قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره جن» ثبت شده است

دوشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۷ ب.ظ

573 . صفحه 573


بیست و یکم تیر : 


نفیسه : 


(آیه 14)- در این آیه براى توضیح بیشتر پیرامون سرنوشت مؤمنان و کافران مى‏گویند: ما از طریق هدایت قرآن مى‏دانیم «گروهى از ما مسلمان و گروهى ظالمند» (و انا منا المسلمون و منا القاسطون).

«هر کس اسلام را، اختیار کند، راه راست را برگزیده» و به سوى هدایت و ثواب الهى گام برداشته (فمن اسلم فاولئک تحروا رشدا).



(آیه 15)- «و اما ظالمان، آتشگیره و هیزم دوزخند» اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا).



(آیه 16)- شما را با این نعمتهاى فراوان مى‏آزمائیم! در آیات گذشته سخن از پاداشهاى مؤمنان در قیامت بود، و در اینجا سخن از پاداشهاى دنیوى آنهاست.

مى‏فرماید: «اگر آنها [- جن و انس‏] در راه ایمان استقامت ورزند با آب فراوان سیرابشان مى‏کنیم»! (و ان لو استقاموا على الطریقة لاسقیناهم ماء غدقا).

باران رحمت خود را بر آنها فرو مى‏باریم، و منابع و چشمه‏هاى آب حیاتبخش را در اختیارشان مى‏گذاریم، و از آنجا که آب فراوان است همه چیز فراوان است، و به این ترتیب آنها را مشمول انواع نعمتها قرار مى‏دهیم. این براى چندمین بار است که قرآن مجید روى این مطلب تکیه مى‏کند که «ایمان و تقوا» نه تنها سرچشمه «برکات معنوى» است که موجب فزونى ارزاق مادى و وفور نعمت و آبادى و عمران و «برکت مادى» نیز مى‏باشد.

البته طبق این آیه آنچه مایه وفور نعمت مى‏شود، استقامت بر ایمان است نه اصل ایمان.



(آیه 17)- در این آیه به حقیقت دیگرى در همین رابطه اشاره کرده، مى‏افزاید: «هدف این است که ما آنها را با این نعمت فراوان بیازمائیم» (لنفتنهم فیه).

و از اینجا روشن مى‏شود که یکى از اسباب مهم امتحان الهى وفور نعمت است، و اتفاقا آزمایش به وسیله «نعمت» از آزمایش به وسیله «عذاب» سخت‏تر و پیچیده‏تر است، زیرا طبیعت فزونى نعمت، سستى و تنبلى و غفلت و غرق شدن در لذائذ و شهوات است، و این درست چیزى است که انسان را از خدا دور مى‏سازد و میدان را براى فعالیت شیطان آماده مى‏کند تنها کسانى مى‏توانند از عوارض نامطلوب فزونى وفور نعمت در امان بمانند که بطور دائم به یاد خدا باشند.

و لذا به دنبال آن، مى‏افزاید: «و هر کس از یاد پروردگارش روى گرداند او را به عذاب شدید و فزاینده‏اى گرفتار مى‏سازد» (و من یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذابا صعدا).



(آیه 18)- در این آیه از زبان مؤمنان جنّ به هنگام دعوت دیگران به سوى توحید چنین مى‏گوید: «مساجد از آن خداست، پس هیچ کس را با خدا نخوانید (و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا).

منظور از «مساجد» مکانهائى است که در آنجا براى خدا سجده مى‏شود که مصداق اکمل آن، مسجد الحرام، و مصداق دیگرش سایر مساجد، و مصداق گسترده‏ترش، تمام مکانهائى است که انسان در آنجا نماز مى‏خواند، و براى خدا سجده مى‏کند، و به حکم حدیث معروف پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله که فرمود:

«جعلت لى الارض مسجدا و طهورا تمام روى زمین، سجده گاه و وسیله طهور (تیمّم کردن) براى من قرار داده شده» همه جا را شامل مى‏شود. و به این ترتیب پاسخى است به اعمال مشرکان عرب و مانند آنها که خانه کعبه را بتکده ساخته بودند، و به اعمال مسیحیان منحرف که به سراغ «تثلیث» رفته و در کلیساهاى خود خدایان سه‏گانه را مى‏پرستیدند، قرآن مى‏گوید: تمام معابد، مخصوص خداست و در این معابد، جز براى خدا سجده نمى‏توان کرد و پرستش غیر او ممنوع است.



(آیه 19)- و در ادامه این سخن براى بیان تأثیر فوق العاده قرآن مجید و عبادت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏افزاید: «هنگامى که بنده خدا [- محمّد] به عبادت بر مى‏خاست و او را مى‏خواند گروهى پیرامون او بشدت ازدحام مى‏کردند» (و انه لما قام عبد الله یدعوه کادوا یکونون علیه لبدا).

تعبیر «لبد» بیانگر هجوم عجیب مؤمنان جن براى شنیدن قرآن در اولین برخورد با آن، و همچنین بیانگر جاذبه فوق العاده نماز پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است.



(آیه 20)- در اینجا براى تحکیم پایه‏هاى توحید، و نفى هرگونه شرک که در آیات قبل به آن اشاره شده بود، نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد: «بگو: من تنها پروردگارم را مى‏خوانم (و فقط او را عبادت مى‏کنم) و هیچ کس را شریک او قرار نمى‏دهم»! (قل انما ادعوا ربى و لا اشرک به احدا).



(آیه 21)- سپس دستور مى‏دهد: «بگو: من مالک زیان و هدایتى براى شما نیستم» و هدایت به دست دیگرى است (قل انى لا املک لکم ضرا و لا رشدا).



(آیه 22)- و باز اضافه مى‏کند: «بگو: (اگر من نیز برخلاف فرمانش رفتار کنم) هیچ کس مرا در برابر او حمایت نمى‏کند و پناهگاهى جز او نمى‏یابم» (قل انى لن یجیرنى من الله احد و لن اجد من دونه ملتحدا).

به این ترتیب نه کسى مى‏تواند به من پناه دهد نه چیزى مى‏تواند پناهگاه واقع شود این سخنان از یک سو اعتراف به عبودیت کامل در پیشگاه خداوند است، و از سوى دیگر هرگونه «غلوّ» را در مورد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نفى مى‏کند، و از سوى سوم نشان مى‏دهد که نه تنها از بتها کارى ساخته نیست که شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز با آن همه عظمت ملجأ و پناه مستقلى در برابر عذاب خدا نمى‏تواند باشد، و از سوى چهارم به بهانه‏جوئیها و انتظارات بى‏موردى که افراد لجوج در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داشتند و از او تقاضاى کارهاى خدائى مى‏کردند پایان مى‏دهد، و ثابت مى‏کند که توسل و شفاعت نیز به اذن خداست.



(آیه 23)- در این آیه مى‏افزاید: «تنها وظیفه من ابلاغ از سوى خدا و رساندن رسالتهاى اوست» (الا بلاغا من الله و رسالاته).

این تعبیر شبیه چیزى است که در آیه 92 سوره مائده مى‏خوانیم: «تنها چیزى که بر عهده پیامبر است ابلاغ آشکار است».

و در آیه 188 سوره اعراف آمده است: «بگو: من مالک سود و زیانى براى خویش نیستم، مگر آنچه خدا بخواهد، و اگر از غیب با خبر بودم منافع فراوانى براى خود فراهم مى‏ساختم، و هیچ بدى به من نمى‏رسید، من تنها بیم دهنده و بشارت دهنده‏ام براى گروهى که ایمان مى‏آورند».

به هر حال در پایان آیه هشدار مى‏دهد که: «هر کس نافرمانى خدا و رسولش کند آتش دوزخ از آن اوست، و جاودانه در آن مى‏ماند» (و من یعص الله و رسوله فان له نار جهنم خالدین فیها ابدا).

روشن است که منظور هر گنهکارى نیست، بلکه منظور مشرکان و کافران است زیرا هر گنهکارى مستحق خلود در آتش دوزخ نمى‏باشد.



(آیه 24)- سپس مى‏افزاید: این وضع کفار و مشرکان که پیوسته مسلمانان را استهزا مى‏کنند و ضعیف مى‏شمرند همچنان ادامه مى‏یابد «تا آنچه را به آنها وعده داده شده ببینند، آنگاه مى‏دانند چه کسى یاورش ضعیفتر، و جمعیتش کمتر است» (حتى اذا راوا ما یوعدون فسیعلمون من اضعف ناصرا و اقل عددا).

لحن آیه به خوبى نشان مى‏دهد که دشمنان اسلام پیوسته قدرت و کثرت نفرات خود را به رخ آنها مى‏کشیدند، و آنها را ضعیف و ناتوان مى‏شمردند قرآن به این وسیله به مؤمنان دلدارى و نوید مى‏دهد که سرانجام روز پیروزى آنها و شکست و ناتوانى دشمنان فرا خواهد رسید.



(آیه 25)- عالم الغیب خداست! چون در آیات قبل اشاره به این حقیقت شده بود که «استهزا و سرکشى این گروه همچنان ادامه مى‏یابد تا زمانى که وعده الهى دائر بر عذاب فرا رسد» این سؤال را بر مى‏انگیزد که این وعده کى تحقق مى‏یابد؟

قرآن مجید به پاسخ این سؤال پرداخته مى‏گوید: «بگو: من نمى‏دانم آنچه به شما وعده داده شده (از عذاب دنیا و قیام رستاخیز) نزدیک است، یا پروردگارم زمانى براى آن قرار مى‏دهد»؟ (قل ان ادرى ا قریب ما توعدون ام یجعل له ربى امدا).

این علم مخصوص ذات پاک خداست، و او خواسته از بندگانش مکتوم بماند تا موضوع امتحان و آزمون خلق کامل گردد، چرا که اگر بدانند دور است یا نزدیک در هر دو صورت امتحان کم اثر خواهد بود.

بارها در آیات قرآن مجید به این معنى برخورد مى‏کنیم که هر وقت سؤال از زمان قیامت مى‏شد پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله اظهار بى‏اطلاعى مى‏فرمود و مى‏گفت: علم آن مخصوص خداست.

در حدیثى آمده است که روزى «جبرئیل» در صورت یک عرب بیابانى در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ظاهر شد، و از جمله سؤالاتى که از آن حضرت نمود این بود که گفت: «به من بگو: کى قیامت بر پا مى‏شود»؟

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «کسى که از او سؤال مى‏کنى (در این مسأله) آگاهتر از سؤال کننده نیست»! بار دیگر آن مرد عرب با صداى بلند گفت: «اى محمّد! قیامت کى خواهد آمد»؟

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «واى بر تو قیامت مى‏آید، بگو ببینم چه چیز براى آن فراهم کرده‏اى؟» اعرابى گفت: من نماز و روزه بسیارى فراهم نکرده‏ام، ولى خدا و رسولش را دوست دارم.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «پس تو با کسى خواهى بود که دوستش دارى»! «انس» یکى از یاران پیامبر صلّى اللّه  و آله مى‏گوید: «مسلمانان از هیچ سخنى مانند این سخن خوشحال نشدند».



(آیه 26)- سپس در ادامه این بحث یک قاعده کلى را در مورد علم غیب بیان مى‏دارد، مى‏فرماید: «داناى غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمى‏سازد» (عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا).



(آیه 27)- سپس به عنوان یک استثنا از این مسأله کلى مى‏افزاید: «مگر رسولانى که آنان را برگزیده» و از آنان راضى شده (الا من ارتضى من رسول).

آنچه را بخواهد از علم غیب به او مى‏آموزد، و از طریق وحى ابلاغ مى‏کند.

«سپس مراقبینى از پیش رو و پشت سر براى آنها قرار مى‏دهد ...» (فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا).

و این خود یکى از دلائل معصوم بودن پیامبران است که با نیروهاى غیبى و امدادهاى الهى، و مراقبت فرشتگان او، از لغزشها و خطاها مصون و محفوظند.



(آیه 28)- در این آیه که آخرین آیه سوره است دلیل وجود این نگاهبانان و مراقبین را چنین بیان مى‏کند: مقصود این است «تا بداند که پیامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را (بى کم و کاست) ابلاغ کرده‏اند، و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد، و همه چیز را احصا کرده است» (لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لدیهم و احصى کل شى‏ء عددا).

البته معنى آیه این نیست که خداوند چیزى را درباره پیامبرانش نمى‏دانسته و بعدا دانسته است، چه این که علم خدا ازلى و ابدى و بى‏پایان است، بلکه منظور این است که این علم الهى در خارج تحقق یابد و صورت عینى به خود بگیرد یعنى، پیامبران رسالت او را عملا ابلاغ کنند و اتمام حجت نمایند.

نکته‏ها:

1- تحقیق گسترده‏اى پیرامون علم غیب‏

با دقت در آیات مختلف قرآن به خوبى روشن مى‏شود که دو دسته آیه در زمینه علم غیب وجود دارد نخست آیاتى که علم غیب را مخصوص خدا معرفى کرده و از غیر او نفى مى‏نماید، مانند آیه 50 و 59 سوره انعام.

گروه دوم آیاتى است که به روشنى نشان مى‏دهد که اولیاى الهى «اجمالا» از غیب آگاهى داشتند، چنانکه در آیه 179 سوره آل عمران مى‏خوانیم: «چنان نبود که خدا شما را از علم غیب آگاه کند ولى خداوند از میان رسولان خود هرکس را بخواهد برمى‏گزیند» (و قسمتى از اسرار غیب را در اختیار او مى‏گذارد).

و در معجزات حضرت مسیح (ع) مى‏خوانیم که فرمود: «من شما را از آنچه مى‏خورید، یا در خانه‏هاى خود ذخیره مى‏کنید خبر مى‏دهم». (آل عمران/ 49) آیه مورد بحث نیز با توجه به استثنائى که در آن آمده نشان مى‏دهد که خداوند قسمتى از علم غیب را در اختیار رسولان برگزیده‏اش قرار مى‏دهد.

از سوى دیگر آیاتى از قرآن که مشتمل بر خبرهاى غیبى است نیز کم نیست، مانند آیه دوم تا چهارم سوره روم: «رومیان مغلوب شدند- و این شکست در سرزمین نزدیک واقع شد، اما آنها بعد از این مغلوبیت به زودى غالب خواهند شد- در عرض چند سال».

اصولا وحى آسمانى که بر پیامبران نازل مى‏شود نوعى غیب است که در اختیار آنان قرار مى‏گیرد، چگونه مى‏توان گفت آنها آگاهى از غیب ندارند در حالى که وحى بر آنان نازل مى‏شود.

از همه اینها گذشته، روایات زیادى داریم که نشان مى‏دهد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و امامان معصوم علیهم السّلام اجمالا آگاهى از غیب داشتند، و گاه از آن خبر مى‏دادند مانند خبر دادن از ماجراى جنگ «موته» و شهادت جعفر، و بعضى دیگر از فرماندهان اسلام که در همان لحظه وقوع، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مدینه مسلمانان را آگاه کرد و مانند آن در زندگى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کم نیست.

در «نهج البلاغه» نیز پیشگوئیهاى بسیارى از حوادث آینده به چشم مى‏خورد که نشان مى‏دهد على علیه السّلام این اسرار غیب را مى‏دانست، مانند آنچه در خطبه 13 در مذمت اهل بصره آمده است که مى‏فرماید: «گویا مى‏بینم عذاب خدا از آسمان و زمین بر شما فرود آمده و همه غرق شده‏اید، تنها قله بلند مسجدتان همچون سینه کشتى در روى آب نمایان است»! و مانند آنچه «کمیل بن زیاد» به «حجاج» گفت که «امیر مؤمنان على علیه السّلام به من خبر داده که تو قاتل منى».

اکنون سخن در این است که چگونه بین این آیات و روایات که بعضى علم غیب را از غیر خدا نفى، و بعضى اثبات مى‏کنند جمع کنیم؟

در اینجا طرق مختلفى براى جمع وجود دارد. از جمله:

1- از معروفترین راههاى جمع این است که منظور از اختصاص علم غیب به خدا علم ذاتى و استقلالى است، بنابراین غیر او

مستقلا هیچ گونه آگاهى از غیب ندارند، و هر چه دارند از ناحیه خداست، با الطاف و عنایت اوست، و جنبه تبعى دارد.

2- اسرار غیب دو گونه است قسمتى مخصوص به خداست و هیچ کس جز او نمى‏داند مانند قیام قیامت، و امورى از قبیل آن، و قسمتى از آن را به انبیاء و اولیاء مى‏آموزد.

3- راه دیگر این که خداوند بالفعل از همه اسرار غیب آگاه است، ولى انبیا و اولیا ممکن است بالفعل بسیارى از اسرار غیب را ندانند، اما هنگامى که اراده کنند خداوند به آنها تعلیم مى‏دهد، و البته این اراده نیز با اذن و رضاى خدا انجام مى‏گیرد.

2- تحقیقى پیرامون آفرینش «جن»

«جن» چنانکه از مفهوم لغوى این کلمه به دست مى‏آید موجودى است ناپیدا که مشخصات زیادى در قرآن براى او ذکر شده، از جمله این که:

1- موجودى است که از شعله آتش آفریده شده، برخلاف انسان که از خاک آفریده شده است. (الرّحمن/ 15) 

2- داراى علم و ادراک و تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است. (آیات مختلف سوره جنّ)

3- داراى تکلیف و مسؤولیت است. (آیات سوره جنّ و سوره الرّحمن) 

4- گروهى از آنها مؤمن صالح و گروهى کافرند. (جنّ/ 11) 

5- آنها داراى حشر و نشر و معادند. (جنّ/ 15) 

6- آنها قدرت نفوذ در آسمانها و خبرگیرى و استراق سمع داشتند، و بعدا ممنوع شدند. (جنّ/ 9) 

7- آنها با بعضى انسانها ارتباط برقرار مى‏کردند و با آگاهى محدودى که نسبت به بعضى از اسرار نهانى داشتند به اغواى انسانها مى‏پرداختند. (جنّ/ 6) 

8- در میان آنها افرادى یافت مى‏شوند که از قدرت زیادى برخوردارند، همان گونه که در میان انسانها نیز چنین است. (نمل/ 39)

 9- آنها قدرت بر انجام بعضى کارهاى مورد نیاز انسان دارند «گروهى از جن پیش روى سلیمان به اذن پروردگار کار مى‏کردند، و براى او معبدها، تمثالها، و ظروف بزرگ غذا تهیه مى‏کردند» (سبأ/ 12 و 13) 

10- خلقت آنها در روى زمین قبل از خلقت انسانها بوده است (حجر/ 27) و ویژگیهاى دیگر.

تا اینجا سخن از مطالبى بود که از قرآن مجید درباره این موجود ناپیدا استفاده مى‏شود که خالى از هرگونه خرافه و مسائل غیر علمى است، ولى مى‏دانیم مردم عوام و ناآگاه خرافات زیادى درباره این موجود ساخته‏اند که با عقل و منطق جور نمى‏آید، و به همین جهت یک چهره خرافى و غیر منطقى به این موجود داده که وقتى کلمه جن گفته مى‏شود مشتى خرافات نیز با آن تداعى مى‏شود از جمله این که آنها را با اشکال عجیب و غریب و وحشتناک، و موجوداتى موذى و پرآزار و موهومات دیگرى از این قبیل.

در حالى که اگر موضوع وجود جن از این خرافات پیراسته شود، اصل مطلب کاملا قابل قبول است و از سوى دیگر هیچ دلیل عقلى بر نفى آن وجود ندارد، بنابراین باید آن را پذیرفت، و از توجیهات غلط و ناروا باید برحذر بود همان گونه که از خرافات عوام در این قسمت باید اجتناب کرد.این نکته نیز قابل توجه است که جن گاهى بر یک مفهوم وسیعتر اطلاق مى‏شود که انواع موجودات ناپیدا را شامل مى‏گردد، اعم از آنها که داراى عقل و درکند و آنها که عقل و درک ندارند، و حتى گروهى از حیوانات که با چشم دیده مى‏شوند و معمولا در لانه‏ها پنهانند، نیز در این معنى وسیع وارد است.

شاهد این سخن روایتى است از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که فرمود: «خداوند جن را پنج صنف آفریده است: صنفى مانند باد در هوا (ناپیدا هستند) و صنفى به صورت مارها، و صنفى به صورت عقربها، و صنفى حشرات زمین‏اند، و صنفى از آنها مانند انسانها که بر آنها حساب و عقاب است».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۷
* مسافر
يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۷ ب.ظ

572 . صفحه 572


بیستم تیر : 


نفیسه : 





سوره جنّ ،هفتاد و دومین سوره قرآن است.

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 28 آیه می‌باشد. ‏

محتواى سوره:

این سوره، چنانکه از نامش پیداست، عمدتا درباره خلق ناپیدائى به نام «جنّ» سخن مى‏گوید، سخن از ایمان آنها به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله، و خضوع در برابر قرآن مجید، و ایمان و اعتقاد آنها به معاد، و وجود گروهى مؤمن و کافر در میان آنان و مسائلى از این قبیل است.

این بخش از سوره،نوزده آیه از بیست و هشت آیه سوره را در برمى‏گیرد، و بسیارى از عقائد خرافى را در زمینه «جنّ» اصلاح مى‏کند و بر آنها خط بطلان مى‏کشد.

در بخش دیگرى از این سوره اشاره‏اى به مسأله توحید و معاد آمده است.

و در آخرین بخش این سوره، سخن از مسأله علم غیب است که هیچ کس از آن آگاهى ندارد جز آنچه خداوند اراده کرده است.

فضیلت تلاوت سوره:

در حدیثى از امام صادق (ع) آمده است: «هرکس بسیار سوره جنّ را بخواند هرگز در زندگى دنیا چشم زخم جنّ و جادو و سحر و مکر آنها به او نمى‏رسد، و با محمّد (ص) همراه خواهد بود، و مى‏گوید: پروردگارا! من کسى را به جاى او نمى‏خواهم، و هرگز از او به دیگرى متمایل نمى‏شود».

البته این تلاوت مقدمه‏اى است بر آگاهى از محتواى سوره، و سپس به کار بستن آن.


(آیه 1)-

شأن نزول:

در تفسیر آیات 29 تا 32 سوره احقاف شأن نزولهائى آمده بود که با مطالب این سوره کاملا هماهنگ است، و نشان مى‏دهد که هر دو مربوط به یک حادثه است، دو مورد از آنها را بطور فشرده نقل مى‏کنیم.

1- پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از مکّه به سوى بازار «عکاظ» در «طائف» آمد، تا مردم را در آن مرکز اجتماع بزرگ به سوى اسلام دعوت کند، اما کسى به دعوت او پاسخ مثبت نگفت، در بازگشت به محلى رسید که آن را وادى «جنّ» مى‏گفتند شب را در آنجا ماند و تلاوت آیات قرآن مى‏فرمود، گروهى از جن شنیدند و ایمان آوردند، و براى تبلیغ به سوى قوم خود بازگشتند.

2- «ابن عباس» مى‏گوید: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مشغول نماز صبح بود، و در آن تلاوت قرآن مى‏کرد، گروهى از جن در صدد تحقیق از علّت قطع اخبار آسمانها از خود بودند صداى تلاوت قرآن محمد صلّى اللّه علیه و آله را شنیدند.

گفتند: علت قطع اخبار آسمان از ما همین است، به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را به سوى اسلام دعوت کردند.

ولى شأن نزول دیگرى در اینجا آمده که با آنها متفاوت است و آن این که از «عبد اللّه بن مسعود» پرسیدند: آیا کسى از شما یاران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در حوادث شب جنّ خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود؟

گفت: احدى از ما نبود، ما شبى در مکّه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را نیافتیم، و هر چه جستجو کردیم اثرى از او ندیدیم، از این ترسیدیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را کشته باشند، به جستجوى حضرت در درّه‏هاى مکّه رفتیم، ناگهان دیدیم از سوى کوه «حرا» مى‏آید، عرض کردیم کجا بودى اى رسول خدا؟ ما سخت نگران شدیم، و دیشب بدترین شب زندگى ما بود.

فرمود: دعوت کننده جنّ به سراغ من آمد، و من رفتم قرآن براى آنها بخوانم.

تفسیر:ما قرآن عجیبى شنیده‏ایم! در این آیه مى‏فرماید: «بگو: به من وحى شده که جمعى از جنّ به سخنانم گوش فرا داده‏اند، سپس گفته‏اند، ما قرآن عجیبى شنیده‏ایم ...» (قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرآنا عجبا).

این آیه به خوبى نشان مى‏دهد که طایفه «جنّ» داراى عقل و شعور و فهم و درک، و تکلیف و مسؤولیت، و آشنائى به لغت، و توجه به فرق بین کلام اعجاز و غیر آن دارند، همچنین خود را موظّف به تبلیغ حق مى‏دانند، و مخاطب خطابهاى قرآن نیز هستند.

آنها حق داشتند که قرآن را سخنى عجیب بشمرند، زیرا هم لحن و آهنگ آن عجیب است، و هم نفوذ و جاذبه‏اش، هم محتوا و تأثیرش عجیب است و هم آورنده آن که درس نخوانده بود و از امیین برخاست.


(آیه 2)- آنها به دنبال این جمله، سخنان دیگرى به قوم خود گفتند که قرآن در آیات بعد در دوازده جمله، آنها را بیان کرده که هرکدام با «انّ» شروع شده که نشانه تأکید است.

نخست مى‏فرماید: آنها گفتند: «که (این قرآن همگان را) به راه راست هدایت مى‏کند، و لذا ما به آن ایمان آورده‏ایم و هرگز کسى را شریک پروردگارمان قرار نمى‏دهیم» (یهدى الى الرشد فآمنا به و لن نشرک بربنا احدا).


(آیه 3)- بعد از ابراز ایمان و نفى هرگونه شرک سخنان خود را در باره صفات خدا چنین ادامه دادند: «و بلند است مقام با عظمت پروردگار ما (از شباهت به مخلوقین، و از هرگونه عیب و نقص) و او هرگز براى خود همسر و فرزندى انتخاب نکرده است» (و انه تعالى جد ربنا ما اتخذ صاحبة و لا ولدا).


(آیه 4)- سپس افزودند: ما اکنون اعتراف مى‏کنیم «که سفیه ما (ابلیس) درباره خدا سخنان ناروا مى‏گفت» (و انه کان یقول سفیهنا على الله شططا).

یعنى، سفهاى ما براى خدا همسر و فرزندان قائل بودند، و شبیه و شریکى انتخاب کرده بودند، و از راه حق منحرف شده و سخنى به گزاف مى‏گفتند. و احتمال دارد که: «سفیه» در اینجا اشاره به «ابلیس» باشد که بعد از مخالفت فرمان خدا نسبتهاى ناروائى به ساحت مقدس او داد و از آنجا که «ابلیس» از جن بوده مؤمنان جن به این وسیله از او ابراز تنفر مى‏کنند، و سخن او را گزافه و شطط مى‏نامند.


(آیه 5)- سپس افزودند: «و ما گمان مى‏کردیم که انس و جنّ هرگز، بر خدا دروغ نمى‏بندند» (و انا ظننا ان لن تقول الانس و الجن على الله کذبا).

این سخن ممکن است اشاره به تقلید کورکورانه‏اى باشد که این گروه قبلا از دیگران داشتند، و براى خدا شریک و شبیه و همسر و فرزند قائل بودند مى‏گویند:

اگر ما این مسائل را از دیگران بدون دلیل پذیرفتیم به خاطر خوش باورى بود، هرگز خیال نمى‏کردیم که انس و جن به خود جرأت دهند که چنین دروغهاى بزرگى به خدا ببندند، ولى اکنون به غلط بودن این تقلید ناروا پى‏بردیم و به این ترتیب به اشتباه خود و انحراف مشرکان جن اعتراف مى‏کنیم.


(آیه 6)- سپس افزودند: یکى دیگر از انحرافات جن و انس این بود که:

«مردانى از بشر به مردانى از جن پناه مى‏بردند، و آنها سبب افزایش گمراهى و طغیانشان مى‏شدند» (و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقا).

مفهوم آیه، مفهوم وسیعى است که شامل هرگونه پناه بردن افرادى از انسانها به جن را شامل مى‏شود چه این که مى‏دانیم در میان عرب کاهنان زیادى وجود داشتند که معتقد بودند به وسیله طایفه «جنّ» بسیارى از مشکلات را حل مى‏کنند و از آینده خبر مى‏دهند.


(آیه 7)- این آیه همچنان ادامه سخنان مؤمنان جن است که به هنگام تبلیغ قوم خود بیان داشتند و از طرق مختلف آنها را به سوى اسلام و قرآن دعوت نمودند.

نخست مى‏گویند: «و این که آنها گمان کردند- همان گونه که شما گمان کردید- که خداوند هرگز کسى را (به نبوت) مبعوث نمى‏کند» (و انهم ظنوا کما ظننتم ان لن یبعث الله احدا).

لذا به انکار قرآن، و تکذیب نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله برخاستند، ولى ما هنگامى که با دقت به آیات این کتاب آسمانى گوش فرا دادیم حقانیت آن را به روشنى درک کردیم، مبادا شما هم مانند مشرکان انسانها، راه کفر پیش گیرید و به سرنوشت آنها گرفتار شوید.

این تعبیر هشدارى است به مشرکان که بدانند وقتى جن، منطقش این است و داوریش چنین، بیدار شوند و به دامن قرآن و پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چنگ زنند.


(آیه 8)- سپس مؤمنان جن، به یکى از نشانه‏هاى صدق گفتار خود که در جهان طبیعت براى همه جنیان قابل درک است اشاره کرده، مى‏گویند: «ما آسمان را جستجو کردیم و همه را پر از محافظان قوى و تیرهاى شهاب یافتیم» (و انا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شدیدا و شهبا).


(آیه 9)- «ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها مى‏نشستیم (و اخبارى از آن را دریافت مى‏داشتیم و به اطلاع دوستان خود مى‏رساندیم) اما اکنون هرکس بخواهد استراق سمع کند، شهابى را در کمین خود مى‏یابد) که او را هدف قرار مى‏دهد»! (و انا کنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن یستمع الآن یجد له شهابا رصدا).

آیا این وضع تازه، دلیل بر این حقیقت نیست که با ظهور این پیامبر و نزول کتاب آسمانى او دگرگونى عظیمى در جهان رخ داده است؟ چرا شما قبلا قدرت بر استراق سمع داشتید، و الآن احدى توانائى بر این کار ندارد؟!


(آیه 10)- سپس افزودند: با این اوضاع و احوال «ما نمى‏دانیم آیا (این ممنوعیت از استراق سمع دلیل بر این است که) اراده شرّى در باره اهل زمین شده، یا خداوند مى‏خواهد از این طریق آنها را هدایت فرماید»؟ (و انا لا ندرى ا شر ارید بمن فى الارض ام اراد بهم ربهم رشدا).

و به تعبیر دیگر ما نمى‏دانیم آیا این امر مقدمه نزول عذاب و بلا از سوى خداست یا مقدمه هدایت آنها؟

مؤمنان جن قاعدتا باید فهمیده باشند که ممنوعیت از استراق سمع که با ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مقارن بوده، مقدمه هدایت انسانها، و برچیده شدن دستگاه کهانت و خرافات دیگرى مانند آن است.

اما از آنجا که «جنّ» به مسأله استراق سمع دلبستگى خاصى داشت هنوز نمى‏توانست باور کند که این محرومیت یک نوع خیر و برکت است، و گر نه روشن است که کاهنان در عصر جاهلیت با اتکا به همین مسأله استراق سمع سهم بزرگى در گمراه ساختن مردم داشتند.


(آیه 11)- این آیه همچنان ادامه گفتار مؤمنان جن به هنگام تبلیغ قوم گمراه خویش است، نخست از زبان آنها مى‏گوید: «و در میان ما افراد صالح و افرادى غیر صالحند و ما گروههاى متفاوتى هستیم» (و انا منا الصالحون و منا دون ذلک کنا طرائق قددا).

این جمله را احتمالا به این منظور گفتند که مبادا وجود «ابلیس» در میان طایفه جن، این توهّم را براى عده‏اى از آنها به وجود آورد که طبیعت جنّ بر شر و فساد و شیطنت است، و هرگز نور هدایت به قلب او نمى‏تابد.

مؤمنان جن با این سخن روشن مى‏سازند که اصل اختیار و آزادى اراده بر آنها نیز حاکم است. و افرادى صالح و غیر صالح هر دو وجود دارند، بنابر این زمینه‏هاى هدایت در وجود آنها فراهم مى‏باشد.

این آیه در ضمن ذهنیات ما انسانها را در باره جن نیز اصلاح مى‏کند، زیرا در تصور بسیارى از مردم واژه «جنّ» با نوعى «شیطنت» و فساد و گمراهى و انحراف، همراه است، این آیه مى‏گوید آنها نیز گروههاى مختلفى دارند، صالح و غیر صالح.


(آیه 12)- مؤمنان جن در ادامه سخنان خود به دیگران هشدار مى‏دهند و مى‏گویند: «و ما یقین داریم هرگز نمى‏توانیم بر اراده خداوند در زمین غالب شویم و نمى‏توانیم از (پنجه قدرت) او بگریزیم» (و انا ظننا ان لن نعجز الله فى الارض و لن نعجزه هربا).

بنابراین، اگر تصور کنید مى‏توانید از کیفر و مجازات خدا با فرار کردن به گوشه‏اى از زمین یا نقطه‏اى از آسمانها نجات یابید، سخت در اشتباهید.


(آیه 13)- مؤمنان جن در ادامه کلام خود مى‏افزایند: «ما هنگامى که هدایت قرآن را شنیدیم به آن ایمان آوردیم» (و انا لما سمعنا الهدى آمنا به).

و اگر شما را به هدایت قرآن فرا مى‏خوانیم، قبلا خودمان به این برنامه عمل کرده‏ایم، بنابراین دیگران را به چیزى دعوت نمى‏کنیم که خود آن را ترک گفته باشیم.

سپس نتیجه ایمان را در یک جمله کوتاه بیان کرده، مى‏گوید: «هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد، نه از نقصان مى‏ترسد و نه از ظلم» (فمن یؤمن بربه فلا یخاف بخسا و لا رهقا).

و هر کار کوچک و بزرگى را انجام دهد، اجر و پاداش آن را بى‏کم و کاست دریافت مى‏نماید.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۵ ، ۱۵:۲۷
* مسافر