547 . صفحه 547
بیست و ششم خرداد :
نفیسه :
(آیه 10)- در این آیه سخن از گروه سومى از مسلمین به میان مىآورد که با الهام از قرآن مجید در میان ما به عنوان «تابعین» معروف شدهاند، و بعد از مهاجران و انصار که در آیات قبل سخن از آنها به میان آمد سومین گروه عظیم مسلمین را تشکیل مىدهند.
مىفرماید: « (همچنین) کسانى که بعد از آنها [- مهاجران و انصار] آمدند و مىگویند: پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینهاى نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحیمى» (و الذین جاؤ من بعدهم یقولون ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان و لا تجعل فى قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک رؤف رحیم).
به این ترتیب «خودسازى» و «احترام به پیشگامان در ایمان» و «دورى از کینه و حسد» از ویژگیهاى آنهاست.
تعبیر به «اخوان» (برادران) و استمداد از خداوند رءوف و رحیم در پایان آیه همه حاکى از روح محبت و صفا و برادرى است که بر کل جامعه اسلامى باید حاکم باشد و هرکس هر نیکى را مىخواهد تنها براى خود نخواهد.
این آیه تمام مسلمین را تا دامنه قیامت شامل مىشود، و بیانگر این واقعیت مىباشد که اموال «فیىء» منحصر به نیازمندان مهاجرین و انصار نیست، بلکه سایر نیازمندان مسلمین را در طول تاریخ شامل مىشود.
صحابه در میزان قرآن و تاریخ-
در اینجا بعضى از مفسران بدون توجه به اوصافى که براى هر یک از «مهاجران» و «انصار» و «تابعین» در آیات فوق آمده باز اصرار دارند که همه «صحابه» را بدون استثنا پاک و منزه بشمرند، و کارهاى خلافى که احیانا در زمان خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یا بعد از او از بعضى از آنان سرزده با دیده اغماض بنگرند، و هرکس را در صف مهاجران و انصار و تابعین قرار گرفته چشم بسته محترم و مقدس بدانند.
در حالى که آیات فوق پاسخ دندان شکنى به این افراد مىدهد، و ضوابط «مهاجران» راستین و «انصار» و «تابعین» را دقیقا معین مىکند. در «مهاجران» اخلاص، و جهاد، و صدق را مىشمرد.
و در «انصار» محبت نسبت به مهاجران، و ایثار، و پرهیز از هرگونه بخل و حرص را ذکر مىکند.
و در «تابعین» خودسازى و احترام به پیشگامان در ایمان، و پرهیز از هرگونه کینه و حسد را بیان مىنماید.
بنابراین ما در عین احترام به پیشگامان در خط ایمان پرونده اعمال آنها را چه در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، و چه در طوفانهاى شدیدى که بعد از او در جامعه اسلامى در گرفت، دقیقا تحت بررسى قرار مىدهیم، و بر اساس معیارهائى که در همین آیات از قرآن دریافتهایم، درباره آنها قضاوت و داورى مىکنیم، پیوند خود را با آنها که بر سر عهد و پیمان خود باقى ماندند محکم مىسازیم، و از آنها که در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یا بعد از او رابطه خود را گسستند مىبریم، این است یک منطق صحیح و هماهنگ با حکم قرآن و عقل.
(آیه 11)-
شأن نزول:
جمعى از منافقان مدینه مانند «عبد اللّه بن ابىّ» و یارانش مخفیانه کسى را به سراغ یهود «بنى نضیر» فرستادند و گفتند: شما محکم در جاى خود بایستید، از خانههاى خود بیرون نروید، و دژهاى خود را محکم سازید، ما دو هزار نفر یاور از قوم خود و دیگران داریم و تا آخرین نفس با شما هستیم، طایفه بنى قریظه و سایر هم پیمانهاى شما از قبیله غطفان نیز با شما همراهى مىکنند.
همین امر سبب شد که یهود بنى نضیر بر مخالفت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تشویق شوند، اما در این هنگام یکى از بزرگان بنى نضیر به نام «سلام» به «حى بن اخطب» که سرپرست برنامههاى بنى نضیر بود گفت: اعتنائى به حرف «عبد اللّه بن ابى» نکنید، او مىخواهد شما را تشویق به جنگ محمد صلّى اللّه علیه و آله کند، و خودش در خانه بنشیند و شما را تسلیم حوادث نماید.
حیى گفت: ما جز دشمنى محمد صلّى اللّه علیه و آله و پیکار با او چیزى را نمىشناسیم، «سلام» در پاسخ او گفت: به خدا سوگند من مىبینم سرانجام ما را از این سرزمین بیرون مىکنند، و اموال و شرف ما بر باد مىرود کودکان ما اسیر، و جنگجویان ما کشته مىشوند.
این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد که، سرانجام این ماجرا را بازگو مىکند.
تفسیر:
نقش منافقان در فتنههاى یهود- بعد از بیان ماجراى طایفه یهود «بنى نضیر» در آیات گذشته، و شرح حال سه گروه از مؤمنان در اینجا به شرح حال گروه دیگرى یعنى منافقان و نقش آنها در این ماجرا مىپردازد.
نخست روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىفرماید: «آیا منافقان را ندیدى که پیوسته به برادران کافرشان از اهل کتاب مىگفتند: هرگاه شما را (از وطن) بیرون کنند ما هم با شما بیرون خواهیم رفت، و هرگز سخن هیچ کس را درباره شما اطاعت نخواهیم کرد، و اگر با شما پیکار شود یاریتان خواهیم نمود» (الم تر الى الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین کفروا من اهل الکتاب لئن اخرجتم لنخرجن معکم و لا نطیع فیکم احدا ابدا و ان قوتلتم لننصرنکم).
و به این ترتیب این گروه از منافقان به طایفه یهود سه مطلب را قول دادند که در همه دروغ مىگفتند.
و به همین دلیل قرآن با صراحت مىگوید: «خداوند شهادت مىدهد که آنها دروغگویانند» (و الله یشهد انهم لکاذبون).
آرى! همیشه منافقان دروغگو بودهاند، و غالبا دروغگویان منافقند.
(آیه 12)- سپس براى توضیح بیشتر درباره دروغگوئى آنها مىافزاید: «اگر آنها را بیرون کنند با آنان بیرون نمىروند» (لئن اخرجوا لا یخرجون معهم).
«و اگر با آنها پیکار شود یاریشان نخواهند کرد» (و لئن قوتلوا لا ینصرونهم).
«و اگر (به گفته خود عمل کنند و) یاریشان کنند پشت به میدان کرده فرار مىکنند»! (و لئن نصروهم لیولن الادبار).
«سپس کسى آنان را یارى نمىکند» (ثم لا ینصرون).
(آیه 13)- در این آیه به تشریح علّت این شکست پرداخته، مىگوید:
«وحشت از شما در دلهاى آنها بیش از ترس از خداست» (لانتم اشد رهبة فى صدورهم من الله).
چون از خدا نمىترسند از همه چیز وحشت دارند، مخصوصا از دشمنان مؤمن و مقاومى چون شما.
«این به خاطر آن است که آنها گروهى نادانند» (ذلک بانهم قوم لا یفقهون).
(آیه 14)- سپس به بیان نشانه روشنى از این ترس درونى پرداخته، مىافزاید: «آنها هرگز با شما به صورت گروهى نمىجنگند جز در دژهاى محکم یا از پشت دیوارها» (لا یقاتلونکم جمیعا الا فى قرى محصنة او من وراء جدر).
آرى! آنها چون از دژ ایمان و توکل بر خدا بیرون هستند جز در پناه دیوارها و قلعههاى محکم جرأت جنگ و رویاروئى با مؤمنان ندارند! سپس مىافزاید: اما این نه به خاطر آن است که آنها افرادى ضعیف و ناتوان و ناآگاه به فنون جنگند بلکه به هنگامى که درگیرى رخ مىدهد «پیکارشان در میان خودشان شدید است» اما در برابر شما ضعیف (بأسهم بینهم شدید).
و در ادامه همین آیه، به عامل دیگرى براى شکست و ناکامى آنها پرداخته، مىفرماید: به ظاهر آنها که مىنگرى «آنها را متحد مىپندارى در حالى که دلهایشان پراکنده است، این به خاطر آن است که آنها قومى هستند که تعقل نمىکنند» (تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتى ذلک بانهم قوم لا یعقلون).
به این ترتیب انسجام ظاهرى افراد بىایمان و پیمان و وحدت نظامى و اقتصادى آنها هرگز نباید ما را فریب دهد، چرا که در پشت این پیمانها و شعارهاى وحدت، دلهاى پراکندهاى قرار دارد، و دلیل آن هم روشن است، زیرا هر کدام حافظ منافع مادى خویشند، و مىدانیم منافع مادى همیشه در تضاد است، در حالى که وحدت و انسجام مؤمنان بر اساس اصولى است که تضاد در آن راه ندارد، یعنى اصل ایمان و توحید و ارزشهاى الهى.
(آیه 15)- قرآن همچنان بحث پیرامون داستان یهود بنى نضیر و منافقان را ادامه داده، و با دو تشبیه جالب، موقعیت هر کدام از این دو گروه را مشخص مىسازد. نخست مىفرماید: داستان یهود بنى نضیر «همچون کسانى است که کمى پیش از آنان بودند (همانها که در این دنیا) طعم تلخ کار خود را چشیدند و براى آنها عذابى دردناک است» (کمثل الذین من قبلهم قریبا ذاقوا وبال امرهم و لهم عذاب الیم).
اما این گروه چه کسانى بودند که سرگذشت عبرت انگیزى قبل از ماجراى بنى نضیر داشتند؟
بسیارى از مفسران آن را اشاره به ماجراى یهود «بنى قینقاع» مىدانند که بعد از ماجراى بدر واقع شد، و منجر به بیرون راندن این گروه از یهود از مدینه گردید، آنها نیز مانند یهود «بنى نضیر» افرادى ثروتمند و مغرور و در میان خود جنگجو بودند، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مسلمانان را تهدید مىکردند، ولى سرانجام چیزى جز بدبختى و در به درى در دنیا و عذاب الیم آخرت عائدشان نشد.
(آیه 16)- با طناب پوسیده شیطان به چاه نروید! در این آیه به تشبیهى درباره منافقان پرداخته، مىگوید: داستان آنها نیز «همچون شیطان است که به انسان گفت: کافر شو (تا مشکلات تو را حل کنم) اما هنگامى که کافر شد گفت: من از تو بیزارم، من از خداوندى که پروردگار عالمیان است بیم دارم» (کمثل الشیطان اذ قال للانسان اکفر فلما کفر قال انى برىء منک انى اخاف الله رب العالمین).
منظور از «انسان» مطلق انسانهائى است که تحت تأثیر شیطان قرار گرفته، فریب وعدههاى دروغین او را مىخورند و راه کفر مىپویند، و سرانجام شیطان آنها را تنها گذاشته و از آنان بیزارى مىجوید! آرى! چنین است حال منافقان که دوستان خود را با وعدههاى دروغین و نیرنگ به وسط معرکه مىفرستند، سپس آنها را تنها گذارده فرار مىکنند چرا که در نفاق وفادارى نیست.