228 . صفحه 228
دهم مرداد :
نفیسه :
(آیه 54)- پس از سه جمله غیر منطقى که مشرکین در آیه قبل داشتند ، اضافه کردند: «ما (درباره تو) فقط مىگوییم: بعضى از خدایان ما به تو زیان رسانده (و عقلت را ربوده) اند» (إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ).
بدون شک هود- همان گونه که برنامه و وظیفه تمام پیامبران است- معجزه یا معجزاتى براى اثبات حقانیت خویش به آنها عرضه داشته بود، ولى آنها به خاطر کبر و غرورى که داشتند مانند سایر اقوام لجوج، معجزات را انکار کردند.
به هر حال هود مىباید پاسخى دندان شکن به این قوم گمراه و لجوج بدهد، پاسخى که هم آمیخته با منطق باشد، و هم از موضع قدرت ادا شود.
قرآن مىگوید: او در پاسخ آنها این چند جمله را بیان کرد:
«گفت: من خدا را به شهادت مىطلبم و همه شما نیز شاهد باشید که من از این بتها و خدایانتان بیزارم» (قالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ).
اشاره به این که اگر این بتها قدرتى دارند از آنها بخواهید مرا از میان بردارند، من که آشکارا به جنگ آنها برخاستهام چرا مرا نابود نمىکنند؟!
(آیه 55)- سپس اضافه مىکند: نه فقط کارى از آنها ساخته نیست، شما هم با این انبوه جمعیتتان قادر بر چیزى نیستید، «از آنچه غیر او (مىپرستید) حال که چنین است همگى دست به دست هم بدهید و هر نقشهاى را مىتوانید بر ضد من بکشید و لحظهاى مرا مهلت ندهید» اما بدانید کارى از دست شما ساخته نیست (مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ).
(آیه 56)- چرا من انبوه جمعیت را به هیچ مىشمرم؟ و چرا کمترین اعتنایى به قوت و قدرت شما ندارم؟ شمایى که تشنه خون من هستید و همه گونه قدرت دارید. براى این که من پشتیبانى دارم که قدرتش فوق قدرتها است «من توکل بر خدایى کردم که پروردگار من و شماست» (إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ).
و بعد ادامه داد نه تنها شما، «هیچ جنبندهاى در جهان نیست مگر این که در قبضه قدرت و فرمان خداست» و تا او نخواهد کارى از آنان ساخته نیست (ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها).
ولى این را نیز بدانید خداى من از آن قدرتمندانى نیست که قدرتش موجب خودکامگى و هوسبازى گردد و آن را در غیر حق به کار برد، بلکه «پروردگار من همواره بر صراط مستقیم و جاده عدل و داد مىباشد» و کارى بر خلاف حکمت و صواب انجام نمىدهد (إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
(آیه 57)- سرانجام «هود» در آخرین سخن به آنها چنین مىگوید: «اگر شما از راه حق روى برتابید (به من زیانى نمىرسد) چرا که من رسالت خویش را به شما ابلاغ کردم» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ).
اشاره به این که گمان نکنید اگر دعوت من پذیرفته نشود براى من شکست است، من انجام وظیفه کردم، انجام وظیفه، پیروزى است.
سپس همان گونه که بت پرستان او را تهدید کرده بودند، او به طرز شدیدترى آنها را به مجازات الهى تهدید مىکند و مىگوید: اگر شما دعوت حق را نپذیرید «خداوند به زودى (شما را نابود کرده و) گروه دیگرى را جانشین شما مىکند و هیچ گونه زیانى به او نمىرسانید» (وَ یَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَیْئاً).
این قانون خلقت است، که هرگاه مردمى لیاقت پذیرا شدن نعمت هدایت و یا نعمتهاى دیگر پروردگار را نداشته باشند، آنها را از میان برمىدارد و گروهى لایق به جاى آنان مىنشاند.
این را هم بدانید که: «پروردگار من حافظ همه چیز و نگاهدارنده هرگونه حساب است» (إِنَّ رَبِّی عَلى کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ).
نه فرصت از دست او مىرود، نه موقعیت را فراموش مىکند، نه پیامبران و دوستان خود را به دست نسیان مىسپارد، بلکه همه چیز را مىداند و بر هر چیز مسلط است.
(آیه 58)- لعن و نفرین ابدى بر این قوم ستمگر! در آخرین قسمت از آیات مربوط به سرگذشت قوم عاد و پیامبرشان هود، به مجازات دردناک این سرکشان اشاره کرده، نخست مىگوید:«و هنگامى که فرمان ما (دایر به مجازاتشان فرا رسید) هود و کسانى را که با او ایمان آورده بودند به خاطر رحمت و لطف خاصى که به آنان داشتیم رهایى بخشید» (وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا هُوداً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا).
و باز براى تأکید بیشتر مىفرماید: «و ما این قوم با ایمان را از عذاب شدید و غلیظ رهایى بخشیدیم» (وَ نَجَّیْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ).
(آیه 59)- در این آیه گناهان قوم عاد را در سه موضوع خلاصه مىکند نخست مىفرماید: «و این قوم عاد بود که آیات پروردگارشان را انکار کردند» و با لجاجت، هرگونه دلیل و مدرک روشنى را بر صدق دعوت پیامبرشان منکر شدند (وَ تِلْکَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ).
دیگر این که: آنها از نظر عمل نیز «به عصیان و سرکشى در برابر پیامبران برخاستند» (وَ عَصَوْا رُسُلَهُ).
سومین گناهشان این بود که فرمان خدا را رها کرده «و از فرمان هر جبّار عنیدى پیروى مىکردند» (وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ).
چه گناهى از این گناهان بالاتر، ترک ایمان، مخالفت پیامبران و گردن نهادن به فرمان جباران عنید.
«جبّار» به کسى مىگویند که از روى خشم و غضب مىزند و مىکشد و نابود مىکند، و پیرو فرمان عقل نیست و «عَنِیدٍ» کسى است که با حق و حقیقت،فوق العاده مخالف است و هیچ گاه زیر بار حق نمىرود.
این دو صفت، صفت بارز طاغوتها و مستکبران هر عصر و زمان است، که هرگز گوششان بدهکار حرف حق نیست، و با هر کس مخالف شدند با قساوت و بىرحمى، شکنجه مىکنند و مىکوبند و از میان مىبرند.
(آیه 60)- در این آیه که داستان هود و قوم عاد در آن پایان مىگیرد، نتیجه اعمال زشت و نادرست آنها را چنین بیان مىکند: «آنها به خاطر اعمالشان در این دنیا مورد لعن و نفرین واقع شدند، و بعد از مرگشان جز نام بد و تاریخ ننگین از آنها باقى نماند» (وَ أُتْبِعُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً).
و در روز رستاخیز گفته مىشود: «بدانید که قوم عاد پروردگارشان را انکار کردند» (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا إِنَّ عاداً کَفَرُوا رَبَّهُمْ).
«دور باد عاد، قوم هود از رحمت پروردگار» (أَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ).
با این که کلمه «عاد» براى معرفى این گروه کافى است در آیه فوق بعد از ذکر عاد، قوم هود نیز ذکر شده است که هم تأکید را مىرساند و هم اشاره به این است که این گروه همان کسانى هستند که پیامبر دلسوزشان هود را آن همه ناراحت و متهم ساختند، و به همین جهت از رحمت خداوند دورند.
(آیه 61)- آغاز سرگذشت قوم ثمود: سرگذشت قوم عاد با تمام درسهاى عبرت انگیزش بطور فشرده پایان یافت و اکنون نوبت قوم ثمود است، همان جمعیتى که طبق نقل تواریخ در سرزمین «وادى القرى» در میان مدینه و شام زندگى داشتند.
باز در اینجا مىبینیم که قرآن مجید هنگامى که سخن از پیامبر آنها «صالح» مىگوید به عنوان «برادر» از او یاد مىکند برادرى دلسوز و مهربان که جز خیرخواهى هدف دیگرى ندارد آیه شریفه مىفرماید: «ما به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم» (وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً).
«گفت: اى قوم من! خدا را پرستش کنید که هیچ معبودى براى شما جز او نیست» (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ).
سپس براى تحریم حسن حق شناسى آنها به گوشهاى از نعمتهاى مهم پروردگار که سراسر وجودشان را فرا گرفته اشاره کرده، مىگوید: «او کسى است که شما را از زمین آفرید» (هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ).
پس از اشاره به نعمت آفرینش، نعمتهاى دیگرى را که در زمین قرار داده به این انسانهاى سرکش یادآورى مىکند: او کسى است که: «عمران و آبادى زمین را به شما سپرد و قدرت و وسائل آن را در اختیارتان قرار داد» (وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها).
قابل توجه این که قرآن نمىگوید خداوند زمین را آباد کرد و در اختیار شما گذاشت، بلکه مىگوید عمران و آبادى زمین را به شما تفویض کرد، اشاره به این که وسائل از هر نظر آماده است، اما شما باید با کار و کوشش زمین را آباد سازید و منابع آن را به دست آورید و بدون کار و کوشش سهمى ندارید.
«اکنون که چنین است، از گناهان خود توبه کنید و به سوى خدا بازگردید که پروردگار من به بندگان خود نزدیک است و درخواست آنها را اجابت مىکند»(فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ).
(آیه 62)- اکنون ببینیم مخالفان صالح در مقابل منطق زنده و حق طلبانه او چه پاسخى دادند؟
آنها براى نفوذ در صالح و یا لااقل خنثى کردن نفوذ سخنانش در توده مردم از یک عامل روانى استفاده کردند، و به تعبیر عامیانه خواستند هندوانه زیر بغلش بگذارند، و «گفتند: اى صالح! تو پیش از این مایه امید ما بودى» (قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فِینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا).
در مشکلات به تو پناه مىبردیم و از تو مشورت مىکردیم، و به عقل و هوش و درایت تو ایمان داشتیم، و در خیرخواهى و دلسوزى تو هرگز تردید به خود راه نمىدادیم.
اما متأسفانه امید ما را بر باد دادى، و با مخالفت با آیین بت پرستى و خدایان ما که راه و رسم نیاکان ما است و از افتخارات قوم ما محسوب مىشود نشان دادى که نه احترامى براى بزرگان قائلى، نه به عقل و هوش ما ایمان دارى، و نه مدافع سنتهاى ما هستى.
«راستى تو مىخواهى ما را از پرستش آنچه پدران ما مىپرستیدند نهى کنى»؟ (أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا).
«حقیقت این است ما نسبت به آیینى که تو به آن دعوت مىکنى (یعنى آیین یکتاپرستى) در شک و تردیدیم، و نسبت به آن بدبین نیز هستیم» (وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُرِیبٍ).
اعظم :
امروز به جای نکته مختصری در مورد قوم عاد میذارم : 👇
حضرت هود(ع) یکی از انبیای الهی است که نام مبارکش هفت بار در سورههای اعراف، هود و شعراء آمده است، و یک سوره نیز به نام ایشان میباشد. هود(ع) از نوادگان حضرت نوح(ع) بوده و با هفت واسطه به آنحضرت میرسد.[1] وی در قیافه و قامت مانند حضرت آدم(ع) بود. سر و صورتی پر مو و چهرهای زیبا داشت.[2] دومین پیامبری است که بعد از حضرت نوح(ع) در برابر بت و بتپرستی قیام و مبارزه کرد.[3] ایشان را به این دلیل هود میگفتند که از گمراهی قومش نجات یافته و از طرف خداوند برای هدایت قومش انتخاب شده بود.[4]
حضرت هود در نگاه حضرت نوح(ع)
حضرت نوح(ع) هنگام رحلت، به پیروان خود چنین بشارت داد: «بعد از من غیبت طولانی رخ میدهد. در طول این مدت طاغوتهایی بر مردم حکومت میکنند و بر آنها ستم مینمایند، سرانجام خداوند آنها را به وسیله قائم بعد از من که نامش هود(ع) است نجات میدهد. هود رادمردی با وقار، صبور و خویشتن دار است. در ظاهر و باطن به من شباهت دارد و به زودی خداوند هنگام ظهور هود، دشمنان شما را با طوفان شدید به هلاکت میرساند».[5]
بعد از رحلت حضرت نوح(ع)، مؤمنان و پیروان او همواره در انتظار حضرت هود(ع) به سر میبردند، تا اینکه به اذن خدا ظاهر شد و سرانجام دشمنان لجوج حق بر اثر طوفان کوبنده و شدید، به هلاکت رسیدند.[6]
رسالت حضرت هود (ع) و قوم عاد
قوم عاد[7]مردمی قوی و تنومند بودند و با دستان خویش کوهها را میشکافتند. همچنین صاحب شهرهای آباد و خرم بودند.[8] محل سکونت این قوم در احقاف[9] بود. آنها قومی طغیانگر، شهوت پرست، گمراه و لجوج بودند و حاضر نبودند دست از کارهای خلاف خود بردارند و در برابر حق تسلیم شوند. هود (ع) قوم خود را به پرستش خدای یگانه دعوت میکرد، ولی آنها دعوتش را نمیپذیرفتند و به او نسبت دروغ میدادند.
رسالت حضرت هود(ع) در میان این قوم بتپرست، در سن چهل سالگی آغاز شد، تا امین رسالت و صاحب دعوت خدا باشد، شاید افکار گمراه آنان را به راه راست هدایت کند و فساد اخلاقی ایشان را بر طرف سازد.
هود بسیار آنها را نصیحت میکرد و دعوت خود را چنین آغاز کرد:
«ای قوم من! خدا را پرستش کنید، چرا که هیچ معبودی برای شما جز خدای یکتا نیست، شما در اعتقادی که به بتها دارید در اشتباهید، و نسبت دروغ به خدا میدهید.
ای قوم من! من از شما پاداشی نمیخواهم، پاداش من فقط بر کسی است که مرا آفریده است، آیا نمیفهمید؟
ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او بازگردید، تا باران رحمتش را پی در پی بر شما بفرستد، و نیرویی بر نیروی شما بیفزاید، روی از حق نتابید و گناه نکنید.
قوم هود گفتند: ای هود! تو دلیلی برای ما نیاوردهای و ما خدایان خود را به خاطر حرف تو رها نخواهیم کرد، و ما اصلاً به تو ایمان نمیآوریم، ما فقط در باره تو میگوییم؛ بعضی از خدایان ما به تو زیان رسانده و عقلت را ربودهاند.
هود گفت: من خدا را به گواهی میطلبم، شما نیز گواه باشید که من از آنچه شریک خدا قرار دهید بیزارم.
من در برابر شما هستم، هر چه میخواهید در مورد من نقشه بکشید و مرا تهدید کنید، ولی از دست شما کاری ساخته نیست، من بر «الله» که پروردگار من و شما است توکل کردهام، هیچ جنبندهای نیست، مگر اینکه او بر آن تسلط داشته باشد، اما سلطهای براساس عدالت چرا که پروردگار من بر راه راست است. من رسالتی را که مأمور بودم به شما رساندم، پس اگر روی بگردانید، پروردگارم گروه دیگری را جانشین شما میکند، و شما کمترین ضرری به او نمیرسانید، پروردگارم حافظ و نگاهبان هر چیز است».[10]
اما اقدامات هود(ع)هیچ تأثیری بر آنها نگذاشت و آنها تحقق وعده الهی که همان نزول عذاب بود، را درخواست کردند: «برای ما تفاوت نمیکند، چه ما را اندرز بدهی یا ندهی. خود را بیهوده خسته نکن، روش ما همان روش پیشینیان است و از آن دست نمیکشیم، و این تهدیدهای تو، دروغ است و ما هرگز مجازات نمیشویم.[11]
همچنین به هود گفتند: آیا آمدهای که ما را (با دروغهایت) از معبودهایمان بازگردانی؟ اگر راست میگویی عذابی را که به ما وعده دادهای بیاور.[12]
پس از آنکه آنها از او سرپیچی کرده و دعوتش را اجابت نکردند مدت سه سال باران نبارید و این فقط هشداری بود مبنی بر اینکه عذاب نزدیک است.
هود از این فرصت استفاده کرد و مجدداً از آنها خواست که توبه کرده و به خدا ایمان بیاورند. گروهی از مردم به نزد او رفته و از او طلب دعا کردند. او نیز در حق آنها دعا کرد و مجدداً باران بر آنها نازل شد و سرسبزی و خرمی به سرزمینشان بازگشت.[13]
اما آنها همچنان به کفر خود ادامه دادند، به گونهای که این بار اراده خدا بر این قرار گرفت که عذاب را بر آنها نازل نماید. حضرت هود فرمود: غضب پروردگارتان، شما را فراگرفته است، آیا با من در مورد نامهایی که شما و پدرانتان بر بتها نهادهاند، ستیز میکنید؟ در حالیکه خداوند هیچ دلیلی در باره آن
نازل نکرده است؟ پس شما منتظر (شکست من) باشید و من نیز در انتظار عذاب شما خواهم بود.[14]
خداوند متعال باد بسیار شدیدی بر آنها نازک کرد که به مدت هفت شب و هشت روز بر آنها وزید و تمام آنها را نیست و نابود نموده و بدنهایشان را قطعه قطعه کرد، به طوری که حتی یکی از آنها نیز زنده نماند و فقط هود و اطرافیانش از این عذاب نجات یافتند.[15]
هود پس از این واقعه، به طرف حضرموت رفت و تا آخر عمر در آن سرزمین ماند. مدفن این پیغمبر خدا، در قبرستان وادی السلام در نجف میباشد.[16]
[1]. سلسله نسب او را چنین ذکر نمودهاند: «هود بن عبدالله بن رباح بن خلود بن عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح».
[2]. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 11، ص 357، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.
[3]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، ترجمه، موسوى همدانى، سید محمد باقر، ج10، ص 44، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1374ش.
[4]. بحار الأنوار، ج 11، ص 357.
[5]. بحارالأنوار، ج 11، ص 363.
[6]. ر. ک: تعبیرات مختلف از یک واقعه در قرآن، پاسخ ۶۵۱۵.
[7]. به آنها قوم عاد میگفتند؛ زیرا جدّشان شخصی به نام «عاد بن عوص» بود.
[8]. در باره قوم عاد و ثمود و لوط پاسخ ۲۶۵۹۵ را مطالعه کنید.
[9]. بین یمن و عمّان، در جنوب عربستان است.
[10]. هود، 50 -56.
[11]. شعراء، 136 - 139.
[12]. احقاف، 22.
.[13] هود، 54؛ اعراف، 66.
.[14] اعراف، 65 - 71.
[15]. ر. ک: المیزان، ترجمه، موسوى همدانى، سید محمد باقر، ج10، ص 458.
[16]. در زیارتنامه حضرت امیرالمؤمنین(ع) نیز آمده است: «ألَسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلى جارَیْکَ هُودٍ وَ صالحٍ»؛ سلام بر تو و بر دو همسایه ات حضرت هود و حضرت صالح. «السّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلى ضَجیعَیْکَ آدمَ وَ نُوحٍ»؛ سلام بر تو و بر حضرت آدم و نوح(ع) که در کنار تو آرمیدهاند. بحارالأنوار، ج 53، ص 271؛ ج 197، ص 286.