قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
پنجشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۱۸ ق.ظ

415. صفحه 415


پانزدهم بهمن :



نفیسه :


سوره سجده سی و دومین سوره قران مجید است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 30 آیه میباشد.‏
نامهاى این سوره:
نام این سوره در بعضى از روایات و در لسان مشهور مفسران «سوره سجده» یا «الم سجده» است، و گاه براى مشخص ساختن آن از سوره حم سجده آن را به نام «سجده لقمان» مى‏خوانند، چرا که بعد از سوره لقمان قرار گرفته است.
در بعضى از روایات نیز از آن به «الم تنزیل» یاد شده است.
محتواى سوره:
این سوره به حکم آنکه از سوره‏هاى «مکّى» است خطوط اصلى سوره‏هاى مکى یعنى بحث از «مبدأ» و «معاد» و «بشارت» و «انذار» را قویا تعقیب مى‏کند و روى هم رفته در آن چند بخش جلب توجه مى‏کند.
1- قبل از هر چیز سخن از عظمت قرآن است.
2- سپس بحثى پیرامون نشانه‏هاى خداوند در آسمان و زمین دارد.
3- بحث دیگرى پیرامون آفرینش انسان از «خاک» و «آب نطفه» و «روح الهى» و اعطاى وسائل فراگیرى علم و دانش مى‏باشد.
4- بعد از آن از رستاخیز و حوادث قبل از آن یعنى مرگ سخن مى‏گوید.
5 و 6- بحثهاى مؤثر و تکان دهنده‏اى از بشارت و انذار دارد.
به این ترتیب هدف اصلى سوره تقویت مبانى ایمان به مبدأ و معاد و ایجاد موج نیرومندى از حرکت به سوى تقوا، و بازدارى از سرکشى و طغیان است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده است: «کسى که سوره الم تنزیل و تبارک را بخواند مانند آن است که شب قدر را احیا گرفته باشد».
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام چنین نقل شده: «هر کس سوره سجده را در هر شب جمعه بخواند خداوند نامه اعمال او را به دست راست او مى‏دهد، و گذشته او را مى‏بخشد، و از دوستان محمد صلّى اللّه علیه و آله و اهل بیت او خواهد بود». بدون شک تلاوتى که سرچشمه اندیشه، و اندیشه‏اى که مبدأ تصمیم‏گیرى و حرکت بوده باشد، مى‏تواند آن چنان انسان را بسازد که مشمول این همه فضیلت و افتخار گردد.


به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- عظمت قرآن، و مبدأ و معاد: باز در این سوره با حروف مقطعه «الف، لام، میم» (الم). رو به رو مى‏شویم و این پانزدهمین بار است که در آغاز سوره‏هاى قرآنى این گونه حروف را مى‏یابیم.
بحثى که درباره اهمیت قرآن بلافاصله بعد از این حروف آمده است باردیگر بیانگر این حقیقت است که «الم» اشاره به عظمت قرآن و قدرت نمایى عظیم پروردگار است که چنین کتاب بزرگ و پرمحتوا که معجزه جاویدان محمد صلّى اللّه علیه و آله است از حروف ساده «الفبا» به وجود آورده است.


(آیه 2)- مى‏فرماید: «این کتابى است که از سوى پروردگار جهانیان نازل شده و شک و تردیدى در آن نیست» (تَنْزِیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).
این آیه در واقع پاسخ به دو سؤال است، گویى نخست از محتواى این کتاب آسمانى سؤال مى‏شود، در پاسخ مى‏گوید: محتواى آن حق است و جاى کمترین شک و تردید نیست، سپس سؤال درباره ابداع کننده آن به میان مى‏آید، در پاسخ مى‏گوید: این کتاب از سوى «رَبِّ الْعالَمِینَ» است.


(آیه 3)- سپس به تهمتى که بارها مشرکان و منافقان بى‏ایمان به این کتاب  بزرگ آسمانى بسته بودند اشاره کرده، مى‏فرماید: «آنها مى‏گویند: (محمّد) اینها را به دروغ به خداست بسته است» و از ناحیه پروردگار جهانیان نیست (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ).
در پاسخ ادعاى بى‏دلیل آنها مى‏گوید: این افترا نیست، «بلکه سخن حقى است از سوى پروردگارت» (بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ).
و دلیل حقانیت آن در خود آن آشکار و نمایان است.
سپس به هدف نزول آن پرداخته، مى‏گوید: «هدف این بوده که گروهى را انذار کنى که پیش از تو هیچ انذار کننده‏اى براى آنها نیامده است، شاید (پند گیرند و) هدایت شوند» (لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ).
منظور از «نذیر» در اینجا پیامبر بزرگى است که دعوت خود را آشکارا و توأم با معجزات و در محیطى وسیع و گسترده آشکار سازد، و مى‏دانیم چنین انذار کننده‏اى در جزیره عربستان و در میان قبائل «مکّه» قیام نکرده بود.


(آیه 4)- بعد از بیان عظمت قرآن و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به یکى دیگر از مهمترین پایه‏هاى عقائد اسلامى یعنى توحید و نفى شرکت پرداخته چنین مى‏گوید: «خداوند کسى که آسمانها و زمین و آنچه را در میان این دو است در شش روز [شش دوران‏] آفرید» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).
بعد از مسأله آفرینش به مسأله «حاکمیت خداوند» بر عالم هستى پرداخته، مى‏گوید: «سپس خداوند بر عرش قدرت قرار گرفت» و بر کل عالم هستى حکومت کرد (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ).
قرار گرفتن خداوند بر عرش به این معنى است که او هم خالق جهان هستى است، و هم حاکم بر کل عالم.
و در پایان آیه با اشاره به مسأله توحید «ولایت» و «شفاعت» مراحل توحید را کامل کرده، مى‏فرماید: «جز او ولى و شفیعى براى شما نیست» (ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ). با این دلیل روشن چرا بیراهه مى‏روید و دست به دامن بتها مى‏زنید؟ «آیا متذکر نمى‏شوید»؟! (أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ).
در حقیقت مراحل سه گانه توحید که در آیه فوق منعکس است هر کدام دلیلى بر دیگرى محسوب مى‏شود، توحید خالقیت دلیل بر توحید حاکمیت است و توحید حاکمیت دلیل بر توحید ولى و شفیع و معبود.


(آیه 5)- در این آیه نخست به توحید پروردگار و سپس به مسأله «معاد» اشاره مى‏کند، و به این ترتیب سه شاخه توحید که در آیات گذشته بیان شده (توحید خالقیت و حاکمیت و عبودیت) در اینجا با ذکر توحید ربوبیت- یعنى تدبیر جهان هستى تنها به وسیله خداوند- تکمیل مى‏گردد.
مى‏فرماید: «خداوند امور این جهان را از مقام قرب خود به سوى زمین تدبیر مى‏کند» (یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ).
و مى‏افزاید: «سپس تدبیر امور در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهایى است که شما مى‏شمارید به سوى او باز مى‏گردد» (ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ).
منظور از این روز، روز قیامت است یعنى خداوند این جهان را با تدبیر خاصى نظم بخشیده، ولى در پایان جهان این تدبیر را برمى‏چیند و به دنبال آن طرحى نوین و جهانى وسیعتر ابداع مى‏گردد، یعنى پس از پایان این دنیا جهان دیگر آغاز مى‏شود.


(آیه 6)- مراحل شگفت‏انگیز آفرینش انسان: این آیه تأکیدى است بر بحثهاى توحیدى که در آیات قبل گذشت و در چهار مرحله خلاصه مى‏شد (توحید خالقیت، حاکمیت ولایت و ربوبیت) مى‏فرماید: کسى که با این صفات گفته شد «او خداوندى است که از پنهان و آشکار با خبر است و شکست‏ناپذیر و مهربان است» (ذلِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).


(آیه 7)- این آیه اشاره‏اى به نظام احسن آفرینش بطور عموم، و سرآغازى براى بیان خلقت انسان و مراحل تکامل او بطور خصوص است، مى‏فرماید: «او همان کسى است که هرچه را آفرید نیکو آفرید» (الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ).
و به هر چیز آنچه نیاز داشت داد و بناى کاخ عظیم خلقت را بر «نظام احسن» یعنى بر چنان نظمى استوار کرد که از آن کاملتر تصور نمى‏شد.
دهنده‏اى که به گل نکهت و به گل جان داد
به هرکه آنچه سزا دید حکمتش آن داد!
قرآن سپس با ذکر این مقدمه «آفاقى» وارد بحث «انفسى» مى‏شود و همان گونه که در بحث آیات آفاقى از چند شاخه توحید سخن گفت در اینجا نیز از چند موهبت بزرگ در مورد انسانها سخن مى‏گوید.
نخست مى‏فرماید: خداوند «آغاز آفرینش انسان را از گل قرار داد» (وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ). تا هم عظمت و قدرت خود را نشان دهد و هم به این انسان هشدار دهد که تو از کجا آمده‏اى و به کجا خواهى رفت.
پیداست این آیه سخن از آفرینش «آدم» مى‏گوید، نه همه انسانها، چرا که ادامه نسل او در آیه بعد مطرح است، و ظاهر این آیه دلیل روشنى است بر خلقت مستقل انسان که بدون واسطه از گل صورت گرفته است.


(آیه 8)- این آیه به آفرینش نسل انسان و چگونگى تولد فرزندان آدم در مراحل بعد اشاره کرده، مى‏گوید: «سپس نسل او را از عصاره‏اى از آب ناچیز و بى‏قدر آفرید» (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ).


(آیه 9)- این آیه اشاره‏اى است به مراحل پیچیده تکامل انسان در عالم رحم، و همچنین مراحلى که آدم به هنگام آفرینش از خاک طى نمود، مى‏فرماید:
«سپس (اندام) او را موزون ساخته» (ثُمَّ سَوَّاهُ).
«و از روح خویش در وى دمید»! (وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ).
«و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد» (وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ).
«اما کمتر شکر (نعمتهاى) او را به جا مى‏آورید» (قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ).
در آغاز که نطفه منعقد مى‏شود تنها داراى یک نوع «حیات نباتى» است، یعنى فقط تغذیه و رشد و نمو دارد، ولى از حس و حرکت که نشانه «حیات حیوانى» است و همچنین قوه ادراکات که نشانه «حیات انسانى» است در آن خبرى نیست.
اما تکامل نطفه در رحم به مرحله‏اى مى‏رسد که شروع به حرکت مى‏کند و تدریجا قواى دیگر انسانى در آن زنده مى‏شود، و این همان مرحله‏اى است که قرآن از آن تعبیر به نفخ روح مى‏کند.
اضافه «روح» به «خدا» به اصطلاح «اضافه تشریفى» است، یعنى یک روح گرانقدر و پرشرافت که سزاوار است روح خدا نامیده شود در انسان دمیده شد.


(آیه 10)- ندامت و تقاضاى بازگشت! قرآن در اینجا بحث گویائى را درباره «معاد» آغاز مى‏کند، سپس حال «مجرمان» را در جهان دیگر بازگو مى‏کند، و مجموعا تکمیلى است براى بحثهاى گذشته که پیرامون «مبدأ» سخن مى‏گفت، زیرا مى‏دانیم بحث از «مبدأ» و «معاد» در قرآن مجید غالبا توأم با یکدیگر است.
نخست مى‏گوید: «آنها گفتند: آیا هنگامى که ما (مردیم و خاک شدیم و) در زمین گم شدیم، آفرینش تازه‏اى خواهیم یافت»؟! (وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ).
تعبیر به «گم شدن در زمین» اشاره به این است که انسان پس از مردن خاک مى‏شود، همانند سایر خاکها، و هر ذره‏اى از آن بر اثر عوامل طبیعى و غیر طبیعى به گوشه‏اى پرتاب مى‏شود، و دیگر چیزى از او باقى به نظر نمى‏رسد تا آن را در قیامت دوباره بازگردانند.
ولى آنها در حقیقت منکر قدرت خداوند بر این کار نیستند «بلکه آنان لقاى پروردگارشان را انکار مى‏کنند» و مى‏خواهند با انکار معاد، آزادانه به هوسرانى خویش ادامه دهند (بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ).
در واقع این آیه شباهت زیادى با آیات نخستین سوره قیامت دارد آنجا که مى‏گوید: «آیا انسان گمان مى‏کند ما استخوانهاى پراکنده او را جمع نخواهیم کرد! ما حتى قادریم (خطوط) سر انگشتان او را به نظام نخستین بازگردانیم! ولى هدف انسان این است که ایامى را که در این دنیا در پیش دارد (با انکار قیامت) به گناه و فجور بگذراند لذا سؤال مى‏کند روز قیامت کى خواهد بود»؟ (قیامت/ 3- 6) بنابراین آنها از نظر استدلال لنگ نیستند، بلکه شهوات آنها حجابى بر قلبشان افکنده، و نیات سوئشان مانع قبول مسأله معاد است.


(آیه 11)- این آیه پاسخ آنها را از طریق دیگرى بیان مى‏کند، مى‏گوید: تصور نکنید شخصیت شما به همین بدن جسمانى شماست، بلکه اساس شخصیتتان را روح شما تشکیل مى‏دهد، و او محفوظ است «بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده (روح) شما را مى‏گیرد، سپس به سوى پروردگارتان بازگردانده مى‏شوید» (قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ).
در یک جمع بندى مى‏توان چنین گفت که دو آیه فوق به منکران معاد چنین پاسخ مى‏دهد که: اگر مشکل شما پراکندگى اجزاى جسمانى است که خودتان قدرت خدا را قبول دارید و منکر آن نیستید، و اگر مشکل اضمحلال و نابودى شخصیت انسان بر اثر این پراکندگى است آن نیز درست نیست چرا که پایه شخصیت انسان بر روح قرار گرفته.



اعظم :



ایه 3:
لعلکم یهتدون
یعنی شاید هدایت شوند
این به ان دلیل است که قرآن زمینه ساز هدایت است و تصمیم و انتخاب با انسان است


ایه 7:
مراد از افرینش حسن
موجود حسن موجودی است که اجزایش نسبت به هم و نسبت به هدف و غایتی که برای تن خلق شده است
سارگار است


ایه 10:
منظور از سوال کافران درک حقیقت نیست
بلکه اونا میخوان لقای پروردگار رو انکار کنن
تا هر کاردوست دارن انجام بدن
و ازادی عمل بیشتری داشته باشن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۱۸
* مسافر
چهارشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۱۸ ق.ظ

414 . صفحه 414



چهاردهم بهمن:



نفیسه :



(آیه 29)- این آیه تأکید و بیان دیگرى است براى قدرت واسعه خداوند، روى سخن را به پیامبر کرده، مى‏گوید: «آیا ندیدى که خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل مى‏کند»؟ (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ). و نیز آیا ندیدى که خداوند «خورشید و ماه را (در مسیر منافع انسانها) مسخّر ساخته»؟ (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
«و هرکدام تا سرآمد معینى به حرکت خود ادامه مى‏دهند» (کُلٌّ یَجْرِی إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى) و این که «خداوند به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است»؟ (وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).


(آیه 30)- و در این آیه به صورت یک نتیجه گیرى جامع و کلى مى‏فرماید:
«اینها همه دلیل بر آن است که خداوند حق است، و آنچه غیر از او مى‏خوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ).
مجموع بحثهایى که در آیات قبل پیرامون خالقیت و مالکیت و علم و قدرت بى‏انتهاى پروردگار آمده بود، این امور را اثبات کرد که «حق» تنها اوست و غیر او زائل و باطل و محدود و نیازمند است، و «علىّ و کبیر» که از هر چیز برتر و از توصیف بالاتر است ذات پاک او مى‏باشد.


(آیه 31)- در این آیه سخن از دلیل نظم به میان مى‏آید، و در آیه بعد سخن از توحید فطرى است و مجموعا بحثهایى را که در آیات قبل آمد تکمیل مى‏کند.
مى‏گوید: «آیا ندیدى کشتیها بر (صفحه) دریاها به فرمان خدا، و به (برکت) نعمت او حرکت مى‏کنند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ).
هدف این است: «تا بخشى از آیاتش را به شما نشان دهد» (لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ).
آرى «در اینها نشانه‏هایى است براى کسانى که بسیار شکیبا و شکرگزارند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ).
بدون شک حرکت کشتیها بر صفحه اقیانوسها نتیجه مجموعه‏اى از قوانین آفرینش است.


(آیه 32)- در گرداب بلا! بعد از بیان نعمت حرکت کشتیها در دریاها که هم در گذشته و هم امروز، بزرگترین و مفیدترین وسیله حمل و نقل انسانها و کالاها بوده است، اشاره به یکى از چهره‏هاى دیگر همین مسأله کرده، مى‏گوید: «و هنگامى که (در سفر دریا) موجى همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالاى سرشان قرار گیرد) خدا را با اخلاص مى‏خوانند» (وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).
یعنى امواج عظیم دریا آن چنان بر مى‏خیزد، و اطراف آنها را احاطه مى‏کند که گویى ابرى بر سر آنان سایه افکنده است، سایه‏اى وحشتناک و هول‏انگیز.
اینجاست که انسان با تمام قدرتهاى ظاهرى که براى خویش جلب و جذب کرده، خود را ضعیف و ناچیز و ناتوان مى‏بیند.
و اینجاست که توحید خالص همه قلب او را احاطه مى‏کند، و دین و آئین و پرستش را مخصوص او مى‏داند.
سپس اضافه مى‏کند: «اما وقتى آنها را به خشکى رساند و نجات داد، بعضى راه اعتدال را پیش مى‏گیرند» و به ایمان خود وفادار مى‏مانند، در حالى که بعضى دیگر فراموش کرده راه کفر را پیش مى‏گیرند (فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ).
و در پایان آیه به گروه دوم اشاره کرده، مى‏فرماید: «ولى آیات ما را هیچ کس جز پیمان شکنان ناسپاس انکار نمى‏کنند» (وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ).


(آیه 33)- در این آیه به صورت یک جمع بندى از مواعظ و اندرزهاى گذشته، و دلائل توحید و معاد، همه انسانها را به خدا و روز قیامت توجه مى‏دهد، سپس از غرور ناشى از دنیا و شیطان بر حذر مى‏دارد، بعد به وسعت دامنه علم خداوند و شمول آن نسبت به همه چیز مى‏پردازد.
مى‏فرماید: «اى مردم! تقواى الهى پیشه کنید و بترسید از روزى که نه پدر کیفر (اعمال) فرزندش را تحمل مى‏کند و نه فرزند چیزى از کیفر (اعمال) پدرش را» (یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً).
در حقیقت دستور اول، توجه به مبدأ است، و دستور دوم توجه به معاد.
دستور اول، نیروى مراقبت را در انسان زنده مى‏کند، و دستور دوم احساس پاداش و کیفر را، و بدون شک کسى که این دو دستور را به کار بندد کمتر آلوده گناه و فساد مى‏شود.
به هرحال در آن روز هرکس چنان به خود مشغول است و در پیچ و خم اعمال خویش گرفتار که به دیگرى نمى‏پردازد، حتى پدر و فرزند که نزدیکترین رابطه‏ها را با هم دارند هیچ کدام به فکر دیگرى نیستند.
در پایان آیه انسانها را از دو چیز برحذر مى‏دارد، مى‏فرماید: «به یقین وعده الهى حق است. پس مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد، و مبادا (شیطان) فریبکار شما را به (کرم) خدا مغرور سازد»! (إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).


(آیه 34)- وسعت علم خداوند! در آخرین آیه این سوره به تناسب بحثى که پیرامون روز رستاخیز در آیه قبل به میان آمده، سخن از علومى به میان مى‏آورد که مخصوص پروردگار است مى‏گوید: «آگاهى از زمان قیام قیامت مخصوص خداست» (إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ).
«و اوست که باران را نازل مى‏کند» و از تمام جزئیات نزول آن آگاه است (وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ).
و نیز «آنچه را که در رحمها (ى مادران) است مى‏داند» (وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ).
«و هیچ کس نمى‏داند فردا چه به دست مى‏آورد» (وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً).
«و هیچ کس نمى‏داند در چه سرزمینى مى‏میرد»؟ (وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ).
«خداوند عالم و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ).
گویى مجموع این آیه پاسخ به سؤالى است که در زمینه قیامت مطرح مى‏شود همان سؤالى که بارها مشرکان قریش از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کردند و گفتند: «مَتى‏ هُوَ روز قیامت کى خواهد بود». (اسراء/ 51)


اعظم :


چقدر خوبه هر روز به آیه 33 فکر کنیم
به روزی که پدر و فرزند هم به درد هم نمی خورن


توشه اعمالمونرو پرکنیم از خوبیها



نفیسه :


درسهایی از سوره ی شریفه لقمان

25-قل الحمد الله
3-نیکوکاران،آمادگی پذیرش حق را دارند.
5-رستگاری مخصوص کسانی است که اهل نماز،زکات و یقین به آخرت باشند.
11-یکی از راههای خداشناسی،مقایسه میان قدرت خداوند و قدرت دیگران است.
14-احترام والدین حقی است انسانی و نه فقط اسلامی.حتی والدین کافر را باید احسان نمود.
16-کوچکترین اعمال انسان نیز در این دنیا به حساب می آیند.
17-فرزندان خود را از طریق سفارش به نماز مومن و از طریق سفارش به امر به معروف و نهی از منکر،افرادی مسوول و اجتماعی تربیت کنیم.
18-تکبر ممنوع است،حتی در راه رفتن.
19-صدای خود را کوتاه کنیم.از فریاد بیهوده پرهیز کرده و بیانی نرم و آرام داشته باشیم.
22-تسلیم خدا بودن به تنهایی کافی نیست.اخلاص در عمل نیز لازم است.
31-حرکت کشتی در آب از نعمتهای پر رمز و راز الهی است.
32-انسان به طور فطری خداشناس است لیکن وسایل و اسباب مادی همچون پرده ای روی فطرت را میپوشاند و بروز حوادث و خطرها این پرده را کنار میزند.
33-بهترین زاد و توشه در روزی که حسب و نسب کارایی ندارد،تقواست.
34-هیچ کس به زمان مرگ خویش آگاه نیست و اگر در روایات داریم فلان ولی خدا زمان مرگ خود را می دانست آگاهی و علمی است که از جانب خداوند به وی عطا شده است وگرنه به طور استقلالی هیچ کس خبر ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۱۸
* مسافر
سه شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۱۸ ق.ظ

413 . صفحه 413


سیزدهم بهمن :



نفیسه :



(آیه 20)- تکیه‏گاه مطمئن! بعد از پایان اندرزهاى دهگانه لقمان در زمینه مبدأ و معاد و رسم زندگى، قرآن براى تکمیل آن به سراغ بیان نعمتهاى الهى مى‏رود تا حسّ شکرگزارى مردم را برانگیزد، شکرى که سرچشمه «معرفة اللّه» و انگیزه اطاعت فرمان او مى‏شود.
روى سخن را به همه انسانها کرده، مى‏گوید: «آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است مسخر فرمان شما کرد» که در مسیر منافع و سود شما حرکت کند؟ (أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
سپس مى‏افزاید: «خداوند نعمتهاى خود را- اعم از نعمتهاى ظاهر و باطن- بر شما گسترده و افزون ساخت» (وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً).
و در پایان آیه از کسانى سخن مى‏گوید که نعمتهاى بزرگ الهى را که از درون و برون، انسان را احاطه کرده، کفران مى‏کنند، و به جدال و ستیز در برابر حق برمى‏خیزند، مى‏فرماید: «بعضى از مردم هستند که درباره خداوند بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنى، مجادله مى‏کنند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ).
و به جاى این که بخشنده آن همه نعمتهاى آشکار و نهان را بشناسند، رو به سوى شرک و انکار، از سر جهل و لجاجت مى‏آورند.
در حقیقت این گروه لجوج نه خود دانشى دارند، و نه به دنبال راهنما و رهبرى هستند، و نه از وحى الهى استمداد مى‏جویند، و چون راه هدایت در این سه امر منحصر است لذا با ترک آن به وادى گمراهى و وادى شیاطین کشیده شده‏اند.


(آیه 21)- این آیه به منطق ضعیف و سست این گروه گمراه اشاره کرده، مى‏گوید: «هنگامى که به آنها گفته شود، از آنچه خداوند نازل کرده پیروى کنید، مى‏گویند: نه، ما از چیزى پیروى مى‏کنیم که پدران خود را بر آن یافته‏ایم»! (وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا).
و از آنجا که پیروى از نیاکان جاهل و منحرف، جزء هیچ یک از طرق سه گانه هدایت آفرین فوق نیست، قرآن از آن به عنوان راه شیطانى یاد کرده، مى‏فرماید: «آیا اگر حتى شیطان آنها را دعوت به عذاب آتش فروزان کند» باز هم تبعیت مى‏کنند؟! (أَ وَ لَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلى‏ عَذابِ السَّعِیرِ).


(آیه 22)- سپس به بیان حال دو گروه مؤمن خالص و کفار آلوده پرداخته، آنها را در مقایسه با یکدیگر و مقایسه با آنچه در مورد پیروان شیطان و مقلدان کور و کر نیاکان بیان کرده، مورد توجه قرار داده، مى‏گوید: «کسى که روى خود را تسلیم خدا کند در حالى که نیکو کار باشد، به دستگیره محکمى چنگ زده» و به تکیه‏گاه مطمئنى تکیه کرده است (وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏).
چنگ زدن به دستگیره محکم، تشبیه لطیفى از این حقیقت است که انسان براى نجات از قعر درّه مادّیگرى و ارتقا به بلندترین قلّه‏هاى معرفت و معنویت و روحانیت نیاز به یک وسیله محکم و مطمئن دارد این وسیله چیزى جز ایمان و عمل صالح نیست، غیر آن، همه پوسیده و پاره شدنى و مایه سقوط و مرگ است، علاوه بر این آنچه باقى مى‏ماند این وسیله است، و بقیه همه فانى و نابود شدنى! لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «و عاقبت همه کارها به سوى خداست» (وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ).
در حدیثى از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام از پیامبر گرامى اسلام چنین آمده:
«بعد از من فتنه‏اى تاریک و ظلمانى خواهد بود تنها کسانى از آن رهایى مى‏یابند که به عروة الوثقى چنگ زنند، عرض کردند: اى رسول خدا! عروة الوثقى چیست؟
فرمود: ولایت سید اوصیا است.عرض کردند: یا رسول اللّه سید اوصیا کیست؟
فرمود: امیرمؤمنان.
عرض کردند: امیرمؤمنان کیست؟
فرمود: مولاى مسلمانان و پیشواى آنان بعد از من.
باز براى این که پاسخ صریحترى بگیرند، عرض کردند: او کیست؟
فرمود: برادرم علىّ بن أبی طالب علیه السّلام. روایات دیگرى نیز در همین زمینه که منظور از «عروة الوثقى» دوستى اهل بیت علیهم السّلام یا دوستى آل محمد صلّى اللّه علیه و آله یا امامان از فرزندان حسین علیه السّلام است نقل شده.
بارها گفته‏ایم که این تفسیرها بیان مصداقهاى روشن است،و منافات با مصادیق دیگرى همچون توحید و تقوا و مانند آن ندارد.


(آیه 23)- سپس به بیان حال گروه دوم پرداخته، مى‏گوید: «و کسى که کافر شود (و این حقایق روشن را انکار کند) کفر او تو را غمگین نسازد» (وَ مَنْ کَفَرَ فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ). چرا که تو وظیفه‏ات را به خوبى انجام داده‏اى، اوست که بر خویشتن ظلم و ستم مى‏کند.
و نیز نگران مباش که گروهى در دنیا با این که کفر مى‏ورزند و ظلم و ستم مى‏کنند، از نعمتهاى الهى متنعمند، و گرفتار مجازات نیستند، زیرا دیر نشده است «بازگشت همه آنها به سوى ماست و ما آنها را از اعمالشان (و نتایج شوم آن) آگاه مى‏سازیم» (إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).
نه تنها از اعمالشان آگاهیم که از نیات و اسرار درون دلهایشان نیز با خبریم «زیرا خداوند به آنچه درون سینه‏هاست آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).


(آیه 24)- سپس مى‏افزاید: بهره آنها از زندگى دنیا تو را شگفت‏زده نکند، «ما اندکى از متاع دنیا در اختیار آنان مى‏گذاریم (و متاع هرچه باشد، کم و ناچیز است) سپس آنها را به تحمل عذاب شدیدى وادار مى‏سازیم» عذابى مستمر و دردناک (نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى‏ عَذابٍ غَلِیظٍ).این تعبیر ممکن است اشاره به آن باشد که آنها تصور نکنند، در این جهان از قبضه قدرت خداوند خارجند، خود او مى‏خواهد آنها را براى آزمایش و اتمام حجت و مقاصدى دیگر آزاد بگذارد.


(آیه 25)- ده وصف از اوصاف پروردگار: در این آیه و پنج آیه بعد از آن مجموعه‏اى از صفات خداوند بیان شده است که در حقیقت ده صفت عمده یا ده اسم از اسماء الحسنى را بیان مى‏کند:
غنى، حمید، عزیز، حکیم، سمیع، بصیر، خبیر، حق، على و کبیر.
این از یک نظر، و از سوى دیگر در این آیه از «خالقیت» خداوند سخن مى‏گوید و در آیه دوم از «مالکیت مطلقه» در آیه سوم از «علم بى‏انتهایش» بحث مى‏کند و در آیه چهارم و پنجم از «قدرت نامتناهیش».
و در آخرین آیه نتیجه مى‏گیرد کسى که داراى این صفات است «حق» است و غیر از او همه باطل و هیچ و پوچند.
نخست مى‏فرماید: «و هرگاه از آنان سؤال کنى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است مسلما مى‏گویند: اللّه» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).
این تعبیر از یک سو دلیل بر این است که مشرکان هرگز منکر توحید خالق نبودند، و از سوى دیگر دلیل بر فطرى بودن توحید و تجلى این نور الهى در سرشت همه انسانهاست.
سپس مى‏گوید: حال که آنها به توحید خالق معترفند «بگو: الحمد للّه (که خود شما معترفید) ولى بیشتر آنان نمى‏دانند» که عبادت باید منحصر به خالق جهان باشد (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ).


(آیه 26)- سپس به مسأله «مالکیت» حق مى‏پردازد چرا که بعد از ثبوت خالقیت نیاز به دلیل دیگرى بر مالکیت او نیست، مى‏فرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست» (لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
بدیهى است آن کس که «خالق» و «مالک» است مدبر امور جهان نیز مى‏باشد.و کسى که چنین است از همه چیز بى‏نیاز و شایسته هر گونه ستایش است به همین دلیل در پایان آیه مى‏افزاید: «خداوند غنى و حمید است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
او غنىّ على الاطلاق، و حمید از هر نظر است، چرا که هر موهبتى در جهان است به او باز مى‏گردد، و هر کس هر چه دارد از او دارد.


(آیه 27)- این آیه ترسیمى از علم بى‏پایان خداست، که با ذکر مثالى بسیار گویا و رسا مجسّم شده است، مى‏گوید: «و اگر همه درختان روى زمین قلم شود، و دریا براى آن مرکّب گردد، و هفت دریاچه به آن افزوده شود اینها همه تمام مى‏شود ولى کلمات خدا پایان نمى‏گیرد، خداوند عزیز و حکیم است» (وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).
از آنجا که مخلوقات گوناگون این جهان هرکدام بیانگر ذات پاک خدا و علم و قدرت اویند، به هر موجودى «کلمة اللّه» اطلاق شده، و به همین مناسبت «کلمات اللّه» به معنى علم و دانش پروردگار به کار رفته است.


(آیه 28)- بعد از ذکر علم بى‏پایان پروردگار، سخن از قدرت بى‏انتهاى او به میان آورده، مى‏فرماید: «آفرینش و برانگیختن (و زندگى دوباره) همه شما (در قیامت) همانند یک فرد بیش نیست، خداوند شنوا و بیناست» (ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۱۸
* مسافر
دوشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۳ ق.ظ

412 . صفحه 412


دوازدهم بهمن :



نفیسه :


(آیه 12)- به تناسب بحثهاى گذشته پیرامون توحید و شرک و اهمیت و عظمت قرآن و حکمتى که در این کتاب آسمانى به کار رفته، در این آیه و چند آیه بعد از آن، سخن از «لقمان حکیم» و بخشى از اندرزهاى مهم این مرد الهى در زمینه توحید و مبارزه با شرک به میان آمده، این اندرزهاى دهگانه که در طى شش آیه بیان شده هم مسائل اعتقادى را به طرز جالبى بیان مى‏کند، و هم اصول وظایف دینى، و هم مباحث اخلاقى را.
در این که «لقمان» که بود؟ در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چنین مى‏خوانیم: «به حق مى‏گویم که لقمان پیامبر نبود، ولى بنده‏اى بود که بسیار فکر مى‏کرد، ایمان و یقینش عالى بود، خدا را دوست مى‏داشت، و خدا نیز او را دوست داشت، و نعمت حکمت بر او ارزانى فرمود ...».
آیه مى‏فرماید: «ما به لقمان حکمت دادیم (و به او گفتیم:) شکر خدا را بجاى آور، هرکس شکرگزارى کند، تنها به سود خویش شکر کرده، و هرکس کفران کند (زیانى به خدا نمى‏رساند) چرا که خداوند، بى‏نیاز و ستوده است» (وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمان الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ).
حکمتى که قرآن از آن سخن مى‏گوید و خداوند به لقمان عطا فرموده بود «مجموعه‏اى از معرفت و علم، و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت» بوده است.
«لقمان» به خاطر داشتن این حکمت به شکر پروردگارش پرداخت او هدف نعمتهاى الهى و کاربرد آن را مى‏دانست، و درست آنها را در همان هدفى که براى آن آفریده شده بودند به کار مى‏بست، و اصلا حکمت همین است: «به کار بستن هر چیز در جاى خود» بنابراین «شکر» و «حکمت» به یک نقطه باز مى‏گردند.


(آیه 13)- بعد از معرفى لقمان و مقام علم و حکمت او به نخستین اندرز وى که در عین حال مهمترین توصیه به فرزندش مى‏باشد اشاره کرده، مى‏فرماید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که لقمان به فرزندش- در حالى که او را موعظه مى‏کرد- گفت: پسرم! چیزى را همتاى خدا قرار مده که شرک ظلم بزرگى است» (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ).
چه ظلمى از این بالاتر که هم در مورد خدا انجام گرفته که موجود بى‏ارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم درباره خویشتن که از اوج عزت عبودیت پروردگار به قعر درّه ذلت پرستش غیر او سقوط کنند!


(آیه 14)- احترام پدر و مادر: این آیه و آیه بعد در حقیقت جمله‏هاى معترضه‏اى است که در لابلاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بیان شده است، که ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد، زیرا در این دو آیه، بحث از نعمت وجود پدر و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنهاست و قرار دادن شکر پدر و مادر در کنار شکر «اللّه».
به علاوه تأکیدى بر خالص بودن اندرزهاى لقمان به فرزندش نیز محسوب مى‏شود چرا که پدر و مادر با این علاقه وافر و خلوص نیّت ممکن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو کنند.
نخست مى‏فرماید: «و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم» (وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ). آنگاه به زحمات فوق العاده مادر اشاره کرده، مى‏گوید: «مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل کرد» و به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه‏اى را متحمّل مى‏شد. (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ).
مادران در دوران باردارى گرفتار وهن و سستى مى‏شوند، چرا که شیره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنین خود اختصاص مى‏دهند، و از تمام مواد حیاتى وجود خود بهترینش را تقدیم او مى‏دارند.
حتى این مطلب در دوران رضاع و شیر دادن نیز ادامه مى‏یابد، چرا که «شیر، شیره جان مادر است».
لذا به دنبال آن مى‏افزاید: «و دوران شیر خوارگى او در دو سال پایان مى‏یابد» (وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ).
همان گونه که در جاى دیگر قرآن نیز اشاره شده است: «مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر مى‏دهند» (بقره/ 233) البته منظور دوران کامل شیرخوارگى است هرچند ممکن است گاهى کمتر از آن انجام شود. سپس مى‏گوید: توصیه کردم که: «براى من و براى پدر و مادرت شکر به جا آور» (أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ).
شکر مرا به جا آور که خالق و منعم اصلى تو هستم و چنین پدر و مادر مهربانى به تو داده‏ام و هم شکر پدر و مادرت را که واسطه این فیض و عهده‏دار انتقال نعمتهاى من به تو مى‏باشند.
و در پایان آیه با لحنى که خالى از تهدید و عتاب نیست مى‏فرماید: «بازگشت (همه شما) به سوى من است» (إِلَیَّ الْمَصِیرُ).
آرى! اگر در اینجا کوتاهى کنید در آنجا تمام این حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسى قرار مى‏گیرد و مو به مو حساب مى‏شود.


(آیه 15)- و از آنجا که توصیه به نیکى در مورد پدر و مادر، ممکن است این توهّم را براى بعضى ایجاد کند که حتى در مسأله عقائد و کفر و ایمان، باید با آنها مماشات کرد، در این آیه مى‏افزاید: «و هرگاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزى را همتاى من قرار دهى که از آن (حد اقل) آگاهى ندارى (بلکه مى‏دانى باطل است) از ایشان اطاعت مکن» (وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما).
هرگز نباید رابطه انسان با پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد، و هرگز نباید عواطف خویشاوندى حاکم بر اعتقاد مکتبى او گردد.
باز از آنجا که ممکن است، این فرمان، این توهّم را به وجود آورد که در برابر پدر و مادر مشرک، باید شدت عمل و بى‏حرمتى به خرج داد، بلافاصله اضافه مى‏کند که عدم اطاعت آنها در مسأله کفر و شرک، دلیل بر قطع رابطه مطلق با آنها نیست بلکه در عین حال «با آن دو، در دنیا به طرز شایسته‏اى رفتار کن» (وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً).
از نظر دنیا و زندگى مادى با آنها مهر و محبت و ملاطفت کن، و از نظر اعتقاد و برنامه‏هاى مذهبى، تسلیم افکار و پیشنهادهاى آنها مباش، این درست نقطه اصلى اعتدال است که حقوق خدا و پدر و مادر، در آن جمع است.
لذا بعدا مى‏افزاید: «و از راه کسانى پیروى کن که توبه‏کنان به سوى من آمده‏اند» راه پیامبر و مؤمنان راستین (وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ).
«سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه (در دنیا) عمل مى‏کردید آگاه مى‏کنم» و بر طبق آن پاداش و کیفر مى‏دهم (ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).


(آیه 16)- دومین اندرز لقمان درباره حساب اعمال و معاد است که حلقه «مبدأ» و «معاد» را تکمیل مى‏کند.
مى‏گوید: «پسرم! اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى (کار نیک یابد) باشد، و در دل سنگى یا در (گوشه‏اى از) آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در دادگاه قیامت) مى‏آورد (و حساب آن را مى‏رسد چرا که) خداوند دقیق و آگاه است» (یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ).
«خردل» گیاهى است که داراى دانه‏هاى سیاه بسیار کوچکى است که در کوچکى و حقارت ضرب المثل مى‏باشد.
اشاره به این که اعمال نیک و بد هرقدر کوچک و کم ارزش، و هرقدر مخفى و پنهان باشد، همانند خردلى که در درون سنگى در اعماق زمین، یا در گوشه‏اى از آسمانها مخفى باشد، خداوند لطیف و خبیر که از تمام موجودات کوچک و بزرگ و صغیر و کبیر در سراسر عالم هستى آگاه است آن را براى حساب، و پاداش و کیفر حاضر مى‏کند، و چیزى در این دستگاه گم نمى‏شود! توجه به این آگاهى پروردگار از اعمال انسان، خمیر مایه همه اصلاحات فردى و اجتماعى است و نیروى محرک قوى به سوى خیرات و بازدارنده مؤثر از شرور و بدیهاست.


(آیه 17)- بعد از تحکیم پایه‏هاى مبدأ و معاد که اساس همه اعتقادات مکتبى است به مهمترین اعمال یعنى مسأله نماز پرداخته، مى‏گوید: «پسرم! نماز را برپا دار» (یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ).
چرا که نماز مهمترین پیوند تو با خالق است، نماز قلب تو را بیدار و روح تو را مصفّا، و زندگى تو را روشن مى‏سازد.
آثار گناه را از جانت مى‏شوید، نور ایمان را در سراى قلبت پرتو افکن مى‏دارد، و تو را از فحشا و منکرات باز مى‏دارد.
بعد از برنامه نماز به مهمترین دستور اجتماعى یعنى امر به معروف و نهى از منکر پرداخته، مى‏گوید: «و (مردم را) به نیکیها و معروف دعوت کن و از منکرات و زشتیها بازدار» (وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ).
و بعد از این سه دستور مهم عملى به مسأله صبر و استقامت که در برابر ایمان همچون سر نسبت به تن است، پرداخته، مى‏گوید: «و در برابر مصائبى که به تو مى‏رسد شکیبا باش که این از کارهاى مهم (هر انسانى) است» (وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ).


(آیه 18)- سپس لقمان به مسائل اخلاقى در ارتباط با مردم و خویشتن پرداخته، نخست تواضع و فروتنى و خوشروئى را توصیه کرده، مى‏گوید: «با بى‏اعتنائى از مردم روى مگردان» (وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ).
«و مغرورانه بر زمین راه مرو» (وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً).
«چرا که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد» (إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ).
و به این ترتیب لقمان حکیم در اینجا از دو صفت بسیار زشت و ناپسند که مایه از هم پاشیدن روابط صمیمانه اجتماعى است اشاره مى‏کند: یکى تکبر و بى‏اعتنائى، و دیگر غرور و خودپسندى که هر دو در این جهت مشترکند که انسان را در عالمى از توهّم و پندار و خود برتربینى فرو مى‏برند، و رابطه او را از دیگران قطع مى‏کنند.
در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که از روى غرور و تکبر، روى زمین راه رود زمین، و کسانى که در زیر زمین خفته‏اند، و آنها که روى زمین هستند، همه او را لعنت مى‏کنند»!


(آیه 19)- در این آیه دو برنامه دیگر اخلاقى را که جنبه اثباتى دارد- در برابر دو برنامه گذشته که جنبه نفى داشت- بیان کرده، مى‏گوید: پسرم! «در راه رفتن اعتدال را رعایت کند» (وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ).
«از صداى خود بکاه» و هرگز فریاد مزن (وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ).
«چرا که زشت‏ترین صداها صداى خران است»! (إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ).
در واقع در این دو آیه از دو صفت، نهى و به دو صفت، امر شده: «نهى» از «خود برتربینى»، و «خود پسندى»، که یکى سبب مى‏شود انسان نسبت به بندگان خدا تکبر کند، و دیگرى سبب مى‏شود که انسان خود را در حد کمال پندارد، و در نتیجه درهاى تکامل را به روى خود ببندد هر چند خود را با دیگرى مقایسه نکند.
و «امر» به رعایت اعتدال در «عمل» و «سخن»، زیرا تکیه روى اعتدال در راه رفتن یا آهنگ صدا در حقیقت به عنوان مثال است.
و به راستى کسى که این صفات چهارگانه را دارد انسان موفق و خوشبخت و پیروزى است، در میان مردم محبوب، و در پیشگاه خدا عزیز است.
از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده: «بیشترین چیزى که سبب مى‏شود امت من به خاطر آن وارد بهشت شوند تقواى الهى و حسن خلق است».




اعظم :



آیه 12 :
لقمان شکرگزار بود

شکر عبارت است از :
به کار بستن نعمت در جای خودش

این یعنی
کسی را که نعمت داده میشناسیم
نعمت را می شناسیم
راه درست مصرف کردن نعمت را می دانیم

و این مستلزم به کار گیری فکر و بندگی ات


چقدر حدیث پیامبر در مورد لقمان الهام بخش بود


آیه 14 : اگر دقت کرده باشیم به جز عبارت نهی از کشتن فرزندان فارشی از طرف قرآن به والدین در مورد فرزندان نشده
چون والدین به حکم عاطف و مهر فرزندان رو فراموش نمی کنن ولی خیلی وقتها پیش میاد که فرزندان والدین رو فراموش میکنن


آیه 16 : بسیار تکان دهنده و مهم
هیچ عملی در خلقت گم نمیشه

هیچ عملی

حوامون رو جمع کنیم
یه تک صدا
تک نگاه
تک حرف

وحشتناک


آیه 18 : توصیه های اجتماعی مهم


آیه 18 :
مختال فخور
صفتی برای انان متکبر
کی که خیال می کند برتری و فضلتی بر دیگران دارد
مستانه راه می رود و روی از مردم بر می گرداند


چه توصه های نابی همبرای خودمون و هم در امر تربیت غیر مستقیم و مستقیم فرزندان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۳
* مسافر
يكشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۳ ق.ظ

411 . صفحه 411



یازدهم بهمن :



نفیسه :




سوره لقمان سی و یکمین سوره ی قران کریم است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 34 آیه میباشد. ‏
محتواى سوره:
بطور کلى محتواى این سوره در پنج بخش خلاصه مى‏شود:
بخش اول بعد از ذکر حروف مقطعه اشاره به عظمت قرآن و هدایت و رحمت بودن آن براى مؤمنانى که واجد صفات ویژه هستند مى‏کند.
بخش دوم از نشانه‏هاى خدا در آفرینش آسمان و برپا داشتن آن بدون هیچ‏گونه ستون، و آفرینش کوهها در زمین، و جنبندگان مختلف، و نزول باران و پرورش گیاهان سخن مى‏گوید.
بخش سوم قسمتى از سخنان حکمت‏آمیز لقمان آن مرد الهى را به هنگام اندرز فرزندش نقل مى‏کند.
در بخش چهارم بار دیگر به دلائل توحید باز مى‏گردد، و سخن از تسخیر آسمان و زمین و نعمتهاى وافر پروردگار و نکوهش از منطق بت پرستانى که تنها براساس تقلید از نیاکان در این وادى گمراهى افتادند، سخن مى‏گوید.
و نیز از علم گسترده و بى‏پایان خدا با ذکر مثال روشنى پرده برمى‏دارد.
بخش پنجم اشاره کوتاه و تکان دهنده‏اى به مسأله معاد و زندگى پس از مرگ دارد، به انسان هشدار مى‏دهد که مغرور به زندگى این دنیا نشود.
این مطلب را با ذکر گوشه‏اى از علم غیب پروردگار که از همه چیز در ارتباط با انسان از جمله لحظه مرگ او و حتى جنینى که در شکم مادر است آگاه است تکمیل کرده و سوره را پایان مى‏دهد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که سوره لقمان را بخواند لقمان در قیامت رفیق و دوست اوست، و به عدد کسانى که کار نیک یا بد انجام داده‏اند (به حکم امر به معروف و نهى از منکر در برابر آنها) ده حسنه به او داده مى‏شود». و در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که سوره لقمان را در شب بخواند، خداوند سى فرشته را مأمور حفظ او تا به صبح در برابر شیطان و لشکر شیطان مى‏کند، و اگر در روز بخواند این سى فرشته او را تا به غروب از ابلیس و لشکرش محافظت مى‏نمایند».
این همه فضیلت و ثواب و افتخار براى خواندن یک سوره قرآن به خاطر آن است که تلاوت مقدمه‏اى است براى اندیشه و فکر و آن نیز مقدمه‏اى است براى عمل و تنها با لقلقه لسان نباید این همه فضیلت را انتظار داشت.


به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)- این سوره، با ذکر عظمت و اهمیت قرآن آغاز مى‏شود، و بیان حروف مقطعه در ابتداى آن نیز اشاره لطیفى به همین حقیقت است، که این آیات که از حروف ساده الفبا ترکیب یافته، چنان محتوائى بزرگ و عالى دارد که سرنوشت انسانها را بکلى دگرگون مى‏سازد «الف، لام، میم» (الم).


(آیه 2)- لذا بعد از ذکر «حروف مقطعه» مى‏گوید: «این آیات کتاب حکیم است» کتابى پرمحتوا و استوار (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ).
توصیف «الْکِتابِ» به «الْحَکِیمُ» یا بخاطر استحکام محتواى آن است، چرا که هرگز باطل به آن راه نمى‏یابد، و هرگونه خرافه را از خود دور مى‏سازد.
و یا به معنى آن است که این قرآن همچون دانشمند حکیمى است که در عین خاموشى با هزار زبان سخن مى‏گوید، تعلیم مى‏دهد، اندرز مى‏گوید، تشویق مى‏کند، انذار مى‏نماید، داستانهاى عبرت‏انگیز بیان مى‏کند، و خلاصه به تمام معنى داراى حکمت است، و این سرآغاز، تناسب مستقیمى دارد با سخنان «لقمان حکیم» که در این سوره از آن بحث به میان آمده.


(آیه 3)- این آیه هدف نهائى نزول قرآن را با این عبارت بازگو مى‏کند: این کتاب حکیم «مایه هدایت و رحمت براى نیکوکاران است» (هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ).
«هدایت» در حقیقت مقدمه‏اى است براى «رحمت پروردگار»، چرا که انسان نخست در پرتو نور قرآن حقیقت را پیدا مى‏کند و به آن معتقد مى‏شود، و در عمل خود آن را به کار مى‏بندد، و به دنبال آن مشمول رحمت واسعه و نعمتهاى بى‏پایان پروردگار مى‏گردد.


(آیه 4)- این آیه محسنین را با سه وصف، توصیف کرده، مى‏گوید: همانان که نماز را بر پا مى‏دارند، و زکات را مى‏پردازند و آنها به آخرت یقین دارند» (الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ).
پیوند آنها با خالق از طریق نماز، و با خلق خدا از طریق زکات، قطعى است و یقین آنها به دادگاه قیامت انگیزه نیرومندى است براى پرهیز از گناه و براى انجام وظایف.


(آیه 5)- و این آیه عاقبت و سرانجام کار «محسنین» را چنین بیان مى‏کند:
«آنها بر طریق هدایت از پروردگارشانند، و آنانند رستگاران» (أُولئِکَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).


(آیه 6-)
شأن نزول:
این آیه درباره «نضر بن حارث» نازل شده است.
او مرد تاجرى بود و به ایران سفر مى‏کرد، و در ضمن، داستانهاى ایرانیان را براى قریش بازگو مى‏نمود، و مى‏گفت: اگر محمّد براى شما سرگذشت عاد و ثمود را نقل مى‏کند، من داستانهاى رستم و اسفندیار، و اخبار کسرى و سلاطین عجم را باز مى‏گویم! آنها دور او را گرفته، استماع قرآن را ترک مى‏گفتند.
بعضى دیگر گفته‏اند که این قسمت از آیات درباره مردى نازل شده که کنیز خواننده‏اى را خریدارى کرده بود و شب و روز براى او خوانندگى مى‏کرد و او را از یاد خدا غافل مى‏ساخت.
تفسیر:
غنا یکى از دامهاى بزرگ شیاطین! در اینجا سخن از گروهى است که درست در مقابل گروه «محسنین» و «مؤمنین» قرار دارند که در آیات گذشته مطرح بودند.
سخن از جمعیتى است که سرمایه‏هاى خود را براى بیهودگى و گمراه ساختن مردم به کار مى‏گیرد، و بدبختى دنیا و آخرت را براى خود مى‏خرد! نخست مى‏فرماید: «و بعضى از مردم، سخنان باطل و بیهوده را خریدارى مى‏کنند تا (خلق خدا را) از روى جهل و نادانى، از راه خدا گمراه سازند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ).
«و آیات خدا را به استهزاء و سخریه گیرند» (وَ یَتَّخِذَها هُزُواً).
و در پایان آیه اضافه مى‏کند: «عذاب خوار کننده از آن این گروه است» (أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ).
«لهو الحدیث» مفهوم وسیع و گسترده‏اى دارد که هرگونه سخنان یا آهنگهاى سرگرم کننده و غفلت‏زا که انسان را به بیهودگى یا گمراهى مى‏کشاند در برمى‏گیرد، خواه از قبیل «غنا» و الحان و آهنگهاى شهوت‏انگیز و هوس آلود باشد، و خواه سخنانى که نه از طریق آهنگ، بلکه از طریق محتوا انسان را به بیهودگى و فساد، سوق مى‏دهد.
تحریم غنا:
بدون شک غنا بطور اجمال از نظر مشهور علما حرام است و شهرتى در حدّ اجماع و اتفاق دارد.
از مجموع کلمات فقهاى اسلام استفاده مى‏شود که: «غنا» آهنگهایى است که متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد مى‏باشد، و قواى شهوانى را در انسان تحریک مى‏نماید.
این نکته نیز قابل توجه است که گاه یک «آهنگ» هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم محتواى آن، به این ترتیب که اشعار عشقى و فسادانگیز را با آهنگهاى مطرب بخوانند، و گاه تنها آهنگ، غناست به این ترتیب که اشعار پرمحتوا یا آیات قرآن و دعا و مناجات را به آهنگى بخوانند که مناسب مجالس عیّاشان و فاسدان است، و در هر دو صورت حرام مى‏باشد.
نکته دیگر اینکه آنچه در بالا گفتیم مربوط به خوانندگى است، و اما استفاده از آلات موسیقى و حرمت آن بحث دیگرى دارد که از موضوع این سخن خارج است.


(آیه 7)- این آیه به عکس العمل این گروه در برابر آیات الهى اشاره کرده، و در واقع آن را با عکس العملشان در برابر لهو الحدیث مقایسه مى‏کند و مى‏گوید:
«و هنگامى که آیات ما بر او خوانده مى‏شود مستکبرانه روى برمى‏گرداند، گویى آن را نشنیده، گویى اصلا گوشهایش سنگین است» و هیچ سخنى را نمى‏شنود (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِ آیاتُنا وَلَّى مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً).
و در پایان، کیفر دردناک چنین کسى را این گونه بازگو مى‏کند: «او را به عذابى دردناک بشارت ده»! (فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ).


(آیه 8)- در این آیه به شرح حال مؤمنان راستین بازمى‏گردد که در آغاز این مقایسه از آنان شروع شد، در پایان نیز به آنان ختم مى‏گردد، مى‏فرماید: «کسانى که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند، باغهاى پرنعمت بهشت از آن آنها است» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ).


(آیه 9)- مهمتر اینکه این باغهاى پرنعمت بهشتى، براى آنها جاودانه است «همیشه در آن خواهند ماند» (خالِدِینَ فِیها).
«این وعده حتمى الهى است» و عده‏اى تخلف‏ناپذیر (وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا).
و خداوند نه وعده دروغین مى‏دهد، و نه از وفاى به وعده‏هاى خود عاجز است، چرا که «اوست عزیز و حکیم» شکست‏ناپذیر و دانا (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).


(آیه 10)- این آفرینش خداست، دیگران چه آفریده‏اند؟ این آیه از دلائل توحید که یکى دیگر از اساسى‏ترین اصول اعتقادى است سخن مى‏گوید.
نخست به پنج قسمت از آفرینش پروردگار که پیوند ناگسستنى با هم دارند اشاره مى‏کند، این موارد عبارتند از: آفرینش آسمان، و معلق بودن کرات در فضا و نیز آفرینش کوهها براى حفظ ثبات زمین، و سپس آفرینش جنبندگان، و بعد از آن آب و گیاهان که وسیله تغذیه آنهاست.
مى‏فرماید: «خداوند آسمانها را بدون ستونى که قابل رؤیت باشد آفرید» (خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها).
این تعبیر اشاره لطیفى است به قانون جاذبه و دافعه که همچون ستونى بسیار نیرومند اما نامرئى کرات آسمانى را در جاى خود نگه داشته بنابراین، جمله فوق یکى از معجزات علمى قرآن مجید است که شرح بیشتر آن را در ذیل آیه 2 سوره رعد  آوردیم.
سپس درباره فلسفه آفرینش کوهها مى‏گوید: «خداوند در زمین کوههایى افکند تا شما را مضطرب و متزلزل نکند» (وَ أَلْقى‏ فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ).
حال که نعمت آرامش آسمان به وسیله ستون نامرئیش، و آرامش زمین به وسیله کوهها تأمین شد نوبت به آفرینش انواع موجودات زنده و آرامش آنها مى‏رسد که در محیطى آرام بتوانند قدم به عرصه حیات بگذارند، مى‏گوید: «و در روى زمین از هر جنبنده‏اى منتشر ساخت» (وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ). اما پیداست که این جنبندگان نیاز به آب و غذا دارند، لذا در جمله‏هاى بعد به این دو موضوع اشاره کرده، مى‏گوید: «و از آسمان آبى فرستادیم و به وسیله آن (در روى زمین) انواع گوناگونى از جفتهاى گیاهان پرارزش رویاندیم» (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ).
سفره‏اى است گسترده با غذاهاى متنوع در سرتاسر روى زمین که هر یک از آنها از نظر آفرینش، دلیلى است بر عظمت و قدرت پروردگار.
این آیه بار دیگر به «زوجیت در جهان گیاهان» اشاره مى‏کند که آن نیز از معجزات علمى قرآن است، چرا که در آن زمان، زوجیت (وجود جنس نر و ماده) در جهان گیاهان بطور گسترده ثابت نشده بود، و قرآن از آن پرده برداشت.


(آیه 11)- بعد از ذکر عظمت خداوند در جهان آفرینش، و چهره‏های مختلفى از خلقت روى سخن را به مشرکان کرده و آنها را مورد بازخواست قرار مى‏دهد، مى‏گوید: «این آفرینش خداست، اما به من نشان دهید معبودان غیر او چه چیز را آفریده‏اند»؟! (هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ).
مسلما آنها نمى‏توانستند ادعا کنند هیچ یک از مخلوقات این جهان مخلوق بتها هستند، بنابراین آنها به توحید خالقیت معترف بودند، با این حال چگونه مى‏توانستند شرک در عبادت را توجیه کنند، چرا که توحید خالقیت دلیل بر توحید ربوبیت و یگانگى مدبر عالم، و آن هم دلیل بر توحید عبودیت است.
لذا در پایان آیه، عمل آنها را منطبق بر ظلم و ضلال شمرده، مى‏گوید: «ولى ظالمان در گمراهى آشکارند» (بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
مى‏دانیم «ظلم» معنى گسترده‏اى دارد که شامل قرار دادن هر چیز در غیر محل خودش مى‏شود، و از آنجا که مشرکان عبادت و گاه تدبیر جهان را در اختیار بتها مى‏گذاشتند مرتکب بزرگترین ظلم و ضلالت بودند.



اعظم :



آیه 6 : برام جالب توجه بود . به این دوره هم خیلی میاد مراقب باشیم که خریدار مطالب چرند و بیهوده و غفلت زا نباشیم به خصوص در فضای مجازی

شنیدن سخنان لهو و باطل ، آمادگی پذرش حق رو در انان کاهش میده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۳
* مسافر
شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۳ ق.ظ

410 . صفحه 410



دهم بهمن :



نفیسه :



(آیه 51)- از آنجا که در آیات گذشته، سخن از بادهاى پربرکتى در میان بود که پیشقراولان بارانهاى رحمت‏زا هستند، در این آیه اشاره به بادهاى زیانبار کرده، مى‏گوید: «و اگر ما بادى بفرستیم (داغ و سوزان یا سرد و خشک و یا توأم با سموم) و بر اثر آن، زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببینند (مأیوس شده و) پس از آن راه کفران پیش مى‏گیرند» و به این راه همچنان ادامه مى‏دهند (وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ).
آنها افراد ضعیف و کم ظرفیتى هستند و آن چنانند که قبل از آمدن باران مأیوس و بعد از نزول آن، بسیار شادند، و اگر روزى باد سمومى بوزد و زندگى آنان موقتا گرفتار مشکلاتى گردد، فریادشان بلند مى‏شود و زبان به کفر مى‏گشایند.
به عکس مؤمنان راستین که از نعمت خدا شادند و شکرگزار و در مصائب و مشکلات صبورند و شکیبا، دگرگونیهاى زندگى مادى هرگز در ایمان آنها، کمترین خللى وارد نمى‏کند، و همچون کوردلان ضعیف الایمان با وزش یک باد مؤمن و با وزش باد دیگر کافر نمى‏شوند.


(آیه 52)- در این آیه و آیه بعد به تناسب بحثى که در آیه قبل آمد، مردم را به چهار گروه تقسیم مى‏کند:
گروه مردگان، یعنى آنها که هیچ حقیقتى را درک نمى‏کنند هر چند ظاهرا زنده‏اند.
و گروه ناشنوایان که آمادگى براى شنیدن سخن حق ندارند.
و گروهى که از دیدن چهره حق محرومند.
و سرانجام گروه مؤمنان راستین که دلهایى دانا، و گوشهایى شنوا، و چشمهایى بینا دارند.
نخست مى‏گوید: «تو نمى‏توانى سخنان حق خود را به گوش مردگان برسانى» و اندرزهاى تو در دل آنان که دلمرده‏اند اثر ندارد (فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏).
و نیز «تو نمى‏توانى سخنت را به گوش کران برسانى مخصوصا هنگامى که روى مى‏گردانند و پشت مى‏کنند» (وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ).


(آیه 53)- و همچنین «تو نمى‏توانى نابینایان را از گمراهیشان هدایت کنى» (وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ).
«تنها سخنان حقت را مى‏توانى به گوش کسانى برسانى که به آیات ما ایمان مى‏آورند و در برابر حق تسلیمند» (إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ).قرآن غیر از «حیات» و «مرگ» مادى و جسمانى و همچنین «شنوایى» و «بینایى» ظاهرى، نوع برترى از حیات و مرگ و دید و شنود، قائل است که ریشه اصلى سعادت یا بدبختى انسان در آن است. و این آیات از آن سخن مى‏گوید.


(آیه 54)- در این آیه به یکى دیگر از دلائل توحید که دلیل فقر و غنا است اشاره مى‏کند و بحثهایى را که در سرتاسر این سوره، پیرامون توحید آمده تکمیل مى‏نماید، مى‏گوید: «خداوند همان کسى است که شما را (در حالى که ضعیف و ناتوان بودید) آفرید، سپس بعد از ناتوانى،قوت بخشید (و دوران جوانى و شکوفایى نیروها آمد) و باز بعد از قدرت ضعف و پیرى قرار داد» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً).
آرى «او هر چه بخواهد مى‏آفریند و دانا و تواناست» (یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ).
در آغاز آن چنان ضعیف و ناتوان بودید که حتى قدرت نداشتید مگسى را از خود دور کنید یا آب دهان خویش را نگه دارید، این از نظر جسمانى، و از نظر فکرى به مصداق «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً هیچ چیز نمى‏دانستید» حتى پدر و مادر مهربانى را که دائما مراقب شما بودند نمى‏شناختید.
ولى کم کم داراى رشد و قدرت شدید، اندامى نیرومند و فکرى قوى و عقلى توانا و درکى وسیع پیدا کردید.
و با این حال نمى‏توانستید این قدرت را نگه دارید و درست همانند انسانى که از دامنه کوه بلندى به فراز قلّه رسیده از طرف دیگر سراشیبى را شروع کردید، و باز به قعر درّه ضعف و ناتوانى جسمى و روحى رسیدید.
این دگرگونیها و فراز و نشیبها، بهترین دلیل بر این حقیقت است که نه آن قوت از شما بود، و نه آن ضعف، بلکه هر دو از ناحیه دیگرى بود.
آخرین جمله آیه که اشاره به علم و قدرت خداست، هم بشارت است و هم انذار که خدا از همه اعمال و نیّات شما آگاه است و نیز توانایى بر پاداش و کیفر شما دارد.


(آیه 55)- در اینجا بار دیگر به مسأله رستاخیز بازمى‏گردد و صحنه دردناک دیگرى از حال مجرمان را در آن روز مجسّم مى‏سازد.
مى‏گوید: «و روزى که قیامت بر پا شود، مجرمان سوگند یاد مى‏کنند که جز ساعتى (در عالم برزخ) درنگ نکردند»! (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ).
آرى «این چنین از درک حقیقت بازگردانده مى‏شوند» (کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ).


(آیه 56)- این آیه پاسخ مؤمنان آگاه را به سخنان مجرمان ناآگاهى که از وضع برزخ و قیامت اطلاع درستى ندارند بازگو مى‏کند.
مى‏فرماید: «ولى کسانى که علم و ایمان به آنها داده شده، مى‏گویند: شما به فرمان خدا تا روز قیامت (در عالم برزخ) درنگ کردید، و اکنون روز رستاخیز است، اما شما نمى‏دانستید» (وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلى‏ یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
مقدم داشتن «علم» بر «ایمان» به خاطر آن است که علم پایه ایمان است.


(آیه 57)- به هرحال هنگامى که مجرمان خود را با واقعیات دردناک روز قیامت رو برو مى‏بینند در مقام عذرخواهى و توبه بر مى‏آیند، ولى قرآن مى‏گوید:
«در آن روز عذرخواهى ظالمان سودى به حالشان ندارد و توبه آنان نیز پذیرفته نیست» (فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ).
یکى از عذرهاى آنها این است که گناهان خود را به گردن سردمداران کفر و نفاق بیندازند.
و گاه در مقام عذر خواهى سعى مى‏کنند انحراف خود را به گردن شیطان بیندازند و او را بر وسوسه‏هایش ملامت کنند.


(آیه 58)- این آیه در حقیقت اشاره‏اى است به کل مطالبى که در این سوره بیان شد مى‏فرماید: «ما براى مردم در این قرآن از هرگونه مثال و مطلبى بیان کردیم» (وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ).
وعد و وعید، امر و نهى، بشارت و انذار، آیات آفاقى و انفسى، دلائل مبدأ و معاد و اخبار غیبى، و خلاصه از هرچیز که در نفوس انسانها ممکن است اثر مثبت بگذارد بیانى داشتیم.
در حقیقت، قرآن بطور کلى، و سوره روم که اکنون در مراحل پایان آن هستیم بالخصوص مجموعه‏اى است از مسائل بیدار کننده براى هر قشر و گروه و براى هر طرز فکر و عقیده.
ولى با این حال گروهى هستند که هیچ یک از این امور در قلوب تاریک و سیاهشان اثرى نمى‏گذارد، «و اگر آیه‏اى براى آنها بیاورى کافران مى‏گویند: شما اهل باطل هستید» و اینها سحر و جادوست! (وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ).
تعبیر به «مبطلون» تعبیر جامعى است که همه برچسبها و نسبتهاى نارواى مشرکان به انبیا و طرفداران حق را در برمى‏گیرد.


(آیه 59)- این آیه دلیل مخالفت این گروه را به روشنى بیان مى‏کند، مى‏گوید: این نفوذناپذیرى و لجاجت بى‏حد و حساب و دشمنى با هر حقیقت، به خاطر آن است که آنها حس تشخیص و درک خود را بر اثر کثرت گناه و لجاجت از دست داده‏اند، و ابدا چیزى درک نمى‏کنند، آرى «این چنین خداوند بر دلهاى کسانى که علم و آگاهى ندارند مهر مى‏نهد» (کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ).
قابل توجه این که در آیات گذشته، علم پایه ایمان شناخته شده، و در این آیه جهل پایه کفر و عدم تسلیم در برابر حق.


(آیه 60)- این آیه که آخرین آیه سوره روم است، دو دستور مهم و یک بشارت بزرگ به پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏دهد، تا او را در این مبارزه پى‏گیر و مستمر در برابر این لجوجان جاهل، و بى‏خردان سرسخت، به استقامت دعوت کند.
نخست مى‏گوید: «اکنون که چنین است (در برابر همه حوادث، همه آزارها و کارشکنیها و نسبتهاى ناروا) شکیبایى و صبر پیشه کن» (فَاصْبِرْ).که شکیبایى و صبر و استقامت کلید اصلى پیروزى است.
و براى این که پیامبر را در این راه دلگرمتر کند مى‏افزاید: «وعده خدا بطور مسلم حق است» (إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
دومین دستور، دستور به تسلط بر اعصاب و حفظ متانت و آرامش، و به اصطلاح از جا در نرفتن در این مبارزه سخت و پى‏گیر است، مى‏فرماید: «و هرگز نباید کسانى که ایمان و یقین ندارند تو را خشمگین و عصبانى کنند» (وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ).
وظیفه تو بردبارى و تحمل و حوصله هر چه بیشتر و حفظ متانتى که شایسته یک رهبر در برابر این گونه افراد است، مى‏باشد.
این سوره با وعده پیروزى مؤمنان بر دشمنان آغاز شد، و با وعده پیروزى نیز پایان مى‏گیرد، ولى شرط اصلى آن را صبر و استقامت شمرده است.


..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه  51 سوره رومم  :



مریم :

نعمت ها را کفران می کنند

منظور از نعمت,,, نعمت ولی خدا و رسول الله و نعمت هدایت هست؟!



نفیسه:


نظر شخصی من اینه اینگونه افراد در شداید زندگی راه ناشکری رو در پیش میگیرن برای نعماتی که بهشون اعطا شده و حتی ممکن است همه چیز رو منکر شن. در نتیجه نعمت ایمان رو هم از دست میدن و کافر میشن.


درسهایی از سوره شریفه ی  روم

18-و له الحمد فی السموات و الارض و عشیا و حین تظهرون
3،4-یکی از نشانه های اعجاز قرآن،پیشگوییهای صادقانه و محقق آن است.
6-سرچشمه تخلف از وعده یا عجز است یا جهل و یا پشیمانی که خداوند از آنها منزه است.
7-دنیا ظاهر و باطنی دارد و آخرت باطن دنیاست.
9-تحولات تاریخی براساس قوانین ثابت است که میتوان از گذشته برای امروز وفردا درس گرفت.امام صادق (ع) درباره معنای"اولم یسیروا فی الارض" فرمودند: "مراد تدبر و سیر در تاریخ اقوام گذشته در قران است".
10-سقوط  انسان مراحلی دارد:ابتدا گناه ،سپس تکذیب و آنگاه استهزاء.
12-به سرمستی امروز تبهکاران ننگرید که روز غم انگیزی در پیش دارند.
15-شرط رستگاری و ورود به بهشت ایمان و عمل صالح است.
17-بعضی زمانها برای ذکر خداوند مناسبتر است.
19-در معاد شک نکنید ،زیرا کار خداوند میراندن و برانگیختن است.
20-بهترین راه خداشناسی،تفکر در آفرینش است و یکی از این تفکرات،خودشناسی است که مقدمه ی خداشناسی میشود.
20-در خاک،حس و حرکت نیست ولی در انسان هست و این نشانه قدرت و عظمت پروردگار است.
21-هدف از ازدواج ،تنها ارضای غریزه ی  جنسی نیست ،بلکه رسیدن به یک آرامش جسمی و روانی است.در نتیجه همسر باید عامل آرامش باشد نه مایه تشنج و اضطراب.
22-انسان عالم و فهمیده،از اختلاف رنگها و زبانها به معرفت الهی میرسد.زیرا یکسان بودن شکل و رنگ همه انسانها،با ابتکار و نوآوری و بدیع بودن خداوند سازگار نیست.این در حالی است که جاهل،رنگ و زبان را وسیله ی تحقیر و تفاخر قرار میدهد.
29-خداوند کسانی را گمراه میکند که به جای پیروی از علم و عقل ،پیرو هوسهای خود باشند.
30-انحراف یک عارضه است.زیرا گرایش به دین حق ،در نهاد هر انسانی نهفته است.
31،32-شرک تنها پرستیدن خورشید و ماه و بت نیست .هرکس که عامل تفرقه در دین خدا شود،مشرک است.
36-انسان دور از خدا کم ظرفیت است.با اندکی نعمت مست میشود و با کمی تلخی وغم به بن بست میرسد.درصورتیکه خداوند از مردم تحمل و ظرفیتی میخواهد که از دست رفتن نعمتها آنان را نگران و به دست آوردن نعمتها آنها را سرمست نکند.
38-در انفاق و کمک خویشان بر دیگران مقدمند.
39-مقدار و کمیت پول مهم نیست،انگیزه و هدف پرداخت مهم است.رشدی که از ربا حاصل میشود کاذب و ظاهری است ولی پرداخت  خالصانه زکات موجب ازیاد و رشد است.
48-اعمال انسان در طبیعت تاثیر میگذارد.اعمال ناروای انسان مانع سودبخشی آب و خاک و عامل بروز پدیده های ناگوار است.
42-یک جامعه و اکثریت منحرف به قهر الهی مبتلا خواهند شد.گرچه تعدادی خوبان نیز در آنها باشند(اکثرهم مشرکین).هرگاه در منطقه ای اکثریت مردم فاسد شدند،جهاد یا هجرت از آنجا لازم است.
57-توبه و عذرخواهی در دنیا کارساز است و در قیامت هیچ کارایی ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۳
* مسافر
جمعه, ۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۳ ق.ظ

409 . صفحه 409


نهم بهمن :



نفیسه :


(آیه 42)- در این آیه براى این که مردم شواهد زنده‏اى را در مسأله ظهور فساد در زمین به خاطر گناه انسانها با چشم خود ببینند، دستور «سیر در ارض» را مى‏دهد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏فرماید: «بگو: شما در روى زمین به گردش بپردازید (حال امتهاى پیشین را جستجو کنید، و اعمال و سرنوشت آنها را مورد بررسى قرار دهید) ببینید عاقبت کسانى که قبل از شما بودند به کجا رسید»؟! (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ).
قصرها و کاخهاى ویران شده آنها را بنگرید، خزائن به تاراج رفته آنها را تماشا کنید، جمعیت نیرومند پراکنده شده آنها را مشاهده نمایید، و سرانجام قبرهاى درهم شکسته و استخوانهاى پوسیده آنها را بنگرید.
آرى «بیشترشان مشرک بودند» (کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ). و شرک ام الفساد و مایه تباهى آنها شد.


(آیه 43)- و از آنجا که پند گرفتن و بیدار شدن، و سپس بازگشتن به سوى خدا، همیشه مفید و مؤثر نیست، در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده چنین مى‏گوید: «صورت خود را به سوى دین و آیین مستقیم و پابرجا (آیین توحید خالص) قرار ده، پیش از آن که روزى فرار رسد که هیچ کس قدرت ندارد آن روز را از خدا باز گرداند (و برنامه الهى را تعطیل کند) و در آن روز مردم گروه گروه مى‏شوند و صفوف از هم جدا مى‏گردد» گروهى در بهشت و گروهى در دوزخ (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ).این که خطاب را متوجه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏کند، براى این است که دیگران حساب کار خویش را برسند.


(آیه 44)- این آیه در حقیقت شرحى است براى این جدایى صفوف در قیامت، مى‏فرماید: «هر کسى کافر شد کفرش بر زیان خود اوست» و وبالش دامنگیر او (مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ).
«و اما آنها که عمل صالحى انجام دادند (پاداش الهى را) به سود خودشان آماده و مهیا مى‏سازند» (وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ).


(آیه 45)- در این آیه در مورد مؤمنان توضیح مى‏دهد که نه تنها اعمال خود را در آنجا مى‏بینند، بلکه خدا مواهب بیشترى که شایسته فضل و کرم اوست به آنها مى‏بخشد، مى‏گوید: «هدف این است که (خداوند) کسانى را که ایمان آورده‏اند، و عمل صالح انجام داده‏اند از فضلش پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ).
مسلما این فضل الهى شامل حال کافران نمى‏شود، «چرا که خدا کافران را دوست ندارد» (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ).


(آیه 46)- در این سوره، بخش قابل ملاحظه‏اى از دلائل توحید و نشانه‏هاى پروردگار در هفت آیه بیان شده که هر کدام با جمله «وَ مِنْ آیاتِهِ» آغاز مى‏شود. شش قسمت آن را قبلا به صورت پى در پى خواندیم، و این آیه آخرین آنها مى‏باشد.
و از آن جا که در آیه قبل سخن از ایمان و عمل صالح بود، بیان دلائل توحیدى تأکیدى نیز بر آن مى‏باشد.
مى‏فرماید: «و از آیات (عظمت و قدرت) خدا این است که بادها را به عنوان بشارتگرانى مى‏فرستد» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ).
آنها در پیشاپیش باران حرکت مى‏کنند، قطعات پراکنده ابر را با خود برداشته به هم مى‏پیوندند، و به سوى سرزمینهاى خشک و تشنه مى‏برند، صفحه آسمان را مى‏پوشانند و با دگرگون ساختن درجه حرارت جو، ابرها را آماده ریزش باران مى‏کنند.در دنباله آیه مى‏خوانیم: «خدا مى‏خواهد بدین سبب شما را از رحمت خود بچشاند، تا کشتیها به فرمانش حرکت کنند، و شما از فضل و رحمت او بهره گیرید و شاید شکرگزارى کنید» (وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
آرى! بادها هم وسیله تولید نعمتهاى فراوان در زمینه کشاورزى و دامدارى هستند، و هم وسیله حمل و نقل، و سرانجام سبب رونق امر تجارت است.
آرى! آنها بشارت دهندگانى هستند در جهات مختلف.


(آیه 47)- در این آیه سخن از فرستادن پیامبران الهى است، در حالى که آیه بعد از آن بار دیگر به نعمت وزش بادها بر مى‏گردد، ممکن است قرار گرفتن این آیه در میان دو آیه که در باره نعمت وجود بادها سخن مى‏گوید جنبه معترضه داشته باشد. و ممکن است ذکر مسأله نبوّت در کنار این بحثها براى تکمیل مسائل مربوط به مبدأ و معاد باشد.
به هر حال آیه چنین مى‏گوید: «ما قبل از تو پیامبرانى را به سوى قومشان فرستادیم»َ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلًا إِلى‏ قَوْمِهِمْ).
«آنها دلائل روشن و آشکار (از معجزات و منطق عقل) براى این اقوام آوردند»َجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ).
گروهى ایمان آوردند، و گروهى به مخالفت برخاستند اما هنگامى که اندرزها و هشدارها سودى نداد «ما از مجرمان انتقام گرفتیم»!َانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا).
و مؤمنان را یارى کردیم «و همواره این حق بر ما بوده است که مؤمنان را یارى کنیم»َ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ).


(آیه 48)- این آیه باردیگر به توضیح نعمت وزش بادها پرداخته، چنین مى‏گوید: «خداوند همان کسى است که بادها را مى‏فرستد تا ابرهایى را به حرکت در آورند» (اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً).
«سپس ابرها را در پهنه آسمان آن گونه که بخواهد مى‏گستراند» (فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ).آنها را به صورت قطعاتى در آورده «و متراکم مى‏سازد» (وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً).
«اینجاست که دانه‏هاى باران را مى‏بینى که از لابلاى آنها خارج مى‏شوند» (فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ).
آرى! یکى از نقشهاى مهم، هنگام نزول باران بر عهده بادها گذاشته شده است.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «پس هنگامى که این باران حیاتبخش را به هرکس از بندگانش بخواهد برساند، ناگهان آنها خوشحال و مسرور مى‏شوند» (فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ).


(آیه 49)- «و قطعا پیش از آن که بر آنان نازل شود، مأیوس بودند» (وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ).
این یأس و آن بشارت را کسانى به خوبى درک مى‏کنند که همچون عربهاى بیابانگرد حیات و زندگیشان پیوند بسیار نزدیکى با همین قطره‏هاى باران دارد.


(آیه 50)- در این آیه روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «به آثار رحمت الهى بنگر که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده مى‏کند» (فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
تعبیر به «رحمت الهى» در مورد باران، اشاره به آثار پربرکت آن از جهات مختلف است.
سپس با توجه به پیوندى که مبدأ و معاد در مسائل مختلف دارند در پایان آیه مى‏افزاید: «چنین کسى (که زمین مرده را با نزول باران زنده کرد) زنده کننده مردگانى (در قیامت) است، و او بر همه چیز تواناست» (إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۳
* مسافر
پنجشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۳ ق.ظ

408 . صفحه 408


هشتم بهمن :



نفیسه :


(آیه 33)- این آیه در حقیقت استدلال و تأکیدى است بر بحث گذشته در زمینه فطرى بودن توحید و شکوفا شدن این نور الهى در شداید و سختیها.
مى‏فرماید: «هنگامى که مختصر ضررى به انسانها برسد پروردگارشان را مى‏خوانند، و به سوى او انابه مى‏کنند» (وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ).
ولى آن چنان کم ظرفیت و کوتاه فکر و اسیر تعصب و تقلید کورکورانه از نیاکان مشرک خود هستند که به مجرد این که حوادث سخت برطرف مى‏شود و نسیم آرامش مى‏وزد و «خداوند رحمتى از سوى خودش به آنها مى‏چشاند گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک مى‏شوند» (ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ).
تکیه روى «مُنِیبِینَ إِلَیْهِ» اشاره لطیفى به این معنى مى‏باشد که پایه و اساس در فطرت انسان توحید و خداپرستى است و شرک امر عارضى است که وقتى از آن قطع امید مى‏کند خواه ناخواه به سوى ایمان و توحید باز می گردد.


(آیه 34)- در این آیه به عنوان تهدید به این افراد کم ظرفیت مشرک که به هنگام نیل به نعمتها خدا را به دست فراموشى مى‏سپارند مى‏گوید: بگذار «نعمتهایى را که ما به آنها داده‏ایم کفران کنند» و هر کار از دستشان ساخته است انجام دهند (لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ).
«پس (تا مى‏توانید از این نعمتهاى زودگذر دنیا) بهره گیرید» (فَتَمَتَّعُوا).
«اما به زودى (نتیجه شوم اعمال خویش را) خواهید دانست» (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).


(آیه 35)- در این آیه براى محکوم ساختن این گروه مشرک، سخن را در قالب استفهام آمیخته با توبیخ درآورده، مى‏گوید: «آیا ما دلیل محکمى بر آنان فرستادیم که از شرکشان سخن مى‏گوید» و آن را موجّه مى‏شمارد؟ (أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ).


(آیه 36)- این آیه که ترسیم دیگرى از طرز فکر و روحیه این جاهلان کم ظرفیت است چنین مى‏گوید: «و هنگامى که رحمتى به مردم بچشانیم خوشحال و مغرور مى‏شوند، و هرگاه بلا و رنج و دردى به خاطر اعمالى که انجام داده‏اند به آنها برسد ناگهان مأیوس و نومید مى‏گردند» (وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ).
در حالى که مؤمنان راستین کسانى هستند که نه به هنگام نعمت گرفتار غرور و غفلت مى‏شوند و نه به هنگام مصیبت، گرفتار یأس و نومیدى، نعمت را از خدا مى‏دانند و شکر به درگاه او مى‏برند، و مصیبت را آزمون و امتحان، و یا نتیجه اعمال خویش محسوب مى‏دارند و صبر مى‏کنند و رو به درگاه او مى‏آورند.


(آیه 37)- این آیه همچنان از «توحید ربوبیت» سخن مى‏گوید، و به تناسب بحثى که در آیات گذشته آمده بود که بعضى از کم ظرفیتان با روى آوردن نعمت، مغرور و با مواجه شدن بلا، مأیوس مى‏شوند، چنین مى‏فرماید: «آیا ندیدند که خداوند روزى را براى هرکس بخواهد گسترده (و براى هرکس بخواهد) تنگ مى‏سازد» (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).
درست است که عالم، عالم اسباب است ولى در عین حال این یک قاعده کلى و همیشگى نیست، چرا که گاه افراد بسیار جدى و لایقى را مى‏بینیم که هر چه مى‏دوند به جایى نمى‏رسند، و به عکس گاه افراد کم دست و پا را مشاهده مى‏کنیم که درهاى روزى از هر سو به روى آنها گشوده است! این استثناها گویا براى این است که خداوند نشان دهد با تمام تأثیرى که در عالم اسباب آفریده، نباید در عالم اسباب گم شوند، و نباید فراموش کنند که در پشت این دستگاه، دست نیرومند دیگرى است که آن را مى‏گرداند.
لذا در پایان آیه مى‏گوید: «در این نشانه‏هایى است از قدرت و عظمت خدا براى قومى که ایمان مى‏آورند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).


(آیه 38)- و از آنجا که هر نعمت و موهبتى، وظایف و مسؤولیتهایى را همراه مى‏آورد، در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: چون چنین است «پس حق بستگان و نزدیکان را ادا کن، و همچنین (حق) مسکینان و در راه‏ماندگان را» (فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ).
تعبیر به «حَقَّهُ» بیانگر این واقعیت است که آنها در اموال انسان شریکند و اگر چیزى انسان مى‏پردازد حق خود آنها را ادا مى‏کند.
و در پایان آیه براى تشویق نیکوکاران، و ضمنا بیان شرط قبولى انفاق مى‏فرماید: «این کار براى کسانى که تنها رضاى خدا را مى‏طلبند بهتر است» (ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ).
«و کسانى که چنین کار نیکى را انجام مى‏دهند رستگارانند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
با توجه به این که «وجه اللّه» به معنى ذات پاک پروردگار است، این آیه نشان مى‏دهد که تنها مسأله انفاق و پرداختن حق خویشاوندان و دیگر صاحبان حقوق کافى نیست، مهم آن است که با اخلاص و نیت پاک توأم بوده و از هرگونه ریا و خودنمایى و منت و تحقیر و انتظار پاداش خالى باشد.


(آیه 39)- در این آیه به تناسب بحثى که از انفاق خالص در میان بود به دو نمونه از انفاقها که یکى براى خداست، و دیگرى به منظور رسیدن به مال دنیا اشاره کرده، مى‏فرماید: «آنچه به عنوان ربا مى‏پردازید تا در اموال مردم فزونى یابد، نزد خدا فزونى نخواهد یافت، و آنچه را به عنوان زکات مى‏پردازید و تنها رضاى خدا را مى‏طلبید (مایه برکت است و) کسانى که چنین مى‏کنند داراى پاداش مضاعفند» (وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ).
«ربا» در اصل به معنى افزایش است و در اینجا منظور هدایایى است که بعضى از افراد براى دیگران- مخصوصا صاحبان مال و ثروت- مى‏برند، به این منظور که پاداشى بیشتر و بهتر از آنها دریافت دارند.
بدیهى است در این گونه هدایا نه استحقاق طرف در نظر گرفته مى‏شود، و نه شایستگیها و اولویتها، بلکه تمام توجه به این است که این هدیه به جایى داده شود که بتواند مبلغ بیشترى را صید کند! و طبیعى است این چنین هدایا که جنبه اخلاص در آن نیست از نظر اخلاقى و معنوى فاقد ارزش مى‏باشد.


(آیه 40)- در این آیه بار دیگر به مسأله مبدأ و معاد که موضوع اساسى در بسیارى از آیات این سوره بود بازمى‏گردد، و خدا را با چهار وصف، توصیف مى‏کند تا هم اشاره‏اى به توحید و مبارزه با شرک باشد، و هم دلیلى بر معاد، مى‏فرماید:
«خداوند همان کسى است که شما را آفرید، سپس روزى داد، بعد مى‏میراند و بعد زنده مى‏کند» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ).
«آیا هیچ یک از شریکانى که شما براى خدا ساخته‏اید توانایى بر چیزى از این کارها دارد»؟ (هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ).
«منزه است خدا، و برتر است از آنچه آنها شریک براى او قرار مى‏دهند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
مسلم است هیچ یک از مشرکان، معتقد نبودند که آفرینش به وسیله بتها صورت گرفته، یا این که روزى آنها به دست بتهاست، و یا پایان عمرشان.
بنابراین پاسخ این سؤالات منفى است و استفهام، استفهام انکارى مى‏باشد.
جمله «سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ» این حقیقت را بازگو مى‏کند که آنها مقام پروردگار را فوق العاده پایین آوردند که در کنار بتها و معبودان ساختگى قرار مى‏دهند.


(آیه 41)- سرچشمه فساد، اعمال خود مردم است! در آیات گذشته، سخن از شرک در میان بود و مى‏دانیم ریشه اصلى تمام مفاسد فراموش کردن اصلى توحید و روى آوردن به شرک است، لذا در اینجا سخن از ظهور فساد در زمین به خاطر اعمال مردم به میان آورده، مى‏گوید: «فساد در خشکى و دریا به خاطر کارهایى که مردم انجام داده‏اند آشکار شده است» (ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ). هر جا فسادى ظاهر شود بازتاب اعمال مردم است چرا که هر کار نادرست عکس العمل نامطلوبى دارد.
سپس مى‏فرماید: «خدا مى‏خواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید به سوى حق بازگردند»! (لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۳
* مسافر
چهارشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۲ ق.ظ

407 . صفحه 407



هفتم بهمن :



نفیسه :


(آیه 25)- در این آیه بحث از آیات آفاقى را در زمینه تدبیر نظام آسمان و زمین و ثبات و بقاى آنها که از آیات قبل شروع شده، ادامه داده و مى‏فرماید: «و از آیات او این است که آسمان و زمین به فرمان او برپاست» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ).
یعنى نه تنها آفرینش آسمانها که در آیات قبل به آن اشاره شد آیتى است که برپایى و ادامه نظام آنها نیز آیتى دیگر مى‏باشد، چه این که این اجرام عظیم در گردش منظم خود احتیاج به امور زیادى دارد که مهمترین آنها محاسبه پیچیده تعادل نیروى جاذبه و دافعه است.
و در پایان این آیه با استفاده از زمینه بودن «توحید» براى «معاد» بحث را به این مسأله منتقل ساخته، مى‏فرماید: «سپس هنگامى که شما را (در قیامت) از زمین فرا خواند ناگهان همه خارج مى‏شوید» و در صحنه محشر حضور مى‏یابید (ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ).


(آیه 26)- توحید مالکیت خداوند: در آیات گذشته بحثهایى پیرامون «توحید خالقیت» و «توحید ربوبیت» آمده بود، و این آیه، از یکى از شاخه‏هاى توحید که «توحید مالکیت» است سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از آن او مى‏باشند» (وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و چون همه از آن اویند «همگى در برابر او خاضع و مطیعند» (کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ).
یعنى از نظر قوانین آفرینش زمام امر همه در دست اوست و همه خواه ناخواه تسلیم قوانین او در جهان تکوینند.
دلیل این «مالکیت» همان خالقیت و ربوبیت اوست: کسى که در آغاز موجودات را آفریده و تدبیر آنها را بر عهده دارد، مسلما مالک اصلى نیز باید او باشد، نه غیر او.


(آیه 27)- و از آنجا که در سلسله آیاتى که گذشت و نیز بعدا خواهد آمد مسائل مربوط به مبدأ و معاد همچون تار و پود یک پارچه در هم انسجام یافته، در این آیه باز به مسأله معاد بر مى‏گردد و مى‏گوید: «او کسى است که آفرینش را آغاز مى‏کند سپس آن را باز مى‏گرداند، و این کار براى او آسانتر مى‏باشد»! (وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ).
قرآن در این آیه با کوتاهترین استدلال، مسأله امکان معاد را اثبات کرده است، مى‏گوید: شما معتقدید آغاز آفرینش از اوست، بازگشت مجدد که از آن آسانتر است چرا از او نباشد؟
توجه به یک نکته در اینجا ضرورى است که تعبیر به آسان بودن و سخت بودن از دریچه فکر ماست، و الا براى وجودى که بى نهایت است «سخت» و «آسان» هیچ تفاوتى ندارد.
و شاید به همین دلیل بلافاصله در ذیل آیه مى‏فرماید: «و براى اوست توصیف برتر در آسمانها و زمین» (وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
چرا که هر وصف کمالى در آسمان و زمین درباره هر موجودى تصور کنید از علم، قدرت، مالکیت، عظمت، وجود و کرم، مصداق اتم و اکمل آن نزد خدا است، چرا که همه محدودش را دارند، و او نامحدودش را، اوصاف همه عارضى است و اوصاف او ذاتى و او منبع اصلى همه کمالات است.
سرانجام در پایان آیه به عنوان تأکید یا به عنوان یک دلیل، مى‏گوید:
«و اوست توانمند و حکیم» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
عزیز است و شکست‏ناپذیر اما در عین قدرت نامحدودش کارى بى‏حساب انجام نمى‏دهد، و همه افعالش بر طبق حکمت است.


(آیه 28)- بعد از بیان قسمتى دیگر از دلائل توحید و معاد در آیات گذشته به ذکر دلیلى بر نفى شرک به صورت بیان یک مثال پرداخته، مى‏گوید: «خداوند مثالى از خودتان براى شما زده است» (ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ).
و آن مثال این است که اگر بردگان و مملوکهایى در اختیار شما باشد «آیا این برده‏هاى شما در روزیهایى که به شما داده‏ایم شریک شما مى‏باشند»؟! (هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فِی ما رَزَقْناکُمْ).
«آن چنان که هر دو با هم کاملا مساوى باشید» (فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ).
و از تصرف مستقل و بدون اجازه آنان بیم داشته باشید آن گونه که در مورد شرکاى آزاد، خود بیم دارید» (تَخافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ).
یا آن چنان که شما حاضر نیستید بدون اجازه آنها دخل و تصرفى در اموالتان کنید.
وقتى در مورد بردگانتان که «ملک مجازى» شما هستند این چنین امرى را نادرست و غلط مى‏دانید، چگونه مخلوقات را که ملک حقیقى خدا هستند شریک او مى‏پندارید؟ یا پیامبرانى همچون مسیح، یا فرشتگان خدا، یا مخلوقاتى همچون جن، و یا بتهاى سنگى و چوبى را همتایان خدا مى‏شمرید؟ این چه قضاوت زشت و دور از منطقى است؟! و در دنباله آیه براى تأکید مى‏فرماید: «این چنین آیات خود را براى کسانى که تعقّل مى‏کنند شرح مى‏دهیم» (کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
آرى! با ذکر مثالهاى روشن از متن زندگى خود شما حقایق را بازگو مى‏کنیم تا اندیشه خود را به کار اندازید.


(آیه 29)- ولى این آیات بینات و این گونه مثالهاى واضح و روشن براى صاحبان اندیشه است، نه ظالمان هوى پرست بى‏دانشى که پرده‏هاى جهل و نادانى بر قلب آنها فرو افتاده، و خرافات و تعصبات جاهلى فضاى فکر آنها را تیره و تار کرده.
لذا در این آیه مى‏افزاید: «ظالمان از هوى و هوسهاى خویش بدون علم و آگاهى پیروى مى‏کنند» و تابع هیچ منطقى نیستند (بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ).اینها را خداوند به خاطر اعمالشان در وادى ضلالت افکنده است «و چه کسى مى‏تواند آنها را که خدا گمراه کرده هدایت کند»؟! (فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ).
و مسلم است کسانى را که خدا رهایشان سازد و به خویشتن واگذار کند «براى آنها هیچ یار و یاورى نخواهد بود» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ).


(آیه 30)- تا اینجا بحثهاى فراوانى پیرامون توحید و خداشناسى از طریق مشاهده نظام آفرینش داشته‏ایم.
و به دنبال آن در این آیه سخن از توحید فطرى است یعنى همان مسأله را از طریق درون و مشاهده باطنى و درک ضرورى وجدانى تعقیب کرده، مى‏فرماید:
«پس روى (دل) خود را متوجه آیین پاک و خالص پروردگار کن»! (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً).
چرا که «این فطرتى است که خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونى در آفرینش خدا نیست» (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ). و از نخستین روزى که انسان قدم به عالم هستى مى‏گذارد این نور الهى در درون جان او شعله‏ور است.
«این است دین و آیین محکم و استوار» (ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ).
«ولى اکثر مردم نمى‏دانند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
«دین حنیف» یعنى دینى که از تمام کجیها و از انحراف و خرافات و گمراهیها به سوى راستى و درستى متمایل شده است.


(آیه 31)- در این آیه چنین مى‏افزاید: این توجیه شما به دین حنیف خالص و فطرى «در حالى است که شما بازگشت به سوى پروردگار مى‏کنید» (مُنِیبِینَ إِلَیْهِ).
اصل و اساس وجود شما بر توحید است و سرانجام باید به سوى همین اصل بازگردید.
و به دنبال دستور «انابه» و بازگشت، دستور به «تقوا» مى‏دهد که جامع همه اوامر و نواهى الهى است، مى‏فرماید: «و از (مخالفت فرمان) خداوند بپرهیزید» (وَ اتَّقُوهُ).سپس از میان تمام اوامر تکیه و تأکید بر موضوع نماز کرده، مى‏گوید: «و نماز را بر پا دارید» (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ). چرا که نماز در تمام ابعادش مهمترین برنامه مبارزه با شرک و مؤثرترین وسیله تقویت پایه‏هاى توحید و ایمان به خداست.
لذا از میان تمام نواهى نیز روى «شرک» تکیه مى‏کند، مى‏گوید: «و از مشرکان نباشید» (وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ). چرا که شرک بزرگترین گناه و اکبر کبائر است.


(آیه 32)- در این آیه یکى از نشانه‏ها و پیامدهاى شرک را در عبارتى کوتاه و پرمعنى بیان کرده، مى‏گوید: از مشرکان نباشید «از کسانى که دین خود را پراکنده ساختند، و به دسته‏ها و گروهها تقسیم شدند» (مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً).
و عجب این که با تمام تضادّ و اختلافى که داشتند «هر گروهى به آنچه نزد آنهاست (دلبسته و) خوشحالند»! (کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ).
آرى! یکى از نشانه‏هاى شرک پراکندگى و تفرقه است، چرا که معبودهاى مختلف منشأ روشهاى متفاوت، و سرچشمه جداییها و پراکندگیهاست.
توحید یک جاذبه نیرومند درونى!
بدون شک همان گونه که دلائل عقلى و منطقى به انسان جهت مى‏دهد در درون جان او نیز کششها و جاذبه‏هایى وجود دارد که براى او تعیین جهت مى‏کند.
فلسفه وجودى آنها همین است که در مسائل حیاتى انسان همیشه نمى‏تواند به انتظار عقل و منطق بنشیند، چرا که این کار گاهى سبب تعطیل هدفهاى حیاتى مى‏شود، مثلا اگر انسان براى خوردن غذا، یا آمیزش جنسى، بخواهد از منطق «لزوم بدل ما یتحلل» و «لزوم تداوم نسل از طریق توالد و تناسل» الهام بگیرد و طبق آن حرکت کند، باید مدتها پیش از این نوع او منقرض شده باشد، ولى غریزه و جاذبه جنسى از یکسو و اشتها به تغذیه از سوى دیگر او را به سوى این هدف مى‏کشاند، و هر قدر هدفها حیاتى‏تر و عمومى‏تر باشد این جاذبه‏ها نیرومندتر است! ولى باید توجه داشت که این کششها و جاذبه‏ها بر دو گونه است: بعضى ناآگاه است یعنى نیاز به وساطت عقل و شعور ندارد، همان گونه که حیوان بدون نیاز به تفکر به سوى غذا و جنس مخالف جذب مى‏شود.
اما گاهى تأثیر آن به صورت آگاهانه است یعنى این جاذبه درونى در عقل و اندیشه اثر مى‏گذارد و او را وادار به انتخاب طریق مى‏کند.
قسم اول را «غریزه» و قسم دوم را «فطرت» مى‏نامند- دقت کنید.
خداگرایى و خداپرستى به صورت یک فطرت در درون جان همه انسانها قرار دارد.
شواهد گوناگونى در دست داریم که فطرى بودن «خداگرایى» بلکه مذهب را در تمام اصولش روشن مى‏کند:
1- دوام اعتقاد مذهبى و ایمان به خدا در طول تاریخ پرماجراى بشر خود نشانه‏اى بر فطرى بودن آن است، چرا که اگر عادت بود نه جنبه عمومى و همگانى داشت، و نه دائمى و همیشگى بود.
2- مشاهدات عینى در دنیاى امروز نشان مى‏دهد با تمام تلاش و کوششى که بعضى از رژیمهاى استبدادى جهان براى محو مذهب و آثار مذهبى از طرق مختلف به خرج داده‏اند نتوانسته‏اند مذهب را از اعماق این جوامع ریشه کن سازند.
3- کشفیات اخیر روانکاوان و روانشناسان در زمینه ابعاد روح انسانى شاهد دیگرى بر این مدعا است، آنها مى‏گویند: بررسى درباره ابعاد روح انسان نشان مى‏دهد که یک بعد اصیل آن «بعد مذهبى» یا به تعبیر آنها «قدسى» و «یزدانى» است، و گاه این بعد مذهبى را سرچشمه ابعاد سه گانه دیگر یعنى بعد «راستى» (علم) و «نیکویى» و «زیبایى» دانسته‏اند.
«حس راستى» سرچشمه انواع علوم و دانشها و انگیزه کنجکاوى مستمر و پیگیر در شناخت جهان هستى است.
«حس نیکى» انسان را به سوى مفاهیم اخلاقى همچون عدالت و شهامت و فداکارى و مانند آن جذب مى‏کند.
«حس زیبایى» انسان را به سوى هنرهاى اصیل، زیباییها، ادبیات و مسائل ذوقى جذب مى‏کند، و گاه سرچشمه تحولهایى در زندگى فرد و جامعه مى‏شود.
«حس مذهبى» یعنى ایمان به یک مبدأ متعالى و پرستش و نیایش او.
4- پناه بردن انسان در شداید و سختیها به یک نیروى مرموز ماوراى طبیعى و تقاضاى حل مشکلات و فرو نشستن طوفانهاى سخت زندگى از درگاه او، نیز گواه دیگرى بر اصالت این جاذبه درونى و الهام فطرى است که- به انضمام سایر شواهدى که گفتیم- مى‏تواند ما را به وجود چنین کشش نیرومندى در درون وجودمان به سوى خدا واقف سازد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۲
* مسافر
سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۳۲ ق.ظ

406 . صفحه 406


ششم بهمن :



نفیسه :




(آیه 16)- «و اما آنان که به آیات ما و لقاى آخرت کافر شدند، در عذاب الهى احضار مى‏شوند» (وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ).




(آیه 17)- تسبیح و حمد در همه حال براى خداست: بعد از بحثهاى فراوانى که در آیات گذشته در مورد مبدأ و معاد و بخشى از پاداش مؤمنان و کیفر مشرکان آمد در این آیه به تسبیح و حمد پروردگار و تنزیه و تقدیس او از هرگونه شرک و نقص و عیب پرداخته، مى‏فرماید: «منزّه است خداوند به هنگامى که شام مى‏کنید و هنگامى که صبح مى‏کنید» (فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ).




(آیه 18)- «و حمد و ستایش مخصوص ذات پاک اوست در آسمان و زمین (منزه است) به هنگام عصر، و هنگامى که وارد ظهر مى‏شوید» (وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ).

به این ترتیب در دو آیه فوق چهار وقت براى «تسبیح» پروردگار بیان شده:
آغاز شب،طلوع صبح،عصرگاهان و به هنگام زوال ظهر.



(آیه 19)- در این آیه باز به مسأله معاد بازمى‏گردد، و از طریق دیگرى به استبعاد منکران چنین پاسخ مى‏گوید: «زنده را از مرده، و مرده را از زنده، خارج مى‏کند و زمین را پس از مردنش حیات مى‏بخشد، و به همین گونه روز قیامت (از گورها) بیرون آورده مى‏شوید» (یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ).

یعنى «صحنه معاد» و «صحنه پایان دنیا» که یکى خروج «زنده از مرده» است و دیگرى «مرده از زنده» مرتبا در برابر چشم شما تکرار مى‏شود، بنابراین چه جاى تعجب که در پایان جهان همه موجودات زنده بمیرند و در رستاخیز همه انسانها به زندگى جدیدى باز گردند؟! اما «خروج حىّ از میت» در مورد زمینهاى مرده براى همه روشن است که در فصل زمستان زمین به صورت مرده در مى‏آید، اما در فصل بهار با تعادل هوا و فرو ریختن قطرات حیاتبخش باران جنبشى در زمین پیدا مى‏شود، و این صحنه معاد است که در این جهان مى‏بینیم. و اما در مورد خارج ساختن «مرده از زنده» آن هم چیز پوشیده و پنهانى نیست ولی در مورد بیرون آمدن موجود «زنده از مرده» گرچه طبق مسلمات علم امروز در حال حاضر حداقل در آزمایشهاى بشرى و مشاهدات روزمره موردى دیده نشده است. ولى مسلما در آغاز که این کره خاکى یک پارچه آتش بود، موجود زنده‏اى وجود نداشت، بعدا در شرایط خاصى که علم هنوز آن را به درستى کشف نکرده است موجودات زنده از مواد بى‏جان با یک جهش بزرگ متولد شدند، اما این موضوع در شرایط فعلى کره زمین در آنجا که در دسترس علم و دانش بشر است دیده نمى‏شود.
اما آنچه براى ما محسوس و کاملا قابل لمس و درک است این است که موجودات مرده دائما جزء اندام موجودات زنده مى‏شوند و لباس حیات در تن مى‏پوشانند، آب و غذایى که ما مى‏خوریم موجود زنده‏اى نیست، اما جزء بدن ما که شد تبدیل به یک موجود زنده مى‏شود، و سلولهاى تازه‏اى بر سلولهاى بدن ما افزوده مى‏گردد.
بنابراین مى‏توان گفت: دائما در نظام عالم طبیعت زندگى از دل مرگ و مرگ از دل زندگى بیرون مى‏آید به همین دلیل خدایى که آفریننده طبیعت است قادر به احیاى مردگان در جهان دیگر مى‏باشد.



(آیه 20)- آیات خدا در آفاق و انفس! در اینجا نکات جالبى از دلائل توحید و نشانه‏هاى پروردگار را در نظام عالم هستى بازگو کرده، و بحثهاى گذشته را تکمیل مى‏نماید.

نخست به سراغ آفرینش انسان که اولین و مهمترین موهبت الهى بر اوست مى‏رود و مى‏گوید: «یکى از نشانه‏هاى او این است که شما را از خاک آفرید، سپس شما انسانهایى شدید که در روى زمین منتشر گشتید» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ).
در این آیه به دو نشانه عظمت الهى اشاره شده: یکى آفرینش انسان از خاک که ممکن است اشاره به آفرینش نخستین انسان یعنى آدم بوده باشد، یا آفرینش همه انسانها از خاک چرا که مواد غذایى تشکیل دهنده وجود انسان، همه مستقیما یا بطور غیرمستقیم از خاک گرفته مى‏شود.
دوم: تکثیر نسل انسان و انتشار فرزندان آدم در سراسر روى زمین است.



(آیه 21)- این آیه نیز بخش دیگرى از آیات انفسى را که در مرحله بعد از آفرینش انسان قرار دارد مطرح کرده، مى‏فرماید: «و از نشانه‏هاى او این که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنها آرامش یابید» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها).

و از آنجا که ادامه این پیوند در میان همسران، نیاز به یک جاذبه و کشش قلبى و روحانى دارد به دنبال آن اضافه مى‏کند: «و در میان شما مودّت و رحمت قرار داد» (وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً).
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر مى‏فرماید: «در این نشانه‏هایى است براى گروهى که تفکّر مى‏کنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
و از اینجا مى‏توان نتیجه گرفت آنها که پشت پا به این سنت الهى مى‏زنند وجود ناقصى دارند، چرا که یک مرحله تکاملى آنها متوقف شده مگر آن که به راستى شرایط خاص و ضرورتى ایجاب تجرّد کند.



(آیه 22)- این آیه معجونى از آیات آفاقى و انفسى است: نخست به مسأله خلقت آسمانها و زمین اشاره کرده، مى‏گوید: «از نشانه‏هاى بزرگ خدا آفرینش آسمانها و زمین است» (وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

آسمانها با آن همه کرات، با آن همه منظومه‏ها و کهکشانها، آسمانهایى که اندیشه بلند پرواز انسان از درک عظمت آن عاجز و فکر از مطالعه آن خسته مى‏شود و هر قدر علم و دانش انسان پیش مى‏رود نکته‏هاى تازه‏اى از عظمتش آشکار مى‏گردد.
سپس سخن را به یکى از آیات بزرگ انفسى منتقل ساخته، مى‏گوید:
«و اختلاف زبانها و رنگهاى شما» نیز از آیات عظمت اوست! (وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ).
که براى سازمان یافتن اجتماع بشر خداوند صداها و رنگها را مختلف قرار داده است و همچنین زبانها و نژادها را.
قرآن در پایان آیه مى‏گوید: «در این امور نشانه‏هایى است براى عالمان و اندیشمندان» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ).
چرا که آنها بیش از هرکس از این اسرار آگاه مى‏شوند.



(آیه 23)- باز هم نشانه‏هاى عظمت او در برون و درون: به دنبال بحثهاى گذشته پیرامون آیات پروردگار در آفاق و انفس در اینجا به گفتگو پیرامون بخش دیگرى از این آیات بزرگ مى‏پردازد.

نخست پدیده «خواب» را به عنوان یک پدیده مهم آفرینش و نمودارى از نظام حکیمانه آفریننده آن مورد توجه قرار داده، مى‏گوید: «و از نشانه‏هاى او خواب شما در شب و روز است، و تلاش و کوشش شما براى بهره گیرى از فضل پروردگار» و تأمین معاش (وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ).
و در پایان مى‏افزاید: «در این امور نشانه‏هایى است براى آنها که گوش شنوا دارند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ).
این موهبت بزرگ الهى سبب مى‏شود که جسم و روح انسان به اصطلاح سرویس شود، و با بروز حالت خواب که یک نوع وقفه و تعطیل کار بدن است آرامش و رفع خستگى حاصل گردد، و انسان حیات و نشاط و نیروى تازه‏اى پیدا کند.
مسلما اگر خواب نبود روح و جسم انسان بسیار زود پژمرده و فرسوده مى‏شد، و بسیار زود پیرى و شکستگى به سراغ او مى‏آمد.



(آیه 24)- این آیه که پنجمین قسمت از آیات عظمت خدا را بیان مى‏کند باز به سراغ آیات آفاقى مى‏رود، و مسأله باران و رعد و برق و حیات زمین را پس از مرگ مورد توجه قرار داده، مى‏گوید: «و از نشانه‏هاى خدا این است که برق را که هم مایه ترس است هم مایه امید، به شما نشان مى‏دهد» (وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً).

«ترس» از خطرات ناشى از برق که گاه به صورت «صاعقه» در مى‏آید و «امید» از نظر نزول باران که غالبا بعد از رعد و برق به صورت رگبار فرو مى‏ریزد.سپس مى‏افزاید: «و از آسمان آبى نازل مى‏کند که زمین را بعد از مرگش حیات مى‏بخشد» (وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
در پایان آیه به عنوان تأکید مى‏افزاید: «در این امور آیات و نشانه‏هایى است براى جمعیتى که تعقل و اندیشه مى‏کنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
آنها هستند که مى‏فهمند در این برنامه حساب شده دست قدرتى در کار است و هرگز نمى‏تواند معلول تصادفها و ضرورتهاى کور و کر باشد.




..................................................................................................

 

مباحثه آیات سوال برانگیز :

 


آیه 16 سوره روم  :

مریم :



احضار شدن در عذاب جالب بود,,,


یعنی چی؟!؟


نفیسه :


ترجمه این آیه از تفسیر نور: ‏
‏و امّا کسانی که کافر بوده‌اند و آیات ما را تکذیب کرده‌اند و به فرا رسیدن قیامت ایمان نداشته‌اند ، آنان به عذاب دوزخ گرفتار می‌گردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُحْضَرُونَ » : احضار شدگان . آمادگان و حاضران .
و نیز ترجمه المیزان از این آیه به این صورت است:
و اما آنهایى که کفر ورزیده و آیات ما و روز دیدار آخرت را تکذیب کردند ایشان در عذاب احضار خواهند شد.
(در کل به نظرم منظور  این است که برای عذاب شدن احضار میشوند در واقع دچار عذاب میگردند).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۲
* مسافر