247 . صفحه 247
بیست و نهم مرداد :
نفیسه :
(آیه 96)- بعد از چندین شبانه روز که معلوم نیست بر یعقوب چه اندازه گذشت، یک روز صدا بلند شد بیایید که کاروان کنعان از مصر آمده است، فرزندان یعقوب برخلاف گذشته شاد و خندان وارد شهر شدند، و با سرعت به سراغ خانه پدر رفتند و قبل از همه «بشیر»- همان بشارت دهنده وصال و حامل پیراهن یوسف- نزد یعقوب پیر آمد و پیراهن را بر صورت او افکند، یعقوب که چشمان بىفروغش توانایى دیدن پیراهن را نداشت، همین اندازه احساس کرد که بوى آشنایى از آن به مشام جانش مىرسد.
هیجان عجیبى سر تا پاى پیرمرد را فراگرفته است، ناگهان احساس کرد، چشمش روشن شد، همه جا را مىبیند و دنیا با زیبائیهایش بار دیگر در برابر چشم او قرار گرفتهاند چنانکه قرآن مىگوید: «هنگامى که بشارت دهنده آمد آن (پیراهن) را بر صورت او افکند ناگهان بینا شد»! (فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً).
برادران و اطرافیان، اشک شوق و شادى ریختند، و یعقوب با لحن قاطعى به آنها «گفت: آیا نگفتم من از خدا چیزهایى سراغ دارم که شما نمىدانید»؟! (قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
(آیه 97)- این معجزه شگفت انگیز برادران را سخت در فکر فرو برد، لحظهاى به گذشته تاریک خود اندیشیدند، و چه خوب است که انسان هنگامى که به اشتباه خود پى برد فورا به فکر اصلاح و جبران بیفتد، همان گونه که فرزندان یعقوب دست به دامن پدر زدند و «گفتند پدر جان از خدا بخواه که گناهان و خطاهاى ما را ببخشد» (قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا).
«چرا که ما گناهکار و خطاکار بودیم» (إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ).
(آیه 98)- پیرمرد بزرگوار که روحى همچون اقیانوس وسیع و پرظرفیت داشت بىآنکه آنها را ملامت و سرزنش کند «به آنها وعده داد و «گفت: من به زودى براى شما از پروردگار مغفرت مىطلبم» (قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی).
در روایات وارد شده که هدفش این بوده است که انجام این تقاضا را به سحرگاهان شب جمعه که وقت مناسبترى براى اجابت دعا و پذیرش توبه است، به تأخیر اندازد.
و امیدوارم او توبه شما را بپذیرد و از گناهانتان صرف نظر کند «چرا که او غفور و رحیم است» (إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).
از این دو آیه استفاده مىشود که توسّل و تقاضاى استغفار از دیگرى نه تنها منافات با توحید ندارد، بلکه راهى است براى رسیدن به لطف پروردگار، و گر نه چگونه ممکن بود یعقوب پیامبر، تقاضاى فرزندان را دائر به استغفار براى آنان بپذیرد، و به توسل آنها پاسخ مثبت دهد.
پایان شب سیه ...
درس بزرگى که آیات فوق به ما مىدهد این است که مشکلات و حوادث هر قدر سخت و دردناک باشد و اسباب و علل ظاهرى هر قدر، محدود و نارسا گردد و پیروزى و گشایش و فرج هر اندازه به تأخیر افتد، هیچ کدام از اینها نمىتوانند مانع از امید به لطف پروردگار شوند، همان خداوندى که چشم نابینا را با پیراهنى روشن مىسازد و بوى پیراهنى را از فاصله دور به نقاط دیگر منتقل مىکند، و عزیز گمشدهاى را پس از سالیان دراز باز مىگرداند، دلهاى مجروح از فراق را مرهم مىنهد، و دردهاى جانکاه را شفا مىبخشد.
آرى! در این تاریخ و سرگذشت این درس بزرگ توحید و خداشناسى نهفته شده است که هیچ چیز در برابر اراده خدا مشکل و پیچیده نیست.
(آیه 99)- سرانجام کار یوسف و یعقوب و برادران: با فرا رسیدن کاروان حامل بزرگترین بشارت از مصر به کنعان طبق توصیه یوسف باید این خانواده به سوى مصر حرکت کند، مقدمات سفر از هر نظر فراهم گشت، یعقوب را بر مرکب سوار کردند، در حالى که لبهاى او به ذکر و شکر خدا مشغول بود.
این سفر- برخلاف سفرهاى گذشته- خالى از هرگونه دغدغه بود، و حتى اگر خود سفر رنجى مىداشت، این رنج در برابر آنچه در مقصد در انتظارشان بود قابل توجه نبود که:
وصال کعبه چنان مىدواندم بشتاب
که خارهاى مغیلان حریر مىآید!
هر چه بود گذشت، و آبادیهاى مصر از دور نمایان گشت.
اما همان گونه که روش قرآن است، این مقدمات را که با کمى اندیشه و تفکر روشن مىشود، حذف کرده و در این مرحله چنین مىگوید: «هنگامى که وارد بر یوسف شدند، یوسف پدر و مادرش را در آغوش فشرد» (فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى یُوسُفَ آوى إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ).
سرانجام شیرینترین لحظه زندگى یعقوب، تحقق یافت و در این دیدار و وصال که بعد از سالها فراق، دست داده بود لحظاتى بر یعقوب و یوسف گذشت که جز خدا هیچ کس نمىداند آن دو چه احساساتى در این لحظات شیرین داشتند.
سپس یوسف «به همگى گفت: در سرزمین مصر قدم بگذارید که به خواست خدا همه، در امنیت کامل خواهید بود» (وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ).
چرا که مصر در حکومت یوسف امن و امان شده بود.
از این جمله استفاده مىشود که یوسف به استقبال پدر و مادر تا بیرون دروازه شهر آمده بود، و شاید از جمله «دخلوا على یوسف» استفاده شود که دستور داده بود در آنجا خیمهها برپا کنند و از پدر و مادر و برادران پذیرایى مقدماتى به عمل آورند.
(آیه 100)- هنگامى که وارد بارگاه یوسف شدند، «او پدر و مادرش را بر تخت نشاند» (وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ).
عظمت این نعمت الهى و عمق این موهبت و لطف پروردگار، آنچنان برادران و پدر و مادر را تحت تأثیر قرار داد که «همگى در برابر او به سجده افتادند» (وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً).
البته سجده به معنى پرستش و عبادت، مخصوص خداست لذا در بعضى از احادیث مىخوانیم که: «سجود آنها به عنوان اطاعت و عبادت پروردگار و تحیت و احترام به یوسف بوده است».
در این هنگام یوسف، رو به سوى پدر کرد «و عرض کرد: پدر جان! این همان تأویل خوابى است که از قبل (در آن هنگام که کودک خردسالى بیش نبودم) دیدم» (وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ).
مگر نه این است که در خواب دیده بودم خورشید و ماه، و یازده ستاره در برابر من سجده کردند.
ببین همان گونه که تو پیش بینى مىکردى «خداوند این خواب را به واقعیت مبدل ساخت» (قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا).
«و (پروردگار) به من لطف و نیکى کرد، آن زمانى که مرا از زندان خارج ساخت» (وَ قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ).
جالب این که درباره مشکلات زندگى خود فقط سخن از زندان مصر مىگوید اما به خاطر برادران، سخنى از چاه کنعان نگفت! سپس اضافه کرد: خداوند چقدر به من لطف کرد که «شما را از آن بیابان کنعان به اینجا آورد بعد از آن که شیطان در میان من و برادرانم فساد انگیزى نمود» (وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی).
سرانجام مىگوید: همه این مواهب از ناحیه خداست، «چرا که پروردگارم کانون لطف است و هر چیز را بخواهد لطف مىکند» (إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِما یَشاءُ).
کارهاى بندگانش را تدبیر و مشکلاتشان را سهل و آسان مىسازد.
او مىداند چه کسانى نیازمندند، و نیز چه کسانى شایستهاند، «چرا که او علیم و حکیم است» (إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ).
(آیه 101)- سپس رو به درگاه مالک الملک حقیقى و ولى نعمت همیشگى نموده، به عنوان شکر و تقاضا مىگوید: «پروردگارا! بخشى از یک حکومت وسیع به من مرحمت فرمودى» (رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ).
«و از علم تعبیر خواب به من آموختى» (وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ).
و همین علم ظاهرا ساده چه دگرگونى در زندگانى من و جمع کثیرى از بندگانت ایجاد کرد، و چه پربرکت است علم! «تویى که آسمانها و زمین را ابداع و ایجاد فرمودى» (فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و به همین دلیل، همه چیز در برابر قدرت تو خاضع و تسلیم است.
پروردگارا! «تو ولى و ناصر و مدبر و حافظ من در دنیا و آخرتى» (أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ).
«مرا مسلمان و تسلیم در برابر فرمانت از این جهان ببر» (تَوَفَّنِی مُسْلِماً).
«و مرا به صالحان ملحق کن» (وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ).
یعنى من دوام ملک و بقاء حکومت و زندگى مادیم را از تو تقاضا نمىکنم که اینها همه فانیند و فقط دورنماى دل انگیزى دارند، بلکه از تو مىخواهم که عاقبت و پایان کارم به خیر باشد، و با ایمان و تسلیم و براى تو جان دهم، و در صف صالحان و شایستگان قرار گیرم.
(آیه 102)- با پایان گرفتن داستان یوسف با آن همه درسهاى عبرت و آموزنده، و آن نتائج گرانبها و پربارش آن هم خالى از هرگونه گزافهگویى و خرافات تاریخى، قرآن روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده و مىگوید: «اینها از خبرهاى غیبى است که به تو وحى مىفرستیم» (ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ).«تو هیچ گاه نزد آنها نبودى در آن هنگام که تصمیم گرفتند و نقشه مىکشیدند» که چگونه آن را اجرا کنند (وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ).
بنابراین تنها وحى الهى است که این گونه خبرها را در اختیار تو گذارده است.
(آیه 103)- با این حال مردم با دیدن این همه نشانههاى وحى و شنیدن این اندرزهاى الهى مىبایست ایمان بیاورند و از راه خطا بازگردند، ولى اى پیامبر «هر چند تو اصرار داشته باشى (بر این که آنها ایمان بیاورند) اکثرشان ایمان نمىآورند»! (وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ).
اعظم :
ایه 97 : یعقوب نمونه یه منتظر واقعی
از همون اول هم می دونست یوسف بر میگرده ولی مدام مشتاق امدن بود و اشک می ریخت ... یعنی وعده ای که به امدنش از سمت خدا داشت منافاتی با اون عجز و لابه ها و گریه ها نداشت ...
یک تنه هم منتظر بود
همه از برگشت یوسف نا امید بودن
ایه 98:
این آیه و آیه بعد مهر تاییدی ست بر استفاده از واسطه در دعا در میان شیعیان که وهابیت به آن متعرض هستند. شیعه برای درخواست از خداوند از ائمه و خوبان میخواهد تا به جهت عظمت و آبرویشان در نزد خدا، دعا و خواسته ی آنها از طریق این بزرگان بیان شود و به واسطه ایشان به مقام اجابت برسد. پسران حضرت یعقوب ع از ایشان میخواهند تا برای آنها دعا کند و حضرت هم میپذیرند.
ایه 98 : به هنگام اقرار خلافکار، او را ملامت نکنید. هنگامى که گفتند: «انّا کنّا خاطئین» ما خطاکار بودیم. پدر گفت: «سوف استغفر لکم»
ایه 99:
حتّى اگر شخص اوّل کشور نیز خواست از امنیّت سرزمین خود سخن بگوید، باید توجّه به لطف خداوند داشته باشد. «ان شاء اللَّه» زیرا تا خدا نخواهد، امنیّتى در کار نیست، چنانکه گروهى از سنگهاى کوه خانه ساختند تا درامان باشند، ولى قهر خداوند امنیّت آنان را به هم زد. «وکانوا ینحتون من الجبال بیوتاً آمنین فاخذتهم الصیحة مصبحین
ایه 100:
به واقعیّت رساندن طرحها، کار خداوند است. «قد جعلها ربّى حقّاً» آرى یوسف از پایدارى و صبر خود سخنى نمىگوید و همه را کار خدا مىداند.
ایه 100 :
گاهی تاویل یه خواب صادقه چندین سال طول میکشه
ایه 101:
بندگان خدا در اوج عزّت و قدرت به یاد مرگ وقیامت و سرانجام کار خود هستند. «توفّنى مسلماً و الحقنى بالصالحین» همان گونه که همسر فرعون در کاخ فرعون به فکر قیامت بود و مىگفت: «ربّ ابن لى عندک بیتاً فى الجنّة»پروردگارا! در بهشت براى من جایى نزد خود قرار بده.
ایه 101 :
چقدر خداوند و مرگ در کلام انبیا جاری هستش در زندان در ازادی و در همه جا هر وقت سخن میگن نعمتها رو از خدا میدونن و بازگشت رو به سوی او
ایه 103 :
ایمان نیاوردن اکثریّت مردم، به خاطر کوتاهى پیامبران نیست، بلکه نتیجهى اختیار وآزادى خود انسانها است که نخواستهاند ایمان بیاورند. «ما اکثر النّاس ولو حرصت بمؤمنین»
ایه 103 :
هر حرصی هم ید نیست
پیامبرم حریص بود
ولی حرص به ایمان اوردن مومنین .....