371 . صفحه 371
اول دی:
نفیسه :
(آیه 84)- حضرت ابراهیم بعد از این دو تقاضا(از خداوند میخواهد به وی حکمت عنایت کند و او را به صالحان ملحق نماید)، درخواست مهم دیگرى با این عبارت مىکند: «خداوندا! براى من در میان امتهاى آینده لسان صدق و ذکر خیر قرار ده» (وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ).
آن چنان کن که یاد من در خاطرهها بماند و خط و برنامه من در میان آیندگان ادامه یابد، «اسوه» و الگویى باشم که به من اقتدا کنند، و پایه گذار مکتبى باشم که به وسیله آن راه تو را بیاموزند، و در خط تو حرکت کنند.
(آیه 85)- سپس افق دید خود را از این دنیا برگرفته و متوجه سراى جاودانه آخرت مىکند و به دعاى چهارمى پرداخته، مىگوید: «خداوندا! مرا از وارثان بهشت پرنعمت قرار ده» (وَ اجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ).
بهشتى که نعمتهاى معنوى و مادى در آن موج مىزند، نعمتهایى که نه زوالى دارد، و نه ملالى، نعمتهایى که براى ما حتى قابل درک نیست!
(آیه 86)- در پنجمین دعا نظرش را متوجه عموى گمراهش کرده و طبق وعدهاى که قبلا به او داده بود که من براى تو استغفار مىکنم چنین مىگوید:
خداوند! «پدرم [- عمویم] را بیامرز که او از گمراهان بود» (وَ اغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ).
(آیه 87)- سرانجام ششمین و آخرین دعاى خود را که آن هم پیرامون روز بازپسین است این چنین به پیشگاه خدا عرضه مىدارد: خداوندا! «مرا در روزى که (مردم) برانگیخته مىشوند رسوا مکن» (وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ).
این تعبیر از ناحیه ابراهیم (ع)، علاوه بر این که درس و سرمشقى است براى دیگران، نشانه نهایت احساس مسؤولیت و اعتماد بر لطف پروردگار است.
(آیه 88)- در آیه قبل اشاره کوتاهى به روز قیامت و مسأله معاد بود در اینجا ترسیم جامعى از چگونگى روز رستاخیز ضمن چندین آیه بیان شده، و مهمترین متاعى که در آن بازار خریدار دارد و همچنین سرنوشت مؤمنان و کافران و گمراهان و لشکر شیطان بازگو شده است.
نخست مىگوید: روز رستاخیز «روزى است که هیچ مال و فرزندانى سودى نمىدهد» (یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ).
در حقیقت این دو سرمایه مهم زندگى دنیا، اموال و نیروهاى انسانى در آنجا کمترین نتیجهاى براى صاحبانش نخواهد داشت.
بدیهى است منظور مال و فرزندانى نیست که در طریق جلب رضاى خدا به کار گرفته شده باشند.
(آیه 89)- سپس به عنوان استثناء بر این سخن مىافزاید: «مگر کسى که به حضور خدا بیاید در حالى که قلب سلیم (سالم از هرگونه شرک و کفر و آلودگى به گناه) داشته باشد» (إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ).
چه تعبیر جامع و جالبى؟ تعبیرى که هم ایمان خالص و نیت پاک در آن وجود دارد، و هم هرگونه عمل صالح، چرا که چنین قلب پاکى، ثمرهاى جز عمل پاک نخواهد داشت.
(آیه 90)- سپس به شرح بهشت و دوزخ پرداخته چنین مىگوید: در آن هنگام «بهشت به پرهیزکاران نزدیک مىگردد» (وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ).
(آیه 91)- «و دوزخ براى گمراهان آشکار مىشود» (وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ).
این در حقیقت قبل از ورود آنها به بهشت و دوزخ است که هریک از این دو گروه منظره جایگاه خود را از نزدیک مىبینند: مؤمنان مسرور و گمراهان وحشت زده مىشوند، و این نخستین برنامههاى پاداش و کیفر آنهاست.
(آیه 92)- سپس به گفتگوهاى سرزنش بار و عتابآمیزى که در این هنگام با این گروه گمراه مىشود پرداخته چنین مىگوید: «و به آنها گفته مىشود: کجا هستند معبودهایى را که پیوسته عبادت مىکردید»؟ (وَ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ).
(آیه 93)- «معبودهایى غیر از خدا» (مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«آیا آنها (در برابر این شداید و سختیها که اکنون با آن روبرو هستید) شما را یارى مىکنند»؟! (هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ).
یا مىتوانند کسى را به یارى شما دعوت کنند، و «یا کسى به یارى خود آنها مىآید»؟ (أَوْ یَنْتَصِرُونَ).
ولى آنها جوابى در برابر این سؤال ندارند و کسى هم چنین انتظارى از آنها ندارد.
(آیه 94)- «در آن هنگام همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افکنده مىشوند» (فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَ الْغاوُونَ).
(آیه 95)- «و همچنین لشکریان ابلیس عموما» (وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ).در حقیقت این سه گروه، بتها، و پرستش کنندگان بتها، و لشکریان شیطان که دلالان این گناه و انحراف بودند، همگى در دوزخ جمع مىشوند، اما با این صورت که آنها را یکى پس از دیگرى آن مىافکنند.
(آیه 96)- ولى سخن به اینجا پایان نمىگیرد بلکه به دنبال آن صحنهاى از نزاع و جدال این سه گروه دوزخى را مجسم مىسازد:
«آنها در جهنم به مخاصمه و جدال پرداخته، مىگویند» (قالُوا وَ هُمْ فِیها یَخْتَصِمُونَ).
(آیه 97)- آرى! عابدان گمراه مىگویند: «به خدا سوگند ما در گمراهى آشکارى بودیم» (تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
(آیه 98)- «زیرا شما معبودان دروغین را با پروردگار عالمیان برابر مىپنداشتیم»! (إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 99)- «اما هیچ کس ما را گمراه نکرد مگر مجرمان» (وَ ما أَضَلَّنا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ).
همان مجرمانى که رؤساى جامعه ما بودند و براى حفظ منافع خویش ما را به این راه کشاندند و بدبخت کردند.
(آیه 100)- ولى افسوس که امروز «شفاعت کنندگانى براى ما وجود ندارد» (فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ).
(آیه 101)- «و نه دوست گرم و پرمحبتى» که بتواند ما را یارى کند (وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ).
خلاصه نه معبودان به شفاعت ما مىپردازند، آن چنانکه ما در دنیا مىپنداشتیم، و نه دوستان قدرت یارى ما را دارند.
(آیه 102)- اما به زودى متوجه این واقعیت مىشوند که نه تأسف در آنجا سودى دارد و نه آنجا دار عمل و جبران است، از این رو، آرزوى بازگشت به دنیا مىکنند و مىگویند: «اى کاش بار دیگر (به دنیا) باز گردیم و از مؤمنان باشیم» (فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
(آیه 103)- سرانجام در پایان این بخش از سرگذشت ابراهیم همان دو آیه تکان دهنده را که در پایان داستان موسى و فرعون آمده بود و در پایان داستان انبیاء دیگر نیز در همین سوره خواهد آمد، تکرار مىفرماید: «در این ماجرا نشانه بزرگى است (بر عظمت و قدرت خدا و سرانجام دردناک گمراهان و پیروزى مؤمنان) اما بیشترشان مؤمن نبودند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).
(آیه 104)- «و پروردگار تو پیروز و شکستناپذیر و رحیم و مهربان است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
تکرار این جملهها دلدارى مؤثرى است براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان اندک در آن روز، و همچنین اقلیتهاى مؤمن در هر عصر و زمان تا از اکثریت گمراه وحشت نکنند و به عزّت و رحمت الهى دلگرم باشند و هم تهدیدى است براى گمراهان و اشارهاى است به این که اگر مهلتى به آنها داده مىشود، نه از جهت ضعف است بلکه به خاطر رحمت است.
(آیه 105)- قرآن بعد از پایان ماجراى ابراهیم سخن از قوم نوح به عنوان یک ماجراى آموزنده دیگر به میان مىآورد.
نخست مىگوید: «قوم نوح، رسولان را تکذیب کردند»(کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ).
چرا که همه پیامبران از نظر اصول یکى بودند و تکذیب نوح تکذیب همه رسولان محسوب مىشد.
(آیه 106)- سپس به این فراز از زندگى او که شبیه فرازهایى است که در گذشته از ابراهیم و موسى نقل شد اشاره کرده، مىگوید: به خاطر بیاور «هنگامى را که برادرشان نوح به آنها گفت: آیا پرهیزکارى پیشه نمىکنید» (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ).
تعبیر به «برادر» تعبیرى است که نهایت پیوند محبتآمیز را براساس مساوات و برابرى مشخص مىکند و به همه رهبران راه حق الهام مىبخشد که باید در دعوت خود نهایت محبت و صمیمیت توأم با دورى از هرگونه تفوق طلبى را رعایت کنند،تا دلهاى رمیده جذب آیین حق گردد.
(آیه 107)- پس از دعوت به تقوا که خمیرمایه هرگونه هدایت و نجات است اضافه مىکند: «من براى شما فرستاده امینى هستم» (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ).
(آیه 108)- «تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید» که اطاعت من اطاعت خداست (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).
(آیه 109)- دگربار نوح به دلیل دیگرى بر حقانیت خود، تمسک مىجوید، دلیلى که زبان بهانه جویان را کوتاه مىسازد، مىگوید: «و من از شما در برابر این دعوتم مزدى نمىطلبم» (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).
«اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 110)- باز به دنبال این جمله همان جملهاى را مىگوید که بعد از تأکید بر رسالت و امانت خویش بیان کرده بود، مىگوید: «پس تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).
(آیه 111)- اما مشرکان لجوج و مستکبران خیره سر هنگامى که راههاى بهانهجویى را به روى خود مسدود دیدند، به این مسأله چسبیدند و «گفتند: آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالى که افراد پست و بىارزش از تو پیروى کردهاند»؟! (قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ).
درست است آنها در این تشخیص صائب بودند که پیشوا را باید از طریق پیروان شناخت، ولى اشتباه بزرگشان این بود که آنها مفهوم و معیار شخصیت را گم کرده بودند، آنها معیار سنجش ارزشها را مال و ثروت، لباس و خانه و مرکب زیبا و گران قیمت قرار داده بودند، و از پاکى و تقوا و حق جویى و صفات عالى انسانیت که در طبقات کم درآمد بسیار بود و در اشراف بسیار کم، غافل بودند.