد» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً).

بنابراین چگونه چنین گناه بزرگى را ممکن است من مرتکب بشوم.
«همچنین کار کسى که آیات الهى را تکذیب مى‏کند» نیز بزرگترین ظلم و ستم است (أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ).
اگر شما از عظمت گناه تکذیب و انکار آیات حق بى‏خبرید من بى‏خبر نیستم، و به هر حال این کار شما جرم بزرگى است، و «مجرمان هرگز رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ).


(آیه 18)- معبودهاى بى‏خاصیت: در این آیه نیز بحث «توحید»، از طریق نفى الوهیت بتها، تعقیب شده است، و با دلیل روشنى بى‏ارزش بودن بتها اثبات گردیده: «آنها غیر از خدا معبودهایى را مى‏پرستند که نه زیانى به آنان مى‏رساند (که از ترس زیانشان آنها را بپرستند) و نه سودى مى‏رساند» که به خاطر سودشان مورد، عبادت قرار دهند (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ).

سپس به ادعاى واهى بت پرستان پرداخته، مى‏گوید: «آنها مى‏گویند: این بتها شفیعان ما در پیشگاه خدا هستند» (وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ).
یعنى مى‏توانند از طریق شفاعت، منشأ سود و زیانى شوند، هر چند مستقلا از خودشان کارى ساخته نباشد.
اعتقاد به شفاعت بتها یکى از انگیزه‏هاى بت پرستى بود.
قرآن در پاسخ این پندار مى‏گوید: «آیا شما خداوند را به چیزى خبر مى‏دهید که در آسمانها و زمین سراغ ندارد» (قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ).
کنایه از این که اگر خدا چنین شفیعانى مى‏داشت، در هر نقطه‏اى از زمین و آسمان که بودند، از وجودشان آگاه بود.
و در پایان آیه براى تأکید مى‏فرماید: «خداوند منزه، و برتر است از شریکهایى که براى او مى‏سازند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).


(آیه 19)- این آیه به تناسب بحثى که در آیه قبل در زمینه نفى شرک و بت پرستى گذشت اشاره به فطرت توحیدى همه انسانها کرده، مى‏گوید: «در آغاز همه افراد بشر امت واحدى بودند» و جز توحید در میان آنها آیین دیگرى نبود (وَ ما کانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً).

این فطرت توحیدى که در ابتدا دست نخورده بود با گذشت زمان بر اثر افکار کوتاه و گرایشهاى شیطانى، دستخوش دگرگونى شد، گروهى از جاده توحید منحرف شدند و به شرک روى آوردند و طبعا «جامعه انسانى به دو گروه مختلف تقسیم شد» گروهى موحد و گروهى مشرک (فَاخْتَلَفُوا).
بنابراین شرک در واقع یک نوع بدعت و انحراف از فطرت است، انحرافى که از مشتى اوهام و پندارهاى بى‏اساس سر چشمه گرفته است.
در اینجا ممکن بود این سؤال پیش بیاید که چرا خداوند این اختلاف را از طریق مجازات سریع مشرکان بر نمى‏چیند.
قرآن بلافاصله براى پاسخ به این سؤال اضافه مى‏کند: «و اگر فرمانى از طرف پروردگارت (درباره عدم مجازات سریع آنان) از قبل صادر نشده بود، در میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى‏شد» و سپس همگى به مجازات مى‏رسیدند (وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).


(آیه 20)- دگر بار قرآن به بهانه جوییهاى مشرکان به هنگام سرباز زدن از ایمان و اسلام پرداخته، مى‏گوید: «مشرکان چنین مى‏گویند که چرا معجزه‏اى از ناحیه خداوند بر پیامبر نازل نشده است» (وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ).

البته منظور آنها این بوده که هر وقت معجزه‏اى به میل خود پیشنهاد کنند فورا آن را انجام دهد! لذا بلافاصله به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین دستور داده مى‏شود که «به آنها بگو:
معجزه مخصوص خدا (و مربوط به جهان غیب و ماوراء طبیعت) است» (فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ).بنابراین چیزى نیست که در اختیار من باشد و من بر طبق هوسهاى شما هر روز معجزه تازه‏اى انجام دهم، و بعدا هم با عذر و بهانه‏اى از ایمان آوردن خوددارى کنید.
و در پایان آیه با بیانى تهدیدآمیز به آنها مى‏گوید: «اکنون که شما دست از لجاجت برنمى‏دارید در انتظار باشید، من هم با شما در انتظارم» (فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ).
شما در انتظار مجازات الهى باشید، و من هم در انتظار پیروزیم!


اعظم :


ایه 15 : این باور به معاد چقدر مهم و کلیدی هستش .... این دومین باری هستش که تو این سوره میگه (لایرجون لقاءنا ) تو آیه 11 گفت عدم باور به معاد آدم ها رو دچعر طغیان می کنه و باعث محروم شدن از لطف خداست .... اینجا می گه اینقدر گستاخ میشن که میگن نمیشه قرآنی بیاری که مطابق هواهای نفس ما باشه ... پیامبر هم میگه این قرآن کلام من نیست که بخوام توش دخل و تصرفی کنم شما اگر به آخرت ایمان ندارید من دارم و از عذاب خداوند می ترسم



ایه 16 استدلال جالبی از طرف پیامبر که این قرآن کلام خداست ... تو این چهل سال قبل چنین مواردی از من شنیده بودید



ایه 17 : پیامبر در تکمیل احتجاج علیه مشرکین می فرماید: من نمی توانم قرآن دیگری بیاورم ، زیرا اگر چنین کنم به خدا افترا زده ام و اگر هم قرآن را تغییر دهم و آن را مطابق هواهای نفسانی شما تبدیل نمایم ، در این صورت آیات خدا راتکذیب کرده ام و این اعمال هر دو از شنیع ترین ظلمهاست که من هرگز مرتکب نمی شوم ، چون خداوند افراد مکذب و مجرم را رستگار نمی کند و آنها را به سعادت مورد نظر و هدفشان نمی رساند.


ایه 18 : ادم وقتی چیزی رو می پرسته یا به این خاطر هستش که دفع ضرری از خودش بکنه به وسیله این پرستش یا سودی به دست بیاره .... پرستش بتها چنین خاصیتی نداشت ... امیدوارم ما جوری خدا رو بپرستیم که مفید به حالمون باشه نه فقط اسمی


آیه 18 : بت پرستان خدا رو به خدایی قبول داشتن می گفتن این بتها شفیع ما پیش خدان


ایه 19 : تو سوره بقره هم نظیر این آیه رو داشتیم .... که مردم همه یه امت واحده بودن اولین اختلافاتی که بینشون پیش اومد بر اثر برخوداری کمتر و بیشتر در امر خورد . خوراک معیشت و احکام بود ... بعئدپیامبران اومدن که این اختلافات رو حل کنن بعد اختلافت نوع دیگه ای پیش اومد که ناشی از ستم و زیاده طلبی بعضی از علمای دینی بود وخدا همواره افراد مؤمن را در جریان این اختلافات هدایت نمود و اگر بنای خداوند به مهلت دادن نبود هر آینه حق رو همون ابتدای امر بر باطل غلبه می داد و همه چی تموم می شد


ایه 20 : معجره بنا به خواست مردم نیست بنا به خواست خداست

ایه 20 : سنت خداوند مهلت دادنه



...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 19 سوره یونس :



معصومه :

در مورد امت واحده صحبت میکند که اختلاف کردند و در تفسیر آمده که اختلاف از جایی شروع شد که شرک آمد.
میخوام بدونم این یه مسیله زمانی و تاریخیه؟
یعنی ما ابتدای خلقت بشر, همه موحد بودند و بعد از یه زمانی شرک بوجود اومد؟
اگر بله, این کی بوده؟ چه کسی/کسانی پایه شرک رو گذاشتند؟
یا منظور یک اصل اجتماعیست که ربطی ب زمان و مکان نداره و میگه مردم تا وقتی که موحد باشند اختلافی نیست اما بمحض ورود شرک اختلافات شروع میشه.

سوال دوم این که:ما سه عبارت شرک, کفر و نفاق رو تو قران زیاد میبینیم که هر کدام عوارض خودشون رو تو جامعه نشان میدهند.
اما آیا کفر و نفاق باعث اختلاف نیستند؟
شاید سوالم کمی نامفهوم باشه, برای این که نفهمیدم منظور قران از اختلاف چیه؟ ایا معنای دیگری غیر از عدم وحدت داره؟

اعظم :

آیه 19
در مورد امت واحده صحبت میکند که اختلاف کردند و در تفسیر آمده که اختلاف از جایی شروع شد که شرک آمد.
میخوام بدونم این یه مسیله زمانی و تاریخیه؟
یعنی ما ابتدای خلقت بشر, همه موحد بودند و بعد از یه زمانی شرک بوجود اومد؟
اگر بله, این کی بوده؟ چه کسی/کسانی پایه شرک رو گذاشتند؟
یا منظور یک اصل اجتماعیست که ربطی ب زمان و مکان نداره و میگه مردم تا وقتی که موحد باشند اختلافی نیست اما بمحض ورود شرک اختلافات شروع میشه.

سوال دوم این که:ما سه عبارت شرک, کفر و نفاق رو تو قران زیاد میبینیم که هر کدام عوارض خودشون رو تو جامعه نشان میدهند.
اما آیا کفر و نفاق باعث اختلاف نیستند؟
شاید سوالم کمی نامفهوم باشه, برای این که نفهمیدم منظور قران از اختلاف چیه؟ ایا معنای دیگری غیر از عدم وحدت داره؟


اعظم :


معصومه جان علی الحساب این بحثهای ما ذیل ایه 213 بقره رو بخون
خوشبختانه این مطلب رو تونستم بازیابی کنم
http://quran930927.blog.ir/1393/10/28/33-%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87-33


سوال دوم این که:ما سه عبارت شرک, کفر و نفاق رو تو قران زیاد میبینیم که هر کدام عوارض خودشون رو تو جامعه نشان میدهند.
اما آیا کفر و نفاق باعث اختلاف نیستند؟
شاید سوالم کمی نامفهوم باشه, برای این که نفهمیدم منظور قران از اختلاف چیه؟ ایا معنای دیگری غیر از عدم وحدت داره؟


تو تحقیقاتی که کردم این امت واحده بودن از نظر تاریخی فاصله زمانی بین حضرت ادن و حضرت نوح بوده
زمانی که فطرتها دست نخورده بوده انگیزه‏هاى هوى و هوس و اختلاف و کشمکش در میان آنها ناچیز بوده
کم کم با پیچیده شدن زندگی اجتماعی ، افزایش تعداد خانوارها
تلاش برای بهره برداری از منابع طبیعی بیشتر و بهتر و .....
شروع اختلافات و کشمکش ها شد
بشر دید که دیگه عقلش جوابگوی رفع اختلافات نبستش
از اینحا به بعد ظهور انبیا و رسل اغاز شد



پیامیران با وضع احکام و قوانین صحیح
که پایه اش تهذیب نفس(قوانین عبادی) بود
و توجه دادن به معاد (ثواب و عقاب اخروی)
سعی در حل اختلافات کردن
چندین بار در قرآن امده که اگه خدا میخواست مردم رو امت واحده قرا می داد
حالا چه در همون مرحله اول چه بعد پیامبران
ولی اینکه انسان رو مختار افریده مانع از این کار شده
یعنی خود انسان باید تصمیم بگیره در نهایت ازادی که کدوم راه رو بره

 مى‏فرماید: خداوند با آنها کتاب آسمانى به حق نازل کرد تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند حکومت کند: «وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ


این وضع مدتى ادامه یافت ولى کم کم وسوسه‏هاى شیطانى و امواج خروشان هواى نفس کار خود را در میان گروهى کرد و با تفسیرهاى نادرست تعلیمات انبیاء و کتب آسمانى و تطبیق آنها بر خواسته‏هاى دلشان، پرچم اختلاف را بار دیگر برافراشتند.
ولى این اختلاف با اختلافات پیشین فرق داشت.
سرچشمه اختلافات پیشین جهل و بى خبرى بود که با بعثت انبیاء و نزول کتب آسمانى بر طرف گردید، در حالى که سرچشمه اختلافات بعد همان ستمگرى و لجاجت و انحراف آگاهانه از راه حق، و در یک کلمه "بغى" بود و لذا در ادامه این آیه مى‏فرماید: «وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ»
در آن اختلاف نکردند مگر کسانى که کتاب آسمانى را دریافت داشته بودند و بینات و نشانه‏هاى روشن به آنها رسیده بود آرى آنها به خاطر انحراف از حق و ستمگرى در آن اختلاف کردند.

در این جا مردم به دو گروه تقسیم شدند مؤمنان راستین که در برابر حق تسلیم بودند. آنها براى پایان دادن به اختلافات جدید به کتب آسمانى و تعلیمات انبیاء بازگشتند و به حق رسیدند و لذا مى‏فرماید: « فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ»
خداوند، مؤمنان از آنها را به حقیقت آنچه در آن اختلاف داشتند به فرمان خود هدایت فرمود (در حالى که افراد بى ایمان و ستمگر و خودخواه هم چنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند).

در ایه 118 هود داریم :
قرآن کریم درباره اینکه خداوند، مردم را وادار ننموده تا امّت واحده باشند بلکه به آن‌ها اختیار داده تا به سبب قبول ولایت و پذیرفتن دین حق، مشمول رحمت شوند، می‌فرماید: «وَلَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ
 
 
«و اگر پروردگار تو مى‏خواست، قطعاً همه مردم را امّت واحدى قرار مى‏داد، در حالى که پیوسته در اختلافند، مگر کسانى که پروردگارت به آنان رحم کرده و براى همین آنان را آفریده و وعده پروردگارت چنین‏ تحقّق پذیرفته است که البتّه جهنّم را از جنّ و انس یکسره پر خواهم نمود».


یعنی اینکه امت واحده تحقق پیدا نکرد ریشه در اونجایی داره که انسان مختار افریده شده خودش راه حق رو درسایه تعلیمات انبیا طی کنه

اینجا میتونی بحث کاملش رو بخونی
http://www.porsemanequran.com/node/24162


معصومه :


فرمودین موضوع اختلاف در امت واحده در یک بازه زمانی اتفاق افتاد و بعد از ان ظهور انبیا شروع شد.
اما مگه ما تو خود قران نداریم که هیچ امتی وجود نداشته مگر ان که برای ان پیامبر فرستاده شده.
حتی خود حضرت ادم هم پیامبر بوده اند.
بنابراین ظهور پیامبران با خلقت انسان شروع شده و هیچ دوره ای بدون شریعت و احکام نبوده
ثانیا ما اولین اختلاف بشر, اختلاف هابیل و قابیل بوده که بر اساس هوای نفس یکی, دیگری ازبین رفت.


اعظم :



اتفاقا این دقیقا سوالی بود که به ذهن منم رسید
و البته پاسخش رو هم دیدم که بنا بر ایه 12 سوره شوری اولین دین و شریعت از زمان حضرت نوح اغاز شد


حالا اونچه خوندم رو میفرستم

حضرت آدم چه دینی داشت؟
بر اساس تفسیر آیه ۱۳ سوره شوری، اولین شریعت، شریعت حضرت نوح (ع) است. اکنون این سوال مطرح می‌شود که از زمان حضرت آدم (ع) تا زمان حضرت نوح، آیا دین و شریعتی وجود داشته است؟
به نقل از کتاب «در محضر علامه طباطبایی قدس سره» به سه پرسش درباره شریعت حضرت آدم (ع) و همچنین دین مردم پیش از حضرت نوح (ع) اشاره شده که علامه به آنها پاسخ گفته است. این سوال و جواب‌ها در پی می‌آید:
آیا حضرت آدم علیه السلام دارای دین و شریعت‏‎ ‎بود؟‎
خیر، دین و شریعت از زمان حضرت نوح‎ ‎علیه السلام شروع شده است؛ چنانکه آیه ‏شریفه زیر بیانگر آن است. خداوند سبحان می‌فرماید:‏‎
شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَ مَا وَصَّیْنَا ‏بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی وَ عِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَأ وَیَهْدِی ‏إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ.‏
برای شما آیینی مقرر کرد، از همان‌گونه که به نوح وصیت کرده بود و از آنچه بر تو وحی کرده‌ایم و به ابراهیم و موسی و عیسی ‏وصیت کرده‌ایم که دین را بر پای نگه دارید و در آن فرقه فرقه نشوید. تحمل آنچه بدان دعوت می‌کنید بر مشرکان دشوار است. خدا هر ‏که را خواهد برای رسالت خود بر می‌گزیند و هر که را به او بازگردد به خود راه می‌نماید.‏‎
آیه در مقام امتنان به این امت است‎ ‎و بیانگر آن است که شریعت محمدیه صلی الله علیه و آله و سلم ‏جامع تمام شرایع گذشته‎ ‎است و نیز گویای اینکه شرایع الهی که توسط وحی به مردم رسید، عبارت است از شریعت حضرت نوح،‎ ‎حضرت ‏ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد علیهم السلام و اگر شریعت‏‎ ‎دیگری هم می‌بود، ‏ذکر می‌شد تا جامعیت این دین نسبت به آن نیز ثابت شود.
لازمه این‎ ‎معنی آن است که پیش از شریعت ‏حضرت نوح علیه السلام هیچ شریعتی (به معنی قوانین‏‎ ‎حاکم بر جامعه انسانی که رافع اختلافات امور ‏اجتماعی آنها باشد) نبوده است زیرا‏‎ ‎اولین شریعت در این آیه شریفه‎ ‎‏«ما وصی به‏‎ ‎نوحا»‏‎ ‎است که مقصود ‏از آن، همان شریعت حضرت‎ ‎نوح می‌باشد‎.‎
مردم پیش از نوح علیه السلام از چه دین و شریعتی پیروی می‌کردند؟
از زمان حضرت آدم علیه السلام تا زمان حضرت نوح، زندگی نوع انسانی بسیار ساده بوده، همگان با هم متحد و متفق بوده‌اند و اختلاف مهم اعم از اختلاف در زندگی مادی و اختلاف در مذاهب، آراء، افکار و عقاید میان آنان نبوده است.

اما این بدان معنی نیست که حضرت آدم و پیامبران قبل از حضرت نوح اصلا آموزه های وحیانی نداشته ، بلکه آنها همه دارای دستورات و باید و نباید های وحیانی بوده و دارای دین به این معنا بوده اند اما این قواعد به صورت مدون نبوده و به این صورت که امروزه دین دارای نظام خاص دستوری می باشد نبوده است و علت آن هم بسیط بودن جامعه در آن روزها بوده که اختلافاتشان در دین و اجرای حدود الهی یا منتفی بوده یا در حدی قلیل و ناچیز بوده که پیامبر به تنهایی و بدون قانون مدونی به رفع رجوع آنها می پرداخته است این روند ادامه داشته تا زمان حضرت نوح که جامعه بشری دارای پیچیدگی ها و نیازات جدیدی شد که اولین شریعت و کتاب آسمانی از طرف خدا برای بندگانش نازل شد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۷:۵۳
* مسافر
دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۷ ق.ظ

209 . صفحه 209




بیست و دوم تیر :


اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم
(آیه7)- بهشتیان و دوزخیان: از این آیه به بعد شرحى پیرامون معاد و سرنوشت مردم در جهان دیگر آمده است.
نخست مى‏فرماید: «کسانى که امید لقاى ما را ندارند و به رستاخیز معتقد نیستند و به همین دلیل تنها به زندگى دنیا خشنودند و به آن اطمینان مى‏کنند ...» (إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها).
«و همچنین آنها که از آیات ما غافلند و در آنها اندیشه نمى‏کنند» تا قلبى بیدار و دلى مملو از احساس مسؤولیت پیدا کنند ... (وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ).

(آیه 8)- «این هر دو گروه جایگاهشان آتش است، به خاطر اعمالى که انجام مى‏دهند» (أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).
در حقیقت نتیجه مستقیم عدم ایمان به معاد همان دلبستگى به این زندگى محدود و مقامهاى مادى و اطمینان و اتکاء به آن است.
همچنین غفلت از آیات الهى، سر چشمه بیگانگى از خدا، و بیگانگى از خدا سر چشمه عدم احساس مسؤولیت،و آلودگى به ظلم و فساد و گناه است، و سرانجام آن چیزى جز آتش نمى‏تواند باشد.

(آیه 9)- سپس اشاره به حال گروه دیگرى مى‏کند که نقطه مقابل این دو گروه مى‏باشند، مى‏گوید: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، خداوند به کمک ایمانشان آنها را هدایت مى‏کند» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ).
این نور هدایت الهى که از نور ایمانشان سر چشمه مى‏گیرد، تمام افق زندگانى آنها را روشن مى‏سازد، در پرتو این نور آن چنان روشن بینى پیدا مى‏کنند که جار و جنجالهاى مکتبهاى مادى، و وسوسه‏هاى شیطانى، و زرق و برقهاى گناه، و زر و زور، فکر آنها را نمى‏دزدد، و از راه به بیراهه گام نمى‏نهند.
این حال دنیاى آنان و در جهان دیگر خداوند قصرهایى به آنها مى‏بخشد که «از زیر آنها در باغهاى بهشت نهرها جارى است» (تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ).


(آیه 10)- آنها در محیطى مملو از صلح و صفا و عشق به پروردگار و انواع نعمتها به سر مى‏برند.
هر زمان که جذبه ذات و صفات خدا وجودشان را روشن مى‏سازد «گفتار و دعاى آنها در بهشت این است که: پروردگارا! منزه و پاک از هر گونه عیب و نقصى» (دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ).
و هر زمان به یکدیگر مى‏رسند سخن از صلح و صفا مى‏گویند: «و تحیت آنها در آنجا سلام است» (وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ).
و سرانجام هرگاه از نعمتهاى گوناگون خداوند در آنجا بهره مى‏گیرند به شکر پرداخته «و آخرین سخنشان این است که: حمد و سپاس مخصوص پروردگار عالمیان است» (وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).


(آیه 11)- انسانهاى خودرو! در این آیه نیز همچنان سخن پیرامون مسأله پاداش و کیفر بدکاران است.
نخست مى‏گوید: «اگر خداوند مجازات مردم بدکار را سریعا و در این جهان انجام دهد و همان گونه که آنها در به دست آوردن نعمت و خیر و نیکى عجله دارند، در مجازاتشان تعجیل کند، عمر همگى به پایان مى‏رسد و اثرى از آنها باقى نمى‏ماند» (وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ).
ولى از آنجا که لطف خداوند همه بندگان حتى بدکاران و کافران و مشرکان را نیز شامل مى‏شود، در مجازاتشان عجله به خرج نمى‏دهد، شاید بیدار شوند و توبه کنند، و از بیراهه به راه بازگردند.
و در پایان آیه مى‏فرماید: مجازاتشان همین بس که «افرادى را که ایمان به رستاخیز و لقاى ما ندارند به حال خود رها مى‏کنیم تا در طغیانشان حیران و سرگردان شوند»، نه حق را از باطل بشناسند، و نه راه را از چاه (فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ).


(آیه 12)- آنگاه اشاره به وجود نور توحید در فطرت و عمق روح آدمى کرده، مى‏گوید: «هنگامى که به انسان زیانى مى‏رسد، و دستش از همه جا کوتاه مى‏شود، دست به سوى ما دراز مى‏کند و ما را (در همه حال) در حالى که به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده است مى‏خواند» (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً).
آرى! خاصیت مشکلات و حوادث دردناک، کنار رفتن حجابها از روى فطرت پاک آدمى است، و براى مدتى، هر چند کوتاه درخشش این نور توحیدى آشکار مى‏گردد.
سپس مى‏گوید: اما این افراد، چنان کم ظرفیت و بى‏خردند که «به مجرد این که بلا و ناراحتى آنها را برطرف مى‏سازیم، آن چنان در غفلت فرو مى‏روند که گویا هرگز از ما تقاضایى نداشتند» و ما نیز به آنها کمکى نکردیم (فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ).
«آرى! این چنین اعمال مسرفان در نظرشان جلوه داده شده است» (کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
خداوند این خاصیت را در اعمال زشت و آلوده آفریده که هر قدر انسان به آنها بیشتر آلوده شود، بیشتر خو مى‏گیرد و نه تنها قبح و زشتى آنها تدریجا از میان مى‏رود بلکه کم کم به صورت عملى شایسته در نظرش مجسم مى‏گردد! و اما چرا در آیه فوق این گونه افراد به عنوان «مسرف» (اسرافکار) معرفى شده‏اند؟ به خاطر این است که چه اسرافى از این بالاتر که انسان مهمترین سرمایه وجود خود یعنى عمر و سلامت و جوانى و نیروها را بیهوده در راه فساد و گناه و عصیان و یا در مسیر به دست آوردن متاع بى‏ارزش و ناپایدار این دنیا به هدر دهد، و در برابر این سرمایه چیزى عاید او نشود.

(آیه 13)- ستمگران پیشین و شما: در این آیه نیز اشاره به مجازاتهاى افراد ستمگر و مجرم در این جهان مى‏کند و با توجه دادن مسلمانان به تاریخ گذشته به آنها گوشزد مى‏نماید که اگر راه آنان را بپویند به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
نخست مى‏گوید: «ما امتهاى قبل از شما را هنگامى که دست به ستمگرى زدند و با این که پیامبران با دلائل و معجزات روشن براى هدایت آنان آمدند هرگز به آنها ایمان نیاوردند، هلاک و نابود ساختیم» (وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا).
و در پایان آیه مى‏افزاید: این برنامه مخصوص جمعیت خاصى نیست «این چنین مجرمان را کیفر مى‏دهیم» (کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ).

(آیه 14)- در این آیه مطلب را صریحتر بیان مى‏کند و مى‏گوید: «سپس شما را جانشین آنها در زمین قرار دادیم تا ببینیم چگونه عمل مى‏کنید» (ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ).
از جمله «وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا» (چنان نبود که ایمان بیاورند) استفاده مى‏شود که خداوند تنها آن گروهى را به هلاکت کیفر مى‏دهد که امیدى به ایمان آنها در آینده نیز نباشد، و به این ترتیب اقوامى که در آینده ممکن است ایمان بیاورند مشمول چنین کیفرهایى نمى‏شوند.


اعظم :


ایه 7 و 8 : لزویمی نداره افراد با زبون معاد رو انکار کنن همین که چسبیدن به دنیا نشون میده آخرت رو قبول ندارن . وقتی به زندگی دنیاراضی و دلخوشیم یعنی آخرت رو بی خیال شدیم و منکر

ایه 9 : ایه 9 : باز هم ایمان و عمل در کنار هم اومدن ... این عمل کردن به چیزایی که بهش ایمان داری هستش که ایمان آدم رو افزایش میده


ایه 9: ایمان و عمل صالح باعث هدایت هر چه بیشتر انسان می شود . خداوند به واسطه این ایمان و عمل همواره دستگیر مومنینه و در دو راهی ها و چند راهیها اون رو هدایت میکنه


ایه 10 : در آخرت هم ذکر الهی است


ایه 10: مومن عاشق خداست و نعمتهای الهی در بهشت هم او را از یاد خدا باز نمی داره

ایه 11 : انسان طبعا عجوله و دوست داره اون چیزی که فکر می کمه براش خیر و خوبیه خیلی زود بهش برسه ولی سنت خداوند اینه که از طریق اسباب و علل ادمها رو به خواسته هاشون برسونه و به خصوص در رسوندن شر همیشه با تاخیر این کار انجام میشه .

ایه 11 : انکار قیامت (لارجون لقاءنا) باعث طغیان و رها شدن به حال خود و محروم شدن از الطاف الهیه

ایه 12 : چندین با در قرآن مشابه این آیه تکرار شده . که انسان در سختیها خدا رو با خلوص میخونه و در هر حالی (نشسته و خوابیده ) به یاد اینه که خداوند مشکلش رو حل کنه ولی وقتی حل شد کلا خدا رو فراموش می کنه . اگر چه این خوندن خدا در سختیها نشون از فطری بودن خداشناسی در انسانه ولی این یاد کردنهای گاه گاهی خدا سودی به حال انسان نداره و این آدمها اسرافکار خونده شدن کسانی که سرمایه عمر و سلامتی و عقل و ... بر باد می دن

ایه 12 : وقتی آدم عمل زشتی رو انجام میده بعد یه مدت قبحش میریزه و دیگه اون عمل نه تنها زشتی نداره که زیبا هم هست


ایه 13 : خداوند همیشه اول اسباب هدایت رو برای بنده آماده می کنه و وقتی که این اسباب باعث هدایتش نمیشه بعد اونا رو دچار عذاب می کنه


آیه 14 : آزمایش الهی برای همه است و کسی نمی تونه از این سنت الهی فرار کنه . یعنی یه جورایی ما نمی تونیم دیگران رو سرزنش کنیم فقط که در فلان امتحان شکست خوردن ما هم امتحان میشیم و نتیجه اون امتحان به عمل ما بستگی داره (کیف تعلمون)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۵:۵۷
* مسافر
يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۷ ق.ظ

208 . صفحه 208



بیست و یکم تیر :


سوره یونس دهمین سوره قران کریم است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 109 آیه است.
محتوا و فضیلت این سوره:
این سوره که به گفته بعضى از مفسران بعد از سوره اسراء و قبل از سوره هود نازل شده است روى چند مسأله اصولى و زیر بنایى تکیه مى‏کند، که از همه مهمتر مسأله «مبدأ» و «معاد» است.
منتها نخست از مسأله وحى و مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخن مى‏گوید، سپس به نشانه‏هایى از عظمت آفرینش مى‏پردازد، بعد مردم را به ناپایدارى زندگى مادى دنیا و لزوم توجه به سراى آخرت متوجه مى‏سازد.
و به تناسب همین مسائل قسمتهاى مختلفى از زندگى پیامبران بزرگ از جمله نوح و موسى و یونس علیهم السّلام را بازگو مى‏کند و به همین مناسبت نام سوره یونس بر آن گذارده شده است.
و بالأخره براى تکمیل بحثهاى فوق در هر مورد مناسبى از بشارت و انذار، بشارت به نعمتهاى بى‏پایان الهى براى صالحان و انذار و بیم دادن طاغیان و گردنکشان، استفاده مى‏کند.
لذا در روایتى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم که فرمود: «کسى که سوره یونس را در هر دو یا سه ماه بخواند بیم آن نمى‏رود که از جاهلان و بى‏خبران باشد، و روز قیامت از مقربان خواهد بود».- و این به خاطر آن است که آیات هشدار دهنده و بیدار کننده در این سوره فراوان است.


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- در این سوره بار دیگر با «حروف مقطعه» قرآن رو برو مى‏شویم که به صورت «الف- لام- راء» (الر). ذکر شده است.
به دنبال آن نخست اشاره به عظمت آیات قرآن کرده، مى‏گوید: «آنها آیات کتاب حکیم است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ).
توصیف قرآن به «حکیم» اشاره به این است که آیات قرآن داراى آن چنان استحکام و نظم و حسابى است که هرگونه باطل و خرافه و هزل را از خود دور مى‏سازد، جز حق نمى‏گوید و جز به راه حق دعوت نمى‏کند.

(آیه 2)- رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله: این آیه به تناسب اشاره‏اى که در آیه قبل به قرآن مجید و وحى آسمانى شده، یکى از ایرادات رایج مشرکان را نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیان مى‏کند، همان اشکالى که بطور مکرر در قرآن مجید آمده و آن این که چرا وحى آسمانى از ناحیه خدا بر انسانى نازل شده، چرا فرشته‏اى مأموریت این رسالت بزرگ را به عهده نگرفته است؟! قرآن در پاسخ این گونه سؤالات مى‏گوید: «آیا تعجبى براى مردم دارد که ما وحى به مردى از آنان فرستادیم» (أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلى‏ رَجُلٍ مِنْهُمْ).
سپس به محتواى این وحى آسمانى اشاره کرده، آن را در دو چیز خلاصه مى‏کند: نخست این که به او وحى فرستادیم که: «مردم را انذار کن و از عواقب کفر و گناه بترسان» (أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ).
دیگر این که: «به افراد با ایمان بشارت ده که براى آنان در پیشگاه خدا قدم صدق است» (وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
تعبیر «قَدَمَ صِدْقٍ» یا اشاره به آن است که ایمان «سابقه فطرى» دارد و یا اشاره به مسأله معاد و نعمتهاى آخرت است و یا این که قدم به معنى پیشوا و رهبر است، یعنى براى مؤمنان پیشوا و رهبرى صادق فرستاده شده است. و ممکن است بشارت به همه این امور، هدف از تعبیر فوق بوده باشد.
باز در پایان آیه به یکى از اتهاماتى که مشرکان کرارا براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ذکر مى‏کردند اشاره کرده، مى‏گوید: «کافران گفتند این مرد ساحر آشکارى است» (قالَ الْکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِینٌ).

اینگونه تعبیرها که از ناحیه دشمنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله صادر مى‏شد خود دلیل روشنى است بر این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کارهاى خارق العاده‏اى داشته که افکار و دلها را به سوى خود جذب مى‏کرده است، مخصوصا تکیه کردن روى سحر در مورد قرآن مجید خود گواه زنده‏اى بر جاذبه فوق العاده این کتاب آسمانى است که آنها براى اغفال مردم آن را زیر پرده سحر مى‏پوشاندند.


(آیه 3)- خداشناسى و معاد: قرآن پس از اشاره به مسأله وحى و نخستین آیات این سوره، به سراغ دو اصل اساسى تعلیمات همه انبیاء یعنى «مبدأ» و «معاد» مى‏رود، و این دو اصل مهم را در ضمن عباراتى کوتاه و گویا بیان مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «پروردگار شما همان خداوندى است که آسمانها و زمین را در شش روز (دوران) آفرید» (إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).
«سپس بر تخت قدرت قرار گرفت، و به تدبیر کار جهان پرداخت» (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ).
پس از آن که روشن شد خالق و آفریدگار «اللّه» است و زمام اداره جهان هستى به دست اوست و تدبیر همه امور به فرمان او مى‏باشد معلوم است که بتها این موجودات بى‏جان و عاجز و ناتوان هیچ گونه نقشى در سرنوشت انسانها نمى‏توانند داشته باشند لذا در جمله بعد مى‏فرماید: «هیچ شفاعت کننده‏اى جز به اذن و فرمان او وجود ندارد» (ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ).
آرى! «این چنین است «اللّه» پروردگار شما، او را پرستش کنید» نه غیر او (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ).
«آیا با این دلیل روشن متذکر نمى‏شوید؟» أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).

(آیه 4)- سپس در این آیه سخن از معاد مى‏گوید و در جمله‏هاى کوتاهى هم اصل این مسأله و هم دلیل و هم هدف آن را بیان مى‏دارد.
نخست مى‏گوید: «بازگشت همه شما به سوى خداست» (إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً).
سپس روى این مسأله مهم تأکید کرده، اضافه مى‏کند: «این وعده قطعى خداوند است» (وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا).
بعد اشاره به دلیل آن کرده، مى‏گوید: «خداوند آفرینش را آغاز کرد و سپس تجدید مى‏کند» (إِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
آیات مربوط به معاد در قرآن نشان مى‏دهد که علت عمده تردید مشرکان و مخالفان، این بوده که در امکان چنین چیزى تردید داشته‏اند و با تعجب سؤال مى‏کردند آیا این استخوانهاى پوسیده و خاک شده بار دیگر لباس حیات و زندگى در بر مى‏کند و به شکل نخست باز مى‏گردد؟ لذا قرآن مى‏گوید: همان گونه که شما را در آغاز ایجاد کرد باز مى‏گرداند.
سپس سخن از هدف معاد به میان مى‏آید که این برنامه «براى آن است که خداوند افرادى را که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند به عدالت پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ).
بى‏آنکه کوچکترین اعمال آنها از نظر لطف و مرحمت او مخفى و بى‏اجر بماند.
«و آنها که راه کفر و انکار پوییدند (و طبعا عمل صالحى نیز نداشتند زیرا ریشه عمل خوب اعتقاد خوب است مجازات دردناک، و) نوشیدنى از آب گرم و سوزان و عذاب الیم به خاطر کفرشان در انتظارشان است» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ).

(آیه 5)- گوشه‏اى از آیات عظمت خدا: در آیات گذشته اشاره کوتاهى به مسأله مبدأ و معاد شده بود، ولى از این به بعد این دو مسأله اصولى که مهمترین پایه دعوت انبیاء بوده است بطور مشروح مورد بحث قرار مى‏گیرد.
نخست اشاره به قسمتهایى از آیات عظمت خدا در جهان آفرینش کرده،مى‏گوید: «او کسى است که خورشید را ضیاء و روشنى و قمر را نور قرار داد» (هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً).
خورشید با نور عالمگیرش نه تنها بستر موجودات را گرم و روشن مى‏سازد بلکه در تربیت گیاهان و پرورش حیوانات سهم عمده و اساسى دارد و اگر روزى این اشعه حیاتبخش از کره خاکى ما قطع شود در فاصله کوتاهى تاریکى و سکوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت.
ماه با نور زیبایش چراغ شبهاى تار ماست، و روشنایى ملائمش براى همه ساکنان زمین مایه آرامش و نشاط است.
سپس به یکى دیگر از آثار مفید وجود ماه اشاره کرده، مى‏گوید: «خداوند براى آن منزل‏گاههایى مقدر کرد تا شماره سالها و حساب زندگى و کار خویش را بدانید» (وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ).
یعنى یک تقویم بسیار دقیق و زنده طبیعى است که عالم و جاهل مى‏توانند آن را بخوانند و حساب تاریخ کارها و امور زندگى خود را نگهدارند و این اضافه بر نورى است که ماه به ما مى‏بخشد.

سپس اضافه مى‏کند: این آفرینش و این گردش مهر و ماه سرسرى و از بهر بازیگرى نیست «خداوند آن را نیافریده است مگر به حق» (ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِکَ إِلَّا بِالْحَقِّ).
و در پایان آیه تأکید مى‏کند که: «خدا آیات و نشانه‏هاى خود را براى آنها که مى‏فهمند و درک مى‏کنند شرح مى‏دهد» (یُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
اما بى‏خبران بى‏بصر چه بسیار از کنار همه این آیات و نشانه‏هاى پروردگار مى‏گذرند و کمترین چیزى از آن درک نمى‏کنند.


(آیه 6)- در این آیه به قسمتى دیگر از نشانه‏ها و دلائل وجودش در آسمان و زمین پرداخته، مى‏گوید: «درآمد و شد شب و روز و آنچه خداوند در آسمان و زمین آفریده است نشانه‏هایى است براى گروه پرهیزکاران» (إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ).یعنى تنها کسانى این آیات را درک مى‏کنند که در پرتو تقوا و پرهیز از گناه، صفاى روح و روشن بینى یافته‏اند اگر نور آفتاب یکنواخت و بطور مداوم بر زمین مى‏تابید مسلما درجه حرارت در زمین به قدرى بالا مى‏رفت که قابل زندگى نبود و همچنین اگر شب بطور مستمر ادامه مى‏یافت همه چیز از شدت سرما مى‏خشکید ولى خداوند این دو را پشت سر یکدیگر قرار داده تا بستر حیات و زندگى را در کره زمین آماده و مهیا سازد.




...........................................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 

آیه 2 سوره یونس :


معصومه :


در ایه ۲ اشاره شده که کافران قران را سحر نامیدند.
من یک سوال دارم, چه چیز شگفت انگیزی در قران بود که کفار ان را ب سحر منتسب میکردند؟
معمولا یکی از جواب هایی ک ب این سوال میدهند این است که فصاحت و بلاغت قران برای اعراب شگفت انگیز بود.
حالا سوال اساسی من اینجا مطرح میشه.
عبارت فصاحت و بلاغت یعنی چه؟
من این عبارت را همیشه تو کتاب های دینی خوندم که قران در نهایت فصاحت و بلاغت است و حتی بعضی حریف طلبی های قران(مبنی بر این که اگر میتوانید مثل قران بیاورید) بر اساس همین عبارتی است که من نمیفهمم یعنی چه؟

مخاطب قران در همه دوران لزوما عرب زبانان نیستند, ایا قرار است من برای فهمیدن اعجاز قران ب عربی مسلط شوم؟ من جز برخی اهنگین و وزن دار بودن ایات قران , چیز دیگری در خواندن متن نمی فهمم. بنابراین این استدلال برای من قانع کننده نیست.

مثلا معلم دینی ما میگفت برخی دشمنان پیامبر سوره ای ب اسم فیل اختراع کردند اما بازهم نتوانست با قران رقابت کند , خب این رقابت در چیست؟


ساجده :


من جووب سوال شما رو دقیق نمیدونم اما چیزی که میدونم و خوندم اینه که اساسا عربی بودن قران اعجازه
قران خودش میگه ما قران را عربی فرستادیم ینی همین طوری نازل شده و ربطی به این که پیامبر عرب زبان بودن یا در اون منطقه زندگی میکردن نداشته چناچه پبامبر فرضا در انگلیس هم ممبعوث میشدن قران باز هم عربی بر ایشون نازل میشده حتما و قطعا

فصیح بودن نافذ بودن و ساختار موزون و مطالبی از این دست همه به تبع عربی بودنه اما عربی بودن خودش اعجازه

زبان عربی قران با زبان مردم عرب زبان متفاوته به شدت
حتی اگه شما با زبان احادیث هم مقایسه کنین متفاوته
حضرت علی که به فصاحت مشخور بودن و سخن وری اگه نهج البلاغه رو با دقت بررسی کنین باز هم می بینین در عین زیبایی و اون ساختار موزون اصلا زبانش و کلامش شبیه قران نیست

ساجده :


اصن احادیثی که از خود پیامبر هستن کاملا متفاوت از زبان قران هستن
اینا همشون از همون اعجاز بودن زبان عربی قران هستش
اساس قران با یه بسته بندی و قااب خاص به همین شکل که ما می بینیم بوده و هست و خواهد بود و گفتم عربیش با عربی موجود و رایج بین مردم عرب زبان حتی شاعران و سخن وران متفاوته

در مورد معنای فصاحت و بلاغت
اول باید گفت که یکی از جنبه های اعجاز قران اعجاز لفظی هست و یکی از موارد این اعججاز فصاحت و بلاغت
در مورد معنا و مفهوم فصاحت بلد نیستم توضیح بدم اما در مورد بلاغت انچه که از ریشه و ظاهر امر برمیاد ینی این که قران منظور و معناشو در ابتدایی ترین سطح درک هم میتونه کامل ابلاغ کنه یعنی با وجود ژرفا و عمق و باطنی که در همه ایات وجود داره و بشر از کشف همه اون ها ناتوانه امااااا باز هم هر فرد مبتدی با خوندن همین ظاهر قران اون هدف اصلی و منظور ایه بهش ابلاغ میشه

اعظم :


معصومه جان
یه سوال دارم ازت
چه کسی با دیدن پیچیدگیهایی که در سیستم عصبی انسان وجود داره
بیشنر تعجب می کنه
دختر من ؟
من ؟
یه مهندس معدن ؟
یه جراح مغز و اعصاب ؟

کی بیشتر از حساب شدگی و نظم کار سناره ها و کهکشانها و ... شگفت زده میشه
من ؟
دخترم ؟
یه پزشک ؟
یه متخصص در امر نجوم و .... ؟

کی از برنامه ای که شما برای پروژه فوقت نوشتی بیشتر لذت می بره و اهمیتش رو درک میکنه
دخترت
من
دوستانت
استادت

اصولا اینطوره که هر چی در یه امری متخصص تر میشی شگفتیهای اون امر برات بیشتر اشکار میشه
از نظر من همه سنگهایی که در جواهرات به کار میرن یه ارزش دارن حالا بعضی صرفا قشنگترن
اما متخصص امر میفهمه که کدوم یکی حتی اپسیلونی از اون یکی ارزشش بیشتره


تو وقتی میتونی اعجاز یه چیزی رو بفهمی ... که تدی امر خبره باشی
بگی نه این کار یه ادم معمولی نیست
این این کار یه ادم اینکاره است


در مورد قرآن هم طبیعیه که کسی که عرب زبانه بیش از من و شما متوجه تفاوتش با یه کلام عادی میشه

همونطور که من و شما بیشتر می فهمیم سعدی در غزلیاتش چه شاهکاری کرده تا یه انگلیسی زبان


برای من خیلی جالبه که ما در امورات مربوط به اعتقادات دینی احساس می کنیم با کمترین وقت گذاشتن می تونیم بیشترین فهم رو داشنه باشیم
همه مون رو مبگم ها
ولی ور امورات دیگه اینطور نیست
تا اونجایی که من می دونم بیش از 50 درصد اعضای این گروه در حد کارشناسی ارشد سواد علمی دارن
یعنی فهمیدیم که برای اینکه کاری مهم مثلا انجام بدیم باید تا این حد دانش داشته باشیم
خود شما قریب به 18 سال درس خوندی که الان برنامه ای بنویسی که من نفهمم چیه ولی کلی کار مهم با این بدنامه بشه انجام داد


این همه زوم شدی رو درست
این همه هزینه کردی


چندین سال زحمت کشیدی
حالا نتیجه تحقیقاتت رو بذار جلوی دختر من
ور میداره روش یه نقاشی ادمک میکشه بعدشم داداشش پاره پورش میکنه میندازه دور

هیچی به هیچی

اصلا نمی فهمه این چی بود


باید بره مدرسه الفبا یاد بگیره
حساب یاد بگیره
زبان یاد بگیره
منطق یاد بگیره
برنامه نویسی یاد بگیره
بعد تازه به نرم افزار علاقمند باشه و بیاد تو حیطه برنامه نویسی و دانشگاه و اینا تا در بدر دنبال همون برگه ای بگرده که تو پنج سالگیش یه نقاشی کشیده بود روش


سحر رو فقط اهل فن می فهمنن
همونطور که ساحران فهمیدن موسی اعجاز کرده نه سحر
ولی بقیه بیننده ها کار ساحران و موسی رو یکی فرض کردن


حرف من اینه 18 سال نه
نصفش نه
یک چهارمشم نه
یک نهمش
2 سال رو قرآن وقت بذاریم زوم بشیم روش
بعد ایندحرفها رو بزنیم


واقعا ارزشش رو نداره
18 سال میدوییم که درس بخونیم کاری برای حداکثر عمر 70 سالمون بکنیم
ارزش نداره 2 سال وقت بذاریم
کاری برای یه عمر جاویدان بکنیم

(معصومه : کاملا موافقم و سر تعظیم فرود میارم برا این حرف)

معصومه :


خب من با این استدلال مشکل دارم.
من برنامه تخصصی که مینوبسم, مخاطبش عموم بشریت نیستند و حتی اگر هم باشند اهمیتی نداره بفهمند یانفهمند که چه اعجازی درش هست.
اما قران اولا بشریت رو در هر جای کره زمین و در هر زمانی مخاطب قرار داده و بنابراین هر ادمی در هر زمانی میتونه قران رو بعنوان معجزه فعلی در نظر بگیره.
حالا این ادم مثل من سواد خیلی کم از عربی داره و به استاد فن عربی دان هم دسترسی نداره.

مثلا در خود قران استدلال میشه که ما پیامبری از جنس خودتان یعنی انسان فرستادیم .
چرا؟
چون من بشر, با بشر ارتباط راحت تری دارم تا با یک مثلا فرشته که هیچی ازش نمیدانم.
اون بخش از ادم های غرض ورز رو هم بزاریم کنار , که استدلال میکردند اگه خدا میخاس پیامبری بفرسته, فرشته میفرستاد که مثلا ما اعجاز قدرت خدارو ببینیم و ازش اطاعت کنیم.

من اعتراف میکنم وقتی اون سوره اختراعی دشمنان پیامبر رو میخونم و وقتی مثلا سوره کوثر رو میخونم هیچ چیز اعجاز گونه یا متفاوتی نمی بینم



اعظم :


معصومه جان اینکه من و دخترم از کار سیستم عصبی بدن شگفت زده نمی شیم به این معنی نیست که سیستم عصبی برای من و اون مفید نیست ... هر کدوممون بنا به درکی که می کنیم و یا نمی کنیم از فواید این سیستم بهره مند میشیم ... از نظر من قرآن دارای بطن های مختلفه و در هر سطحی از فهم چیزی برای یادگرفتن داره ... من هر بار که قرآن رو می خونم در حاشیه اش بعضی نکته هایی که ازش یاد می گیرم رو می نویسم ... در هر باری از خوندن از بعضی آیات درسهای متفاوت و هر بار کاملتری کگرفتم یعنی تجربیات و سنم و علمم به شدت روی فهم من از ایات تاثیر گذاشته ... الان می فهمم این که می گن نگاه کردن به آیات عبادته یعنی چی ... از نظر من قرآن نوری داره که در هر سطحی از فهم چراغی رو در دل آدم روشن می کنه ... مثل همون سیستم عصبی همینقدر زنده است همونطور که دخترم با ندونستن اون پیچیدگیها بهره اش رو ازش می بره ... حالا من کسی که اونقدر ها هم رو قرآن وقت نذاشته فهمیده که هر بار خوندنش هر علمش هر تجربه اش درجاتی از فهم از قرآن رو براش باز میکنه ... اونی که قرآنی زندگی می کنه ... بنده خدا گونه زندگی می کنه چقدر درک می کنه .... قائل به این هستم به شدت که اگه من نوعی به همین آیاتی که ازش می فهمم چیزی عمل کنم ... آیاتی که نمی فهمم رو به زودی خواهم فهمید

شاید بگم بیشترین ایه ای که بهش اعتقاد دارم اینه " الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا "


سورهها هم خب با هم خیلی متفاوتن مثلا همین کوثر خودش کلی اعجاز داشته عملی .. اون مردی که پیامبر رو ابتر خوند که بدجوری ابتر شد این رو گذشت زمان نشون داد ... و اون کوثری که خداوند وعده داد که الان خیلی محقق شده ... این همه فراگیری خیرها و برکتها و آدمهای خوب که از برکات نسل مستقیم غیر مستقیم فاطمه سلام الله علیها در جهان پراکنده ان ... و اون مردی که هیچ نام و نشونی ازش نموند یا اصلا شما یه نفر رو پیدا کن که الان افتخار کنه از نسل معاویه است یا یزید و یاقبرش الان زایری داشته باشه

یا همون کتاب آیات شیطانی معروف من بخشهاییش رو یه وقتی خوندم واقعا چرت بود چرت چرت

یه نکته دیگه هم این که در این آیه و برخی آیات مشابه خداوند داره از یه بحث تاریخی که در همون عصر پیامبر رخ داده سخن می گه میگه اینا گفتن سحره ... مثل همون جاهایی که داشت در مورد یهود در زمان پیامبر می گفت در سوره بقره ... می گفت اونا پیامبر رو مثل فرزندشون می شناختن و .....


معصومه :


ببخشید اما جواب هات هرچند خوب اما ربطی ب سوال من نداره.
من نمیخام قانعم کنی که قران خوبه و معجزه س!!
میخام بدونم فصاحت و بلاغت یعنی چی؟
اگر فهمیدنش امر تخصصیه , پس نباید علامت اعجاز باشه.
چون اعجاز باید همه فهم باشه, مثل عصای موسی یا ید بیضا که هر ادم عیر مغرضی میفهمید ید بیضا امر بشری نیست.

اعظم :


در این مورد معتقدم که باید از عربی چیزی حالیمون باشه تا معنای فصاحت و بلاغت رو بفهمیم (از لحاظ لفظ ) از لحاظ معنا همون حرفهایی که نوشتم جوابمه یا پیشگوییها یا اعجاز علمیش و ....

خانم زنگارکی :


فصاحت و بلاغت | مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
http://www.pasokhgoo.ir/node/84869


اعظم :


این لینکها هم خوبه : http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa27891

* Mosafer *, [14.07.15 02:52]
http://maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,4379?PHPSESSID=3250ae6aef46c8b466d54be1139facc8

خانم زنگارکی :



چرا قرآن به زبان عربی است؟
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=270144


اعظم :


به نظر من فصاحت و بلاغت همه اعجاز قرآن نیست . جنبه ای از اعجاز قرآنه که فهمش اندکی سواد عربی لازم داره ... یه اعجاز ادبی هستش (فارغ از معنا اگر روش کلید کنیم ) ... یعنی اینکه من و شما اعجازش رو درک نکنیم تاثیری در نتیجه ای که باید یعنی ایمان ما و بندگی ما نداره ... جنبه های دیگر بسیاره

علامه طباطبایی در جلد یک المیزان ذیل آیه 23 سوره بقره که تحدی طلبی قرآن در این زمینه است توضیحات مبسوط و ان شاءالله قانع کننده ای دارن اونجا رو می تونی مطالعه کنی

مریم :


دلیل عربی نازل شدن قران اینه که پیامبر در میان اعراب مبعوث شد و این دلیل به صراحت در قران ذکرشده...

ساجده :


لطفا اون ایه ای که میفرمایین این قدر صریح گفته رو بگید

سوده :


به هر حال لاید به یه زبانی نازل میشد دیگه.به هر زبانی هم میومد بعضی افراد باز هم میگفتند چرا.
اصلا موضوع قرآن ربطی به زبان نزولش نداره در ضمن کمی فکر کنیم میبینیم که پیامبر عرب بود با چه زبانی بهتر از عربی میتونست مردم زمانشو متقاعد کنه و البته که باید ابتدا مردم اطرافشو متقاعد میکرد و به دین میوورد بعد دین رو به سرزمینهای دیگه اشاعه میداد.

مریم :


ما قرآن را به زبان عربی نازل فرمودیم تا شما مردم آنرا بفهمید و بهتر بتوانید درباره ی آیات آن تفکر کنید. (آیه 2 - سوره یوسف)
پس ای پیامبر ما این قرآن را به زبان قوم تو آسان بیان کردیم تا بدان پرهیزگاران را بشارت ببخشی و مردمان بی اعتقاد و مجادله گر را بیم دهی. (آیه 97- سوره مریم)
برای کمک به درک شما قرآن را به زبان عربی نازل فرمودیم و انواع هشدارها را در آن بیان فرمودیم تا این قوم از عاقبت جهل و نافرمانی بترسند و یا پند گیرند. (آیه 113- سوه طه)
اگر این قرآن را به زبان غیرعربی نازل می فرمودیم می گفتند: چرا آیات و کلمات وحی، واضح و آسان فهم نیست؟ یا می گفتند: کتاب دینی غیرعربی توسط پیامبری عرب زبان، یعنی چه؟ ای پیامبر بگو: قرآن برای کسانی که به آن ایمان آورده اند هدایت و شفاست ولی کسانی که ایمان نمی آورند گوششان کر است، نابینا هستند و حق را نه می شنوند و نه می بینند؛ از شدت دوری آنها از حق، بدان می ماند که از راه دور صدایی را می شوند، اما چیزی از آن درک نمی کنند.
ما قرآن را به زبان عربی نازل فرمودیم تا شما آن را بهتر درک کنید و بتوانید درباره آیات آن به تدبر و تعقل بپردازید. (آیه 3- سوره زّخرف)
ای پیامبر ما قرآن را به زبان مادری تو بیان فرمودیم تا آسان باشد که قوم تو معانی را درک کنند و پند گیرند. (سوره 58- سوره دخان)

منبع:نون و آب


اعظم :


ممنون از دوستان خوب که در بحث مشارکت کردن
سوال معصومه جان البته این نبود که چرا قرآن عربیه که در این صورت جواب سوده جان خیلی مناسبه
این بود که منم به عنوان یه فرد عادی باید متوجه فصاحت و بلاعت قرآن بشم اگه معجزه بودنش دراینه
که منم گفتم درجاتی از تخصص در زبان لازمه که چند و چون این فصاحت و بلاغت رو در بیاره
ولی اینجور نیست که کلا ما هم متوجهش نشیم اصلا همونطور که ساجده جان گفتن
روونی کلام ، ساده بودن و درعین حال معنادار بودنش در مقایسه با سایر متون عربی مثل نهج البلاغه، اهنگین بودنش
اینا رو که می فهمم
مثل اینکه من حظ و بهره م رو از زیبایی شعر سعدی و حافظ می برم ولی اون که تخصصش ادبیات قطعا بیشتر از من صنایع ادبی و .... رو در شعرشون بیشتر تشحیص میده و بیشتر سر تعظیم فرود میاره در برابر قدرت کلامشون

سوده :


موافقم.البته اون زمان همونطور که هممون هم میدونیم نظم و شاعری باب بوده و اینکه کسی که حتی سواد نداشته کلامی با مفاهیم بالا رو در صنعت ادبی عرب بیاره و اونم نه ده بیست صفحه بلکه کل یک کتاب رو اینرو میشه به معجزه تفسیر کرد. و اینکه بیان قران طوریه که مردم اون زمان با فهم خودشون درکش میکردن و مردم این زمان هم با کمی تعقل در نحوه ی بیان و چیزهایی که در آیات نهفته است میتونن مسایل جدیدتری رو درک کنن و یا حداقل منطبق کنن. اخیرا یه مطلبی خوندم راجع به سیاهچاله ها و اینکه میدونید سیاهچاله یه ستاره در خود فرو ریخته است که در اثر چگال شدن بحرانی جاذبه فوق عظیم پیدا میکنه. در سوره صافات ایه ۴۱ ثاقب رو معرفی میکنه از ریشه ثقب یعنی چاه و چاله و معنای خودش ستاره ی کوبنده است یعنی مفهومی شبیه در هم فرو ریختن.
و کم نیستن این قبیل کلمات و ایات در قرآن که منطبق با دانش روز هستن. اینه که قرآنو واسه هر نسلس معجزه میکنه.
و همه اینا رو آورده صرفا به خاطر اینکه با قلبی مطمین باورش کنیم و به نکات اصلی که ما رو رهنمون شده عمل کنیم.
خوشحالم ازینکه تو گروهی عضو شدم که میشه بحث قرآنی کرد.

اعظم :

درسته
منم نوشتم دیشب که فصاحت و بلاغت فقط یه جنبه از اعجاز قرآنه
اخبار غیبی ، علمی و .... به خصوص دوای دردهای پنهان بشریت که از عهد ادم بوده و تا الان هم هست
حتی در بخش خانه و خانواده حقوق زوجین در طلاق که بسیار نو و امروزی به نظر می رسید و در سوره بقره بهش اشاره کردیم
و خیلی خیلی موارد دیگه که برای هر کسی که وقت بذاره
و مهم تر از اونا
با این ایات زندگی کنه
بشیار قابل لمسه


یه امار یهت بدم وحشتناک خدمت دوستان
متاسفانه متاسفانه
ما در این متوسط سی سال (متوسط اعضای گروه اینجا حدودا ) اندازه مدت زمانی که یه بچه میره پیش دبستانی که برای دبستان اماده بشه
وقت رو قرآن نداشتیم

خیلی فجیعه ها

حالا قرآنی زندگی کنیم یه بحث جداست

معصومه ک :

ممنون از همگی. ما بحث ها رو دنبال می کنیم و استفاده می کنیم.



فاطمه ق :


ممنون خیلی استفاده کردیم بله درسته نهایتش این بوده که اگه در خانواده مذهبی بزرگ شدیم میتونیم قرآن رو روان بخونیم و گاهی ترجمه ها شو یه نگاهی بندازیم انشاله تا پایان این دوره هم بتونیم گوشه ای از مفاهیم آن رو درک کنیم این بحثها خیلی مفیده چون معمولا سوال همه ماها هست و یا حداقل در جواب به ابهامات بقیه میتونیم اطلاعاتی برای بحث داشته باشیم
ممنون از همه بزرگواران


نفیسه :


در پاسخ به سوال مطرح شده دیروز نظر من اینه که اعراب پیش از اسلام با اینکه بی سواد واهل خوندن ونوشتن نبودن اما از لحاظ زبان و ادبیات به درجه بالایی رسیده بودن و قبایل عرب برای کسب مهارت بیشتر در فصاحت و بلاغت مدام در حال مسابقه و رقابت با هم به سر میبردن و همین هم باعث شده بود که به درجه بالایی از این فن دست پیدا کنن و به اون افتخار کرده و مایه مباهاتشون بر سایر ملل بشه تا جایی که دیگر ملتها به خصوص ایرانیان رو عجم یعنی بی زبان بخونن.در این شرایط قران نازل شده و برای اینکه توجه ها رو به خودش جلب کنه وبر اهل فن ثابت کنه که یه کلام عادی نیست از در فصاحت وبلاغت وارد میشه دقیقا همون مثالی که اعظم خانم اورد که معجزه عصای حضرت موسی(ع)را ساحران فهمیدن که عادی نیست چون متخصص امر بودن.جالب اینکه قران اعراب رو به تحدی یا مبارزه طلبی دعوت میکنه که شما با این همه ادعا فقط یه ایه بیارین.ولی با تموم دشمنی که با پیامبر داشتن،میخواستن ولی موفق نشدن.لازم به ذکره فصاحت وبلاغت بدین معناست که در بیان مطلب ومقصودمورد نظر بتوان از الفاظ شیوا و زیبا وترکیبات سنجیده و اعجاز وخوش اهنگ بهره بردو محققین ادب عرب معتقدن که این وجه در تک تک سوره های قران مشهوده.فهم این نوع از اعجاز قران فقط توسط متخصصین امر صورت میگیره و یا اینکه باید انقدر به عربی مسلط بود وتاریخ اون دوران رو دونست تا درکنار فهم لغات،شان نزول و...رو هم درک کرد.هنوز هم فصاحت وبلاغت در قران برای متخصصین ادبیات عرب روشنه.البته برای درک اعجاز قران نیاز نیست عربی بدونیم بلکه تنها برای دونستن اینکه قران فصیح وبلیغه باید به زبان عربی مسلط بود چون جنبه های اعجاز قران فقط مختص به این مورد نیست.مثل خبرهای غیبی از گذشته و اینده-اعجاز علمی قران و....


ولی انچه که باعث شگفتی اعراب اون زمان بود و باعث شد به قران انگ سحر وجادو بزنن چند مورد بود یکی از اونا فصاحت وبلاغت قران بود که چون به نظرشون عادی نمیومد و حاضر نبودن از موضع خود کوتاه بیان و اونو جادو میگفتن.حال که متخصصان فن اعم از مسلمان وغیر مسلمان ودوست ودشمن مهر تایید بر اعجاز این وجه قران زده و چون یه گروه خاص مغرضی نبودن،برامون کفایت میکنه.دیگر وجه اعجاز قران سبک ونظم اونه.چون نه شعر است یعنی قافیه و وزن وتخیل و...ندارد و نه نثر است بلکه کلامی خاصه که قابل تقلید هم نیست ودر گذشته واینده بی سابقه بوده و هست حتی شاعران طراز اولی در اون زمان بودن که پس از نزول قران دیگر شعر نگفتن و معتقد بودن سخنانشون در برابر قران هجو است و بس.مورد دیگه که اعراب اوایل اسلام وحتی بشر کنونی رو متحیر خود کرده جذبه خاصه قرانه و تاثیر شگرف قران در قلوب مردم.به نحویکه مشرکین مردم رو از گوش دادن به قران منع میکردن تا جذب ان نشوند.چیزی که اکنون گاهی به عنوان موسیقی قران خونده میشه.ما که به زبان عرب مسلط نیستیم برای نمونه با گوش دادن به قراءت سوره شمس عبدالباسط دلمون متحول میشه وبه وجد میایم.کم نیستن از این نمونه ها🌹



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۱:۳۷
* مسافر