573 . صفحه 573
بیست و یکم تیر :
نفیسه :
(آیه 14)- در این آیه براى توضیح بیشتر پیرامون سرنوشت مؤمنان و کافران مىگویند: ما از طریق هدایت قرآن مىدانیم «گروهى از ما مسلمان و گروهى ظالمند» (و انا منا المسلمون و منا القاسطون).
«هر کس اسلام را، اختیار کند، راه راست را برگزیده» و به سوى هدایت و ثواب الهى گام برداشته (فمن اسلم فاولئک تحروا رشدا).
(آیه 15)- «و اما ظالمان، آتشگیره و هیزم دوزخند» اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا).
(آیه 16)- شما را با این نعمتهاى فراوان مىآزمائیم! در آیات گذشته سخن از پاداشهاى مؤمنان در قیامت بود، و در اینجا سخن از پاداشهاى دنیوى آنهاست.
مىفرماید: «اگر آنها [- جن و انس] در راه ایمان استقامت ورزند با آب فراوان سیرابشان مىکنیم»! (و ان لو استقاموا على الطریقة لاسقیناهم ماء غدقا).
باران رحمت خود را بر آنها فرو مىباریم، و منابع و چشمههاى آب حیاتبخش را در اختیارشان مىگذاریم، و از آنجا که آب فراوان است همه چیز فراوان است، و به این ترتیب آنها را مشمول انواع نعمتها قرار مىدهیم. این براى چندمین بار است که قرآن مجید روى این مطلب تکیه مىکند که «ایمان و تقوا» نه تنها سرچشمه «برکات معنوى» است که موجب فزونى ارزاق مادى و وفور نعمت و آبادى و عمران و «برکت مادى» نیز مىباشد.
البته طبق این آیه آنچه مایه وفور نعمت مىشود، استقامت بر ایمان است نه اصل ایمان.
(آیه 17)- در این آیه به حقیقت دیگرى در همین رابطه اشاره کرده، مىافزاید: «هدف این است که ما آنها را با این نعمت فراوان بیازمائیم» (لنفتنهم فیه).
و از اینجا روشن مىشود که یکى از اسباب مهم امتحان الهى وفور نعمت است، و اتفاقا آزمایش به وسیله «نعمت» از آزمایش به وسیله «عذاب» سختتر و پیچیدهتر است، زیرا طبیعت فزونى نعمت، سستى و تنبلى و غفلت و غرق شدن در لذائذ و شهوات است، و این درست چیزى است که انسان را از خدا دور مىسازد و میدان را براى فعالیت شیطان آماده مىکند تنها کسانى مىتوانند از عوارض نامطلوب فزونى وفور نعمت در امان بمانند که بطور دائم به یاد خدا باشند.
و لذا به دنبال آن، مىافزاید: «و هر کس از یاد پروردگارش روى گرداند او را به عذاب شدید و فزایندهاى گرفتار مىسازد» (و من یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذابا صعدا).
(آیه 18)- در این آیه از زبان مؤمنان جنّ به هنگام دعوت دیگران به سوى توحید چنین مىگوید: «مساجد از آن خداست، پس هیچ کس را با خدا نخوانید (و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا).
منظور از «مساجد» مکانهائى است که در آنجا براى خدا سجده مىشود که مصداق اکمل آن، مسجد الحرام، و مصداق دیگرش سایر مساجد، و مصداق گستردهترش، تمام مکانهائى است که انسان در آنجا نماز مىخواند، و براى خدا سجده مىکند، و به حکم حدیث معروف پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله که فرمود:
«جعلت لى الارض مسجدا و طهورا تمام روى زمین، سجده گاه و وسیله طهور (تیمّم کردن) براى من قرار داده شده» همه جا را شامل مىشود. و به این ترتیب پاسخى است به اعمال مشرکان عرب و مانند آنها که خانه کعبه را بتکده ساخته بودند، و به اعمال مسیحیان منحرف که به سراغ «تثلیث» رفته و در کلیساهاى خود خدایان سهگانه را مىپرستیدند، قرآن مىگوید: تمام معابد، مخصوص خداست و در این معابد، جز براى خدا سجده نمىتوان کرد و پرستش غیر او ممنوع است.
(آیه 19)- و در ادامه این سخن براى بیان تأثیر فوق العاده قرآن مجید و عبادت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىافزاید: «هنگامى که بنده خدا [- محمّد] به عبادت بر مىخاست و او را مىخواند گروهى پیرامون او بشدت ازدحام مىکردند» (و انه لما قام عبد الله یدعوه کادوا یکونون علیه لبدا).
تعبیر «لبد» بیانگر هجوم عجیب مؤمنان جن براى شنیدن قرآن در اولین برخورد با آن، و همچنین بیانگر جاذبه فوق العاده نماز پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است.
(آیه 20)- در اینجا براى تحکیم پایههاى توحید، و نفى هرگونه شرک که در آیات قبل به آن اشاره شده بود، نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد: «بگو: من تنها پروردگارم را مىخوانم (و فقط او را عبادت مىکنم) و هیچ کس را شریک او قرار نمىدهم»! (قل انما ادعوا ربى و لا اشرک به احدا).
(آیه 21)- سپس دستور مىدهد: «بگو: من مالک زیان و هدایتى براى شما نیستم» و هدایت به دست دیگرى است (قل انى لا املک لکم ضرا و لا رشدا).
(آیه 22)- و باز اضافه مىکند: «بگو: (اگر من نیز برخلاف فرمانش رفتار کنم) هیچ کس مرا در برابر او حمایت نمىکند و پناهگاهى جز او نمىیابم» (قل انى لن یجیرنى من الله احد و لن اجد من دونه ملتحدا).
به این ترتیب نه کسى مىتواند به من پناه دهد نه چیزى مىتواند پناهگاه واقع شود این سخنان از یک سو اعتراف به عبودیت کامل در پیشگاه خداوند است، و از سوى دیگر هرگونه «غلوّ» را در مورد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نفى مىکند، و از سوى سوم نشان مىدهد که نه تنها از بتها کارى ساخته نیست که شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز با آن همه عظمت ملجأ و پناه مستقلى در برابر عذاب خدا نمىتواند باشد، و از سوى چهارم به بهانهجوئیها و انتظارات بىموردى که افراد لجوج در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داشتند و از او تقاضاى کارهاى خدائى مىکردند پایان مىدهد، و ثابت مىکند که توسل و شفاعت نیز به اذن خداست.
(آیه 23)- در این آیه مىافزاید: «تنها وظیفه من ابلاغ از سوى خدا و رساندن رسالتهاى اوست» (الا بلاغا من الله و رسالاته).
این تعبیر شبیه چیزى است که در آیه 92 سوره مائده مىخوانیم: «تنها چیزى که بر عهده پیامبر است ابلاغ آشکار است».
و در آیه 188 سوره اعراف آمده است: «بگو: من مالک سود و زیانى براى خویش نیستم، مگر آنچه خدا بخواهد، و اگر از غیب با خبر بودم منافع فراوانى براى خود فراهم مىساختم، و هیچ بدى به من نمىرسید، من تنها بیم دهنده و بشارت دهندهام براى گروهى که ایمان مىآورند».
به هر حال در پایان آیه هشدار مىدهد که: «هر کس نافرمانى خدا و رسولش کند آتش دوزخ از آن اوست، و جاودانه در آن مىماند» (و من یعص الله و رسوله فان له نار جهنم خالدین فیها ابدا).
روشن است که منظور هر گنهکارى نیست، بلکه منظور مشرکان و کافران است زیرا هر گنهکارى مستحق خلود در آتش دوزخ نمىباشد.
(آیه 24)- سپس مىافزاید: این وضع کفار و مشرکان که پیوسته مسلمانان را استهزا مىکنند و ضعیف مىشمرند همچنان ادامه مىیابد «تا آنچه را به آنها وعده داده شده ببینند، آنگاه مىدانند چه کسى یاورش ضعیفتر، و جمعیتش کمتر است» (حتى اذا راوا ما یوعدون فسیعلمون من اضعف ناصرا و اقل عددا).
لحن آیه به خوبى نشان مىدهد که دشمنان اسلام پیوسته قدرت و کثرت نفرات خود را به رخ آنها مىکشیدند، و آنها را ضعیف و ناتوان مىشمردند قرآن به این وسیله به مؤمنان دلدارى و نوید مىدهد که سرانجام روز پیروزى آنها و شکست و ناتوانى دشمنان فرا خواهد رسید.
(آیه 25)- عالم الغیب خداست! چون در آیات قبل اشاره به این حقیقت شده بود که «استهزا و سرکشى این گروه همچنان ادامه مىیابد تا زمانى که وعده الهى دائر بر عذاب فرا رسد» این سؤال را بر مىانگیزد که این وعده کى تحقق مىیابد؟
قرآن مجید به پاسخ این سؤال پرداخته مىگوید: «بگو: من نمىدانم آنچه به شما وعده داده شده (از عذاب دنیا و قیام رستاخیز) نزدیک است، یا پروردگارم زمانى براى آن قرار مىدهد»؟ (قل ان ادرى ا قریب ما توعدون ام یجعل له ربى امدا).
این علم مخصوص ذات پاک خداست، و او خواسته از بندگانش مکتوم بماند تا موضوع امتحان و آزمون خلق کامل گردد، چرا که اگر بدانند دور است یا نزدیک در هر دو صورت امتحان کم اثر خواهد بود.
بارها در آیات قرآن مجید به این معنى برخورد مىکنیم که هر وقت سؤال از زمان قیامت مىشد پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله اظهار بىاطلاعى مىفرمود و مىگفت: علم آن مخصوص خداست.
در حدیثى آمده است که روزى «جبرئیل» در صورت یک عرب بیابانى در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ظاهر شد، و از جمله سؤالاتى که از آن حضرت نمود این بود که گفت: «به من بگو: کى قیامت بر پا مىشود»؟
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «کسى که از او سؤال مىکنى (در این مسأله) آگاهتر از سؤال کننده نیست»! بار دیگر آن مرد عرب با صداى بلند گفت: «اى محمّد! قیامت کى خواهد آمد»؟
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «واى بر تو قیامت مىآید، بگو ببینم چه چیز براى آن فراهم کردهاى؟» اعرابى گفت: من نماز و روزه بسیارى فراهم نکردهام، ولى خدا و رسولش را دوست دارم.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «پس تو با کسى خواهى بود که دوستش دارى»! «انس» یکى از یاران پیامبر صلّى اللّه و آله مىگوید: «مسلمانان از هیچ سخنى مانند این سخن خوشحال نشدند».
(آیه 26)- سپس در ادامه این بحث یک قاعده کلى را در مورد علم غیب بیان مىدارد، مىفرماید: «داناى غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمىسازد» (عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا).
(آیه 27)- سپس به عنوان یک استثنا از این مسأله کلى مىافزاید: «مگر رسولانى که آنان را برگزیده» و از آنان راضى شده (الا من ارتضى من رسول).
آنچه را بخواهد از علم غیب به او مىآموزد، و از طریق وحى ابلاغ مىکند.
«سپس مراقبینى از پیش رو و پشت سر براى آنها قرار مىدهد ...» (فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا).
و این خود یکى از دلائل معصوم بودن پیامبران است که با نیروهاى غیبى و امدادهاى الهى، و مراقبت فرشتگان او، از لغزشها و خطاها مصون و محفوظند.
(آیه 28)- در این آیه که آخرین آیه سوره است دلیل وجود این نگاهبانان و مراقبین را چنین بیان مىکند: مقصود این است «تا بداند که پیامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را (بى کم و کاست) ابلاغ کردهاند، و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد، و همه چیز را احصا کرده است» (لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لدیهم و احصى کل شىء عددا).
البته معنى آیه این نیست که خداوند چیزى را درباره پیامبرانش نمىدانسته و بعدا دانسته است، چه این که علم خدا ازلى و ابدى و بىپایان است، بلکه منظور این است که این علم الهى در خارج تحقق یابد و صورت عینى به خود بگیرد یعنى، پیامبران رسالت او را عملا ابلاغ کنند و اتمام حجت نمایند.
نکتهها:
1- تحقیق گستردهاى پیرامون علم غیب
با دقت در آیات مختلف قرآن به خوبى روشن مىشود که دو دسته آیه در زمینه علم غیب وجود دارد نخست آیاتى که علم غیب را مخصوص خدا معرفى کرده و از غیر او نفى مىنماید، مانند آیه 50 و 59 سوره انعام.
گروه دوم آیاتى است که به روشنى نشان مىدهد که اولیاى الهى «اجمالا» از غیب آگاهى داشتند، چنانکه در آیه 179 سوره آل عمران مىخوانیم: «چنان نبود که خدا شما را از علم غیب آگاه کند ولى خداوند از میان رسولان خود هرکس را بخواهد برمىگزیند» (و قسمتى از اسرار غیب را در اختیار او مىگذارد).
و در معجزات حضرت مسیح (ع) مىخوانیم که فرمود: «من شما را از آنچه مىخورید، یا در خانههاى خود ذخیره مىکنید خبر مىدهم». (آل عمران/ 49) آیه مورد بحث نیز با توجه به استثنائى که در آن آمده نشان مىدهد که خداوند قسمتى از علم غیب را در اختیار رسولان برگزیدهاش قرار مىدهد.
از سوى دیگر آیاتى از قرآن که مشتمل بر خبرهاى غیبى است نیز کم نیست، مانند آیه دوم تا چهارم سوره روم: «رومیان مغلوب شدند- و این شکست در سرزمین نزدیک واقع شد، اما آنها بعد از این مغلوبیت به زودى غالب خواهند شد- در عرض چند سال».
اصولا وحى آسمانى که بر پیامبران نازل مىشود نوعى غیب است که در اختیار آنان قرار مىگیرد، چگونه مىتوان گفت آنها آگاهى از غیب ندارند در حالى که وحى بر آنان نازل مىشود.
از همه اینها گذشته، روایات زیادى داریم که نشان مىدهد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و امامان معصوم علیهم السّلام اجمالا آگاهى از غیب داشتند، و گاه از آن خبر مىدادند مانند خبر دادن از ماجراى جنگ «موته» و شهادت جعفر، و بعضى دیگر از فرماندهان اسلام که در همان لحظه وقوع، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مدینه مسلمانان را آگاه کرد و مانند آن در زندگى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کم نیست.
در «نهج البلاغه» نیز پیشگوئیهاى بسیارى از حوادث آینده به چشم مىخورد که نشان مىدهد على علیه السّلام این اسرار غیب را مىدانست، مانند آنچه در خطبه 13 در مذمت اهل بصره آمده است که مىفرماید: «گویا مىبینم عذاب خدا از آسمان و زمین بر شما فرود آمده و همه غرق شدهاید، تنها قله بلند مسجدتان همچون سینه کشتى در روى آب نمایان است»! و مانند آنچه «کمیل بن زیاد» به «حجاج» گفت که «امیر مؤمنان على علیه السّلام به من خبر داده که تو قاتل منى».
اکنون سخن در این است که چگونه بین این آیات و روایات که بعضى علم غیب را از غیر خدا نفى، و بعضى اثبات مىکنند جمع کنیم؟
در اینجا طرق مختلفى براى جمع وجود دارد. از جمله:
1- از معروفترین راههاى جمع این است که منظور از اختصاص علم غیب به خدا علم ذاتى و استقلالى است، بنابراین غیر او
مستقلا هیچ گونه آگاهى از غیب ندارند، و هر چه دارند از ناحیه خداست، با الطاف و عنایت اوست، و جنبه تبعى دارد.
2- اسرار غیب دو گونه است قسمتى مخصوص به خداست و هیچ کس جز او نمىداند مانند قیام قیامت، و امورى از قبیل آن، و قسمتى از آن را به انبیاء و اولیاء مىآموزد.
3- راه دیگر این که خداوند بالفعل از همه اسرار غیب آگاه است، ولى انبیا و اولیا ممکن است بالفعل بسیارى از اسرار غیب را ندانند، اما هنگامى که اراده کنند خداوند به آنها تعلیم مىدهد، و البته این اراده نیز با اذن و رضاى خدا انجام مىگیرد.
2- تحقیقى پیرامون آفرینش «جن»
«جن» چنانکه از مفهوم لغوى این کلمه به دست مىآید موجودى است ناپیدا که مشخصات زیادى در قرآن براى او ذکر شده، از جمله این که:
1- موجودى است که از شعله آتش آفریده شده، برخلاف انسان که از خاک آفریده شده است. (الرّحمن/ 15)
2- داراى علم و ادراک و تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است. (آیات مختلف سوره جنّ)
3- داراى تکلیف و مسؤولیت است. (آیات سوره جنّ و سوره الرّحمن)
4- گروهى از آنها مؤمن صالح و گروهى کافرند. (جنّ/ 11)
5- آنها داراى حشر و نشر و معادند. (جنّ/ 15)
6- آنها قدرت نفوذ در آسمانها و خبرگیرى و استراق سمع داشتند، و بعدا ممنوع شدند. (جنّ/ 9)
7- آنها با بعضى انسانها ارتباط برقرار مىکردند و با آگاهى محدودى که نسبت به بعضى از اسرار نهانى داشتند به اغواى انسانها مىپرداختند. (جنّ/ 6)
8- در میان آنها افرادى یافت مىشوند که از قدرت زیادى برخوردارند، همان گونه که در میان انسانها نیز چنین است. (نمل/ 39)
9- آنها قدرت بر انجام بعضى کارهاى مورد نیاز انسان دارند «گروهى از جن پیش روى سلیمان به اذن پروردگار کار مىکردند، و براى او معبدها، تمثالها، و ظروف بزرگ غذا تهیه مىکردند» (سبأ/ 12 و 13)
10- خلقت آنها در روى زمین قبل از خلقت انسانها بوده است (حجر/ 27) و ویژگیهاى دیگر.
تا اینجا سخن از مطالبى بود که از قرآن مجید درباره این موجود ناپیدا استفاده مىشود که خالى از هرگونه خرافه و مسائل غیر علمى است، ولى مىدانیم مردم عوام و ناآگاه خرافات زیادى درباره این موجود ساختهاند که با عقل و منطق جور نمىآید، و به همین جهت یک چهره خرافى و غیر منطقى به این موجود داده که وقتى کلمه جن گفته مىشود مشتى خرافات نیز با آن تداعى مىشود از جمله این که آنها را با اشکال عجیب و غریب و وحشتناک، و موجوداتى موذى و پرآزار و موهومات دیگرى از این قبیل.
در حالى که اگر موضوع وجود جن از این خرافات پیراسته شود، اصل مطلب کاملا قابل قبول است و از سوى دیگر هیچ دلیل عقلى بر نفى آن وجود ندارد، بنابراین باید آن را پذیرفت، و از توجیهات غلط و ناروا باید برحذر بود همان گونه که از خرافات عوام در این قسمت باید اجتناب کرد.این نکته نیز قابل توجه است که جن گاهى بر یک مفهوم وسیعتر اطلاق مىشود که انواع موجودات ناپیدا را شامل مىگردد، اعم از آنها که داراى عقل و درکند و آنها که عقل و درک ندارند، و حتى گروهى از حیوانات که با چشم دیده مىشوند و معمولا در لانهها پنهانند، نیز در این معنى وسیع وارد است.
شاهد این سخن روایتى است از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که فرمود: «خداوند جن را پنج صنف آفریده است: صنفى مانند باد در هوا (ناپیدا هستند) و صنفى به صورت مارها، و صنفى به صورت عقربها، و صنفى حشرات زمیناند، و صنفى از آنها مانند انسانها که بر آنها حساب و عقاب است».