567 . صفحه 567
پانزدهم تیر :
نفیسه :
(آیه 9)- کجاست گوشهاى شنوا؟ بعد از ذکر گوشهاى از سرگذشت قوم عاد و ثمود به سراغ اقوام دیگرى همچون قوم «نوح» و قوم «لوط» مىرود تا از زندگى آنها درس عبرت دیگرى به افراد بیدار دل دهد.
مىفرماید: «و فرعون و کسانى که پیش از او بودند و همچنین اهل شهرهاى زیر و رو شده [- قوم لوط] مرتکب گناهان بزرگ شدند» (و جاء فرعون و من قبله و المؤتفکات بالخاطئة).
(آیه 10)- سپس مىافزاید: «و با فرستاده پروردگارشان مخالفت کردند و خداوند آنها را به عذاب شدیدى گرفتار ساخت» (فعصوا رسول ربهم فاخذهم أخذة رابیة). فرعونیان با «موسى» و «هارون» به مخالفت برخاستند، و ساکنان شهرهاى «سدوم» به مخالفت با حضرت «لوط» و اقوام دیگر نیز از فرمان پیامبر خود سرپیچى کردند، و هر گروهى از این سرکشان به نوعى عذاب گرفتار شدند، فرعونیان در کام امواج «نیل» که مایه حیات و آبادى و برکت کشورشان بود غرق گشتند، و قوم لوط با زلزله شدید، و سپس «بارانى از سنگ» محو و نابود شدند.
(آیه 11)- و سرانجام اشاره کوتاهى به سرنوشت قوم نوح و مجازات دردناک آنها کرده، مىگوید: «و هنگامى که آب طغیان کرد ما شما را بر کشتى سوار کردیم» (انا لما طغى الماء حملناکم فى الجاریة).
طغیان آب چنین بود که ابرهاى تیره و تار آسمان را پوشانید، و چنان بارانى نازل شد که گوئى سیلاب از آسمان فرو مىریزد، چشمهها نیز از زمین جوشیدن گرفت، و این هر دو آب دست به دست هم دادند، و همه چیز زیر آب فرو رفت، تنها گروهى که نجات یافتند مؤمنانى بودند که همراه نوح سوار بر کشتى شدند.
تعبیر به «حملناکم» (شما را حمل کردیم) کنایه از اسلاف و نیاکان ماست چرا که اگر آنها نجات نیافته بودند ما نیز امروز وجود نداشتیم.
(آیه 12)- بعد به هدف اصلى این مجازاتها اشاره کرده، مىافزاید: منظور این بود «تا آن را وسیله تذکرى براى شما قرار دهیم» (لنجعلها لکم تذکرة).
«و گوشهاى شنوا آن را دریابد و بفهمد» (و تعیها اذن واعیة).
هرگز نمىخواستیم از آنها انتقام بگیریم، بلکه هدف تربیت انسانها و هدایت آنها در مسیر کمال، و ارائه طریق، و ایصال به مطلوب بوده است.
فضیلت دیگرى از فضائل على علیه السّلام
در بسیارى از کتب معروف اسلامى اعم از تفسیر و حدیث آمده است که پیغمبر گرامى اسلام به هنگام نزول آیه فوق (و تعیها اذن واعیة)
فرمود: «من از خدا خواستم که گوش على را از این گوشهاى شنوا و نگه دارنده حقایق قرار دهد».
و به دنبال آن على علیه السّلام مىفرمود: «من هیچ سخنى بعد از آن، از رسول خدا نشنیدم که آن را فراموش کنم بلکه همیشه آن را به خاطر داشتم». در «غایة المرام» شانزده حدیث در این زمینه از طرق شیعه و اهل سنت نقل کرده است، و تفسیر «البرهان» از «محمّد بن عباس» نقل مىکند که در این باره سى حدیث از طرق عامه و خاصه نقل شده است.
و این فضیلتى است بزرگ براى پیشواى بزرگ اسلام على علیه السّلام که صندوقچه اسرار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و وارث تمام علوم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود، و به همین دلیل بعد از او در مشکلاتى که براى جامعه اسلامى در مسائل علمى پیش مىآمد موافقان و مخالفان به او پناه مىبردند، و حل مشکل را از او مىخواستند که در کتب تاریخ مشروحا آمده است.
(آیه 13)- روزى که آن واقعه بزرگ رخ مىدهد! در ادامه آیات آغاز این سوره که ناظر به مسأله رستاخیز و قیامت بود، در اینجا بحثهائى از حوادث این رستاخیز عظیم را مطرح مىکند، مىفرماید: «به محض این که یکبار در صور دمیده شود ...» (فاذا نفخ فى الصور نفخة واحدة).
چنانکه قبلا نیز اشاره کردهایم از قرآن مجید استفاده مىشود که پایان این جهان و آغاز جهان دیگر، ناگهانى و با صدائى عظیم انجام مىگیرد که از آن تعبیر به «نفخه صور» دمیدن در شیپور) شده است.
نفخه صور دو نفخه است: «نفخه مرگ» و «نفخه حیات مجدد» و آنچه در آیه مورد بحث آمده «نفخه اول» یعنى، نفخه پایان دنیاست.
(آیه 14)- سپس مىافزاید: «و (هنگامى که) زمین و کوهها از جا برداشته شوند، و یکباره در هم کوبیده و متلاشى گردند» (و حملت الارض و الجبال فدکتا دکة واحدة). به گونهاى که یکباره از هم متلاشى و هموار گردند.
(آیه 15)- سپس مىافزاید: «در آن روز واقعه عظیم روى مىدهد» و رستاخیز برپا مىشود (فیومئذ وقعت الواقعة).
(آیه 16)- نه تنها زمین و کوهها متلاشى مىشوند، بلکه «آسمانها از هم مىشکافد و سست مىگردد و فرو مىریزد» (و انشقت السماء فهى یومئذ واهیة).
کرات عظیم آسمانى از این حادثه هولناک و وحشتناک برکنار نمىمانند، آنها نیز شکافته، پراکنده و متلاشى و سست خواهند شد.
(آیه 17)- «فرشتگان در اطراف آسمان قرار مىگیرند» و براى انجام مأموریتها آماده مىشوند (و الملک على ارجائها).
سپس مىفرماید: «و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل مىکنند» (و یحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمانیة).
منظور از «عرش» مجموعه جهان هستى است که عرش حکومت خداوند است، و به وسیله فرشتگان که مجرى فرمان او هستند تدبیر مىشود.
و جالب این که در روایتى آمده است: «حاملان هشتگانه عرش خدا در قیامت چهار نفر از اولین، و چهار نفر از آخرین هستند، اما چهار نفر از اولین نوح و ابراهیم و موسى و عیسى مىباشند، و چهار نفر از آخرین محمّد صلّى اللّه علیه و آله و على و حسن و حسین علیهم السّلام هستند»! این تعبیر ممکن است اشاره به مقام شفاعت آنها براى اولین و آخرین باشد، البته شفاعت در مورد کسانى که لایق شفاعتند، و به هر حال گسترش مفهوم «عرش» را نشان مىدهد.
(آیه 18)- اى اهل محشر، نامه اعمال مرا بخوانید! در تفسیر آیات گذشته گفته شد که «نفخ صور» دو بار رخ مىدهد و چنانکه گفتیم آیات آغاز سوره از نفخه اول خبر مىدهد، و آیات بعد از نفخه دوم.
در ادامه همین مطلب در اینجا مىفرماید: «در آن روز همگى به پیشگاه خدا عرضه مىشوید و چیزى از کارهاى شما پنهان نمىماند» (یومئذ تعرضون لا تخفى منکم خافیة).
البته، انسانها و غیر انسانها در این دنیا نیز دائما در محضر خدا هستند، ولى این مطلب در قیامت ظهور و بروز بیشترى دارد.
نه تنها اعمال مخفیانه انسانها که صفات و روحیات و خلقیات و نیتها همه بر ملا مىگردد، و این حادثهاى است عظیم، و به گفته بعضى از مفسران عظیمتر از متلاشى شدن کوهها و شکافتن کرات آسمان! روز رسوائى بزرگ بدکاران و سربلندى بىنظیر مؤمنان.
(آیه 19)- و به دنبال آن مىگوید: «پس کسى که نامه اعمالش را به دست راستش دهند (از فرط خوشحالى) فریاد مىزند که (اى اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگیرید و بخوانید» (فاما من اوتى کتابه بیمینه فیقول هاؤم اقرؤا کتابیه).
(آیه 20)- سپس بزرگترین افتخار خود را در این کلمه خلاصه کرده، مىگوید: «من یقین داشتم (که قیامتى در کار است، و) به حساب اعمالم مىرسم» (انى ظننت انى ملاق حسابیه).
یعنى، آنچه نصیب من شده به خاطر ایمان به چنین روزى است، و راستى هم همین است ایمان به حساب و کتاب به انسان روح تقوا و پرهیزگارى مىبخشد و تعهد و احساس مسؤولیت در او ایجاد مىکند، و مهمترین عامل تربیت انسان است.
پاسخ به یک سؤال:
در اینجا ممکن است سؤالى مطرح شود و آن این که آیا مؤمنانى که طبق آیات فوق صدا مىزنند: اى اهل محشر! بیایید و نامه اعمال ما را بخوانید، مگر گناهى در تمام نامه اعمالشان نیست؟
پاسخ این سؤال را مىتوان از بعضى احادیث استفاده کرد از جمله، در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم که: «خداوند در قیامت نخست از بندگان خود اقرار بر گناهانشان مىگیرد، سپس مىفرماید: من این گناهان را در دنیا براى شما مستور ساختم، و امروز هم آن را مىبخشم سپس (فقط) نامه حسناتش را به دست راست او مىدهند».
(آیه 21)- در این آیه گوشهاى از پاداشهاى چنین کسانى را بیان کرده، مىفرماید: «پس او در یک زندگى (کاملا) رضایتبخش قرار خواهد داشت» (فهو فى عیشة راضیة).
(آیه 22)- گرچه با همین یک جمله همه گفتنیها را گفته است، ولى براى توضیح بیشتر مىافزاید: او «در بهشتى عالى» قرار دارد (فى جنة عالیة).
بهشتى که آنقدر رفیع و والاست که هیچ کس مانند آن را ندیده و نشنیده و حتى تصور نکرده است.
(آیه 23)- بهشتى که «میوههایش در دسترس است» (قطوفها دانیة).
نه زحمتى براى چیدن میوهها در کار است، و نه مشکلى براى نزدیک شدن به درختان پربارش، و اصولا تمام نعمتهایش بدون استثنا در دسترس است.
(آیه 24)- و در این آیه، خطاب محبت آمیز خداوند را به این بهشتیان چنین بیان کرده، «بخورید و بیاشامید گوارا، در برابر اعمالى که در ایام گذشته انجام دادید» (کلوا و اشربوا هنیئا بما اسلفتم فى الایام الخالیة).
آرى! این نعمتهاى بزرگ بىحساب نیست، اینها پاداش اعمال شماست البته این اعمال ناچیز هنگامى که در افق فضل و رحمت الهى قرار گرفته به چنین ثمراتى منتهى شده است.
(آیه 25)- در آیات گذشته سخن از «اصحاب الیمین» و مؤمنانى بود که نامه اعمالشان به دست راستشان داده مىشود، ولى این آیه درست به نقطه مقابل آنها یعنى «اصحاب الشمال» پرداخته، و در یک مقایسه وضع آن دو را کاملا روشن مىسازد.
نخست مىفرماید: «اما کسى که نامه اعمالش را به دست چپش بدهند مىگوید: اى کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمىدادند»! (و اما من أوتى کتابه بشماله فیقول یا لیتنى لم أوت کتابیه).
(آیه 26)- «و نمىدانستم حساب من چیست»؟ (و لم ادر ما حسابیه).
(آیه 27)- «اى کاش مرگم فرا مىرسید»! و به این زندگى حسرتبار پایان مىداد (یا لیتها کانت القاضیة).
آرى! در آن دادگاه بزرگ، آهى حسرتبار، و نالهاى شرربار دارد، آرزو مىکند با گذشتهاش بکلى قطع رابطه کند، همان گونه که در آیه 40 سوره نبأ نیز آمده است:
یقول الکافر یا لیتنى کنت ترابا
کافر در آن روز مىگوید: اى کاش خاک بودم (و گرفتار عذاب نمىشدم)!»
(آیه 28)- سپس مىافزاید: این مجرم گنهکار زبان به اعتراف گشوده، مىگوید: «مال و ثروتم هرگز مرا بىنیاز نکرد» و به درد امروز که روز بیچارگى من است نخورد (ما اغنى عنى مالیه).
(آیه 29)- نه تنها اموالم مرا بىنیاز نکرد و حل مشکلى از من ننمود بلکه «قدرت من نیز از دست رفت»! (هلک عنى سلطانیه).
خلاصه نه مال به کار آمد، و نه مقام، و امروز با دست تهى، و در نهایت ذلت و شرمسارى، در دادگاه عدل الهى حاضرم، همه اسباب نجات قطع شده، قدرتم بر باد رفته، و امیدم از همه جا بریده است.
یک داستان عبرت انگیز! در اینجا سرگذشتهاى بسیارى نقل شده که همه تأکیدى است بر محتواى آیات فوق و درس عبرتى است براى آنها که تکیه بر مال و مقام کرده، سر تا پا آلوده غرور و غفلت و گناهند، از جمله:
در «سفینة البحار» از کتاب «نصائح» چنین نقل شده: «هنگامى که بیمارى هارون الرشید در خراسان شدید شد دستور داد طبیبى از طوس حاضر کنند، و سپس سفارش کرد که ادرار او را با ادرار جمع دیگرى از بیماران و از افراد سالم بر طبیب عرضه کنند، طبیب شیشهها را یکى بعد از دیگرى وارسى مىکرد تا به شیشه هارون رسید، و بىاینکه بداند مال کیست، گفت: به صاحب این شیشه بگوئید وصیتش را بکند، چرا که نیرویش مضمحل شده و بنیهاش فرو ریخته است! هارون از شنیدن این سخن از حیات خود مأیوس شد، و شروع به خواندن این اشعار کرد:
انّ الطّبیب بطبّه و دوائه
لا یستطیع دفاع نحب قد أتى
ما للطّبیب یموت بالدّاء الّذى
قد کان یبرء مثله فیما مضى
«طبیب با طبابت و داروى خود- قدرت ندارد در برابر مرگى که فرا رسید دفاع کند».
اگر قدرت دارد پس چرا خودش با همان بیمارى مىمیرد- که سابقا آن را درمان مىکرد»؟
در این هنگام به او خبر دادند که مردم شایعه مرگ او را پخش کردهاند، براى این که این شایعه برچیده شود دستور داد چهارپائى آوردند و گفت: مرا بر آن سوار کنید، ناگهان زانوى حیوان سست شد.
گفت: مرا پیاده کنید که شایعه پراکنان راست مىگویند! سپس سفارش کرد کفنهائى براى او بیاورند، و از میان آنها یکى را پسندید و انتخاب کرد، و گفت در کنار همین بسترم قبرى براى من آماده کنید.
سپس نگاهى در قبر کرد و این آیه را تلاوت نمود: (ما اغنى عنى مالیه- هلک عنى سلطانیه) و در همان روز از دنیا رفت.
(آیه 30)- او را بگیرید و زنجیرش کنید! در ادامه آیات گذشته که سخن از «اصحاب شمال» مىگفت که نامه اعمالشان را به دست چپشان مىدهند در اینجا به گوشهاى از عذابهاى آنها در قیامت اشاره کرده، مىفرماید: در این هنگام به فرشتگان عذاب دستور داده مىشود: «او را بگیرید و در بند و زنجیرش کنید»! (خذوه فغلوه).
(آیه 31)- «سپس (گفته مىشود:) او را در دوزخ بیفکنید» (ثم الجحیم صلوه).
(آیه 32)- «بعد او را به زنجیرى که هفتاد ذراع است ببندید» (ثم فى سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه).
«ذراع» به معنى فاصله آرنج تا نوک انگشتان است (در حدود نیم متر) که واحد طول نزد عرب بوده، و یک مقیاس طبیعى است، ولى بعضى گفتهاند که این ذراع غیر از ذراع معمولى است بطورى که هر ذراع از آن فاصلههاى عظیمى را در بر مىگیرد، و همه دوزخیان را به آن زنجیر مىبندند.
(آیه 33)- در این آیه و آیه بعد به علت اصلى این عذاب سخت پرداخته، مىفرماید: «چرا که او هرگز به خداوند بزرگ ایمان نمىآورد» (انه کان لا یؤمن بالله العظیم).
و هر قدر انبیا و اولیا و رسولان پروردگار او را به سوى خدا دعوت مىکردند نمىپذیرفت، و به این ترتیب پیوند او با «خالق» بکلى قطع شده بود.
(آیه 34)- «و هرگز مردم را بر اطعام مستمندان تشویق نمىنمود» (و لا یحض على طعام المسکین).
و به این ترتیب پیوند خود را از «خلق» نیز بریده بود.
از این دو آیه به خوبى استفاده مىشود که عمده اطاعات و عبادات و دستورات شرع را مىتوان در رابطه با خلق و خالق خلاصه کرد، و عطف «اطعام مسکین» بر «ایمان» اشاره به اهمیت فوق العاده این عمل بزرگ است.