575 . صفحه 575
بیست و سوم تیر :
نفیسه :
نخست مىفرماید: «پروردگارت مىداند که تو و گروهى از آنها که با تو هستند نزدیک دو سوم از شب یا نصف یا ثلث آن را به پا مىخیزید خداوند شب و روز را اندازه گیرى مىکند» (ان ربک یعلم انک تقوم ادنى من ثلثى اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک و الله یقدر اللیل و النهار).
اشاره به همان دستورى است که در آغاز سوره به پیامبر داده شده، تنها چیزى که در اینجا اضافه دارد این است که گروهى از مؤمنان نیز در این عبادت شبانه، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را همراهى مىکردند- به عنوان یک حکم استحبابى و یا احتمالا یک حکم وجوبى زیرا شرائط آغاز اسلام ایجاب مىکرد که آنها با تلاوت قرآن که مشتمل بر انواع درسهاى عقیدتى و عملى و اخلاقى است و همچنین عبادات شبانه خود را بسازند و آماده تبلیغ اسلام و دفاع از آن گردند.
ولى از بعضى روایات استفاده مىشود جمعى از مسلمانان در نگهداشتن حساب «ثلث» و «نصف» و «دو ثلث» گرفتار اشکال و دردسر مىشدند و این امر سبب مىشد که گاه تمام شب را بیدار بمانند، و مشغول عبادت باشند، تا آنجا که پاهاى آنها به خاطر قیام شبانه ورم کرد! لذا خداوند این حکم را بر آنها تخفیف داد و فرمود: «او مىداند که شما نمىتوانید مقدار آن را (به دقت) اندازه گیرى کنید (براى عبادت کردن) پس شما را بخشید، اکنون آنچه براى شما میسر است قرآن بخوانید» (علم ان لن تحصوه فتاب علیکم فاقرؤا ما تیسر من القرآن).
سپس به بیان دلیل دیگرى براى این تخفیف پرداخته، مىافزاید: خداوند «مىداند به زودى گروهى از شما بیمار مىشوند، و گروهى دیگر براى به دست آوردن فضل الهى (و کسب روزى) به سفر مىروند، و گروهى دیگر در راه خدا جهاد مىکنند» و از تلاوت قرآن باز مىمانند (علم ان سیکون منکم مرضى و آخرون یضربون فى الارض یبتغون من فضل الله و آخرون یقاتلون فى سبیل الله).
«پس به اندازهاى که براى شما ممکن است از آن تلاوت کنید» (فاقرؤا ما تیسر منه).
روشن است که ذکر بیمارى، و مسافرتهاى ضرورى، و جهاد فى سبیل اللّه، به عنوان سه مثال براى عذرهاى موجه است، ولى منحصر به اینها نیست، منظور این است چون خداوند مىداند شما گرفتار مشکلات مختلف زندگى در روز خواهید شد، و این مانع تداوم آن برنامه سنگین است، به شما تخفیف داده است.
در حقیقت در آغاز اسلام به خاطر وجود شرائطى این تلاوت و عبادت شبانه واجب بوده، و بعد هم از نظر مقدار و هم از نظر حکم تخفیف داده شده، و به صورت یک حکم استحبابى آن هم به مقدار میسور در آمده است.
البته مهم خوب خواندن و تدبّر و اندیشه در آن است. لذا امام علىّ بن موسى الرضا علیه السّلام مىفرماید: «آن مقدار بخوانید که در آن خشوع قلب و صفاى باطن و نشاط روحانى و معنوى باشد».
سپس به چهار دستور دیگر در پایان آیه اشاره کرده، و برنامه خودسازى ارائه شده را به این وسیله تکمیل مىکند، مىفرماید: «و نماز را بر پا دارید، و زکات را بپردازید و به خدا قرض الحسنه دهید [- در راه او انفاق نمایید] و (بدانید) آنچه را از کارهاى نیک براى خود از پیش مىفرستید نزد خداوند به بهترین وجه و بزرگترین پاداش خواهید یافت» (و اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة و اقرضوا الله قرضا حسنا و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عند الله هو خیرا و اعظم اجرا).
«و از خداوند آمرزش بطلبید که خداوند آمرزنده و مهربان است» (و استغفروا الله ان الله غفور رحیم).
منظور از «نماز» در اینجا نمازهاى واجب پنجگانه و منظور از «زکات» زکات واجب است، منظور از دادن «قرض الحسنه» به خداوند همان انفاقهاى مستحبى است، و این بزرگوارانهترین تعبیرى است که در این زمینه تصور مىشود، چرا که مالک تمام ملکها، از کسى که مطلقا چیزى از خود ندارد قرض مىطلبد، تا از این طریق او را تشویق به انفاق و ایثار و کسب فضیلت این عمل خیر کند، و از این طریق تربیت شود و تکامل یابد.
ذکر «استغفار» در پایان این دستورات ممکن است اشاره به این باشد که مبادا با انجام این طاعات خود را انسان کاملى بدانید و به اصطلاح طلبکار تصور کنید، بلکه همواره باید خود را مقصر بشمرید، و عذر به درگاه خدا آورید، «ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جا آورد».
سوره مدّثّر سوره هفتاد و چهارم قرآن کریم است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 56 آیه مىباشد.
محتواى سوره:
سوره «مدثر» نخستین سورهاى است که بعد از دعوت آشکار بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شد و طبیعت سورههاى مکّى که دعوت به مبدأ و معاد و مبارزه با شرک، و انذار و تهدید مخالفان به عذاب الهى است در این سوره کاملا منعکس است، و بحثهاى این سوره روى هم رفته بر هفت محور دور مىزند:
1- دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به قیام و انذار و ابلاغ آشکار و صبر و استقامت در این طریق، و تحصیل آمادگیهاى لازم براى این کار.
2- اشاره به رستاخیز، و صفات دوزخیان، همانها که به مقابله با قرآن برخاسته، و به استهزاى حق پرداختند.
3- قسمتى از ویژگیهاى دوزخ توأم با انذار کافران.
4- تأکید بر امر رستاخیز از طریق سوگندهاى مکرر.
5- ارتباط سرنوشت هر انسانى با اعمال او، و نفى هرگونه افکار غیر منطقى در این زمینه.
6- قسمتى از ویژگیهاى بهشتیان و دوزخیان و سرنوشت هر کدام از آنها.
7- چگونگى فرار افراد جاهل و بىخبر و مغرور و خودخواه از حق.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام آمده است: «کسى که سوره مدّثّر را در نماز فریضه بخواند بر خداوند حق است که او را همراه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و در جوار و درجه او قرار دهد و در زندگى دنیا بدبختى و رنج دامنش را هرگز نگیرد».
بدیهى است چنین نتائج عظیمى تنها بر خواندن الفاظ سوره مترتب نخواهد شد، بلکه باید محتواى سوره را نیز در نظر گرفت و مو به مو اجرا کرد.
نخست مىفرماید: «اى جامه خواب به خود پیچیده» و در بستر آرمیده (یا ایها المدثر).
(آیه 2)- «برخیز و انذار کن» و عالمیان را بیم ده (قم فانذر). که وقت خواب و استراحت گذشته، و زمان قیام و تبلیغ فرا رسیده است.
مشرکان عرب در آستانه موسم حج جمع شدند، و سران آنها مانند ابوجهل، و ابوسفیان، و ولید بن مغیره، و نضر بن حارث، و ... به مشورت پرداختند که در برابر سؤالات مردمى که از خارج به مکّه مىآیند، و جسته گریخته مطالبى در باره ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله شنیدهاند چه بگویند؟
اگر هر کدام بخواهند جواب جداگانهاى بدهند، یکى کاهنش خواند، و دیگرى مجنون، و دیگرى ساحر، این تشتت آراء اثر منفى خواهد گذاشت، باید با وحدت کلمه به مبارزه تبلیغاتى بر ضدّ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله برخیزند! بعد از گفتگو به اینجا رسیدند که بهتر از همه این است که بگویند: «ساحر» است! زیرا یکى از آثار پدیده «سحر» جدائى افکندن میان دو همسر، و پدر و فرزند است، و پیامبر با عرضه آئین اسلام چنین کارى را انجام داده بود! این سخن به گوش پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسیده سخت ناراحت شده و بیمار گونه و غمگین به خانه آمد و در بستر آرمید که آیات فوق نازل شد و او را دعوت به قیام و مبارزه کرد.
(آیه 3)- و به دنبال دعوت به قیام و انذار، پنج دستور مهم به پیامبر مىدهد که سرمشقى است براى دیگران، و نخستین دستور در باره توحید است، مىفرماید: «و پروردگارت را بزرگ بشمار» (و ربک فکبر).
همان خدائى که مالک و مربّى توست، و هر چه دارى از او دارى و خط سرخ بر تمام معبودهاى دروغین درکش، و هرگونه آثار شرک و بت پرستى را محو کن.
منظور از جمله «فکبّر» تنها گفتن «اللّه اکبر» نیست، هر چند گفتن «اللّه اکبر» یکى از مصداقهاى آن است که در روایات نیز به آن اشاره شده، بلکه منظور این است که خداى خود را بزرگ بشمار، هم از نظر اعتقاد، هم عمل، و هم در سخن و او را متصف به اوصاف جمال و منزه از هرگونه نقص و عیب بدان، بلکه او را از این که در توصیف بگنجد برتر بدان. همان گونه که در روایات اهل بیت علیهم السّلام آمده است که معنى «اللّه اکبر» این است که خداوند برتر از آن است که توصیف شود و در فکر انسان بگنجد.
(آیه 4)- و به دنبال مسأله توحید دومین دستور را درباره پاکیزگى از آلودگیها داده، مىافزاید: «و لباست را پاک کن» (و ثیابک فطهر).
تعبیر به «لباس» ممکن است کنایه از عمل انسان باشد چرا که اعمال هر کس به منزله لباس اوست، و ظاهر او بیانگر باطن اوست.
و ممکن است به معنى همان لباس ظاهرى باشد چرا که پاکیزگى لباس ظاهر از مهمترین نشانههاى شخصیت و تربیت و فرهنگ انسان است، مخصوصا در عصر جاهلیت کمتر از آلودگیها اجتناب مىنمودند و لباسهاى بسیار آلوده داشتند.
در حقیقت آیه اشاره به این نکته نیز دارد که رهبران الهى هنگامى مىتوانند نفوذ کلمه داشته باشند که دامانشان از هرگونه آلودگى پاک باشد و تقوا و پرهیزکاریشان از هر نظر مسلّم گردد، و لذا به دنبال فرمان قیام و انذار، فرمان پاکدامنى مىدهد.
(آیه 5)- در سومین دستور مىفرماید: «و از پلیدى دورى کن» (و الرجز فاهجر).
آیه فوق مفهوم جامعى دارد که هرگونه انحراف و عمل زشت و پلید، و هر کارى را که موجب خشم و عذاب الهى در دنیا و آخرت مىگردد شامل مىشود.
مسلم است پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله حتى قبل از نبوت از این امور پرهیز و هجران داشت ولى در اینجا به عنوان یک اصل اساسى در مسیر دعوت الى اللّه، و نیز به عنوان یک الگو و اسوه براى همگان، روى آن تکیه شده است.
(آیه 6)- و در چهارمین دستور مىفرماید: «و منت مگذار و فزونى مطلب» (و لا تمنن تستکثر).
در این که نهى از منت و فزونى طلبیدن در چه مواردى است باز در اینجا مفهوم آیه کلى و گسترده است، و هرگونه منت گذاردن بر خالق و خلق را شامل مىشود، نه بر پروردگارت منت بگذار که براى او جهاد و تلاش مىکنى، چرا که او بر تو منت گذارده که این مقام منیع را به تو ارزانى داشته است.
همچنین عبادت و اطاعت و اعمال صالحت را بسیار مشمر، بلکه همیشه خود را در سر حد «قصور» و «تقصیر» بدان، و عبادت را یک نوع توفیق بزرگ الهى براى خودت بشمار.
و نیز اگر خدمتى به خلق مىکنى چه در جهات معنوى باشد مانند تبلیغ و هدایت و چه در جهات مادى مانند انفاق و بخشش، هیچ کدام را نباید با منت یا انتظار جبران، آن هم جبرانى فزونتر توأم نمائى چرا که منت، اعمال نیک را باطل و بىاثر مىکند.
(آیه 7)- در این آیه به آخرین دستور در این زمینه اشاره کرده، مىگوید:
«و به خاطر پروردگارت شکیبائى کن» (و لربک فاصبر). یعنى در طریق اداى این رسالت بزرگ شکیبائى کن، و در برابر آزار مشرکان و دشمنان جاهل و نادان صابر باش، در طریق عبودیت اطاعت فرمان خدا استقامت نما، و در جهاد با نفس و در میدان جهاد با دشمن شکیبا باش.
اصولا مهمترین سرمایه راه تبلیغ و هدایت همین صبر و شکیبائى است.
(آیه 8)- در تعقیب دستورى که در زمینه قیام و انذار در آیات قبل آمده، در اینجا انذار را با بیانى بسیار مؤکد و رسا شروع مىکند، و مىفرماید: «هنگامى که در صور دمیده مىشود» (فاذا نقر فى الناقور).
این تعبیر اشاره به نفخ دوّم و بر پایى رستاخیز است.
(آیه 9)- «آن روز، روز سختى است» (فذلک یومئذ یوم عسیر).
(آیه 10)- روزى است بسیار پرمشقت که «براى کافران آسان نیست» (على الکافرین غیر یسیر).
(آیه 11)-
شأن نزول:
قریش در «دار النّدوه» (مرکزى در نزدیکى مسجد الحرام که براى شور در مسائل مهم در آن جمع مىشدند) اجتماع کردند، «ولید» (مرد معروف و سرشناس «مکّه» که مشرکان به عقل و درایت او معتقد بودند و در مسائل مهم با او به مشورت مىپرداختند) رو به آنها کرده گفت: شما مردمى هستید داراى نسب والا، و عقل و خرد، و عرب از هر سو به سراغ شما مىآیند و پاسخهاى مختلفى از شما مىشنوند حرف خود را یکى کنید.
سپس رو به آنها کرده گفت: شما در باره این مرد (اشاره به پیغمبر اکرم) چه مىگوئید؟
گفتند: مىگوئیم «شاعر» است! ولید چهره در هم کشید و گفت: ما شعر بسیار شنیدهایم، اما سخن او شباهتى به شعر ندارد! گفتند: مىگوئیم «کاهن» است.
گفت: هنگامى که نزد او مىروید سخنانى را که کاهنان (به شکل اخبار غیبى) مىگویند در او نمىیابید.گفتند: مىگوئیم «دیوانه» است.
گفت: وقتى به سراغ او مىروید هیچ اثرى از جنون در او نخواهید یافت.
گفتند: مىگوئیم «ساحر» است.
گفت: ساحر به چه معنى؟
گفتند: کسى که میان دشمنان و میان دوستان ایجاد دشمنى مىکند.
ولید فکر کرد و نگاهى نمود و چهره در هم کشید و گفت: بلى او «ساحر» است و چنین مىکند! سپس از «دار الندوه» خارج شدند در حالى که هر کدام پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را ملاقات مىکرد مىگفت: اى ساحر! اى ساحر! این مطلب بر پیامبر گران آمد، خداوند آیات آغاز این سوره را (تا آیه 25) نازل فرمود (و پیامبرش را دلدارى داد).
تفسیر:
ولید آن ثروتمند مغرور حق نشناس! در تعقیب آیات گذشته که کافران را بطور جمعى مورد انذار قرار مىداد، در اینجا بالخصوص روى بعضى از افراد آنها که مؤثرتر بودند انگشت گذارده و با تعبیراتى گویا و رسا و کوبنده او را زیر رگبار شدیدترین انذارها مىگیرد.
نخست مىگوید: «مرا با کسى که او را به تنهائى آفریدهام واگذار» (ذرنى و من خلقت وحیدا). که خودم او را کیفر شدید دهم.
این آیه و آیات بعد چنانکه در شأن نزول گفتیم در مورد ولید بن مغیره مخزومى یکى از سران معروف قریش نازل شده است.
(آیه 12)- سپس مىافزاید: «همان کس که براى او مال گسترده قرار دادم» (و جعلت له مالا ممدودا).
(آیه 13)- سپس به فزونى نیروى انسانى او اشاره کرده، مىافزاید:
«و فرزندانى (براى او قرار دادم) که همواره نزد او و در خدمت او هستند» (و بنین شهودا).
دائما آماده کمک و خدمت بودند، و حضورشان مایه انس و راحت او بود.
(آیه 14)- و بعد به سایر مواهبى که به او ارزانى داشته بود بطور کلى اشاره کرده، مىفرماید: «وسائل زندگى را از هر نظر براى وى فراهم ساختم» (و مهدت له تمهیدا).
نه فقط مال و فرزندان برومند، بلکه در جهات اجتماعى و جنبههاى جسمانى از هر نظر غرق در نعمت بود.
(آیه 15)- ولى او به جاى این که در برابر بخشنده این همه نعمتها سر تعظیم فرود آورد، و پیشانى به آستانش بساید، در مقام کفران و افزون طلبى برآمد و با این همه مال و نعمت «باز هم طمع دارد که بر (نعمتهاى) او بیفزایم» (ثم یطمع ان ازید).
این منحصر به «ولید بن مغیره» نبود، بلکه همه دنیا پرستان چنیند، هرگز عطش آنها فرو نمىنشیند، و اگر هفت اقلیم را زیر نگین آنها قرار دهند باز هم در بند اقلیمى دیگرند.
(آیه 16)- ولى این آیه با شدت تمام دست ردّ به سینه این نامحرم مىگذارد، مىگوید: «هرگز چنین نخواهد شد (که بر نعمتش بیفزایم) چرا که او نسبت به آیات ما دشمنى مىورزد» (کلا انه کان لآیاتنا عنیدا).
و با این که به خوبى مىدانست که این قرآن نه کلام جن است و نه کلام بشر، ریشههائى نیرومند و شاخههایى پرثمر و جاذبهاى بىمانند دارد باز آن را «سحر» مىنامید و آورنده آن را ساحر!
(آیه 17)- و در این آیه، به سرنوشت دردناک او با عبارتى کوتاه و پر معنى اشاره کرده، مىفرماید: «و به زودى او را مجبور مىکنم که از قلّه زندگى بالا رود» و سپس او را به زیر مىافکنم (سارهقه صعودا).
احتمال دارد که آیه اشاره به عذاب دنیوى «ولید» در این جهان باشد، زیرا او بعد از رسیدن به اوج قله پیروزى در زندگى فردى و اجتماعى چنان سقوط کرد که تا آخر عمر مرتبا اموال و فرزندان خود را از دست مىداد و بیچاره شد.