244 . صفحه 244
بیست و ششم مرداد :
نفیسه :
البته این کار در خفا انجام گرفت، و شاید تنها یک نفر از مأموران، بیشتر از آن آگاه نشد، در این هنگام مأموران کیل مواد غذایى مشاهده کردند که اثرى از پیمانه مخصوص و گران قیمت نیست، در حالى که قبلا در دست آنها بود: لذا همین که قافله آماده حرکت شد، «ندا دهندهاى فریاد زد: اى اهل قافله! شما سارق هستید»! (ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ).
برادران یوسف که این جمله را شنیدند، سخت تکان خوردند و وحشت کردند، چرا که هرگز چنین احتمالى به ذهنشان راه نمىیافت که بعد از این همه احترام و اکرام، متهم به سرقت شوند!
(آیه 71)- لذا «رو به آنها کردند و گفتند: مگر چه چیز گم کردهاید»؟(قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ).
(آیه 72)- «گفتند: ما پیمانه سلطان را گم کردهایم» و نسبت به شما ظنین هستیم (قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِکِ).
و از آنجا که پیمانه، گران قیمت و مورد علاقه ملک بوده است، «هر کس آن را بیابد و بیاورد، یک بار شتر به او جایزه خواهیم داد» (وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ).
سپس گوینده این سخن براى تأکید بیشتر گفت: «و من شخصا این جایزه را تضمین مىکنم» (وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ).
(آیه 73)- برادران که سخت از شنیدن این سخن نگران و دستپاچه شدند، و نمىدانستند جریان چیست؟ رو به آنها کرده «گفتند: به خدا سوگند شما مىدانید ما نیامدهایم در اینجا فساد کنیم و ما هیچ گاه سارق نبودهایم»(قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کُنَّا سارِقِینَ).
(آیه 74)- در این هنگام مأموران رو به آنها کرده «گفتند اگر شما دروغ بگویید جزایش چیست؟»(قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ کُنْتُمْ کاذِبِینَ).
(آیه 75)- و آنها در پاسخ «گفتند: جزایش این است که هر کس پیمانه ملک، در بار او پیدا شود خودش را، توقیف کنید و به جاى آن بردارید» (قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ).
«آرى ما این چنین ستمکاران را کیفر مىدهیم» (کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ).
(آیه 76)- در این هنگام یوسف دستور داد که بارهاى آنها را بگشایند و یک یک بازرسى کنند، منتها براى این که طرح و نقشه اصلى یوسف معلوم نشود، «نخست بارهاى دیگران را قبل از بار برادرش (بنیامین) بازرسى کرد و سپس پیمانه مخصوص را از بار برادرش بیرون آورد» (فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِیهِ).
همین که پیمانه در بار بنیامین پیدا شد، دهان برادران از تعجب باز ماند، گویى کوهى از غم و اندوه بر آنان فرود آمد. از یک سو برادر آنها ظاهرا مرتکب چنین سرقتى شده و مایه سرشکستگى آنهاست، و از سوى دیگر موقعیت آنها را نزد عزیز مصر به خطر مىاندازد، و از همه اینها گذشته پاسخ پدر را چه بگویند؟
چگونه او باور مىکند که برادران تقصیرى در این زمینه نداشتهاند؟
سپس قرآن چنین اضافه مىکند که: «ما این گونه براى یوسف، طرح ریختیم» (کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ). تا برادر خود را به گونهاى که برادران دیگر نتوانند مقاومت کنند نزد خود نگاه دارد.
مسأله مهم اینجاست که اگر یوسف مىخواست طبق قوانین مصر با برادرش بنیامین رفتار کند مىبایست او را مضروب سازد و به زندان بیفکند. لذا قبلا از برادران اعتراف گرفت که اگر شما دست به سرقت زده باشید، کیفرش نزد شما چیست؟ آنها هم طبق سنتى که داشتند پاسخ دادند که در محیط ما شخص سارق را در برابر سرقتى که کرده بر مىدارند، و یوسف طبق همین برنامه با آنها رفتار کرد، چرا که یکى از طرق کیفر مجرم آن است که او را طبق قانون و سنت خودش کیفر دهند.
به همین جهت قرآن مىگوید: «یوسف نمىتوانست برادرش را طبق آیین ملک مصر بر دارد» و نزد خود نگهدارد (ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ).
سپس به عنوان یک استثناء مىفرماید: «مگر این که خداوند بخواهد: (إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ).
اشاره به این که: این کارى که یوسف انجام داد و با برادران همانند سنت خودشان رفتار کرد طبق فرمان الهى بود، و نقشهاى بود براى حفظ برادر، و تکمیل آزمایش پدرش یعقوب، و آزمایش برادران دیگر!
و در پایان اضافه مىکند: «ما درجات هر کس را بخواهیم بالا مىبریم» (نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ). درجات کسانى که شایسته باشند و همچون یوسف از بوته امتحانات، سالم به در آیند.
«و در هر حال برتر از هر صاحب علمى عالمى است» یعنى خدا، (وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ).
و هم او بود که طرح این نقشه را به یوسف الهام کرده بود.
(آیه 77)- برادران سرانجام باور کردند که برادرشان «بنیامین» دست به سرقت زشت و شومى زده است، و سابقه آنها را نزد عزیز مصر بکلى خراب کرده است و لذا براى این که خود را تبرئه کنند «گفتند: اگر او [بنیامین] دزدى کند (چیز عجیبى نیست، چرا که) برادرش (یوسف) نیز قبلا مرتکب دزدى شده است» که هر دو از یک پدر و مادرند و حساب آنها از ما که از مادر دیگرى هستیم جدا است! (قالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ).
یوسف از شنیدن این سخن سخت ناراحت شد و «آن را در دل مکتوم داشت، و براى آنها آشکار نساخت» (فَأَسَرَّها یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ).
چرا که او مىدانست آنها با این سخن، مرتکب تهمت بزرگى شدهاند، ولى با پاسخ آنها نپرداخت، همین اندازه سر بسته به آنها «گفت:شما (از دیدگاه من،) از نظر منزلت بدترین مردمید» (قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً).
سپس افزود: «و خداوند از آنچه توصیف مىکنید، آگاهتر است» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ).
(آیه 78)- هنگامى که برادران دیدند برادر کوچکشان بنیامین طبق قانونى که خودشان آن را پذیرفتهاند مىبایست نزد عزیز مصر بماند و از سوى دیگر با پدر پیمان بستهاند که حدّاکثر کوشش خود را در حفظ و بازگرداندن بنیامین به خرج دهند، رو به سوى یوسف که هنوز براى آنها ناشناخته بود کردند و «گفتند: اى عزیز مصر! و اى زمامدار بزرگوار، او پدرى دارد پیر و سالخورده (که قدرت بر تحمل فراق او را ندارد ما طبق اصرار تو او را از پدر جدا کردیم و او از ما پیمان مؤکد گرفته که به هر قیمتى هست، او را بازگردانیم، بیا بزرگوارى کن) و یکى از ما را به جاى او بگیر» (قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً کَبِیراً فَخُذْ أَحَدَنا مَکانَهُ).
«چرا که ما تو را از نیکوکاران مىبینیم» (إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ). و این اولین بار نیست که نسبت به ما محبت فرمودى بیا و محبت خود را با این کار تکمیل فرما.
اعظم :
ایه 70 :
دروغ حضرت یوسف !!!
در کافى (اصول کافى، ج 2، ص 341، ح 17، ط بیروت) به سند خود از حسن صیقل روایت کرده که گفت: خدمت حضرت صادق (علیه السّلام) عرض کردم: از امام باقر (علیه السّلام) در باره گفتار یوسف که گفت: «أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ» روایتى به ما رسیده که فرموده: به خدا نه برادران او دزدى کرده بودند و نه او دروغ گفته بود، هم چنان که ابراهیم خلیل که گفته بود «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ- بلکه بزرگترشان کرده، اگر حرف مىزنند از خودشان بپرسید» و حال آنکه به خدا قسم نه بزرگتر بتها بتها را شکسته، و نه ابراهیم دروغ گفته بود.
حسن صیقل مىگوید: امام صادق (علیه السّلام) فرمود: صیقل! نزد شما چه جوابى در این باره هست؟ عرض کردم: ما جز تسلیم (در برابر گفته امام) چیزى نداریم: مىگوید: امام فرمود: خداوند دو چیز را دوست مىدارد، و دو چیز را دشمن، دوست مىدارد آمد و شد کردن میان دو صف (متخاصم را جهت اصلاح و آشتى دادن) و نیز دوست مىدارد دروغ در راه اصلاح را، و دشمن مىدارد قدم زدن در میان راهها را (یعنى میان دو کس آتش افروختن) و دروغ در غیر اصلاح را، ابراهیم (علیه السّلام) اگر گفت: «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ» مقصودش اصلاح و راهنمایى قوم خود به درک این معنا بود که آن خدایانى که مىپرستند موجوداتى بىجانند، و همچنین یوسف (علیه السّلام) مقصودش از آن کلام اصلاح بوده است.
ایه 70:
سؤال: چرا در این ماجرا به بىگناهانى نسبت سرقت داده شد؟
پاسخ: بنیامین با آگاهى از این طرح و اتّهام، براى ماندن در نزد یوسف اعلام رضایت کرد و باقى برادران هر چند در یک لحظه ناراحت شدند، ولى بعد از بازرسى از آنها رفع اتهام گردید. علاوه بر آنکه کارگزاران از اینکه یوسف خود پیمانه را در میان بار گذارده «جَعَلَ» خبر نداشتند وبطور طبیعى فریاد زدند: «انّکم لسارقون»
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله فرمودند: «لا کِذبَ على المصلح» کسى که براى اصلاح و رفع اختلاف دیگران دروغى بگوید، دروغ حساب نمىشود، و آنگاه حضرت این آیه را تلاوت فرمودند.
ایه 72:
جوایز باید متناسب با افراد و زمان باشد. در زمان قحطى بهترین جایزه، یک بار شتر غلّه است. «حِمل بَعیرٍ»
ایه 73:
دزدى وسرقت، یکى از مصادیق فساد در زمین است. «ماجئنا لنفسد فىالارض وما کنّا سارقین »
آیه 76 : (المیزان)دین در این آیه به معنای قانون و تشریعات حاکم برجامعه است نه فقطقوانین مربوط به عقاید و عبادات و دین ، نظامی است که محرک حیات در همه عرصه های سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و جنائی است و شامل قوانین جزائی ومدنی در معاملات و روابط انسانی نیز می شود، لذا دین تمام زندگی بشر را در برمی گیرد تا آنها را به سعادت برساند و برکات آسمان و زمین را بر آنها نازل کند
آیه 76 : مأمورین اطلاعاتى باید به نوعى عمل کنند که موجب شک و ظن به آنها نشود. «فبدأ باوعیتهم»
آیه 76 : «کَیْد» همه جا به معنى مذموم بکار نرفته است، «کَیْد» به معنى طرح و نقشه نیز استعمال شده است
آیه 76 :خداوند می فرماید این نقشه و کید را ما به یوسف تعلیم دادیم تا خودش از زبان آنها بیرون بکشد که جزای سارق ، ماندن اوست ، وگرنه در آیین و قوانین مصرچنین حکمی وجود نداشت و یوسف نمی توانست به جرم دزدی برادرش رانگه دارد، مگر آنکه خدا بخواهد و آن این است که آنها خودشان با جزائی که درآیین و قانون خودشان دارند مجازات شوند
آیه 77 : برادران ناتنی گفتند: اگر این بنیامین دزدی کرده ، جای تعجب ندارد، چون برادر او یوسف نیز قبلا دزدی کرده بود و این دو، این صفت را از ناحیه مادرشان به ارث برده اند و ما از ناحیه مادر از ایندو جدا هستیم و این را برای تبرئه خود گفتند،اما توجه نکردند که این سخن با کلام سابقشان که بطورکلی سرقت را ازفرزندان یعقوب نفی کردند در تناقض است و با این کلام خودراز آن حسد درونی خود و ماجرای یوسف را فاش کردند، بنابر قول ضعیفی گفته می شود که یوسف در کودکی کمربندی را از عمه اش دزدیده بود و یا آنکه عمه اش به او تهمت دزدی زد تا او را در نزد خود نگهدارد(الله یعلم )به هر جهت یوسف از شنیدن این تهمت بسیار ناراحت شد، اما ناراحتی خود را پنهان کرد وآن را اظهار ننمود، بلکه گفت : شما از او بدترید، برای آن تناقضی که در گفتارشما و آن حسدی که در دلهای شماست و بخاطر آن جرأتی که نسبت به ارتکاب دروغ در برابر عزیز مصر ورزیدید، آنهم بعد از آنهمه انعام و احسانی که اونسبت به شما کرد و یا به سبب اینکه اگر بنیامین جام شاه را دزدیده ، شمابرادرتان یوسف را از نزد پدر دزدید،پس وضعیت شما بدتر از اوست و خدابهتر می داند که آیا آنچه شما وصف می کنید که برادرش قبلا دزدی کرده بودصحیح است یا خیر و یوسف به همین جواب اجمالی اکتفا نمود و آنها راتکذیب نکرد.
آیه 78 : یوسف حتّى در زمان اقتدارش، نیکوکارى در رفتار و منش او نمایان بود. «نراک من المحسنین»
آیه 78 : فراز و نشیب و حالات مختلف روزگار، سختى و آسانى، ضعف و قدرت، تغییرى در احوال محسنان ایجاد نمىکند. (یوسف در همه جا و همهى شرایط، نیکوکار توصیف شد) «انّا نراک من المحسنین»*