369 . صفحه 369
بیست و نهم آذر:
نفیسه :
(آیه 40)-در آیه قبل دیدیم که از مردم درخواست شد در میدان مبارزه بین حضرت موسی (ع) و ساحران شرکت کنند و به آنها گفته شد: «هدف این است که اگر ساحران پیروز شوند (که پیروزى آنها پیروزى خدایان ماست) ما از آنان پیروى کنیم» (لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ کانُوا هُمُ الْغالِبِینَ). و آن چنان صحنه را گرم و داغ نماییم که دشمن خدایان ما براى همیشه از میدان بیرون رود!
(آیه 41)- اینها همه از یکسو، از سوى دیگر «هنگامى که ساحران (نزد فرعون) آمدند (و او را سخت در تنگنا دیدند به این فکر افتادند که برترین بهره گیرى را کرده و امتیازهاى مهمى از او بگیرند) به فرعون گفتند: آیا براى ما پاداش قابل ملاحظهاى خواهد بود اگر پیروز شویم» (فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ).
(آیه 42)- فرعون که سخت در این بن بست گرفتار و درمانده بود حاضر شد برترین امتیازها را به آنها بدهد، بلافاصله «گفت: آرى (هر چه بخواهید مىدهم) به علاوه شما در این صورت از مقربان درگاه من خواهید بود»! (قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ).
(آیه 43)- هنگامى که ساحران قول و قرارهاى خود را با فرعون گذاردند به دنبال تهیه مقدمات کار رفتند، و در خلال مدتى که فرصت داشتند، طنابها و عصاهاى بسیار فراهم ساختند که ظاهرا درون آنها را خالى کرده و ماده شیمیایى مخصوصى (همچون جیوه) که در برابر تابش آفتاب سبک و فرّار مىشود در آن ریختند.
سرانجام روز موعود فرا رسید، و انبوه عظیمى از مردم در آن صحنه جمع شدند.
«موسى رو به سوى ساحران کرد و گفت: آنچه را مىخواهید بیفکنید» و هر چه دارید به میدان آورید (قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ).
(آیه 44)- ساحران که غرق غرور و نخوت بودند و حداکثر توان خود را به کار گرفته و به پیروزى خود امیدوار بودند «طنابها و عصاهاى خود را افکندند و گفتند: به عزت فرعون ما قطعا پیروزیم»! (فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ).
در این هنگام عصاها و طنابهاى مخصوص به صورت مارهاى کوچک و بزرگ به حرکت درآمدند (طه/ 66)، در این هنگام غریو شادى از مردم برخاست و برق امید در چشمان فرعون و اطرافیانش درخشیدن گرفت.
(آیه 45)- اما موسى چندان مهلت نداد که این وضع ادامه یابد همانطور که قرآن مىگوید: «سپس موسى عصایش را افکند، ناگهان تمام وسایل دروغین آنها را بلعید» (فَأَلْقى مُوسى عَصاهُ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ).
در اینجا گروهى پا به فرار گذاشتند، گروهى منتظر بودند پایان کار به کجا مىرسد، و جمعى بىهدف فریاد مىکشیدند و دهان ساحران از تعجب باز مانده بود.
(آیه 46)- در اینجا همه چیز عوض شد، ساحران که تا آن لحظه در خط شیطنت و همکارى با فرعون و مبارزه با موسى (ع) قرار داشتند یک مرتبه به خود آمدند و چون از تمام فنون سحر باخبر بودند، یقین پیدا کردند که این مسأله قطعا سحر نیست، این یک معجزه بزرگ الهى است «پس ناگهان همه آنها به سجده افتادند» (فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ).
(آیه 47)- و همراه با این عمل که دلیل روشن ایمان آنها بود با زبان نیز «گفتند: ما به پروردگار عالمیان ایمان آوردیم»! (قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 48)- و براى این که جاى هیچ ابهام و تردید باقى نماند و فرعون نتواند این سخن را تفسیر دیگرى کند، اضافه کردند: «به پروردگار موسى و هارون» (رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ).
آرى! در یک لحظه کوتاه از ظلمت مطلق به روشنایى ایمان گام نهادند.
(آیه 49)- در این هنگام فرعون از یک سو روحیه خود را پاک باخته بود، و از سوى دیگر تمام قدرت و موجودیت خویش را در خطر مىدید، و مخصوصا مىدانست ایمان آوردن ساحران چه تأثیر عمیقى در روحیه مردم خواهد گذارد و ممکن است گروه عظیمى به پیروى از ساحران به سجده بیفتند، به گمان خود دست به ابتکار تازهاى زد رو به ساحران کرد و «گفت: آیا به او ایمان آوردید پیش از آنکه من به شما اجازه دهم» (قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ).انتظارش این بود که قلب و عقل و فکر مردم نیز به اختیار و اجازه او باشد ولى فرعون به این هم قناعت نکرد، و دو جمله دیگر گفت.
نخست ساحران را متهم ساخت که این یک تبانى و توطئه قبلى است که میان شما و موسى صورت گرفته، توطئهاى است برضد تمام مردم مصر! گفت: «او بزرگ و استاد شماست که به شما سحر آموخته» و شما همگى سحر را از مکتب او فرا گرفتهاید! (إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ).
سپس آنها را تهدید کرده، گفت: اما من به شما اجازه نخواهم داد که در این توطئه پیروز شوید، من این توطئه را در نطفه خفه مىکنم! «به زودى خواهید دانست (شما را چنان مجازاتى مىکنم که درس عبرتى براى همگان گردد) دستها و پاهاى شما را بطور مخالف قطع مىکنم (دست راست و پاى چپ یا دست چپ و پاى راست) و همگى را بدون استثناء به دار مىآویزم»! (فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ).
(آیه 50)- اما فرعون در اینجا کور خوانده بود، زیرا ساحران یک لحظه پیش، و مؤمنان این لحظه، آن چنان قلبشان به نور ایمان روشن شده بود که این تهدید فرعون را در حضور جمعیت به طرز بسیار قاطعى پاسخ گفتند و نقشه شیطانى او را نقش بر آب کردند.
«گفتند: هیچ مانعى ندارد (و هیچ گونه زیانى از این کار به ما نخواهد رسید هرکار مىخواهى بکن) ما به سوى پروردگارمان بازمىگردیم» (قالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ).
(آیه 51)- سپس افزودند: ما در گذشته گناهانى مرتکب شدهایم و در این صحنه سردمدار مبارزه با پیامبر راستین خدا موسى (ع) شدیم، و در ستیز با حق پیشقدم بودیم، اما «ما امیدواریم که پروردگارمان خطاهاى ما را ببخشد چرا که ما نخستین ایمان آورندگان بودیم» (إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ).
ما امروز از هیچ چیز وحشت نداریم، نه از تهدیدهاى تو، و نه از دست و پا زدن در خون بر فراز شاخههاى بلند نخل!
(آیه 52)- سرانجام موسى در آن صحنه سرنوشت ساز پیروز از میدان بیرون آمد. و این زمینه مساعدى را براى این که موسى بتواند در میان آن مردم بماند و به دعوت و تبلیغ بپردازد و اتمام حجت کند فراهم ساخت.
سالیان دراز به این منوال گذشت، و موسى معجزات دیگرى به آنها نشان داد.
هنگامى که موسى (ع) حجت را بر آنها تمام کرد، و صفوف مؤمنان و منکران مشخص شد، دستور کوچ دادن بنى اسرائیل به موسى داده شد.
آیه مىگوید: «و به موسى وحى کردیم که شبانه بندگانم را (از مصر) کوچ ده، زیرا شما مورد تعقیب هستید» (وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ).
(آیه 53)- موسى (ع) این فرمان را اجرا کرد، و دور از چشم دشمنان شبانه بنى اسرائیل را بسیج کرده فرمان حرکت داد.
اما بدیهى است حرکت یک گروه با این عظمت، چیزى نیست که بتوان آن را براى مدت زیادى پنهان نگه داشت، به زودى جاسوسان فرعون، مطلب را به او گزارش دادند، و چنانکه قرآن مىگوید: «فرعون (مأمورانى) به شهرها فرستاد تا نیرو جمع کنند»(فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ).
(آیه 54)- ضمنا براى این که زمینه روانى مردم براى این بسیج عمومى آماده شود دستور داد اعلان کنند «اینها گروه اندکى هستند» اندک از نظر تعداد در مقابل فرعونیان و اندک از نظر قدرت (إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ).
بنابراین در مبارزه با این گروه جاى هیچ گونه نگرانى نیست که برنده ماییم.
(آیه 55)- سپس افزود: ما چقدر حوصله کنیم؟ و تا چه اندازه با این بردگان سرکش مدارا نماییم؟! «اینها ما را به خشم و غضب آوردهاند» (وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ).
فردا مزارع مصر را چه کسى آبیارى مىکند؟ بارهاى سنگین را در این کشور پهناور چه کسى از زمین برمىدارد؟
(آیه 56)- به علاوه ما از توطئه این گروه- چه در اینجا باشند و چه بروند- بیمناکیم «و ما همگى آماده پیکاریم» (وَ إِنَّا لَجَمِیعٌ حاذِرُونَ).
(آیه 57)- سپس قرآن به ذکر عاقبت کار فرعونیان مىپردازد، و بطور اجمال زوال حکومت آنها و زمامدارى بنى اسرائیل را بیان مىکند، مىگوید:
«پس ما آنها را از باغهاى سرسبز و چشمههاى پر آب بیرون راندیم» (فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).
(آیه 58)- «و از گنجها و قصرهاى زیبا و مساکن مرفّه» خارج ساختیم (وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ).
(آیه 59)- آرى «این چنین کردیم و بنى اسرائیل را وارث آنها (فرعونیان) ساختیم» (کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ).
(آیه 60)- عاقبت دردناک فرعونیان! در این آیات آخرین صحنه از این بخش از داستان موسى و فرعون مطرح است، و آن چگونگى نابودى فرعونیان و پیروزى و نجات بنى اسرائیل است.
چنانکه در آیات گذشته خواندیم، فرعون مأموران خود را به شهرهاى مصر گسیل داشت، و به اندازه کافى لشکر و نیرو آماده ساخت. و به دنبال آنها حرکت کردند.
چنانکه آیه مىگوید: «پس فرعونیان آنها را تعقیب کردند و به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسیدند» (فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ).