234 . صفحه 234
شانزدهم مرداد :
نفیسه :
(آیه 109)- یکى از نتایج مهمى که از شرح داستانهاى اقوام پیشین گرفته مىشود همین است که پیامبر و به دنبال او مؤمنان راستین از انبوه دشمنان نهراسند و در شکست قوم بت پرست و ستمگرى که با آن رو برو هستند شک و تردیدى به خود راه ندهند و به امدادهاى الهى مطمئن باشند.
لذا به پیامبر خود، مىفرماید: «شک و تردیدى در مورد چیزى که اینها پرستش مىکنند به خود راه مده که اینها (هم از همان راهى مىروند که گروهى از پیشینیان رفتند و) پرستش نمىکنند مگر همان گونه که با نیاکانشان از قبل مىپرستیدند» بنابراین سرنوشتى بهتر از آنان نخواهند داشت (فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِمَّا یَعْبُدُ هؤُلاءِ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا کَما یَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ).
و لذا بلافاصله مىگوید: «ما حتما نصیب و سهم آنها را بدون کم و کاست (از مجازات و عذاب) خواهیم داد» و چنانچه به راه حق باز گردند، نصیب آنها از پاداش ما محفوظ است (وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِیبَهُمْ غَیْرَ مَنْقُوصٍ).
در حقیقت این آیه، این حقیقت را مجسم مىکند که آنچه از سرگذشت اقوام پیشین خواندیم، اسطوره و افسانه نبود، و نیز اختصاصى به گذشتگان نداشت، سنتى است ابدى و جاودانى و درباره تمام انسانهاى دیروز و امروز و فردا. گرچه به صورتهاى مختلفى انجام مىگیرد.
(آیه 110)- باز براى تسلّى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اضافه مىکند: اگر قوم تو درباره کتاب آسمانیت یعنى قرآن اختلاف و بهانه جویى مىکنند، ناراحت نباش زیرا «ما به موسى کتاب آسمانى (تورات) دادیم سپس در آن اختلاف شد» بعضى پذیرفتند و بعضى منکر شدند (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ).
و اگر مىبینى در مجازات دشمنان تو تعجیل نمىکنیم، به خاطر این است که مصالحى از نظر تعلیم و تربیت و هدایت این قوم، چنین ایجاب مىکند «و اگر (این مصلحت نبود و) برنامهاى که پروردگار تو از قبل در این زمینه مقرر فرموده ایجاب تأخیر نمىکرد، در میان آنها داورى لازم مىشد و مجازات دامانشان را مىگرفت» (وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ).
«هر چند آنها (این حقیقت را هنوز باور نکردند و همچنان) نسبت به آن در شک و تردیدند شکّى آمیخته با سوء ظن و بدبینى» (وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ).
(آیه 111)- در این آیه براى تأکید بیشتر اضافه مىکند: «و پروردگارت هر یک از این دو گروه (مؤمنان و کافران) را به پاداش اعمالشان بطور کامل مىرساند و اعمال آنها را بىکم و کاست به خودشان تحویل مىدهد» (وَ إِنَّ کُلًّا لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمالَهُمْ).
و این کار هیچ گونه مشکل و مشقتى براى خداوند ندارد «زیرا او (به همه چیز آگاه است و) از هر کارى که انجام مىدهند با خبر مىباشد» (إِنَّهُ بِما یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).
جالب این که مىگوید: اعمالشان را به آنها مىدهیم و این اشاره دیگرى بر مسأله تجسم اعمال است و این که پاداش و کیفر در حقیقت اعمال خود انسان است که تغییر شکل مىیابد و به او مىرسد.
(آیه 112)- استقامت کن استقامت! پس از ذکر سرگذشت پیامبران و اقوام پیشین و رمز موفقیت و پیروزى آنها و پس از دلدارى و تقویت اراده پیامبر از این طریق در این آیه، مهمترین دستور را به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىدهد و مىگوید:
«استقامت کن همان گونه که به تو دستور داده شده است» (فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ).
استقامت کن در راه تبلیغ و ارشاد، استقامت کن در طریق مبارزه و پیکار استقامت کن در انجام وظائف الهى و پیاده کردن تعلیمات قرآن.
ولى این استقامت نه به خاطر خوشایند این و آن باشد و نه از روى تظاهر و ریا، و نه براى کسب عنوان قهرمانى و نه براى بدست آوردن مقام و ثروت و کسب موفقیت و قدرت، بلکه تنها به خاطر فرمان خدا و آن گونه که به تو دستور داده شده است باید باشد.
اما این دستور تنها مربوط به تو نیست، هم تو باید استقامت کنى «و همچنین کسانى که با تو به سوى خدا آمدهاند» باید استقامت کنند (وَ مَنْ تابَ مَعَکَ).
استقامتى خالى از افراط و تفریط، و زیاده و نقصان «و طغیان نکنید» (وَ لا تَطْغَوْا). یعنى، استقامتى که در آن طغیان وجود نداشته باشد.
«چرا که خداوند از اعمال شما آگاه است»
(إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
و هیچ حرکت و سکون و سخن و برنامهاى بر او مخفى نمىماند.
آیهاى پرمحتوا و طاقت فرسا!
در حدیث معروفى از ابن عباس چنین مىخوانیم: «هیچ آیهاى شدید و مشکلتر از این آیه بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل نشد و لذا هنگامى که اصحاب از آن حضرت پرسیدند چرا به این زودى موهاى شما سفید شده و آثار پیرى نمایان، گشته، فرمود: مرا سوره هود و واقعه پیر کرد! و در روایت دیگرى مىخوانیم: هنگامى که آیه فوق نازل شد پیامبر فرمود:
شمّروا، شمّروا، فمارئى ضاحکا: «دامن به کمر بزنید، دامن به کمر بزنید (که وقت کار و تلاش است) و از آن پس پیامبر هرگز خندان دیده نشد»! دلیل آن هم روشن است، زیرا چهار دستور مهم در این آیه وجود دارد که هر کدام بار سنگینى بر دوش انسان مىگذارد.
امروز هم مسؤولیت مهم ما مسلمانان و مخصوصا رهبران اسلامى در این چهار جمله خلاصه مىشود استقامت، اخلاص، رهبرى مؤمنان و عدم طغیان و تجاوز، و بدون به کار بستن این اصول، پیروزى بر دشمنانى که از هر سو از داخل و خارج ما را احاطه کردهاند و از تمام وسائل فرهنگى و سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و نظامى بر ضد ما بهرهگیرى مىکنند امکان پذیر نمىباشد.
(آیه 113)- تکیه بر ظالمان و ستمگران: این آیه یکى از اساسىترین برنامههاى اجتماعى و سیاسى و نظامى و عقیدتى را بیان مىکند، عموم مسلمانان را مخاطب ساخته، و به عنوان یک وظیفه قطعى مىگوید: «به کسانى که ظلم و ستم کردهاند، تکیه نکنید» (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا). و اعتماد و اتکاى کار شما بر اینها نباشد.
«چرا که این امر سبب مىشود که عذاب آتش، دامان شما را بگیرد» (فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ).
«و غیر از خدا هیچ ولىّ و سرپرست و یاورى نخواهید داشت» (وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ).
با این حال واضح است که هیچ کس شما را یارى نخواهد کرد «و یارى نمىشوید» (ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ).
در چه امورى نباید به ظالمان تکیه کرد؟
بدیهى است که در درجه اول نباید در ظلمها و ستمگریهایشان شرکت جست و از آنها کمک گرفت، و در درجه بعد اتکاء بر آنها در آنچه مایه ضعف و ناتوانى جامعه اسلامى و از دست دادن استقلال و خودکفایى و تبدیل شدن به یک عضو وابسته و ناتوان مىگردد باید از میان برود که این گونه رکونها جز شکست و ناکامى و ضعف جوامع اسلامى، نتیجهاى نخواهد داشت.
و اما این که: فى المثل مسلمانان با جوامع غیر مسلمان، روابط تجارى یا علمى براساس حفظ منافع مسلمین و استقلال و ثبات جوامع اسلامى داشته باشند، نه داخل در مفهوم رکون به ظالمین است و نه چیزى است که از نظر اسلام ممنوع بوده باشد و در عصر خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و اعصار بعد همواره چنین ارتباطاتى وجود داشته است.
(آیه 114)- «نماز» و «صبر»: در این آیه و آیه بعد انگشت روى دو دستور از مهمترین دستورات اسلامى که در واقع روح ایمان و پایه اسلام است گذارده شده نخست فرمان به اقامه نماز داده، مىگوید: «نماز را در دو طرف روز، و در اوائل شب برپا دار» (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ).
ظاهر تعبیر «طَرَفَیِ النَّهارِ» (دو طرف روز) این است که نماز صبح و مغرب را بیان مىکند، که در دو طرف روز قرار گرفته و «زلف» منطبق بر نماز عشا مىباشد.
سپس براى اهمیت نماز روزانه خصوصا و همه عبادات و طاعات و حسنات عموما چنین مىگوید: «حسنات، سیئات را از میان مىبرند» (إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ).
«و این تذکر و یادآورى است براى آنها که توجه دارند» (ذلِکَ ذِکْرى لِلذَّاکِرِینَ).
آیه فوق همانند قسمتى دیگر از آیات قرآن تأثیر اعمال نیک را در از میان بردن آثار سوء اعمال بد بیان مىکند، کار نیک که از انگیزه الهى سر چشمه گرفته به روح آدمى لطافتى مىبخشد که آثار گناه را مىتواند از آن بشوید و تیرگیهاى گناه را به روشنایى مبدل سازد.
اهمیت فوق العاده نماز-
در روایات متعددى که ذیل آیه فوق از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السّلام نقل شده تعبیراتى دیده مىشود که از اهمیت فوق العاده نماز در مکتب اسلام پرده بر مىدارد.
از على علیه السّلام نقل شده که مىفرماید: با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در مسجد، در انتظار نماز بودیم که مردى برخاست و عرض کرد: اى رسول خدا! من گناهى کردهام.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله روى از او برگرداند. هنگامى که نماز تمام شد همان مرد برخاست و سخن اول را تکرار کرد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آیا با ما این نماز را انجام ندادى؟ و براى آن به خوبى وضو نگرفتى؟ عرض کرد: آرى! فرمود: این کفاره گناه توست! نماز، انسان را در برابر گناه بیمه مىکند، و نیز نماز زنگار گناه را از آیینه دل مىزداید.
نماز جوانههاى ملکات عالى انسانى را در اعماق جان بشر مىرویاند، نماز اراده را قوى و قلب را پاک و روح را تطهیر مىکند، و به این ترتیب نماز در صورتى که به صورت جسم بىروح نباشد مکتب عالى تربیت است.
(آیه 115)- به دنبال برنامه انسان ساز نماز و بیان تأثیرى که حسنات در زدودن سیئات دارد در این آیه فرمان به «صبر» مىدهد، و مىگوید: «و شکیبا باش که خدا اجر نیکوکاران را ضایع نمىکند» (وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ). یعنى نیکوکارى بدون صبر و ایستادگى میسر نیست.
واژه «صبر» هرگونه شکیبایى در برابر مشکلات، مخالفتها، آزارها، هیجانها، طغیانها و مصائب گوناگون را شامل مىشود.
«صبر» یک اصل کلى و اساسى است که در مواردى از قرآن همراه با نماز ذکر شده است شاید به این دلیل که نماز در انسان «حرکت» مىآفریند و دستور صبر، مقاومت ایجاد مىکند، و این دو یعنى «حرکت» و «مقاومت» هنگامى که دست به دست هم دهند عامل اصلى هرگونه پیروزى خواهند شد.
(آیه 116)- عامل تباهى جامعهها! براى تکمیل بحثهاى گذشته در این آیه و آیه بعد یک اصل اساسى اجتماعى که ضامن نجات جامعهها از تباهى است مطرح شده است، و آن این که در هر جامعهاى تا زمانى که گروهى از اندیشمندان متعهد و مسؤول وجود دارد که در برابر مفاسد ساکت نمىنشینند، و به مبارزه بر مىخیزند، و رهبرى فکرى و مکتبى مردم را در اختیار دارند این جامعه به تباهى و نابودى کشیده نمىشود.
اما آن زمان که بىتفاوتى و سکوت در تمام سطوح حکمفرما شد و جامعه در برابر عوامل فساد بىدفاع ماند، فساد و به دنبال آن نابودى حتمى است.
لذا ضمن اشاره به اقوام پیشین که گرفتار انواع بلاها شدند، مىگوید: «چرا در قرون و امتها و اقوام قبل از شما نیکان و پاکان قدرتمند و صاحب فکرى نبودند که از فساد در روى زمین جلوگیرى کنند» (فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْأَرْضِ).
نقش «اولوا بقیّة» در بقاى جوامع آنقدر حساس است که باید گفت: بدون آنها حق حیات از آنان سلب مىشود و این همان چیزى است که آیه فوق به آن اشاره دارد.
بعد به عنوان استثناء مىگوید: «مگر افراد اندکى از آنان که آنها را نجات دادیم» (إِلَّا قَلِیلًا مِمَّنْ أَنْجَیْنا مِنْهُمْ).
این گروه اندک هر چند امر به معروف و نهى از منکر داشتند، اما مانند لوط و خانواده کوچکش و نوح و ایمان آورندگان محدودش و صالح و تعداد کمى که از او پیروى کرده بودند، آنچنان کم و اندک بودند که توفیق بر اصلاح کلى جامعه نیافتند.
«و به هر حال ستمگران (که اکثریت این جامعهها را تشکیل مىدادند) به دنبال ناز و نعمت و عیش و نوش رفتند و آنچنان مست باده غرور و تنعم و لذات شدند که) دست به انواع گناهان زدند» (وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِیهِ وَ کانُوا مُجْرِمِینَ).
این تنعم و تلذذ بىقید و شرط سر چشمه انواع انحرافاتى است که در طبقات مرفّه جامعهها به وجود مىآید، چرا که مستى شهوت، آنها را از پرداختن به ارزشهاى اصیل انسانى و درک واقعیتهاى اجتماعى باز مىدارد و غرق عصیان و گناه مىسازد.
(آیه 117)- سپس براى تأکید این واقعیت، اضافه مىفرماید: این که مىبینى خداوند این اقوام را به دیار عدم فرستاد به خاطر آن بود که مصلحانى در میان آنها نبودند «و چنین نبود که پروردگارت آبادیها را به ظلم و ستم نابود کند در حالى که اهلش در صدد اصلاح بوده باشند» (وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ).
یعنى، هرگاه جامعهاى ظالم بود اما به خود آمده و در صدد اصلاح باشد چنین جامعهاى مىماند، ولى اگر ظالم بود و در مسیر اصلاح و پاکسازى نبود، نخواهد ماند.
خوبه مرسی از زحماتتون🙂💜