250 . صفحه 250
یکم شهریور :
نفیسه :
(آیه 6)- در این آیه به یکى دیگر از سخنان غیر منطقى مشرکان پرداخته و مىگوید: «آنها به جاى این که از خداوند به وسیله تو تقاضاى رحمت کنند، درخواست تعجیل عذاب و کیفر و مجازات مىنمایند» (وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ).
آیا آنها فکر مىکنند مجازات الهى دروغ است؟ «با این که در گذشته عذابهایى (بر امتهاى سرکش پیشین) نازل گردید» که اخبار آن بر صفحات تاریخ و در دل زمین ثبت است (وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ).
سپس اضافه مىکند: «پروردگار تو نسبت به مردم- با این که ظلم مىکنند- داراى مغفرت است، و (در عین حال) پروردگارت داراى عذاب شدید است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلى ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَشَدِیدُ الْعِقابِ).
(آیه 7)- باز هم بهانه جویى! در اینجا به یکى از ایرادات مشرکان لجوج در زمینه «نبوت» پرداخته، مىگوید: «کسانى که کافر شدند مىگویند: چرا معجزه و نشانهاى از پروردگارش بر او نازل نشده است» (وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ).
واضح است که یکى از وظایف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، ارائه معجزات به عنوان سند حقانیت و پیوندش با وحى الهى است.
ولى مخالفان انبیاء، همواره داراى حسن نیت نبودند یعنى، معجزات را براى یافتن حق نمىخواستند، بلکه به عنوان لجاجت و عدم تسلیم در برابر حق هر زمان پیشنهاد معجزه مىکردند و خارق عادت عجیب و غریبى مىکردند.
در مقابل این گونه افراد، پیامبران با ذکر این حقیقت که معجزات به دست خداست و به فرمان او انجام مىگیرد و ما وظیفه تعلیم و تربیت مردم را داریم، دست ردّ بر سینه این گونه افراد مىزدند.
لذا قرآن به دنبال آن مىافزاید: اى پیامبر! «تو فقط بیم دهندهاى و براى هر قوم و ملتى هادى و رهنمایى هست» (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ).
در واقع قرآن مىگوید: این کافران وظیفه اصلى پیامبر را فراموش کردهاند که مسأله انذار و دعوت به سوى خداست و چنین پنداشتهاند که وظیفه اصلى او اعجازگرى است.
قابل توجه این که تفاوت میان «انذار» و «هدایت» در این است که انذار برای آن است که گمراهان از بیراهه به راه آیند، و در متن صراط مستقیم جاى گیرند ولى هدایت براى این است که مردم را پس از آمدن به راه به پیش ببرد.
لذا در روایات متعددى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در کتب شیعه و اهل تسنن نقل شده که، فرمود: «من منذرم و تو هادى اى على! به وسیله تو هدایت یافتهگان هدایت مىشوند».
(آیه 8)- علم بىپایان خدا! در این بخش سخن از علم وسیع پروردگار (علم به نظام آفرینش و علم به اعمال بندگان) و آگاهى او بر همه چیز است.
نخست مىگوید «خداوند از جنینهایى که هر زن- یا هر حیوان ماده- حمل مىکند آگاه است» (اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثى).
نه تنها از جنسیت آن، بلکه از تمام مشخصات، استعدادها، ذوقها، و نیروهایى که بالقوه در آن نهفته شده آگاه است.
«و (همچنین) آنچه را که رحمها کم مىکنند و قبل از موعد مقرر بیرون مىریزند» مىداند (وَ ما تَغِیضُ الْأَرْحامُ).
«و (همچنین) از آنچه از موعد مقرر افزون نگاه مىدارند» نیز باخبر است (وَ ما تَزْدادُ).
سپس قرآن اضافه مىکند: «و هر چیز در نزد خدا به مقدار و میزان ثابت و معین است» (وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ).
تا تصور نشود که این کم و زیادها بىحساب و بىدلیل است، همان گونه که اجزاى جنین و خون رحم، همه داراى حساب و کتاب است.
(آیه 9)- این آیه در حقیقت دلیلى است بر آنچه در آیه قبل بیان شد، مىگوید: «او (خداوند) از غیب و شهود (پنهان و آشکار) آگاه است» (عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ).
و آگاهى او از غیب و شهود به این دلیل است که: «او بزرگ و متعالى است» و مسّلط بر همه چیز (الْکَبِیرُ الْمُتَعالِ). و به همین دلیل در همه جا حضور دارد،و چیزى از دیدگان علم او پنهان نیست.
(آیه 10)- و براى تکمیل این بحث و تأکید بر علم بىپایان او اضافه مىکند:
«براى او (خداوند) یکسان است کسانى از شما که پنهانى سخن بگویند، و یا آن را آشکار سازند» او همه را مىداند و مىشنود (سَواءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ).
«و (نیز براى او تفاوت نمىکند) کسانى که مخفیانه در دل شب و در میان پردههاى ظلمت گام برمىدارند و آنها که آشکارا در روز روشن به دنبال کار خویش مىروند» (وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ).
(آیه 11)- محافظان غیبى! در آیه قبل خواندیم که خدا به حکم «عالم الغیب و الشهادة» بودن، از پنهان و آشکار مردم باخبر و همه جا حاضر و ناظر است.
در این آیه اضافه مىکند که خداوند علاوه بر این، حافظ و نگاهبان بندگان خود نیز مىباشد: «براى انسان مأمورانى است که پىدرپى از پیش رو، و پشت سر او قرار مىگیرند و او را از حوادث حفظ مىکنند» (لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ).
اما براى این که کسى اشتباه نکند که این حفظ و نگاهبانى بىقید و شرط است و انسان مىتواند خود را به پرتگاهها بیفکند و دست به هر ندانم کارى بزند و یا مرتکب هرگونه گناهى که مستوجب مجازات و عذاب است بشود و باز انتظار داشته باشد که خدا و مأموران او حافظ وى باشند اضافه مىکند که: «خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتى را تغییر نمىدهد مگر این که آنها تغییراتى در خود ایجاد کنند»! (إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ).
و باز براى این که این اشتباه پیش نیاید که با وجود مأموران الهى که عهدهدار حفظ انسان هستند، مسأله مجازات و بلاهاى الهى چه معنى دارد، در پایان آیه اضافه مىکند که: «و هرگاه خداوند به قوم و جمعیتى اراده سوء و بدى کند هیچ راه دفاع و بازگشت ندارد» (وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ).
«و جز خدا، سرپرستى نخواهند داشت» (وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ).
به همین دلیل هنگامى که فرمان خدا به عذاب و مجازات یا نابودى قوم و ملتى صادر شود، حافظان و نگهبانان دور مىشوند و انسان را تسلیم حوادث مىکنند!
همیشه تغییرات از خود ما است!
جمله «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» که در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصرى آمده است، یک قانون کلى و عمومى را بیان مىکند.
این اصل قرآنى که یکى از مهمترین برنامههاى اجتماعى اسلام را بیان مىکند به ما مىگوید هرگونه تغییرات برونى متکى به تغییرات درونى ملتها و اقوام است، و هرگونه پیروزى و شکستى که به قومى رسید از همین جا سر چشمه مىگیرد، بنابراین آنها که همیشه براى تبرئه خویش به دنبال «عوامل برونى» مىگردند، و قدرتهاى سلطهگر و استعمار کننده را همواره عامل بدبختى خود مىشمارند، سخت در اشتباهند، چرا که اگر این قدرتهاى جهنمى پایگاهى در درون یک جامعه نداشته باشند، کارى از آنان ساخته نیست.
این اصل قرآنى مىگوید: براى پایان دادن به بدبختیها و ناکامیها باید دست به انقلابى از درون بزنیم، یک انقلاب فکرى و فرهنگى، یک انقلاب ایمانى و اخلاقى،و به هنگام گرفتارى در چنگال بدبختیها باید فورا به جستجوى نقطههاى ضعف خویشتن بپردازیم، و آنها را با آب توبه و بازگشت به سوى حق از دامان روح و جان خود بشوییم، تولدى تازه پیدا کنیم و نور و حرکتى جدید، تا در پرتو آن بتوانیم ناکامیها و شکستها را به پیروزى مبدل سازیم.
(آیه 12)- بخش دیگرى از نشانههاى عظمت او: قرآن در اینجا بار دیگر به آیات توحید و نشانههاى عظمت خدا و اسرار آفرینش مىپردازد.
نخست به برق (برقى که در میان قطعات ابر پیدا مىشود) اشاره کرده، مىگوید: «او کسى است که برق را که مایه ترس و طمع مىباشد به شما ارائه مىدهد» (هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً).
از یک سو شعاع درخشانش چشمها را خیره مىکند و شما را به وحشت مىاندازد.اما از آنجا که غالبا همراه آن رگبارهایى به وجود مىآید و تشنه کامان بیابان را آب زلال مىبخشد و درختان و زراعت را سیراب مىکند، آنها را به امید و طمع مىکشاند، و در میان این بیم و امید، لحظات حساسى را مىگذرانند.
سپس اضافه مىکند: «او کسى است که ابرهاى سنگین و پربار ایجاد مىکند» که قادر به آبیارى زمینهاى تشنهاند (وَ یُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ).
(آیه 13)- این آیه به صداى «رعد» مىپردازد که از برق هرگز جدا نیست، مىفرماید: «و رعد تسبیح و حمد خدا مىگوید» (وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ).
آرى! این صداى پرطنین جهان طبیعت که توأم با پدیده برق مىباشد و هر دو در خدمت یک هدف هستند، عملا تسبیح خدا مىگوید و به تعبیر دیگر: «رعد» زبان گویاى «برق» است، که حکایت از نظام آفرینش و عظمت خالق مىکند.
نه تنها صداى رعد و سایر اجزاى جهان ماده، تسبیح او مىگویند که «همگى فرشتگان نیز از ترس و خشیت خدا» به تسبیح او مشغولند (وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ).
آنها از این مىترسند که در انجام فرمان پروردگار و مسؤولیتهایى که در نظام هستى بر عهده آنها گذارده شده کوتاهى کنند و گرفتار مجازات الهى شوند، و مىدانیم همیشه وظیفهها و تکالیف براى آنها که احساس مسؤولیت مىکنند ترس آفرین است، ترسى سازنده که شخص را به تلاش و حرکت وا مىدارد.
و براى توضیح بیشتر در زمینه رعد و برق اشاره به صاعقهها کرده، مىفرماید:
«خداوند صاعقهها را مىفرستد و به هر کس بخواهد به وسیله آن آسیب مىرساند» (وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصِیبُ بِها مَنْ یَشاءُ).
ولى با این همه، و با مشاهده آیات عظمت پروردگار و با کوچکى و حقارت قدرت انسان در برابر حوادث، حتى در برابر یک جرقه آسمانى باز هم «گروهى (از بىخبران) درباره خدا به مجادله و ستیز برمىخیزند» (وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللَّهِ).
«در حالى که خداوند قدرتى بىانتها، و مجازاتى دردناک و کیفرى سخت دارد» (وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ).
اعظم :
آیه 6 : انسان در اثر لجاجت، چنان سقوط مىکند که حاضر است نابود شود، ولى حقّ را نپذیرد. «و یستعجلونک بالعذاب»
آیه 6 : خوف و رجا و بیم و امید، در کنار هم عامل رشد است. «لذو مغفرة - لشدید العقاب»
آیه 7 : براى جامعهى جاهل غافل، هشدار بیش از بشارت ضرورت دارد. «انما انت منذر»
آیه 7 : عبارت "و لکل قوم هاد " توجه من رو جلب کرد ... هم اینکه هیچوقت زمین نباید از هدایتگر خالی باشه .... و سوالی هم پیش اومد منظور از "قوم" در این آیه چیست ....
آیه 8 : زمانی که سلول تخم در رحم جایگزین می شود و شروع به رشد می کند تا نهایتا یک جنین کامل تشکیل شود ، مراحل بسیار پیچیده ای باید طی شود . سلولها شروع به تقسیم شدن می کنند وتعدادشان زیاد می شود. این سلولهای در حال رشد و همچنین بافتهای اطراف آن موادی به نام فاکتورهای رشد ، فاکتورهای تمایز و فاکتورهایی که منجر به مرگ برنامه ریزی شده بعضی دیگر از این سلولها می شود، ترشح میکنند تا روند رشد وتوسعه سلولهای اولبه را به جنین کامل تنظیم کنند. هر کدام از این فاکتورها باید به اندازه معین و در زمان معینی ترشح شوند تا روند رشد و تمایز جنین به درستی پیش رود. هرگونه بینظمی منجر به نقص خواهد شد. با توجه به این واقعیتها می توان استنباط کرد که منظور از کم و زیاد کردن رحمها این است که در مرحله جنینی از سلول تخم تا جنین کامل سلولهایی اضافه میشوند ، سلولهایی می میرند و در نهایت تمام ارگانها وبافتها تشکیل می شوند تا جنین کامل شود. در این مسیر هر فاکتور رشد، فاکتور مرگ و فاکتور تمایز باید در مقدار وزمان معینی ساخته وترشح شود تا فرایند کامل شدن جنین به درستی انجام شود. ( از سایت تدبر ... به زبان یک کارشناس فیزیولوژی پزشکی)
آیه 11 : آدمی موجودی مرکب از نفس و بدن است که درورای این بدن مادی دارای شعور و اراده می باشد و به همین جهت هم مورد امرو نهی قرار می گیرد و مستحق ثواب یا عقاب می گردد، پس همه اجسام مادی وامور نفسانی در مسیر حیات ، انسان را احاطه کرده اند و اگر این وسایط که به امرخدا مراقب و محافظ انسان هستند نباشند، هر آینه به سوی فنا و هلاکت می شتابد، چون انسان در هیچ حالت روحی یا عمل و اثر خود ثباتی ندارد، جز به امر خدا، لذا امر به تمامه از آن خداست و همه امور بسوی او باز می گردد. پس خدای تعالی این معقبات و وسائط را قرار داده و آنها را بر انسان موکل نموده تا به امر خدا او را حفظ نمایند و او را از هلاکت و تغییر وضعی که داردنگهدارند، چون سنت الهی بر این امر جریان دارد که وضع هیچ قومی را دگرگون نسازد و وضعیت و موقعیت آنها را تغییر ندهد، مگر آنکه خودشان حالات روحی و نفسانی خود را تغییر دهند، مثلا اگر شاکر بودند کافر گردند، یا آنکه اگرمطیع بودند عصیان بورزند و یا اگر ایمان داشتند به شرک گرایش یابند، در این صورت خداوند هم نعمت را به نقمت و هدایت را به ضلالت و سعادت را به شقاوت مبدل می سازد و این قضای حتمی الهی است که نوعی تلازم بین نعمتهای الهی و میان حالات نفسانی انسانها وجود دارد
..................................................................................................
مباحثه آیات سوال برانگیز :
آیه 7 سوره رعد :
نفیسه :
به نظر میاد (قوم) در آیه 7 این سوره به هرجمعیتی در یک برحه زمانی اشاره دارد.یعنی هیچ گروهی از مردم در هیچ دورانی بی امام و رهبر نبوده اند.