248 . صفحه 248
سی ام مرداد :
نفیسه :
(آیه 104)-در ادامه آیه قبل خداوند به پیامبر میفرماید: مردم در واقع هیچ گونه عذر و بهانهاى براى عدم پذیرش دعوت تو ندارند زیرا علاوه بر این که نشانههاى حق در آن روشن است، «تو هرگز از آنها اجر و پاداشى در برابر آن نخواستهاى» که آن را بهانه مخالفت نمایند (وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).
«این دعوتى است عمومى و همگانى و تذکرى است براى جهانیان» و سفره گستردهاى است براى عام و خاص و تمام انسانها! (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ).
(آیه 105)- آنها در واقع به این خاطر گمراه شدند که چشم باز و بینا و گوش شنوا ندارند به همین جهت «بسیارى از آیات خدا در آسمانها و زمین وجود دارد که آنها از کنار آن مىگذرند و از آن روى مىگردانند» (وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ).
همین حوادثى را که همه روز با چشم خود مىنگرند: اسرار این نظام شگرف، این طلوع و غروب خورشید، این غوغاى حیات و زندگى در گیاهان، پرندگان، حشرات و انسانها، و این زمزمه جویباران، این همهمه نسیم و این همه نقش عجب که بر در و دیوار وجود است، به اندازهاى آشکار مىباشد که هر کس در آنها و خالقش نیندیشد، همچنان نقش بود بر دیوار!
(آیه 106)- در این آیه اضافه مىکند: «و بیشتر آنها که مدعى ایمان به خدا هستند، مشرکند» و ایمانشان خالص نیست، بلکه آمیخته با شرک است» (وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ).ممکن است خودشان چنین تصور کنند که مؤمنان خالصى هستند، ولى رگههاى شرک در افکار و کردارشان غالبا وجود دارد و لذا در روایتى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «شرک در اعمال انسان مخفىتر است از حرکت مورچه».
یک موحد خالص کسى است که غیر از خدا، معبودى به هیچ صورت در دل و جان او نباشد، گفتارش براى خدا، اعمالش براى خدا، و هر کارش براى او انجام پذیرد، قانونى جز قانون خدا را به رسمیت نشناسد.
(آیه 107)- در این آیه به آنها که ایمان نیاوردهاند و از کنار آیات روشن الهى بىخبر مىگذرند و در اعمال خود مشرکند، هشدار مىدهد که: «آیا اینها خود را از این موضوع ایمن مىدانند که عذاب فراگیر الهى (ناگهان و بدون مقدمه بر آنها نازل شود» و همه آنها را در بر گیرد (أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ).
و «یا این که قیامت ناگهان فرا رسد (و دادگاه بزرگ الهى تشکیل گردد و به حساب آنها برسند) در حالى که آنها بىخبر و غافلند» (أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
(آیه 108)- در این آیه پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مأموریت پیدا مىکند که آیین و روش و خط خود را مشخص کند، مىفرماید: «بگو: راه و طریقه من این است که همگان را به سوى اللّه (خداوند واحد یکتا) دعوت کنم» (قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ).
سپس اضافه مىکند: من این راه را بىاطلاع یا از روى تقلید نمىپیمایم، بلکه «از روى آگاهى و بصیرت، خود و پیروانم» همه مردم جهان را به سوى این طریقه مىخوانیم (عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی).
این جمله نشان مىدهد که هر مسلمانى که پیرو پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است باید با سخن و عملش دیگران را به راه «اللّه» دعوت کند.
سپس براى تأکید، مىگوید: «خداوند (یعنى همان کسى که من به سوى او دعوت مىکنم) پاک و منزه است از هرگونه عیب و نقص و شبیه و شریک» (وَ سُبْحانَ اللَّهِ).
باز هم براى تأکید بیشتر مىگوید: و من از مشرکان نیستم» و هیچ گونه شریک و شبیهى براى او قائل نخواهم بود (وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
در واقع این از وظایف یک رهبر راستین است که با صراحت برنامهها و اهداف خود را اعلام کند.
قرار گرفتن این آیه به دنبال آیات «یوسف» اشارهاى است به این که راه و رسم من از راه و رسم یوسف پیامبر بزرگ الهى نیز جدا نیست، او هم همواره حتى در کنج زندان دعوت به «اللّه الواحد القهّار» مىکرد، و غیر او را اسمهاى بىمسمایى مىشمرد که از روى تقلید از جاهلانى به جاهلان دیگر رسیده است، آرى! روش من و روش همه پیامبران نیز همین است.
(آیه 109)- و از آنجا که یک اشکال همیشگى اقوام گمراه و نادان به پیامبران این بوده است که چرا آنها انسانند! قرآن مجید یک بار دیگر به این ایراد پاسخ مىگوید: «ما هیچ پیامبرى را قبل از تو نفرستادیم مگر این که آنها مردانى بودند که وحى به آنها مىفرستادیم، مردانى که از شهرهاى آباد و مراکز جمعیت برخاستند» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى).
آنها نیز در همین شهرها و آبادیها همچون سایر انسانها زندگى مىکردند، و در میان مردم رفت و آمد داشتند و از دردها و نیازها و مشکلاتشان به خوبى آگاه بودند.
سپس اضافه مىکند: براى این که اینها بدانند سرانجام مخالفتهایشان با دعوت تو که دعوت به سوى توحید است چه خواهد بود، خوب است بروند و آثار پیشینیان را بنگرند «آیا آنها سیر در زمین نکردند تا ببینند عاقبت اقوام گذشته چگونه بود؟» (أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
که این «سیر در ارض» و گردش در روى زمین، مشاهده آثار گذشتگان، ویرانى قصرها و آبادیهایى که در زیر ضربات عذاب الهى درهم کوبیده شد بهترین درس را به آنها مىدهد، درسى زنده، و محسوس، و براى همگان قابل لمس! و در پایان آیه مىفرماید: «و سراى آخرت براى پرهیزکاران مسلما بهتر است» (وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا).
«آیا تعقل نمىکنید و فکر و اندیشه خویش را به کار نمىاندازید» (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
چرا که اینجا سرایى است ناپایدار و آمیخته با انواع مصائب و آلام و دردها، اما آنجا سرایى است جاودانى و خالى از هرگونه رنج و ناراحتى.
(آیه 110)- این آیه اشاره به یکى از حساسترین و بحرانىترین لحظات زندگى پیامبران کرده، مىگوید: پیامبران الهى در راه دعوت به سوى حق، همچنان پافشارى داشتند و اقوام گمراه و سرکش همچنان به مخالفت خود ادامه مىدادند «تا آنجا که پیامبران از آنها مأیوس شدند، و (مردم) گمان بردند که به آنها دروغ گفته شده است، در این هنگام یارى ما به سراغ آنها آمد، آنان را که خواستیم نجات یافتند» (حَتَّى إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ).
و در پایان آیه مىفرماید: «عذاب و مجازات ما از قوم گنهکار و مجرم، بازگردانده نمىشود» (وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ).
این یک سنت الهى است، که مجرمان پس از اصرار بر کار خود و بستن تمام درهاى هدایت به روى خویشتن و خلاصه پس از اتمام حجت، مجازاتهاى الهى به سراغشان مىآید و هیچ قدرتى قادر بر دفع آن نیست.
(آیه 111)- آخرین آیه این سوره محتواى بسیار جامعى دارد، که تمام بحثهایى که در این سوره گذشت بطور فشرده در آن جمع است و آن این که «در سرگذشت آنها (یوسف و برادرانش و انبیاء و رسولان گذشته و اقوام مؤمن و بىایمان) درسهاى بزرگ عبرت براى همه اندیشمندان است» (لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ).
آیینهاى است که مىتوانند در آن، عوامل پیروزى و شکست، کامیابى و ناکامى، خوشبختى و بدبختى، سربلندى و ذلت و خلاصه آنچه در زندگى انسان ارزش دارد و آنچه بىارزش است، در آن ببیند.
ولى تنها «اولى الالباب» و صاحبان مغز و اندیشه هستند که توانایى مشاهده این نقوش عبرت را بر صفحه این آیینه عجیب دارند.
و به دنبال آن اضافه مىکند: «آنچه گفته شد یک افسانه ساختگى و داستان خیالى و دروغین نبود» (ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَرى).
این آیات که بر تو نازل شده و پرده از روى تاریخ صحیح گذشتگان برداشته، ساخته مغز و اندیشه تو نیست، «بلکه (یک وحى بزرگ آسمانى است، که) کتب اصیل انبیاى پیشین را نیز تصدیق و گواهى مىکند» (وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ).
به علاوه هر آنچه انسان به آن نیاز دارد، «و شرح هر چیزى» که پایه سعادت انسان است در این آیات آمده است (وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ).
و به همین دلیل «مایه هدایت (جستجوگران) و مایه رحمت براى همه کسانى است که ایمان مىآورند» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
خلاصه و نتیجه گیری از سوره یوسف :
نفیسه :
سوره یوسف که حامل احسن القصص (3) است نیز در سایه لطف خداوند ختم گردید.
این سوره مبارکه برای کسانی که اهل تحقیق و دنبال کشف حقایقند سرشار از عبرتها ونکته هاست (7).
کاش پاکدامنی و اعتقاد مثال زدنی یوسف در موقعیتی که همه چیز در حد اعلا برای فحشاء مهیا بود کمی الگوی قشری از نسل امروز ما می شد(33-23).
از نازیدن برادران به زور بازوی خود نسبت به یوسف (8) تا درخواست عاجزانه آنها برای دریافت صدقه از او (88) و از یوسف در قعر چاه (15) تا عزیزی مصر (56) نکته ها از خواست ومشیت خداوند نهفته است.
یوسف پیامبر با آنکه سالیان متمادی بخاطر حسادت برادران متحمل فراق وسختی های فراوان شده بود،اما هنگام رویارویی با آنها از توبیخشان گذشت وحتی وعده آمرزش خدا را به آنها داد (92).
بسیار تامل برانگیز است که ایشان با آن عظمت و بزرگی بعد از مدح وحمد خداوند طلب عاقبت به خیری برای خود می کند(101).
برای بیدارشدن و متنبه شدنمان ،نشانه های بسیاری در اطرافمان وجود دارند که متاسفانه بی تفاوت از کنارشون می گذریم و حتی اگرآنها رو هم ببینیم از آنها ساده روی برمیگردونیم (105)،گاهی کمی تامل، کمی تفکر در سرگذشت گذشتگان یا دربرخی از نشانه های طبیعی مثل گردش فصول،روز و شب و تولد ومرگ و... برای تقویت ایمان لازمه.
ایمانها اکثرا خالص نیست وبه شرک آلوده اند (106)،امام صادق (ع) در توضیح این آیه فرمودند :(منظور آن است که به گونه ای از شیطان اطاعت می کنند که خود نیز متوجه نمی شوند ودر نتیجه شرک می ورزند) که شاید منظور همون دلبستگی های دنیوی است.
وقتی برادران یوسف خواستند او را به قتل برسانند،برادر بزرگتر (لاوی)گفت:یوسف را مکشید اگر کاری میکنید او را درنهانخانه چاه بیفکنید(10) ونیز زمانی که برادران خواستند از مصر به نزد پدر برگردند و یوسف ،بنیامین را زندانی کرده بود لاوی گفت:هرگز از این سرزمین نمیروم تا پدرم به من اجازه دهد یا خدا درحق من داوری کند و او بهترین داوران است (80)،در نتیجه پروردگار متعادل نیز پاداش این رفتارش را به وی ارزانی داشت وپیامبران بنی اسراییل همچون موسی(ع) را از نسل او قرار داد.در واقع رفتار و کنش ما نه تنها بر زندگی فرزندانمان اثرگذار است بلکه ظاهرا بر چندین نسل بعد ما نیز تاثیر نیک وبد دارد.از این منظر هم باید بر رفتار خود دقیقتر شویم.
از وجود آن ذات لایتناهی توفیق عمل به دستورات قرآنیش را خواستاریم و بر او توکل می کنیم.
اعظم :
آیه 104 : مبلّغ نباید از مردم توقعى داشته باشد، همانگونه که پیامبران چنین بودند. «و ما تسئلهم علیه من اجر»(ار تفسیر نور)
آیه 104 : اینها بیشترشان ایمان نمی آورند با اینکه تو در برابر رسالتت مزدی ازایشان نمی طلبی تا آنها آن را نوعی غرامت مالی بدانند و از گرایش به آن کراهت داشته باشند، بلکه قرآن حقیقتا مایه تذکر جهانیان است که به وسیله آن ودایعی راکه خداوند در دلها و فطرتشان به امانت سپرده (از قبیل علم به خدا و آیات او)به یاد می آورند . (المیزان )
آیه 105 : آیه ها و نشانه ها برای عبرت گیری و ایمان اوردن بسیار زیاده ولی وقتی دلی اماده حق پذیری نباشه ... همه نشانه ها رو به هیچ می گیره و رد میشه
آیه 105 : احسن القصص بودن داستان به تنهایى کافى نیست؛ مهم آمادگى براى به کار بستن و پذیرفتن این همه درس بزرگ است. «و هم عنها معرضون»*
آیه 105 : ر سر راه زندگی انسان آیات آسمانی وزمینی فراوان وجود دارند که باوجود خود و نظام شگفت آوری که در آنها بکاررفته دلالت بر توحید پروردگارشان می کنند، ولی بیشتر مردم این نشانه ها را یکی پس از دیگری می بینند، اما از دیدن آنها متنبه نمی شوند و ایمان نمی آورند، بلکه روی می گردانند، مثلا همین حرکت زمین و نسبت آن به سایر اجرام آسمانی ،امریست که برای کسانی که دارای قلب بصیر و چشم بینا و گوش شنوا باشندموجب تفکر و شگفتی است (المیزان)
آیه 106 : این نشانه های مومن مخلص و مومن مشرک در تفسیر نور بسیار جالب بود یه معیار دست ادم میده ، ایمانشون رو سبک سنگین کنه
نشانه هاى مؤمن مخلص
1. در انفاق: «لانرید منکم جزاء و لاشکوراً» از کسى توقع پاداش و تشکر ندارد.
2. در عبادت: «و لا یشرک بعبادة ربّه احداً» جز خداوند کسى را بندگى نمىکند.
3. در تبلیغ: «إن اجرى الاّ على اللَّه» به غیر خداوند از کسى پاداش نمىخواهد.
4. در ازدواج: «ان یکونوا فقراء یغنهم اللَّه من فضله» از فقر نمىهراسد و با توکل به وعده خدا ازدواج مىکند.
5. در برخورد با مردم: «قل اللَّه ثم ذرهم»جز رضاى او همه چیز را کنار مىگذارد.
6. در جنگ وبرخورد با دشمن: «و لایخشون احداً الا اللَّه»از کسى به جز خداوند نمىهراسد.
7. در مهرورزى و محبّت: «والّذین آمنوا اشدّ حبّاً للَّه» هیچ کس را به اندازه خداوند دوست نمىدارد.
8. در تجارت وکسب وکار: «رجال لاتلهیهم تجارة و لابیع عن ذکراللَّه»از یاد خداوند غافل نمىشود.
نشانههاى مؤمن مشرک
1. عزّت را از دیگران آرزو مىکند: «أیبتغون عندهم العزّة»
2. در عمل: «خلطوا عملاً صالحاً وآخر سیّئاً» کار شایسته را با ناشایست مىآمیزد.
3. در برخورد بادیگران: «کلّ حزب بما لدیهم فرحون» دچار تعصّبات حزبى و گروهى مىشود.
4. در عبادت: «الّذین هم عن صلاتهم ساهون . الّذین هم یرائون»بیتوجّهى و ریاکارى مىکند.
5. در جنگ و نبرد: «یخشون النّاس کخشیة اللَّه» از مردم مىترسد.
6. در تجارت وامور دنیوى: «اَلْهاکم التَّکاثُر» افزونطلبى، او را سرگرم مىکند.
7. در انتخاب دین و دنیا: «و اذا رأوا تجارة او لهواً انفضّوا الیها و ترکوک قائماً» دنیا را مىگیرند و پیامبر را تنها مىگذارند.
آیه 107 : مگه غافل شدیم از قیامت که عمل ها و ایمانهامون اینقدر آمیخته با شرکه
آیه 108 : أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی»، خواسته بفرماید: بار این دعوت تنها بدوش من نیست، بلکه بدوش کسانى هم که مرا پیروى کردهاند هست، پس با این جمله دعوت را توسعه و تعمیم داده و مىفهماند با اینکه راه، راه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) است، لیکن بار دعوت به آن تنها بدوش آن جناب نیست.(تین عبارت برای من جالب توجه بود )
آیه 108 : راه حق راه کورمال کورمال راه رفتن نیست ... همه چیز روشن و با بصیرت است
آیه 108 : جمله (و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحى الیهم من اهل القرى ) دعوت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را با دعوت رسولان قبل از او تطبیق مى کند، حاصل اینکه توصیف ایشان به اینکه اهل آبادى هاى خود بوده اند براى این است که بفهماند: انبیاء از خود آن مردم بوده و از جنس ملائکه و حتى از غیر خود ایشان نبودند و در میان آنان زندگى مى کردند و نزد ایشان معروف و سرشناس بوده اند مردم هم با ایشان نشست و برخاست داشته اند.(المیزان)
آیه 109 : راه خدا بنبست ندارد. «اذا استیئس الرسل...جاءهم نصرنا» (هر کجا مردم کار را به بنبست کشاندند قدرت خدا جلوه مىکند.)(نور)
آیه 110 : قصه خوبه که درس آموزی داشته باشه ... هر چیزی رو به عنوان قصه تعریف نکنیم در ابتداى سوره فرمود: «نحن نقصّ علیک احسن القصص» ودر آخر فرمود: «لقد کان فى قصصهم عبرة»
آیه 111 : تنها خردمندان از داستانها، پند وعبرت مىگیرند. «عبرة لاولى الالباب»
آیه 111: تنها اهل ایمان از هدایت ورحمت قرآن بهره مىبرند. «هدىً و رحمةً لقوم یؤمنون»
آیه 111 : داستان یوسف براى جویندگان حقیقت، آیت «آیات للسائلین» براى خردمندان، عبرت «عبرة لاولى الالباب» و براى اهل ایمان، مایهى هدایت و رحمت است. «هدىً و رحمةً لقوم یؤمنون»
..................................................................................................
مباحثه آیات سوال برانگیز :
آیه 109 سوره یوسف :
معصومه :
ایه ۱۰۹:
عبارت سیرو فی الارض خیلی بنظرم تکرار شده در قران.
راستش مسافرت کردن(یا همون سیر در ارض) نزدیکترین برداشتیه که میشه ازین ایه کرد اما تو ذهنم اینه که مفاهیم عمیقتری داره.
مثلا برای فهمیدن عاقبه الذین من قبلهم چرا ب گذشته خودمون و اطرافیانیان و اجدادمون مراجعه نکنیم؟
البته که منظورم این نیست که با سیرو فی الارض نمیشه عاقبه الذین من قبلهم رو فهمید ,
منظورم اینه که در زمین گذشتن چه نکته ای داره که قران اینقدر روش تاکید داره؟
من عاقبت خوبی, بدی, صبر, پاکدامنی و خیلی چیزها رو میتونم تو ادمهای حال و بخصوص گذشته خودم ببینم.
مهاجر :
آثارى که در نقاط مختلف روى زمین از دوران هاى قدیم باقى مانده اسناد زنده و گویاى تاریخ هستند، و حتى ما از آنها بیش از تاریخ مدون بهرهمند مىشویم، آثار باقیمانده از دورانهاى گذشته، اشکال و صور و نقوش روح و دل و تفکرات و قدرت و عظمت و حقارت اقوام را به ما نشان می دهد، در صورتى که تاریخ فقط حوادث وقوع یافته و عکس هاى خشک و بى روح آنها را مجسم مىسازد.
آرى ویرانه کاخ هاى ستمگران، و بناهاى شگفتانگیز اهرام مصر و برج بابل و کاخهاى کسرى و آثار تمدن قوم سبا و صدها نظائر آن که در گوشه و کنار جهان پراکندهاند، هر یک در عین خاموشى هزار زبان دارند و سخن ها مىگویند، و اینجا است که شاعران نکته سنج به هنگامى که در برابر خرابههاى این کاخ ها قرار مىگرفتند، تکان شدیدى در روح خود احساس کرده و اشعار شورانگیزى مىسرودند چنان که" خاقانى" این آوازها را از درون ذرات کاخ شکستخورده کسرى و مانند آن با گوش جان شنیده، و آنها را در شاهکارهاى ادبى سرودند:
بر دیده من خندید کاینجا ز چه مىگرید؟ خندند بر آن دیده کاینجا نشود گریان!
مطالعه یک سطر از این تاریخهاى زنده معادل مطالعه یک کتاب قطور تاریخى است و اثرى که این مطالعه در بیدارى روح و جان بشر دارد با هیچ چیز دیگرى برابرى نمىکند، زیرا هنگامى که در برابر آثار گذشتگان قرار مىگیریم گویا یک مرتبه ویرانهها جان مىگیرند و استخوانهاى پوسیده از زیر خاک زنده مىشوند، و جنب و جوش پیشین خود را آغاز مىکنند، بار دیگر نگاه مىکنیم همه را خاموش و فراموش شده مىبینیم و مقایسه این دو حالت نشان مىدهد افراد خودکامهاى چه کوتاهفکرند که براى رسیدن به هوسهاى بسیار زودگذر آلوده هزاران جنایت مىشوند.
از طرف دیگر: ایات قران با دستور گردش در اطراف و اکناف زمین و گشتن در جهان و سیروسفر در طبیعت و کوه و دشت و هامون این نکته را مطرح میکند که براى دریافت سنتهاى تاریخى و نگرش به عاقبت و پایان کار تمدنهاى عظیم و بناهاى تاریخى و جغرافیایى، نباید تنها به مطالعه آثار پرداخت، بلکه باید همت کرد و رنج سفر برخود هموار ساخت و کوى به کوى و جاى به جاى جهان را در نوردید و به سیر آفاقى در کنار سیر انفسى دست زد، تا به راز و رمز پیشرفتها و تمدنها دست یافت و از فروپاشى و سقوط آنها درس عبرت و تجربه آموخت {فتکون لهم قلوب یعقلون بها}. در کل آیاتى که بدان اشارت رفت نه تنها اصل مسأله گردشگرى را مورد تشویق و ترغیب قرار داده، بلکه آن را در قالب فرمان و امر به پیروان خود تکلیف کرده است.امر {سیروا} و {انظروا} هر چه باشد چون دیگر اوامر قرآن است که مخاطبان مسلمان باید آن را جدّى بگیرند و پى بگیرند، تا به دستاوردهاى آن دست یابند. این امرها باید مورد توجه مسلمانان قرار گیرد. آیا این گونه اوامر قرآن، تکلیف آور نیست و نمیبایست گروههایى از مسلمانان در این زمینه تحقیق و کنجکاوى کنند؟ این نکته درخور دقّت است که چگونه امت اسلامی از کنار این امرهاى قرآنى به آسانى میگذرد و نسبت به عینیت و اجراى این اوامر رهنمود و راهکارهاى عملى ارائه نمیدهد! آیا میبایست دیگران با جدیت و تلاش همه جانبه این دستورهاى قرآنى را عملى سازند و ما تماشاگر باشیم. باید توجه کرد که مستحب بودن گردشگرى و جهانگردى در صورتى است که اسلام و نظام اسلامى و جامعه مسلمانان از ترک آن زیان و ضرر نبـینند وگرنه این مسأله رنگ وجوب و لزوم کفایى، به خود میگیرد که چه بسا ترک آن موجب نکوهش و سرزنش دین داران و مردم است. اما با این برداشت از قرآن که ضرورت دارد در جهت سیر و سفر امت اسلامی گام بردارد و آن را یک مقوله قابل بحث در جامعه بداند ما به عنوان جامعه مسلمان و افراد مسلمان چقدر در این زمینه برنامه ریزی کردهایم؟ چقدر اطرافیان و خویشاوندان خود را تشویق و ترغیب به سفر کردن در شهرها و اطراف خود نمودهایم؟ دقت نمائیم که یکی از مسایل فراموش شده و کمرنگ در شهرها، سیر و سفر به شهرها و استانها کشور عزیزمان ایران است که این امر موجب شده که ما ضرر و زیانهای بسیاری ببینیم که خود سفر از قول علی بن ابیطالب (رضی الله عنه) پنج فایده در آن نهفته است که اگر دقیق بنگریم ما در این قسمت ضررهای بسیار زیادی کردهایم:
1- غم زدایى و پیدایش نشاط و شادابى.
2- فقرزدایى و رسیدن به زندگی شایسته.
3- دانش آموزى و فراگیرى تجربه.
4- آشنایى با فرهنگها و آداب و رسوم.
5- دوست یابى و شناخت یاران نیک و بزرگوار .
اعظم :
راستش سوال من هم هست ، زیاد هم مطلب در موردش دیدم ولی اونچنان که باید بهم نچسبید
نفیسه :
برداشت شخصی من از عبارت قرانی قل سیرو فی الارض،هرگونه مطالعه وتفحص درباره زندگی وعاقبت گذشتگان میباشد.خصوصا طبق گفته قران زندگی اشخاصی که تکذیب کننده ،مجرم یا مشرک بوده اند و رسیدن به این نتیجه که همه انها بلااستثنا گرفتار خشم وقهر خداوند گشته اند.نتیجه گیری و برداشت از زندگی اشخاص دوروبرمون به شرط اینکه به سرانجام کار خودشون رسیده باشن نیز کمک کننده است.اما اگه این تحقیق میدانی بوده و گروه و قومی رو دربربگیره مطمئنا نتیجه وتاثیر بهتری خواهد داشت.در المیزان ج 16،ص200،امده که از امام حسین (ع)درباره این عبارت قرانی سوال شده وایشان مطالعه قران را که در ان به عاقبت برخی از اقوام اشاره شده را سیر در زمین میدانند.البته کاملا روشن است که سفر برای بررسی زندگی گذشتگان و به عینه دیدن اثاربه جا مونده از اقوام عذاب شده تاثیر عمیقتری رو بر افکار و اعتقاد ما خواهد گذاشت.اما جاییکه سفر ممکن نیست ،مطالعه وتحقیق از کتب معتبر و جستجوی اینترنتی و فیلم ها و... بی تاثیر نیست.