231 . صفحه 231
سیزدهم مرداد :
نفیسه :
(آیه 82)- سرانجام لحظه عذاب فرا رسید و به انتظار لوط پیامبر پایان داد، همان گونه که قرآن مىگوید: «هنگامى که فرمان ما فرا رسید آن سرزمین را زیر و رو کردیم، و بارانى از سنگ، از گلهاى متحجر متراکم بر روى هم، بر سر آنها فرو ریختیم» (فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ).
اینها که همه چیز را وارونه کرده بودند! باید شهرشان هم واژگونه شود! نه فقط زیر و رو شود که بارانى از سنگ، آخرین آثار حیات را در آنجا در هم بکوبد.
بنابراین هر گروه منحرف و ملت ستم پیشهاى چنین سرنوشتى در انتظار اوست گاهى زیر باران سنگریزهها و گاهى زیر ضربات بمبهاى آتشزا و زمانى زیر فشارهاى اختلافات کشنده اجتماعى،و بالاخره هر کدام به شکلى و به صورتى.
(آیه 83)- ولى این سنگها، سنگهاى معمولى نبودند بلکه «سنگهایى بودند نشاندار، نزد پروردگار تو» (مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ).
اما تصور نکنید که این سنگها مخصوص قوم لوط بودند «آنها از هیچ قوم و جمعیت و گروه ستمکار و ظالمى دور نیستند» (وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ).
این قوم منحرف هم بر خویش ستم کردند و هم بر جامعهشان، هم سرنوشت ملتشان را به بازى گرفتند و هم ایمان و اخلاق انسانى را.
تحریم همجنس گرایى- همجنس گرایى چه در مردان باشد و چه در زنان در اسلام از گناهان بسیار بزرگ است و هر دو داراى حد شرعى است.
روایاتى که در مذمت همجنس گرایى از پیشوایان اسلام نقل شده آنقدر زیاد و تکان دهنده است که با مطالعه آن هر کس احساس مىکند که زشتى این گناه به اندازهاى است که کمتر گناهى در پایه آن قرار دارد.
از جمله در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «هر کس با نوجوانى آمیزش جنسى کند روز قیامت ناپاک وارد محشر مىشود، آن چنان که تمام آبهاى جهان او را پاک نخواهند کرد، و خداوند او را غضب مىکند و از رحمت خویش دور مىدارد و دوزخ را براى او آماده ساخته است و چه بد جایگاهى است» ...سپس فرمود: «هرگاه جنس مذکر با مذکر آمیزش کند عرش خداوند به لرزه در مىآید».
(آیه 84)- مدین سرزمین شعیب: با پایان یافتن داستان عبرت انگیز قوم لوط نوبت به قوم «شعیب» و مردم «مدین» مىرسد همان جمعیتى که راه توحید را رها کردند و در سنگلاخ شرک و بت پرستى سرگردان شدند، نه تنها بت که درهم و دینار و مال و ثروت خویش را مىپرستیدند، و به خاطر آن، کسب و تجارت با رونق خویش را آلوده به تقلب و کم فروشى و خلافکاریهاى دیگر مىکردند.
در آغاز مىگوید: «و به سوى مدین برادرشان شعیب را فرستادیم» (وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً).کلمه «أَخاهُمْ» (برادرشان) به خاطر آن است که نهایت محبت پیامبران را به قوم خود بازگو کند.
«مدین» در مشرق «خلیج عقبه» قرار داشته و مردم آن از فرزندان اسماعیل بودند، و با مصر و لبنان و فلسطین تجارت داشتهاند.
این پیامبر این برادر دلسوز و مهربان همان گونه که شیوه همه پیامبران در آغاز دعوت بود نخست آنها را به اساسىترین پایههاى مذهب یعنى «توحید» دعوت کرد و «گفت: اى قوم من! خداوند یگانه را بپرستید که جز او معبودى براى شما نیست» (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).
آنگاه به یکى از مفاسد اقتصادى که از روح شرک و بت پرستى سر چشمه مىگیرد و در آن زمان در میان اهل «مدین» سخت رایج بود اشاره کرده و گفت: «به هنگام خرید و فروش، پیمانه و وزن اشیاء را کم نکنید» (وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ).
این پیامبر بزرگ پس از این دستور بلافاصله اشاره به دو علت براى آن مىکند:
نخست مىگوید: قبول این اندرز سبب مىشود که درهاى خیرات به روى شما گشوده شود، پیشرفت امر تجارت، پایین آمدن سطح قیمتها، آرامش جامعه، خلاصه «من خیرخواه شما هستم» (إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ). و مطمئنم که این اندرز نیز سر چشمه خیر و برکت براى جامعه شما خواهد بود.
این احتمال نیز در تفسیر این جمله وجود دارد که شعیب مىگوید: «من شما را داراى نعمت فراوان و خیر کثیرى مىبینم» بنابراین دلیلى ندارد حقوق مردم را ضایع کنید.
دیگر این که: «من از آن مىترسم که (اصرار بر شرک و کفران نعمت و کم فروشى) عذاب روز فراگیر، همه شما را فرو گیرد» (وَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ).
(آیه 85)- این آیه مجددا روى نظام اقتصادى آنها تأکید مىکند و اگر قبلا شعیب قوم خود را از کم فروشى نهى کرده بود در اینجا دعوت به پرداختن حقوق مردم کرده، مىگوید: «و اى قوم من! پیمانه و وزن را با قسط و عدل وفا کنید» قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ).
و این اصل یعنى «اقامه قسط و عدل» و دادن حق هر کس به او باید بر سراسر جامعه شما حکومت کند.
سپس قدم از آن فراتر نهاده، مىگوید: «و بر اشیاء (و اجناس) مردم عیب نگذارید، و از حق آنان نکاهید» (وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ).
در پایان آیه باز هم از این فراتر رفته، مىگوید: «و در روى زمین به فساد نکوشید» (وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ).
دو آیه فوق این واقعیت را به خوبى منعکس مىکند که بعد از مسأله اعتقاد به توحید، یک اقتصاد سالم از اهمیت ویژهاى برخوردار است، و نیز نشان مىدهد که به هم ریختگى نظام اقتصادى سر چشمه فساد وسیع در جامعه خواهد بود.
(آیه 86)- سرانجام به آنها گوشزد کرد که افزایش ثروت- ثروتى که از راه ظلم و ستم و استثمار دیگران به دست آید- سبب بىنیازى شما نخواهد بود، بلکه «سرمایه حلالى که براى شما باقى مىماند (هر چند کم و اندک باشد) اگر ایمان به خدا و دستوراتش داشته باشید بهتر است» (بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ).
سپس گفت: وظیفه من همین ابلاغ و انذار و هشدار بود که گفتم «و من مسؤول اعمال شما و موظف به اجبار کردنتان بر پذیرفتن این راه نیستم» (وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ).
نکته: بارها گفتهایم آیات قرآن هر چند در مورد خاصى نازل شده باشد مفاهیم جامعى دارد که مىتواند در اعصار و قرون بعد بر مصداقهاى کلىتر و وسیعتر، تطبیق شود.
لذا در آیه مورد بحث، گرچه مخاطب قوم شعیبند، و منظور از «بَقِیَّتُ اللَّهِ» سود و سرمایه حلال و یا پاداش الهى است، ولى هر موجود نافع که از طرف خداوند براى بشر باقى مانده و مایه خیر و سعادت او گردد، «بَقِیَّتُ اللَّهِ» محسوب مىشود.
و از آنجا که مهدى موعود (عج) آخرین پیشوا و بزرگترین رهبر انقلابى پس از قیام پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است یکى از روشنترین مصادیق «بقیة اللّه» مىباشد و از همه به این لقب شایستهتر است، بخصوص که تنها باقیمانده بعد از پیامبران و امامان است و در روایات متعددى به آن اشاره شده است.
(آیه 87)- منطق بىاساس لجوجان: اکنون ببینیم این قوم لجوج در برابر این نداى مصلح آسمانى چه عکس العملى نشان داد.
آنها که بتها را آثار نیاکان و نشانه اصالت فرهنگ خویش مىپنداشتند و از کم فروشى و تقلب در معامله سود کلانى مىبردند، در برابر شعیب چنین «گفتند: اى شعیب! آیا این نمازت به تو دستور مىدهد که ما آنچه را پدرانمان مىپرستیدند ترک گوییم»؟! (قالُوا یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا).
«و یا (آزادى خود را در اموال خویش از دست دهیم و) نتوانیم به دلخواهمان در اموالمان تصرف کنیم»؟ (أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوالِنا ما نَشؤُا).
قوم شعیب گرفتار این اشتباه بودند که هیچ کس نمىتواند کمترین محدودیتى براى تصرف در اموال نسبت به مالکین قائل شود در حالى که همیشه امور مالى باید تحت ضوابط صحیح و حساب شدهاى که پیامبران الهى بر مردم عرضه کردهاند قرار گیرد و گر نه جامعه به تباهى خواهد کشید.
«تو که آدم بردبار، پرحوصله و فهمیدهاى»، از تو چنین سخنانى بعید است! (إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ).
شاید آنها فکر مىکردند نماز، این حرکات و اذکار چه اثرى مىتواند داشته باشد در حالى که اگر آنها درست اندیشه مىکردند، این واقعیت را درمىیافتند که نماز حس مسؤولیت و تقوا و پرهیزکارى و خداترسى و حق شناسى را در انسان زنده مىکند، او را به یاد خدا و به یاد دادگاه عدل او مىاندازد.
و به همین دلیل او را از شرک و بت پرستى و تقلید کورکورانه نیاکان و از کم فروشى و انواع تقلب باز مىدارد.
(آیه 88)- اما شعیب در پاسخ آنها که سخنانش را حمل بر سفاهت و دلیل بر بىخردى گرفته بودند «گفت: اى قوم من! (اى گروهى که شما از منید و من هم از شما، و آنچه را براى خود دوست مىدارم براى شما هم مىخواهم) هرگاه من دلیل آشکارى از پروردگارم داشته باشم و رزق و موهبت خوبى به من داده باشد» آیا مىتوانم بر خلاف فرمان او رفتار کنم؟ (قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً).
سپس این پیامبر بزرگ اضافه مىکند: «من هرگز نمىخواهم چیزى که شما را از آن باز مىدارم، خودم مرتکب شوم»! (وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلى ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ).
به شما بگویم کم فروشى نکنید و تقلب و غش در معامله روا مدارید، اما خودم با انجام این اعمال ثروتى بیندوزم و یا شما را از پرستش بتها منع کنم اما خود در برابر آنها سر تعظیم فرود آورم، نه هرگز چنین نیست.
سرانجام به آنها مىگوید: «من یک هدف بیشتر ندارم و آن اصلاح شما و جامعه شماست تا آنجا که در قدرت دارم» (إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ).
اصلاح عقیده، اصلاح اخلاق، اصلاح عمل و اصلاح روابط و نظامات اجتماعى.
و براى رسیدن به این هدف «تنها از خدا توفیق مىطلبم» (وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ).
و به همین دلیل براى انجام رسالت خود، و رسیدن به این هدف بزرگ «تنها بر او تکیه مىکنم و در همه چیز به او باز مىگردم» (عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ).
براى حل مشکلات، با تکیه بر یارى او تلاش مىکنم، و براى تحمل شداید این راه، به او باز مىگردم.