قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
چهارشنبه, ۲ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۱۵ ب.ظ

372 . صفحه 372


دوم دی :


نفیسه :


(آیه 84)- حضرت ابراهیم بعد از این دو تقاضا(از خداوند میخواهد به وی حکمت عنایت کند و او را به صالحان ملحق نماید)، درخواست مهم دیگرى با این عبارت مى‏کند: «خداوندا! براى من در میان امتهاى آینده لسان صدق و ذکر خیر قرار ده» (وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ).
آن چنان کن که یاد من در خاطره‏ها بماند و خط و برنامه من در میان آیندگان ادامه یابد، «اسوه» و الگویى باشم که به من اقتدا کنند، و پایه گذار مکتبى باشم که به وسیله آن راه تو را بیاموزند، و در خط تو حرکت کنند.


(آیه 85)- سپس افق دید خود را از این دنیا برگرفته و متوجه سراى جاودانه آخرت مى‏کند و به دعاى چهارمى پرداخته، مى‏گوید: «خداوندا! مرا از وارثان بهشت پرنعمت قرار ده» (وَ اجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ).
بهشتى که نعمتهاى معنوى و مادى در آن موج مى‏زند، نعمتهایى که نه زوالى دارد، و نه ملالى، نعمتهایى که براى ما حتى قابل درک نیست!


(آیه 86)- در پنجمین دعا نظرش را متوجه عموى گمراهش کرده و طبق وعده‏اى که قبلا به او داده بود که من براى تو استغفار مى‏کنم چنین مى‏گوید:
خداوند! «پدرم [- عمویم‏] را بیامرز که او از گمراهان بود» (وَ اغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ).


(آیه 87)- سرانجام ششمین و آخرین دعاى خود را که آن هم پیرامون روز بازپسین است این چنین به پیشگاه خدا عرضه مى‏دارد: خداوندا! «مرا در روزى که (مردم) برانگیخته مى‏شوند رسوا مکن» (وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ).
این تعبیر از ناحیه ابراهیم (ع)، علاوه بر این که درس و سرمشقى است براى دیگران، نشانه نهایت احساس مسؤولیت و اعتماد بر لطف پروردگار است.


(آیه 88)- در آیه قبل اشاره کوتاهى به روز قیامت و مسأله معاد بود در اینجا ترسیم جامعى از چگونگى روز رستاخیز ضمن چندین آیه بیان شده، و مهمترین متاعى که در آن بازار خریدار دارد و همچنین سرنوشت مؤمنان و کافران و گمراهان و لشکر شیطان بازگو شده است.
نخست مى‏گوید: روز رستاخیز «روزى است که هیچ مال و فرزندانى سودى نمى‏دهد» (یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ).
در حقیقت این دو سرمایه مهم زندگى دنیا، اموال و نیروهاى انسانى در آنجا کمترین نتیجه‏اى براى صاحبانش نخواهد داشت.
بدیهى است منظور مال و فرزندانى نیست که در طریق جلب رضاى خدا به کار گرفته شده باشند.


(آیه 89)- سپس به عنوان استثناء بر این سخن مى‏افزاید: «مگر کسى که به حضور خدا بیاید در حالى که قلب سلیم (سالم از هرگونه شرک و کفر و آلودگى به گناه) داشته باشد» (إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ).
چه تعبیر جامع و جالبى؟ تعبیرى که هم ایمان خالص و نیت پاک در آن وجود دارد، و هم هرگونه عمل صالح، چرا که چنین قلب پاکى، ثمره‏اى جز عمل پاک نخواهد داشت.


(آیه 90)- سپس به شرح بهشت و دوزخ پرداخته چنین مى‏گوید: در آن هنگام «بهشت به پرهیزکاران نزدیک مى‏گردد» (وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ).


(آیه 91)- «و دوزخ براى گمراهان آشکار مى‏شود» (وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ).
این در حقیقت قبل از ورود آنها به بهشت و دوزخ است که هریک از این دو گروه منظره جایگاه خود را از نزدیک مى‏بینند: مؤمنان مسرور و گمراهان وحشت زده مى‏شوند، و این نخستین برنامه‏هاى پاداش و کیفر آنهاست.


(آیه 92)- سپس به گفتگوهاى سرزنش بار و عتاب‏آمیزى که در این هنگام با این گروه گمراه مى‏شود پرداخته چنین مى‏گوید: «و به آنها گفته مى‏شود: کجا هستند معبودهایى را که پیوسته عبادت مى‏کردید»؟ (وَ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ).


(آیه 93)- «معبودهایى غیر از خدا» (مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«آیا آنها (در برابر این شداید و سختیها که اکنون با آن روبرو هستید) شما را یارى مى‏کنند»؟! (هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ).
یا مى‏توانند کسى را به یارى شما دعوت کنند، و «یا کسى به یارى خود آنها مى‏آید»؟ (أَوْ یَنْتَصِرُونَ).
ولى آنها جوابى در برابر این سؤال ندارند و کسى هم چنین انتظارى از آنها ندارد.


(آیه 94)- «در آن هنگام همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افکنده مى‏شوند» (فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَ الْغاوُونَ).


(آیه 95)- «و همچنین لشکریان ابلیس عموما» (وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ).در حقیقت این سه گروه، بتها، و پرستش کنندگان بتها، و لشکریان شیطان که دلالان این گناه و انحراف بودند، همگى در دوزخ جمع مى‏شوند، اما با این صورت که آنها را یکى پس از دیگرى آن مى‏افکنند.


(آیه 96)- ولى سخن به اینجا پایان نمى‏گیرد بلکه به دنبال آن صحنه‏اى از نزاع و جدال این سه گروه دوزخى را مجسم مى‏سازد:
«آنها در جهنم به مخاصمه و جدال پرداخته، مى‏گویند» (قالُوا وَ هُمْ فِیها یَخْتَصِمُونَ).


(آیه 97)- آرى! عابدان گمراه مى‏گویند: «به خدا سوگند ما در گمراهى آشکارى بودیم» (تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ).


(آیه 98)- «زیرا شما معبودان دروغین را با پروردگار عالمیان برابر مى‏پنداشتیم»! (إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ).


(آیه 99)- «اما هیچ کس ما را گمراه نکرد مگر مجرمان» (وَ ما أَضَلَّنا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ).
همان مجرمانى که رؤساى جامعه ما بودند و براى حفظ منافع خویش ما را به این راه کشاندند و بدبخت کردند.


(آیه 100)- ولى افسوس که امروز «شفاعت کنندگانى براى ما وجود ندارد» (فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ).


(آیه 101)- «و نه دوست گرم و پرمحبتى» که بتواند ما را یارى کند (وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ).
خلاصه نه معبودان به شفاعت ما مى‏پردازند، آن چنانکه ما در دنیا مى‏پنداشتیم، و نه دوستان قدرت یارى ما را دارند.


(آیه 102)- اما به زودى متوجه این واقعیت مى‏شوند که نه تأسف در آنجا سودى دارد و نه آنجا دار عمل و جبران است، از این رو، آرزوى بازگشت به دنیا مى‏کنند و مى‏گویند: «اى کاش بار دیگر (به دنیا) باز گردیم و از مؤمنان باشیم» (فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).


(آیه 103)- سرانجام در پایان این بخش از سرگذشت ابراهیم همان دو آیه تکان دهنده را که در پایان داستان موسى و فرعون آمده بود و در پایان داستان انبیاء دیگر نیز در همین سوره خواهد آمد، تکرار مى‏فرماید: «در این ماجرا نشانه بزرگى است (بر عظمت و قدرت خدا و سرانجام دردناک گمراهان و پیروزى مؤمنان) اما بیشترشان مؤمن نبودند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).


(آیه 104)- «و پروردگار تو پیروز و شکست‏ناپذیر و رحیم و مهربان است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
تکرار این جمله‏ها دلدارى مؤثرى است براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان اندک در آن روز، و همچنین اقلیتهاى مؤمن در هر عصر و زمان تا از اکثریت گمراه وحشت نکنند و به عزّت و رحمت الهى دلگرم باشند و هم تهدیدى است براى گمراهان و اشاره‏اى است به این که اگر مهلتى به آنها داده مى‏شود، نه از جهت ضعف است بلکه به خاطر رحمت است.


(آیه 105)- قرآن بعد از پایان ماجراى ابراهیم سخن از قوم نوح به عنوان یک ماجراى آموزنده دیگر به میان مى‏آورد.
نخست مى‏گوید: «قوم نوح، رسولان را تکذیب کردند»(کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ).
چرا که همه پیامبران از نظر اصول یکى بودند و تکذیب نوح تکذیب همه رسولان محسوب مى‏شد.


(آیه 106)- سپس به این فراز از زندگى او که شبیه فرازهایى است که در گذشته از ابراهیم و موسى نقل شد اشاره کرده، مى‏گوید: به خاطر بیاور «هنگامى را که برادرشان نوح به آنها گفت: آیا پرهیزکارى پیشه نمى‏کنید» (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ).
تعبیر به «برادر» تعبیرى است که نهایت پیوند محبت‏آمیز را براساس مساوات و برابرى مشخص مى‏کند و به همه رهبران راه حق الهام مى‏بخشد که باید در دعوت خود نهایت محبت و صمیمیت توأم با دورى از هرگونه تفوق طلبى را رعایت کنند،تا دلهاى رمیده جذب آیین حق گردد.


(آیه 107)- پس از دعوت به تقوا که خمیرمایه هرگونه هدایت و نجات است اضافه مى‏کند: «من براى شما فرستاده امینى هستم» (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ).


(آیه 108)- «تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید» که اطاعت من اطاعت خداست (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).


(آیه 109)- دگربار نوح به دلیل دیگرى بر حقانیت خود، تمسک مى‏جوید، دلیلى که زبان بهانه جویان را کوتاه مى‏سازد، مى‏گوید: «و من از شما در برابر این دعوتم مزدى نمى‏طلبم» (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).
«اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ).


(آیه 110)- باز به دنبال این جمله همان جمله‏اى را مى‏گوید که بعد از تأکید بر رسالت و امانت خویش بیان کرده بود، مى‏گوید: «پس تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).

(آیه 111)- اما مشرکان لجوج و مستکبران خیره سر هنگامى که راههاى بهانه‏جویى را به روى خود مسدود دیدند، به این مسأله چسبیدند و «گفتند: آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالى که افراد پست و بى‏ارزش از تو پیروى کرده‏اند»؟! (قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ).
درست است آنها در این تشخیص صائب بودند که پیشوا را باید از طریق پیروان شناخت، ولى اشتباه بزرگشان این بود که آنها مفهوم و معیار شخصیت را گم کرده بودند، آنها معیار سنجش ارزشها را مال و ثروت، لباس و خانه و مرکب زیبا و گران قیمت قرار داده بودند، و از پاکى و تقوا و حق جویى و صفات عالى انسانیت که در طبقات کم درآمد بسیار بود و در اشراف بسیار کم، غافل بودند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی