240 . صفحه 240
بیست و دوم مرداد :
نفیسه :
(آیه 38)- در آیه قبل گفتیم یوسف مراجعه دو زندانی را برای تعبیر خواب غنیمت شمرده وحقایقی را بیان میکند ایشان در ادامه اضافه میکند: من باید از این گونه عقاید جدا شوم، چرا که بر خلاف فطرت پاک انسانى است، و به علاوه من در خاندانى پرورش یافتهام که خاندان وحى و نبوت است، «و من از آیین پدران و نیاکانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروى کردم» (وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ).
بعد به عنوان تأکید میگوید: «براى ما شایسته نیست که چیزى را شریک خدا قرار دهیم» (ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِکَ بِاللَّهِ مِنْ شَیْءٍ). چرا که خاندان ما، خاندان توحید، خاندان ابراهیم بت شکن است.
«این از مواهب الهى بر ما و بر همه مردم است» (ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنا وَ عَلَى النَّاسِ).
«ولى (متأسفانه) اکثر مردم این مواهب الهى را شکرگزارى نمىکنند» و از راه توحید و ایمان منحرف مىشوند (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ).
(آیه 39)- زندان یا کانون تربیت؟ هنگامى که یوسف با ذکر بحث گذشته، دلهاى آن دو زندانى را آماده پذیرش حقیقت توحید کرد رو به سوى آنها نمود و چنین گفت: «اى هم زندانهاى من! آیا خدایان پراکنده و معبودهاى متفرق بهترند یا خداوند یگانه یکتاى قهار و مسلط بر هر چیز» (یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).
گویى یوسف مىخواهد به آنها حالى کند که چرا شما آزادى را در خواب مىبینید چرا در بیدارى نمىبینید؟ چرا به دامن پرستش «اللّه واحد قهار» دست نمىزنید تا بتوانید این خودکامگان ستمگر را که شما را بىگناه و به مجرد اتهام به زندان مىافکنند از جامعه خود برانید.
(آیه 40)- سپس اضافه کرد: «این معبودهایى که غیر از خدا مىپرستید چیزى جز یک مشت اسمهاى بىمسمّا که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیدهاید، نیست» (ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ).
اینها امورى است که «خداوند دلیل و مدرکى براى آن نازل نفرموده» بلکه ساخته و پرداخته مغزهاى ناتوان شماست (ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ).
بدانید «حکومت جز براى خدا نیست» (إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ) و به همین دلیل شما نباید در برابر این بتها و طاغوتها و فراعنه سر تعظیم فرود آورید.
و باز براى تأکید بیشتر اضافه مىکند: «خداوند فرمان داده جز او را نپرستید» (أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ).
«این است آیین و دین پا بر جا و مستقیم» که هیچ گونه انحرافى در آن راه ندارد (ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ).
یعنى توحید در تمام ابعادش، در عبادت، در حکومت، در فرهنگ و در همه چیز، آیین مستقیم و پا بر جاى الهى است.
«ولى (چه مىتوان کرد) بیشتر مردم آگاهى ندارند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
و به خاطر این عدم آگاهى در بیراهههاى شرک سرگردان مىشوند و به حکومت غیر «اللّه» تن در مىدهند و چه زجرها و زندانها و بدبختیها که از این رهگذر دامنشان را مىگیرد.
(آیه 41)- سپس رو به سوى دو رفیق زندانى کرد و چنین گفت: «اى دوستان زندانى من! اما یکى از شما (آزاد مىشود، و) ساقى شراب براى صاحب خود خواهد شد» (یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکُما فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً).
«اما نفر دیگر به دار آویخته مىشود و (آنقدر مىماند که) پرندگان آسمان از سر او مىخورند»! (وَ أَمَّا الْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ).
سپس براى تأکید گفتار خود اضافه کرد: «این امرى را که شما درباره آن از من سؤال کردید و استفتاء نمودید حتمى و قطعى است» (قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ).
اشاره به این که این یک تعبیر خواب ساده نیست، بلکه از یک خبر غیبى که به تعلیم الهى یافتهام مایه مىگیرد، بنابراین جاى تردید و گفتگو ندارد.
(آیه 42)- اما در این هنگام که احساس مىکرد این دو به زودى از او جدا خواهند شد، براى این که روزنهاى به آزادى پیدا کند، و خود را از گناهى که به او نسبت داده بودند تبرئه نماید «به یکى از آن دو رفیق زندانى که مىدانست آزاد خواهد شد سفارش کرد که نزد مالک و صاحب اختیار خود (شاه) از من سخن بگو» تا تحقیق کند و بىگناهى من ثابت گردد (وَ قالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ).
اما این «غلام فراموشکار» آنچنان که راه و رسم افراد کم ظرفیت است که چون به نعمتى برسند صاحب نعمت را به دست فراموشى مىسپارند بکلى مسأله یوسف را فراموش کرد قرآن مىگوید: «شیطان یادآورى از یوسف را نزد صاحبش از خاطر او برد» (فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ).
و به این ترتیب، یوسف به دست فراموشى سپرده شد «و چند سال در زندان باقى ماند» (فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ).
درباره سالهاى زندان یوسف گفتگوست ولى مشهور این است که مجموع زندان یوسف 7 سال بوده، ولى بعضى گفتهاند قبل از ماجراى خواب زندانیان 5 سال در زندان بود و بعد از آن هم هفت سال ادامه یافت. سالهایى پررنج و زحمت اما از نظر ارشاد و سازندگى پربار و پربرکت.
(آیه 43)- ماجراى خواب سلطان مصر! یوسف سالها در تنگناى زندان به صورت یک انسان فراموش شده باقى ماند، تنها کار او خودسازى، و ارشاد و راهنمایى زندانیان بود.
تا این که یک حادثه به ظاهر کوچک سرنوشت او را تغییر داد، نه تنها سرنوشت او که سرنوشت تمام ملت مصر و اطراف آن را دگرگون ساخت.
پادشاه مصر که مىگویند نامش «ولید بن ریّان» بود- و عزیز مصر وزیر او محسوب مىشد- خواب ظاهرا پریشانى دید، و صبحگاهان تعبیر کنندگان خواب و اطرافیان خود را حاضر ساخت و چنین «گفت: من در خواب دیدم که هفت گاو لاغر به هفت گاو چاق حمله کرد و آنها را مىخورند، و نیز هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده را دیدم» که خشکیدهها بر گرد سبزها پیچیدند و آنها را از میان بردند (وَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرى سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ).سپس رو به آنها کرد و گفت: «اى جمعیت اشراف! درباره خواب من نظر دهید اگر قادر به تعبیر خواب هستید» (یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُءْیایَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ).
اعظم :
آیه 38 : بیشتر مردم در مقابل نعمت بسیار والای نبوت و پیامبری سپاسگزار نیستند ، در واقع وقتی در مقابل فرمان پیامبران که فرستاده خداوند هستند سر فرود نمی آوریم یعنی سپاسگزار این نعمت نیستیم .
آیه 38 : پیامبران از خاندان پاکی بوده اند
آیه 38 : اصالت خانوادگى، همچنان که در ساختار شخصیّت افراد مؤثر است، در پذیرش مردم نیز اثر دارد. لذا حضرت یوسف براى معرفى خود، به پدران خود که انبیاى الهى هستند تکیه مىکند تا هم اصالت خانوادگیش را ارائه دهد و هم قداست دعوت خود را.
این همان روشى است که پیامبرصلى الله علیه وآله نیز در معرّفى خود به کار مىبرد و مىفرمود: من همان پیامبر امّى هستم که نام ونشانم در تورات و انجیل آمده است. سیدالشهدا حسینابن علىّعلیهما السلام در کربلا و امام سجادعلیه السلام نیز در برابر مردم شام، خود را چنین معرّفى کردند: «اَنا ابن فاطمة الزّهرا»
آیه 38 : «ملّة» در قرآن به معناى آیین بکار رفته است. سیماى «ملّة ابراهیم» اینگونه ترسیم شده است: «با تمام قُوا در راه خدا جهاد کنید و اهل نماز و زکات و اعتصام به خدا باشید. در دین سختى و حرجى نیست، تسلیم خدا باشید، این است ملّت پدرتان ابراهیم.»
آیه 39 : فطرت بشر از تفرقه و تشتت فکری بیزاره .... دوست داره یه راه و روش داشته باشه چون در عمل بسیار گیج و گنک میشه . حتی در روشهای تربیتی هم همینطوره وقتی می خوای چند روش تربیتی رو اجرا کنی به مشکل میخوری
آیه 39 : در قرآن در جاهاى مختلف، از روش مقایسه و پرسش استفاده شده است که به نمونههایى از آن درباره خداوند اشاره مىکنیم:
1. «قل هل من شرکائکم من یبدأ الخلق ثمّ یعیده »(58)؛ آیا از شرکایى که براى خدا گرفتهاید کسى هست که بیافریند و سپس آنرا برگرداند؟
2. «قل هل من شرکائکم من یهدى الى الحقّ»(59)؛ آیا از شرکایى که براى خدا قرار دادهاید کسى هست که به حقّ راهنمایى کند؟
3. «قل أغیر اللَّه اَبغى ربّاً و هو ربّ کلّ شىء»(60)؛ آیا غیر خداى یکتا پروردگارى بپذیرم در حالى که او پروردگار همه چیز است؟
4. «آللَّه خیرٌ امّا یشرکون»(61)؛ خداوند بهتر است یا آنچه شریک او مىگردانید؟
آیه 40 : تنها،دین توحید است که قادر بر اداره جامعه و سوق دادن آن به سوی سر منزل سعادت می باشد و دین محکمی است که تزلزل در آن راه ندارد و تمام معارفش برحق بوده و بطلانی در آن نیست و هدایتی است که ضلالتی در آن راه ندارد، امابیشتر مردم بخاطر علاقه و انسی که به محسوسات دارند و در زخارف زائل شدنی دنیا فرو رفته اند، سلامت دل و استقامت عقل را از دست داده اندو این معنارا درک نمی کنند و تنها به ظواهر زندگی دنیا اکتفا کرده و از آخرت روی گردان وغافل شده اند( یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون )(المیزان )
آیه 41 : اینکه فرمود: «قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ» خالى از اشعار بر این نکته نیست که یکى از آن دو نفر بعد از شنیدن تاویل رؤیایش خود را تکذیب کرد و گفت که من چنین خوابى ندیده بودم. و بعید نیست که آن شخص، دومى بوده که وقتى از یوسف شنید که به زودى به دار کشیده مىشود و مرغان از سرش مىخورند، خود را تکذیب کرده. و با همین اشعار آن روایاتى که از طرق ائمه اهل بیت (علیه السّلام) رسیده تایید مىشود، چون در آنها چنین آمده که دومى به یوسف گفت: من در آنچه که برایت تعریف کردم دروغ گفتم و چنین خوابى ندیده بودم. یوسف (علیه السّلام) هم در پاسخش گفت: «قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ» یعنى تاویلى که از من خواستید حتمى و قطعى شد و دیگر مفرى از آن نیست.
آیه 42 : در بعضى تفاسیر، جملهى «فانساه الشیطان» را اینگونه ترجمه کردهاند که «شیطان یاد پروردگار را از ذهن یوسف برد و او به جاى استمداد از خداوند به ساقى شاه توجّه کرد» و این براى یوسف ترک اولى بود و لذا سالهاى دیگرى را نیز در زندان ماند. امّا صاحبالمیزان مىنویسد: اینگونه روایات خلاف قرآن است، چون قرآن یوسف را از مخلصین دانسته و شیطان به مخلصین نفوذ ندارد. به علاوه در دو آیه بعد آمده که «قال الّذى نجا منهما و ادّکر بعد امّة» فراموش کننده بعد از مدتّها یوسف را به خاطر آورد، از این معلوم مىشود که فراموشى مربوط به ساقى بوده است نه یوسف.
در کل این قضیه موعظه حضرت یوسف قبل از تعبیر خواب به من یه روش تربیتی یاد داد و ان هم استفاده از موقعیت هستش برای بیان مسایل مهم در تربیت فرزندان ... یه چیزی هم اینکه وقتی کسی ما رو نیکوکار و خوب خوند و در نظرش کار معنوی ما خیلی خوب بوده اون رو به خداوند نسبت بدیم و بگیم اینکه این کار به نظرت خوبه به خاطر اینه که این کار رو خداوند فرموده که انجام بدیم ... یعنی ربط دادنش به بالا هم ادم رو از خودپسندی نجات میده و هم مخاطب تو ذهنش تیک می خوره که خداوند چه دستورات اخلاقی نابی رو ذکر کرده برای انجام دادن