قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۵ ب.ظ

567 . صفحه 567


پانزدهم تیر : 


نفیسه : 



(آیه 9)- کجاست گوشهاى شنوا؟ بعد از ذکر گوشه‏اى از سرگذشت قوم عاد و ثمود به سراغ اقوام دیگرى همچون قوم «نوح» و قوم «لوط» مى‏رود تا از زندگى آنها درس عبرت دیگرى به افراد بیدار دل دهد.

مى‏فرماید: «و فرعون و کسانى که پیش از او بودند و همچنین اهل شهرهاى زیر و رو شده [- قوم لوط] مرتکب گناهان بزرگ شدند» (و جاء فرعون و من قبله و المؤتفکات بالخاطئة).


(آیه 10)- سپس مى‏افزاید: «و با فرستاده پروردگارشان مخالفت کردند و خداوند آنها را به عذاب شدیدى گرفتار ساخت» (فعصوا رسول ربهم فاخذهم أخذة رابیة). فرعونیان با «موسى» و «هارون» به مخالفت برخاستند، و ساکنان شهرهاى «سدوم» به مخالفت با حضرت «لوط» و اقوام دیگر نیز از فرمان پیامبر خود سرپیچى کردند، و هر گروهى از این سرکشان به نوعى عذاب گرفتار شدند، فرعونیان در کام امواج «نیل» که مایه حیات و آبادى و برکت کشورشان بود غرق گشتند، و قوم لوط با زلزله شدید، و سپس «بارانى از سنگ» محو و نابود شدند.


(آیه 11)- و سرانجام اشاره کوتاهى به سرنوشت قوم نوح و مجازات دردناک آنها کرده، مى‏گوید: «و هنگامى که آب طغیان کرد ما شما را بر کشتى سوار کردیم» (انا لما طغى الماء حملناکم فى الجاریة).

طغیان آب چنین بود که ابرهاى تیره و تار آسمان را پوشانید، و چنان بارانى نازل شد که گوئى سیلاب از آسمان فرو مى‏ریزد، چشمه‏ها نیز از زمین جوشیدن گرفت، و این هر دو آب دست به دست هم دادند، و همه چیز زیر آب فرو رفت، تنها گروهى که نجات یافتند مؤمنانى بودند که همراه نوح سوار بر کشتى شدند.

تعبیر به «حملناکم» (شما را حمل کردیم) کنایه از اسلاف و نیاکان ماست چرا که اگر آنها نجات نیافته بودند ما نیز امروز وجود نداشتیم.


(آیه 12)- بعد به هدف اصلى این مجازاتها اشاره کرده، مى‏افزاید: منظور این بود «تا آن را وسیله تذکرى براى شما قرار دهیم» (لنجعلها لکم تذکرة).

«و گوشهاى شنوا آن را دریابد و بفهمد» (و تعیها اذن واعیة).

هرگز نمى‏خواستیم از آنها انتقام بگیریم، بلکه هدف تربیت انسانها و هدایت آنها در مسیر کمال، و ارائه طریق، و ایصال به مطلوب بوده است.

فضیلت دیگرى از فضائل على علیه السّلام‏

در بسیارى از کتب معروف اسلامى اعم از تفسیر و حدیث آمده است که پیغمبر گرامى اسلام به هنگام نزول آیه فوق (و تعیها اذن واعیة)

 فرمود: «من از خدا خواستم که گوش على را از این گوشهاى شنوا و نگه دارنده حقایق قرار دهد».

و به دنبال آن على علیه السّلام مى‏فرمود: «من هیچ سخنى بعد از آن، از رسول خدا نشنیدم که آن را فراموش کنم بلکه همیشه آن را به خاطر داشتم». در «غایة المرام» شانزده حدیث در این زمینه از طرق شیعه و اهل سنت نقل کرده است، و تفسیر «البرهان» از «محمّد بن عباس» نقل مى‏کند که در این باره سى حدیث از طرق عامه و خاصه نقل شده است.

و این فضیلتى است بزرگ براى پیشواى بزرگ اسلام على علیه السّلام که صندوقچه اسرار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و وارث تمام علوم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود، و به همین دلیل بعد از او در مشکلاتى که براى جامعه اسلامى در مسائل علمى پیش مى‏آمد موافقان و مخالفان به او پناه مى‏بردند، و حل مشکل را از او مى‏خواستند که در کتب تاریخ مشروحا آمده است.


(آیه 13)- روزى که آن واقعه بزرگ رخ مى‏دهد! در ادامه آیات آغاز این سوره که ناظر به مسأله رستاخیز و قیامت بود، در اینجا بحثهائى از حوادث این رستاخیز عظیم را مطرح مى‏کند، مى‏فرماید: «به محض این که یکبار در صور دمیده شود ...» (فاذا نفخ فى الصور نفخة واحدة).

چنانکه قبلا نیز اشاره کرده‏ایم از قرآن مجید استفاده مى‏شود که پایان این جهان و آغاز جهان دیگر، ناگهانى و با صدائى عظیم انجام مى‏گیرد که از آن تعبیر به «نفخه صور» دمیدن در شیپور) شده است.

نفخه صور دو نفخه است: «نفخه مرگ» و «نفخه حیات مجدد» و آنچه در آیه مورد بحث آمده «نفخه اول» یعنى، نفخه پایان دنیاست.


(آیه 14)- سپس مى‏افزاید: «و (هنگامى که) زمین و کوهها از جا برداشته شوند، و یکباره در هم کوبیده و متلاشى گردند» (و حملت الارض و الجبال فدکتا دکة واحدة). به گونه‏اى که یکباره از هم متلاشى و هموار گردند.


(آیه 15)- سپس مى‏افزاید: «در آن روز واقعه عظیم روى مى‏دهد» و رستاخیز برپا مى‏شود (فیومئذ وقعت الواقعة).


(آیه 16)- نه تنها زمین و کوهها متلاشى مى‏شوند، بلکه «آسمانها از هم مى‏شکافد و سست مى‏گردد و فرو مى‏ریزد» (و انشقت السماء فهى یومئذ واهیة).

کرات عظیم آسمانى از این حادثه هولناک و وحشتناک برکنار نمى‏مانند، آنها نیز شکافته، پراکنده و متلاشى و سست خواهند شد.


(آیه 17)- «فرشتگان در اطراف آسمان قرار مى‏گیرند» و براى انجام مأموریتها آماده مى‏شوند (و الملک على ارجائها).

سپس مى‏فرماید: «و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل مى‏کنند» (و یحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمانیة).

منظور از «عرش» مجموعه جهان هستى است که عرش حکومت خداوند است، و به وسیله فرشتگان که مجرى فرمان او هستند تدبیر مى‏شود.

و جالب این که در روایتى آمده است: «حاملان هشتگانه عرش خدا در قیامت چهار نفر از اولین، و چهار نفر از آخرین هستند، اما چهار نفر از اولین نوح و ابراهیم و موسى و عیسى مى‏باشند، و چهار نفر از آخرین محمّد صلّى اللّه علیه و آله و على و حسن و حسین علیهم السّلام هستند»! این تعبیر ممکن است اشاره به مقام شفاعت آنها براى اولین و آخرین باشد، البته شفاعت در مورد کسانى که لایق شفاعتند، و به هر حال گسترش مفهوم «عرش» را نشان مى‏دهد.


(آیه 18)- اى اهل محشر، نامه اعمال مرا بخوانید! در تفسیر آیات گذشته گفته شد که «نفخ صور» دو بار رخ مى‏دهد و چنانکه گفتیم آیات آغاز سوره از نفخه اول خبر مى‏دهد، و آیات بعد از نفخه دوم.

در ادامه همین مطلب در اینجا مى‏فرماید: «در آن روز همگى به پیشگاه خدا عرضه مى‏شوید و چیزى از کارهاى شما پنهان نمى‏ماند» (یومئذ تعرضون لا تخفى منکم خافیة).

البته، انسانها و غیر انسانها در این دنیا نیز دائما در محضر خدا هستند، ولى این مطلب در قیامت ظهور و بروز بیشترى دارد.

نه تنها اعمال مخفیانه انسانها که صفات و روحیات و خلقیات و نیتها همه بر ملا مى‏گردد، و این حادثه‏اى است عظیم، و به گفته بعضى از مفسران عظیمتر از متلاشى شدن کوهها و شکافتن کرات آسمان! روز رسوائى بزرگ بدکاران و سربلندى بى‏نظیر مؤمنان.


(آیه 19)- و به دنبال آن مى‏گوید: «پس کسى که نامه اعمالش را به دست راستش دهند (از فرط خوشحالى) فریاد مى‏زند که (اى اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگیرید و بخوانید» (فاما من اوتى کتابه بیمینه فیقول هاؤم اقرؤا کتابیه).


(آیه 20)- سپس بزرگترین افتخار خود را در این کلمه خلاصه کرده، مى‏گوید: «من یقین داشتم (که قیامتى در کار است، و) به حساب اعمالم مى‏رسم» (انى ظننت انى ملاق حسابیه).

یعنى، آنچه نصیب من شده به خاطر ایمان به چنین روزى است، و راستى هم همین است ایمان به حساب و کتاب به انسان روح تقوا و پرهیزگارى مى‏بخشد و تعهد و احساس مسؤولیت در او ایجاد مى‏کند، و مهمترین عامل تربیت انسان است.

پاسخ به یک سؤال:

در اینجا ممکن است سؤالى مطرح شود و آن این که آیا مؤمنانى که طبق آیات فوق صدا مى‏زنند: اى اهل محشر! بیایید و نامه اعمال ما را بخوانید، مگر گناهى در تمام نامه اعمالشان نیست؟

پاسخ این سؤال را مى‏توان از بعضى احادیث استفاده کرد از جمله، در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم که: «خداوند در قیامت نخست از بندگان خود اقرار بر گناهانشان مى‏گیرد، سپس مى‏فرماید: من این گناهان را در دنیا براى شما مستور ساختم، و امروز هم آن را مى‏بخشم سپس (فقط) نامه حسناتش را به دست راست او مى‏دهند».


(آیه 21)- در این آیه گوشه‏اى از پاداشهاى چنین کسانى را بیان کرده، مى‏فرماید: «پس او در یک زندگى (کاملا) رضایتبخش قرار خواهد داشت» (فهو فى عیشة راضیة).


(آیه 22)- گرچه با همین یک جمله همه گفتنیها را گفته است، ولى براى توضیح بیشتر مى‏افزاید: او «در بهشتى عالى» قرار دارد (فى جنة عالیة).

بهشتى که آنقدر رفیع و والاست که هیچ کس مانند آن را ندیده و نشنیده و حتى تصور نکرده است.


(آیه 23)- بهشتى که «میوه‏هایش در دسترس است» (قطوفها دانیة).

نه زحمتى براى چیدن میوه‏ها در کار است، و نه مشکلى براى نزدیک شدن به درختان پربارش، و اصولا تمام نعمتهایش بدون استثنا در دسترس است.


(آیه 24)- و در این آیه، خطاب محبت آمیز خداوند را به این بهشتیان چنین بیان کرده، «بخورید و بیاشامید گوارا، در برابر اعمالى که در ایام گذشته انجام دادید» (کلوا و اشربوا هنیئا بما اسلفتم فى الایام الخالیة).

آرى! این نعمتهاى بزرگ بى‏حساب نیست، اینها پاداش اعمال شماست البته این اعمال ناچیز هنگامى که در افق فضل و رحمت الهى قرار گرفته به چنین ثمراتى منتهى شده است.


(آیه 25)- در آیات گذشته سخن از «اصحاب الیمین» و مؤمنانى بود که نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى‏شود، ولى این آیه درست به نقطه مقابل آنها یعنى «اصحاب الشمال» پرداخته، و در یک مقایسه وضع آن دو را کاملا روشن مى‏سازد.

نخست مى‏فرماید: «اما کسى که نامه اعمالش را به دست چپش بدهند مى‏گوید: اى کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمى‏دادند»! (و اما من أوتى کتابه بشماله فیقول یا لیتنى لم أوت کتابیه).


(آیه 26)- «و نمى‏دانستم حساب من چیست»؟ (و لم ادر ما حسابیه).


(آیه 27)- «اى کاش مرگم فرا مى‏رسید»! و به این زندگى حسرت‏بار پایان مى‏داد (یا لیتها کانت القاضیة).

آرى! در آن دادگاه بزرگ، آهى حسرت‏بار، و ناله‏اى شرربار دارد، آرزو مى‏کند با گذشته‏اش بکلى قطع رابطه کند، همان گونه که در آیه 40 سوره نبأ نیز آمده است:

 یقول الکافر یا لیتنى کنت ترابا

 کافر در آن روز مى‏گوید: اى کاش خاک بودم (و گرفتار عذاب نمى‏شدم)!»


(آیه 28)- سپس مى‏افزاید: این مجرم گنهکار زبان به اعتراف گشوده، مى‏گوید: «مال و ثروتم هرگز مرا بى‏نیاز نکرد» و به درد امروز که روز بیچارگى من است نخورد (ما اغنى عنى مالیه).


(آیه 29)- نه تنها اموالم مرا بى‏نیاز نکرد و حل مشکلى از من ننمود بلکه «قدرت من نیز از دست رفت»! (هلک عنى سلطانیه).

خلاصه نه مال به کار آمد، و نه مقام، و امروز با دست تهى، و در نهایت ذلت و شرمسارى، در دادگاه عدل الهى حاضرم، همه اسباب نجات قطع شده، قدرتم بر باد رفته، و امیدم از همه جا بریده است.

یک داستان عبرت انگیز! در اینجا سرگذشتهاى بسیارى نقل شده که همه تأکیدى است بر محتواى آیات فوق و درس عبرتى است براى آنها که تکیه بر مال و مقام کرده، سر تا پا آلوده غرور و غفلت و گناهند، از جمله:

در «سفینة البحار» از کتاب «نصائح» چنین نقل شده: «هنگامى که بیمارى هارون الرشید در خراسان شدید شد دستور داد طبیبى از طوس حاضر کنند، و سپس سفارش کرد که ادرار او را با ادرار جمع دیگرى از بیماران و از افراد سالم بر طبیب عرضه کنند، طبیب شیشه‏ها را یکى بعد از دیگرى وارسى مى‏کرد تا به شیشه هارون رسید، و بى‏اینکه بداند مال کیست، گفت: به صاحب این شیشه بگوئید وصیتش را بکند، چرا که نیرویش مضمحل شده و بنیه‏اش فرو ریخته است! هارون از شنیدن این سخن از حیات خود مأیوس شد، و شروع به خواندن این اشعار کرد:

انّ الطّبیب بطبّه و دوائه

لا یستطیع دفاع نحب قد أتى‏

ما للطّبیب یموت بالدّاء الّذى

قد کان یبرء مثله فیما مضى‏

«طبیب با طبابت و داروى خود- قدرت ندارد در برابر مرگى که فرا رسید دفاع کند».

اگر قدرت دارد پس چرا خودش با همان بیمارى مى‏میرد- که سابقا آن را درمان مى‏کرد»؟

در این هنگام به او خبر دادند که مردم شایعه مرگ او را پخش کرده‏اند، براى این که این شایعه برچیده شود دستور داد چهارپائى آوردند و گفت: مرا بر آن سوار کنید، ناگهان زانوى حیوان سست شد.

گفت: مرا پیاده کنید که شایعه پراکنان راست مى‏گویند! سپس سفارش کرد کفنهائى براى او بیاورند، و از میان آنها یکى را پسندید و انتخاب کرد، و گفت در کنار همین بسترم قبرى براى من آماده کنید.

سپس نگاهى در قبر کرد و این آیه را تلاوت نمود: (ما اغنى عنى مالیه- هلک عنى سلطانیه) و در همان روز از دنیا رفت.


(آیه 30)- او را بگیرید و زنجیرش کنید! در ادامه آیات گذشته که سخن از «اصحاب شمال» مى‏گفت که نامه اعمالشان را به دست چپشان مى‏دهند در اینجا به گوشه‏اى از عذابهاى آنها در قیامت اشاره کرده، مى‏فرماید: در این هنگام به فرشتگان عذاب دستور داده مى‏شود: «او را بگیرید و در بند و زنجیرش کنید»! (خذوه فغلوه).


(آیه 31)- «سپس (گفته مى‏شود:) او را در دوزخ بیفکنید» (ثم الجحیم صلوه).


(آیه 32)- «بعد او را به زنجیرى که هفتاد ذراع است ببندید» (ثم فى سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه).

«ذراع» به معنى فاصله آرنج تا نوک انگشتان است (در حدود نیم متر) که واحد طول نزد عرب بوده، و یک مقیاس طبیعى است، ولى بعضى گفته‏اند که این ذراع غیر از ذراع معمولى است بطورى که هر ذراع از آن فاصله‏هاى عظیمى را در بر مى‏گیرد، و همه دوزخیان را به آن زنجیر مى‏بندند.


(آیه 33)- در این آیه و آیه بعد به علت اصلى این عذاب سخت پرداخته، مى‏فرماید: «چرا که او هرگز به خداوند بزرگ ایمان نمى‏آورد» (انه کان لا یؤمن بالله العظیم).

و هر قدر انبیا و اولیا و رسولان پروردگار او را به سوى خدا دعوت مى‏کردند نمى‏پذیرفت، و به این ترتیب پیوند او با «خالق» بکلى قطع شده بود.


(آیه 34)- «و هرگز مردم را بر اطعام مستمندان تشویق نمى‏نمود» (و لا یحض على طعام المسکین).

و به این ترتیب پیوند خود را از «خلق» نیز بریده بود.

از این دو آیه به خوبى استفاده مى‏شود که عمده اطاعات و عبادات و دستورات شرع را مى‏توان در رابطه با خلق و خالق خلاصه کرد، و عطف «اطعام مسکین» بر «ایمان» اشاره به اهمیت فوق العاده این عمل بزرگ است.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی