قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ
مشخصات بلاگ
قرآن; کتاب زندگی...کتابی برای هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (30 فرقان )
و پیامبر گفت پروردگارا قوم من این قرآن را رها کردند

در تاریخ 93/09/27 تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان روزانه یه صفحه قرآن بخونیم
و هر کس توی هر صفحه ای نکته ای براش جالب بود ، یا چیزی در موردش می دونست ، یا تفسیری در مورد اون صفحه خونده بود رو با یقیه به اشتراک بذاره
اینجا رو هم بنا کردیم برای اینکه اگه خواستیم یه روزی مروری به مطالب بکنیم برامون ساده تر باشه
و یا اگه دوستی وسطای راه بهمون پیوست بتونه مطالب قبلی رو مرور کنه
شایدم یه زمانی بچه هامون خواستن بدونن فهم مادراشون از قرآن چه جوری بوده
هر چند امیدواریم که به زودی حضرت مهدی علیه السلام ظهور کنن و ما و بچه هامون قرآن رو همونجور بفهمیم که باید
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

آخرین مطالب

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوره فصلت» ثبت شده است

دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۴۳ ب.ظ

482 . صفحه 482


بیست و سوم فروردین :


نفیسه :



(آیه 47)- اسرار همه چیز نزد اوست: در آیه قبل سخن از بازگشت اعمال نیک و بد به صاحبان آنها بود که اشاره ضمنى به مسأله ثواب و جزاى روز قیامت داشت.

در اینجا این سؤال براى مشرکان مطرح مى‏شد که این قیامت که مى‏گویى کى خواهد آمد؟! قرآن نخست در پاسخ این سؤال مى‏گوید: «علم به قیامت (و لحظه وقوع آن) تنها به خدا باز مى‏گردد» (إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ). هیچ پیامبر مرسل و فرشته مقربى نیز از آن آگاه نیست.
سپس مى‏افزاید: نه تنها آگاهى بر زمان قیام قیامت مخصوص خداست، علم به اسرار این عالم و موجودات پنهان و آشکارش نیز از آن اوست «هیچ میوه‏اى از غلاف خود خارج نمى‏شود، و هیچ زنى باردار نمى‏گردد، و وضع حمل نمى‏کند مگر به علم او» (وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَکْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ).
نه در عالم گیاهان و نه در عالم حیوان و انسان نطفه‏اى منعقد نمى‏شود و بارور نمى‏گردد و تولد نمى‏یابد مگر به فرمان خداوند بزرگ و به مقتضاى علم و حکمت او.
سپس مى‏افزاید: این گروه که قیامت را انکار مى‏کنند، یا به باد استهزاء مى‏گیرند، «در آن روز که (قیامت بر پا مى‏شود) آنها را ندا مى‏دهد: کجا هستند شریکانى که براى من مى‏پنداشتید! مى‏گویند: (پروردگارا!) ما عرضه داشتیم که هیچ گواهى بر گفته‏هاى خود نداریم» (وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکائِی قالُوا آذَنَّاکَ ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ).
آنچه مى‏گفتیم سخنان بى‏اساس و بى‏پایه بود، امروز بهتر از هر زمان مى‏فهمیم که چه اندازه این ادعاها باطل و بى‏اساس بوده است.

(آیه 48)- و در این حال مى‏بینند «همه معبودانى را که قبلا مى‏خواندند محو و گم مى‏شوند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ).
اصلا صحنه قیامت آن چنان براى آنها وحشتناک است که خاطره بتها نیز از نظرشان محو و نابود مى‏شود.
آرى «در آن روز مى‏دانند که هیچ گریزگاهى ندارند» (وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ).


(آیه 49)- این انسانهاى کم ظرفیت! به تناسب بحثى که در آیات گذشته درباره مشرکان و سرنوشت آنها بیان شده بود، در اینجا ترسیمى از حال این انسانهاى ضعیف و بى‏ایمان شده.
نخست مى‏فرماید: «انسان هرگز از تقاضاى نیکى (و نعمت) خسته نمى‏شود» (لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ).
هرگز تنور حرص او از گرمى نمى‏افتد، هر چه بیشتر پیدا مى‏کند باز بیشتر مى‏خواهد، و هر چه به او بدهند باز سیر نمى‏شود.
«اما (اگر دنیا به او پشت کند، نعمتهاى او زائل گردد، و) شر و بدى به او رسد بسیار مأیوس و نومید مى‏شود» (وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ).
منظور از «انسان» در اینجا «انسان تربیت نایافته» اى است که قلبش به نور معرفت الهى و ایمان پروردگار، و احساس مسؤولیت در روز جزا روشن نشده.


(آیه 50)- در این آیه به یکى دیگر از حالات نامطلوب انسانهاى دور مانده از علم و ایمان یعنى حالت غرور و از خود راضى بودن اشاره کرده، مى‏فرماید:
«و هرگاه او را (انسان) رحمتى از سوى خود، بعد از ناراحتى که به او رسیده بچشانیم، مى‏گوید: این به خاطر شایستگى و استحقاق من بوده است» (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هذا لِی).
این بینواى مغرور فراموش مى‏کند که اگر لطف خدا نبود به جاى این نعمت باید گرفتار بلا شود.
در دنباله آیه مى‏افزاید: این غرور سرانجام او را به انکار آخرت مى‏کشاند و مى‏گوید: «من باور ندارم قیامتى در کار باشد» (وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً).
و به فرض که قیامتى در کار باشد «هرگاه من به سوى پروردگارم باز گردم پاداشهاى نیک و مواهب بسیار از براى من نزد او آماده است» (وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى‏ رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى‏). خدایى که در دنیا مرا این چنین گرامى داشته حتما در آخرت بهتر از این پذیرایى خواهد کرد! ولى خداوند این افراد مغرور و خیره‏سر را در پایان این آیه چنین تهدید مى‏کند که: «ما به زودى کافران را از اعمالى که انجام داده‏اند آگاه خواهیم کرد، و از عذاب شدید به آنها مى‏چشانیم» (فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ).


(آیه 51)- در این آیه سومین حالتى را که براى این گونه انسانها به هنگام اقبال و ادبار دنیاى مادى رخ مى‏دهد بازگو مى‏کند که حالت فراموشکارى به وقت نعمت، و جزع و فزع به هنگام مصیبت است.
مى‏فرماید: «و هر گاه به انسان (غافل و بى‏خبر) نعمت دهیم روى مى‏گرداند، و با حال تکبّر از حق دور مى‏شود» (وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى‏ بِجانِبِهِ).
«ولى هر گاه مختصر ناراحتى به او رسد تقاضاى فراوان و مستمّر (براى برطرف شدن آن) دارد» (وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ).
آرى! چنین است انسان فاقد ایمان و تقوا که دائما به این حالات گرفتار است، به هنگام روى آوردن نعمتها «حریص» و «مغرور» و «فراموشکار» و به هنگام پشت کردن نعمتها «مأیوس» و نومید و «پرجزع».
ولى در مقابل، مردان حق و پیروان راستین مکتب انبیا آن چنان پرظرفیت و پرمایه‏اند که نه روى آوردن نعمتها آنها را دگرگون مى‏سازد، و نه ادبار دنیا ضعیف و ناتوان و مأیوس.


(آیه 52)- در این آیه آخرین سخن را با این افراد لجوج در میان مى‏گذارد، و اصل عقلى معروف دفع ضرر محتمل را با بیانى روشن براى آنها تشریح مى‏کند، خطاب به پیامبر کرده، مى‏فرماید: «بگو: به من خبر دهید اگر این قرآن از سوى خداوند باشد و شما به آن کافر شوید، چه کسى گمراهتر خواهد بود از آن کس که در مخالفت دور و گمراهى شدید قرار دارد»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ).
این همان سخنى است که ائمه دین علیهم السّلام در برابر افراد لجوج در آخرین مرحله مطرح مى‏کردند چنانکه در حدیثى مى‏خوانیم: امام صادق علیه السّلام به «ابن ابى العوجاء» مادى و ملحد عصر خود فرمود: «اگر مطلب این باشد که تو مى‏گویى (و خدا و قیامتى در کار نباشد) که مسلما چنین نیست، هم ما اهل نجاتیم و هم تو، ولى اگر مطلب این باشد که ما مى‏گوییم، و حق نیز همین است، ما اهل نجات خواهیم بود و تو هلاک مى‏شوى».


(آیه 53)- نشانه‏هاى حق در جهان بزرگ و کوچک: در این آیه و آیه بعد که سوره فصّلت با آن پایان مى‏گیرد، به دو مطلب مهم که در حقیقت یک نوع جمع بندى از بحثهاى این سوره است اشاره شده آیه اول در باره توحید (با قرآن) سخن مى‏گوید و آیه دوم درباره معاد.
مى‏فرماید: «ما به زودى آیات و نشانه‏هاى خود را در آفاق و اطراف جهان، و همچنین در درون جان خود آنها، به آنان، نشان مى‏دهیم، تا براى آنها روشن شود که خداوند حق است» (سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ).
 «آیات آفاقى» همچون آفرینش خورشید و ماه و ستارگان با نظام دقیقى که بر آنها حاکم است، و آفرینش انواع جانداران و گیاهان و کوهها و دریاها با عجائب و شگفتیهاى بى‏شمارش، و موجودات گوناگون اسرار آمیزش، که هر زمان اسرار تازه‏اى از خلقت آنها کشف مى‏شود. هر یک آیه و نشانه‏اى است بر حقانیت ذات پاک او! و «آیات انفسى» همچون آفرینش دستگاههاى مختلف جسم انسان و نظامى که بر ساختمان حیرت انگیز مغز و حرکات منظم قلب و عروق و بافتها و استخوانها، و انعقاد نطفه و پرورش جنین در رحم مادران، و از آن بالاتر اسرار و شگفتیهاى روح انسان مى‏باشد. که هر گوشه‏اى از آن کتابى است از معرفت پروردگار و خالق جهان! و در پایان این آیه این بیان لطیف و جالب را با جمله زیبا و پرمعناى دیگرى تکمیل کرده، مى‏افزاید: «آیا کافى نیست که پروردگارت بر هر چیز شاهد و گواه است» (أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ).
چه شهادتى از این برتر و بالاتر که با خط تکوین قدرت خویش را بر پیشانى همه موجودات نوشته است، بر صفحه برگهاى درختان، در لابلاى گلبرگها، در میان طبقات اسرارآمیز مغز، و بر روى پرده‏هاى ظریف چشم، بر صفحه آسمان و بر قلب زمین، و خلاصه بر همه چیز نشانه‏هاى توحید خود را نوشته و گواهى تکوینى داده است.


(آیه 54)- آخرین آیه این سوره، سرچشمه اصلى بدبختیهاى این گروه مشرک و فاسد و ظالم را بیان کرده، مى‏گوید: «آگاه باشید که آنها از لقاى پروردگارشان (و رستاخیز) در شک و تردیدند» (أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ).
و چون ایمان به حساب و جزا ندارند دست به هر جنایتى مى‏زنند «و آگاه باشید که خداوند به همه چیز احاطه دارد» (أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحِیطٌ).
همه اعمال و گفتار و نیات آنها در پیشگاه علمش روشن است، و تمام آن براى دادگاه بزرگ قیامت ثبت و ضبط خواهد شد.
در حقیقت جمله اخیر پاسخى است به بعضى از شبهات کفّار در مورد معاد، از جمله این که: چگونه ممکن است این خاکهاى پراکنده و به هم آمیخته شده از هم جدا گردد؟ و از این گذشته چه کسى آگاه از نیات و اعمال و گفتار همه انسانها در طول تاریخ بشر است.
قرآن در پاسخ همه این سؤالات مى‏گوید: خدایى که به همه چیز احاطه دارد تمام این مسائل براى او روشن است، و دلیل بر احاطه علمى او بر همه چیز تدبیر او نسبت به همه اشیاء است، چگونه ممکن است مدبر عالم از وضع جهان بى‏خبر باشد؟! منظور از «احاطه پروردگار» به همه چیز وابستگى همه موجودات در ذاتشان به وجود مقدس اوست.
به تعبیر دیگر در عالم هستى یک وجود اصیل و قائم به ذات بیش نیست، و بقیه موجودات امکانیه همه متکى و وابسته به او هستند که اگر یکدم این ارتباط از میان برداشته شود همه فانى و معدوم مى‏شوند.


درسهایی از سوره فصلت


الحمدلله رب العالمین

4-اکثریت دلیل حقانیت نیست.
6-آینده را با پایداری در راه توحید،گذشته را با استغفار و عذرخواهی از درگاه حق جبران کنید.
12-هرچه ستاره دیده ایم و آن چه که بعدا کشف میشود زینتهای آسمان پایینی است و ما از آسمانهای دیگر خبری نداریم.
15-داروی مبارزه با خودبرتربینی،توجه به قدرت الهی است.
20-معاد جسمانی است.
22-ایمان به اینکه ما در محضر خدا هستیم مهمترین عامل هدایت و رشد انسان است.
24-توبه و طلب عفو،تنها در دنیا کارساز است.
35-انتقام و مقابله به مثل در برخوردهای اخلاقی،نشانه کم صبری است.
38-تکبر مانع بندگی است.
44-قران شفای بیماریهای اخلاقی،خانوادگی،اجتماعی و... است.
51-رفاه یا سختی در میدان زندگی برای بروز و ظهور خصلتهای آدمی و آفات روحی اوست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۴۳
* مسافر
يكشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۴۲ ب.ظ

481 . صفحه 481


بیست و دوم فروردین :


نفیسه :



(آیه 39)- بار دیگر به آیات توحید که زمینه ساز مسأله معاد است باز مى‏گردد.

مى‏فرماید: «و از آیات او این است که زمین را خشک (و بى‏جان) مى‏بینى، اما هنگامى که آب (باران) را بر آن مى‏فرستیم به جنبش در مى‏آید، و نموّ مى‏کند» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ).
زمینى خشک و مرده و بى‏حرکت کجا، و این همه آثار حیات و جلوه‏هاى گوناگون آن کجا! سپس از این مسأله روشن توحیدى یعنى مسأله «حیات»- که هنوز اسرارش براى بزرگترین دانشمندان کشف نشده- با یک انتقال سریع و جالب به مسأله معاد پرداخته، مى‏گوید: «همان کس که آن (زمین مرده) را زنده کرد مردگان را نیز (در قیامت) زنده مى‏کند»! (إِنَّ الَّذِی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتى‏).
آرى «او بر همه چیز تواناست» (إِنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
دلائل قدرتش در همه جا نمایان است و همه سال نشانه‏هاى آن را با چشم خود مى‏بینید، با این حال چگونه در مسأله معاد تردید مى‏کنید؟

(آیه 40)- تحریف گران آیات حق! بعد از بیان آیات الهى و نشانه‏هاى پروردگار در آیات پیشین، اکنون سخن از تهدید کسانى است که نشانه‏هاى توحید را تحریف مى‏کنند، و به اغفال و گمراه ساختن مردم مى‏پردازند، مى‏گوید: «کسانى که آیات ما را تحریف مى‏کنند بر ما پوشیده نخواهند بود» (إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا).
ممکن است با مغالطه و سفسطه مردم را بفریبند، و ممکن است بر این عمل زشت و ننگین خود پرده بیفکنند و خود را از انظار مردم مستور دارند، اما هرگز نمى‏توانند کمترین عمل خود را از ما پنهان نمایند.
قرآن مجازات همه آنها را در ادامه این بحث با یک مقایسه روشن بیان کرده، مى‏گوید: «آیا کسى که در آتش افکنده مى‏شود بهتر است یا کسى که در سایه ایمان در نهایت امن و امان در قیامت قدم به عرصه محشر مى‏گذارد»؟! (أَ فَمَنْ یُلْقى‏ فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ).
آنها که با ایجاد شک و فساد عقائد و ایمان مردم را به آتش کشیدند، باید در آن روز طعمه آتش شوند و آنها که در سایه ایمان محیط امن و امانى براى جامعه بشرى آفریدند باید در قیامت در نهایت امنیت به سر برند، مگر در آن روز همه اعمال ما تجسم نمى‏یابد؟
و از آنجا که وقتى از هدایت کسى مأیوس شوند او را به حال خود رها مى‏کنند، مى‏گویند: هر کارى مى‏خواهى بکن، در ادامه این آیه آنها را مخاطب ساخته، مى‏گوید: «هرچه مى‏خواهید انجام دهید»! (اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ).
اما بدانید «که خدا به آنچه انجام مى‏دهید بیناست» (إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
بدیهى است این امر به معنى آزادى عمل آنها، و یا الزام به انجام هر کار نیست، بلکه تهدیدى است نسبت به آنها که هیچ حرف حقى در گوششان فرو نمى‏رود.

(آیه 41)- این آیه سخن را از توحید و معاد به قرآن و نبوت مى‏کشاند، و باز به صورت هشدار به کافران لجوج و بى‏منطق مى‏فرماید: «آنها که به این ذکر [قرآن‏] هنگامى که به سراغشان آمد کافر شدند» نیز بر ما مخفى نخواهند ماند (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ).
و بعد براى بیان عظمت قرآن مى‏افزاید: «و این کتابى است قطعا شکست ناپذیر ...» (وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ).
کتابى است که هیچ کس نمى‏تواند همانند آن را بیاورد و بر آن غلبه کند، کتابى است بى‏نظیر، منطقش محکم و گویا، استدلالاتش قوى و نیرومند، تعبیراتش منسجم و عمیق، تعلیماتش ریشه‏دار و پر مایه، و احکام و دستوراتش هماهنگ با نیازهاى واقعى انسانها در تمام ابعاد زندگى.

(آیه 42)- سپس به توصیف مهم و گویایى درباره عظمت این کتاب آسمانى پرداخته، مى‏گوید: «هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو، نه از پشت سر، به سراغ قرآن نمى‏آید»! (لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ).
یعنى نه تناقضى در مفاهیم آن است.
نه چیزى از کتب و علوم پیشین بر ضد آن مى‏باشد، و نه اکتشافات علمى آینده با آن مخالفت خواهد داشت.
نه کسى مى‏تواند حقایق آن را ابطال کند، و نه در آینده منسوخ مى‏گردد.
نه در معارف و قوانین و اندرزها و خبرهایش خلافى وجود دارد و نه خلافى بعدا کشف مى‏شود.
نه آیه و حتى کلمه‏اى از آن کم شده، و نه چیزى بر آن افزون مى‏شود، و به تعبیر دیگر دست تحریف کنندگان از دامان بلندش کوتاه بوده و هست.
چرا که «از سوى خداوند حکیم و حمید نازل شده است» (تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ).
خداوندى که افعالش روى حکمت و در نهایت کمال و درستى است و لذا شایسته هرگونه حمد و ستایش مى‏باشد.

(آیه 43)- از آنجا که کفار مکّه شدیدترین مبارزه را با آیین اسلام و شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آغاز کرده بودند و آیات گذشته از الحاد آنها در دلائل توحید و کفر و تکذیبشان نسبت به آیات الهى خبر مى‏داد، در این آیه به عنوان تسلى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و آموختن درس استقامت و پایمردى به همه مسلمین که در فشار دشمنان قرار مى‏گیرند، مى‏فرماید: «آنچه به ناروا در باره تو مى‏گویند همان است که در باره پیامبران قبل از تو نیز گفته شده» (ما یُقالُ لَکَ إِلَّا ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ).
اگر مجنون و ساحرت مى‏خوانند، به پیامبران بزرگ پیشین همین نسبتها را دادند، و اگر دروغگویت مى‏نامند آنها نیز از این نسبت در امان نبودند، خلاصه نه دعوت تو به سوى آیین توحید و حق مطلب تازه‏اى است، و نه تهمت و تکذیب آنها، محکم بایست و به این سخنان اعتنا مکن.
سپس در پایان آیه مى‏افزاید: «پروردگار تو هم داراى مغفرت و آمرزش و هم داراى مجازات دردناک است» (إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِیمٍ).
رحمت و آمرزش براى آنها که پذیرا شوند، و عذاب الیم براى آنها که تکذیب کنند و تهمت زنند و به مخالفت برخیزند.

(آیه 44)- قرآن هدایت است و درمان: در این آیه سخن از بهانه جویى این افراد لجوج به میان آورده و پاسخ یکى از بهانه‏هاى عجیب را مطرح مى‏کند و آن این که آنها مى‏گفتند: چرا قرآن به زبان عجم نازل نشده است تا ما براى آن اهمیت بیشترى قائل باشیم و غیر عرب نیز از آن بهره گیرند.
اینجاست که قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: «هر گاه آن را قرآنى عجمى قرار مى‏دادیم حتما مى‏گفتند: چرا آیاتش روشن نیست»؟ چرا پیچیده است؟ و ما از آن سر در نمى‏آوریم! (وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ).
سپس اضافه مى‏کردند: راستى عجیب است «قرآنى عجمى از پیغمبرى عربى»؟ (أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ).
یا مى‏گفتند: «کتابى است عجمى براى امّتى عربى»؟
خلاصه آنها بیمار دلانى هستند که هر طرحى ریخته شود و هر برنامه‏اى پیاده گردد به آن ایرادى مى‏کنند، و بهانه‏اى مى‏تراشند.
سپس قرآن خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏افزاید: «بگو: این (کتاب آسمانى) براى کسانى که ایمان آورده‏اند (مایه) هدایت و درمان است» (قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ).
«اما کسانى که ایمان نمى‏آورند در گوشهایشان سنگینى است» و آن را درک نمى‏کنند (وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ).
«و گویى نابینا هستند و آن را نمى‏بینند» (وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى).
«آنها (همچون کسانى هستند که گویى) از راه دور صدا زده مى‏شوند»! (أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ).
و معلوم است چنین کسانى نه مى‏شنوند و نه مى‏بینند!


(آیه 45)- در این آیه براى تسلى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان نخستین مى‏فرماید: از انکار و لجاجت و بهانه جویى این قوم خیره‏سر نگران مباش، این سابقه طولانى دارد «ما به موسى کتاب آسمانى دادیم سپس در آن اختلاف شد» بعضى پذیرا گشتند و بعضى از در انکار در آمدند (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ).
و اگر مشاهده مى‏کنى ما در مجازات این دشمنان لجوج تعجیل نمى‏کنیم به خاطر این است که مصالح تربیتى ایجاب مى‏کند آنها آزاد باشند، و تا آنجا که ممکن است اتمام حجت شود، «و اگر فرمانى از ناحیه پروردگارت در این زمینه صادر نشده بود (که باید به آنان مهلت داد تا اتمام حجّت شود) در میان آنها داورى مى‏شد» و به کیفر مى‏رسیدند! (وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ).
این فرمان الهى بر اساس مصالح هدایت انسانها و اتمام حجت بوده، و این سنت در میان تمام اقوام گذشته جارى شده و در باره قوم تو نیز جارى است.
«ولى آنها هنوز در باره آن شکّى تهمت انگیز دارند»! (وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ).


(آیه 46)- در این آیه یک قانون کلى که قرآن بارها روى آن تأکید کرده در ارتباط با اعمال انسانها بیان مى‏کند، و تکمیلى است بر بحث گذشته در زمینه بهره گیرى مؤمنان از قرآن، و محروم ماندن افراد بى‏ایمان از این سرچشمه فیض الهى.
مى‏فرماید: «هر کس عمل صالحى انجام دهد سودش براى خود اوست، و هر کسى بدى کند به خویشتن بدى کرده، و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمى‏کند» (مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ).
بنابراین اگر آنها به این کتاب و این آیین بزرگ ایمان نیاورند نه به خداوند زیانى مى‏رسانند، و نه به تو، چرا که خوبیها و بدیها همه به صاحبانش باز مى‏گردد.
تعبیر به «ظلّام» (بسیار ظلم کننده) در اینجا و در بعضى دیگر از آیات قرآن ممکن است اشاره به این باشد که مجازات بى‏دلیل از سوى خداوند بزرگ همیشه مصداق ظلم بسیار خواهد بود، چرا که از او هرگز چنین انتظارى نیست بخصوص این که او بندگان فراوانى دارد اگر بر هر کس مختصر ستمى کند مصداق «ظلّام» خواهد بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۴۲
* مسافر
شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۴۱ ب.ظ

480 . صفحه 480


بیست و یکم فروردین :


نفیسه :


(آیه 30)- نزول فرشتگان بر مؤمنان با استقامت: مى‏دانیم روش قرآن براى تبیین مطالب این است که امور متضاد را در برابر هم قرار مى‏دهد تا با مقایسه با یکدیگر وضع آنها به خوبى روشن گردد، و از آنجا که در آیات گذشته سخن از منکران لجوجى در میان بود که بر کفر پافشارى داشتند، در اینجا سخن از مؤمنانى است که در ایمانشان راسخ و پا برجا هستند، و خداوند به هفت پاداش و موهبت که براى آنها قرار داده اشاره مى‏کند.

نخست مى‏گوید: «به یقین کسانى که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است، سپس استقامت کردند فرشتگان الهى بر آنها نازل مى‏شوند که نترسید و غمگین مباشید» (إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا). نه از حوادث بیمناک آینده نگران باشید و نه از گناهان گذشته خود غمى به دل راه دهید.
بسیارند کسانى که دم از عشق «اللّه» مى‏زنند، ولى در عمل استقامت ندارند، افرادى سست و ناتوانند که وقتى در برابر طوفان شهوات قرار مى‏گیرند با ایمان وداع کرده، و در عمل مشرک مى‏شوند، و هنگامى که منافعشان به خطر مى‏افتد همان ایمان ضعیف و مختصر را نیز از دست مى‏دهند.
البته نباید فراموش کرد که «استقامت» همچون «عمل صالح» میوه درخت «ایمان» است زیرا ایمان هنگامى که عمق و نفوذ کافى پیدا کند انسان را دعوت به استقامت خواهد کرد، همان گونه که استقامت در مسیر حق نیز بر عمق ایمان مى‏افزاید، و این دو تأثیر متقابل دارند.
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله آمده که شخصى خدمتش عرض کرد:
«دستورى به من ده که به آن چنگ زنم و در دنیا و آخرت اهل نجات شوم».
پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «قل ربّى اللّه ثمّ استقم بگو: پروردگار من اللّه است و بر این گفته خود بایست.»
پس از نخستین و دومین بشارت در مورد عدم «خوف» و «حزن» که به آن اشاره شد. در سومین مرحله مى‏گویند: «و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است» (وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ).

(آیه 31)- و در چهارمین بشارت مى‏افزایند: «ما یاران و مددکاران شما در زندگى دنیا و آخرت هستیم» (نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ).
هرگز شما را تنها نمى‏گذاریم در نیکیها به شما کمک مى‏کنیم و از لغزشها شما را حفظ مى‏نماییم تا وارد بهشت شوید.
در پنجمین بشارت مى‏گویند: «و در بهشت براى شما هر چه دلتان بخواهد از مواهب و نعمتها فراهم است» و هیچ قید و شرطى در کار نیست (وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ).
ششمین بشارت این که نه تنها نعمتهاى مادى و آنچه دلخواه شماست به شما مى‏رسد، بلکه «آنچه (از مواهب معنوى) طلب کنید به شما داده مى‏شود» (وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ).

(آیه 32)- و بالأخره هفتمین و آخرین مژده‏اى که به آنها مى‏دهند این است که شما میهمان خدا در بهشت جاویدان او هستید و همه این نعمتها «به عنوان پذیرایى یک میزبان از یک میهمان گرامى از سوى پروردگار غفور و رحیم به شما ارزانى داشته مى‏شود» (نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ).
نکته: این که فرشتگان در چهارمین بشارت به مؤمنان با استقامت مى‏گویند:
«ما دوستان شما در دنیا و آخرت هستیم» دلیل بر آن است که این مژده‏ها را به هنگامى که آنها در دنیا زنده‏اند از فرشتگان مى‏شنوند، اما نه بشارتى با زبان و الفاظ، بلکه بشارتهایى که مؤمنان با گوش جان مى‏شنوند، و در مشکلات و گرفتاریها در اعماق دل احساس مى‏کنند و آرامش مى‏یابند. و در پرتگاهها و لغزشگاهها به آنها ثبات قدم مى‏دهد.


(آیه 33)- بدى را با نیکى دفع کن! در آیات گذشته سخن از کسانى در میان بود که مردم را از شنیدن آیات قرآن نهى مى‏کردند، ولى در اینجا از نقطه مقابل آنها که گفتارشان بهترین گفتار است سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «چه کسى خوش گفتارتر است از آن کس که دعوت به سوى خدا مى‏کند و عمل صالح انجام مى‏دهد و مى‏گوید: من از مسلمانانم»؟ و با تمام وجودم اسلام را پذیرفته‏ام (وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ).
این آیه با صراحت، بهترین گویندگان را کسانى معرفى کرده که داراى این سه وصفند: دعوت به اللّه، عمل صالح، و تسلیم در برابر حق.


(آیه 34)- بعد از بیان دعوت به سوى خداوند و اوصاف داعیان الى اللّه، روش دعوت را شرح داده، مى‏گوید: «هرگز نیکى و بدى یکسان نیست» (لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ).
در حالى که مخالفان حق سلاحى جز بدگویى و افترا و سخریه و استهزاء و انواع فشارها و ستمها ندارند، باید سلاح شما پاکى و تقوا و سخن حق و نرمش و محبت باشد.
گرچه «حسنه» و «سیّئه» مفهوم وسیعى دارد، تمام نیکى‏ها و خوبیها و خیرات و برکات در مفهوم حسنه جمع است، همان گونه که هر گونه انحراف و زشتى و عذاب در مفهوم سیئه خلاصه شده است، ولى در آیه مورد بحث آن شاخه‏اى از «حسنه» و «سیئه» که مربوط به روشهاى تبلیغى است منظور مى‏باشد.
سپس براى تکمیل این سخن مى‏افزاید: «بدى را با نیکى دفع کن» (ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ).
به وسیله حق باطل را دفع کن، و با حلم و مدارا، جهل و خشونت را، و با عفو و گذشت به مقابله با خشونتها برخیز، هرگز بدى را با بدى، و زشتى را با زشتى پاسخ مگوى، که این روش انتقامجویان است و موجب لجاجت و سرسختى منحرفان مى‏گردد.
در پایان آیه به فلسفه عمیق این برنامه در یک جمله کوتاه اشاره کرده، مى‏فرماید: «ناگاه (خواهى دید) همان کس که میان تو و او دشمنى است گویى دوست گرم و صمیمى است»! (فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ).


(آیه 35)- از آنجا که چنین برخوردى با مخالفان کار ساده و آسانى نیست، و رسیدن به چنین مقامى نیاز به خودسازى عمیق اخلاقى دارد، در این آیه مبانی اخلاقى این گونه برخورد با دشمنان را در عبارتى کوتاه و پر معنى بیان کرده، مى‏فرماید: «اما جز کسانى که داراى صبر و استقامتند به این مقام نمى‏رسند» (وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا).
«و جز کسانى که بهره عظیمى (از ایمان و تقوا) دارند به آن نائل نمى‏گردند» (وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ).
آرى! انسان مدتها باید خودسازى کند تا بتواند بر خشم و غضب خویش چیره گردد باید در پرتو ایمان و تقوا آنقدر روح او وسیع و قوى شود که به آسانى از آزار دشمنان متأثر نگردد.


(آیه 36)- و از آنجا که بر سر راه وصول به این هدف بزرگ موانعى وجود دارد و وسوسه‏هاى شیطانى در اشکال مختلف انسانها را مانع مى‏شود، در این آیه شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را به عنوان الگو مخاطب ساخته، مى‏گوید: «و هرگاه وسوسه‏هایى از شیطان در این مسیر متوجه تو گردد، از خدا پناه بخواه که او شنونده و داناست» (وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
در این گونه مواقع معمولا خطوراتى از ذهن مى‏گذرد، و یا افراد به اصطلاح مصلحت اندیش توصیه‏هایى از این قبیل مى‏کنند:
«مردم را جز با زور نمى‏توان اصلاح کرد» «خون را با خون باید شست» و مانند اینها، و با این وسوسه‏ها مى‏خواهند مقابله به مثل را در همه جا توصیه کنند، و بدى را به بدى پاسخ گویند.
قرآن مى‏گوید: مبادا گرفتار این وسوسه‏ها شوید، و جز در موارد خاص و استثنایى تکیه بر خشونت کنید.
البته آیه فوق مفهوم وسیعى دارد و مى‏گوید: «در برابر همه وسوسه‏هاى شیطانى باید به خدا پناه برد.»


(آیه 37)- (این آیه سجده واجب دارد) فقط براى خدا سجده کنید! از این آیه به بعد فصل تازه‏اى در این سوره، در زمینه توحید و معاد، و بیان نبوت و عظمت قرآن است، و در حقیقت مصداقى است روشن از «دعوت الى اللّه» در برابر مشرکان که دعوت به سوى بت مى‏کردند.
نخست از مسأله توحید شروع کرده، از طریق آیات آفاقى مردم را به سوى خدا دعوت مى‏نماید، مى‏فرماید: «و از نشانه‏هاى او، شب و روز و خورشید و ماه است» (وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ).
شب مایه آرامش، و روشنایى روز وسیله جنبش و حرکت است، و این دو توأما چرخهاى زندگى انسانها را به گردش منظم و متناوبى در مى‏آورند.
خورشید منبع همه برکات مادى در منظومه ماست، نور و گرما و حرکت و جنبش و نزول بارانها، و روییدن گیاهان، همه از پرتو وجود اوست.
ماه نیز روشنى بخش شبهاى تار، و چراغ پر فروغ و زیباى رهروان بیابانها و گمشدگان صحراهاست، و با جزر و مد خود نیز برکات فراوانى مى‏آفریند.
ولى به خاطر همین برکات، گروهى در مقابل این دو کوکب پر فروغ آسمان سجده مى‏کردند و آنها را پرستش مى‏نمودند، آنها در عالم اسباب، متوقف مانده، بى‏آنکه مسبب الاسباب را ببینند.
لذا قرآن بعد از این بیان بلا فاصله مى‏گوید: «براى خورشید و ماه سجده نکنید، براى خدایى که آفریننده آنهاست سجده کنید اگر مى‏خواهید او را عبادت نمایید» (لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ).
شما چرا به سراغ سرچشمه این برکات نمى‏روید؟ چرا سر بر آستان او نمى‏سایید؟ چرا موجوداتى را مى‏پرستید که خود اسیر قوانین آفرینش‏اند.


(آیه 38)- سپس مى‏افزاید: اگر این دلیل منطقى در فکر آنها اثر نگذاشت و باز هم به سراغ بتها و معبودهاى مجازى رفتند و معبود حقیقى را به دست فراموشى سپردند، هرگز نگران نباش «و اگر (از عبادت پروردگار) تکبّر کنند، کسانى که نزد پروردگار تو هستند شب و روز براى او تسبیح مى‏گویند و (هیچ گاه) خسته نمى‏شوند» (فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ).اگر گروهى نادان و جاهل و بى‏خبر در برابر ذات پاکش سجده نکنند مسأله‏اى نیست این عالم وسیع پر است از فرشتگان مقرب که دائما در حال رکوع و سجود و حمد و تسبیحند، تازه نیازى به عبادت آنها نیز ندارد، آنها نیازمند عبادت اویند، چرا که هر افتخار و کمالى براى ممکنات است در سایه عبودیت اوست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۴۱
* مسافر
جمعه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۴۰ ب.ظ

479 . صفحه 479



بیستم فروردین :


نفیسه :


(آیه 21)- روز قیامت، روز رسوایى بزرگ است، روزى است که تمام وجود انسان به سخن درآمده تمامى اسرار او را فاش مى‏کنند، و تمام گنهکاران را در وحشت عمیقى فرو مى‏برد، اینجاست که «آنها به پوستهاى تنشان مى‏گویند: چرا شما بر ضدّ ما گواهى دادید»؟ (وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا).

ما که سالیان دراز شما را نوازش دادیم، از سرما و گرما حفظ کردیم، شستشو و نظافت و پذیرایى نمودیم، شما چرا این چنین؟! آنها در پاسخ «مى‏گویند: همان خدایى که هر موجودى را به نطق در آورده، ما را به سخن در آورده است» (قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ).
خداوند مأموریت افشاگرى را در این روز و این دادگاه بزرگ بر عهده ما گذارده، و ما چاره‏اى جز اطاعت فرمان او نداریم.
سپس ادامه مى‏دهند: «و او شما را نخستین بار آفرید، و بازگشتتان به سوى اوست» (وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).



(آیه 22)- و باز مى‏افزایند: «شما اگر گناهانتان را مخفى مى‏کردید نه به خاطر این بود که از شهادت گوش و چشمها و پوستهاى تنتان بیم داشتید» بلکه شما باور نمى‏کردید روزى اینها بر ضد شما گواهى دهند (وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ).
«بلکه (مخفى کارى شما به خاطر این بود که) گمان مى‏کردید خداوند بسیارى از اعمالى را که انجام مى‏دهید نمى‏داند» (وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ).غافل از این که هم خداوند در همه جا شاهد و ناظر بر اعمال شماست، و از اسرار درون و برون شما آگاه است، و هم مأموران مراقبت او همه جا با شما هستند، آیا هرگز مى‏توانید پنهان از چشم و گوش و حتى پوست تنتان عملى انجام دهید؟!



(آیه 23)- در این آیه که ادامه سخنان اعضاى تن انسان است، مى‏افزاید:
«این گمان بدى بود که درباره پروردگارتان داشتید، و همان موجب هلاکت شما گردید، و سر انجام از زیانکاران شدید» (وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ).
آیات فوق به خوبى گواهى مى‏دهد که گمان بد درباره خداوند به قدرى خطرناک است که گاه موجب هلاکت و عذاب ابدى انسان مى‏گردد به عکس، حسن ظن درباره خداوند موجب نجات در دنیا و آخرت است.



(آیه 24)- همنشینان بد: در تعقیب بحثى که در آیات گذشته پیرامون سرنوشت دشمنان خدا (أَعْداءُ اللَّهِ) آمد در این آیه و آیه بعد به دو قسمت از مجازات دردناک آنها در آخرت و دنیا اشاره مى‏کند.
نخست خداوند مى‏فرماید: «اگر آنها صبر و شکیبایى کنند (یا نکنند) آتش دوزخ قرارگاهشان است» و رهایى از آن امکان پذیر نیست (فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ).
سپس براى تأکید این مطلب مى‏افزاید: «و اگر آنها تقاضاى رضایت و عفو پروردگار کنند (به جایى نمى‏رسد و) مورد عفو قرار نمى‏گیرند» (وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِینَ).



(آیه 25)- سپس به مجازات دردناک دنیوى آنها اشاره کرده، مى‏فرماید: «ما براى آنها همنشینانى (زشت سیرت) قرار دادیم، که زشتیها را از پیش رو و پشت سر آنها در نظرشان جلوه دادند» (وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ).
همین معنى به صورت گویاترى در آیات 36 و 37 سوره زخرف آمده آنجا که مى‏فرماید: «بر آنها که از یاد خداوند رحمان روى گردان شوند شیاطین را مسلّط مى‏سازیم که همواره با آنان قرین هستند، این شیاطین آنها را از راه حق باز مى‏دارند در حالى که گمان مى‏کنند هدایت یافته‏اند».
سپس مى‏افزاید: به سبب این وضع اسفبار «فرمان عذاب الهى در باره آنها تحقق یافت، و به سرنوشت اقوام گمراهى از جن و انس که قبل از آنها بودند گرفتار شدند» (وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ).
سرانجام آیه را با این جمله پایان مى‏دهد «آنها مسلما زیانکار بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ).



(آیه 26)- جنجال کنید تا صداى دل نواز قرآن را نشنوند! به تناسب بحثهایى که درباره بعضى اقوام پیشین، در آیات گذشته آمد، و نیز به تناسب همنشینان بد سیرتى که حقایق را در نظر انسان وارونه جلوه مى‏دهند در اینجا گوشه‏اى از انحراف و بد اندیشى مشرکان عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را مجسم ساخته، مى‏گوید: «و کافران گفتند: گوش به این قرآن فرا ندهید و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید شاید غالب شوید»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ).
این یک روش قدیمى براى مبارزه در برابر نفوذ حق است که امروز نیز به صورت گسترده‏تر و خطرناکترى ادامه دارد که براى منحرف ساختن افکار مردم و خفه کردن صداى منادیان حق و عدالت، محیط را آن چنان پر از جنجال مى‏کنند، که هیچ کس صداى آنها را نشنود.
گاه با جار و جنجال و سوت و صفیر.
گاه با داستانهاى خرافى و دروغین.
گاه با افسانه‏هاى عشقى و هوس انگیز.
گاه از مرحله سخن نیز فراتر رفته، مراکز سرگرمى و فساد، و انواع فیلمهاى مبتذل، و مطبوعات بى محتواى سرگرم کننده، و بازیهاى دروغین سیاسى و هیجانهاى کاذب، و خلاصه هر چیزى که افکار مردم را از محور حق منحرف سازد به وجود مى‏آورند.



(آیه 27)- این آیه به مجازات شدید این گونه افراد اشاره کرده، مى‏فرماید:
«بطور مسلم به کافران (و در صف مقدم آنها، افرادى که مردم را از شنیدن آیات الهى باز مى‏داشتند) عذاب شدیدى مى‏چشانیم» (فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذاباً شَدِیداً).
این عذاب ممکن است در دنیا به صورت اسارت و کشته شدن به دست لشکریان ظفرمند اسلام باشد، و یا در آخرت، و یا هر دو.
«و آنها را به بدترین اعمالى که انجام مى‏دادند کیفر مى‏دهیم» (وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ).
چه عملى بدتر از کفر و شرک، و انکار آیات الهى، و مانع شدن مردم از شنیدن سخنان حق است؟



(آیه 28)- سپس براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «این آتش کیفر دشمنان خداست» آتش سوزان جهنم! (ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ).
اما نه آتشى موقتى و زود گذر بلکه «سراى جاویدشان در آن خواهد بود» (لَهُمْ فِیها دارُ الْخُلْدِ).
آرى! این عذاب شدید و دردناک «کیفرى است به خاطر این که آیات ما را انکار مى‏کردند» (جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ).



(آیه 29)- از آنجا که انسان وقتى به بلائى مبتلا مى‏شود مخصوصا اگر بلاى سخت و سنگینى باشد به فکر مسبب اصلى مى‏افتد، تا او را پیدا کند و انتقام خود را از او بگیرد، گاه مى‏خواهد اگر دستش برسد عامل اصلى را قطعه قطعه کند، لذا آیه شریفه به چنین حالتى که براى کفار در دوزخ پیدا مى‏شود اشاره کرده، مى‏فرماید:
«و کافران مى‏گویند: پروردگارا! آنهایى را که از جن و انس ما را گمراه کردند به ما نشان ده تا آنها را زیر پاى خود نهیم (و لگدمالشان کنیم!) تا از پست‏ترین مردم باشند»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ). همان کسانى که به ما مى‏گفتند: گوش به سخنان محمد ندهید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۴۰
* مسافر
پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۴۰ ب.ظ

478 . صفحه 478


نوزدهم فروردین :


نفیسه :


(آیه 12)- «در این هنگام خداوند آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفرید و کامل کرد» (فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ).

«و در هر آسمان آنچه را مى‏خواست امر و فرمان داد» (وَ أَوْحى‏ فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها). و موجودات و مخلوقات مختلف را در آنها آفرید و به آنها نظام بخشید.
 «و آسمان پایین را با چراغهایى [ستارگان‏] زنیت بخشیدیم، و (با شهابها از رخنه شیاطین) حفظ کردیم» (وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ وَ حِفْظاً).آرى «این است تقدیر خداوند توانا و دانا» (ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ).
1- جمله «وَ هِیَ دُخانٌ» (آسمانها در آغاز به صورت دود بود) نشان مى‏دهد که آغاز آفرینش آسمانها از توده گازهاى گسترده و عظیمى بوده است، و این با آخرین تحقیقات علمى در مورد آغاز آفرینش کاملا هماهنگ است.
2- جمله «خداوند به آسمان و زمین فرمود به شکل خود درآیید» به این معنى نیست که واقعا سخنى با لفظ گفته شده باشد، بلکه گفته خداوند همان فرمان تکوینى، و اراده او بر امر آفرینش است، و تعبیر به «طوعا او کرها» (از روى اطاعت یا اکراه) اشاره به این است که اراده قطعى خداوند به شکل گرفتن آسمانها و زمین تعلق یافته بود و در هر صورت مى‏بایست آن مواد به چنین صورت مطلوبى درآیند بخواهند یا نخواهند.
3- جمله «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ» (آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفرید) اشاره به وجود دو دوران در آفرینش آسمانهاست که هر دورانى از آن میلیونها یا میلیاردها سال به طول انجامیده، و هر دوران به نوبه خود به ادوار دیگرى تقسیم مى‏شود، این دو دوران ممکن است دوران تبدیل گازهاى فشرده به مایع و مواد مذاب، و دوران تبدیل مواد مذاب به جامد بوده باشد.
4- عدد «سبع» (هفت) ممکن است در اینجا «عدد تکثیر» باشد یعنى آسمانهاى فراوان و کرات بى‏شمارى آفریدیم، و نیز ممکن است «عدد تعداد» باشد، یعنى عدد آسمانها درست هفت است، با این قید که تمام آنچه از کواکب و ستارگان ثوابت و سیارات را مى‏بینیم طبق گواهى جمله بعد در این آیه جزء آسمان اول است، به این ترتیب عالم آفرینش از هفت مجموعه بزرگ تشکیل یافته که تنها یک مجموعه آن در برابر دیدگان انسانها قرار گرفته است.
5- جمله «وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ» (آسمان پایین را به چراغهاى روشن ستارگان زینت بخشیدیم) دلیل بر این است که همه ستارگان زینت بخش آسمان اول مى‏باشند و نه تنها زینت، بلکه در شبهاى تاریک براى گمشدگان بیابانها چراغهایى هستند که هم با روشنایى خود راهنمایى مى‏کنند، و هم سمت و جهت حرکت را معین مى‏سازند.



(آیه 13)- از صاعقه‏اى همچون صاعقه عاد و ثمود بترسید! به دنبال گفتار مؤثرى که در زمینه توحید و شناسایى خداوند در آیات قبل آمد، در اینجا مخالفان لجوج را که این همه نشانه‏هاى روشن و آیات بینات را نادیده مى‏گیرند شدیدا انذار کرده و به آنان هشدار داده، مى‏گوید: «اگر با این همه دلائل روى گردان شوند به آنها بگو: من شما را به صاعقه‏اى همچون صاعقه قوم عاد و ثمود تهدید مى‏کنم» (فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ).
از آن بترسید که همان صاعقه‏هاى مرگبار و آتش‏زا و درهم کوبنده به سراغ شما بیاید و به زندگى ننگین شما خاتمه دهد.



(آیه 14)- سپس در این آیه مى‏افزاید: «در آن هنگام که رسولان از پیش رو و پشت سر (و از هر سو) به سراغشان آمدند (و آنان را دعوت کردند) که جز خداوند را نپرستید» (إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ).
یعنى پیامبران الهى از تمام وسائل هدایت و تبلیغ استفاده کردند، و از هر درى وارد شدند تا در دل این سیاه دلان نفوذ کنند.
اما ببینیم آنها در برابر تلاش عظیم و گسترده این رسولان الهى چه پاسخى گفتند؟! مى‏فرماید: «آنها گفتند: اگر پروردگار ما مى‏خواست فرشتگانى نازل مى‏کرد» تا دعوت او را به ما ابلاغ کنند نه انسانهایى همانند خود ما (قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً).
اکنون که چنین است «پس ما بطور مسلم به آنچه شما به آن فرستاده شده‏اید کافریم» و اصلا اینها را از سوى خداوند نمى‏دانیم (فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ).



(آیه 15)- در اینجا- چنانکه روش قرآن است- بعد از ذکر اجمال به تفصیل درباره عاد و ثمود پرداخته، مى‏گوید: «اما قوم عاد به ناحق در زمین تکبر ورزیدند (تا آنجا که) گفتند: چه کسى از ما نیرومندتر است»؟! (فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً).
اما قرآن در پاسخ این ادعا مى‏گوید: «آیا آنها نمى‏دانستند خداوندى که آنان را آفریده از آنها قویتر است»؟! (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً).
نه تنها خالق آنها که خالق تمام آسمانها و زمین است.
در پایان آیه مى‏افزاید: «و آنها (بر اثر این پندار بى‏اساس) پیوسته آیات ما را انکار مى‏کردند» (وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ).



(آیه 16)- آرى! انسان بى‏مایه و کم ظرفیت هنگامى که مختصر قدرتى در خود احساس کند سر به طغیان بر مى‏دارد، و حتى گاه از بى‏خردى به مبارزه با قدرت خدا بر مى‏خیزد، و خداوند بزرگ چقدر ساده و آسان با یک اشاره عوامل حیاتشان را به عامل مرگشان تبدیل مى‏کند، چنانکه در همین ماجراى عاد در این آیه اضافه مى‏کند: «سرانجام تند بادى شدید و پر صدا و هول‏انگیز و سرد و سخت، در روزهایى شوم و پر غبار، بر آنها فرستادیم، تا عذاب خوار کننده را در زندگى دنیا به آنها بچشانیم» (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ لِنُذِیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا).
این تند باد عجیب چنانکه در آیات دیگر قرآن آمده چنان آنها را از زمین بلند مى‏کرد و زمین مى‏کوبید، همچون تنه‏هاى درخت خرما که از ریشه کنده شده باشد.
هفت شب و هشت روز مى‏وزید، و تمام زندگى این قوم جبّار خودخواه مغرور را درهم مى‏کوبید، و جز ویرانه‏اى از آن قصرهاى پر شکوه و زندگى مرفّه و اموال سرشار باقى نماند.
در پایان آیه مى‏گوید: تازه این عذاب دنیا است، «و عذاب آخرت از آن هم خوار کننده‏تر است» (وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى‏).
و از همه سخت‏تر این که: هیچ کس به یارى آنها نمى‏شتابد «و از هیچ سو یارى نمى‏شوند» (وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ).



(آیه 17)- سرنوشت قوم سرکش ثمود: بعد از توضیحى که در آیات گذشته پیرامون قوم عاد آمد در این آیه و آیه بعد از قوم ثمود سخن به میان آورده، مى‏گوید:
«اما ثمود را هدایت کردیم (پیامبرمان صالح را با دلائل روشن به سوى آنها فرستادیم) ولى آنها نابینایى و گمراهى را بر هدایت ترجیح دادند»! (وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏).
«لذا صاعقه عذاب خوار کننده به خاطر اعمالى که انجام مى‏دادند دامان آنها را فرو گرفت» (فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).



(آیه 18)- ولى از آنجا که گروهى هر چند اندک به صالح ایمان آورده بودند و ممکن است کسانى سؤال کنند: پس سرنوشت آنها در میان موج وحشتناک صاعقه چه شد؟ آیا آنها نیز به آتش دیگران سوختند؟ قرآن در این آیه مى‏افزاید:
«و کسانى را که ایمان آوردند و پرهیزکار بودند نجات بخشیدیم» (وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ).
بعضى از مفسّران گفته‏اند: تنها 110 نفر به صالح ایمان آوردند.
این گروه را ایمان و تقوایشان نجات داد، و آن گروه طاغى را کفر و اعمال سوئشان گرفتار عذاب الهى ساخت.



(آیه 19)- در آیات پیشین سخن از مجازات دنیوى کفار مغرور و ظالمان مجرم بود، اما در اینجا از عذاب آخرت آنها سخن مى‏گوید.
نخست مى‏فرماید: «به خاطر بیاورید روزى را که دشمنان خدا را جمع کرده به سوى دوزخ مى‏برند» (وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ).
و براى این که صفوف آنها به هم پیوسته باشد «صفوف پیشین را نگه مى‏دارند» تا صفهاى بعد به آنها ملحق شوند (فَهُمْ یُوزَعُونَ).



(آیه 20)- «وقتى به آن مى‏رسند گوشها و چشمها و پوستهاى تنشان به آنچه مى‏کردند گواهى مى‏دهد»! (حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
از پاره‏اى روایات بر مى‏آید که همه اعضاى تن به نوبه خود اعمالى را که انجام داده‏اند گواهى مى‏دهند.
چه شاهدان عجیبى! که عضو پیکر خود انسانند، و شهادتشان به هیچ وجه قابل انکار نیست، چرا که در همه صحنه‏ها حاضر و ناظر بوده، و به فرمان الهى به سخن آمده‏اند! جمله «حَتَّى إِذا ما جاؤُها» نشان مى‏دهد که دادگاه آنها در کنار جهنّم بر پا مى‏شود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۴۰
* مسافر
چهارشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۳۹ ب.ظ

477 . صفحه 477


هجدهم فروردین :


نفیسه :




چهل و یکمین سوره ی قرآن سوره فصّلت است.
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 54 آیه است.‏
محتواى سوره:
محتواى این سوره را مى‏توان در چند بخش خلاصه کرد:
1- توجه به قرآن و بحثهاى فراوانى پیرامون آن.
2- توجه به آفرینش آسمان و زمین، مخصوصا آغاز آفرینش جهان از ماده گازى شکل (دخان) و مراحل پیدایش کره زمین و کوهها و گیاهان و حیوانات.
3- اشاراتى به سرگذشت اقوام مغرور و سرکش پیشین، از جمله قوم عاد و ثمود، و سرنوشت دردناک آنها و اشاره کوتاهى به داستان موسى (ع).
4- انذار و تهدید مشرکان و کافران مخصوصا با ذکر آیات تکان دهنده‏اى درباره قیامت و گواهى اعضاى بدن حتى پوست تن انسان، و توبیخ شدید پروردگار نسبت به آنها به هنگامى که در برابر عذاب الهى قرار مى‏گیرند.
5- پاره‏اى از دلائل رستاخیز و قیامت و خصوصیات و ویژگیهاى آن.
6- سرانجام سوره را با بحث جالب و کوتاهى پیرامون «آیات آفاقى و انفسى پروردگار» و بازگشتى بر مسأله معاد پایان مى‏بخشد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام مى‏خوانیم: «هر کس که «حم سجده» را بخواند خداوند به تعداد هر حرفى از آن ده حسنه به او عطا مى‏کند».
در حدیث دیگرى نقل شده که: پیامبر صلّى اللّه علیه و اله هیچ شب به خواب نمى‏رفت مگر این که سوره «تبارک» و «حم سجده» را مى‏خواند.
نامگذارى این سوره به «فصّلت» از آیه سوم آن گرفته شده، و به «حم سجده» از این جهت است که با «حم» آغاز مى‏شود و آیه 37 آن آیه سجده است.
لازم به ذکر است که بر فرد جنب و حائض حرام است خواندن کلمه یا آیه ای از سوره های سجده (نجم ، علق ، سجده و فصلت). چه آیه سجده باشد یا آیات دیگر این چهار سوره.


(آیه 1)- باز هم عظمت قرآن: در روایات اسلامى آمده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله پیوسته بتهاى مشرکان را مذمت مى‏کرد، و قرآن را بر آنها مى‏خواند تا به راه توحید بازگردند، اما آنها مى‏گفتند: این شعر محمد است، و بعضى مى‏گفتند:
این «کهانت» است (کهانت غیب گوییهایى بود که گروهى به ادعاى خود ارتباط با جنیان داشتند) و بعضى مى‏گفتند: اینها خطبه‏هاى زیبایى است که او مى‏خواند (و نامش را «قرآن» گذاشته است).
روزى «ابوجهل» به «ولید بن مغیره» گفت: اى «ابا عبد شمس» اینهایى را که محمد مى‏گوید: چیست؟
گفت: بگذارید سخنانش را بشنوم، گفت: اى محمّد! چیزى از اشعارت را براى من بخوان! فرمود: شعر نیست، بلکه کلام خداست که پیامبران و رسولانش را با آن مى‏فرستاده.
گفت: هر چه هست بخوان! رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله قرائت سوره حم سجده را آغاز کرد، هنگامى که به آیه «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ» (آیه 13 همین سوره) رسید، «ولید» از شنیدن آن لرزید و مو بر تنش راست شد، از جا برخواست و به سوى خانه خود رفت و به سراغ قریش نیامد! این روایت به خوبى نشان مى‏دهد که تا چه حد آیات این سوره پر جاذبه و تکان دهنده است، تا آنجا که در اندیشمند متعصب عرب چنین عکس العملى را بجا مى‏گذارد.
به تفسیر آیات بازگردیم.
باز در آغاز این سوره به «حروف مقطعه» برخورد مى‏کنیم: «حا- میم» (حم).
که براى دومین بار در آغاز سوره‏هاى قرآن خودنمایى مى‏کند، که بعضى «حم» را نام سوره و یا «ح» را اشاره به «حمید» و «م» را اشاره به «مجید» که دو نام از نامهاى بزرگ خداوند است دانسته‏اند.



(آیه 2)- سپس اشاره به عظمت قرآن کرده، مى‏گوید: «این کتابى است که از سوى خداوند رحمن و رحیم نازل شده است» (تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ).
 «رحمت عامه» خداوند و «رحمت خاصه» او دست به دست هم داده‏اند و نزول این آیات را سبب شده است.



(آیه 3)- بعد از بیان اجمالى فوق درباره قرآن به بیان تفصیلى پرداخته، و اوصاف پنج گانه‏اى براى این کتاب آسمانى بیان مى‏کند، اوصافى که ترسیم روشن و گویایى از چهره اصلى قرآن در بردارد.
نخست مى‏گوید: «کتابى که آیاتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو کرده» (کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ). و شرح و تفصیل تمام نیازمندیهاى انسان را در تمام زمینه‏ها ذکر نموده است.
«در حالى که فصیح و گویاست» (قُرْآناً عَرَبِیًّا).
«براى جمعیتى که آگاهند» (لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).



(آیه 4)- «قرآنى که بشارت دهنده و بیم دهنده است» (بَشِیراً وَ نَذِیراً).
نیکان را بشارت مى‏دهد و مجرمان را تهدید مى‏کند.
«ولى بیشتر آنها روى گردان شدند از این رو چیزى نمى‏شنوند» (فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ).
به این ترتیب نخستین امتیاز این کتاب بزرگ آسمانى این است که مسائل مختلف مورد نیاز بشر در آن تبیین و تشریح شده است، ولى افسوس که متعصبان لجوج گوش شنوا ندارند، گویى کرند و هیچ نمى‏شنوند.



(آیه 5)- اما عکس العمل منفى این کوردلان به همین جا ختم نمى‏شد، بلکه تلاش و کوشش داشتند که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را از دعوت خود مأیوس سازند، و به او ثابت کنند که در مقابل دعوت تو گوش شنوایى در این دیار نیست، و بیهوده تلاش مکن! آیه شریفه مى‏گوید: «آنها گفتند: قلبهاى ما در برابر دعوت تو در پوششهایى قرار گرفته، و گوشهاى ما سنگین است، و میان ما و تو حجابى وجود دارد»! (وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ).
حال که چنین است کار به کار ما نداشته باش «تو به دنبال عمل خود باش، ما هم براى خود عمل مى‏کنیم» (فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ).
این نهایت وقاحت و بى‏شرمى و نادانى است که انسان با تمام وجودش این چنین از حق گریزان باشد.



(آیه 6)- مشرکان چه کسانى هستند؟ این آیه همچنان سخن از مشرکان و کافران مى‏گوید، و در حقیقت پاسخى است به گفتارى که از آنها در آیات قبل نقل شده، و دفع هرگونه توهّم و اشتباه در زمینه دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله.
مى‏فرماید: «بگو: من تنها انسانى مثل شما هستم و این حقیقت پیوسته بر من وحى مى‏شود که معبود شما فقط یکى است» (قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
نه مدعى فرشته بودنم، و نه انسانى از یک نژاد برتر و نه خداوند و نه فرزند خدا هستم بلکه انسانى همچون شما هستم با این تفاوت که پیوسته فرمان توحید به من وحى مى‏شود.
سپس ادامه مى‏دهد: «اکنون که چنین است تمام توجه خویش را به این معبود یکتا کنید و (از شرک و گناه) توبه و استغفار نمایید» (فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ).
سپس به عنوان هشدار و اعلام خطر مى‏افزاید: «واى بر مشرکان» (وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ).



(آیه 7)- این آیه به معرفى مشرکان پرداخته، و جمله‏اى را در این زمینه بازگو مى‏کند که منحصر به این آیه است مى‏فرماید: «همان کسانى که زکات را ادا نمى‏کنند و نسبت به آخرت کافرند» (الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ).
منظور از ترک زکات، ترک انفاقى است که نشانه عدم ایمان آنها به خداست و به همین دلیل در ردیف عدم ایمان به معاد ذکر شده، و یا ترک زکات توأم با انکار وجوب آن است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام آمده است: «خداوند بزرگ براى فقیران در اموال اغنیا فریضه‏اى قرار داده که جز با اداء آن شایسته ستایش نیستند، و آن زکات است که به وسیله آن خون خود را حفظ مى‏کنند و نام مسلمان بر آنها گذارده مى‏شود».



(آیه 8)- در این آیه به معرفى گروهى که در نقطه مقابل این مشرکان بخیل و بى‏ایمان قرار دارند، و جزاى آنها، پرداخته مى‏گوید: «کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند اجر و پاداشى جاودانى و قطع ناشدنى دارند» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ).



(آیه 9)- دورانهاى آفرینش آسمانها و زمین: در اینجا نمونه‏اى از آیات آفاقى و نشانه‏هاى عظمت و علم و قدرت خدا در آفرینش زمین و آسمان و آغاز خلقت موجودات را ذکر مى‏کند و به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله دستور مى‏دهد کافران و مشرکان را مخاطب ساخته و از آنها سؤال کند آیا خداوندى را که مبدأ این عوالم پهناور و گسترده است هرگز مى‏توانند انکار کنند؟ تا از این طریق وجدان و عقل و هوش آنها را بیدار کند.
مى‏فرماید: «بگو: آیا شما به آن کسى که زمین را در دو روز آفرید کافر هستید»؟! (قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ).
 «و براى او شبیه و نظیرهایى قائل مى‏شوید» (وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً).
 «او پروردگار جهانیان است» (ذلِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ).
آیا کسى که این جهان را هم اکنون تدبیر مى‏کند، او خالق این آسمان و زمین نیست؟



(آیه 10)- در این آیه به آفرینش کوهها، و معادن و برکات زمین، و مواد غذایى پرداخته، مى‏فرماید: «او در زمین کوههایى قرار داد و برکات و منافعى در آن آفرید، و مواد غذایى مختلف آن را مقدر فرمود، اینها همه در چهار روز بود» (وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ).
«این مواد غذایى درست به اندازه نیاز نیازمندان و تقاضا کنندگان است» (سَواءً لِلسَّائِلِینَ).
به این ترتیب خداوند نیازمندیهاى همه نیازمندان را پیش بینى کرده، و براى همه آنها آنچه لازم بوده است آفریده.
تعبیر «بارک فیها» اشاره به معادن و منابع زیر زمینى و روى زمینى و درختان و نهرها و منابع آب است که مایه برکت و استفاده همه موجودات زنده زمین مى‏باشد.



(آیه 11)- بعد از پایان سخنان مربوط به آفرینش زمین و مراحل تکاملى آن به بحث از آفرینش آسمانها پرداخته، مى‏فرماید: «سپس اراده آفرینش آسمان نمود- در حالى که به صورت دود بود- در این هنگام به آسمان و زمین فرمود: به وجود آیید و شکل گیرید، چه از روى طاعت و چه اکراه» (ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً).
«آنها گفتند: ما از روى طاعت و امتثال فرمان مى‏آییم» (قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۳۹
* مسافر