قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب
دوشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۵۵ ب.ظ

244 . صفحه 244


بیست و ششم مرداد :


نفیسه :



(آیه 70)-طبق بعضى از روایات، یوسف به برادرش بنیامین گفت: آیا دوست دارى نزد من بمانى؟ او گفت آرى ولى برادرانم هرگز راضى نخواهند شد. یوسف گفت: غصه مخور من نقشه‏اى مى‏کشم که آنها ناچار شوند تو را نزد من بگذارند، «سپس هنگامى که بارهاى غلات را براى برادران آماده ساخت پیمانه گران قیمت مخصوص را، درون بار برادرش بنیامین گذاشت چون براى هر کدام بارى از غلّه مى‏داد (فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ).

البته این کار در خفا انجام گرفت، و شاید تنها یک نفر از مأموران، بیشتر از آن آگاه نشد، در این هنگام مأموران کیل مواد غذایى مشاهده کردند که اثرى از پیمانه مخصوص و گران قیمت نیست، در حالى که قبلا در دست آنها بود: لذا همین که قافله آماده حرکت شد، «ندا دهنده‏اى فریاد زد: اى اهل قافله! شما سارق هستید»! (ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ).
برادران یوسف که این جمله را شنیدند، سخت تکان خوردند و وحشت کردند، چرا که هرگز چنین احتمالى به ذهنشان راه نمى‏یافت که بعد از این همه احترام و اکرام، متهم به سرقت شوند!

(آیه 71)- لذا «رو به آنها کردند و گفتند: مگر چه چیز گم کرده‏اید»؟(قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ).

(آیه 72)- «گفتند: ما پیمانه سلطان را گم کرده‏ایم» و نسبت به شما ظنین هستیم (قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِکِ).
و از آنجا که پیمانه، گران قیمت و مورد علاقه ملک بوده است، «هر کس آن را بیابد و بیاورد، یک بار شتر به او جایزه خواهیم داد» (وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ).
سپس گوینده این سخن براى تأکید بیشتر گفت: «و من شخصا این جایزه را تضمین مى‏کنم» (وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ).

(آیه 73)- برادران که سخت از شنیدن این سخن نگران و دستپاچه شدند، و نمى‏دانستند جریان چیست؟ رو به آنها کرده «گفتند: به خدا سوگند شما مى‏دانید ما نیامده‏ایم در اینجا فساد کنیم و ما هیچ گاه سارق نبوده‏ایم»(قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کُنَّا سارِقِینَ).

(آیه 74)- در این هنگام مأموران رو به آنها کرده «گفتند اگر شما دروغ بگویید جزایش چیست؟»(قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ کُنْتُمْ کاذِبِینَ).


(آیه 75)- و آنها در پاسخ «گفتند: جزایش این است که هر کس پیمانه ملک، در بار او پیدا شود خودش را، توقیف کنید و به جاى آن بردارید» (قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ).
«آرى ما این چنین ستمکاران را کیفر مى‏دهیم» (کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ).

(آیه 76)- در این هنگام یوسف دستور داد که بارهاى آنها را بگشایند و یک یک بازرسى کنند، منتها براى این که طرح و نقشه اصلى یوسف معلوم نشود، «نخست بارهاى دیگران را قبل از بار برادرش (بنیامین) بازرسى کرد و سپس پیمانه مخصوص را از بار برادرش بیرون آورد» (فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِیهِ).
همین که پیمانه در بار بنیامین پیدا شد، دهان برادران از تعجب باز ماند، گویى کوهى از غم و اندوه بر آنان فرود آمد. از یک سو برادر آنها ظاهرا مرتکب چنین سرقتى شده و مایه سرشکستگى آنهاست، و از سوى دیگر موقعیت آنها را نزد عزیز مصر به خطر مى‏اندازد، و از همه اینها گذشته پاسخ پدر را چه بگویند؟
چگونه او باور مى‏کند که برادران تقصیرى در این زمینه نداشته‏اند؟
سپس قرآن چنین اضافه مى‏کند که: «ما این گونه براى یوسف، طرح ریختیم» (کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ). تا برادر خود را به گونه‏اى که برادران دیگر نتوانند مقاومت کنند نزد خود نگاه دارد.
مسأله مهم اینجاست که اگر یوسف مى‏خواست طبق قوانین مصر با برادرش بنیامین رفتار کند مى‏بایست او را مضروب سازد و به زندان بیفکند. لذا قبلا از برادران اعتراف گرفت که اگر شما دست به سرقت زده باشید، کیفرش نزد شما چیست؟ آنها هم طبق سنتى که داشتند پاسخ دادند که در محیط ما شخص سارق را در برابر سرقتى که کرده بر مى‏دارند، و یوسف طبق همین برنامه با آنها رفتار کرد، چرا که یکى از طرق کیفر مجرم آن است که او را طبق قانون و سنت خودش کیفر دهند.
به همین جهت قرآن مى‏گوید: «یوسف نمى‏توانست برادرش را طبق آیین ملک مصر بر دارد» و نزد خود نگهدارد (ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ).

سپس به عنوان یک استثناء مى‏فرماید: «مگر این که خداوند بخواهد: (إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ).
اشاره به این که: این کارى که یوسف انجام داد و با برادران همانند سنت خودشان رفتار کرد طبق فرمان الهى بود، و نقشه‏اى بود براى حفظ برادر، و تکمیل آزمایش پدرش یعقوب، و آزمایش برادران دیگر!
و در پایان اضافه مى‏کند: «ما درجات هر کس را بخواهیم بالا مى‏بریم» (نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ). درجات کسانى که شایسته باشند و همچون یوسف از بوته امتحانات، سالم به در آیند.
«و در هر حال برتر از هر صاحب علمى عالمى است» یعنى خدا، (وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ).
و هم او بود که طرح این نقشه را به یوسف الهام کرده بود.


(آیه 77)- برادران سرانجام باور کردند که برادرشان «بنیامین» دست به سرقت زشت و شومى زده است، و سابقه آنها را نزد عزیز مصر بکلى خراب کرده است و لذا براى این که خود را تبرئه کنند «گفتند: اگر او [بنیامین‏] دزدى کند (چیز عجیبى نیست، چرا که) برادرش (یوسف) نیز قبلا مرتکب دزدى شده است» که هر دو از یک پدر و مادرند و حساب آنها از ما که از مادر دیگرى هستیم جدا است! (قالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ).
یوسف از شنیدن این سخن سخت ناراحت شد و «آن را در دل مکتوم داشت، و براى آنها آشکار نساخت» (فَأَسَرَّها یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ).
چرا که او مى‏دانست آنها با این سخن، مرتکب تهمت بزرگى شده‏اند، ولى با پاسخ آنها نپرداخت، همین اندازه سر بسته به آنها «گفت:شما (از دیدگاه من،) از نظر منزلت بدترین مردمید» (قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً).
سپس افزود: «و خداوند از آنچه توصیف مى‏کنید، آگاهتر است» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ).


(آیه 78)- هنگامى که برادران دیدند برادر کوچکشان بنیامین طبق قانونى که خودشان آن را پذیرفته‏اند مى‏بایست نزد عزیز مصر بماند و از سوى دیگر با پدر پیمان بسته‏اند که حدّاکثر کوشش خود را در حفظ و بازگرداندن بنیامین به خرج دهند، رو به سوى یوسف که هنوز براى آنها ناشناخته بود کردند و «گفتند: اى عزیز مصر! و اى زمامدار بزرگوار، او پدرى دارد پیر و سالخورده (که قدرت بر تحمل فراق او را ندارد ما طبق اصرار تو او را از پدر جدا کردیم و او از ما پیمان مؤکد گرفته که به هر قیمتى هست، او را بازگردانیم، بیا بزرگوارى کن) و یکى از ما را به جاى او بگیر» (قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً کَبِیراً فَخُذْ أَحَدَنا مَکانَهُ).
«چرا که ما تو را از نیکوکاران مى‏بینیم» (إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ). و این اولین بار نیست که نسبت به ما محبت فرمودى بیا و محبت خود را با این کار تکمیل فرما.



اعظم :



ایه 70 :

دروغ حضرت یوسف !!!


در کافى (اصول کافى، ج 2، ص 341، ح 17، ط بیروت) به سند خود از حسن صیقل روایت کرده که گفت: خدمت حضرت صادق ‏(علیه السّلام) عرض کردم: از امام باقر ‏(علیه السّلام) در باره گفتار یوسف که گفت: ‏«أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ» روایتى به ما رسیده که فرموده: به خدا نه برادران او دزدى کرده بودند و نه او دروغ گفته بود، هم چنان که ابراهیم خلیل که گفته بود ‏«بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ- بلکه بزرگترشان کرده، اگر حرف مى‏زنند از خودشان بپرسید» و حال آنکه به خدا قسم نه بزرگتر بتها بتها را شکسته، و نه ابراهیم دروغ گفته بود.
حسن صیقل مى‏گوید: امام صادق ‏(علیه السّلام) فرمود: صیقل! نزد شما چه جوابى در این باره هست؟ عرض کردم: ما جز تسلیم (در برابر گفته امام) چیزى نداریم: مى‏گوید: امام فرمود: خداوند دو چیز را دوست مى‏دارد، و دو چیز را دشمن، دوست مى‏دارد آمد و شد کردن میان دو صف (متخاصم را جهت اصلاح و آشتى دادن) و نیز دوست مى‏دارد دروغ در راه اصلاح را، و دشمن مى‏دارد قدم زدن در میان راهها را (یعنى میان دو کس آتش افروختن) و دروغ در غیر اصلاح را، ابراهیم ‏(علیه السّلام) اگر گفت: ‏«بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ» مقصودش اصلاح و راهنمایى قوم خود به درک این معنا بود که آن خدایانى که مى‏پرستند موجوداتى بى‏جانند، و همچنین یوسف ‏(علیه السّلام) مقصودش از آن کلام اصلاح بوده است.

ایه 70:

سؤال: چرا در این ماجرا به بى‏گناهانى نسبت سرقت داده شد؟
پاسخ: بنیامین با آگاهى از این طرح و اتّهام، براى ماندن در نزد یوسف اعلام رضایت کرد و باقى برادران هر چند در یک لحظه ناراحت شدند، ولى بعد از بازرسى از آنها رفع اتهام گردید. علاوه بر آنکه کارگزاران از اینکه یوسف خود پیمانه را در میان بار گذارده «جَعَلَ» خبر نداشتند وبطور طبیعى فریاد زدند: «انّکم لسارقون»
پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله فرمودند: «لا کِذبَ على المصلح» کسى که براى اصلاح و رفع اختلاف دیگران دروغى بگوید، دروغ حساب نمى‏شود، و آنگاه حضرت این آیه را تلاوت فرمودند.

ایه 72:
 جوایز باید متناسب با افراد و زمان باشد. در زمان قحطى بهترین جایزه، یک بار شتر غلّه است. «حِمل بَعیرٍ»

ایه 73:
 دزدى وسرقت، یکى از مصادیق فساد در زمین است. «ماجئنا لنفسد فى‏الارض وما کنّا سارقین »

آیه 76 : (المیزان)دین در این آیه به معنای قانون و تشریعات حاکم برجامعه است نه فقطقوانین مربوط به عقاید و عبادات و دین ، نظامی است که محرک حیات در همه عرصه های سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و جنائی است و شامل قوانین جزائی ومدنی در معاملات و روابط انسانی نیز می شود، لذا دین تمام زندگی بشر را در برمی گیرد تا آنها را به سعادت برساند و برکات آسمان و زمین را بر آنها نازل کند

آیه 76 : مأمورین اطلاعاتى باید به نوعى عمل کنند که موجب شک و ظن به آنها نشود. «فبدأ باوعیتهم»


آیه 76 : «کَیْد» همه جا به معنى مذموم بکار نرفته است، «کَیْد» به معنى طرح و نقشه نیز استعمال شده است


آیه 76 :خداوند می فرماید این نقشه و کید را ما به یوسف تعلیم دادیم تا خودش از زبان آنها بیرون بکشد که جزای سارق ، ماندن اوست ، وگرنه در آیین و قوانین مصرچنین حکمی وجود نداشت و یوسف نمی توانست به جرم دزدی برادرش رانگه دارد، مگر آنکه خدا بخواهد و آن این است که آنها خودشان با جزائی که درآیین و قانون خودشان دارند مجازات شوند


آیه 77 : برادران ناتنی گفتند: اگر این بنیامین دزدی کرده ، جای تعجب ندارد، چون برادر او یوسف نیز قبلا دزدی کرده بود و این دو، این صفت را از ناحیه مادرشان به ارث برده اند و ما از ناحیه مادر از ایندو جدا هستیم و این را برای تبرئه خود گفتند،اما توجه نکردند که این سخن با کلام سابقشان که بطورکلی سرقت را ازفرزندان یعقوب نفی کردند در تناقض است و با این کلام خودراز آن حسد درونی خود و ماجرای یوسف را فاش کردند، بنابر قول ضعیفی گفته می شود که یوسف در کودکی کمربندی را از عمه اش دزدیده بود و یا آنکه عمه اش به او تهمت دزدی زد تا او را در نزد خود نگهدارد(الله یعلم )به هر جهت یوسف از شنیدن این تهمت بسیار ناراحت شد، اما ناراحتی خود را پنهان کرد وآن را اظهار ننمود، بلکه گفت : شما از او بدترید، برای آن تناقضی که در گفتارشما و آن حسدی که در دلهای شماست و بخاطر آن جرأتی که نسبت به ارتکاب دروغ در برابر عزیز مصر ورزیدید، آنهم بعد از آنهمه انعام و احسانی که اونسبت به شما کرد و یا به سبب اینکه اگر بنیامین جام شاه را دزدیده ، شمابرادرتان یوسف را از نزد پدر دزدید،پس وضعیت شما بدتر از اوست و خدابهتر می داند که آیا آنچه شما وصف می کنید که برادرش قبلا دزدی کرده بودصحیح است یا خیر و یوسف به همین جواب اجمالی اکتفا نمود و آنها راتکذیب نکرد.


آیه 78 : یوسف حتّى در زمان اقتدارش، نیکوکارى در رفتار و منش او نمایان بود. «نراک من المحسنین»


آیه 78 : فراز و نشیب و حالات مختلف روزگار، سختى و آسانى، ضعف و قدرت، تغییرى در احوال محسنان ایجاد نمى‏کند. (یوسف در همه جا و همه‏ى شرایط، نیکوکار توصیف شد) «انّا نراک من المحسنین»*

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی