374 . صفحه 375
چهارم دی :
نفیسه :
(آیه 160)- قوم ننگین و متجاوز! ششمین پیامبرى که گوشهاى از زندگى او و قوم گمراهش در این سوره آمده حضرت لوط (ع) است.
نخست مىگوید: «قوم لوط فرستادگان خدا را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِینَ).
(آیه 161)- سپس اشارهاى به دعوت حضرت لوط مىکند که هماهنگ با کیفیت دعوت دیگر پیامبران گذشته است مىگوید: «در آن هنگام که برادرشان لوط به آنها گفت: آیا تقوا پیشه نمىکنید»؟! (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ).
(آیه 162)- لحن گفتار او و دلسوزى عمیق و فوقالعادهاش نشان مىداد که همچون یک برادر سخن مىگوید.
سپس افزود: «من براى شما رسول امینى هستم» (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ).
آیا تاکنون خیانتى از من دیدهاید؟ و از این به بعد نیز نسبت به وحى الهى و رساندن پیام پروردگار شما قطعا رعایت امانت را خواهم کرد.
(آیه 163)- «اکنون (که چنین است) پرهیزکارى پیشه کنید، و از خدا بترسید و مرا اطاعت نمایید» که رهبر راه سعادت شما هستم (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).
(آیه 164)- فکر نکنید این دعوت، وسیلهاى براى آب و نان است و یک هدف مادى را تعقیب مىکند، نه، «من کمترین پاداشى در برابر این دعوت از شما نمىخواهم، اجر و پاداشم تنها بر پروردگار عالمیان است» (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 165)- سپس به انتقاد از اعمال ناشایست و بخشى از انحرافات اخلاقى آنها مىپردازد و از آنجا که مهمترین نقطه انحراف آنها، انحراف جنسى و هم جنس گرایى بود روى همین مسأله تکیه کرد و چنین گفت: «آیا شما در میان جهانیان به سراغ جنس ذکور مىروید»؟! (أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمِینَ).
یعنى با این که خداوند این همه افراد از جنس مخالف براى شما آفریده و مىتوانید با ازدواج صحیح و سالم با آنان زندگى پاک و آرام بخشى داشته باشید، این نعمت پاک و طبیعى خدا را رها کرده، و خود را به چنین کار پست و ننگینى آلوده ساختهاید!
(آیه 166)- سپس افزود: «و همسرانى را که پروردگار براى شما آفریده است رها مىکنید»؟ (وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ).
«بلکه شما قوم تجاوزگرى هستید»! (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ).
هرگز نیاز طبیعى، اعم از روحى و جسمى شما را به این کار انحرافى نکشانده است، بلکه تجاوز و طغیان است که دامانتان را به چنین ننگى آلوده کرده.
(آیه 167)- سرانجام قوم لوط: قوم لوط که سرگرم باده شهوت و غرور بودند به جاى این که اندرزهاى این رهبر الهى را با جان و دل پذیرا شوند، و خود را از منجلابى که در آن غوطهور بودند رهایى بخشند به مبارزه با او برخاستند، و «گفتند: اى لوط! (بس است، خاموش باش) اگر از این سخنان خوددارى نکنى از اخراج شوندگان (این شهر و دیار) خواهى بود» (قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ).
کار مردم گمراه و آلوده به جایى مىرسد که پاکى و تقوا در میان آنها بزرگترین عیب است، و ناپاکى و آلودگى افتخار! از این آیه استفاده مىشود که این جمعیت فاسد، گروهى از افراد پاک را که مزاحم اعمال زشت خود مىدیدند، قبلا از شهر و آبادى خود بیرون رانده بودند.
(آیه 168)- اما لوط بىآنکه به تهدیدهاى آنها اعتنا کند به سخنان خود ادامه داد و "گفت: من دشمن اعمال شما هستم" (قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالِینَ).
یعنى من به اعتراضهاى خودم همچنان ادامه خواهم داد، هر کارى از دست شما ساخته است انجام دهید، من در راه خدا و مبارزه با زشتیها از این تهدیدها پروا ندارم!
(آیه 169)- سرانجام آن همه اندرزها و نصیحتها اثر نگذارد، فساد سراسر جامعه آنها را به لجنزار متعفنى مبدل ساخت، اتمام حجت به اندازه کافى شد.
رسالت لوط (ع) به آخر رسیده است.
در مقام نیایش و تقاضا به پیشگاه خداوند بر آمده چنین عرض کرد:
«پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه اینها انجام مىدهند رهایى بخش» (رَبِّ نَجِّنِی وَ أَهْلِی مِمَّا یَعْمَلُونَ).
(آیه 170)- خداوند این دعا را اجابت کرد، چنانکه مىفرماید: «ما لوط و خاندانش را همگى نجات دادیم» (فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ).
(آیه 171)- «جز پیرزنى که در میان آن گروه گمراه باقى ماند» (إِلَّا عَجُوزاً فِی الْغابِرِینَ).
این پیرزن کسى جز همسر لوط نبود که هرگز به لوط ایمان نیاورد.
(آیه 172)- آرى خداوند، لوط و مؤمنان اندک را با او نجات داد، آنها شبانه به فرمان خدا از دیار آلودگان رخت سفر بربستند، و آنها را که غرق فساد و ننگ بودند به حال خود رها ساختند، در آغاز صبح، فرمان عذاب الهى فرا رسید، زلزله وحشتناکى سرزمین آنها را بکلى زیر و رو کرد.
چنانکه قرآن در اینجا در یک جمله کوتاه مىفرماید: «سپس ما آن جمعیت را هلاک و نابود کردیم» (ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ).
(آیه 173)- «و بارانى بر آنها فرستادیم» (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً).
اما چه بارانى، بارانى از سنگ که حتى ویرانههاى آنها را از نظرها محو کرد! «چه باران بدى بود باران انذار شدگان» (فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ).
بارانهاى معمولى حیاتبخش است و زنده کننده، اما این باران، وحشتناک و نابود کننده بود و ویرانگر.
از آیه 82 سوره هود استفاده مىشود که نخست شهرهاى قوم لوط زیر و رو شدند، سپس بارانى از سنگریزه متراکم بر آنها فرود آمد.
(آیه 174)- باز در پایان این ماجرا به همان دو جملهاى مىرسیم که در پایان ماجراهاى مشابهش در این سوره درباره پنج پیامبر بزرگ دیگر آمده است، مىفرماید: «در این (ماجراى قوم لوط سرنوشت شوم آنها) آیتى است (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً).
«اما بیشترشان مؤمن نبودند» (وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).
(آیه 175)- «و پروردگار تو عزیز و رحیم است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
چه رحمتى از این برتر که اقوامى چنین آلوده را فورا مجازات نمىکند و به آنها مهلت کافى براى هدایت و تجدید نظر مىدهد.
و نیز چه رحمتى از این برتر که مجازاتش خشک و تر را با هم نمىسوزاند حتى اگر یک خانواده با ایمان در میان هزاران هزار خانواده آلوده باشد آنها را نجات مىبخشد.
و چه عزت و قدرتى از این بالاتر که در یک چشم بر هم زدن چنان دیار آلودگان را زیر و رو مىکند که اثرى از آن باقى نمىماند.
(آیه 176)- «شعیب» و اصحاب «ایکه»! این هفتمین و آخرین حلقه از داستانهاى پیامبران است که در این سوره آمده، و آن داستان پیامبر بزرگ خدا «شعیب» و قوم سرکش اوست.
این پیامبر در سرزمین «مدین» (شهرى در جنوب شامات) و «ایکه» (آبادى معروفى نزدیک مدین) زندگى داشت.
نخست مىگوید: «اصحاب ایکه رسولان (خدا) را تکذیب کردند» (کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ الْمُرْسَلِینَ).
(آیه 177)- سپس به شرح این اجمال پرداخته، مىگوید: «هنگامى که شعیب به آنها گفت: آیا تقوا را پیشه نمىکنید»؟ (إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ).
در حقیقت دعوت شعیب از همان نقطه شروع شد که سایر پیامبران شروع مىکردند دعوت به تقوا و پرهیزگارى که ریشه و خمیر مایه همه برنامههاى اصلاحى و دگرگونیهاى اخلاقى و اجتماعى است.
(آیه 178)- سپس افزود: «من براى شما رسول امینى هستم» (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ).
(آیه 179)- «پس تقوا را پیشه کنید و از خدا بپرهیزید و مرا اطاعت نمایید» که اطاعتم اطاعت اوست (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).
(آیه 180)- این را نیز بدانید که «من در برابر این دعوت از شما اجر و پاداشى نمىطلبم تنها اجر و مزد من بر پروردگار عالمیان است» (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 181)- «شعیب» نیز مانند سایر پیامبرانى که گوشهاى از تاریخشان در این سوره قبلا آمده است بعد از دعوت کلى خود به تقوا و اطاعت فرمان خدا، در بخش دوم از تعلیماتش روى انحرافات اخلاقى و اجتماعى آن محیط انگشت گذارد، و آن را زیر نقد کشید و از آنجا که مهمترین انحراف این قوم مرفه نابسامانیهاى اقتصادى، و ظلم فاحش و حق کشى و استثمار بود، بیش از همه روى این مسائل تکیه کرد.
نخست مىگوید: «حق پیمانه را ادا کنید» و کم فروشى نکنید (أَوْفُوا الْکَیْلَ).
«و دیگران را به خسارت نیفکنید» (وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ).
(آیه 182)- «و با ترازوى صحیح، وزن کنید» (وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ).